خبیث: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
(صفحه‌ای تازه حاوی « == آيه «ما كانَ اللَّه لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَ...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:


اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:




خط ۱۸: خط ۱۹:
اى مردم، خداوند عز و جل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى ‏كند.<ref>سرار غدير: ص ۱۵۰ بخش ۶ .</ref>
اى مردم، خداوند عز و جل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى ‏كند.<ref>سرار غدير: ص ۱۵۰ بخش ۶ .</ref>


2-  موقعيت تاريخى
'''موقعيت تاريخى'''


پيامبرصلى الله عليه وآله در اواسط خطبه غدير كه از اصل اعلان ولايت فراغت يافت، به عنوان مقدمه‏اى براى شناخت و معرفى دوستان و دشمنان اهل‏بيت‏عليهم السلام، مسئله امتحان الهى و هدف از آن را درباره غدير مطرح فرمود تا مردم خود را در معرض چنين امتحانى بدانند.
پيامبر صلى الله عليه و آله در اواسط خطبه غدير كه از اصل اعلان ولايت فراغت يافت، به عنوان مقدمه ‏اى براى شناخت و معرفى دوستان و دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام، مسئله امتحان الهى و هدف از آن را درباره غدير مطرح فرمود تا مردم خود را در معرض چنين امتحانى بدانند.


آن حضرت اين مهم را با اقتباس از نيمه اول آيه ۱۷۹ سوره آل عمران مطرح مى‏ فرمايد و آن را در كلام خود تضمين مى‏ نمايد. اين آيه در قرآن با عبارت «لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ»آمده، و در خطبه «لِيَذَرَكُمْ» آمده تا جنبه خطاب حفظ شود.


آن حضرت اين مهم را با اقتباس از نيمه اول آيه 179 سوره آل عمران مطرح مى‏فرمايد و آن را در كلام خود تضمين مى‏نمايد. اين آيه در قرآن با عبارت »لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ« آمده، و در خطبه »لِيَذَرَكُمْ« آمده تا جنبه خطاب حفظ شود.




3-  موقعيت قرآنى
'''موقعيت قرآنى'''


آيه مزبور در قرآن، در سياق آياتى درباره امتحان الهى است كه از آيه 176 آغاز مى‏شود و تا آيه 180 ادامه مى‏يابد، و در اين چند آيه ثقل مطلب در همين آيه 179 است كه در آن سه فراز مهم به ميان آمده است: رها نكردن مؤمنين به حال خود، لزوم جداسازى نيك و بد، و اطلاع ندادن از سرانجام امتحان.
آيه مزبور در قرآن، در سياق آياتى درباره امتحان الهى است كه از آيه ۱۷۶ آغاز مى‏ شود و تا آيه 180 ادامه مى ‏يابد، و در اين چند آيه ثقل مطلب در همين آيه ۱۷۹ است كه در آن سه فراز مهم به ميان آمده است: رها نكردن مؤمنين به حال خود، لزوم جداسازى نيک و بد، و اطلاع ندادن از سرانجام امتحان.


 
'''<br />تحليل اعتقادى'''
4-  تحليل اعتقادى


تحليل اعتقادى اول
تحليل اعتقادى اول


آنچه مى‏تواند تفسير عميقى از اين آيه را با توجه به كلام پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير به ما ارائه دهد اين است كه آن حضرت پس از بيانات مفصل درباره ولايت اهل‏بيت‏عليهم السلام اين آيه را به ميان مى‏آورد و لذا از مفاهيم آيه در رابطه با ولايت سه نكته مهم براى ما روشن مى‏شود:
آنچه مى‏تواند تفسير عميقى از اين آيه را با توجه به كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير به ما ارائه دهد اين است كه آن حضرت پس از بيانات مفصل درباره ولايت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام اين آيه را به ميان مى‏آورد و لذا از مفاهيم آيه در رابطه با ولايت سه نكته مهم براى ما روشن مى‏ شود:
 


نكته اول: لزوم آزمايش درباره ولايت


از عبارت »عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ« استفاده مى‏شود كه خدا مردم را به همين ظواهرى كه از خود بروز داده‏اند رها نمى‏كند و بايد باطن‏ها و ضماير آشكار گردد؛ و اين از طرف خداوند قطعى است و گذشت درباره آن معنى ندارد. چه قبل از غدير و چه در برنامه غدير و چه بعد از آن بسيارى بودند كه با چرب زبانى حتى خود را از ديگران جلو مى‏انداختند و اظهار سرور از اين مقام اهل‏بيت‏عليهم السلام مى‏نمودند، ولى در روزهاى امتحان جلوه ديگر خود را خيلى زود نشان دادند.


'''نكته اول: لزوم آزمايش درباره ولايت'''


آيا جاى تعجب نيست كه تاريخ نشان دهد اولين كسانى كه در غدير با اميرالمؤمنين‏عليه السلام بيعت نمودند و خود را از ديگران جلو انداختند، همان‏هايى بودند كه زودتر از همه آن بيعت را شكستند و پيش از همه پيمان خود را زير پا گذاشتند. آنان عبارت بودند از ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه و زبير، كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله يكى پس از ديگرى رو در روى اميرالمؤمنين‏عليه السلام ايستادند.××× 1 عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 195. ×××
از عبارت «عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ» استفاده مى‏ شود كه خدا مردم را به همين ظواهرى كه از خود بروز داده ‏اند رها نمى ‏كند و بايد باطن ‏ها و ضماير آشكار گردد؛ و اين از طرف خداوند قطعى است و گذشت درباره آن معنى ندارد. چه قبل از غدير و چه در برنامه غدير و چه بعد از آن بسيارى بودند كه با چرب زبانى حتى خود را از ديگران جلو مى ‏انداختند و اظهار سرور از اين مقام اهل‏ بيت ‏عليهم السلام مى‏نمودند، ولى در روزهاى امتحان جلوه ديگر خود را خيلى زود نشان دادند.


آيا جاى تعجب نيست كه تاريخ نشان دهد اولين كسانى كه در غدير با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيعت نمودند و خود را از ديگران جلو انداختند، همان‏ هايى بودند كه زودتر از همه آن بيعت را شكستند و پيش از همه پيمان خود را زير پا گذاشتند. آنان عبارت بودند از ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه و زبير، كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله يكى پس از ديگرى رو در روى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام ايستادند.<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۵.</ref>


جالب‏تر اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان آورد كه گويا از همه خوشحال‏تر است: »بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابى‏طالِبٍ! هَنيئاً لَكَ! اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ« : »افتخار برايت باد، گوارايت باد، اى پسر ابى‏طالب! خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده‏اى«!!××× 2 عوالم العلوم: ج / 15 ص 65 . ×××
جالب‏تر اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان آورد كه گويا از همه خوشحا‏تر است: «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابى‏طالِبٍ! هَنيئاً لَكَ! اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» : «افتخار برايت باد، گوارايت باد، اى پسر ابیطالب! خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده ‏اى»!!<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۵ .</ref>


در غدير صد و بيست هزار نفر با پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بيعت كردند كه قبل از آن هم بارها به ولايت على ‏عليه السلام اقرار كرده بودند. اينان در غدير نزد پيام‏ آور ولايت با صداى بلند اقرار كردند كه ما با قلب و جان و زبان و دست با تو بيعت مى‏كنيم، و قول دادند كه اين پيمان را نشكنند و تغييرى در آن ندهند و آن را به نسل‏هاى آينده برسانند.


در غدير صد و بيست هزار نفر با پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏عليه السلام بيعت كردند كه قبل از آن هم بارها به ولايت على‏عليه السلام اقرار كرده بودند. اينان در غدير نزد پيام‏آور ولايت با صداى بلند اقرار كردند كه ما با قلب و جان و زبان و دست با تو بيعت مى‏كنيم، و قول دادند كه اين پيمان را نشكنند و تغييرى در آن ندهند و آن را به نسل‏هاى آينده برسانند.





نسخهٔ ‏۹ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۰:۴۸

آيه «ما كانَ اللَّه لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ...»[۱]

  بزرگ ‏ترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه ‏اى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى ‏توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى‏ توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه ‏هاى مختلف به ميان آمد.

پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشاره و صراحت پيش ‏بينى فرمود، و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به ۱۱ آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از آيه ۱۷۹ سوره آل عمران است:

«ما كانَ اللَّه لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّه لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّه يَجْتَبِى مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ، فَآمِنُوا بِاللَّه وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ» :

«خداوند مؤمنين را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى‏ كند، ولى خدا از پيامبرانش هر كس را بخواهد انتخاب مى ‏كند. پس به خدا و پيامبرانش ايمان آوريد، و اگر ايمان آوريد و تقوى پيشه كنيد براى شما اجر عظيمى خواهد بود» .

اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:


متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ، وَ ما كانَ اللَّه لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ:

اى مردم، خداوند عز و جل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى ‏كند.[۲]

موقعيت تاريخى

پيامبر صلى الله عليه و آله در اواسط خطبه غدير كه از اصل اعلان ولايت فراغت يافت، به عنوان مقدمه ‏اى براى شناخت و معرفى دوستان و دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام، مسئله امتحان الهى و هدف از آن را درباره غدير مطرح فرمود تا مردم خود را در معرض چنين امتحانى بدانند.

آن حضرت اين مهم را با اقتباس از نيمه اول آيه ۱۷۹ سوره آل عمران مطرح مى‏ فرمايد و آن را در كلام خود تضمين مى‏ نمايد. اين آيه در قرآن با عبارت «لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ»آمده، و در خطبه «لِيَذَرَكُمْ» آمده تا جنبه خطاب حفظ شود.


موقعيت قرآنى

آيه مزبور در قرآن، در سياق آياتى درباره امتحان الهى است كه از آيه ۱۷۶ آغاز مى‏ شود و تا آيه 180 ادامه مى ‏يابد، و در اين چند آيه ثقل مطلب در همين آيه ۱۷۹ است كه در آن سه فراز مهم به ميان آمده است: رها نكردن مؤمنين به حال خود، لزوم جداسازى نيک و بد، و اطلاع ندادن از سرانجام امتحان.


تحليل اعتقادى

تحليل اعتقادى اول

آنچه مى‏تواند تفسير عميقى از اين آيه را با توجه به كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير به ما ارائه دهد اين است كه آن حضرت پس از بيانات مفصل درباره ولايت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام اين آيه را به ميان مى‏آورد و لذا از مفاهيم آيه در رابطه با ولايت سه نكته مهم براى ما روشن مى‏ شود:


نكته اول: لزوم آزمايش درباره ولايت

از عبارت «عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ» استفاده مى‏ شود كه خدا مردم را به همين ظواهرى كه از خود بروز داده ‏اند رها نمى ‏كند و بايد باطن ‏ها و ضماير آشكار گردد؛ و اين از طرف خداوند قطعى است و گذشت درباره آن معنى ندارد. چه قبل از غدير و چه در برنامه غدير و چه بعد از آن بسيارى بودند كه با چرب زبانى حتى خود را از ديگران جلو مى ‏انداختند و اظهار سرور از اين مقام اهل‏ بيت ‏عليهم السلام مى‏نمودند، ولى در روزهاى امتحان جلوه ديگر خود را خيلى زود نشان دادند.

آيا جاى تعجب نيست كه تاريخ نشان دهد اولين كسانى كه در غدير با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيعت نمودند و خود را از ديگران جلو انداختند، همان‏ هايى بودند كه زودتر از همه آن بيعت را شكستند و پيش از همه پيمان خود را زير پا گذاشتند. آنان عبارت بودند از ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه و زبير، كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله يكى پس از ديگرى رو در روى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام ايستادند.[۳]

جالب‏تر اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان آورد كه گويا از همه خوشحا‏تر است: «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابى‏طالِبٍ! هَنيئاً لَكَ! اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» : «افتخار برايت باد، گوارايت باد، اى پسر ابیطالب! خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده ‏اى»!![۴]

در غدير صد و بيست هزار نفر با پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بيعت كردند كه قبل از آن هم بارها به ولايت على ‏عليه السلام اقرار كرده بودند. اينان در غدير نزد پيام‏ آور ولايت با صداى بلند اقرار كردند كه ما با قلب و جان و زبان و دست با تو بيعت مى‏كنيم، و قول دادند كه اين پيمان را نشكنند و تغييرى در آن ندهند و آن را به نسل‏هاى آينده برسانند.


آيا چنين ميثاق بلند بالايى نياز به امتحان ندارد؟

آيا اين هفت وعده‏اى كه مردم به پيامبر عزيز و دلسوز خود دادند نبايد در بوته آزمايش قرار گيرد؟

آيا نبايد معلوم شود كسى كه دهان خود را از چنين مضمون والايى پر مى‏كند صادق است يا نه؟

آيا نبايد معلوم مى‏شد اين قلب‏ها با كينه‏اى عميق فاطمه‏عليها السلام را بين در و ديوار قرار خواهند داد؟

آيا نبايد روشن مى‏شد كه اين جان‏ها از احراق بيت ولايت لذت مى‏برند؟

آيا نبايد همه بفهمند كه اين زبان‏ها براى غصب خلافت به خاتم نبوت دروغ مى‏بندند و با ناسزا به على بن ابى‏طالب‏عليه السلام جان تازه‏اى مى‏گيرند؟

آيا نبايد اهل عالم خبر شوند كه اين دستان بيعت كننده جلوه ياس عصمت را با سيلى خونرنگ مى‏كنند، و همين دست‏ها طناب بر گردن صاحب غدير انداخته او را براى بيعت با ابوبكر مى‏كشند؟


با مرورى بر نمونه‏هاى فوق معناى آيه قرآن در خطابه غدير به خوبى در روحمان جا باز مى‏كند كه »انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ«!!؟ و ما از عمق جان خدا را مى‏خوانيم كه:


اى ربّ عدل حكيم، ميليون‏ها بار از تو سپاسگزاريم كه با امتحان‏هاى كمرشكن خود پس از پيامبرصلى الله عليه وآله، حقايق عظيمى را به ما نماياندى و اسرارى از تاريخ حيات آن حضرت و فرمايشات او را به ما فهماندى، و با اين آزمايش بزرگ ما را در برابر انحرافات و ضلالت‏ها چون فولاد آبديده نمودى؛ به گونه‏اى كه هر توطئه و ضلالتى را شعبه‏اى از سقيفه مى‏دانيم، و ادامه دهندگانِ راهِ صحيفه را از همين رهگذر مى‏شناسيم.


نكته دوم: معناى خبيث و طيب

جمله »حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ« كه مقصد نهايى معرفى شده به معناى ظهور عميق‏ترين زواياى وجودى هر كس از نظر ايمان و كفر است و از جهاتى مرتبط با جهات روحانى و جسمانى انسان است.


درباره »خبيث« و »طيّب« اين نكته قابل توجه است كه اگر ما »طيّب« را به معناى خوبِ خالص بگيريم كه هيچ غل و غش و فساد و پستى در آن راه ندارد و خير محض از آن مى‏جوشد، در اين صورت آنچه درجه‏اى از خالص بودن كمتر باشد به همان درجه »خبيث« خواهد بود. در مقابل اگر »خبيث« را بدِ خالص بدانيم كه تماماً غل و غش و فساد است و شر محض از آن مى‏جوشد، در اين صورت آنچه از ناخالصى فاصله بگيرد به همان درجه »طيب« خواهد بود.


در آيه قرآن و كلام پيامبرصلى الله عليه وآله دو عنوان خبيث و طيب به كار رفته، و از اين كيفيت مى‏توان استفاده كرد كه يك انسان هميشه تحت يكى از اين دو عنوان قابل معرفى است، اگر چه هميشه مقدارى خبث و طيب در وجود او مخلوط خواهد بود، و به صورت خالص بروز نخواهد كرد. آنچه در آيات و احاديث به عنوان »شقىّ« و »سعيد« نيز آمده بى‏ارتباط با چنين عنوانى نيست و به خبث و طيب باز مى‏گردد.


نكته سوم: منشأ طهارت و خباثت

از مجموعه بالا مى‏توان نتيجه گرفت كه »خبيث« و »طيب« مربوط به ذاتيات و اصالت‏هاى فرد است كه از روز »أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ« آغاز مى‏شود، و به پاكى و ناپاكى نسل‏هاى بعد مى‏رسد و از آنجا به طهارت مولد منتهى مى‏شود و انسانى با ذات طيب يا خبيث قدم در اين جهان مى‏گذارد. امورى كه اين انسان در دوران عمر خود با آنها برخورد مى‏كند و عكس العمل‏هايش در مقابل آنها از آن خميره نشأت مى‏گيرد.


در اين عكس العمل‏هاى انسان مسايل بسيارى هست كه ارزش مهمى ندارد و خداوند هم اصرارى در بروز آنها ندارد، ولى امر ولايت همان است كه خداوند تا عمقِ درون هر كس را درباره آن ظاهر نكند او را رها نمى‏كند و اين همان معنى است كه مى‏فرمايد: »لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ ...« .


اميرالمؤمنين‏عليه السلام اين آزمايش الهى را چنين ترسيم مى‏فرمايد: انَّ امْرَنا اهْلَ‏الْبَيْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا يَعْرِفُهُ وَ لا يُقِرُّ بِهِ الاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ اوْ نَبِىٌّ مُرْسَلٌ اوْ مُؤْمِنٌ نَجيبٌ امْتَحَنَ اللَّه قَلْبَهُ لِلايمانِ. يعنى: امر ولايت ما اهل‏بيت سخت و پيچيده است كه آن را نمى‏شناسد و بدان اقرار نمى‏كند مگر ملائكه مقرب يا پيامبر مرسل يا مؤمن نجيبى كه خداوند قلب او را براى ايمان امتحان كرده باشد.××× 1 بحار الانوار: ج 2 ص 196. ×××

مى‏بينيم عده‏اى حتى قادر به درك و معرفت مقام ولايت نيستند تا نوبت به اقرار آن برسد، چرا كه در مرحله اقرار صفى بزرگ از ملائكه و پيامبران و مؤمنين در انتظار اين امتحان بزرگ الهى ايستاده‏اند. اينها همه حاكى از عمق اين آزمايش و پيچيده بودن آن است كه حضور در آن نياز به پشتوانه‏اى قوى دارد.


آنگاه اميرالمؤمنين‏عليه السلام در فرازى ديگر از سخنان دُرَربارش نتيجه شيرين اين آزمايش الهى را چنين بيان مى‏نمايد: ما مِنْ عَبْدٍ مِنْ عَبيدِ اللَّه مِمَّنِ امْتَحَنَ اللَّه قَلْبَهُ لِلايمانِ الاّ وَ يَجِدُ حُبَّنا اهْلَ‏الْبَيْتِ عَلى قَلْبِهِ فَهُوَ يُحِبُّنا، وَ ما مِنْ عَبْدٍ مِنْ عَبيدِ اللَّه مِمَّنْ سَخِطَ اللَّه عَلَيْهِ الاّ وَ يَجِدُ بُغْضَنا عَلى قَلْبِهِ فَهُوَ يُبْغِضُنا:


هيچ بنده‏اى از بندگان خدا نيست كه خداوند قلب او را از جهت ايمان امتحان كرده باشد مگر آنكه محبت ما اهل‏بيت را در قلب خويش مى‏يابد و در نتيجه ما را دوست دارد، و هيچ بنده‏اى از بندگان خدا نيست كه خدا بر او غضب كرده باشد و از او ناراضى باشد مگر آنكه بغض و عداوت ما را در قلب خويش مى‏يابد، و در نتيجه ما را دشمن مى‏دارد.××× 1 مناقب اميرالمؤمنين‏عليه السلام )محمد بن سليمان كوفى( : ج 2 ص 106. الغارات: ج 2 ص 911. ×××


تحليل اعتقادى دوم

جا دارد در اينجا دو منشأ اصيل طيب و خبيث بودن را در سايه كلام معصومين‏عليهم السلام با ظرافت بيشترى مطرح كنيم: »أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ« در عالم ذرّ، طيب ولادت و شرك شيطان در انعقاد نطفه، كه شامل شش بحث خواهد بود.


بحث اول: ولايت در عالم ذرّ و روز الَسْت

به تصريح قرآن خداوند از همه بنى‏آدم پيمان گرفته است، كه از آن روز ميثاق به »عالم ذرّ« و »روز الَسْت« تعبير مى‏كنيم: »وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ...« .××× 2 اعراف /  172. ××× نگاهى به جزئيات اين ميثاق پرده از اصالت‏ها و ذاتيات خميره انسان‏ها بر مى‏دارد كه طيب و خبيث نتيجه آن است.

از آنجا كه ولايت امامان‏عليهم السلام به معناى صاحب اختيارى مطلق ايشان بر مردم است و اين ولايت همانند ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله است و در غدير ولايت به همين مطابقت مطرح شده، در نهايت ولايت پيامبر و ائمه‏عليهم السلام در سايه ولايت و صاحب اختيارى خداوند بر خلقش به يك معناى واحد باز مى‏گردد كه اطاعت مطلق از امر و نهى اوست.


لذا سر باز زدن از دستور امامان معصوم‏عليهم السلام فرقى با سرپيچى از اوامر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله ندارد و اطاعت نكردن از مقام نبوت و امامت هيچ فرقى با سرپيچى از فرمان الهى ندارد.


بنابراين منكرين ولايت دوازده امام‏عليهم السلام منكر ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله و در مرتبه بالاتر منكر ولايت و صاحب اختيارى خداوند هستند. اين انكار در آغاز خلقت در سايه امتحانى بزرگ بروز كرده و امام صادق‏عليه السلام در حديثى ماجراى آن را مفصلاً فرموده كه ملخص آن چنين است:


خداوند در آغاز خلقت )عالم ذر( مردم را امتحان نمود و اصحاب يمين و شِمال )راست و چپ( را معرفى كرد. آن امتحان بدين صورت بود كه آتش بزرگى شعله‏ور ساخت و به اصحاب شِمال دستور داد وارد آن شوند و وعده داد كه آن را بر ايشان سرد و سلامت نمايد. آنان سر باز زدند و اظهار كردند كه ما از آتش فرار مى‏كنيم و تو ما را به دخول آن امر مى‏كنى؟ اگر به اصحاب يمين هم چنين فرمانى دهى عمل نمى‏كنند!!


آنگاه به اصحاب يمين دستور داد داخل آتش شوند. همگى هجوم آوردند و داخل آن شدند و خدا آتش را بر ايشان سرد و سلامت قرار داد.


آنگاه از همه پرسيد: »أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ« ، آيا من پروردگار شما نيستم؟ اصحاب يمين با اختيار و ميل خويش گفتند: آرى، و اصحاب شِمال با كراهت گفتند: آرى، ولى خداوند پيمان همه را گرفت.××× 1 بحار الانوار: ج 5 ص 245 و ج 99 ص 218. ×××

بنابراين، مى‏بينيم كه در آن روز هم از پذيرفتن ولايت و صاحب اختيارى خداوند و اطاعت مطلق از فرامين پروردگار برتافتند و سرباز زدند. با به خاطر سپردن كيفيت »بَلى« گفتن اصحاب يمين و شِمال، به استقبال حديثى از پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏رويم كه جزئيات ديگرى از اين ماجرا را بيان مى‏كند، آنجا كه به اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمود:


انْتَ الَّذِى احْتَجَّ اللَّه بِهِ فِى ابْتِداءِ الْخَلْقِ حَيْثُ اقامَهُمْ فَقالَ: الَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ فَقالُوا جَميعاً: بَلى فَقالَ: وَ مُحَمَّدٌ رَسُولى؟ فَقالُوا جَميعاً: بَلى فَقالَ: وَ عَلِىٌّ اميرُالْمُؤْمِنينَ؟ فَقالَ الْخَلْقُ جَميعاً: لا! اسْتِكْباراً وَ عُتُوّاً عَنْ وِلايَتِكَ الاّ نَفَرٌ قَليلٌ، وَ هُمْ اقَلُّ الْقَليلِ، وَ هُمْ اصْحابُ الْيَمينِ:


تو آن كسى هستى كه خداوند در ابتداى خلقت به وسيله او بر مردم اتمام حجت كرد، آنگاه ايشان را در پيشگاه خويش قرار داد و فرمود: آيا پروردگار شما نيستم؟ همگى گفتند: بلى. فرمود: آيا محمد پيامبر من نيست؟ همگى گفتند: بلى. فرمود: آيا على اميرالمؤمنين نيست؟ همگى گفتند: نه! از روى تكبر و سرپيچى از ولايت تو، مگر عده كمى كه بسيار كم بودند و آنان اصحاب يمين‏اند.××× 1 بحار الانوار: ج 26 ص 294 285 272. اليقين: ص 282 213. ×××


در اين جلوه از عالم ذرّ مى‏بينيم همانان كه در حديث اول از اجابت فرمان پروردگار سر باز زدند، اينك كه همان گوينده »أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ« از آنان سه اقرار مى‏خواهد: توحيد و نبوت و امامت، در مورد سوم در مقابل او قد علم مى‏كنند و پاسخ منفى مى‏دهند، و عجيب اينكه عده‏شان هم بسيار بلكه اكثريت است!


همان گونه كه در اين جهان جلوه كرده و بلى گويان به على بن ابى‏طالب‏عليه السلام هميشه در اقليت بوده‏اند، و منكرين خلافت بلا فصل او و يازده امام‏عليهم السلام با نشان توحيد و نبوت از پذيرفتن مقام آنان سرباز زده‏اند. آثار عالم ذرّ در دنيا ظهور مى‏يابد و صاحب ولايت آن را تشخيص مى‏دهد چنانكه ابليس روزى با اميرالمؤمنين‏عليه السلام رو به رو شد و اين نكته را درباره روز ميثاق براى حضرت بازگو كرد و گفت:

آنگاه كه خداوند آدم را خلق كرد و نسل او را مانند ذراتى از صلبش بيرون آورد و از آنان پيمان گرفت: »أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ« ؟ گفتند: آرى. خداوند آنان را بر خودشان شاهد گرفت و ميثاق محمد و تو را -  يا على -  گرفت و همه را به تو شناساند و روح همه را به تو معرفى كرد. لذا هيچ كس به تو اظهار نمى‏كند كه دوستت دارد مگر آنكه تو او را مى‏شناسى، و هيچ كس به تو اظهار نمى‏كند كه تو را مبغوض مى‏دارد مگر آنكه او را مى‏شناسى.××× 1 بحار الانوار: ج 39 ص 178 ح 21. ×××


دنباله اين مسير بسيار روشن است كه عالم ذر را به بهشت و جهنم وصل مى‏نمايد.


امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: خداوند از شيعيان ما پيمان گرفت همان گونه كه از بنى آدم پيمان گرفت، آنجا كه مى‏فرمايد: »وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى« . پس هر كس به ميثاق خود وفا كند خداوند نيز با بهشت به او وفا مى‏كند، و هر كس ما را مبغوض بدارد و حق ما را ادا نكند در آتش هميشگى و دائمى خواهد بود.××× 2 بحار الانوار: ج 2 ص 190 ح 24. ×××


بحث دوم: ارتباط ولايت با طيب ولادت

از عوامل ريشه‏اى در طيب بودن و خباثت، كيفيت انعقاد نطفه انسان است. ارتباط مستقيم اين مسئله با پذيرفتن ولايت اهل‏بيت‏عليهم السلام از مسلمات است و احاديث بسيارى درباره آن وارد شده و عملاً نيز به اثبات رسيده است. در احاديثى »طيب الولادة« آغاز نعمت‏ها شمرده شده كه بايد به خاطر آن شكر خاصى از درگاه ايزدى نمود.


پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: مَنْ احَبَّنا اهْلَ‏الْبَيْتِ فَلْيَحْمِدِ اللَّه عَلى اوَّلِ النِّعَمِ. قيلَ: وَ ما اوَّلُ النِّعَمِ؟ قالَ: طيبُ الْوِلادَةِ؛ لايُحِبُّنا الاّ مَنْ طابَتْ وِلادَتُهُ: هر كس ما اهل‏بيت را دوست دارد خدا را بر اولينِ نعمت‏ها سپاس گويد. پرسيدند: اولين نعمت‏ها چيست؟ فرمود: پاكىِ ولادت. سپس فرمود: ما را دوست نمى‏دارد مگر كسى كه ولادتش پاك باشد.××× 3 بحار الانوار: ج 27 ص 145 ح 3، ص 150 ح 18، ص 152 ح 23. ×××

شكى نيست كه منظور از »طيب الولادة« و »پاكى ولادت« حلال زادگى است كه نقطه مقابل آن حرام زادگى و از زنا متولد شدن و يا در ايام حيض باردار شدن مادر است. چنانكه اميرالمؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايد: لا يُحِبُّنا وَلَدُ زِنا اوْ مَنْ حَمَلَتْ بِهِ امُّهُ فى حَيْضِها: دوست نمى‏دارد ما را ولدالزنا يا كسى كه مادرش در ايام حيض به او حامله شده باشد.××× 1 بحار الانوار: ج 27 ص 148 ح 11. ×××


در احاديث بعدى اين مطلب بيشتر روشن خواهد شد.


اميرالمؤمنين‏عليه السلام در ارتباط طهارت نسل با پذيرش ولايت نكته ظريفى فرموده است: اگر امور به دست مردم بود )و همين انتخاب ظاهرى بود( احدى را بر ما مقدم نمى‏داشتند و نمى‏پذيرفتند، ولى خداوند است كه هر كس را بخواهد به رحمت خويش اختصاص مى‏دهد.


سپس در بيان آن رحمت الهى فرمود: پس خدا را شكر كنيد بر آنچه شما را اختصاص داده از آغاز نعمت‏ها. سپس فرمود: منظورم طيب الولادة و پاكى در تولد است.××× 2 بحار الانوار: ج 10 ص 99. ×××


پيداست كه حلال زادگى به معناى ازدواج صحيح پدر و مادر و خيانت نكردن مادر به پدر است كه در تمام ملل جهان معتبر است و از نظر اسلام هم ازدواج هر قومى محترم است، چنانكه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: انَّ لِكُلِّ قَوْمٍ نِكاحاً××× 3 وسائل الشيعة: ج 17 ص 299. ×××، يعنى: هر قومى نكاحى معتبر دارند، و امام صادق‏عليه السلام فرمود: نِكاحُ اهْلِ الشِّرْكِ جائِزٌ، يعنى: ازدواج مشركين از نظر اسلام معتبر است.××× 4 وسائل الشيعة: ج 15 ص 80 . ×××


امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: مَنْ وَجَدَ بَرْدَ حُبِّنا عَلى قَلْبِهِ فَلْيُكْثِرِ الدُّعاءَ لامِّهِ فَانَّها لَمْ تَخُنْ اباهُ، يعنى: هر كس خُنكى و لذت محبت ما را بر قلب خويش احساس كرد براى مادرش بسيار دعا كند، چرا كه اين علامت آن است كه مادرش به پدرش خيانت نكرده است.××× 1 بحار الانوار: ج 27 ص 146 ح 6 . ×××


آن قدر اين مسئله بنيادى است كه در حديث ديگر مى‏فرمايد: انَّ افْضَلَ فَضائِلِ شيعَتِنا انَّ الْعَواهِرَ لَمْ يَلِدْنَهُمْ فى جاهِلِيَّةٍ وَ لا اسْلامٍ، يعنى: بالاترين فضيلت شيعيان ما اين است كه زناكاران آنان را به دنيا نياورده‏اند، چه در جاهليت و چه در اسلام.××× 2 بحار الانوار: ج 27 ص 149. ×××


شايد منظور از جاهليت كه در برابر اسلام ذكر شده، فقط زمان جاهليت عصر بعثت نباشد، بلكه قبل از مسلمان شدن شخص يا والدينش در هر زمانى منظور باشد كه در آن دوران نيز از نسل پاك و پدر و مادرى با ازدواج صحيح در قوم و ملت و دين خود به دنيا آمده‏اند.


بسيار شنيدنى است كه »طيبِ مولد« به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله وارد متن جامعه شده و »محبت على‏عليه السلام« ضابطه قطعى آن قرار گرفته، آنجا كه فرمود: امتحان كنيد فرزندان خود را با حبّ على بن ابى‏طالب. هر فرزندى كه محبت او را داشت بدانيد كه از حلال زادگى اوست، و هر فرزندى كه بغض او را داشت بدانيد كه از حرام زادگى‏اش است« .××× 3 بحار الانوار: ج 27 ص 156 ح 30. ×××


سپس اين ضابطه به مرحله عمل رسيد چنانكه جابر انصارى مى‏گويد: از آن پس ما محبت على‏عليه السلام را بر فرزندانمان عرضه مى‏كرديم. هر كدام كه على‏عليه السلام را دوست داشت مى‏فهميديم كه فرزند خودمان است، و هر كدام على‏عليه السلام را مبغوض مى‏داشت او را فرزند خود نمى‏دانستيم )يعنى مى‏فهميديم كه مادرش خيانت كرده است( .××× 4 بحار الانوار: ج 27 ص 151. ×××


امام صادق‏عليه السلام پرده از حقيقت بر مى‏دارد و آن را با صراحت چنين بيان مى‏فرمايد: دوست نمى‏دارد ما را مگر كسى كه ولادتش طيب و پاك باشد، و دشمن نمى‏دارد ما را مگر كسى كه او را به پدرش ملحق كرده باشند، در حالى كه مادرش از مرد ديگرى به او باردار شده ولى او را به شوهرش منسوب مى‏كند و او را وادار به پذيرش او مى‏نمايد!××× 1 بحار الانوار: ج 27 ص 152. ×××


بحث سوم: ارتباط ولايت با خبث ولادت

در مقابل »طيب الولادة« و آثار آن كه ذكر شد »خبث الولادة« قرار دارد كه از منشأهاى اصلى خباثت است، و در احاديث به عنوان يك ضابطه مسلَّم بدان تصريح شده است.


پيامبرصلى الله عليه وآله به اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمود: تو را دوست نمى‏دارد مگر كسى كه ولادتش پاك است و تو را دشمن نمى‏دارد مگر كسى كه ولادتش خبيث و ناپاك است.××× 2 بحار الانوار: ج 27 ص 146 145 و ج 36 ص 246 و ج 38 ص 100. ×××


صريح‏تر از اين فرمود: هر كس عترت مرا دوست نداشته باشد يكى از اين سه است: يا منافق است، يا زنازاده است، و يا كسى است كه مادرش در غير طهارت از حيض به او حامله شده است« .××× 3 بحار الانوار: ج 27 ص 147 ح 8 . ×××


اميرالمؤمنين‏عليه السلام كلمه »وَلَد حَلال« را به صراحت در حديثى چنين فرمود: دروغ مى‏گويد كسى كه گمان مى‏كند از حلال به دنيا آمده در حالى كه مرا و امامان از فرزندان مرا مبغوض مى‏دارد.××× 4 بحار الانوار: ج 27 ص 145. ×××


بحث چهارم: ارتباط ولايت با شرك شيطان

شركت شيطان در عمل انسان كه به شريك بودن او در آن عمل باز مى‏گردد از عوامل قطعى در خباثت است و در پذيرش ولايت اهل‏بيت‏عليهم السلام اثر يقينى دارد.


خداوند در قرآن به صراحت مى‏فرمايد: »وَ شارِكْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ«××× 5 اسراء /  64 . ×××، و بايد ديد آثار اين شرك شيطان در كجا ظاهر مى‏شود.

براى حذر از شركت شيطان از لسان خود او شنيدن بياد ماندنى‏تر است، چرا كه او خوب از كار خود و تأثير آن آگاه است و سماجتى عجيب بر آن دارد. روزى ابليس در برابر اميرالمؤمنين‏عليه السلام ظاهر شد و گفت: من با دشمنان تو در اموال و اولاد شركت كرده‏ام!××× 1 بحار الانوار: ج 27 ص 251. ××× و در مقابل گفت: به خدا قسم با احدى از محبينت در مادرشان شريك نشده‏ام!××× 2 بحار الانوار: ج 18 ص 88 . ×××


و روزى ديگر به آن حضرت گفت: اى پسر ابى‏طالب، كسى نيست كه تو را مبغوض بدارد مگر اينكه با پدرش در رحم مادرش و در فرزند و مالش شريك بوده‏ام.


كتاب خدا را خوانده‏اى كه مى‏فرمايد: »وَ شارِكْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ ...« .××× 3 بحار الانوار: ج 39 ص 178 ح 21. ×××


از مسايل پيچيده خلقت كيفيت شركت شيطان در انعقاد نطفه است كه نتيجه‏اش خبث ولادت مى‏شود. در اين باره دو حديث در دو جهت مى‏آوريم:


امام باقرعليه السلام درباره زنا مى‏فرمايد: وقتى مردى زنا مى‏كند شيطان هم شركت مى‏كند و هر دو با هم عمل را انجام مى‏دهند در حالى كه يك نطفه است و فرزند از آن به وجود مى‏آيد و شركت شيطان مى‏شود.××× 4 وسائل الشيعة: ج 20 ص 312. ×××


امام صادق‏عليه السلام درباره موارد غير زنا نيز از حضور شيطان بر حذر مى‏دارد و مى‏فرمايد: هر گاه مردى به همسرش نزديك شود و براى عمل زناشويى كنار او قرار گيرد شيطان در آنجا حاضر مى‏شود. اگر نام خدا را بر زبان آورد شيطان از او دور مى‏شود، ولى اگر بدون ذكر نام خدا كار را انجام دهد شيطان شركت مى‏كند، و عمل زناشويى از هر دو با هم واقع مى‏شود در حالى كه نطفه يكى است.

از امام جعفر صادق‏عليه السلام پرسيدند: اين از كجا معلوم مى‏شود؟ فرمود: از حب و بغض ما.××× 1 وسائل الشيعة: ج 20 ص 113. ×××


نمونه ديگرى كه شركت شيطان در اموال و اولاد را با هم ترسيم مى‏كند و ثمره شوم آن را گوشزد مى‏نمايد، كلام اميرالمؤمنين‏عليه السلام است كه مى‏فرمايد:


ابوبكر و عمر حق ما را غصب كردند و با آن كنيزانى خريدند و زن‏ها را به ازدواج در آوردند. بدانيد كه ما شيعيانمان را از جهت حقوقمان حلال قرار داديم تا ولادتشان طيب باشد. يعنى اموال اهل‏بيت‏عليهم السلام كه غصب شده و قيمت كنيزان و مهريه زنان قرار داده شده اين ازدواج را مشوّه ساخته و ولادت آنان را از اين جهت هم ناپاك ساخته است.××× 2 بحار الانوار: ج 27 ص 147 ح 7. ×××


بحث پنجم: آثار طهارت مولد در قيامت

منظور از طهارت مولد نتيجه نهايى آن در روز جزاست و اين طهارت با طهارت بهشت پيوند خورده و آن روز همه حلال زادگان علنى و شناخته مى‏شوند.


پيامبرصلى الله عليه وآله به اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمود: روز قيامت مردم با نام مادرانشان خوانده مى‏شوند مگر شيعيان تو كه با نام پدرانشان خوانده مى‏شوند، و اين به خاطر پاك بودن ولادتشان و حلال زاده بودنشان است.××× 3 بحار الانوار: ج 27 ص 150 ح 17، ص 155 ح 28. ×××


يعنى نسب صحيح باعث مى‏شود كه روز قيامت بگويند: »فلانى پسرِ فلان مَرد« ، ولى وقتى نسب صحيح نباشد و پدر معروف در دنيا پدرِ واقعىِ او نباشد -  يا از جهت باطل بودن ازدواج او يا زناكار بودن و فرزند ديگران را به شوهر ملحق نمودن -  در اين صورت پدرى ندارد تا او را با نام پدر بخوانند، و راهى نيست جز آنكه بگويند: »فلانى فرزندِ فلان زن« كه از او به دنيا آمده است.

در ورود به بهشت نتيجه قاطع به نمايش گذاشته مى‏شود. امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: خداوند عز و جل بهشت را طاهر مطهر خلق نموده است. بنابراين جز كسى كه ولادتش طيّب و پاك باشد وارد بهشت نمى‏شود.××× 1 بحار الانوار: ج 5 ص 285 ح 4، ص 287 ح 11. ×××


جالب‏تر اينكه اين افتخار را هنگام ورود به بهشت گوشزد بهشتيان مى‏كنند كه »سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ« يعنى ولادت شما طيب است و حلال زاده‏ايد، چرا كه وارد بهشت نمى‏شود مگر حلال زاده، »فَادْخُلُوها خالِدِينَ« .××× 2 بحار الانوار: ج 27 ص 147 ح 7. ×××


بحث ششم: كثرت خبيث و قلت طيّب

آنچه در ابتداى نظر باعث وحشت مى‏شود كثرت خبيثان در هر زمانى است كه مخالفان اهل‏بيت‏عليهم السلام هستند در حالى كه خداوند صريحاً فرموده: »قُلْ لا يَسْتَوِى الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ«××× 3 مائده /  100. ×××، يعنى: »بگو خبيث و طيب مساوى نخواهد شد اگر چه كثرت خبيث تو را به تعجب وا دارد« !


با اين آيه قرآن كريم دل‏ها آرام مى‏گيرد، كه كثرت خبيث نه تعجب دارد و نه وحشت. و نيز اينكه آنچه نزد خداوند ارزش دارد همانا طيب است و بس، اگر چه طيب يك نفر باشد و آنكه نزد خدا ارزش ندارد همانا خبيث است اگر چه همه عالم باشند.


لذا خداوند مرحله نهايى خبيث از طيب را چنين بيان فرموده است: »لِيَمِيزَ اللَّه الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِى‏جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ«××× 4 انفال /  37. ×××، يعنى: »تا خداوند خبيث را از طيب جدا كند و خبيث‏ها را كنار هم قرار دهد و همه را متراكم كند و سپس در جهنم قرار دهد كه اينان زيانكارانند« .

پس خداوند پس از جداسازى خبيث و طيب، خبيثان را هر قدر كه باشند مجموعاً به جهنم مى‏ريزد و صفحه وجود را از شرشان پاك مى‏كند و آنچه مى‏ماند فقط طيب خواهد بود.


اينجاست كه شيرينى اين احاديثِ ولايت را از عمق جان احساس مى‏كنيم كه خداوند به پيامبرش مى‏فرمايد: قسم به عزت و جلالم، اگر همه خلقم نزد من آيند در حالى كه به اندازه چشم بر هم زدنى درباره تو شك داشته باشند يا برگزيدگان از ذريه‏ات را مبغوض بدارند، آنان را داخل آتش خواهم كرد و از اين كار باكى ندارم!××× 1 بحار الانوار: ج 18 ص 395 و ج 36 ص 163 و ج 37 ص 321. ××× يعنى نه جاى تعجب دارد و نه بايداز آن وحشت داشت.


همان گونه كه نقطه مقابل آن را ذات ذوالجلال چنين فرموده است: لَوِ اجْتَمَعَ النّاسُ كُلُّهُمْ عَلى وِلايَةِ عَلِىٍّ لَما خَلَقْتُ النّارَ: اگر همه مردم بر ولايت على اجتماع مى‏كردند آتش جهنم را خلق نمى‏كردم.××× 2 امالى الصدوق: ص 157. بحار الانوار: ج 39 ص 247. ×××


اين چنين است كه طيب و خبيث مسيرى را از عالم ذرّ و روز الَسْت آغاز مى‏كنند و رنگ و بوى نسل‏ها و نسب‏هاى صحيح را به خود مى‏گيرند تا هنگام انعقاد نطفه دورى از شيطان يا شركت آن نصيبشان مى‏شود و قدم به اين دنيا مى‏گذارند.


آنگاه عكس‏العمل خود را در حب و بغض اهل‏بيت‏عليهم السلام نشان مى‏دهند تا روز قيامت كه خبيث و طيب متمايز مى‏شوند و معرفى مى‏گردند و در سر منزل نهايى طيبان در بهشت و خبيثان در جهنم جاى مى‏گيرند.


2.  آيه »وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ«××× 3 صافّات /  71. غدير در قرآن: ج 2 ص 290 287. ×××

  بزرگ‏ترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه‏اى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى‏توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى‏توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه‏هاى مختلف به ميان آمد.


پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيش‏بينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به 11 آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه 71 سوره صافات است:


»وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ« :


»قبل از آنان اكثر پيشينيان گمراه شدند« .


در اينجا اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:


1-  متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ اكْثَرُ الاوَّلينَ:


اى مردم، قبل از شما اكثر پيشينيان گمراه شدند.××× 1 اسرار غدير: ص 149 بخش 6 . ×××


2-  تحليل اعتقادى

در قرآن تعجب از سقوط اكثريت را بى جا مى‏داند و مى‏فرمايد: »قُلْ لا يَسْتَوِى الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ«××× 2 مائده /  100. ×××: »خبيث و پاكيزه مساوى نخواهند بود، اگر چه كثرت خبيث تو را به تعجب وادارد«!


  براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه »وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ« .

  1. آل عمران /  ۱۷۹. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۳۶  - ۲۵۳.
  2. سرار غدير: ص ۱۵۰ بخش ۶ .
  3. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۵.
  4. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۵ .