تجلی عدالت غدیر در عصر ظهور: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۶: | ||
آن حضرت مركز حكومت خود را مسجد كوفه قرار مىدهد؛ همان جايى كه اميرالمؤمنينعليه السلام بناى گسترش عدل خويش را نهاد. اين شهر به عنوان پايتخت كشور جهان خواهد بود و حكومت واحد جهانى از اين شهر اداره مىشود. گستره اين كلانشهر فرسنگها خواهد شد، و همگان آرزو خواهند كرد كه اى كاش در اين شهر زندگى مىكردند. | آن حضرت مركز حكومت خود را مسجد كوفه قرار مىدهد؛ همان جايى كه اميرالمؤمنينعليه السلام بناى گسترش عدل خويش را نهاد. اين شهر به عنوان پايتخت كشور جهان خواهد بود و حكومت واحد جهانى از اين شهر اداره مىشود. گستره اين كلانشهر فرسنگها خواهد شد، و همگان آرزو خواهند كرد كه اى كاش در اين شهر زندگى مىكردند. | ||
=== زدودن | === زدودن پيرايه ها از دين === | ||
از آنگاه كه مسير خلافت اسلامى از جايگاه اصلى خويش منحرف شد، دوره به دوره دستگاه خلافت غاصب و مدافعان آن بر دين پيرايهها بستند، و آيين خدا را از آن استوارى و زلالى و سادگى با قوانين نوظهور و فرمانهاى شگفت خويش منحرف كردند، و بشريت را از روى آورى به آيين مطابق با فطرت و سرشت سالم بازداشتند. عمر در دوران خلافت خويش اعلام كرد: »دو متعه يكى متعه حج و ديگرى متعه نكاح ممنوع است«!××× 1 الاستغاثة، على بن احمد كوفى: ص 44 ؛ البيان و التبيين، جاحظ: ج 2 ص 193 ؛ شرح تجريد، قوشچى، مبحث امامت: ص 484 ؛ كنز العرفان: ج 2 ص 158 ؛ سنن نسائى: ج 5 ص 153 ؛ مسند، احمد بن حنبل: ج 1 ص 52 ؛ تفسير كبير فخر رازى: ج 10 ص 51 . ××× | از آنگاه كه مسير خلافت اسلامى از جايگاه اصلى خويش منحرف شد، دوره به دوره دستگاه خلافت غاصب و مدافعان آن بر دين پيرايهها بستند، و آيين خدا را از آن استوارى و زلالى و سادگى با قوانين نوظهور و فرمانهاى شگفت خويش منحرف كردند، و بشريت را از روى آورى به آيين مطابق با فطرت و سرشت سالم بازداشتند. عمر در دوران خلافت خويش اعلام كرد: »دو متعه يكى متعه حج و ديگرى متعه نكاح ممنوع است«!××× 1 الاستغاثة، على بن احمد كوفى: ص 44 ؛ البيان و التبيين، جاحظ: ج 2 ص 193 ؛ شرح تجريد، قوشچى، مبحث امامت: ص 484 ؛ كنز العرفان: ج 2 ص 158 ؛ سنن نسائى: ج 5 ص 153 ؛ مسند، احمد بن حنبل: ج 1 ص 52 ؛ تفسير كبير فخر رازى: ج 10 ص 51 . ××× | ||
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۶: | ||
اللَّهُمَّ اِنّا نَرغَبُ اِلَيكَ فى دَولَةٍ كَريمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِسلامَ وَ اَهلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اَهلَهُ وَ تَجعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِكَ وَ القادَةِ فى سَبيلِكَ. | اللَّهُمَّ اِنّا نَرغَبُ اِلَيكَ فى دَولَةٍ كَريمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِسلامَ وَ اَهلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اَهلَهُ وَ تَجعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِكَ وَ القادَةِ فى سَبيلِكَ. | ||
=== تكميل راه اميرالمؤمنين عليه السلام به دست امام زمان عليه السلام === | |||
تكميل راه | |||
هنگامى كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله در مدينه پايههاى حكومت خود را بنا مىنهاد، كوشيد تا فرهنگ جديد و الهى را جايگزين فرهنگ جاهلى نمايد. مردم را از ظلمات به نور آورد و دلهاى زمينى آنان را آسمانى كند. آن زمان هم كه آهنگ رحلت به جهان باقى و جايگاه ابديت نمود، در روز هجدهم ذى حجه در مكانى به نام غدير خم، به فرمان خداوند، دست اميرالمؤمنينعليه السلام را بالا آورد و در جمع مردم، با فرياد بلند ندا داد كه پس از او زمامدار و كاروان سالار امت اسلام علىعليه السلام است. از او پيرو كنيد تا به سعادت برسيد و نهال نوپاى اسلام تنومند و قوى گردد و به بار بنشيند. | هنگامى كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله در مدينه پايههاى حكومت خود را بنا مىنهاد، كوشيد تا فرهنگ جديد و الهى را جايگزين فرهنگ جاهلى نمايد. مردم را از ظلمات به نور آورد و دلهاى زمينى آنان را آسمانى كند. آن زمان هم كه آهنگ رحلت به جهان باقى و جايگاه ابديت نمود، در روز هجدهم ذى حجه در مكانى به نام غدير خم، به فرمان خداوند، دست اميرالمؤمنينعليه السلام را بالا آورد و در جمع مردم، با فرياد بلند ندا داد كه پس از او زمامدار و كاروان سالار امت اسلام علىعليه السلام است. از او پيرو كنيد تا به سعادت برسيد و نهال نوپاى اسلام تنومند و قوى گردد و به بار بنشيند. | ||
نسخهٔ ۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۱۴
تجلّی عدالت غدیر در عصر ظهور[۱]
چكيده
1 . دو نكته مهم در خطبه غدير: تعيين اميرالمؤمنينعليه السلام به عنوان اولين امام، معرفى حضرت مهدىعليه السلام به عنوان آخرين امام.
2 . اميرالمؤمنينعليه السلام عدالت را چگونه برقرار كرد و حضرت مهدىعليه السلام چگونه برقرار مى كند.
3 . نمونههايى از عدالت اميرالمؤمنينعليه السلام از زواياى مختلف.
4 . نمونههايى از جوانب عدالت حضرت مهدىعليه السلام.
5 . زدودن پيرايهها از دين توسط امام زمانعليه السلام.
واقعه غدير خُم يكى از مهمترين حوادث تاريخ اسلام است، كه در واپسين روزهاى زندگى نبى اكرمصلى الله عليه وآله به وقوع پيوست. در عظمت اين روز همين بس كه خداوند كريم درباره آن چنين مىفرمايد: »اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً«××× 1 مائده: 3 . ××× : »امروز دين شما را كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان آيين )جاودانه( شما پذيرفتم«.
تواتر حديث غدير
به اعتراف بسيارى از مورخان و علماى اهل سنت، اين آيه در روز غدير خُم نازل شده است.××× 2 تفسير الدُرّ المنثور، جلال الدين عبدالرحمن بن ابوبكر السيوطى: ج 2 ص 259 ؛ تاريخ بغداد، خطيب بغدادى: ج 8 ص 290 ، ترجمة حبشون بن موسى الحلال، رقم 4392 ؛ تاريخ مدينة دمشق ، ترجمه امام اميرالمؤمنين علىعليه السلام، ابنعساكر: ج 42 ص 233 ؛ تفسير ابن كثير: ج 2 ص 491 ؛ مناقب خوارزمى : ص 80 ؛ تذكرة الخواص، سبط بن جوزى ، ص 30 ؛ فرائد السمطين: ج 1 ص 73 باب 12 ح 39 و ج 1 ص 315 باب 58 ح 250 ؛ مناقب على بن ابىطالبعليه السلام، ابن مغازلى شافعى: ص 19 ؛ النور المشتعل من كتاب ما نزل من القرآن فى علىعليه السلام، ابى نعيم، ص 56 ؛ ينابيع المودّة ، قندوزى حنفى : ص 115 باب 38 ، الاتقان: ج 1 ص 75 ؛ الامالى الخميسية : ص 146 ؛ ما نزل من القرآن فى علىعليه السلام، ابن مردويه: ص 232 ؛ تفسير طبرى: ج 6 ص 102 ؛ تفسير الماوردى : ج 1 ص 446 ؛ تفسير المحرر الوجيز: ج 2 ص 154 . ××× حديث غدير نه تنها معتبرترين سند در ميان اسناد احاديث را داراست و غالب علماى اهل سنت به آن تصريح كردهاند، بلكه بايد گفت كه هيچ حديثى در اين حدّ از تواتر بر پايه حديث غدير نرسيده است.××× 3 شمس الدين ذهبى: ص 11؛ نزل الابرار، ميرزا محمد بَدَخشى: ص 54 . ×××
. گروه زيادى از علماى اهل سنت به صحت حديث غدير و تواتر آن اعتراف نمودهاند. ر.ك: صحيح ترمذى: ج 2 ص 298 ؛ المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى: ج 3 ص 109 ؛ البداية و النهاية، ابن كثير دمشقى: ج 5 ص 288 ؛ الصواعق المحرقة، ابن حجر مكى: ص 42 و 43 ؛ الاستيعاب، ابن عبد البرّ: ج 2 ص 373 ؛ السيرة الحلبية، على بن برهان الدين الحلبى: ج 3 ص 274 ؛ تذكرة الخواص، سبط ابن جوزى : ص 18 ؛ فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، ابن حجر عسقلانى: ج 7 ص 61 ؛ مشكل الآثار، ابوجعفر احمد بن سلامة طحاوى: ج 2 ص 308 ؛ تفسير روح المعانى، ابوالفضل شهاب الدين محمود الآلوسى: ج 6 ص 61 ؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد: ج 9 ص 166؛ مناقب على بن ابىطالبعليه السلام، ابن مغازلى شافعى: ص 26 ؛ كفاية الطالب ، حافظ ابوعبداللَّه گنجى شافعى، ص 61 ؛ العروة لاهل الخلوة، شيخ ابوالمكارم علاء الدين سمنانى: ص 422 ؛ سرّ العالمين، ابوحامد غزالى: ص 21 ؛ المواهب اللدنيّة، شهاب الدين قسطلانى: ج 3 ص 365 ؛ اسعاف الراغبين، ابوالعرفان صبّان شافعى: ص 153 ؛ مجمع الزوائد، حافظ نور الدين هيثمى: ج 9 ص 109 104 ؛ وسيلة المآل فى مناقب الآل، شيخ احمد بن باكثير مكى، ص 118 117 ؛ السنّة، ابن ابىعاصم: ج 2 ص 566 ؛ تلخيص المستدرك، شمس الدين ذهبى: ج 3 ص 613، ح 6272 ؛ المرقاة فى شرح المشكاة، شيخ نور الدين هروى قارى حنفى: ج 10 ص 464 ح 6091 ؛ رسالة فى طرق حديث من كنت مولاه با وجود اين همه اسناد و مدارك اگر كسى در واقعه غدير تشكيك ايجاد كند و آن را نپذيرد، بايد گفت: هيچ واقعهاى در اسلام براى وى قابل اثبات نيست.
دو نكته مهم در خطبه غدير
خطبهاى كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در غدير ايراد كرد، حاوى نكات ارزنده و مهمى است كه از جمله آنها دو نكته زير است:
تعيين اميرالمؤمنينعليه السلام به عنوان جانشين
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در اين روز طى خطبهاى غرّا به معرفى اميرالمؤمنينعليه السلام پرداخت و او را به عنوان جانشين پس از خود به مردم معرفى كرد و فرمود: »مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ«: »هر كس كه من مولا و سرپرست او هستم، اين على پس از من همان جايگاه را خواهد داشت«.
اهل سنت اصل »حديث غدير« را پذيرفته و بر صحت آن اتفاق نظر دارند، اما براى فرار از واقعيت، موضوع »جانشينى« اميرالمؤمنينعليه السلام در فرمايش پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله را كه فرمود: »مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ«، حمل بر »دوستى آن حضرت« مىنمايند، غافل از اينكه »مولى« در عبارت مورد نظر به معناى »اطاعت و فرمانبردارى« است.
بر فرض كه بگوييم »مولى« به معناى »دوستى« است، حقيقت دوستى و محبت چيزى نيست جز اطاعت و فرمانبردارى از فردى كه ما ملزم به دوست داشتن او شدهايم. ابن اثير در كتاب »النهاية« كلمه »مولى« در عبارت »من كنت مولاه ...« را اين گونه معنا كرده است: »اَى مَن اَحَبَّنى وَ تَوَلاّنى فَليَتَوَلَّهُ«××× 1 النهاية، ابن اثير: ج 5 ص 228 . ×××: »هر كس مرا دوست داشته باشد و از من اطاعت مىنمايد، او )علىعليه السلام( را نيز دوست بدارد و از وى اطاعت نمايد«.
پس معلوم شد »مولى« در عبارت »من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه« به معناى دوستى توأم با متابعت است، نه فقط دوستى؛ و اين همان نظر و اعتقاد شيعه است، كه خوشبختانه عدهاى از علماى اهل سنت جسته و گريخته به آن اشاره نمودهاند.
در مورد »آيه غار«××× 2 ثانِىَ اثْنَينِ اِذْ هُما فِى الغارِ اِذْ يَقولُ لِصاحِبِهِ لا تَحزَنْ اِنَّ اللَّه مَعَنا«. توبه: 40. ××× كه نه اسم ابوبكر در آن ذكر شده و نه از نظر ظاهر دلالتى به يار غار بودن ابوبكر دارد، عجيب اين است كه اهل سنت به طور قطع و يقين مىگويند يار غار ابوبكر بوده و اين آيه را يكى از فضيلتهاى وى به شمار مىآورند! اما در مورد حديث »غدير« با توجه به اعترافى كه در مورد صحت سند و تواتر آن نمودهاند و با عنايت به اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله در مقابل هزاران نفر دست اميرالمؤمنينعليه السلام را گرفت و بلند كرد و او را به مردم نشان داد كه فردا مردم به اشتباه سراغ علىِ ديگرى نروند و با صراحت تمام فرمود: »مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ«، چنين حقيقت واضح و آشكارى را نمىپذيرند و در مقام توجيه مىگويند: مراد از مولى دوستى است.
يكى از بزرگان مىفرمود: اگر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در خطبه غدير كلمه »مولى« را به كار نمىبرد، و به جاى آن لفظ »خليفه« را استعمال مىكرد و مىفرمود: »اين على بعد از من خليفه است«، باز اهل سنت در مقام توجيه بر مىآمدند و مىگفتند: پيامبرصلى الله عليه وآله فرموده كه علىعليه السلام بعد از من خليفه است و اميرالمؤمنينعليه السلام هم بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله خليفه شد و ما هم او را به عنوان خليفه چهارم قبول داريم، زيرا مراد حضرت از استعمال كلمه »خليفه« اِخبار بوده نه إنشاء، يعنى حضرت خواسته خبر از آينده بدهد كه اين على بعد از من خليفه خواهد شد و از فرمايش پيامبرصلى الله عليه وآله استفادهاى نمىشود كه آن حضرت فرموده باشد اميرالمؤمنينعليه السلام خليفه بلافصل من است؟!!!
بنابراين موضوع و مفاد خطبه غدير، تعيين اميرالمؤمنينعليه السلام به عنوان خليفه و جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله است و مطرح نمودن چنين شبهاتى در اين باره چيزى جز القائات شيطانى و گاه از سر هوا و هوس نيست؛ زيرا آن حضرت به شهادت تاريخ و به دليل دارا بودن جميع فضائل و كمالات و شايستگىها، بهترين فرد به عنوان خليفه و جانشين بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله بوده است.
معرفى حضرت مهدىعليه السلام به عنوان آخرين امام
پيامبرصلى الله عليه وآله در فراز ديگر خطبه، به معرفى آخرين امام و خليفه و جانشين خود مىپردازد و مىفرمايد: »اَلا وَ اِنَّ خاتَمَ الاَئِمَّةِ مِنَّا القائِمَ المَهدِىّعليه السلام«.××× 1 احتجاج، طبرسى: ج 1 ص 63 . ××× و در فراز ديگر مىفرمايد: »النّورُ مِنَ اللَّهِ فِىَّ ثُمَّ فى عَلِىٍّ ثُمَّ فِى النَّسلِ مِنهُ اِلَى القائِمِ المَهدِىّعليه السلام«.××× 2 كتاب الولاية، طبرى، بنا به نقل الغدير: ج 1 ص 214 . ×××
معرفى اميرالمؤمنينعليه السلام و فرزندانش در غير غدير
معرفى اميرالمؤمنينعليه السلام و فرزندان بزرگوارش به عنوان خليفه و جانشين، اختصاصى به روز هيجدهم ذى الحجه و واقعه غدير خم ندارد؛ بلكه پيامبرصلى الله عليه وآله در موارد عديده به معرفى خليفه بلافصل خود اميرالمؤمنينعليه السلام و ساير جانشينان خود تا حضرت مهدىعليه السلام پرداخته است؛ كه اين حديث در اصطلاح محدثين، معروف و مشهور به حديث »اثنى عشر« است، و عامه و خاصه اين حديث را با الفاظ و عبارات مختلف نقل نمودهاند.
از جمله حَمَوينى در فرائد السمطين و قندوزى حنفى در ينابيع المودة حديث مورد نظر را بدين شكل نقل نمودهاند كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: »اِنَّ اَولِيائى وَ اَوصِيائى وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَى الخَلقِ بَعدى اثنا عَشَرَ، اَوَّلُهُم اَخى وَ آخِرُهُم وَلَدى. قيل: يا رسول اللَّه، مَن اَخوكَ؟ قال: عَلِىُّ بنُ اَبىطالِبٍ. قيل: فمَن وُلدُكَ؟ قال: المَهدِىُّ الَّذى يَملأُها قِسطاً وَ عَدلاً كَما مُلِئَت جَوراً وَ ظُلماً«××× 1 فرائد السمطين، حموينى: ج 2 ص 312 شماره 562 ؛ ينابيع المودة ، قندوزى حنفى: ص 536 باب 78 . ×××: »خلفاء و اوصياء من و حجتهاى خدا بر خلق بعد از من دوازده نفر خواهند بود، كه نخستين آنان برادرم و آخرين آنان فرزندم است.
گفته شد: يا رسول اللَّه، برادر شما كيست؟ فرمود: على بن ابىطالب؟ گفته شد: فرزند شما كيست؟ فرمود: مهدى همان كسى كه دنيا را از عدل و داد پر نمايد، هم چنان كه از جور و ستم پر شده باشد.
در اين حديث شريف، پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به دوازده نفر بودن خلفاء و اوصياء بعد از خود تصريح كرده و اشاره به نام اولين و آخرين آنها نموده است.
حال به مناسبت موضوع اين مقاله، بحث ما پيرامون اين مسئله است كه اميرالمؤمنينعليه السلام در زمان خلافت ظاهرى خود عدالت اجتماعى را چگونه برقرار كرد و امام زمانعليه السلام نيز به چه كيفيت عدل و داد را در زمان ظهور خود برقرار مىكند.
عدالت اجتماعى در عصر اميرالمؤمنينعليه السلام
در زمان خلافت عثمان به خاطر بىعدالتىها و تبعيضها كه توسط وى صورت پذيرفت، موج نارضايتى بين مردم بالا گرفت، در حدى كه مردم اقدام به كشتن او نمودند. بعد از كشته شدن عثمان، در صدد برآمدند كه با اميرالمؤمنينعليه السلام بيعت نمايند. حسن اتفاق عجيبى كه در تكرار تاريخ رخ داده آن است كه جريان غدير خم و ابلاغ امامت از سوى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، در روز 18 ذى حجه بوده است، و بعد از گذشت 25 سال از اين واقعه، پيشامد قتل عثمان و درخواست بيعت مردم با اميرالمؤمنينعليه السلام به عنوان خليفه مسلمين، نيز مصادف با همين روز يعنى 18 ذى حجه بوده است.
سرانجام آن حضرت با اصرار و بيعت آزادانه امت اسلامى روى كار آمد، امّا از همان ابتداى خلافت و امامت جامعه اسلامى، بارها فرمود: مرا رها كنيد و سراغ ديگرى برويد، چرا كه اگر من وزير شما باشم بهتر از آن است كه امير شما باشم، زيرا كه اگر امارت را بپذيرم اسلام واقعى را كه متخَّذ از قرآن و سنّت نبوى و اجتهاد خودم است، به طور حقيقى به اجرا خواهم گذاشت و ملاحظه كسى را نخواهم كرد، و همه حقوق تضييع شده را به مالكان اصلىشان بر خواهم گرداند، اگرچه در كابين همسرانتان باشد. »وَاللَّهِ لَو وَجَدتُهُ قَد تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ، وَ مُلِكَ بِهِ الاِماءُ، لَرَدَدتُهُ«××× 1 نهج البلاغة: خطبه 15 . ×××: »به خدا سوگند! آنچه از عطاياى عثمان و آنچه بيهوده از بيت المال مسلمين به اين و آن بخشيده - اگر بيابم - به صاحبش باز مىگردانم؛ اگرچه زنانى را به آن كابين بسته و يا كنيزانى را با آن خريده باشند«!
آن حضرت از همان آغاز حكومتش به شعارهاى خود جامه عمل پوشاند و عدالت را پايه و مبناى كار خود قرارداد. و به قول مورّخان: »قَسَّمَ بِالسَّوِيَّةِ وَ عَدَلَ فِى الرَّعِيَّةِ«.××× 2 حياة الصحابة: ج 2 ص 113 . ×××
اميرالمؤمنينعليه السلام به خاطر اجراى دقيق عدالت، در محراب عبادت به شهادت رسيد. عدالت آن حضرت زبانزد عام و خاص شده و پس از آن حضرت هم ديگر، جامعه رنگ و بوى عدالت را آن گونه كه بايد و شايد به خود نديد، تا زمانى كه خداوند اراده كند و عدالت گستر جهان، حضرت بقية اللَّه الاعظم امام زمان روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه تشريف فرما شوند و جهان را پر از عدل و داد نمايند.
عدالت اجتماعى در عصر مهدى موعودعليه السلام
آن عدالت اجتماعى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در طول 23 سال با تحمل رنج و شكنجه در جامعهاى دور از تمام فضايل انسانى ايجاد كرد، متأسفانه به خاطر عدم پذيرش خلافت اميرالمؤمنينعليه السلام رنگ باخت و با شهادت اسوه عدالت در محراب مسجد كوفه عدالت اجتماعى نيز در خاك پنهان شد.
قتل علىعليه السلام يعنى عدم آمادگى مردم براى پذيرش عدالت. بنابراين با همان شمشيرى كه على بن ابىطالبعليه السلام ضربت خورد پيكر امامت نيز دو نيم شد! قتل على بن ابىطالبعليه السلام يعنى عدم پذيرش عدالت اهل بيت معصوم پيامبرصلى الله عليه وآله در ميان مردم و دوباره خانه نشين شدن همه امامان. قتل على بن ابىطالبعليه السلام يعنى اعلان جنگ با عدالت موعود. اين بود كه ائمه طاهرينعليه السلام به حاشيه برده شدند و يارى رسانى به آنان در مسير اهداف بلندشان، تا روز ظهور موعود تعطيل شد و بشريّت از عدالت خاندان وحى محروم گرديد.
پس از شهادت امام عسكرىعليه السلام، ستمگران قصد جان موعود امم حضرت بقية اللَّه الأعظمعليه السلام را داشتند، اما خداى متعال آن يگانه گوهر واپسينِ امامت را در پشت پرده غيبت مصون داشت، تا با پيدايش انسانهايى والا گهر، آن عدالتِ بىنظير در جهان شكل گيرد. از اين رو وقتى مهدى آل محمدعليهم السلام قيام كند عدل و داد را جهانگير مىكند و دامنه عدالت او همه جا را فرا مىگيرد و چنان عدالتى را مىآورد كه جهان نظيرش را نديده باشد.
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در وصف آن حضرت مىفرمايد: »اَوّلُ العَدلِ و آخِرُهُ«××× 1 مكيال المكارم، محمد تقى موسوى اصفهانى: ج 1 ص 148 ، به نقل از كمال الدين شيخ صدوق. ×××: »او آغاز عدالت و هم فرجام آن است«. در خطبه غدير در وصف حضرت مهدىعليه السلام فرمودند:
توجه كنيد! خاتم امامان مهدى از ماست. آگاه باشيد! چيره شونده بر همه اديان اوست؛ انتقام گيرنده از ظالمان اوست. فاتح و منهدم كننده دژها اوست. اوست كه سراسر قبايل اهل شرك را نابود مىسازد. اوست كه خون بهاى تمام اولياى حق را مىگيرد. اوست كه از درياى ژرف )دانش( مىنوشاند. اوست كه هر كسى را بر اساس شايستگى عنوان مىدهد. او برگزيده و منتخب خداوند است. او وارث همه علوم و محيط بر آنهاست.
اوست كه از خداوندگارش خبر مىدهد و از حقايقِ ايمانِ به او آگاهى مىدهد. اوست كه داراى رشد و استوارى در رأى و عمل است. امور دين به او واگذار شده و پيامبران قبل و امامان پيشين به او مژده دادهاند. او حجت باقى است و بعد از او حجّتى نيست. حقّى نيست مگر با او و نورى نيست جز نزد او، كسى بر او غالب و پيروز نمىشود. او ولىّ خداوند و حاكم الهى بر خلايق و امين خداوندگار در ظواهر و اسرار است.××× 2 الاحتجاج، ابومنصور احمد طبرسى: ج 1 ص 64 - 63 . ×××
همچنين در روايت ديگرى رسول خداصلى الله عليه وآله مهدى موعودعليه السلام را چنين توصيف مىكند:
لَو لَم يَبقَ مِنَ الدُّنيا اِلاّ يَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلِكَ اليَومَ حَتّى يَبعَثَ اللَّهُ فيهِ رَجُلاً مِن وُلدى يُواطِئُ اسْمُهُ اسمى يَملأها عَدلاً وَ قِسطاً كَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً«××× 3 اين حديث با الفاظ و عبارات مختلف در منابع زير آمده است:
مسند، احمد بن حنبل: ج 1 ص 99 طبع مصر، سال 1313 ه.ق ؛ سنن ترمذى: ج 2 ص 46 ، طبع دهلى، سال 1342 ه.ق ؛ سنن ابىداود: ج 4 ص 107 ، طبع مصر؛ نور الابصار، شبلنجى: باب 2 ص 154 ؛ ينابيع المودة، {
| قندوزى حنفى، ص 432 ؛ تذكرة الخواص، سبط بن جوزى: ص 488 ؛ عقد الدرر فى اخبار الامام المنتظرعليه السلام، يوسف بن يحيى دمشقى: ص 56 ، منتخب كنز العمال: ج 5 ص 404 ؛ كمال الدين ، شيخ صدوق : ج 1 ص 537 ، طبع دار الحديث سال 1380 ش؛ المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى: ج 4 ص 558 ؛ مسند ابى يعلى: ج 2 ص 274 ، ح 987 ؛ صحيح ابن حبّان: ج 8 ص 291 290 ح 6874 ؛ المصنف، ابن ابى شيبة، باب 321 ؛ بحار الانوار: ج 51 ص 82 ، باب 1 ح 22 . ×××: »اگر نماند از عمر روزگار مگر يك روز، خداوند آن را طولانى مىكند تا مردى از اولاد من خروج كند كه اسم او اسم من است. زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد«.
در اين روايت پيامبرصلى الله عليه وآله اشاره به ايجاد عدالت اجتماعى بر روى كره زمين به دست حضرت بقية اللَّهعليه السلام دارد.
امام صادقعليه السلام در مورد عدالت فراگير حضرت مهدىعليه السلام مىفرمايد: »وَ اللَّهِ لَيَدخُلَنَّ عَلَيهِم عَدلُهُ جَوفَ بُيوتِهِم كَما يَدخُلُ الحَرُّ وَ القَرُّ«××× 1 كتاب الغيبة، محمد بن ابراهيم نعمانى: ص 297 . ×××: »به خدا سوگند، عدالت او در خانههايشان وارد مىشود چنان كه گرما و سرما داخل مىگردد«.
در حكومت موعود مردم طعم شيرين عدالت را خواهند چشيد و در ميان همگان داد و دادگرى حاكم مىشود، و حكم داودى در ميان افراد جارى مىگردد. حاكمان و دوستان رعيت، و رعيت دلبستگان فرمانروايان مىگردند. نيكان عزيز مىشوند و شروران خوار. صالحان سربلند مىگردند و فاسدان بدنام. باورمندان آبرومند مىشوند و دوچهرگان بىآبرو.
در حكومت موعود تمام حقوق پايمال شده ملتها باز ستانده مىشود. حق هر صاحب حقى باز پس داده مىشود، گرچه به دست گذشتگان غصب شده باشد. امام ششم حضرت صادقعليه السلام در اينباره فرمودند:
لا تَذهَبُ الدُّنيا حَتّى يَخرُجَ واحِدٌ مِنّى يَحكُمُ بِحُكومَةِ آل داوودَ وَ لا يَسأَلُ عَن بَيِّنَةٍ؛ يُعطى كُلَّ نَفسٍ حُكمَها.××× 1 بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفّار: ص 258 . ×××
اين جهان به اتمام نخواهد رسيد مگر آنكه مردى از تبار من خروج مىكند. او به سان حكومت داوودى حكم مىكند و مدرك و سند نمىطلبد و حكم هر كسى را به حقّ عطا مىفرمايد.
اين سخن بدان معنى است كه اگر حق فردى بر باد رود و تمام مدارك نابود شود و كسى به شهادت به سود وى حاضر نباشد، مهدى موعودعليه السلام با دانش بيكران الهى و الهام يزدانى حقّ را از ناحقّ مىشناسد، اگرچه شاهد و گواهى نباشد. آن حضرت به حق فرمان مىدهد و داد مظلومان ستمديده را از ستمگران باز مىستاند؛ گرچه حق زن نسبت به شوهر يا حق پدر بر فرزند يا حق حاكم بر رعيت و حق رعيت بر حاكم باشد.
البته شايان ذكر است كه دوران غيبت و طول زمان آن عصر، آزموده شدن مردم براى تحمل چنان عدالتى است كه گردن نهادن بدان كارى بس دشوار است؛ چون عموم مردم، طالب اجراى عدالت در مورد ديگرانند و از حكم عدالت در مورد خود سخت بيم دارند.
از اين رو بايد شيعه در عصر غيبت امامعليه السلام خود را در مسير عدل و داد تربيت كند و نفس خويش را به فشارها و تازيانههاى ادب رام كند و آماده تحمل عدالت مهدوى شود؛ چنان كه فرمودهاند:
اِن رَأَيتَ صاحِبَ هذَا الاَمرِ يُعطى كُلَّ ما فى بَيتِ المالِ رَجُلاً واحِداً فَلا يَدخُلَنَّ فى قَلبِكَ شَىءٌ فَاِنَّهُ اِنَّما يَعمَلُ بِأَمرِ اللَّهِ.××× 2 وسائل الشيعة، شيخ حرّ عاملى: ج 9 ص 520 . ×××
اگر ديدى كه صاحب اين امر )يعنى حضرت مهدىعليه السلام( تمام بيت المال را به يك نفر داد در دلت شك و شبههاى وارد نشود؛ زيرا كه او در تمام كارهايش به فرمان خدا عمل مىكند.
آن حضرت مركز حكومت خود را مسجد كوفه قرار مىدهد؛ همان جايى كه اميرالمؤمنينعليه السلام بناى گسترش عدل خويش را نهاد. اين شهر به عنوان پايتخت كشور جهان خواهد بود و حكومت واحد جهانى از اين شهر اداره مىشود. گستره اين كلانشهر فرسنگها خواهد شد، و همگان آرزو خواهند كرد كه اى كاش در اين شهر زندگى مىكردند.
زدودن پيرايه ها از دين
از آنگاه كه مسير خلافت اسلامى از جايگاه اصلى خويش منحرف شد، دوره به دوره دستگاه خلافت غاصب و مدافعان آن بر دين پيرايهها بستند، و آيين خدا را از آن استوارى و زلالى و سادگى با قوانين نوظهور و فرمانهاى شگفت خويش منحرف كردند، و بشريت را از روى آورى به آيين مطابق با فطرت و سرشت سالم بازداشتند. عمر در دوران خلافت خويش اعلام كرد: »دو متعه يكى متعه حج و ديگرى متعه نكاح ممنوع است«!××× 1 الاستغاثة، على بن احمد كوفى: ص 44 ؛ البيان و التبيين، جاحظ: ج 2 ص 193 ؛ شرح تجريد، قوشچى، مبحث امامت: ص 484 ؛ كنز العرفان: ج 2 ص 158 ؛ سنن نسائى: ج 5 ص 153 ؛ مسند، احمد بن حنبل: ج 1 ص 52 ؛ تفسير كبير فخر رازى: ج 10 ص 51 . ×××
همچنين همه احكام و مسائل و اصول اعتقادى را دگرگون كردند؛ از توحيد گرفته تا معاد و از كتاب الطهارة گرفته تا كتاب الديات. اينكه بعضىها مىگويند: ما با اهل سنت مشتركات زيادى داريم تا جايى كه مدعى شدهاند كه اشتراكات ما با عامه 95 درصد است و فقط در پنج درصد مسائل ما با اهل سنّت اختلاف داريم، مردود است.
شافعى در كتاب معروف »الاُمّ« از وهب بن كيسان نقل مىكند: »كُلُّ سُنَنِ رسول اللَّهصلى الله عليه وآله قد غُيِّرَت حَتَّى الصَّلاةُ«××× 1 الام: ج 1 ص 269 . ×××: »تمام سنّت پيامبرصلى الله عليه وآله را تغيير دادند حتى نماز را«. از ابوحنيفه نقل شده كه گفت: »من نمىدانم جعفر بن محمد )امام صادقعليه السلام( در سجده نماز چشمان خود را مىبندد يا باز نگه مىدارد! براى اينكه در اين مسئله هم با او مخالفتى كرده باشم به پيروانم دستور مىدهم كه در سجده نماز يك چشم خود را ببندند و چشم ديگر را باز نگه دارند!××× 2 الكنى و الالقاب: ج 1 ص 50 . ×××
يعنى از روز اول بناى دشمنان اهل بيتعليهم السلام رويارويى با خاندان رسالتعليهم السلام و تغيير همه مسائل و ضروريات دين بوده است. لذا يكى از رسالتهاى امام زمانعليه السلام پيراستن اسلام از اين آلودگىها و خرافات و پيرايههاست، و به تعبير ديگر نوسازى بناى شكوهمند اسلام است. از اين رو در پارهاى از روايات از اين نوسازى تعبير به »دين جديد« شده است.
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: »اِذا خَرَجَ يَقومُ بِأَمرٍ جَديدٍ وَ كِتابٍ جَديدٍ وَ سُنَّةٍ جَديدَةٍ وَ قَضاءٍ جَديدٍ«××× 3 اثبات الهداة، شيخ حرّ عاملى: ج 5 ص 165 . ×××: »هنگامى كه قائم خروج كند امر جديد و كتاب جديد و روش جديد و داورى جديدى با خود مىآورد«.
و عن عبداللَّه بن عطاء قال: سَألتُ اَباجَعفَر مُحَمَّدِ بنِ عَلِىِّ الباقِرعليه السلام فَقُلتُ: اِذا خَرَجَ المَهدِىُّ بِاَىِّ سيرَةٍ يَسيرُ؟ قالَ: يَهدِمُ ما قَبلَهُ، كَما صَنَعَ رَسولُ اللَّهِصلى الله عليه وآله وَ يَستَأنِفُ الاِسلامَ جَديداً«.××× 4 عقد الدرر فى اخبار الامام المنتظرعليه السلام، يوسف به يحيى دمشقى، باب سوم: ص 287 . ×××
عبداللَّه بن عطاء از امام باقرعليه السلام سؤال كرد: سيره مهدىعليه السلام به هنگام خروجش چيست؟ امامعليه السلام در جواب فرمود: »سيره مهدىعليه السلام سيره رسول خداصلى الله عليه وآله است. به اين صورت كه آنچه ما قبلش از بدعتها هست نابود مىكند و دوباره اسلام را جديداً به سنّت رسول خداصلى الله عليه وآله برپا مىكند«. يعنى در آن زمان اسلام را چنان از لابلاى انبوه خرافات و تحريفها و تفاسير نادرست بيرون مىآورد، كه گويى بنايى كاملاً نو و جديد بنا مىنهد. در همين رابطه در دعاى ندبه مىخوانيد:
اَينَ المُدَّخَرُ لِتَجديدِ الفَرائضِ وَ السُّنَنِ؟ اَينَ المُتَخَيَّرُ ِلاِعادَةِ المِلَّةِ وَ الشَّريعَةِ؟ اَينَ المُؤَمَّلُ ِلاِحياءِ الكِتابِ وَ حُدودِهِ؟ اَينَ مُحيى مَعالِمِ الدّينِ وَ اَهلِهِ؟××× 1 دعاى ندبه. ×××
كجاست آنكه ذخيره شده براى تجديد واجبات و مستحبّات؟ كجاست آنكه اختيار شده براى برگردانيدن آيين و شريعت؟ كجاست آنكه آرزو مىرود براى زنده كردن قرآن و حدود آن؟ كجاست زنده كننده آثار دين و اهل دين؟
به اميد آن روزى كه منتقم حقيقى به امر پروردگار عالم ظاهر شود و انتقام خون شهيدان را بگيرد، و ظالمين را به سزاى اعمالشان برساند و سراسر گيتى را پر از عدل و داد نمايد، و پيرايهها را از دين بزدايد و دين واقعى را به مردم ارائه نمايد!
اللَّهُمَّ اِنّا نَرغَبُ اِلَيكَ فى دَولَةٍ كَريمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِسلامَ وَ اَهلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اَهلَهُ وَ تَجعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِكَ وَ القادَةِ فى سَبيلِكَ.
تكميل راه اميرالمؤمنين عليه السلام به دست امام زمان عليه السلام
هنگامى كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله در مدينه پايههاى حكومت خود را بنا مىنهاد، كوشيد تا فرهنگ جديد و الهى را جايگزين فرهنگ جاهلى نمايد. مردم را از ظلمات به نور آورد و دلهاى زمينى آنان را آسمانى كند. آن زمان هم كه آهنگ رحلت به جهان باقى و جايگاه ابديت نمود، در روز هجدهم ذى حجه در مكانى به نام غدير خم، به فرمان خداوند، دست اميرالمؤمنينعليه السلام را بالا آورد و در جمع مردم، با فرياد بلند ندا داد كه پس از او زمامدار و كاروان سالار امت اسلام علىعليه السلام است. از او پيرو كنيد تا به سعادت برسيد و نهال نوپاى اسلام تنومند و قوى گردد و به بار بنشيند.
اما مردم پس از شهادت آن بزرگوار، به سمت و سويى ديگر رفتند، و پس از بيست و پنج سال در روز هجدهم ذى حجهاى ديگر به خليفه حقيقى روى آوردند تا زعامت و امامتش را بپذيرند و از تصميم قبلى خود اظهار ندامت نمايند.
اميرالمؤمنينعليه السلام در حكومت پنج سالهاش كه سرشار از شرارتهاىمنافقان و دشمنان داخلى بود، كوشيد جامعهاى بر پايه عدالت بنا نهد و مردم را با حكومت عادلانه خدايى آشنا سازد، اما حيف كه باز هم مردم نخواستند و در محراب نماز به جرم عدالت به شهادتش رساندند.
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در خطبه غديريه، آنگاه كه از آخرين امام حضرت حجت بن الحسنعليه السلام سخن مىگويد، از جمله كارهاى مهمى را كه به دست حضرت صورت مىگيرد، گسترش خانه به خانه عدل برمىشمارد. اعتقاد ما بر آن است كه حضرت مهدىعليه السلام راه نيمه تمام جدّ بزرگوارش اميرالمؤمنينعليه السلام را به پايان خواهد برد و طعم عدالت را به همه مردم جهان خواهد چشاند. به اميد آن روز.
پانویس
- ↑ حسین تهرانی