ابوبکر بن ابی قحافه: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰٬۲۲۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۱
اتمام ابوبکر بن ابی قحافة
بدون خلاصۀ ویرایش
(اتمام ابوبکر بن ابی قحافة)
خط ۱٬۴۸۱: خط ۱٬۴۸۱:


<big>آنگاه ابوبكر به اصحابش مى‏ گفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شرّ آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟ آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى! ابوبكر در پاسخ آنان گفت: معامله شما با اينان بايد اين گونه باشد تا روزى كه فرصتى به دست آوريد، چرا كه عاقل فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد!<ref>تفسير الامام العسكرى‏ عليه السلام: ص111-123. عوالم العلوم: ج3/15 ص154-161. بحارالانوار: ج30 ص223-226 و ج37 ص142-148. مدینة المعاجز: ج1 ص438. تأویل الآیات: ج1 ص40 ح11. تفسیر البرهان: ج1 ص59 ح1. اثبات الهداة: ج3 ص573.</ref></big>
<big>آنگاه ابوبكر به اصحابش مى‏ گفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شرّ آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟ آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى! ابوبكر در پاسخ آنان گفت: معامله شما با اينان بايد اين گونه باشد تا روزى كه فرصتى به دست آوريد، چرا كه عاقل فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد!<ref>تفسير الامام العسكرى‏ عليه السلام: ص111-123. عوالم العلوم: ج3/15 ص154-161. بحارالانوار: ج30 ص223-226 و ج37 ص142-148. مدینة المعاجز: ج1 ص438. تأویل الآیات: ج1 ص40 ح11. تفسیر البرهان: ج1 ص59 ح1. اثبات الهداة: ج3 ص573.</ref></big>


<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...».</big>
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...».</big>
خط ۱٬۵۰۱: خط ۱٬۵۰۰:


<big>نه دليل قطعى بر نفى اين احتمال هست و نه دليل ظاهر، بلكه واقع امر همين است، چرا كه اين همان معنايى است كه ابوبكر و عمر از آن فهميده‏ اند -  و اين دو تن تو را در فهم حديث كافى هستند -  زيرا وقتى حديث را شنيدند به على‏ عليه السلام گفتند: اى پسر ابوطالب، مولاى مردان و زنان مؤمن گشتى. اين خبر را دارقطنى نقل كرده است. دارقطنى همچنين آورده است كه به عمر گفته شد: تو با على به گونه ‏اى رفتار مى‏ كنى كه با هيچ يک از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله چنين رفتار نمى‏ كنى! عمر گفت: زيرا او مولاى من است.<ref>الصواعق المحرقة: ص 26. </ref></big>
<big>نه دليل قطعى بر نفى اين احتمال هست و نه دليل ظاهر، بلكه واقع امر همين است، چرا كه اين همان معنايى است كه ابوبكر و عمر از آن فهميده‏ اند -  و اين دو تن تو را در فهم حديث كافى هستند -  زيرا وقتى حديث را شنيدند به على‏ عليه السلام گفتند: اى پسر ابوطالب، مولاى مردان و زنان مؤمن گشتى. اين خبر را دارقطنى نقل كرده است. دارقطنى همچنين آورده است كه به عمر گفته شد: تو با على به گونه ‏اى رفتار مى‏ كنى كه با هيچ يک از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله چنين رفتار نمى‏ كنى! عمر گفت: زيرا او مولاى من است.<ref>الصواعق المحرقة: ص 26. </ref></big>




<big>ب) شيخ عبدالحق دهلوى در «اللّمعات فى شرح المشكاة» اين كلام را از ابن‏ حجر مكّى نقل كرده و آن را پسنديده است.</big>
<big>ب) شيخ عبدالحق دهلوى در «اللّمعات فى شرح المشكاة» اين كلام را از ابن‏ حجر مكّى نقل كرده و آن را پسنديده است.</big>




خط ۱٬۵۱۲: خط ۱٬۵۱۳:
=== <big>پاسخ</big> ===
=== <big>پاسخ</big> ===
<big>اولاً: جالب اينجاست كه ابن‏ حجر كلام خود را نقض كرده و آمدن مَولى به معناى «أولى» را به طور مطلق انكار كرده است! با اينكه در وجه سوم تصريح نموده كه آمدن «مَولى» به معنى «اولى به پيروى كردن از پيامبرصلى الله عليه وآله و نزديكى به او» واقعيت است، زيرا ابوبكر و عمر همين معنى را از اين واژه دريافته‏ اند. ولى در وجه دوم از وجوه ردّ بر تمسّک شيعه به حديث غدير مى ‏نويسد:</big>
<big>اولاً: جالب اينجاست كه ابن‏ حجر كلام خود را نقض كرده و آمدن مَولى به معناى «أولى» را به طور مطلق انكار كرده است! با اينكه در وجه سوم تصريح نموده كه آمدن «مَولى» به معنى «اولى به پيروى كردن از پيامبرصلى الله عليه وآله و نزديكى به او» واقعيت است، زيرا ابوبكر و عمر همين معنى را از اين واژه دريافته‏ اند. ولى در وجه دوم از وجوه ردّ بر تمسّک شيعه به حديث غدير مى ‏نويسد:</big>




خط ۱٬۵۱۷: خط ۱٬۵۱۹:


<big>اضافه بر اين، اگر قول ديگر را اخذ كنيم و به تعميم آن قائل شويم يا بنا را بر اين بگذاريم كه «مَولى» مشترک معنوى است؛ اين گونه كه داراى يک وضع براى قدر مشترک يعنى قرب معنوى از «وَلْى» است، در اين صورت لفظ «مَولى» مى ‏تواند بر هر يک از معانى گذشته صدق كند. پس تعميمش به اينجا نمى ‏انجامد، چرا كه نمى ‏توان از واژه «مَولى» هر دو مفهوم معتق (آزادكننده) و عتيق (آزادشده) را اراده كرد. بنابراين اراده يک معنى متعيّن مى‏ شود.</big>
<big>اضافه بر اين، اگر قول ديگر را اخذ كنيم و به تعميم آن قائل شويم يا بنا را بر اين بگذاريم كه «مَولى» مشترک معنوى است؛ اين گونه كه داراى يک وضع براى قدر مشترک يعنى قرب معنوى از «وَلْى» است، در اين صورت لفظ «مَولى» مى ‏تواند بر هر يک از معانى گذشته صدق كند. پس تعميمش به اينجا نمى ‏انجامد، چرا كه نمى ‏توان از واژه «مَولى» هر دو مفهوم معتق (آزادكننده) و عتيق (آزادشده) را اراده كرد. بنابراين اراده يک معنى متعيّن مى‏ شود.</big>




خط ۱٬۵۲۴: خط ۱٬۵۲۷:


<big>چنانچه گويند: گرسنگى توشه كسى است كه توشه ‏اى ندارد.</big>
<big>چنانچه گويند: گرسنگى توشه كسى است كه توشه ‏اى ندارد.</big>




خط ۱٬۵۲۹: خط ۱٬۵۳۳:


<big>بنابراين تنها با نظر به روايت آتى -  يعنى من كنت وليّه... -  متصرّف در امور را يكى از معانى «مَولى» قرار داديم. هدف از تنصيص بر موالات على‏ عليه السلام اجتناب از دشمنى با او است، زيرا تنصيص بر اين مطلب سبب افزونى شرف او است. پيامبرصلى الله عليه وآله سخن خود را با «أ لَستُ أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم» آغاز و آن را سه بار تكرار كرد تا در جهت قبول كردن آنان تحريک بيشترى داشته باشد. دعايى كه در انتهاى سخن حضرتش آمده نيز همين حكم را دارد.<ref>الصواعق المحرقة: ص25.</ref></big>
<big>بنابراين تنها با نظر به روايت آتى -  يعنى من كنت وليّه... -  متصرّف در امور را يكى از معانى «مَولى» قرار داديم. هدف از تنصيص بر موالات على‏ عليه السلام اجتناب از دشمنى با او است، زيرا تنصيص بر اين مطلب سبب افزونى شرف او است. پيامبرصلى الله عليه وآله سخن خود را با «أ لَستُ أولى بِكُم مِن أنفُسِكُم» آغاز و آن را سه بار تكرار كرد تا در جهت قبول كردن آنان تحريک بيشترى داشته باشد. دعايى كه در انتهاى سخن حضرتش آمده نيز همين حكم را دارد.<ref>الصواعق المحرقة: ص25.</ref></big>




<big>مى‏ بينيم كه ابن‏ حجر چگونه اينجا و در وجه دوم بر نفى احتمال اراده «أولى» از «مَولى» به طور مطلق پافشارى مى ‏كند، و سپس در وجه سوم ادّعا مى ‏كند كه معناى واقعى «مَولى» در حديث «أولى به اتّباع و پيروى» است! و در اين باره به فهم ابوبكر و عمر استناد مى‏ كند كه آن دو اين معنى را از حديث فهميده ‏اند و خود سخنان طولانى و بيهوده‏ اش را ابطال مى ‏كند! آيا اين گفتار طولانى ردّ ابوبكر و عمر و ابطال فهم آن دو نيست؟! آيا حتماً بايد شيعه را ردّ كرد، هر چند به ردّ ابوبكر و عمر بيانجامد؟!</big>
<big>مى‏ بينيم كه ابن‏ حجر چگونه اينجا و در وجه دوم بر نفى احتمال اراده «أولى» از «مَولى» به طور مطلق پافشارى مى ‏كند، و سپس در وجه سوم ادّعا مى ‏كند كه معناى واقعى «مَولى» در حديث «أولى به اتّباع و پيروى» است! و در اين باره به فهم ابوبكر و عمر استناد مى‏ كند كه آن دو اين معنى را از حديث فهميده ‏اند و خود سخنان طولانى و بيهوده‏ اش را ابطال مى ‏كند! آيا اين گفتار طولانى ردّ ابوبكر و عمر و ابطال فهم آن دو نيست؟! آيا حتماً بايد شيعه را ردّ كرد، هر چند به ردّ ابوبكر و عمر بيانجامد؟!</big>




<big>ثانياً: و اما عبدالحق دهلوى! او نيز در اين تناقض‏گويى همانند ابن ‏حجر بوده و در كتاب «اللّمعات» گفتار وى را عيناً نقل كرده و دوگانه ‏گويى او را متوجه نشده است! البته در ترجمه فارسى «المشكاة» كلام ابن‏ حجر در وجه سوم را آورده و جمله «بلكه واقع امر همين است، چرا كه اين همان معنايى است كه ابوبكر و عمر از آن فهميده ‏اند» را جا انداخته است! واقعاً اين است امانت در نقل؟!</big>
<big>ثانياً: و اما عبدالحق دهلوى! او نيز در اين تناقض‏گويى همانند ابن ‏حجر بوده و در كتاب «اللّمعات» گفتار وى را عيناً نقل كرده و دوگانه ‏گويى او را متوجه نشده است! البته در ترجمه فارسى «المشكاة» كلام ابن‏ حجر در وجه سوم را آورده و جمله «بلكه واقع امر همين است، چرا كه اين همان معنايى است كه ابوبكر و عمر از آن فهميده ‏اند» را جا انداخته است! واقعاً اين است امانت در نقل؟!</big>
== <big>همه گناهان و بلاها و فتنه ‏ها بر گردن ابوبكر</big><ref>غدير در قرآن: ج 2 ص390، 396-398.</ref> ==
<big>يكى از پيشگويى‏ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد غصب خلافت و عذاب آن در خطبه غدير است؛ آنجا كه مى‏ فرمايد:</big>
<big>وَ سَيَجْعَلُونَ اْلاِمامَةَ بَعْدى مُلْكاً وَ اغْتِصاباً، الا لَعَنَ اللَّه الْغاصِبينَ الْمُغْتَصِبينَ، وَ عِنْدَها سَيَفْرُغُ لَكُمْ ايُّهَا الثَّقَلانِ مَنْ يَفْرُغُ، وَ يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ:</big>
<big>به زودى امامت را بعد از من به عنوان پادشاهى و با ظلم و زور مى‏ گيرند. خداوند غاصبين و تعدى كنندگان را لعنت كند. در آن هنگام است -  اى جن و انس -  كه مى‏ريزد براى شما آنكه بايد بريزد و مى ‏فرستد بر شما شعله‏ اى از آتش و مس گداخته و نمى ‏توانيد آن را از خود دفع كنيد.<ref>اسرار غدیر: ص150 بخش6.</ref></big>
<big>آنچه در اينجا لازم به ذكر است اينكه از جهت عمل، بعضى از گناهان مستقيماً به پذيرفتن سقيفه باز مى‏ گردد مثل نوشيدن نبيذ، ولى برخى ديگر از گناهان و ظلم‏ها بر اثر كنار زدن غدير و انحراف مسير تحقق يافته اگر چه دستور مستقيم سقيفه نيست، مثل سرقت و دروغ و امثال آن.</big>
<big>هر دو دسته از يک جهت بر عهده سقيفه و همه مؤيدين آن است، اگر چه انجام دهنده گناه نيز به سزاى خود خواهد رسيد.</big>
<big>در اين باره احاديث صريحى وارد شده كه آن دو را به عنوان سردمداران و رؤساى غصب خلافت و انحراف از خط ولايت، عامل اصلى هر ظلم قتل و تجاوز و دزدى و درگيرى و اختلاف و سلب آسايش معرفى مى ‏كند و حاميان و پيروانشان را نيز شريک در همه آنها مى‏ داند. امام صادق ‏عليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد:</big>
<big>كُلُّ ظُلامَةٍ حَدَثَتْ فِى الاسْلامِ اوْ تَحْدُثُ وَ كُلُّ دَمٍ مَسْفُوكٍ حَرامٍ وَ مُنْكَرٍ مَشْهُورٍ وَ امْرٍ غَيْرِ مَحْمُودٍ فَوِزْرُهُ فى اعْناقِهِما وَ اعْناقِ مَنْ شايَعَهُما اوْ تابَعَهُما اوْ رَضِىَ بِوِلايَتِهِما الى يَوْمِ الْقِيامَةِ:</big>
<big>هر مظلوميتى كه در اسلام بوقوع پيوسته يا خواهد پيوست، و هر خونى به ناحق ريخته شده و هر عمل مُنكرى منتشر شده و هر كار ناپسندى، بار گناهش بر عهده آن دو نفر و حاميان و پيروان آنان و كسانى است كه تا روز قيامت به صاحب اختيارى آنان راضى باشند.<ref>بحار الانوار: ج 29 ص 199.</ref></big>
<big>امام باقرعليه السلام جنبه اعتقادى در روند غصب خلافت را مورد توجه قرار داده مى‏ فرمايد: وَ اللَّه ما اسَّسَتْ مِنْ بَلِيَّةٍ وَ لا قَضِيَّةٍ تَجْرى عَلَيْنا اهْلَ الْبَيْتِ الاّ هُما اسَّسا اوَّلَها:</big>
<big>«به خدا قسم هيچ گرفتارى بر ضد ما اهل ‏بيت پايه‏ گذارى نشده و هيچ ماجرايى بر سر ما نمى ‏آيد مگر آنكه آن دو نفر آغاز آن را بنيان گذاشته ‏اند».<ref>بحار الانوار: ج 30 ص 269.</ref></big>
<big>در حديث ديگرى ريشه بدعت‏ ها و احكام ضد خدايى را كه هزاران قتل و تجاوز و گناه در سايه آنها به وقوع پيوسته آن دو نفر معرفى كرد و فرمود:</big>
<big>ما اهْريقَ دَمٌ وَ لا حُكِمَ بِحُكْمٍ غَيْرِ مُوافِقٍ لِحُكْمِ اللَّه وَ حُكْمِ رَسُولِهِ وَ حُكْمِ عَلِىٍّ الاّ هُوَ فى اعْناقِهِما:</big>
<big>هيچ خون ناحقى ريخته نمى ‏شود، و هيچ حكمى كه مخالف حكم خدا و رسول و على ‏عليهما السلام باشد صادر نمى ‏شود مگر آنكه بر گردن آن دو نفر است.<ref>بحار الانوار: ج 30 ص240 ح 107.</ref></big>
<big>در كلامى ديگر جان‏ هاى مردم كه محترم‏ ترين سرمايه مادى نزد خداوند است مورد توجه قرار گرفته و حضرت با قاطعيت مى ‏فرمايد:</big>
<big>ما قَطَرَتْ قَطْرَةٌ مِنْ دِمائِنا وَ لا مِنْ دِماءِ احَدٍ مِنَ الْمُسْلِمينَ الاّ وَ هُوَ فى اعْناقِهِما:</big>
<big>هيچ قطره ‏اى از خون ‏هاى ما و احدى از مسلمانان بر زمين نچكيده مگر آنكه بر عهده آن دو نفر است.<ref>بحار الانوار: ج 30 ص382، 388.</ref></big>
<big>در روايتى ديگر اين نكته را هم يادآورى مى‏ كند كه گناه عاملين قتل‏ ها جداست، و مى ‏فرمايد:</big>
<big>ما اهْرِقَتْ مِحْجَمَةُ دَمٍ الاّ وَ كانَ وِزْرُها فى اعْناقِهِما الى يَوْمِ الْقِيامَةِ مِنْ غَيْرِ انْ يَنْقُصَ مِنْ وِزْرِ الْعامِلينَ شَىْ‏ءٌ:</big>
<big>به اندازه خون حجامت هم خون ناحقى ريخته نمى‏ شود مگر آنكه گناه آن بر گردن آن دو نفر است تا روز قيامت، بدون آنكه از گناه عاملين آنها چيزى كم شود.<ref>بحار الانوار: ج 82 ص 264. </ref></big>
<big>در حديثى آن دو عاملِ هر تغيير و تحول نابجا در جهان معرفى شده ‏اند، آنجا كه مى ‏فرمايد:</big>
<big>وِ اللَّه ما اهْريقَ مِحْجَمَةٌ مِنْ دَمٍ وَ لا اخِذَ مالٌ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ وَ لا قُلِبَ حَجَرٌ عَنْ حَجَرٍ الاّ ذاكَ فى اعْناقِهِما:</big>
<big>به خدا قسم به اندازه خون حجامتى به ناحق ريخته نمى‏ شود و مالى از غير راه حلال از كسى گرفته نمى‏ شود و هيچ سنگى از روى سنگى به صورت ناروا جابجا نمى ‏شود، مگر آنكه بر گردن آن دو نفر است.<ref>بحار الانوار: ج 30 ص 266 و ج 46 ص 341 ح 32. </ref></big>
<big>در حديثى نه فقط تجاوز مالى و ناموسى بلكه كسب ‏هاى غير حلال و ازدواج‏ هاى نادرست هم بر گردن آن دو قرار داده شده و مى‏ فرمايد:</big>
<big>ما اهْريقَ فِى الاسْلامِ مِحْجَمَةٌ مِنْ دَمٍ وَ لا اكْتُسِبَ مالٌ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ وَ لا نُكِحَ فَرْجُ حَرامٍ الا وَ ذلِكَ فى اعْناقِهِما:</big>
<big>در اسلام به اندازه خون حجامتى به ناحق ريخته نمى‏ شود، و هيچ مالى از راه غير حلال كسب نمى ‏شود و هيچ نكاحى به صورت حرام وقوع پيدا نمى‏ كند مگر آنكه گناهش بر عهده آن دو نفر است.<ref>اربعين ماحوزى: ص 376. </ref></big>
<big>در حديثى حتى كوچک ‏ترين درگيرى ‏هاى عالم نشأت گرفته از اساسى كه آن دو نفر گذاشتند اعلام شده و مى‏ فرمايد:</big>
<big>وَ اللَّه ما اهْريقَتْ مِحْجَمَةٌ مِنْ دَمٍ وَ لا قُرِعَتْ عَصاً بِعَصا وَ لا غُصِبَ فَرْجُ حَرامٍ وَ لا اخِذَ مالٌ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ، الاّ وِزْرُ ذلِكَ فى اعْناقِهِما مِنْ غَيْرِ انْ يَنْقُصَ مِنْ اوْزارِ الْعالَمينَ شَىْ ءٌ:</big>
<big>به خدا قسم، به اندازه خون حجامتى به ناحق ريخته نمى ‏شود و عصايى بر عصايى زده نمى‏ شود (كه كنايه از درگيرى است) و زنايى صورت نمى‏ گيرد و مالى به عنوان غير حلال از كسى گرفته نمى‏ شود، مگر آنكه وزر و وبال آن بر گردن آن دو نفر است، بدون آنكه از گناه جهانيان چيزى كم شود.<ref>بحار الانوار: ج 30 ص 149 ح 4.</ref></big>
<big>نتيجه نهايى از اين فراز خطبه غدير اين است كه اى جن و بشر همه شما در برابر مسئله غصب خلافت مسئوليد و بايد پاسخگو باشيد. هر گونه تأييدى نسبت به غاصبين -  چه غاصبين اول و چه كرسى نشينان بعدى سقيفه -  اعم از اعتقاد قلبى و كمک لسانى و عملى و حتى سكوت در جايى كه امكان ابطال راه آنان و تأييد خلافت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام وجود دارد، نزد خداوند گناهى نابخشودنى است و در دنيا و آخرت بايد منتظر نتيجه آن باشيد؛ كه در آخرت شعله ‏هاى آتش و مس گداخته در انتظارتان خواهد بود.</big>


== <big>پانویس</big> ==
== <big>پانویس</big> ==