خبیث: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی « == آيه «ما كانَ اللَّه لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَ...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است: | اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است: | ||
خط ۱۸: | خط ۱۹: | ||
اى مردم، خداوند عز و جل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى كند.<ref>سرار غدير: ص ۱۵۰ بخش ۶ .</ref> | اى مردم، خداوند عز و جل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى كند.<ref>سرار غدير: ص ۱۵۰ بخش ۶ .</ref> | ||
'''موقعيت تاريخى''' | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله در اواسط خطبه غدير كه از اصل اعلان ولايت فراغت يافت، به عنوان مقدمه اى براى شناخت و معرفى دوستان و دشمنان اهل بيت عليهم السلام، مسئله امتحان الهى و هدف از آن را درباره غدير مطرح فرمود تا مردم خود را در معرض چنين امتحانى بدانند. | |||
آن حضرت اين مهم را با اقتباس از نيمه اول آيه ۱۷۹ سوره آل عمران مطرح مى فرمايد و آن را در كلام خود تضمين مى نمايد. اين آيه در قرآن با عبارت «لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ»آمده، و در خطبه «لِيَذَرَكُمْ» آمده تا جنبه خطاب حفظ شود. | |||
'''موقعيت قرآنى''' | |||
آيه مزبور در قرآن، در سياق آياتى درباره امتحان الهى است كه از آيه | آيه مزبور در قرآن، در سياق آياتى درباره امتحان الهى است كه از آيه ۱۷۶ آغاز مى شود و تا آيه 180 ادامه مى يابد، و در اين چند آيه ثقل مطلب در همين آيه ۱۷۹ است كه در آن سه فراز مهم به ميان آمده است: رها نكردن مؤمنين به حال خود، لزوم جداسازى نيک و بد، و اطلاع ندادن از سرانجام امتحان. | ||
'''<br />تحليل اعتقادى''' | |||
تحليل اعتقادى اول | تحليل اعتقادى اول | ||
آنچه مىتواند تفسير عميقى از اين آيه را با توجه به كلام | آنچه مىتواند تفسير عميقى از اين آيه را با توجه به كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير به ما ارائه دهد اين است كه آن حضرت پس از بيانات مفصل درباره ولايت اهل بيت عليهم السلام اين آيه را به ميان مىآورد و لذا از مفاهيم آيه در رابطه با ولايت سه نكته مهم براى ما روشن مى شود: | ||
'''نكته اول: لزوم آزمايش درباره ولايت''' | |||
از عبارت «عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ» استفاده مى شود كه خدا مردم را به همين ظواهرى كه از خود بروز داده اند رها نمى كند و بايد باطن ها و ضماير آشكار گردد؛ و اين از طرف خداوند قطعى است و گذشت درباره آن معنى ندارد. چه قبل از غدير و چه در برنامه غدير و چه بعد از آن بسيارى بودند كه با چرب زبانى حتى خود را از ديگران جلو مى انداختند و اظهار سرور از اين مقام اهل بيت عليهم السلام مىنمودند، ولى در روزهاى امتحان جلوه ديگر خود را خيلى زود نشان دادند. | |||
آيا جاى تعجب نيست كه تاريخ نشان دهد اولين كسانى كه در غدير با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نمودند و خود را از ديگران جلو انداختند، همان هايى بودند كه زودتر از همه آن بيعت را شكستند و پيش از همه پيمان خود را زير پا گذاشتند. آنان عبارت بودند از ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه و زبير، كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله يكى پس از ديگرى رو در روى اميرالمؤمنين عليه السلام ايستادند.<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۵.</ref> | |||
جالبتر اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان آورد كه گويا از همه | جالبتر اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان آورد كه گويا از همه خوشحاتر است: «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابىطالِبٍ! هَنيئاً لَكَ! اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» : «افتخار برايت باد، گوارايت باد، اى پسر ابیطالب! خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده اى»!!<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۶۵ .</ref> | ||
در غدير صد و بيست هزار نفر با پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت كردند كه قبل از آن هم بارها به ولايت على عليه السلام اقرار كرده بودند. اينان در غدير نزد پيام آور ولايت با صداى بلند اقرار كردند كه ما با قلب و جان و زبان و دست با تو بيعت مىكنيم، و قول دادند كه اين پيمان را نشكنند و تغييرى در آن ندهند و آن را به نسلهاى آينده برسانند. | |||
نسخهٔ ۹ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۰:۴۸
آيه «ما كانَ اللَّه لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ...»[۱]
بزرگ ترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه اى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه هاى مختلف به ميان آمد.
پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشاره و صراحت پيش بينى فرمود، و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به ۱۱ آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از آيه ۱۷۹ سوره آل عمران است:
«ما كانَ اللَّه لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّه لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّه يَجْتَبِى مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ، فَآمِنُوا بِاللَّه وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ» :
«خداوند مؤمنين را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى كند، ولى خدا از پيامبرانش هر كس را بخواهد انتخاب مى كند. پس به خدا و پيامبرانش ايمان آوريد، و اگر ايمان آوريد و تقوى پيشه كنيد براى شما اجر عظيمى خواهد بود» .
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
متن خطبه غدير
مَعاشِرَ النّاسِ، انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ، وَ ما كانَ اللَّه لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ:
اى مردم، خداوند عز و جل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى كند.[۲]
موقعيت تاريخى
پيامبر صلى الله عليه و آله در اواسط خطبه غدير كه از اصل اعلان ولايت فراغت يافت، به عنوان مقدمه اى براى شناخت و معرفى دوستان و دشمنان اهل بيت عليهم السلام، مسئله امتحان الهى و هدف از آن را درباره غدير مطرح فرمود تا مردم خود را در معرض چنين امتحانى بدانند.
آن حضرت اين مهم را با اقتباس از نيمه اول آيه ۱۷۹ سوره آل عمران مطرح مى فرمايد و آن را در كلام خود تضمين مى نمايد. اين آيه در قرآن با عبارت «لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ»آمده، و در خطبه «لِيَذَرَكُمْ» آمده تا جنبه خطاب حفظ شود.
موقعيت قرآنى
آيه مزبور در قرآن، در سياق آياتى درباره امتحان الهى است كه از آيه ۱۷۶ آغاز مى شود و تا آيه 180 ادامه مى يابد، و در اين چند آيه ثقل مطلب در همين آيه ۱۷۹ است كه در آن سه فراز مهم به ميان آمده است: رها نكردن مؤمنين به حال خود، لزوم جداسازى نيک و بد، و اطلاع ندادن از سرانجام امتحان.
تحليل اعتقادى
تحليل اعتقادى اول
آنچه مىتواند تفسير عميقى از اين آيه را با توجه به كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير به ما ارائه دهد اين است كه آن حضرت پس از بيانات مفصل درباره ولايت اهل بيت عليهم السلام اين آيه را به ميان مىآورد و لذا از مفاهيم آيه در رابطه با ولايت سه نكته مهم براى ما روشن مى شود:
نكته اول: لزوم آزمايش درباره ولايت
از عبارت «عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ» استفاده مى شود كه خدا مردم را به همين ظواهرى كه از خود بروز داده اند رها نمى كند و بايد باطن ها و ضماير آشكار گردد؛ و اين از طرف خداوند قطعى است و گذشت درباره آن معنى ندارد. چه قبل از غدير و چه در برنامه غدير و چه بعد از آن بسيارى بودند كه با چرب زبانى حتى خود را از ديگران جلو مى انداختند و اظهار سرور از اين مقام اهل بيت عليهم السلام مىنمودند، ولى در روزهاى امتحان جلوه ديگر خود را خيلى زود نشان دادند.
آيا جاى تعجب نيست كه تاريخ نشان دهد اولين كسانى كه در غدير با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نمودند و خود را از ديگران جلو انداختند، همان هايى بودند كه زودتر از همه آن بيعت را شكستند و پيش از همه پيمان خود را زير پا گذاشتند. آنان عبارت بودند از ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه و زبير، كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله يكى پس از ديگرى رو در روى اميرالمؤمنين عليه السلام ايستادند.[۳]
جالبتر اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان آورد كه گويا از همه خوشحاتر است: «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابىطالِبٍ! هَنيئاً لَكَ! اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» : «افتخار برايت باد، گوارايت باد، اى پسر ابیطالب! خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده اى»!![۴]
در غدير صد و بيست هزار نفر با پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت كردند كه قبل از آن هم بارها به ولايت على عليه السلام اقرار كرده بودند. اينان در غدير نزد پيام آور ولايت با صداى بلند اقرار كردند كه ما با قلب و جان و زبان و دست با تو بيعت مىكنيم، و قول دادند كه اين پيمان را نشكنند و تغييرى در آن ندهند و آن را به نسلهاى آينده برسانند.
آيا چنين ميثاق بلند بالايى نياز به امتحان ندارد؟
آيا اين هفت وعدهاى كه مردم به پيامبر عزيز و دلسوز خود دادند نبايد در بوته آزمايش قرار گيرد؟
آيا نبايد معلوم شود كسى كه دهان خود را از چنين مضمون والايى پر مىكند صادق است يا نه؟
آيا نبايد معلوم مىشد اين قلبها با كينهاى عميق فاطمهعليها السلام را بين در و ديوار قرار خواهند داد؟
آيا نبايد روشن مىشد كه اين جانها از احراق بيت ولايت لذت مىبرند؟
آيا نبايد همه بفهمند كه اين زبانها براى غصب خلافت به خاتم نبوت دروغ مىبندند و با ناسزا به على بن ابىطالبعليه السلام جان تازهاى مىگيرند؟
آيا نبايد اهل عالم خبر شوند كه اين دستان بيعت كننده جلوه ياس عصمت را با سيلى خونرنگ مىكنند، و همين دستها طناب بر گردن صاحب غدير انداخته او را براى بيعت با ابوبكر مىكشند؟
با مرورى بر نمونههاى فوق معناى آيه قرآن در خطابه غدير به خوبى در روحمان جا باز مىكند كه »انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ«!!؟ و ما از عمق جان خدا را مىخوانيم كه:
اى ربّ عدل حكيم، ميليونها بار از تو سپاسگزاريم كه با امتحانهاى كمرشكن خود پس از پيامبرصلى الله عليه وآله، حقايق عظيمى را به ما نماياندى و اسرارى از تاريخ حيات آن حضرت و فرمايشات او را به ما فهماندى، و با اين آزمايش بزرگ ما را در برابر انحرافات و ضلالتها چون فولاد آبديده نمودى؛ به گونهاى كه هر توطئه و ضلالتى را شعبهاى از سقيفه مىدانيم، و ادامه دهندگانِ راهِ صحيفه را از همين رهگذر مىشناسيم.
نكته دوم: معناى خبيث و طيب
جمله »حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ« كه مقصد نهايى معرفى شده به معناى ظهور عميقترين زواياى وجودى هر كس از نظر ايمان و كفر است و از جهاتى مرتبط با جهات روحانى و جسمانى انسان است.
درباره »خبيث« و »طيّب« اين نكته قابل توجه است كه اگر ما »طيّب« را به معناى خوبِ خالص بگيريم كه هيچ غل و غش و فساد و پستى در آن راه ندارد و خير محض از آن مىجوشد، در اين صورت آنچه درجهاى از خالص بودن كمتر باشد به همان درجه »خبيث« خواهد بود. در مقابل اگر »خبيث« را بدِ خالص بدانيم كه تماماً غل و غش و فساد است و شر محض از آن مىجوشد، در اين صورت آنچه از ناخالصى فاصله بگيرد به همان درجه »طيب« خواهد بود.
در آيه قرآن و كلام پيامبرصلى الله عليه وآله دو عنوان خبيث و طيب به كار رفته، و از اين كيفيت مىتوان استفاده كرد كه يك انسان هميشه تحت يكى از اين دو عنوان قابل معرفى است، اگر چه هميشه مقدارى خبث و طيب در وجود او مخلوط خواهد بود، و به صورت خالص بروز نخواهد كرد. آنچه در آيات و احاديث به عنوان »شقىّ« و »سعيد« نيز آمده بىارتباط با چنين عنوانى نيست و به خبث و طيب باز مىگردد.
نكته سوم: منشأ طهارت و خباثت
از مجموعه بالا مىتوان نتيجه گرفت كه »خبيث« و »طيب« مربوط به ذاتيات و اصالتهاى فرد است كه از روز »أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ« آغاز مىشود، و به پاكى و ناپاكى نسلهاى بعد مىرسد و از آنجا به طهارت مولد منتهى مىشود و انسانى با ذات طيب يا خبيث قدم در اين جهان مىگذارد. امورى كه اين انسان در دوران عمر خود با آنها برخورد مىكند و عكس العملهايش در مقابل آنها از آن خميره نشأت مىگيرد.
در اين عكس العملهاى انسان مسايل بسيارى هست كه ارزش مهمى ندارد و خداوند هم اصرارى در بروز آنها ندارد، ولى امر ولايت همان است كه خداوند تا عمقِ درون هر كس را درباره آن ظاهر نكند او را رها نمىكند و اين همان معنى است كه مىفرمايد: »لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ ...« .
اميرالمؤمنينعليه السلام اين آزمايش الهى را چنين ترسيم مىفرمايد: انَّ امْرَنا اهْلَالْبَيْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا يَعْرِفُهُ وَ لا يُقِرُّ بِهِ الاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ اوْ نَبِىٌّ مُرْسَلٌ اوْ مُؤْمِنٌ نَجيبٌ امْتَحَنَ اللَّه قَلْبَهُ لِلايمانِ. يعنى: امر ولايت ما اهلبيت سخت و پيچيده است كه آن را نمىشناسد و بدان اقرار نمىكند مگر ملائكه مقرب يا پيامبر مرسل يا مؤمن نجيبى كه خداوند قلب او را براى ايمان امتحان كرده باشد.××× 1 بحار الانوار: ج 2 ص 196. ×××
مىبينيم عدهاى حتى قادر به درك و معرفت مقام ولايت نيستند تا نوبت به اقرار آن برسد، چرا كه در مرحله اقرار صفى بزرگ از ملائكه و پيامبران و مؤمنين در انتظار اين امتحان بزرگ الهى ايستادهاند. اينها همه حاكى از عمق اين آزمايش و پيچيده بودن آن است كه حضور در آن نياز به پشتوانهاى قوى دارد.
آنگاه اميرالمؤمنينعليه السلام در فرازى ديگر از سخنان دُرَربارش نتيجه شيرين اين آزمايش الهى را چنين بيان مىنمايد: ما مِنْ عَبْدٍ مِنْ عَبيدِ اللَّه مِمَّنِ امْتَحَنَ اللَّه قَلْبَهُ لِلايمانِ الاّ وَ يَجِدُ حُبَّنا اهْلَالْبَيْتِ عَلى قَلْبِهِ فَهُوَ يُحِبُّنا، وَ ما مِنْ عَبْدٍ مِنْ عَبيدِ اللَّه مِمَّنْ سَخِطَ اللَّه عَلَيْهِ الاّ وَ يَجِدُ بُغْضَنا عَلى قَلْبِهِ فَهُوَ يُبْغِضُنا:
هيچ بندهاى از بندگان خدا نيست كه خداوند قلب او را از جهت ايمان امتحان كرده باشد مگر آنكه محبت ما اهلبيت را در قلب خويش مىيابد و در نتيجه ما را دوست دارد، و هيچ بندهاى از بندگان خدا نيست كه خدا بر او غضب كرده باشد و از او ناراضى باشد مگر آنكه بغض و عداوت ما را در قلب خويش مىيابد، و در نتيجه ما را دشمن مىدارد.××× 1 مناقب اميرالمؤمنينعليه السلام )محمد بن سليمان كوفى( : ج 2 ص 106. الغارات: ج 2 ص 911. ×××
تحليل اعتقادى دوم
جا دارد در اينجا دو منشأ اصيل طيب و خبيث بودن را در سايه كلام معصومينعليهم السلام با ظرافت بيشترى مطرح كنيم: »أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ« در عالم ذرّ، طيب ولادت و شرك شيطان در انعقاد نطفه، كه شامل شش بحث خواهد بود.
بحث اول: ولايت در عالم ذرّ و روز الَسْت
به تصريح قرآن خداوند از همه بنىآدم پيمان گرفته است، كه از آن روز ميثاق به »عالم ذرّ« و »روز الَسْت« تعبير مىكنيم: »وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ...« .××× 2 اعراف / 172. ××× نگاهى به جزئيات اين ميثاق پرده از اصالتها و ذاتيات خميره انسانها بر مىدارد كه طيب و خبيث نتيجه آن است.
از آنجا كه ولايت امامانعليهم السلام به معناى صاحب اختيارى مطلق ايشان بر مردم است و اين ولايت همانند ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله است و در غدير ولايت به همين مطابقت مطرح شده، در نهايت ولايت پيامبر و ائمهعليهم السلام در سايه ولايت و صاحب اختيارى خداوند بر خلقش به يك معناى واحد باز مىگردد كه اطاعت مطلق از امر و نهى اوست.
لذا سر باز زدن از دستور امامان معصومعليهم السلام فرقى با سرپيچى از اوامر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله ندارد و اطاعت نكردن از مقام نبوت و امامت هيچ فرقى با سرپيچى از فرمان الهى ندارد.
بنابراين منكرين ولايت دوازده امامعليهم السلام منكر ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله و در مرتبه بالاتر منكر ولايت و صاحب اختيارى خداوند هستند. اين انكار در آغاز خلقت در سايه امتحانى بزرگ بروز كرده و امام صادقعليه السلام در حديثى ماجراى آن را مفصلاً فرموده كه ملخص آن چنين است:
خداوند در آغاز خلقت )عالم ذر( مردم را امتحان نمود و اصحاب يمين و شِمال )راست و چپ( را معرفى كرد. آن امتحان بدين صورت بود كه آتش بزرگى شعلهور ساخت و به اصحاب شِمال دستور داد وارد آن شوند و وعده داد كه آن را بر ايشان سرد و سلامت نمايد. آنان سر باز زدند و اظهار كردند كه ما از آتش فرار مىكنيم و تو ما را به دخول آن امر مىكنى؟ اگر به اصحاب يمين هم چنين فرمانى دهى عمل نمىكنند!!
آنگاه به اصحاب يمين دستور داد داخل آتش شوند. همگى هجوم آوردند و داخل آن شدند و خدا آتش را بر ايشان سرد و سلامت قرار داد.
آنگاه از همه پرسيد: »أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ« ، آيا من پروردگار شما نيستم؟ اصحاب يمين با اختيار و ميل خويش گفتند: آرى، و اصحاب شِمال با كراهت گفتند: آرى، ولى خداوند پيمان همه را گرفت.××× 1 بحار الانوار: ج 5 ص 245 و ج 99 ص 218. ×××
بنابراين، مىبينيم كه در آن روز هم از پذيرفتن ولايت و صاحب اختيارى خداوند و اطاعت مطلق از فرامين پروردگار برتافتند و سرباز زدند. با به خاطر سپردن كيفيت »بَلى« گفتن اصحاب يمين و شِمال، به استقبال حديثى از پيامبرصلى الله عليه وآله مىرويم كه جزئيات ديگرى از اين ماجرا را بيان مىكند، آنجا كه به اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود:
انْتَ الَّذِى احْتَجَّ اللَّه بِهِ فِى ابْتِداءِ الْخَلْقِ حَيْثُ اقامَهُمْ فَقالَ: الَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ فَقالُوا جَميعاً: بَلى فَقالَ: وَ مُحَمَّدٌ رَسُولى؟ فَقالُوا جَميعاً: بَلى فَقالَ: وَ عَلِىٌّ اميرُالْمُؤْمِنينَ؟ فَقالَ الْخَلْقُ جَميعاً: لا! اسْتِكْباراً وَ عُتُوّاً عَنْ وِلايَتِكَ الاّ نَفَرٌ قَليلٌ، وَ هُمْ اقَلُّ الْقَليلِ، وَ هُمْ اصْحابُ الْيَمينِ:
تو آن كسى هستى كه خداوند در ابتداى خلقت به وسيله او بر مردم اتمام حجت كرد، آنگاه ايشان را در پيشگاه خويش قرار داد و فرمود: آيا پروردگار شما نيستم؟ همگى گفتند: بلى. فرمود: آيا محمد پيامبر من نيست؟ همگى گفتند: بلى. فرمود: آيا على اميرالمؤمنين نيست؟ همگى گفتند: نه! از روى تكبر و سرپيچى از ولايت تو، مگر عده كمى كه بسيار كم بودند و آنان اصحاب يميناند.××× 1 بحار الانوار: ج 26 ص 294 285 272. اليقين: ص 282 213. ×××
در اين جلوه از عالم ذرّ مىبينيم همانان كه در حديث اول از اجابت فرمان پروردگار سر باز زدند، اينك كه همان گوينده »أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ« از آنان سه اقرار مىخواهد: توحيد و نبوت و امامت، در مورد سوم در مقابل او قد علم مىكنند و پاسخ منفى مىدهند، و عجيب اينكه عدهشان هم بسيار بلكه اكثريت است!
همان گونه كه در اين جهان جلوه كرده و بلى گويان به على بن ابىطالبعليه السلام هميشه در اقليت بودهاند، و منكرين خلافت بلا فصل او و يازده امامعليهم السلام با نشان توحيد و نبوت از پذيرفتن مقام آنان سرباز زدهاند. آثار عالم ذرّ در دنيا ظهور مىيابد و صاحب ولايت آن را تشخيص مىدهد چنانكه ابليس روزى با اميرالمؤمنينعليه السلام رو به رو شد و اين نكته را درباره روز ميثاق براى حضرت بازگو كرد و گفت:
آنگاه كه خداوند آدم را خلق كرد و نسل او را مانند ذراتى از صلبش بيرون آورد و از آنان پيمان گرفت: »أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ« ؟ گفتند: آرى. خداوند آنان را بر خودشان شاهد گرفت و ميثاق محمد و تو را - يا على - گرفت و همه را به تو شناساند و روح همه را به تو معرفى كرد. لذا هيچ كس به تو اظهار نمىكند كه دوستت دارد مگر آنكه تو او را مىشناسى، و هيچ كس به تو اظهار نمىكند كه تو را مبغوض مىدارد مگر آنكه او را مىشناسى.××× 1 بحار الانوار: ج 39 ص 178 ح 21. ×××
دنباله اين مسير بسيار روشن است كه عالم ذر را به بهشت و جهنم وصل مىنمايد.
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: خداوند از شيعيان ما پيمان گرفت همان گونه كه از بنى آدم پيمان گرفت، آنجا كه مىفرمايد: »وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى« . پس هر كس به ميثاق خود وفا كند خداوند نيز با بهشت به او وفا مىكند، و هر كس ما را مبغوض بدارد و حق ما را ادا نكند در آتش هميشگى و دائمى خواهد بود.××× 2 بحار الانوار: ج 2 ص 190 ح 24. ×××
بحث دوم: ارتباط ولايت با طيب ولادت
از عوامل ريشهاى در طيب بودن و خباثت، كيفيت انعقاد نطفه انسان است. ارتباط مستقيم اين مسئله با پذيرفتن ولايت اهلبيتعليهم السلام از مسلمات است و احاديث بسيارى درباره آن وارد شده و عملاً نيز به اثبات رسيده است. در احاديثى »طيب الولادة« آغاز نعمتها شمرده شده كه بايد به خاطر آن شكر خاصى از درگاه ايزدى نمود.
پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: مَنْ احَبَّنا اهْلَالْبَيْتِ فَلْيَحْمِدِ اللَّه عَلى اوَّلِ النِّعَمِ. قيلَ: وَ ما اوَّلُ النِّعَمِ؟ قالَ: طيبُ الْوِلادَةِ؛ لايُحِبُّنا الاّ مَنْ طابَتْ وِلادَتُهُ: هر كس ما اهلبيت را دوست دارد خدا را بر اولينِ نعمتها سپاس گويد. پرسيدند: اولين نعمتها چيست؟ فرمود: پاكىِ ولادت. سپس فرمود: ما را دوست نمىدارد مگر كسى كه ولادتش پاك باشد.××× 3 بحار الانوار: ج 27 ص 145 ح 3، ص 150 ح 18، ص 152 ح 23. ×××
شكى نيست كه منظور از »طيب الولادة« و »پاكى ولادت« حلال زادگى است كه نقطه مقابل آن حرام زادگى و از زنا متولد شدن و يا در ايام حيض باردار شدن مادر است. چنانكه اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايد: لا يُحِبُّنا وَلَدُ زِنا اوْ مَنْ حَمَلَتْ بِهِ امُّهُ فى حَيْضِها: دوست نمىدارد ما را ولدالزنا يا كسى كه مادرش در ايام حيض به او حامله شده باشد.××× 1 بحار الانوار: ج 27 ص 148 ح 11. ×××
در احاديث بعدى اين مطلب بيشتر روشن خواهد شد.
اميرالمؤمنينعليه السلام در ارتباط طهارت نسل با پذيرش ولايت نكته ظريفى فرموده است: اگر امور به دست مردم بود )و همين انتخاب ظاهرى بود( احدى را بر ما مقدم نمىداشتند و نمىپذيرفتند، ولى خداوند است كه هر كس را بخواهد به رحمت خويش اختصاص مىدهد.
سپس در بيان آن رحمت الهى فرمود: پس خدا را شكر كنيد بر آنچه شما را اختصاص داده از آغاز نعمتها. سپس فرمود: منظورم طيب الولادة و پاكى در تولد است.××× 2 بحار الانوار: ج 10 ص 99. ×××
پيداست كه حلال زادگى به معناى ازدواج صحيح پدر و مادر و خيانت نكردن مادر به پدر است كه در تمام ملل جهان معتبر است و از نظر اسلام هم ازدواج هر قومى محترم است، چنانكه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: انَّ لِكُلِّ قَوْمٍ نِكاحاً××× 3 وسائل الشيعة: ج 17 ص 299. ×××، يعنى: هر قومى نكاحى معتبر دارند، و امام صادقعليه السلام فرمود: نِكاحُ اهْلِ الشِّرْكِ جائِزٌ، يعنى: ازدواج مشركين از نظر اسلام معتبر است.××× 4 وسائل الشيعة: ج 15 ص 80 . ×××
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: مَنْ وَجَدَ بَرْدَ حُبِّنا عَلى قَلْبِهِ فَلْيُكْثِرِ الدُّعاءَ لامِّهِ فَانَّها لَمْ تَخُنْ اباهُ، يعنى: هر كس خُنكى و لذت محبت ما را بر قلب خويش احساس كرد براى مادرش بسيار دعا كند، چرا كه اين علامت آن است كه مادرش به پدرش خيانت نكرده است.××× 1 بحار الانوار: ج 27 ص 146 ح 6 . ×××
آن قدر اين مسئله بنيادى است كه در حديث ديگر مىفرمايد: انَّ افْضَلَ فَضائِلِ شيعَتِنا انَّ الْعَواهِرَ لَمْ يَلِدْنَهُمْ فى جاهِلِيَّةٍ وَ لا اسْلامٍ، يعنى: بالاترين فضيلت شيعيان ما اين است كه زناكاران آنان را به دنيا نياوردهاند، چه در جاهليت و چه در اسلام.××× 2 بحار الانوار: ج 27 ص 149. ×××
شايد منظور از جاهليت كه در برابر اسلام ذكر شده، فقط زمان جاهليت عصر بعثت نباشد، بلكه قبل از مسلمان شدن شخص يا والدينش در هر زمانى منظور باشد كه در آن دوران نيز از نسل پاك و پدر و مادرى با ازدواج صحيح در قوم و ملت و دين خود به دنيا آمدهاند.
بسيار شنيدنى است كه »طيبِ مولد« به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله وارد متن جامعه شده و »محبت علىعليه السلام« ضابطه قطعى آن قرار گرفته، آنجا كه فرمود: امتحان كنيد فرزندان خود را با حبّ على بن ابىطالب. هر فرزندى كه محبت او را داشت بدانيد كه از حلال زادگى اوست، و هر فرزندى كه بغض او را داشت بدانيد كه از حرام زادگىاش است« .××× 3 بحار الانوار: ج 27 ص 156 ح 30. ×××
سپس اين ضابطه به مرحله عمل رسيد چنانكه جابر انصارى مىگويد: از آن پس ما محبت علىعليه السلام را بر فرزندانمان عرضه مىكرديم. هر كدام كه علىعليه السلام را دوست داشت مىفهميديم كه فرزند خودمان است، و هر كدام علىعليه السلام را مبغوض مىداشت او را فرزند خود نمىدانستيم )يعنى مىفهميديم كه مادرش خيانت كرده است( .××× 4 بحار الانوار: ج 27 ص 151. ×××
امام صادقعليه السلام پرده از حقيقت بر مىدارد و آن را با صراحت چنين بيان مىفرمايد: دوست نمىدارد ما را مگر كسى كه ولادتش طيب و پاك باشد، و دشمن نمىدارد ما را مگر كسى كه او را به پدرش ملحق كرده باشند، در حالى كه مادرش از مرد ديگرى به او باردار شده ولى او را به شوهرش منسوب مىكند و او را وادار به پذيرش او مىنمايد!××× 1 بحار الانوار: ج 27 ص 152. ×××
بحث سوم: ارتباط ولايت با خبث ولادت
در مقابل »طيب الولادة« و آثار آن كه ذكر شد »خبث الولادة« قرار دارد كه از منشأهاى اصلى خباثت است، و در احاديث به عنوان يك ضابطه مسلَّم بدان تصريح شده است.
پيامبرصلى الله عليه وآله به اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود: تو را دوست نمىدارد مگر كسى كه ولادتش پاك است و تو را دشمن نمىدارد مگر كسى كه ولادتش خبيث و ناپاك است.××× 2 بحار الانوار: ج 27 ص 146 145 و ج 36 ص 246 و ج 38 ص 100. ×××
صريحتر از اين فرمود: هر كس عترت مرا دوست نداشته باشد يكى از اين سه است: يا منافق است، يا زنازاده است، و يا كسى است كه مادرش در غير طهارت از حيض به او حامله شده است« .××× 3 بحار الانوار: ج 27 ص 147 ح 8 . ×××
اميرالمؤمنينعليه السلام كلمه »وَلَد حَلال« را به صراحت در حديثى چنين فرمود: دروغ مىگويد كسى كه گمان مىكند از حلال به دنيا آمده در حالى كه مرا و امامان از فرزندان مرا مبغوض مىدارد.××× 4 بحار الانوار: ج 27 ص 145. ×××
بحث چهارم: ارتباط ولايت با شرك شيطان
شركت شيطان در عمل انسان كه به شريك بودن او در آن عمل باز مىگردد از عوامل قطعى در خباثت است و در پذيرش ولايت اهلبيتعليهم السلام اثر يقينى دارد.
خداوند در قرآن به صراحت مىفرمايد: »وَ شارِكْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ«××× 5 اسراء / 64 . ×××، و بايد ديد آثار اين شرك شيطان در كجا ظاهر مىشود.
براى حذر از شركت شيطان از لسان خود او شنيدن بياد ماندنىتر است، چرا كه او خوب از كار خود و تأثير آن آگاه است و سماجتى عجيب بر آن دارد. روزى ابليس در برابر اميرالمؤمنينعليه السلام ظاهر شد و گفت: من با دشمنان تو در اموال و اولاد شركت كردهام!××× 1 بحار الانوار: ج 27 ص 251. ××× و در مقابل گفت: به خدا قسم با احدى از محبينت در مادرشان شريك نشدهام!××× 2 بحار الانوار: ج 18 ص 88 . ×××
و روزى ديگر به آن حضرت گفت: اى پسر ابىطالب، كسى نيست كه تو را مبغوض بدارد مگر اينكه با پدرش در رحم مادرش و در فرزند و مالش شريك بودهام.
كتاب خدا را خواندهاى كه مىفرمايد: »وَ شارِكْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ ...« .××× 3 بحار الانوار: ج 39 ص 178 ح 21. ×××
از مسايل پيچيده خلقت كيفيت شركت شيطان در انعقاد نطفه است كه نتيجهاش خبث ولادت مىشود. در اين باره دو حديث در دو جهت مىآوريم:
امام باقرعليه السلام درباره زنا مىفرمايد: وقتى مردى زنا مىكند شيطان هم شركت مىكند و هر دو با هم عمل را انجام مىدهند در حالى كه يك نطفه است و فرزند از آن به وجود مىآيد و شركت شيطان مىشود.××× 4 وسائل الشيعة: ج 20 ص 312. ×××
امام صادقعليه السلام درباره موارد غير زنا نيز از حضور شيطان بر حذر مىدارد و مىفرمايد: هر گاه مردى به همسرش نزديك شود و براى عمل زناشويى كنار او قرار گيرد شيطان در آنجا حاضر مىشود. اگر نام خدا را بر زبان آورد شيطان از او دور مىشود، ولى اگر بدون ذكر نام خدا كار را انجام دهد شيطان شركت مىكند، و عمل زناشويى از هر دو با هم واقع مىشود در حالى كه نطفه يكى است.
از امام جعفر صادقعليه السلام پرسيدند: اين از كجا معلوم مىشود؟ فرمود: از حب و بغض ما.××× 1 وسائل الشيعة: ج 20 ص 113. ×××
نمونه ديگرى كه شركت شيطان در اموال و اولاد را با هم ترسيم مىكند و ثمره شوم آن را گوشزد مىنمايد، كلام اميرالمؤمنينعليه السلام است كه مىفرمايد:
ابوبكر و عمر حق ما را غصب كردند و با آن كنيزانى خريدند و زنها را به ازدواج در آوردند. بدانيد كه ما شيعيانمان را از جهت حقوقمان حلال قرار داديم تا ولادتشان طيب باشد. يعنى اموال اهلبيتعليهم السلام كه غصب شده و قيمت كنيزان و مهريه زنان قرار داده شده اين ازدواج را مشوّه ساخته و ولادت آنان را از اين جهت هم ناپاك ساخته است.××× 2 بحار الانوار: ج 27 ص 147 ح 7. ×××
بحث پنجم: آثار طهارت مولد در قيامت
منظور از طهارت مولد نتيجه نهايى آن در روز جزاست و اين طهارت با طهارت بهشت پيوند خورده و آن روز همه حلال زادگان علنى و شناخته مىشوند.
پيامبرصلى الله عليه وآله به اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود: روز قيامت مردم با نام مادرانشان خوانده مىشوند مگر شيعيان تو كه با نام پدرانشان خوانده مىشوند، و اين به خاطر پاك بودن ولادتشان و حلال زاده بودنشان است.××× 3 بحار الانوار: ج 27 ص 150 ح 17، ص 155 ح 28. ×××
يعنى نسب صحيح باعث مىشود كه روز قيامت بگويند: »فلانى پسرِ فلان مَرد« ، ولى وقتى نسب صحيح نباشد و پدر معروف در دنيا پدرِ واقعىِ او نباشد - يا از جهت باطل بودن ازدواج او يا زناكار بودن و فرزند ديگران را به شوهر ملحق نمودن - در اين صورت پدرى ندارد تا او را با نام پدر بخوانند، و راهى نيست جز آنكه بگويند: »فلانى فرزندِ فلان زن« كه از او به دنيا آمده است.
در ورود به بهشت نتيجه قاطع به نمايش گذاشته مىشود. امام صادقعليه السلام مىفرمايد: خداوند عز و جل بهشت را طاهر مطهر خلق نموده است. بنابراين جز كسى كه ولادتش طيّب و پاك باشد وارد بهشت نمىشود.××× 1 بحار الانوار: ج 5 ص 285 ح 4، ص 287 ح 11. ×××
جالبتر اينكه اين افتخار را هنگام ورود به بهشت گوشزد بهشتيان مىكنند كه »سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ« يعنى ولادت شما طيب است و حلال زادهايد، چرا كه وارد بهشت نمىشود مگر حلال زاده، »فَادْخُلُوها خالِدِينَ« .××× 2 بحار الانوار: ج 27 ص 147 ح 7. ×××
بحث ششم: كثرت خبيث و قلت طيّب
آنچه در ابتداى نظر باعث وحشت مىشود كثرت خبيثان در هر زمانى است كه مخالفان اهلبيتعليهم السلام هستند در حالى كه خداوند صريحاً فرموده: »قُلْ لا يَسْتَوِى الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ«××× 3 مائده / 100. ×××، يعنى: »بگو خبيث و طيب مساوى نخواهد شد اگر چه كثرت خبيث تو را به تعجب وا دارد« !
با اين آيه قرآن كريم دلها آرام مىگيرد، كه كثرت خبيث نه تعجب دارد و نه وحشت. و نيز اينكه آنچه نزد خداوند ارزش دارد همانا طيب است و بس، اگر چه طيب يك نفر باشد و آنكه نزد خدا ارزش ندارد همانا خبيث است اگر چه همه عالم باشند.
لذا خداوند مرحله نهايى خبيث از طيب را چنين بيان فرموده است: »لِيَمِيزَ اللَّه الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِىجَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ«××× 4 انفال / 37. ×××، يعنى: »تا خداوند خبيث را از طيب جدا كند و خبيثها را كنار هم قرار دهد و همه را متراكم كند و سپس در جهنم قرار دهد كه اينان زيانكارانند« .
پس خداوند پس از جداسازى خبيث و طيب، خبيثان را هر قدر كه باشند مجموعاً به جهنم مىريزد و صفحه وجود را از شرشان پاك مىكند و آنچه مىماند فقط طيب خواهد بود.
اينجاست كه شيرينى اين احاديثِ ولايت را از عمق جان احساس مىكنيم كه خداوند به پيامبرش مىفرمايد: قسم به عزت و جلالم، اگر همه خلقم نزد من آيند در حالى كه به اندازه چشم بر هم زدنى درباره تو شك داشته باشند يا برگزيدگان از ذريهات را مبغوض بدارند، آنان را داخل آتش خواهم كرد و از اين كار باكى ندارم!××× 1 بحار الانوار: ج 18 ص 395 و ج 36 ص 163 و ج 37 ص 321. ××× يعنى نه جاى تعجب دارد و نه بايداز آن وحشت داشت.
همان گونه كه نقطه مقابل آن را ذات ذوالجلال چنين فرموده است: لَوِ اجْتَمَعَ النّاسُ كُلُّهُمْ عَلى وِلايَةِ عَلِىٍّ لَما خَلَقْتُ النّارَ: اگر همه مردم بر ولايت على اجتماع مىكردند آتش جهنم را خلق نمىكردم.××× 2 امالى الصدوق: ص 157. بحار الانوار: ج 39 ص 247. ×××
اين چنين است كه طيب و خبيث مسيرى را از عالم ذرّ و روز الَسْت آغاز مىكنند و رنگ و بوى نسلها و نسبهاى صحيح را به خود مىگيرند تا هنگام انعقاد نطفه دورى از شيطان يا شركت آن نصيبشان مىشود و قدم به اين دنيا مىگذارند.
آنگاه عكسالعمل خود را در حب و بغض اهلبيتعليهم السلام نشان مىدهند تا روز قيامت كه خبيث و طيب متمايز مىشوند و معرفى مىگردند و در سر منزل نهايى طيبان در بهشت و خبيثان در جهنم جاى مىگيرند.
2. آيه »وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ«××× 3 صافّات / 71. غدير در قرآن: ج 2 ص 290 287. ×××
بزرگترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانهاى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مىتوانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مىتوانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوههاى مختلف به ميان آمد.
پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيشبينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به 11 آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه 71 سوره صافات است:
»وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ« :
»قبل از آنان اكثر پيشينيان گمراه شدند« .
در اينجا اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:
1- متن خطبه غدير
مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ اكْثَرُ الاوَّلينَ:
اى مردم، قبل از شما اكثر پيشينيان گمراه شدند.××× 1 اسرار غدير: ص 149 بخش 6 . ×××
2- تحليل اعتقادى
در قرآن تعجب از سقوط اكثريت را بى جا مىداند و مىفرمايد: »قُلْ لا يَسْتَوِى الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ«××× 2 مائده / 100. ×××: »خبيث و پاكيزه مساوى نخواهند بود، اگر چه كثرت خبيث تو را به تعجب وادارد«!
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيه »وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ« .