۲۱٬۸۲۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
<big>از اوايل قرن دوم هجرى كه تدوين معارف دينى رسماً آزاد اعلام شد، [[ابلاغ غدیر|تبلیغ غدیر]] نيز شكلى تازه بخود گرفت و كم كم از شكل روايت به صورت تأليف در آمد.</big> | <big>از اوايل قرن دوم هجرى كه تدوين معارف دينى رسماً آزاد اعلام شد، [[ابلاغ غدیر|تبلیغ غدیر]] نيز شكلى تازه بخود گرفت و كم كم از شكل روايت به صورت تأليف در آمد.</big> | ||
<big>در اين كتاب ها، اسماء راويان حديث غدير از مرد و زن جمع آورى شده و از نظر رجالى درباره موثق بودن راويان بحث شده و تاريخچه مفصلى از اسناد و راويان حديث غدير تدوين شده و جنبه هاى اعجاب انگيز آن در زمينه هاى اسناد و | <big>در اين كتاب ها، اسماء راويان حديث غدير از مرد و زن جمع آورى شده و از نظر رجالى درباره موثق بودن راويان بحث شده و تاريخچه مفصلى از اسناد و راويان حديث غدير تدوين شده و جنبه هاى اعجاب انگيز آن در زمينه هاى اسناد و رجال تبيين گرديده است.</big> | ||
<big>اين مسير ادامه يافت و كتاب هاى مختلفى به صورت مستقل يا ضمنى در موضوع غدير تدوين شد. به عنوان نمونه ابن كثير دمشقى مى گويد:</big> | <big>اين مسير ادامه يافت و كتاب هاى مختلفى به صورت مستقل يا ضمنى در موضوع غدير تدوين شد. به عنوان نمونه ابن كثير دمشقى مى گويد:</big> | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
<big>ابن كثير اعتراف كرده كه اين حديث را ضَمرَه از ابن شَوذَب، از مَطَر ورّاق، از شهر بن حَوشَب، از ابوهُرَيره روايت كرده، و اين ها همه از رجال صحاح اند: ضَمرَه و عبداللَّه بن شَوذَب از رجال تِرمِذى و ابوداوود و [[ابن ماجه قزوينى|ابن ماجه]] و نَسايى در صحاح آن ها هستند. مَطَر ورّاق از رجال مسلم و صحاح چهارگانه يادشده و ابن حِبّان است. شهر بن حَوشَب نيز از رجال مسلم بن حجّاج و صحاح چهارگانه مذكور است.</big> | <big>ابن كثير اعتراف كرده كه اين حديث را ضَمرَه از ابن شَوذَب، از مَطَر ورّاق، از شهر بن حَوشَب، از ابوهُرَيره روايت كرده، و اين ها همه از رجال صحاح اند: ضَمرَه و عبداللَّه بن شَوذَب از رجال تِرمِذى و ابوداوود و [[ابن ماجه قزوينى|ابن ماجه]] و نَسايى در صحاح آن ها هستند. مَطَر ورّاق از رجال مسلم و صحاح چهارگانه يادشده و ابن حِبّان است. شهر بن حَوشَب نيز از رجال مسلم بن حجّاج و صحاح چهارگانه مذكور است.</big> | ||
<big>در ادامه خواهيم گفت كه روايت يكى از رجال صحاح از يک راوى، دليل آن است كه او نزد آنان ثقه و عادل و معتمَد و صحيح الضبط است. بنابراين، چگونه است كه ابن كثير حديثى را تكذيب مى كند كه [[اهل سنت]] آن را به اسانيدشان از راويانى روايت كرده اند كه در صحاح از ايشان حديث نقل كرده و به آنان اعتماد نموده اند؟!</big> | <big>در ادامه خواهيم گفت كه روايت يكى از رجال صحاح از يک راوى، دليل آن است كه او نزد آنان ثقه و عادل و معتمَد و صحيح الضبط است. بنابراين، چگونه است كه ابن كثير حديثى را تكذيب مى كند كه [[اهل سنت]] آن را به اسانيدشان از راويانى روايت كرده اند كه در صحاح از ايشان حديث نقل كرده و به آنان اعتماد نموده اند؟!</big> | ||
خط ۵۵: | خط ۵۳: | ||
<big>اضافه بر اين، دانشمندان و مصنّفان اهل تسنّن كتابهاى صحاح را بسيار مى ستايند، و حتى شيعه اماميه را به سبب اينكه در بعضى از اخبار و راويان اين كتاب ها خدشه مى كنند بسيار نكوهش مى كنند.</big> | <big>اضافه بر اين، دانشمندان و مصنّفان اهل تسنّن كتابهاى صحاح را بسيار مى ستايند، و حتى شيعه اماميه را به سبب اينكه در بعضى از اخبار و راويان اين كتاب ها خدشه مى كنند بسيار نكوهش مى كنند.</big> | ||
<big>از جمله ميرزا مخدوم شريفى و [[فضل بن روزبهان]] هستند كه [[ | <big>از جمله ميرزا مخدوم شريفى و [[ابن روزبهان|فضل بن روزبهان]] هستند كه [[صحیح بخاری (کتاب)|صحیح بخاری]] و [[صحیح مسلم (کتاب)|صحیح مسلم]] را صحيح ترين كتاب ها پس از قرآن، و آنچه مسلم و بخارى در آن همداستان باشند را صحيح نزد امت مى دانند.</big> | ||
<big>همچنين شيعه را به خاطر خدشه وارد كردن در اين دو كتاب بسيار مورد طعن قرار داده اند.<ref>نواقض الروافض (مخطوط). ابطال الباطل. </ref></big> | <big>همچنين شيعه را به خاطر خدشه وارد كردن در اين دو كتاب بسيار مورد طعن قرار داده اند.<ref>نواقض الروافض (مخطوط). ابطال الباطل. </ref></big> | ||
<big>در اينجا به ابن روزبهان و امثال او مى گوييم: اگر چنين است، چرا در كتاب خود حديث نزول آيه اكمال در روز غدير را - كه رجال صحاح روايتش كرده اند - از ساخته هاى شيعه مى دانيد؟!</big> | <big>در اينجا به ابن روزبهان و امثال او مى گوييم: اگر چنين است، چرا در كتاب خود حديث نزول آيه اكمال در روز غدير را - كه رجال صحاح روايتش كرده اند - از ساخته هاى شيعه مى دانيد؟!</big> | ||
خط ۸۱: | خط ۷۷: | ||
<big>مَطَر ورّاق: حافظ ابونعيم<ref>حليَة الأولياء: ج ۳ ص۷۵، ۷۶.</ref>: مالک بن دينار، ابوعيسى و مالک بن دينار او را توثيق كرده و ستوده اند.</big> | <big>مَطَر ورّاق: حافظ ابونعيم<ref>حليَة الأولياء: ج ۳ ص۷۵، ۷۶.</ref>: مالک بن دينار، ابوعيسى و مالک بن دينار او را توثيق كرده و ستوده اند.</big> | ||
<big>شهر بن حَوشَب اشعرى شامى حِمصى دمشقى: حافظ عبدالغنى مَقدِسى و [[ابن حجر | <big>شهر بن حَوشَب اشعرى شامى حِمصى دمشقى: حافظ عبدالغنى مَقدِسى و [[ابن حجر عسقلانی|ابن حجر]] و ذهبى<ref>الكمال فى اسماء الرجال (مخطوط). تهذيب التهذيب: ج ۴ ص۳۶۹-۳۷۲. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۲ ص ۲۸۴.</ref>: محمد بن عبداللَّه بن عمّار، يعقوب بن شَيبَه، صالح بن محمد بغدادى، ابنمَعين، ابنمدينى، عبدالرحمن، يعقوب بن شَيبه، يعقوب بن سفيان، ابوجعفر طبرى، [[ابوبكر بزّار]]، حرب بن اسماعيل كرمانى، [[احمد بن حنبل]]، احمد بن عبدالله، ابن ابى خَيثَمه، ابوحاتم، ابوزُرعه، ابن عدى، فسوى، حنبل و عثمان دارمى و احمد بن عبدالله عِجلى از احمد و تِرمِذى از احمد و بخارى، همگى او را توثيق كرده و ستوده اند. بسيارى از بزرگان راويان صاحبان صحاح جز بخارى از او روايت كرده اند. عمرو بن على گفته كه مُعاذ بن مُعاذ در حديث شهر بن حوشب تأمل داشت، ولى او از اسماء بنت يزيد روايات حسن نقل كرده است.</big> | ||
<big>در طرف مقابل، چند نفر شهر بن حوشب را جرح كرده اند كه البته در برابر اين توثيقات فراوان از اعتبارى ندارد. چنانچه محدّثان اهل سنت پذيرفته اند كه اگر تعديل بر جرح راجح باشد، در هنگام تعارض جرح را بى اثر مى گرداند. به عنوان نمونه ابوالمؤيّد خوارزمى از ابن جوزى نقل كرده كه وى در مورد شهر بن حوشب - كه نامش در سند حديثى آمده - به اين قاعده كلى تصريح كرده و به توثيق ابن جوزى در مورد او استناد كرده و تضعيف در مورد او را ردّ كرده است.<ref>جامع مسانيد ابى حنيفة: ج ۱ ص ۳۹. </ref></big> | <big>در طرف مقابل، چند نفر شهر بن حوشب را جرح كرده اند كه البته در برابر اين توثيقات فراوان از اعتبارى ندارد. چنانچه محدّثان اهل سنت پذيرفته اند كه اگر تعديل بر جرح راجح باشد، در هنگام تعارض جرح را بى اثر مى گرداند. به عنوان نمونه ابوالمؤيّد خوارزمى از ابن جوزى نقل كرده كه وى در مورد شهر بن حوشب - كه نامش در سند حديثى آمده - به اين قاعده كلى تصريح كرده و به توثيق ابن جوزى در مورد او استناد كرده و تضعيف در مورد او را ردّ كرده است.<ref>جامع مسانيد ابى حنيفة: ج ۱ ص ۳۹. </ref></big> |