اشكال فخر رازی در سند حدیث غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۴۱: خط ۲۴۱:
حديثى كه بخارى در كتاب التفسير، پيرامون شفاعت حضرت ابراهيم ‏عليه السلام در حق پدرش نقل كرده است. به نقل ابن‏ حجر، ابوبكر احمد بن ابراهيم بن اسماعيل جرجانى معروف به حافظ اسماعيلى (م ۳۷۱ ق)اين حديث را رد كرده است.<ref>فتح البارى: ج ۸ ص ۴۰۶.</ref>
حديثى كه بخارى در كتاب التفسير، پيرامون شفاعت حضرت ابراهيم ‏عليه السلام در حق پدرش نقل كرده است. به نقل ابن‏ حجر، ابوبكر احمد بن ابراهيم بن اسماعيل جرجانى معروف به حافظ اسماعيلى (م ۳۷۱ ق)اين حديث را رد كرده است.<ref>فتح البارى: ج ۸ ص ۴۰۶.</ref>


عده ‏اى از بزرگان حافظ اسماعيلى را ستوده‏ اند. از جمله: سمعانى، يافعى، حافظ ذهبى.<ref>الانساب: «الإسماعيلى». مرآة الجنان: حوادث سال ۳۷۱. العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال ۳۷۱.</ref>
عده ‏اى از بزرگان حافظ اسماعيلى را ستوده‏ اند. از جمله: سمعانى، يافعى، حافظ ذهبى.<ref>الانساب، مرآة الجنان: حوادث سال ۳۷۱؛ العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال ۳۷۱.</ref>


* حديث پنجم
* حديث پنجم
خط ۲۴۷: خط ۲۴۷:
حديثى كه بخارى در كتاب الصلح، در مورد رفتن پيامبرصلى الله عليه وآله نزد عبداللَّه بن اُبَىّ و نزول آيه «وَ إن طائِفَتانِ مِنَ المُؤمِنينَ اقتَتَلُوا...»<ref>حجرات /  ۹. </ref>آورده است.<ref>صحيح بخارى: ج ۳ ص ۲۳۹. </ref>
حديثى كه بخارى در كتاب الصلح، در مورد رفتن پيامبرصلى الله عليه وآله نزد عبداللَّه بن اُبَىّ و نزول آيه «وَ إن طائِفَتانِ مِنَ المُؤمِنينَ اقتَتَلُوا...»<ref>حجرات /  ۹. </ref>آورده است.<ref>صحيح بخارى: ج ۳ ص ۲۳۹. </ref>


بدرالدين زَركَشى ( ت ۷۴۵ -  م ۷۹۴ ق)-  كه ابن‏ حجر و دهلوى او را ستوده ‏اند. <ref>انباء الغمر: ج ۳ ص ۱۳۸. بستان المحدثين: ص ۹۹. </ref>
بدرالدين زَركَشى ( ت ۷۴۵ -  م ۷۹۴ ق)-  كه ابن‏ حجر و دهلوى او را ستوده ‏اند. <ref>انباء الغمر، ج ۳ ص ۱۳۸؛ بستان المحدثين، ص ۹۹. </ref>


كلام امام ابن ‏بطّال را نقل كرده كه اين حديث را معارض با حديث ديگرى از صحيح بخارى در كتاب «الاستيذان»<ref>صحيح بخارى: ج ۷ ص ۱۳۳  - ۱۳۲.</ref>مى‏ داند و آن را باطل مى‏ داند.<ref>التنقيح لالفاظ الجامع الصحيح: ص ۱۳۳. </ref>
كلام امام ابن ‏بطّال را نقل كرده كه اين حديث را معارض با حديث ديگرى از صحيح بخارى در كتاب «الاستيذان»<ref>صحيح بخارى: ج ۷ ص ۱۳۳  - ۱۳۲.</ref>مى‏ داند و آن را باطل مى‏ داند.<ref>التنقيح لالفاظ الجامع الصحيح: ص ۱۳۳. </ref>
خط ۲۵۵: خط ۲۵۵:
ماجراى مردن عبداللَّه بن اُبَىّ و آمدن پسرش عبداللَّه بن عبداللَّه نزد پيامبرصلى الله عليه وآله و نماز خواندن حضرت بر او و اعتراض عمر و نزول آيات در اين باره، كه بخارى در كتاب «التفسير» در سه مورد آورده است.<ref>صحيح بخارى: ج ۲ ص ۱۲۱ و ج ۶ ص ۸۵ . </ref>
ماجراى مردن عبداللَّه بن اُبَىّ و آمدن پسرش عبداللَّه بن عبداللَّه نزد پيامبرصلى الله عليه وآله و نماز خواندن حضرت بر او و اعتراض عمر و نزول آيات در اين باره، كه بخارى در كتاب «التفسير» در سه مورد آورده است.<ref>صحيح بخارى: ج ۲ ص ۱۲۱ و ج ۶ ص ۸۵ . </ref>


ولى بزرگان اهل‏ سنت صحت اين حديث را رد كرده‏ اند، كه ابن‏ حجر و شِهاب‏ الدين قَسطَلانى به اين ردّ علما را اقرار كرده ‏اند.<ref>فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۸ ص ۲۷۱. ارشاد السارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۷ ص ۱۴۸. </ref>
ولى بزرگان اهل‏ سنت صحت اين حديث را رد كرده‏ اند، كه ابن‏ حجر و شِهاب‏ الدين قَسطَلانى به اين ردّ علما را اقرار كرده ‏اند.<ref>فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۸ ص ۲۷۱؛ ارشاد السارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۷ ص ۱۴۸. </ref>


از جمله اين بزرگان است: امام ابوبكر باقِلانى، امام ‏الحرمين جوينى، امام ابوحامد غزّالى طوسى، امام داوودى.<ref>التقريب. المختصر. البرهان. المستصفى. شرح داودى. المنخول فى علم الاصول: ص ۲۱۲  - ۲۰۹. </ref>
از جمله اين بزرگان است: امام ابوبكر باقِلانى، امام ‏الحرمين جوينى، امام ابوحامد غزّالى طوسى، امام داوودى.<ref>التقريب؛ المختصر؛ البرهان؛ المستصفى؛ شرح داودى؛ المنخول فى علم الاصول: ص ۲۱۲  - ۲۰۹. </ref>


* حديث هفتم
* حديث هفتم
خط ۲۶۳: خط ۲۶۳:
حديثى كه بخارى در مورد دير ايمان آوردن قريش و رفتن ابوسفيان نزد پيامبرصلى الله عليه وآله و نزول آيات در اين باره نقل كرده، و سپس به نقل از اسباط ماجراى استسقا و نزول باران را افزوده است.<ref>صحيح بخارى، ج ۲ ص ۱۳۷.</ref>
حديثى كه بخارى در مورد دير ايمان آوردن قريش و رفتن ابوسفيان نزد پيامبرصلى الله عليه وآله و نزول آيات در اين باره نقل كرده، و سپس به نقل از اسباط ماجراى استسقا و نزول باران را افزوده است.<ref>صحيح بخارى، ج ۲ ص ۱۳۷.</ref>


به نقل عَينى(م ۸۵۵ ق)-  كه سيوطى و ديگران او را و كاتب چَلَبى كتابش «عمدة القارى» را بسيار ستوده‏ اند<ref>بُغيَة الوُعاة فى طبقات اللغويين و النُحاة: ج ۲ ص ۲۷۵. الضوء اللّامع: ج ۱۰ ص ۱۳۵  - ۱۳۱. البدر الطالع: ج ۲ ص ۲۹۴. حسن المحاضرة: ج ۱ ص ۷۷۰. شَذَرات الذهب: ج ۷ ص ۲۸۷. نظم العقيان: ص ۱۷۵ ۱۷۴. كشف الظنون: ج ۱ ص ۵۴۸ .</ref>
به نقل عَينى(م ۸۵۵ ق)-  كه سيوطى و ديگران او را و كاتب چَلَبى كتابش «عمدة القارى» را بسيار ستوده‏ اند<ref>بُغيَة الوُعاة فى طبقات اللغويين و النُحاة: ج ۲ ص ۲۷۵؛ الضوء اللّامع: ج ۱۰ ص ۱۳۵  - ۱۳۱؛ البدر الطالع: ج ۲ ص ۲۹۴؛ حسن المحاضرة: ج ۱ ص ۷۷۰. شَذَرات الذهب: ج ۷ ص ۲۸۷؛ نظم العقيان: ص ۱۷۵ ۱۷۴؛ كشف الظنون: ج ۱ ص ۵۴۸ .</ref>


گروهى از بزرگان اهل ‏سنت اين افزوده منقول از اسباط را ناروا و نادرست دانسته ‏اند.<ref>عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۷ ص ۴۶. </ref>
گروهى از بزرگان اهل ‏سنت اين افزوده منقول از اسباط را ناروا و نادرست دانسته ‏اند.<ref>عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۷ ص ۴۶. </ref>
خط ۲۸۵: خط ۲۸۵:
گروهى از بزرگان اهل‏ سنت اين حديث را ردّ كرده ‏اند؛از جمله: حافظ ابوزكريا نَوَوى(ت ۶۳۱ -  م ۶۷۶ يا ۶۷۷ ق)<ref>المنهاج فى شرح صحيح مسلم بن الحجاج: ج ۲ ص ۶۶  ۶۵ .همچنين ذهبى، جمال الدين اِسنَوى، يافعى، جمال ‏الدين ابن ‏تَغرى بَردى و دهلوى، «نَوَوى»را بسيار ستوده ‏اند: العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال ۶۷۶ . طبقات الشافعية: ج ۲ ص ۴۷۶. مرآة الجنان: حوادث سال ۶۷۶ . النجوم الزاهرة فى محاسن مصر و القاهرة: حوادث سال ۶۷۶ .</ref>  
گروهى از بزرگان اهل‏ سنت اين حديث را ردّ كرده ‏اند؛از جمله: حافظ ابوزكريا نَوَوى(ت ۶۳۱ -  م ۶۷۶ يا ۶۷۷ ق)<ref>المنهاج فى شرح صحيح مسلم بن الحجاج: ج ۲ ص ۶۶  ۶۵ .همچنين ذهبى، جمال الدين اِسنَوى، يافعى، جمال ‏الدين ابن ‏تَغرى بَردى و دهلوى، «نَوَوى»را بسيار ستوده ‏اند: العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال ۶۷۶ . طبقات الشافعية: ج ۲ ص ۴۷۶. مرآة الجنان: حوادث سال ۶۷۶ . النجوم الزاهرة فى محاسن مصر و القاهرة: حوادث سال ۶۷۶ .</ref>  


حافظ عبدالحق<ref>الجمع بين الصحيحين. </ref>، محمد بن يوسف كرمانى(ت ۷۱۷ -  م ۷۸۶ ق)<ref>الكواكب الدرارى فى شرح صحيح بخارى: ج ۲۵ ص ۲۰۴.
حافظ عبدالحق<ref>الجمع بين الصحيحين. </ref>، محمد بن يوسف كرمانى(ت ۷۱۷ -  م ۷۸۶ ق)<ref>الكواكب الدرارى فى شرح صحيح بخارى: ج ۲۵ ص ۲۰۴. همچنين سيوطى و ابن‏ حجر عسقلانى و دهلوى، «كرمانى» را ستوده ‏اند: بُغيَة الوُعاة فى طبقات اللغويين و النُحاة: ج ۱ ص ۲۷۹؛ انباء الغمر: ج ۲ ص ۱۸۲، حوادث سال ۷۸۶. البدر الطالع،ج ۲ ص ۲۹۲. </ref>، ابن‏ قيّم جوزيّه<ref>زاد المعاد فى هَدى خير العباد: ج ۲ ص ۴۹.</ref>
 
همچنين سيوطى و ابن‏ حجر عسقلانى و دهلوى، «كرمانى» را ستوده ‏اند:
 
بُغيَة الوُعاة فى طبقات اللغويين و النُحاة: ج ۱ ص ۲۷۹. انباء الغمر: ج ۲ ص ۱۸۲، حوادث سال ۷۸۶. البدر الطالع (شوكانى): ج ۲ ص ۲۹۲. </ref>، ابن‏ قيّم جوزيّه<ref>زاد المعاد فى هَدى خير العباد: ج ۲ ص ۴۹.</ref>


* حديث يازدهم
* حديث يازدهم
خط ۳۰۵: خط ۳۰۱:
سوم در {{متن عربی|كتاب التفسير}}آمده و در مورد بت‏هايى بوده كه در عرب مشهور بوده است.<ref>صحيح بخارى: ج ۶ ص ۱۹۹.</ref>
سوم در {{متن عربی|كتاب التفسير}}آمده و در مورد بت‏هايى بوده كه در عرب مشهور بوده است.<ref>صحيح بخارى: ج ۶ ص ۱۹۹.</ref>


حافظ ابن‏ حجر -  كه هميشه مدافع بخارى است -  اسامى چند تن را مى ‏آورد كه اين احاديث بخارى را رد كرده‏ اند: ابومسعود دمشقى، ابوعلى، على بن مدينى، يحيى قطّان، و سپس با بيانات واهى از بخارى دفاع مى‏ كند!<ref>هدى السارى (مقدمة فتح البارى): ج ۲ ص ۱۳۵. فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۸ ص ۵۴۱ .</ref>
حافظ ابن‏ حجر -  كه هميشه مدافع بخارى است -  اسامى چند تن را مى ‏آورد كه اين احاديث بخارى را رد كرده‏ اند: ابومسعود دمشقى، ابوعلى، على بن مدينى، يحيى قطّان، و سپس با بيانات واهى از بخارى دفاع مى‏ كند!<ref>هدى السارى، ج ۲ ص ۱۳۵؛ فتح البارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۸ ص ۵۴۱ .</ref>


* حديث پانزدهم
* حديث پانزدهم
خط ۳۱۱: خط ۳۰۷:
حديث پانزدهم حديثى است كه بخارى در كتاب «المغازى»از امّ رومان مادر عايشه در مورد عايشه و تب كردن او نقل كرده است.<ref>صحيح بخارى: ج ۵ ص ۱۵۴.</ref>
حديث پانزدهم حديثى است كه بخارى در كتاب «المغازى»از امّ رومان مادر عايشه در مورد عايشه و تب كردن او نقل كرده است.<ref>صحيح بخارى: ج ۵ ص ۱۵۴.</ref>


عده ‏اى از بزرگان و حفّاظ اهل سنت اين حديث را رد كرده ‏اند. از جمله: حافظ ابوبكر خطيب بغدادى، حافظ ابوعمرو ابن ‏عبدالبَرّ قرطبى، حافظ ابوالفضل قاضى عياض يحصبى، حافظ ابراهيم بن يوسف «صاحب مطالع الأنوار على صحاح الآثار»، حافظ ابوالقاسم سهيلى (شارح السيرة)، حافظ ابوالفتح ابن ‏سيدالناس اندلسى، حافظ جمال‏ الدين مِزّى، حافظ شمس ‏الدين ذهبى، حافظ ابوسعيد صلاح‏ الدين علائى (ت ۶۹۴ -  م ۷۶۱ ق)، حافظ ابن ‏السَّكَن.<ref>الاستيعاب: ج ۴ ص ۱۹۳۷. كتاب المراسيل. تهذيب الكمال فى معرفة الرجال: ج ۳۵ ص ۳۶۰. الروض الانف: ج ۶ ص ۴۴۰. عيون الاثر: ج ۲ ص ۱۰۱. فتح البارى: ج ۷ ص ۳۵۳. الاصابة: ج ۴ ص ۴۳۴.</ref> همچنين ابن‏ حجر و ابن ‏قيّم جوزيّه اقوال رد كنندگان اين حديث را آورده و در موردش بحث كرده ‏اند.<ref>الاصابة: ج ۴ ص ۴۳۴. زاد المعاد فى هَدىِ خير العباد: ج ۱ ص ۲۷.</ref>
عده ‏اى از بزرگان و حفّاظ اهل سنت اين حديث را رد كرده ‏اند. از جمله: حافظ ابوبكر خطيب بغدادى، حافظ ابوعمرو ابن ‏عبدالبَرّ قرطبى، حافظ ابوالفضل قاضى عياض يحصبى، حافظ ابراهيم بن يوسف «صاحب مطالع الأنوار على صحاح الآثار»، حافظ ابوالقاسم سهيلى (شارح السيرة)، حافظ ابوالفتح ابن ‏سيدالناس اندلسى، حافظ جمال‏ الدين مِزّى، حافظ شمس ‏الدين ذهبى، حافظ ابوسعيد صلاح‏ الدين علائى (ت ۶۹۴ -  م ۷۶۱ ق)، حافظ ابن ‏السَّكَن.<ref>الاستيعاب، ج ۴ ص ۱۹۳۷؛ كتاب المراسيل؛ تهذيب الكمال فى معرفة الرجال، ج ۳۵ ص ۳۶۰؛ الروض الانف، ج ۶ ص ۴۴۰؛ عيون الاثر: ج ۲ ص ۱۰۱؛ فتح البارى: ج ۷ ص ۳۵۳؛ الاصابة: ج ۴ ص ۴۳۴.</ref> همچنين ابن‏ حجر و ابن ‏قيّم جوزيّه اقوال رد كنندگان اين حديث را آورده و در موردش بحث كرده ‏اند.<ref>الاصابة: ج ۴ ص ۴۳۴؛زاد المعاد فى هَدىِ خير العباد: ج ۱ ص ۲۷.</ref>


* حديث شانزدهم
* حديث شانزدهم


حديثى كه بخارى در كتاب «المغازى»و كتاب «الذبائح»و كتاب «الحيل»و نيز مسلم با پنج سند نقل كرده ‏اند و در مورد ازدواج موقت و خوردن گوشت الاغ است.<ref>صحيح بخارى ۱۷۲ / ۵ و ۱۲۳ / ۷ و ۳۱ / ۹. صحيح مسلم ۱۳۵ ۱۳۴ / ۴.</ref>
حديثى كه بخارى در كتاب «المغازى»و كتاب «الذبائح»و كتاب «الحيل»و نيز مسلم با پنج سند نقل كرده ‏اند و در مورد ازدواج موقت و خوردن گوشت الاغ است.<ref>صحيح بخارى،ج۵، ص ۳۱۲، ج ۷، ص ۱۷۲،ج۹، ص ۳۱؛ صحيح مسلم، ج۴، ص۱۳۵- ۱۳۴.</ref>


محققان اهل ‏سنت و بزرگان حديث اين روايت را از اوهام فاحش شمرده ‏اند! از جمله: حافظ سهيلى، ابن‏ قيّم جوزيّه، بدرالدين عَينى، شِهاب‏ الدين قَسطَلانى، امام شافعى.<ref>الروض الانف: ج ۶ ص ۵۵۷ . زاد المعاد فى هَدىِ خير العباد: ج ۲ ص ۱۸۳ ۱۴۲ و ج ۶  / ۴ . عمدة القارى شرح صحيح البخارى: ج ۱۷ ص ۲۴۷ ۲۴۶. ارشاد السارى شرح صحيح البخارى: ج ۶ ص ۵۳۶ و ج ۸ ص ۴۱.</ref>
محققان اهل ‏سنت و بزرگان حديث اين روايت را از اوهام فاحش شمرده ‏اند! از جمله: حافظ سهيلى، ابن‏ قيّم جوزيّه، بدرالدين عَينى، شِهاب‏ الدين قَسطَلانى، امام شافعى.<ref>الروض الانف: ج ۶ ص ۵۵۷؛ زاد المعاد فى هَدىِ خير العباد: ج ۲ ص ۱۸۳ ۱۴۲ و ج ۶ ص ۴؛ عمدة القارى شرح صحيح البخارى: ج ۱۷ ص ۲۴۷ ۲۴۶؛ ارشاد السارى شرح صحيح البخارى: ج ۶ ص ۵۳۶ و ج ۸ ص ۴۱.</ref>


==== '''پاسخ دهم: فخر رازى و احاديث صحيحين''' ====
==== '''پاسخ دهم: فخر رازى و احاديث صحيحين''' ====
خط ۳۹۸: خط ۳۹۴:
ابن ‏اسحاق -  آنگونه كه گروهى از بزرگان اهل ‏سنت از او نقل كرده ‏اند -  حديث غدير و ماجراى آن را روايت كرده است. از اين رو، اين ادعا كه ابن‏ اسحاق حديث غدير را روايت نكرده دروغى بيش نيست.
ابن ‏اسحاق -  آنگونه كه گروهى از بزرگان اهل ‏سنت از او نقل كرده ‏اند -  حديث غدير و ماجراى آن را روايت كرده است. از اين رو، اين ادعا كه ابن‏ اسحاق حديث غدير را روايت نكرده دروغى بيش نيست.


در اينجا به چند تن از دانشمندان سرشناس اهل‏ سنت كه حديث غدير را از ابن‏ اسحاق نقل كرده ‏اند اشاره مى‏ كنيم: حافظ ابن‏ كثير دمشقى، ابن‏ حجر مكّى، محمد بن عبدالرسول بَرزَنجى، مولوى حسام ‏الدين سهارنپورى، عبدالعزيز دهلوى.<ref>البِداية و النِهاية:ج ۷ ص ۳۳۴. الصواعق المحرقة: ص ۲۵. نواقض الروافض: بخش «فى ردّ حديث الغدير». مرافض الروافض: بخش «فى ردّ حديث الغدير». تحفه اثناعشريه: ص ۲۱۰.</ref> سخنان صريح اينان و نقل حديث غدير از ابن اسحاق ادعاى فخر رازى بر عدم روايت حديث غدير توسط ابن اسحاق را تكذيب مى‏ كند.
در اينجا به چند تن از دانشمندان سرشناس اهل‏ سنت كه حديث غدير را از ابن‏ اسحاق نقل كرده ‏اند اشاره مى‏ كنيم: حافظ ابن‏ كثير دمشقى، ابن‏ حجر مكّى، محمد بن عبدالرسول بَرزَنجى، مولوى حسام ‏الدين سهارنپورى، عبدالعزيز دهلوى.<ref>البِداية و النِهاية، ج ۷ ص ۳۳۴؛ الصواعق المحرقة، ص ۲۵؛ نواقض الروافض، بخش «فى ردّ حديث الغدير»؛ مرافض الروافض، بخش «فى ردّ حديث الغدير»؛ تحفه اثناعشريه: ص ۲۱۰.</ref> سخنان صريح اينان و نقل حديث غدير از ابن اسحاق ادعاى فخر رازى بر عدم روايت حديث غدير توسط ابن اسحاق را تكذيب مى‏ كند.


همچنين گروهى از دانشمندان اهل ‏تسنن متوجه بطلان اين ادعاى رازى شده ‏اند. و لذا هيچ كدام ابن ‏اسحاق را در شمار كسانى كه حديث غدير را روايت نكرده نياورده ‏اند. بزرگان و علمايى از عامه همچون: سعد تَفتازانى در«شرح المقاصد»قوشچى در«شرح التجريد»، عبدالحق دهلوى در«ترجمة المشكاة»و صاحب «المرافض».
همچنين گروهى از دانشمندان اهل ‏تسنن متوجه بطلان اين ادعاى رازى شده ‏اند. و لذا هيچ كدام ابن ‏اسحاق را در شمار كسانى كه حديث غدير را روايت نكرده نياورده ‏اند. بزرگان و علمايى از عامه همچون: سعد تَفتازانى در«شرح المقاصد»قوشچى در«شرح التجريد»، عبدالحق دهلوى در«ترجمة المشكاة»و صاحب «المرافض».
خط ۴۳۳: خط ۴۲۹:
۳. اسكافى و ردّ جاحظ
۳. اسكافى و ردّ جاحظ


اب ‏ابى ‏الحديد معتزلى در شرح نهج ‏البلاغة، شمارى از تشكيكات جاحظ نسبت به فضائل و ويژگى هاى منحصر به فرد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در ميان صحابه را آورده، و سپس پاسخ‏هاى شيخ ابوجعفر اسكافى معتزلى (م ۲۴۰ ق) - كه دانشمندان اهل‏ سنت وى را بسيار ستوده ‏اند، از جمله: سمعانى، ياقوت حَمَوى، قاضى ‏القضات عبدالجبار معتزلى<ref>الانساب:«الإسكافى »معجم البلدان: ج ۱ ص ۱۸۱. شرح نهج البلاغة: ج ۱۷ ص ۱۳۳ ۱۳۲.</ref>-  در برابر دروغ‏هاى جاحظ را از كتاب«نقض العثمانية»وى نقل كرده است.
اب ‏ابى ‏الحديد معتزلى در شرح نهج ‏البلاغة، شمارى از تشكيكات جاحظ نسبت به فضائل و ويژگى هاى منحصر به فرد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در ميان صحابه را آورده، و سپس پاسخ‏هاى شيخ ابوجعفر اسكافى معتزلى (م ۲۴۰ ق) - كه دانشمندان اهل‏ سنت وى را بسيار ستوده ‏اند، از جمله: سمعانى، ياقوت حَمَوى، قاضى ‏القضات عبدالجبار معتزلى<ref>الانساب،«الإسكافى »معجم البلدان: ج ۱ ص ۱۸۱؛ شرح نهج البلاغة، ج ۱۷ ص ۱۳۳ ۱۳۲.</ref>-  در برابر دروغ‏هاى جاحظ را از كتاب«نقض العثمانية»وى نقل كرده است.


۴. خطّابى و ردّ جاحظ
۴. خطّابى و ردّ جاحظ


حافظ خطّابى (م ۳۸۸ ق)تصريح كرده است كه جاحظ مردى مُلحد بود! شيخ محمدطاهر گُجَراتى(م ۹۸۶ ق)<ref>النور السافر عن أخبار القرن العاشر (شيخ عيدروس): در شرح حوادث سال ۹۸۶.</ref> و شيخ نصراللَّه كابلى سخن خطّابى در مورد جاحظ را از كتاب خطّابى «تذكرة الموضوعات»نقل كرده ‏اند.<ref>تذكرة الموضوعات: ص ۹۱ ۹۰. الصواقع (كابلى).</ref>
حافظ خطّابى (م ۳۸۸ ق)تصريح كرده است كه جاحظ مردى مُلحد بود! شيخ محمدطاهر گُجَراتى(م ۹۸۶ ق)<ref>النور السافر عن أخبار القرن العاشر (شيخ عيدروس): در شرح حوادث سال ۹۸۶.</ref> و شيخ نصراللَّه كابلى سخن خطّابى در مورد جاحظ را از كتاب خطّابى «تذكرة الموضوعات»نقل كرده ‏اند.<ref>تذكرة الموضوعات، ص ۹۱ ۹۰؛ الصواقع.</ref>


اين خطّابى كسى است كه بزرگان اهل ‏سنت وى را بسيار ستوده ‏اند، از جمله: سمعانى، ابن‏ خَلِّكان، ذهبى، يافعى، صفدى، اِسنَوى، ابن ‏قاضى شُهبه اسدى، سيوطى، محمد بن محمد سنهورى شافعى، عبدالحق دهلوى، فخر رازى، نصراللَّه كابلى، حيدرعلى فيض آبادى.<ref>الانساب:«الخطّابى»؛ وفيات الاعيان، ج ۱ ص ۴۵۳؛ العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال ۳۸۸. مرآة الجنان: حوادث سال ۳۸۸؛ الوافى بالوَفَيات: ج ۷ ص ۳۱۷. طبقات الشافعية(اِسنَوى)، ج ۱ ص ۴۶۷؛ طبقات الشافعية (ابن ‏قاضى شُهبه اسدى): ج ۱ ص ۱۵۹؛ طبقات الحفّاظ: ص ۴۰۳؛ تعليق على فتح مغيث بشرح الفيّة الحديثِ عِراقى(مخطوط)؛ رجال مشكات، ص ۳۸۴؛ اصول الحديث، ص ۲۳؛ مناقب الشافعىف وجه سوم از باب چهارم؛ الصواقع؛ تحفه اثنى‏ عشريه؛ منتهى الكلام.</ref> در طرف مقابل، دانشمندان اهل‏ سنت در مورد جاحظ نظر مثبتى ندارند و او را از درجه اعتبار ساقط دانسته و به او اعتمادى ندارند. از جمله: حافظ ذهبى، ابن‏ حجر عسقلانى، ابن ‏قُتيبه، نديم، ابن ‏حزم، ابومنصور ازهرى. <ref>المغنى فى الضعفاء: ج ۲ ص ۴۷۱. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۳ ص ۲۴۷. سير اعلام النبلاء: ج ۱۱ ص ۵۲۶ . اختلاف الحديث. مقدمه تهذيب اللغة. الملل و النحل.</ref>
اين خطّابى كسى است كه بزرگان اهل ‏سنت وى را بسيار ستوده ‏اند، از جمله: سمعانى، ابن‏ خَلِّكان، ذهبى، يافعى، صفدى، اِسنَوى، ابن ‏قاضى شُهبه اسدى، سيوطى، محمد بن محمد سنهورى شافعى، عبدالحق دهلوى، فخر رازى، نصراللَّه كابلى، حيدرعلى فيض آبادى.<ref>الانساب:«الخطّابى»؛ وفيات الاعيان، ج ۱ ص ۴۵۳؛ العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال ۳۸۸. مرآة الجنان: حوادث سال ۳۸۸؛ الوافى بالوَفَيات: ج ۷ ص ۳۱۷. طبقات الشافعية(اِسنَوى)، ج ۱ ص ۴۶۷؛ طبقات الشافعية (ابن ‏قاضى شُهبه اسدى): ج ۱ ص ۱۵۹؛ طبقات الحفّاظ: ص ۴۰۳؛ تعليق على فتح مغيث بشرح الفيّة الحديثِ عِراقى(مخطوط)؛ رجال مشكات، ص ۳۸۴؛ اصول الحديث، ص ۲۳؛ مناقب الشافعىف وجه سوم از باب چهارم؛ الصواقع؛ تحفه اثنى‏ عشريه؛ منتهى الكلام.</ref> در طرف مقابل، دانشمندان اهل‏ سنت در مورد جاحظ نظر مثبتى ندارند و او را از درجه اعتبار ساقط دانسته و به او اعتمادى ندارند. از جمله: حافظ ذهبى، ابن‏ حجر عسقلانى، ابن ‏قُتيبه، نديم، ابن ‏حزم، ابومنصور ازهرى. <ref>المغنى فى الضعفاء، ج ۲ ص ۴۷۱؛ ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، ج ۳ ص ۲۴۷. سير اعلام النبلاء: ج ۱۱ ص ۵۲۶؛ اختلاف الحديث؛ مقدمه تهذيب اللغة؛ الملل و النحل.</ref>


۵.جاحظ و صفات نكوهيده
۵.جاحظ و صفات نكوهيده
خط ۴۶۳: خط ۴۵۹:
_جاحظ و طعنى ديگر بر عمر
_جاحظ و طعنى ديگر بر عمر


همچنين اگر جاحظ مورد اعتماد باشد، چنانچه شريف مرتضى از كتاب جاحظ «العباسية»نقل كرده وى معتقد بوده ابوبكر و عمر به سبب اينكه حضرت فاطمه ‏عليها السلام را از ميراث پدرش رسول‏ خداصلى الله عليه وآله بازداشتند، به او ستم كردند.<ref>الشافى فى الامامة: ص ۳۳۴ ۳۳۳.</ref>
همچنين اگر جاحظ مورد اعتماد باشد، چنانچه شريف مرتضى از كتاب جاحظ «العباسية»نقل كرده وى معتقد بوده ابوبكر و عمر به سبب اينكه حضرت فاطمه ‏عليها السلام را از ميراث پدرش رسول‏ خداصلى الله عليه وآله بازداشتند، به او ستم كردند.<ref>الشافى فى الامامة: ص ۳۳۴- ۳۳۳.</ref>


_جاحظ و طلحه و زبير و عايشه
_جاحظ و طلحه و زبير و عايشه
خط ۵۰۳: خط ۴۹۹:
اگر بپذيريم آنچه از ابن ‏ابى ‏داوود در قدح حديث غدير نقل شده صحيح است، فخر رازى نمى ‏تواند آن را دستاويز خود قرار دهد. چرا كه چنين كارى به معناى خروج از قواعد بحث و آداب مناظره است، زيرا در دانش مناظره آمده كه هر يک از دو طرف مناظره بايد با استناد به اقوال طرف ديگر و تصريحات هم‏ اعتقادان سخنش را رد كند. نه اينكه براى غلبه بر طرف روبرو از اقوال و اعتقادات هم كيشان خود مدد گيرد.
اگر بپذيريم آنچه از ابن ‏ابى ‏داوود در قدح حديث غدير نقل شده صحيح است، فخر رازى نمى ‏تواند آن را دستاويز خود قرار دهد. چرا كه چنين كارى به معناى خروج از قواعد بحث و آداب مناظره است، زيرا در دانش مناظره آمده كه هر يک از دو طرف مناظره بايد با استناد به اقوال طرف ديگر و تصريحات هم‏ اعتقادان سخنش را رد كند. نه اينكه براى غلبه بر طرف روبرو از اقوال و اعتقادات هم كيشان خود مدد گيرد.


حتى خود دهلوى هم در مقدمه : «تحفه اثنى ‏عشريه» و پيش از او پدرش در: «قرّة العينين» ملتزم شده‏ اند كه در محاجّه با اماميه به روايات اهل‏ سنت -  حتى روايات صحيح بخارى و ديگر كتب صحاح -  احتجاج نكنند.
حتى خود دهلوى هم در مقدمه: «تحفه اثنى ‏عشريه» و پيش از او پدرش در: «قرّة العينين» ملتزم شده‏ اند كه در محاجّه با اماميه به روايات اهل‏ سنت -  حتى روايات صحيح بخارى و ديگر كتب صحاح -  احتجاج نكنند.


==== پاسخ سوم: قدح ابن ‏ابى‏ داوود با تصحيح پيشوايان سنّى معارض است ====
==== پاسخ سوم: قدح ابن ‏ابى‏ داوود با تصحيح پيشوايان سنّى معارض است ====
خط ۵۵۰: خط ۵۴۶:
پيش تر گذشت كه ابوحاتم رازى از محدثانى است كه بر بخارى و كتابش خرده گرفته و طعن زده ‏اند. با اين وصف، شگفت است كه رازى نام او را در شمار خرده گيران بر حديث غدير آورده است!
پيش تر گذشت كه ابوحاتم رازى از محدثانى است كه بر بخارى و كتابش خرده گرفته و طعن زده ‏اند. با اين وصف، شگفت است كه رازى نام او را در شمار خرده گيران بر حديث غدير آورده است!


در جايى كه جمهور اهل ‏تسنن به خرده‏ گيرى او از بخارى وقعى نمى نهند، آيا بايد شيعيان و دانشمندان منصف به اينكه او حديث غدير را قدح كرده اعتنا كنند؟! ضمن اينكه برخى از اهل ‏تسنن گفته ‏اند كه هر كس بر بخارى خرده بگيرد ملعون است! از جمله سُبكى از قول ابوعمرو احمد بن نصر خفاف.<ref>طبقات الشافعية: ج ۲ ص ۲۲۵، شرح حال بخارى. </ref>
در جايى كه جمهور اهل ‏تسنن به خرده‏ گيرى او از بخارى وقعى نمى نهند، آيا بايد شيعيان و دانشمندان منصف به اينكه او حديث غدير را قدح كرده اعتنا كنند؟! ضمن اينكه برخى از اهل ‏تسنن گفته ‏اند كه هر كس بر بخارى خرده بگيرد ملعون است! از جمله سُبكى از قول ابوعمرو احمد بن نصر خفاف.<ref>طبقات الشافعية، ج ۲ ص ۲۲۵، شرح حال بخارى. </ref>


۳. ابوحاتم كتاب بخارى را به خود نسبت داده است
۳. ابوحاتم كتاب بخارى را به خود نسبت داده است


چنانچه سُبكى و شيخ سالم سنهورى نقل كرده ‏اند، ابوحاتم صحيح بخارى را به خود نسبت داده است!<ref>طبقات السُّبكى: ج ۱ ص ۲۲۶  - ۲۲۵. تيسير الملك الجليل لجمع الشروح و حواشى الشيخ خليل: ج ۳، خطبه كتاب.</ref>آيا به رد چنين شخص خيانتكارى نسبت به حديث غدير مى ‏توان اعتنا كرد؟!
چنانچه سُبكى و شيخ سالم سنهورى نقل كرده ‏اند، ابوحاتم صحيح بخارى را به خود نسبت داده است!<ref>طبقات السُّبكى، ج ۱ ص ۲۲۶  - ۲۲۵؛ تيسير الملك الجليل لجمع الشروح و حواشى الشيخ خليل: ج ۳، خطبه كتاب.</ref>آيا به رد چنين شخص خيانتكارى نسبت به حديث غدير مى ‏توان اعتنا كرد؟!


۴. تعارض با روايت پسر ابوحاتم
۴. تعارض با روايت پسر ابوحاتم
خط ۵۸۱: خط ۵۷۷:
* ۳-اين حديث خبر واحدى است كه راویانش‏ ابوهريره است
* ۳-اين حديث خبر واحدى است كه راویانش‏ ابوهريره است


حديث مذكور از خبرهاى واحد است، زيرا بخارى و مسلم تنها آن را از ابوهريره نقل كرده ‏اند. در طرف مقابل حديث غدير است كه بيش از صد تن از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله -  كه ابوهريره هم از آنهاست -  آن را نقل كرده‏ اند. به همين جهت، پر واضح است كه حديث ياد شده اصلاً توان معارضه با حديث غدير را ندارد.
حديث مذكور از خبرهاى واحد است، زيرا بخارى و مسلم تنها آن را از ابوهريره نقل كرده ‏اند. در طرف مقابل حديث غدير است كه بيش از صد تن از اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله - كه ابوهريره هم از آنهاست -  آن را نقل كرده‏ اند. به همين جهت، پر واضح است كه حديث ياد شده اصلاً توان معارضه با حديث غدير را ندارد.


* ۴-حديث غدير به روايت ابوهريره
* ۴-حديث غدير به روايت ابوهريره


جالب اينجاست كه ابوهريره -  كه راوى حديث مذكور است -  حديث غدير را نيز روايت كرده، و مهم‏تر اينكه -  به نقل خوارزمى -  به صحت حديث غدير هم اعتراف كرده، و در مجلس معاويه گفته كه خود آن را در غدير خم از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده است، تا جايى كه معاويه را به خشم آورد!<ref>مناقب خوارزمى: ص ۱۳۵ ۱۳۴.</ref>
جالب اينجاست كه ابوهريره -  كه راوى حديث مذكور است -  حديث غدير را نيز روايت كرده، و مهم‏تر اينكه -  به نقل خوارزمى -  به صحت حديث غدير هم اعتراف كرده، و در مجلس معاويه گفته كه خود آن را در غدير خم از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيده است، تا جايى كه معاويه را به خشم آورد!<ref>مناقب خوارزمى، ص ۱۳۵ ۱۳۴.</ref>


* ۵-وجوه قدح ابوهريره
* ۵-وجوه قدح ابوهريره
خط ۵۹۱: خط ۵۸۷:
اينها همه مبتنى بر اين است كه ابوهريره را ثقه بدانيم. لكن در مورد ابوهريره بدگويى و قدح بسيار وارد شده است: از جمله:
اينها همه مبتنى بر اين است كه ابوهريره را ثقه بدانيم. لكن در مورد ابوهريره بدگويى و قدح بسيار وارد شده است: از جمله:


'''الف-''' ابوهريره نزد بزرگان صحابه و غير آنان در نقل حديث از پيامبرصلى الله عليه وآله ثقه نيست. صحابه‏ اى كه او را تكذيب كرده ‏اند عبارت ‏اند از: اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام، عمر بن خطاب، عثمان بن عفّان، عبداللَّه بن زبير، عايشه دختر ابوبكر و ... .<ref>الردّ على من قال بتناقض الحديث (ابن ‏قتيبه). عين الإصابة فيما استدركته عائشة على الصحابة (سيوطى) . تاريخ ابن‏ كثير.</ref>حتى از شخص ابوهريره روايت شده كه به صحابه گفت: شما مى‏ گوييد كه من بر فرستاده خدا دروغ مى‏ بندم.<ref>الجمع بين الصحيحين. المفاتيح فى شرح المصابيح.</ref>
'''الف-''' ابوهريره نزد بزرگان صحابه و غير آنان در نقل حديث از پيامبرصلى الله عليه وآله ثقه نيست. صحابه‏ اى كه او را تكذيب كرده ‏اند عبارت ‏اند از: اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام، عمر بن خطاب، عثمان بن عفّان، عبداللَّه بن زبير، عايشه دختر ابوبكر و ... .<ref>الردّ على من قال بتناقض الحديث؛ عين الإصابة فيما استدركته عائشة على الصحابة (سيوطى)؛ تاريخ ابن‏ كثير.</ref>حتى از شخص ابوهريره روايت شده كه به صحابه گفت: شما مى‏ گوييد كه من بر فرستاده خدا دروغ مى‏ بندم.<ref>الجمع بين الصحيحين. المفاتيح فى شرح المصابيح.</ref>
 
همچنين در كتاب‏ها آمده كه عمر او را از نقل حديث بازداشت و به او گفت: نقل حديث از رسول‏ خدا را ادامه نده، و گرنه تو را به سرزمين دَوْس<ref>زادگاه ابوهريره. </ref>تبعيد مى‏ كنم.<ref>الاصول؛ تاريخ ابن‏ كثير.</ref>همچنين، ماجراى عزل ابوهريره از فرمانروايى بحرين به دست عمر مشهور است.<ref>العقد الفريد؛ الفائق فى غريب الحديث؛ معجم البلدان؛ تاريخ ابن‏ كثير.</ref>


همچنين در كتاب‏ها آمده كه عمر او را از نقل حديث بازداشت و به او گفت: نقل حديث از رسول‏ خدا را ادامه نده، و گرنه تو را به سرزمين دَوْس<ref>زادگاه ابوهريره. </ref>تبعيد مى‏ كنم.<ref>الاصول(سرخسى). تاريخ ابن‏ كثير.</ref>همچنين، ماجراى عزل ابوهريره از فرمانروايى بحرين به دست عمر مشهور است.<ref>العقد الفريد (ابن ‏عبدربه). الفائق فى غريب الحديث(جاراللَّه زمخشرى). معجم البلدان(ياقوت حَمَوى). تاريخ ابن‏ كثير.</ref>
شمارى از تابعان و فقيهان هم ابوهريره را دروغگو دانسته و به عدم وثاقتش تصريح كرده ‏اند، از جمله: ابوحنيفه و بعضى پيروانش، فقيه حنفى عيسى بن ابان، محمد بن حسن شيبانى.<ref>روضة العلماء؛ كتائب أعلام الأخيار؛ المحلّى؛ فتح البارى. </ref>


شمارى از تابعان و فقيهان هم ابوهريره را دروغگو دانسته و به عدم وثاقتش تصريح كرده ‏اند، از جمله: ابوحنيفه و بعضى پيروانش، فقيه حنفى عيسى بن ابان، محمد بن حسن شيبانى.<ref>روضة العلماء (زندويستى). كتائب أعلام الأخيار(كفوى). المحلّى (ابن‏ حزم). فتح البارى (ابن‏ حجر). </ref>'''ب-'''دميرى و ابن‏ اثير و محمدطاهر گُجَراتى فَتَّنى نقل كرده‏ اند كه ابوهريره شطرنج و قماربازى مى‏ كرده است!<ref>حياة الحيوان:«الهرّ». النِهاية فى غريب الحديث:«السُدَّر». مجمع البحار: «السُدَّر». </ref>شطرنجى كه حتى ابن‏ تيميه نيز به شدت آن را حرام مى ‏داند.<ref>منهاج السنّة: ج ۲ ص ۹۸.</ref>
'''ب-'''دميرى و ابن‏ اثير و محمدطاهر گُجَراتى فَتَّنى نقل كرده‏ اند كه ابوهريره شطرنج و قماربازى مى‏ كرده است!<ref>حياة الحيوان،«الهرّ»؛ النِهاية فى غريب الحديث،«السُدَّر»؛ مجمع البحار: «السُدَّر». </ref>شطرنجى كه حتى ابن‏ تيميه نيز به شدت آن را حرام مى ‏داند.<ref>منهاج السنّة: ج ۲ ص ۹۸.</ref>


'''ج-''' ابن‏ كثير دمشقى از مسلم بن حجاج و او با سند از بشر بن سعيد نقل كرده كه ابوهريره حرف ديگران و كلام پيامبرصلى الله عليه وآله را به هم در مى ‏آميخت.<ref>تاريخ ابن‏ كثير: ج ۸ ص ۱۰۹.</ref>همچنين ابن‏ کثير از قول شعبه مى‏ نويسد كه ابوهريره تدليس مى‏ كرد.<ref>تاريخ ابن‏ كثير: ج ۸ ص ۱۰۹.</ref>
'''ج-''' ابن‏ كثير دمشقى از مسلم بن حجاج و او با سند از بشر بن سعيد نقل كرده كه ابوهريره حرف ديگران و كلام پيامبرصلى الله عليه وآله را به هم در مى ‏آميخت.<ref>تاريخ ابن‏ كثير، ج ۸ ص ۱۰۹.</ref>همچنين ابن‏ کثير از قول شعبه مى‏ نويسد كه ابوهريره تدليس مى‏ كرد.<ref>تاريخ ابن‏ كثير، ج ۸ ص ۱۰۹.</ref>


'''د-''' ابن‏ كثير مى‏ گويد: شريک از مغيره و نيز ديگران، از ابراهيم نقل كرده‏ اند كه اصحاب ما حديث ابوهريره را صحيح نمى دانستند.<ref>تاريخ ابن ‏كثير: ج ۸ ص ۱۱۰ ۱۰۹. </ref>
'''د-''' ابن‏ كثير مى‏ گويد: شريک از مغيره و نيز ديگران، از ابراهيم نقل كرده‏ اند كه اصحاب ما حديث ابوهريره را صحيح نمى دانستند.<ref>تاريخ ابن ‏كثير: ج ۸ ص ۱۱۰ ۱۰۹. </ref>


'''ه-''' ابن ‏قتيبه و ابن ‏كثير از ابورافع نقل كرده ‏اند كه ابوهريره از سر لودگى خود را ميان كودكانِ در حال بازى مى ‏افكند!<ref>المعارف: ص ۲۷۸. تاريخ ابن ‏كثير: ج ۸ ص ۱۱۳. </ref> زمخشرى نيز نوشته كه او بسيار مَضيره دوست داشت و آن را با معاويه مى‏ خورد، ولى نماز را پشت سر على‏ عليه السلام مى‏ خواند. چون دليل كارش را مى پرسيدند مى‏ گفت: مَضيره معاويه چرب‏ تر و خوشبوتر است، ولى نماز پشت سر على بهتر است. به همين سبب به او مى‏ گفتند: شيخ المضيرة. و نيز عبارات و جراياناتى مشابه و البته مضحک در مورد خوردن از ابوهريره!<ref>  ربيع الابرار: ج ۲ ص ۷۰۰. ربيع الابرار: ج ۲ ص ۶۸۰ .«مضيره»غذايى شبيه آش است.</ref>
'''ه-''' ابن ‏قتيبه و ابن ‏كثير از ابورافع نقل كرده ‏اند كه ابوهريره از سر لودگى خود را ميان كودكانِ در حال بازى مى ‏افكند!<ref>المعارف، ص ۲۷۸؛ تاريخ ابن ‏كثير،ج ۸ ص ۱۱۳. </ref> زمخشرى نيز نوشته كه او بسيار مَضيره دوست داشت و آن را با معاويه مى‏ خورد، ولى نماز را پشت سر على‏ عليه السلام مى‏ خواند. چون دليل كارش را مى پرسيدند مى‏ گفت: مَضيره معاويه چرب‏ تر و خوشبوتر است، ولى نماز پشت سر على بهتر است. به همين سبب به او مى‏ گفتند: شيخ المضيرة. و نيز عبارات و جراياناتى مشابه و البته مضحک در مورد خوردن از ابوهريره!<ref>  ربيع الابرار، ج ۲ ص ۷۰۰؛ ربيع الابرار: ج ۲ ص ۶۸۰ .«مضيره»غذايى شبيه آش است.</ref>


'''و-'''در آخر دشمنى ابوهريره با على‏ عليه السلام و دوستى او با دشمنان حضرت اظهر من الشمس است و شواهد فراوان دارد.
'''و-'''در آخر دشمنى ابوهريره با على‏ عليه السلام و دوستى او با دشمنان حضرت اظهر من الشمس است و شواهد فراوان دارد.


* ۶-  نگاهى به سند حديث
۶-  نگاهى به سند حديث


از شروط تعارض در حديث هم سان بودن هر دو و شايستگى همه جانبه حديثى است كه به عنوان معارض گزيده مى ‏شود. با چشم‏ پوشى از دلايلى كه در بى ‏اعتبارى حديث ياد شده گذشت، اين حديث خود از حيث سند مخدوش است:
از شروط تعارض در حديث هم سان بودن هر دو و شايستگى همه جانبه حديثى است كه به عنوان معارض گزيده مى ‏شود. با چشم‏ پوشى از دلايلى كه در بى ‏اعتبارى حديث ياد شده گذشت، اين حديث خود از حيث سند مخدوش است:
خط ۶۱۹: خط ۶۱۷:
'''د-''' در سند حديث نام «سعد بن ابراهيم »آمده، در حالى كه ابن‏ حجر گفته كه مالک بن انس روايت سعد را صحيح نمى‏ دانست.<ref>تهذيب التهذيب: ج ۳ ش ۸۶۶ .</ref>
'''د-''' در سند حديث نام «سعد بن ابراهيم »آمده، در حالى كه ابن‏ حجر گفته كه مالک بن انس روايت سعد را صحيح نمى‏ دانست.<ref>تهذيب التهذيب: ج ۳ ش ۸۶۶ .</ref>


* ۷-  اين حديث نقل به معنى شده است
۷-  اين حديث نقل به معنى شده است


با فرض صحت اين حديث، به احتمال بسيار قوى ابوهريره آن را نقل به معنى كرده و دو واژه «ليس»و «دون»را -  كه مفيد حصر اند -  خود در عبارت:«ليس لهم موالى دون اللَّه و رسوله»افزوده است.
با فرض صحت اين حديث، به احتمال بسيار قوى ابوهريره آن را نقل به معنى كرده و دو واژه {{متن عربی|ليس}} و {{متن عربی|دون}} را -  كه مفيد حصر اند -  خود در عبارت:{{متن عربی|ليس لهم موالى دون اللَّه و رسوله}}افزوده است.


علماى اهل ‏سنت نمونه هاى ديگرى هم براى اين سخن احاديث ديگر ابوهريره دارند، مانند: ابن ‏حجر مكى د«الصواعق المحرقة»نسبت به حديث غدير، و كابلى در«الصواقع»و دهلوى در«تحفه اثنى‏ عشريه»نسبت به حديث ابن عباس در معناى آيه مودّت.
علماى اهل ‏سنت نمونه هاى ديگرى هم براى اين سخن احاديث ديگر ابوهريره دارند، مانند: ابن ‏حجر مكى در «الصواعق المحرقة» نسبت به حديث غدير، و كابلى در«الصواقع»و دهلوى در«تحفه اثنى‏ عشريه»نسبت به حديث ابن عباس در معناى آيه مودّت.


همچنين آنچه نبود دو واژه«ليس»و«دون»را در اصل حديث تقويت مى‏ كند، نقل ديگرى است از اين حديث به طريقى ديگر توسط مسلم:  الأنصار و مزينة و جهينة و غفار و أشجع و من كان من بنى ‏عبداللَّه موالى دون الناس، و اللَّه و رسوله مولاهم: انصار و مزينه و جهينه و غفار و اشجع و فرزندان عبداللَّه مولاى ديگر مردم‏اند و خدا و فرستاده‏ اش مولاى آنان‏ اند.<ref>صحيح مسلم: ج ۷ ص ۱۷۸.</ref>
همچنين آنچه نبود دو واژه {{متن عربی|ليس}}و {{متن عربی|دون}} را در اصل حديث تقويت مى‏ كند، نقل ديگرى است از اين حديث به طريقى ديگر توسط مسلم:  {{متن عربی|الأنصار و مزينة و جهينة و غفار و أشجع و من كان من بنى ‏عبداللَّه موالى دون الناس، و اللَّه و رسوله مولاهم}}: انصار و مزينه و جهينه و غفار و اشجع و فرزندان عبداللَّه مولاى ديگر مردم‏اند و خدا و فرستاده‏ اش مولاى آنان‏ اند.<ref>صحيح مسلم، ج ۷ ص ۱۷۸.</ref>


* ۸-«إنّما»گاهى به حصر دلالت نمى‏ كند
۸-«إنّما»گاهى به حصر دلالت نمى‏ كند


چند تن از دانشمندان اهل ‏سنت مثل تَفتازانى در«شرح المقاصد»و قوشچى در«شرح التجريد»و دهلوى در«تحفه»و حتى خود فخر رازى در پاسخ به استدلال شيعه به آيه ولايت :«إنَّما وَليُّكُمُ اللَّه...»گفته ‏اند كه ادات حصر تنها در جايى خصوصيتى را از ديگران نفى مى ‏كند كه در وجود آن خصوصيت در ديگران ترديد و نزاع وجود داشته باشد.
چند تن از دانشمندان اهل ‏سنت مثل تَفتازانى در«شرح المقاصد»و قوشچى در«شرح التجريد»و دهلوى در«تحفه»و حتى خود فخر رازى در پاسخ به استدلال شيعه به آيه ولايت: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ...}}گفته ‏اند كه ادات حصر تنها در جايى خصوصيتى را از ديگران نفى مى ‏كند كه در وجود آن خصوصيت در ديگران ترديد و نزاع وجود داشته باشد.


ما در پاسخ مى ‏گوييم: آيا در ولايت خدا و فرستاده‏ اش بر اين قبيله ‏ها ترديد و نزاعى بود كه به ادات حصر احتياج باشد؟! هرگز! پس در حديثى كه فخر رازى به آن استدلال كرده حصر نيست تا با حديث غدير تعارض داشته باشد.<ref>التفسير الكبير: ج ۱۲ ص ۳۰.</ref>
ما در پاسخ مى ‏گوييم: آيا در ولايت خدا و فرستاده‏ اش بر اين قبيله ‏ها ترديد و نزاعى بود كه به ادات حصر احتياج باشد؟! هرگز! پس در حديثى كه فخر رازى به آن استدلال كرده حصر نيست تا با حديث غدير تعارض داشته باشد.<ref>التفسير الكبير، ج ۱۲ ص ۳۰.</ref>


* ۹- ميان اين دو حديث منافاتى نيست
۹- ميان اين دو حديث منافاتى نيست


اصلاً اين حديث معارضِ حديث غدير نيست، چرا كه«مولى»به هر معنى كه باشد، بخش نخست حديث نشان مى‏ دهد كه قبايل ياد شده موالى رسول‏ خداصلى الله عليه وآله هستند.
اصلاً اين حديث معارضِ حديث غدير نيست، چرا كه«مولى»به هر معنى كه باشد، بخش نخست حديث نشان مى‏ دهد كه قبايل ياد شده موالى رسول‏ خداصلى الله عليه وآله هستند.


اين با ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام منافاتى ندارد، چرا كه بخش دوم حديث -  كه ظاهراً به سبب وجود ادات حصر در آن محل استدلال است -  نيز مانند بخش نخست است؛ اگر مراد از ولايت خدا و رسولش چيزى جز حق تصرف در امور باشد، حديث ابوهريره با حديث غدير تناقضى ندارد، زيرا معناى مولى در حديث غدير فقط «الأولى بالتصرف»یا «المتصرّف فى الأمور»است، در حالى كه مقصود از مولى در حديث ابوهريره اين معنى نيست.
اين با ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام منافاتى ندارد، چرا كه بخش دوم حديث -  كه ظاهراً به سبب وجود ادات حصر در آن محل استدلال است -  نيز مانند بخش نخست است؛ اگر مراد از ولايت خدا و رسولش چيزى جز حق تصرف در امور باشد، حديث ابوهريره با حديث غدير تناقضى ندارد، زيرا معناى مولى در حديث غدير فقط {{متن عربی|الأولى بالتصرف}}یا {{متن عربی|المتصرّف فى الأمور}} است، در حالى كه مقصود از مولى در حديث ابوهريره اين معنى نيست.


اما اگر مراد از ولايت در حديث ابوهريره اولويّت در تصرف باشد، آنگاه ولايت تنها مختص خدا و رسولش است و نه غير اين دو، و از اين رو حديث ابوهريره معارض حديث غدير خواهد بود. در پاسخ مى‏ گوييم: اين سخن به طور ضمنى اعترافى است به اينكه در حديث غدير مولى به معناى«اولى به تصرف»است كه نظر شيعه هم همين است.
اما اگر مراد از ولايت در حديث ابوهريره اولويّت در تصرف باشد، آنگاه ولايت تنها مختص خدا و رسولش است و نه غير اين دو، و از اين رو حديث ابوهريره معارض حديث غدير خواهد بود. در پاسخ مى‏ گوييم: اين سخن به طور ضمنى اعترافى است به اينكه در حديث غدير مولى به معناى«اولى به تصرف»است كه نظر شيعه هم همين است.
خط ۶۵۹: خط ۶۵۷:
علامه محمداسماعيل امير اين شبهه نقل و به پاسخ داده است: مسلّم است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز پنجشنبه پانزدهم ذى‏ الحجه از مكه خارج شد و راه مدينه را در پيش گرفت، و آنگونه كه فيروزآبادى در«قاموس»آورده، جُحفه در  ۸۲ ميلى مكه است.
علامه محمداسماعيل امير اين شبهه نقل و به پاسخ داده است: مسلّم است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز پنجشنبه پانزدهم ذى‏ الحجه از مكه خارج شد و راه مدينه را در پيش گرفت، و آنگونه كه فيروزآبادى در«قاموس»آورده، جُحفه در  ۸۲ ميلى مكه است.


همچنين روشن است كه مرحله عربى چهار بُرُد است، مانند فاصله ميان حَدَّه<ref>فاصله ميان دو منزل را مرحله گويند.(لسان العرب)بُرُد، جمع «بريد»: مسافت ميان دو منزلِ راه. (المعجم الوسيط).«حدة»منزلى است ميان مكه و جدّه. معجم البلدان: ج ۲ ص ۲۲۹ (مترجم).</ref> تا مكه. دليل اين مدعى مطلبى است كه بخارى در دنباله حديث ابن‏ عباس و ابن‏ عمر آورده، مبنى بر اينكه اين دو از مكه تا عرفات نماز خود را شكسته مى ‏خواندند.
همچنين روشن است كه مرحله عربى چهار بُرُد است، مانند فاصله ميان حَدَّه<ref>فاصله ميان دو منزل را مرحله گويند؛(لسان العرب)بُرُد، جمع «بريد»، مسافت ميان دو منزلِ راه؛ (المعجم الوسيط)؛«حدة»منزلى است ميان مكه و جدّه. معجم البلدان، ج ۲ ص ۲۲۹ (مترجم).</ref> تا مكه. دليل اين مدعى مطلبى است كه بخارى در دنباله حديث ابن‏ عباس و ابن‏ عمر آورده، مبنى بر اينكه اين دو از مكه تا عرفات نماز خود را شكسته مى ‏خواندند.


همچنين، اندازه ‏گذارى چهار برد به يک مرحله، بر پايه حديثى كه شافعى به سند صحيح روايت كرده است ثابت مى‏ شود: به ابن ‏عباس گفتند: آيا از مكه تا عرفات نمازت را شكسته مى‏ خوانى؟ گفت: نه، اما تا عسفان و تا حدّه و تا طائف را شكسته مى‏ خوانم، كه مسافت ميان هر يک از اين مناطق تا مكه يک مرحله است.
همچنين، اندازه ‏گذارى چهار برد به يک مرحله، بر پايه حديثى كه شافعى به سند صحيح روايت كرده است ثابت مى‏ شود: به ابن ‏عباس گفتند: آيا از مكه تا عرفات نمازت را شكسته مى‏ خوانى؟ گفت: نه، اما تا عسفان و تا حدّه و تا طائف را شكسته مى‏ خوانم، كه مسافت ميان هر يک از اين مناطق تا مكه يک مرحله است.
خط ۶۷۶: خط ۶۷۴:
همچنين حافظ ابن‏ حجر از قول عده ‏اى از بزرگان كلماتى در ردّ فخر رازى آورده است. از جمله:
همچنين حافظ ابن‏ حجر از قول عده ‏اى از بزرگان كلماتى در ردّ فخر رازى آورده است. از جمله:


ابن‏ دحيه و ابن‏ شامه، نجم طوخى در «الإكسير فى علم التفسير»، شرف‏ الدين نصيبى از استادش سراج ‏الدين سرمساجى مغربى در كتاب«المآخذ»، ابن ‏خليل سكونى در كتاب«الردّ على الكشّاف»، ابن ‏طبّاخ.<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۳ ص ۳۴۰. منهاج السنّة: ج ۱ ص ۱۱۱، مبحث صفات بارى. ارشاد الطالبين. فواتح الرحموت: ج ۲ ص ۲۱۵. لسان الميزان: ج ۴ ص ۴۲۶. </ref>
ابن‏ دحيه و ابن‏ شامه، نجم طوخى در «الإكسير فى علم التفسير»، شرف‏ الدين نصيبى از استادش سراج ‏الدين سرمساجى مغربى در كتاب«المآخذ»، ابن ‏خليل سكونى در كتاب«الردّ على الكشّاف»، ابن ‏طبّاخ.<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، ج ۳ ص ۳۴۰؛ منهاج السنّة، ج ۱ ص ۱۱۱، مبحث صفات بارى، ارشاد الطالبين؛ فواتح الرحموت، ج ۲ ص ۲۱۵؛ لسان الميزان، ج ۴ ص ۴۲۶. </ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
[[رده:میراث مکتوب غدیر]]
[[رده:میراث مکتوب غدیر]]
۴٬۰۶۴

ویرایش