۲۱٬۹۶۷
ویرایش
(اتمام عنوان قیس بن سعد بن عباده انصاری) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== اتمام حجت قيس با غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۴۰. چهارده قرن با غدير: ص ۸۸، ۸۹ . اسرار غدير: ص ۲۸۷. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۱۰.</ref> == | == اتمام حجت قيس با غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۴۰. چهارده قرن با غدير: ص ۸۸، ۸۹ . اسرار غدير: ص ۲۸۷. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۱۱۰.</ref> == | ||
از نمونه هاى بارز [[اتمام حجت]] و استدلال و يادآورى هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال [[حدیث غدیر]] را [[روایت]] كرده اند نيز به گونه اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته اند. | از نمونه هاى بارز [[اتمام حجت]] و استدلال و يادآورى هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. تمام | ||
راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال [[حدیث غدیر]] را [[روایت]] كرده اند نيز به گونه اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته اند. | |||
يكى از اصحاب معصومين عليهم السلام كه با غدير اتمام حجت نموده قيس بن سعد بن عباده است: | يكى از اصحاب معصومين عليهم السلام كه با غدير اتمام حجت نموده قيس بن سعد بن عباده است: | ||
۱. قيس و پدرش سعد - كه رئيس انصار بود - با ابوبكر مخالف بودند. در زمان [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، [[خالد بن ولید]] با لشكرى به بهانه جنگ با مرتدين و براى محكم كردن پايه هاى | |||
[[سقیفه]] عازم طائف شد و از آنجا به سوى جده آمد. در كنار چشمه اى به نام «رويه» اميرالمؤمنين عليه السلام همراه مقداد و عمار و ابوذر و زبير و دو جوان ديگر با | |||
لشكر خالد مصادف شدند. | |||
خالد با حركاتى نامناسب و سخنانى نامربوط خواست كثرت [[جمعیت]] خود را در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام به نمايش گذارد. حضرت شانه هاى او را گرفت و از اسب به زير آورد و او را كشان كشان تا آسيابى قديمى كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسياب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پيچيد و طوق گردن او ساخت. | خالد با حركاتى نامناسب و سخنانى نامربوط خواست كثرت [[جمعیت]] خود را در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام به نمايش گذارد. حضرت شانه هاى او را گرفت و از اسب به زير آورد و او را كشان كشان تا آسيابى قديمى كه در آنجا بود برد و آهن وسط آسياب را با معجزه نرم كرد و بر گردن خالد پيچيد و طوق گردن او ساخت. | ||
خالد با چنين وضعى نزد ابوبكر بازگشت و چاره جويى بسيارى كردند ولى نتوانستند حلقه آهنين را از گردن او باز كنند. اين بود كه متوسل به بازوان قوى قيس شدند كه قوىترين مرد مدينه بود. قيس قسم ياد كرد كه قادر بر باز كردن آن نيست. | خالد با چنين وضعى نزد ابوبكر بازگشت و چاره جويى بسيارى كردند ولى نتوانستند حلقه آهنين را از گردن او باز كنند. اين بود كه متوسل به بازوان قوى قيس شدند كه | ||
قوىترين مرد مدينه بود. قيس قسم ياد كرد كه قادر بر باز كردن آن نيست. | |||
در اينجا ابوبكر به قيس گفت: تو نمى خواهى كارى انجام دهى كه امامت و حبيبت ابوالحسن از تو عيب بگيرد! قيس در پاسخ او چنين گفت: به خدا قسم اگر دست من | در اينجا ابوبكر به قيس گفت: تو نمى خواهى كارى انجام دهى كه امامت و حبيبت ابوالحسن از تو عيب بگيرد! قيس در پاسخ او چنين گفت: به خدا قسم اگر دست من | ||
تو با | با تو بيعت كرده ولى قلب و زبانم با تو [[بیعت]] نكرده است. بعد از روز غدير هيچ حجتى درباره على عليه السلام براى من باقى نمانده است، و بيعت من با تو مانند كسى | ||
است كه تافته هاى خود را پس از محكم شدن رشته كند. اين كه گفتى: «على امام من است»، من [[امامت]] او را [[انکار]] نمى كنم و از [[ولایت]] او اعراض نمى نمايم. چگونه | |||
۲. درباره «اولى به نفس بودن» پيامبر صلى الله عليه و آله و ارتباط آن با اولى به نفس بودن اميرالمؤمنين عليه السلام و نيز [[اتمام حجت]] به [[حدیث غدیر]] براى اين مفهوم چند فراز بسيار مهم در [[حدیث]] و تاريخ آمده است. از جمله كلام قيس بن سعد با معاويه است: | پيمان شكنى كنم در حالى كه درباره امامت و ولايت او عهدى با خدا بسته ام كه درباره آن از من سؤال خواهد كرد؟! ... . | ||
تو با غصب ولايت او براى خود و نشستن در جاى او و ناميدن خود به نام او مرتكب جرمى عظيم شده اى ... . و اما اينكه مرا سرزنش كردى كه او مولاى من است، به | |||
خدا قسم او هم مولاى من و هم مولاى تو و هم مولاى همه مؤمنين است! آه! آه! اى كاش پافشارى مى كردم و قدرتى داشتم تا تو را مانند منجنيق به دور دست ها | |||
پرتاب مى كردم!<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۱۶۶-۱۶۸.</ref> | |||
۲. درباره «اولى به نفس بودن» پيامبر صلى الله عليه و آله و ارتباط آن با اولى به نفس بودن اميرالمؤمنين عليه السلام و نيز [[اتمام حجت]] به [[حدیث غدیر]] براى اين | |||
مفهوم چند فراز بسيار مهم در [[حدیث]] و تاريخ آمده است. از جمله كلام قيس بن سعد با معاويه است: | |||
ابان از سليم و عمر بن ابى سلمه نقل مى كند: معاويه در زمان حكومت خود بعد از آنكه اميرالمؤمنين عليه السلام شهيد شد و او با [[امام حسن علیه السلام]] صلح كرد به عنوان سفر حج وارد مدينه شد. | ابان از سليم و عمر بن ابى سلمه نقل مى كند: معاويه در زمان حكومت خود بعد از آنكه اميرالمؤمنين عليه السلام شهيد شد و او با [[امام حسن علیه السلام]] صلح كرد به عنوان سفر حج وارد مدينه شد. | ||
خط ۳۰: | خط ۴۸: | ||
قيس گفت: سزاوارتر به اين اسم ها و صاحب حقيقى آن كسى است كه خداوند درباره او چنين نازل كرده است: «اَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبَّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»<ref>هود / ۱۷.</ref>: «آيا كسى كه دليلى از طرف پروردگارش دارد و شاهدى پشت سر آن مى آيد...». | قيس گفت: سزاوارتر به اين اسم ها و صاحب حقيقى آن كسى است كه خداوند درباره او چنين نازل كرده است: «اَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبَّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»<ref>هود / ۱۷.</ref>: «آيا كسى كه دليلى از طرف پروردگارش دارد و شاهدى پشت سر آن مى آيد...». | ||
و كسى است كه خداوند درباره او مى گويد: «اِنَمّا اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ»<ref>رعد / ۷.</ref>: «تو ترساننده هستى و هر قومى هدايت كننده اى دارد»، به خدا قسم اين طور نازل شد كه «على [[هدایت]] كننده هر قومى است» و شما اين را حذف كرديد. | و كسى است كه خداوند درباره او مى گويد: «اِنَمّا اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ»<ref>رعد / ۷.</ref>: «تو ترساننده هستى و هر قومى هدايت كننده اى دارد»، به خدا قسم اين طور نازل شد | ||
كه «على [[هدایت]] كننده هر قومى است» و شما اين را حذف كرديد. | |||
و آن كسى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را در غدير خم نصب كرد و فرمود: «هر كس كه من نسبت به او از خودش بيشتر اختيار دارم على هم نسبت به او از | |||
خودش بيشتر اختيار دارد»، و پيامبر به او در [[تبوک|جنگ تبوک]] فرمود: «تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى مگر آنكه پيامبرى بعد از من نيست».<ref>كتاب سليم: حديث ۲۶. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۷۴.</ref> | |||
در اين حديث كلمه «اولى» كه در آيه آمده درباره اميرالمؤمنين عليه السلام هم عيناً به كار رفته است. از سوى ديگر آنچه در احاديث قبلى در دو قسمت بود كه يكى | |||
طرح آيه و ديگرى نتيجه گيرى براى [[ولایت]] على عليه السلام، در اين [[حدیث]] در يک جمله تنظيم شده، و آيه و نتيجه آن كنار هم آمده است. مى توان گفت: عبارت اين | |||
حديث جلوه ديگرى از وضوح معناى ولايت در غدير را مى رساند و پرده بردارى بى دغدغه اى در ارائه دقيق معناى «مولى» است. | |||
== روايت حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۶۰.</ref> == | == روايت حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۶۰.</ref> == | ||
يكى از صحابه كه [[حدیث غدیر]] را نقل كرده قيس بن سعد بن عباده انصارى خزرجى است. قيس بن سعد بن عباده يكى از شعراى غدير، و نيز يكى از كسانى است كه در ماجراى [[احتجاج]] اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در كوفه براى حضرت شهادت داد. همچنين او به حديث غدير بر [[معاویة بن ابی سفیان]] احتجاج كرده است. | يكى از صحابه كه [[حدیث غدیر]] را نقل كرده قيس بن سعد بن عباده انصارى خزرجى است. قيس بن سعد بن عباده يكى از شعراى غدير، و نيز يكى از كسانى است كه در | ||
ماجراى [[احتجاج]] اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير در كوفه براى حضرت شهادت داد. همچنين او به حديث غدير بر [[معاویة بن ابی سفیان]] احتجاج كرده است. | |||
== شعرِ غدير در حضور امام عليه السلام<ref>اسرار غدير ص ۳۲۰. چهارده قرن با غدير: ص ۱۷۱. تبليغ غدير در سيره معصومين عليهم السلام: ص ۲۱۲، ۲۱۳.</ref> == | == شعرِ غدير در حضور امام عليه السلام<ref>اسرار غدير ص ۳۲۰. چهارده قرن با غدير: ص ۱۷۱. تبليغ غدير در سيره معصومين عليهم السلام: ص ۲۱۲، ۲۱۳.</ref> == |