۱٬۶۲۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
=== ششم: كينههاى پنهانى اصحاب صحيفه === | === ششم: كينههاى پنهانى اصحاب صحيفه === | ||
بنابر نظر برخی محققان، بر اساس این آيه، آنچه اصحاب [[صحیفه ملعونه اول|صحيفه]] در دشمنى با اهل بيت عليهم السلام و اسلام انجام دادند از آنچه در دل داشتند بسيار بالاتر از آن بود؛ چنانكه خداوند مىفرمايد: {{قرآن|وَ ما تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ|ترجمه=آنچه سينههاى آنان در خود مخفى كرده بزرگتر و مهمتر است}}. در نامهای از [[عمر بن خطاب]] به [[معاوية بن ابوسفیان]] نمونهای از این كينه دیده میشود:<ref>بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۸۷-۳۰۰.</ref> | بنابر نظر برخی محققان، بر اساس این آيه، آنچه اصحاب [[صحیفه ملعونه اول|صحيفه]] در دشمنى با اهل بيت عليهم السلام و اسلام انجام دادند از آنچه در دل داشتند بسيار بالاتر از آن بود؛ چنانكه خداوند مىفرمايد: {{قرآن|وَ ما تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ|ترجمه=آنچه سينههاى آنان در خود مخفى كرده بزرگتر و مهمتر است}}. در نامهای از [[عمر بن خطاب]] به [[معاوية بن ابوسفیان]] نمونهای از این كينه دیده میشود:<ref>بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۸۷-۳۰۰.</ref> حَمله كوبندهاى بر ستاره درخشان بنىهاشم آوردم - همو كه داماد محمد است- و بر آن بانويى كه او را سيده زنان جهان قرار دادهاند! در آن حمله به خالد بن وليد گفتم: تو و يارانمان سراغ آوردن هيزم برويد و من خانه را آتش مىزنم. منظره بهقدرى دهشتناک بود كه نزديک بود از درِ خانه على باز گردم، ولى كينههاى على را به ياد آوردم و اينكه در ريختن خون بزرگان عرب ولع داشت و حيله محمد و سحر او را بهخاطر آوردم. اين بود كه با لگد به در زدم در حالى كه فاطمه شكم خود را به در چسبانده بود و از باز شدن آن ممانعت مىكرد. با اين ضربه از او صداى فريادى شنيدم كه گمان كردم مدينه را زير و رو كرد. صداى ناله او را كه از سقط جنين بود شنيدم در حالى كه به ديوار تكيه داده بود. با اين همه، در را فشار دادم و داخل شدم. فاطمه رو در روى من ظاهر شد و من چنان بر دو گونه او سيلى زدم كه گوشواره او شكست و روى زمين افتاد و درد او شدت پيدا كرد و داخل اتاق شد و در آنجا فرزندش - كه على او را محسن نام نهاده بود- سقط شد. | ||
درباره قساوتى كه در بردن اميرالمؤمنين عليه السلام براى بيعت بهكار گرفته در این نامه چنین آمده است: عده زيادى را جمع كردم، نه براى آنكه در مقابل على زياد باشيم، بلكه براى آنكه قلب خود را محكم نمايم. آمديم در حالى كه على در محاصره قرار گرفته بود. او را به اجبار از خانهاش بيرون آوردم و كشانكشان براى [[بیعت]] بردم، در حالى كه يقين داشتم بدون شک كه اگر من و همه مردم زمين بخواهيم او را به زور حركت دهيم و او نخواهد ما نيز قادر نخواهيم بود؛ ولى مطالبى در دل او بود كه من مىدانستم ولى به زبان نمىآوردم. من مايل نبودم او را وادار به بيعت كنم، چرا كه مىترسيدم در بلايى كه از من به تأخير انداخته تعجيل كند و ابوبكر هم آرزو كرد كه اى كاش على را در آن مكان نمىديد بهخاطر وحشتی كه از او بر دلش افتاده بود. اى معاويه، چه كسى توانسته كارى مثل من انجام دهد و چه كسى توانسته انتقام كينههاى گذشتهاش را مثل من بگيرد. | |||
درباره قساوتى كه در بردن اميرالمؤمنين عليه السلام براى بيعت | |||
عده زيادى را جمع كردم، نه براى آنكه در مقابل على زياد باشيم، بلكه براى آنكه قلب خود را محكم نمايم. آمديم در حالى كه على در محاصره قرار گرفته بود. | |||
او را به اجبار از | |||
من مايل نبودم او را وادار به بيعت | |||
آن گاه معاويه را براى ادامه راه صحيفه و سقيفه تشجيع و نصيحت و راهنمايى مى كند و مى گويد: | آن گاه معاويه را براى ادامه راه صحيفه و سقيفه تشجيع و نصيحت و راهنمايى مى كند و مى گويد: |
ویرایش