پرش به محتوا

ویژگی های دشمنان امیرالمومنین

از ویکی غدیر

از جمله ویژگی‌های دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام، سفیه و گمراه بودن آنها و برادر شیطان بودن آنها است که در قرآن نسبت به این موضوع اشاره شده است.

در این فراز پیامبر صلی الله علیه وآله به آیه ۱۱۲ سورهٔ انعام اشاره نموده‌اند همانگونه که خداوند می‌فرمایند: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ این گونه است که برای هر پیامبری دشمنی از انس و جن قرار می‌دهیم که به یکدیگر سخنان زینت شده را از روی غرور الهام می‌کنند، و اگر پروردگار تو بخواهد نمی‌توانند آن را انجام دهند، پس آنان را با افترائشان به حال خود واگذار.[۱]

در اواسط خطابهٔ غدیر که پیامبر صلی الله علیه وآله دوستان و دشمنان ائمه علیهم السلام را با استناد به آیات قرآن معرفی می‌فرماید، اولین موردی که می‌خواهد دشمنان را معرفی کند این فراز است که با اقتباس بسیار پر معنایی از آیه سوره انعام شیطنت آنان را مطرح می‌کند. عبارت عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ در آیه به صورت «اخْوانَ الشَّیاطین» در کلام حضرت آمده که با احادیثی که مطرح خواهد شد لطافت خاص آن معلوم می‌شود. سپس جمله وسط آیه عیناً در کلام حضرت آمده است.

موقعیت قرآنی این آیه در ذیل آیاتی مربوط به معاندینی است که از دائره مؤمنین خارج شده‌اند و از ایمان آوردنشان قطع امید شده و مهر ابطال بر آنان خورده است، به گونه‌ای که خداوند در آیه ۱۰۹ می‌فرماید: «قسم یاد می‌کنند که اگر آیتی برایشان بیاید ایمان می‌آورند، ولی شما چگونه به سخن ایشان اعتماد می‌کنید در حالی که اگر آیات الهی هم بیاید ایمان نمی‌آورند»! آنگاه در آیه بعد مطلب را با قاطعیت بیشتری می‌فرماید: حتی اگر ملائکه را بر آنان نازل کنیم و مردگان با ایشان سخن بگویند و همه چیز را بر گواهی صدق آن برانگیزیم، باز هم ایمان نمی‌آورند مگر آنکه خدا بخواهد.

پس از معرفی این عمق کفر و نفاقشان، نوبت به آیه مورد نظر می‌رسد که می‌فرماید: این چنین برای هر پیامبری دشمنی از جن و انس قرار دادیم که اباطیل ظاهر فریب را به یکدیگر منتقل می‌کنند.

در آیه بعدی هدف را هم بیان می‌کند که: کسانی که به آخرت ایمان ندارند به آن سخنان باطل به ظاهر آراسته دل بسپارند و بدان خشنود شوند و به همان راهی که آنان رفته‌اند بروند.

آنچه از ترکیب بسیار لطیف این کلام پیامبر صلی الله علیه وآله با مضمون آیه استفاده می‌شود سه نکته است:

۱: یاران سفیه و گمراه شیطان در این امت

دشمنان اهل بیت علیهم السلام سفیهان گمراه هستند که برادران شیاطین‌اند. در قرآن خداوند به شیطان خطاب می‌کند: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ؛ تو بر بندگان من سلطه‌ای نداری مگر کسانی از گمراهان که از تو پیروی می‌کنند.[۲]

بنابراین کسانی که خلافت اهل بیت علیهم السلام را گرفتند، یاران شیطان و متصف به سفاهت و گمراهی‌اند. شاید نسبت سفاهت[۳] به کسانی که با فکر خود توانسته‌اند خلافت را به چنگ آورند بدون آنکه کمترین لیاقتی درباره آن داشته باشند تعجب‌آور باشد، ولی اگر معتقد باشیم انسان‌هایی که اهداف شوم را برگزیده‌اند بارزترین نشانه‌های سفاهت و جهالت را با خود حمل می‌کنند و هر حرکتی در راه آن انجام می‌دهند مظهر دیگری از سفاهتشان است، آنگاه است که برهم زنندگان نظامِ سراسر مصلحتِ الهی را بی عقل‌ترین و سفیه‌ترین مردم خواهیم دانست. در مقابل کسانی را که اوامر پروردگارشان را بالاترین خیر و مصلحت تلقی می‌کنند و این نکته را از عمق جان درک می‌کنند و برای فرار از آن به هزار حیله متوسل نمی‌شوند، عاقل‌ترین مردم دنیا خواهیم شناخت.

امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می‌فرماید:هَیْهاتَ! لَوْ لَا التُّقی لَکُنْتُ ادْهَی الْعَرْبِ؛[۴] اگر تقوی مانع نبود من زیرک‌ترین عرب بودم.

و این کلام بدان معنی است که مردان خدا مصلحت خود و دیگران را در سایه اوامر و نواهی خدا و زیر مجموعه آن می‌دانند، و گرنه فکر بشر برای دست یافتن به آنچه بخواهد می‌تواند راه‌های متعددی پیدا کند.

در حدیث دیگری معاویه را از زیرکانی معرفی نمود که با توسل به حیله و هتک ارزش‌ها به اهداف خود می‌رسند. در این باره فرمود: به خدا قسم! معاویه باهوش‌تر از من نیست، ولی او حیله می‌کند و هتاکی می‌نماید، و اگر نبود که از مکر و حیله اعراض دارم من از زیرک‌ترین مردم بودم.[۵]

ارتباط شیطان با این گونه زیرکی که از راه مکر و حیله است و باید به جای عقل نام سفاهت بر آن گذاشت. در حدیث امام صادق علیه السلام به خوبی ترسیم شده است که وقتی پرسیدند: عقل چیست؟ فرمود: آنچه خدا با آن پرستیده می‌شود و بهشت کسب می‌شود. پرسیدند: پس آنچه در معاویه بود؟! فرمود: تِلْکَ النَّکْراءُ وَ تِلْکَ الشَّیْطَنَةُ، وَ هِیَ شَبیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ؛[۶] آنچه در معاویه بود زیرکی و شیطنت بود که شباهت به عقل دارد، ولی عقل نیست.

۲: دشمن شیطانی پیامبر صلی الله علیه وآله و امتش

پیامبر صلی الله علیه وآله در خطابه غدیر دشمنان و امامانشان را «اخوان الشیاطین» نام نهاده و با ملاحظه دنباله کلام (یُوحِی بَعْضُهُمْ …) اقتباس آن از آیه روشن است، چرا که در آیه عبارت چنین است:

وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ؛ و این گونه ما قرار دادیم برای هر پیامبری دشمنی که شیاطین جن و انس هستند. نتیجه این اقتباس آن است که دشمن پیامبر صلی الله علیه وآله از انسان‌ها همین دشمنان امامانند که با آن شیاطین برادر و متحدند.

حدیثی از امام صادق علیه السلام در این باره پرده از همه ابهامات برمی‌دارد و این دشمنان پیامبر صلی الله علیه وآله را معرفی می‌کند، آنجا که فرمود: ما بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا الّا وَ فی وَقْتِهِ شَیْطانانِ یُؤْذِیانِهِ وَ یَفْتِنانِهِ وَ یُضِلّانِ النّاسَ بَعْدَهُ … وَ امّا صاحِبا مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله فَحَبْتَرُ وَ زَریقُ؛ خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نفرموده مگر آنکه در زمان او دو شیطان بوده‌اند که او را اذیت کرده‌اند و برای او فتنه ایجاد کرده‌اند و مردم را بعد از او گمراه کرده‌اند … و دو شیطان زمان حضرت محمد صلی الله علیه وآله ابوبکر و عمر بودند.[۷]

در روایات بسیاری «حَبْتَر» کنایه از ابوبکر و «زَریق» کنایه از عمر آمده است. جالب است که بدانیم اولی صراحتاً بر فراز منبر گفت:انَّ لی شَیْطاناً یَعْتَرینی؛[۸] من شیطانی دارم که بر من عارض می‌شود.

بنابراین تعجبی نخواهد داشت اگر بدانیم که ابلیس از روز غدیر نگرانی‌های خود را با وعده‌های همین شیاطین انسی اطراف پیامبر صلی الله علیه وآله رفع کرد تا آنجا که به شیاطین زیر دست خود گفت: «نگران نباشید که اصحاب او به من وعده داده‌اند که به هیچ‌یک از گفته‌های او اقرار نکنند، و آنان هرگز این وعده خود را نمی‌شکنند.[۹]

۳: سخنان فریبنده شیاطین امت

برنامه شیطانی گمراه کنندگان امت، در عبارتی همه‌جانبه با دقت تمام به تصویر کشیده شده است: یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً. این جمله سه نکته مهم از روش‌های مکر و حیله اهل سقیفه را خاطر نشان کرده است، با غرور و تکبر، سخنان فریبنده، به یکدیگر خبر رساندن؛ که در ذیل به آنها اشاره می‌کنیم.

الف. غرور و تکبر

از آنجا که گمراه کنندگان به فتنه‌گری و زیرکی خود از یک سو، و نجابت و تقوای مؤمنین از سوی دیگر اطمینان دارند، برنامه‌های خود را با غرور کامل و سینه سپر کرده دنبال می‌کنند.

ب. سخنان فریبنده

ابزار کار اغوا کنندگان مردم، کلمات ظاهر فریب است که با آن ساده لوحان را گول‌می‌زنند و قلوب آنان را در چنگ خود می‌گیرند، و اهداف باطل خود را با سخنان حق به جانب و به ظاهر زیبا در فکر مردم اشراب می‌کنند و جای می‌دهند. در حیات پیامبر صلی الله علیه وآله معجزات آن حضرت را سحر تلقی کردند و این فکر را تا بعد از شهادتشان پی گرفتند، به طوری که عمر بارها معجزات امیرالمؤمنین علیه السلام را صراحتاً به عنوان «سحر بنی هاشم» مطرح می‌کرد.[۱۰] همچنین آن حضرت را به عنوان کسی که در بین اهل بیتش شخصیت بزرگی است و بقیه ارزشی ندارند مطرح کردند و دومی بود که گفت: ما مَثَلُ مُحَمَّدٍ الّا کَنَخْلَةٍ نَبَتَتْ فی کُناسَةٍ؛[۱۱] مثل محمد نیست مگر مثل درخت خرمایی که در زباله دانی روییده باشد!!

در صلح حدیبیه عمر با فرصت طلبی کامل فریاد برآورده بود: لا نُعْطِی الدَّنِیَّةَ فی دینِنا؛ در دینمان خواری را نمی‌پذیریم!!

در حالی که شخص پیامبر صلی الله علیه وآله فرمان این صلح با مشرکین را صادر فرموده بود.[۱۲]

آنان در غدیر تمام توان خود را در سخن پردازیِ باطل به کار گرفتند و می‌خواستند با استفاده از مسائل تحریک کننده عواطف و تعصب‌ها و با مسخره کردن حقایق، مردم را از دریافت عظمت آنچه در مراسم سه روزه وجود داشت غافل کنند و احساسات مردم را بر ضد آن تحریک کنند. گاهی توجه او به فامیل را عَلَم کرده و می‌گفتند: «او به پسر عمویش مغرور شده است»؛ یا می‌گفتند: «کار پسر عمویش را عجب محکم می‌کند»؛ یا می‌گفتند: «اگر می‌توانست مثل کسری و قیصر عمل می‌کرد».[۱۳]

گاهی با ترفند شیرین‌کاری، تعیین امیرالمؤمنین علیه السلام را یک امر شخصی جلوه می‌دادند و در حضور حضرت می‌پرسیدند: «آیا این مسئله از طرف خداست یا از پیش خود می‌گویی»؟ و در مواردی در غیاب حضرت می‌گفتند: «این هرگز امر خدا نیست و از پیش خود سخن می‌گوید!» گاهی با سخنان مزوِّرانه‌ای که شبیه مسخره بود، پیشنهاد شرکت دیگران در خلافت را می‌دادند، و حتی درخواست می‌کردند که همه قبایل به نوبت در آن شریک باشند، و این گونه طمع مردم را تحریک می‌کردند.

این روندِ به کارگیریِ زُخْرُفَ الْقَوْلِ ادامه یافت تا پس از پیامبر صلی الله علیه وآله حساب شده‌ترین کلمات برای پایمال کردن حق اهل بیت علیهم السلام به کار گرفته شد: ابتدا مسئله «جمع نشدن نبوت و خلافت در اهل بیت واحد» را پرورش دادند. سپس خون‌های بدر، احُد، خیبر و غیر آن را در گوش مردم خواندند. بعد از آن جوان بودن علی علیه السلام را برای مردم جلوه دادند. در مرحله بعد شرکت همه در خلافت را به میان آوردند. آنگاه قبیله گرایی و مسئله مهاجر و انصار را مطرح کردند و به رخ کشیدن سوابق را وسیله‌ای برای نیل به اهدافشان قرار دادند.

آنگاه که فدک را غصب کردند از یک سو دست به دامان «ارث نگذاشتن انبیاء» شدند، و از سوی دیگر صرف درآمد فدک در راه رزمندگان را مطرح کردند. آنان غصب فدک را به گونه‌ای جلوه دادند که مردم غصب فدک را به حساب تقدس آنان و احیای حق از بین رفته مسلمانان بگذارند.

روندِ استفاده از سخنان ظاهر فریب در طول تاریخ از سوی دشمنان آل محمد علیهم السلام ادامه داشته و همیشه به عنوان ابزاری قوی در پایمال کردن حقوق ایشان به کار رفته است. هارون در برابر قبر پیامبر صلی الله علیه وآله در مدینه از آن حضرت عذر خواهی می‌کرد که مجبور است حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را به خاطر اختلاف انداختن بین مردم از مدینه بیرون برد و زندانی کند!؟ در چهره‌ای دیگر مأمون با عنوان ولیعهدی امام رضا علیه السلام را به مرو دعوت کرد، تا هم نزد مردم خود را متمایل به اهل بیت علیهم السلام نشان دهد و هم آن حضرت را در تبعیدی ناخواسته تحت نظر داشته باشد و هم مخفیانه دست به کار توطئه شهادت حضرت باشد. اینها همه سفیهان گمراه کننده‌ای هستند که با «زُخْرُفَ الْقَوْلِ» اهداف باطل را پیگیری کرده‌اند.

ج. به یکدیگر خبر رساندن

پیامبر بیان این قسمت از آیه «یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ «موضوع خبر رساندن اهل سقیفه و تابعینشان را به یکدیگراز قرآن اشاره نمودند. در مقابل دشمنان غدیر برای آنکه هدف از دست نرود و اهل باطل تجمع و همبستگی را حفظ کنند، با سخنان به ظاهر زیبا وارد معرکه شده و سعی در ابلاغ آن به همه همدستان و طرفداران و هواداران خود در گستره مکان و زمان دارند. در هر زمان افرادی را در هر زاویه از زوایای اجتماع مسلمین به کار می‌گیرند تا مغز مردم را به سوی هدف با سخنان فریبنده سوق دهند. همچنین برای آینده هم عهدنامه‌هایی به یادگار می‌گذارند و احادیث جعلی و تحریف شده‌ای را در فرهنگ مردم جای می‌دهند، که پیروانشان خط شوم آنان را تشخیص دهند و رهگیری نمایند و از خط باطل آنان منحرف نشوند.[۱۴]

پانویس

  1. انعام / ۱۱۲.
  2. حجر / ۴۲.
  3. قرآن می‌فرماید: هرکس از ملت ابراهیم رو برگرداند او سفیه است. وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ(بقره/ ۱۳۰) و ملت ابراهیم همان صراط مستقیم است که امیرالمؤمنین علیه السلام و ولایت ایشان است: قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (انعام/ ۱۶۱). پس دشمنان غدیر سفیهانی هستند که از مولای غدیر روگرداندند.
  4. بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۱۴۹.
  5. نهج البلاغه، خطبقهٔ ۲۰۰.
  6. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏۱، ص ۱۱ و بحار الانوار، ج ۱، ص ۱۱۶، ح ۸، ج ۳۳، ص ۱۷۰.
  7. بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۲۱۲، ح ۵، ج ۳۰، ص ۱۸۶، ح ۴۵، ج ۳۱، ص ۶۰۱، ح ۴۱.
  8. همان، ج ۳۰، ص ۴۹۵.
  9. همان، ج ۳۷، ص ۱۲۰، ۱۶۸؛ عوالم العلوم، ج ۱۵/ ۳ ص ۱۲۵، ۱۳۵.
  10. الاختصاص، ص ۲۷۳، ۲۷۴. خرائج؛ ج ۲، ص ۸۰۶؛ المحتضر، ص ۱۵؛ مدینة المعاجز، ج ۳، ص ۸؛ بحار الانوار، ج ۶، ص ۲۳۱، ج ۲۲، ص ۵۵۱، ج ۲۷، ص ۳۰۴، ج ۲۸، ص ۳۰۹، ج ۲۹، ص ۲۱، ۲۹، ج ۳۰، ص ۱۸۲، ج ۳۱، ص ۵۹۶، ۶۱۶، ج ۴۱، ص ۲۲۹.
  11. کتاب سلیم، ص ۲۳۵.
  12. بحار الانوار، ج ۲۰، ص ۳۳۳.
  13. بحار الانوار، ج ۳۷، ص۱۷۳، ۱۷۲، ۱۶۰، ۱۵۴، ۱۳۹، ۱۱۱.
  14. غدیر در قرآن، ج۲، ص ۳۸۰.