آيه ۷ مجادله و غدیر: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «=== آيه«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّه يَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَ...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== آيه«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّه يَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ...»<ref>مجادله / ۷. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۵۰ - ۲۵۳. واقعه قرآنى غدير: ص ۵۲ . </ref>== | |||
از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و پس از اتمام مراسم حج در مكه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد در مورد نجواى شيطانى اصحاب صحيفه و پيش از آيه«إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا...» <ref>مجادله / ۱۰.</ref> بود. | از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و پس از اتمام مراسم حج در مكه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد در مورد نجواى شيطانى اصحاب صحيفه و پيش از آيه«إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا...» <ref>مجادله / ۱۰.</ref> بود. | ||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است: | اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است: | ||
=== موقعيت تاريخى === | |||
مراسم حج به پايان رسيده و كاروان به مكه بازگشته است. با توقفى كوتاه مردم راه غدير را در پيش خواهند گرفت و كسى در مكه نمىماند. در اين گير ودار ريشه توطئه هاى منافقين و به عبارت دقيق تر انعقاد نطفه آن توسط رؤساى آنان، از يک نجوى و گفتگوى سِرّى آغاز شد. | مراسم حج به پايان رسيده و كاروان به مكه بازگشته است. با توقفى كوتاه مردم راه غدير را در پيش خواهند گرفت و كسى در مكه نمىماند. در اين گير ودار ريشه توطئه هاى منافقين و به عبارت دقيق تر انعقاد نطفه آن توسط رؤساى آنان، از يک نجوى و گفتگوى سِرّى آغاز شد. | ||
خط ۲۶: | خط ۲۵: | ||
حضرت مى فرمايد: منظور ابوبكر و عمر است و ابوعبيده جراح امين آنان بوده، آنگاه كه جمع شدند و درون كعبه رفتند و بين خود عهدنامه اى نوشتند كه«انْ ماتَ مُحَمَّدٌ انْ لا يَرْجِعَ الامْرُ فيهِمْ ابَداً»:«اگر محمد از دنيا رفت امر خلافت تا ابد به خاندان او باز نگردد».<ref>بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۹ ح ۷ و ج ۲۸ ص ۸۵ و ج ۳۷ ص ۸۵ ح ۲. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۶.</ref> | حضرت مى فرمايد: منظور ابوبكر و عمر است و ابوعبيده جراح امين آنان بوده، آنگاه كه جمع شدند و درون كعبه رفتند و بين خود عهدنامه اى نوشتند كه«انْ ماتَ مُحَمَّدٌ انْ لا يَرْجِعَ الامْرُ فيهِمْ ابَداً»:«اگر محمد از دنيا رفت امر خلافت تا ابد به خاندان او باز نگردد».<ref>بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۹ ح ۷ و ج ۲۸ ص ۸۵ و ج ۳۷ ص ۸۵ ح ۲. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۶.</ref> | ||
امام صادق عليه السلام نيز درباره شأن نزول | امام صادق عليه السلام نيز درباره شأن نزول آيه «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ ...» مى فرمايد: اين آيه درباره ابوبكر و عمر و معاذ بن جبل و ابوعبيده جراح و عبدالرحمن بن عوف و سالم مولى ابى حذيفه و مغيرة بن شعبه نازل شده است كه آن پيمان نامه را بين خود نوشتند و ميثاق بستند و از يكديگر پيمان گرفتند كه:«لَئِنْ مَضى مُحَمَّدٌ لا تَكُونُ الْخِلافَةُ فى بَنى هاشِمٍ وَ لاَ النُّبُوَّةَ ابَداً»: «اگر محمد از دنيا رفت هرگز نگذاريم هم خلافت و هم نبوت در بنى هاشم باشد». خداوند عزوجل هم اين آيه را درباره آنان نازل كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۳. الكافى: ج ۸ (روضه) ص ۱۷۹.</ref> | ||
در روايت ديگرى از ابن عباس نزول اين آيه مربوط به زمانى است كه بزرگان قريش معاهده نامه اى نوشتند و در آن بر قتل على عليه السلام هم پيمان شدند، و آن نوشته را به ابوعبيده جراح سپردند. آيه «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ ...»:«هيچ نجواى سه نفرهاى نيست مگر آنكه خداوند چهارمى آنان است»نازل شد. | در روايت ديگرى از ابن عباس نزول اين آيه مربوط به زمانى است كه بزرگان قريش معاهده نامه اى نوشتند و در آن بر قتل على عليه السلام هم پيمان شدند، و آن نوشته را به ابوعبيده جراح سپردند. آيه «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ ...»:«هيچ نجواى سه نفرهاى نيست مگر آنكه خداوند چهارمى آنان است»نازل شد. پيامبر صلى الله عليه و آله آن پيمان نامه را از ابوعبيده مطالبه كرد و او آن را تحويل داد.<ref>الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۲۹۶. همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۳۶ ۲۳۵،</ref> كه نزول آيه «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...»در همين مورد ذكر شده است. | ||
در روايت ديگرى از سلمة بن كهيل و سليمان اقطَع آمده است كه آيه«ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ ...»درباره آن گروهى است كه در بين خود پيمان بستند كه خلافت را به على عليه السلام ندهند.<ref>مثالب النواصب (ابن شهرآشوب) نسخه خطى: ص ۹۲.</ref> | در روايت ديگرى از سلمة بن كهيل و سليمان اقطَع آمده است كه آيه«ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ ...»درباره آن گروهى است كه در بين خود پيمان بستند كه خلافت را به على عليه السلام ندهند.<ref>مثالب النواصب (ابن شهرآشوب) نسخه خطى: ص ۹۲.</ref> | ||
=== تحليل اعتقادى === | |||
آنچه از روايات فوق در تفسير آيه استفاده مى شود دو نكته است: | آنچه از روايات فوق در تفسير آيه استفاده مى شود دو نكته است: | ||
'''الف | '''الف) مخفى كردن از خدا؟''' | ||
امضاكنندگان صحيفه ملعونه در حقيقت قرار دادى بر ضد خدا امضا كردند، چرا كه ولايت على عليه السلام به امر الهى است. اينكه درباره صحيفه نازل شده كه«ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ»، منظور اين است كه هر كس در هر كجاى عالم كارى سِرّى انجام دهد خداوند از آن خبر دارد و كسى نمى تواند سخنى يا كارى را از خدا مخفى كند. آيا تعجب آور نيست كه اصحاب صحيفه - آن هم در خانه خدا و درون كعبه - در فكر كتمان اقدام ضد خدائى خود از خدا هستند؟! | امضاكنندگان صحيفه ملعونه در حقيقت قرار دادى بر ضد خدا امضا كردند، چرا كه ولايت على عليه السلام به امر الهى است. اينكه درباره صحيفه نازل شده كه«ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ»، منظور اين است كه هر كس در هر كجاى عالم كارى سِرّى انجام دهد خداوند از آن خبر دارد و كسى نمى تواند سخنى يا كارى را از خدا مخفى كند. آيا تعجب آور نيست كه اصحاب صحيفه - آن هم در خانه خدا و درون كعبه - در فكر كتمان اقدام ضد خدائى خود از خدا هستند؟! | ||
'''ب | '''ب) عملكرد شيطانى اصحاب صحيفه''' | ||
در روايت امام باقرعليه السلام «إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ»به عمر تفسير شده است. يعنى در چنين نجوايى كه بر عليه خلافت شد نيازى به ابليس نبود، و خود عمر با شيطنتى كه داشت بالاتر از شيطان عمل مى كرد؛ و از همين تطبيق آيه مهر«شيطانى بودن»بر پيشانى عمر نقش مى بندد. | در روايت امام باقرعليه السلام «إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ»به عمر تفسير شده است. يعنى در چنين نجوايى كه بر عليه خلافت شد نيازى به ابليس نبود، و خود عمر با شيطنتى كه داشت بالاتر از شيطان عمل مى كرد؛ و از همين تطبيق آيه مهر«شيطانى بودن»بر پيشانى عمر نقش مى بندد. | ||
خط ۴۶: | خط ۴۴: | ||
از همين كلام امام باقرعليه السلام نتيجه گرفته مى شود كه مؤسس اساس غصب خلافت و نقطه آغاز همه اقدامات ضد ولايت اهلبيت عليهم السلام عمر بن الخطاب است؛ اين نجوى از ابوبكر و عمر آغاز شد، و سپس افراد ديگر اضافه شدند. طبق فرموده حضرت اين عمر بوده كه ابوبكر را هم تحريک كرده و از يک نفر به دو نفر رسانده است | از همين كلام امام باقرعليه السلام نتيجه گرفته مى شود كه مؤسس اساس غصب خلافت و نقطه آغاز همه اقدامات ضد ولايت اهلبيت عليهم السلام عمر بن الخطاب است؛ اين نجوى از ابوبكر و عمر آغاز شد، و سپس افراد ديگر اضافه شدند. طبق فرموده حضرت اين عمر بوده كه ابوبكر را هم تحريک كرده و از يک نفر به دو نفر رسانده است | ||
== پانویس == | |||
== |
نسخهٔ ۲۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۱۶
آيه«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّه يَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ...»[۱]
از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و پس از اتمام مراسم حج در مكه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد در مورد نجواى شيطانى اصحاب صحيفه و پيش از آيه«إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا...» [۲] بود.
براى آنكه معلوم شود خدا و پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله از توطئه منافقين اطلاع دارند، و در پرونده تاريک آنان براى روز قيامت ثبت و ضبط شده است، آيه ۷سوره مجادله نازل شد:
«اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الاَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ اِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ اِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا اَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا اَكْثَرَ اِلاّ هُوَ مَعَهُمْ اَيْنَما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ اِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَليمٌ»:
«آيا نمى بينى كه خداوند آنچه در آسمان ها و زمين است مى داند. هيچ نجواى سه نفرى نمى شود مگر آنكه خدا چهارمى آنان است، و هيچ نجواى پنج نفرى نمى شود مگر آنكه خدا ششمى آنان است و كمتر و بيشتر از اين عدد نجوايى اتفاق نمى افتد مگر آنها هر كجا باشند خدا همراه آنان است، سپس روز قيامت آنان را به آنچه انجام داده اند خبر مى دهد. خداوند به هر چيزى عالم است». [۳]
اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:
موقعيت تاريخى
مراسم حج به پايان رسيده و كاروان به مكه بازگشته است. با توقفى كوتاه مردم راه غدير را در پيش خواهند گرفت و كسى در مكه نمىماند. در اين گير ودار ريشه توطئه هاى منافقين و به عبارت دقيق تر انعقاد نطفه آن توسط رؤساى آنان، از يک نجوى و گفتگوى سِرّى آغاز شد.
آنان پس از آنكه بر سر اصل مسئله به توافق رسيدند براى محكم كارى داخل كعبه رفتند و پيمان نام هاى نوشتند و همگى آن را امضا كردند و امين و شاهد خود را ابوعبيده جراح قرار دادند، و آن عهدنامه را در كعبه زير خاک پنهان ساختند.
محور اصلى اين پيمان ابوبكر و عمر بودند و ابوعبيده هم شاهد آن بود. افراد ديگرى نيز بدان پيوستند كه قبل از همه معاذ بن جبل و سالم مولى ابى حذيفة بود. عبدالرحمن بن عوف و مغيرة بن شعبه نيز نفرات بعدى بودند تا آنكه با پيوستن عثمان و معاويه و عمرو عاص و ابوهريره و طلحه و سعد بن ابى وقاص و ابوموسى اشعرى عدد آنان به ۱۴ نفر رسيد كه در نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله در كوه هَرشى شركت كردند، و سپس بيست نفر ديگر به آنان اضافه شدند كه در مدينه صحيفه ملعونه دوم را در خانه ابوبكر امضا كردند.
خداوند با نزول ۹ آيه پى در پى جوانب مختلف اين توطئه را مورد نكوهش قرار داد و آن را در متن قرآن ثبت كرد.
امام باقرعليه السلام هسته مركزى صحيفه ملعونه اول را كه شأن نزول آيه«إِنَّمَا النَّجْوى»هستند، با تطبيق بر آيه توصيف فرموده است. راوى از امام درباره آيه دهم سوره مجادله«إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ» :«سخن سِرّى و در گوشى از شيطان است»سؤال مى كند. حضرت مى فرمايد: منظور عمر است.
سپس درباره آيه هفتم آن سوره سؤال مى كند:«ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ»:«هيچ نجواى سه نفرى نيست مگر اينكه او چهارمى آنان است».
حضرت مى فرمايد: منظور ابوبكر و عمر است و ابوعبيده جراح امين آنان بوده، آنگاه كه جمع شدند و درون كعبه رفتند و بين خود عهدنامه اى نوشتند كه«انْ ماتَ مُحَمَّدٌ انْ لا يَرْجِعَ الامْرُ فيهِمْ ابَداً»:«اگر محمد از دنيا رفت امر خلافت تا ابد به خاندان او باز نگردد».[۴]
امام صادق عليه السلام نيز درباره شأن نزول آيه «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ ...» مى فرمايد: اين آيه درباره ابوبكر و عمر و معاذ بن جبل و ابوعبيده جراح و عبدالرحمن بن عوف و سالم مولى ابى حذيفه و مغيرة بن شعبه نازل شده است كه آن پيمان نامه را بين خود نوشتند و ميثاق بستند و از يكديگر پيمان گرفتند كه:«لَئِنْ مَضى مُحَمَّدٌ لا تَكُونُ الْخِلافَةُ فى بَنى هاشِمٍ وَ لاَ النُّبُوَّةَ ابَداً»: «اگر محمد از دنيا رفت هرگز نگذاريم هم خلافت و هم نبوت در بنى هاشم باشد». خداوند عزوجل هم اين آيه را درباره آنان نازل كرد.[۵]
در روايت ديگرى از ابن عباس نزول اين آيه مربوط به زمانى است كه بزرگان قريش معاهده نامه اى نوشتند و در آن بر قتل على عليه السلام هم پيمان شدند، و آن نوشته را به ابوعبيده جراح سپردند. آيه «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ ...»:«هيچ نجواى سه نفرهاى نيست مگر آنكه خداوند چهارمى آنان است»نازل شد. پيامبر صلى الله عليه و آله آن پيمان نامه را از ابوعبيده مطالبه كرد و او آن را تحويل داد.[۶] كه نزول آيه «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...»در همين مورد ذكر شده است.
در روايت ديگرى از سلمة بن كهيل و سليمان اقطَع آمده است كه آيه«ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ ...»درباره آن گروهى است كه در بين خود پيمان بستند كه خلافت را به على عليه السلام ندهند.[۷]
تحليل اعتقادى
آنچه از روايات فوق در تفسير آيه استفاده مى شود دو نكته است:
الف) مخفى كردن از خدا؟
امضاكنندگان صحيفه ملعونه در حقيقت قرار دادى بر ضد خدا امضا كردند، چرا كه ولايت على عليه السلام به امر الهى است. اينكه درباره صحيفه نازل شده كه«ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ»، منظور اين است كه هر كس در هر كجاى عالم كارى سِرّى انجام دهد خداوند از آن خبر دارد و كسى نمى تواند سخنى يا كارى را از خدا مخفى كند. آيا تعجب آور نيست كه اصحاب صحيفه - آن هم در خانه خدا و درون كعبه - در فكر كتمان اقدام ضد خدائى خود از خدا هستند؟!
ب) عملكرد شيطانى اصحاب صحيفه
در روايت امام باقرعليه السلام «إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ»به عمر تفسير شده است. يعنى در چنين نجوايى كه بر عليه خلافت شد نيازى به ابليس نبود، و خود عمر با شيطنتى كه داشت بالاتر از شيطان عمل مى كرد؛ و از همين تطبيق آيه مهر«شيطانى بودن»بر پيشانى عمر نقش مى بندد.
از همين كلام امام باقرعليه السلام نتيجه گرفته مى شود كه مؤسس اساس غصب خلافت و نقطه آغاز همه اقدامات ضد ولايت اهلبيت عليهم السلام عمر بن الخطاب است؛ اين نجوى از ابوبكر و عمر آغاز شد، و سپس افراد ديگر اضافه شدند. طبق فرموده حضرت اين عمر بوده كه ابوبكر را هم تحريک كرده و از يک نفر به دو نفر رسانده است
پانویس
- ↑ مجادله / ۷. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۵۰ - ۲۵۳. واقعه قرآنى غدير: ص ۵۲ .
- ↑ مجادله / ۱۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۹ و ج ۲۸ ص ۸۵ و ج ۳۷ ص ۸۵ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۹ ح ۷ و ج ۲۸ ص ۸۵ و ج ۳۷ ص ۸۵ ح ۲. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۳. الكافى: ج ۸ (روضه) ص ۱۷۹.
- ↑ الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۲۹۶. همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۳۶ ۲۳۵،
- ↑ مثالب النواصب (ابن شهرآشوب) نسخه خطى: ص ۹۲.