زنان راوی غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۰۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ ژوئن ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۰: خط ۶۰:
نيز همين روايت را نورالدين على بن عبداللَّه بن احمد سمهودى شافعى (م ۹۱۱ ق) در كتاب «جواهر العقدين» به نقل از «[[ینابیع الموده]]» از ام ‏سلمه روايت مى‏ كند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۷. </ref>
نيز همين روايت را نورالدين على بن عبداللَّه بن احمد سمهودى شافعى (م ۹۱۱ ق) در كتاب «جواهر العقدين» به نقل از «[[ینابیع الموده]]» از ام ‏سلمه روايت مى‏ كند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۷. </ref>


===حضرت امّ‏ هانى، خواهر حضرت علی‏ عليه السلام===
===حضرت امّ‏ هانى، خواهر حضرت امیر‏ عليه السلام===
[[احمد بن عمرو بصرى (ابوبكر، بَزّار)|حافظ احمد بن عمرو بصرى]] معروف به بزاز (م ۲۹۲ ق) در مسند خويش به نقل از امّ‏ هانى چنين روايت كرده است: رجع رسول‏ الله صلى الله عليه وآله من حجّته، حتى نزل بغدير خم. ثم قام خطيباً بالهاجرة فقال: ايها الناس! ... .<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۸. </ref>
[[احمد بن عمرو بصرى (ابوبكر، بَزّار)|حافظ احمد بن عمرو بصرى]] معروف به بزاز (م ۲۹۲ ق) در مسند خويش به نقل از امّ‏ هانى چنين روايت كرده است: رجع رسول‏ الله صلى الله عليه وآله من حجّته، حتى نزل بغدير خم. ثم قام خطيباً بالهاجرة فقال: ايها الناس! ... .<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۸. </ref>


همين روايت را سمهودى شافعى به نقل از بزّاز، به نقل از قندوزى حنفى در «ينابيع الموده» آورده است.
همين روايت را سمهودى شافعى به نقل از بزّاز، به نقل از قندوزى حنفى در «ينابيع الموده» آورده است.


ابن‏ عقده نيز به سند خويش همان را از امّ‏ هانى نقل مى‏ كند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۸. </ref>
ابن‏ عقده نيز به سند خويش همان را از حضرت امّ‏ هانى نقل مى‏ كند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۸. </ref>


===فاطمه بنت حمزة بن عبدالمطلب===
===حضرت فاطمه بنت حمزة بن عبدالمطلب===
فاطمه دختر حمزه سيد الشهداء نيز از راویان حدیث غدیر است و روايت او را ابن‏ عقده در كتابش در غدير و نيز شيخ منصور رازى در كتاب «الغدیر» خود آورده ‏اند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۵۸.</ref>
فاطمه دختر حمزه سيد الشهداء نيز از راویان حدیث غدیر است و روايت او را ابن‏ عقده در كتابش در غدير و نيز شيخ منصور رازى در كتاب «الغدیر» خود آورده ‏اند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۵۸.</ref>


===اسماء بنت عميس===
===حضرت اسماء بنت عميس===
اسماء بنت عميس، همسر جعفر بن ابى‏ طالب است كه به همراه شوهرش از مهاجران به حبشه بود و پس از شهادت جناب جعفر به همسرى [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] در آمد.
حضرت اسماء بنت عميس، همسر حضرت جعفر بن ابى‏ طالب است كه به همراه شوهرش از مهاجران به حبشه بود و پس از شهادت حضرت جعفر به همسرى [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] در آمد و سپس با وجود نازنین حضرت امیر سلام الله علیه ازدواج کرد.


عبداللَّه بن جعفر -  همسر زينب‏ عليها السلام -  فرزند او از جعفر است، و محمد بن ابى‏ بكر فرزند ديگر او از ابوبكر است. او بانويى بزرگوار و مورد احترام بود.
حضرت عبداللَّه بن جعفر علیه السلام -  همسر حضرت زينب‏ عليها السلام -  فرزند او از جعفر است، و محمد بن ابى‏ بكر فرزند ديگر او از ابوبكر است. او بانويى بزرگوار و مورد احترام بود.


حديث اسماء درباره ى غدير را ابن عقده به سندى متصل روايت مى‏ كند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۷.</ref>
حديث حضرت اسماء درباره ى غدير را ابن عقده به سندى متصل روايت مى‏ كند.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۷.</ref>


===عايشه بنت ابى‏ بكر===
===عايشه بنت ابى‏ بكر===
خط ۸۱: خط ۸۱:


جاى شگفتى نيست كه عايشه نيز اين حديث مبارک را نقل كرده باشد، چرا كه پدرش ابى‏ بكر نيز از راويان غدير است.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۶. </ref>چنانكه [[عمر بن خطاب]] نيز حديث غدير را نقل كرده است.
جاى شگفتى نيست كه عايشه نيز اين حديث مبارک را نقل كرده باشد، چرا كه پدرش ابى‏ بكر نيز از راويان غدير است.<ref>الغدير: ج ۱ ص ۱۶. </ref>چنانكه [[عمر بن خطاب]] نيز حديث غدير را نقل كرده است.
===ام ‏كلثوم بنت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام===
===حضرت ام ‏كلثوم بنت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام===
از بانوانى كه حديث غدير را به واسطه نقل مى‏ كند ام ‏كلثوم دختر اميرالمؤمنين على‏ عليه السلام است. ام‏ كلثوم -  كه در زمان رحلت پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله طفل كوچكى بود -  ماجراى احتجاج مادر بزرگوارش حضرت فاطمه ‏عليها السلام به حديث غدير را نقل كرده است.
از بانوانى كه حديث غدير را به واسطه نقل مى‏ كند حضرت ام ‏كلثوم دختر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها است. حضرت ام‏ كلثوم -  كه در زمان شهادت پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله طفل كوچكى بود -  ماجراى احتجاج مادر بزرگوارش حضرت فاطمه ‏عليها السلام به حديث غدير را نقل كرده است.


===فاطمه و سكينه دختران سيدالشهداء عليه السلام===
===حضرات فاطمه و سكينه دختران سيدالشهداء عليه السلام===
اين دو نيز حديث غدير را از عمه‏ شان حضرت ام ‏كلثوم روايت مى ‏كنند، كه در روايت «فاطمه‏ ها» -  كه در بالا اشاره شد -  آمده است.
اين دو نيز حديث غدير را از عمه‏ شان حضرت ام ‏كلثوم روايت مى ‏كنند، كه در روايت «فاطمه‏ ها» -  كه در بالا اشاره شد -  آمده است.


خط ۹۴: خط ۹۴:
روايت عايشه را سفيان بن عيينه نيز نقل كرده است. ولى ظاهراً به واسطه همان مهاجر بن مسمار، زيرا سفيان در زمان در گذشت عايشه ده ساله بوده است.  
روايت عايشه را سفيان بن عيينه نيز نقل كرده است. ولى ظاهراً به واسطه همان مهاجر بن مسمار، زيرا سفيان در زمان در گذشت عايشه ده ساله بوده است.  


مگر اينكه بپذيريم [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی‏ وقاص]] دو دختر به نام عايشه داشته است؛ عايشه بزرگ و عايشه كوچک. چنانكه [[ابن حجر عسقلانی|ابن‏ حجر]] بر آن تأكيد دارد، و عايشه بزرگ را متولد زمان پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ داند و معتقد است عايشه كوچک پس از آن متولد شده، و عايشه كوچک همان است كه مالک بن انس (م ۹۳ ق) نيز او را درك كرده است.<ref>الاصابة فى معرفة الصحابة: ج ۸ ص ۱۴۱.</ref> در اين صورت بايد گفت: حديث غدير را هر دو دختر سعد روايت كرده‏ اند.  
مگر اينكه بپذيريم [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی‏ وقاص]] دو دختر به نام عايشه داشته است؛ عايشه بزرگ و عايشه كوچک. چنانكه [[ابن حجر عسقلانی|ابن‏ حجر]] بر آن تأكيد دارد، و عايشه بزرگ را متولد زمان پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ داند و معتقد است عايشه كوچک پس از آن متولد شده، و عايشه كوچک همان است كه مالک بن انس (م ۹۳ ق) نيز او را درک كرده است.<ref>الاصابة فى معرفة الصحابة: ج ۸ ص ۱۴۱.</ref> در اين صورت بايد گفت: حديث غدير را هر دو دختر سعد روايت كرده‏ اند.  


چنانكه عامر و مصعب، پسران او نيز آن را از پدر خويش روايت نموده‏ اند.
چنانكه عامر و مصعب، پسران او نيز آن را از پدر خويش روايت نموده‏ اند.
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:
اين جريان بر شهرت، صلابت، شجاعت و توانايى حضرت گواهى مى ‏دهد و ما مشروح آن را به همين انگيزه و بر اساس نقل زمخشری بازگو مى‏ كنيم:
اين جريان بر شهرت، صلابت، شجاعت و توانايى حضرت گواهى مى ‏دهد و ما مشروح آن را به همين انگيزه و بر اساس نقل زمخشری بازگو مى‏ كنيم:


سالى معاويه به حج رفت و در پى زنى كه به نام دارميه حجونيه خوانده مى‏ شود فرستاد. اين زن از شيعيان على‏ عليه السلام بود. زنى سياه چهره و قوى هيكل.
سالى معاويه به حج رفت و در پى زنى كه به نام دارميه حجونيه خوانده مى‏ شود فرستاد. اين زن از شيعيان '''حضرت امیر'''‏ عليه السلام بود. زنى سياه چهره و قوى هيكل.


معاویه پرسيد: حالت چطور است اى فرزند حام <ref>احتمالاً با توجه به شهرت اين زن به عنوان «دارميه» معروف به انتساب به قبيله «بنى‏ حام» شده است، و يا معاويه تنها به انگيزه عيب‏ جويى و بيان اينكه تو از عرب نيستى اين گونه او را مخاطب ساخته است. لذا در نقل «العقد الفريد» در پاسخ او به معاويه آمده است: اگر مرادت عيب جويى از من است، من از حام نيستم. من زنى از بنى‏ كنانه هستم.</ref> ؟ گفت: به خيرم، و «حام» نيستم. من زنى از قبيله بنى‏ كنانه‏ ام. گفت: درست گفتى. آيا مى‏ دانى براى چه تو را فراخواندم؟ گفت: سبحان الله! من [[غیب]] نمى‏ دانم.
معاویه پرسيد: حالت چطور است اى فرزند حام <ref>احتمالاً با توجه به شهرت اين زن به عنوان «دارميه» معروف به انتساب به قبيله «بنى‏ حام» شده است، و يا معاويه تنها به انگيزه عيب‏ جويى و بيان اينكه تو از عرب نيستى اين گونه او را مخاطب ساخته است. لذا در نقل «العقد الفريد» در پاسخ او به معاويه آمده است: اگر مرادت عيب جويى از من است، من از حام نيستم. من زنى از بنى‏ كنانه هستم.</ref> ؟ گفت: به خيرم، و «حام» نيستم. من زنى از قبيله بنى‏ كنانه‏ ام. گفت: درست گفتى. آيا مى‏ دانى براى چه تو را فراخواندم؟ گفت: سبحان الله! من [[غیب]] نمى‏ دانم.
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
گفت: آيا مرا از پاسخ معاف مى‏ دارى؟ گفت: نه.
گفت: آيا مرا از پاسخ معاف مى‏ دارى؟ گفت: نه.


گفت: حالا كه نپذيرفتى پس بگويم كه من على‏ عليه السلام را به دليل عدالتش در مردم و تقسيم يكسانش دوست داشتم، و با توجه به دليل درگيرى و مخالفتت با كسى كه از تو براى حكومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چيزى كه براى تو نيست، با تو دشمنى و عداوت ورزيدم. و على‏ عليه السلام را دوست دارم به خاطر آنچه پيامبر صلى الله عليه وآله در غدير خم براى او قرار داد كه تو نيز شاهد بودى، و براى محبتش نسبت به بيچارگان و بزرگ داشتن دينداران. و با تو دشمنى كردم به دليل خونريزى‏ ها و تفرقه اندازيت، و به علت متفرق ساختن صفوف يكپارچه مسلمانان و ستم پيشگى‏ ات در قضاوت و داورى‏ ات بر اساس هواى نفس.
گفت: حالا كه نپذيرفتى پس بگويم كه من على‏ عليه السلام را به دليل عدالتش در مردم و تقسيم يكسانش دوست داشتم، و با توجه به دليل درگيرى و مخالفتت با كسى كه از تو براى حكومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چيزى كه براى تو نيست، با تو دشمنى و عداوت ورزيدم. و على‏ عليه السلام را دوست دارم به خاطر آنچه پيامبر صلى الله عليه وآله در غدير خم براى او قرار داد كه تو نيز شاهد بودى، و براى محبتش نسبت به بيچارگان و بزرگ داشتن دين داران. و با تو دشمنى كردم به دليل خونريزى‏ ها و تفرقه اندازيت، و به علت متفرق ساختن صفوف يكپارچه مسلمانان و ستم پيشگى‏ ات در قضاوت و داورى‏ ات بر اساس هواى نفس.


معاويه گفت: فلذلک انتفخ بطنک و عظم ثدياک و ربت عجيزتک (و بدين گونه مرتكب اهانت به اين بانوى بزرگوار شد).  
معاويه گفت: فلذلک انتفخ بطنک و عظم ثدياک و ربت عجيزتک (و بدين گونه مرتكب اهانت به اين بانوى بزرگوار شد).