ابلیس و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
== آيه «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ...»<ref>انعام /  ۱۱۲. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۷۴ - ۳۸۱.</ref> ==
[[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام]] آن امامى است كه [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود:
لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى: اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمى‏ شدند.
پيامبر صلى الله عليه و آله فصلى از مراسم غدير و خطابه آن را به [[دشمنان اهل بیت و غدیر|دشمنان ائمه‏ علیهم السلام]] اختصاص داده تا مردود شوندگان از امتحان علوى بدانند چه آينده ‏اى در انتظار آنان است.
[[اقتباس]] از چند آيه و تضمين آياتى ديگر براى اين منظور، روى هم ۱۵ آيه را عنوان اين بخش قرار داده است.
در اين آيات از يک سو اوصاف و رفتار اعداء [[معصومین علیهم السلام|اهل‏ بیت‏ علیهم السلام]] در دنيا مطرح شده، كه ثابت قدم نبودن آنان در [[ایمان]] و گفتگوهاى نارواى آنان و متكبر بودن آنان ذكر شده است.
از سوى ديگر جزاى اعتقاد و عملشان در دنيا و آخرت را بيان مى‏ كند كه سقوط ارزش اعمالشان، و استحقاق آتش ابدى بدون تخفيف و مهلت و بدون شفاعت، آن هم [[عذاب]] فوق ‏العاده ‏اى در پايين‏ ترين درجه جهنم با شنيدن صداى جوشش جهنم و ديدن شعله ‏هاى آتش نمونه‏ هاى آن است.
اين آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله ۱۵ آيه است، كه از جمله اين آيات آيه ۱۱۲ سوره انعام است:
«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ»:
«اين گونه است كه براى هر پيامبرى دشمنى از انس و جن قرار مى‏ دهيم كه به يكديگر سخنان زينت شده را از روى غرور الهام مى‏ كنند، و اگر پروردگار تو بخواهد نمى ‏توانند آن را انجام دهند، پس آنان را با افترائشان به حال خود واگذار».
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
=== متن خطبه غدير ===
الا انَّ اعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْغاوُونَ اخْوانُ الشَّياطينَ، يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً:
بدانيد كه دشمنان ايشان سُفهاى گمراه و برادران شياطين‏ اند، كه سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مى‏ رسانند.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷.</ref>
=== موقعيت تاريخى ===
در اواسط [[خطبه غدیر|خطابه غدیر]] كه پيامبر صلى الله عليه و آله دوستان و دشمنان ائمه‏ عليهم السلام را با استناد به آيات قرآن معرفى مى‏ فرمايد، اولين موردى كه مى‏ خواهد دشمنان را معرفى كند اين فراز است كه با اقتباس بسيار پر معنايى از آيه سوره انعام شيطنت آنان را مطرح مى ‏كند.
عبارت «عدواً شياطين الجن و الانس» در آيه به صورت «اخْوانَ الشَّياطين» در كلام حضرت آمده كه با احاديثى كه مطرح خواهد شد لطافت خاص آن معلوم مى ‏شود. سپس جمله وسط آيه عيناً در كلام حضرت آمده است.
=== موقعيت قرآنى ===
موقعيت قرآنى اين آيه در ذيل آياتى مربوط به معاندينى است كه از دائره مؤمنين خارج شده ‏اند و از ايمان آوردنشان قطع اميد شده و مهر ابطال بر آنان خورده است، به گونه ‏اى كه خداوند در آيه ۱۰۹ مى ‏فرمايد:
«قسم ياد مى‏ كنند كه اگر آيتى برايشان بيايد ايمان مى ‏آورند، ولى شما چگونه به سخن ايشان اعتماد مى‏ كنيد در حالى كه اگر آيات الهى هم بيايد ايمان نمى‏ آورند»!
آنگاه در آيه بعد مطلب را با قاطعيت بيشترى مى ‏فرمايد: «حتى اگر ملائكه را بر آنان نازل كنيم و مردگان با ايشان سخن بگويند و همه چيز را بر گواهى صدق آن برانگيزيم، باز هم ايمان نمى‏ آورند مگر آنكه خدا بخواهد» .
پس از معرفى اين عمق كفر و نفاقشان، نوبت به آيه مورد نظر مى‏ رسد كه مى ‏فرمايد: «اين چنين براى هر پيامبرى دشمنى از جن و انس قرار داديم كه اباطيل ظاهر فريب را به يكديگر منتقل مى‏ كنند» .
در آيه بعدى هدف را هم بيان مى ‏كند كه: «كسانى كه به آخرت ايمان ندارند به آن سخنان باطل به ظاهر آراسته دل بسپارند و بدان خشنود شوند و به همان راهى كه آنان رفته‏ اند بروند» .
=== تحليل اعتقادى ===
آنچه از تركيب بسيار لطيف اين كلام پيامبر صلى الله عليه و آله با مضمون آيه استفاده مى‏ شود سه نكته است:
==== الف) ياران سفيه و گمراه شيطان در اين امت ====
دشمنان اهل‏بيت ‏عليهم السلام سفيهان گمراه هستند كه برادران شياطين‏ اند. در قرآن خداوند به شيطان خطاب مى‏ كند: «إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ»: «تو بر بندگان من سلطه ‏اى ندارى مگر كسانى از گمراهان كه از تو پيروى مى ‏كنند» .<ref>حجر /  ۴۲.</ref> بنابراين كسانى كه خلافت اهل‏بيت‏ عليهم السلام را گرفتند، ياران شيطان و متصف به سفاهت و گمراهى ‏اند.
شايد نسبت سفاهت به كسانى كه با فكر خود توانسته ‏اند خلافت را به چنگ آورند بدون آنكه كمترين لياقتى درباره آن داشته باشند تعجب‏ آور باشد، ولى اگر معتقد باشيم انسان‏هايى كه اهداف شوم را برگزيده ‏اند بارزترين نشانه ‏هاى سفاهت و جهالت را با خود حمل مى‏ كنند و هر حركتى در راه آن انجام مى‏ دهند مظهر ديگرى از سفاهتشان است، آنگاه است كه بر هم زنندگان نظامِ سراسر مصلحتِ الهى را بى عقل‏ ترين و سفيه ‏ترين مردم خواهيم دانست.
در مقابل كسانى را كه اوامر پروردگارشان را بالاترين خير و مصلحت تلقى مى‏ كنند و اين نكته را از عمق جان درک مى‏ كنند و براى فرار از آن به هزار حيله متوسل نمى‏ شوند، عاقل‏ ترين مردم دنيا خواهيم شناخت.
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين باره مى‏ فرمايد: هَيْهاتَ! لَوْ لا التُّقى لَكُنْتُ ادْهَى الْعَرْبِ<ref>بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۱۴۹.</ref>: اگر تقوى مانع نبود من زيرک ‏ترين عرب بودم. و اين كلام بدان معنى است كه مردان خدا مصلحت خود و ديگران را در سايه اوامر و نواهى خدا و زير مجموعه آن مى ‏دانند، و گرنه فكر بشر براى دست يافتن به آنچه بخواهد مى‏ تواند راه‏ هاى متعددى پيدا كند.
در حديث ديگرى معاويه را از زيركانى معرفى نمود كه با توسل به حيله و هتک ارزش‏ ها به اهداف خود مى‏ رسند. در اين باره فرمود: به خدا قسم معاويه باهوش ‏تر از من نيست، ولى او حيله مى ‏كند و هتاكى مى ‏نمايد، و اگر نبود كه از مكر و حيله اعراض دارم من از زيرك‏ترين مردم بودم.
ارتباط شيطان با اين گونه زيركى كه از راه مكر و حيله است و بايد به جاى عقل نام سفاهت بر آن گذاشت، در حديث امام صادق‏ عليه السلام به خوبى ترسيم شده است كه وقتى پرسيدند: عقل چيست؟ فرمود: آنچه خدا با آن پرستيده مى‏ شود و بهشت كسب مى‏ شود. پرسيدند: پس آنچه در معاويه بود؟! فرمود: تِلْكَ النَّكْراءُ وَ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ، وَ هِىَ شَبيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ<ref>بحار الانوار: ج ۱ ص ۱۱۶ ح ۸ و ج ۳۳ ص ۱۷۰.</ref>: آنچه در معاويه بود زيركى و شيطنت بود كه شباهت به عقل دارد، ولى عقل نيست.
==== '''ب. دشمن شيطانى پيامبرصلى الله عليه وآله و امتش''' ====
پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير دشمنان و امامانشان را «اخوان الشياطين» نام نهاده و با ملاحظه دنباله كلام (يُوحِى بَعْضُهُمْ ...) اقتباس آن از آيه روشن است، چرا كه در آيه عبارت چنين است: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ»: «و اين گونه ما قرار داديم براى هر پيامبرى دشمنى كه شياطين جن و انس هستند» . نتيجه اين اقتباس آن است كه دشمن پيامبرصلى الله عليه وآله از انسان‏ها همين دشمنان امامانند كه با آن شياطين برادر و متحدند.
حديثى از امام صادق‏ عليه السلام در اين باره پرده از همه ابهامات بر مى‏دارد و اين دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله را معرفى مى‏ كند، آنجا كه فرمود: ما بَعَثَ اللَّه رَسُولاً الاّ وَ فى وَقْتِهِ شَيْطانانِ يُؤْذِيانِهِ وَ يَفْتِنانِهِ وَ يُضِلانِ النّاسَ بَعْدَهُ ... . وَ امّا صاحِبا مُحَمَّدٍصلى الله عليه وآله فَحَبْتَرُ وَ زَريقُ: خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه در زمان او دو شيطان بوده اند كه او را اذيت كرده ‏اند و براى او فتنه ايجاد كرده ‏اند و مردم را بعد از او گمراه كرده ‏اند ... . و دو شيطان زمان حضرت محمدصلى الله عليه وآله ابوبكر و عمر بودند.<ref>بحار الانوار: ج ۱۳ ص ۲۱۲ ح ۵ و ج ۳۰ ص ۱۸۶ ح ۴۵ و ج ۳۱ ص ۶۰۱ ح ۴۱. در روايات بسيارى «حَبْتَر» كنايه از ابوبكر و «زَريق» كنايه از عمر آمده است.</ref>
جالب است كه بدانيم اولى صراحتاً بر فراز منبر گفت: انَّ لى شَيْطاناً يَعْتَرينى<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۹۵.</ref>: من شيطانى دارم كه بر من عارض مى‏ شود. بنابراين تعجبى نخواهد داشت اگر بدانيم كه ابليس از روز غدير نگرانى‏ هاى خود را با وعده‏ هاى همين شياطين انسى اطراف پيامبرصلى الله عليه وآله رفع كرد، تا آنجا كه به شياطين زير دست خود گفت: نگران نباشيد كه اصحاب او به من وعده داده ‏اند كه به هيچ يک از گفته‏ هاى او اقرار نكنند، و آنان هرگز اين وعده خود را نمى‏ شكنند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۸ ۱۲۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۵ ۱۲۵.</ref>
==== '''ج. سخنان فريبنده شياطين امت''' ====
برنامه شيطانى گمراه كنندگان امت، در عبارتى همه جانبه با دقت تمام به تصوير كشيده شده است: «يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً» . اين جمله سه نقطه مهم از روش‏ هاى مكر و حيله اهل سقيفه را خاطر نشان كرده است: با غرور و تكبر، سخنان فريبنده، به يكديگر خبر رساندن.
===== '''الف. غرور''' =====
از آنجا كه گمراه كنندگان به فتنه‏ گرى و زيركى خود از يک سو، و نجابت و تقواى مؤمنين از سوى ديگر اطمينان دارند، برنامه‏ هاى خود را با غرور كامل و سينه سپر كرده دنبال مى ‏كنند.
===== '''ب. سخنان فريبنده''' =====
ابزار كار اغوا كنندگان مردم، كلمات ظاهرفريب است كه با آن ساده ‏لوحان را گول مى‏ زنند و قلوب آنان را در چنگ خود مى‏ گيرند. در پى آن اهداف باطل خود را با سخنان حق به جانب و به ظاهر زيبا و فريبنده در فكر مردم اشراب مى‏ كنند و جاى مى ‏دهند.
در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله معجزات آن حضرت را سحر تلقى كردند و اين فكر را تا بعد از رحلت حضرتش پى گرفتند، به طورى كه عمر بارها معجزات اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را صراحتاً به عنوان «سحر بنى ‏هاشم» مطرح مى‏ كرد!<ref>الاختصاص: ص ۲۷۴ ۲۷۳. خرائج: ج ۲ ص ۸۰۶ . المحتضر: ص ۱۵. مدينة المعاجز: ج ۳ ص ۸ . بحار الانوار: ج ۶ ص ۲۳۱ و ج ۲۲ ص ۵۵۱ و ج ۲۷ ص ۳۰۴ و ج ۲۸ ص ۳۰۹ و ج ۲۹ ص ۲۹ ۲۱ و ج ۳۰ ص ۱۸۲ و ج ۳۱ ص ۶۱۶  ۵۹۶ و ج ۴۱ ص ۲۲۹.</ref>
همچنين آن حضرت را به عنوان كسى كه در بين اهل‏ بيتش شخصيت بزرگى است و بقيه ارزشى ندارند مطرح كردند. عمر بن خطاب بود كه گفت: ما مَثَلُ مُحَمَّدٍ الاّ كَنَخْلَةٍ نَبَتَتْ فى كُناسَةٍ<ref>كتاب سليم: ص ۲۳۵.</ref>: مثل محمد نيست مگر مثل درخت خرمايى كه در زباله‏ دانى روييده باشد!!
در صلح حديبيه عمر با فرصت‏ طلبى كامل فرياد بر آورده بود: لا نُعْطِى الدَّنِيَّةَ فى دينِنا: در دينمان خوارى را نمى ‏پذيريم!! در حالى كه شخص پيامبرصلى الله عليه وآله فرمان اين صلح با مشركين را صادر فرموده بود.<ref>بحار الانوار: ج ۲۰ ص ۳۳۳.</ref>
آنان در غدير تمام توان خود را در سخن پردازىِ باطل به كار گرفتند و مى‏ خواستند با استفاده از مسائل تحريک كننده عواطف و تعصب‏ ها و با مسخره كردن حقايق، مردم را از دريافت عظمت آنچه در مراسم سه روزه وجود داشت غافل كنند و احساسات مردم را بر ضد آن تحريک كنند.
گاهى توجه او به فاميل را عَلَم مى‏ كردند و مى‏ گفتند: او به پسر عمويش مغرور شده است؛ و يا مى‏ گفتند: كار پسر عمويش را عجب محكم مى‏ كند؛ و يا مى‏ گفتند: اگر مى ‏توانست مثل كسرى و قيصر عمل مى‏ كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ۱۷۲ ۱۶۰ ۱۵۴ ۱۳۹ ۱۱۱.</ref>
گاهى با ترفند شيرين كارى، تعيين اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را يک امر شخصى جلوه مى ‏دادند و در حضور حضرت مى ‏پرسيدند: آيا اين مسئله از طرف خداست يا از پيش خود مى گويى؟ و در مواردى در غياب حضرت مى‏ گفتند: اين هرگز امر خدا نيست و از پيش خود سخن مى‏ گويد!
گاهى با سخنان مزوِّرانه‏ اى كه شبيه مسخره بود، پيشنهاد شركت ديگران در خلافت را مى ‏دادند، و حتى درخواست مى‏ كردند كه همه قبايل به نوبت در آن شريک باشند، و اين گونه طمع مردم را تحريک مى‏ كردند.
اين روندِ به كارگيرىِ «زُخْرُفَ الْقَوْلِ» ادامه يافت تا پس از پيامبرصلى الله عليه وآله حساب‏ شده ‏ترين كلمات براى پايمال كردن حق اهل‏بيت‏ عليهم السلام به كار گرفته شد:
ابتدا مسئله «جمع نشدن نبوت و خلافت در اهل‏بيت واحد» را پرورش دادند.
سپس خون‏ هاى بدر و احُد و خيبر و غير آن را در گوش مردم خواندند.
بعد از آن جوان بودن على‏ عليه السلام را براى مردم جلوه دادند.
در مرحله بعد شركت همه در خلافت را به ميان آوردند.
آنگاه قبيله ‏گرايى و مسئله مهاجر و انصار را مطرح كردند و به رخ كشيدن سوابق را وسيله ‏اى براى نيل به اهدافشان قرار دادند.
آنگاه كه فدک را غصب كردند از يک سو دست به دامان «ارث نگذاشتن انبياء» شدند، و از سوى ديگر صرف درآمد فدک در راه رزمندگان را مطرح كردند. آنان غصب فدک را به گونه ‏اى جلوه دادند كه مردم غصب فدک را به حساب تقدس آنان و احياى حق از بين رفته مسلمانان بگذارند.
روندِ استفاده از سخنان ظاهرفريب در طول تاريخ از سوى دشمنان آل محمدعليهم السلام ادامه داشته و هميشه به عنوان ابزارى قوى در پايمال كردن حقوق ايشان به كار رفته است. هارون در برابر قبر پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه از آن حضرت عذرخواهى مى ‏كرد كه مجبور است حضرت موسى بن جعفرعليه السلام را به خاطر اختلاف انداختن بين مردم از مدينه بيرون برد و زندانى كند!؟
در چهره ‏اى ديگر مأمون با عنوان وليعهدى امام رضاعليه السلام را به مرو دعوت كرد، تا هم نزد مردم خود را متمايل به اهل بيت‏ عليهم السلام نشان دهد و هم آن حضرت را در تبعيدى ناخواسته تحت نظر داشته باشد و هم مخفيانه دست به كار توطئه شهادت حضرت باشد. اينها همه سفيهان گمراه كننده ‏اى هستند كه با «زُخْرُفَ الْقَوْلِ» اهداف باطل را پيگيرى كرده‏ اند.
===== '''ج. يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ''' =====
براى آنكه هدف از دست نرود و اهل باطل تجمع و همبستگى را حفظ كنند، اين دشمنان ائمه ‏عليهم السلام كه با سخنان به ظاهر زيبا وارد معركه مى ‏شوند، سعى در ابلاغ آن به همه همدستان و طرفداران و هواداران خود در گستره مكان و زمان دارند.
در زمان خود افرادى را در هر زاويه از زواياى اجتماع مسلمين به كار مى‏ گيرند تا مغز مردم را به سوى هدف با سخنان فريبنده سوق دهند. براى آينده زمان هم عهدنامه ‏هايى به يادگار مى‏ گذارند و احاديث جعلى و تحريف شده ‏اى را در فرهنگ مردم جاى مى‏ دهند، كه پيروانشان خط شوم آنان را تشخيص دهند و رهگيرى نمايند و از خط باطل آنان منحرف نشوند.
== آيه «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»<ref>سبأ /  ۲۰. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۲۷  - ۴۱۴. اسرار غدير: ص ۷۲.</ref> ==
از جمله آياتى كه در غدير و در مورد ابليس و دار و دسته ‏اش بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيات است:
«وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» :
«ابليس گمان خود را به باور آنان رسانيد و جز گروهى از مؤمنين پيرو او شدند» .
«إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ»:<ref>حجر /  ۴۲.</ref>
«تو را بر بندگان واقعى من راهى نيست، مگر گروهى از گمراهان كه پيرو تو باشند» .
اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:
===  موقعيت تاريخى ===
روز هيجدهم ذى‏الحجة اولين روز از مراسم غدير است. پيامبرصلى الله عليه وآله بر فراز منبر قرار گرفته تا مهم‏ترين پيام الهى را به بشريت ابلاغ فرمايد. ابليس كه دشمن ديرينه بشريت است از مراسم بى‏ خبر نيست، بلكه پيش از همه در غدير حاضر شده تا ببيند كار به كجا مى ‏انجامد، و براى بعد از آن چه انديشه‏ اى كند.
او از يك طرف به سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله دقيق شده و نتايج آن را ارزيابى مى كند، و از سوى ديگر گروه ‏هاى مردم را زير نظر دارد و در حال بررسى عكس العمل ‏هاى آنان است.
آرى، آينده ‏اى بلند مدت در پيش است كه اگر همه از آن غافل باشند شيطان نمى ‏تواند بى‏ تفاوت باشد، چرا كه غدير براى زيباترين گونه هدايت انسان طرح ‏ريزى شده، و شيطان هرگز چنين چيزى را بر نمى‏ تابد.
در چنين گير و دارى بين ابليس و لشكريانش -  در پشت پرده غدير -  وقايعى به وقوع مى‏ پيوندد كه داستان بلند آن را با جمع ‏بندى چند روايت مى‏ خوانيم:<ref>كتاب سليم: ص ۱۴۵. الكافى: ج ۸ ص ۳۴۵. تفسير القمى: ج ۲ ص ۲۰۱. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۴۷۴ ۴۷۳ ح ۶  ۵ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۳۰۱ ح ۱۱۱. الاقبال: ج ۲ ص ۲۴۹. شرح الاخبار: ج ۲ ص ۲۳۶. مدينة المعاجز: ج ۲ ص ۲۴۳. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۵۶ ح ۴۰ و ج ۳۱ ص ۶۳۷ ح ۱۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۶۸، ۱۶۴، ۱۳۵، ۱۱۹ و ج ۶۳ ص ۲۵۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۰۳، ۱۴۱، ۱۲۵.</ref>
روز غدير، همين كه پيامبرصلى الله عليه وآله بر فراز منبر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بر سر دست بلند كرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ...» ابليس -  كه در آنجا حاضر بود -  فريادى كشيد و همه لشكريانش را فرا خواند.
با اين فرياد، همه شياطين در هر جا كه بودند نزد او جمع شدند و گفتند: اى آقاى ما واى مولاى ما ! اين چه فريادى بود؟
مگر چه چيزى تو را به وحشت انداخته؟! ما تا كنون فريادى وحشتناك ‏تر از اين از تو نشنيده بوديم.
ابليس گفت: اين پيامبر كارى كرد كه اگر به نتيجه برسد هرگز خدا معصيت نخواهد شد!
گفتند: اى آقاى ما، تو همان كسى هستى كه آدم را گمراه كردى! ولى گويا از اين پس اين امت يك امت رحمت شده محفوظ از گناه خواهند بود و ديگر تو و ما را بر اينان راهى نيست، چرا كه امام و پناه خود بعد از پيامبرشان به آنان شناسانده شد.
ابليس گفت: واى بر شما، امروزِ شما مثل روز عيسى است! به خدا قسم مردم را درباره على گمراه خواهم كرد!
آنگاه ابليس به صورت پيرمردى زيباروى نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و گفت: اى محمد، چقدر كم هستند آنان كه با تو بر سر آنچه درباره پسر عمويت گفتى بيعت مى ‏كنند.
از سوى ديگر شياطين با ديدن غدير و آن اتمام حجت عظيم خاك بر سر ريختند و به جزع و فزع افتادند. ابليس به آنان گفت: مگر شما را چه شده است؟
گفتند: اين چه اتفاقى بود كه رخ داد؟!
ما گمان مى‏ كرديم وقتى محمد از دنيا برود اصحاب او متفرق مى‏ شوند، ولى مى ‏بينيم كه امر وصايت را براى شخصى بعد از خود قرار داد. به خدا قسم، تو به ما اين گونه نگفته بودى. تو خبر داده بودى كه وقتى اين پيامبر از دنيا برود اصحاب او متفرق مى‏ شوند.
ولى اين برنامه يك مسئله مستحكم شد كه هر كدام از جانشينانش از دنيا برود ديگرى به جاى او قرار مى‏ گيرد. امروز اين مرد پيمانى را بست كه هيچ انسانى تا روز قيامت نمى‏ تواند آن را بشكند!
ابليس در پاسخ آنان گفت: هرگز چنين نيست! خيالتان راحت باشد! اصحاب او به آنچه از آنان پيمان گرفت وفا نمى‏ كنند. آنان كه همراه او هستند در اين باره به من وعده ‏هايى داده‏ اند كه به چيزى از آنچه گفت اقرار نكنند، و مى‏ دانم كه هرگز در وعده ‏اى كه به من داده‏ اند تخلّف نمى‏ كنند.
با اعلام اين مطلب لشكر شيطان متفرق شدند.
اينجا بود كه آيه نازل شد: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»: «ابليس گمان خود را به باور آنان رسانيد و جز گروهى از مؤمنين پيرو او شدند» .
با نزول اين آيه بار ديگر ابليس فريادى زد، و آنان بازگشتند و گفتند: اى آقاى ما، اين فرياد دوم چه بود؟!
او گفت: واى بر شما، به خدا قسم، خداوند سخن مرا در آيه ‏اى از قرآن نقل كرد و اين آيه را نازل كرد: ‹‹وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ ...›› . بعد از اين خبر باز هم شياطين متفرق شدند.
ابليس به دقت ناظر حركات منافقين بود. وقتى با منصوب شدن اميرالمومنين ‏عليه السلام گروهى از آنان گفتند: از روى هواى نفس سخن مى‏ گويد.
و نيز عمر به ابوبكر گفت: آيا چشمانش را نمى‏ بينى كه در سرش مانند ديوانگان مى ‏چرخد.
ابليس از خوشحالى فرياد ديگرى زد و باز هم يارانش را جمع كرد و به آنان گفت: مى ‏دانيد كه من قبلاً گمراه كننده آدم بوده ‏ام؟ گفتند: آرى. گفت: آدم پيمان را شكست ولى به خدا كافر نشد، اما اينان هم پيمان را شكستند و هم به پيامبر كافر شدند!
ابليس كه از نقل سخن خود در آيه‏ اى از قرآن خرسند بود، با شنيدن «إِلاَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»سخت برآشفت و سر به سوى آسمان بلند كرد و خطاب به خداوند گفت: قسم به عزت و جلالت، اين گروه مؤمن را هم به بقيه ملحق خواهم كرد!
در اينجا پيامبرصلى الله عليه وآله كه شاهد گفتگوى ابليس با لشكريانش بود، اين آيه را با اشاره به ابليس تلاوت فرمود: «إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ ...»: «تو را بر بندگان واقعى من راهى نيست...» .
پس از اين ماجراها دار و دسته ابليس متفرق شدند، اما او بار ديگر فريادى زد و آنان بازگشتند و گفتند: اى آقاى ما، اين فرياد سوم چه بود؟! او گفت: به خدا قسم، به خاطر اصحاب على! آنگاه ابليس در حضور شياطين خطاب به خداوند گفت: يا رب، قسم به عزت و جلالت، چنان معاصى و گناهان را براى آنان زيبا جلوه دهم كه مرتكب آن شوند، و اين گونه آنان را نزد تو مبغوض نمايم.
=== تحليل اعتقادى ===
با قاطعيت مى‏ توان گفت: كشف جزئيات ارتباط غاصبين خلافت با شيطان، نقطه حساسى از عقايد اصلى ماست كه در ريشه‏ يابى بسيارى از مسايل به ما كمك خواهد كرد.
اكنون با مرور بر ماجرايى كه از حضور ابليس در غدير ذكر شد به تبيين چهار نكته از آن مى ‏پردازيم:
==== نكته اول: وحشتناك‏ترين روز شيطان ====
در روايات متعددى وارد شده كه ابليس در طول عمر خود چند بار فرياد وحشتناكى كشيده است. با در نظر گرفتن اينكه يك بارِ آن در غدير بوده <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱ و ج ۶۰ ص ۲۴۱.</ref>ين نكته بسيار جالب است كه وقتى در آن روز فرياد برآورد و لشكريانش جمع شدند، اولين سخنشان اين بود كه: ما سَمِعْنا لَكَ صَرْخَةً اوْحَشُ مِنْ صَرْخَتِكَ هذِهِ: ما تا كنون فريادى وحشتناك ‏تر از اين از تو نشنيده بوديم.<ref>بحار الانوار: ج 28 ص 257.</ref>
اين حاكى از آن است كه روز غدير براى ابليس سخت‏ ترين روز بوده و بزرگ‏ترين سد در برابر ضلالت خلق در آن روز ايجاد شده كه او را آن چنان ناراحت كرده است.
همان گونه كه بزرگ‏ترين چراغ هدايت در آن روز روشن شده كه اگر كسى كوردل نباشد و پرده‏ هاى سياه سقيفه مانع او نشود، يافتن صراط مستقيم جستجو نمى‏ خواهد و روشن خواهد بود.
اكنون با مرورى بر آنچه ابليس به شياطين دراين باره گفته و نيز آنچه آنان به او گفته ‏اند مى‏ توان به زوايايى از اين وحشت ابليس و عظمت روز غدير پى برد، آنجا كه گفتند:
فَعَلَ هذَا النَّبِىُّ فِعْلاً انْ تَمَّ لَمْ يَعْصِ اللَّه ابَداً: اين پيامبر كارى كرد كه اگر به نتيجه برسد خدا هرگز معصيت نمى‏ شود.
قَدْ اعْلِمُوا مَفْزَعَهُمْ وَ امامَهُمْ بَعْدَ نَبِيِّهِمْ: اينان پناه و امام خود را بعد از پيامبرشان شناختند.
قَدْ عَقَدَ هذَا الرَّجُلُ عُقْدَةً لا يَحِلُّها انْسىٌّ الى يَوْمِ الْقِيامَةِ: اين مرد پيمانى بست كه هيچ انسانى تا روز قيامت نمى‏ تواند آن را بشكند.
هذا امْرٌ مُسْتَقَرٌّ كُلَّما ارادَ انْ يَذْهَبَ واحِدٌ بَدَرَ آخَرٌ: اين يك كار محكمى شد كه هر كدام از دنيا برود ديگرى به جاى او ظاهر مى‏ شود.
==== نكته دوم: روز آدم ‏عليه السلام، روز عيسى‏ عليه السلام ====
شيطان براى گمراهى انسان‏ها در جستجوى بهانه است، و از بيراهه‏ هاى عجيبى خود را بر سر راه فرزند آدم مى ‏رساند تا او را از راه مستقيم به سوى جهنم بكشاند. در گفتگويى كه روز غدير بين ابليس و شياطين ديگر رخ داده معلوم مى ‏شود سه مقطع بسيار مهم و استثنايى براى شيطان در ضلالت خلق وجود داشته است: يكى ماجراى حضرت آدم‏ عليه السلام در بهشت، و ديگرى بدون پدر به دنيا آمدن حضرت عيسى ‏عليه السلام، و سومى سقيفه. در اين باره چند عبارت در داستان ابليس در غدير مى ‏بينيم:
شياطين به ابليس گفتند: يا سَيِّدَنا، انْتَ كُنْتَ لِآدَمَ: تو براى آدم بوده ‏اى!
ابليس به شياطين گفت: اما عَلِمْتُمْ انّى كُنْتُ لِآدَمَ مِنْ قَبْلُ: مگر نمى‏ دانيد كه من قبلاً براى آدم بوده‏ ام.
و نيز گفت: وَيْلَكُمْ، يَوْمُكُمْ كَيَوْمِ عيسى، وَ اللَّه لاَضِلَّنَّ فيهِ الْخَلْقَ: واى بر شما، امروزتان مانند روز عيسى است. به خدا قسم مردم را درباره او گمراه خواهم كرد.
و در روز سقيفه كه شيطان به عنوان بيعت با ابوبكر دست داد، گفت: يَوْمٌ كَيَوْمِ آدَمَ: روزى است مانند روز آدم!
و همان روز شياطين به او گفتند: انْتَ الَّذى اخْرَجْتَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ: تو بودى كه آدم را از بهشت بيرون آوردى!
آن روز كه توانست حضرت آدم ‏عليه السلام را از بهشت بيرون كند، در واقع نسل بشريت را از بهشت اخراج كرد، و آنان را اسير حيله‏ هاى خود در دنيا نمود.
روزى كه ولادت حضرت عيسى‏ عليه السلام بدون همسرى براى مريم اتفاق افتاد، اين معجزه الهى را بهانه غلو قرار داد و آن حضرت را به عنوان الوهيت مطرح كرد و نسل‏ هايى از بشر را با همين باور غلط مبتلا به شرك نمود و راهى جهنم كرد.
در روز غدير هم قسم ياد كرد كه در اين باره مردم را گمراه خواهم كرد، و سقيفه تحقق اين قسم ابليس بود كه تا آخر روزگار اكثريتى از انسان‏ها را با انكار ولايت على‏ عليه السلام راهى جهنم كرد.
در واقع اين سه روز در تاريخِ اضلالِ ابليس، پيمودن راه هزار ساله در يك شب بود كه اين گونه در خاطره آنان ثبت شده و از آن ياد مى ‏كنند.
به عبارت ديگر هزاران زحمت و تلاش شياطين در هزاران مكان و زمان و درباره هزاران انسان، با يك برنامه بنيادين و ريشه‏ اى به انجام رسيد، و با ‹‹اسَّسَ اساسَ ذلِكَ››مرحله ‹‹بَنى عَلَيْهِ بُنْيانَهُ››به آسانى پيش رفت، و در طول تاريخ بدون زحمتِ شيطان ‹‹جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ››اتفاق افتاد. يعنى ابتدا پايه ضلالت را گذاشت، و سپس بر روى آن بناى گمراهى را بالا برد، و سپس بدون نگرانى مسير ظلم و جور هموار شد.
جالب است كه خود شيطان، روز سقيفه را قابل مقايسه با روز آدم‏ عليه السلام نمى‏داند و در اين باره مى ‏گويد: آدَمُ نَقَضَ الْعَهْدَ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِالرَّبِّ، وَ هؤُلاءِ نَقَضُوا الْعَهْدَ وَ كَفَرُوا بِالرَّسُولِ: آدم پيمان را شكست، اما به خداوند كافر نشد، ولى اينان هم پيمان را شكستند و هم به پيامبر كافر شدند!
او كه در صدد ضلالت خلق است و درجات گمراهى را خوب مى‏ داند، پيمان شكنان سقيفه را كافر مى‏ داند، و نقض ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را مساوى با مخالفت صريح با شخص پيامبرصلى الله عليه وآله و انكار نبوت آن حضرت مى ‏داند.
==== نكته سوم: راهكارهاى شيطان در برابر غدير ====
دو آيه درباره حضور شيطان در غدير و تصميم  ‏هاى او مطرح شده كه با توجه به موقعيت نزول آن ضابطه‏ هاى لازم را براى گريز از سقيفه و بقا بر عهد غدير به ما نشان مى‏ دهد: يكى آيه »وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ...«و ديگرى آيه »إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ...«.
===== آيه اول =====
آيه اول سه فراز دارد كه هر كدام بُعدى از مسئله را روشن مى‏ كند:
====== فراز اول ======
‹‹وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ››: ‹‹ابليس گمان خود را بر آنان صادق نمود››.
اين جمله يك اصطلاح ادبى و كنايى است كه امام باقرعليه السلام در بيان آن فرموده است: تأويل اين آيه پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله اتفاق افتاد، به اين صورت كه وقتى منافقين در غدير گفتند:‹‹پيامبر از هواى نفس سخن مى‏ گويد››، شيطان به آنان اميدوار شد و اطمينان پيدا كرد كه براى شكستن پيمان غدير منافقينى هستند كه پيگير اين اقدام ضد خدا و رسول باشند.
وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت آنان گمان و اميد ابليس را به مرحله عمل رساندند و صدق گمان او را ثابت كردندآنگاه كه سقيفه را بر پا كردند و صاحب غدير را از مقام خود كنار زدند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۵۶ ح ۴۰. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۴۷۴. الكافى: ج ۸ ص ۳۴۵.</ref>
====== فراز دوم ======
‹‹فَاتَّبَعُوهُ››:‹‹آنان پيرو شيطان شدند››.
اين يك تابلوى بلند بر پيشانى سقيفه است كه سقيفه مساوى است با پيروىِ شيطان، و طبق صريح اين آيه هيچ راه فرارى براى آنان از اين علامت منحوس نيست.
شيطان هم موجود سابقه‏دارى است كه نجاست او با آب درياهاى عالم پاك نمى‏شود. بايد هم چنين باشد چرا كه راه سقيفه بر ضد راه الهى غدير است، و طبعاً شيطان هميشه در برابر صراط مستقيم و راه خدا قرار دارد.
====== فراز سوم ======
‹‹إِلاَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ››:‹‹مگر گروهى از مؤمنان››.
از همان روز غدير خداوند به صراحت اعلام كرده مؤمنين در اقليت‏اند، و اكثريت مردم در راه ولايت و صاحب غدير نخواهند بود. حتى خود ابليس در روز غدير با مشاهده آن بيعت يكصد و بيست هزار نفرى، به پيامبرصلى الله عليه وآله گفت:‹‹ما اقَلَّ مَنْ يُبايِعُكَ عَلى ما تَقُولُ فِى ابْنِ عَمِّكَ››:‹‹چقدر كم هستند كسانى كه طبق گفته هايت درباره پسر عمويت با تو بيعت مى‏ كنند››!
امام باقرعليه السلام در بيان‹‹فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ››در اين آيه مى ‏فرمايد:‹‹يَعْنى شيعَةُ اميرِالْمُؤْمِنينَ‏عليه السلام››<ref>بحار الانوار: ج ۶۰ ص ۱۸۵ و ج ۳۷ ص ۱۶۸ ح ۴۵.</ref>‹‹منظور شيعيان اميرالمؤمنين ‏عليه السلام هستند››كه پيرو شيطان نيستند و نگذاشتند گمان شيطان تحقق يابد و به مرحله عمل برسد.
===== آيه دوم =====
آيه دوم‹‹إِنَّ عِبادِى  لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ››را پيامبرصلى الله عليه وآله هنگامى تلاوت فرمود كه شيطان با شنيدن‹‹إِلاَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ››در آيه اول، به فكر بقيه افتاد. او با خود تصميم گرفت كه اگر چه اكثريت خلق با سقيفه به گمراهى كشيده مى‏ شوند، ولى بايد به هر قيمتى شده اقليت مؤمن را هم به مخالفت خداوند وادار كرد.
اينجا بود كه به عزت و جلال خداوند قسم ياد كرد كه‹‹لاَلْحِقَنَّ الْفَريقَ بِالْجَميعِ››:‹‹اين گروه مؤمنين را هم به اكثريت ملحق مى‏ كنم››.
در پاسخ پيامبرصلى الله عليه وآله اين آيه را تلاوت فرمود كه‹‹تو را بر بندگان من راهى نيست مگر كسانى از گمراهان كه پيرو تو شوند››.
اين آيه دو فراز دارد كه هر كدام از آنها بُعدى از مسئله را روشن مى‏ نمايد:
====== فراز اول ======
‹‹إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ››:‹‹تو را بر بندگان من راهى نيست››.
منظور آن است كه در مسئله ولايت، شيطان نمى‏ تواند مؤمن را منحرف سازد. آنان محكم‏ تر از آن هستند كه با حيله شيطان دست از ولايت اهل‏بيت‏ عليهم السلام بردارند.
امام صادق ‏عليه السلام در بيان اين مطلب مى‏ فرمايد: قسم به خدايى كه محمدصلى الله عليه وآله را به حق مبعوث كرد، شياطين بزرگ و كوچك بر سر مؤمنين بيش از زنبوران بر گوشت هستند. از سوى ديگر مؤمن محكم‏تر از كوه است چرا كه از كوه با تبر مى ‏توان قطعه ‏اى جدا كرد، ولى از دين مؤمن چيزى نمى ‏توان جدا كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۴ ح ۴۱ و ج ۶۳ ص ۲۵۶ ح ۱۲۵.</ref>
====== فراز دوم ======
‹‹إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ››:‹‹مگر كسانى از گمراهان كه پيرو تو شوند››.
اين قسمت آيه دقيقاً مربوط به شيعيان اهل‏بيت‏ عليهم السلام است كه با پذيرفتن ولايت فرياد شيطان را بلند كرده ‏اند. وقتى شياطين از ابليس مى‏ پرسند: چرا چنين فرياد مى ‏زنى؟ در پاسخ مى‏ گويد: وَ اللَّه مِنْ اصْحابِ عَلِىٍّ! سپس آنچه باعث پيروى از شيطان در شيعيان مى‏ شود توسط خود ابليس بيان شده كه گناهان را در چشم آنان زيبا جلوه مى ‏دهد تا با ارتكاب آن نزد خداوند مورد غضب قرار گيرند، آنجا كه مى‏ گويد: لاَزَّيِنَنَّ لَهُمُ الْمَعاصِىَ حَتّى ابَغِّضَهُمْ الَيْكَ.
==== نكته چهارم: ياران شيطان در غدير ====
شيطان در برابر غدير با تمام توان و قدرت ايستاد چرا كه آن برنامه را خنثى كننده تلاش‏ هاى خود براى گمراهى مردم مى ‏دانست. اما بدون شك فريادهايى كه در آن روز مى‏ كشيد به خاطر احساس عجزى بود كه در برابر غدير داشت.
اينجاست كه بايد بدانيم آنان كه از غدير سقيفه را پى ‏ريزى كردند نه تنها ياران راه گشاى ابليس بودند، بلكه شيطان به آنان آفرين گفت كه راهى را كه از آن عاجز بود توسط آنان گشوده شد و توانست دريچه اميدى به روى شيطان باز كند.
در اين باره سه جمله از ابليس نقل شده كه در غدير به شياطين گفت:
انَّ اصْحابَهُ لا يَفُونَ بِما عَقَدَ عَلَيْهِمْ: اصحاب او به آنچه بر آنان پيمان بسته وفا نمى ‏كنند.
انَّ اصْحابَهُ قَدْ وَعَدُونى انْ لا يَقِرُّوا لَهُ بِشَىْ‏ءٍ مِمّا قالَ: اصحاب او به من وعده داده‏ اند كه به چيزى از آنچه گفت اقرار نكنند.
انَّ الَّذينَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُونى فيهِ عِدَةً وَ لَنْ يَخْلُفُونى فيها: آنان كه اطراف او هستند به من درباره او وعده‏ اى داده ‏اند كه هرگز در آن برخلاف وعده عمل نمى ‏كنند.
اينجاست كه وقتى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را براى بيعت اجبارى بردند، سلمان خطاب به عمر گفت: شهادت مى‏ دهم كه از پيامبرصلى الله عليه وآله درباره اين آيه پرسيدم:‹‹فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ، وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ››<ref>فجر /  ۲۶ ۲۵.</ref> ‹‹در آن روز هيچكس مانند او عذاب نمى‏ شود و هيچكس مانند او به بند كشيده نمى‏ شود››؛ پيامبرصلى الله عليه وآله به من خبر داد كه منظور از اين آيه تو هستى.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۸ و ج ۳۱ ص ۱۷۱ ح ۲۵.</ref>
و نيز امام باقرعليه السلام در بيان اين آيه فرمود: ذاكَ الثّانى، لا يُعَذِّبُ اللَّه يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَهُ احَداً: منظور از اين كسى كه عذابش از همه بالاتر است عمر است، كه خداوند در روز قيامت احدى را مانند او عذاب نمى ‏كند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۳۳۲ ۳۳۱.</ref>
بلكه به صريح روايات عذاب او از عذاب ابليس هم بالاتر است، چنانكه امام صادق ‏عليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد: روز قيامت ابليس را در هفتاد غُل و زنجير و دومى را در صد و بيست غل و زنجير مى‏ آورند. ابليس نگاهى به او مى‏ كند و مى‏ گويد: اين كيست كه خداوند عذاب او را بيش از من قرار داده در حالى كه من تمام مردم را گمراه كرده‏ ام؟! به او گفته مى ‏شود: اين دومى است. ابليس مى ‏پرسد: براى چه مستحق چنين عذابى شده است؟ به او گفته مى ‏شود: به خاطر ظلم او به على.
او به دومى مى‏ گويد: واى بر تو! آيا خبر نداشتى كه خداوند به من دستور سجده بر آدم داد ولى من سرپيچى كردم. آنگاه از او خواستم براى من سلطه بر محمد و اهل‏بيت او و شيعيانش قرار دهد، ولى خداوند اجازه نداد و گفت:‹‹إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ››. با اين همه خواسته نفس خود را عملى كردى و اكنون در پيشگاه خلايق از تو پرسيده مى‏ شود: اين چه برنامه ‏اى بود كه از تو و پيروانت در مخالفت على‏ عليه السلام صورت گرفت؟
دومى در پاسخ ابليس مى‏گويد: تو به من چنين دستورى دادى. ابليس مى‏گويد: چرا از پروردگارت سرپيچى كردى و از من اطاعت نمودى؟ عمر در پاسخ آيه قرآن را به ياد مى ‏آورد كه خداوند از قول ابليس آورده:‹‹إِنَّ اللَّه وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِى عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ››:‹‹خدا به شما وعده حق داد، ولى من به شما وعده دادم و خلاف وعده نمودم، و مرا بر شما قدرتى نيست››!
==== نكته پنجم: شيطان از سقيفه تا عاشورا ====
اكنون جا دارد سراغى از ابليس و شياطين بگيريم كه با آن همه وحشت و ناراحتى در غدير، با ديدن سقيفه چه حالى پيدا كردند؛ تا راه طى شده غدير را با راه طى شده سقيفه از ذره‏بين اعتقاد مورد بازبينى قرار داده باشيم. در اين باره سه جلوه از پشت پرده عالَم توسط معصومين‏ عليهم السلام براى ما بيان شده است:
===== جلوه اول =====
امام باقرعليه السلام اولين مرحله را به محض قرار دادن غير اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در جاى آن حضرت چنين بيان مى ‏فرمايد: هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت و مردم غير على ‏عليه السلام را به عنوان خليفه قرار دادند، ابليس تاج پادشاهى بر سر گذاشت و با زينت تمام بر فراز منبرى نشست. آنگاه همه لشكريانش را جمع كرد و به آنان گفت: شادى كنيد، چرا كه ديگر خدا اطاعت نخواهد شد تا امام بر حقى امور را در دست گيرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۵۷. الكافى: ج ۸ ص ۳۴۵. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۴۷۴.</ref>
===== جلوه دوم =====
سلمان دومين مرحله را بعد از بيعت مردم با ابوبكر چنين نقل مى‏ كند: آنگاه كه على‏ عليه السلام پيامبرصلى الله عليه وآله را غسل مى‏ داد من از مسجد آمدم و خبرها را به او دادم كه مردم دو دستى با ابوبكر بيعت مى ‏كنند!
حضرت پرسيد: آيا فهميدى اولين كسى كه با ابوبكر بر فراز منبر بيعت كرد چه كسى بود؟
عرض كردم: پيرمرد سالخورده ‏اى را ديدم كه بر عصايش تكيه داده و بر پيشانى او آثار سجده بود. او قبل از همه از منبر بالا رفت و گريه كنان در برابر ابوبكر تعظيمى كرد و گفت: خدا را شكر كه مرا نميراند تا تو را در اين مكان ديدم! دستت را باز كن تا بيعت كنم.
ابوبكر هم دستش را باز كرد و آن پيرمرد با او بيعت كرد و گفت: روزى است مانند روز آدم! سپس از منبر پايين آمد و از مسجد بيرون رفت.
سلمان مى‏گويد: على‏ عليه السلام از من پرسيد: آيا فهميدى او كه بود؟ عرض كردم: نه! ولى گفتار او مرا خوش نيامد چرا كه گويى رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله را به مسخره گرفته بود!
حضرت فرمود: او ابليس بود، خدا او را لعنت كند. پيامبرصلى الله عليه وآله به من خبر داد كه ابليس و بزرگان اصحابش حاضر بودند آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله مرا در غدير خم به دستور خدا منصوب كرد، تا آنجا كه خبر داد بعد از آن حضرت ابليس دوباره حاضر مى ‏شود و به عنوان اولين نفر با ابوبكر بيعت مى‏كند.
آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله در دنباله خبرش فرمود: ابليس پس از بيعت ابوبكر از مسجد خارج مى‏ شود و شياطين را جمع مى‏ كند. آنان در برابر او به سجده مى ‏افتند و مى‏ گويند: اى آقاى ما واى بزرگ ما! تو بودى كه آدم را از بهشت بيرون كردى! او هم مى‏ گويد: كدام امت بعد از پيامبرشان گمراه نشدند؟ هرگز! شما گمان كرديد كه مرا بر اينان راهى نيست؟ چگونه ديديد مرا هنگامى كه با آنان كارى كردم كه اطاعت على را كه خدا و رسول به آنان امر كرده بود رها كردند؟!<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۶۳. كتاب سليم: ص ۱۴۵. مدينة المعاجز: ج ۲ ص ۲۴۳.</ref>
===== جلوه سوم =====
سومين مرحله را حضرت زينب‏ عليها السلام از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در آخرين لحظات عُمر شنيده كه آن واقعه كربلاست. اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از قول پيامبرصلى الله عليه وآله ماجراهاى سقيفه و بعد از آن تا ماجراى عاشورا را براى دخترش نقل كرد. تا آنجا كه فرمود: دخترم تو و دختران خاندانت با خوارى به حالت اسيرى در اين شهر كوفه خواهيد بود.
آنگاه از قول پيامبرصلى الله عليه وآله چنين نقل فرمود: ابليس در آن روز(روز عاشورا)از خوشحالى به پرواز در مى‏ آيد، و همراه همه شياطين تمام زمين را سير مى‏ كند و در آن حال مى‏ گويد:
اى گروه شياطين، به آنچه از فرزندان آدم مى‏ خواستيم رسيديم و در هلاك كردن آنان به نهايت درجه دست يافتيم و بدنامى را براى آنان به يادگار گذاشتيم، مگر آنان كه به اين گروه(يعنى اهل‏بيت ‏عليهم السلام)متمسك شوند.
از اين پس كار خود را به شك انداختن مردم درباره آنان و وادار كردنشان بر دشمنى آنان و عمل بر ضد آنان و دوستانشان قرار دهيد، تا گمراهى و كفر مردم مستحكم و پا برجا شود، تا آنجا كه هيچكس از آنان نجات پيدا نكند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۶۱  ۶۰ . كامل الزيارات: ص ۲۶۶  - ۲۵۹.</ref>
== اِخوان الشياطين<ref>اسرار غدير: ص ۲۱۶. </ref> ==
يكى از مطالبى كه در خطبه غدير به آن اشاره شده اينكه دشمنان اهل‏بيت‏ عليهم السلام سفهاء و گمراهان و برادران شياطين و تكذيب كنندگان‏ اند.


== اندوه شيطان در غدير<ref>اسرار غدير: ص ۷۲.</ref> ==
== اندوه شيطان در غدير<ref>اسرار غدير: ص ۷۲.</ref> ==