آيه ۱۹ آل عمران و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۹: خط ۴۹:
آنگاه كه حضرت عيسى ‏عليه السلام در مردم احساس گرايش به كفر نمود فرمود: «مَنْ أَنْصارِى إِلَى اللَّه» يعنى: «كيست كه با من در راه خدا گام بردارد»؟ حواريون گفتند: «نَحْنُ أَنْصارُ اللَّه، آمَنَّا بِاللَّه وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» يعنى: «ما ياران خداييم، به خدا ايمان آورده‏ايم و تو شاهد باش كه ما مسلمانيم (و سر تسليم فرود مى ‏آوريم)».
آنگاه كه حضرت عيسى ‏عليه السلام در مردم احساس گرايش به كفر نمود فرمود: «مَنْ أَنْصارِى إِلَى اللَّه» يعنى: «كيست كه با من در راه خدا گام بردارد»؟ حواريون گفتند: «نَحْنُ أَنْصارُ اللَّه، آمَنَّا بِاللَّه وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» يعنى: «ما ياران خداييم، به خدا ايمان آورده‏ايم و تو شاهد باش كه ما مسلمانيم (و سر تسليم فرود مى ‏آوريم)».


در آيه ۶۴ مسئله اينكه دين نزد خداوند يكى بيشتر نيست را مطرح مى‏ كند و مى ‏فرمايد: «اى اهل كتاب، بياييد به سوى سخنى كه بين ما و شما يكى است و آن اينكه جز خدا را نپرستيم و براى او هيچ شريكى قائل نشويم و ...» و آنگاه با ذكر كلمه «مُسْلِمُونَ» مى‏ فرمايد: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»، يعنى: «اگر نپذيرفتند بگو: شما شاهد باشيد كه ما مسلمانيم».
در آيه ۶۴ مسئله اينكه دين نزد خداوند يكى بيشتر نيست را مطرح مى‏ كند و مى ‏فرمايد:
 
«اى اهل كتاب، بياييد به سوى سخنى كه بين ما و شما يكى است و آن اينكه جز خدا را نپرستيم و براى او هيچ شريكى قائل نشويم و ...» و آنگاه با ذكر كلمه «مُسْلِمُونَ» مى‏ فرمايد: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»، يعنى: «اگر نپذيرفتند بگو: شما شاهد باشيد كه ما مسلمانيم».


در آيه ۶۵ به اهل كتاب خطاب مى‏ كند كه چرا بر سر دين ابراهيم ‏عليه السلام به مخاصمه مى‏ پردازند و سپس در آيه ۶۷ با استفاده از كلمه «مُسْلِم» مى‏ فرمايد:
در آيه ۶۵ به اهل كتاب خطاب مى‏ كند كه چرا بر سر دين ابراهيم ‏عليه السلام به مخاصمه مى‏ پردازند و سپس در آيه ۶۷ با استفاده از كلمه «مُسْلِم» مى‏ فرمايد:
خط ۸۴: خط ۸۶:


=== تحليل اعتقادى ===
=== تحليل اعتقادى ===
'''تحليل اعتقادى اول: اسلام بدون ولايت، ناقص و غير قابل قبول'''


==== تحليل اعتقادى اول: اسلام بدون ولايت، ناقص و غير قابل قبول ====
با توجه به اينكه در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله واژه «اسلام» يک بار در آخر جمله قبلى (رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً) و يک بار در آغاز اين جمله (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً) به كار رفته، از نظر ادبيات و قواعد سخن هر دو به يک معناست و هر مطلبى درباره دومى گفته شود درباره اولى نيز صادق خواهد بود.
با توجه به اينكه در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله واژه «اسلام» يک بار در آخر جمله قبلى (رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً) و يک بار در آغاز اين جمله (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً) به كار رفته، از نظر ادبيات و قواعد سخن هر دو به يک معناست و هر مطلبى درباره دومى گفته شود درباره اولى نيز صادق خواهد بود.


اكنون كه معناى اسلام در جمله قبل، اسلام كامل با ولايت اهل‏ بيت ‏عليهم السلام و پذيرش صاحب اختيارى آنان در امور دنيا و آخرت ماست و اسلام بدون ولايت ناقص است، سؤال اين است كه آيا خداوند اسلام ناقص را مى‏ پذيرد؟
اكنون كه معناى اسلام در جمله قبل، اسلام كامل با ولايت اهل‏ بيت ‏عليهم السلام و پذيرش صاحب اختيارى آنان در امور دنيا و آخرت ماست و اسلام بدون ولايت ناقص است، سؤال اين است كه آيا خداوند اسلام ناقص را مى‏ پذيرد؟


از استشهاد پيامبر صلى الله عليه و آله به اين آيه معلوم مى‏شود كه اسلام ناقص نزد خداوند پذيرفته نيست و پذيرنده اسلامِ ناقص در حكم غيرِ مسلمان است، چرا كه خداوند با آوردن حرف »لَنْ« كه در عربى براى نفى ابدى و به معناى «هرگز» استفاده مى‏شود، چنان اسلام ناقص را رد كرده و فرموده: »فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ« : »هرگز از او پذيرفته نمى‏شود« ، كه راه هر گونه احتمال را مسدود نموده است.
از استشهاد پيامبر صلى الله عليه و آله به اين آيه معلوم مى‏شود كه اسلام ناقص نزد خداوند پذيرفته نيست و پذيرنده اسلامِ ناقص در حكم غيرِ مسلمان است، چرا كه خداوند با آوردن حرف «لَنْ» كه در عربى براى نفى ابدى و به معناى «هرگز» استفاده مى‏ شود، چنان اسلام ناقص را رد كرده و فرموده: «فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ»: «هرگز از او پذيرفته نمى ‏شود»، كه راه هر گونه احتمال را مسدود نموده است.
 
 
 
استفاده از كلمه »يَبْتَغِ« به معناى »دنبال چيزى بودن« و »در طلب و جستجو براى انتخاب چيزى بودن« ، اين مفهوم را محكم‏تر مى‏كند. يعنى پس از آنكه همه انبياءعليهم السلام براى تشييد اركان اسلام زحمات طاقت فرسا كشيده‏اند و خاتم نبوت 23 سال تلاش اعجاب برانگيز و تحمل معجزه‏آسا نموده، تا اين دين پس از يك مسير شش هزار ساله به كمال خود رسيده است، اگر اكنون هم كسى در پى دينِ ديگرى يا همين دين در صورت ناقص آن باشد، در واقع به خدا و رسولانش نيشخند مى‏زند و نام »كافر« هم براى او كم است.
 
 
جمله ديگرى كه گوياى اين مهم اعتقادى است دنباله آيه با عبارت »وَ هُوَ فِى‏الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ« است. »خاسِر« به معناى »زيانكار« كسى است كه تلاشى كرده و زحمتى كشيده ولى هنگام نتيجه مى‏بيند نه تنها سودى نبرده بلكه اين سعى او تلاشى براى به دست آوردن ضرر بيشتر بوده است!!


استفاده از كلمه «يَبْتَغِ» به معناى «دنبال چيزى بودن» و «در طلب و جستجو براى انتخاب چيزى بودن»، اين مفهوم را محكم ‏تر مى ‏كند. يعنى پس از آنكه همه انبياء عليهم السلام براى تشييد اركان اسلام زحمات طاقت فرسا كشيده‏ اند و خاتم نبوت ۲۳ سال تلاش اعجاب برانگيز و تحمل معجزه ‏آسا نموده، تا اين دين پس از يک مسير شش هزار ساله به كمال خود رسيده است، اگر اكنون هم كسى در پى دينِ ديگرى يا همين دين در صورت ناقص آن باشد، در واقع به خدا و رسولانش نيشخند مى‏زند و نام «كافر» هم براى او كم است.


خداوند مى‏فرمايد: »هر كس اسلام كامل را نپذيرد روز قيامت كه بر سر ترازوى عدل الهى حاضر مى‏شود نه تنها برايش هيچ سودى ندارد بلكه اگر تلاشى نمى‏كرد و اعمالى انجام نمى‏داد راحت‏تر بود، چرا كه اعمال او باطل اعلام مى‏شود و خود را ضرر كرده دنيا و آخرت مى‏يابد« .××× 1 آل عمران /  85 . ×××
جمله ديگرى كه گوياى اين مهم اعتقادى است دنباله آيه با عبارت «وَ هُوَ فِى ‏الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ» است. «خاسِر» به معناى «زيانكار» كسى است كه تلاشى كرده و زحمتى كشيده ولى هنگام نتيجه مى‏ بيند نه تنها سودى نبرده بلكه اين سعى او تلاشى براى به دست آوردن ضرر بيشتر بوده است!!


خداوند مى ‏فرمايد: «هر كس اسلام كامل را نپذيرد روز قيامت كه بر سر ترازوى عدل الهى حاضر مى‏ شود نه تنها برايش هيچ سودى ندارد بلكه اگر تلاشى نمى‏ كرد و اعمالى انجام نمى ‏داد راحت ‏تر بود، چرا كه اعمال او باطل اعلام مى ‏شود و خود را ضرر كرده دنيا و آخرت مى ‏يابد».<ref>آل عمران /  ۸۵ .</ref>


در جايى كه خداوند تعالى فرموده است: »قسم به عزت و جلال و جود و مجد و قدرتم بر خلقم، ايمان به خود و به اينكه تو پيامبرى را قبول نمى‏كنم مگر با ولايت على«××× 1 اليقين: ص 290. بحار الانوار: ج 18 ص 392. ×××، نتيجه‏اش اين است كه مى‏فرمايد: »اگر بنده‏اى بين ركن و مقام مرا بخواند و اين عبادت را از روزى كه آسمان و زمين را خلق كرده‏ام آغاز كرده و ادامه داده باشد ولى مرا ملاقات كند در حالى كه ولايت على را قبول ندارد، او را با صورت در جهنم مى‏اندازم« .××× 2 بحار الانوار: ج 37 ص 167. ×××
در جايى كه خداوند تعالى فرموده است: «قسم به عزت و جلال و جود و مجد و قدرتم بر خلقم، ايمان به خود و به اينكه تو پيامبرى را قبول نمى ‏كنم مگر با ولايت على»<ref>اليقين: ص ۲۹۰. بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۳۹۲.</ref>، نتيجه ‏اش اين است كه مى‏ فرمايد:


«اگر بنده‏ اى بين ركن و مقام مرا بخواند و اين عبادت را از روزى كه آسمان و زمين را خلق كرده ‏ام آغاز كرده و ادامه داده باشد ولى مرا ملاقات كند در حالى كه ولايت على را قبول ندارد، او را با صورت در جهنم مى ‏اندازم».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷.</ref>


آيا كسى كه اين همه عبادت كند و او را در آتش بيندازند ضرر نكرده است؟!
آيا كسى كه اين همه عبادت كند و او را در آتش بيندازند ضرر نكرده است؟!


==== تحليل اعتقادى دوم: اسلام يعنى تسليم واقعى ====
معناى اشتقاقى كلمه «اسلام» از يک سو، و واژه‏ هاى به كار رفته از مشتقات اين كلمه از آيه ۱۹ تا ۸۵ سوره آل عمران از سوى ديگر، ما را به اين نقطه سوق مى‏ دهد كه «اسلام» يعنى: «تسليم در برابر آنچه خدا مى‏ فرمايد». در آيه ۲۰ مى ‏فرمايد: «أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ للَّه...»، و در آيه ۸۳ مى‏ فرمايد: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...»، و در آيه ۸۴ مى‏ فرمايد: «وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».


تحليل اعتقادى دوم: اسلام يعنى تسليم واقعى
در اين زمينه روايات بسيارى وارد شده است. از جمله امام صادق‏ عليه السلام مى ‏فرمايد: الاسْلامُ هُوَ التَّسْليمُ وَ التَّسْليمُ هُوَ الاسْلامُ ...
 
معناى اشتقاقى كلمه »اسلام« از يك سو، و واژه‏هاى به كار رفته از مشتقات اين كلمه از آيه 19 تا 85 سوره آل عمران از سوى ديگر، ما را به اين نقطه سوق مى‏دهد كه »اسلام« يعنى: »تسليم در برابر آنچه خدا مى‏فرمايد« . در آيه 20 مى‏فرمايد: »أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ للَّه ...« ، و در آيه 83 مى‏فرمايد: »وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...« ، و در آيه 84 مى‏فرمايد: »وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ« .
 
 
در اين زمينه روايات بسيارى وارد شده است. از جمله امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: الاسْلامُ هُوَ التَّسْليمُ وَ التَّسْليمُ هُوَ الاسْلامُ ... يعنى: اسلام همان تسليم است و تسليم همان اسلام است. هر كس سر تسليم فرود آورد اسلام را پذيرفته است، و هر كس سر تسليم فرود نياورد اسلام ندارد.××× 3 بحار الانوار: ج 75 ص 220. ×××
 
 
اميرالمؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايد: ايمان قلبى همان تسليم در برابر پروردگار است. هر كس امور را به مالك آن تسليم نمايد از دستور او تكبر نمى‏ورزد، همان گونه كه ابليس از سجود بر آدم تكبر ورزيد. اكثر امت‏ها از طاعت پيامبرانشان تكبر ورزيدند و در نتيجه توحيد برايشان نفعى نداشت، همان گونه كه آن سجده‏هاى طولانى براى ابليس فايده‏اى نداشت.××× 4 بحار الانوار: ج 27 ص 174. ×××
 
زير بناى اصلى دينِ سقيفه و مرامى كه براى مردم بنيان گذارى نمودند، بر تسليم نبودن در برابر پروردگار و مخالفت با خداوند و اختراع دستورى در برابر فرامين الهى است، و آنچه در آن ديده نمى‏شود تسليم در برابر پروردگار است.
 
 
نقطه آغاز آن مخالفت با انتخاب زيباى خداوند در امامت و خلافت است كه با اقرار به اعلان ولايت و امامت على‏عليه السلام از سوى خدا و رسول، چه در غدير و چه قبل و بعد از آن، عمداً سراغ ديگرى رفته و مى‏روند؛ و در اين مخالفت چنان لجاجت نشان مى‏دهند كه دشمن على‏عليه السلام را به جاى او مى‏گذارند. آنگاه اين تسليم نبودن گسترش مى‏يابد و وارد فرامين و احكام الهى مى‏شود و علناً گفته مى‏شود كه خدا چنين گفته و ما چنين مى‏گوييم.××× 1 نمونه‏هاى اين مطلب را در بدعت‏هاى عمر مى‏توان ديد كه به او تذكر مى‏دادند صريح قرآن و گفتار و عمل پيامبرصلى الله عليه وآله بر خلاف سخن توست، و او باز به كار خود ادامه مى‏داد! و مردم هم مى‏ديدند و مى‏پذيرفتند!! ×××
 
 
بنابر اين مى‏توان نتيجه گرفت كه اگر »اسلام« تسليم در برابر فرمان خداست، در دين سقيفه تسليمى وجود ندارد و بنابراين اسلامى وجود ندارد. دين ديگرى است كه ارتباطى با »إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ« ندارد. همان دينى است كه خداوند مى‏فرمايد: »وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً ...« ، و اين گونه اسلامى در آنان وجود ندارد تا بخواهيم ثابت كنيم از آن اسلام دست كشيده‏اند.
 
 
تحليل اعتقادى سوم: دعوت همه انبياءعليهم السلام به اسلام و ولايت
 
دين خدا يكى است و انبياى الهى حامل يك پيام از سوى خداوند بوده‏اند. اين پايه اعتقادى را از همين آيات سوره آل عمران با تفسير غديرىِ پيامبرصلى الله عليه وآله به خوبى مى‏توان دريافت، همان گونه كه احاديث بسيارى در اين زمينه وارد شده است.
 
 
در آيه 18 مى‏فرمايد: »اصلاً دين نزد خدا يكى بيشتر نيست« . به دنبال اين صراحت، علتِ اختلاف اديان الهى و اعتقاداتِ متفاوت و متباين آنها را ساخته و پرداخته سردمداران جاهلى مى‏داند كه دست به چنين جنايتى زده‏اند، حتى خود حضرت موسى و عيسى‏عليهما السلام در حيات خود آثار كفر را در قوم خود ديدند، چنانكه در آيه 52 بدان اشاره مى‏كند.
 
 
آيه 67 در يك عبارت پرمحتوا به صراحت نزديك‏تر مى‏شود و با استفاده از اين نكته كه همه اديان حضرت ابراهيم‏عليه السلام را قبول دارند اعلام مى‏فرمايد كه اگر همه او را قبول دارند بايد بدانند كه آن حضرت نه يهودى بوده و نه مسيحى، بلكه دين او اسلام بوده است.
 


در آيه 81 تصريح به اينكه دين همه پيامبران‏عليهم السلام اسلام است بيشتر مى‏شود تا اين درجه كه از انبياءعليهم السلام پيمان گرفته شده كه پيامبرى خواهد آمد كه گفته‏هاى او با شما مطابق و »مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ« است، و نتيجه گرفته كه به او ايمان آوريد و او را يارى كنيد، و از آنان بر اين مهم اقرار گرفته و آنان پيمان را پذيرفته‏اند و خدا بر اين پيمان شاهد گرفته است.
يعنى: اسلام همان تسليم است و تسليم همان اسلام است. هر كس سر تسليم فرود آورد اسلام را پذيرفته است، و هر كس سر تسليم فرود نياورد اسلام ندارد.<ref>بحار الانوار: ج ۷۵ ص ۲۲۰.</ref>


اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى ‏فرمايد:


آنگاه در آيه 84 انبياءعليهم السلام را با نامشان به ميان مى‏آورد و اسلام را چنين معنى مى‏كند كه »به آنچه بر پيامبر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانشان و موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان نازل شده ايمان مى‏آوريم« .
ايمان قلبى همان تسليم در برابر پروردگار است. هر كس امور را به مالک آن تسليم نمايد از دستور او تكبر نمى‏ ورزد، همان گونه كه ابليس از سجود بر آدم تكبر ورزيد. اكثر امت‏ها از طاعت پيامبرانشان تكبر ورزيدند و در نتيجه توحيد برايشان نفعى نداشت، همان گونه كه آن سجده ‏هاى طولانى براى ابليس فايده ‏اى نداشت.<ref>بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۷۴.</ref>


زير بناى اصلى دينِ سقيفه و مرامى كه براى مردم بنيان گذارى نمودند، بر تسليم نبودن در برابر پروردگار و مخالفت با خداوند و اختراع دستورى در برابر فرامين الهى است، و آنچه در آن ديده نمى‏ شود تسليم در برابر پروردگار است.


خداوند متعال به اين هم اكتفا نكرده و تصريح كرده كه »لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ« يعنى: »بين هيچ يك از پيامبران فرقى قائل نمى‏شويم و اختلافى بين آنان نمى‏دانيم« ، و در نهايت امضاى »مسلمان بودن« را بر چنين دينى داده و فرموده: »وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ« .
نقطه آغاز آن مخالفت با انتخاب زيباى خداوند در امامت و خلافت است كه با اقرار به اعلان ولايت و امامت على ‏عليه السلام از سوى خدا و رسول، چه در غدير و چه قبل و بعد از آن، عمداً سراغ ديگرى رفته و مى‏ روند؛ و در اين مخالفت چنان لجاجت نشان مى ‏دهند كه دشمن على‏ عليه السلام را به جاى او مى ‏گذارند. آنگاه اين تسليم نبودن گسترش مى‏ يابد و وارد فرامين و احكام الهى مى شود و علناً گفته مى‏ شود كه خدا چنين گفته و ما چنين مى‏ گوييم.<ref>نمونه‏ هاى اين مطلب را در بدعت‏ هاى عمر مى‏توان ديد كه به او تذكر مى ‏دادند صريح قرآن و گفتار و عمل پيامبر صلى الله عليه و آله بر خلاف سخن توست، و او باز به كار خود ادامه مى‏ داد! و مردم هم مى ‏ديدند و مى‏ پذيرفتند!!</ref>


بنابر اين مى ‏توان نتيجه گرفت كه اگر «اسلام» تسليم در برابر فرمان خداست، در دين سقيفه تسليمى وجود ندارد و بنابراين اسلامى وجود ندارد. دين ديگرى است كه ارتباطى با «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ» ندارد. همان دينى است كه خداوند مى ‏فرمايد: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً...»، و اين گونه اسلامى در آنان وجود ندارد تا بخواهيم ثابت كنيم از آن اسلام دست كشيده ‏اند.


مسير اين آيات كه اتحاد همه پيامبران بر اسلام را به صراحت اعلام كرده، وقتى مى‏رسد به آيه 85 كه غير اسلام را نزد خدا مردود مى‏داند، و پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير اسلامِ مورد قبول دينى را معرفى مى‏كند كه ولايت اهل‏بيت‏عليهم السلام اصل آن است و بدون آن »رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« تحقق نيافته، از اين مجموعه نتيجه گرفته مى‏شود كه همه انبياءعليهم السلام به ولايت على‏عليه السلام دعوت كرده‏اند و همه اين پيمان را بر امت‏هاى خويش عرضه كرده‏اند.
==== تحليل اعتقادى سوم: دعوت همه انبياء عليهم السلام به اسلام و ولايت ====
دين خدا يكى است و انبياى الهى حامل يک پيام از سوى خداوند بوده ‏اند. اين پايه اعتقادى را از همين آيات سوره آل عمران با تفسير غديرىِ پيامبر صلى الله عليه و آله به خوبى مى ‏توان دريافت، همان گونه كه احاديث بسيارى در اين زمينه وارد شده است.


در آيه ۱۸ مى ‏فرمايد: «اصلاً دين نزد خدا يكى بيشتر نيست». به دنبال اين صراحت، علتِ اختلاف اديان الهى و اعتقاداتِ متفاوت و متباين آنها را ساخته و پرداخته سردمداران جاهلى مى‏ داند كه دست به چنين جنايتى زده ‏اند، حتى خود حضرت موسى و عيسى‏ عليهما السلام در حيات خود آثار كفر را در قوم خود ديدند، چنانكه در آيه ۵۲ بدان اشاره مى‏ كند.


اعتقادى كه خداوند در روز »الست« از مردم پيمان گرفت و آن دينى كه فطرت دست نخورده و پاك بشر بدان سو مى‏رود، اسلام با ولايت اهل‏بيت‏عليهم السلام است، و از همين ريشه است كه دين نزد خدا فقط اسلام است و همه انبياءعليهم السلام چنين دينى را بر مردم عرضه كرده‏اند.
آيه ۶۷ در يک عبارت پرمحتوا به صراحت نزديک تر مى‏ شود و با استفاده از اين نكته كه همه اديان حضرت ابراهيم عليه السلام را قبول دارند اعلام مى‏ فرمايد كه اگر همه او را قبول دارند بايد بدانند كه آن حضرت نه يهودى بوده و نه مسيحى، بلكه دين او اسلام بوده است.


در آيه ۸۱ تصريح به اينكه دين همه پيامبران‏ عليهم السلام اسلام است بيشتر مى‏ شود تا اين درجه كه از انبياء عليهم السلام پيمان گرفته شده كه پيامبرى خواهد آمد كه گفته ‏هاى او با شما مطابق و «مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ» است، و نتيجه گرفته كه به او ايمان آوريد و او را يارى كنيد، و از آنان بر اين مهم اقرار گرفته و آنان پيمان را پذيرفته‏ اند و خدا بر اين پيمان شاهد گرفته است.


امام صادق‏عليه السلام درباره آيه »فِطْرَتَ اللَّه الَّتِى  فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها« مى‏فرمايد: آن فطرتى كه خداوند مردم را بر آن خلق فرموده اين است: توحيد، محمد رسول اللَّه، على اميرالمؤمنين.××× 1 اليقين: ص 431 188. ×××
آنگاه در آيه ۸۴ انبياء عليهم السلام را با نامشان به ميان مى ‏آورد و اسلام را چنين معنى مى‏ كند كه «به آنچه بر پيامبر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانشان و موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان نازل شده ايمان مى‏ آوريم».


خداوند متعال به اين هم اكتفا نكرده و تصريح كرده كه «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ»


امام باقرعليه السلام درباره آيه »أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى«××× 2 اعراف /  172. ××× مى‏فرمايد: آنگاه كه خداوند عز و جل از بنى آدم پيمان گرفت و آنان را شاهد بر خود قرار داد، فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ و آيا محمد پيامبر من نيست؟ و آيا على اميرالمؤمنين نيست؟××× 3 اليقين: ص 235 231 222. ×××
يعنى:«بين هيچ يک از پيامبران فرقى قائل نمى‏ شويم و اختلافى بين آنان نمى ‏دانيم»، و در نهايت امضاى «مسلمان بودن» را بر چنين دينى داده و فرموده: «وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».


مسير اين آيات كه اتحاد همه پيامبران بر اسلام را به صراحت اعلام كرده، وقتى مى‏ رسد به آيه ۸۵ كه غير اسلام را نزد خدا مردود مى‏ داند، و پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير اسلامِ مورد قبول دينى را معرفى مى‏ كند كه ولايت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام اصل آن است و بدون آن «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» تحقق نيافته، از اين مجموعه نتيجه گرفته مى‏ شود كه همه انبياء عليهم السلام به ولايت على‏ عليه السلام دعوت كرده‏ اند و همه اين پيمان را بر امت‏ هاى خويش عرضه كرده ‏اند.


درباره اينكه انبياءعليهم السلام براى ولايت اهل بيت‏عليهم السلام با خدا پيمان بسته‏اند و در پى نصرت آنان بوده‏اند، احاديث بسيارى وارد شده است. ذيلاً به چند آيه اشاره مى‏گردد:
اعتقادى كه خداوند در روز «الست» از مردم پيمان گرفت و آن دينى كه فطرت دست نخورده و پاک بشر بدان سو مى ‏رود، اسلام با ولايت اهل ‏بيت ‏عليهم السلام است، و از همين ريشه است كه دين نزد خدا فقط اسلام است و همه انبياء عليهم السلام چنين دينى را بر مردم عرضه كرده ‏اند.


[[امام صادق ‏علیه السلام]] درباره آيه «فِطْرَتَ اللَّه الَّتِى  فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» مى ‏فرمايد:


پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: هيچ پيامبرى به نبوت نرسيد مگر با معرفت او و اقرارش به ولايت، و هيچ خلقى سزاوار نظر رحمت خداوند نشد مگر با بندگى در برابر او و اقرار به ولايت على بعد از من.××× 4 كتاب سليم: ص 382. ×××
آن فطرتى كه خداوند مردم را بر آن خلق فرموده اين است: توحيد، محمد رسول اللَّه، على اميرالمؤمنين.<ref>اليقين: ص ۴۳۱،۱۸۸.</ref>


[[امام باقر علیه السلام]] درباره آيه «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى»<ref>اعراف /  ۱۷۲.</ref> مى ‏فرمايد:


امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: خداوند هيچ نبى و رسولى را نفرستاد مگر آنكه از آنان براى نبوت محمد و امامت على پيمان گرفت.××× 5 تأويل الآيات: ص 121. ×××
آنگاه كه خداوند عز و جل از بنى آدم پيمان گرفت و آنان را شاهد بر خود قرار داد، فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ و آيا محمد پيامبر من نيست؟ و آيا على اميرالمؤمنين نيست؟<ref>اليقين: ص ۲۳۵،۲۳۱،۲۲۲.</ref>


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: يا على، خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه او را به ولايت تو فرا خوانده است ... .××× 1 بحار الانوار: ج 26 ص 280. المحتضر: ص 117. ×××
درباره اينكه انبياء عليهم السلام براى ولايت اهل بيت‏ عليهم السلام با خدا پيمان بسته ‏اند و در پى نصرت آنان بوده ‏اند، احاديث بسيارى وارد شده است. ذيلاً به چند آيه اشاره مى‏ گردد:


پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ فرمايد:


امام باقرعليه السلام فرمود: خداوند هر پيامبرى را -  از آدم تا آخر پيامبران -  مبعوث فرموده، به دنيا بازخواهند گشت و پيامبر و اميرالمؤمنين‏عليهما السلام را يارى خواهند نمود.××× 2 بحار الانوار: ج 5 ص 237 و ج 11 ص 25 و ج 53 ص 50 . ×××
هيچ پيامبرى به نبوت نرسيد مگر با معرفت او و اقرارش به ولايت، و هيچ خلقى سزاوار نظر رحمت خداوند نشد مگر با بندگى در برابر او و اقرار به ولايت على بعد از من.<ref>كتاب سليم: ص ۳۸۲.</ref>


امام صادق ‏عليه السلام مى فرمايد:


در شب معراج خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد از انبياعليهم السلام بپرسد كه به چه چيزى شهادت مى‏دهند؟ پيامبران در پاسخ حضرت گفتند: شهادت مى‏دهيم كه خدايى جز اللَّه نيست، يكتاست و شريك ندارد؛ و تو رسول خدايى، و على اميرالمؤمنين و وصى توست ... . و شهادت مى‏دهيم كه تو پيامبر خدا و سيد انبيايى و على بن ابى‏طالب سيد وصيين است. بر اين شهادت از ما پيمان گرفته شده است.××× 3 اليقين: ص 406 295. ×××
خداوند هيچ نبى و رسولى را نفرستاد مگر آنكه از آنان براى نبوت محمد و امامت على پيمان گرفت.<ref>تأويل الآيات: ص ۱۲۱.</ref>


پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:


در پى اين پيمان، روايات بسيارى داريم كه انبياعليهم السلام امت‏هاى خود را به ولايت اهل‏بيت‏عليهم السلام دعوت كرده‏اند:
يا على، خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه او را به ولايت تو فرا خوانده است ... .<ref>بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۸۰. المحتضر: ص ۱۱۷.</ref>


امام باقر عليه السلام فرمود:


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداوند دائماً در امت‏ هايى كه پيامبرى بر آنان فرستاده شد با على اتمام حجت مى‏كرد، و هر كس در آن امت‏ها نسبت به على معرفت بيشترى داشت صاحب درجه والاترى نزد خداوند بود.××× 4 كتاب سليم: ص 381. ×××
خداوند هر پيامبرى را -  از آدم تا آخر پيامبران -  مبعوث فرموده، به دنيا بازخواهند گشت و پيامبر و اميرالمؤمنين ‏عليهما السلام را يارى خواهند نمود.<ref>بحار الانوار: ج ۵ ص ۲۳۷ و ج ۱۱ ص ۲۵ و ج ۵۳ ص ۵۰ .</ref>


در شب معراج خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد از انبيا عليهم السلام بپرسد كه به چه چيزى شهادت مى‏ دهند؟ پيامبران در پاسخ حضرت گفتند: شهادت مى ‏دهيم كه خدايى جز اللَّه نيست، يكتاست و شريک ندارد؛ و تو رسول خدايى، و على اميرالمؤمنين و وصى توست ... . و شهادت مى ‏دهيم كه تو پيامبر خدا و سيد انبيايى و على بن ابى ‏طالب سيد وصيين است. بر اين شهادت از ما پيمان گرفته شده است.<ref>اليقين: ص ۴۰۶،۲۹۵.</ref>


امام صادق‏عليه السلام فرمود: ولايت ما ولايت خداى عز و جل است، كه هيچ پيامبرى جز با آن مبعوث نشده است.××× 5 بحار الانوار: ج 26 ص 281 و ج 97 ص 262. ×××
در پى اين پيمان، روايات بسيارى داريم كه انبيا عليهم السلام امت‏هاى خود را به ولايت اهل‏ بيت ‏عليهم السلام دعوت كرده ‏اند:


پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:


امام باقرعليه السلام فرمود: خداوند هيچ پيامبرى مبعوث نفرموده مگر براى ولايت ما و بيزارى و برائت از دشمنان ما.××× 6 بحار الانوار: ج 24 ص 330 ح 51 . ×××
خداوند دائماً در امّت‏ هايى كه پيامبرى بر آنان فرستاده شد با على اتمام حجت مى ‏كرد، و هر كس در آن امت‏ها نسبت به على معرفت بيشترى داشت صاحب درجه والاترى نزد خداوند بود.<ref>كتاب سليم: ص ۳۸۱.</ref>


امام هادى‏عليه السلام فرمود: خداوند مبعوث نفرموده محمد و پيامبران قبل از او را مگر به دين حنيف ... ، و ولايت.××× 1 بحار الانوار: ج 25 ص 316. ×××
امام صادق ‏عليه السلام فرمود: ولايت ما ولايت خداى عز و جل است، كه هيچ پيامبرى جز با آن مبعوث نشده است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۸۱ و ج ۹۷ ص ۲۶۲.</ref>


امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند هيچ پيامبرى مبعوث نفرموده مگر براى ولايت ما و بيزارى و برائت از دشمنان ما.<ref>بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۳۰ ح ۵۱ .</ref>


امام حسن عسكرى‏عليه السلام فرمود: اگر خداوند نمى‏خواست حق ما را ظاهر كند پيامبران را به عنوان مبشر و منذر براى مردم نمى‏فرستاد.××× 2 الخرائج والجرائح: ج 1 ص 449. بحار الانوار: ج 2 ص 181. ×××
امام هادى‏ عليه السلام فرمود: خداوند مبعوث نفرموده محمد و پيامبران قبل از او را مگر به دين حنيف ... ، و ولايت.<ref>بحار الانوار: ج ۲۵ ص ۳۱۶.</ref>


امام صادق‏عليه السلام فرمود: هيچ نبيّى به نبوت نرسيد و هيچ پيامبرى فرستاده نشد مگر براى ولايت ما و فضيلت ما بر غير ما.××× 3 بحار الانوار: ج 26 ص 281. ×××
امام حسن عسکری ‏علیه السلام فرمود: اگر خداوند نمى‏ خواست حق ما را ظاهر كند پيامبران را به عنوان مبشر و منذر براى مردم نمى ‏فرستاد.<ref>الخرائج والجرائح: ج ۱ ص ۴۴۹. بحار الانوار: ج ۲ ص ۱۸۱.</ref>


امام صادق ‏عليه السلام فرمود: هيچ نبيّى به نبوت نرسيد و هيچ پيامبرى فرستاده نشد مگر براى ولايت ما و فضيلت ما بر غير ما.<ref>بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۸۱.</ref>


امام رضاعليه السلام فرمود: ولايت على در كتاب‏هاى همه پيامبران آمده است، و خداوند پيامبرى را مبعوث نكرده مگر با نبوت محمد و وصايت على.××× 4 تأويل الآيات: ص 84 . ×××
[[امام رضا علیه السلام]] فرمود: ولايت على در كتاب هاى همه پيامبران آمده است، و خداوند پيامبرى را مبعوث نكرده مگر با نبوت محمد و وصايت على.<ref>تأويل الآيات: ص ۸۴ .</ref>


اين سه نتيجه كه تاكنون ذكر شد ثمره تفسيرى است كه پيامبر عظيم ‏الشأن‏ صلى الله عليه و آله در خطابه غدير درباره آيه «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً» فرموده و اين چنين حجت را بر همگان تمام نموده است.


اين سه نتيجه كه تاكنون ذكر شد ثمره تفسيرى است كه پيامبر عظيم‏الشأن‏صلى الله عليه وآله در خطابه غدير درباره آيه »وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً« فرموده و اين چنين حجت را بر همگان تمام نموده است.
== پانویس ==