۲۱٬۸۲۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== <big>ابليس و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۲۹۸. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۲. </ref> == | == <big>ابليس و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۲۹۸. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۲. </ref> == | ||
<big>سلمان كه چشم بصيرتش در پرتو نور ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام فراتر از ظاهر را مى ديد نقل مى كند كه روزى [[ابلیس]] (به صورت آدمى) عبورش به عده اى افتاد كه به اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا مى گفتند.</big> | <big>[[سلمان فارسی|سلمان]] كه چشم بصيرتش در پرتو نور ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام فراتر از ظاهر را مى ديد نقل مى كند كه روزى [[ابلیس]] (به صورت آدمى) عبورش به عده اى افتاد كه به اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا مى گفتند.</big> | ||
<big>ابليس به آنان گفت: بدا به حال شما كه به مولاى خود على بن ابى طالب ناسزا مى گوييد! گفتند: تو از كجا مى دانى كه او مولاى ماست؟</big> | <big>ابليس به آنان گفت: بدا به حال شما كه به مولاى خود على بن ابى طالب ناسزا مى گوييد! گفتند: تو از كجا مى دانى كه او مولاى ماست؟</big> | ||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== <big>ابوبكر و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۲۹۸. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۲. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۹. </ref> == | == <big>ابوبكر و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۲۹۸. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۲. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۹. </ref> == | ||
<big>روزى | <big>روزى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] براى توجيه [[غصب خلافت]] نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت: پيامبر درباره مسئله ولايت تو بعد از [[ایام ولایت]] در غدیر چيزى را تغيير نداده، و من شهادت مى دهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطالب اقرار مى نمايم، و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم ... .<ref>بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸. </ref></big> | ||
<big>همچنين در ماجراى غصب خلافت و بردن اميرالمؤمنين عليه السلام براى بيعت با ابوبكر، وقتى حضرت از آنچه | <big>همچنين در ماجراى غصب خلافت و بردن اميرالمؤمنين عليه السلام براى بيعت با ابوبكر، وقتى حضرت از آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله علنى براى عموم مردم درباره او فرموده بود چيزى باقى نگذاشت مگر آنكه براى آنان يادآور شد، مردم درباره همه آن ها اقرار كردند و گفتند: بلى، به خدا قسم.<ref>كتاب سليم: حديث ۴. </ref></big> | ||
<big>ابوبكر ترسيد مردم على عليه السلام را يارى كنند و مانع او شوند. اين بود كه پيش دستى كرد و (خطاب به حضرت) گفت:</big> | <big>ابوبكر ترسيد مردم على عليه السلام را يارى كنند و مانع او شوند. اين بود كه پيش دستى كرد و (خطاب به حضرت) گفت:</big> | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
== <big>ابوحنيفه و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۳. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۷. </ref> == | == <big>ابوحنيفه و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۳. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۷. </ref> == | ||
<big>روزى [[ابوحنیفه]] به مجلسى كه درباره [[غدیر خم]] صحبت بود وارد شد و وقتى متوجه شد گفت: به اصحاب خود گفته ام در برابر شيعيان به | <big>روزى [[ابوحنیفه]] به مجلسى كه درباره [[غدیر خم]] صحبت بود وارد شد و وقتى متوجه شد گفت: به اصحاب خود گفته ام در برابر شيعيان به [[حدیث غدیر]] اقرار نكنيد كه شما را محكوم مى كنند!!</big> | ||
<big>هيثم بن حبيب صيرفى كه در آن مجلس بود متغير شد و گفت: چرا به آن اقرار نمى كنيد؟ آيا اين مطلب نزد تو ثابت نيست؟ ابوحنيفه گفت: ثابت است و خود آن را روايت كرده ام.</big> | <big>هيثم بن حبيب صيرفى كه در آن مجلس بود متغير شد و گفت: چرا به آن اقرار نمى كنيد؟ آيا اين مطلب نزد تو ثابت نيست؟ ابوحنيفه گفت: ثابت است و خود آن را روايت كرده ام.</big> | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
* <big>در جنگ صفين اصبغ بن نباته نامه اى از جانب اميرالمؤمنين عليه السلام براى معاویه آورد. در آنجا ابوهريره را ديد و گفت: تو را قسم مى دهم ...، آيا در روز غدير خم حاضر بودى؟ گفت: آرى. پرسيد: چه شنيدى كه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره على عليه السلام فرمود. گفت: شنيدم كه فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۰۳. </ref></big> | * <big>در جنگ صفين اصبغ بن نباته نامه اى از جانب اميرالمؤمنين عليه السلام براى معاویه آورد. در آنجا ابوهريره را ديد و گفت: تو را قسم مى دهم ...، آيا در روز غدير خم حاضر بودى؟ گفت: آرى. پرسيد: چه شنيدى كه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره على عليه السلام فرمود. گفت: شنيدم كه فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۰۳. </ref></big> | ||
* <big>پس از صلح امام حسن | * <big>پس از صلح امام حسن علیه السلام [[معاویه]] وارد [[کوفه]] شد. هر شب ابوهريره همراه معاويه در مسجد كوفه مى نشست. يک شب جوانى به او گفت: تو را به خدا قسم مى دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه درباره على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمود: «اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ»؟ ابوهريره در حضور معاويه گفت: آرى. آن جوان گفت: من هم خدا را شاهد مى گيرم كه تو ولايت دشمن او (معاويه) را پذيرفته اى و با دوست او دشمنى كرده اى!<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۹. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۷۹ ح ۸۵۸. </ref></big> | ||
== <big>اقرار دشمنان درباره حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص۲۹۸-۳۰۳. چهارده قرن با غدير: ص۱۱۱-۱۱۸.</ref> == | == <big>اقرار دشمنان درباره حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص۲۹۸-۳۰۳. چهارده قرن با غدير: ص۱۱۱-۱۱۸.</ref> == | ||
<big>سرعت و وسعت انتشار خبر | <big>سرعت و وسعت [[انتشار]] [[خبر غدیر]] به قدرى حيرت انگيز بود كه باعث شد تلاش هاى مذبوحانه دشمن براى مخفى كردن آن ناكام بماند و در حكومت ضد غدیر هم ذكر آن علناً شنيده مى شد.</big> | ||
<big>در چنين شرايطى مخالفين غدير نيز مورد سؤال قرار مى گرفتند و درباره غدير از آنان پرسيده مى شد، و آنان چاره اى جز اقرار نداشتند. حتى سران سقيفه كه براى ريشه كن كردن غدير به ميدان آمده بودند نيز به آن اعتراف كردند و اين اقرار به قدرى علنى بود كه دوست و دشمن را به تعجب واداشت.</big> | <big>در چنين شرايطى مخالفين غدير نيز مورد سؤال قرار مى گرفتند و درباره غدير از آنان پرسيده مى شد، و آنان چاره اى جز اقرار نداشتند. حتى سران سقيفه كه براى ريشه كن كردن غدير به ميدان آمده بودند نيز به آن اعتراف كردند و اين اقرار به قدرى علنى بود كه دوست و دشمن را به تعجب واداشت.</big> | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
<big>البته اين ها فقط نمونه هايى از اقرارهاى طرفداران سقيفه درباره غدير است. در طول چهارده قرن بسيارى از بزرگان عامه در كتاب ها و گفتارشان به حديث غدير اعتراف كرده اند و حتى كتاب هايى نوشته اند.</big> | <big>البته اين ها فقط نمونه هايى از اقرارهاى طرفداران سقيفه درباره غدير است. در طول چهارده قرن بسيارى از بزرگان عامه در كتاب ها و گفتارشان به حديث غدير اعتراف كرده اند و حتى كتاب هايى نوشته اند.</big> | ||
<big>ارزش اين اقرارهاى خصم در بحث هاى علمى غدير بر احدى پوشيده نيست و نزديک ترين راه براى اثبات غدير است. اقرارهاى دشمنان اوليه غدير در | <big>ارزش اين اقرارهاى خصم در بحث هاى علمى غدير بر احدى پوشيده نيست و نزديک ترين راه براى اثبات غدير است. اقرارهاى دشمنان اوليه غدير در قرن هاى بعد به صورت كتاب هايى كه مخالفين غدير نوشتند و در آنها حديث غدير را با اسناد معتبر نقل كردند جلوه نمود.</big> | ||
<big>اين سير تا آنجا پيشرفت كه عده اى از مؤلفين مخالف به جمع آورى اسناد و متون مربوط به غدير در ضمن كتاب هايشان و يا به صورت كتاب هاى مستقل پرداختند و جاى هر گونه شک و اشكال در اين زمينه را تا ابد مسدود نمودند.</big> | <big>اين سير تا آنجا پيشرفت كه عده اى از مؤلفين مخالف به جمع آورى اسناد و متون مربوط به غدير در ضمن كتاب هايشان و يا به صورت كتاب هاى مستقل پرداختند و جاى هر گونه شک و اشكال در اين زمينه را تا ابد مسدود نمودند.</big> | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
== <big>اقرار دوست و دشمن به حقانيت اميرالمؤمنين عليه السلام</big><ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص۱۶-۲۳.</ref> == | == <big>اقرار دوست و دشمن به حقانيت اميرالمؤمنين عليه السلام</big><ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص۱۶-۲۳.</ref> == | ||
<big>ابان از | <big>ابان از سلیم نقل مى كند كه گفت: در زمان حكومت [[عثمان بن عفّان|عثمان]]، على عليه السلام را در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله با جماعتى ديدم كه گفتگو مى كردند و فقه و علم را مذاكره مى كردند.</big> | ||
<big>مردم رو به على عليه السلام كردند و گفتند: چرا سخنى نمى گويى؟ حضرت فضايل خود را بيان كرد، تا آنجا كه فرمود: آيا اقرار مى كنيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم مرا فراخواند و ولايت مرا اعلام كرد و فرمود: حاضران به غايبان برسانند؟ گفتند: آرى به خدا قسم.</big> | <big>مردم رو به على عليه السلام كردند و گفتند: چرا سخنى نمى گويى؟ حضرت فضايل خود را بيان كرد، تا آنجا كه فرمود: آيا اقرار مى كنيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم مرا فراخواند و ولايت مرا اعلام كرد و فرمود: حاضران به غايبان برسانند؟ گفتند: آرى به خدا قسم.</big> | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
<big>اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره - از ترس اهل نفاق و تكذيبشان - به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى كند.</big> | <big>اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره - از ترس اهل نفاق و تكذيبشان - به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى كند.</big> | ||
<big>اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به | <big>اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به [[زکات]] و [[روزه]] و [[حج]] دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است - و حضرت دست مبارک را بر على بن ابى طالب عليه السلام قرار دادند - و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آن هاست.</big> | ||
<big>آنان از قرآن جدا نمى شوند و قرآن از آنان جدا نمى شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.</big> | <big>آنان از قرآن جدا نمى شوند و قرآن از آنان جدا نمى شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند.</big> |