صبر: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
|||
خط ۱۱۶: | خط ۱۱۶: | ||
خداوند پاكانى چون محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و نُه امام از فرزندان حسين عليهم السلام را در يک سوى اين جهان قرار داده، و در سوى ديگر ناپاكانى چون ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و يزيد و بنى اميه و بنى عباس را در ديدگاه فكر و انديشه و عمل مردم قرار داده است. | خداوند پاكانى چون محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و نُه امام از فرزندان حسين عليهم السلام را در يک سوى اين جهان قرار داده، و در سوى ديگر ناپاكانى چون ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و يزيد و بنى اميه و بنى عباس را در ديدگاه فكر و انديشه و عمل مردم قرار داده است. | ||
حق انتخاب را چنان آزادانه به مردم داده كه آن كشش هاى درونىِ سعادت و شقاوت و پاكى و خباثت به صورت تمام عيار خود را نشان دهند و باطن ها به ظهور رسد و خبيث و طيب خود را به دست خود معرفى كنند و بر خودشان هم مخفى نماند كه چه موجودى هستند! | |||
پاسخ چهارم: «انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالاعْراضِ عَنْهُمْ» : «خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده است» . | |||
ما نبايد گمان كنيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله به خاطر مصالح شخصى يا از روى تصميم گيرى شخصى با اصحاب صحيفه درگير نشده، بلكه اغماض و اعراض آن حضرت مستقيماً به امر الهى بوده است. | |||
نتيجه اين است كه سؤال ما درباره صبر و تحمل در برابر اصحاب صحيفه به معناى كاسه از آش داغتر خواهد بود، چرا كه نازل كننده اسلام بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله به او اين گونه امر فرموده و او امر خدا را اجرا كرده، در حالى كه قتل آنان در آن موقعيت كار بسيار ساده اى بوده است. اين اغماض از آن اقدام بسيار بالاتر است، چرا كه تحمل خباثت دشمن به خاطر امتثال امر الهى است. | |||
پاسخ پنجم: «لِلامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ» : «به خاطر امرى كه مى خواهد به انجام رساند» . | |||
بسيارى از امور جهان بلكه همه آنچه پشت پرده جهان به حساب مى آيد بر انسانها مخفى است و قطعاً ظرفيت و تحمل درک آن را ندارند. خداوند هم بنا ندارد براى نظام و اهدافى كه براى بشريّت مقدر كرده منتظر فهم و درک بشر بماند و بعد آنها را اجرا كند. | |||
نتيجه اين است كه | نتيجه اين است كه بشر بايد بپذيرد كه بسيارى از سؤالاتش اگر هم بى پاسخ بماند دلش آرام است كه خداوند حكيم عليمى آن را به اجرا در آورده است. البته اگر بنا بر بيان مصالح امور باشد، خداوند بهترين و قانع كننده ترين پاسخ ها را براى آنها دارد. | ||
بنابراين نگرانى ندارد كه چرا خدا و رسولش اصحاب صحيفه را آزاد گذاشتند، چرا كه اين كار را خداى عليم قدير حكيم رحيم انجام داده؛ و ما اطمينان خاطر داريم كه هر چه او مقدر كند بهترين است و از آن نيكوتر فرض نمى شود. | |||
پاسخ | پاسخ ششم: «لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ» : «آنان را پيش مى آوردم و گردنشان را مى زدم» . | ||
قابل توجه همه كسانى كه سنگ سقيفه را بر سينه مى زنند و از ابوبكر و عمر بيش از پيامبرصلى الله عليه وآله دفاع مى كنند، اين نكته است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در شأن آن دو نفر فرموده است: «آنان را در پيشگاه مردم گردن مى زدم» . يعنى آن روز بنا بوده اين دو نفر گردن زده شوند و با نوشتن صحيفه مستحق چنين سزايى شده اند، ولى خدا به آنان مهلت داده است. | |||
بنابراين طرفداران سقيفه با اعدام شدگانى كه بيش از نصيبشان زنده مانده اند در حركتند!اى كاش خدا اجازه مى داد و آن روز -كه دو ماه قبل از احراق بيت بود - با شمشير پيامبرصلى الله عليه وآله به قتل مى رسيدند،تا آن دست نحس آتشگيره بر در خانه وحى روشن نمى كرد، و آن كفّ منحوس بر صورت عصمت كبريا سيلى نمى زد، و آن پاى خبيث درِ آتش گرفته را بر روى زهراعليها السلام نمى شكست تا محسن شهيد نمى شد! | |||
اى كاش آن بازوى كثيف با جسارت تمام بر بازوى سيدة النساءعليها السلام تازيانه نمى زد و بازوبند كبود براى على عليه السلام به يادگار نمى گذاشت. | |||
اى كاش با دست آن لعين غلاف شمشير بى محابا بر پهلو و كتف و كمر فاطمه عليها السلام فرود نمى آمد، تا هنگام غسل خون تازه از پهلوى او جارى باشد! | |||
خدايا، اى كاش كار به اينجا نمى رسيد، ولى همچنانكه پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين و امامانمان عليهم السلام به مقدر تو راضى بودند ما هم به آنان اقتدا مى كنيم، و صبر مى كنيم و تا قيامت بر اين مصائب عظيم اشک مى ريزيم. | |||
خدايا، اى كاش كار به اينجا | |||
== پانویس == | == پانویس == |
نسخهٔ ۱۱ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۰۳
امر پيامبرصلى الله عليه وآله به صبر اميرالمؤمنين عليه السلام[۱]
در غدير حجت بر مردم تمام شد و همه جوانب ولايت روشن شد؛ و نه تنها حجت تمام شد كه بر سر ولايت از مردم عهد و پيمان هم گرفته شد؛ و نه تنها ميثاق بسته شد كه اين پيمان با اقرار زبان و بيعت دست محكم شد.
اكنون كه ولايت على عليه السلام اين گونه به دست مبارک پيامبرصلى الله عليه وآله پى ريزى شده، مردم نبايد هنوز خود را از خداوند طلبكار بدانند و منتظر بمانند تا كِى مقام عظماى ولايت، فاطمه عليها السلام را با خود همراه نمايد و دست حسن و حسين عليهما السلام را گرفته و نيمه شب بر در خانه هاى آنان كمک بخواهد.
اگر چه صاحب غدير اين كار را كرد تا حجتى بر اتمام حجت هاى قبلى باشد، ولى كعبه مقصودِ مردم معرفى شده و وظيفه آنان است كه با پاى خود به سراغ او روند و از وى ارشاد و هدايت بخواهند. اگر چنين نكنند - كه نكردند - در يارى خدا و حجت او كوتاهى كرده اند.
صاحب پيمان غدير مى فرمايد: پيامبرصلى الله عليه وآله به من وصيت كرد و فرمود: يا على، اگر گروهى يافتى كه با آنان بجنگى حق خود را طلب كن، وگرنه در خانه ات بنشين چرا كه من پيمان تو را در روز غديرخم گرفته ام كه تو وصى و خليفه من و صاحب اختيار مردم نسبت به خودشان هستى. مَثَل تو مثل بيت اللَّه الحرام است، كه مردم بايد سراغ تو بيايند و تو نبايد سراغ مردم بروى.[۲]
و لذا در ماجراى غصب خلافت و بيعت اجبارى اميرالمؤمنين عليه السلام با ابوبكر، وقتى حضرت در مورد صحيفه ملعونه افشاگرى نمود، از سلمان و ابوذر و مقداد و زبير خواست تا بر اين مطلب شهادت دهند، و آنها هم شهادت دادند.
سپس آنان اضافه كردند كه تو از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيدى كه اگر نقشه اينان اجرا شد به من امر مى فرمايى چه كنم؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و در مقابل آنان مقاوت كن، و اگر يارانى نيافتى دست نگهدار و خون خود را هدر مده.[۳]
بهشت جزاى صبر ائمه عليهم السلام و شيعيان[۴]
در پى اعتراض حارث فهرى پس از برنامه سه روزه غدير و ماجراى سنگ آسمانى، چندين آيه نازل شد كه يكى از آنها آيه ۲۳ و ۲۴ سوره رعد است:
«جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ. سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»[۵]:
«بهشت هاى عدن كه آنان و هركس از پدران و همسران و فرزندانشان كه صلاحيت داشته باشند داخل آن مى گردند و ملائكه از هر درى بر آنان وارد مى شوند. سلام بر شما به خاطر آنچه صبر كرديد و خانه عاقبت خوبى است» .
نزول و تفسير اين آيات در متن روايت چنين بيان شده است:
لَمَّا اعْتَرَضَ الْحارِثُ الْفِهْرىُّ وَ طَلِبَ الْعَذابَ مِنَ اللَّه انْ كانَ مُحَمَّدٌ صادِقاً وَ قُتِلَ بِعَذابٍ مِنَ السَّماءِ وَ نَزَلَتْ «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ...» قالَ النَّبِىّ صلى الله عليه وآله لاصْحابِهِ: رَأَيْتُمْ؟ قالُوا: نَعَمْ.
قالَ: وَ سَمِعْتُمْ؟ قالُوا: نَعَمْ. قالَ: «طوبى لِمَنْ والاهُ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ عاداهُ. كَأَنّى انْظُرُ الى عَلِىٍّ وَ شيعَتِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُزَفُّونَ عَلى نُوقٍ مِنْ رياضِ الْجَنَّةِ شَبابٌ مُتَوَّجُونَ مُكَحَّلُونَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ قَدْ ايِّدُوا بِرِضْوانٍ مِنَ اللَّه اكْبَرُ، ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛ حَتّى سَكَنُوا حَظيرَةَ الْقُدْسِ مِنْ جِوارِ رَبِّ الْعالَمينَ، لَهُمْ فيها ما تَشْتَهِى الانْفُسُ وَ تَلَذُّ الاعْيُنُ وَ هُمْ فيها خالِدُونَ؛ وَ يَقُولُ لَهُمُ الْمَلائِكَةُ: سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» :
آنگاه كه حارث فهرى اعتراض كرد و گفت: اگر محمد راست مى گويد عذاب بر من نازل شود، و عذاب نازل شد و او را كشت و آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله به اصحابش فرمود: ديديد؟ گفتند: آرى. فرمود: و شنيديد؟ گفتند: آرى.
فرمود: خوشا به حال كسى كه ولايت او را بپذيرد و واى بر كسى كه با او دشمنى كند. گويا على و شيعيانش را مى بينم كه روز قيامت سوار بر شترها بين باغ هاى بهشت با جلالت برده مى شوند در حالى كه جوان سال و خوش سيما هستند و تاج بر سر با چشمان سرمه كشيده اند. نه ترسى بر آنان است و نه محزون مى شوند؛ و با رضايت پروردگار كه مهمتر و بزرگتر است تأييد مى شوند و آن است رستگارى عظيم، تا آنكه در پناهگاه قدس از جوار پروردگار عالم ساكن شوند كه در آنجا آنچه دل بخواهد و ديده لذت ببرد برايشان آماده است و در آن دائمى خواهند بود. ملائكه به آنان مى گويند: «سلام بر شما به خاطر صبرى كه نموديد، و خوب خانه نهايى براى خود به دست آورديد» .[۶]
در چنين شرايطى پيامبرصلى الله عليه وآله با استفاده از فرصت پيش آمده، فضيلتِ پذيرندگان ولايت علوى در بهشت را با اقتباس از چهار آيه قرآن در كلامى مختصر بيان فرمود و آيات را به گونه اى با كلام خويش تركيب فرمود كه مظهرى از فصاحت محمدى را جلوه گر ساخت.
آيه سوره اعراف (لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)۱۲ بار در قرآن با تفاوتى مختصر آمده است و همه اين موارد در توصيف اهل بهشت است.
آيه سوره توبه (رِضْوانٌ مِنَ اللَّه أَكْبَرُ) پس از آنكه نعمت هاى بهشتى را مى شمارد، نعمت بالاترى را به ميان مى آورد كه رضايت پروردگار است.
آيه سوره رعد (سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ) تحيّت و تهنيت الهى به اهل بهشت هنگام ورود به آن است.
آيه سوره زخرف (فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ) بيانگر نعمت نامتناهى و متنوع و دلخواه بهشت است كه شامل تمام خواسته هاى لذت بخش بشر است.
مى بينيم كه اين چهار آيه جوانب مختلف نعمت هاى بهشتى را بيان كرده و اينک پيامبرصلى الله عليه وآله همه اين جوانب را درباره پذيرندگان «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» كنار هم چيده به آنان هديه مى كند.
در تحليل اين موقعيت قرآنى در غدير بايد گفت: منظره ايجاد شده پس از مرگ حارث فهرى با بلاى آسمانى، يادآور بهشت و جهنم براى آن جمعيت يكصد و بيست هزار نفرى و همه نسل هاى تاريخ بود، چرا كه عذاب دنيا نمونه اى از عذاب آخرت است آنگاه كه در پاسخ به عصيان در برابر اوامر الهى باشد.
در آنجا مردم جهنمِ دشمنان على عليه السلام را به چشم خود ديدند چنانكه حضرت فرمود: شنيديد؟ ديديد؟! اكنون بهترين موقعيت براى گريزى به بهشت بود تا آن سوى قضيه را نيز در نظر خود مجسم كنند.
عظمتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از كيفيت حضور شيعيان على عليه السلام ترسيم فرموده روح تازه در جان هاى خسته آنان كه از جنايت هاى سقيفه جراحت ها بر تن دارند مى دمد. ابتدا مى فرمايد: «خوشا به حالشان» ! سپس به «يُزَفُّونَ» اشاره مى كند، يعنى با عظمت و جلال آنان را مى برند. آنگاه «مُتَوَّجُونَ» را مطرح مى فرمايد كه تاجِ كرامت و شرف بر سر دارند.
در دنباله اين توصيف اشارات قرآنى آغاز مى شود: خوف و حزنى ندارند، بالاتر از نعمت هاى بهشت، خداى بزرگ از آنان راضى است چرا كه «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» ، و چه سعادتى از اين بالاتر كه فوز عظيم نصيبشان شده است.
آنگاه مقام بهشتى آنان را فراتر از ساير اهل بهشت در جوار پروردگار و در حظيرة القدس ذكر مى نمايد، جايى كه خداوند والاترين بهشتيان را در آن جاى داده و اختيار مطلق لذات را به آنان سپرده و در واقع بهشت را به آنان ارزانى داشته است.
و اين همه آنگاه مضاعف مى شود كه بدانند پايانى بر آن نيست و خالدون هست. از زيباترين فرازهاى قرآنى سلام خداوند است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در اينجا به اولياى على عليه السلام بشارت داده است. «سلام بر شما به خاطر آنچه صبر كرديد» . خوش امدگويى ملائكه از طرف خداوند بر نقطه صبر متمركز است.
صبرى بزرگ، در سايه صبر على عليه السلام! تحملى به سياهى طنابى كه بر گردن صاحب ولايت انداختند! بردبارى با محتواىِ «اوَ تُضْرَبُ الزَّهْراءُ نَهْراً» ؟[۷]دندان روى جگر گذاشتن به سختىِ «صَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذى وَ فِى الْحَلْقِ شَجى».[۸] عرقِ شرمسارى با حرارتِ «فَلَقَدْ عَزَّ عَلَى ابْنِ ابى طالِبٍ انْ يَسْوَدَّ مَتْنَ فاطِمَةَ ضَرْباً فَلا يَثُورَ الى عَقيلَتِهِ وَ لا يَصِرَّ دُونَ حَليلَتِهِ» .[۹]
صبرى تلخ تر از زهر، كه صداى سيلى بر چهره ماه و غلاف شمشير بر پهلو و ميخ در بر سينه و تازيانه بر بازو همراه آن باشد! كمر خم شده از تحملى كه با گذشت ۷۵ شبِ تاريک از يک روزِ پر قساوت، هنگامِ غسل خونِ تازه از پهلو، خونِ كبود شده بر بازو و كتف، صداى اشک على عليه السلام را به گوش عالم برساند.
صبرى فراتر از صبر كه بر پاى منبر صاحب غدير به جاى ذكر فضيلت او، لعن بر او شنيدن و اين همه خون جگر را با پاره هاى جگر به خواهر سپردن!
صبرى كه صبر از شنيدنش اشک ريز است، آنگاه كه غدير را با جوانمردان و شير خوارانش در كربلا پيش چشم كودكان و خواهرانش سر بريدند و بوسه خواهر را بر حلقوم بريده رساندند، و ديده دخترانش را بر سر بريده حسرتناک گذاشتند.
صبرى بزرگتر از صبر، كه مادر صبر آن را آفريد و از كربلا تا شام با خود برد و با موى سپيد به كربلا باز گردانيد.
صبرى كه امامان غدير را جام زهر نوشانيد و كاسه اشک گرفت. صبرى كه دوازدهمين نور صابرش با ناله اى بلند مى فرمايد: «لاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لاَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً» ، و به عظمت آن بانو قسم ياد مى كند كه «لا تَرانِى اتَّخَذْتُ لا وَ عُلاها، بَعْدَ بَيْتِ الاحْزانِ بَيْتَ سُرُورٍ».
سلام بر صبرى كه چهارده قرن سيلاب اشک به همراه آورده، و درود بر شيعيان على عليه السلام كه كاسه چشمشان پر از خونِ دل است.
سلام بر شما اى شيعيان صابرى كه در هر كجاى جهان به پاى صاحب غدير و براى خشنودى مبلِّغ اعظم غدير اهانت ها مى شنويد و مورد حمله قرار مى گيريد و شما را به مسخره مى گيرند، اما هرگز دست از ريسمان الهىِ محمد و على و فاطمه عليهم السلام بر نمى داريد.
ملائكه در انتظارتان درب بهشت را گلباران مى كنند تا با قدوم شما تحيّتى بزرگ تقديمتان نمايند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»!
پيامبرصلى الله عليه وآله و صبر در مورد اصحاب صحيفه[۱۰]
يكى از جملاتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر اصحاب صحيفه فرمود اين جمله است: لِيَبْتَلِىَ مَنْ يَأْتى بَعْدَهُمْ تَفْرِقَةً بَيْنَ الْخَبيثِ وَ الطَّيِّبِ.
آنچه در اينجا لازم به توضيح است اينكه: صحيفه ملعونه سؤال بزرگى براى ما دارد، و آن اينكه با اطلاع دادن خداوند به پيامبرش و علم آن حضرت به انعقاد چنين قراردادى بر ضد اسلام، چرا حضرت افشاگرى نكرد و چرا مانع از كارشان نشد و چرا آنان را به قتل نرساند؟
اين سؤال درباره سقيفه نيز مطرح است كه چرا اميرالمؤمنين عليه السلام با اينكه با دست يداللهى مى توانست همه مهاجمين به خانه اش را به قتل برساند و با همان قدرت بر اريكه خلافت تكيه دهد، ولى چنين اقدامى نكرد و صبر و تحمل را پيشه كرد؟
اين سؤال درباره بسيارى از اقدامات انبياء و ائمه عليهم السلام مطرح است كه كار آنان به ظاهر سؤال برانگيز است، ولى در باطن امر مستقيم الهى بر همان است.
پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ چنين سؤالى را به تأخير نينداخته و درباره صحيفه ملعونه به صراحت فرموده است:
انَّ اللَّه تَعالى يُمَتِّعُهُمْ لِيَبْتَليهِمْ وَ يَبْتَلى مَنْ يَأْتى بَعْدَهُمْ، تَفْرِقَةً بَيْنَ الْخَبيثِ وَ الطَّيِّبِ، وَ لَوْ لا انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالاعْراضِ عَنْهُمْ لِلامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ:
خداوند تعالى آنان را از زندگى دنيا برخوردار مىكند تا آنان را و كسانى كه بعد از آنان مى آيند امتحان كند و جدا كردن خبيث و طيب انجام گيرد. اگر نبود كه خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده - به خاطر امرى كه مى خواهد به انجام رساند - آنان را پيش مى آوردم و گردنشان را مى زدم!![۱۱]
دقت در اين كلام پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ كامل همان سؤال است و در مجموع شش جواب از شش ديدگاه است:
پاسخ اول: «يُمَتِّعُهُمْ لِيَبْتَلِيَهُمْ» : «آنان را (از دنيا) برخوردار مى كند تا امتحانشان كند» .
خداوند از اول روزگار بنا را بر نابودى فورى ظالمين نگذاشته، بلكه آنان را آزاد گذاشته تا امتحان خود را پس دهند. چنانكه قابيل و نمرود و شدّاد و فرعون را مدتى در زمين مهلت داد، در حالى كه مى توانست به مجرد ادعاى نابجا نابودشان كند.
پاسخ دوم: «وَ يَبْتَلِىَ مَنْ يَأْتى بَعْدَهُمْ» : «تا كسانى را كه بعد از آنان مى آيند امتحان كند» .
اگر خدا راه ظالمين و گمراهان را مسدود كند وسيله اى براى امتحان مردم نمى ماند. مردم بايد در معرض راه منحرف و افكار باطل قرار بگيرند، تا عيار ثابت قدم بودنشان در كنار حق محک زده شود. درست است كه اهل باطل به سزاى خود مى رسند، ولى از جهتى باعث امتحان ديگران نيز خواهند بود.
اين امتحان همه نسل ها را تا روز قيامت فرا مى گيرد كه على عليه السلام را انتخاب خواهند كرد يا اولى و دومى را ؟
در غدير حضور خواهند يافت يا در سقيفه؟
از درون خانه زهراعليها السلام مدافع عصمت كبرى خواهند بود يا از بيرون خانه آتش خواهند آورد؟
طناب بر گردن على عليه السلام انداخته و شمشير بر سر او خواهند گرفت كه به اجبار بيعت كند، يا مانند سلمان و ابوذر و مقداد با سرهاى تراشيده و شمشيرهاى حمايل كرده كنار احجار زيت براى نصرتش آماده مى شوند؟
حسين عزيزعليه السلام را با داعيه «بُغْضاً مِنّا لابيكَ» به شهادت مى رسانند، يا پيش مرگ او مى شوند تا در صحنه كربلا نماز بخواند؟!
امواج پيچ در پيچ فرات را از جگر كباب شده ۷۲ مرد آسمانى و ۸۴ بانوى بهشتى منع مى كنند، يا در راه آوردن مشک آبى جان بر كف بر نيزه هاى يزيد مى تازند و با دو دست بريده بر لبان خشكيده آنان اشک مى ريزند؟
آيا كدام نسل با گذشت قرن ها از روز فاطمه و حسين عليهما السلام، دشمنان و قاتلان ايشان را مى ستايند و از ذكر جناياتشان اغماض مى كنند، يا با لعن بر غاصبين حقشان و افشاى جوانب سوزناک جناياتشان، بر پهلوى شكسته سِرّاللَّه و سَرِ مقدس ثاراللَّه آه مى كشند و اشک مى ريزند؟
پاسخ سوم: «تَفْرِقَةً بَيْنَ الْخَبيثِ وَ الطَّيِّبِ» : «تا جدا كردن خبيث و طيب انجام گيرد» .
جدا كردن خبيث از طيب از اهداف اصلى آوردن بشر به دنياست. اگر اين دوران نبود تا بشر باطن خود را نشان دهد، در روز قيامت هر كس براى خود ادعايى داشت و خبيثان خباثت خود را نمى پذيرفتند و همه هوس بهشت را داشتند، در حالى كه بهشت جاى پاكان است.[۱۲]
خداوند پاكانى چون محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و نُه امام از فرزندان حسين عليهم السلام را در يک سوى اين جهان قرار داده، و در سوى ديگر ناپاكانى چون ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و يزيد و بنى اميه و بنى عباس را در ديدگاه فكر و انديشه و عمل مردم قرار داده است.
حق انتخاب را چنان آزادانه به مردم داده كه آن كشش هاى درونىِ سعادت و شقاوت و پاكى و خباثت به صورت تمام عيار خود را نشان دهند و باطن ها به ظهور رسد و خبيث و طيب خود را به دست خود معرفى كنند و بر خودشان هم مخفى نماند كه چه موجودى هستند!
پاسخ چهارم: «انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالاعْراضِ عَنْهُمْ» : «خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده است» .
ما نبايد گمان كنيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله به خاطر مصالح شخصى يا از روى تصميم گيرى شخصى با اصحاب صحيفه درگير نشده، بلكه اغماض و اعراض آن حضرت مستقيماً به امر الهى بوده است.
نتيجه اين است كه سؤال ما درباره صبر و تحمل در برابر اصحاب صحيفه به معناى كاسه از آش داغتر خواهد بود، چرا كه نازل كننده اسلام بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله به او اين گونه امر فرموده و او امر خدا را اجرا كرده، در حالى كه قتل آنان در آن موقعيت كار بسيار ساده اى بوده است. اين اغماض از آن اقدام بسيار بالاتر است، چرا كه تحمل خباثت دشمن به خاطر امتثال امر الهى است.
پاسخ پنجم: «لِلامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ» : «به خاطر امرى كه مى خواهد به انجام رساند» .
بسيارى از امور جهان بلكه همه آنچه پشت پرده جهان به حساب مى آيد بر انسانها مخفى است و قطعاً ظرفيت و تحمل درک آن را ندارند. خداوند هم بنا ندارد براى نظام و اهدافى كه براى بشريّت مقدر كرده منتظر فهم و درک بشر بماند و بعد آنها را اجرا كند.
نتيجه اين است كه بشر بايد بپذيرد كه بسيارى از سؤالاتش اگر هم بى پاسخ بماند دلش آرام است كه خداوند حكيم عليمى آن را به اجرا در آورده است. البته اگر بنا بر بيان مصالح امور باشد، خداوند بهترين و قانع كننده ترين پاسخ ها را براى آنها دارد.
بنابراين نگرانى ندارد كه چرا خدا و رسولش اصحاب صحيفه را آزاد گذاشتند، چرا كه اين كار را خداى عليم قدير حكيم رحيم انجام داده؛ و ما اطمينان خاطر داريم كه هر چه او مقدر كند بهترين است و از آن نيكوتر فرض نمى شود.
پاسخ ششم: «لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ» : «آنان را پيش مى آوردم و گردنشان را مى زدم» .
قابل توجه همه كسانى كه سنگ سقيفه را بر سينه مى زنند و از ابوبكر و عمر بيش از پيامبرصلى الله عليه وآله دفاع مى كنند، اين نكته است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در شأن آن دو نفر فرموده است: «آنان را در پيشگاه مردم گردن مى زدم» . يعنى آن روز بنا بوده اين دو نفر گردن زده شوند و با نوشتن صحيفه مستحق چنين سزايى شده اند، ولى خدا به آنان مهلت داده است.
بنابراين طرفداران سقيفه با اعدام شدگانى كه بيش از نصيبشان زنده مانده اند در حركتند!اى كاش خدا اجازه مى داد و آن روز -كه دو ماه قبل از احراق بيت بود - با شمشير پيامبرصلى الله عليه وآله به قتل مى رسيدند،تا آن دست نحس آتشگيره بر در خانه وحى روشن نمى كرد، و آن كفّ منحوس بر صورت عصمت كبريا سيلى نمى زد، و آن پاى خبيث درِ آتش گرفته را بر روى زهراعليها السلام نمى شكست تا محسن شهيد نمى شد!
اى كاش آن بازوى كثيف با جسارت تمام بر بازوى سيدة النساءعليها السلام تازيانه نمى زد و بازوبند كبود براى على عليه السلام به يادگار نمى گذاشت.
اى كاش با دست آن لعين غلاف شمشير بى محابا بر پهلو و كتف و كمر فاطمه عليها السلام فرود نمى آمد، تا هنگام غسل خون تازه از پهلوى او جارى باشد!
خدايا، اى كاش كار به اينجا نمى رسيد، ولى همچنانكه پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين و امامانمان عليهم السلام به مقدر تو راضى بودند ما هم به آنان اقتدا مى كنيم، و صبر مى كنيم و تا قيامت بر اين مصائب عظيم اشک مى ريزيم.
پانویس
- ↑ ژرفاى غدير: ص ۱۹۷ ۱۸۲.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۱ ح ۴۶۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۹۵ ۲۷۴ ۱۲۶ ۱۲۵.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۶۸ - ۱۶۳.
- ↑ رعد / ۲۴ ۲۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷.
- ↑ نوائب الدهور: ج ۳ ص ۱۵۸.
- ↑ مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۴۸.
- ↑ نوائب الدهور: ج ۳ ص ۱۵۸.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۲۸ - ۴۲۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۶.
- ↑ در اين باره مراجعه شود به: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۵۳ - ۱۴۰، كه مفصل بحث شد.