شباهت امت پیامبر با امت حضرت موسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
(صفحه‌ای تازه حاوی «شباهت امت پيامبرصلى الله عليه وآله با امت حضرت موسى‏عليه السلام××× 2 از غدير...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
شباهت امت پيامبرصلى الله عليه وآله با امت حضرت موسى‏عليه السلام××× 2 از غدير تا الغدير: ص 103  - 97. ×××
== شباهت امت پيامبر صلى الله عليه و آله با امت حضرت موسى ‏عليه السلام <ref>از غدير تا الغدير: ص ۹۷ - ۱۰۳.</ref> ==
  از جمله شباهت ‏هاى اصحاب حضرت موسى ‏عليه السلام با اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و يا بالعكس را اين گونه مى‏ توان بيان كرد:


  از جمله شباهت‏هاى اصحاب حضرت موسى‏عليه السلام با اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله و يا بالعكس را اين گونه مى‏توان بيان كرد:
خداوند در بخش پايانى آيه اكمال مى‏ فرمايد: «خدا تو را از مردم حفظ مى ‏كند». معلوم مى ‏شود نگرانى پيامبر صلى الله عليه و آله از خطر جانى و نظامى نبود، به همان دو شاهدى كه ياد شد. بلكه عمده خطر داخلى و جوّ سازى مردم حجاز بود؛ كه مبادا بر اثر ضعف فرهنگى دچار شبهه شوند و بگويند:


رسول ‏اللَّه ‏صلى الله عليه و آله داعيه رسالت در سر پروراند تا مردم را محكوم خاندان خود كرده، پسر عمو و داماد خود را جانشين خويش كند، و در نتيجه امارت بر مردم را ميراث و موروث خاندان خود گرداند.


خداوند در بخش پايانى آيه اكمال مى‏فرمايد: »خدا تو را از مردم حفظ مى‏كند« . معلوم مى‏شود نگرانى پيامبرصلى الله عليه وآله از خطر جانى و نظامى نبود، به همان دو شاهدى كه ياد شد. بلكه عمده خطر داخلى و جوّسازى مردم حجاز بود؛ كه مبادا بر اثر ضعف فرهنگى دچار شبهه شوند و بگويند:
اين ترس همواره هست، و ترس نظامى نيست تا كسى بگويد من خوف ندارم و خون شهيد مؤثر است. اگر مردم جاهل عوام بودند و قدرت تحليل نداشتند، رهبر الهى نيز كارى از پيش نمى ‏برد.


توضيح اين كه:


رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله داعيه رسالت در سر پروراند تا مردم را محكوم خاندان خود كرده، پسرعمو و داماد خود را جانشين خويش كند، و در نتيجه امارت بر مردم را ميراث و موروث خاندان خود گرداند.
بدترين مشكل براى رهبران الهى ضعف فرهنگى مردم است. حضرت موسى‏ عليه السلام -  كه از پيامبران بزرگ اولو العزم بود -  كسى است كه بين دريا و شمشير نمى‏ ترسيد؛ وقتى ذات اقدس خداوند به او دستور داد به سوى دريا حركت كن، بنى ‏اسرائيل معترضانه به او گفتند: اى موسى! دريا در پيش رو و شمشير فراعنه در پشت سر ماست و ما را بين دو مرگ ميخكوب كرده‏ اى.


موسى ‏عليه السلام گفت: چنين نيست، زيرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد: «كَلاَّ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ».<ref>شعراء /  ۶۲ .</ref> با حرف ردع «كلاّ»آنان را خاموش كرد و فرمود: امواج دريا و شمشير فراعنه در اختيار خداست. اگر خدا بگويد بازگرد باز مى‏ گردم و پيروز مى‏ شوم، و اگر بگويد به دريا برو به دريا مى‏ روم.


اين ترس همواره هست، و ترس نظامى نيست تا كسى بگويد من خوف ندارم و خون شهيد مؤثر است. اگر مردم جاهل عوام بودند و قدرت تحليل نداشتند، رهبر الهى نيز كارى از پيش نمى‏برد.
گاهى فرمانده در ميدان نبرد به سربازان خود دستور پايدارى مى ‏دهد و شهادت در راه خدا را فضيلت معرفى مى‏ كند، ولى گاهى تشر مى‏ زند و مى گويد:«كلاّ» يعنى ما در امانيم.


توضيح اينكه:
وقتى پيروان حضرت موسى ‏عليه السلام گفتند: بين دو مرگ گرفتار شديم، كليم خدا نفرمود: صبر كنيد كه خدا صابران را دوست دارد، و اگر شهيد شديم اجرمان با خداست. بلكه فرمود: ما بين دو مرگ نجات پيدا كرده و پيروزيم. خدا فرمود: با عصاى خود به دريا بزن«اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ».<ref>شعراء /  ۶۳ .</ref> موسى‏ عليه السلام عصاى خود را به دريا زد و دريا بستر خاكى شد و آن ها گذشتند. ولى چون فرعون و فرعونيان آمدند در كام امواج خروشان غرق شدند: «فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ».<ref>طه /  ۷۸.</ref>


موساى كليم‏ عليه السلام -  كه بين دو مرگ به ياد خدا بود و امنيت خود را از خدا دريافت كرد -  احساس ترس نكرد. اما وقتى ساحران فرعون چوب‏ ها و طناب ‏ها را در ميدان مبارزه انداختند:«سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ».<ref>اعراف /  ۱۱۶.</ref>  مردم كه تماشاچى ميدان مسابقه بودند، ديدند مارهاى فراوانى در اين ميدان در جنب و جوش است. موسايى كه عصا را اژدها مى ‏كند و خود اژدها افكن است، در اين صحنه ترسيد: «فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى».<ref>۲ طه /  ۶۷ .</ref>


بدترين مشكل براى رهبران الهى ضعف فرهنگى مردم است. حضرت موسى‏عليه السلام -  كه از پيامبران بزرگ اولوالعزم بود كسى است كه بين دريا و شمشير نمى‏ترسيد؛ وقتى ذات اقدس خداوند به او دستور داد به سوى دريا حركت كن، بنى‏اسرائيل معترضانه به او گفتند: اى موسى! دريا در پيش رو و شمشير فراعنه در پشت سر ماست و ما را بين دو مرگ ميخكوب كرده‏اى.
امير المؤمنين ‏عليه السلام در تحليل ترس حضرت موسى‏ عليه السلام مى ‏فرمايد:«لَمْ يُوجِسْ مُوسَى عليه السلام خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ».<ref>نهج البلاغه: خطبه ۴.</ref> موساى كليم ‏عليه السلام بر خود نترسيد، بلكه ترس وى از اين بود كه جاهلان پيروز شوند و مردم را به گمراهى بكشانند. ترس موساى كليم ‏عليه السلام از اين بود كه ساحران با عصاها و طناب‏ ها ميدان مسابقه را ميدان مار كردند.
او اگر عصا را بيندازد و آن هم يک مار شود و مردم نتوانند بين سحر ساحران و اعجاز او فرق بگذارند چه كند؟ كسى كه نتواند بين سحر و معجزه فرق بگذارد، با او چه مى توان كرد؟ آن صحنه جاى اين بود كه كسى از سر نصيحت بگويد: سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار، زيرا بر اثر ضعف فكرى مردم سحر با معجزه پهلو مى ‏زد، و موساى كليم ‏عليه السلام از ضعف فكرى مردم مى‏ ترسيد.


هراس رسول گرامى صلى الله عليه و آله نيز از اين بود كه مردم نتوانند تشخيص دهند كه ولايت على بن ابى طالب‏ عليه السلام در رخداد غدير حكم خدا و نصب الهى است، و اين كه شخصيت على ‏عليه السلام همانند ندارد و هرگز سخن از امارت و سلطنت نيست.


موسى‏عليه السلام گفت: چنين نيست، زيرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد: »كلاّ ان معى ربى سيهدين« .××× 1 شعراء 62 . ××× با حرف ردع »كلاّ« آنان را خاموش كرد و فرمود: امواج دريا و شمشير فراعنه در اختيار خداست. اگر خدا بگويد بازگرد باز مى‏گردم و پيروز مى‏شوم، و اگر بگويد به دريا برو به دريا مى‏روم.
خداى سبحان كه فرمود: «وَاللَّهُ يَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ»يعنى كارى مى‏ كنم كه طرز فكر مردم دگرگون شود و مردم كار تو را توطئه نپندارد و تو را متهم نكنند. چنان كه به موساى كليم‏ عليه السلام بشارت داد:«قُلۡنَا لَا تَخَفۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى»<ref>طه ۶۸ و ۶۹ .</ref>؛«نترس كه تو خود برتر و پيروزى. و آن چه در دست دارى بينداز تا هر چه را ساخته‏ اند ببلعد».


در حقيقت آن چه سر هم بندى كرده و به ديگران نشان مى‏ دهند افسوس افسون گران است، و افسون گر هر جا برود رستگار نمى‏ شود. مردم خواهند ديد كه در صحنه مسابقه اژدهايى حركت مى‏ كند ولى چيزى جز چوب‏ هاى خشک و طناب‏ هاى بى‏ روح و سرد نيست.


گاهى فرمانده در ميدان نبرد به سربازان خود دستور پايدارى مى‏دهد و شهادت در راه خدا را فضيلت معرفى مى‏كند، ولى گاهى تشر مى‏زند و مى‏گويد: »كلاّ« يعنى ما در امانيم.
آخرالامر هم كيد و صنع ساحران را بلعيده مى‏ شود، نه چوب و عصا و طناب. خداى سبحان با چنين اهميتى حادثه غدير را براى رسول گرامى ‏صلى الله عليه و آله تحليل و تبيين كرد.


 
== پانویس ==
وقتى پيروان حضرت موسى‏عليه السلام گفتند: بين دو مرگ گرفتار شديم، كليم خدا نفرمود: صبر كنيد كه خدا صابران را دوست دارد، و اگر شهيد شديم اجرمان با خداست. بلكه فرمود: ما بين دو مرگ نجات پيدا كرده و پيروزيم. خدا فرمود: با عصاى خود به دريا بزن »و اضرب بعصاك البحر« .××× 2 شعراء /  63 . ××× موسى‏عليه السلام عصاى خود را به دريا زد و دريا بستر خاكى شد و آنها گذشتند. ولى چون فرعون و فرعونيان آمدند در كام امواج خروشان غرق شدند: »فغشيهم من اليمّ ما غشيهم« .××× 3 طه /  78. ×××
 
 
موساى كليم‏عليه السلام -  كه بين دو مرگ به ياد خدا بود و امنيت خود را از خدا دريافت كرد -  احساس ترس نكرد. اما وقتى ساحران فرعون چوب‏ها و طناب‏ها را در ميدان مبارزه انداختند: »سحروا اعين الناس و استرهبوهم« .××× 1 اعراف /  116. ××× مردم كه تماشاچى ميدان مسابقه بودند، ديدند مارهاى فراوانى در اين ميدان در جنب و جوش است. موسايى كه عصا را اژدها مى‏كند و خود اژدها افكن است، در اين صحنه ترسيد: »فأوجس فى نفسه خيفة موسى« .××× 2 طه /  67 . ×××
 
 
اميرالمؤمنين‏عليه السلام در تحليل ترس حضرت موسى‏عليه السلام مى‏فرمايد: لم يوجس موسى‏عليه السلام خيفة على نفسه، بل اشفق من غلبة الجهّال و دول الضلال« .××× 3 نهج البلاغه: خطبه 4. ××× موساى كليم‏عليه السلام بر خود نترسيد، بلكه ترس وى از اين بود كه جاهلان پيروز شوند و مردم را به گمراهى بكشانند. ترس موساى كليم‏عليه السلام از اين بود كه ساحران با عصاها و طناب‏ها ميدان مسابقه را ميدان مار كردند.
 
 
او اگر عصا را بيندازد و آن هم يك مار شود و مردم نتوانند بين سحر ساحران و اعجاز او فرق بگذارند چه كند؟ كسى كه نتواند بين سحر و معجزه فرق بگذارد، با او چه مى توان كرد؟ آن صحنه جاى اين بود كه كسى از سر نصيحت بگويد: سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار، زيرا بر اثر ضعف فكرى مردم سحر با معجزه پهلو مى‏زد، و موساى كليم‏عليه السلام از ضعف فكرى مردم مى‏ترسيد.
 
 
هراس رسول گرامى‏صلى الله عليه وآله نيز از اين بود كه مردم نتوانند تشخيص دهند كه ولايت على بن ابى‏طالب‏عليه السلام در رخداد غدير حكم خدا و نصب الهى است، و اينكه شخصيت على‏عليه السلام همانند ندارد و هرگز سخن از امارت و سلطنت نيست.
 
 
خداى سبحان كه فرمود: »و اللَّه يعصمك من الناس« يعنى كارى مى‏كنم كه طرز فكر مردم دگرگون شود و مردم كار تو را توطئه نپندارد و تو را متهم نكنند. چنانكه به موساى كليم‏عليه السلام بشارت داد: »لا تخف انك انت الاعلى . و الق ما فى يمينك تلقف ما صنعوا انما صنعوا كيد سحر و لا يفلح الساحر حيث اتى«××× 1 طه /  69 68 . ×××؛ »نترس كه تو خود برتر و پيروزى. و آنچه در دست دارى بينداز تا هر چه را ساخته‏اند ببلعد« .
 
 
در حقيقت آنچه سر همبندى كرده و به ديگران نشان مى‏دهند افسوس افسونگران است، و افسونگر هر جا برود رستگار نمى‏شود. مردم خواهند ديد كه در صحنه مسابقه اژدهايى حركت مى‏كند ولى چيزى جز چوب‏هاى خشك و طناب‏هاى بى‏روح و سرد نيست.
 
 
آخرالامر هم كيد و صنع ساحران را بلعيده مى‏شود، نه چوب و عصا و طناب. خداى سبحان با چنين اهميتى حادثه غدير را براى رسول گرامى‏صلى الله عليه وآله تحليل و تبيين كرد.

نسخهٔ ‏۲۷ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۳۱

شباهت امت پيامبر صلى الله عليه و آله با امت حضرت موسى ‏عليه السلام [۱]

  از جمله شباهت ‏هاى اصحاب حضرت موسى ‏عليه السلام با اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و يا بالعكس را اين گونه مى‏ توان بيان كرد:

خداوند در بخش پايانى آيه اكمال مى‏ فرمايد: «خدا تو را از مردم حفظ مى ‏كند». معلوم مى ‏شود نگرانى پيامبر صلى الله عليه و آله از خطر جانى و نظامى نبود، به همان دو شاهدى كه ياد شد. بلكه عمده خطر داخلى و جوّ سازى مردم حجاز بود؛ كه مبادا بر اثر ضعف فرهنگى دچار شبهه شوند و بگويند:

رسول ‏اللَّه ‏صلى الله عليه و آله داعيه رسالت در سر پروراند تا مردم را محكوم خاندان خود كرده، پسر عمو و داماد خود را جانشين خويش كند، و در نتيجه امارت بر مردم را ميراث و موروث خاندان خود گرداند.

اين ترس همواره هست، و ترس نظامى نيست تا كسى بگويد من خوف ندارم و خون شهيد مؤثر است. اگر مردم جاهل عوام بودند و قدرت تحليل نداشتند، رهبر الهى نيز كارى از پيش نمى ‏برد.

توضيح اين كه:

بدترين مشكل براى رهبران الهى ضعف فرهنگى مردم است. حضرت موسى‏ عليه السلام -  كه از پيامبران بزرگ اولو العزم بود -  كسى است كه بين دريا و شمشير نمى‏ ترسيد؛ وقتى ذات اقدس خداوند به او دستور داد به سوى دريا حركت كن، بنى ‏اسرائيل معترضانه به او گفتند: اى موسى! دريا در پيش رو و شمشير فراعنه در پشت سر ماست و ما را بين دو مرگ ميخكوب كرده‏ اى.

موسى ‏عليه السلام گفت: چنين نيست، زيرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهد كرد: «كَلاَّ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ».[۲] با حرف ردع «كلاّ»آنان را خاموش كرد و فرمود: امواج دريا و شمشير فراعنه در اختيار خداست. اگر خدا بگويد بازگرد باز مى‏ گردم و پيروز مى‏ شوم، و اگر بگويد به دريا برو به دريا مى‏ روم.

گاهى فرمانده در ميدان نبرد به سربازان خود دستور پايدارى مى ‏دهد و شهادت در راه خدا را فضيلت معرفى مى‏ كند، ولى گاهى تشر مى‏ زند و مى گويد:«كلاّ» يعنى ما در امانيم.

وقتى پيروان حضرت موسى ‏عليه السلام گفتند: بين دو مرگ گرفتار شديم، كليم خدا نفرمود: صبر كنيد كه خدا صابران را دوست دارد، و اگر شهيد شديم اجرمان با خداست. بلكه فرمود: ما بين دو مرگ نجات پيدا كرده و پيروزيم. خدا فرمود: با عصاى خود به دريا بزن«اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ».[۳] موسى‏ عليه السلام عصاى خود را به دريا زد و دريا بستر خاكى شد و آن ها گذشتند. ولى چون فرعون و فرعونيان آمدند در كام امواج خروشان غرق شدند: «فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ».[۴]

موساى كليم‏ عليه السلام -  كه بين دو مرگ به ياد خدا بود و امنيت خود را از خدا دريافت كرد -  احساس ترس نكرد. اما وقتى ساحران فرعون چوب‏ ها و طناب ‏ها را در ميدان مبارزه انداختند:«سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ».[۵] مردم كه تماشاچى ميدان مسابقه بودند، ديدند مارهاى فراوانى در اين ميدان در جنب و جوش است. موسايى كه عصا را اژدها مى ‏كند و خود اژدها افكن است، در اين صحنه ترسيد: «فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى».[۶]

امير المؤمنين ‏عليه السلام در تحليل ترس حضرت موسى‏ عليه السلام مى ‏فرمايد:«لَمْ يُوجِسْ مُوسَى عليه السلام خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ».[۷] موساى كليم ‏عليه السلام بر خود نترسيد، بلكه ترس وى از اين بود كه جاهلان پيروز شوند و مردم را به گمراهى بكشانند. ترس موساى كليم ‏عليه السلام از اين بود كه ساحران با عصاها و طناب‏ ها ميدان مسابقه را ميدان مار كردند. او اگر عصا را بيندازد و آن هم يک مار شود و مردم نتوانند بين سحر ساحران و اعجاز او فرق بگذارند چه كند؟ كسى كه نتواند بين سحر و معجزه فرق بگذارد، با او چه مى توان كرد؟ آن صحنه جاى اين بود كه كسى از سر نصيحت بگويد: سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار، زيرا بر اثر ضعف فكرى مردم سحر با معجزه پهلو مى ‏زد، و موساى كليم ‏عليه السلام از ضعف فكرى مردم مى‏ ترسيد.

هراس رسول گرامى صلى الله عليه و آله نيز از اين بود كه مردم نتوانند تشخيص دهند كه ولايت على بن ابى طالب‏ عليه السلام در رخداد غدير حكم خدا و نصب الهى است، و اين كه شخصيت على ‏عليه السلام همانند ندارد و هرگز سخن از امارت و سلطنت نيست.

خداى سبحان كه فرمود: «وَاللَّهُ يَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ»يعنى كارى مى‏ كنم كه طرز فكر مردم دگرگون شود و مردم كار تو را توطئه نپندارد و تو را متهم نكنند. چنان كه به موساى كليم‏ عليه السلام بشارت داد:«قُلۡنَا لَا تَخَفۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى»[۸]؛«نترس كه تو خود برتر و پيروزى. و آن چه در دست دارى بينداز تا هر چه را ساخته‏ اند ببلعد».

در حقيقت آن چه سر هم بندى كرده و به ديگران نشان مى‏ دهند افسوس افسون گران است، و افسون گر هر جا برود رستگار نمى‏ شود. مردم خواهند ديد كه در صحنه مسابقه اژدهايى حركت مى‏ كند ولى چيزى جز چوب‏ هاى خشک و طناب‏ هاى بى‏ روح و سرد نيست.

آخرالامر هم كيد و صنع ساحران را بلعيده مى‏ شود، نه چوب و عصا و طناب. خداى سبحان با چنين اهميتى حادثه غدير را براى رسول گرامى ‏صلى الله عليه و آله تحليل و تبيين كرد.

پانویس

  1. از غدير تا الغدير: ص ۹۷ - ۱۰۳.
  2. شعراء /  ۶۲ .
  3. شعراء /  ۶۳ .
  4. طه /  ۷۸.
  5. اعراف /  ۱۱۶.
  6. ۲ طه /  ۶۷ .
  7. نهج البلاغه: خطبه ۴.
  8. طه /  ۶۸ و ۶۹ .