بیعت: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۲۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۰ فوریهٔ ۲۰۲۲
خط ۹۶۵: خط ۹۶۵:


=== غدير روز بيعت با خداوند<big><ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۰۵. </ref></big> ===
=== غدير روز بيعت با خداوند<big><ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۰۵. </ref></big> ===
<big> </big> عناوين بر گرفته از آيات غدير در معرفى فرهنگ غدير در ماجرا و خطبه غدير و كلمات معصومين‏ عليهم السلام، ۲۲ عنوان است كه به ترتيب از كليات آغاز مى‏ شود و با در نظر گرفتن مراحل وقوع ماجراى غدير به دنبال يكديگر اتفاق افتاده است. يكى از آنها «روز بيعت با خدا» است:
<big> </big> عناوين بر گرفته از آيات غدير در معرفى فرهنگ غدير در ماجرا و [[خطبه غدیر]] و كلمات معصومين‏ عليهم السلام، ۲۲ عنوان است كه به ترتيب از كليات آغاز مى‏ شود و با در نظر گرفتن مراحل وقوع ماجراى غدير به دنبال يكديگر اتفاق افتاده است. يكى از آنها «روز بيعت با خدا» است:


غدير روزى بود كه مردم با خدا دست بيعت دادند و عهد و پيمان بستند كه بر سر قول خود وفادار بمانند، و از خدا شرم كنند كه رو در روى او پيمان ‏شكنى كنند. اين حقيقت بزرگ در آيه‏ اى صريح در آغوش قرآن قرار گرفت كه «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً»<ref>فتح /  ۱۰.</ref>، و اين گونه بيعت غدير گِره ابدى دست مردم با دست خداوند عز و جل و دست محمد و على‏ عليهما السلام شد.
غدير روزى بود كه مردم با خدا دست بيعت دادند و عهد و پيمان بستند كه بر سر قول خود وفادار بمانند، و از خدا شرم كنند كه رو در روى او پيمان ‏شكنى كنند. اين حقيقت بزرگ در آيه‏ اى صريح در آغوش قرآن قرار گرفت كه «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً»<ref>فتح /  ۱۰.</ref>، و اين گونه بيعت غدير گِره ابدى دست مردم با دست خداوند عز و جل و دست محمد و على‏ عليهما السلام شد.
خط ۹۷۸: خط ۹۷۸:
جهت اول: بيعت با دست احتياج به تفسير دارد، و بايد معلوم شود براى چه بيعت مى ‏كنند. اين اقرار لسانى در واقع مفسّر بيعت با دست بود كه بعد از خطبه انجام شد.
جهت اول: بيعت با دست احتياج به تفسير دارد، و بايد معلوم شود براى چه بيعت مى ‏كنند. اين اقرار لسانى در واقع مفسّر بيعت با دست بود كه بعد از خطبه انجام شد.


جهت دوم: ممكن بود عده ‏اى پس از خطبه براى بيعت با دست حاضر نشوند و خود را از صحنه كنار بكشند و بعد بگويند: «ما بيعت نكرديم» . لذا حضرت ابتدا به صورت لسانى بيعت گرفت و فرمود: «هركس توانست با دست بيعت مى‏ كند و هر كس نتوانست با زبان اقرار كرده است» .
جهت دوم: ممكن بود عده ‏اى پس از [[خطبه غدیر|خطبه]] براى بيعت با دست حاضر نشوند و خود را از صحنه كنار بكشند و بعد بگويند: «ما بيعت نكرديم» . لذا حضرت ابتدا به صورت لسانى بيعت گرفت و فرمود: «هركس توانست با دست بيعت مى‏ كند و هر كس نتوانست با زبان اقرار كرده است» .


جهت سوم: اگر متن و عبارات براى بيعت لسانى تعيين نمى‏ شد ممكن بود هر يک از مردم طبق ذوق و سليقه خود عباراتى را بكار برد كه از نظر اعتبار رسمى و قانونى جاى سؤال و اشتباه باشد، و گذشته از هرج و مرج در واقع هر كس به مطلبى  كه مغايرت ‏ها و زياده و نقيصه ‏هايى با ديگران داشت اقرار كرده بود.
جهت سوم: اگر متن و عبارات براى بيعت لسانى تعيين نمى‏ شد ممكن بود هر يک از مردم طبق ذوق و سليقه خود عباراتى را بكار برد كه از نظر اعتبار رسمى و قانونى جاى سؤال و اشتباه باشد، و گذشته از هرج و مرج در واقع هر كس به مطلبى  كه مغايرت ‏ها و زياده و نقيصه ‏هايى با ديگران داشت اقرار كرده بود.
خط ۹۹۴: خط ۹۹۴:
دستور پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد بيعت با دست در غدير چنين بود:
دستور پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد بيعت با دست در غدير چنين بود:


الف) در اثناء خطبه متذكر شدند كه پس از خطبه شما را به دست دادن به عنوان بيعت دعوت خواهم كرد.
الف) در اثناء خطبه متذكر شدند كه پس از [[خطبه غدیر|خطبه]] شما را به دست دادن به عنوان بيعت دعوت خواهم كرد.


ب) دستور دادند تا مردم ابتدا با خود او (پيامبر صلى الله عليه و آله) به عنوان اقرار به سخنانش در حق امامان ‏عليهم السلام بيعت كنند، و سپس با شخص على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بيعت نمايند.
ب) دستور دادند تا مردم ابتدا با خود او (پيامبر صلى الله عليه و آله) به عنوان اقرار به سخنانش در حق امامان ‏عليهم السلام بيعت كنند، و سپس با شخص على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بيعت نمايند.
خط ۱٬۰۱۰: خط ۱٬۰۱۰:
ب) اى مردم، آنچه به شما گفتم تكرار كنيد.
ب) اى مردم، آنچه به شما گفتم تكرار كنيد.


ج) اى مردم، چه مى‏ گوئيد؟ خداوند اَصوات را مى‏ شنود و از پنهان‏ هاى نفس‏ ها خبر دارد. (كنايه از اينكه اگر چه اصوات به هم مخلوط است و از باطن ‏ها هم كسى خبر ندارد، ولى خداوند ناظر و شاهد است) .
ج) اى مردم، چه مى‏ گوئيد؟ [[خداوند]] اَصوات را مى‏ شنود و از پنهان‏ هاى نفس‏ ها خبر دارد. (كنايه از اينكه اگر چه اصوات به هم مخلوط است و از باطن ‏ها هم كسى خبر ندارد، ولى خداوند ناظر و شاهد است) .


د) بگوئيد سخنى را كه خداوند به خاطر آن از شما راضى شود.
د) بگوئيد سخنى را كه خداوند به خاطر آن از شما راضى شود.


ه) بگوئيد: «حمد و سپاس خداى را كه ما را به اين مطلب هدايت كرد، و اگر خداوند هدايت نكرده بود هدايت نمى ‏يافتيم» .
ه) بگوئيد: «حمد و سپاس خداى را كه ما را به اين مطلب [[هدایت]] كرد، و اگر خداوند هدايت نكرده بود هدايت نمى ‏يافتيم» .


== لعن بر بيعت شكنان غدير<big><ref><big>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۹.</big></ref></big> ==
== لعن بر بيعت شكنان غدير<big><ref><big>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۹.</big></ref></big> ==
در ماجراى غصب خلافت و بردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام براى بيعت با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، سلمان مى ‏گويد: على‏ عليه السلام را نزد ابوبكر رساندند در حالى كه مى‏ فرمود:
در ماجراى غصب [[خلافت]] و بردن [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] براى بيعت با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، سلمان مى ‏گويد: على‏ عليه السلام را نزد ابوبكر رساندند در حالى كه مى‏ فرمود:


به  خدا قسم، اگر شمشيرم در دستم قرار مى‏ گرفت مى‏ دانستيد كه هرگز به اين كار دست نمى ‏يابيد. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى ‏كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن مى‏ شد جمعيت شما را متفرق مى ‏ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند.<ref><big>كتاب سليم: حديث ۴.</big></ref>
به  خدا قسم، اگر شمشيرم در دستم قرار مى‏ گرفت مى‏ دانستيد كه هرگز به اين كار دست نمى ‏يابيد. به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى ‏كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن مى‏ شد جمعيت شما را متفرق مى ‏ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند.<ref><big>كتاب سليم: حديث ۴.</big></ref>


== مراسم همزمان با بيعت در غدير<big><ref><big>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۰ .</big></ref></big> ==
== مراسم همزمان با بيعت در غدير<big><ref><big>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۰ .</big></ref></big> ==
<big> </big> براى آنكه عصاره خطبه يک ساعته غدير براى همه معلوم شده و نقطه تمركز اين خطابه جهانى تا ابد روشن باشد، مسئله اعلان عمومى آن در نظر گرفته شد. از آثار اين برنامه آن بود كه عده ‏اى مريض القلب نتوانند فرازهاى ديگرى از خطبه را با اهميت‏ تر از فراز اصلى آن نشان دهند و مسير فكرى خطبه را به انحراف بكشانند.
<big> </big> براى آنكه عصاره خطبه يک ساعته غدير براى همه معلوم شده و نقطه تمركز اين خطابه جهانى تا ابد روشن باشد، مسئله اعلان عمومى آن در نظر گرفته شد. از آثار اين برنامه آن بود كه عده ‏اى مريض القلب نتوانند فرازهاى ديگرى از [[خطبه]] را با اهميت‏ تر از فراز اصلى آن نشان دهند و مسير فكرى خطبه را به انحراف بكشانند.


در حالى كه مردم به نوبت براى بيعت مى‏ آمدند، پيامبرصلى الله عليه وآله به منادى خود دستور داد تا در جاى جاى غدير گردش كند و پيام اصلى غدير را با صداى بلند بين مردم تكرار كند كه متن آن از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله چنين تعيين شد: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» .
در حالى كه مردم به نوبت براى بيعت مى‏ آمدند، پيامبرصلى الله عليه وآله به منادى خود دستور داد تا در جاى جاى غدير گردش كند و پيام اصلى غدير را با صداى بلند بين مردم تكرار كند كه متن آن از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله چنين تعيين شد: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»  


سيل جمعيتى كه در هر سوى بيابان غدير در انتظار نوبت بيعت بودند، ناگهان با منادى پيامبرصلى الله عليه وآله رو به رو شدند كه با صداى بلند عصاره غدير را در گوش مردم تكرار مى ‏كرد و بار ديگر توجه آنان را به نقطه حساس غدير جلب مى‏ نمود.
سيل جمعيتى كه در هر سوى بيابان غدير در انتظار نوبت بيعت بودند، ناگهان با منادى [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] رو به رو شدند كه با صداى بلند عصاره غدير را در گوش مردم تكرار مى ‏كرد و بار ديگر توجه آنان را به نقطه حساس غدير جلب مى‏ نمود.


نتيجه اين اعلام آن بود كه همه بدانند آن مراسم مفصل بر گِرد اين جمله در طواف است، و اگر اين فراز غدير ناديده گرفته شود حق بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله ضايع شده است. در نگاهى ديگر اگر كسى مفهوم اين جملات را دريابد همه غدير را دريافته است، و درک كامل اين عبارات جز در سايه فهم همه جوانب واقعه غدير امكان پذير نخواهد بود.<big><ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۴۰ ص ۴۱. امالى الشيخ المفيد: ص ۵۷ .</ref></big>
نتيجه اين اعلام آن بود كه همه بدانند آن مراسم مفصل بر گِرد اين جمله در طواف است، و اگر اين فراز غدير ناديده گرفته شود حق بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله ضايع شده است. در نگاهى ديگر اگر كسى مفهوم اين جملات را دريابد همه غدير را دريافته است، و درک كامل اين عبارات جز در سايه فهم همه جوانب واقعه غدير امكان پذير نخواهد بود.<big><ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۴۰ ص ۴۱. امالى الشيخ المفيد: ص ۵۷ .</ref></big>


'''مفهوم بيعت و جوانب آن<big><ref> نقش غدير در امامت حضرت اميرعليه السلام (استادولى) : ص ۴۶-۶۱ . اسرار غدير: ص ۲۲۵. غدير در گذر زمان (مهدى ‏پور) : ص ۶۲-۶۵ ، ۷۵-۱۱۹ .</ref></big>'''
'''مفهوم بيعت و جوانب آن<big><ref> نقش غدير در امامت حضرت اميرعليه السلام (استادولى) : ص ۴۶-۶۱ . اسرار غدير: ص ۲۲۵. غدير در گذر زمان (مهدى ‏پور) : ص ۶۲-۶۵ ، ۷۵-۱۱۹ .</ref></big>'''


يكى از دلائل امامت و ولايت على‏ عليه السلام بيعتى است كه با آن حضرت در غدير خم صورت گرفت. در مورد بيعت در غدير خم از چند دريچه مى ‏توان سخن گفت:
يكى از دلائل [[امامت]] و ولايت على‏ عليه السلام بيعتى است كه با آن حضرت در غدير خم صورت گرفت. در مورد بيعت در غدير خم از چند دريچه مى ‏توان سخن گفت:
 
 


'''بيعت و نقش اجتماعى'''
'''بيعت و نقش اجتماعى'''
خط ۱٬۰۵۰: خط ۱٬۰۴۶:
بيعت به خاطر اهدافى صورت مى‏ گرفت، و در اسلام در عهد رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله بيعت‏ هاى گوناگونى صورت گرفته است:
بيعت به خاطر اهدافى صورت مى‏ گرفت، و در اسلام در عهد رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله بيعت‏ هاى گوناگونى صورت گرفته است:


الف) براى پذيرش اسلام و تعهد عملى به آن: مانند بيعت اول در عقبه، كه پيش از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله دوازده تن از مسلمانان مدينه در موسم حج به مكه آمدند و در عقبه منى با آن حضرت بيعت كردند كه شرک نورزند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند و... .
الف) براى پذيرش [[اسلام]] و تعهد عملى به آن: مانند بيعت اول در عقبه، كه پيش از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله دوازده تن از مسلمانان مدينه در موسم حج به مکه آمدند و در عقبه منى با آن حضرت بيعت كردند كه شرک نورزند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند و... .


ب) براى حمايت و نصرت: مانند بيعت دوم در عقبه، كه در يكى ديگر از مراسم حج هفتاد و سه مرد و دو زن از مسلمانان مدينه در همان عقبه خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله رسيدند و با حضرتش بيعت كردند كه از او حمايت كنند همانگونه كه از خانواده خود حمايت مى ‏كنند.
ب) براى حمايت و نصرت: مانند بيعت دوم در عقبه، كه در يكى ديگر از مراسم حج هفتاد و سه مرد و دو زن از مسلمانان مدينه در همان عقبه خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله رسيدند و با حضرتش بيعت كردند كه از او حمايت كنند همانگونه كه از خانواده خود حمايت مى ‏كنند.


ج) براى امرى خاص مثل جنگ و صلح: مانند بيعت رضوان يا بيعت شجره، كه در سال ششم هجرى پيامبرصلى الله عليه وآله با گروهى از مسلمانان عازم عمره شدند و مشركان مكه در محلى به نام حدَيبيه راه را بر آنان بسته و مانع حركت و ورود ايشان به مكه شدند. پيامبرصلى الله عليه وآله در آنجا از همراهان خود بيعت گرفت كه تا دم مرگ پايدارى كنند و از ميدان نگريزند و ... . سرانجام كار به مصالحه كشيد كه به صلح حديبيه مشهور است.
ج) براى امرى خاص مثل جنگ و صلح: مانند بيعت رضوان يا بیعت شجره، كه در سال ششم هجرى پيامبرصلى الله عليه وآله با گروهى از مسلمانان عازم عمره شدند و مشركان مكه در محلى به نام حدَيبيه راه را بر آنان بسته و مانع حركت و ورود ايشان به مكه شدند. پيامبرصلى الله عليه وآله در آنجا از همراهان خود بيعت گرفت كه تا دم مرگ پايدارى كنند و از ميدان نگريزند و ... . سرانجام كار به مصالحه كشيد كه به صلح حدیبیه مشهور است.




خط ۱٬۰۷۰: خط ۱٬۰۶۶:
در تاريخ اسلام بيعت ‏هايى اعم از حق و ناحق، فراوان به چشم مى‏ خورد:
در تاريخ اسلام بيعت ‏هايى اعم از حق و ناحق، فراوان به چشم مى‏ خورد:


بيعت در سقيفه درباره خلافت خليفه اول واجد شرايط لازم نبود، زيرا به بيعت كنندگان مهلت تأمل و انديشه داده نشد و نوعى اجبار در ميان بود و نارضايتى بسيارى از اصحاب را به دنبال داشت.<ref>سقيفه (عسكرى) : ص ۶۳،۵۴ .</ref> حتى عمر گفت: كانت بيعة ابى‏ بكر فلتة، وقى اللَّه شرها. فمن عاد لمثلها فاقتلوه<ref>صحيح بخارى: ج ۸ ص ۲۱۰، باب رجم الحبلى. مسند احمد: ج ۱ ص ۵۵ . سيره ابن‏ هشام: ج ۴ ص ۳۰۹.</ref>: بيعت با ابوبكر با شتاب انجام گرفت، و خداوند شر آن را بازداشت. پس هر كه دوباره چنين عمل كند او را بكشيد.
بيعت در سقيفه درباره [[خلافت]] خليفه اول واجد شرايط لازم نبود، زيرا به بيعت كنندگان مهلت تأمل و انديشه داده نشد و نوعى اجبار در ميان بود و نارضايتى بسيارى از اصحاب را به دنبال داشت.<ref>سقيفه (عسكرى) : ص ۶۳،۵۴ .</ref> حتى عمر گفت: كانت بيعة ابى‏ بكر فلتة، وقى اللَّه شرها. فمن عاد لمثلها فاقتلوه<ref>صحيح بخارى: ج ۸ ص ۲۱۰، باب رجم الحبلى. مسند احمد: ج ۱ ص ۵۵ . سيره ابن‏ هشام: ج ۴ ص ۳۰۹.</ref>: بيعت با [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] با شتاب انجام گرفت، و خداوند شر آن را بازداشت. پس هر كه دوباره چنين عمل كند او را بكشيد.


بيعتى كه معاويه براى فرزند پليدش يزيد از مردم گرفت نيز بيعت ناحق بود، زيرا هيچ يک از شرايط را نداشت. آرى، هرگز نمى‏ توان با طاغوت دست بيعت داد. همچنين نمى‏ توان با كسى براى ريختن خون شخص بى‏ گناهى بيعت كرد، و اگر هم چنين بيعتى صورت گيرد لازم الاجرا نخواهد بود.
بيعتى كه معاويه براى فرزند پليدش يزيد از مردم گرفت نيز بيعت ناحق بود، زيرا هيچ يک از شرايط را نداشت. آرى، هرگز نمى‏ توان با طاغوت دست بيعت داد. همچنين نمى‏ توان با كسى براى ريختن خون شخص بى‏ گناهى بيعت كرد، و اگر هم چنين بيعتى صورت گيرد لازم الاجرا نخواهد بود.
خط ۱٬۰۷۶: خط ۱٬۰۷۲:
پيامبر گرامى اسلام ‏صلى الله عليه وآله فرمود: على المرء المسلم السمع و الطاعة فيما احب و كره، الا ان يؤمر بمعصية فلا سمع و لا طاعة<ref> جامع الاصول: ج ۴ ص ۶۵ .</ref>: بر مرد مسلمان است كه فرمان حاكم اسلامى را بشنود و به كار بندد، مگر آنكه به نافرمانى خدا مأمور شود، كه در اين صورت شنيدن و فرمان بردن جايز نيست.
پيامبر گرامى اسلام ‏صلى الله عليه وآله فرمود: على المرء المسلم السمع و الطاعة فيما احب و كره، الا ان يؤمر بمعصية فلا سمع و لا طاعة<ref> جامع الاصول: ج ۴ ص ۶۵ .</ref>: بر مرد مسلمان است كه فرمان حاكم اسلامى را بشنود و به كار بندد، مگر آنكه به نافرمانى خدا مأمور شود، كه در اين صورت شنيدن و فرمان بردن جايز نيست.


و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق<ref>نهج البلاغه: حكمت۱۶۵.</ref>: نبايد از مخلوق در كارى كه نافرمانى خالق است اطاعت كرد.
و [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]] فرمود: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق<ref>نهج البلاغه: حكمت۱۶۵.</ref>: نبايد از مخلوق در كارى كه نافرمانى خالق است اطاعت كرد.
 
 


'''اهميت و نقش بيعت'''
'''اهميت و نقش بيعت'''
خط ۱٬۰۸۶: خط ۱٬۰۸۰:
امام كاظم‏ عليه السلام فرمود: ثلاث موبقات: نكث الصفقة و ترك السنة و فراق الجماعة<ref>بحار الانوار: ج ۶۷ ص ۱۸۵. </ref>: سه چيز موجب هلاكت است: بيعت شكنى، ترک سنت، و جدايى از جماعت.
امام كاظم‏ عليه السلام فرمود: ثلاث موبقات: نكث الصفقة و ترك السنة و فراق الجماعة<ref>بحار الانوار: ج ۶۷ ص ۱۸۵. </ref>: سه چيز موجب هلاكت است: بيعت شكنى، ترک سنت، و جدايى از جماعت.


حضرت رضا عليه السلام فرمود: لا يعدم المرء دائرة السوء مع نكث الصفقة<ref>بحار الانوار: ج ۶۷ ص ۱۸۶.</ref>: شخص بيعت شكن از عواقب وخيم آن در امان نيست.
[[امام رضا علیه السلام|حضرت رضا علیه السلام]] فرمود: لا يعدم المرء دائرة السوء مع نكث الصفقة<ref>بحار الانوار: ج ۶۷ ص ۱۸۶.</ref>: شخص بيعت شكن از عواقب وخيم آن در امان نيست.


و امام صادق ‏عليه السلام فرمود: من نكث صفقة الامام جاء الى اللَّه اجذم<ref> بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۶۷.</ref>: هر كس بيعت امام را بشكند روز قيامت دست بريده نزد خدا خواهد آمد.
و امام صادق ‏عليه السلام فرمود: من نكث صفقة الامام جاء الى اللَّه اجذم<ref> بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۶۷.</ref>: هر كس بيعت امام را بشكند روز قيامت دست بريده نزد خدا خواهد آمد.
خط ۱٬۰۹۴: خط ۱٬۰۸۸:
بى‏ شک محترم شمردن عهد و پيمان در تمام شئون زندگى فردى و اجتماعى هر ملتى اثر مستقيم دارد و هر ملتى كه اين سرمايه بزرگ را از دست بدهد آسيب‏ هاى فراوانى را متحمل خواهد شد.
بى‏ شک محترم شمردن عهد و پيمان در تمام شئون زندگى فردى و اجتماعى هر ملتى اثر مستقيم دارد و هر ملتى كه اين سرمايه بزرگ را از دست بدهد آسيب‏ هاى فراوانى را متحمل خواهد شد.


لزوم پايبندى به عهد و پيمان به حدى است كه در پيمان‏ هايى كه با دشمن بسته مى ‏شود نيز تا زمانى كه خيانتى از آنها آشكار نشده باشد بايد به آن وفادار بود. قرآن كريم مى‏ فرمايد: «فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم»<ref> توبه / ۷.</ref>: تا آنان با شما بر سر عهد و پيمانند شما هم بر سر پيمان باقى باشيد. و نيز مى‏ فرمايد: «و اما تخافنّ من قوم خيانة فانبذ اليهم على سواء»<ref>انفال / ۵۸ .</ref>: و اگر از خيانت قومى در شكستن عهد و پيمان بيمناک بودى تو نيز برابر كار آنان اعلام عدم تعهد كن.
لزوم پايبندى به عهد و پيمان به حدى است كه در پيمان‏ هايى كه با دشمن بسته مى ‏شود نيز تا زمانى كه خيانتى از آنها آشكار نشده باشد بايد به آن وفادار بود. [[قرآن|قرآن کریم]] مى‏ فرمايد: «فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم»<ref> توبه / ۷.</ref>: تا آنان با شما بر سر عهد و پيمانند شما هم بر سر پيمان باقى باشيد. و نيز مى‏ فرمايد: «و اما تخافنّ من قوم خيانة فانبذ اليهم على سواء»<ref>انفال / ۵۸ .</ref>: و اگر از خيانت قومى در شكستن عهد و پيمان بيمناک بودى تو نيز برابر كار آنان اعلام عدم تعهد كن.


اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در عهدنامه خود به مالک اشتر مى ‏نويسد: و ان عقدت بينک و بين عدوک عقدة او البسته منک دمه، فحط عهدک بالوفاء و ارع دمتک بالامانة و اجعل نفسك جنة دون ما اعطيت. فانه ليس من فرائض اللَّه شى‏ء الناس اشد عليه اجتماعاً -  مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم -  من تعظيم الوفاء بالعهود<ref>نهج البلاغه: نامه۵۳.</ref>:
[[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]] در عهدنامه خود به [[مالک اشتر]] مى ‏نويسد: و ان عقدت بينک و بين عدوک عقدة او البسته منک دمه، فحط عهدک بالوفاء و ارع دمتک بالامانة و اجعل نفسك جنة دون ما اعطيت. فانه ليس من فرائض اللَّه شى‏ء الناس اشد عليه اجتماعاً -  مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم -  من تعظيم الوفاء بالعهود<ref>نهج البلاغه: نامه۵۳.</ref>:


اگر ميان خود و دشمنت پيمانى منعقد نمودى يا او را امان دادى، نسبت به عهد و پيمان خود وفادار باش و امان خود را محترم بشمار و خود را در برابر آن سپر ساز، زيرا در ميان واجبات الهى هيچ امرى نزد مردم -  با اختلافاتى كه در عقايد و آراء خود دارند -  مانند وفاى به عهد مورد اتفاق و احترام نيست.
اگر ميان خود و دشمنت پيمانى منعقد نمودى يا او را امان دادى، نسبت به عهد و پيمان خود وفادار باش و امان خود را محترم بشمار و خود را در برابر آن سپر ساز، زيرا در ميان واجبات الهى هيچ امرى نزد مردم -  با اختلافاتى كه در عقايد و آراء خود دارند -  مانند وفاى به عهد مورد اتفاق و احترام نيست.
خط ۱٬۱۰۶: خط ۱٬۱۰۰:
پس از روشن شدن معناى بيعت و اهميت آن، به ويژه در مسائل اجتماعى و سياسى، لازم به ذكر است كه بيعت گاهى خود عامل ايجاب شرعى يک امر است، يعنى بيعت سبب مى‏ شود كه امرى واجب گردد، مانند بيعت نصرت و حمايت در محدوده قوانين شرع، كه پيش از بيعت وجوب نداشته است.
پس از روشن شدن معناى بيعت و اهميت آن، به ويژه در مسائل اجتماعى و سياسى، لازم به ذكر است كه بيعت گاهى خود عامل ايجاب شرعى يک امر است، يعنى بيعت سبب مى‏ شود كه امرى واجب گردد، مانند بيعت نصرت و حمايت در محدوده قوانين شرع، كه پيش از بيعت وجوب نداشته است.


و گاه بيعت در امرى صورت مى‏ گيرد كه وجوب آن بر بيعت سبقت دارد و نقش بيعت فقط اعلام و اظهار اطاعت و تقويت و حمايت است، در حالى كه اگر بيعت هم صورت نمى ‏گرفت آن اطاعت واجب بود. مانند بيعتى كه مردم با پيامبر صلى الله عليه وآله يا جانشين به حق او مى‏ كنند. به تعبير ديگر: گاه بيعت مشروعيت مى‏ آورد، و گاه مشروعيت موجود را فعليت مى‏ بخشد.
و گاه بيعت در امرى صورت مى‏ گيرد كه وجوب آن بر بيعت سبقت دارد و نقش بيعت فقط اعلام و اظهار اطاعت و تقويت و حمايت است، در حالى كه اگر بيعت هم صورت نمى ‏گرفت آن اطاعت واجب بود. مانند بيعتى كه مردم با [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] يا [[جانشین]] به حق او مى‏ كنند. به تعبير ديگر: گاه بيعت مشروعيت مى‏ آورد، و گاه مشروعيت موجود را فعليت مى‏ بخشد.


مسئله وكالت و ولايت از همين قبيل است. كسى كه به شخصى در كارى وكالت مى ‏دهد، قبل از دادن وكالت، وكيل حق تصرف در كار او را ندارد. ولى قرار دادى كه ميان موكل و وكيل منعقد مى‏ گردد به شخص وكيل مشروعيت مى ‏بخشد كه در كار موكل دخالت كند.
مسئله وكالت و ولايت از همين قبيل است. كسى كه به شخصى در كارى وكالت مى ‏دهد، قبل از دادن وكالت، وكيل حق تصرف در كار او را ندارد. ولى قرار دادى كه ميان موكل و وكيل منعقد مى‏ گردد به شخص وكيل مشروعيت مى ‏بخشد كه در كار موكل دخالت كند.
خط ۱٬۱۲۸: خط ۱٬۱۲۲:
'''بيعت شكنى'''
'''بيعت شكنى'''


مهم‏ترين مسئله در اين بخش اين است كه آيا بيعت را بى‏دليل و به دلخواه خود مى‏ توان شكست؟ آيا در اسلام جايز است كه يک روز با حاكم اسلامى بيعت كرد و روز ديگر به بهانه‏ هاى واهى و غير شرعى نقض آن را خواستار شد؟ آيا اگر نسلى با حاكم اسلامى بيعت كرد و نسل بعد با وجود نسل قبل كه بر عهد و بيعت خود پايدار است، بدون دليل شرعى، عدم ادامه بيعت با آن حاكم را خواستار شود، بايد دست از بيعت شست و صحنه را ترک كرد و به خواسته نسل جديد تن داد؟!
مهم‏ترين مسئله در اين بخش اين است كه آيا بيعت را بى ‏دليل و به دلخواه خود مى‏ توان شكست؟ آيا در [[اسلام]] جايز است كه يک روز با حاكم اسلامى بيعت كرد و روز ديگر به بهانه‏ هاى واهى و غير شرعى نقض آن را خواستار شد؟ آيا اگر نسلى با حاكم اسلامى بيعت كرد و نسل بعد با وجود نسل قبل كه بر عهد و بيعت خود پايدار است، بدون دليل شرعى، عدم ادامه بيعت با آن حاكم را خواستار شود، بايد دست از بيعت شست و صحنه را ترک كرد و به خواسته نسل جديد تن داد؟!


اينها پرسش ‏هايى است كه در همه زمان ‏هاى قبل طرح شده و مستلزم پاسخگويى است. از مراجعه به روايات و تواريخ اسلامى و ماجراهاى صدر اسلام و گفتگوهايى كه صورت گرفته به دست مى ‏آيد كه نقض بيعت به آسانى جايز نيست، بلكه بايد يكى از اصول بيعت شكسته باشد تا نقض بيعت جايز گردد.
اينها پرسش ‏هايى است كه در همه زمان ‏هاى قبل طرح شده و مستلزم پاسخگويى است. از مراجعه به روايات و تواريخ اسلامى و ماجراهاى صدر اسلام و گفتگوهايى كه صورت گرفته به دست مى ‏آيد كه نقض بيعت به آسانى جايز نيست، بلكه بايد يكى از اصول بيعت شكسته باشد تا نقض بيعت جايز گردد.
خط ۱٬۱۳۶: خط ۱٬۱۳۰:
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ فرمايند: و لكل ضلة علة، و لكل ناكث شبهة<ref> نهج البلاغه: خطبه ۱۴۸. </ref>: هر گمراهى سببى دارد، و هر عهدشكن را شبهه ‏اى و عذر و بهانه ‏اى در دست است. به همين دليل، على‏ عليه السلام پس از عهدشكنى طلحه و زبير، توسط ابن‏ عباس براى زبير پيام مى ‏فرستد: عرفتنى بالحجاز وانكرتنى بالعراق! فما عدا مما بدا<ref>نهج البلاغه: خطبه۳۱.</ref>: در حجازم شناختى و در عراقم انكار كردى! پس چه رخ داد كه تو را از بيعت خود منصرف ساخت؟
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ فرمايند: و لكل ضلة علة، و لكل ناكث شبهة<ref> نهج البلاغه: خطبه ۱۴۸. </ref>: هر گمراهى سببى دارد، و هر عهدشكن را شبهه ‏اى و عذر و بهانه ‏اى در دست است. به همين دليل، على‏ عليه السلام پس از عهدشكنى طلحه و زبير، توسط ابن‏ عباس براى زبير پيام مى ‏فرستد: عرفتنى بالحجاز وانكرتنى بالعراق! فما عدا مما بدا<ref>نهج البلاغه: خطبه۳۱.</ref>: در حجازم شناختى و در عراقم انكار كردى! پس چه رخ داد كه تو را از بيعت خود منصرف ساخت؟


مى‏ بينيم كه امام‏ عليه السلام از زبير براى پيمان شكنى او دليل مى‏ طلبد و علت مى‏ جويد. پس معلوم مى‏ شود كه نقض بيعت دلبخواهى نيست و نبايد از روى هوا و هوس صورت گيرد. و هنگامى كه زبير براى پيمان شكنى خود دليل مى ‏آورد كه من از اول بيعت واقعى نكردم بلكه به ظاهر دست بيعت دادم و در دل مخالف بودم، فرمود: او چنين مى ‏پندارد كه تنها دست بيعت داده و با دل بيعت نكرده! بنابراين به بيعت خود اقرار دارد و نسبت به يک امر باطنى مدعى است. پس بايد بر اثبات مدعايش دليل مقبول بياورد، و الا به همان بيعتى كه از آن دست برداشته است باز گردد.<big><ref> نهج البلاغه: خطبه ۸ .</ref></big>
مى‏ بينيم كه امام‏ عليه السلام از زبير براى پيمان شكنى او دليل مى‏ طلبد و علت مى‏ جويد. پس معلوم مى‏ شود كه نقض بيعت دلبخواهى نيست و نبايد از روى هوا و هوس صورت گيرد. و هنگامى كه [[زبیر بن عوام قرشی|زبیر]] براى پيمان شكنى خود دليل مى ‏آورد كه من از اول بيعت واقعى نكردم بلكه به ظاهر دست بيعت دادم و در دل مخالف بودم، فرمود: او چنين مى ‏پندارد كه تنها دست بيعت داده و با دل بيعت نكرده! بنابراين به بيعت خود [[اقرار]] دارد و نسبت به يک امر باطنى مدعى است. پس بايد بر اثبات مدعايش دليل مقبول بياورد، و الا به همان بيعتى كه از آن دست برداشته است باز گردد.<big><ref> نهج البلاغه: خطبه ۸ .</ref></big>




خط ۱٬۱۴۴: خط ۱٬۱۳۸:
همه اين بحث‏ ها و پافشارى ‏ها براى آن است كه گاه عهد شكنى دليل موجه و منطقى ندارد، بلكه علل و عوامل گوناگونى موجب آن مى‏ گردد كه در اين بخش به پاره ‏اى از آنها اشاره مى‏ شود:
همه اين بحث‏ ها و پافشارى ‏ها براى آن است كه گاه عهد شكنى دليل موجه و منطقى ندارد، بلكه علل و عوامل گوناگونى موجب آن مى‏ گردد كه در اين بخش به پاره ‏اى از آنها اشاره مى‏ شود:


الف) مغالطه كارى: على‏ عليه السلام درباره پيمان شكنان جمل كه به بهانه انتقام خون عثمان شورش كردند، در حالى كه خود شريک در اين كار بودند و دست پيش گرفتند كه پس نيفتند، مى ‏فرمايد: واللَّه ما انكروا علىّ منكراً، و لا جعلوا بينى و بينهم نصفاً. و انهم ليطلبون حقاً هم تركوه، و دماً هم سفكوه<ref>نهج البلاغه: خطبه ۱۳۷،۲۲. </ref>: به خدا سوگند، اينان كار ناشايسته ‏اى در من سراغ ندارند و ميان من و خود انصاف ندادند. و آنان حقى را مى ‏طلبند كه خود ترک كرده ‏اند، و از خونى (خون عثمان) دم مى ‏زنند كه خود بر زمين ريخته ‏اند.
الف) مغالطه كارى: على‏ عليه السلام درباره پيمان شكنان جمل كه به بهانه انتقام خون [[عثمان بن عفّان|عثمان]] شورش كردند، در حالى كه خود شريک در اين كار بودند و دست پيش گرفتند كه پس نيفتند، مى ‏فرمايد: واللَّه ما انكروا علىّ منكراً، و لا جعلوا بينى و بينهم نصفاً. و انهم ليطلبون حقاً هم تركوه، و دماً هم سفكوه<ref>نهج البلاغه: خطبه ۱۳۷،۲۲. </ref>: به خدا سوگند، اينان كار ناشايسته ‏اى در من سراغ ندارند و ميان من و خود انصاف ندادند. و آنان حقى را مى ‏طلبند كه خود ترک كرده ‏اند، و از خونى (خون عثمان) دم مى ‏زنند كه خود بر زمين ريخته ‏اند.


ب) رشک و حسد: و نيز درباره همان افراد مى ‏فرمايد: ان هؤلاء قد تمالؤوا على سخطه امارتى... . و انما طلبوا هذه الدنيا حسداً لمن افاءها اللَّه عليه<ref> نهج البلاغه: خطبه ۱۶۹.</ref>: اينان بر ناخشنودى از حكومت من اتفاق كرده ‏اند... . تنها انگيزه اينان در طلب اين دنيا رشكى است كه بر كسى كه خداوند حكومت را به او باز گردانده، مى‏ برند.
ب) رشک و حسد: و نيز درباره همان افراد مى ‏فرمايد: ان هؤلاء قد تمالؤوا على سخطه امارتى... . و انما طلبوا هذه الدنيا حسداً لمن افاءها اللَّه عليه<ref> نهج البلاغه: خطبه ۱۶۹.</ref>: اينان بر ناخشنودى از حكومت من اتفاق كرده ‏اند... . تنها انگيزه اينان در طلب اين دنيا رشكى است كه بر كسى كه خداوند حكومت را به او باز گردانده، مى‏ برند.
خط ۱٬۱۵۰: خط ۱٬۱۴۴:
ج) فريب خوردگى: آن حضرت درباره فريبكارى معاويه و دستيارانش با مردم شام، در نامه ‏اى به معاويه مى‏ نويسد: و الب عالمكم جاهلكم، و قائمكم قاعدكم<ref>نهج البلاغه: خطبه ۵۵ . </ref>: و داناى شما نادانتان را و ايستاده شما نشسته‏ تان را بر ضد من شورانيد.
ج) فريب خوردگى: آن حضرت درباره فريبكارى معاويه و دستيارانش با مردم شام، در نامه ‏اى به معاويه مى‏ نويسد: و الب عالمكم جاهلكم، و قائمكم قاعدكم<ref>نهج البلاغه: خطبه ۵۵ . </ref>: و داناى شما نادانتان را و ايستاده شما نشسته‏ تان را بر ضد من شورانيد.


د) عدالت گريزى: آن حضرت در نامه‏ اى به سهل بن حنيف انصارى -  فرماندار مدينه -  درباره كسانى كه بيعت شكستند و به سوى معاويه گريختند، مى‏ نويسد: از فرار آنان نگران مباش و اندوه مخور. در گمراهى آنان همين بس كه از هدايت و حق گريختند و به كوردلى و نادانى شتافتند... . آنان از عدالت به سوى منافع ناحق گريختند.<ref> نهج البلاغه: خطبه۷۰.</ref>
د) عدالت گريزى: آن حضرت در نامه‏ اى به [[سهل بن حنیف انصاری]] -  فرماندار مدينه -  درباره كسانى كه بيعت شكستند و به سوى معاويه گريختند، مى‏ نويسد: از فرار آنان نگران مباش و اندوه مخور. در گمراهى آنان همين بس كه از هدايت و حق گريختند و به كوردلى و نادانى شتافتند... . آنان از عدالت به سوى منافع ناحق گريختند.<ref> نهج البلاغه: خطبه۷۰.</ref>


عوامل ديگرى هم هست چون: دنيا طلبى، قبيله گرايى، ترس، طمع، و... ، كه از شرح آنها خوددارى مى ‏كنيم.
عوامل ديگرى هم هست چون: دنيا طلبى، قبيله گرايى، ترس، طمع، و... ، كه از شرح آنها خوددارى مى ‏كنيم.
خط ۱٬۱۶۶: خط ۱٬۱۶۰:
و درباره برخورد با پيمان شكنان جمل فرمود: فان ابوا اعطيتهم حدّ السيف و كفى به شافياً من الباطل و ناصراً للحق<ref> نهج البلاغه: خطبه ۲۲. </ref>: پس اگر سر تافتند و زير بار نرفتند دم شمشير حواله آنان كنم، و همين درمان باطل و ياور حق است و بس.
و درباره برخورد با پيمان شكنان جمل فرمود: فان ابوا اعطيتهم حدّ السيف و كفى به شافياً من الباطل و ناصراً للحق<ref> نهج البلاغه: خطبه ۲۲. </ref>: پس اگر سر تافتند و زير بار نرفتند دم شمشير حواله آنان كنم، و همين درمان باطل و ياور حق است و بس.


و هنگامى كه پيمان شكنان جمل وارد بصره شدند و به بسيج كردن مردم پرداختند، عثمان بن حنيف انصارى -  كه از جانب آن حضرت فرماندار آنجا بود -  نامه ‏اى براى حضرتش فرستاد و او را از احوال آنان با خبر ساخت. امام ‏عليه السلام در پاسخ نوشت: اگر به سايه طاعت بازگشتند، اين همان چيزى است كه ما دوست داريم، و اگر شرايط دست به دست هم داد و آنان را به دشمنى و سرپيچى كشاند، بى‏ درنگ به يارى فرمانبرانت بر آن نافرمانان حمله كن و آنان را تار و مار ساز.<ref>نهج البلاغه: خطبه ۴.</ref>
و هنگامى كه پيمان شكنان [[جمل]] وارد بصره شدند و به بسيج كردن مردم پرداختند، عثمان بن حنیف انصاری -  كه از جانب آن حضرت فرماندار آنجا بود -  نامه ‏اى براى حضرتش فرستاد و او را از احوال آنان با خبر ساخت. امام ‏عليه السلام در پاسخ نوشت: اگر به سايه طاعت بازگشتند، اين همان چيزى است كه ما دوست داريم، و اگر شرايط دست به دست هم داد و آنان را به دشمنى و سرپيچى كشاند، بى‏ درنگ به يارى فرمانبرانت بر آن نافرمانان حمله كن و آنان را تار و مار ساز.<ref>نهج البلاغه: خطبه ۴.</ref>


در خطبه ۱۰ و ۱۷۳ و نامه ۲۹  و نيز موارد ديگر در «نهج البلاغه» از اين گونه برخوردها و تهديدها هست كه به ذكر آنها نمى پردازيم.
در خطبه ۱۰ و ۱۷۳ و نامه ۲۹  و نيز موارد ديگر در «نهج البلاغه» از اين گونه برخوردها و تهديدها هست كه به ذكر آنها نمى پردازيم.
خط ۱٬۱۸۰: خط ۱٬۱۷۴:




پيامبر عظيم ‏الشأن ‏صلى الله عليه وآله براى اينكه هر يک از حجاج حاضر در غدير -  كه بالغ بر ۱۲۰۰۰۰ نفر بودند -  بتوانند به محضر مولاى متقيان ‏عليه السلام برسد و دست بيعت بدهد و نگويد كه من دور بودم و نشنيدم، سه روز در سرزمين غدير ماندند و فرصت دادند كه هر كس بيايد و دست اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را در دست بگيرد و با عنوان «اميرالمؤمنين» حضرتش را مخاطب قرار بدهد.
پيامبر عظيم ‏الشأن ‏صلى الله عليه وآله براى اينكه هر يک از حجاج حاضر در غدير -  كه بالغ بر ۱۲۰۰۰۰ نفر بودند -  بتوانند به محضر مولاى متقيان ‏عليه السلام برسد و دست بيعت بدهد و نگويد كه من دور بودم و نشنيدم، سه روز در سرزمين غدير ماندند و فرصت دادند كه هر كس بيايد و دست [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]] را در دست بگيرد و با عنوان «اميرالمؤمنين» حضرتش را مخاطب قرار بدهد.


اين مطلب در آخر خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت آمده است. هنگامى كه [[خطبه غدیر|خطبه]] به پايان رسيد، همه فرياد برآوردند: شنيديم و با دل و جان فرمان خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله را اطاعت كرديم. آنگاه همه گرداگرد پيامبرصلى الله عليه وآله گرد آمدند و دست داده و بيعت نمودند. از نخستين كسانى كه دست بيعت دادند ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه، و سپس ديگر مهاجران و انصار بودند. روز بيستم كه تمام شد، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نماز مغرب و عشا را يک جا خواندند و بيعت را سه روز ادامه دادند.
اين مطلب در آخر خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت آمده است. هنگامى كه [[خطبه غدیر|خطبه]] به پايان رسيد، همه فرياد برآوردند: شنيديم و با دل و جان فرمان خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله را اطاعت كرديم. آنگاه همه گرداگرد [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] گرد آمدند و دست داده و بيعت نمودند. از نخستين كسانى كه دست بيعت دادند ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه، و سپس ديگر مهاجران و [[انصار]] بودند. روز بيستم كه تمام شد، پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله نماز مغرب و عشا را يک جا خواندند و بيعت را سه روز ادامه دادند.


هر گروهى كه بيعت مى‏ كرد پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله مى‏ فرمود: الحمد اللَّه الذى فضّلنا على جميع العالمين: سپاس خدايى را كه ما را بر همه عالميان برترى داد.<ref>الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . روضة الواعظين (ابن‏ فتّال) : ج ۱ ص ۲۳۵. اليقين: ص ۳۶۱. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۰۴. تفسير صافى: ج ۳ ص ۳۱۲. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۷. عوالم العلوم: ج ۱۵ قسم ۳ ص ۱۹۴. الغدير: ج ۱ ص ۲۷۰. يوم الانسانيّه: ص ۱۳۰.</ref>
هر گروهى كه بيعت مى‏ كرد پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله مى‏ فرمود: الحمد اللَّه الذى فضّلنا على جميع العالمين: سپاس خدايى را كه ما را بر همه عالميان برترى داد.<ref>الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . روضة الواعظين (ابن‏ فتّال) : ج ۱ ص ۲۳۵. اليقين: ص ۳۶۱. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۰۴. تفسير صافى: ج ۳ ص ۳۱۲. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۷. عوالم العلوم: ج ۱۵ قسم ۳ ص ۱۹۴. الغدير: ج ۱ ص ۲۷۰. يوم الانسانيّه: ص ۱۳۰.</ref>
خط ۱٬۱۹۸: خط ۱٬۱۹۲:
از نظر شيعيان، مشروعيت حاكم اسلامى منحصراً از نصّ صريح [[خداوند]] نشأت مى‏ گيرد. ولى از نظر عامه با بيعت و تفویض از سوى مردم نيز حكومت مشروعيت پيدا مى‏ كند.
از نظر شيعيان، مشروعيت حاكم اسلامى منحصراً از نصّ صريح [[خداوند]] نشأت مى‏ گيرد. ولى از نظر عامه با بيعت و تفویض از سوى مردم نيز حكومت مشروعيت پيدا مى‏ كند.


و اينک نظر تعدادى از علماى عامه:
و اينک نظر تعدادى از علماى [[اهل سنت|عامه]]:


ماوَردى: اگر اهل حلّ و عقد با كسى بيعت كنند، بر همگان واجب مى‏ شود كه از او اطاعت كنند.<ref>احكام السلطانيه (ماوردى) : ص ۷.</ref>
ماوَردى: اگر اهل حلّ و عقد با كسى بيعت كنند، بر همگان واجب مى‏ شود كه از او اطاعت كنند.<ref>احكام السلطانيه (ماوردى) : ص ۷.</ref>
خط ۱٬۲۱۱: خط ۱٬۲۰۵:


# بيعت عشيره، كه به هنگام نزول آيه «و انذر عشيرتک الاقربين» براى وصايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گرفته شد.<ref>فضائل الخمسة: ج ۱ ص ۳۳۳.</ref>
# بيعت عشيره، كه به هنگام نزول آيه «و انذر عشيرتک الاقربين» براى وصايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گرفته شد.<ref>فضائل الخمسة: ج ۱ ص ۳۳۳.</ref>
# بيعت عقبه، كه در سال ۱۲ بعثت از ۱۲ تن اهالى يثرب بيعت گرفت، كه از احكام اسلام پيروى كنند.<ref>السيرة النبوية: ج ۱ ص ۷۳. </ref>
# بيعت عقبه، كه در سال ۱۲ بعثت از ۱۲ تن اهالى یثرب بيعت گرفت، كه از احكام [[اسلام]] پيروى كنند.<ref>السيرة النبوية: ج ۱ ص ۷۳. </ref>
# بيعت عقبه دوم، در سال ۱۳ بعثت، از ۷۲ نفر از اهل يثرب كه از آن حضرت حمايت كنند.<ref> السيرة النبوية: ج ۱ ص ۹۷.</ref>
# بيعت عقبه دوم، در سال ۱۳ بعثت، از ۷۲ نفر از اهل يثرب كه از آن حضرت حمايت كنند.<ref> السيرة النبوية: ج ۱ ص ۹۷.</ref>
# بيعت براى جنگ در آستانه جنگ بدر.<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۲۷۸.</ref>
# بيعت براى جنگ در آستانه [[بدر (جنگ)|جنگ بدر]].<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۲۷۸.</ref>
# بيعت رضوان در سال هشتم هجرت با ۱۵۰۰ نفر از مهاجران و [[انصار]] در حديبيه، كه در قرآن كريم بيان شده است.<ref>فتح /  ۱۸.</ref>
# بيعت رضوان در سال هشتم هجرت با ۱۵۰۰ نفر از مهاجران و [[انصار]] در حديبيه، كه در [[قرآن|قرآن کریم]] بيان شده است.<ref>فتح /  ۱۸.</ref>
# بيعت فتح، پس از فتح مكه بر فراز كوه صفا.<ref>سنن نسائى: ج ۷ ص ۱۴۱.</ref>
# بيعت فتح، پس از فتح مكه بر فراز كوه صفا.<ref>سنن نسائى: ج ۷ ص ۱۴۱.</ref>
# بيعت زنان، كه آن نيز در قرآن آمده است.<ref> ممتحنه /  ۱۲.</ref>
# بيعت زنان، كه آن نيز در قرآن آمده است.<ref> ممتحنه /  ۱۲.</ref>
# بيعت غدير، كه ۱۲۰۰۰۰ نفر با آن حضرت دست داده و براى [[خلافت]] و وصايت آن حضرت بيعت كردند.<ref> مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۴۵.</ref>
# بيعت غدير، كه ۱۲۰۰۰۰ نفر با آن حضرت دست داده و براى [[خلافت]] و وصايت آن حضرت بيعت كردند.<ref> مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۴۵.</ref>
# بیعت زنان، طشتى نهادند و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام دستش را در آب فرو برد و طرف ديگر طشت را پوشاندند. [[بانوان]] مى ‏آمدند و از زير پوشش دست در آب فرو مى ‏بردند و اعلام بيعت مى ‏كردند. همانگونه كه در فتح مکه با پيامبر صلى الله عليه وآله بيعت كردند و [[قرآن|قرآن کریم]] از آن خبر داده است.<ref> ممتحنه /  ۱۲.</ref>
# بیعت زنان، طشتى نهادند و [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] دستش را در آب فرو برد و طرف ديگر طشت را پوشاندند. [[بانوان]] مى ‏آمدند و از زير پوشش دست در آب فرو مى ‏بردند و اعلام بيعت مى ‏كردند. همانگونه كه در فتح مکه با پيامبر صلى الله عليه وآله بيعت كردند و [[قرآن|قرآن کریم]] از آن خبر داده است.<ref> ممتحنه /  ۱۲.</ref>
# بيعت خصوصى در مورد برخى از اشخاص، همانند حضرت خديجه در شب ارتحالش؛ كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله از او براى ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيعت گرفت.<ref>بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۲۳۳. </ref>
# بيعت خصوصى در مورد برخى از اشخاص، همانند حضرت خديجه در شب ارتحالش؛ كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله از او براى ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيعت گرفت.<ref>بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۲۳۳. </ref>