نقل خطبه غدیر در شیعه و اهل سنت: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «ممكن است در مورد خطبه غدير سؤالى به ذهن خطور كند، و آن اينكه: چرا كتب پيش از »...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۸ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۱۰
ممكن است در مورد خطبه غدير سؤالى به ذهن خطور كند، و آن اينكه:
چرا كتب پيش از »الاحتجاج« و »روضة الواعظين« - كه براى قرن پنجم هجرى هستند - متن كامل و مفصل خطبه غدير را نقل نكردهاند؟ مخصوصاً افرادى مانند كلينى و صدوق و شيخ مفيد و... .
پاسخ:
1. نقل نكردن عدهاى حديثى را دليل ضعف آن نيست، چرا كه ملاك صحت، اتصال سلسله سند حديث تا معصومعليه السلام مىباشد، و اين مسئله در خطبه غدير حاصل است. به خصوص كه روايت خديفه و زيد بن ارقم در اكثر متن، با حديث حضرت باقرعليه السلام تطابق دارد.
2. در مواردى دانشمندان پيشين به برخى از احاديث دست نيافتهاند، ولى متأخران در اثر جستجو و البته امكانات بيشتر، آنها را پيدا كردهاند.
3. مقدارى از احاديث به خاطر تقيه و شرايط سخت شيعه، توسط گروهى از محدثان نقل نشده و آنان در شرايط سخت و در ميان خلفاى جور به تثبيت اصل مطلب پرداختهاند. دانشمندانى چون كلينى، مفيد و... ، كه در بغداد و در ميان مخالفان زندگى مىكردند و نقل احاديث مفصل و صريح مشكل ايجاد مىكرده است.
4. دانشمندان شيعه چه بسا بسيار كتابها تأليف كردهاند كه به مرور زمان دستخوش فقدان و... شده است. از آن جمله ثقةالاسلام كلينى )م 329 ق( كتابى درباره غدير داشته است، كه شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب »الذريعه« آن را نام برده است.
5 . اصل متن خطبه غدير به صورت مفصل در كتب شيعه و جملات مختلف آن در مدارك سنى آمده است:
در كتب شيعه: روضة الواعظين: ابنفتّال نيشابورى )م قرن پنجم ق( . الاحتجاج: شيخ طبرسى )م قرن پنجم ق( . اليقين: سيد بنطاووس )م قرن هفتم ق( . نزهة الكرام: محمد بن حسين رازى )م قرن هفتم ق( . الاقبال: سيد بن طاووس )م قرن هفتم ق( . الصراط المستقيم: على بن يونس بياضى )م قرن نهم ق( . نهج الايمان: على بن حسين بن حبر )م قرن هفتم ق( .
در كتب فوق، روايت از طريق و سلسله سند آمده كه به حضرت امام باقرعليه السلام و حذيفة بن يمان و زيد بن ارقم منتهى مىشود. تفصيل بيشتر را در كتاب »خطابه غدير در آينه اسناد« مىبينيم.××× 1 خطابه غدير در آينه اسناد: ص 86 85 ، به نقل از: الذريعة: ج 7 ص 173 ش 900. ×××
در كتب اهلتسنن، اصل واقعه غدير در نوشتههاى اختصاصى و غير اختصاصى آمده، كه در كتاب »الغدير« بيان شده××× 2 براى فهرست آنها مراجعه شود به: الغدير: ج 1، و براى راويان حديث غدير به ترتيب حروف الفبا: الغدير: ج 1 ص 151 - 14، و براى اطلاع از مؤلفان: الغدير: ج 1 ص 158 - 152. ×××، و تفصيل بيشتر را در كتاب »خطابه غدير در آينه اسناد« مىبينيم.××× 3 خطابه غدير در آئينه اسناد: 86 85 ، به نقل از: الذريعه: ج 7 ص 173 ش 900. ×××
اما در مورد متن حاضر و مفصل خطبه غدير، سنّيان گر چه اين متن را نقل نكردهاند، ولى مفردات و جملات آن را در كتب خود آوردهاند. كتاب شريف »نور الأمير« خطبه را به صد بخش تقسيم كرده و مدارك هر بخشى را از كتب اهلسنت به تفصيل آورده است.
يكى از قرائن و ادله دلالت حديث غدير بر امامت و ولايت، خطبه روز غدير به نقل اهلسنت و در كتاب »توضيح الدلائل« اثر شهابالدين احمد است:
الف. متن خطبه غدير به نقل عامه
سيد شهابالدين احمد خطبه روز غدير خم را چنين روايت كرده است:
ستايش و سپاس خداى را به سبب نعمتهايش به من و احسانش درباره عترت و خاندانم. در برابر پيشامدهاى بد دنيا و مهلكههاى آخرت از او يارى مىخواهم. شهادت مىدهم كه معبودى جز خداى يكتاىِ يگانه بىهمتا كه در امور مهم آهنگ وى كنند نيست. نه همسرى گرفته است و نه فرزندى و نه شريكى و نه تكيهگاهى. شهادت مىدهم كه من بندهاى از بندگان او هستم كه مرا براى گزاردن پيامش به همه آفريدگانش فرستاد، تا هر كس به گمراهى هلاك مىشود به حجّتى روشن هلاك شود، و هر كس به هدايت زنده مىماند به حجّتى روشن زنده بماند. و اينكه او مرا بر همه جهانيان؛ از پيشينيان و پسينيان برگزيد، و كليدهاى گنجينههايش را به من بخشيد و با فرايضش بر رسالت من تأكيد كرد، و سرّش را به من سپرد، و مرا يارى رساند، و من براى او بينا گشتم. پس من آغاز كننده و به پايان رسانندهام. و هيچ نيرويى جز از جانب خدا نيست.
اى مردم، چنانكه سزاوار پروا كردن از خداست از او پروا كنيد، و جز مسلمان نميريد، و بدانيد كه خدا بر هر چيزى احاطه دارد. و اينكه پس از من مردمانى بر من دروغ خواهند بست و سخنشان پذيرفته خواهد گشت! پناه بر خدا كه درباره خدا جز سخن حق بر زبان آورم، يا اينكه در امر او جز به راستى سخن بگويم. من تنها شما را به چيزى فرمان مىدهم كه خدا بدان فرمان داده، و شما را فقط به سوى خدا فرا مىخوانم. و آنان كه ستم كردهاند، بهزودى خواهند دانست كه به كدام عاقبتى باز خواهند گشت.
پس از اين، عُبادة بن صامت پيامبرصلى الله عليه وآله برخاست و گفت: اين دروغبستنها چه زمانى خواهد بود و اين دروغگوها چه كسانىاند؟ آنان را به ما بشناسان تا از ايشان دورى كنيم. رسولخداصلى الله عليه وآله در پاسخ فرمود: گروههايى كه از نخستين روزشان براى مقابله با ما آماده شدند، و به زودى - آنگاه كه جان به گلو رسد - بر شما چيره گردند.
عباده گفت: اى رسولخدا، چون اين حادثه رخ دهد به چه كسى پناه بريم؟ حضرتش فرمود: بر شما باد كه سخن پيشگامان خاندان و مؤمنان به پيامبرى مرا بپذيريد و از آنان فرمان بريد، زيرا ايشان شما را از گمراهى باز دارند و به خير فرا خوانند. آنان اهل حق و معدن راستىاند. در ميان شما كتاب خدا و سنت را زنده گردانند، و شما را از كجروى و بدعت دور بدارند، و با حق اهل باطل را ريشه كن كنند و درهم كوبند، و به دنبال نادان نروند.
اى مردم، خدا مرا و اهلبيت مرا از طينتى آفريده كه جز ما را از آن نيافريده است. ما نخستين آفريدگان خداييم. چون ما را آفريد، به نور ما هر ظلمتى را روشن ساخت و هر طينتى را به ما زنده گرداند.
سپس افزود: اينان برگزيدگان امت من و حاملان علم من و گنجينهداران سرّ من و سرور مردم زميناند. به حق فرا مىخوانند و به راستى خبر مىدهند. شك نمىكنند و به ترديد نمىافتند و به پشت سر باز نمىگردند و پيمان نمىشكنند. اينان راهنمايان راهيافته و پيشوايانىاند كه به راه راست مىروند.
هدايتيافته كسى است كه با طاعت و ولايت آنان نزد من آيد و گمراه كسى است كه از آنان منحرف شود و با دشمنى آنان به نزد من آيد. دوست داشتن آنان ايمان و دشمنىشان نفاق است. آنان امامان هادى و ريسمانهاى استوار احكاماند.
كارهاى نيك به سبب آنان به سرانجام مىرسد، و آنان وصيت خدا به پيشينيان و پسينياناند. آنان ارحامى هستند كه خدا براى پيوستن به آنها از شما پيمان گرفته و فرموده است: »از خدايى كه به نام او از يكديگر درخواست مىكنيد و از بريدن از ارحام پروا كنيد چرا كه خدا همواره مراقب شماست« .××× 1 نساء / 1. ×××
سپس شما را به دوستى آنان برانگيخت و فرمود: »بگو براى پيامآورىِ خود مزدى از شما نمىخواهم مگر دوستى خويشاوندانم را« .××× 2 شورى / 23. ××× آناناند كه خدا پليدى را از ايشان دور كرده و از ناپاكى پاكشان ساخته است.××× 3 اشاره به آيه تطهير است: احزاب / 33. ××× همانان كه چون سخن گويند راست گويند، و چون از ايشان پرسش شود به پاسخ دانايند، و چون امانتى نزدشان نهاده شود امانتدار اند.
ده ويژگى در آنان گرد آمده كه جز در عترت و خاندان من گرد نيامده است: بردبارى و دانش و پيامبرى و شرف و بخشندگى و دليرى و راستى و پاكى و پاكدامنى و حكمت. از اين رو، آنان كلمه تقوى و وسيله هُدى و حجت عظمى و ريسمان استوار اند. ايشان بر پايه سخن خداوندتان اولياى شمايند، و آنچه شما را به آن فرمان مىدهم از قول خداوند شماست.
آگاه باشيد! هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. خدايا، با هر كس با او دوستى كند دوستى كن، و با هر كس با او دشمنى نمايد دشمنى فرما، و هر كس او را يارى كند يارى رسان، و هر كس او را وا نهد رهايش كن. خدا درباره على سه چيز را به من وحى كرده است: او آقاى مسلمانان و امام برگزيدگانِ باتقوى و پيشواى سفيدپيشانيان است. هر آينه، آنچه را مأمور رساندنش بودم از سوى خدا به شما رساندم، و آنان را در ميان شما به خدا مىسپارم و از خدا براى خود و شما آمرزش مىخواهم.
اين متن خطبه بود. پيامبرصلى الله عليه وآله در اين خطبه هم فرموده است: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است، و هم فرموده است: او آقاى مسلمانان و امام برگزيدگان باتقوى و پيشواى سپيدپيشانيان است. معلوم است كه تنها يكى از اين صفات كافى است تا براى اثبات امامت و خلافت اميرالمؤمنينعليه السلام به آن استدلال شود.
ب. وجوه دلالت خطبه بر امامت اهلبيتعليهم السلام
افزون بر آنچه گفته شد، اين خطبه از چند وجه به امامت اهلالبيتعليهم السلام دلالت مىكند:
1. پيامبرصلى الله عليه وآله به امتش دستور داد تا نسبت به اهلبيتعليهم السلام مطيع و فرمانبردار باشند. بىترديد اين مستلزم امامت و خلافت است، زيرا معقول نيست آنكه به اطاعت مأمور است، امام و مطاعِ مأموم باشد. همچنين، اين امر مقتضى افضليت مطاع است و افضليت مستلزم امامت است. اين امر دليل عصمت نيز هست و عصمت امامت را در پى دارد.
2. پيامبرصلى الله عليه وآله اهلبيتش را به پيشگامان در ايمان وصف كرده است. اين وصف مستلزم افضليت و افضليت مستلزم امامت است.
3. معناى سخن »ايشان شما را از گمراهى باز دارند و به خير فرا خوانند« اين است كه اهلبيتعليهم السلام كسانىاند كه صحابه را به معروف امر و از منكر نهى مىكنند.
از اين رو، اگر يكى از صحابه به جاى ايشان در منصب جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله جاى گيرد، امر معكوس )و خلاف سخن پيامبرصلى الله عليه وآله( خواهد گشت.
10 - 4. جملاتى از اين خطبه به روشنى به افضليت دلالت مىكند؛ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود:
»در ميان شما كتاب خدا و سنت را زنده گردانند و شما را از كجروى و بدعت دور بدارند و با حق، اهل باطل را ريشه كن كنند و فرو كوبند و به دنبال نادان نروند« .
»خدا مرا و اهلبيت مرا از طينتى آفريده كه جز ما را از آن نيافريده است« .
»ما نخستين آفريدگان خداييم« .
»به نور ما هر ظلمتى را روشن ساخت« .
»اينان برگزيدگان امت من هستند« .
»اينان حاملان علم من و خزانهداران سرّ من... هستند« .
وصف اهلبيتعليهم السلام به »سروران مردم زمين« .
11. »اينان راهنمايان راهيافته و پيشوايانىاند كه به راه راست مىروند« نصّ صريح بر امامت اهلبيتعليهم السلام است.
12. جمله »هدايت يافته كسى است كه با طاعت آنان نزد من آيد« صريح است كه طاعت اهلبيتعليهم السلام واجب است. بنابراين آناناند كه مطاعِ صحابهاند، نه بر عكس.
13. سخن »آنان امامان راهيافتهاند« نصّ صريح در امامت ايشان است.
14. سخن »ده خصلت در آنان گرد آمده...« دليل افضليت مطلق است.
اضافه بر اينها، جملات ديگرى از اين خطبه به امامت اميرالمؤمنين و اهلبيتعليهم السلام و نكوهش مخالفان و دشمنان ايشان دلالت مىكند، مثل: »و آنان كه ستم كردهاند به زودى خواهند دانست كه به كدام عاقبت باز خواهند گشت« .××× 1 شعراء / 227. ×××
ج. ستايش صاحب »توضيح الدلائل«
و اما سيد شِهابالدين صاحب »توضيح الدلائل على ترجيح الفضائل« كه خطبه مذكور را نقل كرده ، بىگمان از دانشمندان بزرگ اهلسنت است.
از اين رو، مىبينيم كه مولوى شاه سلامةاللَّه در كتاب خود »معركة الآراء« از انكار رواياتى كه شهابالدين نقل كرده عاجز بوده، و كتاب او را دليل روايت فضائل اميرالمؤمنينعليه السلام از سوى اهلسنت به حساب مىآورد. بنا به گفته خود سيد شهابالدين، وى نوه قطبالدين ايجى است.
در مورد كتاب »توضيح الدلائل« نيز، رأى شيخ شيخِ سلامةاللَّه بن بركةاللَّه صديقى بدايونى كانپورى )م 1271 ق( براى احتجاج و استشهاد ما به آنچه در كتاب »توضيح الدلائل« آمده كافى است. زيرا شاه سلامةاللَّه بدايونى از دانشمندان مشهور در هند و از شاگردان مولوى عبدالعزيز دهلوى صاحب »تحفه اثنىعشريه« است. به گفته صاحب »نزهة الخواطر« وى با شيعيان مناظره داشته و بزرگانشان را مغلوب كرده است. همچنين شيخ محسن بن يحيى ترهتى در »اليانع الجنىّ« بسيار وى را ستوده است.××× 1 نزهة الخواطر: ج 7 ص 202. ×××
بنابراين، كسى كه به دنبال ردّ شيعه است و با آنان گفتگو و مناظره مىكند و چنانكه گفتهاند بزرگان شيعه را مغلوب مىكند، هرگز كتاب مؤلف شيعى يا مايل به تشيع را به اهلسنت نسبت نمىدهد و با اخبار و روايات آن موافقت نمىكند.
11. نكاتى درباره اسناد خطبه غدير××× 2 خطابه غدير در آينه اسناد )انصارى( : ص 90 - 85. ×××
درباره اسناد و منابع و كيفيت نقل متن خطابه غدير سؤالاتى مطرح مىشود كه به عنوان رفع ابهامات علمى است. به تبيين اين پرسشها مىپردازيم تا جهات سندى خطابه از هر جهت كامل ارائه شده باشد:
سؤال 1: آيا ائمهعليهم السلام به متن مفصل خطبه استناد كردهاند؟
پاسخ:
استناد ائمهعليهم السلام به خطابه غدير دو گونه است:
اول: روايت كامل خطبه و استناد به آن به عنوان بزرگترين منشور ابدى اسلام.
اين صورت در روايت امام باقرعليه السلام مشهود است؛ كه حضرت اضافه بر نقل كامل خطبه، داستان مفصل غدير را هم ضميمه كردهاند، كه به دو سند از دو كتاب »الاحتجاج« و »اليقين« نقل شده است.
دوم: استناد به فرازهاى خطبه است. پيداست اين صورت اكثراً به جملههاى شاخص و اصلى خطبه باز مىگردد كه براى اثبات ولايت شاهد آورده مىشود. اين استنادها بسيار زياد و از همه امامان وارد شده است، و با توجه به روايت امام باقرعليه السلام مىتوان اذغان داشت كه با توجه به خطبه مفصل، به موارد لازم آن استناد فرمودهاند.
سؤال 2 : آيا منابع قبل از قرن پنجم مثل كلينى و صدوق و شيخ مفيد متن مفصل خطبه را نقل كردهاند؟
پاسخ:
با در نظر گرفتن شرايط علما و مؤلفين و نيز اشتغالات و تخصصهاى آنان و همچنين تاريخچه كتب خطى در طول چهارده قرن، با يك جمعبندى پاسخ اين سؤال در 4 مرحله روشن خواهد شد.
اول: شيخ كلينى )م 328 ق( كتابى درباره غدير داشته كه امروزه مفقود است××× 1 الذريعه: ج 7 ص 173 ش 900. ×××، و ما نمىتوانيم با قاطعيت بگوييم كلينى خطبه را نقل نكرده است.
دوم: روايات بسيارى داريم كه مؤلفين قرون اوليه به خاطر شرايط تقيه در اجتماع از نقل آن پرهيز داشتند، تا بتوانند اصل مطلب را اثبات كنند. درباره كلينى و صدوق و مفيد كه در بغداد و در بين مخالفين به نقل معارف اهلبيتعليهم السلام مىپرداختند وجود چنين شرايطى مسلّم است. به همين جهت هر يك كتابى درباره غدير دارند و نيز مطالب مفصلى درباره آن در تأليفاتشان به ما رسيده است. اگر چه خطبه مفصل غدير نرسيده باشد.
سوم: روايات بسيارى داريم كه متقدمين به آنها دست نيافتهاند و متأخرين آنها را يافتهاند. اين به خاطر كمبود ارتباطات و قلّت نسخههاى يك كتاب در زمانهاى گذشته بوده، كه در اثر فحص و جستجو و احياناً به طور اتفاقى به نسخهاى از يك كتاب و يا نقل حديثى دست مىيافتند.
چهارم: گذشته از آنچه ذكر شد، ضابطه در قبول احاديث نقل آن در سال يا قرن خاصى نيست، بلكه وثاقت اسناد و اتصال آن تا زمان نقل اصل حديث تنها قانون حاكم در پذيرفتن احاديث است. اين قانونِ لا يتغيّر درباره همه احاديث تاريخى و فقهى و اخلاقى و غيره جارى است، و در هيچ يك از اين موارد مسئله نقل در قرن خاصى يا توسط علماى خاصى به عنوان رد يا قبول حديثى پذيرفته نشده است. بنابراين - بر فرض كه خطبه غدير در قرن اول هم نقل نشده باشد - وقتى در قرون بعدى با اسناد معتبر نقل شده باشد، براى صحت و اعتبار آن كافى است.
سؤال 3: روايات منابع اهلتسنن در چه حدى با متن مفصل خطبه توافق دارد؟
پاسخ:
توافق اطمينان آورى در اين باره به چشم مىخورد، كه مىتوان آن را از چند ديدگاه مورد توجه قرار داد:
اول: در روايات اهلتسنن خطبه غدير از چند سطر تا چند صفحه نقل شده است، كه عبارات آنها با خطبه مفصل تطابق كامل دارد. اين بدان معنى است كه آنان به علل مختلف در صدد نقل قمستى از خطبه بودهاند، در حالى كه همه آن را در اختيار داشتهاند. از جمله اين علل مىتواند اين موارد باشد:
اختصار خطبه بلند براى هدف مورد نظر.
حذف يا به حداقل رساندن آنچه با مذهب آنان توافق ندارد.
ترس خود آنان از مردم و حاكمان نسبت به نقل كامل حديث.
دوم: اسناد كتاب »اليقين« و »التحصين« و »الاقبال« تماماً از اهلسنت است و سيد بن طاووس دقيقاً به همين جهت آن را نقل كرده است. حتى كتابهايى كه سيد از آنها نقل كرده از مؤلفين معروف و مورد اعتماد اهلتسنن هستند، كه عبارتند از: احمد بن محمد طبرى معروف به خليلى، حسن بن احمد جاوانى در كتاب »نور الهدى و المنجى من الردى« ، كتاب »النشر و الطىّ« كه روايات حذيفه و زيد بن ارقم از اين طرق است.
سوم: در اسناد خطبه مفصل غدير افرادى وجود دارند كه از نظر اهلتسنن مورد اعتماد هستند، و از اين ديدگاه نيز بايد نقل اهلتسنن نسبت به خطبه غدير را در نظر داشت.
چهارم: آنچه به عنوان مستندسازى خطبه غدير در كتاب »نور الامير فى تثبيت خطبة الغدير« انجام شده، دقيقاً اين هدف را دنبال مىكند؛ كه اگر هم خطبه مفصل غدير در منابع اهلتسنن نقل نشده باشد، با تفكيك مطالب آن و نشان دادن استناد هر يك به روايات آنان ثابت مىشود كه آنچه در اين خطبه آمده از نظر پذيرفتن اصل مطلب جاى شبههاى ندارد، اگر چه به صورت خطبه هم نباشد.
سؤال 4: آنچه به عنوان متن كامل خطابه آمده با كداميك از مدارك نه گانهاش تطابق بيشترى دارد؟
پاسخ:
در اين مورد به كار بردن كلمه »تطابق« مناسب نيست، زيرا هدف از مقابله به دست آورد كاملترين صورت از يك متن است كه در مقابله نسخ خطى مسئلهاى رايج است. يعنى با كنار هم قرار دادن چند نسخه و ملاحظه اختلافات آنها، قسمتهاى افتاده از يك متن به جاى خود باز مىگردد و تفاوت متنها در كلمات مشخص مىگردد.
پس مقابله حقيقى آن است كه هيچ نسخهاى اصل قرار داده نشود، بلكه جمعبندى و تلفيقى از همه نسخههاى موجود به صورت كاملترين و جامعترين متن عرضه شود. به همين جهت نمىتوان گفت: متن كامل به كدام يك از مدارك نهگانهاش نزديكتر است.
از سوى ديگر، اگر يك نسخه اصلى قرار داده شود ما فقط به يك روايت اكتفا كردهايم و فقط اختلافات را در پاورقىها آوردهايم، و اين هرگز به معناى دستيابى به نسخه اكمل نيست.
سؤال 5 : آيا مفصلتر از خطبه معروف يافت نشده است؟
پاسخ:
آنچه تلاش علمى تا امروز نتيجه داده و با جستجوى بسيار به دست آمده، در متن مقابله شده منعكس است، تا كنون هر نسخهاى يافت شده مقابله كاملى با آن صورت گرفته است. بنابراين، آنچه تا كنون عرضه شده كاملترين نسخه تلقى مىشود، كه مفصلتر از آن وجود ندارد.
سؤال 6 : آيا اجازه حديثى براى چنين مقابلههايى كه درباره خطبه انجام شده لازم است؟
پاسخ:
اولاً: در روزگارى كه منابع ما به چاپ رسيدهاند و يا حتى اگر به صورت خطى باشند توسط كارشناسان و متخصصين شناسايى شده و در كتابخانههاى ويژهاى نگهدارى مىشوند، اجازه حديثى لزوم گذشته را ندارد.
ثانياً: وقتى محقق اختلاف نسخ را در پاورقى نشان داده باشد و ظاهر و باطن كار او براى كارشناسان روشن باشد، قضاوت درباره يك كار علمى نياز به اجازه ندارد.
سؤال 7 : آيا كلماتى از قبيل »مصافقتى« از عربى خالص دور به نظر نمىآيد؟
پاسخ:
در اين باره دو نكته لازم به ذكر است:
اول: ضابطه قبول يا رد حديث هرگز فصاحت يا عربيت خالص نيست و هيچ كس چنين ادعايى نكرده است. ما تابع اسناد معتبر هستيم كه حديثى را براى ما نقل مىكند.
معناى سند موثّق آن است كه بر ما لازم است آن حديث و نقل را بپذيريم و طبق مفاد آن عمل كنيم، چه با قواعد فصاحت تطابق داشته باشد و چه نداشته باشد. اين بدان جهت است كه معصومينعليهم السلام با در نظر گرفتن مخاطب يا مخاطبين سطح گفتار را تغيير مىدادند، اگر چه قادر به فصاحت اكمل بودند.
دوم: تشخيص عربى خالص كار بسيار پيچيدهاى است كه حتى بسيارى از اهل تخصص از آن عاجز اند، و اين مسئله در هر زبانى جارى است. دورانهايى كه هر زبانى گذرانده و تغييرات خواسته يا ناخواستهاى كه در آن ايجاد شده، مسائلى است كه تشخيص خالص بودن هر زبانى را بسيار مشكل مىسازد. پس ما نمىتوانيم ادعاهاى مطرح شده در اين زمينه را بپذيريم.