۲۱٬۸۲۰
ویرایش
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
در تشبيه دوم كه قرآن را ثقل اكبر خوانده است، طرف اول تشبيه يعنى مشبه مفرد و مشبه به مقيد مى باشد، و باز هم در حكم مفرد مى باشد. | در تشبيه دوم كه قرآن را ثقل اكبر خوانده است، طرف اول تشبيه يعنى مشبه مفرد و مشبه به مقيد مى باشد، و باز هم در حكم مفرد مى باشد. | ||
'''ه . جنب اللَّه''' | ==== '''ه . جنب اللَّه''' ==== | ||
و اتقوا اللَّه ان تخالفوه فتزلّ قدم بعد ثبوتها، ان اللَّه خبير بما تفعلون. معاشر الناس، انه جنب اللَّه الذى ذكر فى كتابه فقال تعالى: »ان تقول نفس يا حسرتى على ما فرّطت فى جنب اللَّه« : بپرهيزيد از مخالفت خدا، چون ممكن است قدم پس از استحكام و ثوبت بلغزد. خداوند به آنچه انجام دهيد آگاه است، اى مردم خدا در قرآن به عنوان بيان زبان حال مجرمين در قيامت مىفرمايد: انسان (گنهكار روز قيامت) مى گويد: واى بر آنچه در مورد جنب اللَّه كوتاهى كردم (و از دست دادم) . مراد از اين جنب اللَّه على عليه السلام است. | و اتقوا اللَّه ان تخالفوه فتزلّ قدم بعد ثبوتها، ان اللَّه خبير بما تفعلون. معاشر الناس، انه جنب اللَّه الذى ذكر فى كتابه فقال تعالى: »ان تقول نفس يا حسرتى على ما فرّطت فى جنب اللَّه« : بپرهيزيد از مخالفت خدا، چون ممكن است قدم پس از استحكام و ثوبت بلغزد. خداوند به آنچه انجام دهيد آگاه است، اى مردم خدا در قرآن به عنوان بيان زبان حال مجرمين در قيامت مىفرمايد: انسان (گنهكار روز قيامت) مى گويد: واى بر آنچه در مورد جنب اللَّه كوتاهى كردم (و از دست دادم) . مراد از اين جنب اللَّه على عليه السلام است. | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۵: | ||
قال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله: انت يا على و ولداى خيرة اللَّه من خلقه.<ref>عيون الاخبار الرضاعليه السلام: ج ۱ ص ۶۳ .</ref> | قال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله: انت يا على و ولداى خيرة اللَّه من خلقه.<ref>عيون الاخبار الرضاعليه السلام: ج ۱ ص ۶۳ .</ref> | ||
ح. صراط اللَّه: صراط مستقيمان اللَّه قد امرنى و نهانى. و قد امرت علياًعليه السلام و نهيته، فعلم الأمر و النهى من ربه عزوجل. فاسمعوا لأمره تسلموا و اطيعوا تهتدوا و انتهوا لنهيه ترشدوا. و صيروا الى مراده و لا تتفرّق بكم السبل عن سبيله.معاشر الناس، انا صراط اللَّه المستقيم الذى امركم باتباعه. ثم | ح. صراط اللَّه: صراط مستقيمان اللَّه قد امرنى و نهانى. و قد امرت علياًعليه السلام و نهيته، فعلم الأمر و النهى من ربه عزوجل. فاسمعوا لأمره تسلموا و اطيعوا تهتدوا و انتهوا لنهيه ترشدوا. و صيروا الى مراده و لا تتفرّق بكم السبل عن سبيله.معاشر الناس، انا صراط اللَّه المستقيم الذى امركم باتباعه. ثم على عليه السلام من بعدى، ثم ولدى من صلبه عليهم السلام. ائمة يهدون الى الحق:اى مردم، خداوند اوامر و نواهى شرعى را ابلاغ فرمود. من هم آنها را به على عليه السلام آموختم. به فرمان وى گوش فرا دهيد و اطاعت كنيد تا هدايت شويد، و آنچه شما را نهى بفرمايد خوددارى كنيد تا رشد يابيد. به سوى مراد پروردگار و هدف وى توجه كنيد. راه هاى ديگر شما را از راه خدا منحرف نكند.اى مردم، من آن شاهراه مستقيمى هستم كه خدا به شما امر كرده. پس رهرو آن باشيد. و بعد از من آن صراط مستقيم على عليه السلام، و پس از وى فرزندان من از صلب اوعليهم السلام هستند. همان پيشوايانى كه به سوى حق راهنمايى مى كنند. <ref>نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۳۷.</ref> | ||
در اين خطبه، پيامبرصلى الله عليه وآله خود را به صراط اللَّه و سپس على و فرزندان اوعليهم السلام را نيز به صراط مستقيم تشبيه كرده است، و چون وجه شبه نيز در آن ذكر شده، يعنى هدايت و راه يافتن در حوزه تشبيه مفصل قرار مى گيرد؛ يعنى تشبيهى كه وجه شبه در آن ذكر شده باشد.<ref>يادداشت هاى استاد همايى درباره معانى و بيان: ص ۱۶۲.</ref> | |||
و اما بررسى تشبهى فوق در روايات و تفاسير مأثور:صراط مستقيم: قرآن و آل محمدعليهم السلام پيامبرصلى الله عليه وآله در قالب تشبيه روايى مى فرمايند: القرآن صراط اللَّه. <ref>تفسير القرآن العظيم (ابن كثير) : ج ۱ ص ۶۰۶ . </ref> | |||
امام صادق عليه السلام مى فرمايند: ان هذا صراطى مستقيماً يعنى القرآن و آل محمدعليهم السلام.<ref>بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۱۶. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۷۱.</ref> | |||
صراط مستقيم: على عليه السلام و ولايت او قال على عليه السلام: انا صراط اللَّه المستقيم و عروته الوثقى. <ref>بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۷۰. تفسير نور الثقلين: ج ۴ ص ۴۹۵. مستدرك سفينة البحار: ص ۲۶۶.</ref> | |||
صراط مستقيم: طريق امامت و ولايت على عليه السلام انك على ولاية على عليه السلام، و هو الصراط المستقيم. <ref>تأويل الآيات الظاهره: ج ۱ ص ۲۵۹. شواهد التنزيل: ج ۱ ص ۲۶۴ ۲۶۳ و ج ۲۴ ص ۲۲. الكافى: ج ۱ ص ۴۳۳ ۴۱۷.</ref> | |||
با توجه به خطبه غدير و نيز تأويل و معناى باطنى صراط مستقيم در روايات و تفاسير، اين معنى در آئينه ادبيات فارسى انعكاس يافته است، و شعرا نيز تأويل و معناى حقيقى آن را بيان كرده اند. از جمله:صراط مستقيم: قرآن، سنت و شرعقرآن شفاشناس كه حبلى است بس متين سنت نجات دان كه صراطى است مسقيم <ref>ديوان خاقانى: ص ۹۰۰.</ref> | |||
در جاى ديگر مى گويد:قايد و سايق صراط اللَّه به ز قرآن مدان و به ز اخبار<ref>ديوان سنايى: ص ۲۰۲ ب ۲.</ref>و در جاى ديگر مى گويد:از صراط المستقيم شرع پا بيرون منه چون گسست از رشته سوزن، زود خود را گم كند <ref>ديوان صائب تبريزى: ش ۱۲۵ ب ۸ .</ref> | |||
قاآنى نيز در بيت ذيل مراد از صراط مستقيم را حضرت على عليه السلام بيان كرده و آن را به طريق استعاره به كار برده است:صراط المستقيم: على عليه السلامچون صراط المستقيمت هست تا كى ز ابلهى ديده در فحشاء، دل در بغى و منكر داشتن <ref>ديوان قاآنى: ص ۶۹۴ ب ۶ .</ref>و نيز:هر نفس بوى دل آيد از صراط مستقيمتا نگويى عشق ره آورد را كه راه آورد كو <ref>ديوان شمس (مثنوى) : ص ۸۲۵ ب ۱۹. </ref> | |||
ط . كلمه طيبه معاشر الناس، فاتقوا اللَّه و بايعوا علياً اميرالمؤمنين و الحسن و الحسين و الأئمةعليهم السلام. كلمة طيبة باقية، يهلك اللَّه من غدر و يرحم اللَّه من وفى: مردم از خدا بترسيد و با على اميرالمؤمنين و حسن و حسين و رهبران بعد از آنهاعليهم السلام بيعت كنيد. (پيشوايان آينده شما) كلمه طيبه باقيه خداوند هستند... . <ref>نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۵۳.</ref> | |||
پيامبرصلى الله عليه وآله در كلام فوق، دوازده امام عليهم السلام را به كلمه طيبه تشبيه كرده اند، كه آيه مرتبط با آن در قرآن كريم عبارت است از: «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلاً كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء» .<ref>ابراهيم عليه السلام / ۲۴.</ref> | |||
كلمه طيبه: قرآن رسول اللَّه صلى الله عليه وآله: قال اللَّه فى كتابه: «مثل كلمة طيبة» يعنى القرآن «كشجرة طيبة» . <ref>الدرّ المنثور: ج ۴ ص ۷۷.</ref> | |||
حدثنا احمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد... ، عن ابى عبداللَّه عليه السلام فى قول اللَّه عزوجل: «كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء» ، قال: النبى صلى الله عليه وآله و الائمةعليهم السلام هم الاصل الثابت، و الفرع الولاية لمن دخل فيها.<ref>بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۱۴۱.</ref> | |||
ى. كلمه باقيه و لا امر بمعروف و لا نهى عن منكر الا مع امام معصوم. معاشر الناس، القرآن يعرّفكم ان الائمة من بعده ولده، و عرّفتكم انه منّى و انا منه. حيث يقول اللَّه فى كتابه: «و جعلها كلمة باقية فى عقبه» . و قلت: لن تضلّوا ما ان تمسّكتم بهما:پيامبرصلى الله عليه وآله به معرفى على و فرزندان وى عليهم السلام مى پردازد و مى فرمايند:وظيفه امر به معروف و نهى از منكر جز با پيشواى معصوم تحقق نمى يابد. اى مردم، قرآن پيشوايان بعد از على عليه السلام را كه فرزندان اويند به شما معرفى مى كند، و من هم آنان را به شما شناسانيدم؛ كه از نسل من و او مى باشند.خداوند در مقام معرفى اينان مى فرمايند: «كلمه اى باقى در نسل او» ، و من هم در مقام شناساندن ايشان گفته ام: گمراه نمى شويد اگر به آن دو (قرآن و عترت) چنگ بزنيد. <ref>نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۴۹.</ref> | |||
طبق آيه ذيل، پيامبرصلى الله عليه وآله اولاد اميرالمؤمنين على عليهم السلام را كلمه باقيه مى خواندند، و در اين آيه توحيد و خداشناسى را كلمه باقيه معرفى مى كند:كلمه باقيه: توحيد«و جعلها كلمة باقية فى عقبه لعلهم يرجعون» <ref>زخرف / ۲۸.</ref>: | |||
و (اين خداپرستى و توحيد را) در همه ذريه او (ابراهيم عليه السلام) تا قيامت كلمه باقى گردانيد (به خصوص در محمد و آل پاكش عليهم السلام) تا همه فرزندانش به خداى يكتا بازگردند.كلمه باقيه: امامت قال: الكلمة الامام، و الدليل على ذلك قوله: «و جعلها كلمة باقية فى عقبه لعلهم يرجعون» ، يعنى الامامة.<ref>تفسير القمى: ج ۲ ص ۲۷۴.</ref> | |||
و عن الصادق عليه السلام: الكلمة الباقية فى عقبه هى الامامة الى يوم القيامة.××× ۲ تفسر جوامع الجامع: ج ۳ ص ۳۰۲. ×××ك. هيزم آتش جهنمفاحذروا ان تخالفوه فتصلوا ناراً وقودها الناس و الحجارة أعدّت للكافرين.در اين عبارت مردمان جنايتكار و پاره سنگهاى گوگرد را به هيزم و آتشگيره جهنم تشبيه مىكنند، و خداوند در قرآن كافران و سنگ پارهها را آتشافروز جهنم معرفى مىكند: »فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة«××× ۳ بقره / ۲۴. ×××: از آتشى بترسيد كه هيزم آن )بدنهاى( مردم و سنگهاست.»ان الذين كفروا لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم من اللَّه شيئاً و اولئك هم وقود النار«××× ۴ آلعمران / ۱۰. ×××: ثروتها و فرزندان كسانى كه كافر شدند نمىتواند آنان را از )عذاب( خداوند باز دارد )و از كيفر رهايى بخشد( .ل. يد اللَّهو من بايع فانما يبايع اللَّه يد اللَّه فوق ايديهم: و هر كس بيعت كند با خدا بيعت كرده است و دست خدا بالاى دستهاست.به طور كلى، آيات قرآن كريم به دو دسته تقسيم مىشوند: محكمات و متشابهات. محكمات آيات روشنى هستند كه جاى هيچ گونه انكار و توجيه و سوء استفاده در آن نيست.اما در متشابهات، به دليل بالا بودن سطح مطلب يا گفتگو درباره عوالمى كه از دسترس ما بيرون است مانند عالم غيب، جهان رستاخيز، صفات خداوند متعال و... ، فهم معناى نهايى و اسرار و پى بردن به كنه حقيقت آنها به سرمايه خاص علمى نياز دارد؛ كه خداوند مىفرمايد كه فقط خداوند و راسخان در علم اسرار اين آيات را مىدانند و براى مردم تشريح مىكنند، و راسخان در علم عبارتند از: پيامبرصلى الله عليه وآله و امامان معصومعليهم السلام.بحث ديگر، بحث تأويل متشابهات است، و در اينكه متشابهات را بايد تأويل كرد بين اكثر قرآن پژوهان مخصوصاً معتزله و شيعه اتفاق نظر است. فقط ظاهرگرايان و بعضى از اشعريان افراطى و حشويه بر آن هستند كه بايد از تأويل پرهيز كرد و آيات متشابه را حمل بر معناى ظاهرى كرد و در چند و چون آن ژرفكاوى نكرد.چنانكه درباره يك عده از آيات قرآنى كه مربوط به برقرارى خداوند بر عرش است، مالك بن انس گفته است: استواء معلوم است و كيفيت آن مجهول است. ايمان به آن واجب است و سؤال از آن بدعت است.××× ۱ تفسير قرطبى: اعراف / ۵۴ . ×××حال آنكه خود عرش الهى و استواء خداوند بر آن و بودن عرش بر آب... ، همه از متشابهات قرآن است و متكلمان و مفسران پيرامون آن بحث و تحقيق كردهاند. يا آيات مربوط به اوصاف خداوند و رؤيت الهى.بنابراين، با مراجعه به تعدادى از كتب تفسير و علوم قرآنى، مجموعهاى از اقوال پيرامون محكم و متشابه ديده مىشود، كه پس از جمعآورى عبارت است از:محكم آيهاى است كه جز يك از معنى را نمىپذيرد، و متشابه آيهاى است كه دو وجه و بالاتر را مىپذيرد.××× ۲ متشابه القرآن و مختلفه )ابن شهرآشوب( : ص ۲. منهج الصادقين فى الزام المخالفين )كاشانى( : ج ۲ ص ۱۷۴. ×××ابومنصور ماتريدى مىگويد: عقل مىتواند محكم را بيان كند، اما متشابه را بدون نقليات و استناد به آنها نمىتواند بيان كند.××× ۱ تفسير مواهب عليه )كاشفى( : ج ۱ ص ۱۳. ×××متشابه آيهاى است كه در عين آنكه به مدلول لفظى خود دلالت مىكند، از نظر مقصود و معنى مورد ترديد است.××× ۲ روض الجنان و روح الجنان )رازى( : ج ۴ ص ۱۷۸ - ۱۷۴. اطيب البيان فى تفسير القرآن: ج ۳ ص ۱۰۹. احسن الحديث )قريشى( : ج ۲ ص ۱۲. كنز الدقائق و بحر الغرائب: ج ۳ ص۳۱. تفسير قمى: ج ۱ ص ۹۶. مجمع البيان: ص ۴۰۸. جوامع الجامع: ج ۱ ص ۵۹۷ ۱. تفسير حويزى: ج ۱ ص ۳۱۲. تفسير شريف لاهيچى: ج ۱ ص ۲۹۷. الميزان: ج ۳ ص ۲۸، و... . ×××با توجه به آنچه گفته شد، مىتوان متشابه را در عبارتى كوتاه چنين تعريف كرد: متشابهات، مجموعهاى از آيات قرآن اند كه داراى چند پهلويى معنايى بوده، و تنها به كمك محكمات و ارجاع به امّ الكتاب و كتاب حكيم و مكنون و محفوظ تأويل آنها دست يافتنى است.متشابهات، با توجه به اينكه در موضع ريب و شبهه قرار دارند، همتشه دستاويزى براى كژدلان و باطل كيشان و فتنه انگيزان بوده، تا آن را بر معناى ظاهرى حمل كنند، و فرقههاى انحرافى مختلفى نيز چون ظاهريه، مشبهه، مجسمه، و... ، به وجود آورند.لذا اوصافى همچون يد اللَّه، وجه اللَّه، عين اللَّه، تدرك الابصار و ... ، در حوزه آيات متشابه هستند. با توجه به اينكه در خطبه غدير به آيه »يد اللَّه فوق ايديهم« اشاره شده است، به بررسى روايات پرداخته و تحليل و تبيين معانى باطنى آن را در تفاسير و روايات مأثور مورد بررسى قرار دادهايم:يد اللَّه: علىعليه السلامتشبيه روايى آن از حضرت علىعليه السلام روايت شده است كه مى فرمايد: انا عين اللَّه و انا يد اللَّه ... ، و انا باب اللَّه.××× ۳ الكافى: ج ۱ ص ۱۴۴. معانى الاخبار: ص ۱۷، و... . ×××رسولاللَّهصلى الله عليه وآله مىفرمايد: الحَجَر يمين اللَّه فى ارضه، فمن مسحه مسح يد اللَّه.××× ۱ الحج و العمرة: ص ۱۰۲. ×××اين آيه و تأويل آن، در آئينه ادب فارسى انعكاس يافته است. چنانچه سنايى غزنوى در تأويل و تفسير آن مىگويد:يد او قدرت است و وجه بقاشآمدن حكمتش و نزول عطاش××× ۲ حديقه سنايى: ص ۶۴ . ×××مثنوى نيز در تأويلى مصداقى و تطبيقى و البته نادرست، دست خضر و پير طريقت را دست حق معرفى مىكند و مىگويد:صبر كن بر كار خضرى بى نفاقتا نگويد خضر رو هذا فراقگر چه كشتى بشكند تو دم مزنگر چه طفلى را كشد تو مو مكندست او را حق چو دست خويش خواندتا يد اللَّه فوق ايديهم براند××× ۳ مثنوى: دفتر اول ص ۲۰۳. ×××با توجه به آيه »يد اللَّه فوق ايديهم« و ابيات ذكر شده و اين مطلب كه پيامبرصلى الله عليه وآله خليفه خداست و بيعت با دست پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت با خداست، مىتوان گفت كه دست خدا اشاره به دست خليفه خدا و ولىّاللَّه دارد.۲- استعاراتالف. بحر عميقان خاتم الائمة منّا القائم المهدىعليه السلام... . انه الناصر لدين اللَّه. الا انه الغراف فى بحر عميق: بدانيد كه آخرين امامان از ما قائم مهدى است... . او ياور دين خداست. آگاه باشيد او از درياى شگرف دانش مشت مشت علم برداشت مىكند.××× ۱ نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۴۳. ×××از تركيب بحر عميق در استعاره از دانش به كار رفته است. يا به عبارت ديگر: پيامبرصلى الله عليه وآله علم و دانش را به دريايى ژرف و عميق تشبيه كردهاند.بحر عميق: قدردر روايت ذيل، اميرمؤمنانعليه السلام قدر را به دريايى عميق تشبيه مىكند: قال اميرالمؤمنينعليه السلام لرجل قد سأله عن القدر، فقال: بحر عميق فلا تلجه.××× ۲ الهداية )شيخ صدوق( : ص ۱۹. بحار الانوار: ج ۵ ص ۵۷ . ×××بحر عميق: قرآنقرآن بحر عميق.××× ۳ شرح اصول كافى )مازندرانى( : ج ۱۱ ص ۳۶۶. ×××بحر عميق: دنيافقال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله: اما انهما - سيكونان هما الحسن و الحسينعليهما السلام - سيولدان لأخى هذا، و هما سيدا شباب اهل الجنه، و ابوهما خير منهما. اعلموا ان الدنيا بحر عميق، و قد غرق فيها.××× ۴ بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۴۱. مستدرك سفينة البحار: ص ۶۷ . ×××ب. شيطانيكوّر الليل على النهار و يكوّر النهار على الليل. يطلبه حثيثاً. قاصم كل جبّار عنيد، و مهلك كل شيطان مريد: او است توانايى كه شب را به روز و روز را به شب مىچرخاند، و هر يك را به دنبال ديگرى مىفرستد. او است كه هر ستمگر كينهتوزى را تباه مىكند، و هر شيطان سركشى را هلاك مىسازد.××× ۵ نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۰۸. ×××در كلام فوق نيز كافران و نافرمانان به شيطان تشبيه شدهاند؛ كه شيطان سركش استعاره است. خداوند در آيه ذيل در قالب تمثيل، منافقان را به شيطان تشبيه مىكند:شيطان: منافقان»كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برىء منك انى اخاف اللَّه رب العالمين«××× ۱ حشر / ۱۶. ×××:اين منافقان در مثل مانند شيطان هستند كه انسان را گفت به خدا كافر شو پس از آنكه آدمى به اطاعت او كافر شد آنگاه به او گويد از تو بيزارم كه من از عقاب پروردگار عالميان سخت مىترسم.و در آيهاى ديگر نيز منافقان را حزب شيطان مىخواند: »اولئك حزب الشيطان« .××× ۲ مجادله / ۱۹. ×××ج. نورمعاشر الناس، آمنوا باللَّه و رسوله و النور الذى انزل معه، من قبل ان نطمس وجوهاً فنردّها على ادبارها. معاشر الناس، النور من اللَّه عزوجل فى مسلوك ثم فى علىعليه السلام. ثم فى النسل منه إلى القائم المهدىعليهم السلام، الذى يأخذ بحق:اى مردم، به خدا و رسولش ايمان بياوريد، و به آن نورى كه با او )پيامبرصلى الله عليه وآله( فرود آمده است بگرويد، پيش از آنكه صورتهاى شما رنگ گناه به خود بگيرد و به عقب سر برگردد. اى مردم، نورى را كه خدا فرستاده در وجود من است، و پس از من در علىعليه السلام وجود دارد. پس از او در نسل او خواهد بود، تا آنكه آن به قائم ما مهدىعليه السلام برسد. آن موجود مقدس كه هرگونه حقى را احقاق مىكند.××× ۳ نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۳۱. ×××نور در استعاره از قرآن كريم به كار رفته است، و در ادامه آن به طريق تشبيه مضمر - يعنى تشبيه پنهان - بدين معنى كه ظاهراً با ساختار تشبيهى مواجه نيستيم. ولى مقصود گوينده تشبيه است، و به هر حال جمله قابل تأويل به جمله تشبيهى است.××× ۱ بيان )شميسا( : ص ۱۳۰. ××× پيامبرصلى الله عليه وآله خود و علىعليه السلام را به نور تشبيه كردهاند.فراز فوق از خطبه غدير مستفاد از اين آيه مىباشد: »فالذين آمنوا به و عزّروه و نصروه و اتبعوا النور الذى انزل معه«××× ۲ اعراف / ۱۵۷. ×××: پس آنان كه به او ايمان آوردند و از او حرمت و عزت نگاه داشتند و يارى او كردند و نورى را كه به او نازل شد پيروى نمودند. منظور از آن قرآن است كه روشن كننده دلهاى تاريك است.۴- كناياتالف. اذنپيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير مىفرمايد: و سألت جبرئيل ان يستعفى لى عن تبليغ ذلك اليكم. ايها الناس لعلمى بقلة المتقين و كثرة المنافقين و ادغال الآثمين و ختل المستهزءين بالاسلام، الذين وصفهم اللَّه فى كتابه بانهم »يقولون بالسنتهم ما ليس فى قلوبهم و يحسبونه هيّناً و هو عند اللَّه عظيم« . و كثرة اذاهم لى فى غير مرة حتى سمّونى اُذناً:از جبرئيل خواهش كردم كه از خدا بخواهد كه مرا از اقدام به اين موضوع معاف بدارد، زيرا مىدانستم افراد با ايمان خيلى كم اند و مردمان دورو و منافق بسيار. كاملاً به دغلبازى جنايتكاران علم داشتم، و متوجه بودم كه چگونه به اسلام با ديده استهزاء مىنگرند. همان كسانى كه خداوند آنها را در قرآن توصيف فرموده: »آنها با زبانشان چيزى مىگويند كه در دلهايشان وجود ندارد« . اين را براى خود گناهى ناچيز مىپندارند، و حال آنكه نكبت اين جنايت بسيار بزرگ است. من مى دانستم اينان چقدر به من اذيت خواهند رسانيد، تا حدى كه مرا گوش نامگذارى كردند.××× ۳ نهج الخطابه: ج ۱ ص ۱۱۴. ×××با توجه به محتواى كلام و آنچه كه »نهج الخطابه آمده است، كلمه »اُذُن« در كنايه از آدم خوشباور و سادهلوح به كار رفته است.اذن اللَّه: پيامبرصلى الله عليه وآله و اولياءعليهم السلامالسلام على ابى الأئمة و معدن النبوة... . سلام على اذن للَّه الواعية فى الامم، و يده الباسطة بالنعم... .××× ۱ المزار: ص ۱۸۵. بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۳۱. مستدرك سفينة البحار: ص ۱۱۸. ×××ب. كوثرپيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير، بعد از اينكه على و فرزندان اوعليهم السلام را ثقل اصغر و قرآن را ثقل اكبر معرفى مىكند، به ملازمت هميشگى آن دو اشاره مىكند و مى فرمايد: لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض: اين دو با هم آميختهاند، و از هم جدا نخواهند شد تا در ساحل كوثر بر من وارد شوند.كوثر: قرآن، و نبوت: فاطمهعليها السلامكوثر را مىتوان كنايه از قرآن و حضرت زهراعليها السلام گرفت. چنانكه رسولاللَّهصلى الله عليه وآله مىفرمايد: الكوثر القرآن و النبوة.××× ۲ مجمع البحرين: ص ۲۷۵. ××× آيه اول سوره كوثر نيز اين معنى را تأييد مىكند، كه ما به تو كوثر عطا كرديم: »انا اعطيناك الكوثر« .روايات ديگرى نيز در اين باب وجود دارد. از جمله: قال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله: ذرية كل نبى من صلبه و ذريتى من صلب ابنتى فاطمة الزهراءعليها السلام. و قال له: »انا اعطيناك الكوثر« ، يعنى الخير الكثير من فاطمة، و هو كثرة الذرارى. من اجل ذلك سُمّيت بالمباركة.××× ۳ شجره طوبى )حائرى( : ج ۲ ص ۳۷۴. ×××المراد به نهر فى الجنة، و قيل: المراد القرآن و النبوة، و قيل: المراد به ابنته فاطمة.××× ۴ اصول الفقه: ج ۳ ص ۱۶۶. ×××خاقانى نيز در قالب استعاره ادبى به اين مورد اشاره مىكند:امروز كه تشنه زير خاكىفردا به بهشت گشته سيرابفيض از كرم خدات جويمدر كوثر مصطفات جويم××× ۱ ديوان خاقانى: ص ۳۰۶ ب ۱۶. ×××نتيجه گيرى:مستفاد از اين گفتار اين است كه:۱. صور خيال و اسلوبهاى بلاغى در خطبه بلند غدير جلوه و نقش ايجادى داشتهاند.۲. الفاظ آيات قرآن كريم در تكوين مراتب و انواع صور خيال در خطبه غدير جلوه و نقش ايجادى داشتهاند. مانند الفاظ قرآنى كه عيناً در خطبه غدير به كار رفته است. از جمله اين موارد است: كلمه طيبه، كلمه باقيه، اخوان الشيطان، يد اللَّه، نور، كوثر و ... .۳. علاوه بر نقش ايجادى، الفاظ آيات قرآنى در نمودهاى تصويرى و بلاغى خطبه غدير تأثير قابل توجهى گذاشتهاند.۴. انعكاس اسلوبهاى بلاغى خطبه غدير در روايات و احاديث بعد از آن بسيار قابل توجه مىباشد. رواياتى همچون: خيرة اللَّه، جنب اللَّه، حزب اللَّه، ولى اللَّه، صراط مستقيم... .۵ . تأثير روايات و احاديث در تقويت معنى و اسلوبهاى بلاغى خطبه غدير بسيار چشمگير است.۶ . ضمن تأثير قرآن در اسلوبهاى بلاغى خطبه غدير، بسيارى از آن اسلوبها در آئينه ادبيات فارسى منعكس شدهاند. |