جامعه اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۰: خط ۹۰:
و يا در تحكيم خلافت افرادى غير از حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نقش بسزايى داشتند.
و يا در تحكيم خلافت افرادى غير از حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نقش بسزايى داشتند.


'''بنی ‏اميه در پيكره اسلام:''' پس از فتح مكه، بنى ‏اميه از [[مبارزه رو در رو]] با اسلام منصرف شده، و با قبول ظاهرى اسلام در فكر روش جديد مبارزه افتادند. به مرور زمان، آنچنان زيركانه كارها را انجام دادند، تا اين كه در زمان خليفه اول با [[گماردن]] يزيد فرزند [[ابوسفيان]] به حكومت منطقه شام به تشكيلات سياسى حكومت اسلامى [[رخنه]] كردند. ابوسفيان بر سر قبر [[حمزه سيدالشهداء]] چنين مى‏ گويد: خداى  تو را رحمت كند، بر سر چيزى با ما جنگيدى كه عاقبت در دست ما قرار گرفت.
'''بنی ‏اميه در پيكره اسلام:''' پس از فتح مكه، بنى ‏اميه از [[مبارزه رو در رو]] با اسلام منصرف شده، و با قبول ظاهرى اسلام در فكر روش جديد مبارزه افتادند. به مرور زمان، آنچنان زيركانه كارها را انجام دادند، تا اين كه در زمان خليفه اول با [[گماردن]] يزيد فرزند [[ابوسفيان]] به حكومت منطقه شام به تشكيلات سياسى حكومت اسلامى [[رخنه]] كردند. ابوسفيان بر سر قبر [[حمزه سيدالشهداء]] چنين مى‏ گويد: خداى  تو را رحمت كند، بر سر چيزى با ما جنگيدى كه عاقبت در دست ما قرار گرفت.<ref>الاغانى: ج ۶ ص ۳۵۵. تاريخ سياسى اسلام: ج ۲ ص ۳۹۳.</ref>اينان در دو سال آخر عمر پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله مشكلات محدودى به وجود آوردند. ولى در ساليان بعد و با كمک خليفه دوم<ref>تاريخ طبرى: ج ۶ ص ۱۷۶. </ref>موقعيت خود را در دستگاه حاكم جامعه اسلامى ايجاد نموده و آن را حفظ و [[تثبيت]] كردند. در نهايت نيز آن را از حالت خلافت به حالت [[موروثى]] و پادشاهى در آوردند.


== پانویس ==
'''طرفداران پيامبران دروغين:''' يكى از مشكلات حكومت اسلامى در اواخر عمر شريف پيامبر گرامى اسلام‏ صلى الله عليه وآله ادعاى پيامبرى افرادى بود كه عده ‏اى را هم به دور خود جمع كرده و سر به [[شورش]] برداشتند. عده‏ اى از آنان در حيات آن حضرت [[سركوب]] شدند، ولى حركت برخى ديگر در زمان خلفاى بعد از رسول‏ خداصلى الله عليه وآله مهار شد. و اين به تمام معنى به نفع غاصبان خلافت بود، چون گروهى كه حكومت خليفه اول را قبول نداشتند، بى آنكه از جرگه مسلمانى بيرون رفته باشند تحت عنوان [[مرتدّان]] قلع و قمع شدند!<ref>تاريخ العرب و الاسلام: ص ۷.</ref>
 
'''بعضى از اصحاب خاصِ مشكل‏دار:''' اين بحث مجال ديگرى را مى‏ طلبد. اما در اينجا [[مختصراً]] اشاره مى‏ كنيم كه بعضى از اصحاب خاص با عملكرد منفى خود، اعتقاد و عمل مسلمانان را در [[تبعيّت]] از رسول‏ خداصلى الله عليه وآله متزلزل مى‏ نمودند:
 
الف. تخلّف از دستور رهبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله در جنگ بدر، كه آيات۵ و ۶سوره انفال گوياى اين جريان است.
 
ب. تخلّف مكرر از حضور در ميادين سخت و فرار از معركه‏ هاى نبرد.
 
ج. اعتراض ‏هاى جدى به كارها و تصميم ‏هاى پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه وآله. همانگونه كه در قرارداد [[آتش ‏بس]] [[حديبيه]] آمده است. همچنين جريان تقسيم [[غنائم]] جنگ حنين.
 
د. اعتراض شديد عمر در واقعه يوم الخميس -  روز پنجشنبه -  منجر به لغو دستور پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه وآله و مشاجره شديد بين اصحاب در حضور آن حضرت!<ref>تاريخ الامم و الملوك )تاريخ طبرى( : ج ۲ ص ۴۳۶. الكامل فى التاريخ: ج ۲ ص ۲۱۸، با ابهام در نقل خبر. دلايل النبوة: ج ۷ ص ۱۸۵  - ۱۸۱.</ref> اين بود ترسيمى از جامعه اسلامىِ قبل و بعد واقعه غدير.
 
'''نتيجه:'''
 
وضعيت ترسيم شده به ويژه بين سال‏ هاى هشتم تا دهم هجرت مشخص مى‏كند حضور فيزيكى پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله تنها چيزى بود كه آن تفرقه درونى را به اتحاد ظاهرى تبديل نموده است. بر اين اساس، بلافاصله پس از شهادت آن حضرت اتحاد ظاهرى از جامعه اسلامى رخت بربسته، و جاى خود را به تفرقه شديد و كش مكش‏ ها در تمام زمينه ‏ها داد. البته سنگ زيرين اختلاف‏ ها بحث امامت است، و در طول تاريخ اسلام اين اختلاف‏ ها عميق‏ تر و وسيع‏ تر شد. وضعيت [[اسفبار]] كنونى مسلمانان جهان نيز از نتايج آن تفرقه ‏ها و [[تشتّت‏]] هاست.
 
[[دغدغه]] فكرى رسول‏ خداصلى الله عليه وآله در معرفى امامت، با در نظر گرفتن واقعيت جامعه اسلامى بيشتر شد، و [[مترصّد]] فرصت مناسبى بود تا بتواند آخرين مسئله مهم شريعت جاويدان را به مردم ابلاغ كند.
 
با توجه به وضعيت حسّاس و بروز علائمى در سال دهم -  آخرين سال حيات رسول‏ خداصلى الله عليه وآله -  مي بايست اين امر در آخرين سفر اجرا مس شد. به اين جهت حضرتش [[تمهيد]]<nowiki/>هاى لازم مثل احضار حضرت على‏ عليه السلام از يمن براى شركت در حجةالوداع، دفاع از آن حضرت در آخرين سفر و موارد ديگر انجام داده است.
 
رسول‏ خداصلى الله عليه وآله با تمام مسلمانان پس از اتمام مناسك حج، روز [[۱۴ ذيحجه]] از مكه خارج شده و به سمت مدينه [[رهسپار]] شدند. وقتى به غدير خم رسيدند آيه تبليغ نازل شد و حضرت خطبه غدير را ايراد فرمودند. در اينجا آنچه از خطبه غدير به مطالب بالا مربوط است را يادآور مى‏ شويم:
 
اى مردم! خداوند مهربان و آگاه چنين مرا مطلع ساخت كه مقدار عمر هر پيغمبرى نصف عمر پيامبر قبل است. وقت ارتحال من به سوى خداوند نزديک است، و من آن را اجابت مى ‏كنم.
 
من در پيشگاه خداوند مورد پرسش قرار گرفته، و در مقابل شما هم مورد سؤال واقع مى ‏شويد. در اين صورت شما چه خواهيد گفت؟ مردم در جواب گفتند: ما گواهى مى‏ دهيم كه به حقيقت تو رسالت ‏هاى خداوند را ابلاغ نموده و امت را نصيحت كردى و جدّيت و كوشش در كار داشتى.
 
آنگاه پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه وآله ادامه داد: آيا شما گواهى نمى‏ دهيد كه معبودى جز خداوند نبوده، و محمد بنده و فرستاده او است، و بهشت و جهنم خداى متعال و مرگ حق بوده، و قيامت بدون شک مى ‏رسد، و خداوند مردگان را از ميان قبرها بر ميانگيزد؟ مردم يك صدا گفتند: آرى، ما به اين مطالب گواهى مى‏ دهيم. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بار پروردگارا ! شاهد باش!
 
آنگاه رو به مردم نمود و فرمود: آيا مى‏ شنويد چه مى‏ گويم؟ مردم گفتند: آرى، مى ‏شنويم. آنگاه آن حضرت چنين ادامه داد: من در اين راه خدا و قيامت زودتر از شما حركت كرده، و شما در آينده مى‏ ييد و در كنار [[حوض كوثر]] وارد خواهيد شد، كه مساحتش به اندازه فاصله [[صنعاء|صنعاء يمن]] تا [[بُصرى در شام]] است و براى برداشتن آب از آن ظرف ‏هايى از نقره به اندازه ستارگان آسمان است. بنگريد و مواظب باشيد كه چگونه جانشينى مرا در دو چيز نفيس و گرانبها -  كه از خود به يادگار مى‏ گذارم -  رعايت مى‏ كنيد؟ و چگونه حرمت مرا در آن دو نگاه مى ‏داريد؟
 
شخصى از ميان جمعيت سؤال كرد: اى پيامبر خدا ! منظور شما از دو چيز نفيس و گرانبها چيست؟ آن حضرت در جواب فرمود: [[ثقل بزرگ‏تر]] كتاب خداست كه يك طرفش به دست خداوند عزوجل است، و يك طرف ديگر آن به دست‏ هاى شماست. پس بدان تمسک نموده و محكم آن را گرفته تا گمراه نشويد. [[ثقل كوچك‏تر]] عترت من است. خداوند مهربان و دانا مرا آگاه نمود كه اين دو [[متاع]] نفيس و گرانسنگ هيچ گاه از يكديگر جدا نمى‏ شوند، تا در حوض كوثر بر من وارد بشوند، و من اين را از پروردگارم تقاضا نمودم. اى مردم از اين دو جلوتر نرفته، و همچنين عقب نمانيد كه هلاک مى‏ شويد.
 
سپس دست حضرت على ‏عليه السلام را گرفته و به طورى بلند نمود كه تمام مردم آن حضرت را ديده و شناختند. در ادامه چنين فرمود: اى مردم ولايت چه كسى از مؤمنين نسبت به خودشان بيشتر است؟ مردم در جواب گفتند: خدا و پيامبر او بهتر ميداند. آن حضرت فرمود: خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم، و من ولايتم بر مؤمنان از خودشان بيشتر است. پس هر كس من مولاى او هستم، على هم مولاى او است. خدايا تو مولاى كسى باش كه ولايت على‏ عليه السلام را پذيرفته است، و دشمن بدار كسى كه على ‏عليه السلام را دشمن مى‏ دارد، و دوستدار وى را دوست داشته باش. يارى كننده‏ اش را يارى نموده، و خواركننده وى را خوار نما. پروردگارا ! حق را با على ‏عليه السلام حركت بده، و هر جا كه او هست حق را قرار بده. [[زنهار]] حاضران بايد اين مطالب را به غايبان برسانند.
 
تا اينجا سخنان [[گهربار]] پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله بود
 
<span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span></span> هنوز مردم متفرق نشده بودند كه امين وحى خداى سبحان نازل شد و اين آيه را آورد:«من امروز دين شما را كامل نموده و نعمت خود را بر شما تمام كرده و بر اينكه اسلام دين شما باشد رضايت دادم».<ref>مائده /  ۳. </ref>در اين هنگام آن حضرت فرمود: اللَّه اكبر بر اكمال دين خدا و اتمام نعمت و رضايت پروردگار، به رسالت من و ولايت على‏ عليه السلام پس از من.<ref>تاريخ يعقوبى: ج ۲ ص ۱۱۲. البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۲۸. السيرة الحلبيبة: ج ۳ ص ۲۷۴. چون حديث غدير از مشهورترين روايت‏ ها در باب امامت است، عمده علما و دانشمندان در كتاب‏ هاى خودشان به آن اشاره كرده ‏اند. براى اطلاع بيشتر به الغدير علامه امينى و احقاق الحق مراجعه فرماييد. ناگفته نماند كه سخنرانى پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله در منابع شيعيان بسيار مفصل‏ تر و طولانى‏ تر از اين مقدار است، و ما قدر مشترك را آورديم. براى وقوف كامل به متن تفصيلى سخنرانى و توضيح و تفسير بعضى از گفتار آن حضرت مراجعه شود به: بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۷  - ۲۰۴. الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۶۰  - ۱۳۹. </ref>
 
== تركيب جامعه اسلامى در غدير<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۲۰. </ref> ==
   در تركيب جامعه اسلامى آن روز اين نكته مهم است كه پس از نااميدى دشمنان از نابودى اصل اسلام و اطمينان از پابرجايى آن، تعداد مسلمانان رو به فزونى گذاشت. لذا وجود اين افراد در جامعه اسلامىِ آن روز قابل توجه ‏است:
 
الف. مخلصين.
 
ب. آنان كه با رونق بازار اسلام مسلمان شدند.
 
ج. آنان كه با هوس به دست آوردن حكومت در زمان حضرت و بعد از آن حضرت مسلمان شدند.
 
د. آنان كه به عنوان فرار از ستم قريش يا ارباب و [[موالى]] خود، يا [[گريز]] از خون ‏ها و حقوقى كه به گردن داشتند، مسلمان شدند.
 
ه . عده‏ اى كه در همه عمر خود، دستى براى بيعت و پايى براى فرار آماده داشتند و روحاً منافق بودند.
 
و. تسليم شدگانى كه مجبور بودند دم نزنند.
 
ز. فرصت طلبان بى ‏اعتقادى كه فقط در پى فرصتى براى به چنگ آوردن دنيا بودند.
 
ح. افرادى كه هيچ جهتى از دنيا برايشان نفى و اثباتى نداشت، و نسبت به دين نيز چنين بودند.
 
ط . افراد بى‏فكرى كه به پيروى از اكثريت داخل [[جرگه]] اسلام شده بودند.
 
ى. ساده‏ لوحان خوش عقيده ‏اى كه به راحتى قابل انحراف و تغيير عقيده بودند.
 
== جاهليت و نفاق در جامعه اسلامى<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۱۸. اسرار غدير: ص  ۲۱۶ ۲۳. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۱۰ ۱۰۷ ۹۶  - ۹۴.  </ref> ==
   يكى از مسائلى كه اوضاع اجتماع مسلمانان را در سال هاى آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله و در غدير [[وخيم]] كرده بود، [[قريب العهد]] بودن به جاهليت بود كه بسيارى از مفاهيم جاهلى هنوز در دل‏ هاى بسيارى از آنان جا داشت.
 
و لذا پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير و در حاشيه شناخت [[ائمه ضلال]] به عموم مردم متذكر شدند كه از خود مطمئن نباشيد و از هواى نفس و فريب شيطان در حذر باشيد، و بدانيد كه اگر من از دنيا رفتم يا كشته شدم اين احتمال وجود دارد كه نه تنها گمراه شويد بلكه عقبگرد كنيد و به جاهليت برگرديد.
 
همچنين از جمله پيش در آمدهاى واقعه غدير و حجةالوداع اين نكته است كه تعصبات جاهلىِ حاكم بر افكار عده ‏اى از مردم، و عُقده‏ هاى باقيمانده از خون‏هاى بدر و اُحد و حُنين و خيبر، و [[مطامع]] دنيوى كه آن ايمان راسخ را از قلوب عده‏ اى ربوده بود، و حسدهاى [[نهفته‏]] اى كه هر روز آشكارتر مى ‏گشت، اين‏ها همگى‏ جو حاكم بر جامعه مسلمين در سال حجةالوداع را روشن مى ‏كند.<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۱۸. اسرار غدير: ص  ۲۱۶ ۲۳. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۱۰ ۱۰۷ ۹۶  - ۹۴.  </ref> از جمله مشهورترين آيات غدير آيه‏ اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»<ref>مائده /  ۶۷ . </ref>«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده‏ اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى ‏كند»
 
آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه: دستور اعلان ولايت على‏ عليه السلام از مدينه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد و كاروان عظيم با دو هدف حج و ولايت حركت كرد. همزمان با شروع حج مراحل جدى معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آغاز شد. هنگام [[عشاى روزه عرفه]]، خداوند بار ديگر دستور و برنامه منصوب كردن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را به پيامبرصلى الله عليه وآله داد.
 
اين مسئله از مهم‏ترين خطراتى بود كه جامعه مسلمين را تهديد مى‏ كرد و اين به دو علت بود: يكى آنكه فاصله چندانى با جاهليت گذشته نداشتند و بازگشت به آن مشكل نبود، و ديگر اينكه از ورودشان به اسلام هم دير زمانى نمى‏ گذشت و هنوز پايه‏ هاى اسلام در دل مردم آنچنان كه بايد مستحكم نشده بود.
<span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span></span> با اين اعلام كه خبر از نزديكى برنامه مى‏ داد پيامبرصلى الله عليه وآله تكذيب مردم و تحريكات [[منافقين]] را به ياد آورد و خود را در شرايطى سخت احساس كرد<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۵۲  - ۵۱ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ . </ref>و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشك شد و فرمود«انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلَيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷ ۴۰. </ref>اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از جاهليت فاصله گرفته ‏اند. من اينان را به اختيار خودشان يا به كمك جنگ‏ها به [[انقياد]] خود درآورده ‏ام. اكنون اگر بخواهم ديگرى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷. الاقبال: ج ص ۴۵۹  - ۴۵۳. </ref>
 
اين جهت را پيامبرصلى الله عليه وآله به چند تعبير ياد كردند:«قوم من به جاهليت قريب العهد هستند. من با آنان براى قبول دين جنگيده ‏ام و با اختيار يا اكراه در برابرم تسليم شده ‏اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم»؟و يا فرمود: «انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بِالاسْلامِ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱. : »مردم تازه مسلمان شده ‏اند« ؛ و يا در روايت آمده: »فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَرْجِعُوا الى جاهِلِيَّةٍ«۴ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref>
 
«پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود ترسيد كه به جاهليت باز گردند».
 
به تعبير ديگر:
 
اين يك امر طبيعى است كه هركس تازه متوجه اشتباه خود شده و از فكرى دست برداشته و [[گرايش]] جديدى پيدا كرده، زمانى لازم دارد تا آخرين بقاياى گذشته را از جان و تن خويش [[بزدايد]]، و در عمق و جوانب راه نو پرورده شود.
 
در چنين موقعيتى [[نوسانات]] وارده قبل از پخته شدن فكر، ممكن است باعث بازگشت به گذشته و دست برداشتن از اعتقاد جديد شود. شكى نيست كه فاصله آن روز اسلام با اولين اعلان خروج از جاهليت ۲۳سال بيشتر نبود. چه بسيار بودند كسانى كه فاصله آنان با جاهليت به ده سال اخير پس از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله باز مى‏ گشت. عده‏ اى از آنان با جاهليت يك سال بيشتر فاصله نداشتند و از فتح مكه مسلمانى را آغاز كرده بودند.
 
درباره چنين جمعيتى كه هنوز با افكار و تعصبات جاهلى دست و پنجه نرم مى‏ كردند و هنوز ريشه‏ هاى اعتقادى اسلام را به خوبى درنيافته بودند، راه بازگشت به جاهليت چندان دشوار نبود، به خصوص آنكه يادآورى خاطره‏ هاى جنگ‏هاى بدر و احد و خندق و خيبر و فتح مكه نيز عوامل آماده‏اى براى تحريك آنان بود. اين نكته جدى نيز در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان يكى از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنين تعبير فرمود:«انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلِيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷. </ref>با كراهت جنگيده ‏ام تا آنكه در برابر من تسليم شده ‏اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم؟
<span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"><span dir="RTL"></span><span dir="RTL"></span></span> در حديث ديگرى تازه مسلمان بودن آنان را مطرح مى ‏كند و مى‏ فرمايد:«انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بالاسْلامِ فَاخْشى انْ يَضْطَرِبُوا»
 
== '''پانویس''' ==
<span dir="RTL"></span>
<span dir="RTL"></span>

نسخهٔ ‏۵ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۶:۲۴

بررسى جامعه مسلمين در غدير[۱]

   در غدير به جاى آنكه از درخواست معذور داشتن پيامبرصلى الله عليه وآله از ابلاغ اين پيام تعجب كنيم، بايد از اوضاع وخيم اجتماع مسلمانان در عجب باشيم. در روزهاى ثمر گرفتن از زحمات ۲۳ ساله حضرت، شرايط چنان شكننده بود و تركيب مسلمانان چنان عجيب شده بود كه منافقين در مدينه با قدرت عمل مى‏ كردند؛ تا آنجا كه مسجد ضرار بپا كردند و تصميم قتل پيامبرصلى الله عليه وآله را گرفتند و بارها به صراحت رو در روى پيامبرصلى الله عليه وآله ايستادند!

اگر به آمار كيفيت برخوردهاى آنان با پيامبرصلى الله عليه وآله و اعمال و رفتارشان و بى ‏اعتنايى‏ هايشان به دستورات حضرت و اعتراضات آنان و نيز به معاهدات سرّى با اهل مكه و غيره دقت شود، معلوم خواهد شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در چه شرايطى چنان درخواستى را مطرح نموده است.

از سوى ديگر سستى در جنگ‏ ها و فرارهاى ناگهانى -  كه در آيات قرآن منعكس است -  و آنچه در سال‏ هاى آخر عمر حضرت درباره منافقين نازل شده، زاويه ديگرى از اين مسئله را نشان مى ‏دهد. ضعف ايمان عده‏ اى كه در نماز جمعه پيامبرصلى الله عليه وآله را رها مى ‏كردند و مى رفتند، نشانگر ابعاد ديگرى از سستى مردم در دين است.

عده‏ اى ديگر صاحبان نفوذ و بى‏ دين بودند كه با كمال بى ‏حيايى در پى اجراى هوا هاى قبيله‏ اى و مصالح گروهى و شخصى خود بودند. از طرفى آنان سوابق و تجربيات طولانى داشتند و نقاط ضعف مردم را مى ‏دانستد.

عده ‏اى ديگر طالب امتيازاتى بودند كه اسلام به آنان نمى ‏داد، و براى رسيدن به آنها به هر قيمتى آماده بودند و مرزى نمى ‏شناختند.

قريب العهد بودن به جاهليت درد ديگرى بود و بسيارى از مفاهيم جاهلى هنوز در دل‏هاى بسيارى از آنان جا داشت.

در همين حال اكثر مؤمنين واقعى متوجه عمق عمل خيانت كاران نبودند. آنان كه تسليم اوامر پيامبرصلى الله عليه وآله بودند، هرگز در اين فكرها نبودند كه ممكن است عده‏اى توطئه ‏گر در ميان آنان با تمام قوا مشغول فعاليت باشند.

همچنين حركات عايشه و حفصه براى پدرانشان كه از داخل خانه بر ضد پيامبرصلى الله عليه وآله توطئه مى‏ کردند، اهرم شكننده‏ اى بود كه هر لحظه مشكل جديدى به وجود مى ‏آورد.

مطالعه همه اينها نشان خواهد داد كه اجراى امر عظيم غدير جز با عصمت و حفظ ضمانت شده الهى -  كه همه قلب‏ ها و جسم ‏ها به دست اوست -  امكان‏پذير نبوده است. پس تعجب از اين نيست كه چرا پيامبرصلى الله عليه وآله از خدا خواسته تا او را از ابلاغ اين حكم معذور بدارد، بلكه تعجب از اين است كه با آن شرايط خطرناک، چطور اعلام ولايت در غدير ممكن شده است؟

پيشينه اجتماعى غدير[۲]

   در آخرين سفر، پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله مأموريت داشت تا رسالت خود را بر اساس وحى الهى به انجام برساند. انجام اين كار مهم نيز نياز به فراهم شدن مقدماتى داشت. از همه مهم‏تر حضور جمعيت براى اعلام اين امر خطير است. با نبودن جمعيت بيان مسئله مهم امامت در مكان غدير از اهميتى برخوردار نيست، زيرا رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله مى‏ توانست همين امر مهم را در مدينه يا مكه نيز با حضور برخى صحابى انجام دهد و حجت بر خواص تمام كند.

اما پرسش اين است كه آيا حجت بر ديگران نيز تمام مى‏ شود؟ آيا مردم كه در ديگر امور سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله را زمين گذاشته و عمل نكردند، سخنان خواص را عمل مى كردند؟

به نظر مى‏ رسد با توجه به اهميت موضوع، بايد به اين مهم پرداخت كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله نيز تلاش داشتند امر اعلام ولايت امام على ‏عليه السلام را علنى كنند، تا حجت بر مردم از عوام و خواص تمام باشد. بر اين اساس به اقداماتى همت گماشتند، كه به موارد ذيل مى ‏توان اشاره نمود:

تشكيل قدرت اسلام

با توجه به كثرت مشركان در جزيرةالعرب، وضعيت فكرى بيشتر قبائل عرب بر محور انديشه‏ هاى غلط جاهلى و معيارهاى قومى و نژادى و بستگى خونى، نظام سياسى مبتنى بر سن و شيخوخيت بود. در ميان اين طوائف، طايفه قريش در محدوده مكه با اعمال اين انديشه موجب گمراهى بيشتر مردم مناطق نيز مى‏ شد. در اين دوران جريان شرک به دنبال توسعه منافع و منابع انسانى و مالى بود.

آنان از شمال و جنوب و شرق و غرب جزيرةالعرب به ارتباطات تجارى و سياسى مى‏ پرداختند. در اين روند، طوايف مسير خود را به همراهى فرا مى ‏خواندند، و هر كس همكارى مى ‏كرد از عنايات آنان برخوردار مى‏ شد، و در غير اين صورت حق ورود به مكه را پيدا نمى‏ كرد.

با آمدن دين اسلام بر محوريت توحيد و خداپرستى به جاى بت‏ پرستى و رهبرى و سرپرستى مردم توسط انبياءعليهم السلام و به كار گرفتن قوانين الهى، رفتار مشركان با اسلام و رسول‏ خداصلى الله عليه وآله به گونه‏ اى ديگر شد. مشركان قريش با توجه به سرورى كه داشتند، توانستند قبل از اسلام در مقابل تمامى جريان‏هاى فكرى و سياسى اقتدار خود را نشان دهند.

گر چه در جزيرةالعرب اديان الهى همانند حنفا و يهود و مسيحيت وجود داشت، و اين اديان اعتقاد به توحيد، نبوت و معاد داشتند، اما چون متولى اقامه حدود الهى در ميان آنان نبود؛ و به عبارت ديگر كسى توان تشكيل حكومت و قدرت بر اساس دين خدا را نداشت، مشركان توانسته بودند بر منطقه تسلط يابند. با آمدن دين مبين اسلام كه ماهيت آن نيز توحيد و نبوت و معاد بود، رفتار قريش با رسول‏ خداصلى الله عليه وآله دگرگون شد.

علت عمده آن فهميدن هدف اسلام و پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه مى‏ خواست ريشه بت‏ پرستى را بخشكاند و منابع اربابى آنها را به خطر اندازد، و آنان مى دانستند كه عمده تلاش رسول‏ خداصلى الله عليه وآله تشكيل حكومت دينى براى اجراى حدود الهى، و در نتيجه تبيين قدرت اسلام و كوتاه شدن دست مشركان از منافع دنيوى است.

تا زمانى كه سرورى با مشركان و به ويژه قريش بود، مردم از ترس مشركان كمتر به اسلام گرايش پيدا مى‏ كردند. اما بعد از فتح مكه، با ريخته شدن ترس مردم و حاكميت قوانين الهى، گرايش مردم به اسلام و روانه شدن به سوى مدينه افزايش پيدا كرد. بنابراين، با توجه به تشكيل قدرت اسلام، جمعيت مدينه نيز افزايش مى‏ يافت.

مؤيد اين سخن حضور قبائل مختلف و نمايندگان آنان در مدينه به محضر رسول‏ خداصلى الله عليه وآله است. در حالى كه قبل از فتح مكه جريان مراجعه مردم به پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه ثبت نشده است. به عنوان مثال، مى ‏توان به ورود طايفه نخع اشاره كرد.

بنا بر گزارش ابن ‏سعد، نمايندگان نخع آخرين گروهى بودند كه در نيمه محرم سال يازدهم هجرى با سرپرستى زرارة بن عمرو به حضور رسول‏ خداصلى الله عليه وآله در مدينه رسيدند و در دارالضيافه ساكن شدند. آنان دويست نفر بودند كه پيشتر با معاذ بن جبل در يمن بيعت كرده و مسلمان شدند.[۳]

شاهد ديگر جمعيت حاضر در آخرين جهاد حضرت است. گر چه در آغاز حكومت اسلامى سپاه پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله در مدينه از كمى جمعيت برخوردار بود، اما رفته رفته با گسترش اسلام و فتح مكه جمعيت حاضر در سپاه نيز گسترش پيدا مى‏ كرد. چنانكه در جريان فتح مكه ده هزار نفر[۴]

بدون حساب حاضرين در شهر مدينه هم نقل كرده‏ اند.

نكته قابل توجه در اين بخش، عدم نياز به حضور كودكان، نوجوان، و زنان در جنگ‏ هاست، و حضور چند بچه يا تعدادى زن در برخى از جنگ‏ها به معناى همراهى تمامى زنان و فرزندان در جنگ نيست. چنانكه بلاذرى در «انساب الاشراف»در جريان جنگ تبوک، اشاره به عدم حضور كودكان و زنان در اين جنگ دارد.[۵]بنابراين نبايد وضعيت غدير خم را همانند جنگ در نظر گرفت.همچنين مى‏ توان گفت: بعد از اين فتح، امكان حضور جمعيت مكه و مناطق فتح شده‏ اى براى سكونت در مدينه و اطراف آن خارج از ذهن نيست.اضافه بر اين، از جنگ تبوک تا حجةالوداع اندكى بيش از يك سال مى ‏گذرد، و طى اين مدت نمايندگان قبائل متعددى نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمده و اسلام را پذيرفته و اعلام وفادارى كردند. بنابراين میتوان جمعيت اين قبائل را نيز بايد بر آمار جمعيت مسلمانان افزود. اكنون با توجه به شواهد و قرائن، وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله در سال نهم هجرى مى ‏تواند سى يا هفتاد هزار نفر مرد جنگى را از مدينه و اطراف آن براى شركت در جنگ بسيج كند، با اينكه در جنگ خطر كشته شدن، اسير شدن و زخمى شدن هم وجود داشته، چرا يك سال بعد پيامبرصلى الله عليه وآله نتواند يك صد هزار نفر در جريان حجةالوداع بسيج نموده و همراه داشته باشد؟در حالى كه قدرت پيامبرصلى الله عليه وآله بيشتر شده و جمعيت مسلمانان نيز با سرعت شگفت‏ آورى افزايش يافته و قبائل متعددى به اسلام روى آورده ‏اند. حتى اين بار زنان و كودكان و نوجوانان و افراد كهنسال نيز شركت دارند، و سفر نيز يك سفر پرجاذبه عبادى و معنوى است، و هيچ خطرى هم در آن كسى را تهديد نمى‏ كند. بنابراين با توجه به مطالبى كه گفته شد، هيچ يك از آمارهايى كه مورخان براى حاضران در غدير ذكر كرده‏ اند مبالغه‏ آميز و به دور از واقع نخواهد بود. به خصوص كه هيچ مانع بازدارنده‏اى هم وجود نداشته تا از حضور مسلمانان در حجةالوداع جلوگيرى كند.

فراخوانى مردم به حجةالوداع

رسول‏ خداصلى الله عليه وآله پيش از آغاز سفر حج در سال دهم هجرى نامه‏ ها و نمايندگانى به اقصى نقاط سرزمين ‏هاى اسلامى فرستاد، و از تمام مسلمانان خواستند تا هر كس توان شركت در مراسم حج را دارد در اين مراسم باشكوه شركت كند. اين فراخوان عمومى موجب شد تا جمع زيادى از مردم مسلمان از نقاط مختلف سرزمين‏ هاى اسلامى خود را به مدينه و يا مكه برسانندحضرت در اين سفر حتى خانواده خود را همراه داشت.[۶]چنانكه امام على‏ عليه السلام نيز از اين مأموريت مستثنى نبود، زيرا ايشان به امر رسول‏ خداصلى الله عليه وآله براى هدايت مردم يمن به آنجا سفر كرده بود[۷]و با انجام مأموريت خود را از يمن به مكه رساند.[۸] همچنين برخى منابع گزارش دعوت رسول‏ خداصلى الله عليه وآله از مردم براى حضور در اين سفر را آورده‏ اند. كلينى به نقل از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه رسول‏ خداصلى الله عليه وآله از حج سخن گفت، و به هر كس كه مى‏ توانست از كسانى كه تا آن روز اسلام را پذيرفته بودند نامه نوشت كه من تصميم دارد حج به جا آورم، و آنان را از اين امر مهم با خبر ساخت، تا هر كس توان انجام حج را دارد در اين سفر شركت كند. در پى اعلام حضرت، مردم به سوى مكه روى آوردند تا مراسم حج را با حضور پيامبرصلى الله عليه وآله برگزار كنند.[۹] شيخ مفيد نيز در «الارشاد» مى‏ نويسد: رسول‏ خداصلى الله عليه وآله اراده به جاى آوردن حج و انجام آنچه خداى تعالى بر او فرض كرده بود را نمود، و براى به جاى آوردن حج در ميان مردم اعلام فرمود و همگى را به حج دعوت كرد. اين دعوت به دور دست‏ ترين سرزمين‏ ها رسيد. پس مردم آماده رفتن به حج شدند، و از اطراف و حوالى و نزديكى‏ هاى مدينه به مدينه آمدند و خود را مهياى حج در ركاب حضرتش نمودند.[۱۰] اكنون قابل ذكر است كه با توجه به اين فراخوانى، بايد جمعيت قابل توجهى از شهر مدينه و اطراف مدينه در اين سفر حضور داشته باشند. برخى از منابع فريقين نيز به تبع اين فراخوانى، خروج جمعيت به همراه رسول‏ خداصلى الله عليه وآله را به گونه‏ هاى مختلف نقل كرده ‏اند: برخى شمار آنان را ۷۰۰۰۰ نفر[۱۱] مى‏ توان گفت: يكى از دلايل ذكر اين تعداد از جمعيت، وضعيت قومى و قبيلگى جزيرةالعرب بوده است، و علاوه بر آن قدرت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله بر جزيرة العرب با دعوت مردم به فطريات و اخلاق باعث رشد فزاينده جمعيت شهرى نيز مى ‏گردد.

حضور زنان، كودكان و كهنسالان

علاوه بر حضور مردان، سه گروه ديگر نيز از مردم جامعه آن روز در مراسم حجةالوداع حضور فعال داشتند. اينان عبارت‏اند از: زنان، كودكان و نوجوانان و افراد كهنسال.پس از توصيه رسول‏ خداصلى الله عليه وآله به شركت مردم در اين مراسم، شدت اشتياق براى شركت در اين مراسم به قدرى بود كه كودكان و نوجوانان، افراد كهنسال و زنان و حتى برخى از زنان باردار در اين مراسم معنوى شركت كردند. آنان بعد از شركت در حج، در مكان غدير نيز با ولايت امام على‏ عليه السلام بيعت كردند.اسماء بنت عميس همسر ابوبكر از جمله زنان باردارى بود كه در اين سفر حضور داشت، و در ذوالحليفه وضع حمل كرده و محمد بن ابوبكر را به دنيا آورد.[۱۲]

تحليلى از جامعه اسلامى مرتبط با غدير[۱۳]

كارهاى بشر در مسائل مختلف علمى، براى سپرى كردن دوران تكامل خود و رسيدن به مقصد نياز به زمان و تدوين برنامه منظّم و پشتكار وسيع براى به ثمر رساندن آن دارد. هيچ يك از پيشرفت‏هاى بشر به يكباره انجام نشده است. طبق اين قاعده مسلّم و با توجه به اهميت امامت و رهبرى پس از پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه وآله، آن حضرت از ابتداى رسالت علنى خط سير مشخصى را طى نمودند.

آن حضرت در زمان خروج از مدينه براى انجام كارهاى حكومتى در زمان عدم حضور خود جانشين انتخاب مى‏ كرد. حتى به ترتيب اهميت سفر، افراد منتخب هم با دقت و حساسيت بيشترى معرفى مى ‏شدند. اوج آن در سفر تبوک بود، كه حضرت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به جانشينى انتخاب شد. اكثر كتاب‏هاى تفسيرى و روايى و عموم كتب تاريخى عامه اين روايت را مطرح كرده‏ اند. جهت اطلاع مراجعه شود به: [۱۴]، كه گردآورى از مأخذهاى عامه مى‏ باشد. در تمام غزوه ‏ها پيامبرصلى الله عليه وآله جانشين در مدينه مى ‏گمارد. پس از فتح مكه، شخصى به نام عُتّاب فرزند اُسَيد را در شهر جانشين خود معرفى كرد، و از اقدامات مهم آن حضرت در سال‏هاى نهم و دهم هجرى انتصاب رؤساى قبايل مختلف‏ بود، كه هدف عمده اين برنامه، گسترش حاكميت سياسى مدينه بر حكومت مركزى قبايل بوده است.[۱۵]

اين حركت و ده‏ ها نمونه تاريخى ديگر، صرف نظر از مباحث كلامى، انديشه عامه را -  كه پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله امر رهبرى و امامت پس از خود را به عهده مردم گذاشته است -  باطل مى‏ كند.در ماه‏ها و روزهاى آخرِ حضرت، اين خط سير پررنگ تر و حساس‏تر شده، و دغدغه فكرى رسول‏ خداصلى الله عليه وآله در اين مسئله بيشتر شد. اما چند گونگى مسلمانان در جامعه اسلامى آن روز به گونه‏ اى بود كه كار را براى حضرت مشكل مى‏ كرد.

در آغاز بعثت، اكثريت افرادى كه به دين اسلام ايمان مى ‏آوردند، صادقانه از عقايد خرافى و انحراف‏ هاى گوناگون دست كشيده و در پناه آئين جديد الهى خستگى روحى خود را به در مى‏ كردند، و اگر چه وجود انسان‏هاى غير معتمد منتفى نبود، ولى بسيار كم بودند. تقريباً در مكه مكرمه دو گروه كافر و مؤمن از هم مجزّا بودند.

اما اين وضع پس از هجرت ادامه نيافت بلكه مسلمانان در شهر مدينه به چند دسته تقسيم شدند:

دو گروه عمده: اگر چه در مدينه طايفه ‏هاى متعددى زندگى مى‏ كردند، ولى دو گروه عمده به نام اوس و خزرج بودند، كه رقابت‏ هاى سرسخت و خونين قبل از اسلام با هم داشتند.براى تحليل عوامل رقابت بين اين دو گروه مراجعه شود به: [۱۶]

رياست‏ طلبان: كسانى كه از دو قبيله ياد شده نبودند، ولى از اختلاف‏هاى آنان استفاده‏هاى زيادى بردند. در نهايت قرار شد يكى از همين افراد به نام عبداللَّه فرزند اُبّى، چون از آن دو گروه عمده نبود رياست مدينه را به عهده گيرد. البته با هجرت پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله اين مسئله به وقوع نپيوست، و آنان تنها براى حفظ يا كسب منافع به ظاهر مسلمان شده بودند.

اهل كتاب(يهود) : ساكنان اوليه منطقه يثرب يهود بودند، و قبايل عرب چون اوس و خزرج پس از آنها به اين منطقه در آمدند. از جمله علل انتخاب يثرب براى سكونت اين بود كه از ظهور پيامبرصلى الله عليه وآله جديد در اين منطقه آگاهى داشتند.[۱۷]با توجه به بعثت انبياى گذشته از ميان قوم بنى‏ اسرائيل و حسّ نژادپرستى عجيب يهود، تصوّرشان بر اين بود كه اين پيامبر جديد از ميان آنان است، ولى پس از بعثت خلاف آن معلوم شد. از اين رو مخالفت با پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله را پيشه خود ساختند.

مهاجران: مسلمانانى كه تمام امكانات خود را در مكه گذاشته و به مدينه هجرت كردند. اينان كسانى بودند كه پيش از اسلام درگيرى ‏هايى با اهالى يثرب داشتند، ولى به بركت تعاليم آسمانى اسلام و وجود وحدت بخش پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله، آن كينه‏ ها و عداوت‏ ها را كنار گذاشته و انصار در حق آنان بخشش ‏هايى در حدّ ايثار داشتند. ولى پس از مدتى، به ويژه پس از فتح مكه در سال هشتم هجرى، علائم نگرانى در انصار پديدار گشت؛ اينان به فكر مشكلات پس از پيامبرصلى الله عليه وآله افتاده بودند. طبيعى است چنين نگرانى در برخوردها و موضع‏گيرى‏ ها در حيات و پس از شهادت آن حضرت تأثير به سزايى داشته باشد

منافقان: معلوم شد كه در سال‏هاى ابتدايى ظهور اسلام، عده ‏اى بدون اعتقاد به دين جديد، بنا بر مصالحى كه خود تشخيص مى‏ دادند در آن وارد شدند. اين گروه با منافقان در مدينه همواره مشكل ‏ساز بودند. از جمله: در زمان حيات پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله اعتراض ‏هاى شديد[۱۸]. فرار از معركه‏ هاى نبرد و دروغ بستن به آن حضرت، تا جايى كه مكرر آن حضرت مي فرمود: من كذّب علىّ متعمّداً فليتبوّأ مقعده من النار: هر كس به عمد دروغى به من ببندد، بايد آماده قرار گرفتن جايگاه خود در آتش باشد. [۱۹]

اين گروه در اواخر عمر شريف آن حضرت بر دامنه فعاليت خود افزودند، و چون پس از آن بزرگوار به اميال و اهداف خود رسيده بودند، در جامعه اسلامى هضم شده و به ظاهر مشكل ‏ساز نبودند.

نامسلمانان: عده‏ اى از علماى اهل كتاب، جهت ضربه زدن فرهنگى به اسلام تصميمى گرفته بودند، كه و قرآن آن را چنين نقل ميكند: «و جماعتى از اهل كتاب گفتند در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد ايمان بياوريد و در پايان»روز( انكار كنيد شايد آنان )از اسلام بازگردند [۲۰]

اين ترفند با نزول احكام مرتدّ خنثى شد؛ خداوند متعال ميفرمايد: «هر كس پس از ايمان آوردن خود به خدا كفر ورزد... و سينه ‏اش به كفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برايشان عذابى بزرگ خواهد بود [۲۱] تفصيل احكام مرتدّ در فقه بيان شده است.

با اين دستور، پل ‏هاى پشت سر اين گروه از علماى اهل كتاب خراب شد، و اينان ناگزير بر مسلمانى خود باقى ماندند. ولى چون ايمان به قلب و جانشان نفوذ نكرده بود بلكه اصولاً اعتقادى نداشتند، ضربه‏ هاى زيادى به پيكره اسلام وارد كردند، و در آن زمان منشأ بسيارى از كجروى ‏ها شدند. به ويژه كه در عصر خلفاى سه گانه به عنوان مشاوران مخصوص آنان در نظام سياسى جامعه اسلامى تأثير گذار بودند[۲۲]

قبايل تسليم شده: پس از فتح مكه و سقوط قدرت سياسى و نظامى قريش، قبيله‏ هاى فراوانى به علل مختلف بدون شناخت عميق از دين وارد جرگه مسلمانان شدند. قرآن در عين پذيرش اسلام آنان، تأكيد دارد كه اينان تنها تسليم شدند، ولى ايمان در قلبشان رسوخ نكرده است.[۲۳] اينان يا سر به شورش برتافتند[۲۴]

و يا در تحكيم خلافت افرادى غير از حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نقش بسزايى داشتند.

بنی ‏اميه در پيكره اسلام: پس از فتح مكه، بنى ‏اميه از مبارزه رو در رو با اسلام منصرف شده، و با قبول ظاهرى اسلام در فكر روش جديد مبارزه افتادند. به مرور زمان، آنچنان زيركانه كارها را انجام دادند، تا اين كه در زمان خليفه اول با گماردن يزيد فرزند ابوسفيان به حكومت منطقه شام به تشكيلات سياسى حكومت اسلامى رخنه كردند. ابوسفيان بر سر قبر حمزه سيدالشهداء چنين مى‏ گويد: خداى  تو را رحمت كند، بر سر چيزى با ما جنگيدى كه عاقبت در دست ما قرار گرفت.[۲۵]اينان در دو سال آخر عمر پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله مشكلات محدودى به وجود آوردند. ولى در ساليان بعد و با كمک خليفه دوم[۲۶]موقعيت خود را در دستگاه حاكم جامعه اسلامى ايجاد نموده و آن را حفظ و تثبيت كردند. در نهايت نيز آن را از حالت خلافت به حالت موروثى و پادشاهى در آوردند.

طرفداران پيامبران دروغين: يكى از مشكلات حكومت اسلامى در اواخر عمر شريف پيامبر گرامى اسلام‏ صلى الله عليه وآله ادعاى پيامبرى افرادى بود كه عده ‏اى را هم به دور خود جمع كرده و سر به شورش برداشتند. عده‏ اى از آنان در حيات آن حضرت سركوب شدند، ولى حركت برخى ديگر در زمان خلفاى بعد از رسول‏ خداصلى الله عليه وآله مهار شد. و اين به تمام معنى به نفع غاصبان خلافت بود، چون گروهى كه حكومت خليفه اول را قبول نداشتند، بى آنكه از جرگه مسلمانى بيرون رفته باشند تحت عنوان مرتدّان قلع و قمع شدند![۲۷]

بعضى از اصحاب خاصِ مشكل‏دار: اين بحث مجال ديگرى را مى‏ طلبد. اما در اينجا مختصراً اشاره مى‏ كنيم كه بعضى از اصحاب خاص با عملكرد منفى خود، اعتقاد و عمل مسلمانان را در تبعيّت از رسول‏ خداصلى الله عليه وآله متزلزل مى‏ نمودند:

الف. تخلّف از دستور رهبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله در جنگ بدر، كه آيات۵ و ۶سوره انفال گوياى اين جريان است.

ب. تخلّف مكرر از حضور در ميادين سخت و فرار از معركه‏ هاى نبرد.

ج. اعتراض ‏هاى جدى به كارها و تصميم ‏هاى پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه وآله. همانگونه كه در قرارداد آتش ‏بس حديبيه آمده است. همچنين جريان تقسيم غنائم جنگ حنين.

د. اعتراض شديد عمر در واقعه يوم الخميس -  روز پنجشنبه -  منجر به لغو دستور پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه وآله و مشاجره شديد بين اصحاب در حضور آن حضرت![۲۸] اين بود ترسيمى از جامعه اسلامىِ قبل و بعد واقعه غدير.

نتيجه:

وضعيت ترسيم شده به ويژه بين سال‏ هاى هشتم تا دهم هجرت مشخص مى‏كند حضور فيزيكى پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله تنها چيزى بود كه آن تفرقه درونى را به اتحاد ظاهرى تبديل نموده است. بر اين اساس، بلافاصله پس از شهادت آن حضرت اتحاد ظاهرى از جامعه اسلامى رخت بربسته، و جاى خود را به تفرقه شديد و كش مكش‏ ها در تمام زمينه ‏ها داد. البته سنگ زيرين اختلاف‏ ها بحث امامت است، و در طول تاريخ اسلام اين اختلاف‏ ها عميق‏ تر و وسيع‏ تر شد. وضعيت اسفبار كنونى مسلمانان جهان نيز از نتايج آن تفرقه ‏ها و تشتّت‏ هاست.

دغدغه فكرى رسول‏ خداصلى الله عليه وآله در معرفى امامت، با در نظر گرفتن واقعيت جامعه اسلامى بيشتر شد، و مترصّد فرصت مناسبى بود تا بتواند آخرين مسئله مهم شريعت جاويدان را به مردم ابلاغ كند.

با توجه به وضعيت حسّاس و بروز علائمى در سال دهم -  آخرين سال حيات رسول‏ خداصلى الله عليه وآله -  مي بايست اين امر در آخرين سفر اجرا مس شد. به اين جهت حضرتش تمهيدهاى لازم مثل احضار حضرت على‏ عليه السلام از يمن براى شركت در حجةالوداع، دفاع از آن حضرت در آخرين سفر و موارد ديگر انجام داده است.

رسول‏ خداصلى الله عليه وآله با تمام مسلمانان پس از اتمام مناسك حج، روز ۱۴ ذيحجه از مكه خارج شده و به سمت مدينه رهسپار شدند. وقتى به غدير خم رسيدند آيه تبليغ نازل شد و حضرت خطبه غدير را ايراد فرمودند. در اينجا آنچه از خطبه غدير به مطالب بالا مربوط است را يادآور مى‏ شويم:

اى مردم! خداوند مهربان و آگاه چنين مرا مطلع ساخت كه مقدار عمر هر پيغمبرى نصف عمر پيامبر قبل است. وقت ارتحال من به سوى خداوند نزديک است، و من آن را اجابت مى ‏كنم.

من در پيشگاه خداوند مورد پرسش قرار گرفته، و در مقابل شما هم مورد سؤال واقع مى ‏شويد. در اين صورت شما چه خواهيد گفت؟ مردم در جواب گفتند: ما گواهى مى‏ دهيم كه به حقيقت تو رسالت ‏هاى خداوند را ابلاغ نموده و امت را نصيحت كردى و جدّيت و كوشش در كار داشتى.

آنگاه پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه وآله ادامه داد: آيا شما گواهى نمى‏ دهيد كه معبودى جز خداوند نبوده، و محمد بنده و فرستاده او است، و بهشت و جهنم خداى متعال و مرگ حق بوده، و قيامت بدون شک مى ‏رسد، و خداوند مردگان را از ميان قبرها بر ميانگيزد؟ مردم يك صدا گفتند: آرى، ما به اين مطالب گواهى مى‏ دهيم. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بار پروردگارا ! شاهد باش!

آنگاه رو به مردم نمود و فرمود: آيا مى‏ شنويد چه مى‏ گويم؟ مردم گفتند: آرى، مى ‏شنويم. آنگاه آن حضرت چنين ادامه داد: من در اين راه خدا و قيامت زودتر از شما حركت كرده، و شما در آينده مى‏ ييد و در كنار حوض كوثر وارد خواهيد شد، كه مساحتش به اندازه فاصله صنعاء يمن تا بُصرى در شام است و براى برداشتن آب از آن ظرف ‏هايى از نقره به اندازه ستارگان آسمان است. بنگريد و مواظب باشيد كه چگونه جانشينى مرا در دو چيز نفيس و گرانبها -  كه از خود به يادگار مى‏ گذارم -  رعايت مى‏ كنيد؟ و چگونه حرمت مرا در آن دو نگاه مى ‏داريد؟

شخصى از ميان جمعيت سؤال كرد: اى پيامبر خدا ! منظور شما از دو چيز نفيس و گرانبها چيست؟ آن حضرت در جواب فرمود: ثقل بزرگ‏تر كتاب خداست كه يك طرفش به دست خداوند عزوجل است، و يك طرف ديگر آن به دست‏ هاى شماست. پس بدان تمسک نموده و محكم آن را گرفته تا گمراه نشويد. ثقل كوچك‏تر عترت من است. خداوند مهربان و دانا مرا آگاه نمود كه اين دو متاع نفيس و گرانسنگ هيچ گاه از يكديگر جدا نمى‏ شوند، تا در حوض كوثر بر من وارد بشوند، و من اين را از پروردگارم تقاضا نمودم. اى مردم از اين دو جلوتر نرفته، و همچنين عقب نمانيد كه هلاک مى‏ شويد.

سپس دست حضرت على ‏عليه السلام را گرفته و به طورى بلند نمود كه تمام مردم آن حضرت را ديده و شناختند. در ادامه چنين فرمود: اى مردم ولايت چه كسى از مؤمنين نسبت به خودشان بيشتر است؟ مردم در جواب گفتند: خدا و پيامبر او بهتر ميداند. آن حضرت فرمود: خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم، و من ولايتم بر مؤمنان از خودشان بيشتر است. پس هر كس من مولاى او هستم، على هم مولاى او است. خدايا تو مولاى كسى باش كه ولايت على‏ عليه السلام را پذيرفته است، و دشمن بدار كسى كه على ‏عليه السلام را دشمن مى‏ دارد، و دوستدار وى را دوست داشته باش. يارى كننده‏ اش را يارى نموده، و خواركننده وى را خوار نما. پروردگارا ! حق را با على ‏عليه السلام حركت بده، و هر جا كه او هست حق را قرار بده. زنهار حاضران بايد اين مطالب را به غايبان برسانند.

تا اينجا سخنان گهربار پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله بود

هنوز مردم متفرق نشده بودند كه امين وحى خداى سبحان نازل شد و اين آيه را آورد:«من امروز دين شما را كامل نموده و نعمت خود را بر شما تمام كرده و بر اينكه اسلام دين شما باشد رضايت دادم».[۲۹]در اين هنگام آن حضرت فرمود: اللَّه اكبر بر اكمال دين خدا و اتمام نعمت و رضايت پروردگار، به رسالت من و ولايت على‏ عليه السلام پس از من.[۳۰]

تركيب جامعه اسلامى در غدير[۳۱]

   در تركيب جامعه اسلامى آن روز اين نكته مهم است كه پس از نااميدى دشمنان از نابودى اصل اسلام و اطمينان از پابرجايى آن، تعداد مسلمانان رو به فزونى گذاشت. لذا وجود اين افراد در جامعه اسلامىِ آن روز قابل توجه ‏است:

الف. مخلصين.

ب. آنان كه با رونق بازار اسلام مسلمان شدند.

ج. آنان كه با هوس به دست آوردن حكومت در زمان حضرت و بعد از آن حضرت مسلمان شدند.

د. آنان كه به عنوان فرار از ستم قريش يا ارباب و موالى خود، يا گريز از خون ‏ها و حقوقى كه به گردن داشتند، مسلمان شدند.

ه . عده‏ اى كه در همه عمر خود، دستى براى بيعت و پايى براى فرار آماده داشتند و روحاً منافق بودند.

و. تسليم شدگانى كه مجبور بودند دم نزنند.

ز. فرصت طلبان بى ‏اعتقادى كه فقط در پى فرصتى براى به چنگ آوردن دنيا بودند.

ح. افرادى كه هيچ جهتى از دنيا برايشان نفى و اثباتى نداشت، و نسبت به دين نيز چنين بودند.

ط . افراد بى‏فكرى كه به پيروى از اكثريت داخل جرگه اسلام شده بودند.

ى. ساده‏ لوحان خوش عقيده ‏اى كه به راحتى قابل انحراف و تغيير عقيده بودند.

جاهليت و نفاق در جامعه اسلامى[۳۲]

   يكى از مسائلى كه اوضاع اجتماع مسلمانان را در سال هاى آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله و در غدير وخيم كرده بود، قريب العهد بودن به جاهليت بود كه بسيارى از مفاهيم جاهلى هنوز در دل‏ هاى بسيارى از آنان جا داشت.

و لذا پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير و در حاشيه شناخت ائمه ضلال به عموم مردم متذكر شدند كه از خود مطمئن نباشيد و از هواى نفس و فريب شيطان در حذر باشيد، و بدانيد كه اگر من از دنيا رفتم يا كشته شدم اين احتمال وجود دارد كه نه تنها گمراه شويد بلكه عقبگرد كنيد و به جاهليت برگرديد.

همچنين از جمله پيش در آمدهاى واقعه غدير و حجةالوداع اين نكته است كه تعصبات جاهلىِ حاكم بر افكار عده ‏اى از مردم، و عُقده‏ هاى باقيمانده از خون‏هاى بدر و اُحد و حُنين و خيبر، و مطامع دنيوى كه آن ايمان راسخ را از قلوب عده‏ اى ربوده بود، و حسدهاى نهفته‏ اى كه هر روز آشكارتر مى ‏گشت، اين‏ها همگى‏ جو حاكم بر جامعه مسلمين در سال حجةالوداع را روشن مى ‏كند.[۳۳] از جمله مشهورترين آيات غدير آيه‏ اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[۳۴]«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده‏ اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى ‏كند»

آنچه در اينجا قابل ذكر است اينكه: دستور اعلان ولايت على‏ عليه السلام از مدينه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد و كاروان عظيم با دو هدف حج و ولايت حركت كرد. همزمان با شروع حج مراحل جدى معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آغاز شد. هنگام عشاى روزه عرفه، خداوند بار ديگر دستور و برنامه منصوب كردن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را به پيامبرصلى الله عليه وآله داد.

اين مسئله از مهم‏ترين خطراتى بود كه جامعه مسلمين را تهديد مى‏ كرد و اين به دو علت بود: يكى آنكه فاصله چندانى با جاهليت گذشته نداشتند و بازگشت به آن مشكل نبود، و ديگر اينكه از ورودشان به اسلام هم دير زمانى نمى‏ گذشت و هنوز پايه‏ هاى اسلام در دل مردم آنچنان كه بايد مستحكم نشده بود. با اين اعلام كه خبر از نزديكى برنامه مى‏ داد پيامبرصلى الله عليه وآله تكذيب مردم و تحريكات منافقين را به ياد آورد و خود را در شرايطى سخت احساس كرد[۳۵]و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشك شد و فرمود«انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلَيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»[۳۶]اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از جاهليت فاصله گرفته ‏اند. من اينان را به اختيار خودشان يا به كمك جنگ‏ها به انقياد خود درآورده ‏ام. اكنون اگر بخواهم ديگرى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد[۳۷]

اين جهت را پيامبرصلى الله عليه وآله به چند تعبير ياد كردند:«قوم من به جاهليت قريب العهد هستند. من با آنان براى قبول دين جنگيده ‏ام و با اختيار يا اكراه در برابرم تسليم شده ‏اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم»؟و يا فرمود: «انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بِالاسْلامِ»[۳۸]

«پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود ترسيد كه به جاهليت باز گردند».

به تعبير ديگر:

اين يك امر طبيعى است كه هركس تازه متوجه اشتباه خود شده و از فكرى دست برداشته و گرايش جديدى پيدا كرده، زمانى لازم دارد تا آخرين بقاياى گذشته را از جان و تن خويش بزدايد، و در عمق و جوانب راه نو پرورده شود.

در چنين موقعيتى نوسانات وارده قبل از پخته شدن فكر، ممكن است باعث بازگشت به گذشته و دست برداشتن از اعتقاد جديد شود. شكى نيست كه فاصله آن روز اسلام با اولين اعلان خروج از جاهليت ۲۳سال بيشتر نبود. چه بسيار بودند كسانى كه فاصله آنان با جاهليت به ده سال اخير پس از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله باز مى‏ گشت. عده‏ اى از آنان با جاهليت يك سال بيشتر فاصله نداشتند و از فتح مكه مسلمانى را آغاز كرده بودند.

درباره چنين جمعيتى كه هنوز با افكار و تعصبات جاهلى دست و پنجه نرم مى‏ كردند و هنوز ريشه‏ هاى اعتقادى اسلام را به خوبى درنيافته بودند، راه بازگشت به جاهليت چندان دشوار نبود، به خصوص آنكه يادآورى خاطره‏ هاى جنگ‏هاى بدر و احد و خندق و خيبر و فتح مكه نيز عوامل آماده‏اى براى تحريك آنان بود. اين نكته جدى نيز در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان يكى از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنين تعبير فرمود:«انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلِيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»[۳۹]با كراهت جنگيده ‏ام تا آنكه در برابر من تسليم شده ‏اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم؟ در حديث ديگرى تازه مسلمان بودن آنان را مطرح مى ‏كند و مى‏ فرمايد:«انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بالاسْلامِ فَاخْشى انْ يَضْطَرِبُوا»

پانویس

  1. ژرفاى غدير: ص ۱۱۸.
  2. زلال غدير (مجموعه مقالات) : ش ۱ ص ۸۹  - ۶۹ .
  3. طبقات ابن ‏سعد: ج ۱ ص ۲۶۰. تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۲۴۰. نهاية الارب فى فنون الادب: ج ۱۸ ص ۱۰۸.
  4. انساب الاشراف: ج ۱ ص ۳۶۸. البدء و التاريخ: ج ۴ ص ۲۳۹. التنبيه و الاشراف: ص ۲۳۵. فتح البارى: ج ۸ ص ۸۷ : خرجنا مع رسول‏اللَّه۹ الى غزوة تبوك، زيادة على ثلاثين الفاً. ، و گرنه آمار سپاه اسلام را هفتاد هزار عمدة القارى: ج ۱۸ ص ۴۵، از ابوزرعه رازى. ، يك صد هزار تاريخ ابن‏خلدون: ج ۱ ص ۲۰۴.
  5. انساب الاشراف: ج ۲ ص ۹۵.
  6. الطبقات الكبرى: ج ۲ ص ۱۳۱. امتاع الاسماء: ج ۲ ص ۱۰۳.
  7. تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۱۳۲. الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۱.
  8. تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۱۴۸.
  9. الكافى: ج ۴ ص ۲۴۹: ذكر رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله الحج. فكتب الى من بلغه كتابه. فمن دخل الاسلام. ان رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله يرد الحج. يؤذنهم بذلك ليحجّ من اطاق الحج، فاقبل الناس. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۹۶. وسائل الشيعة: ج ۱۱ ص ۲۲۴.
  10. الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۱. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۴ ۳۸۳.
  11. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۲. تفسير صافى: ج ۲ ص ۵۳ . تفسير الثقلين: ج ۲ ص ۷۳. السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۰۸، عده‏اى ۹۰۰۰۰ نفر ۴ السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۰۸. الغدير: ج ۱ ص ۹. برخى ۱۱۴۰۰۰ نفر دانسته. المجموع (نووى) : ج ۷ ص ۱۰۳. الغدير: ج ۱ ص ۹. و برخى هم عدد ۱۲۰۰۰۰ و ۱۲۴۰۰۰ و بيشتر را آورده ‏اند. السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۰۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۰.همان، الغدير: ج ۱ ص ۲۹۶ ۹.
  12. صحيح مسلم: ج ۲ ص ۸۸۶ . سنن ابى‏ داوود: ج ۲ ص ۱۸۲. مسند احمد: ج ۳ ص ۳۰. سنن دارمى: ج ۲ ص ۴۵. انساب الاشراف: ج ۱ ص ۴۷۴. ابوالطفيل عامر بن واثله نيز در جنگ احد متولد شده، و در حجةالوداع هشت ساله بود. اسد الغابة: ج ۳ ص ۱۴۳.
  13. آخرين سفر رسول‏خداصلى الله عليه وآله )ياورى( : ص ۱۲۰  - ۱۱۱.
  14. احقاق الحق: ج ۲۵ ص ۲۳۴  - ۱۳۲
  15. تاريخ پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله )آيتى( ، در بحث‏هاى مربوط به غزوه‏هاى آن حضرت. تاريخ سياسى اسلام: ج ۱ ص ۶۲۱ .
  16. تاريخ سياسى اسلام: ج ۱ ص ۳۱۲ ۳۱۱. .
  17. مجمع الزوائد: ج ۸ ص ۲۴۱  - ۲۳۰. الصحيح من سيرة النبى الاعظم‏صلى الله عليه وآله: ج ۱ ص ۱۷۴. تاريخ سياسى اسلام: ج ۱ ص ۱۲۹.
  18. نساء /  ۷۷
  19. نهج البلاغه: خطبه ۲۰۱.
  20. ۳ آل‏ عمران /  ۷۲.
  21. نحل /  ۱۰۶.
  22. انساب الاشراف: ج ۵ ص ۵۲ . تاريخ المدينة: ج ۲ ص ۱۰۲۰. تاريخ سياسى اسلام: ج ۲ ص ۱۶۴ ۱۵۲ ۹۹  - ۸۹.
  23. حجرات /  ۱۴.
  24. تاريخ طبرى.
  25. الاغانى: ج ۶ ص ۳۵۵. تاريخ سياسى اسلام: ج ۲ ص ۳۹۳.
  26. تاريخ طبرى: ج ۶ ص ۱۷۶.
  27. تاريخ العرب و الاسلام: ص ۷.
  28. تاريخ الامم و الملوك )تاريخ طبرى( : ج ۲ ص ۴۳۶. الكامل فى التاريخ: ج ۲ ص ۲۱۸، با ابهام در نقل خبر. دلايل النبوة: ج ۷ ص ۱۸۵  - ۱۸۱.
  29. مائده /  ۳.
  30. تاريخ يعقوبى: ج ۲ ص ۱۱۲. البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۲۸. السيرة الحلبيبة: ج ۳ ص ۲۷۴. چون حديث غدير از مشهورترين روايت‏ ها در باب امامت است، عمده علما و دانشمندان در كتاب‏ هاى خودشان به آن اشاره كرده ‏اند. براى اطلاع بيشتر به الغدير علامه امينى و احقاق الحق مراجعه فرماييد. ناگفته نماند كه سخنرانى پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله در منابع شيعيان بسيار مفصل‏ تر و طولانى‏ تر از اين مقدار است، و ما قدر مشترك را آورديم. براى وقوف كامل به متن تفصيلى سخنرانى و توضيح و تفسير بعضى از گفتار آن حضرت مراجعه شود به: بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۷  - ۲۰۴. الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۶۰  - ۱۳۹.
  31. ژرفاى غدير: ص ۱۲۰.
  32. ژرفاى غدير: ص ۱۱۸. اسرار غدير: ص  ۲۱۶ ۲۳. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۱۰ ۱۰۷ ۹۶  - ۹۴.  
  33. ژرفاى غدير: ص ۱۱۸. اسرار غدير: ص  ۲۱۶ ۲۳. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۱۰ ۱۰۷ ۹۶  - ۹۴.  
  34. مائده /  ۶۷ .
  35. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۵۲  - ۵۱ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ .
  36. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷ ۴۰.
  37. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷. الاقبال: ج ص ۴۵۹  - ۴۵۳.
  38. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱. : »مردم تازه مسلمان شده ‏اند« ؛ و يا در روايت آمده: »فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَرْجِعُوا الى جاهِلِيَّةٍ«۴ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷.
  39. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷.