۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۱۴: | خط ۷۱۴: | ||
يكى از دلائل [[امامت]] و ولايت على عليه السلام بيعتى است كه با آن حضرت در غدير خم صورت گرفت. در مورد بيعت در غدير خم از چند دريچه مى توان سخن گفت: | يكى از دلائل [[امامت]] و ولايت على عليه السلام بيعتى است كه با آن حضرت در غدير خم صورت گرفت. در مورد بيعت در غدير خم از چند دريچه مى توان سخن گفت: | ||
=== | === بيعت و نقش اجتماعى === | ||
در ميان عرب رسم اين بود كه هر گاه خريد و فروشى صورت مى دادند، پس از آنكه صيغه مربوطه خوانده مى شد و معامله صورت مى گرفت، با يكديگر دست مى دادند يا دست بر دست يكديگر مى زدند كه نشانه قطعى شدن معامله بود. اين عمل را مصافقه و بيعت و آن معامله را بيع مى گفتند. | در ميان عرب رسم اين بود كه هر گاه خريد و فروشى صورت مى دادند، پس از آنكه صيغه مربوطه خوانده مى شد و معامله صورت مى گرفت، با يكديگر دست مى دادند يا دست بر دست يكديگر مى زدند كه نشانه قطعى شدن معامله بود. اين عمل را مصافقه و بيعت و آن معامله را بيع مى گفتند. | ||
سپس معناى آن را تعميم دادند و در هر قرار داد و پيمانى كه با يكديگر مى بستند دست بيعت مى دادند، زيرا با اين كار گويا بيعت كننده طاعت و تسليم خود را، و بيعت شونده نصرت و يارى خود را مى فروشد و به طرف مقابل واگذار مى نمايد. به اين وسيله هر يک از بيعت كنندگان خود را در مقابل ديگرى متعهد و مسئول مى دانست و حق شكستن آن پيمان را نداشت، و پيمان شكنى بى دليل يكى از خيانت هاى بزرگ شمرده مى شد. | سپس معناى آن را تعميم دادند و در هر قرار داد و پيمانى كه با يكديگر مى بستند دست بيعت مى دادند، زيرا با اين كار گويا بيعت كننده طاعت و تسليم خود را، و بيعت شونده نصرت و يارى خود را مى فروشد و به طرف مقابل واگذار مى نمايد. به اين وسيله هر يک از بيعت كنندگان خود را در مقابل ديگرى متعهد و مسئول مى دانست و حق شكستن آن پيمان را نداشت، و پيمان شكنى بى دليل يكى از خيانت هاى بزرگ شمرده مى شد. | ||
=== | === انواع بيعت === | ||
بيعت به خاطر اهدافى صورت مى گرفت، و در اسلام در عهد رسول خدا صلى الله عليه وآله بيعت هاى گوناگونى صورت گرفته است: | بيعت به خاطر اهدافى صورت مى گرفت، و در اسلام در عهد رسول خدا صلى الله عليه وآله بيعت هاى گوناگونى صورت گرفته است: | ||
خط ۷۲۸: | خط ۷۲۸: | ||
ج) براى امرى خاص مثل جنگ و صلح: مانند بيعت رضوان يا بیعت شجره، كه در سال ششم هجرى پيامبرصلى الله عليه وآله با گروهى از مسلمانان عازم عمره شدند و مشركان مكه در محلى به نام حدَيبيه راه را بر آنان بسته و مانع حركت و ورود ايشان به مكه شدند. پيامبرصلى الله عليه وآله در آنجا از همراهان خود بيعت گرفت كه تا دم مرگ پايدارى كنند و از ميدان نگريزند و ... . سرانجام كار به مصالحه كشيد كه به صلح حدیبیه مشهور است. | ج) براى امرى خاص مثل جنگ و صلح: مانند بيعت رضوان يا بیعت شجره، كه در سال ششم هجرى پيامبرصلى الله عليه وآله با گروهى از مسلمانان عازم عمره شدند و مشركان مكه در محلى به نام حدَيبيه راه را بر آنان بسته و مانع حركت و ورود ايشان به مكه شدند. پيامبرصلى الله عليه وآله در آنجا از همراهان خود بيعت گرفت كه تا دم مرگ پايدارى كنند و از ميدان نگريزند و ... . سرانجام كار به مصالحه كشيد كه به صلح حدیبیه مشهور است. | ||
=== | === اركان و شرايط بيعت === | ||
چنان نيست كه هر بيعتى صورت گرفت درست و قابل عمل و غير قابل نقض باشد، بلكه بيعت داراى اركان و شرايطى است كه بايد مراعات گردد. براى بيعت سه ركن و شرط ذكر كرده اند: | چنان نيست كه هر بيعتى صورت گرفت درست و قابل عمل و غير قابل نقض باشد، بلكه بيعت داراى اركان و شرايطى است كه بايد مراعات گردد. براى بيعت سه ركن و شرط ذكر كرده اند: | ||
خط ۷۴۷: | خط ۷۴۷: | ||
و [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین علیه السلام]] فرمود: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق<ref>نهج البلاغه: حكمت۱۶۵.</ref>: نبايد از مخلوق در كارى كه نافرمانى خالق است اطاعت كرد. | و [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین علیه السلام]] فرمود: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق<ref>نهج البلاغه: حكمت۱۶۵.</ref>: نبايد از مخلوق در كارى كه نافرمانى خالق است اطاعت كرد. | ||
=== | === اهميت و نقش بيعت === | ||
بيعت پيمانى است كه بيعت كننده با بيعت شونده مى بندد، و وفاى به آن از اهم واجبات است. در اسلام كمتر حكمى است كه به اندازه وفاى به عهد و پيمان نسبت به آن تأكيد شده باشد: «و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولاً»<ref>اسراء / ۳۴.</ref>: به عهد و پيمان وفا كنيد زيرا از وفاى به عهد سؤال خواهد شد. و در وصف نيكوكاران فرموده: «الموفون بعهدهم اذا عاهدوا»<ref>بقره / ۱۷۷. </ref>: و آنان كه چون پيمان بندند وفا كنند. و از عهد شكنى به سختى نكوهش نموده و آن را از اوصاف فاسقان برشمرده است: «الذين ينقضون عهد اللَّه من بعد ميثاقه» .<ref>بقره / ۲۷.</ref> | بيعت پيمانى است كه بيعت كننده با بيعت شونده مى بندد، و وفاى به آن از اهم واجبات است. در اسلام كمتر حكمى است كه به اندازه وفاى به عهد و پيمان نسبت به آن تأكيد شده باشد: «و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولاً»<ref>اسراء / ۳۴.</ref>: به عهد و پيمان وفا كنيد زيرا از وفاى به عهد سؤال خواهد شد. و در وصف نيكوكاران فرموده: «الموفون بعهدهم اذا عاهدوا»<ref>بقره / ۱۷۷. </ref>: و آنان كه چون پيمان بندند وفا كنند. و از عهد شكنى به سختى نكوهش نموده و آن را از اوصاف فاسقان برشمرده است: «الذين ينقضون عهد اللَّه من بعد ميثاقه» .<ref>بقره / ۲۷.</ref> | ||
خط ۷۶۶: | خط ۷۶۶: | ||
اگر ميان خود و دشمنت پيمانى منعقد نمودى يا او را امان دادى، نسبت به عهد و پيمان خود وفادار باش و امان خود را محترم بشمار و خود را در برابر آن سپر ساز، زيرا در ميان واجبات الهى هيچ امرى نزد مردم - با اختلافاتى كه در عقايد و آراء خود دارند - مانند وفاى به عهد مورد اتفاق و احترام نيست. | اگر ميان خود و دشمنت پيمانى منعقد نمودى يا او را امان دادى، نسبت به عهد و پيمان خود وفادار باش و امان خود را محترم بشمار و خود را در برابر آن سپر ساز، زيرا در ميان واجبات الهى هيچ امرى نزد مردم - با اختلافاتى كه در عقايد و آراء خود دارند - مانند وفاى به عهد مورد اتفاق و احترام نيست. | ||
=== | === بيعت و نقش مردم === | ||
پس از روشن شدن معناى بيعت و اهميت آن، به ويژه در مسائل اجتماعى و سياسى، لازم به ذكر است كه بيعت گاهى خود عامل ايجاب شرعى يک امر است، يعنى بيعت سبب مى شود كه امرى واجب گردد، مانند بيعت نصرت و حمايت در محدوده قوانين شرع، كه پيش از بيعت وجوب نداشته است. | پس از روشن شدن معناى بيعت و اهميت آن، به ويژه در مسائل اجتماعى و سياسى، لازم به ذكر است كه بيعت گاهى خود عامل ايجاب شرعى يک امر است، يعنى بيعت سبب مى شود كه امرى واجب گردد، مانند بيعت نصرت و حمايت در محدوده قوانين شرع، كه پيش از بيعت وجوب نداشته است. | ||
خط ۷۸۷: | خط ۷۸۷: | ||
فنظرت فاذاً ليس لى معين الا اهل بيتى، فضننت بهم عن الموت. و اغضيت على القدى، و شربت على الشجا، و صبرت على اخذ الكظم و على امر من طعم العلقم<ref>نهج البلاغه: خطبه ۲۶. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۱۷ به بعد. </ref>: پس نگاه كردم ديدم جز خاندان خود (و چند يار انگشت شمار) ياورى ندارم، پس حيفم آمد كه آنان را به كام مرگ بفرستم. بنابراين خار در چشم و استخوان در گلو را تحمل كردم، و با آنكه غصه گلويم را مى فشرد و ميوهاى تلخ را فرو مى بردم صبر ورزيدم. | فنظرت فاذاً ليس لى معين الا اهل بيتى، فضننت بهم عن الموت. و اغضيت على القدى، و شربت على الشجا، و صبرت على اخذ الكظم و على امر من طعم العلقم<ref>نهج البلاغه: خطبه ۲۶. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۱۷ به بعد. </ref>: پس نگاه كردم ديدم جز خاندان خود (و چند يار انگشت شمار) ياورى ندارم، پس حيفم آمد كه آنان را به كام مرگ بفرستم. بنابراين خار در چشم و استخوان در گلو را تحمل كردم، و با آنكه غصه گلويم را مى فشرد و ميوهاى تلخ را فرو مى بردم صبر ورزيدم. | ||
=== | === بيعت شكنى === | ||
مهمترين مسئله در اين بخش اين است كه آيا بيعت را بى دليل و به دلخواه خود مى توان شكست؟ آيا در [[اسلام]] جايز است كه يک روز با حاكم اسلامى بيعت كرد و روز ديگر به بهانه هاى واهى و غير شرعى نقض آن را خواستار شد؟ آيا اگر نسلى با حاكم اسلامى بيعت كرد و نسل بعد با وجود نسل قبل كه بر عهد و بيعت خود پايدار است، بدون دليل شرعى، عدم ادامه بيعت با آن حاكم را خواستار شود، بايد دست از بيعت شست و صحنه را ترک كرد و به خواسته نسل جديد تن داد؟! | مهمترين مسئله در اين بخش اين است كه آيا بيعت را بى دليل و به دلخواه خود مى توان شكست؟ آيا در [[اسلام]] جايز است كه يک روز با حاكم اسلامى بيعت كرد و روز ديگر به بهانه هاى واهى و غير شرعى نقض آن را خواستار شد؟ آيا اگر نسلى با حاكم اسلامى بيعت كرد و نسل بعد با وجود نسل قبل كه بر عهد و بيعت خود پايدار است، بدون دليل شرعى، عدم ادامه بيعت با آن حاكم را خواستار شود، بايد دست از بيعت شست و صحنه را ترک كرد و به خواسته نسل جديد تن داد؟! | ||
خط ۷۹۸: | خط ۷۹۸: | ||
مى بينيم كه امام عليه السلام از زبير براى پيمان شكنى او دليل مى طلبد و علت مى جويد. پس معلوم مى شود كه نقض بيعت دلبخواهى نيست و نبايد از روى هوا و هوس صورت گيرد. و هنگامى كه [[زبیر بن عوام قرشی|زبیر]] براى پيمان شكنى خود دليل مى آورد كه من از اول بيعت واقعى نكردم بلكه به ظاهر دست بيعت دادم و در دل مخالف بودم، فرمود: او چنين مى پندارد كه تنها دست بيعت داده و با دل بيعت نكرده! بنابراين به بيعت خود [[اقرار]] دارد و نسبت به يک امر باطنى مدعى است. پس بايد بر اثبات مدعايش دليل مقبول بياورد، و الا به همان بيعتى كه از آن دست برداشته است باز گردد.<big><ref> نهج البلاغه: خطبه ۸ .</ref></big> | مى بينيم كه امام عليه السلام از زبير براى پيمان شكنى او دليل مى طلبد و علت مى جويد. پس معلوم مى شود كه نقض بيعت دلبخواهى نيست و نبايد از روى هوا و هوس صورت گيرد. و هنگامى كه [[زبیر بن عوام قرشی|زبیر]] براى پيمان شكنى خود دليل مى آورد كه من از اول بيعت واقعى نكردم بلكه به ظاهر دست بيعت دادم و در دل مخالف بودم، فرمود: او چنين مى پندارد كه تنها دست بيعت داده و با دل بيعت نكرده! بنابراين به بيعت خود [[اقرار]] دارد و نسبت به يک امر باطنى مدعى است. پس بايد بر اثبات مدعايش دليل مقبول بياورد، و الا به همان بيعتى كه از آن دست برداشته است باز گردد.<big><ref> نهج البلاغه: خطبه ۸ .</ref></big> | ||
=== | === علل بيعت شكنى === | ||
همه اين بحث ها و پافشارى ها براى آن است كه گاه عهد شكنى دليل موجه و منطقى ندارد، بلكه علل و عوامل گوناگونى موجب آن مى گردد كه در اين بخش به پاره اى از آنها اشاره مى شود: | همه اين بحث ها و پافشارى ها براى آن است كه گاه عهد شكنى دليل موجه و منطقى ندارد، بلكه علل و عوامل گوناگونى موجب آن مى گردد كه در اين بخش به پاره اى از آنها اشاره مى شود: | ||
خط ۸۱۱: | خط ۸۱۱: | ||
عوامل ديگرى هم هست چون: دنيا طلبى، قبيله گرايى، ترس، طمع، و... ، كه از شرح آنها خوددارى مى كنيم. | عوامل ديگرى هم هست چون: دنيا طلبى، قبيله گرايى، ترس، طمع، و... ، كه از شرح آنها خوددارى مى كنيم. | ||
=== | === برخورد با بيعت شكنان === | ||
با توجه به اينكه نقض بيعت و عهد شكنى ممكن است ناحق و غير منطقى باشد. اگر زمانى فرا رسد كه اكثر بيعت كنندگان بدون دليل شرعى و معقول دست از بيعت كشيدند و عهد شكستند، اما گروه اندكى از آنان بر سر عهد و وفا ماندند و شرايط به گونه اى بود كه اين عده اندک توان مقابله با آن [[اکثریت]] را داشتند بايد مقاومت كنند و به يارى حاكم اسلامى بشتابند، و اكثريت عهدشكن را وادار به تسليم و التزام به عهد خود كنند. | با توجه به اينكه نقض بيعت و عهد شكنى ممكن است ناحق و غير منطقى باشد. اگر زمانى فرا رسد كه اكثر بيعت كنندگان بدون دليل شرعى و معقول دست از بيعت كشيدند و عهد شكستند، اما گروه اندكى از آنان بر سر عهد و وفا ماندند و شرايط به گونه اى بود كه اين عده اندک توان مقابله با آن [[اکثریت]] را داشتند بايد مقاومت كنند و به يارى حاكم اسلامى بشتابند، و اكثريت عهدشكن را وادار به تسليم و التزام به عهد خود كنند. | ||
خط ۸۲۴: | خط ۸۲۴: | ||
در خطبه ۱۰ و ۱۷۳ و نامه ۲۹ و نيز موارد ديگر در «نهج البلاغه» از اين گونه برخوردها و تهديدها هست كه به ذكر آنها نمى پردازيم. | در خطبه ۱۰ و ۱۷۳ و نامه ۲۹ و نيز موارد ديگر در «نهج البلاغه» از اين گونه برخوردها و تهديدها هست كه به ذكر آنها نمى پردازيم. | ||
=== | === مفهوم بيعت غدير === | ||
«بيعت غدير» در متن خطبه مطرح شده و در واقع التزام به محتواى آن است. «بيعت» يعنى دست دادن به عنوان اقرار و پذيرفتن مقام كسى و در پى آن وعده وفادارى به موجبات و لوازم آن. لذا در بيعت بايد موضوع اصلى آن و وعده هايى كه به عنوان وفادارى داده مى شود مشخص شود. همچنين ارزش و پشتوانه بيعت و ضامن و شاهد آن و كيفيت و شكل آن بايد تعيين گردد. | «بيعت غدير» در متن خطبه مطرح شده و در واقع التزام به محتواى آن است. «بيعت» يعنى دست دادن به عنوان اقرار و پذيرفتن مقام كسى و در پى آن وعده وفادارى به موجبات و لوازم آن. لذا در بيعت بايد موضوع اصلى آن و وعده هايى كه به عنوان وفادارى داده مى شود مشخص شود. همچنين ارزش و پشتوانه بيعت و ضامن و شاهد آن و كيفيت و شكل آن بايد تعيين گردد. | ||