۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱٬۰۴۳: | خط ۱٬۰۴۳: | ||
<big>و اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق<ref>نهج البلاغه: حكمت۱۶۵.</ref>: نبايد از مخلوق در كارى كه نافرمانى خالق است اطاعت كرد.</big> | <big>و اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق<ref>نهج البلاغه: حكمت۱۶۵.</ref>: نبايد از مخلوق در كارى كه نافرمانى خالق است اطاعت كرد.</big> | ||
خط ۱٬۰۶۴: | خط ۱٬۰۶۵: | ||
<big>اگر ميان خود و دشمنت پيمانى منعقد نمودى يا او را امان دادى، نسبت به عهد و پيمان خود وفادار باش و امان خود را محترم بشمار و خود را در برابر آن سپر ساز، زيرا در ميان واجبات الهى هيچ امرى نزد مردم - با اختلافاتى كه در عقايد و آراء خود دارند - مانند وفاى به عهد مورد اتفاق و احترام نيست.</big> | <big>اگر ميان خود و دشمنت پيمانى منعقد نمودى يا او را امان دادى، نسبت به عهد و پيمان خود وفادار باش و امان خود را محترم بشمار و خود را در برابر آن سپر ساز، زيرا در ميان واجبات الهى هيچ امرى نزد مردم - با اختلافاتى كه در عقايد و آراء خود دارند - مانند وفاى به عهد مورد اتفاق و احترام نيست.</big> | ||
خط ۱٬۰۸۸: | خط ۱٬۰۹۰: | ||
<big>فنظرت فاذاً ليس لى معين الا اهل بيتى، فضننت بهم عن الموت. و اغضيت على القدى، و شربت على الشجا، و صبرت على اخذ الكظم و على امر من طعم العلقم<ref>نهج البلاغه: خطبه ۲۶. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۱۷ به بعد. </ref>: پس نگاه كردم ديدم جز خاندان خود (و چند يار انگشت شمار) ياورى ندارم، پس حيفم آمد كه آنان را به كام مرگ بفرستم. بنابراين خار در چشم و استخوان در گلو را تحمل كردم، و با آنكه غصه گلويم را مى فشرد و ميوهاى تلخ را فرو مى بردم صبر ورزيدم.</big> | <big>فنظرت فاذاً ليس لى معين الا اهل بيتى، فضننت بهم عن الموت. و اغضيت على القدى، و شربت على الشجا، و صبرت على اخذ الكظم و على امر من طعم العلقم<ref>نهج البلاغه: خطبه ۲۶. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۱۷ به بعد. </ref>: پس نگاه كردم ديدم جز خاندان خود (و چند يار انگشت شمار) ياورى ندارم، پس حيفم آمد كه آنان را به كام مرگ بفرستم. بنابراين خار در چشم و استخوان در گلو را تحمل كردم، و با آنكه غصه گلويم را مى فشرد و ميوهاى تلخ را فرو مى بردم صبر ورزيدم.</big> | ||
<big>'''بيعت شكنى'''</big> | |||
<big>مهمترين مسئله در اين بخش اين است كه آيا بيعت را بىدليل و به دلخواه خود مى توان شكست؟ آيا در اسلام جايز است كه يک روز با حاكم اسلامى بيعت كرد و روز ديگر به بهانه هاى واهى و غير شرعى نقض آن را خواستار شد؟ آيا اگر نسلى با حاكم اسلامى بيعت كرد و نسل بعد با وجود نسل قبل كه بر عهد و بيعت خود پايدار است، بدون دليل شرعى، عدم ادامه بيعت با آن حاكم را خواستار شود، بايد دست از بيعت شست و صحنه را ترک كرد و به خواسته نسل جديد تن داد؟!</big> | <big>مهمترين مسئله در اين بخش اين است كه آيا بيعت را بىدليل و به دلخواه خود مى توان شكست؟ آيا در اسلام جايز است كه يک روز با حاكم اسلامى بيعت كرد و روز ديگر به بهانه هاى واهى و غير شرعى نقض آن را خواستار شد؟ آيا اگر نسلى با حاكم اسلامى بيعت كرد و نسل بعد با وجود نسل قبل كه بر عهد و بيعت خود پايدار است، بدون دليل شرعى، عدم ادامه بيعت با آن حاكم را خواستار شود، بايد دست از بيعت شست و صحنه را ترک كرد و به خواسته نسل جديد تن داد؟!</big> | ||
خط ۱٬۰۹۵: | خط ۱٬۰۹۹: | ||
<big>مثلاً حاكم اسلامى شرايط لازم را از دست بدهد، يا معلوم گردد كه بيعت بر سر امرى ناروا صورت پذيرفته است، يا پس از بيعت كار خلاف شرعى از بيعت كننده خواسته شود. در اين مواقع تخلف جايز است و نقض بيعت روا مى گردد. و گرنه هر بيعت شكنى ممكن است بهانه تراشى كند و به دلايل واهى و غير منطقى نقض بيعت كند.</big> | <big>مثلاً حاكم اسلامى شرايط لازم را از دست بدهد، يا معلوم گردد كه بيعت بر سر امرى ناروا صورت پذيرفته است، يا پس از بيعت كار خلاف شرعى از بيعت كننده خواسته شود. در اين مواقع تخلف جايز است و نقض بيعت روا مى گردد. و گرنه هر بيعت شكنى ممكن است بهانه تراشى كند و به دلايل واهى و غير منطقى نقض بيعت كند.</big> | ||
<big>اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايند: و لكل ضلة علة، و لكل ناكث شبهة<ref> نهج البلاغه: خطبه ۱۴۸. </ref>: هر گمراهى سببى دارد، و هر عهدشكن را شبهه اى و عذر و بهانه اى در دست است. به همين دليل، على عليه السلام پس از عهدشكنى طلحه و زبير، توسط ابن عباس براى زبير پيام مى فرستد: عرفتنى بالحجاز وانكرتنى بالعراق! فما عدا مما بدا<ref | <big>اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايند: و لكل ضلة علة، و لكل ناكث شبهة<ref> نهج البلاغه: خطبه ۱۴۸. </ref>: هر گمراهى سببى دارد، و هر عهدشكن را شبهه اى و عذر و بهانه اى در دست است. به همين دليل، على عليه السلام پس از عهدشكنى طلحه و زبير، توسط ابن عباس براى زبير پيام مى فرستد: عرفتنى بالحجاز وانكرتنى بالعراق! فما عدا مما بدا<ref>نهج البلاغه: خطبه۳۱.</ref>: در حجازم شناختى و در عراقم انكار كردى! پس چه رخ داد كه تو را از بيعت خود منصرف ساخت؟</big> | ||
<big>مى بينيم كه امام عليه السلام از زبير براى پيمان شكنى او دليل مى طلبد و علت مى جويد. پس معلوم مى شود كه نقض بيعت دلبخواهى نيست و نبايد از روى هوا و هوس صورت گيرد. و هنگامى كه زبير براى پيمان شكنى خود دليل مى آورد كه من از اول بيعت واقعى نكردم بلكه به ظاهر دست بيعت دادم و در دل مخالف بودم، فرمود: او چنين مى پندارد كه تنها دست بيعت داده و با دل بيعت نكرده! بنابراين به بيعت خود اقرار دارد و نسبت به يک امر باطنى مدعى است. پس بايد بر اثبات مدعايش دليل مقبول بياورد، و الا به همان بيعتى كه از آن دست برداشته است باز گردد.<ref> نهج البلاغه: خطبه ۸ .</ref></big> | |||
<big> | <big>'''علل بيعت شكنى'''</big> | ||
<big>همه اين بحث ها و پافشارى ها براى آن است كه گاه عهد شكنى دليل موجه و منطقى ندارد، بلكه علل و عوامل گوناگونى موجب آن مى گردد كه در اين بخش به پاره اى از آنها اشاره مى شود:</big> | <big>همه اين بحث ها و پافشارى ها براى آن است كه گاه عهد شكنى دليل موجه و منطقى ندارد، بلكه علل و عوامل گوناگونى موجب آن مى گردد كه در اين بخش به پاره اى از آنها اشاره مى شود:</big> | ||
<big>الف | <big>الف) مغالطه كارى: على عليه السلام درباره پيمان شكنان جمل كه به بهانه انتقام خون عثمان شورش كردند، در حالى كه خود شريک در اين كار بودند و دست پيش گرفتند كه پس نيفتند، مى فرمايد: واللَّه ما انكروا علىّ منكراً، و لا جعلوا بينى و بينهم نصفاً. و انهم ليطلبون حقاً هم تركوه، و دماً هم سفكوه<ref>نهج البلاغه: خطبه ۱۳۷،۲۲. </ref>: به خدا سوگند، اينان كار ناشايسته اى در من سراغ ندارند و ميان من و خود انصاف ندادند. و آنان حقى را مى طلبند كه خود ترک كرده اند، و از خونى (خون عثمان) دم مى زنند كه خود بر زمين ريخته اند.</big> | ||
<big>ب | <big>ب) رشک و حسد: و نيز درباره همان افراد مى فرمايد: ان هؤلاء قد تمالؤوا على سخطه امارتى... . و انما طلبوا هذه الدنيا حسداً لمن افاءها اللَّه عليه<ref> نهج البلاغه: خطبه ۱۶۹.</ref>: اينان بر ناخشنودى از حكومت من اتفاق كرده اند... . تنها انگيزه اينان در طلب اين دنيا رشكى است كه بر كسى كه خداوند حكومت را به او باز گردانده، مى برند.</big> | ||
<big>ج | <big>ج) فريب خوردگى: آن حضرت درباره فريبكارى معاويه و دستيارانش با مردم شام، در نامه اى به معاويه مى نويسد: و الب عالمكم جاهلكم، و قائمكم قاعدكم<ref>نهج البلاغه: خطبه ۵۵ . </ref>: و داناى شما نادانتان را و ايستاده شما نشسته تان را بر ضد من شورانيد.</big> | ||
<big>د | <big>د) عدالت گريزى: آن حضرت در نامه اى به سهل بن حنيف انصارى - فرماندار مدينه - درباره كسانى كه بيعت شكستند و به سوى معاويه گريختند، مى نويسد: از فرار آنان نگران مباش و اندوه مخور. در گمراهى آنان همين بس كه از هدايت و حق گريختند و به كوردلى و نادانى شتافتند... . آنان از عدالت به سوى منافع ناحق گريختند.<ref> نهج البلاغه: خطبه۷۰.</ref></big> | ||
<big>عوامل ديگرى هم هست چون: دنيا طلبى، قبيله گرايى، ترس، طمع، و... ، كه از شرح آنها خوددارى مى كنيم.</big> | <big>عوامل ديگرى هم هست چون: دنيا طلبى، قبيله گرايى، ترس، طمع، و... ، كه از شرح آنها خوددارى مى كنيم.</big> | ||
<big>با توجه به اينكه نقض بيعت و عهد شكنى ممكن است ناحق و غير منطقى باشد. اگر زمانى فرا رسد كه اكثر بيعت كنندگان بدون دليل شرعى و معقول دست از بيعت كشيدند و عهد شكستند، اما گروه اندكى از آنان بر سر عهد و وفا ماندند و شرايط به گونه اى بود كه اين عده اندک توان مقابله با آن | <big>'''برخورد با بيعت شكنان'''</big> | ||
<big>با توجه به اينكه نقض بيعت و عهد شكنى ممكن است ناحق و غير منطقى باشد. اگر زمانى فرا رسد كه اكثر بيعت كنندگان بدون دليل شرعى و معقول دست از بيعت كشيدند و عهد شكستند، اما گروه اندكى از آنان بر سر عهد و وفا ماندند و شرايط به گونه اى بود كه اين عده اندک توان مقابله با آن [[اکثریت]] را داشتند بايد مقاومت كنند و به يارى حاكم اسلامى بشتابند، و اكثريت عهدشكن را وادار به تسليم و التزام به عهد خود كنند.</big> | |||
<big>و اگر چنين نباشد، جامعه اسلامى دچار هرج و مرج شده، هر روز ممكن است عده اى شيّاد افراد بسيارى را به دنبال خودكشند و هر روز بيعتى صورت گيرد و فرداى آن شكسته گردد.</big> | <big>و اگر چنين نباشد، جامعه اسلامى دچار هرج و مرج شده، هر روز ممكن است عده اى شيّاد افراد بسيارى را به دنبال خودكشند و هر روز بيعتى صورت گيرد و فرداى آن شكسته گردد.</big> | ||
<big>على عليه السلام درباره برخورد با پيمان شكنان و متجاوزان مى فرمايد: الا و قد امرنى اللَّه بقتال اهل البغى و النكث والفساد فى الارض<ref | <big>على عليه السلام درباره برخورد با پيمان شكنان و متجاوزان مى فرمايد: الا و قد امرنى اللَّه بقتال اهل البغى و النكث والفساد فى الارض<ref>نهج البلاغه: خطبه ۱۹۲.</ref>: هان، بدانيد كه خداوند مرا به پيكار با ستمگران و پيمان شكنان و تبهكاران در زمين فرمان داده است.</big> | ||
<big>و درباره برخورد با پيمان شكنان جمل فرمود: فان ابوا اعطيتهم حدّ السيف و كفى به شافياً من الباطل و ناصراً للحق<ref | <big>و درباره برخورد با پيمان شكنان جمل فرمود: فان ابوا اعطيتهم حدّ السيف و كفى به شافياً من الباطل و ناصراً للحق<ref> نهج البلاغه: خطبه ۲۲. </ref>: پس اگر سر تافتند و زير بار نرفتند دم شمشير حواله آنان كنم، و همين درمان باطل و ياور حق است و بس.</big> | ||
<big>و هنگامى كه پيمان شكنان جمل وارد بصره شدند و به بسيج كردن مردم پرداختند، عثمان بن حنيف انصارى - كه از جانب آن حضرت فرماندار آنجا بود - نامه اى براى حضرتش فرستاد و او را از احوال آنان با خبر ساخت. امام عليه السلام در پاسخ نوشت: اگر به سايه طاعت بازگشتند، اين همان چيزى است كه ما دوست داريم، و اگر شرايط دست به دست هم داد و آنان را به دشمنى و سرپيچى كشاند، بى درنگ به يارى فرمانبرانت بر آن نافرمانان حمله كن و آنان را تار و مار ساز.<ref | <big>و هنگامى كه پيمان شكنان جمل وارد بصره شدند و به بسيج كردن مردم پرداختند، عثمان بن حنيف انصارى - كه از جانب آن حضرت فرماندار آنجا بود - نامه اى براى حضرتش فرستاد و او را از احوال آنان با خبر ساخت. امام عليه السلام در پاسخ نوشت: اگر به سايه طاعت بازگشتند، اين همان چيزى است كه ما دوست داريم، و اگر شرايط دست به دست هم داد و آنان را به دشمنى و سرپيچى كشاند، بى درنگ به يارى فرمانبرانت بر آن نافرمانان حمله كن و آنان را تار و مار ساز.<ref>نهج البلاغه: خطبه ۴.</ref></big> | ||
<big>در خطبه ۱۰ و ۱۷۳ و نامه ۲۹ و نيز موارد ديگر در «نهج البلاغه» از اين گونه برخوردها و تهديدها هست كه به ذكر آنها نمى پردازيم.</big> | <big>در خطبه ۱۰ و ۱۷۳ و نامه ۲۹ و نيز موارد ديگر در «نهج البلاغه» از اين گونه برخوردها و تهديدها هست كه به ذكر آنها نمى پردازيم.</big> | ||
<big>'''مفهوم بيعت غدير'''</big> | |||
<big>«بيعت غدير» در متن خطبه مطرح شده و در واقع التزام به محتواى آن است. «بيعت» يعنى دست دادن به عنوان اقرار و پذيرفتن مقام كسى و در پى آن وعده وفادارى به موجبات و لوازم آن. لذا در بيعت بايد موضوع اصلى آن و وعده هايى كه به عنوان وفادارى داده مى شود مشخص شود. همچنين ارزش و پشتوانه بيعت و ضامن و شاهد آن و كيفيت و شكل آن بايد تعيين گردد.</big> | <big>«بيعت غدير» در متن خطبه مطرح شده و در واقع التزام به محتواى آن است. «بيعت» يعنى دست دادن به عنوان اقرار و پذيرفتن مقام كسى و در پى آن وعده وفادارى به موجبات و لوازم آن. لذا در بيعت بايد موضوع اصلى آن و وعده هايى كه به عنوان وفادارى داده مى شود مشخص شود. همچنين ارزش و پشتوانه بيعت و ضامن و شاهد آن و كيفيت و شكل آن بايد تعيين گردد.</big> | ||
<big>پيامبر | <big>پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در خطبه غدير، همه اين جوانب را دقيقاً تعيين فرمودند كه يک يک آنها در همين عنوان (بيعت) آورده شده است.</big> | ||
<big>پيامبر عظيم الشأن صلى الله عليه وآله براى اينكه هر يک از حجاج حاضر در غدير - كه بالغ بر ۱۲۰۰۰۰ نفر بودند - بتوانند به محضر مولاى متقيان عليه السلام برسد و دست بيعت بدهد و نگويد كه من دور بودم و نشنيدم، سه روز در سرزمين غدير ماندند و فرصت دادند كه هر كس بيايد و دست اميرالمؤمنين عليه السلام را در دست بگيرد و با عنوان «اميرالمؤمنين» حضرتش را مخاطب قرار بدهد.</big> | <big>پيامبر عظيم الشأن صلى الله عليه وآله براى اينكه هر يک از حجاج حاضر در غدير - كه بالغ بر ۱۲۰۰۰۰ نفر بودند - بتوانند به محضر مولاى متقيان عليه السلام برسد و دست بيعت بدهد و نگويد كه من دور بودم و نشنيدم، سه روز در سرزمين غدير ماندند و فرصت دادند كه هر كس بيايد و دست اميرالمؤمنين عليه السلام را در دست بگيرد و با عنوان «اميرالمؤمنين» حضرتش را مخاطب قرار بدهد.</big> | ||
خط ۱٬۱۴۲: | خط ۱٬۱۵۱: | ||
<big>و گرنه از نظر شيعيان بيعت حالت تعيين كننده ندارد، زيرا از نظر شيعيان همانگونه كه بايد پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى خداوند تعيين شود و مردم هيچ حق گزينشى در اين رابطه ندارند، امام نيز بايد از سوى خداوند تعيين و معرفى شود و مردم حق گزينش ندارند. چنانكه در آيات فراوان به آن تصريح شده است. از جمله:</big> | <big>و گرنه از نظر شيعيان بيعت حالت تعيين كننده ندارد، زيرا از نظر شيعيان همانگونه كه بايد پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى خداوند تعيين شود و مردم هيچ حق گزينشى در اين رابطه ندارند، امام نيز بايد از سوى خداوند تعيين و معرفى شود و مردم حق گزينش ندارند. چنانكه در آيات فراوان به آن تصريح شده است. از جمله:</big> | ||
<big>«و ربک يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة»<ref | <big>«و ربک يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة»<ref>قصص / ۶۸ .</ref>: پروردگارت آنچه را كه بخواهد مى آفريند و بر مى گزيند آنها حق گزينش ندارند.</big> | ||
<big>«و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى اللَّه و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم»<ref | <big>«و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى اللَّه و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم»<ref> احزاب / ۳۶.</ref>:</big> | ||
<big>«براى هيج مرد يا زن مؤمنى اين حق نيست كه چون خدا و پيامبرش اگر چيزى را براى آنها معين كرد آنها حق گزينش داشته باشند» .</big> | <big>«براى هيج مرد يا زن مؤمنى اين حق نيست كه چون خدا و پيامبرش اگر چيزى را براى آنها معين كرد آنها حق گزينش داشته باشند» .</big> | ||
خط ۱٬۱۵۲: | خط ۱٬۱۶۱: | ||
<big>و اينک نظر تعدادى از علماى عامه:</big> | <big>و اينک نظر تعدادى از علماى عامه:</big> | ||
<big>ماوَردى: اگر اهل حلّ و عقد با كسى بيعت كنند، بر همگان واجب مى شود كه از او اطاعت كنند.<ref | <big>ماوَردى: اگر اهل حلّ و عقد با كسى بيعت كنند، بر همگان واجب مى شود كه از او اطاعت كنند.<ref>احكام السلطانيه (ماوردى) : ص ۷.</ref></big> | ||
<big>قاضى عبدالجبار: اگر شمارى از اهل حلّ و عقد هم با كسى بيعت كنند، اطاعت او بر همگان واجب مى شود.<ref>المغنى: ج ۲۰ ص ۳۰۳. </ref></big> | <big>قاضى عبدالجبار: اگر شمارى از اهل حلّ و عقد هم با كسى بيعت كنند، اطاعت او بر همگان واجب مى شود.<ref>المغنى: ج ۲۰ ص ۳۰۳. </ref></big> | ||
خط ۱٬۱۶۲: | خط ۱٬۱۷۱: | ||
<big>و اينک شمارى از بيعت ها كه توسط شخص پيامبرصلى الله عليه وآله گرفته شده است:</big> | <big>و اينک شمارى از بيعت ها كه توسط شخص پيامبرصلى الله عليه وآله گرفته شده است:</big> | ||
<big> | # <big>بيعت عشيره، كه به هنگام نزول آيه «و انذر عشيرتک الاقربين» براى وصايت اميرالمؤمنين عليه السلام گرفته شد.<ref>فضائل الخمسة: ج ۱ ص ۳۳۳.</ref></big> | ||
# <big>بيعت عقبه، كه در سال ۱۲ بعثت از ۱۲ تن اهالى يثرب بيعت گرفت، كه از احكام اسلام پيروى كنند.<ref>السيرة النبوية: ج ۱ ص ۷۳. </ref></big> | |||
<big> | # <big>بيعت عقبه دوم، در سال ۱۳ بعثت، از ۷۲ نفر از اهل يثرب كه از آن حضرت حمايت كنند.<ref> السيرة النبوية: ج ۱ ص ۹۷.</ref></big> | ||
# <big>بيعت براى جنگ در آستانه جنگ بدر.<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۲۷۸.</ref></big> | |||
<big> | # <big>بيعت رضوان در سال هشتم هجرت با ۱۵۰۰ نفر از مهاجران و انصار در حديبيه، كه در قرآن كريم بيان شده است.<ref>فتح / ۱۸.</ref></big> | ||
# <big>بيعت فتح، پس از فتح مكه بر فراز كوه صفا.<ref>سنن نسائى: ج ۷ ص ۱۴۱.</ref></big> | |||
<big> | # <big>بيعت زنان، كه آن نيز در قرآن آمده است.<ref> ممتحنه / ۱۲.</ref></big> | ||
# <big>بيعت غدير، كه ۱۲۰۰۰۰ نفر با آن حضرت دست داده و براى خلافت و وصايت آن حضرت بيعت كردند.<ref> مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۴۵.</ref></big> | |||
<big> | # <big>بيعت زنان، طشتى نهادند و اميرالمؤمنين عليه السلام دستش را در آب فرو برد و طرف ديگر طشت را پوشاندند. بانوان مى آمدند و از زير پوشش دست در آب فرو مى بردند و اعلام بيعت مى كردند. همانگونه كه در فتح مكه با پيامبر صلى الله عليه وآله بيعت كردند و قرآن كريم از آن خبر داده است.<ref> ممتحنه / ۱۲.</ref></big> | ||
# <big>بيعت خصوصى در مورد برخى از اشخاص، همانند حضرت خديجه در شب ارتحالش؛ كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله از او براى ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت گرفت.<ref>بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۲۳۳. </ref></big> | |||
<big> | |||
<big> | |||
<big>از ديدگاه شيعيان بيعت تعيين كننده نيست، ولى اگر كسى بيعت كرد بايد آن را نقض نكند. و لذا يكى از علل غيبت حضرت بقيةاللَّه عليه السلام در احاديث اين است كه بيعت ستمگران بر گردن آن حضرت نباشد.<ref>كمال الدين: ص ۴۴. </ref></big> | |||
<big>از ديدگاه شيعيان بيعت تعيين كننده نيست، ولى اگر كسى بيعت كرد بايد آن را نقض نكند. و لذا يكى از علل غيبت حضرت بقيةاللَّه عليه السلام در احاديث اين است كه بيعت ستمگران بر گردن آن حضرت نباشد.<ref | |||
<big>و به همين دليل در جاى جاى نهج البلاغه بيعت شكنى نكوهش شده است.<ref> نهج البلاغه، خطبه هاى: ۱۹۲،۱۳۷،۷۵،۳، و... . </ref></big> | <big>و به همين دليل در جاى جاى نهج البلاغه بيعت شكنى نكوهش شده است.<ref> نهج البلاغه، خطبه هاى: ۱۹۲،۱۳۷،۷۵،۳، و... . </ref></big> | ||
خط ۱٬۱۹۵: | خط ۱٬۱۹۵: | ||
<big>در واقع بيعت و تبريک حاضرين غدير و گفتگوهايى كه دوست و دشمن در غدير داشته اند معلوم مى كند مخاطبين از اين جمله معناى ولايت و امارت را فهميده اند و پيامبرصلى الله عليه وآله برداشتِ آنان را رد نكردند و يا اصلاحى نسبت به آن نداشتند.</big> | <big>در واقع بيعت و تبريک حاضرين غدير و گفتگوهايى كه دوست و دشمن در غدير داشته اند معلوم مى كند مخاطبين از اين جمله معناى ولايت و امارت را فهميده اند و پيامبرصلى الله عليه وآله برداشتِ آنان را رد نكردند و يا اصلاحى نسبت به آن نداشتند.</big> | ||
== <big>موضوع اصلى بيعت غدير<ref>اسرار غدير: ص ۲۲۵. </ref></big> == | |||
== <big>موضوع اصلى بيعت غدير<ref | |||
<big> عنوان اصلى بيعت در غدير عبارت بود از اقرار و قبولِ امامت اميرالمؤمنين عليه السلام و امامان از فرزندان او تا آخرينِ آنها كه حضرت مهدى عليه السلام بوده و امامتشان تا روز قيامت است، با قبول تمام شئون و مقاماتى كه درباره آنان در متنِ خطبه ذكر شده است.</big> | <big> عنوان اصلى بيعت در غدير عبارت بود از اقرار و قبولِ امامت اميرالمؤمنين عليه السلام و امامان از فرزندان او تا آخرينِ آنها كه حضرت مهدى عليه السلام بوده و امامتشان تا روز قيامت است، با قبول تمام شئون و مقاماتى كه درباره آنان در متنِ خطبه ذكر شده است.</big> | ||