ابلاغ ولایت: تفاوت میان نسخه‌ها

۳٬۰۳۵ بایت حذف‌شده ،  ‏۹ مارس ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۳۶: خط ۲۳۶:
اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم، و بر عهده رسول جز ابلاغ روشن چيزى نيست.
اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم، و بر عهده رسول جز ابلاغ روشن چيزى نيست.


== <big>ابلاغ ولايت در عرفات</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص۲۶، ۲۸. سخنرانی استثنائی غدیر: ص۱۶.</ref> ==
== ابلاغ ولايت در عرفات<ref>واقعه قرآنى غدير: ص۲۶، ۲۸. سخنرانی استثنائی غدیر: ص۱۶.</ref> ==
<big>در بين مراسم [[حجةالوداع]] و در [[عرفات]]، جبرئيل نازل شد و با اشاره به آيه ۷ [[سوره مائده]] «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذى واثَقَكُمْ بِهِ» -  كه در مدينه قبل از سفر نازل شده بود -  اين پيام را آورد:</big>
در بين مراسم [[حجةالوداع]] و در [[عرفات]]، جبرئيل نازل شد و با اشاره به آيه ۷ [[سوره مائده]] «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذى واثَقَكُمْ بِهِ» -  كه در مدينه قبل از سفر نازل شده بود -  اين پيام را آورد:  


<big>اى محمد، خداوند عز و جل به تو سلام مى‏ رساند و مى ‏فرمايد: اجل تو نزديک شده و مدت تو پايان يافته است؛ و من تو را به سوى آنچه چاره ‏اى و فرارى از آن نيست (يعنى مرگ) خواهم برد. اكنون عهد خويش را بسپار و وصيت خود را پيش بينى نما؛ و آنچه از علم و ميراث علوم انبياى قبل از توست و اسلحه و تابوت و همه آنچه از نشانه‏ هاى پيامبران نزد توست به وصى و خليفه بعد از خود تحويل ده، كه او حجت تمام عيار من بر خلقم على بن ابى‏ طالب است.</big>
اى محمد، خداوند عز و جل به تو سلام مى‏ رساند و مى ‏فرمايد: اجل تو نزديک شده و مدت تو پايان يافته است؛ و من تو را به سوى آنچه چاره ‏اى و فرارى از آن نيست (يعنى مرگ) خواهم برد. اكنون عهد خويش را بسپار و وصيت خود را پيش بينى نما؛ و آنچه از علم و ميراث علوم انبياى قبل از توست و اسلحه و تابوت و همه آنچه از نشانه‏ هاى پيامبران نزد توست به وصى و خليفه بعد از خود تحويل ده، كه او حجت تمام عيار من بر خلقم على بن ابى‏ طالب است.  


<big>او را به عنوان علامت براى مردم به پا دار و عهد و پيمان و بيعت او را تجديد كن، و به آنان ياد آورى كن آنچه از آنان تعهد گرفته ‏ام از بيعتم و پيمانى كه با آنان محكم كرده ‏ام، و عهدى كه با آنان داشته ‏ام درباره ولايت وليم و صاحب اختيار آنان و هر مرد و زن مؤمنى، يعنى على بن ابى ‏طالب.</big>
او را به عنوان علامت براى مردم به پا دار و عهد و پيمان و بيعت او را تجديد كن، و به آنان ياد آورى كن آنچه از آنان تعهد گرفته ‏ام از بيعتم و پيمانى كه با آنان محكم كرده ‏ام، و عهدى كه با آنان داشته ‏ام درباره ولايت وليم و صاحب اختيار آنان و هر مرد و زن مؤمنى، يعنى على بن ابى ‏طالب.  


<big>آنگاه با اشاره به آيه ۳ سوره مائده «اليَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ» -  كه هنوز نازل نشده بود ارتباط كمال دين را با ولايت على‏ عليه السلام بيان كرده در ادامه خطاب آمده بود:</big>
آنگاه با اشاره به آيه ۳ سوره مائده «اليَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ» -  كه هنوز نازل نشده بود ارتباط كمال دين را با ولايت على‏ عليه السلام بيان كرده در ادامه خطاب آمده بود:


<big>من پيامبرى از پيامبرانم را از دنيا نمى‏ برم مگر بعد از كمال دينم و حجتم و نعمتم با ولايت اوليائم و دشمنى دشمنانم، و اين است كمال توحيد و دين من و اتمام نعمتم بر خلقم كه با پيروى از وليم و اطاعت او تحقق مى‏يابد.</big>
من پيامبرى از پيامبرانم را از دنيا نمى‏ برم مگر بعد از كمال دينم و حجتم و نعمتم با ولايت اوليائم و دشمنى دشمنانم، و اين است كمال توحيد و دين من و اتمام نعمتم بر خلقم كه با پيروى از وليم و اطاعت او تحقق مى‏يابد.


<big>و اين بدان جهت است كه من زمينم را بدون صاحب اختيار و سرپرست رها نمى ‏كنم، تا حجت من بر خلقم باشد. پس آن روز است كه دينم را كامل مى ‏نمايم و نعمتم را به درجه تمام مى ‏رسانم و اسلام را به عنوان دين شما راضى مى ‏شوم با ولايت على وليم و صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى، بنده‏ ام و وصى پيامبرم و خليفه بعد از او و حجت تمام عيارم بر خلقم، كه اطاعت او به اطاعت پيامبرم محمد مقرون است و اطاعت او با اطاعت محمد به اطاعت من مقرون است.</big>
و اين بدان جهت است كه من زمينم را بدون صاحب اختيار و سرپرست رها نمى ‏كنم، تا حجت من بر خلقم باشد. پس آن روز است كه دينم را كامل مى ‏نمايم و نعمتم را به درجه تمام مى ‏رسانم و اسلام را به عنوان دين شما راضى مى ‏شوم با ولايت على وليم و صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى، بنده‏ ام و وصى پيامبرم و خليفه بعد از او و حجت تمام عيارم بر خلقم، كه اطاعت او به اطاعت پيامبرم محمد مقرون است و اطاعت او با اطاعت محمد به اطاعت من مقرون است.


<big>هر كس او را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس از او سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است.</big>
هر كس او را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس از او سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است.  


<big>او را بين خود و خلقم علامتى قرار دادم كه هر كس او را بشناسد مؤمن است، و هر كس او را انكار نمايد كافر است، و هر كس در بيعت او ديگرى را شريک كند مشرک است، و هر كس مرا با ولايت او ملاقات كند وارد بهشت مى ‏شود، و هر كس با عداوت او مرا ملاقات كند داخل آتش مى ‏شود.</big>
او را بين خود و خلقم علامتى قرار دادم كه هر كس او را بشناسد مؤمن است، و هر كس او را انكار نمايد كافر است، و هر كس در بيعت او ديگرى را شريک كند مشرک است، و هر كس مرا با ولايت او ملاقات كند وارد بهشت مى ‏شود، و هر كس با عداوت او مرا ملاقات كند داخل آتش مى ‏شود.


<big>سپس خطاب الهى بار ديگر به آيه ۷ [[سوره مائده]] اشاره فرموده بود كه «ميثاقَهُ الَّذى واثَقَكُمْ بِهِ» را خاطر نشان مى ‏كرد و در ادامه دستور پروردگار آمده بود:</big>
سپس خطاب الهى بار ديگر به آيه ۷ [[سوره مائده]] اشاره فرموده بود كه «ميثاقَهُ الَّذى واثَقَكُمْ بِهِ» را خاطر نشان مى ‏كرد و در ادامه دستور پروردگار آمده بود:


<big>پس اى محمد، على را به عنوان علامتى منصوب كن و از مردم در اين باره بيعت بگير و عهد و پيمانى را كه با آنان محكم كرده ‏ام تجديد كن، چرا كه من تو را قبض روح نموده نزد خود خواهم برد.</big>
پس اى محمد، على را به عنوان علامتى منصوب كن و از مردم در اين باره بيعت بگير و عهد و پيمانى را كه با آنان محكم كرده ‏ام تجديد كن، چرا كه من تو را قبض روح نموده نزد خود خواهم برد.


<big>پيامبر صلى الله عليه و آله با شنيدن اين پيام الهى و با توجه به فورى نبودن آن، بار ديگر منافقين و اخلال گران را به ياد آورد و ترس آن را داشت كه مبادا مردم متفرق شوند يا به جاهليت باز گردند، چرا كه آن حضرت دشمنى آنان را مى‏ دانست و از بغض آنان نسبت به على عليه السلام خبر داشت.</big>
پيامبر صلى الله عليه و آله با شنيدن اين پيام الهى و با توجه به فورى نبودن آن، بار ديگر منافقين و اخلال گران را به ياد آورد و ترس آن را داشت كه مبادا مردم متفرق شوند يا به جاهليت باز گردند، چرا كه آن حضرت دشمنى آنان را مى‏ دانست و از بغض آنان نسبت به على عليه السلام خبر داشت.


<big>اين بود كه آن حضرت خود را در شرايطى سخت احساس كرد و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشك شد و فرمود:</big>
اين بود كه آن حضرت خود را در شرايطى سخت احساس كرد و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشك شد و فرمود:


<big>اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از [[جاهليت]] فاصله گرفته ‏اند. من اينان را به اختيار خودشان يا به كمک جنگ‏ ها به انقياد درآورده ‏ام. اكنون اگر بخواهم كسى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد؟!</big>
اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از [[جاهليت]] فاصله گرفته ‏اند. من اينان را به اختيار خودشان يا به كمک جنگ‏ ها به انقياد درآورده ‏ام. اكنون اگر بخواهم كسى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد؟!


<big>آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله از جبرئيل درخواست كرد تا از خدا حفظ او از شر مردم را درخواست كند، و همچنان منتظر ماند تا جبرئيل در اين باره خبرى از سوى خداوند بياورد.<ref>بحارالانوار: ج۳۷ ص۱۵۱، ۲۰۲، ۲۰۳. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۵۱، ۵۲، ۷۶، ۱۷۷، ۲۹۷. الاحتجاج: ج۱ ص۶۶.</ref></big>
آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله از جبرئيل درخواست كرد تا از خدا حفظ او از شر مردم را درخواست كند، و همچنان منتظر ماند تا جبرئيل در اين باره خبرى از سوى خداوند بياورد.<ref>بحارالانوار: ج۳۷ ص۱۵۱، ۲۰۲، ۲۰۳. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۵۱، ۵۲، ۷۶، ۱۷۷، ۲۹۷. الاحتجاج: ج۱ ص۶۶.</ref>


پيامبر صلى الله عليه و آله در ايام حج در سفر [[حجةالوداع]]، از هر فرصتى براى زمينه سازى غدير استفاده مى‏ كرد. در عرفات كه سيل جمعيت اطراف پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، حضرت به على‏ عليه السلام اشاره كرد و فرمود:


يا على به من نزديک شو. على‏ عليه السلام به آن حضرت نزديک شد. فرمود: كف دستت را در كف دست من بگذار. آنگاه كف دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود:


<big>پيامبر صلى الله عليه و آله در ايام حج در سفر [[حجةالوداع]]، از هر فرصتى براى زمينه سازى غدير استفاده مى‏ كرد. در عرفات كه سيل جمعيت اطراف پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، حضرت به على‏ عليه السلام اشاره كرد و فرمود:</big>
يا على، من و تو از يك درخت خلق شده ‏ايم. من ريشه آنم و تو تنه آن و حسن و حسين شاخه ‏هاى آن هستند. هر كس به شاخه ‏اى از شاخه‏ هاى آن بياويزد خداوند با رحمتش او را وارد بهشت مى‏ كند.


<big>يا على به من نزديک شو. على‏ عليه السلام به آن حضرت نزديک شد. فرمود: كف دستت را در كف دست من بگذار. آنگاه كف دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود:</big>
يا على، اگر امت من روزه بگيرند تا همچون كمان قد خميده شوند و نماز بخوانند تا همچون تير لاغر شوند، ولى تو را مبغوض بدارند خداوند آنان را با صورت در آتش مى ‏اندازد.


<big>يا على، من و تو از يك درخت خلق شده ‏ايم. من ريشه آنم و تو تنه آن و حسن و حسين شاخه ‏هاى آن هستند. هر كس به شاخه ‏اى از شاخه‏ هاى آن بياويزد خداوند با رحمتش او را وارد بهشت مى‏ كند.</big>
سعادتمند كامل عيار و سزاوار سعادت كسى است كه بعد از من تو را اطاعت كند و صاحب اختيارى تو را بپذيرد، و شقى كامل عيار و سزاوار شقاوت كسى است كه بعد از من عصيان تو نمايد و در مقابل تو عَلَم دشمنى برافرازد.<ref>امالى الطوسى: ص ۶۱۱ . مناقب ابن مغازلى: ص۹۰، ۲۹۷. الطرائف: ص ۱۱۱. بحار الانوار: ج ۱۵ ص ۲۰ و ج ۶۵ ص ۶۹ و ج ۳۷ ص ۶۵ . تاريخ دمشق (ابن عساكر): ج ۴۲ ص۶۴، ۶۶. امالى المفيد: ص ۱۶۱.</ref>
 
<big>يا على، اگر امت من روزه بگيرند تا همچون كمان قد خميده شوند و نماز بخوانند تا همچون تير لاغر شوند، ولى تو را مبغوض بدارند خداوند آنان را با صورت در آتش مى ‏اندازد.</big>
 
<big>سعادتمند كامل عيار و سزاوار سعادت كسى است كه بعد از من تو را اطاعت كند و صاحب اختيارى تو را بپذيرد، و شقى كامل عيار و سزاوار شقاوت كسى است كه بعد از من عصيان تو نمايد و در مقابل تو عَلَم دشمنى برافرازد.<ref>امالى الطوسى: ص ۶۱۱ . مناقب ابن مغازلى: ص۹۰، ۲۹۷. الطرائف: ص ۱۱۱. بحار الانوار: ج ۱۵ ص ۲۰ و ج ۶۵ ص ۶۹ و ج ۳۷ ص ۶۵ . تاريخ دمشق (ابن عساكر): ج ۴۲ ص۶۴، ۶۶. امالى المفيد: ص ۱۶۱.</ref></big>


== ابلاغ ولایت در مدینه<ref>اسرار غدیر: ص۲۴.</ref> ==
== ابلاغ ولایت در مدینه<ref>اسرار غدیر: ص۲۴.</ref> ==
<big>آنچه مى‏ توانست همه نقشه‏ هاى منافقين را يكجا خنثى نمايد و اسلام را در جوّ اجتماعى آغشته به نفاق زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بر حقيقت خود حفظ كند، تعيين و اعلان رسمى جانشين پيامبر صلى الله عليه وآله بود.</big>
آنچه مى‏ توانست همه نقشه‏ هاى منافقين را يكجا خنثى نمايد و اسلام را در جوّ اجتماعى آغشته به نفاق زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بر حقيقت خود حفظ كند، تعيين و اعلان رسمى جانشين پيامبر صلى الله عليه وآله بود.
 
<big>رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله اين مهم را از آغاز بعثت خويش در هر فرصت مناسب بيان مى ‏فرمود، و حتى بارها با سند و پشتوانه اجتماعى مطرح مى ‏كرد.</big>
 
<big>تا آنجا كه روزى حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را فراخواند و سپس به خادم خود دستور داد تا صد نفر از قريش و هشتاد نفر از ساير عرب و شصت نفر از عجم و چهل نفر از اهل [[حبشه]] را جمع نمايد.</big>
 
<big>وقتى اين عده جمع شدند دستور داد ورقه‏ اى بياورند.  سپس حضرت به آنان دستور داد مانند صف نماز در كنار يكديگر بايستند و فرمود:</big>
 
<big>اى مردم، آيا قبول داريد كه خداوند صاحب اختيار من است و به من امر و نهى مى ‏نمايد و من در برابر سخن خدا حق امر و نهى ندارم؟</big>
 
<big>گفتند: آرى، يا رسول اللَّه. فرمود: «آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم و به شما امر و نهى مى ‏كنم و شما در برابر سخن من حق امر و نهى‏ نداريد»؟ گفتند: بلى ، يا رسول اللَّه.</big>
 
<big>فرمود: هر كس كه خداوند و من صاحب اختيار اوييم اين على صاحب اختيار او است. او شما را امر و نهى مى‏ كند و شما در برابر سخن او حق امر و نهى نداريد.</big>
 
<big>خداوندا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند. خداوندا تو شاهد من بر اينان هستى كه من ابلاغ كردم و دلسوزى نمودم.</big>
 
<big>سپس دستور داد آن ورقه (كه اين مطالب در آن نوشته شده بود) سه بار براى آنان خوانده شود. بعد سه بار فرمود: چه كسى از شما مايل است اين پيمان را باز پس گيرد؟ آنان سه مرتبه گفتند: به خدا و پيامبرش پناه مى ‏بريم از اينكه گفته خود را باز پس گيريم.</big>
 
<big>بعد آن حضرت ورقه را بست و با مُهر يكايک آن جمع ورقه را مهر نمود و فرمود: «اى على، اين نوشته را نزد خود نگه دار، و هر كس اين پيمان را شكست آن را برايش بخوان تا من در روز قيامت خصم او باشم».<ref>فيض القدير: ص ۳۹۴. </ref></big>
 
== <big>ابلاغ ولايت در مسير غدير</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۵۹.</ref> ==
<big>پس از اتمام مراسم [[حجةالوداع]]، پيامبر صلى الله عليه وآله با خروج از مكه جاده منتهى به مدينه را در پيش گرفتند. روز شانزدهم ذى‏ الحجة همچنان قافله در مسير خود به سمت غدير در حركت بود و وحى الهى پى در پى غدير را پشتيبانى مى ‏كرد تا در منزلى توقف كردند.</big>
 
<big>در آنجا جبرئيل بار ديگر نازل شد و اولين نشانه‏ هاى حفظ الهى را طى آيات ۹۲ الی ۹۵ [[سوره حجر]] براى پيامبرصلى الله عليه وآله آورد: «فَوَرَبِّكَ لَنَسَأَلَنَّهُمْ اَجْمَعينَ، عَمّا كانُوا يَعْمَلُونَ، فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرْ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ. اِنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ»: «قسم به پروردگارت از همه آنان درباره آنچه انجام مى‏ دهند سؤال خواهيم كرد. پس آنچه به تو امر شده ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما. ما تو را از شر مسخره كنندگان حفظ مى‏ كنيم».</big>
 
<big>با نازل شدن اين آيات پيامبرصلى الله عليه وآله دستور حركت داد و سرعت كاروان را بيشتر نمود تا هر چه زودتر خود را براى اعلان ولايت به غدير برساند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.</ref></big>
 
== <big>ابلاغ ولايت در مكه</big><ref>واقعۀ قرآنی غدیر: ص۱۸.</ref> ==
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در مكه در دو مرحله ولايت را اعلان فرمود:</big>
 
'''<big>در اعمال حج</big>'''
 
<big>همزمان با اعمال حج در سفر [[حجةالوداع]]، مى‏بايست آمادگى مردم براى برنامه بعدى يعنى اعلان ولايت حفظ مى‏ شد. اكنون كه بخشى از مناسک انجام يافته بود و مردم در حال انتظار به سر مى‏ بردند، در همان روزِ ورود به مكه از طرف خداوند اين خطاب بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:</big>
 
<big>«من محمودم و تو محمدى، نام تو را از نام خود مشتق ساخته ‏ام. هر كس با تو متصل و مرتبط باشد من نيز با او ارتباط دارم، و هر كس با تو قطع رابطه نمايد من نيز با او قطع مى‏ نمايم.</big>
 
<big>اكنون احترام خود نزد مرا براى مردم بازگو كن و به آنان خبر ده كه من پيامبرى مبعوث نكرده ‏ام مگر آنكه براى او وزيرى قرار داده ‏ام. تو نيز فرستاده من هستى و على [[وزير]] توست».</big>
 
<big>اين اولين دستور الهى درباره ولايت بعد از ورود به مكه بود كه البته يک دستور فورى نبود. از آنجا كه مردم به جاهليت و طرز تفكر جاهلى قريب العهد بودند، پيامبرصلى الله عليه وآله اعلان اين خبر را در آن موقعيت مناسب نمى‏ ديد تا مبادا او را متهم كنند كه خويشان خود را بر مردم حاكم مى‏ كند! لذا با توجه به اينكه امر الهى در اين باره فورى نبود، اعلام آن را براى شرايط مناسبى در نظر گرفت.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹.</ref></big>
 
'''<big>پس از اعمال حج</big>'''
 
<big>پس از انجام اعمال حج در سفر حجةالوداع پيامبر صلى الله عليه وآله از هر فرصتى براى آماده‏ سازى مردم نسبت به اعلان ولايت استفاده مى‏ كرد.</big>
 
<big>آن حضرت كنار كعبه ايستاده بود و [[جابر بن عبداللَّه انصارى]] هم كنار حضرت بود. در اين حال على ‏عليه السلام به طرف حضرت آمد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «برادرم نزد شما آمد».</big>
 
<big>آنگاه توجهى به كعبه كرد و با دست بر آن زد و فرمود:</big>
 
<big>«قسم به آنكه جانم به دست اوست، اين (على) و شيعيانش روز قيامت رستگارانند. او اوّلِ شما در ايمان به من است، و وفادارترين شما به عهد خدا و قيام كننده ‏ترين شما به امر خدا و عادل ‏ترين شما بين مردم و قسمت كننده به تساوى و بلند مرتبه ‏ترين شما نزد خداست».</big>
 
<big>اينجا بود كه سايه سنگين [[وحى]] بر [[كعبه]] افتاد و آيه ۷ [[سوره بيّنه]] نازل شد:</big>
 
<big>«اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»: «كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده ‏اند بهترين مردم هستند».</big>
 
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله در حضور اصحاب فوراً آيه را تفسير كرد و با اشاره به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: «[[خير البرية]]» آمد.<ref>امالى الطوسى: ص ۲۵۱. بحار الانوار: ج ۳۸ ص۵، ۹ و ج۶۵ ص۱۳۳. تاریخ مدینة دمشق: ج۴۲ ص۳۷۱. بشارة المصطفی صلى الله عليه وآله: ص۹۱، ۱۹۲. تفسیر فرات: ص۵۸۵.</ref></big>
 
== <big>اجر ابلاغ ولايت در قرآن</big><ref>غدیر در قرآن: ج۱ ص۲۰۷، ۲۰۸.</ref> ==
<big>يكى از آياتى كه در ماجراى غدير و پس از [[اعلان ولايت]] در غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيه بود:</big>
 
<big>«وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»<ref>قلم/۳.</ref>: «برای تو اجر بی منّتی است».</big>
 
<big>این آیه از دو بُعد قابل بررسی است:</big>


<big>'''موقعيت تاريخى'''</big>
رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله اين مهم را از آغاز بعثت خويش در هر فرصت مناسب بيان مى ‏فرمود، و حتى بارها با سند و پشتوانه اجتماعى مطرح مى ‏كرد.


<big>رسالتى كه به عنوان اعلان ولايت بر دوش پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داده شد طى مراحلى به انجام رسيد. يكى از مراحل جالب اين [[تبليغ]] هنگامى بود كه تشكر الهى از انجام چنين وظيفه خطير اعلام شد، كه به معناى تحقق اهداف از پيش تعيين شده غدير بود. در روايت مربوط به اين فراز غدير چنين آمده است:</big>
تا آنجا كه روزى حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را فراخواند و سپس به خادم خود دستور داد تا صد نفر از قريش و هشتاد نفر از ساير عرب و شصت نفر از عجم و چهل نفر از اهل [[حبشه]] را جمع نمايد.


<big>هنگامى كه دستور ا[[علان ولايت]] على ‏عليه السلام نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله آن حضرت را معرفى كرد و ولايت او را اعلام نمود و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ».</big>
وقتى اين عده جمع شدند دستور داد ورقه‏ اى بياورند.  سپس حضرت به آنان دستور داد مانند صف نماز در كنار يكديگر بايستند و فرمود:


<big>اينجا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ» : «براى تو اجرى بى‏ منّت است»، و منظور خدا آن بود كه اين اجر به خاطر تبليغى است كه درباره على ‏عليه السلام به انجام رساندى.<ref>تفسير فرات: ص ۴۹۵ ح ۶۴۸.</ref></big>
اى مردم، آيا قبول داريد كه خداوند صاحب اختيار من است و به من امر و نهى مى ‏نمايد و من در برابر سخن خدا حق امر و نهى ندارم؟


<big>'''تحليل اعتقادى'''</big>
گفتند: آرى، يا رسول اللَّه. فرمود: «آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم و به شما امر و نهى مى ‏كنم و شما در برابر سخن من حق امر و نهى‏ نداريد»؟ گفتند: بلى ، يا رسول اللَّه.


<big>از موقعيت نزول اين آيه سه نكته قابل استفاده است:</big>
فرمود: هر كس كه خداوند و من صاحب اختيار اوييم اين على صاحب اختيار او است. او شما را امر و نهى مى‏ كند و شما در برابر سخن او حق امر و نهى نداريد.


<big>نكته اول: اجر و مزد پيامبرصلى الله عليه وآله</big>
خداوندا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند. خداوندا تو شاهد من بر اينان هستى كه من ابلاغ كردم و دلسوزى نمودم.


<big>خداوند در هيچ جاى قرآن براى پيامبرش اجر و مزدى اعلام نفرموده، و فقط در يک جمله از قول پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ فرمايد: «إِنْ أَجْرِىَ إِلاَّ عَلَى اللَّه وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهِيدٌ»<ref>سبأ/۴۷.</ref>: «اجر من بر خداوند است، و او بر هر چيزى شاهد است».</big>
سپس دستور داد آن ورقه (كه اين مطالب در آن نوشته شده بود) سه بار براى آنان خوانده شود. بعد سه بار فرمود: چه كسى از شما مايل است اين پيمان را باز پس گيرد؟ آنان سه مرتبه گفتند: به خدا و پيامبرش پناه مى ‏بريم از اينكه گفته خود را باز پس گيريم.


<big>اما در اين آيه خداوند بدون آنكه پرده از اين اجر و مزد بردارد مى‏ فرمايد: «براى تو اجر بى‏ منّتى است».</big>
بعد آن حضرت ورقه را بست و با مُهر يكايک آن جمع ورقه را مهر نمود و فرمود: «اى على، اين نوشته را نزد خود نگه دار، و هر كس اين پيمان را شكست آن را برايش بخوان تا من در روز قيامت خصم او باشم».<ref>فيض القدير: ص ۳۹۴. </ref>


<big>اين دليل عظمت مسئله [[اعلان ولايت]] است كه تنها در اين مورد خدا نام اجر و مزد را به ميان مى ‏آورد، و در جمله‏ اى آكنده از تأكيد با استفاده از «انَّ» و «لام تأكيد» آن را بيان مى ‏دارد.</big>
== ابلاغ ولايت در مسير غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۵۹.</ref> ==
پس از اتمام مراسم [[حجةالوداع]]، پيامبر صلى الله عليه وآله با خروج از مكه جاده منتهى به مدينه را در پيش گرفتند. روز شانزدهم ذى‏ الحجة همچنان قافله در مسير خود به سمت غدير در حركت بود و وحى الهى پى در پى غدير را پشتيبانى مى ‏كرد تا در منزلى توقف كردند.


در آنجا جبرئيل بار ديگر نازل شد و اولين نشانه‏ هاى حفظ الهى را طى آيات ۹۲ الی ۹۵ [[سوره حجر]] براى پيامبرصلى الله عليه وآله آورد: «فَوَرَبِّكَ لَنَسَأَلَنَّهُمْ اَجْمَعينَ، عَمّا كانُوا يَعْمَلُونَ، فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرْ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ. اِنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ»: «قسم به پروردگارت از همه آنان درباره آنچه انجام مى‏ دهند سؤال خواهيم كرد. پس آنچه به تو امر شده ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما. ما تو را از شر مسخره كنندگان حفظ مى‏ كنيم».


با نازل شدن اين آيات پيامبرصلى الله عليه وآله دستور حركت داد و سرعت كاروان را بيشتر نمود تا هر چه زودتر خود را براى اعلان ولايت به غدير برساند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.</ref>


<big>نكته دوم: سند سپاس الهى</big>
== ابلاغ ولايت در مكه<ref>واقعۀ قرآنی غدیر: ص۱۸.</ref> ==
پيامبرصلى الله عليه وآله در مكه در دو مرحله ولايت را اعلان فرمود:


<big>اين اجر و پاداش عنوان «مُزد» ندارد، بلكه به عنوان تشكر الهى از انجام كارى پر مخاطره و سنگين است. كلمۀ «غير ممنون» به عنوان صفت «اجر» دلالت بر اين مطلب دارد، و حاكى از آن است كه خداوند بى‏ هيچ منّتى، و بدون آنكه اين پاداش را با عمل انجام شده مقايسه كند و در ميزان و ترازو قرار دهد، به عنوان سپاس و سند افتخار آن را تقديم پيامبرش مى ‏نمايد.</big>
'''در اعمال حج'''


همزمان با اعمال حج در سفر [[حجةالوداع]]، مى‏بايست آمادگى مردم براى برنامه بعدى يعنى اعلان ولايت حفظ مى‏ شد. اكنون كه بخشى از مناسک انجام يافته بود و مردم در حال انتظار به سر مى‏ بردند، در همان روزِ ورود به مكه از طرف خداوند اين خطاب بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:


«من محمودم و تو محمدى، نام تو را از نام خود مشتق ساخته ‏ام. هر كس با تو متصل و مرتبط باشد من نيز با او ارتباط دارم، و هر كس با تو قطع رابطه نمايد من نيز با او قطع مى‏ نمايم.


<big>نكته سوم: نشان تقدير در غدير</big>
اكنون احترام خود نزد مرا براى مردم بازگو كن و به آنان خبر ده كه من پيامبرى مبعوث نكرده ‏ام مگر آنكه براى او وزيرى قرار داده ‏ام. تو نيز فرستاده من هستى و على [[وزير]] توست».


<big>در حديثى كه [[شأن نزول]] اين آيه را بيان مى‏ دارد تصريح شده كه اين پاداش بى‏ منّت كه تقديمى پروردگار به خاتم پيامبران است، دقيقاً پس از اعلان «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» در غدير صورت گرفته است.</big>
اين اولين دستور الهى درباره ولايت بعد از ورود به مكه بود كه البته يک دستور فورى نبود. از آنجا كه مردم به جاهليت و طرز تفكر جاهلى قريب العهد بودند، پيامبرصلى الله عليه وآله اعلان اين خبر را در آن موقعيت مناسب نمى‏ ديد تا مبادا او را متهم كنند كه خويشان خود را بر مردم حاكم مى‏ كند! لذا با توجه به اينكه امر الهى در اين باره فورى نبود، اعلام آن را براى شرايط مناسبى در نظر گرفت.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹.</ref>


<big>اين نشان دهنده قلّۀ سر به فلک كشيده غدير است كه در اوج عظمتش نشان تقدير به پيامبر معظم‏ صلى الله عليه وآله اعطا مى‏ گردد.</big>
'''پس از اعمال حج'''


== <big>ارتباط مستقیم ابلاغ ولایت با وحی</big><ref>غدیر در قرآن: ج۱ ص۲۰۴.</ref> ==
پس از انجام اعمال حج در سفر حجةالوداع پيامبر صلى الله عليه وآله از هر فرصتى براى آماده‏ سازى مردم نسبت به اعلان ولايت استفاده مى‏ كرد.
<big>پس از سخنرانى غدير و در فرصتى مناسب، پيامبرصلى الله عليه وآله مهاجرين و انصار را جمع كرده و سند مكتوبى براى غدير آماده كردند و در آن براى توحيد ونبوت از همگان اقرار گرفته و حديث غدير را بيان كردند.</big>


<big>آنچه در اين سند مكتوب جالب توجه است و به عنوان تفسير از آيۀ «... و ما ينطق عن الهوى»<ref>نجم/۱-۴.</ref>-كه در مورد همين سند مكتوب نازل شد- در ارتباط با غدير بايد استفاده كرد، ارتباط مستقيم مراسم اعلام ولايت در غدير با منبع وحى است.</big>
آن حضرت كنار كعبه ايستاده بود و [[جابر بن عبداللَّه انصارى]] هم كنار حضرت بود. در اين حال على ‏عليه السلام به طرف حضرت آمد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «برادرم نزد شما آمد».


<big>خداوند متعال در غدير به گونه ‏هاى مختلف در صدد اثبات اين ارتباط براى مردم بود تا بدانند هر گونه مخالفتى با ولايت در واقع مخالفت با خداوند است و هر گونه بهانه‏ اى در اين رابطه ناپذيرفته است.</big>
آنگاه توجهى به كعبه كرد و با دست بر آن زد و فرمود:


<big>يک بار با [[سنگ آسمانى]] بر سر [[حارث فهرى]] اين مطلب بر همگان ثابت شد، و بار ديگر با ظهور [[جبرئيل]] براى مردم اين مهم به اثبات رسيد. چند مورد هم آيات قرآن نازل شد كه اين مورد يكى از آنهاست. در اينجا خداوند از دو سوى نفى و اثبات وَحْيانى بودن غدير را مطرح مى‏ نمايد كه به توضيح آن مى‏ پردازيم:</big>
«قسم به آنكه جانم به دست اوست، اين (على) و شيعيانش روز قيامت رستگارانند. او اوّلِ شما در ايمان به من است، و وفادارترين شما به عهد خدا و قيام كننده ‏ترين شما به امر خدا و عادل ‏ترين شما بين مردم و قسمت كننده به تساوى و بلند مرتبه ‏ترين شما نزد خداست».


<big>'''نفى هواى نفس درباره غدير: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»'''</big>
اينجا بود كه سايه سنگين [[وحى]] بر [[كعبه]] افتاد و آيه ۷ [[سوره بيّنه]] نازل شد:


<big>خداوند براى اثبات اين مطلب كه غدير هيچ رنگ و بويى از هواهاى نفسانى در خود ندارد، مسئله را به صورت ريشه ‏اى مطرح مى ‏نمايد؛ و آن اينكه پيامبر مكرم ‏صلى الله عليه وآله در هيچ موردى از روى هواى نفس سخن نمى‏ گويد تا نوبت به غدير برسد.</big>
«اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»: «كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده ‏اند بهترين مردم هستند».


<big>آن حضرت حتى در گفته‏ هاى مربوط به زندگى شخصى خويش هم پيرو هواى نفس نيست و هيچ امرى و نهيى و سخنى كه برخاسته از هواى نفس باشد بر لسان مبارک آن حضرت جارى نمى‏ شود؛ و اين معناى مقام عصمت است كه «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى».</big>
پيامبر صلى الله عليه و آله در حضور اصحاب فوراً آيه را تفسير كرد و با اشاره به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: «[[خير البرية]]» آمد.<ref>امالى الطوسى: ص ۲۵۱. بحار الانوار: ج ۳۸ ص۵، ۹ و ج۶۵ ص۱۳۳. تاریخ مدینة دمشق: ج۴۲ ص۳۷۱. بشارة المصطفی صلى الله عليه وآله: ص۹۱، ۱۹۲. تفسیر فرات: ص۵۸۵.</ref>


<big>وقتى اين ريشه اعتقادى را پذيرفته باشيم چگونه ممكن است در مسئله غدير با آن برنامه مفصل و با آن خطابه‏ اى كه حضرتش بيش از ۱۰۰ مورد به آيات قرآن استناد فرموده، بتوان خدشه وارد كرد كه از روى هواى نفس فرموده باشد؟!</big>
== اجر ابلاغ ولايت در قرآن<ref>غدیر در قرآن: ج۱ ص۲۰۷، ۲۰۸.</ref> ==
يكى از آياتى كه در ماجراى غدير و پس از [[اعلان ولايت]] در غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيه بود:


'''<big>اثبات وَحْيانيت غدير: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»</big>'''
«وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»<ref>قلم/۳.</ref>: «برای تو اجر بی منّتی است».


<big>جلوه اثباتى در ارزش غدير - پس از نفى هواى نفس درباره آن -  نزول دستور مستقيم آن از طرف خداست. اين مسئله در آيه با استفاده از تركيب مفيد انحصار آمده كه ابتدا حرف نفى (اِنْ) به كار رفته و سپس با كلمه استثناء (الاّ) اين انحصار به اثبات رسيده است، آنجا كه مى ‏فرمايد: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»: «نيست آن مگر وحيى كه نازل مى‏ شود».</big>
این آیه از دو بُعد قابل بررسی است:


<big>با اين تركيب خاص، خداوند قاطعيت فوق العاده ‏اى درباره غدير نشان داده و در صدد بيان اين مطلب است كه «غدير» و «ولايت» و تركيب اين دو، يعنى «[[اعلام ولايت در غدير]]» همه به دستور خاص الهى در «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...» بوده و پشتيبان آن خداست، چرا كه او آن را فرستاده است.</big>
'''موقعيت تاريخى'''


<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[سند مكتوب غدير]].</big>
رسالتى كه به عنوان اعلان ولايت بر دوش پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داده شد طى مراحلى به انجام رسيد. يكى از مراحل جالب اين [[تبليغ]] هنگامى بود كه تشكر الهى از انجام چنين وظيفه خطير اعلام شد، كه به معناى تحقق اهداف از پيش تعيين شده غدير بود. در روايت مربوط به اين فراز غدير چنين آمده است:


== <big>اعلان غدير پس از حج</big><ref>سخنرانی استثنائی غدیر: ص۱۸.</ref> ==
هنگامى كه دستور ا[[علان ولايت]] على ‏عليه السلام نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله آن حضرت را معرفى كرد و ولايت او را اعلام نمود و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ».
<big>در سفر [[حجةالوداع]] دو مقصد اساسى در نظر بود، و آن عبارت بود از بيان دو حكم مهم از قوانين اسلام كه هنوز براى مردم به طور كامل و رسمى تبيين نشده بود: يكى حج، و ديگرى مسئله خلافت و ولايت و جانشينى بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله.</big>


<big>و لذا پس از اتمام اعمال حج، دو اقدام همزمان از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله آمادگى فكرى مسلمانان را براى اعلام جانشينى حضرت دو چندان كرد:</big>
اينجا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ» : «براى تو اجرى بى‏ منّت است»، و منظور خدا آن بود كه اين اجر به خاطر تبليغى است كه درباره على ‏عليه السلام به انجام رساندى.<ref>تفسير فرات: ص ۴۹۵ ح ۶۴۸.</ref>


<big>يكى آنكه به فاصله يک روز از پايان حج فوراً به سوى غدير حركت كردند؛ در حالى كه مردم انتظار داشتند پيامبرصلى الله عليه وآله چند روزى در مكه بماند تا مردم معارف دين خود را بياموزند و سؤالات خود را بپرسند. اين اقدامِ با عجله نشانگرِ اهميت برنامه اعلان ولايت بود كه در پيش داشتند و به مردم چنين فهماند كه به خاطر اهميت فوق العاده آن حتى لحظه ‏اى تأخير در آن ممكن نيست.</big>
'''تحليل اعتقادى'''


<big>اقدام دوم اعلان رسمى براى همه حاجيان بود كه در روز چهاردهم ذى ‏الحجة به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى [[بلال]] اعلام شد: «فردا همه مردم -  جز معلولان -  بايد به طرف [[غدير خم]] حركت كنند».</big>
از موقعيت نزول اين آيه سه نكته قابل استفاده است:  


نكته اول: اجر و مزد پيامبرصلى الله عليه وآله


خداوند در هيچ جاى قرآن براى پيامبرش اجر و مزدى اعلام نفرموده، و فقط در يک جمله از قول پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ فرمايد: «إِنْ أَجْرِىَ إِلاَّ عَلَى اللَّه وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهِيدٌ»<ref>سبأ/۴۷.</ref>: «اجر من بر خداوند است، و او بر هر چيزى شاهد است».


<big>اين اعلامِ كوتاه شاملِ چهار نكته مهم بود كه توجه همه را جلب كرد:</big>
اما در اين آيه خداوند بدون آنكه پرده از اين اجر و مزد بردارد مى‏ فرمايد: «براى تو اجر بى‏ منّتى است».


<big>نكته اول: زمان آن كه فرداى آن روز -يعنى روز ۱۵ ذى ‏الحجة-  بود.</big>
اين دليل عظمت مسئله [[اعلان ولايت]] است كه تنها در اين مورد خدا نام اجر و مزد را به ميان مى ‏آورد، و در جمله‏ اى آكنده از تأكيد با استفاده از «انَّ» و «لام تأكيد» آن را بيان مى ‏دارد.


<big>نكته دوم: مخاطبين اين پيام كه همه حاجيان بودند، و طبعاً شامل اهل مكه و [[طائف]] و يمن نيز مى‏ شد كه مسيرشان به سمت غدير نبود ولى بايد براى مراسم مورد نظر اين مسير را مى‏ آمدند.</big>
'''نكته دوم: سند سپاس الهى'''


<big>نكته سوم: استثناى معلولان بود كه به معناى وجوب و لزوم آمدن تا غدير بر هر مرد و زنى از هر قوم و قبيله‏ اى بود جز معلولان كه عملاً قادر به آمدن نبودند.</big>
اين اجر و پاداش عنوان «مُزد» ندارد، بلكه به عنوان تشكر الهى از انجام كارى پر مخاطره و سنگين است. كلمۀ «غير ممنون» به عنوان صفت «اجر» دلالت بر اين مطلب دارد، و حاكى از آن است كه خداوند بى‏ هيچ منّتى، و بدون آنكه اين پاداش را با عمل انجام شده مقايسه كند و در ميزان و ترازو قرار دهد، به عنوان سپاس و سند افتخار آن را تقديم پيامبرش مى ‏نمايد.


<big>نكته چهارم: تعيين مقصد بود، كه آدرس محل برگزارى مراسم را به همه معرفى مى‏فرمود؛ و اين به معناى برنامه ‏اى دقيق براى اعلان ولايت بود كه حتى مكان آن از پيش معين شده بود، و مردم را با انتظار و اشتياق خاصى به سوى ميعادگاه ولايت مى‏ كشاند.<ref>بحارالانوار: ج۳۷ ص۱۱۱.</ref></big>
'''نكته سوم: نشان تقدير در غدير'''


== <big>اكمال دين با ابلاغ ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۵۱-۱۹۹.</ref> ==
در حديثى كه [[شأن نزول]] اين آيه را بيان مى‏ دارد تصريح شده كه اين پاداش بى‏ منّت كه تقديمى پروردگار به خاتم پيامبران است، دقيقاً پس از اعلان «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» در غدير صورت گرفته است.
<big>در اوج حساس ‏ترين مقطع مراسم غدير، كه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بر فراز دست پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داشت و آن حضرت از بالاى [[منبر غدير]] على‏ عليه السلام را به جهانيان نشان مى‏داد و معرفى مى‏كرد، اين آيه نازل شد.</big>


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ و هنوز على‏ عليه السلام را از فراز دست خويش بر زمين فرود نياورده بود كه خبر كامل شدن دين و تكميل نعمت‏ ها بر آن حضرت نازل شد و خداوند رضايت خويش را از اسلامى كه آخرين خبرش [[ولايت دوازده امام‏ عليهم السلام]] باشد اعلام كرد. امين وحى هم به امر الهى اين خبر خوش را آورد و آن را در قرآن به عنوان سندى ابدى به ثبت رساند:</big>
اين نشان دهنده قلّۀ سر به فلک كشيده غدير است كه در اوج عظمتش نشان تقدير به پيامبر معظم‏ صلى الله عليه وآله اعطا مى‏ گردد.


<big>«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»<ref>مائده/۳.</ref>:</big>
== ارتباط مستقیم ابلاغ ولایت با وحی<ref>غدیر در قرآن: ج۱ ص۲۰۴.</ref> ==
پس از سخنرانى غدير و در فرصتى مناسب، پيامبرصلى الله عليه وآله مهاجرين و انصار را جمع كرده و سند مكتوبى براى غدير آماده كردند و در آن براى توحيد ونبوت از همگان اقرار گرفته و حديث غدير را بيان كردند.


<big>«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».</big>
آنچه در اين سند مكتوب جالب توجه است و به عنوان تفسير از آيۀ «... و ما ينطق عن الهوى»<ref>نجم/۱-۴.</ref>-كه در مورد همين سند مكتوب نازل شد- در ارتباط با غدير بايد استفاده كرد، ارتباط مستقيم مراسم اعلام ولايت در غدير با منبع وحى است.


خداوند متعال در غدير به گونه ‏هاى مختلف در صدد اثبات اين ارتباط براى مردم بود تا بدانند هر گونه مخالفتى با ولايت در واقع مخالفت با خداوند است و هر گونه بهانه‏ اى در اين رابطه ناپذيرفته است.


يک بار با [[سنگ آسمانی]] بر سر [[سنگ آسمانی|حارث فهری]] اين مطلب بر همگان ثابت شد، و بار ديگر با ظهور [[جبرئیل]] براى مردم اين مهم به اثبات رسيد. چند مورد هم آيات قرآن نازل شد كه اين مورد يكى از آنهاست. در اينجا خداوند از دو سوى نفى و اثبات وَحْيانى بودن غدير را مطرح مى‏ نمايد كه به توضيح آن مى‏ پردازيم:


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را از فراز دست بر زمين گذاشت و نزول آيه را به مردم چنين خبر داد: خدايا ! تو هنگام بيان [[ولايت على]] و منصوب نمودنت على را در اين روز، اين آيه را درباره او نازل كردى:</big>
'''نفى هواى نفس درباره غدير: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»'''


<big>«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، و هر كس غير از اسلام در پى دين ديگرى باشد هرگز از او قبول نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است.</big>
خداوند براى اثبات اين مطلب كه غدير هيچ رنگ و بويى از هواهاى نفسانى در خود ندارد، مسئله را به صورت ريشه ‏اى مطرح مى ‏نمايد؛ و آن اينكه پيامبر مكرم ‏صلى الله عليه وآله در هيچ موردى از روى هواى نفس سخن نمى‏ گويد تا نوبت به غدير برسد.


<big>اين آيه از جمله مهم‏ترين و اصلى ‏ترين و مشهورترين [[آيات غدير]] است. خداوند در اين آيه به صراحت بيان داشته كه در روز غدير دين و با اعلان ولايت دين را كامل نموده و با ولايت و امامت اسلام دينى الهى و آسمانى است.</big>
آن حضرت حتى در گفته‏ هاى مربوط به زندگى شخصى خويش هم پيرو هواى نفس نيست و هيچ امرى و نهيى و سخنى كه برخاسته از هواى نفس باشد بر لسان مبارک آن حضرت جارى نمى‏ شود؛ و اين معناى مقام عصمت است كه «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى».


<big>اين آيه از نظر توضيح كلمه به كلمه آن، و نيز موقعيت تاريخى و تحليل اعتقادى مفصل توضيح داده شده است.</big>
وقتى اين ريشه اعتقادى را پذيرفته باشيم چگونه ممكن است در مسئله غدير با آن برنامه مفصل و با آن خطابه‏ اى كه حضرتش بيش از ۱۰۰ مورد به آيات قرآن استناد فرموده، بتوان خدشه وارد كرد كه از روى هواى نفس فرموده باشد؟!


<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  آيۀ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».</big>
'''اثبات وَحْيانيت غدير: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»'''


== <big>امام حسین علیه السلام و ابلاغ ولایت</big><ref>اولین میراث مکتوب دربارۀ غدیر: ص۴۱.</ref> ==
جلوه اثباتى در ارزش غدير - پس از نفى هواى نفس درباره آن -  نزول دستور مستقيم آن از طرف خداست. اين مسئله در آيه با استفاده از تركيب مفيد انحصار آمده كه ابتدا حرف نفى (اِنْ) به كار رفته و سپس با كلمه استثناء (الاّ) اين انحصار به اثبات رسيده است، آنجا كه مى ‏فرمايد: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»: «نيست آن مگر وحيى كه نازل مى‏ شود».
<big>يک سال قبل از مرگ معاويه، امام حسين‏ عليه السلام به همراه [[عبداللَّه بن عباس]] و [[عبداللَّه بن جعفر]] به حج رفتند. حضرت مردان و زنان [[بنى هاشم]] و دوستان و شيعيانشان را كه به حج آمده بودند و نيز گروهى از انصار را كه حضرت و اهل‏ بيتش آنان را مى‏ شناختند جمع كرد.</big>


<big>سپس سيدالشهداء عليه السلام افرادى را فرستاد و فرمود: احدى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله كه معروف به صلاح و عبادت هستند و امسال به حج آمده ‏اند را ترک نكنيد و آنها را نزد من جمع نماييد.</big>
با اين تركيب خاص، خداوند قاطعيت فوق العاده ‏اى درباره غدير نشان داده و در صدد بيان اين مطلب است كه «غدير» و «ولايت» و تركيب اين دو، يعنى «[[اعلام ولايت در غدير]]» همه به دستور خاص الهى در «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...» بوده و پشتيبان آن خداست، چرا كه او آن را فرستاده است.


<big>در [[مِنا]] بيش از هفتصد نفر<ref>در کتاب احتجاج: هزار نفر.</ref></big> <big>نزد آن حضرت در خيمه ‏اش جمع شدند كه اكثر آنان از تابعين بودند، و حدود دويست نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و ديگران بودند.</big>
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[سند مكتوب غدير]].


<big>امام حسين‏ عليه السلام در مقابل آنان براى خطابه ايستاد و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود: اما بعد، اين طغيانگر درباره ما و شيعيانمان آنچه ديديد و مى‏ دانيد و حاضر بوده ‏ايد روا داشت! من مى‏ خواهم از شما مطالبى را سؤال كنم. اگر راست گفتم مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم تكذيب كنيد.</big>
== اعلان غدير پس از حج<ref>سخنرانی استثنائی غدیر: ص۱۸.</ref> ==
در سفر [[حجةالوداع]] دو مقصد اساسى در نظر بود، و آن عبارت بود از بيان دو حكم مهم از قوانين اسلام كه هنوز براى مردم به طور كامل و رسمى تبيين نشده بود: يكى حج، و ديگرى مسئله خلافت و ولايت و جانشينى بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله.


<big>آنگاه امام حسين‏ عليه السلام چيزى از آنچه خداوند درباره آنان از قرآن نازل كرده ترک نكرد مگر آنكه تلاوت نمود و تفسير كرد.</big>
و لذا پس از اتمام اعمال حج، دو اقدام همزمان از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله آمادگى فكرى مسلمانان را براى اعلام جانشينى حضرت دو چندان كرد:


<big>سليم مى‏ گويد: از جمله آنچه حضرت آنان را قسم داد و آنان را متذكر شد اين بود كه فرمود: شما را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا مى‏ دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم او را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: «بايد حاضر به غايب خبر دهد»؟ گفتند: آرى به خدا قسم.<ref>کتاب سلیم: حدیث ۱۱.</ref></big>
يكى آنكه به فاصله يک روز از پايان حج فوراً به سوى غدير حركت كردند؛ در حالى كه مردم انتظار داشتند پيامبرصلى الله عليه وآله چند روزى در مكه بماند تا مردم معارف دين خود را بياموزند و سؤالات خود را بپرسند. اين اقدامِ با عجله نشانگرِ اهميت برنامه اعلان ولايت بود كه در پيش داشتند و به مردم چنين فهماند كه به خاطر اهميت فوق العاده آن حتى لحظه ‏اى تأخير در آن ممكن نيست.


== <big>امتثال آیۀ «بَلّغ»</big><ref>سخنرانی استثنائی غدیر: ص۵۱.</ref> ==
اقدام دوم اعلان رسمى براى همه حاجيان بود كه در روز چهاردهم ذى ‏الحجة به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى [[بلال]] اعلام شد: «فردا همه مردم -  جز معلولان -  بايد به طرف [[غدير خم]] حركت كنند».
<big>همۀ سخنرانى‏ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى ابلاغ دستورات پروردگار بود، اما در هيچ كدام خداوند دستور خاصى براى ابلاغ نداده بود.</big>


<big>وقتى حكمى مانند نماز و امثال آن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى‏ شد به معناى آن بود كه آن را به مردم برساند، و نياز نبود كه امر خاصى هم بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شود كه امر نماز را به مردم ابلاغ كن.</big>
اين اعلامِ كوتاه شاملِ چهار نكته مهم بود كه توجه همه را جلب كرد:


<big>اما در مسئله ولايت، گذشته از اصل مسئله كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده بود، براى ابلاغ آن امر خاص ديگرى نازل شد و آن آيه ۶۷ [[سوره مائده]] بود: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»:</big>
'''نكته اول:''' زمان آن كه فرداى آن روز -يعنى روز ۱۵ ذى ‏الحجة-  بود.


<big>«اى پيامبر، برسان آنچه در حق على از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى ‏كند».</big>
'''نكته دوم:''' مخاطبين اين پيام كه همه حاجيان بودند، و طبعاً شامل اهل مكه و [[طائف]] و يمن نيز مى‏ شد كه مسيرشان به سمت غدير نبود ولى بايد براى مراسم مورد نظر اين مسير را مى‏ آمدند.


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله با توجه به همين امر خاص، مراسم غدير را ترتيب داد تا ابلاغ اين حكم به شكل خاصى انجام پذيرد. اقدام بديعى كه در سخنرانى غدير انجام گرفت آن بود كه در همان آغاز سخن -  پس از حمد و ثنا -  پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت اعلام كرد كه اين سخنرانى به خاطر نزول آن دستور است، آنجا كه فرمود: اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ: من اكنون در حال اداى وظيفه نسبت به مطلبى هستم كه خدا بر من وحى فرموده است.</big>
'''نكته سوم:''' استثناى معلولان بود كه به معناى وجوب و لزوم آمدن تا غدير بر هر مرد و زنى از هر قوم و قبيله‏ اى بود جز معلولان كه عملاً قادر به آمدن نبودند.


<big>آنگاه به توضيح آن تبليغ پرداخت و در پايان فرمود: «فَاَوْحى اِلَىَّ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...»: «خدا بر من وحى كرده كه اى رسول ابلاغ كن آنچه از پروردگار بر تو نازل شده ...». و تصريح كرد كه موضوع اين ابلاغ ولايت على‏ عليه السلام است.</big>  
'''نكته چهارم:''' تعيين مقصد بود، كه آدرس محل برگزارى مراسم را به همه معرفى مى‏فرمود؛ و اين به معناى برنامه ‏اى دقيق براى اعلان ولايت بود كه حتى مكان آن از پيش معين شده بود، و مردم را با انتظار و اشتياق خاصى به سوى ميعادگاه ولايت مى‏ كشاند.<ref>بحارالانوار: ج۳۷ ص۱۱۱.</ref>


<big>به همين خاطر در همان آغاز خطبه غدير -  در حالى كه پس از اعلان نزول آيه‏ مردم منتظر ورود به اصل مطلب بودند، با كمال تعجب متوجه شدند كه پيامبر صلى الله عليه و آله مسئلۀ تعطيل اين سخنرانى را مطرح مى ‏كند!! حضرت به صراحت فرمود: «از [[جبرئيل]] خواستم كه از خدا بخواهد كه مرا از ابلاغ اين پيام معاف بدارد»!</big>
== اكمال دين با ابلاغ ولايت<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۵۱-۱۹۹.</ref> ==
در اوج حساس ‏ترين مقطع مراسم غدير، كه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بر فراز دست پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داشت و آن حضرت از بالاى [[منبر]] غدير على‏ عليه السلام را به جهانيان نشان مى‏داد و معرفى مى‏كرد، اين آيه نازل شد.


<big>اين مطلب در ذهن مخاطبان دو سؤال به ميان آورد: يكى آنكه بدانند چرا حضرت چنين درخواستى را نموده است، و ديگر اينكه اگر چنين خواسته‏اى در ميان بوده پس چگونه اكنون سخنرانى در حال انجام است؟</big>
پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ و هنوز على‏ عليه السلام را از فراز دست خويش بر زمين فرود نياورده بود كه خبر كامل شدن دين و تكميل نعمت‏ ها بر آن حضرت نازل شد و خداوند رضايت خويش را از اسلامى كه آخرين خبرش [[ولايت دوازده امام‏ عليهم السلام]] باشد اعلام كرد. امين وحى هم به امر الهى اين خبر خوش را آورد و آن را در قرآن به عنوان سندى ابدى به ثبت رساند:


<big>در دنباله سخن، پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ هر دو سؤال را داد. علت درخواست معاف شدن از ابلاغ پيام را حضور منافقين و فتنه‏ گران ذكر كرد، و علت تعطيل نشدن سخنرانى را حكم قاطع الهى در ابلاغ پيام اعلام كرد، و اينكه خداوند بدون اين ابلاغ از من راضى نمى‏ شود.</big>
«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»<ref>مائده/۳.</ref>:


== <big>امر پيامبر صلى الله عليه و آله به ابلاغ ولايت</big><ref>اولین میراث مکتوب دربارۀ غدیر: ص۲۳.</ref> ==
«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».
<big>از جمله مطالبى كه [[امیرالمؤمنین ‏علیه السلام]] در مجلس [[احتجاج]] و مناشده خود در زمان [[عثمان]] و در مسجد بيان نمود، امر پيامبرصلى الله عليه وآله به ابلاغ غدير بود؛ آنجا كه پس از بيان غدير و [[صحيفۀ ملعونه]]، طلحه گفت: اين مطلب را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم؛ ولى براى ما بيان كن كه چگونه احدى صلاحيت ندارد مطلبى را از پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ نمايد، در حالى كه آن حضرت به ما و به ساير مردم فرمود: «لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ مِنْكُمْ الْغائِبَ» يعنى حاضران شما به غايبان اطلاع دهند؟ و در بيابان عَرَفه در حجةالوداع فرمود:</big>


<big>خدا رحمت كند كسى كه سخن مرا بشنود و آن را در قلب خود جاى دهد و سپس از قول من برساند. چه بسا كسى كه علمى را حمل مى‏ كند ولى خود نمى‏ فهمد، و چه بسا كسى كه علمى را براى فهميده ‏تر از خود حمل مى‏ كند.</big>
پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را از فراز دست بر زمين گذاشت و نزول آيه را به مردم چنين خبر داد: خدايا ! تو هنگام بيان [[ولايت على]] و منصوب نمودنت على را در اين روز، اين آيه را درباره او نازل كردى:


<big>سه چيز است كه قلب فرد مسلمان در آنها خيانت نمى‏ كند: خالص كردن عمل براى خداوند، شنوا بودن و اطاعت و خير خواهى براى واليان امر، و همراهى با اجتماع مسلمانان، چرا كه دعوت واليان امر همه مسلمانان را در بر مى‏ گيرد.</big>
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، و هر كس غير از اسلام در پى دين ديگرى باشد هرگز از او قبول نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است.


<big>و نيز پيامبرصلى الله عليه وآله در بيش از يك مورد بپا خاست و فرمود: حاضران به غايبان برسانند.</big>
اين آيه از جمله مهم‏ترين و اصلى ‏ترين و مشهورترين [[آيات غدير]] است. خداوند در اين آيه به صراحت بيان داشته كه در روز غدير دين و با اعلان ولايت دين را كامل نموده و با ولايت و امامت اسلام دينى الهى و آسمانى است.


<big>اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره فرموده در روز غدير خم و در روز عرفه در حجةالوداع و در روز رحلتش بوده است! پيامبرصلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه هر كس از مردم را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند، و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلب غير از اين موضوع نفرموده است. در واقع پيامبرصلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه به مردم برسانند حجت و دليل كسانى را كه همه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله بدان مبعوث شده را از قول او كسى جز ايشان نمى ‏رساند.</big>
اين آيه از نظر توضيح كلمه به كلمه آن، و نيز موقعيت تاريخى و تحليل اعتقادى مفصل توضيح داده شده است.


<big>طلحه گفت: مشكل مرا آسان نمودى. نمى دانستم پيامبرصلى الله عليه وآله از اين مطلب چه قصد كرده است تا اينكه آن را برايم بيان نمودى. اى اباالحسن، خدا به تو از همه امت جزاى خير دهد.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۱.</ref></big>
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  آيۀ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».


== <big>امر خدا به ابلاغ ولايت</big><ref>غدیر در قرآن: ج۱ ص۶۸-۷۰.</ref> ==
== امام حسین علیه السلام و ابلاغ ولایت<ref>اولین میراث مکتوب دربارۀ غدیر: ص۴۱.</ref> ==
<big>از جمله آياتى كه در سفر [[حجةالوداع]] پس از اتمام اعمال حج و در مسير مكه تا غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيات بود:</big>
يک سال قبل از مرگ معاويه، امام حسين‏ عليه السلام به همراه عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر به حج رفتند. حضرت مردان و زنان بنى هاشم و دوستان و شيعيانشان را كه به حج آمده بودند و نيز گروهى از انصار را كه حضرت و اهل‏ بيتش آنان را مى‏ شناختند جمع كرد.


<big>«فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ . عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ . فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ . إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»<ref>حجر/۹۲-۹۵.</ref>:</big>
سپس سيدالشهداء عليه السلام افرادى را فرستاد و فرمود: احدى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله كه معروف به صلاح و عبادت هستند و امسال به حج آمده ‏اند را ترک نكنيد و آنها را نزد من جمع نماييد.


<big>«قسم به پروردگارت از همه آنان سؤال خواهيم كرد . درباره آنچه انجام مى‏ دهند . پس با صداى بلند آنچه بدان مأمورى ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما . و ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى‏ كنيم».</big>
در [[مِنا]] بيش از هفتصد نفر<ref>در کتاب احتجاج: هزار نفر.</ref> نزد آن حضرت در خيمه ‏اش جمع شدند كه اكثر آنان از تابعين بودند، و حدود دويست نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و ديگران بودند.


امام حسين‏ عليه السلام در مقابل آنان براى خطابه ايستاد و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود: اما بعد، اين طغيانگر درباره ما و شيعيانمان آنچه ديديد و مى‏ دانيد و حاضر بوده ‏ايد روا داشت! من مى‏ خواهم از شما مطالبى را سؤال كنم. اگر راست گفتم مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم [[تکذیب]] كنيد.


آنگاه امام حسين‏ عليه السلام چيزى از آنچه خداوند درباره آنان از قرآن نازل كرده ترک نكرد مگر آنكه تلاوت نمود و تفسير كرد.


<big>اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:</big>
سليم مى‏ گويد: از جمله آنچه حضرت آنان را قسم داد و آنان را متذكر شد اين بود كه فرمود: شما را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا مى‏ دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم او را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: «بايد حاضر به غايب خبر دهد»؟ گفتند: آرى به خدا قسم.<ref>کتاب سلیم: حدیث ۱۱.</ref>


'''<big>موقعيت تاريخى</big>'''
== امتثال آیۀ «بَلّغ»<ref>سخنرانی استثنائی غدیر: ص۵۱.</ref> ==
همۀ سخنرانى‏ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى ابلاغ دستورات پروردگار بود، اما در هيچ كدام خداوند دستور خاصى براى ابلاغ نداده بود.


<big>بلال در روز سيزدهم ذى الحجة، در مكه از طرف پيامبرصلى الله عليه وآله اعلان عمومى داد: فردا هيچ كس -  جز معلولان -  نبايد بماند، و همه بايد حركت كنند تا پس از طى مسافت چهار روزه، بتوانند روز پنجم را در غدير حاضر باشند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.</ref></big>
وقتى حكمى مانند نماز و امثال آن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى‏ شد به معناى آن بود كه آن را به مردم برساند، و نياز نبود كه امر خاصى هم بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شود كه امر نماز را به مردم ابلاغ كن.


<big>با اين اعلان همه مردم آماده شدند، و پس از يک روز توقف صبح روز چهاردهم قافلۀ عظيم حجاج كه عده ‏اى از اهل مكه و اهل يمن نيز آنان را همراهى مى‏ كردند به سوى غدير به حركت در آمد. در بين راه نيز وحى الهى همچنان نازل مى‏ شد و غدير را پشتيبانى مى ‏كرد.</big>
اما در مسئله ولايت، گذشته از اصل مسئله كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده بود، براى ابلاغ آن امر خاص ديگرى نازل شد و آن آيه ۶۷ [[سوره مائده]] بود: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»:


<big>حذيفۀ يمانى كه گزارش لحظه به لحظه از اين سفر تاريخى ارائه داده، مرحله بعدى نزول آيات را در روز سوم حركت چنين ترسيم مى‏ كند:</big>
«اى پيامبر، برسان آنچه در حق على از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى ‏كند».


<big>فَسارَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله يَوْمَيْنِ وَ لَيْلَتَيْنِ. فَلَمّا كانَ فِى الْيَوْمِ الثالِثِ اتاهُ جِبْرَئيلُ بِآخِرِ سُورَةِ الْحِجْرِ فَقالَ: اقْرَءْ: «فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ، إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ». قالَ: وَ رَحِلَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله وَ اغَذَّ السَّيْرَ مُسْرِعاً لِيَنْصِبَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ.</big>
پيامبرصلى الله عليه وآله با توجه به همين امر خاص، مراسم غدير را ترتيب داد تا ابلاغ اين حكم به شكل خاصى انجام پذيرد. اقدام بديعى كه در سخنرانى غدير انجام گرفت آن بود كه در همان آغاز سخن -  پس از حمد و ثنا -  پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت اعلام كرد كه اين سخنرانى به خاطر نزول آن دستور است، آنجا كه فرمود: اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ: من اكنون در حال اداى وظيفه نسبت به مطلبى هستم كه خدا بر من وحى فرموده است.


<big>پيامبر صلى الله عليه و آله دو روز و دو شب راه پيمود. روز سوم كه شد جبرئيل آيات آخر سوره حجر را آورد و گفت: بخوان: «قسم به پروردگارت از همه آنان سؤال خواهيم كرد درباره آنچه انجام مى‏ دهند. پس با صداى بلند آنچه بدان مأمورى ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما، و ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى‏ كنيم». اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آنجا حركت كرد و سرعت سير را زيادتر نمود تا على ‏عليه السلام را به عنوان عَلَم و علامتى براى مردم منصوب نمايد.<ref>بحارالانوار: ج۲۸ ص۹۸. ارشاد القلوب: ج۲ ص۱۱۲-۱۳۵. کشف الیقین: ص۱۳۷.</ref></big>
آنگاه به توضيح آن تبليغ پرداخت و در پايان فرمود: «فَاَوْحى اِلَىَّ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...»: «خدا بر من وحى كرده كه اى رسول ابلاغ كن آنچه از پروردگار بر تو نازل شده ...». و تصريح كرد كه موضوع اين ابلاغ ولايت على‏ عليه السلام است.  


'''<big>تحلیل اعتقادی</big>'''
به همين خاطر در همان آغاز خطبه غدير -  در حالى كه پس از اعلان نزول آيه‏ مردم منتظر ورود به اصل مطلب بودند، با كمال تعجب متوجه شدند كه پيامبر صلى الله عليه و آله مسئلۀ تعطيل اين سخنرانى را مطرح مى ‏كند!! حضرت به صراحت فرمود: «از [[جبرئيل]] خواستم كه از خدا بخواهد كه مرا از ابلاغ اين پيام معاف بدارد»!


<big>نزول اين آيات در موقعيتى كه نيمى از مسير مكه تا غدير طى شده و كاروان به مقصد نزديک مى‏ شود، نشانه اشراف كامل پروردگار بر لحظه لحظۀ اين برنامه اعتقادى است.</big>
اين مطلب در ذهن مخاطبان دو سؤال به ميان آورد: يكى آنكه بدانند چرا حضرت چنين درخواستى را نموده است، و ديگر اينكه اگر چنين خواسته‏اى در ميان بوده پس چگونه اكنون سخنرانى در حال انجام است؟


<big>سه نكته مهم درباره غدير در اين مقطع بيان شده است:</big>
در دنباله سخن، پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ هر دو سؤال را داد. علت درخواست معاف شدن از ابلاغ پيام را حضور منافقين و فتنه‏ گران ذكر كرد، و علت تعطيل نشدن سخنرانى را حكم قاطع الهى در ابلاغ پيام اعلام كرد، و اينكه خداوند بدون اين ابلاغ از من راضى نمى‏ شود.


<big>'''الف) سؤال از همه مردم درباره ولايت'''</big>
== امر پيامبر صلى الله عليه و آله به ابلاغ ولايت<ref>اولین میراث مکتوب دربارۀ غدیر: ص۲۳.</ref> ==
از جمله مطالبى كه امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در مجلس [[احتجاج]] و مناشده خود در زمان [[عثمان بن عفّان|عثمان]] و در مسجد بيان نمود، امر پيامبرصلى الله عليه وآله به ابلاغ غدير بود؛ آنجا كه پس از بيان غدير و صحيفۀ ملعونه، طلحه گفت: اين مطلب را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم؛ ولى براى ما بيان كن كه چگونه احدى صلاحيت ندارد مطلبى را از پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ نمايد، در حالى كه آن حضرت به ما و به ساير مردم فرمود: «لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ مِنْكُمْ الْغائِبَ» يعنى حاضران شما به غايبان اطلاع دهند؟ و در بيابان عَرَفه در حجةالوداع فرمود:


<big>«فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ». خداوند قسم ياد مى ‏كند و با لام تأكيد در اول فعل و نون تأكيد در آخر آن عنايت بيشترى نسبت به آن نشان مى ‏دهد و با آوردن كلمۀ «أَجْمَعِينَ» اين تأكيد را بيشتر مى‏ نمايد. همه اين تأكيدات درباره اين است كه از عملكرد مردم سؤال خواهد شد.</big>
خدا رحمت كند كسى كه سخن مرا بشنود و آن را در قلب خود جاى دهد و سپس از قول من برساند. چه بسا كسى كه علمى را حمل مى‏ كند ولى خود نمى‏ فهمد، و چه بسا كسى كه علمى را براى فهميده ‏تر از خود حمل مى‏ كند.


<big>آنچه مهم است ارتباط اين عملكرد با مسئله ‏اى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در حال حركت به سوى آن است و آن چيزى جز ولايت على عليه السلام نيست. در حديث ديگرى كه از پيامبرصلى الله عليه وآله درباره اين آيه پرسيدند، فرمود: درباره ولايت على بن ابى‏ طالب سؤال مى‏ شود.<ref>مناقب اميرالمؤمنين ‏عليه السلام (محمد بن سليمان كوفى): ج ۱ ص ۱۵۶ ح ۹۰. مناقب ابن‏ شهرآشوب: ج ۲ ص ۴. شواهد التنزيل: ج ۱ ص ۴۲۳ ح ۴۵۲. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۲۷۱. </ref></big>
سه چيز است كه قلب فرد مسلمان در آنها خيانت نمى‏ كند: خالص كردن عمل براى خداوند، شنوا بودن و اطاعت و خير خواهى براى واليان امر، و همراهى با اجتماع مسلمانان، چرا كه دعوت واليان امر همه مسلمانان را در بر مى‏ گيرد.


<big>'''ب) اعلان ولايت، مأموريتى الهى با صداى بلند'''</big>
و نيز پيامبرصلى الله عليه وآله در بيش از يك مورد بپا خاست و فرمود: حاضران به غايبان برسانند.


<big>«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ». در اين آيه چهار نكته ظريف درباره ولايت به چشم مى‏ خورد:</big>
اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود: آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره فرموده در روز غدير خم و در روز عرفه در حجةالوداع و در روز رحلتش بوده است! پيامبرصلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه هر كس از مردم را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند، و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلب غير از اين موضوع نفرموده است. در واقع پيامبرصلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه به مردم برسانند حجت و دليل كسانى را كه همه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله بدان مبعوث شده را از قول او كسى جز ايشان نمى ‏رساند.


<big>نكته اول: كلمه «اصدع» دربارۀ ولايت به كار رفته در حالى كه در اكثر موارد از كلمۀ «بلِّغ» و نظاير آن استفاده شده است. «اصدع» به معناى اعلان با صداى بلند و ابلاغى است كه اطمينان از رسيدن خبر به مخاطبين در آن لحاظ شده باشد؛ و حقاً مراسم غدير اين گونه ابلاغ شد به طورى كه خبر آن تا دورترين نقاط جهان آن روز و امروز منتشر شد، و تا دوردست‏ هاى زمان و در همه اعصار تاكنون پخش شده است.</big>
طلحه گفت: مشكل مرا آسان نمودى. نمى دانستم پيامبرصلى الله عليه وآله از اين مطلب چه قصد كرده است تا اينكه آن را برايم بيان نمودى. اى اباالحسن، خدا به تو از همه امت جزاى خير دهد.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۱.</ref>


== امر خدا به ابلاغ ولايت<ref>غدیر در قرآن: ج۱ ص۶۸-۷۰.</ref> ==
از جمله آياتى كه در سفر [[حجةالوداع]] پس از اتمام اعمال حج و در مسير مكه تا غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيات بود:


«فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ . عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ . فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ . إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»<ref>حجر/۹۲-۹۵.</ref>:


<big>نكته دوم: كلمه «تُؤْمَرُ» حاكى از مأموريت الهى ولايت است و صراحتى در نزول امر ولايت از جانب خدا بر پيامبر صلى الله عليه و آله است.</big>
«قسم به پروردگارت از همه آنان سؤال خواهيم كرد . درباره آنچه انجام مى‏ دهند . پس با صداى بلند آنچه بدان مأمورى ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما . و ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى‏ كنيم».


اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:


'''موقعيت تاريخى'''


<big>نكته سوم: «مُشْرِكين» در چنين موقعيتى چه كسانى مى ‏توانند باشند؟ با توجه به اينكه پس از فتح مكه پيامبر صلى الله عليه و آله معارضى از مشركين نداشت، منظور از مشركين يا منافقينى هستند كه با ظاهر اسلام باطن شرک را حفظ كرده ‏اند و يا كسانى هستند كه مايلند در خلافت پيامبرصلى الله عليه وآله شركتى داشته باشند.</big>  
بلال در روز سيزدهم ذى الحجة، در مكه از طرف پيامبرصلى الله عليه وآله اعلان عمومى داد: فردا هيچ كس -  جز معلولان -  نبايد بماند، و همه بايد حركت كنند تا پس از طى مسافت چهار روزه، بتوانند روز پنجم را در غدير حاضر باشند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.</ref>


<big>نكته چهارم: كلمۀ «أَعْرِضْ» حاكى از بى‏ توجهى و اعتنا نكردن است. يعنى اين امر پروردگار به قدرى مهم است كه در انجام آن به هيچ عكس العملى نبايد اعتنا كرد.</big>
با اين اعلان همه مردم آماده شدند، و پس از يک روز توقف صبح روز چهاردهم قافلۀ عظيم حجاج كه عده ‏اى از اهل مكه و اهل يمن نيز آنان را همراهى مى‏ كردند به سوى غدير به حركت در آمد. در بين راه نيز وحى الهى همچنان نازل مى‏ شد و غدير را پشتيبانى مى ‏كرد.


<big>'''ج) وعده حفظ پيامبرصلى الله عليه و آله'''</big>
حذيفۀ يمانى كه گزارش لحظه به لحظه از اين سفر تاريخى ارائه داده، مرحله بعدى نزول آيات را در روز سوم حركت چنين ترسيم مى‏ كند:


<big>«إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ». چنانكه در اوايل خطابۀ غدير آمده، يكى از عمده ‏ترين موانع بر سر راه ابلاغ ولايت در غدير حضور مسخره كنندگان اسلام از داخل مسلمين بود كه همان منافقين بودند. پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير فرمود:</big>
فَسارَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله يَوْمَيْنِ وَ لَيْلَتَيْنِ. فَلَمّا كانَ فِى الْيَوْمِ الثالِثِ اتاهُ جِبْرَئيلُ بِآخِرِ سُورَةِ الْحِجْرِ فَقالَ: اقْرَءْ: «فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ، إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ». قالَ: وَ رَحِلَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله وَ اغَذَّ السَّيْرَ مُسْرِعاً لِيَنْصِبَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ.


<big>«از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا ... از حيله‏ هاى مسخره كنندگان اسلام ([[المستهزئين بالاسلام]]) اطلاع دارم».<ref>در این باره مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص۱۳۹ بخش۲.</ref></big>
پيامبر صلى الله عليه و آله دو روز و دو شب راه پيمود. روز سوم كه شد جبرئيل آيات آخر سوره حجر را آورد و گفت: بخوان: «قسم به پروردگارت از همه آنان سؤال خواهيم كرد درباره آنچه انجام مى‏ دهند. پس با صداى بلند آنچه بدان مأمورى ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما، و ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى‏ كنيم». اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آنجا حركت كرد و سرعت سير را زيادتر نمود تا على ‏عليه السلام را به عنوان عَلَم و علامتى براى مردم منصوب نمايد.<ref>بحارالانوار: ج۲۸ ص۹۸. ارشاد القلوب: ج۲ ص۱۱۲-۱۳۵. کشف الیقین: ص۱۳۷.</ref>


'''تحلیل اعتقادی'''


نزول اين آيات در موقعيتى كه نيمى از مسير مكه تا غدير طى شده و كاروان به مقصد نزديک مى‏ شود، نشانه اشراف كامل پروردگار بر لحظه لحظۀ اين برنامه اعتقادى است.


<big>در اين آيه خداوند صريحاً به پيامبرش وعده خنثى سازى توطئه هاى آنان و دفع خطر آنان را مى‏ دهد؛ و عملاً هم برگزارى مراسم سه روزه در آرامش كامل و حفظ حضرت از خطر قتل در كوه هرشى<ref>در اين باره مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۰۸، ۱۳۱، ۲۱۷، ۲۳۰، ۲۳۵، ۴۷۶ و ج۲ ص۱۰۱، ۴۰۶ و ج۳ ص۷۷.</ref>، نشان داد كه وقتى ضمانت خداوند پشتوانه عمل باشد، هيچ قدرتى توان بر هم زدن آن را ندارد.</big>
سه نكته مهم درباره غدير در اين مقطع بيان شده است:


<big>نكته ديگرى كه در متن حديث جلب توجه مى‏ كند عبارت: «اتاهُ جِبْرَئيلُ بِآخَرِ سُورَةِ الْحِجْرِ» است. از اين جمله مى ‏توان استفاده كرد كه آيات نازل شده در اين مورد همه آيات آخر سوره حجر است و اختصاص به چند آيه ذكر شده ندارد.</big>
'''الف) سؤال از همه مردم درباره ولايت'''


<big>دنبالۀ آيات از آيه ۹۶ تا ۹۹ در توصيف استهزاكنندگان و آزار آنان نسبت به ساحت مقدس پيامبر صلى الله عليه وآله چنين است:</big>
«فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ». خداوند قسم ياد مى ‏كند و با لام تأكيد در اول فعل و نون تأكيد در آخر آن عنايت بيشترى نسبت به آن نشان مى ‏دهد و با آوردن كلمۀ «أَجْمَعِينَ» اين تأكيد را بيشتر مى‏ نمايد. همه اين تأكيدات درباره اين است كه از عملكرد مردم سؤال خواهد شد.


<big>«الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّه إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ . وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ . فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ . وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»: «كسانى كه خداى ديگرى در كنار خدا قرار مى‏ دهند كه به زودى خواهند دانست. ما خوب مى‏ دانيم كه از آنچه مى‏ گويند سينه‏ ات به تنگ مى ‏آيد. پس با حمد پروردگارت [[تسبيح]] بگو و از سجده كنندگان باش و پروردگارت را عبادت كن تا برايت يقين حاصل شود».</big>
آنچه مهم است ارتباط اين عملكرد با مسئله ‏اى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در حال حركت به سوى آن است و آن چيزى جز ولايت على عليه السلام نيست. در حديث ديگرى كه از پيامبرصلى الله عليه وآله درباره اين آيه پرسيدند، فرمود: درباره ولايت على بن ابى‏ طالب سؤال مى‏ شود.<ref>مناقب اميرالمؤمنين ‏عليه السلام (محمد بن سليمان كوفى): ج ۱ ص ۱۵۶ ح ۹۰. مناقب ابن‏ شهرآشوب: ج ۲ ص ۴. شواهد التنزيل: ج ۱ ص ۴۲۳ ح ۴۵۲. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۲۷۱. </ref>


== <big>احياء شعائر با نشر غدير<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۹۳. </ref></big> ==
'''ب) اعلان ولايت، مأموريتى الهى با صداى بلند'''
<big>مراسمى كه به عنوان احياى [[شعائر]] برگزار مى ‏شود با مراسمى كه با اهداف بلند مدت اجرا مى‏ شود، اين تفاوت را دارد كه در نوع اول آنچه بر جاى مى‏ ماند انتشار خبر آن است، ولى در نوع دوم گذشته از گزارش خبرى بايد اسناد تثبيت شده ‏اى از آن براى نسل ‏هاى آينده باقى بماند، تا اهداف دقيق آن را منتقل نمايد.</big>


== <big>بزرگ‏ترين امر به معروف ابلاغ ولايت</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص۲۲۳-۲۳۱.</ref> ==
«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ». در اين آيه چهار نكته ظريف درباره ولايت به چشم مى‏ خورد:
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش دهم [[خطبه غدیر]] ضمن دستور به [[امر به معروف]] و [[نهی از منكر]]، دو نكته بسيار مهم درباره امر به معروف و نهى از منكر يادآور شد كه اگر آن حضرت نفرموده بود به ذهن كسى خطور نمى ‏كرد.</big>


<big>يكى اينكه بالاترين امر به معروف رساندن مسئلۀ امامت امامان و نهى از مخالفت با ايشان است. ديگر اينكه امر به معروف و نهى از منكر بايد طبق دستور مقام عصمت باشد، و گرنه معروف و منكر شناخته نمى ‏شود تا كسى بخواهد امر و نهى كند.</big>
'''نكته اول:''' كلمه «اصدع» دربارۀ ولايت به كار رفته در حالى كه در اكثر موارد از كلمۀ «بلِّغ» و نظاير آن استفاده شده است. «اصدع» به معناى اعلان با صداى بلند و ابلاغى است كه اطمينان از رسيدن خبر به مخاطبين در آن لحاظ شده باشد؛ و حقاً مراسم غدير اين گونه ابلاغ شد به طورى كه خبر آن تا دورترين نقاط جهان آن روز و امروز منتشر شد، و تا دوردست‏ هاى زمان و در همه اعصار تاكنون پخش شده است.


<big>اَلا وَ اِنّى اُجَدِّدُ الْقَوْلَ: اَلا فَاَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ.</big>
'''نكته دوم:''' كلمه «تُؤْمَرُ» حاكى از مأموريت الهى ولايت است و صراحتى در نزول امر ولايت از جانب خدا بر پيامبر صلى الله عليه و آله است.


<big>اَلا وَ اِنَّ رَأْسَ الاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ اَنْ تَنْتَهُوا اِلى قَوْلى وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ يَحْضُرْ وَ تَأْمُرُوهُ بِقَبُولِهِ عَنّى وَ تَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ اَمْرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَ مِنّى. وَ لا اَمْرَ بِمَعْرُوفٍ وَ لا نَهْىَ عَنْ مُنْكَرٍ اِلاَّ مَعَ اِمامٍ مَعْصُومٍ:</big>
'''نكته سوم:''' «مُشْرِكين» در چنين موقعيتى چه كسانى مى ‏توانند باشند؟ با توجه به اينكه پس از فتح مكه پيامبر صلى الله عليه و آله معارضى از مشركين نداشت، منظور از مشركين يا منافقينى هستند كه با ظاهر اسلام باطن شرک را حفظ كرده ‏اند و يا كسانى هستند كه مايلند در خلافت پيامبرصلى الله عليه وآله شركتى داشته باشند.  


<big>من سخن خود را تكرار مى‏ كنم: نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و به كار نيک امر كنيد و از منكرات نهى نماييد.</big>
'''نكته چهارم:''' كلمۀ «أَعْرِضْ» حاكى از بى‏ توجهى و اعتنا نكردن است. يعنى اين امر پروردگار به قدرى مهم است كه در انجام آن به هيچ عكس العملى نبايد اعتنا كرد.


'''ج) وعده حفظ پيامبرصلى الله عليه و آله'''


<big>بدانيد كه بالاترين امر به معروف آن است كه سخن مرا بفهميد و آن را به كسانى كه حاضر نيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهى نماييد، چرا كه اين دستورى از جانب خداوند عز و جل و از نزد من است، و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى نمى‏ شود مگر با امام معصوم.</big>
«إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ». چنانكه در اوايل خطابۀ غدير آمده، يكى از عمده ‏ترين موانع بر سر راه ابلاغ ولايت در غدير حضور مسخره كنندگان اسلام از داخل مسلمين بود كه همان منافقين بودند. پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير فرمود:


== <big>بيعت براى ابلاغ غدير به نسل های آينده</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۲ ژرفاى غدير: ص ۱۱۰.</ref> ==
«از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا ... از حيله‏ هاى مسخره كنندگان اسلام ([[المستهزئين بالاسلام]]) اطلاع دارم».<ref>در این باره مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص۱۳۹ بخش۲.</ref>
<big>به همان اندازه كه بلند كردن و معرفى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از فراز منبر غدير، مهم‏ترين اقدام عملى در خطابۀ غدير به شمار مى ‏آيد، بيعت گرفتن يكجا از صد و بيست هزار نفر نيز از شگرف ‏ترين اقداماتى بود كه مردم تا آن روز نظيرش را نديده بودند و احتمال هم نمى ‏دادند كه چگونه به انجام خواهد رسيد.</big>


<big>ناگهان شنيدند كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: چون من يک دست دارم و از فراز اين منبر نمى‏ توانم با صد و بيست هزار دست بيعت كنم، راه ديگر آن است كه من مطالبى را با نيت بيعت به شما بگويم و شما عين آن جملات را با من تكرار كنيد.</big>
در اين آيه خداوند صريحاً به پيامبرش وعده خنثى سازى توطئه هاى آنان و دفع خطر آنان را مى‏ دهد؛ و عملاً هم برگزارى مراسم سه روزه در آرامش كامل و حفظ حضرت از خطر قتل در كوه هرشى<ref>در اين باره مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۰۸، ۱۳۱، ۲۱۷، ۲۳۰، ۲۳۵، ۴۷۶ و ج۲ ص۱۰۱، ۴۰۶ و ج۳ ص۷۷.</ref>، نشان داد كه وقتى ضمانت خداوند پشتوانه عمل باشد، هيچ قدرتى توان بر هم زدن آن را ندارد.


<big>مضمون آن جملات بيعت بر سر اطاعت از دوازده امام ‏عليهم السلام با قلب و جان و زبان و دست بود، و پيمان بر سر پايدارى و تغيير ندادن تا روز قيامت بسته مى شد. نكته جالب اين بيعت لسانى ميثاق بستن بر سر ابلاغ پيام غدير به همه نسل ‏ها در طول زمان‏ ها و همه مردم در گستره مكان‏ ها بود.</big>
نكته ديگرى كه در متن حديث جلب توجه مى‏ كند عبارت: «اتاهُ جِبْرَئيلُ بِآخَرِ سُورَةِ الْحِجْرِ» است. از اين جمله مى ‏توان استفاده كرد كه آيات نازل شده در اين مورد همه آيات آخر سوره حجر است و اختصاص به چند آيه ذكر شده ندارد.


<big>در يك لحظه همۀ گوش‏ها متوجه جمله جمله سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله شد تا بتوانند آن را دقيقاً تكرار كنند. صداى يكپارچه صد و بيست هزار نفر كه يكصدا پس از شنيدن جملات از پيامبرصلى الله عليه وآله آن را تكرار مى‏ كردند، هيبت عجيبى بر سرزمين غدير حاكم كرده بود.</big>
دنبالۀ آيات از آيه ۹۶ تا ۹۹ در توصيف استهزاكنندگان و آزار آنان نسبت به ساحت مقدس پيامبر صلى الله عليه وآله چنين است:


<big>جمله‏ اى كه مردم در غدير پيرامون موضوع ولايت بر سر آنها بيعت كردند اين بود: از قول تو، به نزديكان و دوردستان از فرزندان و فاميل خود مى‏ رسانيم.</big>
«الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّه إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ . وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ . فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ . وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»: «كسانى كه خداى ديگرى در كنار خدا قرار مى‏ دهند كه به زودى خواهند دانست. ما خوب مى‏ دانيم كه از آنچه مى‏ گويند سينه‏ ات به تنگ مى ‏آيد. پس با حمد پروردگارت [[تسبيح]] بگو و از سجده كنندگان باش و پروردگارت را عبادت كن تا برايت يقين حاصل شود».


<big>تصور كنيد كه يک جمله تكرار نمى‏ شد، بلكه متن بلندى بود كه به خاطر ياد گرفتن مردم بايد در فرازهاى كوتاه به مردم گفته مى ‏شد. چه منظره بديعى بود كه در كمال نظم چهل قطعه پشت سر هم به مردم گفته شد و آنان تكرار كردند، و صداى درهم آميخته مردم تا اوج آسمان‏ها رسيد.</big>
== احياء شعائر با نشر غدير<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۹۳. </ref>==
مراسمى كه به عنوان احياى [[شعائر]] برگزار مى ‏شود با مراسمى كه با اهداف بلند مدت اجرا مى‏ شود، اين تفاوت را دارد كه در نوع اول آنچه بر جاى مى‏ ماند انتشار خبر آن است، ولى در نوع دوم گذشته از گزارش خبرى بايد اسناد تثبيت شده ‏اى از آن براى نسل ‏هاى آينده باقى بماند، تا اهداف دقيق آن را منتقل نمايد.


<big>به راستى كه اين بيعت از بيعت با دست فراتر بود، و كدام سياستى بالاتر از اينكه قبل از بيعت با دست‏ ها محتواى اين بيعت روشن شود. اين روشنگرى هم براى مخاطبين غدير و هم براى همه نسل‏ هايى كه در حد خود به گونه ‏اى در اين بيعت شركت داشتند، شفافيت اسلام و گونه‏ هاى تبليغى آن را به همه نشان داد؛ و تا قيامت مايه افتخار مكتب اسلام شد.</big>
== بزرگ‏ترين امر به معروف ابلاغ ولايت<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص۲۲۳-۲۳۱.</ref> ==
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش دهم [[خطبه غدیر]] ضمن دستور به [[امر به معروف]] و [[نهی از منكر]]، دو نكته بسيار مهم درباره امر به معروف و نهى از منكر يادآور شد كه اگر آن حضرت نفرموده بود به ذهن كسى خطور نمى ‏كرد.


== <big>تبليغ ولايت توسط پيامبرصلى الله عليه وآله</big><ref>اسرار غدیر: ص۲۰۳.</ref> ==
يكى اينكه بالاترين امر به معروف رساندن مسئلۀ امامت امامان و نهى از مخالفت با ايشان است. ديگر اينكه امر به معروف و نهى از منكر بايد طبق دستور مقام عصمت باشد، و گرنه معروف و منكر شناخته نمى ‏شود تا كسى بخواهد امر و نهى كند.
<big>از جمله معارفى كه در خطبه غدير به آن اشاره شده مسئلۀ تبليغ پيامبر صلى الله عليه و آله است، كه در اين باره سه نكته فرمودند:</big>


<big>الف) در رسانيدن آنچه خداوند بر او نازل كرده كوتاهى نكرده است.</big>
اَلا وَ اِنّى اُجَدِّدُ الْقَوْلَ: اَلا فَاَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ.


<big>ب) مطالب را براى مردم روشن كرده و فهمانيده است. عين عبارت چنين است: «بدانيد كه ادا كردم و رساندم و شنواندم و واضح نمودم».</big>
اَلا وَ اِنَّ رَأْسَ الاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ اَنْ تَنْتَهُوا اِلى قَوْلى وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ يَحْضُرْ وَ تَأْمُرُوهُ بِقَبُولِهِ عَنّى وَ تَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ اَمْرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَ مِنّى. وَ لا اَمْرَ بِمَعْرُوفٍ وَ لا نَهْىَ عَنْ مُنْكَرٍ اِلاَّ مَعَ اِمامٍ مَعْصُومٍ:


<big>ج) خدا را بر رساندن و تبليغ خود شاهد گرفتند.</big>
من سخن خود را تكرار مى‏ كنم: نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و به كار نيک امر كنيد و از منكرات نهى نماييد.


== <big>تشكر خداوند از ابلاغ ولايت توسط پيامبرصلى الله عليه وآله</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۰۹.</ref> ==
بدانيد كه بالاترين امر به معروف آن است كه سخن مرا بفهميد و آن را به كسانى كه حاضر نيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهى نماييد، چرا كه اين دستورى از جانب خداوند عز و جل و از نزد من است، و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى نمى‏ شود مگر با امام معصوم.
<big>در لحظاتى كه خطابۀ پيامبرصلى الله عليه وآله به اوج خود رسيد و حضرت جمله معروف «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» را بر زبان جارى فرمود، منافقين و به خصوص اصحاب صحيفه طاقتشان تمام شد و از همان مقابل منبر سخنانى توهين ‏آميز بين خود رد و بدل كردند. خداوند در پاسخ به اين اهانت ‏ها آيات اول تا هشتم [[سوره قلم]] را نازل كرد.</big>


<big>از جمله اين آيه بود: «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»<ref>قلم/۳.</ref> كه دقيقاً در مقابل آيه «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» است. يعنى: اى پيامبر، همان گونه كه اگر ولايت على را ابلاغ نكرده بودى رسالت خدا را نرسانده بودى، اكنون كه اين مهم را به انجام رساندى نزد خداوند اجر و پاداشى بى ‏منت خواهى داشت.</big>
== بيعت براى ابلاغ غدير به نسل های آينده<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۲ ژرفاى غدير: ص ۱۱۰.</ref> ==
به همان اندازه كه بلند كردن و معرفى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از فراز منبر غدير، مهم‏ترين اقدام عملى در خطابۀ غدير به شمار مى ‏آيد، بيعت گرفتن يكجا از صد و بيست هزار نفر نيز از شگرف ‏ترين اقداماتى بود كه مردم تا آن روز نظيرش را نديده بودند و احتمال هم نمى ‏دادند كه چگونه به انجام خواهد رسيد.


== <big> خطر ابلاغ ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص۹۵، ۹۶.</ref> ==
ناگهان شنيدند كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: چون من يک دست دارم و از فراز اين منبر نمى‏ توانم با صد و بيست هزار دست بيعت كنم، راه ديگر آن است كه من مطالبى را با نيت بيعت به شما بگويم و شما عين آن جملات را با من تكرار كنيد.
<big>با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است.</big>


<big>اين موارد در تفسير ۱۸ آيه از قرآن است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۱ سوره فتح و آيه ۱۵ سوره نور است:</big>
مضمون آن جملات بيعت بر سر اطاعت از دوازده امام ‏عليهم السلام با قلب و جان و زبان و دست بود، و پيمان بر سر پايدارى و تغيير ندادن تا روز قيامت بسته مى شد. نكته جالب اين بيعت لسانى ميثاق بستن بر سر ابلاغ پيام غدير به همه نسل ‏ها در طول زمان‏ ها و همه مردم در گستره مكان‏ ها بود.


<big>«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا، يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ، قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّه شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّه بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً»<ref>فتح/۱۱. </ref>:</big>
در يک لحظه همۀ گوش‏ها متوجه جمله جمله سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله شد تا بتوانند آن را دقيقاً تكرار كنند. صداى يكپارچه صد و بيست هزار نفر كه يكصدا پس از شنيدن جملات از پيامبرصلى الله عليه وآله آن را تكرار مى‏ كردند، هيبت عجيبى بر سرزمين غدير حاكم كرده بود.


<big>«به زودى بر جاى ماندگان از اعراب خواهند گفت: اموال و خانواده ما مشغولمان كرده است. آنان در زبانشان چيزى را مى‏ گويند كه در قلبشان نيست. بگو پس چه كسى در برابر خدا به نفع شما اختيارى دارد اگر او نفعى را براى شما بخواهد؛ بلكه خداوند به آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است».</big>
جمله‏ اى كه مردم در غدير پيرامون موضوع ولايت بر سر آنها بيعت كردند اين بود: از قول تو، به نزديكان و دوردستان از فرزندان و فاميل خود مى‏ رسانيم.


تصور كنيد كه يک جمله تكرار نمى‏ شد، بلكه متن بلندى بود كه به خاطر ياد گرفتن مردم بايد در فرازهاى كوتاه به مردم گفته مى ‏شد. چه منظره بديعى بود كه در كمال نظم چهل قطعه پشت سر هم به مردم گفته شد و آنان تكرار كردند، و صداى درهم آميخته مردم تا اوج آسمان‏ها رسيد.


به راستى كه اين بيعت از بيعت با دست فراتر بود، و كدام سياستى بالاتر از اينكه قبل از بيعت با دست‏ ها محتواى اين بيعت روشن شود. اين روشنگرى هم براى مخاطبين غدير و هم براى همه نسل‏ هايى كه در حد خود به گونه ‏اى در اين بيعت شركت داشتند، شفافيت اسلام و گونه‏ هاى تبليغى آن را به همه نشان داد؛ و تا قيامت مايه افتخار مكتب اسلام شد.


<big>«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّه عَظِيمٌ»<ref>نور/۱۵.</ref></big>:
== تبليغ ولايت توسط پيامبرصلى الله عليه وآله<ref>اسرار غدیر: ص۲۰۳.</ref> ==
از جمله معارفى كه در خطبه غدير به آن اشاره شده مسئلۀ تبليغ پيامبر صلى الله عليه و آله است، كه در اين باره سه نكته فرمودند:


<big>«آن هنگام كه با زبانتان با او ملاقات مى ‏كنيد و با دهانتان مى ‏گوييد آنچه بدان آگاهى نداريد، و اين كار را سهل مى ‏انگاريد در حالى كه نزد خداوند عظيم است».</big>
الف) در رسانيدن آنچه خداوند بر او نازل كرده كوتاهى نكرده است.


ب) مطالب را براى مردم روشن كرده و فهمانيده است. عين عبارت چنين است: «بدانيد كه ادا كردم و رساندم و شنواندم و واضح نمودم».


ج) خدا را بر رساندن و تبليغ خود شاهد گرفتند.


<big>اين دو آيه از سه بُعد قابل بررسى است:</big>
== تشكر خداوند از ابلاغ ولايت توسط پيامبرصلى الله عليه وآله<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۰۹.</ref> ==
در لحظاتى كه خطابۀ پيامبرصلى الله عليه وآله به اوج خود رسيد و حضرت جمله معروف «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» را بر زبان جارى فرمود، منافقين و به خصوص اصحاب صحيفه طاقتشان تمام شد و از همان مقابل منبر سخنانى توهين ‏آميز بين خود رد و بدل كردند. خداوند در پاسخ به اين اهانت ‏ها آيات اول تا هشتم [[سوره قلم]] را نازل كرد.


<big>'''متن خطبه غدير'''</big>
از جمله اين آيه بود: «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»<ref>قلم/۳.</ref> كه دقيقاً در مقابل آيه «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» است. يعنى: اى پيامبر، همان گونه كه اگر ولايت على را ابلاغ نكرده بودى رسالت خدا را نرسانده بودى، اكنون كه اين مهم را به انجام رساندى نزد خداوند اجر و پاداشى بى ‏منت خواهى داشت.


<big>وَ سَالْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ -  ايُّهَا النّاسُ -  لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَ ادْغالِ اللاّئِمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللَّه فى كِتابِهِ بِانَّهُمْ يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ وَ يَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّه عَظِيمٌ:</big>
== خطر ابلاغ ولايت<ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص۹۵، ۹۶.</ref> ==
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است.


<big>از جبرئيل خواستم كه از خداوند بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مطلب به شما معاف بدارد، زيرا از كمى متقين و زيادى منافقين و افساد ملامت كنندگان و حيله ‏هاى مسخره كنندگان اسلام اطلاع دارم، كسانى كه خداوند در كتابش آنان را چنين توصيف فرموده كه با زبانشان مى ‏گويند آنچه در قلب‏ هايشان نيست و اين كار را سهل مى‏ شمارند در حالى كه نزد خداوند عظيم است.<ref>اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref></big>
اين موارد در تفسير ۱۸ آيه از قرآن است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۱ سوره فتح و آيه ۱۵ سوره نور است:


<big>'''موقعيت تاريخى'''</big>
«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا، يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ، قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّه شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّه بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً»<ref>فتح/۱۱. </ref>:


<big>در اوايل خطابه كه آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...» تلاوت شده و حضرت به صراحت فرموده كه اين دستور درباره خلافت على ‏عليه السلام سه بار بر من نازل شده است، در همان حال ناگهان لحن سخن عوض مى‏ شود و حضرت به صراحت تمام مى‏ فرمايد از خدا خواستم مرا از تبليغ اين مسئلۀ معاف بدارد و علت آن حضور منافقين است. آنگاه در توصيف آنان دو آيه از قرآن را كنار هم قرار مى ‏دهد و با تغيير ضماير آن دو را تلفيق مى ‏كند و به عنوان كلام خداوند مطرح مى ‏فرمايد.</big>
«به زودى بر جاى ماندگان از اعراب خواهند گفت: اموال و خانواده ما مشغولمان كرده است. آنان در زبانشان چيزى را مى‏ گويند كه در قلبشان نيست. بگو پس چه كسى در برابر خدا به نفع شما اختيارى دارد اگر او نفعى را براى شما بخواهد؛ بلكه خداوند به آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است».


<big>'''موقعيت قرآنى'''</big>
«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّه عَظِيمٌ»<ref>نور/۱۵.</ref>:


<big>دو آيه مزبور در قرآن در دو سوره جداگانه آمده است. آيه ۱۱ [[سوره فتح]] در توصيف منافقينى است كه از بيعت شجره تخلف ورزيدند و عذرهاى دروغين تراشيدند.</big>
«آن هنگام كه با زبانتان با او ملاقات مى ‏كنيد و با دهانتان مى ‏گوييد آنچه بدان آگاهى نداريد، و اين كار را سهل مى ‏انگاريد در حالى كه نزد خداوند عظيم است».


<big>خداوند درباره عذرهاى آنان مى‏ فرمايد: «با زبان خود مطلبى را مى‏ گويند كه در قلب‏ هايشان نيست». آنگاه دورويى آنان را مورد استهزا قرار مى‏ دهد كه اگر خداوند درباره شما اراده ضرر يا منفعتى نمايد شما چگونه با اين حيله ‏ها كارى پيش خواهيد برد؟!</big>
اين دو آيه از سه بُعد قابل بررسى است:


<big>در آيه ۱۵ [[سوره نور]] قسمت اول آن شباهتى به آيه ۱۱ سوره فتح دارد ولى به جاى «ما ليس فى قلوبكم» جمله «ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ» آمده و فقط قسمت دوم آن در كلام حضرت ديده مى‏ شود و مربوط به داستان «[[افک]]» است، كه منافقين بى‏ محابا نسبت به ساحت مقدس پيامبر صلى الله عليه و آله جسارت كردند. لذا در روايتى آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز سخن در غدير فرمود: دستورى به من داده شد كه از ترس تكذيب اهل «افک» در تنگنا قرار گرفتم.<ref>عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۵۲.</ref></big>
'''متن خطبه غدير'''


== <big>دستور ابلاغ غدیر تا ابد</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص۵۸، ۱۷۹-۱۸۶، ۲۴۶. واقعۀ قرآنی غدیر: ص۹۷.</ref> ==
وَ سَالْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ ايُّهَا النّاسُ لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَ ادْغالِ اللاّئِمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللَّه فى كِتابِهِ بِانَّهُمْ يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ وَ يَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّه عَظِيمٌ:
<big>در هيچ يک از سخنرانى‏ ها و فرامين پيامبرصلى الله عليه وآله دستور ابلاغ به ديگران با اين تأكيد به چشم نمى‏ خورد. اگر چه اقتضاى كلى امر به معروف و نهى از منكر ابلاغ همه دستورات الهى به ديگران است، اما تأكيد سخنران بر اين تبليغ آن هم با اين دقت و ظرافت فقط در خطابۀ غدير و امر ولايت است، كه براى تكميل اتمام حجت الهى همه نسل‏ ها تا روز قيامت موظف به اطلاع رسانى مى‏ شوند؛ تا آنجا كه هر حاضرى در برابر هر غايبى مسئول مى ‏گردد و هر پدرى در قبال فرزند خويش.</big>


<big>حضرت در اين باره به عنوان حجت بودن خطابۀ غدير بر همه نسل‏ ها در گونه ‏اى متفاوت با ساير خطبه ‏ها فرمود: پس بايد حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا روز قيامت ابلاغ نمايند.</big>  
از جبرئيل خواستم كه از خداوند بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مطلب به شما معاف بدارد، زيرا از كمى متقين و زيادى منافقين و افساد ملامت كنندگان و حيله ‏هاى مسخره كنندگان اسلام اطلاع دارم، كسانى كه خداوند در كتابش آنان را چنين توصيف فرموده كه با زبانشان مى ‏گويند آنچه در قلب‏ هايشان نيست و اين كار را سهل مى‏ شمارند در حالى كه نزد خداوند عظيم است.<ref>اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref>


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله با در نظر گرفتن آيندۀ دين الهى كه تا آخرين روز دنيا ادامه آن است، و با توجه به دامنه وسيع مسلمين در حدّ جهانى، جانشينان خود تا روز قيامت -  يعنى دوازده امام معصوم ‏عليهم السلام -  را در خطابه رسمى غدير به جهانيان معرفى فرمود.</big>
'''موقعيت تاريخى'''


<big>آن حضرت به اين معرفى اكتفا نكرد كه خطبه غدير براى عده ‏اى محدود و زمانى معين بيان شده باشد، بلكه تصريح فرمود كه بايد حاضران به غايبان، شهرنشينان به روستائيان، پدران به فرزندان تا روز قيامت اين خبر را برسانند و همه در ابلاغ اين پيام انجام وظيفه كنند؛ و چنين بود كه بديع ‏ترين گونه اتمام حجت به انجام رسيد.</big>
در اوايل خطابه كه آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...» تلاوت شده و حضرت به صراحت فرموده كه اين دستور درباره خلافت على ‏عليه السلام سه بار بر من نازل شده است، در همان حال ناگهان لحن سخن عوض مى‏ شود و حضرت به صراحت تمام مى‏ فرمايد از خدا خواستم مرا از تبليغ اين مسئلۀ معاف بدارد و علت آن حضور منافقين است. آنگاه در توصيف آنان دو آيه از قرآن را كنار هم قرار مى ‏دهد و با تغيير ضماير آن دو را تلفيق مى ‏كند و به عنوان كلام خداوند مطرح مى ‏فرمايد.


<big>بنابراين اگر اكثريت اجتماع آن روزِ مسلمين، كلام پيامبرِ دلسوز خود را كنار گذاشتند و خلافتِ بلا فصل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را نپذيرفتند، ولى بسيارى از افراد نسل‏ هاى بعدى مسلمانان وصى واقعى پيامبرشان را شناختند، كه اين بالاترين هدف از «غدير» بود.</big>
'''موقعيت قرآنى'''


<big>همچنين اگر گروه‏ هايى از مسلمين در طول زمان‏ ها همچنان در مقابل جانشينان حقيقى پيامبرشان سر تعظيم فرود نياورده و نمى‏ آورند، ولى جمع عظيمى از آنان در طول تاريخ فقط على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام و يازده فرزند او را جانشينان پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏دانند، و اين به بركت سند بزرگ غدير است كه در دست آنهاست.</big>
دو آيه مزبور در قرآن در دو سوره جداگانه آمده است. آيه ۱۱ [[سوره فتح]] در توصيف منافقينى است كه از بيعت شجره تخلف ورزيدند و عذرهاى دروغين تراشيدند.


<big>به بيان ديگر: اگر چه منافقين به تصميمات خود جامه عمل پوشاندند، ولى همان نورِ «غدير» است كه در طول پانزده قرن، رقم ميلياردىِ شيعيان و محبين اهل‏ بيت ‏عليهم السلام را در طول تاريخ و در پهنه جهان و در هر زمانى باقى گذارده، و نور ولايت را همچنان در مناطق مختلف دنيا درخشنده و تابناک حفظ كرده است. اوج اين عظمت را در جهان امروز شاهد هستيم كه غدير در اوج اقتدار از بلنداى آسمان بر قلوب مردم نور مى‏ افشاند و دروازه ‏هاى هدايت را به آنان نشان مى ‏دهد؛ و لحظه به لحظه شاهد گرايش ملت ‏ها به سوى مذهب تشيع و مكتب اهل ‏بيت ‏عليهم السلام هستيم.</big>
خداوند درباره عذرهاى آنان مى‏ فرمايد: «با زبان خود مطلبى را مى‏ گويند كه در قلب‏ هايشان نيست». آنگاه دورويى آنان را مورد استهزا قرار مى‏ دهد كه اگر خداوند درباره شما اراده ضرر يا منفعتى نمايد شما چگونه با اين حيله ‏ها كارى پيش خواهيد برد؟!


<big>با دريافتى كه از عظمت سخنرانى استثنائى غدير در تاريخ بشريت به دست مى ‏آوريم، و با موشكافى و تحليل ظرافت‏ هاى آن كه از نظر مراحل به هم پيوسته سخن دريابيم، و جلوه بديع فصاحت و بلاغت در خطابه غدير را از عمق جان احساس مى ‏كنيم؛ جا دارد تا ابد به اين كلام نبوى برخاسته از وحى الهى افتخار نماييم.</big>  
در آيه ۱۵ [[سوره نور]] قسمت اول آن شباهتى به آيه ۱۱ سوره فتح دارد ولى به جاى «ما ليس فى قلوبكم» جمله «ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ» آمده و فقط قسمت دوم آن در كلام حضرت ديده مى‏ شود و مربوط به داستان «[[افک]]» است، كه منافقين بى‏ محابا نسبت به ساحت مقدس پيامبر صلى الله عليه و آله جسارت كردند. لذا در روايتى آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز سخن در غدير فرمود: دستورى به من داده شد كه از ترس تكذيب اهل «افک» در تنگنا قرار گرفتم.<ref>عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۵۲.</ref>


<big>براى همين منظور پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير هيجده اقدام فوق ‏العاده انجام دادند، كه بعضى از آنها در روند عادى سخنرانى‏ هاى حضرت سابقه نداشت، و چند اقدام هم در تمامى سخنرانى‏ هاى مردم دنيا از روز اول خلق آدم تا امروز سابقه نداشته است! يكى از آن اقدامات دستور همگانى به ابلاغ ولايت و امامت و غدير بود.</big>
== دستور ابلاغ غدیر تا ابد<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص۵۸، ۱۷۹-۱۸۶، ۲۴۶. واقعۀ قرآنی غدیر: ص۹۷.</ref> ==
در هيچ يک از سخنرانى‏ ها و فرامين پيامبرصلى الله عليه وآله دستور ابلاغ به ديگران با اين تأكيد به چشم نمى‏ خورد. اگر چه اقتضاى كلى امر به معروف و نهى از منكر ابلاغ همه دستورات الهى به ديگران است، اما تأكيد سخنران بر اين تبليغ -  آن هم با اين دقت و ظرافت -  فقط در خطابۀ غدير و امر ولايت است، كه براى تكميل اتمام حجت الهى همه نسل‏ ها تا روز قيامت موظف به اطلاع رسانى مى‏ شوند؛ تا آنجا كه هر حاضرى در برابر هر غايبى مسئول مى ‏گردد و هر پدرى در قبال فرزند خويش.


<big>و لذا مى‏ بينيم از آنجا كه مسائل مطرح شده در فرازهاى اول تا ششم خطبه غدير بسيار حساس بود، پيامبرصلى الله عليه وآله اتمام حجتى كامل عيار درباره آن نمود و حتى به نسل‏ هاى آينده هشدار و بيدار باش در برابر امامان ضلالت داد.</big>
حضرت در اين باره به عنوان حجت بودن خطابۀ غدير بر همه نسل‏ ها در گونه ‏اى متفاوت با ساير خطبه ‏ها فرمود: پس بايد حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا روز قيامت ابلاغ نمايند.  


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش ششم خطبه غدير فرمود: «آنچه مأمور به تبليغش بودم ابلاغ كردم تا حجت باشد بر حاضر و غائب، و بر همه كسانى كه در اين مجلس حاضرند يا حضور ندارند، و به دنيا آمده‏ اند يا نيامده ‏اند». و سپس همه نسل‏ ها را مكلف به ابلاغ پيام‏ هاى غدير نموده فرمود: «پس تا روز قيامت حاضر به غايب و پدر به فرزند برساند».</big>
پيامبرصلى الله عليه وآله با در نظر گرفتن آيندۀ دين الهى كه تا آخرين روز دنيا ادامه آن است، و با توجه به دامنه وسيع مسلمين در حدّ جهانى، جانشينان خود تا روز قيامت -  يعنى دوازده امام معصوم ‏عليهم السلام -  را در خطابه رسمى غدير به جهانيان معرفى فرمود.  


<big>وَ قَدْ بَلَّغْتُ ما اُمِرْتُ بِتَبْليغِهِ حُجَّةً عَلى كُلِّ حاضِرٍ وَ غائِبٍ، وَ عَلى كُلِّ اَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ اَوْ لَمْ يَشْهَدْ، وُلِدَ اَوْ لَمْ يُولَدْ، فَلْيُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ:</big>
آن حضرت به اين معرفى اكتفا نكرد كه خطبه غدير براى عده ‏اى محدود و زمانى معين بيان شده باشد، بلكه تصريح فرمود كه بايد حاضران به غايبان، شهرنشينان به روستائيان، پدران به فرزندان تا روز قيامت اين خبر را برسانند و همه در ابلاغ اين پيام انجام وظيفه كنند؛ و چنين بود كه بديع ‏ترين گونه اتمام حجت به انجام رسيد.


<big>و من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همه كسانى كه حضور دارند يا ندارند، به دنيا آمده ‏اند يا نيامده‏ اند. پس حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند.</big>
بنابراين اگر اكثريت اجتماع آن روزِ مسلمين، كلام پيامبرِ دلسوز خود را كنار گذاشتند و خلافتِ بلا فصل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را نپذيرفتند، ولى بسيارى از افراد نسل‏ هاى بعدى مسلمانان وصى واقعى پيامبرشان را شناختند، كه اين بالاترين هدف از «غدير» بود.  


== <big>دستور به ابلاغ ولايت پيش از غدير</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۴۲۸-۴۳۱.</ref> ==
همچنين اگر گروه‏ هايى از مسلمين در طول زمان‏ ها همچنان در مقابل جانشينان حقيقى پيامبرشان سر تعظيم فرود نياورده و نمى‏ آورند، ولى جمع عظيمى از آنان در طول تاريخ فقط على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام و يازده فرزند او را جانشينان پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏دانند، و اين به بركت سند بزرگ غدير است كه در دست آنهاست.  
<big>اعمال حج پايان يافته و پيامبرصلى الله عليه وآله همراه با كاروان عظيم حجاج به مكه بازگشته ‏اند.<ref>از نظر ترتيب زمانى اگر چه اين آيات مربوط به وقايعى است كه در مكه قبل از حركت به سوى غدير رخ داده، اما از آنجا كه ادامه آن تا ورود به مدينه است، در اينجا قرار داده شد.</ref> هنوز دستور حركت از مكه به سوى غدير از سوى خداوند نازل نگشته و حضرت يک روز در مكه توقف دارد.</big>


<big>اولين مرحله جدّى از مسئله ولايت در همين روز آغاز مى ‏شود. قبل از اعلام و ابلاغ ولايت على ‏عليه السلام به مردم، بايد ودايع نبوت و امامت به على‏ عليه السلام سپرده شود. پيامبرصلى الله عليه وآله مجلسى خصوصى با على ‏عليه السلام تشكيل مى‏ دهد كه احدى در آن راه ندارد و اين مجلس در شبانه روزى است كه از نظر همسردارىِ پيامبرصلى الله عليه وآله نوبت عايشه است.</big>
به بيان ديگر: اگر چه منافقين به تصميمات خود جامه عمل پوشاندند، ولى همان نورِ «غدير» است كه در طول پانزده قرن، رقم ميلياردىِ شيعيان و محبين اهل‏ بيت ‏عليهم السلام را در طول تاريخ و در پهنه جهان و در هر زمانى باقى گذارده، و نور ولايت را همچنان در مناطق مختلف دنيا درخشنده و تابناک حفظ كرده است. اوج اين عظمت را در جهان امروز شاهد هستيم كه غدير در اوج اقتدار از بلنداى آسمان بر قلوب مردم نور مى‏ افشاند و دروازه ‏هاى هدايت را به آنان نشان مى ‏دهد؛ و لحظه به لحظه شاهد گرايش ملت ‏ها به سوى مذهب تشيع و مكتب اهل ‏بيت ‏عليهم السلام هستيم.  


<big>او در برابر اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله مجلس خصوصى با على‏ عليه السلام دارد عكس‏ العمل نشان مى ‏دهد و اصرار دارد بداند موضوع از چه قرار است. پيامبرصلى الله عليه وآله پس از گرفتن پيمانى محكم از او، اين سرّ را براى او باز مى‏ گويد كه مسئله اعلان ولايت در پيش است.</big>
با دريافتى كه از عظمت سخنرانى استثنائى غدير در تاريخ بشريت به دست مى ‏آوريم، و با موشكافى و تحليل ظرافت‏ هاى آن كه از نظر مراحل به هم پيوسته سخن دريابيم، و جلوه بديع فصاحت و بلاغت در خطابه غدير را از عمق جان احساس مى ‏كنيم؛ جا دارد تا ابد به اين كلام نبوى برخاسته از وحى الهى افتخار نماييم.  


<big>عايشه سرّ پيامبرصلى الله عليه وآله را فوراً به ابوبكر و عمر خبر مى‏ دهد، و آنان منافقين را جمع مى‏ كنند و براى قتل پيامبرصلى الله عليه وآله نقشه مى ‏كشند، ولى با خنثى شدن توطئه آنان در كوه هَرشى، نقشه مسموم كردن پيامبرصلى الله عليه وآله را طرح مى ‏كنند و به اجراى آن مى ‏پردازند.</big>
براى همين منظور پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير هيجده اقدام فوق ‏العاده انجام دادند، كه بعضى از آنها در روند عادى سخنرانى‏ هاى حضرت سابقه نداشت، و چند اقدام هم در تمامى سخنرانى‏ هاى مردم دنيا از روز اول خلق آدم تا امروز سابقه نداشته است! يكى از آن اقدامات دستور همگانى به ابلاغ ولايت و امامت و غدير بود.


و لذا مى‏ بينيم از آنجا كه مسائل مطرح شده در فرازهاى اول تا ششم خطبه غدير بسيار حساس بود، پيامبرصلى الله عليه وآله اتمام حجتى كامل عيار درباره آن نمود و حتى به نسل‏ هاى آينده هشدار و بيدار باش در برابر امامان ضلالت داد.


<big>با اين مقدمه به استقبال ماجرايى مى ‏رويم كه حذيفه از اين مرحله غدير ترسيم كرده و مى‏ گويد<ref>ارشاد القلوب: ج ۲ ص۱۱۲-۱۳۵. کشف الیقین: ص۱۳۷. تفسير فرات: ص ۱۸۵. مجمع البيان: ج ۱ ص ۵۶ . نور الثقلين: ج ۵ ص ۳۷۰ ح ۸ . مناقب اميرالمؤمنين‏ عليه السلام (كوفى) : ج ۲ ص ۳۴۶. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۶۹۷ . الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۶۸. تفسير قمى: ج ۲ ص ۳۷۶. امالى الشيخ الطوسى: ص ۳۰۲. بحار الانوار: ج ۲۲ ص۲۳۲، ۲۳۹ ح۴، ۲۴۳ ح۹، ۲۴۶ ح۱۷ و ج۲۷ ص۲۴۶ ح۱۷ و ج۲۸ ص۹۵-۹۷، ۱۰۶، ۱۰۷ و ج۳۰ ص۳۸۳ و ج۳۱ ص۶۴۰ ح ۱۵۷. صحیح بخاری: ج۷ ص۱۷، ج۸ ص۴۴۹. صحیح مسلم: ج۷ ص۲۴. السیرة النبویة (ابن کثیر): ج۴ ص۴۴۹. فتح القدیر شوکانی: ج۵ ص۲۵۰. مجمع الزوائد (هیثمی): ج۷ ص۱۲۶. تفسیر قرطبی: ج۱۸ ص۱۸۷. زاد المسیر (ابن جوزی): ج۸ ص۵۱. مسند احمد: ج۱ ص۳۳ و ج۶ ص ۵۲.</ref></big>:
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش ششم خطبه غدير فرمود: «آنچه مأمور به تبليغش بودم ابلاغ كردم تا حجت باشد بر حاضر و غائب، و بر همه كسانى كه در اين مجلس حاضرند يا حضور ندارند، و به دنيا آمده‏ اند يا نيامده ‏اند». و سپس همه نسل‏ ها را مكلف به ابلاغ پيام‏ هاى غدير نموده فرمود: «پس تا روز قيامت حاضر به غايب و پدر به فرزند برساند».  


<big>اعمال حج پايان يافت و پيامبرصلى الله عليه وآله از مِنا به مكه بازگشت. در اينجا جبرئيل نازل شد و چنين پيام آورد:</big>
وَ قَدْ بَلَّغْتُ ما اُمِرْتُ بِتَبْليغِهِ حُجَّةً عَلى كُلِّ حاضِرٍ وَ غائِبٍ، وَ عَلى كُلِّ اَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ اَوْ لَمْ يَشْهَدْ، وُلِدَ اَوْ لَمْ يُولَدْ، فَلْيُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ:


<big>اى محمد، خدايت سلام مى‏ رساند و ... ، به تو دستور مى ‏دهد على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را براى بعد از خودت در امت منصوب نمايى و خلافت را به او بسپارى، ... و خداوند به تو دستور مى ‏دهد آنچه به تو آموخته به او بياموزى، و آنچه كه تو را بر حفظ آن مأمور كرده و نزد تو به وديعت گذاشته به او تحويل دهى، چرا كه او امين مورد اعتماد است.</big>
و من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همه كسانى كه حضور دارند يا ندارند، به دنيا آمده ‏اند يا نيامده‏ اند. پس حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند.


<big>اينجا بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله على‏ عليه السلام را صدا زد و يک روز و شب كامل با او جلسه خصوصى قرار داد. در اين مجلس علم و حكمتى را كه خدا به آن حضرت داده بود به على ‏عليه السلام سپرد و آنچه جبرئيل گفته بود به او ابلاغ كرد.</big>
== دستور به ابلاغ ولايت پيش از غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص۴۲۸-۴۳۱.</ref> ==
اعمال حج پايان يافته و پيامبرصلى الله عليه وآله همراه با كاروان عظيم حجاج به مكه بازگشته ‏اند.<ref>از نظر ترتيب زمانى اگر چه اين آيات مربوط به وقايعى است كه در مكه قبل از حركت به سوى غدير رخ داده، اما از آنجا كه ادامه آن تا ورود به مدينه است، در اينجا قرار داده شد.</ref> هنوز دستور حركت از مكه به سوى غدير از سوى خداوند نازل نگشته و حضرت يک روز در مكه توقف دارد.


<big>آن روز از بين همسران پيامبرصلى الله عليه وآله -  نوبت عايشه بود كه حضرت على القاعده نزد او مى‏ ماند، اما حضور على‏ عليه السلام مانع اين مسئله شد. عايشه گفت: بايد نزد على بروم و به او چيزى بگويم كه نمى ‏گذارد من نزد پيامبر باشم! او آمد و خطاب به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفت: اى پسر ابى‏ طالب، امروز يكسره پيامبر را از اينكه نزد من باشد محبوس كرده‏ اى!!</big>
اولين مرحله جدّى از مسئله ولايت در همين روز آغاز مى ‏شود. قبل از اعلام و ابلاغ ولايت على ‏عليه السلام به مردم، بايد ودايع نبوت و امامت به على‏ عليه السلام سپرده شود. پيامبرصلى الله عليه وآله مجلسى خصوصى با على ‏عليه السلام تشكيل مى‏ دهد كه احدى در آن راه ندارد و اين مجلس در شبانه روزى است كه از نظر همسردارىِ پيامبرصلى الله عليه وآله نوبت عايشه است.


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ او را داد و فرمود: اى عايشه، بين من و على فاصله مشو، كه او در راه من از هيچ كس نمى ‏ترسد. قسم به آنكه جانم به دست اوست، او را دشمن نمى‏دارد مؤمن و دوست نمى‏دارد كافر. بدان كه حق بعد از من با على است و به همان سو مى‏ رود كه على برود. از يكديگر جدا نمى ‏شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من وارد شوند.</big>
او در برابر اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله مجلس خصوصى با على‏ عليه السلام دارد عكس‏ العمل نشان مى ‏دهد و اصرار دارد بداند موضوع از چه قرار است. پيامبرصلى الله عليه وآله پس از گرفتن پيمانى محكم از او، اين سرّ را براى او باز مى‏ گويد كه مسئله اعلان ولايت در پيش است.


<big>عايشه گفت: يا رسول اللَّه! از آغاز امروز مجلس خصوصى شما با على طول كشيده است؟! پيامبرصلى الله عليه وآله از او روى گرداند، ولى عايشه گفت: يا رسول اللَّه! چرا آن مسئله خصوصى را از من پنهان مى‏ كنى؟ شايد براى من هم صلاح باشد!!</big>
عايشه سرّ پيامبرصلى الله عليه وآله را فوراً به ابوبكر و عمر خبر مى‏ دهد، و آنان منافقين را جمع مى‏ كنند و براى قتل پيامبرصلى الله عليه وآله نقشه مى ‏كشند، ولى با خنثى شدن توطئه آنان در كوه هَرشى، نقشه مسموم كردن پيامبرصلى الله عليه وآله را طرح مى ‏كنند و به اجراى آن مى ‏پردازند.


<big>حضرت فرمود: درست است. قسم به خدا اين مسئله صلاح است براى كسى كه خداوند او را به قبول آن و ايمان به آن سعادتمند نمايد، و من مأمورم همه مردم را بدان دعوت نمايم، و به زودى از آن مسئله اطلاع خواهى يافت وقتى آن را به طور عمومى اعلام كنم.</big>
با اين مقدمه به استقبال ماجرايى مى ‏رويم كه حذيفه از اين مرحله غدير ترسيم كرده و مى‏ گويد<ref>ارشاد القلوب: ج ۲ ص۱۱۲-۱۳۵. کشف الیقین: ص۱۳۷. تفسير فرات: ص ۱۸۵. مجمع البيان: ج ۱ ص ۵۶ . نور الثقلين: ج ۵ ص ۳۷۰ ح ۸ . مناقب اميرالمؤمنين‏ عليه السلام (كوفى) : ج ۲ ص ۳۴۶. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۶۹۷ . الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۶۸. تفسير قمى: ج ۲ ص ۳۷۶. امالى الشيخ الطوسى: ص ۳۰۲. بحار الانوار: ج ۲۲ ص۲۳۲، ۲۳۹ ح۴، ۲۴۳ ح۹، ۲۴۶ ح۱۷ و ج۲۷ ص۲۴۶ ح۱۷ و ج۲۸ ص۹۵-۹۷، ۱۰۶، ۱۰۷ و ج۳۰ ص۳۸۳ و ج۳۱ ص۶۴۰ ح ۱۵۷. صحیح بخاری: ج۷ ص۱۷، ج۸ ص۴۴۹. صحیح مسلم: ج۷ ص۲۴. السیرة النبویة (ابن کثیر): ج۴ ص۴۴۹. فتح القدیر شوکانی: ج۵ ص۲۵۰. مجمع الزوائد (هیثمی): ج۷ ص۱۲۶. تفسیر قرطبی: ج۱۸ ص۱۸۷. زاد المسیر (ابن جوزی): ج۸ ص۵۱. مسند احمد: ج۱ ص۳۳ و ج۶ ص ۵۲.</ref>:


<big>در ادامه ماجرا عايشه با اصرار از سرّ حضرت آگاهى پيدا كرد و آن را براى حفصه فاش كرد و هر دو به پدرانشان گفتند. آنها هم با همكارى ديگر سران منافقين تصميم به ترور پيامبرصلى الله عليه وآله گرفتند و همين مقدمه ‏اى براى شهادت حضرت شد، و آياتى هم در اين باره نازل گرديد.</big>
اعمال حج پايان يافت و پيامبرصلى الله عليه وآله از مِنا به مكه بازگشت. در اينجا جبرئيل نازل شد و چنين پيام آورد:


<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  آيۀ «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً...».</big>
اى محمد، خدايت سلام مى‏ رساند و ... ، به تو دستور مى ‏دهد على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را براى بعد از خودت در امت منصوب نمايى و خلافت را به او بسپارى، ... و خداوند به تو دستور مى ‏دهد آنچه به تو آموخته به او بياموزى، و آنچه كه تو را بر حفظ آن مأمور كرده و نزد تو به وديعت گذاشته به او تحويل دهى، چرا كه او امين مورد اعتماد است.


== <big>رابطه ابلاغ و اكمال</big><ref>جايگاه غدير (دشتى) : ص۱۳۹-۱۴۴.</ref> ==
اينجا بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله على‏ عليه السلام را صدا زد و يک روز و شب كامل با او جلسه خصوصى قرار داد. در اين مجلس علم و حكمتى را كه خدا به آن حضرت داده بود به على ‏عليه السلام سپرد و آنچه جبرئيل گفته بود به او ابلاغ كرد.
<big>ممكن است با توجه به ظاهر آيۀ «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك...» اين گونه قضاوت شود كه روز غدير فقط روز «ابلاغ ولايت» است، و رسول گرامى اسلام‏ صلى الله عليه وآله در آن روز همين مقدار كه ولايت حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را به مسلمانان ابلاغ كرد خشنود بود! ولى اين تفكر كامل نيست، بلكه غدير ابعاد بسيار گسترده ‏ترى دارد.</big>


<big>اگر كسى بگويد: واژۀ «بلّغ» يعنى ابلاغ كن و به مردم برسان، و «ما انزل اليک» يعنى امامت و ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام. پس روز غدير تنها روز «ابلاغ ولايت» است.</big>
آن روز -  از بين همسران پيامبرصلى الله عليه وآله -  نوبت عايشه بود كه حضرت على القاعده نزد او مى‏ ماند، اما حضور على‏ عليه السلام مانع اين مسئله شد. عايشه گفت: بايد نزد على بروم و به او چيزى بگويم كه نمى ‏گذارد من نزد پيامبر باشم! او آمد و خطاب به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفت: اى پسر ابى‏ طالب، امروز يكسره پيامبر را از اينكه نزد من باشد محبوس كرده‏ اى!!


<big>در مقام پاسخ اين سؤال مى ‏توان گفت:</big>
پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ او را داد و فرمود: اى عايشه، بين من و على فاصله مشو، كه او در راه من از هيچ كس نمى ‏ترسد. قسم به آنكه جانم به دست اوست، او را دشمن نمى‏دارد مؤمن و دوست نمى‏دارد كافر. بدان كه حق بعد از من با على است و به همان سو مى‏ رود كه على برود. از يكديگر جدا نمى ‏شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من وارد شوند.


<big>درست است كه واژه »بلّغ« يعنى ابلاغ كن و به مردم برسان و مردم را آگاهى ده، اما متعلق آن در آيه ذكر نشده است؛ كه چه چيزى را ابلاغ كن؟ اين مطلب از ظاهر آيه روشن نيست و جمله »ما انزل اليك« عام است. آيا »آنچه بر تو نازل كرديم« چه چيزى است؟</big>
عايشه گفت: يا رسول اللَّه! از آغاز امروز مجلس خصوصى شما با على طول كشيده است؟! پيامبرصلى الله عليه وآله از او روى گرداند، ولى عايشه گفت: يا رسول اللَّه! چرا آن مسئله خصوصى را از من پنهان مى‏ كنى؟ شايد براى من هم صلاح باشد!!


<big>آيا تنها [[ابلاغ ولایت]] است؟</big>
حضرت فرمود: درست است. قسم به خدا اين مسئله صلاح است براى كسى كه خداوند او را به قبول آن و ايمان به آن سعادتمند نمايد، و من مأمورم همه مردم را بدان دعوت نمايم، و به زودى از آن مسئله اطلاع خواهى يافت وقتى آن را به طور عمومى اعلام كنم.


<big>آيا معرفى امام است؟</big>
در ادامه ماجرا عايشه با اصرار از سرّ حضرت آگاهى پيدا كرد و آن را براى حفصه فاش كرد و هر دو به پدرانشان گفتند. آنها هم با همكارى ديگر سران منافقين تصميم به ترور پيامبرصلى الله عليه وآله گرفتند و همين مقدمه ‏اى براى شهادت حضرت شد، و آياتى هم در اين باره نازل گرديد.


<big>آيا معرفى امامان معصوم‏ عليهم السلام تا رجعت و قيامت است؟</big>
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  آيۀ «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً...».


<big>آيا تعيين سيستم رهبرى اسلام است؟</big>
== رابطه ابلاغ و اكمال<ref>جايگاه غدير (دشتى) : ص۱۳۹-۱۴۴.</ref> ==
ممكن است با توجه به ظاهر آيۀ «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك...» اين گونه قضاوت شود كه روز غدير فقط روز «ابلاغ ولايت» است، و رسول گرامى اسلام‏ صلى الله عليه وآله در آن روز همين مقدار كه ولايت حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را به مسلمانان ابلاغ كرد خشنود بود! ولى اين تفكر كامل نيست، بلكه غدير ابعاد بسيار گسترده ‏ترى دارد.


<big>يا موضوع «ما انزل اليک» تئورى و عملى است؟</big>
اگر كسى بگويد: واژۀ «بلّغ» يعنى ابلاغ كن و به مردم برسان، و «ما انزل اليک» يعنى امامت و ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام. پس روز غدير تنها روز «ابلاغ ولايت» است.


<big>يعنى هم امامان معصوم را معرفى كن و هم براى آنان [[بیعت]] بگير؟ تا پس از «بيعت عمومى» كسى نتواند در امامت شک و ترديد داشته و باور مسلمانان را دچار تزلزل كند.</big>
در مقام پاسخ اين سؤال مى ‏توان گفت:


<big>در پاسخ اين سؤالات بايد گفت: با توجه به آيه ۳ سوره مائده و پيام‏ هاى آن و تداوم هشدارها، اين حقيقت به اثبات مى ‏رسد كه نظريه اول درست نيست؛ اينكه مقصود تنها ابلاغ ولايت باشد. بلكه نظريه دوم را به اثبات مى‏ رساند. چرا كه در ادامه آيه آمده است: «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته»: اگر اين كار را انجام ندهى رسالت او (خدا) را به اتمام نرسانده ‏اى.</big>
درست است كه واژه »بلّغ« يعنى ابلاغ كن و به مردم برسان و مردم را آگاهى ده، اما متعلق آن در آيه ذكر نشده است؛ كه چه چيزى را ابلاغ كن؟ اين مطلب از ظاهر آيه روشن نيست و جمله »ما انزل اليك« عام است. آيا »آنچه بر تو نازل كرديم« چه چيزى است؟


<big>پس متعلق «ما انزل» چه چيز بسيار مهمى است كه اگر انجام نشود رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله ناقص است. رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله نيز از هراس دارد كه نپذيرند. اگر فقط ابلاغ ولايت بود كه ترسى نداشت، چون پيشتر هم بارها اين ابلاغ را انجام داده بود؛ پيامبرصلى الله عليه وآله بارها و بارها در محراب و منبر، در مدينه و ديگر شهرها، در آستانه جنگ‏ ها و پس از پيروزى‏ ها ولايت و وصايت امام على‏ عليه السلام را ابلاغ فرموده بود. نه از كسى ترسيد و نه از فردى اجازه گرفت. مثل حديث منزلت كه در آستانه [[جنگ تبوک]] و در آستانه [[فتح خيبر]] بيان فرمود.</big>
آيا تنها [[ابلاغ ولایت]] است؟


<big>آيا در غدير چه اتفاقى مى‏ خواست بيفتد كه رسول ‏خداصلى الله عليه وآله مى ‏هراسيد، تا جايى كه فرشته وحى حضرتش را دلدارى داد و اين آيه را مى خواند: «و اللَّه يعصمک من الناس»: خداوند تو را از آسيب بدخواهان حفظ مى‏ كند.</big>
آيا معرفى امام است؟


<big>نكته مهم‏تر اينكه: متعلق جمله «ما انزل اليک» چه مطلب بسيار مهمى است كه پس از تحقق آن اين حقايق در آيه اكمال مطرح شد:</big>
آيا معرفى امامان معصوم‏ عليهم السلام تا رجعت و قيامت است؟


<big>[[اكمال دين]]: «اليوم اكملت لكم دينكم».</big>
آيا تعيين سيستم رهبرى اسلام است؟


<big>[[اتمام نعمت]] الهى: «و أتممت عليك نعمتى».</big>
يا موضوع «ما انزل اليک» تئورى و عملى است؟


<big>[[جاودانگى اسلام]]: «و رضيت لكم الاسلام ديناً».</big>
يعنى هم امامان معصوم را معرفى كن و هم براى آنان [[بیعت]] بگير؟ تا پس از «بيعت عمومى» كسى نتواند در امامت شک و ترديد داشته و باور مسلمانان را دچار تزلزل كند.


<big>[[يأس و نااميدى كافران]]: «اليوم يئس الذين كفروا».</big>
در پاسخ اين سؤالات بايد گفت: با توجه به آيه ۳ سوره مائده و پيام‏ هاى آن و تداوم هشدارها، اين حقيقت به اثبات مى ‏رسد كه نظريه اول درست نيست؛ اينكه مقصود تنها ابلاغ ولايت باشد. بلكه نظريه دوم را به اثبات مى‏ رساند. چرا كه در ادامه آيه آمده است: «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته»: اگر اين كار را انجام ندهى رسالت او (خدا) را به اتمام نرسانده ‏اى.


<big>پس به طور يقين نظريه اول درست نيست و بايد متعلق «ما انزل اليک» تحقق ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام همراه با «بيعت عمومى» باشد. اينكه فرمود: «اى رسول (خدا) امروز آنچه را بر تو نازل كرديم به مردم برسان» يعنى ولايت حضرت على‏ عليه السلام و يازده امام از فرزندان او عليهم السلام را ابلاغ كن، و سپس از مسلمانانى كه به بركت مراسم حج از سراسر جهان در اين سرزمين گرد آمده ‏اند و ديگر چنين اجتماعى پديد نخواهد آمد، بيعت و اعتراف بگير. به تعبير ديگر: مسئله امامت را در بينش و باور و با اعتراف عمومى، و در عمل با بيعت عمومى به انجام رسان. چون در غدير پس از انتخاب الهى و ابلاغ رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله، بيعت عمومى مردم نيز تحقق يافت.</big>
پس متعلق «ما انزل» چه چيز بسيار مهمى است كه اگر انجام نشود رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله ناقص است. رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله نيز از هراس دارد كه نپذيرند. اگر فقط ابلاغ ولايت بود كه ترسى نداشت، چون پيشتر هم بارها اين ابلاغ را انجام داده بود؛ پيامبرصلى الله عليه وآله بارها و بارها در محراب و منبر، در مدينه و ديگر شهرها، در آستانه جنگ‏ ها و پس از پيروزى‏ ها ولايت و وصايت امام على‏ عليه السلام را ابلاغ فرموده بود. نه از كسى ترسيد و نه از فردى اجازه گرفت. مثل حديث منزلت كه در آستانه [[جنگ تبوک]] و در آستانه [[فتح خيبر]] بيان فرمود.  


آيا در غدير چه اتفاقى مى‏ خواست بيفتد كه رسول ‏خداصلى الله عليه وآله مى ‏هراسيد، تا جايى كه فرشته وحى حضرتش را دلدارى داد و اين آيه را مى خواند: «و اللَّه يعصمک من الناس»: خداوند تو را از آسيب بدخواهان حفظ مى‏ كند.


نكته مهم‏تر اينكه: متعلق جمله «ما انزل اليک» چه مطلب بسيار مهمى است كه پس از تحقق آن اين حقايق در آيه اكمال مطرح شد:


<big>به ديگر بيان: تنها ابلاغ ولايت تنش‏زا نيست و امت را به فروپاشى تهديد نمى‏ كند و شورش‏ هاى مسلحانه را به همراه ندارد و پيامبرخدا صلى الله عليه وآله را نمى‏ ترساند، كه ۳ بار از جبرئيل درخواست استعفا كند! همه اين ترس‏ ها و نگرانى‏ ها براى تحقق «[[بيعت عمومى]]» بود.</big>
[[اكمال دين]]: «اليوم اكملت لكم دينكم».


== <big>زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیر و ابلاغ ولایت</big><ref>اسرار غدیر: ص۲۵۲، ۲۵۳، ۳۵۳-۳۶۳.</ref> ==
[[اتمام نعمت]] الهى: «و أتممت عليك نعمتى».
<big>يكى از مضامينى كه در زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير آمده<ref>بحارالانوار: ج۹۷ ص۳۶۰.</ref> ابلاغ ولایت است:</big>


<big>أَشْهَدُ أَنَّكَ أَخُو رَسُولِ‏ اللَّه صلى اللَّه عليه و آله ... ، وَأَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ ما أَنْزَلَهُ فيكَ، فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَأَوْجَبَ عَلى أُمَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَوِلايَتِكَ وَعَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ وَجَعَلَكَ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ. ثُمَّ أَشْهَدَ اللَّهَ تَعالى عَلَيْهِمْ فَقالَ: أَلَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى. فَقالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَكَفى بِكَ شَهيداً وَ حاكِماً بَيْنَ الْعِبادِ. فَلَعَنَ اللَّهُ جاحِدَ وِلايَتِكَ بَعْدَ الإِقْرارِ وَناكِثَ عَهْدِكَ بَعْدَ الْميثاقِ:</big>
[[جاودانگى اسلام]]: «و رضيت لكم الاسلام ديناً».


<big>شهادت مى ‏دهم كه تو برادر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هستى ... ، و آن حضرت از طرف خداوند آنچه درباره تو نازل كرده بود رسانيد و دستور خدا را به اجرا در آورد و وجوب اطاعت تو و ولايتت را بر مردم واجب كرد، و براى تو از آنان [[بيعت]] گرفت تو را نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان قرار داد همانطور كه خداوند به آن حضرت را چنين مقامى داده بود.</big>
[[يأس و نااميدى كافران]]: «اليوم يئس الذين كفروا».


<big>سپس خداى تعالى را بر آنان شاهد گرفت و فرمود: آيا من به شما رساندم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش و تو به عنوان شاهد و حاكم بين بندگان كفايت مى ‏كنى.</big>
پس به طور يقين نظريه اول درست نيست و بايد متعلق «ما انزل اليک» تحقق ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام همراه با «بيعت عمومى» باشد. اينكه فرمود: «اى رسول (خدا) امروز آنچه را بر تو نازل كرديم به مردم برسان» يعنى ولايت حضرت على‏ عليه السلام و يازده امام از فرزندان او عليهم السلام را ابلاغ كن، و سپس از مسلمانانى كه به بركت مراسم حج از سراسر جهان در اين سرزمين گرد آمده ‏اند و ديگر چنين اجتماعى پديد نخواهد آمد، بيعت و اعتراف بگير. به تعبير ديگر: مسئله امامت را در بينش و باور و با اعتراف عمومى، و در عمل با بيعت عمومى به انجام رسان. چون در غدير پس از انتخاب الهى و ابلاغ رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله، بيعت عمومى مردم نيز تحقق يافت.


<big>خداوند [[منكر ولايت]] تو را بعد از اقرار و شكننده عهد تو را بعد از پيمان لعنت كند.</big>
به ديگر بيان: تنها ابلاغ ولايت تنش‏زا نيست و امت را به فروپاشى تهديد نمى‏ كند و شورش‏ هاى مسلحانه را به همراه ندارد و پيامبرخدا صلى الله عليه وآله را نمى‏ ترساند، كه ۳ بار از جبرئيل درخواست استعفا كند! همه اين ترس‏ ها و نگرانى‏ ها براى تحقق «[[بيعت عمومى]]» بود.


== زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیر و ابلاغ ولایت<ref>اسرار غدیر: ص۲۵۲، ۲۵۳، ۳۵۳-۳۶۳.</ref> ==
يكى از مضامينى كه در زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير آمده<ref>بحارالانوار: ج۹۷ ص۳۶۰.</ref> ابلاغ ولایت است:


<big>و در فرازى ديگر آمده است:</big>
أَشْهَدُ أَنَّكَ أَخُو رَسُولِ‏ اللَّه صلى اللَّه عليه و آله ... ، وَأَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ ما أَنْزَلَهُ فيكَ، فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَأَوْجَبَ عَلى أُمَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَوِلايَتِكَ وَعَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ وَجَعَلَكَ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ. ثُمَّ أَشْهَدَ اللَّهَ تَعالى عَلَيْهِمْ فَقالَ: أَلَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى. فَقالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَكَفى بِكَ شَهيداً وَ حاكِماً بَيْنَ الْعِبادِ. فَلَعَنَ اللَّهُ جاحِدَ وِلايَتِكَ بَعْدَ الإِقْرارِ وَناكِثَ عَهْدِكَ بَعْدَ الْميثاقِ:


<big>إِنَّ اللَّهَ تَعالى اسْتَجابَ لِنَبِيِّهِ صلى اللَّه عليه و آله فيكَ دَعْوَتَهُ، ثُمَّ أَمَرَهُ بِإِظْهارِ ما أَوْلاكَ لِأُمَّتِهِ إِعْلاءً لِشَأْنِكَ وَإِعْلاناً لِبُرْهانِكَ وَ دَحْضاً لِلْأَباطِيلِ وَ قَطْعاً لِلْمَعاذِيرِ. فَلَمَّا أَشْفَقَ مِنْ فِتْنَةِ الْفاسِقينَ وَاتَّقى فيكَ الْمُنافِقينَ أَوْحى إِلَيْهِ رَبُّ الْعالَمينَ: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ». فَوَضَعَ عَلى نَفْسِهِ أَوْزارَ الْمَسيرِ وَ نَهَضَ فى رَمْضاءِ الْهَجيرِ فَخَطَبَ وَأَسْمَعَ وَ نادى فَأَبْلَغَ، ثُمَّ سَأَلَهُمْ أَجْمَعَ فَقالَ: هَلْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى. فَقالَ: اللّهُمَّ اشْهَدْ. ثُمَّ قالَ: أَلَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ فَقالُوا: بَلى. فَأَخَذَ بِيَدِكَ وَ قالَ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» . فَما آمَنَ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فيكَ عَلى نَبِيِّهِ إِلاَّ قَليلٌ وَلا زادَ أَكْثَرَهُمْ غَيْرَ تَخْسيرٍ:</big>
شهادت مى ‏دهم كه تو برادر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هستى ... ، و آن حضرت از طرف خداوند آنچه درباره تو نازل كرده بود رسانيد و دستور خدا را به اجرا در آورد و وجوب اطاعت تو و ولايتت را بر مردم واجب كرد، و براى تو از آنان [[بيعت]] گرفت تو را نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان قرار داد همانطور كه خداوند به آن حضرت را چنين مقامى داده بود.


<big>خداوند تعالى دعاى پيامبرش صلى اللَّه عليه و آله را درباره تو مستجاب كرد، و به او دستور داد تا [[ولايت]] تو را بر امت اظهار كند تا مقام تو را بلند مرتبه و دليل تو را اعلام كرده باشد و سخنان باطل را كوبيده و عذرهاى بى‏جا را ريشه كن كرده باشد. آنگاه كه از [[فتنه]] [[فاسقان]] احساس خطر كرد و از [[منافقان]] درباره تو ترسيد، پروردگار جهان به او چنين وحى كرد:</big>
سپس خداى تعالى را بر آنان شاهد گرفت و فرمود: آيا من به شما رساندم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش و تو به عنوان شاهد و حاكم بين بندگان كفايت مى ‏كنى.


<big>«اى پيامبر، برسان آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر نرسانى رسالت او را نرسانده‏ اى، و خداوند تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند». پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سختى سفر را متحمل شد و در شدت حرارت ظهر بپا خاست و خطبه‏ اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنها پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش. سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟ گفتند: آرى. پس دست تو (اميرالمؤمنين‏ عليه السلام) را گرفت و فرمود: «هر كس من صاحب اختيار او بوده ‏ام اين على صاحب اختيار اوست. خدايا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار كن هر كس او را خوار كند». ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند و اكثرشان جز زيان‏كارى براى خود زياد نكردند.</big>
خداوند [[منكر ولايت]] تو را بعد از اقرار و شكننده عهد تو را بعد از پيمان لعنت كند.


== <big>سند مكتوبِ غدير و ابلاغ ولايت</big><ref>سخنرانی استثنائی غدیر: ص۵۷.</ref> ==
و در فرازى ديگر آمده است:
<big>تفاوت ميان سخن و نوشته در آن است كه «ما كُتِبَ قَرَّ وَ ما حُفِظَ فَرَّ»، و منظور آن است كه آنچه نوشته شود ماندگار مى‏ گردد و آنچه فقط در حافظه قرار بگيرد از ذهن پاک مى‏ شود. اين بدان معناست كه اسناد مكتوب پشتوانه‏ هايى پابرجا هستند كه جزئيات موضوع مورد نظر در آن تبيين مى‏ شود و قابل تغيير و تحريف نيست، اما سخنرانى مجموعه‏ اى از گفتار است كه معمولاً اجمالى از آن در خاطره‏ ها مى‏ ماند و بسيارى از جزئيات آن فراموش مى ‏شود.</big>


<big>هنگام استناد نيز همين تفاوت بين سند مكتوب و اسناد منقول وجود دارد. اكنون اگر [[خطيب]] خصوصيتِ يک سخنرانى را به عنوان يک سند رسمى و دائمى اعلام كرد همه موظف مى‏ شوند كه متن آن را با تمام جزئياتش به خاطر بسپارند و حفظ كنند، و در واقع آن را تبديل به يک سند مكتوب نمايند. اين بدان معناست كه كلمه به كلمه و جمله جملۀ گفتار را از دست ندهند و عيناً آن را در صفحه كاغذ منعكس كنند تا سندى باشد براى همه كسانى كه مى‏ خواهند به فرازهاى آن در مسائل مختلف استناد نمايند.</big>
إِنَّ اللَّهَ تَعالى اسْتَجابَ لِنَبِيِّهِ صلى اللَّه عليه و آله فيكَ دَعْوَتَهُ، ثُمَّ أَمَرَهُ بِإِظْهارِ ما أَوْلاكَ لِأُمَّتِهِ إِعْلاءً لِشَأْنِكَ وَإِعْلاناً لِبُرْهانِكَ وَ دَحْضاً لِلْأَباطِيلِ وَ قَطْعاً لِلْمَعاذِيرِ. فَلَمَّا أَشْفَقَ مِنْ فِتْنَةِ الْفاسِقينَ وَاتَّقى فيكَ الْمُنافِقينَ أَوْحى إِلَيْهِ رَبُّ الْعالَمينَ: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ». فَوَضَعَ عَلى نَفْسِهِ أَوْزارَ الْمَسيرِ وَ نَهَضَ فى رَمْضاءِ الْهَجيرِ فَخَطَبَ وَأَسْمَعَ وَ نادى فَأَبْلَغَ، ثُمَّ سَأَلَهُمْ أَجْمَعَ فَقالَ: هَلْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى. فَقالَ: اللّهُمَّ اشْهَدْ. ثُمَّ قالَ: أَلَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ فَقالُوا: بَلى. فَأَخَذَ بِيَدِكَ وَ قالَ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» . فَما آمَنَ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فيكَ عَلى نَبِيِّهِ إِلاَّ قَليلٌ وَلا زادَ أَكْثَرَهُمْ غَيْرَ تَخْسيرٍ:


<big>اين همان نكته بى‏ سابقه ‏اى بود كه مردم براى اولين بار در يک سخنرانى پيامبرصلى الله عليه وآله از آن حضرت مى‏ شنيدند كه خطبه غدير را اتمام حجتى قرار داد بر آنان كه مقابل منبر غدير حاضرند و بر كسانى كه در آنجا حضور ندارند، و حتى بر آنان كه به دنيا نيامده ‏اند. آن حضرت در اين باره فرمود: من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همه كسانى كه حضور دارند يا ندارند، و به دنيا آمده ‏اند يا نيامده‏ اند.</big>
خداوند تعالى دعاى پيامبرش صلى اللَّه عليه و آله را درباره تو مستجاب كرد، و به او دستور داد تا [[ولايت]] تو را بر امت اظهار كند تا مقام تو را بلند مرتبه و دليل تو را اعلام كرده باشد و سخنان باطل را كوبيده و عذرهاى بى‏جا را ريشه كن كرده باشد. آنگاه كه از [[فتنه]] [[فاسقان]] احساس خطر كرد و از [[منافقان]] درباره تو ترسيد، پروردگار جهان به او چنين وحى كرد:


== <big>فرمان ابلاغ عمومى غدير</big><ref>تبلیغ غدیر در سیرۀ معصومین علیهم السلام: ص۱۸۱، ۱۸۲.</ref> ==
«اى پيامبر، برسان آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر نرسانى رسالت او را نرسانده‏ اى، و خداوند تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند». پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سختى سفر را متحمل شد و در شدت حرارت ظهر بپا خاست و خطبه‏ اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنها پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش. سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟ گفتند: آرى. پس دست تو (اميرالمؤمنين‏ عليه السلام) را گرفت و فرمود: «هر كس من صاحب اختيار او بوده ‏ام اين على صاحب اختيار اوست. خدايا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار كن هر كس او را خوار كند». ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند و اكثرشان جز زيان‏كارى براى خود زياد نكردند.
<big>دستور ابلاغ همگانى و دائمى غدير با جمله «فَليُبَلِّغِ الحاضِرُ الغائِبَ وَ الوالِدُ الوَلَدَ اِلى يَومِ القِيامَةِ»<ref>خطبۀ غدیر: بخش ششم.</ref> به معناى ضمانت ‏نامه ابلاغ دائمى آن است؛ كه درباره هيچ يک از اوامر الهى چنين فرمانى به طور خاص صادر نشده است. در اين باره توضيحى از لسان [[صاحب غدير]] مى‏ شنويم:</big>


== سند مكتوبِ غدير و ابلاغ ولايت<ref>سخنرانی استثنائی غدیر: ص۵۷.</ref> ==
تفاوت ميان سخن و نوشته در آن است كه «ما كُتِبَ قَرَّ وَ ما حُفِظَ فَرَّ»، و منظور آن است كه آنچه نوشته شود ماندگار مى‏ گردد و آنچه فقط در حافظه قرار بگيرد از ذهن پاک مى‏ شود. اين بدان معناست كه اسناد مكتوب پشتوانه‏ هايى پابرجا هستند كه جزئيات موضوع مورد نظر در آن تبيين مى‏ شود و قابل تغيير و تحريف نيست، اما سخنرانى مجموعه‏ اى از گفتار است كه معمولاً اجمالى از آن در خاطره‏ ها مى‏ ماند و بسيارى از جزئيات آن فراموش مى ‏شود.


هنگام استناد نيز همين تفاوت بين سند مكتوب و اسناد منقول وجود دارد. اكنون اگر [[خطيب]] خصوصيتِ يک سخنرانى را به عنوان يک سند رسمى و دائمى اعلام كرد همه موظف مى‏ شوند كه متن آن را با تمام جزئياتش به خاطر بسپارند و حفظ كنند، و در واقع آن را تبديل به يک سند مكتوب نمايند. اين بدان معناست كه كلمه به كلمه و جمله جملۀ گفتار را از دست ندهند و عيناً آن را در صفحه كاغذ منعكس كنند تا سندى باشد براى همه كسانى كه مى‏ خواهند به فرازهاى آن در مسائل مختلف استناد نمايند.


<big>غدير معرفى كسانى بود كه مى ‏توانند همه پيام‏ هاى رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله را از طرف او برسانند، چه از نظر علم به آن پيام‏ ها و چه از نظر عصمت و مصونيت از اشتباه. بنابراين رساندن پيام غدير تبليغ همه دين و ابلاغ مجموعه اهداف نبوت است؛ آن هم به دست كسانى كه جز ايشان هيچ شخص ديگرى نَه مى ‏تواند و نَه اجازه دارد چنين ابلاغى را انجام دهد؛ و هر كس تبليغ دين مى ‏كند از ايشان آموخته و در واقع كلام ايشان را بازگو مى‏ كند.</big>
اين همان نكته بى‏ سابقه ‏اى بود كه مردم براى اولين بار در يک سخنرانى پيامبرصلى الله عليه وآله از آن حضرت مى‏ شنيدند كه خطبه غدير را اتمام حجتى قرار داد بر آنان كه مقابل منبر غدير حاضرند و بر كسانى كه در آنجا حضور ندارند، و حتى بر آنان كه به دنيا نيامده ‏اند. آن حضرت در اين باره فرمود: من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همه كسانى كه حضور دارند يا ندارند، و به دنيا آمده ‏اند يا نيامده‏ اند.


== فرمان ابلاغ عمومى غدير<ref>تبلیغ غدیر در سیرۀ معصومین علیهم السلام: ص۱۸۱، ۱۸۲.</ref> ==
دستور ابلاغ همگانى و دائمى غدير با جمله «فَليُبَلِّغِ الحاضِرُ الغائِبَ وَ الوالِدُ الوَلَدَ اِلى يَومِ القِيامَةِ»<ref>خطبۀ غدیر: بخش ششم.</ref> به معناى ضمانت ‏نامه ابلاغ دائمى آن است؛ كه درباره هيچ يک از اوامر الهى چنين فرمانى به طور خاص صادر نشده است. در اين باره توضيحى از لسان [[صاحب غدير]] مى‏ شنويم:


غدير معرفى كسانى بود كه مى ‏توانند همه پيام‏ هاى رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله را از طرف او برسانند، چه از نظر علم به آن پيام‏ ها و چه از نظر عصمت و مصونيت از اشتباه. بنابراين رساندن پيام غدير تبليغ همه دين و ابلاغ مجموعه اهداف نبوت است؛ آن هم به دست كسانى كه جز ايشان هيچ شخص ديگرى نَه مى ‏تواند و نَه اجازه دارد چنين ابلاغى را انجام دهد؛ و هر كس تبليغ دين مى ‏كند از ايشان آموخته و در واقع كلام ايشان را بازگو مى‏ كند.


<big>از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پرسيدند: چطور كسى جز تو نمى‏ تواند از طرف پيامبرصلى الله عليه وآله پيامى را برساند در حالى كه در مواردى به ما فرموده: «فَليُبَلِّغِ الشاهِدُ الغائِب»؟</big>
از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پرسيدند: چطور كسى جز تو نمى‏ تواند از طرف پيامبرصلى الله عليه وآله پيامى را برساند در حالى كه در مواردى به ما فرموده: «فَليُبَلِّغِ الشاهِدُ الغائِب»؟
<big>حضرت فرمود: پيامبرصلى الله عليه وآله اين جمله را فقط در روز [[غدير خم]] و در روز [[عرفه]] و در روز رحلتش فرموده ... ، و به عموم مردم دستور داده كه هر كس را ديدند واجب بودن [[اطاعت]] از امامان آل محمدعليه السلام و واجب بودن حقشان را برسانند و اين وظيفۀ [[ابلاغ]] را در هيچ مطلبى غير از اين موضوع نفرموده است.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۱. </ref></big>
حضرت فرمود: پيامبرصلى الله عليه وآله اين جمله را فقط در روز [[غدير خم]] و در روز [[عرفه]] و در روز رحلتش فرموده ... ، و به عموم مردم دستور داده كه هر كس را ديدند واجب بودن [[اطاعت]] از امامان آل محمدعليه السلام و واجب بودن حقشان را برسانند و اين وظيفۀ [[ابلاغ]] را در هيچ مطلبى غير از اين موضوع نفرموده است.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۱. </ref>


<span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span></span><big>در واقع پيامبرصلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه به مردم برسانند حجّت و دليل كسانى را كه همه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله بدان مبعوث شده را، از قول او كسى جز ايشان نمى‏ رساند.</big>
در واقع پيامبرصلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه به مردم برسانند حجّت و دليل كسانى را كه همه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله بدان مبعوث شده را، از قول او كسى جز ايشان نمى‏ رساند.


<big>براى موارد بيشتر در مورد «ابلاغ ولایت» مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيۀ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...»،و عنوان: [[تبليغ]].</big>
براى موارد بيشتر در مورد «ابلاغ ولایت» مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيۀ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...»،و عنوان: [[تبلیغ]].


== <big>پانویس</big> ==
== پانویس ==
<span dir="RTL"></span>
<span dir="RTL"></span>
<references />
<references />