وظایف ما درباره قرآن: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== وظايف ما درباره قرآن | == وظايف ما درباره قرآن<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۱۶۹ - ۱۷۸.</ref> == | ||
در غدير كتاب الهى با حيات مردم ، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا حوض كوثر عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود عجين گرديد. دستوراتى كه درباره قرآن در غدير آمده همه جانبه است، كه تركيب فرهنگىِ الهى آن را تأمين مى نمايد: | |||
۱- تمسّك به قرآن لَنْ تَضِلُّوا ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما : اگر به قرآن و عترت تمسك نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۰.</ref> فَانْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمْ لَنْ تَضِلُّوا : اگر به قرآن و امامان از فرزندانم تمسک نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.<ref>اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۰ پاورقى ۲ از نسخه «ب» .</ref> فَتَمَسَّكُوا بِهِ وَ لاتَزِلُّوا: به قرآن تمسک كنيد و منحرف نشويد.<ref>الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۷۶.</ref> | |||
تحليل اعتقادى: | |||
اواخر خطبه است و مردم در حال نتيجه گيرى از سخنرانى يك ساعته پيامبرند. در چنين شرايطى مسئله تمسک به دو يادگار گران سنگ آن حضرت مطرح مى شود. «تمسك» كلمهاى است كه در فرهنگ فارسى آن را به تعابير مختلفى مىتوان بيان كرد: »دست به دامان قرآن و عترت شويد، به آنان پناه بريد، به ذيل عنايتشان چنگ زنيد، به آنان متوسل شويد« . ولى اگر از ضيق عبارت بيرون آييم و بخواهيم ترجمه دقيق آن را بيان كنيم، در عربى معناى »تَمَسَّكَ بِهِ« را »تَعَلَّقَ بِهِ وَ اعْتَصَمَ« گفتهاند. اين معنى نوعى نجات يافتن را در خود جاى داده است. كسى كه در حال غرق شدن يا پرت شدن است تلاش مىكند براى نجات خود دستاويزى بيابد و خود را از آن معلق و آويزان نمايد تا سقوط نكند، و بدين صورت خود را حفظ مىكند و نجات مىدهد و از آن خطر عظيم به آرامش دست مىيابد، و اين معناى »تعلُّق و اعتصام« است. از ميان كلمات بسيارى كه ممكن بود براى ترغيب به قرآن به كار گرفته شود، »تمسك« تعبيرى دقيق و حساب شده است كه بيانگر ارتباط دو سويه قرآن و مردم است. اين تعبير اشاره به آن است كه مردم در حالى تمسك به قرآن و عترت مىكنند كه خود را در معرض خطرهاى عظيم و فتنههاى بزرگ مىبينند، و قرآن و عترت تنها كشتى نجاتى هستند كه مىتوانند از آن خطر بزرگ نجات دهند. اگر با اين ديد به قرآن و عترت نگاه كنيم بسيار متفاوت خواهد بود در مقابل اينكه براى ياد گرفتن مطلبى در اوقات فراغت به آن بنگريم، و اين همان چيزى است كه در كلمه »تمسّك« نهفته است. ۲- فهم قرآن تَدَبَّرُوا القُرْآنَ وَ افْهَمُوا آياتِهِ: در قرآن تدبّر نماييد و آيات آن را بفهميد.××× ۱ اسرار غدير: ص ۱۴۴ بخش ۱۰. ××× تحليل اعتقادى اين جمله دقيقاً زمانى از خطبه غدير بر لسان مبارك پيامبرصلى الله عليه وآله جارى شد كه حضرت بلافاصله بعد از آن علىعليه السلام را به عنوان مفسر قرآن و كسى كه در سايه علم او تدبر در قرآن نتيجه خواهد داشت معرفى فرمود. »تَدَبُّر« فكر با دقت و سعى در فهم عمق مطلب و درك صحيح و پر مايه از آيات قرآن است، كه اكثر تلاوت كنندگان قرآن از آن غافلند. خواندن قرآن بايد مقدمهاى براى فهميدن آن باشد كه مقصد اصلى از نزول آن است، و اكثريت ما از آن غافليم يا خود را به غفلت زدهايم. در واقع در حال غرق فقط به ديوارهاى بيرونى اين كشتى نجات چنگ زدهايم و به آن آويختهايم و از درون آن خبرى نداريم. اگر چه قرآن اين گونه هم نجاتمان خواهد داد، ولى فرق بسيارى است بين غريقى كه بدن نيمهجان او به ساحل مىرسد با نجات يافتهاى كه با پاى خود و با نشاط جسم و جانش ساحل را بوسه مىزند، و او نيست جز كسى كه تدبرش در قرآن زير تابش نور پر فروغ باب مدينةالعلم على بن ابىطالبعليه السلام باشد. ۳- احتراز از متشابهات وَ انْظُرُوا الى مُحْكَماتِهِ وَ لا تَتَّبِعُوا مُتَشابِهَهُ: به محكمات قرآن نظر كنيد و در پى متشابهات آن نباشيد.××× ۱ اسرار غدير: ص ۱۴۴ بخش ۱۰. ××× تحليل اعتقادى اوائل خطبه غدير است و سخن از تدبّر در قرآن، ولى غدير نگاهى همه جانبه به اين قانوننامه وحى دارد. بايد در نظر گرفت كه دنيا براى امتحان بشر خلق شده و انسان از هر خطرى عبور كند باز اسباب گمراهى ديگرى در كمين اوست، و گاهى خداوند براى امتحان عمداً مسايلى را بر سر راه بشر قرار مىدهد. از همينجاست كه تمسك به كشتى نجات قرآن نبايد انسان را غافل نمايد، چرا كه در اين كشتى خداوند مواضعى را به عنوان متشابهات براى امتحان نجات يابندگان قرار داده و چراغ خطر را هم بر سر آنها روشن نموده و قبلاً اخطار داده كه به آنها نزديك نشوند، كه بار ديگر از همان مواضع احتمال سقوط وجود دارد. امتحان بزرگ اين است كه هر كس خواهان نجات خويش است چه اندازه از نزديك شدن به خطر پرهيز مىكند و آن اخطار را واقعى تلقى مىكند. همين ارزش قائل شدن به اخطار الهى سربلند بيرون آمدن از امتحان بزرگ است، و چه بسيارند كه با دست يازيدن به متشابهات قرآن، خود و جمعيتى را به گمراهى كشاندهاند. اين در حالى است كه محكمات قرآن بخش اعظم آن را تشكيل مىدهد، و هنوز تا درك صحيح همه آنها راهى بلند در پيش داريم، و نوبت متشابهات بعد از محكمات است. ۴- آمادگى پاسخگويى در روز قيامت إنّى سائِلُكُمْ غَداً فيما اشْهَدْتُ اللَّه بِهِ عَلَيْكُمْ فى يَوْمِكُمْ هذا اذا وَرَدْتُمْ عَلَىَّ حَوْضى وَ ما ذا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ بَعْدى، فَانْظُرُوا كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما حينَ تَلْقُونى: من فرداى قيامت كه بر سر حوضم نزد من مىآييد از شما بازخواست خواهم كرد درباره آن چيزى كه امروز خدا را بر شما براى آن شاهد گرفتم. ببينيد چگونه با امانتهاى من رفتار مىكنيد، و پاسختان در روزى كه به ملاقات من مىآييد چيست؟××× ۱ الخصال: ص ۶۵ ح ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۷. ××× الا وَ انى فَرْطُكُمْ وَ انْتُمْ تَبَعى، تُوشِكُونَ انْ تَرِدُوا عَلَىَّ الْحَوْضَ، فَاسْالُكُمْ حينَ تَلْقُونى عَنْ ثِقْلَىَّ: كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما؟ : بدانيد كه من پيش از شما بر سر حوض كوثر حاضر مىشوم و شما از پى من مىآييد و بر سر حوض كوثر بر من وارد مىشويد. آنگاه كه مرا ملاقات مىكنيد از شما درباره دو يادگار گرانبهايم سؤال مىكنم: پس از من با آنان چگونه رفتار كرديد؟××× ۲ الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۷۶. ××× تحليل اعتقادى در غدير اعلام شد كه مردم بايد آماده پاسخگويى باشند و بىتفاوتى آنان هم پذيرفته نيست. اما اينكه درباره چه موضوعى و در چه حدى، نياز به توضيح دارد. بايد توجه داشت كه دستورات پيامبر عظيمالشأنصلى الله عليه وآله گاهى پيشنهاد يك راه خير و ارشاد به عمل خوب است كه مردم را در برابر گزينه خوب و بهتر قرار مىدهد، ولى در اين انتخاب بازخواستى از آنان نيست. اما گاهى فرمان واجبى است كه مردم در برابر دو گزينه آرى و نه قرار مىگيرند، و بايد انتخاب قطعى را به عنوان اطاعت و عصيان اعلام كنند تا پاسخ آنان در روز بازخواست روشن باشد، و پىآمدهاى آن را هم براى خود رقم زنند. در مواردى از اين هم فراتر مىرود و به صراحت اخطار مىشود كه در اين باره از شما بازخواست خواهم كرد، و حتماً در انتخاب خود دقت كنيد كه بايد پاسخگو باشيد. الف. سؤال از ثقلين در قيامت مسئله ثقلين تنها مطلبى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله با صداى بلند اعلام فرموده كه در روز قيامت درباره آن سؤال خواهم كرد و همه بايد درباره راه انتخابى خود پاسخ و دليل محكم داشته باشند، و اين اختصاص عظمت آن را مىرساند. سؤالى كه درباره قرآن و عترت از ما پرسيده خواهد شد آن است كه: پس از من چگونه با آنها رفتار كرديد؟ يعنى دستوراتى كه درباره احترام به قرآن و تلاوت با تدبر آن و دقت در معانى بلندش و پرهيز از متشابهاتش به شما داده بودم عمل نموديد؟ آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟ چه كسى مىتواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود. چگونه بايد باشيم تا بىدرنگ آنچه او از ما خواسته تقديم حضورش نماييم و لبخند رضايت بر لبانش بنشانيم؟ چه پاسخى خواهند داشت آنان كه قرآن را كنار گذاردند، و يا الفاظ آن را به صحنه آوردند و مردم را از تعليم معانى آن باز داشتند، و يا مفسر حقيقى آن را وادار به سكوت كردند و مفسران به رأى خود را وارد ميدان كردند؟ ب. سقيفه سدّ راه قرآن ابوبكر و عمر از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنينعليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت ابا داشتند. حتى آنچه را از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل شده بود منع مىكردند. ابوبكر طى دستورى چنين گفت: لا تَرْوُوا الاحاديثَ عَنِ النَّبِىِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ: حديث از پيامبر نقل نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.××× ۱ تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۱۳ ۵. ××× عمر هرگاه كارگزاران خود را به شهرها مىفرستاد به آنان دستور مىداد براى مردم حديث نقل نكنند و آنان را از قرآن به امر ديگرى مشغول ننمايند! جالبتر اينكه هرگاه اطلاع مىيافت يكى از آنان از اين دستور تخلف ورزيده، او را به مدينه احضار مىكرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه مىداشت و آنچه او از احاديث جمع كرده بود از دستش مىگرفت و مىسوزاند.××× ۲ الطبقات الكبرى )ابن سعد( : ج ۳ ص ۲۸۷. ××× مردى به نام »ضبيع« درباره معانى آيات قرآن بسيار پرس و جو مىكرد تا آنكه از عمر درباره تفسير »الذَّارِياتِ« و »النَّازِعاتِ« و »الْمُرْسَلاتِ« سؤال كرد. عمر به جاى پاسخ آن قدر او را زد كه عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانى كرد. بعد از آن هر روز او را بيرون مىآورد و صد ضربه مىزد. آخر الأمر آن مرد گفت: گويا شلاق تو تأثير خود را كرده است كه ديگر درباره قرآن سؤال نكنم!! عمر او را از زندان بيرون آورد و سوار بر شترى بىجهاز نمود، مستقيماً از مدينه به بصره تبعيد كرد، و دستور داد كسى با او صحبت نكند و همنشين او نشود، و درباره او گفت: اين شخص دنبال علم است، ولى اشتباه رفته است!!!××× ۳ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۲۴. ××× روز ديگر ابنعباس را مىبينيم كه به معاويه وارث سقيفه مىگويد: آيا ما را از قرائت قرآن مانع مىشوى؟ معاويه گفت: نه. گفت: از تأويل آن مانع مىشوى؟ گفت: آرى. ابنعباس گفت: تو مىگويى قرآن را بخوانيم ولى نپرسيم مقصود خدا چه بوده است؟ معاويه گفت: آرى!! ابنعباس گفت: كدام بر ما واجبتر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟ معاويه گفت: عمل به آن! ابنعباس گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آنكه بدانيم خداوند از آنچه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟ معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و اهلبيت مىگوييد معنى كنند. ابنعباس گفت: قرآن بر اهلبيتى كه با آنان نسبت دارم نازل شده، و با اين حال معناى آن را از آل ابىسفيان يا آل ابىمعيط يا يهود و نصارى و مجوس بپرسم؟! معاويه گفت: ما را با اين كفار يكسان قرار دادى و از آنان حساب كردى! ابنعباس گفت: به جان خودم قسم! اين مقايسه را از آن جهت نمودم كه تو هم مانند آنان منع مىكنى از اينكه خدا را با قرآن و با آنچه در آن از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه آمده عبادت كنيم و بپرستيم. معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آنچه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و پيامبرصلى الله عليه وآله درباره شما فرموده نقل نكنيد، و هر چه غير آن است نقل كنيد! سپس ابنعباس را تهديد كرد و گفت: اگر هم خواستى از آن معانى قرآن نقل كنى پنهانى باشد و به صورت علنى كسى از تو چنين چيزى را نشنود!!××× ۱ كتاب سليم: ص ۳۱۵ حديث ۲۶. ××× ج. غوغاى قرآن كنار حوض كوثر نبايد وعده پيامبرصلى الله عليه وآله را براى پاسخ امت بر سر حوض كوثر ساده تلقى كنيم. صحنهاى عظيم به وقوع خواهد پيوست كه امت عظيم مسلمان در محضر پيامبرشان بايستند و با پاسخ به پرسشهاى آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدى تكليف خود را روشن كنند. آن منظره ديدنى را خود پيامبرصلى الله عليه وآله در حديثى ترسيم فرموده است آنجا كه مىفرمايد: امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مىشوند: اول آنان رايت گوساله امت من است. من بپا مىخيزم و دست او را مىگيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مىشود و قدم هايش به لرزه در مىآيد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و تابعين او نيز همين گونه مىشوند. از آنان مىپرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟ در پاسخ مىگويند: ثِقْل بزرگتر )يعنى قرآن( را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچكتر )عترت( را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم. آنگاه من مىگويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مىشوند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند. سپس رايت فرعون امتم بر سر حوض وارد مىشوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شدهاند ... . دست رئيس آنان را مىگيرم، و به محض آنكه دست او را مىگيرم رويش سياه مىشود و قدمهايش مىلرزد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و آنان كه تابع او بودهاند نيز چنين مىشوند. من مىگويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ مىگويند: ثِقل بزرگتر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مىگويم: شما هم به راه گروه اول برويد. آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند. سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مىآيند. من بر مىخيزم و دست او را مىگيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مىشود و قدمهايش به لرزه مىافتد و امعاء و احشايش منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند. من مىپُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ مىگويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. من مىگويم: شما به راه گروههاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند. سپس رايت مِخْدَج نزد من مىآيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مىگيرم. به محض آنكه دست او را گرفتم رويش سياه مىشود و قدمهايش به لرزه در مىآيد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند. مىگويم: بعد از من درباره ثِقْلين چه كرديد؟ مىگويند: ثقل اكبر را تكذيب كرده و عصيان نموديم، و با ثقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. مىگويم: شما هم به راه گروههاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيده باشند. سپس رايت اميرالمؤمنين و قائدِ پيشانىسفيدان نزد من وارد مىشود. من بپا مىخيزم و دست او را مىگيرم، و در اين حال روى او و اصحابش سفيد مىشود. مىگويم: بعد از من درباره ثِقلين چه رفتارى داشتيد؟ مىگويند: ثقل اكبر را تابع شديم و آن را تصديق نموديم، و ثقل اصغر را كمك كرديم و يارى نموديم و همراه او به شهادت رسيديم. من مىگويم: سيراب و آب نوشيده باز گرديد. آنان جرعهاى مىنوشند كه بعد از آن هرگز تشنه نمىشوند. روى امامشان همچون خورشيد طالع است، و روى آنان مانند ماه چهارده شبه و همچون نورانىترين ستاره در آسمان است. سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بر اين پيشگويى من شاهد هستيد؟ گفتند: آرى، ما گواه اين مجلس خواهيم بود.××× ۱ اليقين: ص ۲۷۵ باب ۹۶. ××× ما نيز از بلنداى چهارده قرن مىگوييم: يا رسولاللَّه! اين پنج گروه را نيك مىشناسيم، و قبل از حوض كوثر در اين دنيا بر ضلالت آن چهار گروه معتقديم و شهادت مىدهيم، و اميدواريم زير پرچم على بن ابىطالبعليه السلام از تابعين و تصديق كنندگان قرآن در قول و عمل در گروه پنجم باشيم. |
نسخهٔ ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۱۷
وظايف ما درباره قرآن[۱]
در غدير كتاب الهى با حيات مردم ، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا حوض كوثر عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود عجين گرديد. دستوراتى كه درباره قرآن در غدير آمده همه جانبه است، كه تركيب فرهنگىِ الهى آن را تأمين مى نمايد:
۱- تمسّك به قرآن لَنْ تَضِلُّوا ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما : اگر به قرآن و عترت تمسك نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.[۲] فَانْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمْ لَنْ تَضِلُّوا : اگر به قرآن و امامان از فرزندانم تمسک نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.[۳] فَتَمَسَّكُوا بِهِ وَ لاتَزِلُّوا: به قرآن تمسک كنيد و منحرف نشويد.[۴]
تحليل اعتقادى:
اواخر خطبه است و مردم در حال نتيجه گيرى از سخنرانى يك ساعته پيامبرند. در چنين شرايطى مسئله تمسک به دو يادگار گران سنگ آن حضرت مطرح مى شود. «تمسك» كلمهاى است كه در فرهنگ فارسى آن را به تعابير مختلفى مىتوان بيان كرد: »دست به دامان قرآن و عترت شويد، به آنان پناه بريد، به ذيل عنايتشان چنگ زنيد، به آنان متوسل شويد« . ولى اگر از ضيق عبارت بيرون آييم و بخواهيم ترجمه دقيق آن را بيان كنيم، در عربى معناى »تَمَسَّكَ بِهِ« را »تَعَلَّقَ بِهِ وَ اعْتَصَمَ« گفتهاند. اين معنى نوعى نجات يافتن را در خود جاى داده است. كسى كه در حال غرق شدن يا پرت شدن است تلاش مىكند براى نجات خود دستاويزى بيابد و خود را از آن معلق و آويزان نمايد تا سقوط نكند، و بدين صورت خود را حفظ مىكند و نجات مىدهد و از آن خطر عظيم به آرامش دست مىيابد، و اين معناى »تعلُّق و اعتصام« است. از ميان كلمات بسيارى كه ممكن بود براى ترغيب به قرآن به كار گرفته شود، »تمسك« تعبيرى دقيق و حساب شده است كه بيانگر ارتباط دو سويه قرآن و مردم است. اين تعبير اشاره به آن است كه مردم در حالى تمسك به قرآن و عترت مىكنند كه خود را در معرض خطرهاى عظيم و فتنههاى بزرگ مىبينند، و قرآن و عترت تنها كشتى نجاتى هستند كه مىتوانند از آن خطر بزرگ نجات دهند. اگر با اين ديد به قرآن و عترت نگاه كنيم بسيار متفاوت خواهد بود در مقابل اينكه براى ياد گرفتن مطلبى در اوقات فراغت به آن بنگريم، و اين همان چيزى است كه در كلمه »تمسّك« نهفته است. ۲- فهم قرآن تَدَبَّرُوا القُرْآنَ وَ افْهَمُوا آياتِهِ: در قرآن تدبّر نماييد و آيات آن را بفهميد.××× ۱ اسرار غدير: ص ۱۴۴ بخش ۱۰. ××× تحليل اعتقادى اين جمله دقيقاً زمانى از خطبه غدير بر لسان مبارك پيامبرصلى الله عليه وآله جارى شد كه حضرت بلافاصله بعد از آن علىعليه السلام را به عنوان مفسر قرآن و كسى كه در سايه علم او تدبر در قرآن نتيجه خواهد داشت معرفى فرمود. »تَدَبُّر« فكر با دقت و سعى در فهم عمق مطلب و درك صحيح و پر مايه از آيات قرآن است، كه اكثر تلاوت كنندگان قرآن از آن غافلند. خواندن قرآن بايد مقدمهاى براى فهميدن آن باشد كه مقصد اصلى از نزول آن است، و اكثريت ما از آن غافليم يا خود را به غفلت زدهايم. در واقع در حال غرق فقط به ديوارهاى بيرونى اين كشتى نجات چنگ زدهايم و به آن آويختهايم و از درون آن خبرى نداريم. اگر چه قرآن اين گونه هم نجاتمان خواهد داد، ولى فرق بسيارى است بين غريقى كه بدن نيمهجان او به ساحل مىرسد با نجات يافتهاى كه با پاى خود و با نشاط جسم و جانش ساحل را بوسه مىزند، و او نيست جز كسى كه تدبرش در قرآن زير تابش نور پر فروغ باب مدينةالعلم على بن ابىطالبعليه السلام باشد. ۳- احتراز از متشابهات وَ انْظُرُوا الى مُحْكَماتِهِ وَ لا تَتَّبِعُوا مُتَشابِهَهُ: به محكمات قرآن نظر كنيد و در پى متشابهات آن نباشيد.××× ۱ اسرار غدير: ص ۱۴۴ بخش ۱۰. ××× تحليل اعتقادى اوائل خطبه غدير است و سخن از تدبّر در قرآن، ولى غدير نگاهى همه جانبه به اين قانوننامه وحى دارد. بايد در نظر گرفت كه دنيا براى امتحان بشر خلق شده و انسان از هر خطرى عبور كند باز اسباب گمراهى ديگرى در كمين اوست، و گاهى خداوند براى امتحان عمداً مسايلى را بر سر راه بشر قرار مىدهد. از همينجاست كه تمسك به كشتى نجات قرآن نبايد انسان را غافل نمايد، چرا كه در اين كشتى خداوند مواضعى را به عنوان متشابهات براى امتحان نجات يابندگان قرار داده و چراغ خطر را هم بر سر آنها روشن نموده و قبلاً اخطار داده كه به آنها نزديك نشوند، كه بار ديگر از همان مواضع احتمال سقوط وجود دارد. امتحان بزرگ اين است كه هر كس خواهان نجات خويش است چه اندازه از نزديك شدن به خطر پرهيز مىكند و آن اخطار را واقعى تلقى مىكند. همين ارزش قائل شدن به اخطار الهى سربلند بيرون آمدن از امتحان بزرگ است، و چه بسيارند كه با دست يازيدن به متشابهات قرآن، خود و جمعيتى را به گمراهى كشاندهاند. اين در حالى است كه محكمات قرآن بخش اعظم آن را تشكيل مىدهد، و هنوز تا درك صحيح همه آنها راهى بلند در پيش داريم، و نوبت متشابهات بعد از محكمات است. ۴- آمادگى پاسخگويى در روز قيامت إنّى سائِلُكُمْ غَداً فيما اشْهَدْتُ اللَّه بِهِ عَلَيْكُمْ فى يَوْمِكُمْ هذا اذا وَرَدْتُمْ عَلَىَّ حَوْضى وَ ما ذا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ بَعْدى، فَانْظُرُوا كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما حينَ تَلْقُونى: من فرداى قيامت كه بر سر حوضم نزد من مىآييد از شما بازخواست خواهم كرد درباره آن چيزى كه امروز خدا را بر شما براى آن شاهد گرفتم. ببينيد چگونه با امانتهاى من رفتار مىكنيد، و پاسختان در روزى كه به ملاقات من مىآييد چيست؟××× ۱ الخصال: ص ۶۵ ح ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۷. ××× الا وَ انى فَرْطُكُمْ وَ انْتُمْ تَبَعى، تُوشِكُونَ انْ تَرِدُوا عَلَىَّ الْحَوْضَ، فَاسْالُكُمْ حينَ تَلْقُونى عَنْ ثِقْلَىَّ: كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما؟ : بدانيد كه من پيش از شما بر سر حوض كوثر حاضر مىشوم و شما از پى من مىآييد و بر سر حوض كوثر بر من وارد مىشويد. آنگاه كه مرا ملاقات مىكنيد از شما درباره دو يادگار گرانبهايم سؤال مىكنم: پس از من با آنان چگونه رفتار كرديد؟××× ۲ الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۷۶. ××× تحليل اعتقادى در غدير اعلام شد كه مردم بايد آماده پاسخگويى باشند و بىتفاوتى آنان هم پذيرفته نيست. اما اينكه درباره چه موضوعى و در چه حدى، نياز به توضيح دارد. بايد توجه داشت كه دستورات پيامبر عظيمالشأنصلى الله عليه وآله گاهى پيشنهاد يك راه خير و ارشاد به عمل خوب است كه مردم را در برابر گزينه خوب و بهتر قرار مىدهد، ولى در اين انتخاب بازخواستى از آنان نيست. اما گاهى فرمان واجبى است كه مردم در برابر دو گزينه آرى و نه قرار مىگيرند، و بايد انتخاب قطعى را به عنوان اطاعت و عصيان اعلام كنند تا پاسخ آنان در روز بازخواست روشن باشد، و پىآمدهاى آن را هم براى خود رقم زنند. در مواردى از اين هم فراتر مىرود و به صراحت اخطار مىشود كه در اين باره از شما بازخواست خواهم كرد، و حتماً در انتخاب خود دقت كنيد كه بايد پاسخگو باشيد. الف. سؤال از ثقلين در قيامت مسئله ثقلين تنها مطلبى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله با صداى بلند اعلام فرموده كه در روز قيامت درباره آن سؤال خواهم كرد و همه بايد درباره راه انتخابى خود پاسخ و دليل محكم داشته باشند، و اين اختصاص عظمت آن را مىرساند. سؤالى كه درباره قرآن و عترت از ما پرسيده خواهد شد آن است كه: پس از من چگونه با آنها رفتار كرديد؟ يعنى دستوراتى كه درباره احترام به قرآن و تلاوت با تدبر آن و دقت در معانى بلندش و پرهيز از متشابهاتش به شما داده بودم عمل نموديد؟ آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟ چه كسى مىتواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود. چگونه بايد باشيم تا بىدرنگ آنچه او از ما خواسته تقديم حضورش نماييم و لبخند رضايت بر لبانش بنشانيم؟ چه پاسخى خواهند داشت آنان كه قرآن را كنار گذاردند، و يا الفاظ آن را به صحنه آوردند و مردم را از تعليم معانى آن باز داشتند، و يا مفسر حقيقى آن را وادار به سكوت كردند و مفسران به رأى خود را وارد ميدان كردند؟ ب. سقيفه سدّ راه قرآن ابوبكر و عمر از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنينعليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت ابا داشتند. حتى آنچه را از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل شده بود منع مىكردند. ابوبكر طى دستورى چنين گفت: لا تَرْوُوا الاحاديثَ عَنِ النَّبِىِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ: حديث از پيامبر نقل نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.××× ۱ تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۱۳ ۵. ××× عمر هرگاه كارگزاران خود را به شهرها مىفرستاد به آنان دستور مىداد براى مردم حديث نقل نكنند و آنان را از قرآن به امر ديگرى مشغول ننمايند! جالبتر اينكه هرگاه اطلاع مىيافت يكى از آنان از اين دستور تخلف ورزيده، او را به مدينه احضار مىكرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه مىداشت و آنچه او از احاديث جمع كرده بود از دستش مىگرفت و مىسوزاند.××× ۲ الطبقات الكبرى )ابن سعد( : ج ۳ ص ۲۸۷. ××× مردى به نام »ضبيع« درباره معانى آيات قرآن بسيار پرس و جو مىكرد تا آنكه از عمر درباره تفسير »الذَّارِياتِ« و »النَّازِعاتِ« و »الْمُرْسَلاتِ« سؤال كرد. عمر به جاى پاسخ آن قدر او را زد كه عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانى كرد. بعد از آن هر روز او را بيرون مىآورد و صد ضربه مىزد. آخر الأمر آن مرد گفت: گويا شلاق تو تأثير خود را كرده است كه ديگر درباره قرآن سؤال نكنم!! عمر او را از زندان بيرون آورد و سوار بر شترى بىجهاز نمود، مستقيماً از مدينه به بصره تبعيد كرد، و دستور داد كسى با او صحبت نكند و همنشين او نشود، و درباره او گفت: اين شخص دنبال علم است، ولى اشتباه رفته است!!!××× ۳ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۲۴. ××× روز ديگر ابنعباس را مىبينيم كه به معاويه وارث سقيفه مىگويد: آيا ما را از قرائت قرآن مانع مىشوى؟ معاويه گفت: نه. گفت: از تأويل آن مانع مىشوى؟ گفت: آرى. ابنعباس گفت: تو مىگويى قرآن را بخوانيم ولى نپرسيم مقصود خدا چه بوده است؟ معاويه گفت: آرى!! ابنعباس گفت: كدام بر ما واجبتر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟ معاويه گفت: عمل به آن! ابنعباس گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آنكه بدانيم خداوند از آنچه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟ معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و اهلبيت مىگوييد معنى كنند. ابنعباس گفت: قرآن بر اهلبيتى كه با آنان نسبت دارم نازل شده، و با اين حال معناى آن را از آل ابىسفيان يا آل ابىمعيط يا يهود و نصارى و مجوس بپرسم؟! معاويه گفت: ما را با اين كفار يكسان قرار دادى و از آنان حساب كردى! ابنعباس گفت: به جان خودم قسم! اين مقايسه را از آن جهت نمودم كه تو هم مانند آنان منع مىكنى از اينكه خدا را با قرآن و با آنچه در آن از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه آمده عبادت كنيم و بپرستيم. معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آنچه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و پيامبرصلى الله عليه وآله درباره شما فرموده نقل نكنيد، و هر چه غير آن است نقل كنيد! سپس ابنعباس را تهديد كرد و گفت: اگر هم خواستى از آن معانى قرآن نقل كنى پنهانى باشد و به صورت علنى كسى از تو چنين چيزى را نشنود!!××× ۱ كتاب سليم: ص ۳۱۵ حديث ۲۶. ××× ج. غوغاى قرآن كنار حوض كوثر نبايد وعده پيامبرصلى الله عليه وآله را براى پاسخ امت بر سر حوض كوثر ساده تلقى كنيم. صحنهاى عظيم به وقوع خواهد پيوست كه امت عظيم مسلمان در محضر پيامبرشان بايستند و با پاسخ به پرسشهاى آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدى تكليف خود را روشن كنند. آن منظره ديدنى را خود پيامبرصلى الله عليه وآله در حديثى ترسيم فرموده است آنجا كه مىفرمايد: امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مىشوند: اول آنان رايت گوساله امت من است. من بپا مىخيزم و دست او را مىگيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مىشود و قدم هايش به لرزه در مىآيد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و تابعين او نيز همين گونه مىشوند. از آنان مىپرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟ در پاسخ مىگويند: ثِقْل بزرگتر )يعنى قرآن( را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچكتر )عترت( را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم. آنگاه من مىگويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مىشوند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند. سپس رايت فرعون امتم بر سر حوض وارد مىشوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شدهاند ... . دست رئيس آنان را مىگيرم، و به محض آنكه دست او را مىگيرم رويش سياه مىشود و قدمهايش مىلرزد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و آنان كه تابع او بودهاند نيز چنين مىشوند. من مىگويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ مىگويند: ثِقل بزرگتر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مىگويم: شما هم به راه گروه اول برويد. آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند. سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مىآيند. من بر مىخيزم و دست او را مىگيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مىشود و قدمهايش به لرزه مىافتد و امعاء و احشايش منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند. من مىپُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ مىگويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. من مىگويم: شما به راه گروههاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند. سپس رايت مِخْدَج نزد من مىآيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مىگيرم. به محض آنكه دست او را گرفتم رويش سياه مىشود و قدمهايش به لرزه در مىآيد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند. مىگويم: بعد از من درباره ثِقْلين چه كرديد؟ مىگويند: ثقل اكبر را تكذيب كرده و عصيان نموديم، و با ثقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. مىگويم: شما هم به راه گروههاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيده باشند. سپس رايت اميرالمؤمنين و قائدِ پيشانىسفيدان نزد من وارد مىشود. من بپا مىخيزم و دست او را مىگيرم، و در اين حال روى او و اصحابش سفيد مىشود. مىگويم: بعد از من درباره ثِقلين چه رفتارى داشتيد؟ مىگويند: ثقل اكبر را تابع شديم و آن را تصديق نموديم، و ثقل اصغر را كمك كرديم و يارى نموديم و همراه او به شهادت رسيديم. من مىگويم: سيراب و آب نوشيده باز گرديد. آنان جرعهاى مىنوشند كه بعد از آن هرگز تشنه نمىشوند. روى امامشان همچون خورشيد طالع است، و روى آنان مانند ماه چهارده شبه و همچون نورانىترين ستاره در آسمان است. سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بر اين پيشگويى من شاهد هستيد؟ گفتند: آرى، ما گواه اين مجلس خواهيم بود.××× ۱ اليقين: ص ۲۷۵ باب ۹۶. ××× ما نيز از بلنداى چهارده قرن مىگوييم: يا رسولاللَّه! اين پنج گروه را نيك مىشناسيم، و قبل از حوض كوثر در اين دنيا بر ضلالت آن چهار گروه معتقديم و شهادت مىدهيم، و اميدواريم زير پرچم على بن ابىطالبعليه السلام از تابعين و تصديق كنندگان قرآن در قول و عمل در گروه پنجم باشيم.