آیه ۷ و ۸ انشراح و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «== «فَاِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ اِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ»<ref name=":0">انشراح /  ۷،...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:


=== '''  قرائت كسره يا فتحه در «فَانْصَبْ»''' ===
=== '''  قرائت كسره يا فتحه در «فَانْصَبْ»''' ===
اولين سخنى كه قبل از شأن نزول اين آيه مطرح است قرائت كلمه «فَانْصَبْ» است كه آيا بايد با كسره صاد خوانده شود يا فتحه آن. در اينجا با يادآورى اينكه اختلاف قرائت در حد حركات و اعراب قرآن مسئله ‏اى مورد قبول است، يادآور مى‏ شود كه در روايات ما تصريح به قرائت كسره شده است، و اين تصريح گاهى با نام بردن »كسره« است و گاهى از تركيب عبارت پيداست، زيرا اگر با فتحه خوانده شود به معناى «تلاش كردن» است و فعل لازم بوده نيازى به مفعول ندارد، ولى اگر با كسره خوانده شود به معناى »منصوب كردن« است و فعل متعدى بوده بدون مفعول معنى نمى‏دهد و حتى گاهى به دو مفعول نياز دارد؛ مثلاً «فَانْصِبْ عَلِيّاً» يعنى: «على را منصوب كن» ، و «فَانْصِبْ عَلِيّاً اماماً» يعنى: «على را به امامت منصوب كن» .
اولين سخنى كه قبل از شأن نزول اين آيه مطرح است قرائت كلمه «فَانْصَبْ» است كه آيا بايد با كسره صاد خوانده شود يا فتحه آن. در اينجا با يادآورى اينكه اختلاف قرائت در حد حركات و اعراب قرآن مسئله ‏اى مورد قبول است، يادآور مى‏ شود كه در روايات ما تصريح به قرائت كسره شده است، و اين تصريح گاهى با نام بردن »كسره« است و گاهى از تركيب عبارت پيداست، زيرا اگر با فتحه خوانده شود به معناى «تلاش كردن» است و فعل لازم بوده نيازى به مفعول ندارد، ولى اگر با كسره خوانده شود به معناى »منصوب كردن« است و فعل متعدى بوده بدون مفعول معنى نمى‏ دهد و حتى گاهى به دو مفعول نياز دارد؛ مثلاً «فَانْصِبْ عَلِيّاً» يعنى: «على را منصوب كن» ، و «فَانْصِبْ عَلِيّاً اماماً» يعنى: «على را به امامت منصوب كن» .


در همه مواردى كه در روايات ائمه‏ عليهم السلام اين آيه تفسير شده، حتى اگر تصريحى به كسره نباشد معنى كردن آن به صورت فعل متعدى با ذكر يك يا دو مفعول، به معناى قرائت با كسره و صحيح شمردن آن است.
در همه مواردى كه در روايات ائمه‏ عليهم السلام اين آيه تفسير شده، حتى اگر تصريحى به كسره نباشد معنى كردن آن به صورت فعل متعدى با ذكر يك يا دو مفعول، به معناى قرائت با كسره و صحيح شمردن آن است.
خط ۴۳: خط ۴۳:
در روايت ديگرى با كلمه «قَرَأَ» تصريح به قرائت حضرت با كسره نموده و سپس با عبارت «فَانْصِبْ لَهُمْ عَلِياً اماماً» مطلب را واضح‏تر نموده و نشان داده كه منظور قرائت با كسره است كه نياز به مفعول دارد. متن روايت چنين است:
در روايت ديگرى با كلمه «قَرَأَ» تصريح به قرائت حضرت با كسره نموده و سپس با عبارت «فَانْصِبْ لَهُمْ عَلِياً اماماً» مطلب را واضح‏تر نموده و نشان داده كه منظور قرائت با كسره است كه نياز به مفعول دارد. متن روايت چنين است:


انَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍعليه السلام قَرَأَ: »فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ« ، قالَ: فَاذا فَرَغْتَ مِنْ اكْمالِ الشَّريعَةِ فَانْصِبْ لَهُمْ عَلِيّاً اماماً.××× 2 مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 226. ×××
انَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام قَرَأَ: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» ، قالَ: فَاذا فَرَغْتَ مِنْ اكْمالِ الشَّريعَةِ فَانْصِبْ لَهُمْ عَلِيّاً اماماً.<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۲۶.</ref>


حضرت جعفر بن محمد عليه السلام چنين قرائت كرد: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» ، و چنين معنى كرد كه: هرگاه از تكميل شريعت فراغت يافتى على را به عنوان امام آنان منصوب نما.


حضرت جعفر بن محمدعليه السلام چنين قرائت كرد: »فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ« ، و چنين معنى كرد كه: هرگاه از تكميل شريعت فراغت يافتى على را به عنوان امام آنان منصوب نما.
با توجه به قرائت ائمه ‏عليهم السلام با كسره در كلمه «فَانْصِبْ» ، برخورد شديد برخى از اهل‏ سنت و تأكيد بر خارج ساختن آيه از موضوع «ولايت» جلب توجه مى‏ كند و ريشه مسئله را بازگو مى‏ نمايد:


با توجه به قرائت ائمه‏عليهم السلام با كسره در كلمه »فَانْصِبْ« ، برخورد شديد برخى از اهل‏سنت و تأكيد بر خارج ساختن آيه از موضوع »ولايت« جلب توجه مى‏كند و ريشه مسئله را بازگو مى‏نمايد:
قالَ الزَّمَخْشَرى: وَ مِنَ الْبِدَعِ ما رُوِىَ عَنْ بَعْضِ الرّافِضَةِ انَّهُ قَرَأَ «فَانْصِبْ» بِكَسْرِ الصّادِ، اىْ انْصِبْ عَلِيّاً لِلاِمامَةِ.


زمخشرى مى ‏گويد:


قالَ الزَّمَخْشَرى: وَ مِنَ الْبِدَعِ ما رُوِىَ عَنْ بَعْضِ الرّافِضَةِ انَّهُ قَرَأَ »فَانْصِبْ« بِكَسْرِ الصّادِ، اىْ انْصِبْ عَلِيّاً لِلاِمامَةِ.
از بدعت‏ها مطلبى است كه از بعضى رافضيان نقل شده كه كلمه «فَانْصَبْ» در آيه را با كسره صاد خوانده، يعنى على را به امامت منصوب كن.<ref>شواهد التنزيل: ج ۲ ص ۴۵۱، پاورقى به نقل از كشّاف.</ref>قالَ ابْنُ‏ الْعَرَبِىِّ: مِنَ الْمُبْتَدِعَةِ مَنْ قَرَأَ هذِهِ الْآيَةِ «فَانْصِبْ» بِكَسْرِ الصّادِ وَ الْهَمْزِ مِنْ اوَّلِهِ. قالُوا: مَعْناهُ: انْصِبِ الامامَ الَّذى تَسْتَخْلِفُهُ، وَ هذا باطِلٌ فِى الْقَراءَةِ باطِلٌ فِى الْمَعْنى، لاَنَّ النَّبِىّ‏صلى الله عليه وآله لَمْ يَسْتَخْلِفْ احَداً.ابن‏ عربى مى‏ گويد:


عده‏اى از بدعت گزاران اين آيه را به صورت «فَانْصِبْ» با كسره صاد و همزه اوّلش خوانده ‏اند و گفته ‏اند معنايش چنين مى ‏شود: امامى را كه جانشين توست منصوب كن. و اين هم از نظر قرائت باطل است و هم از نظر معنى، زيرا پيامبر صلى الله عليه وآله هيچ كس را به عنوان خليفه و جانشين خود منصوب نكرده است!<ref>تفسير القرطبى: ج ۲۰ ص ۱۰۹.</ref>بدعت شمردن قرائت آيه با كسره به ضميمه كلمه «روافض» گوياى همه چيز است، چرا كه اختلاف قرائت آن هم در حدّ حركات هرگز بدعت شمرده نشده و در روايت اهل ‏سنت نيز موارد بسيارى دارد. چگونه است كه وقتى نوبت به شيعيان رسيده مارك بدعت به خود گرفته است؟!


زمخشرى مى‏گويد: از بدعت‏ها مطلبى است كه از بعضى رافضيان نقل شده كه كلمه »فَانْصَبْ« در آيه را با كسره صاد خوانده، يعنى على را به امامت منصوب كن.××× 1 شواهد التنزيل: ج 2 ص 451، پاورقى به نقل از كشّاف. ×××
پاسخ اين سؤال ما را محى‏ الدين عربى در آخر كلام خود -  كه در عبارت فوق ذكر شد -  داده است كه مى ‏گويد: اين هم از نظر قرائت باطل است و هم از نظر معنى، زيرا پيامبر صلى الله عليه وآله هيچ كس را خليفه خود منصوب نكرده است!!


پس بدعت بودنِ تغيير يك حركت در كلمه «فَانْصَبْ» به خاطر آن است كه به نظر محى‏ الدين خلافت انتصابى نيست بلكه مردم بايد انتخاب كنند!


قالَ ابْنُ‏الْعَرَبِىِّ: مِنَ الْمُبْتَدِعَةِ مَنْ قَرَأَ هذِهِ الْآيَةِ »فَانْصِبْ« بِكَسْرِ الصّادِ وَ الْهَمْزِ مِنْ اوَّلِهِ. قالُوا: مَعْناهُ: انْصِبِ الامامَ الَّذى تَسْتَخْلِفُهُ، وَ هذا باطِلٌ فِى الْقَراءَةِ باطِلٌ فِى الْمَعْنى، لاَنَّ النَّبِىّ‏صلى الله عليه وآله لَمْ يَسْتَخْلِفْ احَداً.
و ما مى‏ گوييم: چون خلافت پيامبرصلى الله عليه وآله فقط بايد با منصوب كردن آن حضرت باشد، بنابراين قرائت اصلى با كسر بوده است؛ و بدعت گزاران براى فرار از حقيقتِ خلافت و ايجاد بدعتِ خلافت انتخابى، آن را با فتحه خوانده ‏اند!!
 
 
ابن‏عربى مى‏گويد: عده‏اى از بدعت گزاران اين آيه را به صورت »فَانْصِبْ« با كسره صاد و همزه اوّلش خوانده‏اند و گفته‏اند معنايش چنين مى‏شود: امامى را كه جانشين توست منصوب كن. و اين هم از نظر قرائت باطل است و هم از نظر معنى، زيرا پيامبرصلى الله عليه وآله هيچكس را به عنوان خليفه و جانشين خود منصوب نكرده است!××× 2 تفسير القرطبى: ج 20 ص 109. ×××
 
 
بدعت شمردن قرائت آيه با كسره به ضميمه كلمه »روافض« گوياى همه چيز است، چرا كه اختلاف قرائت آن هم در حدّ حركات هرگز بدعت شمرده نشده و در روايت اهل‏سنت نيز موارد بسيارى دارد. چگونه است كه وقتى نوبت به شيعيان رسيده مارك بدعت به خود گرفته است؟!
 
 
پاسخ اين سؤال ما را محى‏الدين عربى در آخر كلام خود -  كه در عبارت فوق ذكر شد -  داده است كه مى‏گويد: اين هم از نظر قرائت باطل است و هم از نظر معنى، زيرا پيامبرصلى الله عليه وآله هيچ كس را خليفه خود منصوب نكرده است!!
 
پس بدعت بودنِ تغيير يك حركت در كلمه »فَانْصَبْ« به خاطر آن است كه به نظر محى‏الدين خلافت انتصابى نيست بلكه مردم بايد انتخاب كنند!
 
 
و ما مى‏گوييم: چون خلافت پيامبرصلى الله عليه وآله فقط بايد با منصوب كردن آن حضرت باشد، بنابراين قرائت اصلى با كسر بوده است؛ و بدعت گزاران براى فرار از حقيقتِ خلافت و ايجاد بدعتِ خلافت انتخابى، آن را با فتحه خوانده‏اند!!


===   تصريح به نزول آيه درباره غدير ===
===   تصريح به نزول آيه درباره غدير ===
رواياتى كه در تفسير و شأن نزول اين آيه وارد شده در مواردى دقيقاً موقعيت زمانى آن را حجةالوداع و پس از اتمام حج معين مى‏كند، و گاهى با آوردن مسئله »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ« به دنبال بيان آيه به تحقق آن در غدير اشاره مى‏كند. سه روايت زير گوياى اين جهت است:
رواياتى كه در تفسير و شأن نزول اين آيه وارد شده در مواردى دقيقاً موقعيت زمانى آن را حجةالوداع و پس از اتمام حج معين مى‏ كند، و گاهى با آوردن مسئله «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» به دنبال بيان آيه به تحقق آن در غدير اشاره مى‏ كند. سه روايت زير گوياى اين جهت است:


عَنْ ابى عَبْدِاللَّه‏ عليه السلام قالَ: قَوْلُهُ: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» ، كانَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله حاجّاً، فَنَزَلَتْ: «فَإِذا فَرَغْتَ» مِنْ حجِّكَ »فَانْصَبْ« عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ.


عَنْ ابى عَبْدِاللَّه‏عليه السلام قالَ: قَوْلُهُ: »فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ« ، كانَ رَسُولُ اللَّه‏صلى الله عليه وآله حاجّاً، فَنَزَلَتْ: »فَإِذا فَرَغْتَ« مِنْ حجِّكَ »فَانْصَبْ« عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ.
امام صادق‏ عليه السلام فرمود: قول خداوند: «آنگاه كه فراغت يافتى منصوب كن» ، پيامبر صلى الله عليه وآله در سفر حج بود كه چنين نازل شد: وقتى از حج خود «فراغت يافتى» على را به عنوان عَلَم و علامتى براى مردم «منصوب كن» .<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۳۵ ح ۹۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۵۱ ح ۲۲۷. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۸۱۲ ح ۴.</ref>در اين حديث به نزول آيه در سفر حج كه مقدمه غدير بود تصريح شده است. در حديث ديگر حجةالوداع ذكر شده كه صراحت بيشترى دارد:


«فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» ، قالَ: فَاذا فَرَغْتَ مِنْ حَجَّةِ الْوِداعِ فَانْصِبْ اميرَالْمُؤْمِنينَ وَ الى رَبِّكَ فَارْغَبْ.


امام صادق‏عليه السلام فرمود: قول خداوند: »آنگاه كه فراغت يافتى منصوب كن« ، پيامبرصلى الله عليه وآله در سفر حج بود كه چنين نازل شد: وقتى از حج خود »فراغت يافتى« على را به عنوان عَلَم و علامتى براى مردم »منصوب كن« .××× 1 بحار الانوار: ج 36 ص 135 ح 91. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 151 ح 227. تأويل الآيات: ج 2 ص 812 ح 4. ×××
درباره معناى آيه »فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ« فرمود: وقتى از حجةالوداع فراغت يافتى اميرالمؤمنين را منصوب كن و به سوى پروردگارت رغبت نما.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۳۳. تفسير القمى: ج ۲ ص ۴۲۸.</ref>در حديث سوم با ذكر مراسم غدير اين موقعيت زمانى را بيان كرده است، كه پيامبر صلى الله عليه وآله پس از اين آيه فرمود: «من كنت مولاه ...» ، و شكى نيست كه حضرت اين كلام را در غدير فرموده است:


عَنْ ابى عَبْدِاللَّه ‏عليه السلام: قالَ عَزَّ ذِكْرُهُ: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ» ، يَقُولُ: فَاذا فَرَغْتَ فَانْصِبْ عَلَمَكَ وَ اعْلِنْ وَصِيَّكَ فَاعْلِمْهُمْ فَضْلَهُ عَلانِيَةً. فَقال ‏صلى الله عليه وآله: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ -  ثَلاثَ مَرّاتٍ -  .


در اين حديث به نزول آيه در سفر حج كه مقدمه غدير بود تصريح شده است. در حديث ديگر حجةالوداع ذكر شده كه صراحت بيشترى دارد:
امام صادق‏ عليه السلام فرمود: خداوند فرمود: «آنگاه كه فراغت يافتى منصوب كن و به سوى پروردگارت رغبت نما» ، مى ‏فرمايد: وقتى فراغت يافتى علامت خود را منصوب كن و جانشين خود را اعلان نما و فضيلت او را علناً بيان كن. اين بود كه پيامبر صلى الله عليه وآله سه مرتبه فرمود: هركس من صاحب اختيار اويم على صاحب اختيار اوست. خدايا، دوست بدار هركس او را دوست بدارد و دشمن بدار هركس او را دشمن بدارد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۱۴۲ ح ۱۰۵. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۵۰ ح ۲۲۶. الكافى: ج ۱ ص ۲۹۴.</ref>


=== '''ارتباط كل سوره با غدير''' ===
سوره انشراح حاكى از گشايش اساسى در رسالت پيامبر معظم اسلام‏ صلى الله عليه وآله است و خداوند خبر از انشراح سينه و آسودگى قلب آن حضرت مى‏ دهد. در اين سوره از مسئوليت عظيمى ياد شده كه با انجام آن سنگينى از دوش پيامبر صلى الله عليه وآله برداشته شده و دوران عسر و سختى پشت سر گذاشته مى ‏شود و دوران يُسر و آسايش به استقبال مى ‏آيد.


»فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ« ، قالَ: فَاذا فَرَغْتَ مِنْ حَجَّةِ الْوِداعِ فَانْصِبْ اميرَالْمُؤْمِنينَ وَ الى رَبِّكَ فَارْغَبْ.
كليد همه اين گشايش‏ها على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام است، كه آرامش نهايى و مطلق با منصوب كردن او به مقام امامت حاصل مى‏شود. اين تسلسلِ مراحل اسلام و ارتباط نهايى آن با غدير در كلام امام باقر و امام صادق‏ عليه السلام چنين ترسيم شده است:


درباره معناى آيه »فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ« فرمود: وقتى از حجةالوداع فراغت يافتى اميرالمؤمنين را منصوب كن و به سوى پروردگارت رغبت نما.××× 1 بحار الانوار: ج 36 ص 133. تفسير القمى: ج 2 ص 428. ×××
كلام خداوند «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» ، يعنى: آيا به تو نفهمانيديم جانشينت كيست؟ آيا او را يار تو و خوار كننده دشمن تو قرار نداديم؟ همان دشمنى كه كمر تو را مى‏شكست. آيا از نسل على فرزندان انبياء را قرار نداده كه هدايت يافته ‏اند؟


«وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ» ، تا آنجا كه هر جا نام من (خدا) برده شود تو هم (اى پيامبر) همراه من نام برده مى شوى؟ هرگاه از دنياى خود فارغ شدى على را براى ولايت منصوب كن تا به وسيله او از اختلاف هدايت يابند.<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۲۶.</ref>در حديث فوق فرازهاى سوره انشراح، انسجام مقام نبوت و ولايت را در مسير ۲۳ ساله رسالت نشان داده است. در حديثى ديگر به جزئيات بيشترى از اين ارتباط پرداخته شده است:


در حديث سوم با ذكر مراسم غدير اين موقعيت زمانى را بيان كرده است، كه پيامبرصلى الله عليه وآله پس از اين آيه فرمود: »من كنت مولاه ...« ، و شكى نيست كه حضرت اين كلام را در غدير فرموده است:
«أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» : «آيا سينه تو را فراخ قرار نداديم» ، فرمود: به وسيله على‏ عليه السلام كه او را جانشين تو قرار داديم. آنگاه كه مكه را فتح كرد و قريش به اسلام داخل شدند، خداوند سينه پيامبرصلى الله عليه وآله و باطن او را گشايش عنايت فرمود.


«وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ» : «مشكل تو را از دوشت برداشتيم» ، فرمود: به وسيله على، جنگى را كه كمرت را مى‏شكست يعنى بار آن بر كمرت سنگينى مى‏ كرد از دوشت برداشتيم.


عَنْ ابى عَبْدِاللَّه‏عليه السلام: قالَ عَزَّ ذِكْرُهُ: »فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ« ، يَقُولُ: فَاذا فَرَغْتَ فَانْصِبْ عَلَمَكَ وَ اعْلِنْ وَصِيَّكَ فَاعْلِمْهُمْ فَضْلَهُ عَلانِيَةً. فَقال‏صلى الله عليه وآله: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ -  ثَلاثَ مَرّاتٍ -  .
«وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ» : «و ياد تو را بلند آوازه قرار داديم» ، فرمود: هرگاه نام من(خدا) برده شود نام تو هم ذكر مى‏ شود، و اين همان كلام مردم است كه مى‏ گويند: «اشْهَدُ انْ لا الهَ الاَّ اللَّه، وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه» .


سپس مى‏ فرمايد: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» : «با هر سختى آسانى هست» ، فرمود: مادامى كه در سختى بودى آسانى برايت آمد.


امام صادق‏عليه السلام فرمود: خداوند فرمود: »آنگاه كه فراغت يافتى منصوب كن و به سوى پروردگارت رغبت نما« ، مى‏فرمايد: وقتى فراغت يافتى علامت خود را منصوب كن و جانشين خود را اعلان نما و فضيلت او را علناً بيان كن. اين بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله سه مرتبه فرمود: هركس من صاحب اختيار اويم على صاحب اختيار اوست. خدايا، دوست بدار هركس او را دوست بدارد و دشمن بدار هركس او را دشمن بدارد.××× 2 بحار الانوار: ج 38 ص 142 ح 105. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 150 ح 226. الكافى: ج 1 ص 294. ×××
«فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» : «آنگاه كه فراغت يافتى منصوب كن» ، فرمود: آنگاه كه از حجةالوداع فراغت يافتى اميرالمؤمنين را منصوب كن. «وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ» : «و به سوى پروردگارت رغبت كن» .<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۳۳. تفسيرالقمى: ج ۲ ص ۴۲۸.</ref>
 
 
3-  ارتباط كل سوره با غدير
 
سوره انشراح حاكى از گشايش اساسى در رسالت پيامبر معظمم اسلام‏صلى الله عليه وآله است و خداوند خبر از انشراح سينه و آسودگى قلب آن حضرت مى‏دهد. در اين سوره از مسئوليت عظيمى ياد شده كه با انجام آن سنگينى از دوش پيامبرصلى الله عليه وآله برداشته شده و دوران عسر و سختى پشت سر گذاشته مى‏شود و دوران يُسر و آسايش به استقبال مى‏آيد.
 
كليد همه اين گشايش‏ها على بن ابى‏طالب‏عليه السلام است، كه آرامش نهايى و مطلق با منصوب كردن او به مقام امامت حاصل مى‏شود. اين تسلسلِ مراحل اسلام و ارتباط نهايى آن با غدير در كلام امام باقر و امام صادق‏عليه السلام چنين ترسيم شده است:
 
 
كلام خداوند »أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ« ، يعنى: آيا به تو نفهمانيديم جانشينت كيست؟ آيا او را يار تو و خوار كننده دشمن تو قرار نداديم؟ همان دشمنى كه كمر تو را مى‏شكست. آيا از نسل على فرزندان انبياء را قرار نداده كه هدايت يافته‏اند؟
 
 
»وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ« ، تا آنجا كه هر جا نام من )خدا( برده شود تو هم )اى پيامبر( همراه من نام برده مى‏شوى؟ هرگاه از دنياى خود فارغ شدى على را براى ولايت منصوب كن تا به وسيله او از اختلاف هدايت يابند.××× 1 مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 226. ×××
 
 
در حديث فوق فرازهاى سوره انشراح، انسجام مقام نبوت و ولايت را در مسير 23 ساله رسالت نشان داده است. در حديثى ديگر به جزئيات بيشترى از اين ارتباط پرداخته شده است:
 
 
»أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ« : »آيا سينه تو را فراخ قرار نداديم« ، فرمود: به وسيله على‏عليه السلام كه او را جانشين تو قرار داديم. آنگاه كه مكه را فتح كرد و قريش به اسلام داخل شدند، خداوند سينه پيامبرصلى الله عليه وآله و باطن او را گشايش عنايت فرمود.
 
 
»وَ وَضَعْنا عَنْكَ وِزْرَكَ« : »مشكل تو را از دوشت برداشتيم« ، فرمود: به وسيله على، جنگى را كه كمرت را مى‏شكست يعنى بار آن بر كمرت سنگينى مى‏كرد از دوشت برداشتيم.
 
 
»وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ« : »و ياد تو را بلند آوازه قرار داديم« ، فرمود: هرگاه نام من )خدا( برده شود نام تو هم ذكر مى‏شود، و اين همان كلام مردم است كه مى‏گويند: »اشْهَدُ انْ لا الهَ الاَّ اللَّه، وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه« .
 
سپس مى‏فرمايد: »إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً« : »با هر سختى آسانى هست« ، فرمود: مادامى كه در سختى بودى آسانى برايت آمد.
 
 
»فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ« : »آنگاه كه فراغت يافتى منصوب كن« ، فرمود: آنگاه كه از حجةالوداع فراغت يافتى اميرالمؤمنين را منصوب كن. »وَ إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ« : »و به سوى پروردگارت رغبت كن« .××× 1 بحار الانوار: ج 36 ص 133. تفسيرالقمى: ج 2 ص 428. ×××


=== منظور از فراغت و منصوب كردن ===
=== منظور از فراغت و منصوب كردن ===
نقطه‏اى كه ارتباط دقيق اين آيه را با غدير روشن مى‏كند فهميدن متعلق دو كلمه »فَرَغْتَ« و »فَانْصَبْ« است. آيا منظور فراغت از چه كارى و منصوب كردن چه كسى به چه منصبى است؟ احاديث وارده در تفسير آيه به غدير، بر اين دو نكته تأكيد خاصى دارند.
نقطه‏ اى كه ارتباط دقيق اين آيه را با غدير روشن مى‏ كند فهميدن متعلق دو كلمه «فَرَغْتَ» و «فَانْصَبْ» است. آيا منظور فراغت از چه كارى و منصوب كردن چه كسى به چه منصبى است؟ احاديث وارده در تفسير آيه به غدير، بر اين دو نكته تأكيد خاصى دارند.
 


درباره متعلق »فَرَغْتَ« سه جهت به چشم مى‏خورد كه منظور از همه آنها يك مطلب است، ولى هر يك از بُعد خاصى به مسئله مى‏نگرد:
درباره متعلق «فَرَغْتَ» سه جهت به چشم مى ‏خورد كه منظور از همه آنها يك مطلب است، ولى هر يك از بُعد خاصى به مسئله مى ‏نگرد:


الف. اذا فَرَغْتَ مِنْ حَجِّكَ.. <ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۳۵ ح ۹۱.</ref>، اذا فَرَغْتَ مِنْ حَجَّةِ الْوِداعِ... .<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۳۳.</ref>


الف. اذا فَرَغْتَ مِنْ حَجِّكَ××× 2 بحار الانوار: ج 36 ص 135 ح 91. ×××... ، اذا فَرَغْتَ مِنْ حَجَّةِ الْوِداعِ××× 3 بحار الانوار: ج 36 ص 133. ×××... .
در اين روايت دو بُعد زمانى مورد تأكيد قرار گرفته و نشان دهنده آن است كه منصوب كردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير پس از مراسم حج، آن هم در سال حجةالوداع انجام گرفته است.


 
ب. اذا فَرَغْتَ مِنْ دُنْياكَ ... .<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۲۶.</ref>
در اين روايت دو بُعد زمانى مورد تأكيد قرار گرفته و نشان دهنده آن است كه منصوب كردن اميرالمؤمنين‏عليه السلام در غدير پس از مراسم حج، آن هم در سال حجةالوداع انجام گرفته است.
 
 
ب. اذا فَرَغْتَ مِنْ دُنْياكَ××× 4 مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 226. ××× ... .


در اين مورد اشاره به نصب مقام ولايت در آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله است.
در اين مورد اشاره به نصب مقام ولايت در آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله است.


ج. اذا فَرَغْتَ مِنْ نَبُّوَتِكَ××× 1 تأويل الآيات: ج 2 ص 811 . ××× ... ، اذا فَرَغْتَ مِنْ اقامَةِ الْفَرائِضَ××× 2 شرح الاخبار: ج 1 ص 245 ح 270. ××× ... ، اذا فَرَغْتَ مِنْ اكْمالِ الشَّريعَةِ××× 3 مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 226. ××× ... .
ج. اذا فَرَغْتَ مِنْ نَبُّوَتِكَ ... <ref>تأويل الآيات: ج ۲ ص ۸۱۱ .</ref>، اذا فَرَغْتَ مِنْ اقامَةِ الْفَرائِضَ... <ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۰.</ref>، اذا فَرَغْتَ مِنْ اكْمالِ الشَّريعَةِ... .<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۲۶.</ref>
 


در اين سه مورد آخرين رسالت بودن ابلاغ حكم ولايت مورد توجه است، و اين نكته با سه تعبير متفاوت مطرح شده است: نبوت، يعنى پس از انجام همه آنچه به عنوان نبوت بر عهده حضرت بود. اقامه فرائض، يعنى ولايت آخرين واجبى است كه پس از همه آنها اعلام شد.
در اين سه مورد آخرين رسالت بودن ابلاغ حكم ولايت مورد توجه است، و اين نكته با سه تعبير متفاوت مطرح شده است: نبوت، يعنى پس از انجام همه آنچه به عنوان نبوت بر عهده حضرت بود. اقامه فرائض، يعنى ولايت آخرين واجبى است كه پس از همه آنها اعلام شد.


اكمال شريعت، يعنى چيزى از آنچه دين خداست باقى نماند و فقط ولايت باقى و پا بر جا بماند، كه بايد به عنوان روح حاكم بر آنها و قبول آنها پس از پايان اعلان آنها مطرح شود.
اكمال شريعت، يعنى چيزى از آنچه دين خداست باقى نماند و فقط ولايت باقى و پا بر جا بماند، كه بايد به عنوان روح حاكم بر آنها و قبول آنها پس از پايان اعلان آنها مطرح شود.


درباره متعلق «فَانْصَبْ» بايد توجه داشت كه فعل «نَصَبَ» به معناى منصوب كردن دو مفعول مى‏ خواهد كه يكى منصوب شونده و ديگرى منصبى است كه بدان منصوب مى‏ گردد:


درباره متعلق »فَانْصَبْ« بايد توجه داشت كه فعل »نَصَبَ« به معناى منصوب كردن دو مفعول مى‏خواهد كه يكى منصوب شونده و ديگرى منصبى است كه بدان منصوب مى‏گردد:
مفعول اول در شش حديث با ذكر نام اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به صورت «عَلِيّاً» آمده، و در يك مورد «اميرالمؤمنين» آمده، و در مورد ديگرى هم «عَلَمَكَ» ذكر شده است.  
 
 
مفعول اول در شش حديث با ذكر نام اميرالمؤمنين‏عليه السلام به صورت »عَلِيّاً« آمده، و در يك مورد »اميرالمؤمنين« آمده، و در مورد ديگرى هم »عَلَمَكَ« ذكر شده است. مفعول دوم هم در يك مورد »وَصِيّاً« آمده، و در يك مورد »اماماً« ذكر شده، و در دو مورد »عَلَماً« مطرح شده و در دو حديث ديگر با حرف جر با كلمه »لِلْوِلايَة« آمده است، كه مجموع عبارات از اين قرار است:
 


فَانْصِبْ اميرَالْمُؤْمِنينَ.××× 4 بحار الانوار: ج 36 ص 133. ×××
مفعول دوم هم در يك مورد «وَصِيّاً» آمده، و در يك مورد «اماماً» ذكر شده، و در دو مورد «عَلَماً» مطرح شده و در دو حديث ديگر با حرف جر با كلمه «لِلْوِلايَة» آمده است، كه مجموع عبارات از اين قرار است:


فَانْصِبْ عَلِيّاً.××× 5 شرح الاخبار: ج 1 ص 245 ح 270. ×××
فَانْصِبْ اميرَالْمُؤْمِنينَ.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۳۳.</ref>


فَانْصِبْ عَلِيّاً اماماً.××× 1 مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 226. ×××
فَانْصِبْ عَلِيّاً.<ref>شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵ ح ۲۷۰.</ref>


فَانْصِبْ عَلِيّاً لِلْوِلايَةِ.××× 2 مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 226. شواهد التنزيل: ج 2 ص 451 ح 1116. ×××
فَانْصِبْ عَلِيّاً اماماً.<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۲۶.</ref>


فَانْصِبْ عَلِيّاً وَصِيّاً.××× 3 تأويل الآيات: ج 2 ص 812  811 . بحار الانوار: ج 36 ص 133 ح 87 . ×××
فَانْصِبْ عَلِيّاً لِلْوِلايَةِ.<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۲۶. شواهد التنزيل: ج ۲ ص ۴۵۱ ح ۱۱۱۶</ref>


فَانْصِبْ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ.××× 4 بحار الانوار: ج 36 ص 135 ح 91. ×××
فَانْصِبْ عَلِيّاً وَصِيّاً.<ref>تأويل الآيات: ج ۲ ص ۸۱۲  ۸۱۱ . بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۳۳ ح ۸۷ .</ref>


فَانْصِبْ عَلَمَكَ وَ اعْلِنْ وَصِيَّكَ.××× 5 بحار الانوار: ج 38 ص 142 ح 105. ×××
فَانْصِبْ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۳۵ ح ۹۱</ref>


فَانْصِبْ عَلَمَكَ وَ اعْلِنْ وَصِيَّكَ.<ref>بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۱۴۲ ح ۱۰۵.</ref>


هر يك از اين كلمات نيز يادآور بُعدى مهم و عميق از ولايت مطلقه اميرالمؤمنين‏عليه السلام است. امامت به معناى پيشوايى و رهبرى مردم، وصايت از بُعد جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله، عَلَم بودن به معناى انحصار و تنها نشانِ هدايت بودن على بن ابى‏طالب‏عليه السلام است.
هر يك از اين كلمات نيز يادآور بُعدى مهم و عميق از ولايت مطلقه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است. امامت به معناى پيشوايى و رهبرى مردم، وصايت از بُعد جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله، عَلَم بودن به معناى انحصار و تنها نشانِ هدايت بودن على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است.


== پانویس ==
== پانویس ==