آیه تبلیغ و شبهات: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
در مورد آيه تبليغ شبهاتى مطرح شده، كه به چند مورد اساسى اشاره كرده و پاسخ مى‏ دهيم:
در مورد آيه تبليغ شبهاتى مطرح شده، كه به چند مورد اساسى اشاره كرده و پاسخ مى‏ دهيم:


=== شبهه خوف پيامبر صلى الله عليه وآله ===
=== شبهه اول: خوف پيامبر صلى الله عليه وآله ===
پيرو افكار ابن‏ تيميه در قرن دوازدهم، محمد بن عبدالوهاب ابتدا حديثى را كه شهيد ابن‏ فتال نيشابورى نقل كرده يادآور شده، و سپس به نقد آن پرداخته است:
پيرو افكار ابن‏ تيميه در قرن دوازدهم، محمد بن عبدالوهاب ابتدا حديثى را كه شهيد ابن‏ فتال نيشابورى نقل كرده يادآور شده، و سپس به نقد آن پرداخته است:


خط ۱۰: خط ۱۰:
محمد عبدالوهاب پس از نقل اين حديث از شيعه مى‏ گويد:
محمد عبدالوهاب پس از نقل اين حديث از شيعه مى‏ گويد:


اى مؤمن، نگاه كن به حديث اين دروغ گويان و ركيک بودن الفاظ آن، كه دليل بر بطلان سخن آنهاست. هر كسى اعتقاد به صحت اين حديث داشته باشد هلاک است، چون در آن معصوم به عدم امتثال امر خداوند متهم شده است. اين نقص است، و نقص انبياعليهم السلام كفر است. اين حديث با مدح خداوند نسبت به پيامبر و اصحابش مخالف است: «محمد رسول ‏اللَّه و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم...» . اعتقاد به آنچه مخالف قرآن است موجب كافر شدن انسان مى شود... .
اى مؤمن، نگاه كن به حديث اين دروغ گويان و ركيک بودن الفاظ آن، كه دليل بر بطلان سخن آنهاست. هر كسى اعتقاد به صحت اين حديث داشته باشد هلاک است، چون در آن معصوم به عدم امتثال امر خداوند متهم شده است. اين نقص است، و نقص انبيا عليهم السلام كفر است.
 
اين حديث با مدح خداوند نسبت به پيامبر و اصحابش مخالف است: «محمد رسول ‏اللَّه و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم...» . اعتقاد به آنچه مخالف قرآن است موجب كافر شدن انسان مى شود... .


وى در ادامه مى‏ گويد: نسبت دادن خوف به پيامبرصلى الله عليه وآله در واقعه غدير خم درست نيست، چون اصحاب او همه مسلمان بودند.<ref>به همين مضمون ابن‏ تيميه هم مى‏ نويسد: در حجةالوداع پيامبرصلى الله عليه وآله از كسى خوف نداشت، چون مسلمانان دستورات او را عمل مى‏ كردند، و كافر هم در بينشان نبود و منافقين هم مخفى بودند. پس پيامبرصلى الله عليه وآله از ناحيه مردم هيچ خوفى نداشت. منهاج السنه: ج ۷ ص ۳۱۶.</ref>
وى در ادامه مى‏ گويد: نسبت دادن خوف به پيامبرصلى الله عليه وآله در واقعه غدير خم درست نيست، چون اصحاب او همه مسلمان بودند.<ref>به همين مضمون ابن‏ تيميه هم مى‏ نويسد: در حجةالوداع پيامبرصلى الله عليه وآله از كسى خوف نداشت، چون مسلمانان دستورات او را عمل مى‏ كردند، و كافر هم در بينشان نبود و منافقين هم مخفى بودند. پس پيامبرصلى الله عليه وآله از ناحيه مردم هيچ خوفى نداشت. منهاج السنه: ج ۷ ص ۳۱۶.</ref>
خط ۲۱: خط ۲۳:
و اما اصل حديث:
و اما اصل حديث:


فتّال نيشابورى در كتاب «روضة الواعظين» از امام باقرعليه السلام روايت مى‏ كند: پيامبرصلى الله عليه وآله از مدينه حج به جا آورد. پس جبرئيل نازل شد و عرض كرد: خداوند مى‏ فرمايد ما در مورد هيچ رسولى جانش را نگرفتيم مگر بعد از اكمال دينش، و تو دو فريضه به عهده دارى: فريضه حج و فريضه ولايت.
فتّال نيشابورى در كتاب «روضة الواعظين» از امام باقر عليه السلام روايت مى‏ كند: پيامبرصلى الله عليه وآله از مدينه حج به جا آورد. پس جبرئيل نازل شد و عرض كرد: خداوند مى‏ فرمايد ما در مورد هيچ رسولى جانش را نگرفتيم مگر بعد از اكمال دينش، و تو دو فريضه به عهده دارى: فريضه حج و فريضه ولايت.


پيامبرصلى الله عليه وآله براى حج خارج شد، و اعلان عمومى كرد، در حالى كه جمعيت شركت كنندگان به هفتاد هزار يا بيشتر مى‏ رسيد. مثل اصحاب موسى‏ عليه السلام كه براى بيعت با هارون ‏عليه السلام آماده شده بودند.
پيامبرصلى الله عليه وآله براى حج خارج شد، و اعلان عمومى كرد، در حالى كه جمعيت شركت كنندگان به هفتاد هزار يا بيشتر مى‏ رسيد. مثل اصحاب موسى‏ عليه السلام كه براى بيعت با هارون ‏عليه السلام آماده شده بودند.
خط ۳۳: خط ۳۵:
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد تا همه در آنجا جمع شوند و خطبه غدير را ايراد فرمود. <ref>روضة الواعظين: ج ۱ ص ۸۹ .</ref>
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد تا همه در آنجا جمع شوند و خطبه غدير را ايراد فرمود. <ref>روضة الواعظين: ج ۱ ص ۸۹ .</ref>


ج. بررسى خوف پيامبرصلى الله عليه وآله
ج. بررسى خوف پيامبر صلى الله عليه وآله
 
در اينجا لازم است ابتدا اصل خوف انبياءعليهم السلام و سپس خوف پيامبرصلى الله عليه وآله را در پرتو قرآن و روايات و تاريخ بررسى كنيم:
 
يک. خوف انبياعليهم السلام در قرآن:


خوف يک موهبت الهى است: «و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنة هى المأوى.»<ref>نازعات /  ۴۰.</ref>
خوف از معرفى كردن على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام


خوف حضرت زكرياعليه السلام: «و انى خفت الموالى من ورائى» .<ref>مريم /  ۵ .</ref>
طبق شواهدى كه در روایت شیعه و سنی وجود دارد، عده ‏اى از مسلمانان و به ويژه قبيله قريش به خاطر بغض و كينه‏ اى كه از على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام داشتند، همواره منتظر بودند تا انتقام خود را از آن حضرت بگيرند.
 
خوف حضرت ابراهيم ‏عليه السلام: «فأوجس منهم خيفة قالوا لا تخف و بشّروه به غلام عليم» .<ref>ذاريات /  ۲۸.</ref>
 
قبل از اينكه ادامه پاسخ ذكر شود، لازم است جايگاه رسول مكرم اسلام حضرت محمدصلى الله عليه وآله در نزد شيعه بيان شود. براى روسن شدن اين نكته كلام شيخ صدوق كافى است:
 
اعتقاد ما در شأن پيامبران و رسولان و حجت‏ هاى خداعليهم السلام آن است كه ايشان افضل از ملائكه هستند، و اينكه چون حق تعالى به ملائكه فرمود: «همانا من قرار خواهم داد خليفه‏ اى در زمين ملائكه عرض كردند آيا قرار مى‏ دهى در زمين كسى را كه در آن فساد مى ‏كند و خون‏ ها را مى‏ ريزد و ما تسبيح به حمد تو مى‏ نماييم و تقديس براى تو مى‏ كنيم» .
 
خلاصه كلام: ملائكه تمناى منزلت آدم ‏عليه السلام در زمين داشتند، و معلوم است كه تمنا ننموده ‏اند مگر منزلتى را كه فوق منزلت آنهاست. از جمله دليل‏ هايى كه اثبات تفضيل آدم‏ عليه السلام بر ملائكه مى‏ كند امر كردن حق تعالى است ايشان را به سجود براى آدم‏ عليه السلام. معلوم است كه امر نفرموده به سجود مگر براى كسى كه افضل از آنها باشد، و سجود ملائكه بندگى بود براى حق تعالى و احترام بود براى آدم‏ عليه السلام جهت آنچه در صلب او سپرده شده بود؛ از پيامبر ماصلى الله عليه وآله و ائمه‏ عليهم السلام. پيامبرصلى الله عليه وآله فرموده: من افضلم از جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و از كل ملائكه مقربين، و من بهترين خلقم و آقاى اولاد آدم هستم.<ref>الاعتقادات: ص ۱۱۱.</ref>
 
دو. خوف پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله:
 
۱. خوف پيامبرصلى الله عليه وآله در قرآن:
 
«انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم» .<ref>يونس‏ عليه السلام /  ۱۵.</ref>
 
«فانى اخاف عليكم عذاب يوم كبير» .<ref>هود /  ۳.</ref>
 
۲. خوف پيامبرصلى الله عليه وآله در غير از واقعه غدير خم:
 
خوف پيامبرعليه السلام در مورد قرآن: سمعت عقبة بن عامر يقول: ان رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله قال: انى اخاف على امتى اثنتين: القرآن و اللبن. اما اللبن فيبتغون الريف و يتبعون الشهوات و يتركون الصلوات، و اما القرآن فيتعلّمه المنافقون فيجادلون به المؤمنين<ref>مسند احمد: ج ۴ ص ۱۵۵.</ref>: پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بر امتم از دو چيز مى ‏ترسم قرآن و... ، و اما قرآن، پس منافقان آن را ياد گيرند و با مؤمنين مجادله كنند.
 
۳. خوف از معرفى كردن على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام
 
طبق شواهدى كه ذكر مى ‏شود، عده ‏اى از مسلمانان و به ويژه قبيله قريش به خاطر بغض و كينه‏اى كه از على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام داشتند، همواره منتظر بودند تا انتقام خود را از آن حضرت بگيرند.


پيامبرصلى الله عليه وآله هم از اين مسئله آگاه بود، و همين امر موجب خوف پيامبرصلى الله عليه وآله را فراهم كرده بود.
پيامبرصلى الله عليه وآله هم از اين مسئله آگاه بود، و همين امر موجب خوف پيامبرصلى الله عليه وآله را فراهم كرده بود.


=== اما شواهد اين حقيقت: ===
پيامبرصلى الله عليه وآله تصريح به جدايى صحابه از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام داشتند: عمل نكردن به دستور اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: قال: قيل: يا رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله من يؤمر بعدك؟ قال: ان تؤمروا ابابكر، تجدوه اميناً زاهداً فى الدنيا راغباً فى الآخرة. و ان تؤمروا عمر، تجدوه قوياً اميناً، لا يخاف فى اللَّه لومة لآئم. و ان تؤمروا علياً -  و لا أراكم فاعلين -  ، تجدوه هادياً مهدياً، يأخذ بكم الطريق المستقيم<ref>  فضائل الصحابه (احمد بن حنبل) : ج ۱ ص ۲۳۱. </ref>:
'''شاهد اول:''' پيامبرصلى الله عليه وآله تصريح به جدايى صحابه از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام داشتند: عمل نكردن به دستور اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: قال: قيل: يا رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله من يؤمر بعدك؟ قال: ان تؤمروا ابابكر، تجدوه اميناً زاهداً فى الدنيا راغباً فى الآخرة. و ان تؤمروا عمر، تجدوه قوياً اميناً، لا يخاف فى اللَّه لومة لآئم. و ان تؤمروا علياً -  و لا أراكم فاعلين -  ، تجدوه هادياً مهدياً، يأخذ بكم الطريق المستقيم<ref>  فضائل الصحابه (احمد بن حنبل) : ج ۱ ص ۲۳۱. </ref>:


از پيامبرصلى الله عليه وآله سؤال شد: بعد از شما چه كسى به ما امر كند؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اگر ابوبكر را امير قرار دهيد، مردم او را امين و زاهد در دنيا خواهيد يافت. اگر عمر را امير قرار دهيد، مردم او را قوى و امين خواهيد يافت. اگر على‏ عليه السلام را امير قرار دهيد -  گر چه نمى‏ بينم كه چنين كنيد -  ، او را هدايت كننده و هدايت شده خواهيد يافت، كه شما را به راه راست خواهد كشاند.
از پيامبرصلى الله عليه وآله سؤال شد: بعد از شما چه كسى به ما امر كند؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اگر ابوبكر را امير قرار دهيد، مردم او را امين و زاهد در دنيا خواهيد يافت. اگر عمر را امير قرار دهيد، مردم او را قوى و امين خواهيد يافت. اگر على‏ عليه السلام را امير قرار دهيد -  گر چه نمى‏ بينم كه چنين كنيد -  ، او را هدايت كننده و هدايت شده خواهيد يافت، كه شما را به راه راست خواهد كشاند.


'''شاهد دوم:''' عهد پيامبرصلى الله عليه وآله به على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام: قال: ان ممّا عهد الىّ النبى ‏صلى الله عليه وآله انّ الامة ستغدر بى بعده. هذا حديث صحيح الاسناد و لم يخرجاه<ref>  المستدرك على صحيحين: ج ۳ ص ۱۵۰ الكنى و الاسماء (مسلم بن حجاج) : ج ۱ ص ۳۱۸. الضعفاء الكبير: ج ۱ ص ۱۷۸. تاريخ بغداد: ج ۱۱ ص ۲۱۶. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۴۴۷. تذكرة الحفاظ: ج ۳ ص ۹۹۵. لسان الميزان: ج ۵ ص ۴۸۶. الخصائص الكبرى: ج ۲ ص ۲۳۵. كنزل العمال: ج ۱۱ ص ۱۳۳. </ref>: حاكم نيشابورى حديثى از على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام نقل كرده است: پيامبرصلى الله عليه وآله به من خبر داد كه بعد از من امتم تو را رها مى ‏كنند... . و حاكم هم اين حديث را صحيح مى‏ داند.
=== شبهه دوم: سياق ===
 
'''شاهد سوم:''' آشكار شدن حقد و كينه ‏ها بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت به على ‏عليه السلام: عن على‏ عليه السلام... . قلت: يا رسول ‏اللَّه ‏صلى الله عليه وآله! ما يبكيك؟ قال: ضغائن فى صدور اقوام لا يبدونها لك الا من بعدى. قال: فى سلامة من دينك <ref>مجمع الزوائد: ج ۹ ص ۱۱۸.</ref>: على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام به همراه پيامبرصلى الله عليه وآله از باغى مى ‏گذشتند. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به پيامبرصلى الله عليه وآله عرض كرد: چقدر اين باغ زيباست.
 
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: باغ تو در بهشت زيباتر است. سپس گريه كردند. على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام از علت گريه پيامبرصلى الله عليه وآله سؤال كرد. حضرت در پاسخ فرمود: به خاطر كينه امتم نسبت به تو. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سؤال كرد: آيا من (با وجود دشمنى‏ هاى فراوان) سلامت در دين دارم؟ حضرت فرمود: آرى.
 
در ادامه حديث، هيثمى مى ‏نويسد: اين حديث را ابويعلى و بزّار نقل كرده‏ اند، و در اسناد آن فضل بن عميره وجود دارد كه ابن‏ حبّان آن را توثيق كرده، و غير ابن‏ حبّان «فضل» را ضعيف مى ‏دانند. ولى باقى رجال سند اين روايت همه ثقه هستند.
 
حاكم نيشابورى<ref>المستدرك على الصحيحين: ج ۳ ص ۱۵۱.</ref> نيز اسناد اين روايت را آورده و آن را صحيح مى‏ داند. ولى ابتداى حديث را ذكر نكرده و فقط آخر حديث را آورده است. خدا عالم است كه اين تصرف، آيا از ناحيه خود حاكم است يا از ناسخ و يا از ناشر؟
 
'''شاهد چهارم:''' قريش سبب هلاكت مردم بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله شدند: عن ابى‏ هريره، قال: قال رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله: يهلك الناس هذا الحىّ من قريش. قالوا: فما تأمرنا؟ قال: لو ان الناس اعتزلوهم. و عن عمرو بن يحيى بن سعيد الامورى، عن جده، قال: كنت مع مروان و ابى‏هريره، فسمعت اباهريره يقول: سمعت الصادق المصدّق يقول: هلاك امتى على يدى غلمة من قريش. فقال مروان: غلمة؟ قال: ابوهريره: ان شئت ان اسمّيهم؛ بنى ‏فلان و بنى‏ فلان<ref>صحيح بخارى: ج ۴ ص ۱۷۷. كتاب بدء الخلق: باب علامات النبوة. صحيح مسلم: ج ۸ ص ۱۸۶، كتاب الفتن، باب لا يقوم الساعة حتى يمرّ الرجل بقبر الرجل. :</ref> ابوهريره مى‏ گويد: پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: هلاكت امت من توسط عده ‏اى از قريش كه داراى غلمه (شهوت شديد) هستند انجام مى‏ شود. ابوهريره در پاسخ مروان گفت: اگر بخواهيد نامشان را هم بگويم.
 
حاكم نيشابورى در مورد اين حديث مى‏ گويد: اين حديث صحيح است، و براى آن شواهدى از سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله و صحابه وجود دارد.<ref>المستدرك على الصحيحين: ج ۴ ص ۵۲۶ .</ref>
 
'''شاهد پنجم:''' على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام فرمود: اللهم انى استعديك على قريش و من اعانهم. فانهم قطعوا رحمى، و صغّروا عظيم منزلتى، و اجمعوا على منازعتى امراً هو لى. ثم قالوا: الا ان فىّ الحق ان تأخذه، و فىّ الحق ان تتركه<ref name=":0">نهج البلاغه: خطبه ۱۷۲.</ref><ref name=":0" />: بار خدايا، من در برابر قريش و كسانى كه به كمک آنان برخاسته‏ اند از تو كمک مى ‏جويم (و شكايت را پيش تو مى ‏آورم) . آنها پيوند خويشاوندى مرا قطع كردند، و مقام و منزلت عظيم مرا كوچک شمردند، و در غصب حق و مبارزه با من هماهنگ شدند... .
 
'''شاهد ششم:''' رفتار قريش با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام: قريش على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را دوست نداشتند: سئل الامام زين ‏العابدين ‏عليه السلام و ابن ‏عباس ايضاً: لمَ ابغضت قريش علياًعليه السلام؟ قال: لأنه اورد اولهم النار، و قلّد آخرهم العار<ref>مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۲۲۰. تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۲ ص ۲۹۰.</ref> : از امام زين ‏العابدين عليه السلام سؤال شد: چرا قريش كينه اميرالمومنين‏ عليه السلام را دارند؟ فرمود: چون على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام نياكانشان را به جهنم فرستاده و ننگ را نصيب نسل‏ هاى بعدى شان كرد.
 
'''شاهد هفتم:''' بعد از بيعت مردم با حضرت على‏ عليه السلام، قريش با حضرت مخالفت مى‏ كردند: قام ابوالهيثم و عمار و ابوايوب و سهل بن حنيف و جماعة معهم، فدخلوا على على‏ عليه السلام فقالوا: يا اميرالمؤمنين، انظر فى امرك و عاتب قومك هذا الحىّ من قريش، فانهم قد نقضوا عهدك و اخلفوا وعدك و دعونا فى السرّ الى رفضك. <ref>المعيار و الموازنة: ص ۴۱۰۹. شرح نهج البلاغه (ابن ابى ‏الحديد) : ج ۷ ص ۳۹. الجمل (ضامن بن شدقم) : ص ۶۹ . </ref>
 
'''شاهد هشتم:''' ابن ابى‏ الحديد معتزلى مى ‏نويسد: ان قريشاً اجتمعت على حربه منذ بويع، بغضاً له و حسداً و حقداً عليه. فاصفقوا كلهم يداً واحدة على شقاقه و حربه. كما كانت فى ابتداء الاسلام مع رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله، لم تخرم حاله من حاله ابداً<ref>شرح نهج البلاغه: ج ۱۶ ص ۱۵۰.</ref>: قريش همه متحد شدند تا با على‏ عليه السلام مبارزه كنند... .
 
'''شاهد نهم:''' عمر بن خطاب به ابن ‏عباس گفت: ان علياً لأحق الناس بها، ولكن قريشاً لا تحتمله<ref>تاريخ يعقوبى: ج ۲ ص ۱۵۹.</ref>: على‏ عليه السلام سزاوارترين مردم به خلافت است، ولى قريش او را نمى ‏پذيرد.
 
پس مشخص شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله خوف داشتند، و علت خوف پيامبرصلى الله عليه وآله نيز مشخص شد.
 
=== شبهات ادبى ===
 
==== شبهه سياق ====
يكى از شبهاتى كه بر استدلال به اين آيه وارد كرده ‏اند، شبهه سياق آيات است. شيهه را چنين مطرح مى‏ كنند: وصيت به جانشينى مناسبتى با بحث با اهل كتاب ندارد، و اين مسئله از مواردى است كه بلاغت قرآن آن را نمى‏ پسندد.<ref>تفسير المنار (رشيد رضا) : ج ۶ ص ۴۶۶.</ref>  
يكى از شبهاتى كه بر استدلال به اين آيه وارد كرده ‏اند، شبهه سياق آيات است. شيهه را چنين مطرح مى‏ كنند: وصيت به جانشينى مناسبتى با بحث با اهل كتاب ندارد، و اين مسئله از مواردى است كه بلاغت قرآن آن را نمى‏ پسندد.<ref>تفسير المنار (رشيد رضا) : ج ۶ ص ۴۶۶.</ref>  


خط ۱۲۴: خط ۶۹:
'''د.''' در آيات قبل و بعد، مخاطبان را با عنوان اهل كتاب، يهود و نصارى... ياد مى‏ كند. حال تغيير از اين عناوين به عنوان «يعصمك من الناس» حكايت از آن دارد كه مخاطب در اين آيه با آيات قبل و بعد متفاوت است. اين خود حاكى از اين مسئله است كه اين آيه با آن آيات نازل نشده است.
'''د.''' در آيات قبل و بعد، مخاطبان را با عنوان اهل كتاب، يهود و نصارى... ياد مى‏ كند. حال تغيير از اين عناوين به عنوان «يعصمك من الناس» حكايت از آن دارد كه مخاطب در اين آيه با آيات قبل و بعد متفاوت است. اين خود حاكى از اين مسئله است كه اين آيه با آن آيات نازل نشده است.


==== شبهه تفكيک كلام ====
==== شبهه سوم: تفكيک كلام ====
از شبهاتى كه بر استدلال شيعه به اين آيه وارد كرده ‏اند اين است كه اگر آيه مورد بحث درباره امامت حضرت امیر ‏عليه السلام باشد، لازم مى‏ آيد بين آيات قبل و آيات بعد فاصله ايجاد شود. فخر رازى در مفام بيان اين شبهه مى‏ گويد: چون در آيات بسيار بعد از اين آيه سخن با يهود و نصارى است، ممتنع است كه اين يک آيه در بين اين آيات آورده شده باشد، به گونه ‏اى كه با آيات قبل و بعد بيگانه باشد.<ref>تفسير فخر رازى: ج ۱۱ ص ۵۰ .</ref>
از شبهاتى كه بر استدلال شيعه به اين آيه وارد كرده ‏اند اين است كه اگر آيه مورد بحث درباره امامت حضرت امیر ‏عليه السلام باشد، لازم مى‏ آيد بين آيات قبل و آيات بعد فاصله ايجاد شود. فخر رازى در مفام بيان اين شبهه مى‏ گويد: چون در آيات بسيار بعد از اين آيه سخن با يهود و نصارى است، ممتنع است كه اين يک آيه در بين اين آيات آورده شده باشد، به گونه ‏اى كه با آيات قبل و بعد بيگانه باشد.<ref>تفسير فخر رازى: ج ۱۱ ص ۵۰ .</ref>


خط ۱۳۳: خط ۷۸:
'''ب.''' يكى از نكاتى كه مى‏ تواند نزول آيه را مشخص كند كه چه زمانى و درباره چه كسانى نازل شده است، مشخص كردن «ما انزل اليك» است. تعجب از فخر رازى است كه در تعيين «ما انزل اليك» ده قول نقل مى‏ كند!<ref>تفسير فخر رازى: ج ۱۱ ص ۴۹.</ref> دو قول آن مربوط به يهود و بقيه درباره نزول آيه در غدير و مسائل ديگر است. با اين حال چگونه اظهار مى ‏دارد كه اين آيه با آيات قبل و بعد خود ارتباط دارد و نمى ‏تواند اجنبى باشد؟ با اين كه بر اساس هشت قول ديگر آيه غير مرتبط است.
'''ب.''' يكى از نكاتى كه مى‏ تواند نزول آيه را مشخص كند كه چه زمانى و درباره چه كسانى نازل شده است، مشخص كردن «ما انزل اليك» است. تعجب از فخر رازى است كه در تعيين «ما انزل اليك» ده قول نقل مى‏ كند!<ref>تفسير فخر رازى: ج ۱۱ ص ۴۹.</ref> دو قول آن مربوط به يهود و بقيه درباره نزول آيه در غدير و مسائل ديگر است. با اين حال چگونه اظهار مى ‏دارد كه اين آيه با آيات قبل و بعد خود ارتباط دارد و نمى ‏تواند اجنبى باشد؟ با اين كه بر اساس هشت قول ديگر آيه غير مرتبط است.


=== شبهات محتوايى ===
==== شبهه چهارم: سياق ====
يكى از شبهاتى كه بر استدلال شيعه به اين آيه وارد كرده ‏اند، اين است كه آيه از نظر محتوايى با مسئله امامت تناسب ندارد. رشيد رضا مى‏ گويد:
 
==== شبهه سياق ====
از سياق آيه و ما قبل و ما بعد آن كه بگذريم، آيه به تنهايى نيز نمى‏ پذيرد كه مقصود از تبليغ رهبرى حضرت امیر عليه السلام باشد، زيرا جمله «ان لم تفعل» شرطيه است كه بعد از جمله امرى «بلّغ» واقع شده است، و در پايان جمله نگهدارى، و جمله پايانى آيه كه تعليل مى‏ كند خداوند كافران را هدايت نمى ‏كند. هيچ يک از اين امور تناسبى با تبليغ كردن رهبرى حضرت امیر عليه السلام براى مردم ندارد. آيه را با چشم بصيرت مطالعه كن نه با چشم تقليد.<ref>تفسير المنار: ج ۶ ص ۴۶۷.</ref>
از سياق آيه و ما قبل و ما بعد آن كه بگذريم، آيه به تنهايى نيز نمى‏ پذيرد كه مقصود از تبليغ رهبرى حضرت امیر عليه السلام باشد، زيرا جمله «ان لم تفعل» شرطيه است كه بعد از جمله امرى «بلّغ» واقع شده است، و در پايان جمله نگهدارى، و جمله پايانى آيه كه تعليل مى‏ كند خداوند كافران را هدايت نمى ‏كند. هيچ يک از اين امور تناسبى با تبليغ كردن رهبرى حضرت امیر عليه السلام براى مردم ندارد. آيه را با چشم بصيرت مطالعه كن نه با چشم تقليد.<ref>تفسير المنار: ج ۶ ص ۴۶۷.</ref>


خط ۱۴۷: خط ۸۹:


==== و اما پاسخ اين شبهه: ====
==== و اما پاسخ اين شبهه: ====
'''الف.''' پاسخ بخش اول شبهه:


رشيد رضا تصور درستى از جانشينى رسول‏خداصلى الله عليه وآله ندارد و تصور مى‏ كند جانشينى واقعى رسول‏خداصلى الله عليه وآله همان بوده كه بعد از شهادت آن حضرت اتفاق افتاده است، و يا در حد رئيس يک قبيله يا رئيس‏ جمهورى يک كشور است، تا با عدم تبليغ رسالت الهى برابرى نكند.
===== '''الف.''' پاسخ بخش اول شبهه: =====
رشيد رضا تصور درستى از جانشينى رسول‏ خداصلى الله عليه وآله ندارد و تصور مى‏ كند جانشينى واقعى رسول‏ خداصلى الله عليه وآله همان بوده كه بعد از شهادت آن حضرت اتفاق افتاده است، و يا در حد رئيس يک قبيله يا رئيس‏ جمهورى يک كشور است، تا با عدم تبليغ رسالت الهى برابرى نكند.


در حالى كه امامت و خلافت و جانشينى رسول‏خداصلى الله عليه وآله ادامه نبوت است و همان وظايف رسول‏خداصلى الله عليه وآله بر عهده جانشين او است كه مهم‏ ترين آنها هدايت همه جانبه بشر به سوى خداست، كه چنين كارى جز با برخوردارى از عصمت و علم الهى امكان پذير نيست؛ علمى كه تمام ابعاد احكام الهى اعم از دنيوى، اخروى، اجتماعى، سياسى، قضايى، فردى، اجتماعى، و... را در برگيرد. به اعتراف دوست و دشمن بعد از رسول‏خداصلى الله عليه وآله چنين دانشى در اختيار احضرت امیر عليه السلام بوده است.
در حالى كه امامت و خلافت و جانشينى رسول‏خداصلى الله عليه وآله ادامه نبوت است و همان وظايف رسول‏خداصلى الله عليه وآله بر عهده جانشين او است كه مهم‏ ترين آنها هدايت همه جانبه بشر به سوى خداست، كه چنين كارى جز با برخوردارى از عصمت و علم الهى امكان پذير نيست؛ علمى كه تمام ابعاد احكام الهى اعم از دنيوى، اخروى، اجتماعى، سياسى، قضايى، فردى، اجتماعى، و... را در برگيرد. به اعتراف دوست و دشمن بعد از رسول‏خداصلى الله عليه وآله چنين دانشى در اختيار احضرت امیر عليه السلام بوده است.
خط ۱۶۳: خط ۱۰۵:
از طرفى بايد در نظر داشت كه خليفه رسول‏خداصلى الله عليه وآله بايد هدايت همه جانبه جامعه بشرى را عهده ‏دار شود. در اين صورت روشن است كه خداوند مى‏ فرمايد: جانشين بعد از خودت را مشخص كن، كه اگر اين كار را انجام ندهى رسالت الهى را انجام نداده ‏اى.
از طرفى بايد در نظر داشت كه خليفه رسول‏خداصلى الله عليه وآله بايد هدايت همه جانبه جامعه بشرى را عهده ‏دار شود. در اين صورت روشن است كه خداوند مى‏ فرمايد: جانشين بعد از خودت را مشخص كن، كه اگر اين كار را انجام ندهى رسالت الهى را انجام نداده ‏اى.


'''ب.''' پاسخ بخش دوم شبهه:
===== '''ب.''' پاسخ بخش دوم شبهه: =====
 
اگر مقصود از واژه «ناس» در آيه مشخص شود، هم جايگاه و ارتباط آن با ولايت حضرت امیر عليه السلام و حفاظت او از رسول‏خداصلى الله عليه وآله در برابر آنان مشخص مى‏ شود، و هم جمله پايانى آيه. در اين زمينه چند احتمال زير مطرح شده است:
اگر مقصود از واژه «ناس» در آيه مشخص شود، هم جايگاه و ارتباط آن با ولايت حضرت امیر عليه السلام و حفاظت او از رسول‏خداصلى الله عليه وآله در برابر آنان مشخص مى‏ شود، و هم جمله پايانى آيه. در اين زمينه چند احتمال زير مطرح شده است:


خط ۱۷۷: خط ۱۱۸:
بحث در مورد ابوبكر و عمر و نفاق و كارشكنى ‏هاى متعددشان بسيار است و در كتب ديگر مفصل بيان شده است. در اينجا در مورد عده ‏اى سخن مى‏ گوييم كه بسا آنان نيز در اينجا منظور آيه باشند، و آنان سران قريش هستند.
بحث در مورد ابوبكر و عمر و نفاق و كارشكنى ‏هاى متعددشان بسيار است و در كتب ديگر مفصل بيان شده است. در اينجا در مورد عده ‏اى سخن مى‏ گوييم كه بسا آنان نيز در اينجا منظور آيه باشند، و آنان سران قريش هستند.


براى مشخص كردن اينان و خطرى كه براى رسول‏خداصلى الله عليه وآله داشتند و خطرى كه از ولايت و امامت حضرت امیر ‏عليه السلام متوجه آنان مى ‏شد و ترسى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله از عملكرد آنان داشت، بايد عملكرد قريش را در برابر دعوت رسول‏خداصلى الله عليه وآله مورد بررسى قرار داد، تا بتوان خطر آنان را به تصوير كشيد. ولى بايد توجه داشت كه چنين كارى مستلزم بازخوانى يک دوره تاريخ اسلام است، كه اين كار در اينجا ممكن نيست و تنها به سرفصل‏ هاى آن اشاره مى كنيم:
براى مشخص كردن اينان و خطرى كه براى رسول‏خداصلى الله عليه وآله داشتند و خطرى كه از ولايت و امامت حضرت امیر ‏عليه السلام متوجه آنان مى ‏شد و ترسى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله از عملكرد آنان داشت، بايد عملكرد قريش را در برابر دعوت رسول‏خداصلى الله عليه وآله مورد بررسى قرار داد، تا بتوان خطر آنان را به تصوير كشيد.  
 
===== اول: موضع‏ گيرى قريش در برابر رسول‏خداصلى الله عليه وآله =====
بعد از آنكه خداوند به رسول خودصلى الله عليه وآله دستور داد دعوت به اسلام را علنى كند و او نيز دعوت آشكار را آغاز كرد، سرسخت‏ ترين دشمنان او قريش بودند كه در برابر دعوت او دست به اقداماتى به شرح زير زدند:
 
'''اقدام اول:''' مذاكره براى جلوگيرى از تبليغ دين خدا: سران قريش آن قدر تكبر داشتند كه شأن خود را برتر از آن مى‏ دانستند كه با رسول‏خداصلى الله عليه وآله مذاكره كنند. از اين رو در اين دوران با حضرت ابوطالب چندين دور مذاكره كردند، كه او مانع تبليغ پيامبرصلى الله عليه وآله شود.
 
به اين متن توجه كنيد: همين كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله قومش را به اسلام دعوت كرد، جمعى از سران قريش مانند عتبه و شيبه پسران ربيعة بن شمس و ابوسفيان پسر حرب و ابوبخترى و اسود و ابوجهل و وليد بن مغيره و نبيه و منبه پسران حجاج بن عامر و عاص بن وائل خدمت ابوطالب رسيدند و به او گفتند: پسر برادر تو به خدايان ما ناسزا مى‏ گويد و دين ما را سرزنش مى ‏كند و افكار ما را سفيهانه مى‏ پندارند و پدران ما را گمراه مى ‏داند. يا مانع او شو، و يا دست از حمايت او بردارد تا خود بدانيم كه با او چه كنيم.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۲۶۵.</ref>
 
در اين مذاكره، ابوطالب با سخنانى دلگرم كننده آنان را قانع كرد و آنان برگشتند. ولى چون رسول‏خداصلى الله عليه وآله حاضر نبود دست از دعوت به حق خود بر دارد، دوباره خدمت ابوطالب رسيدند و به او گفتند:
 
اى ابوطالب، سنّى از تو گذشته و در بين ما جايگاه و منزلتى دارى. از تو خواستيم جلو پسر برادرت را بگيرى، ولى جلو او را نگرفتى. به خدا قسم ما نمى‏ توانيم اين وضع را تحمل كنيم كه پدران ما دشنام داده شوند و افكار و انديشه ما سفيهانه دانسته شود و خدايان ما تحقير شوند. بنابراين جلو او را بگير، و يا اينكه ما با تو و او درگير مى‏ شويم؛ به گونه ‏اى كه يكى از ما از ميان برود.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۲۶۵.</ref>
 
'''اقدام دوم:''' مذاكره با تهديد براى جلوگيرى از تبليغ دين: اين دور از مذاكره چون همراه با تهديد جدى بود، ابوطالب رسول‏خداصلى الله عليه وآله را خواست و سخنان قريش را به اطلاع آن حضرت رساند.
 
رسول‏خداصلى الله عليه وآله در پاسخ قريش به حضرت ابوطالب فرمود: عمو! به خدا قسم اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند و از من بخواهند كه دست از اين كار بردارم، اين كار را نخواهم كرد. مگر اينكه يا خداوند اين دين را گسترش دهد، و يا اينكه من در اين راه كشته شوم.
 
پس از اين كلمات، اشک‏ هاى رسول‏خداصلى الله عليه وآله جارى شد و گريه كرد و از جا برخاست. همين كه دور شد، حضرت ابوطالب او را خواند و عرض كرد: پسر برادرم بيا ! وقتى رسول‏خداصلى الله عليه وآله آمد، ابوطالب به او عرض كرد: پسر برادرم، برو و هر چه دلت مى‏ خواهد تبليغ كن. به خدا قسم در برابر هيچ چيزى تو را تسليم نخواهم كرد!<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۲۲۶.</ref>
 
وقتى قريش از مذاكره با جناب ابوطالب براى وادار كردن رسول‏خداصلى الله عليه وآله به توقف تبليغ دين خدا راه به جايى نبردند، در صدد بر آمدند تا جلو تبليغ دين را بگيرند. براى رسيدن به اين هدف، از روش ‏هاى زير استفاده كردند:
 
====== '''راه اول:''' برخورد مستقيم براى جلوگيرى از تبليغ دين ======
'''يک.''' مذاكره براى كشتن رسول‏خداصلى الله عليه وآله: قريش مى‏ دانست كه راه رهايى از اين مشكل از بين بردن رسول‏خداصلى الله عليه وآله است. ولى از طرفى حمايت جدى ابوطالب و به تبع آن حمايت بنى‏ هاشم -  كه خود از قبائل زيرمجموعه قريش و مورد احترام مردم مكه بودند -  از رسول‏خداصلى الله عليه وآله مانع كشتن آن حضرت مى ‏شد.
 
از اين رو خدمت ابوطالب آمدند و به او پيشنهاد كردند كه ما جوانى از جوانان قريش را به تو مى‏ دهيم و تو نيز محمدصلى الله عليه وآله را به ما بده تا او را بكشيم! به اين پيشنهاد توجه كنيد:
 
وقتى قريش فهميدند كه ابوطالب حاضر نيست دست از حمايت رسول‏خداصلى الله عليه وآله دست بردارد، نزد ابوطالب رفتند و به او گفتند: عمارة بن وليد قوى‏ ترين و زيباترين جوان قريش است. او را به عنوان فرزند به تو مى‏ دهيم كه از فكر و توان جسمى او استفاده كنى، و در برابر آن پسر برادرت را -  كه مخالف دين ماست و بين ما تفرقه ايجاد كرده است و انديشه ما را سفيهانه مى‏ پندارد -  تسليم ما كن تا او را بكشيم. اين يک معامله است؛ مردى در برابر مردى! ابوطالب فرمود: به خدا قسم اين كار هرگز شدنى نيست.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۲۲۶.</ref>
 
'''دو.''' جلوگيرى از ايمان آوردن افراد: مشكل اساسى قريش اسلام بود، و اگر با رسول‏خداصلى الله عليه وآله نيز درگير شدند به خاطر اين بود كه او اسلام را تبليغ مى‏ كرد. پس از شكست طرح‏ هاى ياد شده، به اين طرح رو آوردند كه از ايمان آوردن افراد جلوگيرى كنند، و در اين راه بسيار تلاش كردند تا از اسلام آوردن طفيل بن عمرو<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۳۸۲.</ref>، اعشى بن قيس شاعر معروف<ref>سيره ابن ‏هشام: ج ۱ ص ۳۸۶.</ref> ، عدّاس<ref>سيره ابن ‏هشام: ج ۲ ص ۴۲۱.</ref> ، و از ايمان آوردن قبائل در مناسگ حج<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۲ ص ۴۲۳.</ref>، جلوگيرى نمايند.
 
'''سه.''' شكنجه ياران: قريش همزمان با تلاش براى جلوگيرى از ايمان آوردن افراد، به شكنجه ياران رسول‏خداصلى الله عليه وآله رو آورد. اين كار با دو انگيزه انجام مى‏ گرفت: ايمان آورندگان باز گردند، و ديگران نيز تمايل به ايمان آوردن نداشته باشند.
 
شكنجه مؤمنان توسط قريش به قدرى روشن است كه جاى هيچ شبهه ‏اى براى كسى باقى نمى‏ گذارد. به اين متن توجه كنيد: قريش با هم توافق كردند تا كسانى را كه به رسول‏خداصلى الله عليه وآله ايمان آورده ‏اند شكنجه كنند. بر اين اساس هر قبيله ‏اى مسلمانان آن قبيله را شكنجه مى ‏كردند.<ref>سيره ابن ‏هشام: ج ۱ ص ۲۶۸.</ref>
 
از ديگر شواهد اين جريان است:
 
كتک خوردن عبداللَّه بن مسعود و مجروح شدن او تنها به خاطر خواندن قرآن.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۳۱۵.</ref>
 
شكنجه بلال با آن وضع فجيع، تنها به جرم گفتن «لا اله الا اللَّه» . <ref>سيره ابن ‏هشام: ج ۱ ص ۳۱۸.</ref>
 
شكنجه ياسر و سميه و عمار با آن وضع رقت‏ بار براى رسول‏خداصلى الله عليه وآله بسيار دردناک بود.
 
از اين رو وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله از كنار آنان مى‏ گذشتند و اين شكنجه ‏ها را مى‏ ديدند، مى ‏فرمودند: صبراً آل‏ ياسر، موعدكم الجنة<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۳۲۰.</ref> : آل‏ ياسر صبر كنيد، وعده گاه شما بهشت است.
 
آنچه ياد شده، درباره ياران رسول‏خداصلى الله عليه وآله است، ولى اذيت و آزار قريش نسبت رسول‏خداصلى الله عليه وآله از اين بحث خارج است.
 
'''چهار.''' تعقيب مومنان: قريش نه تنها مسلمانان را مورد اذيت و آزار و شكنجه قرار مى‏ داد تا از دين خود دست بردارند، بلكه پس از دستور رسول‏خداصلى الله عليه وآله به مسلمانان براى مهاجرت به حبشه نيز آرام ننشستند و هيأتى را به حبشه فرستادند تا آنان را به مكه باز گردانند:
 
همين كه قريش ديدند ياران رسول‏خداصلى الله عليه وآله در حبشه استقرار يافته و امنيت يافته‏ اند، با يكديگر مشورت كردند و تصميم گرفتند تا دو نفر قريشى توانا را به حبشه بفرستند و از نجاشى بخواهند تا مسلمانان را بازگرداند، تا آنان را به خاطر دينشان شكنجه كنند و از محل آرامش و استقرارشان بيرون كنند.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۳۳۳.</ref>
 
'''پنج.''' تلاش براى نرسيدن صداى قرآن به گوش ديگران: قريش كه از به ثمر رسيدن راه‏ هاى ياد شده مأيوس شده بود و از طرفى نمى‏ توانست گسترش دين خدا را ببينند، تلاش كردند تا مردم با رسول‏خداصلى الله عليه وآله روبرو نشوند. پس هنگامى كه آن حضرت مشغول خواندن قرآن بود، با سر و صدا كردن مانع مى‏ شدند كه مردم صداى آن حضرت را بشنوند، كه اين تلاش نيز در قرآن منعكس شده است.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۳۱۳.</ref>
 
====== راه دوم: طرح سازش ======
خداوند اراده كرده بود تا نور اسلام در بين مردم گسترش يابد، و در مقابل قريش تلاش مى‏ كردند تا اين نور را خاموش كنند. پس از آنكه راه ‏هاى قبل به نتيجه نرسيد، طرح سازش با رسول‏خداصلى الله عليه وآله را در قالب پيشنهادهاى زير ارائه كردند:
 
'''يک.''' پيشنهاد اعطاى امتيازات: قريش در طرح سازش با رسول‏خداصلى الله عليه وآله چندين مرحله را اجرا كرده است. يكى از آنها دادن امتيازات به رسول‏خداصلى الله عليه وآله در برابر سكوت آن حضرت است. به اين پيشنهادها توجه كنيد:
 
عتبه، شيبه، ابوسفيان، نضر، ابوالبخترى، اسود، زمعه، وليد، ابوجهل، عبداللَّه بن ابى‏ اميه، عاص بن وائل، نبيه، منبه، اميه بن خلف و... گرد آمدند و با پيامبرصلى الله عليه وآله مذاكره كردند و به او گفتند:
 
اگر مقصودت از آوردن اين سخن (قرآن) گردآورى ثروت است، از اموال خود آنقدر برايت جمع مى‏ كنيم كه ثروتمندترين ما باشى. و اگر مقصودت به دست آوردن موقعيت اجتماعى است، ما تو را به سرورى مى‏ پذيريم. و اگر مقصودت به دست آوردن قدرت و حكومت است، ما حاضريم حاكميت تو را بپذيريم. و اگر جن بر تو غلبه كرده است و ديوانه شده‏ اى -  كه شايد چنين باشد -  ، حاضريم در راه درمان تو اموال خود را هزينه كنيم تا بهبود يابى، يا ما مأيوس شويم.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۲۹۵.</ref>
 
'''دو.''' مشاركت در دين: قريش پس از مأيوس شدن از دادن امتيازات مادى، حاضر شدند دين مشترک را در مكه اعلام كنند؛ بدين گونه كه زمانى پيامبرصلى الله عليه وآله و مسلمانان و قريش آئين عبادى اسلام را به جا آورند، و در مقابل زمانى هم رسول‏خداصلى الله عليه وآله و مسلمانان در برابر بت‏ هاى قريش سجده كنند! به اين پيشنهاد توجه كنيد:
 
گفتند: اى محمد! بيا با هم آنچه تو عبادت مى‏ كنى عبادت كنيم و تو هم آنچه را ما عبادت مى‏ كنيم عبادت كن، و ما و شما دين مشترک داشته باشيم. اگر آنچه تو عبادت مى‏ كنى بهتر بود ما بهره خود را برده ‏ايم، و اگر آنچه ما عبادت مى‏ كنيم بهتر بود تو بهره ‏ات را برده ‏اى.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۳۶۲.</ref>
 
در مقابل اين پيشنهاد، خداوند سوره كافرون را نازل كرد و به اين بازى خاتمه داد. قريش يک بار ديگر در آستانه ارتحال ابوطالب پيشنهاد سازش را در حضور ابوطالب مطرح كرد، كه با پيشنهاد توحيد به شكست انجاميد.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۴۱۷.</ref>
 
====== راه سوم: تحريم اقتصادى و اجتماعى ======
قريش كه نتوانسته بود رسول‏خداصلى الله عليه وآله را از تبليغ دين منصرف كند و روز به روز بر گسترش اسلام و جمعيت مسلمانان افزوده مى‏ شد، تصميم گرفتند هر گونه روابط اجتماعى با مسلمانان را تحريم كنند:
 
وقتى قريش ديد كه اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله روز به روز گسترش مى ‏يابند، در جلسه ‏اى تصميم گرفتند تا قرار دادى عليه بنى‏ هاشم و بنى‏ عبدالمطلب بنويسند؛ كه نه به آنان زن بدهند و نه از آنان زن بگيرند، و نه به آنان چيزى بفروشند و نه از آنان چيزى بخرند. اين توافق را نوشته با هم پيمان بستند تا آن را رعايت كنند، و براى اطمينان كار قرار داد را در داخل كعبه آويزان كردند. نويسنده قرار داد منصور بن عكرمه بود.<ref>سيره ابن ‏هشام: ج ۱ ص ۳۵۰.</ref>
 
====== راه چهارم: هجوم نظامى ======
پس از مقاومت سرسختانه رسول‏خداصلى الله عليه وآله و يارانش در برابر شكنجه و آزار قريشيان و كمک خداوند و تابيدن نور ايمان در دل يثربيان و هجرت رسول‏خداصلى الله عليه وآله و مسلمانان به مدينه و تشكيل حكومت دينى در اين شهر و بستن پيمان با قبائل اطراف مدينه، نه تنها قريش رسول‏خداصلى الله عليه وآله و مسلمانان را رها نكرد، بلكه در همين دوران ده ‏ها عمليات نظامى بزرگ و كوچک را عليه رسول‏خداصلى الله عليه وآله سازماندهى كرد، كه داستان اين بخش از تلاش قريش در حد چندين جلد كتاب است.
 
====== راه پنجم: پيمان صلح يا شكست سياسى ======
قريش از غارت اموال مسلمانان در مكه <ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۲ ص ۴۹۹.</ref>راه به جايى نبرد و نتوانست از هجرت آن حضرت جلوگيرى كند<ref>سيره ابن ‏هشام: ج ۲ ص ۴۹۹.</ref>و با هجوم‏ هاى نظامى پى در پى نيز نتوانست حكومت دينى رسول‏خداصلى الله عليه وآله را سرنگون كند. به خصوص بعد از هجوم نظامى احزاب؛ كه همه امكانات و هم پيمانان خود و مخالفان رسول‏خداصلى الله عليه وآله و اسلام را بسيج كرد و همكارى يهود و ستون پنجم و تلاش منافقان مدينه هم سودى نبخشيد. سرانجام ناچار شد تا قدرت سياسى رسول‏خداصلى الله عليه وآله را به رسميت بشناسد، و در پايان سال ششم<ref>سيره ابن ‏هشام: ج ۳ ص ۳۲۱.</ref>در منطقه حديبيه با آن حضرت پيمان صلح منعقد كند. با اين تفاوت كه در اين دوران اقتدار ابوسفيان به پايان رسيده بود. يا به تعبيرى تاريخ مصرف او تمام شده بود و مى‏بايد شخص سهيل بن عمرو جايگزين ابوسفيان مى‏شد.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۳ ص ۳۳۱. </ref> وى تا پايان عمر رسول ‏اللَّه ‏صلى الله عليه وآله رهبرى جبهه مخالف آن حضرت را در قريش رهبرى كرد.
 
در اينجا توجه به اين نكته لازم است كه مخالفت قريش به خصوص سهيل بن عمرو در همين دوران به حدى است كه از نوشتن «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» در اول قرار داد صلح جلوگيرى كردند.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۳ ص ۳۳۲.</ref> حتى وقتى رسول‏خداصلى الله عليه وآله پيشنهاد كرد بنويسند اين پيمان صلحى است بين محمد رسول‏خداصلى الله عليه وآله و سهيل بن عمرو، سهيل گفت: اگر قبول داشتم كه تو رسول‏خدا هستى كه با تو نمى ‏جنگيديم. بلكه اسم خودت و پدرت را بنويس.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۳ ص ۳۳۲.</ref>
 
 
راه ششم: ترور رسول‏خداصلى الله عليه وآله
 
درگيرى اصلى قريش با توحيد بود، و اگر با رسول‏خداصلى الله عليه وآله درگير شد بدين سبب بود كه او نداى توحيد سر مى‏داد. از اين رو به موازات تلاش براى جلوگيرى از گسترش دين، نابودى رسول‏خداصلى الله عليه وآله را نيز در دستور كار خود قرار دادند. تا جايى كه چندين بار طرح ترور حضرتش را اجرا كردند، كه به چند نمونه اشاره مى‏كنيم:
 
طرحى كه در مكه و توسط ابوجهل اجرا شد، كه به شكست انجاميد.××× ۱ سيره ابن‏هشام: ج ۱ ص ۲۹۸. ×××
 
 
طرحى كه در آستانه هجرت به رهبرى ابوجهل و توسط جمعى از قريش اجرا شد، كه قبل از اجرا جبرئيل به آن حضرت خبر داد، و آن حضرت هم على‏عليه السلام را در بستر خود خواباند و خود نجات يافت.××× ۲ سيره ابن‏هشام: ج ۲ ص ۴۸۲. ×××
 
 
ترور پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه، كه توسط صفوان بن اميه طراحى و شكست خورد.××× ۳ سيره ابن‏هشام: ج ۲ ص ۶۱ . ×××
 
 
بعد از فتح مكه و در جنگ حنين نيز توسط شيبة بن عثمان طرح ترور اجرا شد، كه با شكست مواجه شد.××× ۴ سيره ابن‏هشام: ج ۴ ص ۸۷ ، البداية و النهاية: ج ۳ ص ۵۳۸ . ×××


ترور رسول‏خداصلى الله عليه وآله


در سال نهم هجرى و در مدينه عامر بن طفيل نيز قصد ترور آن حضرت را داشت كه شكست خورد.××× ۵ سيره ابن‏هشام: ج ۴ ص ۲۱۳. ×××
درگيرى اصلى قريش با توحيد بود، و اگر با رسول‏خداصلى الله عليه وآله درگير شد بدين سبب بود كه او نداى توحيد سر مى‏داد. از اين رو به موازات تلاش براى جلوگيرى از گسترش دين، نابودى رسول‏خداصلى الله عليه وآله را نيز در دستور كار خود قرار دادند. تا جايى كه چندين بار طرح ترور حضرتش را اجرا كردند.


مانند نمونه:


در جنگ تبوك سال نهم هجرى نيز جمعى از منافقان اقدام به ترور او كردند، كه با خبر دادن جبرئيل و تدبير رسول‏خداصلى الله عليه وآله با شكست مواجه شد.××× ۶ المغازى: ج ۳ ص ۱۰۴۲. ×××
در جنگ تبوك سال نهم هجرى نيز جمعى از منافقان اقدام به ترور او كردند، كه با خبر دادن جبرئيل و تدبير رسول‏خداصلى الله عليه وآله با شكست مواجه شد.××× ۶ المغازى: ج ۳ ص ۱۰۴۲. ×××




با توجه به نكات ياد شده، اگر يك بار ديگر عملكرد قريش در برابر رسول‏خداصلى الله عليه وآله به خصوص بعد از فتح مكه را مورد بررسى قرار دهيم، روشن مى‏شود كه بخشى از »ناس« در آيه تبليغ كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله از عكس‏العمل آنان واهمه داشت همين سران قريش بودند.


راه هشتم: استقلال سياسى
با اينكه مكه به دست رسول‏خداصلى الله عليه وآله فتح شد و آن حضرت براى مكه حاكم تعيين كرد و قريش مسلمان شده بايد تسليم رسول‏خداصلى الله عليه وآله و نماينده او باشند، ولى قريش اعتقادى به اسلام نداشت و تنها تسليم شده بودند. از اين رو تلاش مى‏كردند تا خود را همپيمان رسول‏خداصلى الله عليه وآله نشان دهند و استقلال سياسى خود را حفظ كنند. به گونه‏اى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله آنان را به سركوبى نظامى تهديد كرد. به اين جريان توجه كنيد:
بعد از آنكه رسول مكرم اسلام‏صلى الله عليه وآله مكه را فتح كرد، جمعى از قريش نزدش آمدند و گفتند: اى محمد! ما همپيمان و قوم تو هستيم و جمعى از بردگان ما به تو ملحق شده‏اند كه انگيزه‏اى در اسلام ندارند، بلكه از كار كردن فرار كرده‏اند. آنان را به ما برگردان.
رسول‏خداصلى الله عليه وآله با ابوبكر مشورت كرد. او گفت: راست مى‏گويند. به عمر فرمود: تو چه مى‏گويى؟ او نيز نظر ابوبكر را تأييد كرد.
رسول‏خداصلى الله عليه وآله فرمود: اى جمعيت قريش! خداوند مردى كه قلبش را با ايمان آزموده است و قريشى را بر شما برخواهد انگيخت كه گردن شما را به خاطر دين بزند. ابوبكر گفت: آن شخص منم از رسول‏خدا؟ رسول‏خداصلى الله عليه وآله فرمود: نه. عمر گفت: آن شخص منم اى رسول‏خدا؟ رسول‏خداصلى الله عليه وآله فرمود: نه. بلكه آن شخص كسى است كه در مسجد مشغول دوختن نعلين است. رسول‏خداصلى الله عليه وآله نعلينش را به على‏عليه السلام داده بود تا بدوزد.××× ۱ كنز العمال: ج ۱۳ ص ۱۷۴. ×××
در اين روايت از كلماتى كه قريش به كار برده‏اند همانند: محمد، قومك، حليف و... ، مى‏توان نتيجه گرفت كه آنان به اسلام اعتقادى نداشتند و به نفاق اظهار اسلام مى‏كردند. آنچه مايه تعجب است همفكرى خليفه اول و دوم با هيأت قريش است!
راه نهم: تقسيم قدرت
با توجه به عملكرد قريش -  به خصوص بعد از فتح مكه، و به ويژه با توجه به طرح استقلال سياسى سهيل بن عمرو به نمايندگى از قريش در برابر حكومت رسول‏خداصلى الله عليه وآله و جواب منفى آن حضرت، طبيعى به نظر مى‏رسد كه قريش خواهان مشاركت در قدرت و سهيم شدن در رهبرى آن باشد. اين سهم‏خواهى قريش در منابع شيعه بيان شده است. به اين روايت توجه كنيد:
بعد از آنكه رسول‏خداصلى الله عليه وآله در ابتدا به امامت اميرالمؤمنين‏عليه السلام تصريح كرد، جمعى از قريش نزد رسول‏خداصلى الله عليه وآله آمدند و به آن حضرت عرض كردند: مردم تازه مسلمان شده‏اند و راضى نمى‏شوند كه نبوت در اختيار تو و امامت در اختيار پسرعموى تو باشد. اگر شخص ديگرى را براى اين كار در نظر بگيريد بهتر است.
رسول‏خداصلى الله عليه وآله به آنان فرمود: من اين كار را با انتخاب خودم انجام نداده‏ام تا تغيير آن در اختيار من باشد. بلكه خداوند آن را بر من واجب كرده و به من دستور داده است.
به حضرتش عرض كردند: اگر اين كار را به خاطر ترس از خدا انجام نمى‏دهى، لااقل يك نفر از قريش را در خلافت با او شريك كن تا مردم به خاطر او آرام گيرند و كسى با تو مخالفت نكند.
در اينجا اين آيه نازل شد: »به تو و پيشينيان قبل از تو نيز وحى كرديم كه اگر شريك ورزى عملت باطل مى‏شود و خود از زيانكاران خواهى بود« .××× ۱ زمر /  ۶۵ . تنزيه الانبياء: ص ۱۲۰. ×××
با توجه به نكات ياد شده، اگر يك بار ديگر عملكرد قريش در برابر رسول‏خداصلى الله عليه وآله به خصوص بعد از فتح مكه را مورد بررسى قرار دهيم، روشن مى‏شود كه بخشى از »ناس« در آيه تبليغ كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله از عكس‏العمل آنان واهمه داشت همين سران قريش بودند.