کفر اعتراض کنندگان بر ولایت در غدیر

از دانشنامه غدیر

  از جمله آياتى كه در غدير و پس از خطبه در مورد منافقين و طرح جايگزينى شخص ديگرى براى خلافت به جاى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده اين آيه است:

Ra bracket.png وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ ۙ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَٰذَا أَوْ بَدِّلْهُ ۚ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ ۖ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿١٥﴾ La bracket.png[۱]:

«و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنان تلاوت مى‏ شود، كسانى كه اميد ملاقات ما را ندارند مى ‏گويند: قرآنى غير از اين براى ما بياور يا آن را تبديل كن.

بگو: براى من چنين حقى نيست كه آن را از پيش خود تبديل نمايم. من جز آنچه بر من وحى مى‏ شود تابع چيز ديگرى نيستم. من اگر سرپيچى از امر پروردگارم نمايم از عذاب روزى بزرگ مى ‏ترسم».

آنچه در اينجا قابل ذكر است كفر اعتراض كنندگان بر غدير است. با توجه به رواياتى كه درخواست كنندگان تبديل على‏ عليه السلام به ديگرى را معرفى كرد و چگونگى رفتار آنان را بيان نمود و دقت در متن آيه كه بيانگر اعتقاد قلبى اعتراض كنندگان به منصوب نبودن على‏ عليه السلام از سوى خداست، تصوير پنهان اين پيشنهاد تبديل بدست مى ‏آيد كه ذيلاً به روشن كردن جوانب آن مى ‏پردازيم:

توطئه ‏اى با عنوان تقاضاى تبديل

درخواست تبديل از سوى آنان پس از شنيدن خطبه بلند غدير بود، كه حضرت در آن مسئله ولايت و الهى بودن آن و امر مؤكد خداوند و نزول آيه تبليغ را كاملاً بيان فرمود و حتى بيعت لسانى گرفت. بنابراين اصلاً جايى براى اين پيشنهاد نبود و مطرح كردن آن حاكى از مطلب ديگرى بود.

پيشنهادِ مخالفتِ خدا با درخواست تبديل

وقتى خداوند در پاسخ آنان سه مسئله «از پيش خود گفتن Ra bracket.png مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِى La bracket.png و پيروى از وحى Ra bracket.png إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى La bracket.png و عصيان و سرپيچى از امر پروردگار Ra bracket.png إِنْ عَصَيْتُ رَبِّى La bracket.png را مطرح مى ‏فرمايد ناظر به اين است كه آنان كاملاً متوجه بوده ‏اند كه اين اعتراضشان چنين مفهومى دارد.

گويا در پيشنهادشان به پيامبر صلى الله عليه و آله چنين گفته‏ اند:

اى فرستاده خدا، اگر چه ما از خطبه تو فهميديم كه ولايت على از طرف خداست و تأكيد بر آن فرموده در حدى كه كوتاهى در آن نرساندن رسالت الهى و مستوجب عذاب است، و پس از چنين تأكيدى هم روشن است كه خداوند راه تغيير و تبديل در اين باره را بسته است، ولى بيا و از پيش خود دست به چنين اقدامى بزن و صاحب مقام ولايت را تغيير ده و به وحى كارى نداشته باش و از اينكه عصيان پروردگار پيش مى‏آيد نگران مباش!

اگر آنان اين گونه هم نگفته باشند مطرح كردن چنين پيشنهادى بعد از آن خطابه غَرّا جز اين معنى را نمى‏ دهد. لذاست كه حضرت در پاسخ آنان مى ‏فرمايد: من از پيش خود چنين كارى را نمى ‏توانم انجام دهم و من تابع خدايم و هرگز از امر خدا سرپيچى نمى‏ كنم.

پيشنهاد تبديل مساوى با كفر

در آيه اعتراض كنندگان صريحاً افراد بى ‏اعتقاد به قيامت معرفى شده ‏اند، آنجا كه مى ‏فرمايد:

Ra bracket.png قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا La bracket.png. يعنى اگر كسى خود را در انتظار روزى بداند كه بايد پاسخگوى پروردگارش باشد هرگز جرئت چنين پيشنهادى را به خود نمى‏ دهد و بخوبى مى‏ فهمد كه خدا حجت را تمام كرده، و اگر بنا باشد در هر يک از اوامر الهى بندگان پيشنهاداتى براى خدا داشته باشند، اين معنايى جز مسخره كردن خدا ندارد.

نتيجه گيرى از نكات سه گانه

با در نظر گرفتن سه نكته مزبور، اين نتيجه به دست مى‏آيد كه پيشنهادكنندگان تبديل على‏ عليه السلام به ديگرى به خدايى اعتقاد نداشتند و پيرو آن روز جزا را قبول نداشتند، و براى آنان نبوت خود پيامبر صلى الله عليه و آله هم رياست طلبى بود و معتقد بودند كه حضرت پس از اينكه حكومت خود را به طور كامل بر مردم اجرا نموده اكنون مى‏ خواهد فاميل خود را بر مردم مسلط كند، چنانكه به صراحت اين را گفتند و قبلاً ذكر شد.[۲]

با اين اعتقاد مسئله ‏اى به نام ارتباط ولايت با خدا را بهانه ‏اى از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله براى تحكيم سخنان خود مى ‏دانستند. با چنين تفكرى به راحتى پيشنهاد تغيير دادند و بر آن اصرار ورزيدند و اميد داشتند كه بتوانند حضرت را وادار به خواسته خود كنند.

خدا و رسول هم در برابر اين پيشنهاد كه اين همه معناى منفى به دنبال داشت، پاسخ قاطع دادند و بار ديگر ارتباط غدير با وحى را مؤكد نمودند تا بر نسل ‏هاى آن روز و آينده معلوم شود خلافت بازيچه نيست كه طبق مصلحت و شرايط زمان و مكان و اجتماع قابل عوض كردن صاحب آن باشد و يا طبق خواسته مردم انتخاب شود يا تغيير يابد، همان گونه كه در سقيفه و طول خلافت بنى ‏اميه و بنى‏ عباس و عثمانيان چنين بود و اين مقام عُظمى را بازيچه قرار دادند.

آن كس كه مقام ولايت را منصوب كرده خداى حكيم است كه هر كارى را از روى حكمت انجام مى‏ دهد و معرفى على‏ عليه السلام در غدير براى مقام امامت و خلافت اقتضاى حكمت الهى است كه تغيير در آن معنى ندارد.

اعتراض كنندگان چه كسانى بودند؟

دانستن اين نكته كه اعتراض كنندگان در غدير در واقع بت پرستان سابق بودند و اسلام را مسخره مى‏ كردند، تحليل بسيارى از آنچه در حاشيه غدير از سوى دشمنان به وقوع پيوست را آسان مى‏ كند، و پيرو آن پايه اقدامات مخرّب اهل سقيفه را در طول حكومت خود روشن مى‏ نمايد.

پرده از اين همه اسرار در روزى برداشته شد كه نامه دومى به معاويه از صندوق سقيفه بيرون آمد و فرازهاى اول آن نشان داد كه آنچه بر دست غاصبين انجام مى‏ شده از كدامين فكرها و قلب‏ ها فرمان مى‏ گرفته است. او در آغاز نامه‏اش چنين مى ‏نويسد:

به هُبَل قسم و به بت‏ هاى كوچک و بزرگ و به لات و عُزّى قسم، كه عمر از آغازى كه آنها را عبادت كرده، انكارشان ننموده است و هرگز خدايى براى كعبه عبادت نكرده و هيچ سخنى از محمد را تصديق نكرده، و سر تسليم در برابر او نشان نداده مگر براى آنكه بر او حيله كند و ضربه ناگهانى بر او بزند.

او براى ما سحر عظيمى را آورد كه سحر او از سحر بنى ‏اسرائيل بالاتر بود. او گذشته از سحر آنان چيزهاى تازه‏اى آورد كه اگر آنان حاضر بودند اقرار مى‏ كردند كه او سيد ساحران است!!

اى پسر ابوسفيان، بر روش قوم خود باش و از دين خود پيروى كن و بر آنچه گذشتگانت به آن معتقد بوده ‏اند وفادار باش كه انكار كردند اين كعبه ‏اى را كه مى‏ گويند براى آن خدايى هست كه دستور داده به آنجا بيايند و طواف كنند و آن را قبله آنان قرار داده است ... .

مگر از پرستش بت‏ها و لات و عُزّى كه از سنگ و چوب و مس و نقره و طلا هستند چه ايرادى ديده بود؟!

نَه! قسم به لات و عزّى، ما هيچ دليلى براى خروج از اعتقادى كه قبلاً داشتيم نيافتيم، اگر چه آنان مردم را به اشتباه انداختند!!

با چشم بصيرت بنگر و با گوش شنونده دل بسپار و با عقل و قلبت در كار آنان دقت كن، و از لات و عُزّى تشكر كن كه ابوبكر بر امت محمد خليفه شد و در اموال و خون و دين و جان و حلال و حرام آنان حكومت و تصرف كرد.[۳]

منبع

غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۵۹ - ۳۶۱.

پانویس

  1. يونس /  ۱۵.
  2. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۲۲.
  3. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۸۹.