وظایف ما درباره قرآن: تفاوت میان نسخهها
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
اما گاهى فرمان واجبى است كه مردم در برابر دو گزينه آرى و نه قرار مى گيرند، و بايد انتخاب قطعى را به عنوان اطاعت و عصيان اعلام كنند تا پاسخ آنان در روز بازخواست روشن باشد، و پى آمدهاى آن را هم براى خود رقم زنند. در مواردى از اين هم فراتر مى رود و به صراحت اخطار مى شود كه در اين باره از شما بازخواست خواهم كرد، و حتماً در انتخاب خود دقت كنيد كه بايد پاسخ گو باشيد. | اما گاهى فرمان واجبى است كه مردم در برابر دو گزينه آرى و نه قرار مى گيرند، و بايد انتخاب قطعى را به عنوان اطاعت و عصيان اعلام كنند تا پاسخ آنان در روز بازخواست روشن باشد، و پى آمدهاى آن را هم براى خود رقم زنند. در مواردى از اين هم فراتر مى رود و به صراحت اخطار مى شود كه در اين باره از شما بازخواست خواهم كرد، و حتماً در انتخاب خود دقت كنيد كه بايد پاسخ گو باشيد. | ||
الف. سؤال از ثقلين در قيامت مسئله ثقلين تنها مطلبى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله با صداى بلند اعلام فرموده كه در روز قيامت درباره آن سؤال خواهم كرد و همه بايد درباره راه انتخابى خود پاسخ و دليل محكم داشته باشند، و اين اختصاص عظمت آن را | الف. سؤال از ثقلين در قيامت: مسئله ثقلين تنها مطلبى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله با صداى بلند اعلام فرموده كه در روز قيامت درباره آن سؤال خواهم كرد و همه بايد درباره راه انتخابى خود پاسخ و دليل محكم داشته باشند، و اين اختصاص عظمت آن را مى رساند. سؤالى كه درباره قرآن و عترت از ما پرسيده خواهد شد آن است كه: پس از من چگونه با آن ها رفتار كرديد؟ | ||
يعنى دستوراتى كه درباره احترام به قرآن و تلاوت با تدبر آن و دقت در معانى بلندش و پرهيز از متشابهاتش به شما داده بودم عمل نموديد؟ آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟ چه كسى مى تواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود. چگونه بايد باشيم تا بى درنگ آن چه او از ما خواسته تقديم حضورش نماييم و لبخند رضايت بر لبانش بنشانيم؟ چه پاسخى خواهند داشت آنان كه قرآن را كنار گذاردند، و يا الفاظ آن را به صحنه آوردند و مردم را از تعليم معانى آن باز داشتند، و يا مفسر حقيقى آن را وادار به سكوت كردند و مفسران به رأى خود را وارد ميدان كردند؟ | |||
ب. سقيفه سدّ راه قرآن: ابوبكر و عمر از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنين عليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت ابا داشتند. حتى آن چه را از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده بود منع مى كردند. ابوبكر طى دستورى چنين گفت: لا تَرْوُوا الاحاديثَ عَنِ النَّبِىِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ: حديث از پيامبر نقل نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.<ref>تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۱۳ ۵.</ref> عمر هرگاه كارگزاران خود را به شهرها مى فرستاد به آنان دستور مى داد براى مردم حديث نقل نكنند و آنان را از قرآن به امر ديگرى مشغول ننمايند! جالب تر اين كه هرگاه اطلاع مى يافت يكى از آنان از اين دستور تخلف ورزيده، او را به مدينه احضار مى كرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه مى داشت و آن چه او از احاديث جمع كرده بود از دستش مى گرفت و مى سوزاند.<ref>الطبقات الكبرى (ابن سعد) : ج ۳ ص ۲۸۷.</ref> مردى به نام «ضبيع» درباره معانى آيات قرآن بسيار پرس و جو مى كرد تا آن كه از عمر درباره تفسير «الذَّارِياتِ» و «النَّازِعاتِ» و «الْمُرْسَلاتِ» سؤال كرد. عمر به جاى پاسخ آن قدر او را زد كه عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانى كرد. بعد از آن هر روز او را بيرون مى آورد و صد ضربه مى زد. آخر الأمر آن مرد گفت: گويا شلاق تو تأثير خود را كرده است كه ديگر درباره قرآن سؤال نكنم!! عمر او را از زندان بيرون آورد و سوار بر شترى بى جهاز نمود، مستقيماً از مدينه به بصره تبعيد كرد، و دستور داد كسى با او صحبت نكند و هم نشين او نشود، و درباره او گفت: اين شخص دنبال علم است، ولى اشتباه رفته است!!!<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۲۴.</ref> روز ديگر ابنعباس را مىبينيم كه به معاويه وارث سقيفه مىگويد: آيا ما را از قرائت قرآن مانع مىشوى؟ معاويه گفت: نه. گفت: از تأويل آن مانع مىشوى؟ گفت: آرى. ابنعباس گفت: تو مىگويى قرآن را بخوانيم ولى نپرسيم مقصود خدا چه بوده است؟ معاويه گفت: آرى!! ابنعباس گفت: كدام بر ما واجبتر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟ معاويه گفت: عمل به آن! ابنعباس گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آنكه بدانيم خداوند از آنچه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟ معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و اهلبيت مىگوييد معنى كنند. ابنعباس گفت: قرآن بر اهلبيتى كه با آنان نسبت دارم نازل شده، و با اين حال معناى آن را از آل ابىسفيان يا آل ابىمعيط يا يهود و نصارى و مجوس بپرسم؟! معاويه گفت: ما را با اين كفار يكسان قرار دادى و از آنان حساب كردى! ابنعباس گفت: به جان خودم قسم! اين مقايسه را از آن جهت نمودم كه تو هم مانند آنان منع مىكنى از اينكه خدا را با قرآن و با آنچه در آن از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه آمده عبادت كنيم و بپرستيم. معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آنچه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و پيامبرصلى الله عليه وآله درباره شما فرموده نقل نكنيد، و هر چه غير آن است نقل كنيد! سپس ابنعباس را تهديد كرد و گفت: اگر هم خواستى از آن معانى قرآن نقل كنى پنهانى باشد و به صورت علنى كسى از تو چنين چيزى را نشنود!!××× ۱ كتاب سليم: ص ۳۱۵ حديث ۲۶. ××× ج. غوغاى قرآن كنار حوض كوثر نبايد وعده پيامبرصلى الله عليه وآله را براى پاسخ امت بر سر حوض كوثر ساده تلقى كنيم. صحنهاى عظيم به وقوع خواهد پيوست كه امت عظيم مسلمان در محضر پيامبرشان بايستند و با پاسخ به پرسشهاى آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدى تكليف خود را روشن كنند. آن منظره ديدنى را خود پيامبرصلى الله عليه وآله در حديثى ترسيم فرموده است آنجا كه مىفرمايد: امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مىشوند: اول آنان رايت گوساله امت من است. من بپا مىخيزم و دست او را مىگيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مىشود و قدم هايش به لرزه در مىآيد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و تابعين او نيز همين گونه مىشوند. از آنان مىپرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟ در پاسخ مىگويند: ثِقْل بزرگتر )يعنى قرآن( را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچكتر )عترت( را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم. آنگاه من مىگويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مىشوند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند. سپس رايت فرعون امتم بر سر حوض وارد مىشوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شدهاند ... . دست رئيس آنان را مىگيرم، و به محض آنكه دست او را مىگيرم رويش سياه مىشود و قدمهايش مىلرزد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و آنان كه تابع او بودهاند نيز چنين مىشوند. من مىگويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ مىگويند: ثِقل بزرگتر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مىگويم: شما هم به راه گروه اول برويد. آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند. سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مىآيند. من بر مىخيزم و دست او را مىگيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مىشود و قدمهايش به لرزه مىافتد و امعاء و احشايش منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند. من مىپُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ مىگويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. من مىگويم: شما به راه گروههاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند. سپس رايت مِخْدَج نزد من مىآيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مىگيرم. به محض آنكه دست او را گرفتم رويش سياه مىشود و قدمهايش به لرزه در مىآيد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند. مىگويم: بعد از من درباره ثِقْلين چه كرديد؟ مىگويند: ثقل اكبر را تكذيب كرده و عصيان نموديم، و با ثقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. مىگويم: شما هم به راه گروههاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيده باشند. سپس رايت اميرالمؤمنين و قائدِ پيشانىسفيدان نزد من وارد مىشود. من بپا مىخيزم و دست او را مىگيرم، و در اين حال روى او و اصحابش سفيد مىشود. مىگويم: بعد از من درباره ثِقلين چه رفتارى داشتيد؟ مىگويند: ثقل اكبر را تابع شديم و آن را تصديق نموديم، و ثقل اصغر را كمك كرديم و يارى نموديم و همراه او به شهادت رسيديم. من مىگويم: سيراب و آب نوشيده باز گرديد. آنان جرعهاى مىنوشند كه بعد از آن هرگز تشنه نمىشوند. روى امامشان همچون خورشيد طالع است، و روى آنان مانند ماه چهارده شبه و همچون نورانىترين ستاره در آسمان است. سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بر اين پيشگويى من شاهد هستيد؟ گفتند: آرى، ما گواه اين مجلس خواهيم بود.××× ۱ اليقين: ص ۲۷۵ باب ۹۶. ××× ما نيز از بلنداى چهارده قرن مىگوييم: يا رسولاللَّه! اين پنج گروه را نيك مىشناسيم، و قبل از حوض كوثر در اين دنيا بر ضلالت آن چهار گروه معتقديم و شهادت مىدهيم، و اميدواريم زير پرچم على بن ابىطالبعليه السلام از تابعين و تصديق كنندگان قرآن در قول و عمل در گروه پنجم باشيم. |
نسخهٔ ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۳۴
وظايف ما درباره قرآن[۱]
در غدير كتاب الهى با حيات مردم ، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا حوض كوثر عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود عجين گرديد. دستوراتى كه درباره قرآن در غدير آمده همه جانبه است، كه تركيب فرهنگىِ الهى آن را تأمين مى نمايد:
۱- تمسّك به قرآن لَنْ تَضِلُّوا ما انْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما : اگر به قرآن و عترت تمسك نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.[۲] فَانْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمْ لَنْ تَضِلُّوا : اگر به قرآن و امامان از فرزندانم تمسک نماييد هرگز گمراه نخواهيد شد.[۳] فَتَمَسَّكُوا بِهِ وَ لاتَزِلُّوا: به قرآن تمسک كنيد و منحرف نشويد.[۴]
تحليل اعتقادى:
اواخر خطبه است و مردم در حال نتيجه گيرى از سخنرانى يك ساعته پيامبرند. در چنين شرايطى مسئله تمسک به دو يادگار گران سنگ آن حضرت مطرح مى شود. «تمسک» كلمه اى است كه در فرهنگ فارسى آن را به تعابير مختلفى مى توان بيان كرد:«دست به دامان قرآن و عترت شويد، به آنان پناه بريد، به ذيل عنايتشان چنگ زنيد، به آنان متوسل شويد» .
ولى اگر از ضيق عبارت بيرون آييم و بخواهيم ترجمه دقيق آن را بيان كنيم، در عربى معناى «تَمَسَّكَ بِهِ» را «تَعَلَّقَ بِهِ وَ اعْتَصَمَ» گفته اند. اين معنى نوعى نجات يافتن را در خود جاى داده است. كسى كه در حال غرق شدن يا پرت شدن است تلاش مى كند براى نجات خود دست آويزى بيابد و خود را از آن معلق و آويزان نمايد تا سقوط نكند، و بدين صورت خود را حفظ مى كند و نجات مى دهد و از آن خطر عظيم به آرامش دست مى يابد، و اين معناى «تعلُّق و اعتصام» است.
از ميان كلمات بسيارى كه ممكن بود براى ترغيب به قرآن به كار گرفته شود،«تمسک»تعبيرى دقيق و حساب شده است كه بيان گر ارتباط دو سويه قرآن و مردم است. اين تعبير اشاره به آن است كه مردم در حالى تمسک به قرآن و عترت مى كنند كه خود را در معرض خطرهاى عظيم و فتنه هاى بزرگ مى بينند، و قرآن و عترت تنها كشتى نجاتى هستند كه مى توانند از آن خطر بزرگ نجات دهند. اگر با اين ديد به قرآن و عترت نگاه كنيم بسيار متفاوت خواهد بود در مقابل اين كه براى ياد گرفتن مطلبى در اوقات فراغت به آن بنگريم، و اين همان چيزى است كه در كلمه«تمسک»نهفته است.
۲- فهم قرآن تَدَبَّرُوا القُرْآنَ وَ افْهَمُوا آياتِهِ: در قرآن تدبّر نماييد و آيات آن را بفهميد.[۵]
تحليل اعتقادى:
اين جمله دقيقاً زمانى از خطبه غدير بر لسان مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله جارى شد كه حضرت بلافاصله بعد از آن على عليه السلام را به عنوان مفسر قرآن و كسى كه در سايه علم او تدبر در قرآن نتيجه خواهد داشت معرفى فرمود. «تَدَبُّر» فكر با دقت و سعى در فهم عمق مطلب و درک صحيح و پر مايه از آيات قرآن است، كه اكثر تلاوت كنندگان قرآن از آن غافلند. خواندن قرآن بايد مقدمه اى براى فهميدن آن باشد كه مقصد اصلى از نزول آن است، و اكثريت ما از آن غافليم يا خود را به غفلت زده ايم. در واقع در حال غرق فقط به ديواره اى بيرونى اين كشتى نجات چنگ زده ايم و به آن آويخته ايم و از درون آن خبرى نداريم. اگر چه قرآن اين گونه هم نجاتمان خواهد داد، ولى فرق بسيارى است بين غريقى كه بدن نيمه جان او به ساحل مى رسد با نجات يافته اى كه با پاى خود و با نشاط جسم و جانش ساحل را بوسه مى زند، و او نيست جز كسى كه تدبرش در قرآن زير تابش نور پر فروغ باب مدينة العلم على بن ابى طالب عليه السلام باشد.
۳- احتراز از متشابهات وَ انْظُرُوا الى مُحْكَماتِهِ وَ لا تَتَّبِعُوا مُتَشابِهَهُ: به محكمات قرآن نظر كنيد و در پى متشابهات آن نباشيد.[۶]
تحليل اعتقادى:
اوائل خطبه غدير است و سخن از تدبّر در قرآن، ولى غدير نگاهى همه جانبه به اين قانون نامه وحى دارد. بايد در نظر گرفت كه دنيا براى امتحان بشر خلق شده و انسان از هر خطرى عبور كند باز اسباب گمراهى ديگرى در كمين اوست، و گاهى خداوند براى امتحان عمداً مسايلى را بر سر راه بشر قرار مى دهد.
از همين جاست كه تمسک به كشتى نجات قرآن نبايد انسان را غافل نمايد، چرا كه در اين كشتى خداوند مواضعى را به عنوان متشابهات براى امتحان نجات يابندگان قرار داده و چراغ خطر را هم بر سر آن ها روشن نموده و قبلاً اخطار داده كه به آن ها نزديک نشوند، كه بار ديگر از همان مواضع احتمال سقوط وجود دارد.
امتحان بزرگ اين است كه هر كس خواهان نجات خويش است چه اندازه از نزديک شدن به خطر پرهيز مى كند و آن اخطار را واقعى تلقى مى كند. همين ارزش قائل شدن به اخطار الهى سربلند بيرون آمدن از امتحان بزرگ است، و چه بسيارند كه با دست يازيدن به متشابهات قرآن، خود و جمعيتى را به گمراهى كشانده اند. اين در حالى است كه محكمات قرآن بخش اعظم آن را تشكيل مى دهد، و هنوز تا درک صحيح همه آن ها راهى بلند در پيش داريم، و نوبت متشابهات بعد از محكمات است.
۴- آمادگى پاسخگويى در روز قيامت إنّى سائِلُكُمْ غَداً فيما اشْهَدْتُ اللَّه بِهِ عَلَيْكُمْ فى يَوْمِكُمْ هذا اذا وَرَدْتُمْ عَلَىَّ حَوْضى وَ ما ذا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَيْنِ بَعْدى، فَانْظُرُوا كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما حينَ تَلْقُونى: من فرداى قيامت كه بر سر حوضم نزد من مى آييد از شما بازخواست خواهم كرد درباره آن چيزى كه امروز خدا را بر شما براى آن شاهد گرفتم. ببينيد چگونه با امانت هاى من رفتار مى كنيد، و پاسختان در روزى كه به ملاقات من مى آييد چيست؟[۷] الا وَ انى فَرْطُكُمْ وَ انْتُمْ تَبَعى، تُوشِكُونَ انْ تَرِدُوا عَلَىَّ الْحَوْضَ، فَاسْالُكُمْ حينَ تَلْقُونى عَنْ ثِقْلَىَّ: كَيْفَ خَلَّفْتُمُونى فيهِما؟ : بدانيد كه من پيش از شما بر سر حوض كوثر حاضر مى شوم و شما از پى من مى آييد و بر سر حوض كوثر بر من وارد مى شويد. آن گاه كه مرا ملاقات مى كنيد از شما درباره دو يادگار گران بهايم سؤال مى كنم: پس از من با آنان چگونه رفتار كرديد؟[۸]
تحليل اعتقادى :
در غدير اعلام شد كه مردم بايد آماده پاسخ گويى باشند و بى تفاوتى آنان هم پذيرفته نيست. اما اين كه درباره چه موضوعى و در چه حدى، نياز به توضيح دارد. بايد توجه داشت كه دستورات پيامبر عظيم الشأن صلى الله عليه و آله گاهى پيشنهاد يک راه خير و ارشاد به عمل خوب است كه مردم را در برابر گزينه خوب و بهتر قرار مى دهد، ولى در اين انتخاب بازخواستى از آنان نيست.
اما گاهى فرمان واجبى است كه مردم در برابر دو گزينه آرى و نه قرار مى گيرند، و بايد انتخاب قطعى را به عنوان اطاعت و عصيان اعلام كنند تا پاسخ آنان در روز بازخواست روشن باشد، و پى آمدهاى آن را هم براى خود رقم زنند. در مواردى از اين هم فراتر مى رود و به صراحت اخطار مى شود كه در اين باره از شما بازخواست خواهم كرد، و حتماً در انتخاب خود دقت كنيد كه بايد پاسخ گو باشيد.
الف. سؤال از ثقلين در قيامت: مسئله ثقلين تنها مطلبى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله با صداى بلند اعلام فرموده كه در روز قيامت درباره آن سؤال خواهم كرد و همه بايد درباره راه انتخابى خود پاسخ و دليل محكم داشته باشند، و اين اختصاص عظمت آن را مى رساند. سؤالى كه درباره قرآن و عترت از ما پرسيده خواهد شد آن است كه: پس از من چگونه با آن ها رفتار كرديد؟
يعنى دستوراتى كه درباره احترام به قرآن و تلاوت با تدبر آن و دقت در معانى بلندش و پرهيز از متشابهاتش به شما داده بودم عمل نموديد؟ آيا حق اين امانت را ادا كرديد؟ آيا قرآن را وارد زندگى خود نموديد؟ چه كسى مى تواند بهترين پاسخ را آماده كند و در برابر پيامبرش شرمنده نشود. چگونه بايد باشيم تا بى درنگ آن چه او از ما خواسته تقديم حضورش نماييم و لبخند رضايت بر لبانش بنشانيم؟ چه پاسخى خواهند داشت آنان كه قرآن را كنار گذاردند، و يا الفاظ آن را به صحنه آوردند و مردم را از تعليم معانى آن باز داشتند، و يا مفسر حقيقى آن را وادار به سكوت كردند و مفسران به رأى خود را وارد ميدان كردند؟
ب. سقيفه سدّ راه قرآن: ابوبكر و عمر از همان آغاز سقيفه، بر ظاهر قرآن تأكيد كردند و از تفسير آن منع نمودند؛ چرا كه نياز به مفسر آن اميرالمؤمنين عليه السلام بود، و آنان از حضور حضرت ابا داشتند. حتى آن چه را از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده بود منع مى كردند. ابوبكر طى دستورى چنين گفت: لا تَرْوُوا الاحاديثَ عَنِ النَّبِىِّ وَ اشْتَغِلُوا بِالْقُرْآنِ: حديث از پيامبر نقل نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.[۹] عمر هرگاه كارگزاران خود را به شهرها مى فرستاد به آنان دستور مى داد براى مردم حديث نقل نكنند و آنان را از قرآن به امر ديگرى مشغول ننمايند! جالب تر اين كه هرگاه اطلاع مى يافت يكى از آنان از اين دستور تخلف ورزيده، او را به مدينه احضار مى كرد و تا آخر عمر او را نزد خود نگه مى داشت و آن چه او از احاديث جمع كرده بود از دستش مى گرفت و مى سوزاند.[۱۰] مردى به نام «ضبيع» درباره معانى آيات قرآن بسيار پرس و جو مى كرد تا آن كه از عمر درباره تفسير «الذَّارِياتِ» و «النَّازِعاتِ» و «الْمُرْسَلاتِ» سؤال كرد. عمر به جاى پاسخ آن قدر او را زد كه عمامه از سرش افتاد، و سپس او را زندانى كرد. بعد از آن هر روز او را بيرون مى آورد و صد ضربه مى زد. آخر الأمر آن مرد گفت: گويا شلاق تو تأثير خود را كرده است كه ديگر درباره قرآن سؤال نكنم!! عمر او را از زندان بيرون آورد و سوار بر شترى بى جهاز نمود، مستقيماً از مدينه به بصره تبعيد كرد، و دستور داد كسى با او صحبت نكند و هم نشين او نشود، و درباره او گفت: اين شخص دنبال علم است، ولى اشتباه رفته است!!![۱۱] روز ديگر ابنعباس را مىبينيم كه به معاويه وارث سقيفه مىگويد: آيا ما را از قرائت قرآن مانع مىشوى؟ معاويه گفت: نه. گفت: از تأويل آن مانع مىشوى؟ گفت: آرى. ابنعباس گفت: تو مىگويى قرآن را بخوانيم ولى نپرسيم مقصود خدا چه بوده است؟ معاويه گفت: آرى!! ابنعباس گفت: كدام بر ما واجبتر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟ معاويه گفت: عمل به آن! ابنعباس گفت: چگونه به قرآن عمل كنيم قبل از آنكه بدانيم خداوند از آنچه بر ما نازل كرده چه مقصودى داشته است؟ معاويه گفت: معنى و مقصود قرآن را از كسانى بپرس كه بر خلاف آنچه تو و اهلبيت مىگوييد معنى كنند. ابنعباس گفت: قرآن بر اهلبيتى كه با آنان نسبت دارم نازل شده، و با اين حال معناى آن را از آل ابىسفيان يا آل ابىمعيط يا يهود و نصارى و مجوس بپرسم؟! معاويه گفت: ما را با اين كفار يكسان قرار دادى و از آنان حساب كردى! ابنعباس گفت: به جان خودم قسم! اين مقايسه را از آن جهت نمودم كه تو هم مانند آنان منع مىكنى از اينكه خدا را با قرآن و با آنچه در آن از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه آمده عبادت كنيم و بپرستيم. معاويه گفت: پس قرآن را بخوانيد و آن را تأويل هم بنماييد ولى آنچه از تفسير قرآن كه خداوند درباره شما نازل كرده و پيامبرصلى الله عليه وآله درباره شما فرموده نقل نكنيد، و هر چه غير آن است نقل كنيد! سپس ابنعباس را تهديد كرد و گفت: اگر هم خواستى از آن معانى قرآن نقل كنى پنهانى باشد و به صورت علنى كسى از تو چنين چيزى را نشنود!!××× ۱ كتاب سليم: ص ۳۱۵ حديث ۲۶. ××× ج. غوغاى قرآن كنار حوض كوثر نبايد وعده پيامبرصلى الله عليه وآله را براى پاسخ امت بر سر حوض كوثر ساده تلقى كنيم. صحنهاى عظيم به وقوع خواهد پيوست كه امت عظيم مسلمان در محضر پيامبرشان بايستند و با پاسخ به پرسشهاى آن حضرت درباره قرآن و عترت به صورت جدى تكليف خود را روشن كنند. آن منظره ديدنى را خود پيامبرصلى الله عليه وآله در حديثى ترسيم فرموده است آنجا كه مىفرمايد: امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مىشوند: اول آنان رايت گوساله امت من است. من بپا مىخيزم و دست او را مىگيرم. به محض آن كه دستش را گرفتم روى او سياه مىشود و قدم هايش به لرزه در مىآيد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و تابعين او نيز همين گونه مىشوند. از آنان مىپرسم: بعد از من با دو يادگار گرانقدر من چگونه رفتار كرديد؟ در پاسخ مىگويند: ثِقْل بزرگتر )يعنى قرآن( را تكذيب نموديم و پاره پاره كرديم، و ثِقْل كوچكتر )عترت( را در تنگنا قرار داديم و حقش را گرفتيم. آنگاه من مىگويم: به سمت چپ برويد. آنان از نزد من تشنه و جگر سوخته و روسياه باز گردانده مىشوند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند. سپس رايت فرعون امتم بر سر حوض وارد مىشوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شدهاند ... . دست رئيس آنان را مىگيرم، و به محض آنكه دست او را مىگيرم رويش سياه مىشود و قدمهايش مىلرزد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و آنان كه تابع او بودهاند نيز چنين مىشوند. من مىگويم: درباره ثِقْلين بعد از من چه رفتارى كرديد؟ مىگويند: ثِقل بزرگتر را تكذيب كرده و آن را پاره پاره كرديم، و با ثِقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. من مىگويم: شما هم به راه گروه اول برويد. آنان هم تشنه و جگر سوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند. سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مىآيند. من بر مىخيزم و دست او را مىگيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مىشود و قدمهايش به لرزه مىافتد و امعاء و احشايش منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند. من مىپُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ مىگويند: ثِقل اكبر را تكذيب كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. من مىگويم: شما به راه گروههاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيدهاند. سپس رايت مِخْدَج نزد من مىآيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مىگيرم. به محض آنكه دست او را گرفتم رويش سياه مىشود و قدمهايش به لرزه در مىآيد و امعاء و احشاء او منقلب مىشود، و تابعين او نيز چنان مىشوند. مىگويم: بعد از من درباره ثِقْلين چه كرديد؟ مىگويند: ثقل اكبر را تكذيب كرده و عصيان نموديم، و با ثقل اصغر جنگيديم و او را كشتيم. مىگويم: شما هم به راه گروههاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مىگردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيده باشند. سپس رايت اميرالمؤمنين و قائدِ پيشانىسفيدان نزد من وارد مىشود. من بپا مىخيزم و دست او را مىگيرم، و در اين حال روى او و اصحابش سفيد مىشود. مىگويم: بعد از من درباره ثِقلين چه رفتارى داشتيد؟ مىگويند: ثقل اكبر را تابع شديم و آن را تصديق نموديم، و ثقل اصغر را كمك كرديم و يارى نموديم و همراه او به شهادت رسيديم. من مىگويم: سيراب و آب نوشيده باز گرديد. آنان جرعهاى مىنوشند كه بعد از آن هرگز تشنه نمىشوند. روى امامشان همچون خورشيد طالع است، و روى آنان مانند ماه چهارده شبه و همچون نورانىترين ستاره در آسمان است. سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: بر اين پيشگويى من شاهد هستيد؟ گفتند: آرى، ما گواه اين مجلس خواهيم بود.××× ۱ اليقين: ص ۲۷۵ باب ۹۶. ××× ما نيز از بلنداى چهارده قرن مىگوييم: يا رسولاللَّه! اين پنج گروه را نيك مىشناسيم، و قبل از حوض كوثر در اين دنيا بر ضلالت آن چهار گروه معتقديم و شهادت مىدهيم، و اميدواريم زير پرچم على بن ابىطالبعليه السلام از تابعين و تصديق كنندگان قرآن در قول و عمل در گروه پنجم باشيم.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۳ ص ۱۶۹ - ۱۷۸.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۰.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۰ پاورقى ۲ از نسخه «ب» .
- ↑ الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۷۶.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۴ بخش ۱۰.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۴ بخش ۱۰.
- ↑ الخصال: ص ۶۵ ح ۹۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۱. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۷.
- ↑ الطرائف: ص ۴۳ ح ۲۱۸. مناقب ابن مغازلى: ص ۱۶ ح ۲۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۸۴ ح ۶۹ . عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۷۶.
- ↑ تذكرة الحفاظ: ج ۱ ص ۱۳ ۵.
- ↑ الطبقات الكبرى (ابن سعد) : ج ۳ ص ۲۸۷.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۷۰ ح ۲۲۴.