۲۲٬۷۶۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
'''مسير عجيب مباهله در غدير''' | '''مسير عجيب مباهله در غدير''' | ||
حارث فهرى به جاى آنكه بگويد: «من غدير را قبول ندارم و اگر سخن من در انكار غدير درست باشد خدا عذاب را بر شما نازل كند» ، عكس اين سخن را بر زبان آورد و در واقع آنچه بايد پيامبر صلى الله عليه وآله مى گفت او براى خود گفت. حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد درباره ولايت على مى گويد حق است و از جانب توست عذابى بر ما منكرين نازل كن» ! مى بينيم هم حقانيت مطلب و هم از جانب خدابودن آن بر لسان حارث جارى شده و صريحاً از خدا درخواست عذاب كرده است.<br />اين اقدام در حضور مردم بود و به قدرى درخواست عجيبى بود كه خداوند عين گفتار او را در قرآن نقل كرده كه «اللهم إن كان هذا هو الحق من عندك فأمطِر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم» <ref>انفال / ۳۳.</ref><br />اكنون قاضى اين مباهله خداوند بود كه بايد تكليف مردم را روشن مى كرد، چه آنكه بسيارى از منافقين و صاحبان ايمان ضعيف از مردمِ حاضر در غدير نيز سخنى همچون حارث در دلشان بود، ولى جرأت ابراز آن را نداشتند!<br />اگر خداوند پاسخ حارث را نمى داد آنان نيز همراه حارث مى شدند و به اين باور نزديك مى شدند كه غدير ساخته خود پيامبر صلى الله عليه وآله است و به خداوند ارتباطى ندارد.<br />[[پيامبر صلى الله عليه وآله]] باز هم خواست راه توبه را به همه مردم نشان دهد كه بازگشت به صراط مستقيم هيچ وقت دير نيست و آشتى با خدا و اهل بيت عليهم السلام هميشه ممكن است. همچنين خواست اين نكته را خاطر نشان كند كه بايد از دشمنان غدير فاصله گرفت و از آنان دورى جست. از اين رو به حارث فرمود: «يا از اين گفته ات توبه كن يا از ما فاصله بگير و از پيش ما برو». | حارث فهرى به جاى آنكه بگويد: «من غدير را قبول ندارم و اگر سخن من در انكار غدير درست باشد خدا عذاب را بر شما نازل كند» ، عكس اين سخن را بر زبان آورد و در واقع آنچه بايد پيامبر صلى الله عليه وآله مى گفت او براى خود گفت. حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد درباره ولايت على مى گويد حق است و از جانب توست عذابى بر ما منكرين نازل كن» ! مى بينيم هم حقانيت مطلب و هم از جانب خدابودن آن بر لسان حارث جارى شده و صريحاً از خدا درخواست عذاب كرده است.<br />اين اقدام در حضور مردم بود و به قدرى درخواست عجيبى بود كه خداوند عين گفتار او را در قرآن نقل كرده كه '''«اللهم إن كان هذا هو الحق من عندك فأمطِر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم»'''<ref>انفال / ۳۳.</ref><br />اكنون قاضى اين مباهله خداوند بود كه بايد تكليف مردم را روشن مى كرد، چه آنكه بسيارى از منافقين و صاحبان ايمان ضعيف از مردمِ حاضر در غدير نيز سخنى همچون حارث در دلشان بود، ولى جرأت ابراز آن را نداشتند!<br />اگر خداوند پاسخ حارث را نمى داد آنان نيز همراه حارث مى شدند و به اين باور نزديك مى شدند كه غدير ساخته خود پيامبر صلى الله عليه وآله است و به خداوند ارتباطى ندارد.<br />[[پيامبر صلى الله عليه وآله]] باز هم خواست راه توبه را به همه مردم نشان دهد كه بازگشت به صراط مستقيم هيچ وقت دير نيست و آشتى با خدا و اهل بيت عليهم السلام هميشه ممكن است. همچنين خواست اين نكته را خاطر نشان كند كه بايد از دشمنان غدير فاصله گرفت و از آنان دورى جست. از اين رو به حارث فرمود: «يا از اين گفته ات توبه كن يا از ما فاصله بگير و از پيش ما برو». | ||
حارث باطن ظلمانى خود را بار ديگر نشان داد و مطلبى را بر زبان آورد كه حرف دل منافقين حاضر در غدير بود. او گفت: «قلبم براى توبه مرا همراهى نمى كند؛ ولى از نزد تو مى روم»!<br />معجزه عظيم پيش چشمان آن جمعيت انبوه كه براى پايان ماجرا گردن كشيده بودند، به وقوع پيوست. خاطره اى كه از اصحاب فيل در ذهن ها مانده بود و خداوند قدرت خود را با سنگ ريزه هاى آسمانى نشان داده بود، اينك با تمام شدن سخن حارث و فاصله گرفتن او از مجلس پيامبر صلى الله عليه وآله تكرار شد.<br />پرنده اى در آسمان ظاهر شد كه سنگى به اندازه عدس در منقار داشت و آن را بر سر حارث فرود آورد. آن سنگ طول قامت او را درنورديد و او را نقش زمين ساخت و پيش چشمان مردم دست و پا زد و جان داد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۲۰.</ref><br />اگر در ماجراى نصاراى نجران كار به مباهله نرسيد تا يد قدرت خداوند متعال را در پشتيبانى از پيامبرش صلى الله عليه وآله ببينند، اينک دشمن غدير مباهله را رسمى كرد و خداوند نيز با پاسخ به او، حاضرين غدير و شنوندگان ماجراى غدير تا آخر دنيا را در برابر هر شبهه اى بيمه كرد و در واقع خداوند تعالى ارتباط غدير را به ذات اقدس خويش اعلام كرد. | حارث باطن ظلمانى خود را بار ديگر نشان داد و مطلبى را بر زبان آورد كه حرف دل منافقين حاضر در غدير بود. او گفت: «قلبم براى توبه مرا همراهى نمى كند؛ ولى از نزد تو مى روم»!<br />معجزه عظيم پيش چشمان آن جمعيت انبوه كه براى پايان ماجرا گردن كشيده بودند، به وقوع پيوست. خاطره اى كه از اصحاب فيل در ذهن ها مانده بود و خداوند قدرت خود را با سنگ ريزه هاى آسمانى نشان داده بود، اينك با تمام شدن سخن حارث و فاصله گرفتن او از مجلس پيامبر صلى الله عليه وآله تكرار شد.<br />پرنده اى در آسمان ظاهر شد كه سنگى به اندازه عدس در منقار داشت و آن را بر سر حارث فرود آورد. آن سنگ طول قامت او را درنورديد و او را نقش زمين ساخت و پيش چشمان مردم دست و پا زد و جان داد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۲۰.</ref><br />اگر در ماجراى نصاراى نجران كار به مباهله نرسيد تا يد قدرت خداوند متعال را در پشتيبانى از پيامبرش صلى الله عليه وآله ببينند، اينک دشمن غدير مباهله را رسمى كرد و خداوند نيز با پاسخ به او، حاضرين غدير و شنوندگان ماجراى غدير تا آخر دنيا را در برابر هر شبهه اى بيمه كرد و در واقع خداوند تعالى ارتباط غدير را به ذات اقدس خويش اعلام كرد. | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
مهم تر اينكه خدا عذاب چنين كسى را سريع فرستاد تا شدت غضبش بر منكرين ولايت على بن ابى طالب عليه السلام بر همه معلوم شود. <ref>مناقب آل ابى طالب: ج ۱ ص ۵۳۸</ref><br />چه كسى فكر مى كرد پايان بخش مراسم سه روزه غدير معجزه اى آشكار براى شكست دشمن غدير باشد. در هيچ يك از اوامر الهى - كه پيامبر صلى الله عليه وآله ابلاغ فرموده خداوند اقدام معجزه آسايى براى مقابله كنندگان با آن برنامه در دنيا نداشته است؛ چنانچه در هيچ يك از فرامين الهى دشمن از خداوند درخواست عذاب نكرده است. | مهم تر اينكه خدا عذاب چنين كسى را سريع فرستاد تا شدت غضبش بر منكرين ولايت على بن ابى طالب عليه السلام بر همه معلوم شود. <ref>مناقب آل ابى طالب: ج ۱ ص ۵۳۸</ref><br />چه كسى فكر مى كرد پايان بخش مراسم سه روزه غدير معجزه اى آشكار براى شكست دشمن غدير باشد. در هيچ يك از اوامر الهى - كه پيامبر صلى الله عليه وآله ابلاغ فرموده خداوند اقدام معجزه آسايى براى مقابله كنندگان با آن برنامه در دنيا نداشته است؛ چنانچه در هيچ يك از فرامين الهى دشمن از خداوند درخواست عذاب نكرده است. | ||
اين در حالى است كه در تاريخ انبياء اين مسئله سابقه داشته و بارها مردمِ گمراه به پيامبرانشان گفته اند: «فَأْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ» : «اگر راست | اين در حالى است كه در تاريخ انبياء اين مسئله سابقه داشته و بارها مردمِ گمراه به پيامبرانشان گفته اند: «فَأْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ» : «اگر راست مى گويى آنچه ما را از آن مى ترسانى بياور». | ||
اين گونه خطاب را در آيات زير ملاحظه نماييد: | اين گونه خطاب را در آيات زير ملاحظه نماييد: | ||
سوره هود عليه السلام: آيه ۳۲. سوره انبياء عليهم السلام: آيه ۳۸. سوره شعراء: آيه ۱۸۷. سوره نمل: آيه ۷۱. سوره عنكبوت: آيه ۲۹. سوره سبأ: آيه ۲۹. سوره يس: آيه ۴۸. سوره احقاف: آيه ۲۲. سوره ملك: آيه ۲۵. | سوره هود عليه السلام: آيه ۳۲. | ||
سوره انبياء عليهم السلام: آيه ۳۸. | |||
سوره شعراء: آيه ۱۸۷. | |||
سوره نمل: آيه ۷۱. | |||
سوره عنكبوت: آيه ۲۹. | |||
سوره سبأ: آيه ۲۹. | |||
سوره يس: آيه ۴۸. | |||
سوره احقاف: آيه ۲۲. | |||
سوره ملك: آيه ۲۵. | |||
فقط در غدير بود كه حارث فهرى به نمايندگى از منافقين صريحاً از خدا درخواست عذاب كرد. در واقع يك مباهله تمام عيار در برابر صد و بيست هزار نفر مطرح شد كه جز پاسخ فورى خداوند راه ديگرى براى حل قاطع مسئله نبود. | فقط در غدير بود كه حارث فهرى به نمايندگى از منافقين صريحاً از خدا درخواست عذاب كرد. در واقع يك مباهله تمام عيار در برابر صد و بيست هزار نفر مطرح شد كه جز پاسخ فورى خداوند راه ديگرى براى حل قاطع مسئله نبود. | ||
در آن لحظات هم گفتار منكر غدير و هم پاسخ دندان شكن الهى عجيب بود، و توانست امضاى الهى را در قاطع ترين شكل آن به همه جهانيان نشان دهد. پيش بينى و برنامه ريزى اين مرحله از مراسم غدير فراتر از آن بود كه به عنوان يك پاسخ كوتاه به يك معترض بی جا مطرح شود.<br />در واقع اعتراض حارث فهرى به نيابت از همه كسانى بود كه از آن روز تا قيامت تصميم مخالفت و دشمنى با غدير داشتند، همان گونه كه پاسخ خداوند قاطعيت حضرت جلالش را در حمايت از غدير به همه فهماند؛ و به همين جهت خبر آن از دو سو در متن قرآن جاى گرفت.<br />ماجراى حارث فهرى در شرايطى اتفاق افتاد كه آن همه مقدمه چينى براى غدير در طول مراسم حج و بعد از آن انجام گرفته بود، و آن سخنرانى مفصل و فراگير توسط پيامبر صلى الله عليه وآله ايراد شده بود، و آن مراسم سه روزه بيعت و برنامه هاى كنار آن صورت گرفته بود.<br />در چنان شرايطى كه مقارن با ساعات پايانى توقف در غدير بود، براى هيچ كس به هيچ وجهى شبهه و شكى باقى نمانده بود كه مراسم غدير به امر مستقيم الهى اجرا شده و تأكيد خاصى از طرف پروردگار درباره آن وجود داشته است؛ تا آنجا كه درباره اش «واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» فرموده است.<br />در واقع اين منافقين بودند كه به حكم «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ» ، وقتى هر تلاش مذبوحانه اى را به اجرا گذاشتند و با شكست رو به رو شدند، در آن لحظات آخر با درماندگى تمام آخرين تير خود را نشانه گيرى كردند.<br />يك گروه دوازده نفرى به سركردگى حارث فهرى نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آمدند، و او به نمايندگىِ آنان از پيامبر صلى الله عليه وآله پرسيد: آيا اينكه درباره على بن ابى طالب گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ ...» از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتى؟!<br />اينجا بود كه بايد امضاى الهى با نشان دادن گستره آن به همه مردم تبيين مى شد تا اين شبهه براى ابد محو گردد. حضرت به دقت مسير طى شده پيام رسانى غدير را توضيح داده فرمود:<br />خداوند به من وحى كرده، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كننده پيام خدا هستم، و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى كنم.<br />در اين پاسخ كوتاه پيامبر صلى الله عليه وآله هم وَحيانى بودن غدير و هم اجازه خاص پروردگار را درباره آن اعلان كرد.<br />اينجا بود كه حارث فهرى باطن نفاق را تا ابديت در معرض ديدگان بشريت گذاشت، كه طاقت شنيدن حق را ندارد و به هر قيمتى حاضر به پايمال كردن آن است! حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مى گويد حق و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست» !<br />اكنون عذاب از طرف دشمن درخواست شده بود، اما كسى انتظار پذيرفته شدن آن را از سوى خدا و رسول نداشت. به عبارت ديگر تا كنون دشمنان بسيارى در معرض چنين عذابى بودند، ولى در اتمام حجت الهى فقط ابلاغ كافى است و نيازى به نزول عذاب نيست. اما در مورد غدير بلافاصله پاسخ الهى رسيد تا مباهله مطرح شده بى نتيجه نماند.<br />عصر روز بيستم ذى الحجه ماجراى اصحاب فيل تكرار شد و خدا با سنگ هاى آسمانى از دشمن غدير استقبال كرد. همين كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خدا سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از سرش وارد شد و تمام وجودش را در نورديد، و در حضور صد و بيست هزار نفر او را نقش زمين ساخت و همان جا هلاك شد.<br />خدايى كه رخداد هاى غير منتظره غدير را هم پيش بينى كرده بود، در كنار آيه «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» و آيه «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ» اين بُعد اعظم غدير را در متن قرآن جاودانه ساخت، تا نسل هاى آينده در كنار آن دو آيه، اين دو آيه را هم ببينند و حكايت آن را بشنوند.<br />آيه اول سخن حارث را نقل مى كرد: «وَ اِذْ قالُوا اللَّهُمَّ اِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ فَاَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ اَليمٍ » <ref>انفال / ۳۳</ref> :«و آنگاه كه گفتند: خدايا، اگر اين ([[غدير]]) حقى از طرف تو است سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست» .<br />آيه دوم نيز پاسخ خداوند را در بر داشت: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ ...».<ref>معارج / ۳ - ۱</ref> «درخواست كننده اى عذاب واقع شونده را درخواست كرد كه هيچ قدرتى نمى تواند آن را از كافرين دور كند»؛ و اين گونه نشان كفر بر پيشانى دشمنان غدير زده شد.<br />اكنون وقت آن بود كه از اعتراض دشمن غدير بالاترين استفاده به نفع خطابه غدير صورت گيرد، و فراتر از اجازه و امضاى الهى به صورت معجزه الهى در تأييد سخنرانى غدير مورد اقرار همگان قرار گيرد. | در آن لحظات هم گفتار منكر غدير و هم پاسخ دندان شكن الهى عجيب بود، و توانست امضاى الهى را در قاطع ترين شكل آن به همه جهانيان نشان دهد. پيش بينى و برنامه ريزى اين مرحله از مراسم غدير فراتر از آن بود كه به عنوان يك پاسخ كوتاه به يك معترض بی جا مطرح شود.<br />در واقع اعتراض حارث فهرى به نيابت از همه كسانى بود كه از آن روز تا قيامت تصميم مخالفت و دشمنى با غدير داشتند، همان گونه كه پاسخ خداوند قاطعيت حضرت جلالش را در حمايت از غدير به همه فهماند؛ و به همين جهت خبر آن از دو سو در متن قرآن جاى گرفت.<br />ماجراى حارث فهرى در شرايطى اتفاق افتاد كه آن همه مقدمه چينى براى غدير در طول مراسم حج و بعد از آن انجام گرفته بود، و آن سخنرانى مفصل و فراگير توسط پيامبر صلى الله عليه وآله ايراد شده بود، و آن مراسم سه روزه بيعت و برنامه هاى كنار آن صورت گرفته بود.<br />در چنان شرايطى كه مقارن با ساعات پايانى توقف در غدير بود، براى هيچ كس به هيچ وجهى شبهه و شكى باقى نمانده بود كه مراسم غدير به امر مستقيم الهى اجرا شده و تأكيد خاصى از طرف پروردگار درباره آن وجود داشته است؛ تا آنجا كه درباره اش «واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» فرموده است.<br />در واقع اين منافقين بودند كه به حكم «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ» ، وقتى هر تلاش مذبوحانه اى را به اجرا گذاشتند و با شكست رو به رو شدند، در آن لحظات آخر با درماندگى تمام آخرين تير خود را نشانه گيرى كردند.<br />يك گروه دوازده نفرى به سركردگى حارث فهرى نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آمدند، و او به نمايندگىِ آنان از پيامبر صلى الله عليه وآله پرسيد: آيا اينكه درباره على بن ابى طالب گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ ...» از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتى؟!<br />اينجا بود كه بايد امضاى الهى با نشان دادن گستره آن به همه مردم تبيين مى شد تا اين شبهه براى ابد محو گردد. حضرت به دقت مسير طى شده پيام رسانى غدير را توضيح داده فرمود:<br />خداوند به من وحى كرده، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كننده پيام خدا هستم، و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمى كنم.<br />در اين پاسخ كوتاه پيامبر صلى الله عليه وآله هم وَحيانى بودن غدير و هم اجازه خاص پروردگار را درباره آن اعلان كرد.<br />اينجا بود كه حارث فهرى باطن نفاق را تا ابديت در معرض ديدگان بشريت گذاشت، كه طاقت شنيدن حق را ندارد و به هر قيمتى حاضر به پايمال كردن آن است! حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مى گويد حق و از جانب تو است سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست»!<br />اكنون عذاب از طرف دشمن درخواست شده بود، اما كسى انتظار پذيرفته شدن آن را از سوى خدا و رسول نداشت. به عبارت ديگر تا كنون دشمنان بسيارى در معرض چنين عذابى بودند، ولى در اتمام حجت الهى فقط ابلاغ كافى است و نيازى به نزول عذاب نيست. اما در مورد غدير بلافاصله پاسخ الهى رسيد تا مباهله مطرح شده بى نتيجه نماند.<br />عصر روز بيستم ذى الحجه ماجراى اصحاب فيل تكرار شد و خدا با سنگ هاى آسمانى از دشمن غدير استقبال كرد. همين كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خدا سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از سرش وارد شد و تمام وجودش را در نورديد، و در حضور صد و بيست هزار نفر او را نقش زمين ساخت و همان جا هلاك شد.<br />خدايى كه رخداد هاى غير منتظره غدير را هم پيش بينى كرده بود، در كنار آيه «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» و آيه «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ» اين بُعد اعظم غدير را در متن قرآن جاودانه ساخت، تا نسل هاى آينده در كنار آن دو آيه، اين دو آيه را هم ببينند و حكايت آن را بشنوند.<br />آيه اول سخن حارث را نقل مى كرد: «وَ اِذْ قالُوا اللَّهُمَّ اِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ فَاَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ اَليمٍ » <ref>انفال / ۳۳</ref> :«و آنگاه كه گفتند: خدايا، اگر اين ([[غدير]]) حقى از طرف تو است سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست» .<br />آيه دوم نيز پاسخ خداوند را در بر داشت: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ ...».<ref>معارج / ۳ - ۱</ref> «درخواست كننده اى عذاب واقع شونده را درخواست كرد كه هيچ قدرتى نمى تواند آن را از كافرين دور كند»؛ و اين گونه نشان كفر بر پيشانى دشمنان غدير زده شد.<br />اكنون وقت آن بود كه از اعتراض دشمن غدير بالاترين استفاده به نفع خطابه غدير صورت گيرد، و فراتر از اجازه و امضاى الهى به صورت معجزه الهى در تأييد سخنرانى غدير مورد اقرار همگان قرار گيرد. | ||
[[پيامبر صلى الله عليه وآله]] با اشاره به جنازه بى جان حارث خطاب به مردم فرمود: آيا با چشم خود ديديد؟ گفتند: آرى! فرمود: آيا با گوش خود شنيديد؟ گفتند: آرى! اين پاسخ «آرى» از سوى جمعيت بدان معنى بود كه هم ديديم و هم شنيديم، چه ديدنى و چه شنيدنى كه اگر كور و كر هم بوديم آن را با تمام وجود احساس نموديم، و اگر هر گونه شكى در ارتباط غدير با خداوند داشتيم، اكنون خدا را در صحنه غدير حاضر مى بينيم.<br />در آن لحظات حال منافقين بسيار تماشايى بود كه يأس و نااميدى آنان به اوج خود رسيده بود، و با صحنه اى رو به رو بودند كه هرگز انتظارش را نداشتند، و اگر چنين تأييدى را از سوى خداوند پيش بينى مى كردند هرگز به حارث اجازه مطرح كردن سؤالش را نمى دادند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۲۰ و ج ۳۷ ص ۱۶۷،۱۶۲،۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۴،۱۲۹،۵۷،۵۶. الغدير: ج ص ۱۹۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۱ ص ۵۳۸ .</ref> | [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] با اشاره به جنازه بى جان حارث خطاب به مردم فرمود: آيا با چشم خود ديديد؟ گفتند: آرى! فرمود: آيا با گوش خود شنيديد؟ گفتند: آرى! اين پاسخ «آرى» از سوى جمعيت بدان معنى بود كه هم ديديم و هم شنيديم، چه ديدنى و چه شنيدنى كه اگر كور و كر هم بوديم آن را با تمام وجود احساس نموديم، و اگر هر گونه شكى در ارتباط غدير با خداوند داشتيم، اكنون خدا را در صحنه غدير حاضر مى بينيم.<br />در آن لحظات حال منافقين بسيار تماشايى بود كه يأس و نااميدى آنان به اوج خود رسيده بود، و با صحنه اى رو به رو بودند كه هرگز انتظارش را نداشتند، و اگر چنين تأييدى را از سوى خداوند پيش بينى مى كردند هرگز به حارث اجازه مطرح كردن سؤالش را نمى دادند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۲۰ و ج ۳۷ ص ۱۶۷،۱۶۲،۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۴،۱۲۹،۵۷،۵۶. الغدير: ج ص ۱۹۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۱ ص ۵۳۸ .</ref> | ||
== عبرت هاى ماجراى حارث و سنگ آسمانى <ref>تجلى ولايت در غدير (بطحائى) : ص ۱۲۳ - ۱۲۰.</ref><big> </big>== | == عبرت هاى ماجراى حارث و سنگ آسمانى <ref>تجلى ولايت در غدير (بطحائى) : ص ۱۲۳ - ۱۲۰.</ref><big> </big>== | ||
<big>از هلاكت حارث فهرى و ماجراى سنگ آسمانى در غدير - كه در چند قدمى پيامبر صلى الله عليه وآله اتفاق افتاد - چند درس عبرت آموز مى توان گرفت:</big><big><br /></big>'''كسى كه [[دشمن ولايت]] و [[امامت]] است سزاوار زنده ماندن و بهره مندى از نعمت هاى خدا نيست.'''<big><br /></big>هلاكت حارث در چند قدمى پيامبر صلى الله عليه وآله و در حضور آن حضرت به اين معنى است كه منكر ولايت، و لو نزد پيامبر صلى الله عليه وآله هم باشد يا بالاى سر يا پايين پاى او دفن شود، اگر از مكتب و باورهاى او فاصله زيادى دارد، نزديكىِ مكانى و هم زبانى فضيلتى براى او شمرده نمى شود و اثرى در دفع عذاب و كيفر از او نخواهد داشت.<br />قرآن از زبان حضرت ابراهيم عليه السلام مى فرمايد: «فمن تبعنى فانه منّى و من عصانى فانك غفور رحيم»<ref>حضرت ابراهيم عليه السلام / ۳۶.</ref>. هر كس از من پيروى كند از من است و هر كس نافرمانى كند تو بخشنده و مهربانى. و درباره قارون مى فرمايد: «ان قارون كان من قوم موسى فبغى عليهم» .<ref>قصص / ۷۶.</ref> قارون از قوم موسى بود اما بر آنان ستم كرد. و درباره سرنوشت نهايى و عاقبت قارون مى فرمايد: «فخسفنا به و بداره الارض» . <ref>قصص / ۸۱.</ref> سپس ما او و خانه اش را در زمين فرو برديم.<br />همچنين فرزند حضرت نوح عليه السلام اگر چه از خاندان پيامبر و از نسل او است، ولى از آن جهت كه از راه خدا و بندگى دور است قرآن درباره اش مى گويد: «قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح» . <ref>هود / ۴۶.</ref> (خداوند به نوح عليه السلام) فرمود اى نوح او از اهل تو نيست او عمل غير صالح و فرد ناشايسته اى است.<br />از على بن موسى الرضا عليه السلام روايت شده است: او فرزند واقعى حضرت نوح عليه السلام بود، ولى چون نافرمانى خدا كرد خدا فرزندى او را نفى كرد. و همين گونه است كسى از ما كه نافرمانى خدا كند؛ او هم از ما خانواده نيست.<ref>تفسير صافى: ج ۲ ص ۴۵۰.</ref><br />از اين روايت فهميده مى شود آنچه را خداوند متعال از حضرت نفى كرده، نفى رابطه سببى پدر و فرزندى نبوده بلكه نفى ارتباط مكتبى و معرفتى فرزند با پدر بوده است.<br />از اين رو ملاک رستگارى زبان، نژاد، قبيله و نزديكى مكانى نيست، چرا كه همه اينها در ابولهب بود، ولى خداوند درباره اش مى فرمايد: «تبّت يدا ابى لهب و تب» <ref>مسد / ۱.</ref> «بريده باد دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد) » . بلكه ملاك سعادت نزديكى به مكتب و باورها و همراهى با دل و زبان و عمل است. همان گونه كه سلمان و ابوذر با اين ويژگى جزو اهل بيت پيامبر عليهم السلام گرديدند و رستگار شدند. | <big>از هلاكت حارث فهرى و ماجراى سنگ آسمانى در غدير - كه در چند قدمى پيامبر صلى الله عليه وآله اتفاق افتاد - چند درس عبرت آموز مى توان گرفت:</big><big><br /></big>'''كسى كه [[دشمن ولايت]] و [[امامت]] است سزاوار زنده ماندن و بهره مندى از نعمت هاى خدا نيست.'''<big><br /></big>هلاكت حارث در چند قدمى پيامبر صلى الله عليه وآله و در حضور آن حضرت به اين معنى است كه منكر ولايت، و لو نزد پيامبر صلى الله عليه وآله هم باشد يا بالاى سر يا پايين پاى او دفن شود، اگر از مكتب و باورهاى او فاصله زيادى دارد، نزديكىِ مكانى و هم زبانى فضيلتى براى او شمرده نمى شود و اثرى در دفع عذاب و كيفر از او نخواهد داشت.<br />قرآن از زبان حضرت ابراهيم عليه السلام مى فرمايد: «فمن تبعنى فانه منّى و من عصانى فانك غفور رحيم»<ref>حضرت ابراهيم عليه السلام / ۳۶.</ref>. هر كس از من پيروى كند از من است و هر كس نافرمانى كند تو بخشنده و مهربانى. و درباره قارون مى فرمايد: «ان قارون كان من قوم موسى فبغى عليهم».<ref>قصص / ۷۶.</ref> قارون از قوم موسى بود اما بر آنان ستم كرد. و درباره سرنوشت نهايى و عاقبت قارون مى فرمايد: «فخسفنا به و بداره الارض». <ref>قصص / ۸۱.</ref> سپس ما او و خانه اش را در زمين فرو برديم.<br />همچنين فرزند حضرت نوح عليه السلام اگر چه از خاندان پيامبر و از نسل او است، ولى از آن جهت كه از راه خدا و بندگى دور است قرآن درباره اش مى گويد: «قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح» . <ref>هود / ۴۶.</ref> (خداوند به نوح عليه السلام) فرمود اى نوح او از اهل تو نيست او عمل غير صالح و فرد ناشايسته اى است.<br />از على بن موسى الرضا عليه السلام روايت شده است: او فرزند واقعى حضرت نوح عليه السلام بود، ولى چون نافرمانى خدا كرد خدا فرزندى او را نفى كرد. و همين گونه است كسى از ما كه نافرمانى خدا كند؛ او هم از ما خانواده نيست.<ref>تفسير صافى: ج ۲ ص ۴۵۰.</ref><br />از اين روايت فهميده مى شود آنچه را خداوند متعال از حضرت نفى كرده، نفى رابطه سببى پدر و فرزندى نبوده بلكه نفى ارتباط مكتبى و معرفتى فرزند با پدر بوده است.<br />از اين رو ملاک رستگارى زبان، نژاد، قبيله و نزديكى مكانى نيست، چرا كه همه اينها در ابولهب بود، ولى خداوند درباره اش مى فرمايد: «تبّت يدا ابى لهب و تب» <ref>مسد / ۱.</ref> «بريده باد دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد) » . بلكه ملاك سعادت نزديكى به مكتب و باورها و همراهى با دل و زبان و عمل است. همان گونه كه سلمان و ابوذر با اين ويژگى جزو اهل بيت پيامبر عليهم السلام گرديدند و رستگار شدند. | ||
امام سجاد عليه السلام در اين باره مى فرمايد: خداوند بهشت را براى بندگان مطيع آفريده است اگر چه آنان سياه پوست باشند، و دوزخ را براى گناهكاران آفريد اگر چه از دودمان قريش باشند. <ref>بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۸۲.</ref> | امام سجاد عليه السلام در اين باره مى فرمايد: خداوند بهشت را براى بندگان مطيع آفريده است اگر چه آنان سياه پوست باشند، و دوزخ را براى گناهكاران آفريد اگر چه از دودمان قريش باشند. <ref>بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۸۲.</ref> | ||
و لذا | و لذا می بینیم حارث قبل از هلاكت به نماز و روزه و عبادات ديگر اعتراف كرد، ولى چون ولايت على بن ابى طالب عليه السلام را انكار كرد هلاک شد. اين بدين معنى است كه اگر كسى به خدا باور داشته باشد و عبادات زيادى هم انجام دهد، ولى در برابر خدا و رسولش صلى الله عليه وآله از روى دشمنى و تكبر نافرمانى كند و ولايت را نپذيرد، باور به خدا و عبادات او به تنهايى نجات بخش نخواهد بود. همان گونه كه شيطان نيز با اعتراف به يگانگى خدا و رسالت پيامبران عليهم السلام و باور به رستاخيز و عبادت چندين هزار ساله اش، به خاطر تكبر در برابر خداوند و نافرمانى از دستور خدا، از رحمت خدا رانده شد و از سعادت ابدى محروم گشت. <ref name=":0">اعراف / ۱۲ - ۱۵.</ref> | ||
== ماجراى حارث از وجوه دلالت حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۵۲۱ - ۴۹۱.</ref>== | == ماجراى حارث از وجوه دلالت حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۵۲۱ - ۴۹۱.</ref>== | ||
از جمله دلايل قطعى بر [[دلالت حدیث غدیر۱|دلالت حدیث غدیر]] بر [[امامت]] اميرالمؤمنين عليه السلام، ماجراى حارث فهرى و نزول آياتى از سوره معارج است:<br />پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه وآله در غدير خم فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است، حارث بن نعمان نزد آن حضرت آمد و گفت: از سوى خدا ما را به شهادتين فرمان دادى از تو پذيرفتيم. به نماز و زكات امر كردى قبول كرديم. سپس به اينها راضى نشدى تا اينكه پسر عمويت را بر ما برترى بخشيدى؟ آيا خدا به تو چنين دستورى داده يا از پيش خود مى گويى؟ | از جمله دلايل قطعى بر [[دلالت حدیث غدیر۱|دلالت حدیث غدیر]] بر [[امامت]] اميرالمؤمنين عليه السلام، ماجراى حارث فهرى و نزول آياتى از سوره معارج است:<br />پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه وآله در غدير خم فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است، حارث بن نعمان نزد آن حضرت آمد و گفت: از سوى خدا ما را به شهادتين فرمان دادى از تو پذيرفتيم. به نماز و زكات امر كردى قبول كرديم. سپس به اينها راضى نشدى تا اينكه پسر عمويت را بر ما برترى بخشيدى؟ آيا خدا به تو چنين دستورى داده يا از پيش خود مى گويى؟ رسول خدا صلى الله عليه وآله پاسخ داد: سوگند به اللَّه - كه معبودى جز او نيست - اين فرمان از جانب خداست. حارث روى برگرداند و گفت: خدايا، اگر اين امر حق و از سوى تو است، از آسمان بر ما سنگ بباران. پس سنگى از آسمان بر او افتاد و وى را كشت. در پى اين رخداد، اين آيات نازل شد: «سَألَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ . لِلكافِرينَ لَيسَ لَهُ دافِعٌ».<ref>معارج / ۱ - ۲.</ref> خواهنده اى عذاب واقع شدنى را در خواست كرد. كه از آنِ كافران است و هيچ بازدارنده اى از آن نيست. | ||
=== نام شمارى از راويان اين خبر === | === نام شمارى از راويان اين خبر === | ||
خط ۷۸: | خط ۹۴: | ||
احمد بن عبد قادر عجيلى | احمد بن عبد قادر عجيلى | ||
سيد مؤمن بن حسن شِبلَنجى | سيد مؤمن بن حسن شِبلَنجى | ||
==== و اما بيان هر يک از اين موارد:<big> </big>'''احمد بن محمد بن ابراهيم ثعلبى (ثعالبى) نيشابورى، ابواسحاق (م ۴۲۷ يا ۴۳۷ ق)''' ==== | |||
ابواسحاق ثعلبی در «الكشف و البيان» گويد: از سفيان بن عُيَينه پرسيدند: آيه «سَألَ سائِلٌ» درباره چه كسى نازل شده است؟ وى گفت: مطلبى از من پرسيدى كه پيش از تو كسى مرا از آن نپرسيده است. پدرم، از جعفر بن محمد و او از پدرانش عليهم السلام نقل كرده كه چون رسولخدا صلى الله عليه وآله به غدير خم رسيد، ندا داد و مردم گرد آمدند. پس دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است.<br />خبر اين رخداد در شهرها پيچيد و پراكنده گشت و به حارث بن نعمان فِهرى رسيد. او بر شتر ماده اش سوار شد و خود را به ابطح رساند. از شترش پياده شد و آن را خوابانيد و بست. سپس نزد پيامبر صلى الله عليه وآله - كه اصحابش گرداگرد او بودند - رفت و گفت: اى محمد، از جانب خدا به ما دستور دادى شهادت دهيم كه معبودى به جز او نيست و تو فرستاده اويى، آن را از تو پذيرفتيم. فرمان دادى كه پنج نوبت نماز بگزاريم، آن را از تو پذيرفتيم. دستور دادى كه زكات بدهيم، آن را پذيرفتيم. فرمان دادى كه در ماه رمضان روزه بگيريم، آن را از تو پذيرفتيم. دستور دادى كه حج گزاريم، آن را نيز پذيرفتيم. اما تو به اينها راضى نشدى تا اينكه دو بازوى پسر عمويت را بالا بردى و او را بر ما برترى دادى و گفتى: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. آيا اين از سوى تو است يا از سوى خداى عزوجل؟ پيامبر صلى الله عليه وآله پاسخ داد: سوگند به خدايى كه معبودى جز او نيست اين از سوى خداست.<br />حارث بن نعمان روى گرداند و به سوى مركبش رفت، در حالى كه مى گفت: خدايا، اگر آنچه محمد مى گويد حق است، سنگى از آسمان بر ما بباران يا عذابى دردناك بر ما فرو بفرست. | ابواسحاق ثعلبی در «الكشف و البيان» گويد: از سفيان بن عُيَينه پرسيدند: آيه «سَألَ سائِلٌ» درباره چه كسى نازل شده است؟ وى گفت: مطلبى از من پرسيدى كه پيش از تو كسى مرا از آن نپرسيده است. پدرم، از جعفر بن محمد و او از پدرانش عليهم السلام نقل كرده كه چون رسولخدا صلى الله عليه وآله به غدير خم رسيد، ندا داد و مردم گرد آمدند. پس دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است.<br />خبر اين رخداد در شهرها پيچيد و پراكنده گشت و به حارث بن نعمان فِهرى رسيد. او بر شتر ماده اش سوار شد و خود را به ابطح رساند. از شترش پياده شد و آن را خوابانيد و بست. سپس نزد پيامبر صلى الله عليه وآله - كه اصحابش گرداگرد او بودند - رفت و گفت: اى محمد، از جانب خدا به ما دستور دادى شهادت دهيم كه معبودى به جز او نيست و تو فرستاده اويى، آن را از تو پذيرفتيم. فرمان دادى كه پنج نوبت نماز بگزاريم، آن را از تو پذيرفتيم. دستور دادى كه زكات بدهيم، آن را پذيرفتيم. فرمان دادى كه در ماه رمضان روزه بگيريم، آن را از تو پذيرفتيم. دستور دادى كه حج گزاريم، آن را نيز پذيرفتيم. اما تو به اينها راضى نشدى تا اينكه دو بازوى پسر عمويت را بالا بردى و او را بر ما برترى دادى و گفتى: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. آيا اين از سوى تو است يا از سوى خداى عزوجل؟ پيامبر صلى الله عليه وآله پاسخ داد: سوگند به خدايى كه معبودى جز او نيست اين از سوى خداست.<br />حارث بن نعمان روى گرداند و به سوى مركبش رفت، در حالى كه مى گفت: خدايا، اگر آنچه محمد مى گويد حق است، سنگى از آسمان بر ما بباران يا عذابى دردناك بر ما فرو بفرست. | ||