آيه ۶۷ مائده و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
== «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...»<ref>مائده /  ۶۷ . ژرفاى غدير: ص ۹۳ ۷۱ ۴۲. غدير كجاست؟ : ص ۲۵  - ۱۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۸۲  ۶۷ .  </ref>   ==
{{متن آیه
يكى از قرائن مهم در كنار جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ...» كه مبيّن معناى آن است آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ...» است كه در نهايت مى‏ فرمايد: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمابَلَّغْتَ رِسالَتَهُ». اين گونه خطاب و چنين لحنى درباره هيچ يک از احكام الهى نازل نشده و پيداست كه بايد بالاترين مسائل اسلام باشد كه چنين پيامدى برايش در نظر گرفته شده است.
| متن آیه = يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ


همه سخنرانى ‏هاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى ابلاغ دستورات پروردگار بود، اما در هيچ كدام خداوند دستور خاصى براى ابلاغ نداده بود. وقتى حكمى مانند نماز و امثال آن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى‏شد به معناى آن بود كه آن را به مردم برساند، و نياز نبود كه امر خاصى هم بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شود كه امر نماز را به مردم ابلاغ كن.


اما در مسئله ولايت، گذشته از اصل مسئله كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده بود، براى ابلاغ آن امر خاص ديگرى نازل شد و آن آيه ۶۷ سوره مائده بود:
| ترجمه = «ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین (علیه السلام)] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.»


«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» : «اى پيامبر، برسان آنچه در حق على از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى ‏كند» .
}}
{{جعبه اطلاعات آیه
| شماره آیه = ۶۷
| سوره = مائده
| تصویر =
| اندازه تصویر =
| توضیح_تصویر =
| شماره سوره = ۵
| جزء = ۶
| نزول =
| شأن نزول =
| مکان نزول = مدینه
| موضوع =ابلاغ ولایت
}}
همه سخنرانی‌های پیامبر صلی الله علیه و آله برای ابلاغ دستورات پروردگار بود، اما در هیچ‌کدام خداوند دستور خاصی برای ابلاغ نداده بود. وقتی حکمی مانند نماز و امثال آن بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل می‌شد به معنای آن بود که آن را به مردم برساند، و نیاز نبود که امر خاصی هم بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شود که امر نماز را به مردم ابلاغ کن.<ref>مائده /۶۷؛ ژرفای غدیر: ص ۹۳ ۷۱ ۴۲؛ غدیر کجاست؟: ص۱۲–۲۵؛ واقعه قرآنی غدیر: ص ۶۷–۸۲.</ref>


پيامبر صلى الله عليه و آله با توجه به همين امر خاص، مراسم غدير را ترتيب داد تا ابلاغ اين حكم به شكل خاصى انجام پذيرد. اقدام بديعى كه در سخنرانى غدير انجام گرفت آن بود كه در همان آغاز سخن -  پس از حمد و ثنا -  پيامبر صلى الله عليه و آله به صراحت اعلام كرد كه اين سخنرانى به خاطر نزول آن دستور است، آنجا كه فرمود:
اما در مسئله ولایت، گذشته از اصل مسئله که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده بود، برای ابلاغ آن امر خاص دیگری نازل شد و آن آیه ۶۷ سوره مائده بود:


اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ: من اكنون در حال اداى وظيفه نسبت به مطلبى هستم كه خدا بر من وحى فرموده است.
{{متن قرآن|یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ}}:


آنگاه به توضيح آن تبليغ پرداخت و در پايان فرمود: «فَاَوْحى اِلَىَّ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...»: «خدا بر من وحى كرده كه اى رسول ابلاغ كن آنچه از خدايت بر تو نازل شده ...»، و تصريح كرد كه موضوع اين ابلاغ ولايت على ‏عليه السلام است.
«ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام ] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده‌ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می‌دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند.»


پيامبر صلى الله عليه و آله در فرازى از بخش دوم خطبه غدير وحى خاص براى ابلاغ ولايت را بيان فرمود. حضرت اعلام فرمود كه درباره برنامه ‏اى كه در پيش است وحى خاصى از طرف خدا نازل شده و من در برابر آن انجام وظيفه خواهم كرد، از ترس آنكه عذابى بر من نازل شود.
پیامبر صلی الله علیه و آله با توجه به همین امر خاص، مراسم غدیر را ترتیب داد تا ابلاغ این حکم به شکل خاصی انجام پذیرد. اقدام بدیعی که در سخنرانی غدیر انجام گرفت آن بود که در همان آغاز سخن -پس از حمد و ثنا- پیامبر صلی الله علیه و آله به صراحت اعلام کرد که این سخنرانی به خاطر نزول آن دستور است، آنجا که فرمود:


سپس تصريح فرمود كه در اين فرمان به من گفته شده كه اگر آنچه در حق على بر من نازل فرموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده ‏ام. آنگاه براى نشان دادن اينكه در ابلاغ آن از هيچ كس ترسى ندارم فوراً تصريح كرد: خداوند براى من حفظ از شر مردم را ضمانت فرموده است.
{{متن عربی|اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ}}: من اکنون در حال ادای وظیفه نسبت به مطلبی هستم که خدا بر من وحی فرموده است.


با اين مقدمه آيه نازل شده را -  كه آيه ۶۷ سوره مائده است -  قرائت فرمود و با صراحت فرمود كه بر من چنين وحى شده است:
آنگاه به توضیح آن تبلیغ پرداخت و در پایان فرمود: {{متن عربی|فَاَوْحى اِلَىَّ}}: {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ …}}:  


«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»؛ و در حين قرائت كلمه «ما اُنْزِلَ» را تفسير كرد كه منظور خلافت على بن ابى‏ طالب است.
«خدا بر من وحی کرده که ای رسول ابلاغ کن آنچه از خدایت بر تو نازل شده …»، و تصریح کرد که موضوع این ابلاغ ولایت علی علیه السلام است.


سپس با اشاره به منافقين و شيطنت ‏هايشان، از يک سو علت لحن شديد آيه نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله براى مؤمنين روشن گرديد، و از سوى ديگر ضمانت «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ» بر منافقين گوشزد شد.
پیامبر صلی الله علیه و آله در فرازی از بخش دوم خطبه غدیر وحی خاص برای ابلاغ ولایت را بیان فرمود. حضرت اعلام فرمود که درباره برنامه ای که در پیش است وحی خاصی از طرف خدا نازل شده و من در برابر آن انجام وظیفه خواهم کرد، از ترس آنکه عذابی بر من نازل شود.


اكنون پيامبر صلى الله عليه و آله كرسى سخن را كاملاً آماده كرده بود. لذا براى تأكيد بيشتر يک بار ديگر آيه ۶۷ سوره مائده را با اين مقدمه تكرار كرد كه با حضور منافقين و آزار دهندگان و درخواست معاف شدن از ابلاغ اين پيام، ولى خدا از من راضى نمى‏ شود مگر آنچه در حق على‏ عليه السلام نازل كرده ابلاغ نمايم و خواند: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ».
سپس تصریح فرمود که در این فرمان به من گفته شده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل فرموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‌ام. آنگاه برای نشان دادن اینکه در ابلاغ آن از هیچ‌کس ترسی ندارم فوراً تصریح کرد: خداوند برای من حفظ از شر مردم را ضمانت فرموده است.


وَ اُقِرُّ لَهُ عَلى نَفْسى بِالْعُبُودِيَّةِ، وَ اَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَ اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ، حَذَراً مِنْ اَنْ لا اَفْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ لا يَدْفَعُها عَنّى اَحَدٌ وَ اِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ؛ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ.
با این مقدمه آیه نازل شده را - که آیه ۶۷ سوره مائده است - قرائت فرمود و با صراحت فرمود که بر من چنین وحی شده است:


لاَنَّهُ قَدْ اَعْلَمَنى اَنّى اِنْ لَمْ اُبَلِّغْ ما اَنْزَلَ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَ قَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ هُوَ اللَّهُ الْكافِى الْكَريمُ.
{{متن قرآن|یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ}}؛ و در حین قرائت کلمه {{متن قرآن|ما اُنْزِلَ}}را تفسیر کرد که منظور خلافت علی بن ابی طالب است.


فَاَوْحى اِلَىَّ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى عَلِىٍّ، يَعْنى فِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ اَبى‏ طالِبٍ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»... .
سپس با اشاره به منافقین و شیطنت‌هایشان، از یک سو علت لحن شدید آیه نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله برای مؤمنین روشن گردید، و از سوی دیگر ضمانت{{متن قرآن|وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ}} بر منافقین گوشزد شد.


وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّهُ مِنّى اِلاّ اَنْ اُبَلِّغَ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ، «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى حَقِّ عَلِىٍّ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»:
اکنون پیامبر صلی الله علیه و آله کرسی سخن را کاملاً آماده کرده بود؛ لذا برای تأکید بیشتر یک بار دیگر آیه ۶۷ سوره مائده را با این مقدمه تکرار کرد که با حضور منافقین و آزار دهندگان و درخواست معاف شدن از ابلاغ این پیام، ولی خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی علیه السلام نازل کرده ابلاغ نمایم و خواند:


براى خداوند بر نفس خود به عنوان بندگى او اقرار مى‏ كنم، و شهادت مى‏ دهم براى او به پروردگارى، و آنچه به من وحى نموده ادا مى‏ نمايم از ترس آنكه مبادا اگر انجام ندهم عذابى از او بر من فرود آيد كه هيچ كس نتواند آن را دفع كند، هر چند كه حيله عظيمى به كار بندد و دوستى او خالص باشد نيست خدايى جز او زيرا خداوند به من اعلام فرموده كه اگر آنچه در حق على بر من نازل نموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده ‏ام، و براى من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا كفايت كننده و كريم است.
{{قرآن|«یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ».}}


خداوند به من چنين وحى كرده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...»: «اى پيامبر ابلاغ كن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده درباره على، يعنى خلافت على بن ابى‏ طالب و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى‏ كند»... .
{{متن عربی|وَ اُقِرُّ لَهُ عَلى نَفْسى بِالْعُبُودِيَّةِ، وَ اَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَ اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ، حَذَراً مِنْ اَنْ لا اَفْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ لا يَدْفَعُها عَنّى اَحَدٌ وَ اِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ؛ لا اِلهَ اِلاّ هُو لاَنَّهُ قَدْ اَعْلَمَنى اَنّى اِنْ لَمْ اُبَلِّغْ ما اَنْزَلَ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَ قَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ هُوَ اللَّهُ الْكافِى الْكَريمُ فَاَوْحى اِلَىَّ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى عَلِىٍّ، يَعْنى فِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»... وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّهُ مِنّى اِلاّ اَنْ اُبَلِّغَ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ،}} {{متن قرآن|یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ}} {{متن عربی|فى حَقِّ عَلِىٍّ}} {{متن قرآن|وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ}}


بعد از همه اينها، خداوند از من راضى نمى‏ شود مگر آنچه در حق على بر من نازل كرده ابلاغ نمايم. «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...»: «اى پيامبر، برسان آنچه در حق على از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى‏ كند».
برای خداوند بر نفس خود به عنوان بندگی او اقرار می‌کنم، و شهادت می‌دهم برای او به پروردگاری، و آنچه به من وحی نموده ادا می‌نمایم از ترس آنکه مبادا اگر انجام ندهم عذابی از او بر من فرود آید که هیچ‌کس نتواند آن را دفع کند، هر چند که حیله عظیمی به کار بندد و دوستی او خالص باشد نیست خدایی جز او زیرا خداوند به من اعلام فرموده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‌ام، و برای من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا کفایت کننده و کریم است.


در بازگشت از حجةالوداع و حركت كاروان به سوى مدينه، جغرافياى اسلام براى يافتن نقطه ‏اى حساس بر روى كره خاكى در حركت است. چهار روز راه در پيش است و از «سَيْرَف» و «مَرّ الظهران» و «عسفان» عبور مى ‏كنند تا به «قُدَيْد» مى‏ رسند كه تا غدير فاصله كمى دارد. در آنجا پيشواز غدير آغاز مى‏ شود.
خداوند به من چنین وحی کرده است:{{قرآن| «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ…»}}:«ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام ] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده‌ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می‌دارد.»


از «قُديد» تا «غدير خم» جبرئيل سه بار نازل مى ‏شود و اين دستور را نازل مى‏ كند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللَّه يعصمك من الناس...».
بعد از همه اینها، خداوند از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی بر من نازل کرده ابلاغ نمایم.


مانند آيه «يا أيها الرسول بلِّغ ما أنزل إليك من ربك» درباره هيچ يک از دستورات الهى نازل نشده، بلكه در آن موارد خود امر مثل نماز و روزه و امثال آن نازل مى‏ شد و حضرت آن را به مردم ابلاغ مى‏ فرمود، ولى در اين باره فرمان ابلاغ خاص صادر شد.
در بازگشت از حجةالوداع و حرکت کاروان به سوی مدینه، جغرافیای اسلام برای یافتن نقطه ای حساس بر روی کره خاکی در حرکت است. چهار روز راه در پیش است و از «سَیْرَف» و «مَرّ الظهران» و «عسفان» عبور می‌کنند تا به «قُدَیْد» می‌رسند که تا غدیر فاصله کمی دارد. در آنجا پیشواز غدیر آغاز می‌شود.


به دنبال آن «و ان لم تفعل فما بلَّغت رسالته» خصوصيت عظيم مسئله را مى ‏رساند كه درباره هيچ يک از اوامر الهى چنين خطابى از طرف خداوند نيامده، و اين حاكى از اهميت ويژه اين دستور بين همه دستورات الهى است كه نرساندن آن مساوى با نرساندن رسالت پروردگار است.
از «قُدید» تا «غدیر خم» جبرئیل سه بار نازل می‌شود و این دستور را نازل می‌کند: {{متن قرآن|یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ}}


و در آخر «واللَّه يعصمك من الناس» كه خداوند درباره اين يک حكم با اين صراحت، ضمانت حفظ پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله را از انواع دشمنان نموده، حتى در اصل رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله وعده حفظ آن حضرت را در مقابل خطرات احتمالى از مشركين و منافقين نداده و چنين سابقه ‏اى درباره حضرت وجود ندارد. اين مسئله حكايت از اهميت ولايت نزد خداوند دارد كه چنين پشتيبانى فوق العاده ‏اى نسبت به آن فرموده است.
مانند این آیه درباره هیچ‌یک از دستورات الهی نازل نشده، بلکه در آن موارد خود امر مثل نماز و روزه و امثال آن نازل می‌شد و حضرت آن را به مردم ابلاغ می‌فرمود، ولی در این باره فرمان ابلاغ خاص صادر شد.


با پايان اولين بخش سخن كه حمد و ثناى الهى بود، پيامبر صلى الله عليه و آله بخش دوم سخن را آغاز فرمود و مردمِ سراپا گوش را كه بدون كوچک ‏ترين بى‏ نظمى يک پارچه دل به سخنانش سپرده بودند متوجه مطلب اصلى نمود.
به دنبال آن {{متن قرآن|وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ}}خصوصیت عظیم مسئله را می‌رساند که درباره هیچ‌یک از اوامر الهی چنین خطابی از طرف خداوند نیامده، و این حاکی از اهمیت ویژه این دستور بین همه دستورات الهی است که نرساندن آن مساوی با نرساندن رسالت پروردگار است.


آن حضرت ابتدا اعلام فرمود كه درباره برنامه ‏اى كه در پيش است وحى خاصى از طرف خدا نازل شده و من در برابر آن انجام وظيفه خواهم كرد، از ترس آنكه عذابى بر من نازل شود. سپس تصريح فرمود كه در اين فرمان به من گفته شده كه اگر آنچه در حق على بر من نازل فرموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده ‏ام. آنگاه براى نشان دادن اينكه در ابلاغ آن از هيچ كس ترسى ندارم فوراً تصريح كرد: خداوند براى من حفظ از شر مردم را ضمانت فرموده است.
و در آخر {{متن قرآن|وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}}که خداوند درباره این یک حکم با این صراحت، ضمانت حفظ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را از انواع دشمنان نموده، حتی در اصل رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله وعده حفظ آن حضرت را در مقابل خطرات احتمالی از مشرکین و منافقین نداده و چنین سابقه ای درباره حضرت وجود ندارد. این مسئله حکایت از اهمیت ولایت نزد خداوند دارد که چنین پشتیبانی فوق‌العاده ای نسبت به آن فرموده است.


با اين مقدمه آيه نازل شده را -  كه آيه ۶۷ سوره مائده است -  قرائت فرمود و با صراحت فرمود كه بر من چنين وحى شده است:
با پایان اولین بخش سخن که حمد و ثنای الهی بود، پیامبر صلی الله علیه و آله بخش دوم سخن را آغاز فرمود و مردمِ سراپا گوش را که بدون کوچک‌ترین بی نظمی یک پارچه دل به سخنانش سپرده بودند متوجه مطلب اصلی نمود.


«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» و در حين قرائت كلمه «ما اُنْزِلَ» را تفسير كرد كه منظور خلافت على بن ابى‏ طالب است.
آن حضرت ابتدا اعلام فرمود که درباره برنامه ای که در پیش است وحی خاصی از طرف خدا نازل شده و من در برابر آن انجام وظیفه خواهم کرد، از ترس آنکه عذابی بر من نازل شود. سپس تصریح فرمود که در این فرمان به من گفته شده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل فرموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‌ام. آنگاه برای نشان دادن اینکه در ابلاغ آن از هیچ‌کس ترسی ندارم فوراً تصریح کرد: خداوند برای من حفظ از شر مردم را ضمانت فرموده است.


اكنون كليد سخن به حركت درآمد و قفل آن براى مراحل بعدى كلام گشوده شد. ابتدا حضرت به مردم گوشزد كرد كه من سابقه كوتاهى و قصور در ابلاغ اوامر الهى نداشته ‏ام و نزول چنين آيه‏ اى درباره ابلاغ ولايت سبب خاصى دارد. آنگاه در بيان علت نزول چنين آيه شديد اللحنى فرمود: «جبرئيل سه مرتبه از طرف خداوند بر من دستور ابلاغ ولايت على را آورد» .
با این مقدمه آیه نازل شده را - که آیه ۶۷ سوره مائده است - قرائت فرمود و با صراحت فرمود که بر من چنین وحی شده است:


در اينجا قبل از بيان علت نزول آيه، اين مسئله را مطرح كرد كه خداوند درباره ولايت على ‏عليه السلام آيه خاصى بر من نازل كرده و سپس آيه ۵۵ سوره مائده را قرائت كرد:
{{قرآن|«یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ»}} و در حین قرائت کلمه {{متن قرآن|ما اُنْزِلَ}} را تفسیر کرد که منظور خلافت علی بن ابی طالب است.


«اِنَّما وِلَيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» و سپس آن را به على‏ عليه السلام تفسير كرده فرمود: «على است كه نماز را به پا داشته و در حال ركوع زكات داده است».
اکنون کلید سخن به حرکت درآمد و قفل آن برای مراحل بعدی کلام گشوده شد. ابتدا حضرت به مردم گوشزد کرد که من سابقه کوتاهی و قصور در ابلاغ اوامر الهی نداشته‌ام و نزول چنین آیه ای درباره ابلاغ ولایت سبب خاصی دارد. آنگاه در بیان علت نزول چنین آیه شدید اللحنی فرمود: «جبرئیل سه مرتبه از طرف خداوند بر من دستور ابلاغ ولایت علی را آورد».


آنگاه به علت نزول آيه پرداخته و فرمود: «من از جبرئيل درخواست كردم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مسئله به شما معاف نمايد، چرا كه از كمى متقين و زيادى منافقين آگاهم». سپس اوصاف منافقين را با اشاره به آيه ۱۱ سوره فتح «يَقوُلُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فى قُلُوبِهِمْ» و آيه ۱۵ سوره نور «تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ» بيان كرد.
در اینجا قبل از بیان علت نزول آیه، این مسئله را مطرح کرد که خداوند درباره ولایت علی علیه السلام آیه خاصی بر من نازل کرده و سپس آیه ۵۵ سوره مائده را قرائت کرد:


سپس آزار و اذيت‏ هاى پى در پى منافقين را نسبت به حضرتش يادآور شد، تا آنجا كه نسبت ‏هاى مسخره ‏آميز به حضرت دادند و كلمه «اُذُن» به معناى «گوش» را درباره حضرت به كار بردند، كه منظورشان «سراپا گوش» بودن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و پيامبر صلى الله عليه و آله و توجه متقابل آنان نسبت به يكديگر بود. حضرت در اين باره آيات و مطالب ديگرى نيز فرمود.
{{قرآن|«اِنَّما وِلَیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»}} و سپس آن را به علی علیه السلام تفسیر کرده فرمود: «علی است که نماز را به پا داشته و در حال رکوع زکات داده است».


در چند فراز ديگر كه پيامبر صلى الله عليه و آله كرسى سخن را كاملاً آماده كرده بود، براى تأكيد بيشتر يک بار ديگر آيه ۶۷ سوره مائده را با اين مقدمه تكرار كرد كه با حضور منافقين و آزار دهندگان و درخواست معاف شدن از ابلاغ اين پيام، ولى خدا از من راضى نمى‏ شود مگر آنچه در حق على‏ عليه السلام نازل كرده ابلاغ نمايم و خواند: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ».
آنگاه به علت نزول آیه پرداخته و فرمود: «من از جبرئیل درخواست کردم که از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ این مسئله به شما معاف نماید، چرا که از کمی متقین و زیادی منافقین آگاهم». سپس اوصاف منافقین را با اشاره به آیه ۱۱ سوره فتح{{قرآن| «یَقوُلُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ»}} و آیه ۱۵ سوره نور {{قرآن|«تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیمٌ»}} بیان کرد.


پس از اتمام حجةالوداع و در راه بازگشت به مدينه، در شب هيجدهم ماه ذى‏ الحجة رسيده بود و كاروان مسير شبانه خود را به سوى غدير مى ‏پيمود. غدير خم نيز با بركه آبش و چشمه ‏سار و پنج درخت كهنسالش در انتظار كاروان عظيم حجاج بود. مقصدى كه از مكه تعيين شد و مردم از وعده‏ گاهشان و برنامه ‏اى كه در انتظارشان بود به خوبى خبر داشتند.
سپس آزار و اذیت‌های پی در پی منافقین را نسبت به حضرتش یادآور شد، تا آنجا که نسبت‌های مسخره آمیز به حضرت دادند و کلمه «اُذُن» به معنای «گوش» را درباره حضرت به کار بردند، که منظورشان «سراپا گوش» بودن امیرالمؤمنین علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله و توجه متقابل آنان نسبت به یکدیگر بود. حضرت در این باره آیات و مطالب دیگری نیز فرمود.


قلب رسول اللَّه ‏صلى الله عليه و آله در چگونگى تحقق امر الهى و اعلام ولايت مطلقه جانشينان معصوم خود مى ‏تپيد. پيک وحى نيز در تكاپوى فوق العاده ‏اى براى تدارک برنامه فردا بود.
در چند فراز دیگر که پیامبر صلی الله علیه و آله کرسی سخن را کاملاً آماده کرده بود، برای تأکید بیشتر یک بار دیگر آیه ۶۷ سوره مائده را با این مقدمه تکرار کرد که با حضور منافقین و آزار دهندگان و درخواست معاف شدن از ابلاغ این پیام، ولی خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی علیه السلام نازل کرده ابلاغ نمایم و خواند: {{متن قرآن|یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ}}


همزمان تحركات مُخرِّب منافقين وارد مرحله جدى شده و اوضاع نشان مى ‏داد كه با حضور آن اكثريت مغشوش با افكار جاهلى، اجراى برنامه از پيش تعيين شده غدير غير ممكن است. از يک سو مردم ظاهربين فوراً دهان به حسادت باز خواهند كرد كه پسر عمويش و خاندان خود را بر ما مسلط مى‏ كند.
یکی از مواردی که در آن به آیه {{متن قرآن|یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ…}} اشاره شده غدیریه حسّان بن ثابت است:
{{شعر}}


از سوى ديگر منافقين آشوب به پا خواهند كرد و مجلس سخنرانى را بر هم خواهند ريخت و حتى ممكن است قصد جان پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليهما السلام را نمايند.
{{ب|اَلَمْ تَعْلَمُوا اَنَّ النَبِیَّ مُحَمَّداً|لَدی دَوْحِ خُمٍّ حینَ قامَ مُنادِیاً}}


هم خداوند علم به بحرانى بودن موقعيت داشت و هم پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان مجرى امر خدا به شدت نگران آن بود، و هم مؤمنين از اعلام ولايت در چنان شرايطى واهمه داشتند، و هم منافقين جو حاكم را زير نظر گرفته بودند و صدها توطئه در سر مى ‏پروراندند. در چنين شرايطى، پروردگار جهان مى‏ خواست با يَدِ قدرت خود نشان دهد كه اگر او اراده كند همه مقهور اويند.
{{ب|وَ قَد جاءَهُ جِبْریلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ|بِأَنَّکَ مَعْصُومٌ فَلا تَکُ وانِیاً}}


اواخر شب هيجدهم كه كاروان به درختان و بركه غدير كاملاً نزديک شده بود آيه ‏اى از قرآن نازل شد كه در عين اختصار همه جوانب غدير را در بر داشت، و تابلوى درخشنده غدير در متن قرآن شد. اين آيه همه نگرانى‏ ها را بر طرف كرد و خبر قطعى از اراده پروردگار و ضمانت حفظ از هر خطر و توطئه ‏اى را آورد.
{{ب|وَ بَلِّغْهُمُ ما اَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ|وَاِنْ اَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حاذَرْتَ باغِیاً}}


در آن لحظات حساس كه پيامبر صلى الله عليه و آله به شدت در انتظار وحى بود، جبرئيل نازل شد و آيه ۶۷ سوره مائده را نازل كرد و عرضه داشت: يا رسول اللَّه، خداوند به تو سلام مى ‏رساند و مى فرمايد:
{{ب|عَلَیْکَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ اِلهِهِمْ|رِسالَتَهُ اِنْ کُنْتَ تَخْشَی الاَعادِیا}}
{{پایان شعر}}


«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ، اِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرينَ»:
آبان از سلیم نقل می‌کند: در حالی که ما همراه امیرالمؤمنین علیه السلام در صفین بودیم، معاویه ابودرداء و ابوهریره را فراخواند و به ایشان گفت: نزد علی بروید و از قول من به او سلام برسانید و به او بگویید:


«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى‏ كند».<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۷،۱۴۳. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.</ref>
به خدا قسم من می‌دانم که تو سزاوارترین مردم به خلافت هستی و از من به آن سزاوارتری، زیرا تو از مهاجرینی هستی که پیش از همه مسلمان شدند و من از آزادشدگان<ref>اشاره به فتح مکه است که در آن روز همه مشرکین از جمله معاویه و پدر و پسرش از آزاد شدگان پیامبرصلی الله علیه وآله شدند.</ref>هستم. و من مثل سوابق تو در اسلام و خویشاوندی پیامبر و علم تو به کتاب خدا و سنت پیامبرش را ندارم.


نزول اين آيه همه آن چيزى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله انتظارش را مى‏ كشيد و انعكاس آن مى ‏توانست اين گونه باشد: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» : اى صاحب رسالت، آنچه از پروردگارت درباره امامت و خلافت و ولايت نازل شده ابلاغ كن و به مردم برسان.
ادعا کرده‌ای که تو خلیفه پیامبر در امتش و وصی او در میان ایشان هستی و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنین واجب کرده و در کتابش و سنت پیامبرش به ولایت تو امر کرده است، و به محمد دستور داده که این مطلب را در امتش بپا دارد و بر او آیه نازل کرده است که:{{متن قرآن|یا اَیُّهَا الرَّسُولُ، بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَل فَما بَلَّغْتَ رسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ}}<ref>مائده/۶۷.</ref>


«وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» : اين مسئله آن قدر قطعى و مهم و مورد تأكيد است كه اگر نشود گويا در رسالت و نبوت خويش هيچ گامى برنداشته ‏اى و رسالتى كه بر دوشت نهاده شده به انجام نرسانده بر زمين نهاده‏اى. «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» : از جهت توطئه ‏هايى كه از آن هراس دارى مطمئن باش كه خداوند حفظ تو را از شر مردمان توطئه ‏گر ضمانت نموده است.
او هم امتش را در غدیر خم جمع کرد و آنچه درباره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نمود و دستور داد حاضر به غایب برساند، و به مردم خبر داد که تو بر مردم صاحب اختیارتر از خودشان هستی، و تو نسبت به پیامبر همچون هارون نسبت به موسی هستی.


«اِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرينَ» : هدف اصلى، ابلاغ اين پيام و اتمام حجت است و شكى نيست كه گروهى از مردم ولايت را نمى ‏پذيرند و بدان ايمان نمى ‏آورند و كفر مى‏ ورزند. با نزول اين آيه، پيامبر صلى الله عليه و آله همه آنچه درباره توطئه‏ ها از مردم مخفى مى‏ كرد بى‏ واهمه با آنان در ميان گذاشت و فرمود:
درباره تو به من خبر رسیده است که برای مردم خطبه ای نمی‌خوانی مگر آنکه قبل از پایین آمدن از منبر می‌گویی:


اين آيه تهديد بعد از وعيد است. حتماً امر خداوند را به انجام خواهم رساند چرا كه اگر مردم هم مرا متهم كنند و تكذيب نمايند براى من آسان تر از عقوبت الهى در دنيا و آخرت است، و خدا بدون انجام اين وظيفه از من راضى نمى‏ شود. اكنون كه خدا ضامن حفظ من است از هيچ كس نمى‏ هراسم.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۲. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹.</ref>
«به خداقسم من سزاوارترین مردم برای آنان هستم، و از روزی که پیامبر از دنیا رفته همچنان مظلوم بوده‌ام». اگر این خبری که درباره تو به من رسیده درست باشد ظلم ابوبکر و عمر نسبت به تو بالاتر از ظلم عثمان است.


يكى از مواردى كه در آن به آيه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك ...» اشاره شده غديريه حسّان بن ثابت است:
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام نامه معاویه را خواند، و ابودرداء و ابوهریره پیام و سخن او را به حضرت ابلاغ کردند، به ابودرداء فرمود: آنچه معاویه شما را برای آن فرستاده بود به من رساندید. اکنون از من بشنوید و از قول من به او برسانید همان‌طور که از قول او به من رساندید.


اَلَمْ تَعْلَمُوا اَنَّ النَبِيَّ مُحَمَّداً
آنگاه در پیام به معاویه فرمود: اگر خداوند عزوجل است که باید اختیار کند و حق انتخاب با اوست، خداوند مرا برای امت انتخاب کرده است و به عنوان خلیفه برای آنان قرار داده است و آنان را در کتاب مُنزَل خود و در سنت پیامبرش مأمور به اطاعت و یاری من نموده است، و این حجت مرا قوی تر و حق مرا واجب تر می‌نماید.


لَدى دَوْحِ خُمٍّ حينَ قامَ مُنادِياً
ابودرداء و ابوهریره رفتند تا نزد معاویه رسیدند و پیام حضرت را رساندند.<ref>کتاب سلیم: حدیث ۲۵.</ref>


وَ قَد جاءَهُ جِبْريلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ
این آیه از دو بُعد قابل بررسی است:


بِأَنَّكَ مَعْصُومٌ فَلا تَكُ وانِياً
== موقعیت تاریخی ==
با پایان استراحت کاروان در «قُدید»، بارها را برای غدیر بستند و آن روز را تا شب به سمت غدیر پیش آمدند. اکنون شب هیجدهم ماه ذی الحجة است و کاروان مسیر شبانه خود را به سوی غدیر می‌پیماید.


وَ بَلِّغْهُمُ ما اَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ
غدیر خم نیز با برکه آبش و چشمه سار و پنج درخت کهنسالش در انتظار کاروان عظیم حجاج است. مقصدی که از مکه تعیین شده و مردم از وعده گاهشان و برنام ه‌ای که در انتظارشان است، به خوبی خبر دارند.


وَ اِنْ اَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حاذَرْتَ باغِياً
قلب رسول صلی الله علیه و آله در چگونگی تحقق امر الهی و اعلام ولایت مطلقه جانشینان معصوم خود می‌تپد. پیک وحی نیز در تکاپوی فوق‌العاده ای برای تدارک برنامه فرداست.


عَلَيْكَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ اِلهِهِمْ
همزمان تحرکات مخرّب منافقین وارد مرحله جدی شده و اوضاع نشان می‌دهد که با حضور آن اکثریت مغشوش با افکار جاهلی، اجرای برنامه از پیش تعیین شده غدیر غیرممکن است. از یک سو مردم ظاهربین فوراً دهان به حسادت باز خواهند کرد که پسر عموی خود و خاندانش را بر ما مسلط می‌کند. از سوی دیگر منافقین آشوب بپا خواهند کرد و مجلس سخنرانی را برهم خواهند ریخت و حتی ممکن است قصد جان پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام را بنمایند.


رِسالَتَهُ اِنْ كُنْتَ تَخْشَى الاَعادِيا
هم خداوند علم به بحرانی بودن موقعیت دارد و هم پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان مجری امر خدا به شدت نگران آن است، و هم مؤمنین از اعلام ولایت در چنان شرایطی واهمه دارند، و هم منافقین جو حاکم را زیر نظر دارند و صدها توطئه در سر می‌پرورانند.


تا آخر قصيده.
در چنین شرایطی، پروردگار جهان می‌خواهد با ید قدرت خود نشان دهد که اگر او اراده کند همه مقهور اویند. حتی نسل‌های آینده باید از این حقیقت آگاه شوند که در آن شرایط هولناک اراده حق تعالی بر اعلام ولایت در مراسم سه روزه غدیر تعلق گرفته بود، و در سایه آن عنایت الهی بود که جمعیت یکصد و بیست هزار نفری بدون مشکل تا غدیر آمدند و حتی عده‌ای از اهل یمن و اهل مکه همراه قافله خود را به غدیر رسانیدند.


پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله در خطبه غدير هيجده اقدام فوق ‏العاده انجام دادند، كه بعضى از آنها در روند سخنرانى ‏هاى حضرت بى ‏سابقه بود، و چند اقدام هم در تمامى سخنرانى‏ هاى مردم دنيا از اول خلقت تا امروز بى‏ سابقه بود! يكى از آن اقدامات اين بود:
مجلسی با آن عظمت و خطابه ای در یک ساعت -که در تاریخ شش هزار ساله انبیا علیهم السلام بی‌سابقه بود - با کمال آرامش برگزار شد؛ و پیامبر صلی الله علیه و آله بدون هیچ تقیه ای و بدون آنکه فرازهایی از سخنش را حذف کند، در سکوت مطلقِ یکصد و بیست هزار انسان، سخنرانی خود را به‌طور کامل ایراد کرد، و حتی در بین خطابه اش علی علیه السلام را بر سر دست بلند کرد و او را معرفی نمود. بعد از آن در طول سه روز که انتظار هر حادثه ای می‌رفت، برنامه مفصل بیعت بدون هیچ بی نظمی برگزار شد.


همه سخنرانى‏ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى ابلاغ دستورات پروردگار بود، اما در هيچ كدام خداوند دستور خاصى براى ابلاغ نداده بود. وقتى حكمى مانند نماز و امثال آن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى‏ شد به معناى آن بود كه آن را به مردم برساند، و نياز نبود كه امر خاصى هم بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شود كه امر نماز را به مردم ابلاغ كن.
آیا این برنامه مفصل، در جوی چنان خطرناک، جز با اراده خداوند - که قلب‌ها و فکرها و روح و جسم همه مردم در ید قدرت اوست - امکان‌پذیر بود؟ آیا جز معجزه نام دیگری بر «غدیر» می‌توان گذاشت؟!


اما در مسئله ولايت، گذشته از اصل مسئله كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده بود، براى ابلاغ آن امر خاص ديگرى نازل شد و آن آيه ۶۷ سوره مائده بود:
اواخر شب هیجدهم و صبح آن روز که کاروان به درختان و برکه غدیر کاملاً نزدیک شده بود، آیه ای از قرآن نازل شد که در عین اختصار همه جوانب غدیر را دربرداشت، و تابلوی درخشنده غدیر در متن قرآن شد.


«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» : «اى پيامبر، برسان آنچه در حق على از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى‏ كند».
این آیه همه نگرانی‌ها را بر طرف کرد و خبر قطعی از اراده پروردگار و ضمانت حفظ از هر خطر و توطئه ای را داد:


پيامبر صلى الله عليه و آله با توجه به همين امر خاص، مراسم غدير را ترتيب داد تا ابلاغ اين حكم به شكل خاصى انجام پذيرد. اقدام بديعى كه در سخنرانى غدير انجام گرفت آن بود كه در همان آغاز سخن -  پس از حمد و ثنا -  پيامبر صلى الله عليه و آله به صراحت اعلام كرد كه اين سخنرانى به خاطر نزول آن دستور است، آنجا كه فرمود: «اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ»: «من اكنون در حال اداى وظيفه نسبت به مطلبى هستم كه خدا بر من وحى فرموده است».
{{قرآن|«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»}}:


آن گاه به توضيح آن تبليغ پرداخت و در پايان فرمود: «فَاَوْحى اِلَىَّ : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...»:
«ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین (علیه السلام)] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی کند<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷ ۱۴۳؛ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.</ref>


«خدا بر من وحى كرده كه اى رسول ابلاغ كن آنچه از پروردگار بر تو نازل شده ...»، و تصريح كرد كه موضوع اين ابلاغ ولايت على‏ عليه السلام است.
نزول این آیه همهٔ آن چیزی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله انتظارش را می‌کشید؛ و انعکاس آن می‌توانست این گونه باشد:


ابان از سليم نقل مى‏ كند: در حالى كه ما همراه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در صفين بوديم، معاويه ابودرداء و ابوهريره را فراخواند و به ايشان گفت: نزد على برويد و از قول من به او سلام برسانيد و به او بگوييد:
{{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ}}: «ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین (علیه السلام)] بر تو نازل شده ابلاغ کن!»


به خدا قسم من مى‏ دانم كه تو سزاوارترين مردم به خلافت هستى و از من به آن سزاوارترى، زيرا تو از مهاجرينى هستى كه پيش از همه مسلمان شدند و من از آزادشدگان <ref>اشاره به فتح مكه است كه در آن روز همه مشركين از جمله معاويه و پدر و پسرش از آزاد شدگان پيامبرصلى الله عليه وآله شدند.</ref>هستم. و من مثل سوابق تو در اسلام و خويشاوندى پيامبر و علم تو به كتاب خدا و سنت پيامبرش را ندارم.
{{متن قرآن|وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ}}: این مسئله آن قدر قطعی و مهم و مورد تأکید است که « اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای.»


ادعا كرده ‏اى كه تو خليفه پيامبر در امتش و وصى او در ميان ايشان هستى و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنين واجب كرده و در كتابش و سنت پيامبرش به ولايت تو امر كرده است، و به محمد دستور داده كه اين مطلب را در امتش بپا دارد و بر او آيه نازل كرده است كه: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ، بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَل فَما بَلَّغْتَ رسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ».<ref>مائده /  ۶۷ .</ref>
{{متن قرآن|وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}}: از جهت توطئه‌هایی که از آن هراس داری مطمئن باش که «خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می دارد»


او هم امتش را در غدير خم جمع كرد و آنچه درباره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نمود و دستور داد حاضر به غايب برساند، و به مردم خبر داد كه تو بر مردم صاحب اختيارتر از خودشان هستى، و تو نسبت به پيامبر همچون هارون نسبت به موسى هستى.
{{متن قرآن|إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ}}: هدف اصلی ابلاغ این پیام و اتمام حجت است، و شکی نیست که گروهی از مردم ولایت را نمی‌پذیرند و بدان ایمان نمی‌آورند و کفر می‌ورزند.


درباره تو به من خبر رسيده است كه براى مردم خطبه‏ اى نمى‏ خوانى مگر آنكه قبل از پايين آمدن از منبر مى ‏گويى:
با نزول این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله آنچه درباره توطئه‌ها از مردم مخفی می‌کرد بی واهمه با آنان در میان گذاشت و فرمود: «این آیه تهدید بعد از وعید است. حتماً امر خداوند را به انجام خواهم رساند؛ چرا که اگر مردم هم مرا متهم کنند و تکذیب نمایند برای من آسان‌تر از عواقب الهی در دنیا و آخرت است، و خدا بدون انجام این وظیفه از من راضی نمی‌شود. اکنون که خدا ضامن حفظ من است از هیچ‌کس نمی‌هراسم».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۲؛ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹.</ref>


«به خداقسم من سزاوارترين مردم براى آنان هستم، و از روزى كه پيامبر از دنيا رفته همچنان مظلوم بوده‏ ام» . اگر اين خبرى كه درباره تو به من رسيده درست باشد ظلم ابوبكر و عمر نسبت به تو بالاتر از ظلم عثمان است.
این گونه پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه سایر مؤمنین با قلبی مطمئن دست به کار اجرای فرمان پروردگار درباره غدیر شدند. ساعتی بعد کاروان کنار برکه غدیر توقف کرد و مردم پیاده شدند و هر یک برای خود جایی پیدا کردند، و هنگام ظهر برای اجرای فرمان الهی در برابر منبر غدیر زانو زدند.


وقتى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام نامه معاويه را خواند، و ابودرداء و ابوهريره پيام و سخن او را به حضرت ابلاغ كردند، به ابودرداء فرمود: آنچه معاويه شما را براى آن فرستاده بود به من رسانديد. اكنون از من بشنويد و از قول من به او برسانيد همانطور كه از قول او به من رسانديد.
== تحلیل اعتقادی ==
با توجه به موقعیت خاص این آیه در واقعه غدیر، در پنج مرحله به تحقیق آن می‌پردازیم:


آنگاه در پيام به معاويه فرمود: اگر خداوند عزوجل است كه بايد اختيار كند و حق انتخاب با اوست، خداوند مرا براى امت انتخاب كرده است و به عنوان خليفه براى آنان قرار داده است و آنان را در كتاب مُنزَل خود و در سنت پيامبرش مأمور به اطاعت و يارى من نموده است، و اين حجت مرا قوى‏ تر و حق مرا واجب‏ تر مى‏ نمايد.
آیه{{متن قرآن|بَلِّغْ}} مهم‌ترین آیه غدیر.


ابودرداء و ابوهريره رفتند تا نزد معاويه رسيدند و پيام حضرت را رساندند.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵.</ref>
زمان و مکان نزول آیه {{متن قرآن|بَلِّغْ}}


از جمله مشهورترين آيات غدير آيه ‏اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:
کیفیت نزول آیه تبلیغ


«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»:
تفسیر گونه ای بر آیه تبلیغ


«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى ‏كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى ‏كند» .
تحلیلی بر محتوای آیه تبلیغ


اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:
=== مرحله اول: آیه تبلیغ مهم‌ترین آیه غدیر ===
قرار داشتن این آیه در صدر آیات غدیر نسبت به سایر آیات مربوط به آن، به خاطر این است که به عنوان دستور مستقیم الهی برای برنامه غدیر شناخته شده است، و می‌توان گفت: در هیچ مورد دیگری آیه ای نداریم که دستور صریح و روشنی درباره برنامه خاصی آمده باشد.


=== موقعيت تاريخى ===
اختصاص آن به غدیر هم نزد شیعه و غیر شیعه از مسلمات است، و بین مفسرین و محدثین اهل سنت مشهور است، اگر چه بعضی از آنان در صدد انحراف شأن نزول آیه بوده‌اند.
با پايان استراحت كاروان در «قُديد»، بارها را براى غدير بستند و آن روز را تا شب به سمت غدير پيش آمدند. اكنون شب هيجدهم ماه ذى‏ الحجة است و كاروان مسير شبانه خود را به سوى غدير مى ‏پيمايد.


غدير خم نيز با بركه آبش و چشمه‏ سار و پنج درخت كهنسالش در انتظار كاروان عظيم حجاج است. مقصدى كه از مكه تعيين شده و مردم از وعده گاهشان و برنام ه‏اى كه در انتظارشان است، به خوبى خبر دارند.
ابتدا نام عده ای از بزرگان علمای اهل سنت، که نزول آیه تبلیغ را در غدیر ذکر کرده‌اند می‌آوریم:<ref>نفحات الازهار: ج ۸ ص ۱۹۵–۲۵۷؛ به نقل از کتاب قیّم عبقات الانوار فی امامة ائمة الاطهار علیهم السلام.</ref>


قلب رسول‏ صلى الله عليه و آله در چگونگى تحقق امر الهى و اعلام ولايت مطلقه جانشينان معصوم خود مى‏ تپد. پيک وحى نيز در تكاپوى فوق العاده ‏اى براى تدارک برنامه فرداست.
۱. ابن ابی حاتم عبدالرحمن بن محمد بن ادریس رازی<ref>به الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸ مراجعه شود</ref>


همزمان تحركات مخرّب منافقين وارد مرحله جدى شده و اوضاع نشان مى‏ دهد كه با حضور آن اكثريت مغشوش با افكار جاهلى، اجراى برنامه از پيش تعيين شده غدير غير ممكن است. از يک سو مردم ظاهربين فوراً دهان به حسادت باز خواهند كرد كه پسر عموى خود و خاندانش را بر ما مسلط مى‏ كند. از سوى ديگر منافقين آشوب بپا خواهند كرد و مجلس سخنرانى را بر هم خواهند ريخت و حتى ممكن است قصد جان پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بنمايند.
۲. احمد بن عبدالرحمن شیرازی<ref>به بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۵ مراجعه شود</ref>


هم خداوند علم به بحرانى بودن موقعيت دارد و هم پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان مجرى امر خدا به شدت نگران آن است، و هم مؤمنين از اعلام ولايت در چنان شرايطى واهمه دارند، و هم منافقين جو حاكم را زير نظر دارند و صدها توطئه در سر مى‏ پرورانند.
۳. احمد بن موسی بن مَرْدَوَیه.<ref>به الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸ مراجعه شود</ref>


در چنين شرايطى، پروردگار جهان مى‏ خواهد با يد قدرت خود نشان دهد كه اگر او اراده كند همه مقهور اويند. حتى نسل‏ هاى آينده بايد از اين حقيقت آگاه شوند كه در آن شرايط هولناک اراده حق تعالى بر اعلام ولايت در مراسم سه روزه غدير تعلق گرفته بود، و در سايه آن عنايت الهى بود كه جمعيت يكصد و بيست هزار نفرى بدون مشكل تا غدير آمدند و حتى عده‏اى از اهل يمن و اهل مكه همراه قافله خود را به غدير رسانيدند.
۴. احمد بن محمد ثعلبی<ref>الکشف و البیان - مخطوط</ref>


مجلسى با آن عظمت و خطابه ‏اى در يک ساعت -  كه در تاريخ شش هزار ساله انبيا عليهم السلام بى‏ سابقه بود -  با كمال آرامش برگزار شد؛ و پيامبر صلى الله عليه و آله بدون هيچ تقيه ‏اى و بدون آنكه فرازهايى از سخنش را حذف كند، در سكوت مطلقِ يكصد و بيست هزار انسان، سخنرانى خود را به طور كامل ايراد كرد، و حتى در بين خطابه ‏اش على‏ عليه السلام را بر سر دست بلند كرد و او را معرفى نمود. بعد از آن در طول سه روز كه انتظار هر حادثه ‏اى مى‏ رفت، برنامه مفصل بيعت بدون هيچ بى‏ نظمى برگزار شد.
۵. ابونعیم احمد بن عبداللَّه اصفهانی<ref>ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام: ص ۸۶</ref>


آيا اين برنامه مفصل، در جوى چنان خطرناک، جز با اراده خداوند -  كه قلب‏ ها و فكرها و روح و جسم همه مردم در يد قدرت اوست -  امكان پذير بود؟ آيا جز معجزه نام ديگرى بر «غدير» مى ‏توان گذاشت؟!
۶. ابوالحسن علی بن احمد واحدی<ref>اسباب النزول: ص ۱۱۵</ref>


اواخر شب هيجدهم و صبح آن روز كه كاروان به درختان و بركه غدير كاملاً نزديک شده بود، آيه‏اى از قرآن نازل شد كه در عين اختصار همه جوانب غدير را در برداشت، و تابلوى درخشنده غدير در متن قرآن شد.
۷. مسعود بن ناصر سجستانی<ref>کتاب حدیث الولایة - مخطوط</ref>


اين آيه همه نگرانى ‏ها را بر طرف كرد و خبر قطعى از اراده پروردگار و ضمانت حفظ از هر خطر و توطئه‏ اى را داد:
۸. عبداللَّه بن عبیداللَّه حسکانی<ref>شواهد التنزیل: ج ۱ ص ۱۸۷</ref>


«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» :
۹. ابن عساکر علی بن حسن دمشقی<ref>ترجمة امیرالمؤمنین علیه السلام من تاریخ دمشق: ج ۲ ص ۸۶</ref>


«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى‏ كند» .<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷ ۱۴۳. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.</ref>
۱۰. فخرالدین محمد بن عمر رازی<ref>تفسیر الرازی: ج ۱۲ ص ۴۹</ref>


نزول اين آيه همه آن چيزى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله انتظارش را مى ‏كشيد؛ و انعكاس آن مى‏ توانست اين گونه باشد:
۱۱. محمد بن طلحة نصیبی شافعی<ref>مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول علیهم السلام: ص ۴۴</ref>


«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»: اى صاحب رسالت، آنچه از سوى پروردگارت درباره امامت و خلافت و ولايت نازل شده ابلاغ كن و به مردم برسان.
۱۲. عبدالرزاق بن رزق‌اللَّه رسعنی<ref>مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، مخطوط</ref>


«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»: اين مسئله آن قدر قطعى و مهم و مورد تأكيد است كه اگر انجام نشود گويا در رسالت و نبوت خويش هيچ گامى برنداشته‏ اى و رسالتى كه بر دوشت نهاده شده به انجام نرسانده بر زمين نهاده ‏اى.
۱۳. حسن بن محمد نیشابوری.<ref>تفسیر النیسابوری: ج ۶ ص ۱۳۰–۱۲۹</ref>


«وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»: از جهت توطئه ‏هايى كه از آن هراس دارى مطمئن باش كه خداوند حفظ تو را از شر مردمان توطئه ‏گر ضمانت نموده است.
۱۴. علی بن شهاب الدین همدانی<ref>مودة القربی: ینابیع المودة: ص ۲۴۹</ref>


«إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»: هدف اصلى ابلاغ اين پيام و اتمام حجت است، و شكى نيست كه گروهى از مردم ولايت را نمى ‏پذيرند و بدان ايمان نمى ‏آورند و كفر مى‏ ورزند.
۱۵. علی بن محمد معروف بابن صباغ مالکی<ref>الفصول المهمة فی معرفة الأئمةعلیهم السلام: ص ۴۲</ref>


با نزول اين آيه، پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه درباره توطئه‏ ها از مردم مخفى مى ‏كرد بى‏واهمه با آنان در ميان گذاشت و فرمود: «اين آيه تهديد بعد از وعيد است. حتماً امر خداوند را به انجام خواهم رساند؛ چرا كه اگر مردم هم مرا متهم كنند و تكذيب نمايند براى من آسان تر از عواقب الهى در دنيا و آخرت است، و خدا بدون انجام اين وظيفه از من راضى نمى‏ شود. اكنون كه خدا ضامن حفظ من است از هيچ كس نمى‏ هراسم».
۱۶. محمود بن احمد عینی<ref>عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری: ج ۱۸</ref>


اين گونه پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه ساير مؤمنين با قلبى مطمئن دست به كار اجراى فرمان پروردگار درباره غدير شدند. ساعتى بعد كاروان كنار بركه غدير توقف كرد و مردم پياده شدند و هر يک براى خود جايى پيدا كردند، و هنگام ظهر براى اجراى فرمان الهى در برابر منبر غدير زانو زدند.
۱۷. عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی<ref>الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸</ref>


=== تحليل اعتقادى ===
۱۸. محمد محبوب عالم<ref>تفسیر شاهی</ref>
با توجه به موقعيت خاص اين آيه در واقعه غدير، در پنج مرحله به تحقيق آن مى‏ پردازيم:


آيه «بَلِّغْ» مهم‏ترين آيه غدير.
۱۹. حاج عبدالوهاب بن محمد<ref>به نفحات الازهار: ج ۸ ص ۲۴۷ مراجعه شود</ref>


زمان و مكان نزول آيه «بَلِّغْ» .
# جمال الدین عطاءاللَّه بن فضل اللَّه شیرازی<ref>الاربعین فی فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام -مخطوط</ref>
# شهاب الدین احمد<ref>توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل - مخطوط</ref>
# میرزا محمد بن معتمدخان بدخشی<ref>مفتاح النجاح - مخطوط</ref>
کسانی که اسناد این کتاب‌ها و روایات مربوط به آیه تبلیغ به آنها منتهی می‌شود عبارتند از: ابن‌عباس، ابوهریره، براء بن عازب، جابر بن عبداللَّه، حذیفة بن اسَید، زید بن ارقَم، ریاح بن حارث، عامر بن لیلی بن ضمرة، عبداللَّه بن ابی اوفی، عبداللَّه بن مسعود، عطیة، مجاهد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰۴.</ref><ref>در این باره به کتاب‌های زیر از منابع اهل سنت نیز می‌توان مراجعه کرد: عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰۳؛ ارجح المطالب: ص ۵۶۶،۲۰۳،۶۸،۶۷؛ اسباب النزول: ص ۱۳؛ امالی شجری: ص ۱۴؛ تاریخ دمشق: ج ۲ ص ۸۵؛ فتح القدیر: ج ۳ ص ۵۷؛ المنار: ج ۶ ص ۴۶۳؛ تنزیل الآیات: ص ۵۴؛ التهذیب فی التفسیر: ج ۳ ص ۱۰۶؛ توضیح الدلائل: ص ۱۵۸؛ فتح البیان: ج ۳ ص ۸۹.</ref>


كيفيت نزول آيه «بَلِّغْ» .
توضیح بیشتر در مورد افرادی که نزول آیه تبلیغ در غدیر را نقل کرده‌اند در عنوان «دلالت حدیث غدیر» آمده است. البته روایات شیعه درباره آیه تبلیغ به قدری زیاد است که نیازی به ذکر ندارد، و نزول آن درباره غدیر نزد شیعه از مسلمات است.


تفسير گونه‏اى بر آيه «بَلِّغْ» .
نکته دیگر اینکه روایات مربوط به آیه در تبیین محتوای آن - که شامل مسایل مهمی در مسئله ولایت است - نقش به سزایی دارد، و منحصر به فرد بودن آن را بین آیات غدیر روشن می‌سازد.


تحليلى بر محتواى آيه «بَلِّغْ» .
=== مرحله دوم: زمان و مکان نزول آیه تبلیغ ===
شکی نیست که این آیه قبل از غدیر نازل شده؛ چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر از نزول آن خبر داد، و بخش دوم خطبه خود را به بیان جوانب مختلف آن اختصاص داد.


==== مرحله اول: آيه «بَلِّغْ» مهم‏ترين آيه غدير ====
برای به دست آوردن زمان و مکان دقیق نزول آیه باید روایات آن را مورد مطالعه قرار دهیم که برخی صریح و برخی دیگر اشاره اجمالی به این مطلب دارد. ابتدا دو روایت را ذکر می‌کنیم که تعیین دقیق زمان و مکان نزول آیه را دربردارد:
قرار داشتن اين آيه در صدر آيات غدير نسبت به ساير آيات مربوط به آن، به خاطر اين است كه به عنوان دستور مستقيم الهى براى برنامه غدير شناخته شده است، و مى ‏توان گفت: در هيچ مورد ديگرى آيه ‏اى نداريم كه دستور صريح و روشنى درباره برنامه خاصى آمده باشد.


اختصاص آن به غدير هم نزد شيعه و غير شيعه از مسلمات است، و بين مفسرين و محدثين اهل‏ سنت مشهور است، اگر چه بعضى از آنان در صدد انحراف شأن نزول آيه بوده‏ اند.
'''۱. اواخر شب هیجدهم ذی الحجة در نزدیکی غدیر'''


ابتدا نام عده ‏اى از بزرگان علماى اهل‏ سنت، كه نزول آيه «بَلِّغْ» را در غدير ذكر كرده ‏اند مى ‏آوريم <ref>نفحات الازهار: ج ۸ ص ۱۹۵ - ۲۵۷. به نقل از کتاب قیّم عبقات الانوار فی امامة ائمة الاطهار علیهم السلام.</ref>:
{{متن عربی|قالَ حُذَيْفَةُ: فَلَمّا كانَتِ اللَّيْلَةُ الرّابِعَةُ (بَعْدَ الْخُرُوجِ مِنْ مَكَّةَ) هَبَطَ جَبْرَئيلُ فى آخِرِ اللَّيْلِ فَقَرَأَ عَلَيْهِ}}: {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ …}}:


۱. ابن ابى ‏حاتم عبدالرحمن بن محمد بن ادريس رازى (به الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸ مراجعه شود) .
حذیفه می‌گوید: وقتی شب چهارم از روز خروج از مکه (روز چهاردهم) شد، جبرئیل آخر شب نازل شد و این آیه را بر پیامبر صلی الله علیه و آله خواند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸؛ ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۱۲–۱۳۵.</ref>


۲. احمد بن عبدالرحمن شيرازى (به بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۵ مراجعه شود) .
'''۲. پنج ساعت از روز هیجدهم گذشته در غدیر خم'''


۳. احمد بن موسى بن مَرْدَوَيه. (به الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸ مراجعه شود) .
{{متن عربی|قالَ الْباقِرُ عليه السلام: فَلَمّا بَلَغَ غَديرَ خُمٍّ قَبْلَ الْجُحْفَةِ بِثَلاثَةِ امْيالٍ، اتاهُ جَبْرَئيلُ عَلى خَمْسِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهارِ، فَقالَ: يا مُحَمَّدُ! انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِؤُكَ السَّلامُ وَ يَقُولُ لَكَ}}: {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ …}}:


۴. احمد بن محمد ثعلبى (الكشف و البيان -  مخطوط) .
امام باقر علیه السلام می‌فرماید: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به غدیر خم رسید - که در سه مایلی جحفه قرار دارد - جبرئیل پنج ساعت از روز گذشته نزد او آمد و گفت: ای محمد! خداوند عزوجل به تو سلام می‌رساند و به تو می‌گوید: {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ …}}<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۷؛ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱؛ الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶.</ref>


۵ . ابونعيم احمد بن عبداللَّه اصفهانى (ما نزل من القرآن فى على‏ عليه السلام: ص ۸۶ ) .
'''سه روایت دیگر''' هم اجمالاً فقط بین راه یا روز هجدهم در غدیر را ذکر کرده بدون آنکه زمان یا مکان دقیق آن را تعیین کند:


۶ . ابوالحسن على بن احمد واحدى (اسباب النزول: ص ۱۱۵) .
'''۱. بین راه'''


۷. مسعود بن ناصر سجستانى (كتاب حديث الولاية -  مخطوط) .
{{متن عربی|قالَ الصّادِقُ عليه السلام: خَرَجَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله الى مَكَّةَ فى حَجَّةِ الْوِداعِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْها جاءَهُ جَبْرَئيلُ فِى الطَّريقِ فَقالَ لَهُ: يا رَسُولَ اللَّه! انَّ اللَّه تَعالى يُقْرِؤُكَ السَّلامُ وَ قَرَأَ هذِهِ الْآيَةِ}}: {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ …}}


۸ . عبداللَّه بن عبيداللَّه حسكانى (شواهد التنزيل: ج ۱ ص ۱۸۷) .
امام صادق علیه السلام می‌فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله در حجةالوداع به مکه آمد. وقتی از آنجا بازگشت جبرئیل در راه نزد او آمد و گفت: «یا رسول اللَّه! خدای تعالی سلامت می‌رساند»، و سپس این آیه را خواند:{{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ …}}<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۱۱.</ref>


۹. ابن‏ عساكر على بن حسن دمشقى (ترجمة اميرالمؤمنين‏ عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۲ ص ۸۶) .
'''۲. روز هیجدهم در غدیر'''


۱۰. فخرالدين محمد بن عمر رازى (تفسير الرازى: ج ۱۲ ص ۴۹) .
{{متن عربی|عَنْ ابْنِ عَبّاسٍ: حَتّى كانَ الْيَوْمَ الثّامِنَ عَشَرَ، فَانْزَلَ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَيْهِ}}: {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ …}}:


۱۱. محمد بن طلحة نصيبى شافعى (مطالب السؤول فى مناقب آل ‏الرسول‏ عليهم السلام: ص ۴۴) .
ابن‌عباس می‌گوید: تا آنکه روز هیجدهم شد، و خداوند تبارک و تعالی بر پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نازل کرد: {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ …}}.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰؛ امالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.</ref>


۱۲. عبدالرزاق بن رزق‏اللَّه رسعنى (مفتاح النجا فى مناقب آل العبا، مخطوط) .
{{متن عربی|عَنْ زَيْدِ بْنِ ارْقَمَ: لَمّا نَزَلْنا بِالْجُحْفَةِ راجِعينَ وَ ضَرَبْنا اخْبِيَتَنا نَزَلَ جَبْرَئيلُ بِهذِهِ الْآيَةِ}}: {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ …}}:


۱۳. حسن بن محمد نيشابورى. (تفسير النيسابورى: ج ۶ ص ۱۳۰  - ۱۲۹) .
زید بن ارقم می‌گوید: وقتی در جُحفه پیاده شدیم و خیمه‌ها را بر پا کردیم، جبرئیل این آیه را نازل کرد:{{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ …}}<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷؛ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۱–۵۲؛ تفسیر العیاشی: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹.</ref>


۱۴. على بن شهاب‏ الدين همدانى (مودة القربى: ينابيع المودة: ص ۲۴۹) .
باید توجه داشت که منظور از «جُحْفه»، منطقه جحفه است که غدیر خُم در آن قرار گرفته است؛ چرا که تصریح به بر پا کردن خیمه‌ها می‌کند، و شکی نیست که در جحفه توقفی نبوده و خیمه ای بر پا نشده است، و فقط در غدیر خم برای برنامه سه روزه خیمه‌ها را بر پا کرده‌اند.


۱۵. على بن محمد معروف بابن‏ صباغ مالكى (الفصول المهمة فى معرفة الأئمةعليهم السلام: ص ۴۲) .
حال سؤال این است که از مجموع این روایات و اقوال درباره زمان نزول آیه کدام را بپذیریم؟


۱۶. محمود بن احمد عينى (عمدة القارى فى شرح صحيح البخارى: ج ۱۸) .
باید توجه داشت که فاصله زمانی بین دو قول از آخر شب تا پنج ساعت بعد از طلوع آفتاب است. این مقدار زمان حدوداً شش ساعت می‌شود، و این زمان قابل توجهی نیست.


۱۷. عبدالرحمن بن ابى‏بكر سيوطى (الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸) .
فاصله مکانی آن هم از مکانی قبل از غدیر، با در نظر گرفتن مسیر پنج شش ساعته با پای شتر تا خود غدیر است، که البته این فاصله هم چندان زیاد به نظر نمی‌رسد.


۱۸. محمد محبوب عالم (تفسير شاهى) .
با در نظر گرفتن این مطلب، در حل اختلاف درباره زمان و مکان نزول آیه دو احتمال وجود دارد:


۱۹. حاج عبدالوهاب بن محمد (به نفحات الازهار: ج ۸ ص ۲۴۷ مراجعه شود) .
الف. راویانی که غدیر را محل نزول آیه ذکر کرده‌اند، این فاصله زمانی و مکانی را مقدار مهمی به حساب نیاورده اند و اجمالاً نزول آن را در غدیر حساب کرده‌اند، یا حتی ورود به منطقه غدیر را در نظر گرفته‌اند اگر چه بعد از چند ساعت به برکه و درختان رسیده باشند.


۲۰. جمال ‏الدين عطاءاللَّه بن فضل ‏اللَّه شيرازى (الاربعين فى فضائل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام -  مخطوط) .
ب. هنگامی که آنان از آیه با خبر شده‌اند در غدیر و پنج ساعت بعد بوده، و چنین گمان کرده‌اند که آیه در آن زمان و مکان نازل شده، در حالی که خبر نداشته‌اند که اصل نزول آن چند ساعت قبل در بین راه بوده است.


۲۱. شهاب‏ الدين احمد (توضيح الدلائل على ترجيح الفضائل -  مخطوط) .
در این میان - با استفاده از چند قرینه - می‌توان نزول آیه را در پنج ساعت بعد از طلوع آفتابِ روز هیجدهم، در کنار برکه و درختان غدیر ترجیح داد:


۲۲. ميرزا محمد بن معتمدخان بدخشى (مفتاح النجا -  مخطوط) .
۱. طبق روایات متعدد، رسیدن قافله کنار برکه غدیر قبل از ظهر بوده، که در فاصله باقیمانده تا ظهر مردم خیمه‌های خود را بر پا کردند و همزمان منبر غدیر نیز برای سخنرانی آماده شد.


كسانى كه اسناد اين كتاب‏ ها و روايات مربوط به آيه «بَلِّغْ» به آنها منتهى مى ‏شود عبارتند از: ابن‏ عباس، ابوهريره، براء بن عازب، جابر بن عبداللَّه، حذيفة بن اسَيد، زيد بن ارقَم، رياح بن حارث، عامر بن ليلى بن ضمرة، عبداللَّه بن ابى‏ اوفى، عبداللَّه بن مسعود، عطية، مجاهد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰۴.</ref>
این زمانِ ورود با پنج ساعت پس از طلوع آفتاب که حدود ساعت ده صبح می‌شود و در نزول آیه ذکر شده تطابق دارد. با در نظر گرفتن این مطلب و اضافه بر اینکه محل غدیر از مکه تعیین شده بود و همه می‌دانستند که باید در آنجا برای برنامه ای مهم توقف کنند، می‌توان گفت: به محض رسیدن کنار برکه، خداوند بر رسولش وحی فرستاد که اکنون همه شرایط برای اعلان ولایت آماده است و همه در وعده گاه غدیر حضور یافته‌اند، پس هر چه زودتر{{متن قرآن|بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ}}


در اين باره به كتاب‏ هاى زير از منابع اهل‏ سنت نيز مى ‏توان مراجعه كرد <ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰۳.</ref>: ارجح المطالب: ص ۵۶۶،۲۰۳،۶۸،۶۷ . اسباب النزول: ص ۱۳۵. امالى شجرى: ص ۱۴۵. تاريخ دمشق: ج ۲ ص ۸۵ . فتح القدير: ج ۳ ص ۵۷ . المنار: ج ۶ ص ۴۶۳. تنزيل الآيات: ص ۵۴ . التهذيب فى التفسير: ج ۳ ص ۱۰۶. توضيح الدلائل: ص ۱۵۸. فتح البيان: ج ۳ ص ۸۹ .
۲. امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان خلافت ظاهری خود برای اولین بار پس از ۲۵ سال روز غدیر را جشن گرفت. در این مراسم آن حضرت دقیقاً پنج ساعت از روز گذشته بر فراز منبر قرار گرفت و خطابه مفصلی ایراد فرمود.<ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵؛ مصباح کفعمی: ص ۶۹۵؛ الاقبال: ص ۴۶۱.</ref> این ساعت ظاهراً برای تطبیق دقیق با زمانی است که آیه تبلیغ در آن نازل شده است.


توضيح بيشتر در مورد افرادى كه نزول آيه تبليغ در غدير را نقل كرده‏ اند در عنوان «دلالت حديث غدير» آمده است. البته روايات شيعه درباره آيه «بَلِّغْ» به قدرى زياد است كه نيازى به ذكر ندارد، و نزول آن درباره غدير نزد شيعه از مسلمات است.
# اینکه در روایت امام صادق علیه السلام کلمه {{متن عربی|فِى الطَّريقِ}}(یعنی: در راه) درباره نزول آیه آمده، منافاتی با نزول آیه در غدیر ندارد، چرا که می‌فرماید: {{متن عربی|فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْها جاءَهُ جَبْرَئيلُ فِى الطَّريقِ …}}، یعنی در بازگشت از مکه به مدینه در بین راه جبرئیل این آیه را آورد، و این کلمه «بین راه» بر خود «غدیر» هم تطبیق کامل دارد، چرا که بین راه مکه تا مدینه است.
# روایت امام باقر علیه السلام بر روایت حذیفه و ابن‌عباس و زید بن ارقم ترجیح دارد، چرا که اولاً از مقام عصمت صادر شده است، و ثانیاً روایات سه نفر مذکور حالت کلی گویی از نظر زمان و مکان دارد و اجمالاً روز هیجدهم یا منطقه جحفه یا اواخر شب را ذکر کرده‌اند.
ولی امام علیه السلام با دقت و ظرافت کامل پنج ساعت از روز گذشته را تعیین می‌فرماید، در حالی که چنین دقت زمانی در ذکر قضایای تاریخی در آن عصر موسوم نبوده، و حضرت به خاطر عنایت فوق‌العاده این گونه زمان دقیق آن را بیان نموده است.


نكته ديگر اينكه روايات مربوط به آيه در تبيين محتواى آن -  كه شامل مسايل مهمى در مسئله ولايت است -  نقش به سزايى دارد، و منحصر به فرد بودن آن را بين آيات غدير روشن مى‏ سازد.
=== مرحله سوم: کیفیت نزول آیه تبلیغ ===
هیچ آیه ای از قرآن با این مقدمات مفصل که در آیه تبلیغ به وقوع پیوسته نازل نشده است، به طوری که جا دارد از آن با عنوان «تاریخچه نزول آیه تبلیغ» یاد کنیم. با جمع‌بندی احادیث مربوط به نزول آیه، سیر تسلسلی کیفیت نازل شدن آن تقدیم می‌شود:


==== مرحله دوم: زمان و مكان نزول آيه «بَلِّغْ» ====
دستور اعلان ولایت علی علیه السلام از مدینه بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و کاروان عظیم با دو هدف حج و ولایت حرکت کرد. همزمان با شروع حج مراحل جدی معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام آغاز شد. هنگام عشای روزه عرفه، خداوند بار دیگر دستور و برنامه منصوب کردن امیرالمؤمنین علیه السلام را به پیامبرصلی الله علیه وآله داد. با این اعلام که خبر از نزدیکی برنامه می‌داد پیامبر صلی الله علیه و آله تکذیب مردم و تحریکات منافقین را به یاد آورد و خود را در شرایطی سخت احساس کرد<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷؛ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۱–۵۲؛ تفسیر العیاشی: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹.</ref> و آن قدر گریست که محاسن شریفش پر از اشک شد و فرمود:
شكى نيست كه اين آيه قبل از غدير نازل شده؛ چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير از نزول آن خبر داد، و بخش دوم خطبه خود را به بيان جوانب مختلف آن اختصاص داد.


براى به دست آوردن زمان و مكان دقيق نزول آيه بايد روايات آن را مورد مطالعه قرار دهيم كه برخى صريح و برخى ديگر اشاره اجمالى به اين مطلب دارد. ابتدا دو روايت را ذكر مى ‏كنيم كه تعيين دقيق زمان و مكان نزول آيه را در بر دارد:
ای جبرئیل، دیر زمانی نیست که قوم من از جاهلیت فاصله گرفته‌اند. من اینان را به اختیار خودشان یا به کمک جنگ‌ها به انقیاد خود درآورده ام. اکنون اگر بخواهم دیگری را بر آنان حاکم کنم چه خواهد شد؟<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۹۷؛ الاقبال: ص ۴۵۳–۴۵۹.</ref>


'''۱. اواخر شب هيجدهم ذى ‏الحجة در نزديكى غدير'''
این بود که فعلاً چیزی در این باره به مردم نگفت و صلاح دانست که اطلاعی نداشته باشند تا مبادا او را متهم کنند.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹؛ آمالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.</ref>


قالَ حُذَيْفَةُ: فَلَمّا كانَتِ اللَّيْلَةُ الرّابِعَةُ (بَعْدَ الْخُرُوجِ مِنْ مَكَّةَ) هَبَطَ جَبْرَئيلُ فى آخِرِ اللَّيْلِ فَقَرَأَ عَلَيْهِ: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ ...»:
با پایان حجةالوداع و حرکت از مکه به سوی غدیر، در سه مرحله این فرمان تکرار شد و نزول آیه در این سه مرحله انجام گرفت. جبرئیل در بین راه آمد و از طرف خداوند سلام رساند و چنین خواند:


حذيفه مى‏ گويد: وقتى شب چهارم از روز خروج از مكه (روز چهاردهم) شد، جبرئيل آخر شب نازل شد و اين آيه را بر پيامبر صلى الله عليه و آله خواند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۱۲ - ۱۳۵.</ref>
{{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ}}: «ای رسول خدا، برسان آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است».


'''۲. پنج ساعت از روز هيجدهم گذشته در غدير خم'''
در مرحله اول همین مقدار از آیه نازل شد و در پی آن پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل، دیر زمانی نیست که مردم مسلمان شده‌اند. می‌ترسم با اعلان ولایت علی مضطرب شوند و اطاعت نکنند و اهل نفاق تفرقه ایجاد کنند، و به جاهلیت بازگردند، چرا که دشمنی آنان و عداوتشان با علی روشن است. اگر ممکن است از خدا بخواه تا مرا از این مأموریت معاف فرماید.


قالَ الْباقِرُ عليه السلام: فَلَمّا بَلَغَ غَديرَ خُمٍّ قَبْلَ الْجُحْفَةِ بِثَلاثَةِ امْيالٍ، اتاهُ جَبْرَئيلُ عَلى خَمْسِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهارِ، فَقالَ: يا مُحَمَّدُ! انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِؤُكَ السَّلامُ وَ يَقُولُ لَكَ: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ ...» :
جبرئیل بازگشت و روز بعد دوباره نازل شد و این هنگامی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز کنار برکه نرسیده بود، اما وارد منطقه غدیر شده بود. این بار جبرئیل چنین گفت: یا محمد، خدای تعالی می‌فرماید: {{متن قرآن|۞ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ}}:


امام باقر عليه السلام مى‏ فرمايد: وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله به غدير خم رسيد -  كه در سه مايلى جحفه قرار دارد -  جبرئيل پنج ساعت از روز گذشته نزد او آمد و گفت: اى محمد! خداوند عزوجل به تو سلام مى ‏رساند و به تو مى‏ گويد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ ...<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۷. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ . الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ .</ref>
«ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین (علیه السلام)] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای


سه روايت ديگر هم اجمالاً فقط بين راه يا روز هجدهم در غدير را ذكر كرده بدون آنكه زمان يا مكان دقيق آن را تعيين كند:
در این مرحله دوم یک فراز به آیه اضافه شد، و جبرئیل دستور آورد که باید فردا در منزل بعدی که کاروان پیاده می‌شوند، ولایت علی علیه السلام را بر مردم اعلام کنی.


'''۱. بين راه'''
در پی این دستور پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل، از اصحابم می‌ترسم که با من مخالفت کنند و اهل نفاق بر من طعن وارد کنند. قریش در ضدیت با این موضوع مطالبی به من گفته‌اند،<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۹۶ ح ۱۰۹؛ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۷؛ تفسیر فرات: ص ۱۹۵.</ref> و من بر جان خود و علی ترس دارم.<ref>الیقین: ص ۳۷۳.</ref> از خدا بخواه که در اعلان چنین مطلبی حفظ از شر مردم را برای من ضمانت کند.


قالَ الصّادِقُ‏ عليه السلام: خَرَجَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله الى مَكَّةَ فى حَجَّةِ الْوِداعِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْها جاءَهُ جَبْرَئيلُ فِى الطَّريقِ فَقالَ لَهُ: يا رَسُولَ اللَّه! انَّ اللَّه تَعالى يُقْرِؤُكَ السَّلامُ وَ قَرَأَ هذِهِ الْآيَةِ:
بار دیگر جبرئیل بالا رفت، و روز بعد هنگامی نازل شد که پیامبر صلی الله علیه و آله کنار برکه غدیر خم رسیده و پنج ساعت از طلوع آفتاب گذشته بود. در آنجا جبرئیل چنین گفت: یا رسول اللَّه، خدای تعالی می‌فرماید: {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}}: «ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده‌ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می‌دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند.»


«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...»:
در این مرحله سوم که ضمانت حفظ از طرف خدا هم به آیه اضافه شد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به خدا قسم از این مکان حرکت نخواهم کرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمایم.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref>


[[امام صادق‏ علیه السلام]] مى‏ فرمايد: پيامبر صلى الله عليه و آله در حجةالوداع به مكه آمد. وقتى از آنجا بازگشت جبرئيل در راه نزد او آمد و گفت: «يا رسول اللَّه! خداى تعالى سلامت مى‏ رساند»، و سپس اين آيه را خواند: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...».<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۱۱.</ref>
این تهدیدی از طرف پروردگار من است که اگر رسالت او را ابلاغ نکنم مرا عذاب خواهد کرد. آگاه باشید که از هیچ‌کس ترسی ندارم و امر خدای عزوجل را به اجرا در خواهم آورد. اگر مرا تکذیب هم کنند برایم بهتر از عقوبت خداوندی در دنیا و آخرت است.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹؛ امالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.</ref>


'''۲. روز هيجدهم در غدير'''
آن گاه علی علیه السلام را فرا خواند و نزول آیه را به او چنین خبر داد: خداوند عزوجل این آیه را نازل کرده است:


عَنْ ابْنِ عَبّاسٍ: حَتّى كانَ الْيَوْمَ الثّامِنَ عَشَرَ، فَانْزَلَ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَيْهِ: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...»:
{{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ}}، یعنی درباره ولایت تو یا علی؛{{متن قرآن|وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ}}، یعنی اگر آنچه درباره ولایت تو دستور داده شده‌ام انجام ندهم عمل من باطل می‌شود، و هرکس به غیر ولایت تو خدا را ملاقات کند اعمالش باطل می‌شود. این وعده ای است که خداوند برای من وفا خواهد کرد. من جز فرموده پروردگارم - تبارک و تعالی - نمی‌گویم. آنچه می‌گویم از جانب خدای عزوجل است که درباره تو نازل کرده است.<ref>تفسیر البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲.</ref>


ابن‏ عباس مى ‏گويد: تا آنكه روز هيجدهم شد، و خداوند تبارک و تعالى بر پيامبر صلى الله عليه و آله چنين نازل كرد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...».<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰. امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰. </ref>  
مرحله نهایی اعلام عمومی نزول این آیه بر فراز منبر غدیر انجام گرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله در آغاز خطابه غدیر، ارتباط مستقیم فرمان الهی در این آیه را با خطابه بلندی که برای اعلان ولایت آغاز کرده بود با تمام جزئیات چنین بیان فرمود:<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸–۱۴۰ بخش ۲.</ref>


عَنْ زَيْدِ بْنِ ارْقَمَ: لَمّا نَزَلْنا بِالْجُحْفَةِ راجِعينَ وَ ضَرَبْنا اخْبِيَتَنا نَزَلَ جَبْرَئيلُ بِهذِهِ الْآيَةِ: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» :
آنچه پروردگارم به من وحی نموده ادا می‌نمایم از ترس آنکه مبادا اگر انجام ندهم عذابی از او بر من فرود آید که هیچ‌کس نتواند آن را دفع کند …، زیرا خداوند به من اعلام فرموده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‌ام، و برای من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا کفایت کننده و کریم است. خداوند به من چنین وحی کرده است:


زيد بن ارقم مى‏ گويد: وقتى در جُحفه پياده شديم و خيمه‏ ها را بر پا كرديم، جبرئيل اين آيه را نازل كرد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۱ - ۵۲ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ .</ref>
{{متن قرآن|بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ}} - {{متن عربی|فى حَقِّ عَلِىٍّ، يَعْنى فِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ}} - {{متن قرآن|وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}}


بايد توجه داشت كه منظور از «جُحْفه» ، منطقه جحفه است كه غدير خُم در آن قرار گرفته است؛ چرا كه تصريح به بر پا كردن خيمه‏ ها مى‏ كند، و شكى نيست كه در جحفه توقفى نبوده و خيمه ‏اى بر پا نشده است، و فقط در غدير خم براى برنامه سه روزه خيمه‏ ها را بر پا كرده ‏اند.
آن گاه بیان فرمود که من درباره هیچ‌یک از دستورات خدا کوتاهی نکرده‌ام، و نزول این آیه با محتوای خاصش سببی دارد که برای شما بیان می‌کنم. سپس درباره علت این خطاب عتاب آمیزِ خداوند فرمود که در نزول این آیه جبرئیل سه بار بر من نازل شد، و وجود منافقین و کارشکنان باعث شد تا از جبرئیل بخواهم که از خدا بخواهد تا مرا از انجام چنین مأموریتی معاف بدارد، ولی خداوند نپذیرفت. اکنون هم از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی بر من نازل کرده ابلاغ نمایم.


حال سؤال اين است كه از مجموع اين روايات و اقوال درباره زمان نزول آيه كدام را بپذيريم؟
سپس بار دیگر آیه را تلاوت فرمود: {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ}}- {{متن عربی|فى حَقِّ عَلِىٍّ}} - {{متن قرآن|وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}}؛ و این گونه بود که آیه تبلیغ طی شرایط پر مخاطره ای نازل شد و به مردم اعلام گردید.


بايد توجه داشت كه فاصله زمانى بين دو قول از آخر شب تا پنج ساعت بعد از طلوع آفتاب است. اين مقدار زمان حدوداً شش ساعت مى ‏شود، و اين زمان قابل توجهى نيست.
=== مرحله چهارم: تفسیر گونه ای بر آیه تبلیغ ===
متن آیه {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ …}} دارای چهار قسمت است که در عین ارتباط به یکدیگر، هر کدام بار سنگینی از زوایای غدیر را با خود حمل می‌کند، و در روایات مربوط به آیه هم جداگانه و به تفصیل مورد تبیین قرار گرفته است.


فاصله مكانى آن هم از مكانى قبل از غدير، با در نظر گرفتن مسير پنج شش ساعته با پاى شتر تا خود غدير است، كه البته اين فاصله هم چندان زياد به نظر نمى‏ رسد.
از آنجا که درک عمیقی از هر فراز در روشن‌تر شدن فراز بعدی اثر دارد، لذا چهار فصل آیه را جداگانه مورد موشکافی قرار می‌دهیم، و تفسیری که در احادیث اهل بیت علیهم السلام آمده می‌آوریم.


با در نظر گرفتن اين مطلب، در حل اختلاف درباره زمان و مكان نزول آيه دو احتمال وجود دارد:
چهار فراز آیه عبارتند از:


الف. راويانى كه غدير را محل نزول آيه ذكر كرده ‏اند، اين فاصله زمانى و مكانى را مقدار مهمى به حساب نياورده ‏اند و اجمالاً نزول آن را در غدير حساب كرده ‏اند، و يا حتى ورود به منطقه غدير را در نظر گرفته ‏اند اگر چه بعد از چند ساعت به بركه و درختان رسيده باشند.
{{متن قرآن|۞ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}}


ب. هنگامى كه آنان از آيه با خبر شده ‏اند در غدير و پنج ساعت بعد بوده، و چنين گمان كرده ‏اند كه آيه در آن زمان و مكان نازل شده، در حالى كه خبر نداشته ‏اند كه اصل نزول آن چند ساعت قبل در بين راه بوده است.
{{متن قرآن|ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}}


در اين ميان -  با استفاده از چند قرينه -  مى ‏توان نزول آيه را در پنج ساعت بعد از طلوع آفتابِ روز هيجدهم، در كنار بركه و درختان غدير ترجيح داد:
{{متن قرآن|ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}


۱. طبق روايات متعدد، رسيدن قافله كنار بركه غدير قبل از ظهر بوده، كه در فاصله باقيمانده تا ظهر مردم خيمه‏ هاى خود را بر پا كردند و همزمان منبر غدير نيز براى سخنرانى آماده شد.
{{متن قرآن|إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ}}


اين زمانِ ورود با پنج ساعت پس از طلوع آفتاب كه حدود ساعت ده صبح مى‏ شود و در نزول آيه ذكر شده تطابق دارد. با در نظر گرفتن اين مطلب و اضافه بر اينكه محل غدير از مكه تعيين شده بود و همه مى‏ دانستند كه بايد در آنجا براى برنامه ‏اى مهم توقف كنند، مى‏ توان گفت: به محض رسيدن كنار بركه، خداوند بر رسولش وحى فرستاد كه اكنون همه شرايط براى اعلان ولايت آماده است و همه در وعده ‏گاه غدير حضور يافته ‏اند، پس هر چه زودتر «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» .
===== فراز اول: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» =====
در این فراز دو قسمت باید تبیین شود: {{متن قرآن|ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ}}و{{متن قرآن|بَلِّغْ}}. اگر چه جمله اول مؤخّر است، ولی چون فهم معنای دقیق آن در جمله دوم مؤثر است مقدم شده است.


۲. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان خلافت ظاهرى خود براى اولين بار پس از ۲۵ سال روز غدير را جشن گرفت. در اين مراسم آن حضرت دقيقاً پنج ساعت از روز گذشته بر فراز منبر قرار گرفت و خطابه مفصلى ايراد فرمود.<ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵. مصباح كفعمى: ص ۶۹۵ . الاقبال: ص ۴۶۱.</ref> اين ساعت ظاهراً براى تطبيق دقيق با زمانى است كه آيه «بَلِّغْ» در آن نازل شده است.
۱. {{متن قرآن|ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ}}


۳. اينكه در روايت [[امام صادق‏ علیه السلام]] كلمه «فِى الطَّريقِ» (يعنى: در راه) درباره نزول آيه آمده، منافاتى با نزول آيه در غدير ندارد، چرا كه مى‏ فرمايد: «فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْها جاءَهُ جَبْرَئيلُ فِى الطَّريقِ ...»، يعنى در بازگشت از مكه به مدينه در بين راه جبرئيل اين آيه را آورد، و اين كلمه «بين راه» بر خود «غدير» هم تطبيق كامل دارد، چرا كه بين راه مكه تا مدينه است.
«ما» موصوله در اینجا نقطه ابهام است و باید معلوم شود آنچه در این مقطع از طرف خدا بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده چیست.


۴. روايت [[امام باقر علیه السلام]] بر روايت حذيفه و ابن عباس و زيد بن ارقم ترجيح دارد، چرا كه اولاً از مقام عصمت صادر شده است، و ثانياً روايات سه نفر مذكور حالت كلى گويى از نظر زمان و مكان دارد و اجمالاً روز هيجدهم يا منطقه جحفه يا اواخر شب را ذكر كرده ‏اند.
احادیث بسیاری از شیعه و غیر شیعه در حد تواتر وارد شده که منظور از{{متن قرآن|ما أُنْزِلَ}} در این آیه «ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام» است و این مطلب در قالب عبارات کوتاه و بلند بیان شده است. در یک کلمه مقصود «ولایت» است و در بلندترین عبارت منظور تمام «خطبه بلند غدیر» است.


ولى امام‏ عليه السلام با دقت و ظرافت كامل پنج ساعت از روز گذشته را تعيين مى‏ فرمايد، در حالى كه چنين دقت زمانى در ذكر قضاياى تاريخى در آن عصر موسوم نبوده، و حضرت به خاطر عنايت فوق‏ العاده اين گونه زمان دقيق آن را بيان نموده است.
آنچه به عنوان تفسیر عبارت{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} در روایات آمده مطالب زیر است، که بعضی مجمل و برخی دیگر واضح تر است، کما اینکه بعضی کوتاه‌تر و برخی مفصل تر است:


==== مرحله سوم: كيفيت نزول آيه «بَلِّغْ» ====
{{متن عربی|ما انْزِلَ فى عَلِىٍّ}}: آنچه درباره علی نازل شده است.<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.</ref>
هيچ آيه ‏اى از قرآن با اين مقدمات مفصل كه در آيه «بَلِّغْ» به وقوع پيوسته نازل نشده است، به طورى كه جا دارد از آن با عنوان «تاريخچه نزول آيه تبليغ» ياد كنيم. با جمع ‏بندى احاديث مربوط به نزول آيه، سير تسلسلى كيفيت نازل شدن آن تقديم مى‏ شود:


دستور اعلان ولايت على‏ عليه السلام از مدينه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و كاروان عظيم با دو هدف حج و ولايت حركت كرد. همزمان با شروع حج مراحل جدى معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آغاز شد. هنگام عشاى روزه عرفه، خداوند بار ديگر دستور و برنامه منصوب كردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را به پيامبرصلى الله عليه وآله داد. با اين اعلام كه خبر از نزديكى برنامه مى ‏داد پيامبر صلى الله عليه و آله تكذيب مردم و تحريكات منافقين را به ياد آورد و خود را در شرايطى سخت احساس كرد<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۱ - ۵۲ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ .</ref> و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشک شد و فرمود:
{{متن عربی|ما انْزِلَ فى حَقِّ عَلِىٍّ، يَعْنِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ}}: آنچه در حق علی نازل شده، یعنی خلافت برای علی بن ابی طالب.<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.</ref>


اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از جاهليت فاصله گرفته‏ اند. من اينان را به اختيار خودشان يا به كمک جنگ ‏ها به انقياد خود درآورده ‏ام. اكنون اگر بخواهم ديگرى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد؟ <ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۹۷. الاقبال: ص ۴۵۳ - ۴۵۹.</ref>
{{متن عربی|انْ تَنْصِبَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ}}: علی را به عنوان نشانه ای برای مردم منصوب نمایی.<ref>مراجعه شود به کتاب: عوالم العلوم: ج ۳/ ۱۵ ص ۲۹۷ ۵۰.</ref>


اين بود كه فعلاً چيزى در اين باره به مردم نگفت و صلاح دانست كه اطلاعى نداشته باشند تا مبادا او را متهم كنند.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹. امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.</ref>
{{متن عربی|وِلايَةُ عَلِىّ عليه السلام}}: ولایت علی علیه السلام.<ref>تفسیر البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۰ ۴۰.</ref>


با پايان حجةالوداع و حركت از مكه به سوى غدير، در سه مرحله اين فرمان تكرار شد و نزول آيه در اين سه مرحله انجام گرفت. جبرئيل در بين راه آمد و از طرف خداوند سلام رساند و چنين خواند:
{{متن عربی|ما انْزِلَ الَيْكَ فى عَلِىٍّ لَيْلَةَ الْمِعْراجِ}}: آنچه در شب معراج درباره علی بر تو نازل شده است.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۵؛ منظور از آنچه شب معراج نازل شده همان ولایت علی علیه السلام است.</ref>


«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»: «اى رسول خدا، برسان آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده است».
{{متن عربی|انْ تَعْهَدَ عَهْدَكَ وَ تُقيمَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ يَهْتَدُونَ بِهِ}}: عهد خود را بسپاری و علی را به عنوان علامتی برای مردم منصوب نمایی که به وسیله او هدایت شوند.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/ ۱۵ ص ۱۷۷.</ref>


در مرحله اول همين مقدار از آيه نازل شد و در پى آن پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه مردم مسلمان شده ‏اند. مى ‏ترسم با اعلان ولايت على مضطرب شوند و اطاعت نكنند و اهل نفاق تفرقه ايجاد كنند، و به جاهليت باز گردند، چرا كه دشمنى آنان و عداوتشان با على روشن است. اگر ممكن است از خدا بخواه تا مرا از اين مأموريت معاف فرمايد.
{{متن عربی|انْ اقِمْ عَلِيّاً عَلَماً وَ خُذْ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ وَ جَدِّدْ عَلَيْهِمْ ميثاقى لَهُمُ الَّذى واثَقْتُهُمْ عَلَيْهِ}}: علی را به عنوان نشانه ای بر پادار و از مردم بیعت بگیر و عهد و میثاق مرا که قبلاً با آنان بسته‌ام تجدید کن.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱.</ref>


جبرئيل بازگشت و روز بعد دوباره نازل شد و اين هنگامى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنوز كنار بركه نرسيده بود، اما وارد منطقه غدير شده بود. اين بار جبرئيل چنين گفت: يا محمد، خداى تعالى مى ‏فرمايد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»:
{{متن عربی|انْ انْصِبَ لَكُمْ امامَكُمْ وَ الْقائِمَ فيكُمْ بَعْدى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى، وَ الَّذى فَرَضَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنينَ فى كِتابِهِ طاعَتِهِ فَقَرَنَهُ بِطاعَتِهِ وَ طاعَتى وَ امَرَكُمْ بِوِلايَتِهِ}}: امام شما و آن که بعد از من در میان شما امور را بدست می‌گیرد و وصی و جانشینم را منصوب نمایم، همان کسی که خدای عزوجل در کتابش اطاعت او را بر مؤمنین واجب کرده، و اطاعت او را قرین اطاعت خود و من قرار داده و شما را به ولایت او امر کرده است.<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.</ref>


«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى».
{{متن عربی|انْ اقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ ابْيَضَ وَ اسْوَدَ: انَّ عَلِىَّ بْنَ ابى طالِبٍ اخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى فى امَّتى وَ الامامَ مِنْ بَعْدى، الَّذى كانَ مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسى الّا انَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّه وَ رَسُولِهِ}}:


در اين مرحله دوم يک فراز به آيه اضافه شد، و جبرئيل دستور آورد كه بايد فردا در منزل بعدى كه كاروان پياده مى ‏شوند، ولايت على‏ عليه السلام را بر مردم اعلام كنى.
در این مجلس بپا خیزم و به هر سیاه و سفیدی بفهمانم که علی بن ابی طالب برادرم و وصیم و جانشینم در امت من و امام بعد از من است. همان کسی که منزلت او نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی است مگر آنکه پیامبری بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسول است.<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.</ref>


در پى اين دستور پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى جبرئيل، از اصحابم مى ‏ترسم كه با من مخالفت كنند و اهل نفاق بر من طعن وارد كنند. قريش در ضديت با اين موضوع مطالبى به من گفته‏ اند<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۹۶ ح ۱۰۹. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۷. تفسير فرات: ص ۱۹۵.</ref>، و من بر جان خود و على ترس دارم.<ref>اليقين: ص ۳۷۳.</ref> از خدا بخواه كه در اعلان چنين مطلبى حفظ از شر مردم را براى من ضمانت كند.
تمام خطبه غدیر که بعد از این امر و به عنوان امتثال آن ادا شده تفسیر {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}}است.<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۶۰–۱۳۵.</ref>


بار ديگر جبرئيل بالا رفت، و روز بعد هنگامى نازل شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله كنار بركه غدير خم رسيده و پنج ساعت از طلوع آفتاب گذشته بود. در آنجا جبرئيل چنين گفت: يا رسول اللَّه، خداى تعالى مى ‏فرمايد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»: «اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده‏ اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند» .
۲.{{متن قرآن|بَلِّغ}}


در اين مرحله سوم كه ضمانت حفظ از طرف خدا هم به آيه اضافه شد، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا قسم از اين مكان حركت نخواهم كرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمايم.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref>
اکنون که منظور از آنچه باید ابلاغ گردد معلوم شد، سؤال این است که آیا «ولایت علی علیه السلام» قبلاً ابلاغ نشده بود؟ آیا پیامبرصلی الله علیه وآله از هر فرصتی برای مطرح کردن خلافت و امامت و ولایت دوازده امام بعد از خود استفاده نمی‌کرد؟ اگر چنین است پس این تبلیغ چه فرقی با تبلیغ‌های قبلیِ ولایت دارد؟


اين تهديدى از طرف پروردگار من است كه اگر رسالت او را ابلاغ نكنم مرا عذاب خواهد كرد. آگاه باشيد كه از هيچ كس ترسى ندارم و امر خداى عزوجل را به اجرا در خواهم آورد. اگر مرا تكذيب هم كنند برايم بهتر از عقوبت خداوندى در دنيا و آخرت است.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹. امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.</ref>
پاسخ این است که فرق این ابلاغ با آنچه در قبل بوده رسمیت آن از یک سو و مفصل بودن آن از سوی دیگر است. در حج هم مسئله همین‌طور بود. پیامبرصلی الله علیه وآله بارها مسئله حج را مطرح کرده بود و در قرآن هم نازل شده بود و به برخی اعمال آن هم اشاره شده بود، و حتی حضرت می‌توانست یک دور اعمال حج را برای مردم بیان کند بدون آنکه آنها را انجام دهد. ولی رسمیت دادن به آن از یک سو و عملاً تمام جزئیات آن را برای مردم توضیح دادن از سوی دیگر، انگیزه چنین مراسمی برای حج بود.


آن گاه على ‏عليه السلام را فرا خواند و نزول آيه را به او چنين خبر داد: خداوند عزوجل اين آيه را نازل كرده است:
طبیعی است که در برخی اعمال که هر روز یا هر چند گاه یکبار انجام می‌شود و برنامه آن در چند کلمه خلاصه می‌شود، نیازی به چنین مراسم مفصل نیست.


«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» ، يعنى درباره ولايت تو يا على؛ «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» ، يعنى اگر آنچه درباره ولايت تو دستور داده شده ‏ام انجام ندهم عمل من باطل مى ‏شود، و هركس به غير ولايت تو خدا را ملاقات كند اعمالش باطل مى‏ شود. اين وعده ‏اى است كه خداوند براى من وفا خواهد كرد. من جز فرموده پروردگارم -  تبارک و تعالى -  نمى ‏گويم. آنچه مى ‏گويم از جانب خداى عزوجل است كه درباره تو نازل كرده است.<ref>تفسير البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲.</ref>
در مسایل اعتقادی هم آنچه مختصرتر است و آثار آینده ساز آن کمتر، نیاز به مراسم رسمی و مفصل ندارد؛ ولی آنچه مانند «جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله» حساس است و جوانب پیچیده‌ای دارد، باید در یک مراسم رسمی و تحت اعلان عمومی و با بسط همه جزئیات بیان گردد.


مرحله نهايى اعلام عمومى نزول اين آيه بر فراز منبر غدير انجام گرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز خطابه غدير، ارتباط مستقيم فرمان الهى در اين آيه را با خطابه بلندى كه براى اعلان ولايت آغاز كرده بود با تمام جزئيات چنين بيان فرمود <ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۸ - ۱۴۰ بخش ۲.</ref>:
آنچه قبلاً درباره «ولایت علی علیه السلام» در طول عمر پیامبرصلی الله علیه وآله توسط آن حضرت گفته شده بود، چه بسا در مواردی از سر تقیه بوده و حضرت صلاح دیده‌اند که جوانبی از آن بیان نشود. در مواردی مخاطب درک کاملی نداشته و مجملاً گفته شده است.


آنچه پروردگارم به من وحى نموده ادا مى ‏نمايم از ترس آنكه مبادا اگر انجام ندهم عذابى از او بر من فرود آيد كه هيچكس نتواند آن را دفع كند ... ، زيرا خداوند به من اعلام فرموده كه اگر آنچه در حق على بر من نازل نموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده ‏ام، و براى من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا كفايت كننده و كريم است. خداوند به من چنين وحى كرده است:
اما در خطبه غدیر با ضمانت عصمت پروردگار، تمام پرده‌های تقیه کنار رفته، و مخاطبانی به تعداد کل بشریت در نظر گرفته شده‌اند، و در مجلسی عظیم و بی‌سابقه که از قبل پیش‌بینی شده بود، در اتمام حجتی همه‌جانبه، مسئله «ولایت امامان علیهم السلام» در کامل‌ترین شکل خود مطرح شده است.


«بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ -  فى حَقِّ عَلِىٍّ، يَعْنى فِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابى‏ طالِبٍ -  وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ».
===== فراز دوم: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» =====
در این فراز نیز دو قسمت از آیه باید تبیین شود: {{متن قرآن|وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ}}{{متن قرآن|فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ}}


آن گاه بيان فرمود كه من درباره هيچ يک از دستورات خدا كوتاهى نكرده ‏ام، و نزول اين آيه با محتواى خاصش سببى دارد كه براى شما بيان مى ‏كنم. سپس درباره علت اين خطاب عتاب ‏آميزِ خداوند فرمود كه در نزول اين آيه جبرئيل سه بار بر من نازل شد، و وجود منافقين و كارشكنان باعث شد تا از جبرئيل بخواهم كه از خدا بخواهد تا مرا از انجام چنين مأموريتى معاف بدارد، ولى خداوند نپذيرفت. اكنون هم از من راضى نمى‏ شود مگر آنچه در حق على بر من نازل كرده ابلاغ نمايم.
====== قسمت اول: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» ======
این جمله شرطیه در اوامر الهی بر پیامبرصلی الله علیه وآله اولین و آخرین بار است، و در هیچ مورد دیگری خداوند پس از دستوری به پیامبرش چنین خطابی نفرموده است؛ یعنی درباره آن حضرت انجام ندادن فرامین الهی قابل تصور نیست تا برای پیش‌گیری از آن خداوند شرطی به میان آورد. در آخرین قسمت از بحث‌های مربوط به آیه تبلیغ، تحلیل کاملی درباره توقف پیامبرصلی الله علیه وآله در این امر الهی ارائه خواهد شد.<ref>مراجعه شود به: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۱۳۱–۱۲۱.</ref>


سپس بار ديگر آيه را تلاوت فرمود: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ -  فى حَقِّ عَلِىٍّ -  وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» ؛ و اين گونه بود كه آيه «بَلِّغْ» طى شرايط پر مخاطره ‏اى نازل شد و به مردم اعلام گرديد.
بنابراین با قرائت این آیه هر خواننده ای فوراً متوجه می‌شود که در مورد اعلان ولایت زمینه خاصی بوده و جوّ خاصی حاکم شده که به انجام رساندن چنین امری با مشکل رو به رو شده است.


==== مرحله چهارم: تفسير گونه‏ اى بر آيه «بَلِّغْ» ====
این مشکل به صراحت در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله نیز مطرح شده، و برای آنکه همه جوانب مطلب کاملاً شفاف باشد آن حضرت صریحاً فرموده است:
متن آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» داراى چهار قسمت است كه در عين ارتباط به يكديگر، هر كدام بار سنگينى از زواياى غدير را با خود حمل مى ‏كند، و در روايات مربوط به آيه هم جداگانه و به تفصيل مورد تبيين قرار گرفته است.


از آنجا كه درک عميقى از هر فراز در روشن ‏تر شدن فراز بعدى اثر دارد، لذا چهار فصل آيه را جداگانه مورد موشكافى قرار مى‏ دهيم، و تفسيرى كه در احاديث اهل‏ بيت ‏عليهم السلام آمده مى ‏آوريم.
{{متن عربی|وَ انّى راجَعْتُ رَبّى خَشْيَةَ طَعْنِ اهْلِ النِّفاقِ وَ تَكْذيبِهِمْ}}: من درباره انجام این امر به پروردگارم مراجعه و تقاضای انجام نشدن آن را نمودم از ترس طعنه اهل نفاق و تکذیب آنان.<ref>کتاب سلیم: ص ۲۰۰؛ ۱۹۹.</ref>


چهار فراز آيه عبارتند از:
{{متن عربی|وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ}}: از جبرئیل خواستم که از خدا بخواهد تا مرا از تبلیغ این مطلب به شما معاف بدارد<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.</ref>


«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» .
طبعاً این سؤال مطرح می‌شود که پیامبرصلی الله علیه وآله از چه کسانی و از چه جهتی ترس داشت، که با وجود آنها نتواند امر الهی را آن گونه که باید به ثمر رساند و ابلاغ نماید؟ باز هم برای آنکه این احساس پیامبرصلی الله علیه وآله دقیقاً مطرح شود، در سخنان آن حضرت در این مورد کلماتی از قبیل {{متن عربی|اخْشى»، «اتَخَوَّفُ»، «حَذَراً» و «مَخافَةَ}} به چشم می‌خورد، که صراحتاً ترس از چیزی یا کسی را دلیل بر این توقف ذکر می‌فرماید.


«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» .
در روایات مربوط به آیه تبلیغ، هم افرادی که حضرت از شر آنان در امان نبوده مطرح شده؛ و هم جهتی که از آن خوف داشته و هم عکس العمل پیامبرصلی الله علیه وآله با احساس چنین شرایطی بیان گردیده است، که ذیلاً نمونه‌های آن را در چهار بخش ذکر می‌کنیم:


«وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» .
ترس از چه کسانی، ترس از چه جهاتی، ریشه‌های نامساعد بودن شرایط، عکس العمل‌های پیامبرصلی الله علیه وآله با احساس شر مردم.


«إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» .
====== الف. ترس از چه کسانی؟ ======
در روایات مربوط به آیه، گاهی افراد مورد نظر با همان صفت که از آنان ترسیده می‌شود ذکر شده‌اند مثل {{متن عربی|اهل النِفاق و الشِقاق}}<ref>کتاب سلیم: ص ۲۰۰–۱۹۹؛ الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶.</ref>و {{متن عربی|اهل الافك}}<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref>؛ و گاهی گروه خاصی از مردم بدون ذکر خصوصیت آنان آمده مثل {{متن عربی|قريش}}<ref>الیقین: ص ۳۷۳؛ تفسیر فرات: ص ۱۹۵.</ref> و {{متن عربی|اصحابى}}<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref> و {{متن عربی|قومى}}<ref>الاقبال: ص ۴۵۹–۴۵۳؛ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱.</ref>؛ و گاهی همه مردم به‌طور عموم به عنوان کلمه {{متن قرآن|ناس}}<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ۴۰ ح ۲۱۱؛ تفسیر العیاشی: ج ۱ ص ۳۳۱. الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶.</ref> ذکر شده است.


===== فراز اول: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» =====
در مواردی هم دو مورد با هم ذکر شده مثلاً فرموده است: {{متن عربی|اخافُ قُرَيشاً وَ النّاسَ}}.<ref>الیقین: ص ۳۷۳.</ref>
در اين فراز دو قسمت بايد تبيين شود: «ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» و «بَلِّغْ» . اگر چه جمله اول مؤخّر است، ولى چون فهم معناى دقيق آن در جمله دوم مؤثر است مقدم شده است.


۱. «ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»
شکی نیست که منظور از همه مردم اکثریت آنان است، و افرادی همچون سلمان و ابوذر و مقداد پشتیبانان ولایت بوده‌اند و هیچ خوفی از جانب آنان متوجه مسئله غدیر نبوده است.


«ما» موصوله در اينجا نقطه ابهام است و بايد معلوم شود آنچه در اين مقطع از طرف خدا بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده چيست.
ولی این مهم است که بدانیم همان اکثریت مردم - از جهت ترسی که بر آنان بوده‌به چند گروه تقسیم می‌شدند و همه از یک جهت مشکل نداشتند؛ که توضیح این مطلب در قسمت بعدی ذکر خواهد شد.


احاديث بسيارى از شيعه و غير شيعه در حد تواتر وارد شده كه منظور از «ما أُنْزِلَ» در اين آيه «ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام» است و اين مطلب در قالب عبارات كوتاه و بلند بيان شده است. در يک كلمه مقصود «ولايت» است و در بلندترين عبارت منظور تمام «خطبه بلند غدير» است.
اما ذکر «قریش» و «اصحاب» ناظر به حضور گروه خاصِ توطئه‌گر در بین آنان است که این مطلب بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به خوبی آشکار شد و همه دیدند که سردمداران سقیفه همه از قریش بیرون آمدند، و همانان که نام «اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله» را بر پیشانی داشتند با سوء استفاده از همین عنوان کار خود را پیش بردند و اهداف شوم سقیفه را عملی ساختند.


آنچه به عنوان تفسير عبارت «ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» در روايات آمده مطالب زير است، كه بعضى مجمل و برخى ديگر واضح‏ تر است، كما اينكه بعضى كوتاه ‏تر و برخى مفصل‏ تر است:
====== ب. ترس از چه جهاتی؟ ======
برای اعلام ولایت در غدیر، با در نظر گرفتن اقشار مختلف مردم، پیامبرصلی الله علیه وآله از جهات مختلفی می‌ترسید که این جهات به صراحت در روایات مفسِّر آیه تبلیغ آمده است. این جهات در دو قسمت قابل بررسی است: اتفاقاتی که ممکن بود با اعلان ولایت روی دهد، و ریشه‌هایی که باعث چنین وقایعی می‌شدند.


ما انْزِلَ فى عَلِىٍّ: آنچه درباره على نازل شده است. <ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۸ بخش ۲.</ref>
اما اتفاقاتی که ممکن بود روی دهد - علی‌رغم اینکه ابتداءً جان حضرت در خطر احساس می‌شد - ولی تکیه کلام حضرت بر جهاتی بود که به حفظ دین مردم بازمی‌گشت، اگر چه جان حضرت هم در خطر بود. آنچه به عنوان احساس خطر در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله آمده، هشت جهت است که به ترتیبِ شدت آنها ذکر می‌شود:


ما انْزِلَ فى حَقِّ عَلِىٍّ، يَعْنِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابى‏ طالِبٍ: آنچه در حق على نازل شده، يعنى خلافت براى على بن ابى طالب. <ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۸ بخش ۲.</ref>
====== جهت اول: نپذیرفتن و اطاعت نکردن و مخالفت ======
این کم‌ترین و ساده‌ترین برخورد کسانی بود که ولایت علی علیه السلام را قبول نمی‌کردند؛ یعنی با آنکه می‌دانستند این ولایت از طرف خداست، ولی به عنوان سرپیچی رسماً و علناً زیر بار فرمان خدا نرفتنِ خود را اعلام می‌کردند.


انْ تَنْصِبَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ: على را به عنوان نشانه ‏اى براى مردم منصوب نمايى. <ref>مراجعه شود به كتاب: عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷ ۵۰.</ref>
این مسئله در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله اینگونه آمده است: {{متن عربی|انْ لا يُطيعُوا}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref> «اطاعت نکنند»، {{متن عربی|انْ يُخالِفُونى}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref> «با من مخالفت کنند»، {{متن عربی|انْ لا يَقْبَلُوا قَوْلى}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۳؛ احتجاج: ج ۱ ص ۷۰؛ روضة الواعظین: ص ۹۰.</ref> «سخن مرا نپذیرند».


وِلايَةُ عَلِىّ ‏عليه السلام: ولايت على‏ عليه السلام. <ref>تفسير البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۵۰ ۴۰ .</ref>
====== جهت دوم: تکذیب ======
به این معنی که به آن حضرت در مطالبی که می‌فرماید نسبت کذب دهند و بگویند: «اینها را از جانب خود می‌گویی و در نسبت آن به خدا دروغ می‌گویی». این پله دوم از عکس العمل‌هایی بود که انتظار می‌رفت گروهی از مخالفین ولایت در غدیر با این روش رو در روی حضرت بایستند.


ما انْزِلَ الَيْكَ فى عَلِىٍّ لَيْلَةَ الْمِعْراجِ: آنچه در شب معراج درباره على بر تو نازل شده است. <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۵. منظور از آنچه شب معراج نازل شده همان ولايت على ‏عليه السلام است.</ref>
این جهت در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله با عبارات {{متن عربی|مَخافَةَ تَكْذيبِ اهْلِ الافْكِ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref> «از ترس تکذیب اهل افترا» و {{متن عربی|خَشْيَةَ تَكْذيبِ اهْلِ النِّفاقِ}}:<ref>کتاب سلیم: ص ۲۰۰–۱۹۹.</ref> «برای حذر از تکذیب اهل نفاق» و {{متن عربی|انْ يُكَذِّبُونى}}:<ref>امالی الصدوق: ص ۲۹۰؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷ ۴۰.</ref> «از ترس آنکه مرا تکذیب کنند «آمده است».


انْ تَعْهَدَ عَهْدَكَ وَ تُقيمَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ يَهْتَدُونَ بِهِ: عهد خود را بسپارى و على را به عنوان علامتى براى مردم منصوب نمايى كه به وسيله او هدايت شوند. <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref>
====== جهت سوم: اتهام ======
به این معنی که بگویند: پیامبرصلی الله علیه وآله مطرح کردن مسئله ولایت را بهانه ای قرار داده تا خاندانش را بر ما مسلط کند و حکومت را از دست دیگران خارج سازد. این نوع برخورد - که بوی جاهلیت می‌دهد - با سرعت بیشتری در اذهان عموم مردم جای می‌گیرد و پذیرفته می‌شود.


انْ اقِمْ عَلِيّاً عَلَماً وَ خُذْ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ وَ جَدِّدْ عَلَيْهِمْ ميثاقى لَهُمُ الَّذى واثَقْتُهُمْ عَلَيْهِ: على را به عنوان نشانه ‏اى بر پادار و از مردم بيعت بگير و عهد و ميثاق مرا كه قبلاً با آنان بسته ‏ام تجديد كن. <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ .</ref>  
این مسئله در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله با عبارات{{متن عربی|انْ يَتَّهِمُونى}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۶ ۳۹.</ref> «از ترس آنکه مرا متهم کنند»، و{{متن عربی|انْ يَقُولُوا: جاءَ بِابْنِ عَمِّهِ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref> «اینکه بگویند: پسر عموی خود را بر سر کار آورده» آمده است.


انْ انْصِبَ لَكُمْ امامَكُمْ وَ الْقائِمَ فيكُمْ بَعْدى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى، وَ الَّذى فَرَضَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنينَ فى كِتابِهِ طاعَتِهِ فَقَرَنَهُ بِطاعَتِهِ وَ طاعَتى وَ امَرَكُمْ بِوِلايَتِهِ: امام شما و آن كه بعد از من در ميان شما امور را بدست مى ‏گيرد و وصى و جانشينم را منصوب نمايم، همان كسى كه خداى عزوجل در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده، و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من قرار داده و شما را به ولايت او امر كرده است. <ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۸ بخش ۲.</ref>
====== جهت چهارم: استهزاء و مسخره کردن ======
این روش یکی از راه‌های دیرینه منافقین در برخورد با مقام والای پیامبرصلی الله علیه وآله بود، تا آنجا که گاهی پشت سر حضرت با چشم و زبان خود اشاره‌های مسخره آمیز می‌کردند، یا برای حضرت لقبی نامناسب شایع می‌کردند مثل کلمه «اذُن» به معنای گوش که ذکر خواهد شد.<ref>مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۲ ص ۸۶–۷۹.</ref>


انْ اقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ ابْيَضَ وَ اسْوَدَ: انَّ عَلِىَّ بْنَ ابى طالِبٍ اخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى فى امَّتى وَ الامامَ مِنْ بَعْدى، الَّذى كانَ مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسى الّا انَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّه وَ رَسُولِهِ.
پیامبرصلی الله علیه وآله در کلام خود این مسئله را با این جمله یاد می‌کند: {{متن عربی|لِعِلْمى بِحِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاسْلامِ}}:<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref> «به خاطر علمی که درباره حیله‌های مسخره کنندگان اسلام دارم».


در اين مجلس بپا خيزم و به هر سياه و سفيدى بفهمانم كه على بن ابى طالب برادرم و وصيم و جانشينم در امت من و امام بعد از من است. همان كسى كه منزلت او نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى است مگر آنكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسول است. <ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۸ بخش ۲.</ref>
====== جهت پنجم: تفرقه ======
به این معنی که با مطرح شدن ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، هر یک از مردم - با کشش‌ها و انحرافات درونی - در این باره برخوردی داشته باشند و به تفرقه بیفتند و در صدد اعمال نظر خود باشند.


تمام خطبه غدير كه بعد از اين امر و به عنوان امتثال آن ادا شده تفسير «ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» است. <ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۶۰  - ۱۳۵.</ref>
این حقیقت نیز مسئله ای قابل پیش‌بینی بود، که در روایت با چنین تعبیری آمده است:


۲. «بَلِّغ»
{{متن عربی|فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ وَ اهْلِ الْنِّفاقِ وَ الشِّقاقِ انْ يَتَفَرَّقُوا}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref> «پیامبرصلی الله علیه وآله از قوم خود و اهل نفاق و شقاوت ترس آن داشت که مبادا متفرق شوند».


اكنون كه منظور از آنچه بايد ابلاغ گردد معلوم شد، سؤال اين است كه آيا «ولايت على ‏عليه السلام» قبلاً ابلاغ نشده بود؟ آيا پيامبرصلى الله عليه وآله از هر فرصتى براى مطرح كردن خلافت و امامت و ولايت دوازده امام بعد از خود استفاده نمى‏ كرد؟ اگر چنين است پس اين تبليغ چه فرقى با تبليغ ‏هاى قبلىِ ولايت دارد؟
====== جهت ششم: اضطراب و طغیان ======
منظور از آن یک درجه بالاتر از تفرقه فکری است، و نوبتِ برهم ریختن نظم و بعد از آن طغیان و بلوا و آشوب به راه انداختن عده ای می‌شود. این احتمال نیز درباره جامعه مسلمین وجود داشت و زمینه آن فراهم بود.


پاسخ اين است كه فرق اين ابلاغ با آنچه در قبل بوده رسميت آن از يک سو و مفصل بودن آن از سوى ديگر است. در حج هم مسئله همين‏طور بود. پيامبرصلى الله عليه وآله بارها مسئله حج را مطرح كرده بود و در قرآن هم نازل شده بود و به برخى اعمال آن هم اشاره شده بود، و حتى حضرت مى‏ توانست يک دور اعمال حج را براى مردم بيان كند بدون آنكه آنها را انجام دهد. ولى رسميت دادن به آن از يک سو و عملاً تمام جزئيات آن را براى مردم توضيح دادن از سوى ديگر، انگيزه چنين مراسمى براى حج بود.
پیامبرصلی الله علیه وآله این نکته را به صراحت مطرح کرد: {{متن عربی|فَأَخْشى انْ يَضْطَرِبُوا}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref> «می‌ترسم نظم را برهم ریزند»، یا در روایت آمده است: {{متن عربی|فَتَخَوَّفَ انْ يَطْغَوْا فى ذلِكَ عَلَيْهِ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref> «پیامبرصلی الله علیه وآله ترس آن داشت که در این باره بر علیه او طغیان کنند».


طبيعى است كه در برخى اعمال كه هر روز يا هر چند گاه يكبار انجام مى‏ شود و برنامه آن در چند كلمه خلاصه مى ‏شود، نيازى به چنين مراسم مفصل نيست.
جهت هفتم: بازگشت به جاهلیت


در مسايل اعتقادى هم آنچه مختصرتر است و آثار آينده ‏ساز آن كمتر، نياز به مراسم رسمى و مفصل ندارد؛ ولى آنچه مانند «جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله» حساس است و جوانب پيچيده ‏اى دارد، بايد در يک مراسم رسمى و تحت اعلان عمومى و با بسط همه جزئيات بيان گردد.
این مسئله از مهم‌ترین خطراتی بود که جامعه مسلمین را تهدید می‌کرد و این به دو علت بود: یکی آنکه فاصله چندانی با جاهلیت گذشته نداشتند و بازگشت به آن مشکل نبود، و دیگر اینکه از ورودشان به اسلام هم دیر زمانی نمی‌گذشت و هنوز پایه‌های اسلام در دل مردم آنچنان که باید مستحکم نشده بود.


آنچه قبلاً درباره «ولايت على‏ عليه السلام» در طول عمر پيامبرصلى الله عليه وآله توسط آن حضرت گفته شده بود، چه بسا در مواردى از سر تقيه بوده و حضرت صلاح ديده ‏اند كه جوانبى از آن بيان نشود. در مواردى مخاطب درک كاملى نداشته و مجملاً گفته شده است.
این جهت را پیامبرصلی الله علیه وآله به چند تعبیر یاد کردند: {{متن عربی|انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلَيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۷ ۴۰.</ref> «قوم من به جاهلیت قریب العهد هستند. من با آنان برای قبول دین جنگیده‌ام و با اختیار یا اکراه در برابرم تسلیم شده‌اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان دیگری را حاکم کنم»؟


اما در خطبه غدير با ضمانت عصمت پروردگار، تمام پرده‏ هاى تقيه كنار رفته، و مخاطبانى به تعداد كل بشريت در نظر گرفته شده ‏اند، و در مجلسى عظيم و بى‏ سابقه كه از قبل پيش بينى شده بود، در اتمام حجتى همه جانبه، مسئله «ولايت امامان‏ عليهم السلام» در كامل‏ ترين شكل خود مطرح شده است.
و یا فرمود: {{متن عربی|انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بِالاسْلامِ}}: «مردم تازه مسلمان شده‌اند»؛ یا در روایت آمده: {{متن عربی|فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَرْجِعُوا الى جاهِلِيَّةٍ}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref> «پیامبرصلی الله علیه وآله از قوم خود ترسید که به جاهلیت بازگردند».


فراز دوم: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»
جهت هشتم: خطر جانی برای پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام


در اين فراز نيز دو قسمت از آيه بايد تبيين شود: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» ، «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» .
این خطر که در بازگشت از تبوک سابقه داشت، و منافقین نقشه قتل پیامبرصلی الله علیه وآله را در راه بازگشت از جنگ تبوک و قتل امیرالمؤمنین علیه السلام را هنگام استقبال از پیامبرصلی الله علیه وآله در همان جنگ کشیده بودند و اجرا هم کردند؛ ولی خداوند آن دو بزرگوار را حفظ کرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۲۵۲–۱۸۵.</ref>


قسمت اول: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ»
در این موقعیت هم به‌طور جدی در چنین فکری بودند و از هنگامی که متوجه جدی بودن مراسم غدیر شدند سعی داشتند قبل از اعلان ولایت در غدیر آن حضرت را به قتل برسانند،<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ ۹۷.</ref> و وقتی موقعیتی نیافتند باز هم دست برنداشتند تا در گردنه هَرشی در بازگشت از غدیر نقشه خود را عملی کردند؛ ولی خداوند به پیامبرش خبر داد و او را از شر آنان نجات داد.<ref>مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵ ۲۳۰ ۲۱۷ ۱۳۱ ۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.</ref>


اين جمله شرطيه در اوامر الهى بر پيامبرصلى الله عليه وآله اولين و آخرين بار است، و در هيچ مورد ديگرى خداوند پس از دستورى به پيامبرش چنين خطابى نفرموده است. يعنى درباره آن حضرت انجام ندادن فرامين الهى قابل تصور نيست تا براى پيش گيرى از آن خداوند شرطى به ميان آورد. در آخرين قسمت از بحث‏ هاى مربوط به آيه «بَلِّغْ» ، تحليل كاملى درباره توقف پيامبرصلى الله عليه وآله در اين امر الهى ارائه خواهد شد. <ref>مراجعه شود به: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۳۱ - ۱۲۱.</ref>
این خطر نیز به صراحت در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله آمده است که فرمود: {{متن عربی|اىْ رَبِّ، انّى اخافُ قُرَيْشاً وَ النّاسَ عَلى نَفْسى وَ عَلِىٍّ}}:<ref>الیقین: ص ۳۷۳.</ref> «پروردگارا، من از قریش و مردم بر جان خود و علی می‌ترسم».


بنابراين با قرائت اين آيه هر خواننده ‏اى فوراً متوجه مى‏ شود كه در مورد اعلان ولايت زمينه خاصى بوده و جوّ خاصى حاكم شده كه به انجام رساندن چنين امرى با مشكل رو به رو شده است.
====== ج. ریشه‌های نامساعد بودن شرایط ======
اکنون با مروری بر روایات مربوط به آیه تبلیغ، آنچه به عنوان ریشه و علت این جو فکری نامساعد در جامعه مسلمین می‌توانست باشد، ذکر می‌کنیم:


اين مشكل به صراحت در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله نيز مطرح شده، و براى آنكه همه جوانب مطلب كاملاً شفاف باشد آن حضرت صريحاً فرموده است:
۱. نفاق


وَ انّى راجَعْتُ رَبّى خَشْيَةَ طَعْنِ اهْلِ النِّفاقِ وَ تَكْذيبِهِمْ: من درباره انجام اين امر به پروردگارم مراجعه و تقاضاى انجام نشدن آن را نمودم از ترس طعنه اهل نفاق و تكذيب آنان. <ref>كتاب سليم: ص ۲۰۰ ؛ ۱۹۹.</ref>
دورویی و نفاق در سال‌های آخر عمر پیامبرصلی الله علیه وآله به اعلاترین درجه در جامعه مسلمین وجود داشت، چرا که بسیاری از آنان که مسلمان می‌شدند در قلوبشان ایمان وجود نداشت و فقط به زبان اقرار می‌کردند. اسلام آوردن بسیاری از مردم یا به طمع اوج‌گیری این دین الهی در آینده بود که روز به روز آثار آن را می‌دیدند، یا از ترس شمشیر و قتل بود، یا برای رسوا نشدن همرنگ جماعت می‌شدند.<ref>دلائل الامامة: ص ۵۱۶؛ بحار الانوار: ج ۵۲ ص ۸۶.</ref>


وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ: من از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد تا مرا از تبليغ اين مطلب به شما معاف بدارد.<ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۸ بخش ۲.</ref>
اکنون انبوهی از منافقین در میان جمعیت حاضر در غدیر وجود داشتند، که احتمال می‌رفت با کوچک‌ترین تغییر شرایط بتوانند اوضاع را در دست بگیرند و بلوایی بپا کنند، زیرا همینان قبلاً نیز در برابر اقدامات پیامبرصلی الله علیه وآله دست به کارشکنی‌های بسیاری زده بودند.


طبعاً اين سؤال مطرح مى ‏شود كه پيامبرصلى الله عليه وآله از چه كسانى و از چه جهتى ترس داشت، كه با وجود آنها نتواند امر الهى را آن گونه كه بايد به ثمر رساند و ابلاغ نمايد؟ باز هم براى آنكه اين احساس پيامبرصلى الله عليه وآله دقيقاً مطرح شود، در سخنان آن حضرت در اين مورد كلماتى از قبيل «اخْشى» ، «اتَخَوَّفُ» ، «حَذَراً» و «مَخافَةَ» به چشم مى‏ خورد، كه صراحتاً ترس از چيزى يا كسى را دليل بر اين توقف ذكر مى‏ فرمايد.
این خطر جدی در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله به این تعابیر آمده است: {{متن عربی|خَشْيَةَ طَعْنِ اهْلِ النِّفاقِ}}:<ref>کتاب سلیم: ص ۲۰۰–۱۹۹.</ref> «از ترس اهل نفاق»، {{متن عربی|لِعِلْمى بِكَثْرَةِ الْمُنافِقينَ}}:<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref> «به خاطر آگاهی من از زیاد بودن تعداد منافقین». در احادیث مربوط به آیه نیز می‌فرماید: {{متن عربی|خَشِىَ مِنْ اهْلِ النِّفاقِ وَ الشِّقاقِ}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref> «از اهل نفاق و شقاوت ترسید»، یا می‌فرماید: {{متن عربی|امَرَهُ بِتَرْكِ الْحَفْلِ بِاهْلِ الزَّيْغِ وَ النِّفاقِ}}: «خداوند به پیامبرصلی الله علیه وآله دستور داد که با اهل کج روی و دورویی همنشینی نکند»،<ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.</ref> یا در حدیثی آمده:{{متن عربی|فَضاقَ النَّبِىّ صلى الله عليه وآله بِذلِكَ ذَرْعاً لِمَعْرِفَتِهِ بِفَسادِ قُلُوبِهِمْ}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۱۵ ح ۱۵۱.</ref> «با در نظر آوردن این مطلب دنیا بر پیامبرصلی الله علیه وآله تنگ آمد، چرا که از فساد قلوب آنان اطلاع داشت».


در روايات مربوط به آيه «بَلِّغْ» ، هم افرادى كه حضرت از شر آنان در امان نبوده مطرح شده؛ و هم جهتى كه از آن خوف داشته و هم عكس ‏العمل پيامبرصلى الله عليه وآله با احساس چنين شرايطى بيان گرديده است، كه ذيلاً نمونه‏ هاى آن را در چهار بخش ذكر مى‏ كنيم:
'''۲. دشمنی با علی علیه السلام'''


ترس از چه كسانى، ترس از چه جهاتى، ريشه ‏هاى نامساعد بودن شرايط، عكس‏ العمل‏ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله با احساس شر مردم.
کینه‌توزی نسبت به علی علیه السلام از ریشه‌های اساسی در مخالفت با مسئله ولایت بود. این دشمنی در افراد ولدالزنا و ولد حیض و بسیاری از منافقین ذاتی بود،<ref>مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: به ج ۲ ص ۲۴۹–۲۴۵.</ref> و عده بسیاری هم بودند که در جنگ‌های پیامبرصلی الله علیه وآله پدران و برادران و سایر فامیلشان به دست امیرالمؤمنین علیه السلام به قتل رسیده بودند یا به دست آن حضرت ضربتی خورده یا اسیر شده یا مورد مجازاتی قرار گرفته بودند.


الف. ترس از چه كسانى؟
اکنون همه این افراد می‌بایست در برابر منبر غدیر زانو می‌زدند و می‌شنیدند که صاحب اختیارشان پس از پیامبرصلی الله علیه وآله همین علی بن ابی طالب علیه السلام است، و پیداست که تحمل چنین مقامی درباره آن حضرت برای چنین کسانی بسیار سنگین بود.


در روايات مربوط به آيه، گاهى افراد مورد نظر با همان صفت كه از آنان ترسيده مى‏ شود ذكر شده اند مثل «اهل النِفاق و الشِقاق» <ref>كتاب سليم: ص ۲۰۰  - ۱۹۹. الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ .</ref>و «اهل الافك» <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref> ؛ و گاهى گروه خاصى از مردم بدون ذكر خصوصيت آنان آمده مثل «قريش» <ref>اليقين: ص ۳۷۳. تفسير فرات: ص ۱۹۵.</ref> و «اصحابى» <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref> و «قومى»<ref>الاقبال: ص ۴۵۹  - ۴۵۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ .</ref> ؛ و گاهى همه مردم به طور عموم به عنوان كلمه «ناس»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ۴۰ ح ۲۱۱. تفسير العياشى: ج ۱ ص ۳۳۱. الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶ .</ref> ذكر شده است.
پیامبرصلی الله علیه وآله این ریشه اساسی را به‌طور جدی در نظر داشت و متن حدیث درباره آن چنین می‌گوید: {{متن عربی|فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَتَفَرَّقُوا لِما عَرَفَ مِنْ عَداوَتِهِمْ وَ لِما تَنْطَوى عَلَيْهِ انْفُسُهُمْ لِعَلِىّ عليه السلام مِنَ الْعَداوَةِ وَ الْبَغْضاءِ}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref> «پیامبرصلی الله علیه وآله از قوم خود ترسید که متفرق شوند، به خاطر عداوتی که از آنان سراغ داشت، و به خاطر دشمنی و کینه ای که نسبت به علی علیه السلام داشتند».


در مواردى هم دو مورد با هم ذكر شده مثلاً فرموده است: «اخافُ قُرَيشاً وَ النّاسَ» .<ref>اليقين: ص ۳۷۳.</ref>
۳. تازه مسلمان بودن و نزدیکی به جاهلیت


شكى نيست كه منظور از همه مردم اكثريت آنان است، و افرادى همچون سلمان و ابوذر و مقداد پشتيبانان ولايت بوده ‏اند و هيچ خوفى از جانب آنان متوجه مسئله غدير نبوده است.
این یک امر طبیعی است که هرکس تازه متوجه اشتباه خود شده و از فکری دست برداشته و گرایش جدیدی پیدا کرده، زمانی لازم دارد تا آخرین بقایای گذشته را از جان و تن خویش بزداید، و در عمق و جوانب راه نو پرورده شود.


ولى اين مهم است كه بدانيم همان اكثريت مردم -  از جهت ترسى كه بر آنان بوده‏به چند گروه تقسيم مى‏ شدند و همه از يک جهت مشكل نداشتند؛ كه توضيح اين مطلب در قسمت بعدى ذكر خواهد شد.
در چنین موقعیتی نوسانات وارده قبل از پخته شدن فکر، ممکن است باعث بازگشت به گذشته و دست برداشتن از اعتقاد جدید شود. شکی نیست که فاصله آن روز اسلام با اولین اعلان خروج از جاهلیت ۲۳ سال بیشتر نبود. چه بسیار بودند کسانی که فاصله آنان با جاهلیت به ده سال اخیر پس از هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله بازمی‌گشت. عده ای از آنان با جاهلیت یک سال بیشتر فاصله نداشتند و از فتح مکه مسلمانی را آغاز کرده بودند.


اما ذكر «قريش» و «اصحاب» ناظر به حضور گروه خاصِ توطئه‏ گر در بين آنان است كه اين مطلب بعد از شهادت پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله به خوبى آشكار شد و همه ديدند كه سردمداران سقيفه همه از قريش بيرون آمدند، و همانان كه نام «اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله» را بر پيشانى داشتند با سوء استفاده از همين عنوان كار خود را پيش بردند و اهداف شوم سقيفه را عملى ساختند.
درباره چنین جمعیتی که هنوز با افکار و تعصبات جاهلی دست و پنجه نرم می‌کردند و هنوز ریشه‌های اعتقادی اسلام را به خوبی درنیافته بودند، راه بازگشت به جاهلیت چندان دشوار نبود، به خصوص آنکه یادآوری خاطره‌های جنگ‌های بدر و احد و خندق و خیبر و فتح مکه نیز عوامل آماده ای برای تحریک آنان بود.


ب. ترس از چه جهاتى؟
این نکته جدی نیز در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان یکی از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنین تعبیر فرمود:


براى اعلام ولايت در غدير، با در نظر گرفتن اقشار مختلف مردم، پيامبرصلى الله عليه وآله از جهات مختلفى مى‏ ترسيد كه اين جهات به صراحت در روايات مفسِّر آيه «بَلِّغْ» آمده است. اين جهات در دو قسمت قابل بررسى است: اتفاقاتى كه ممكن بود با اعلان ولايت روى دهد، و ريشه‏ هايى كه باعث چنين وقايعى مى‏ شدند.
{{متن عربی|انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلِيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۷.</ref> «سابقه قوم من با جاهلیت نزدیک است. من با آنان برای قبول دین به اختیار یا با کراهت جنگیده‌ام تا آنکه در برابر من تسلیم شده‌اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان دیگری را حاکم کنم»؟


اما اتفاقاتى كه ممكن بود روى دهد -  على رغم اينكه ابتداءً جان حضرت در خطر احساس مى‏ شد -  ولى تكيه كلام حضرت بر جهاتى بود كه به حفظ دين مردم باز مى ‏گشت، اگر چه جان حضرت هم در خطر بود. آنچه به عنوان احساس خطر در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله آمده، هشت جهت است كه به ترتيبِ شدت آنها ذكر مى‏ شود:
در حدیث دیگری تازه مسلمان بودن آنان را مطرح می‌کند و می‌فرماید: {{متن عربی|انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بالاسْلامِ فَاخْشى انْ يَضْطَرِبُوا}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref> «سابقه مردم با اسلام نزدیک است، می‌ترسم به اضطراب بیفتند».


جهت اول: نپذيرفتن و اطاعت نكردن و مخالفت
در حدیث دیگر از این احساس چنین تعبیر شده است: {{متن عربی|كَرِهَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله انْ يَتَّهِمُوهُ لانَّهُمْ كانُوا حَديثى عَهْدٍ بِجاهِلِيَّةٍ}}:<ref>آمالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۴۰.</ref> «پیامبرصلی الله علیه وآله ترسید او را متهم کنند چرا که به جاهلیت نزدیک بودند» یا چنین آمده است: {{متن عربی|فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله انْ يَرْجِعُوا جاهِلِيَّةً}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱.</ref> «پیامبرصلی الله علیه وآله ترسید مردم به اعتقاد جاهلیت بازگردند».


اين كم‏ترين و ساده‏ترين برخورد كسانى بود كه ولايت على‏ عليه السلام را قبول نمى ‏كردند. يعنى با آنكه مى‏ دانستند اين ولايت از طرف خداست، ولى به عنوان سرپيچى رسماً و علناً زير بار فرمان خدا نرفتنِ خود را اعلام مى‏ كردند.
۴. کمی متقین


اين مسئله در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله اينگونه آمده است: «انْ لا يُطيعُوا» <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref>: «اطاعت نكنند» ، «انْ يُخالِفُونى» <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref>: «با من مخالفت كنند» ، «انْ لا يَقْبَلُوا قَوْلى»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۳. احتجاج: ج ۱ ص ۷۰. روضة الواعظين: ص ۹۰.</ref>: «سخن مرا نپذيرند» .
یکی از ریشه‌های اساسی در مسئله ولایت، که بعد از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله خیلی زود خود را نشان داد، کمبود تقوی و مراعات نکردن حضور خداوند بود. مردمی که خدا را در نظر نگیرند، خیلی راحت با تغییر شرایط دست از اعتقاد خود برمی‌دارند و هیچ ترس و واهمه ای هم به خود راه نمی‌دهند.


جهت دوم: تكذيب
آنچه به معنای تقوای بازدارنده از انحراف است در آن مردم وجود نداشت، و جای خالی این ریشه اصیل اسلام به هر بهانه ای می‌توانست زمینه فاصله گرفتن مردم از دین را آماده سازد.


به اين معنى كه به آن حضرت در مطالبى كه مى ‏فرمايد نسبت كذب دهند و بگويند: «اينها را از جانب خود مى‏ گويى و در نسبت آن به خدا دروغ مى ‏گويى» . اين پله دوم از عكس العمل ‏هايى بود كه انتظار مى‏ رفت گروهى از مخالفين ولايت در غدير با اين روش رو در روى حضرت بايستند.
این همان چیزی بود که پیامبرصلی الله علیه وآله خوف آن را داشت و درباره آن چنین تعبیر فرمود: {{متن عربی|وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ}}:<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۴۰ بخش ۲.</ref> «ای مردم! از جبرئیل خواستم که درباره ابلاغ این پیام به شما مرا معذور بدارد به خاطر آنکه از کمی متقین خبر دارم».


اين جهت در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله با عبارات «مَخافَةَ تَكْذيبِ اهْلِ الافْكِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref>: «از ترس تكذيب اهل افترا» و «خَشْيَةَ تَكْذيبِ اهْلِ النِّفاقِ» <ref>كتاب سليم: ص ۲۰۰  - ۱۹۹.</ref>: «براى حذر از تكذيب اهل نفاق» و «انْ يُكَذِّبُونى» <ref>امالى الصدوق: ص ۲۹۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷ ۴۰.</ref>: «از ترس آنكه مرا تكذيب كنند« آمده است».
د. عکس العمل‌های پیامبرصلی الله علیه وآله با احساس شرّ مردم


جهت سوم: اتهام
اکنون نوبت آن است که عکس العمل پیامبرصلی الله علیه وآله را هنگام احساس چنین شری از جانب مردم ذکر کنیم. در روایاتی حالت درونی حضرت را مجسم می‌کند که فرمود: {{متن عربی|انَّهُ قَدْ نَزَلَ عَلَىَّ امْرٌ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref> «مسئله ای بر من نازل شده که که به خاطر آن به تنگ آمده‌ام».


به اين معنى كه بگويند: پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح كردن مسئله ولايت را بهانه ‏اى قرار داده تا خاندانش را بر ما مسلط كند و حكومت را از دست ديگران خارج سازد. اين نوع برخورد -  كه بوى جاهليت مى‏ دهد -  با سرعت بيشترى در اذهان عموم مردم جاى مى‏ گيرد و پذيرفته مى‏ شود.
یا پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: {{متن عربی|انَّ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى ارْسَلَنى الَيْكُمْ بِرِسالَةٍ وَ انّى ضِقْتُ بِها ذَرْعاً}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹ ح ۳.</ref> «خداوند تبارک و تعالی رساندن پیامی به شما را بر عهده من گذاشته است، و من برای انجام آن خود ا در فشار می‌بینم»، که منظور از این عبارت حالت و شرایطی است که از به تنگ آمدن و در تنگنا قرار گرفتن و راه‌ها را مسدود دیدن به کسی دست می‌دهد.


اين مسئله در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله با عبارات «انْ يَتَّهِمُونى» <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۶ ۳۹.</ref> : «از ترس آنكه مرا متهم كنند» ، و «انْ يَقُولُوا: جاءَ بِابْنِ عَمِّهِ» <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref>: «اينكه بگويند: پسر عموى خود را بر سر كار آورده» آمده است.
در روایتی دیگر تأثیر این انقلاب درونی را نشان می‌دهد و می‌گوید: {{متن عربی|فَبَكى النَّبِىّ صلى الله عليه وآله حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۷.</ref> «پیامبرصلی الله علیه وآله گریست به گونه ای که محاسن مبارکش از اشک خیس شد».


جهت چهارم: استهزاء و مسخره كردن
حدیثی دیگر انعکاس عملی این تأثیر را نشان می‌دهد و می‌گوید: {{متن عربی|كَرِهَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله انْ يُحَدِّثَ النّاسَ بِشَىْءٍ}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۹.</ref> «پیامبرصلی الله علیه وآله ترجیح داد که فعلاً در این باره برای مردم چیزی نگوید».


اين روش يكى از راه ‏هاى ديرينه منافقين در برخورد با مقام والاى پيامبرصلى الله عليه وآله بود، تا آنجا كه گاهى پشت سر حضرت با چشم و زبان خود اشاره ‏هاى مسخره ‏آميز مى‏ كردند، و يا براى حضرت لقبى نامناسب شايع مى‏ كردند مثل كلمه «اذُن» به معناى گوش كه ذكر خواهد شد. <ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۸۶  - ۷۹ .</ref>
قسمت دوم: {{متن قرآن|فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ}}


پيامبرصلى الله عليه وآله در كلام خود اين مسئله را با اين جمله ياد مى‏ كند: «لِعِلْمى بِحِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاسْلامِ» <ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref> : «به خاطر علمى كه درباره حيله ‏هاى مسخره كنندگان اسلام دارم» .
با روشن شدن عللی که باعث مراجعه پیامبرصلی الله علیه وآله به درگاه الهی درباره ابلاغ امر ولایت شد، نوبت آن است که به بررسی پاسخ الهی به این مراجعه و راهی که خداوند برای حل این مشکلات قرار داد، بپردازیم.


جهت پنجم: تفرقه
در اینجا آنچه در متون روایات در این باره آمده ذکر می‌کنیم، و تحلیل و نتیجه‌گیری صحیح آن را در پایان بحث‌های مربوط به آیه ذکر می‌نماییم:


به اين معنى كه با مطرح شدن ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، هر يک از مردم -  با كشش ‏ها و انحرافات درونى -  در اين باره برخوردى داشته باشند و به تفرقه بيفتند و در صدد اعمال نظر خود باشند.
وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله مشکلات را مطرح کرد و پیرو آن معذور داشتن خود را از ابلاغ این پیام در چنان شرایطی درخواست نمود، از طرف خداوند تأکید بر ابلاغ و عدم امکان الغای آن مطرح شد.


اين حقيقت نيز مسئله ‏اى قابل پيش‏ بينى بود، كه در روايت با چنين تعبيرى آمده است:
این پاسخ الهی در بعضی روایات به صورت مجمل ذکر شده و با عبارات {{متن عربی|وَعيدٌ مِنْ رَبّى»، «وَعيدٌ بَعْدَ وَعيدٍ}}،<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۶ ح ۲۵۸.</ref> {{متن عربی|تَهْديدٌ وَ وَعيدٌ}}،<ref>الیقین: ص ۳۷۳.</ref> {{متن عربی|تَهْديدٌ بَعْدَ وَعيدٍ}}<ref>امالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.</ref> آمده که منظور آمیزه ای از تهدید و وعده ناگوار است.


«فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ وَ اهْلِ الْنِّفاقِ وَ الشِّقاقِ انْ يَتَفَرَّقُوا»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود و اهل نفاق و شقاوت ترس آن داشت كه مبادا متفرق شوند» .
همین اجمال در روایتی چنین آمده است:{{متن عربی|اتاهُ جَبْرِئيلُ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱.</ref> «جبرئیل دستور منع و پیش‌گیری از عدم ابلاغ را آورد»، که به معنای هشدار نسبت عواقب انجام نشدن چنین ابلاغی و منع شدید از چنین فکر و تصمیمی است.


جهت ششم: اضطراب و طغيان
در روایات دیگری این تهدید و وعده ناگوار الهی صریحاً ذکر شده است. در بعضی از این موارد فقط نارضایتی خداوند و ناقص ماندن رسالت الهی و بی‌ارزش شدن عمل مطرح شده است. اصل آن در متن آیه است که می‌فرماید: {{متن قرآن|فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ}} یعنی خداوند رسالتی را بر دوش تو قرار داده و تو از آن شانه خالی کرده‌ای، یا به این معنی که اگر در ابلاغ ولایت کوتاهی کنی گویا نبوت خود را ناقص گذاشته‌ای.


منظور از آن يک درجه بالاتر از تفرقه فكرى است، و نوبتِ بر هم ريختن نظم و بعد از آن طغيان و بلوا و آشوب به راه انداختن عده‏ اى مى‏ شود. اين احتمال نيز درباره جامعه مسلمين وجود داشت و زمينه آن فراهم بود.
مورد دیگر در متن خطبه غدیر است که می‌فرماید: {{متن عربی|وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّه مِنّى الاّ انْ ابَلِّغَ …}}:<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref> «بعد از همه این مشکلات خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنکه ابلاغ کنم».


پيامبرصلى الله عليه وآله اين نكته را به صراحت مطرح كرد: «فَأَخْشى انْ يَضْطَرِبُوا»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref>: «مى ‏ترسم نظم را بر هم ريزند» ، و يا در روايت آمده است: «فَتَخَوَّفَ انْ يَطْغَوْا فى ذلِكَ عَلَيْهِ» <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref> : «پيامبرصلى الله عليه وآله ترس آن داشت كه در اين باره بر عليه او طغيان كنند» .
مورد دیگر روایتی است که آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: {{متن عربی|لَوْ لَمْ ابَلِّغْ ما امِرْتُ بِهِ مِنْ وِلايَتِكَ لَحَبِطَ عَمَلى}}:<ref>تفسیر البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲.</ref> «اگر ابلاغ نکنم آنچه مأمور به آنم از ولایت تو عمل من بی‌ارزش می‌شود».


جهت هفتم: بازگشت به جاهليت
در روایاتی هم این تهدید الهی در شدیدترین نوع آن یعنی عذاب و عقوبت الهی مطرح شده که می‌تواند نتیجه نرساندن رسالت و نارضایتی الهی باشد. در روایتی تعبیر {{متن عربی|عُقُوبَة اللَّه ايّاىَ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹ ح ۳.</ref> «عقوبت خدا نسبت به من» آمده است.


اين مسئله از مهم ‏ترين خطراتى بود كه جامعه مسلمين را تهديد مى‏ كرد و اين به دو علت بود: يكى آنكه فاصله چندانى با جاهليت گذشته نداشتند و بازگشت به آن مشكل نبود، و ديگر اينكه از ورودشان به اسلام هم دير زمانى نمى‏ گذشت و هنوز پايه ‏هاى اسلام در دل مردم آنچنان كه بايد مستحكم نشده بود.
در موردی دیگر می‌فرماید:{{متن عربی|فَاوْعَدَنى لاَبَلِّغُها اوْ لَيُعَذِّبُنى}}:<ref>کتاب سلیم: ص ۲۰۰–۱۹۹.</ref> «خدا مرا تهدید کرده که یا این پیام را ابلاغ نمایم یا مرا عذاب می‌نماید».


اين جهت را پيامبرصلى الله عليه وآله به چند تعبير ياد كردند: «انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلَيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷ ۴۰.</ref>: «قوم من به جاهليت قريب العهد هستند. من با آنان براى قبول دين جنگيده ‏ام و با اختيار يا اكراه در برابرم تسليم شده ‏اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم» ؟
در متن خطابه غدیر می‌فرماید:{{متن عربی|حَذَراً مِنْ انْ لا افْعَلَ فَتَحِلَّ بی مِنْهُ قارِعَةٌ لا يَدْفَعُها عَنّى احَدٌ وَ انْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ}}:<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.</ref> «از ترس اینکه مبادا انجام ندهم و عقوبت هلاک کننده ای از سوی خدا بر من فرود آید که احدی نتواند آن را از من دفع کند هر چند که حیله او عظیم باشد و دوستی او خالص باشد».


و يا فرمود: «انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بِالاسْلامِ»: «مردم تازه مسلمان شده‏ اند» ؛ و يا در روايت آمده: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَرْجِعُوا الى جاهِلِيَّةٍ» <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود ترسيد كه به جاهليت باز گردند» .
در حدیث دیگری از این هم شدیدتر مطرح می‌کند و می‌فرماید: {{متن عربی|فَهُوَ اهْوَنُ عَلَىَّ مِنْ انْ يُعاقِبَنِىَ الْعُقُوبَةَ الْمُوجِعَةَ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۹.</ref> «ابلاغ چنین پیامی برای من آسان‌تر است از اینکه خداوند با عقوبت دردناک در دنیا و آخرت مرا عذاب کند».


جهت هشتم: خطر جانى براى پيامبر و اميرالمؤمنين ‏عليهما السلام
===== فراز سوم: «وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» =====
چهار نکته مهم درباره این قسمت آیه باید در نظر گرفته شود:


اين خطر كه در بازگشت از تبوک سابقه داشت، و منافقين نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله را در راه بازگشت از جنگ تبوک و قتل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را هنگام استقبال از پيامبرصلى الله عليه وآله در همان جنگ كشيده بودند و اجرا هم كردند؛ ولى خداوند آن دو بزرگوار را حفظ كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۲۵۲  - ۱۸۵.</ref>
اولاً: دراین آیه به جای کلماتی از قبیل {{متن عربی|حفظ»، «وقى»، «صون}} از کلمه{{متن عربی|عصم}}استفاده شده است. این کلمات با آنکه مترادف هستند ولی از نظر معنای دقیق، هر یک ظرافت‌هایی دارند که استفاده از آنها را در مورد خاص خودشان مناسب تر می‌نماید.


در اين موقعيت هم به طور جدى در چنين فكرى بودند و از هنگامى كه متوجه جدى بودن مراسم غدير شدند سعى داشتند قبل از اعلان ولايت در غدير آن حضرت را به قتل برسانند<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ ۹۷.</ref>، و وقتى موقعيتى نيافتند باز هم دست برنداشتند تا در گردنه هَرشى در بازگشت از غدير نقشه خود را عملى كردند؛ ولى خداوند به پيامبرش خبر داد و او را از شر آنان نجات داد. <ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵ ۲۳۰ ۲۱۷ ۱۳۱ ۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.</ref>
فرق {{متن عربی|عصم}} با سایر الفاظی که به معنای حفظ کردن است، در جهت «منع» آن است.


اين خطر نيز به صراحت در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله آمده است كه فرمود: «اىْ رَبِّ، انّى اخافُ قُرَيْشاً وَ النّاسَ عَلى نَفْسى وَ عَلِىٍّ»<ref>اليقين: ص ۳۷۳.</ref>: «پروردگارا، من از قريش و مردم بر جان خود و على مى‏ ترسم» .
حفظ کردن در شرایط مختلفی قابل تصور است: گاهی کسی برای پیش‌گیری از خطرِ احتمالی اقدام به حفاظت از خود یا دیگری می‌نماید، که در این صورت «عصم» به کار نمی‌رود. این لفظ در جایی استفاده می‌شود که خطر فعلاً هست و وجود عینی آن احساس می‌شود، و به عنوان دفاع و مقابله با آن خطر اقدام به حفظ می‌شود؛ و در واقع از برخورد خطر با شخص یا شیئ مورد نظر ممانعت می‌شود.


ج. ريشه‏ هاى نامساعد بودن شرايط
بنابراین جمله {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} یعنی: ای پیامبر، خداوند تو را از همه خطراتی که خود را در معرض آن می‌بینی و حقیقتاً وجود دارد، حفظ خواهد کرد.


اكنون با مرورى بر روايات مربوط به آيه «بَلِّغْ» ، آنچه به عنوان ريشه و علت اين جو فكرى نامساعد در جامعه مسلمين مى‏ توانست باشد، ذكر مى‏ كنيم:
ثانیاً: وقتی خداوند ضمانت حفظ کسی را نماید، این ید قدرت اوست که هر احتمال خطری را از بین می‌برد و اطمینان قلبی صد در صد ایجاد می‌کند.


'''۱. نفاق'''
درباره این ضمانت الهی، امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: {{متن عربی|ضَمِنَ لَهُ عِصْمَتَهُ مِنْهُمْ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.</ref> «خداوند برای پیامبرصلی الله علیه وآله حفظ او از شر آنان را ضمانت فرمود» و امام رضاعلیه السلام می‌فرماید:{{متن عربی|ازالَ كُلَّ تَقِيَّةٍ بِضِمانِ اللَّه عَزَّ وَجَلَّ}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۵۳ ح ۲۳۴.</ref> «هر تقیه ای را با ضمانت الهی از میان برداشت»


دورويى و نفاق در سال‏ هاى آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله به اعلاترين درجه در جامعه مسلمين وجود داشت، چرا كه بسيارى از آنان كه مسلمان مى‏ شدند در قلوبشان ايمان وجود نداشت و فقط به زبان اقرار مى ‏كردند. اسلام آوردن بسيارى از مردم يا به طمع اوج گيرى اين دين الهى در آينده بود كه روز به روز آثار آن را مى ‏ديدند، و يا از ترس شمشير و قتل بود، و يا براى رسوا نشدن همرنگ جماعت مى‏ شدند. <ref>دلائل الامامة: ص ۵۱۶ . بحار الانوار: ج ۵۲ ص ۸۶ .</ref>
ثالثاً: این ضمانت در محدوده اجرای برنامه غدیر و اعلان رسمی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ یعنی نگرانی پیامبرصلی الله علیه وآله از این بود که با مشکلات موجود نتواند این اتمام حجت بزرگ و ابلاغ عظیم را به مرحله عمل برساند، و خداوند با این ضمانتِ حفظ زمینه را برای اعلان ولایت آماده کرد؛ بنابراین اگر تا رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله یا بعد از آن این نگرانی‌ها دوباره به میان آمده و گاهی به مرحله عمل هم رسیده است، این منافاتی با آیه ندارد.


اكنون انبوهى از منافقين در ميان جمعيت حاضر در غدير وجود داشتند، كه احتمال مى‏ رفت با كوچک‏ ترين تغيير شرايط بتوانند اوضاع را در دست بگيرند و بلوايى بپا كنند، زيرا همينان قبلاً نيز در برابر اقدامات پيامبرصلى الله عليه وآله دست به كارشكنى‏ هاى بسيارى زده بودند.
رابعاً: ضمانت خداوند درباره مشکل عمومی این ابلاغ است، و ربطی به قلوب مردم و رفتار آنان ندارد؛ بنابراین گفتگوها و کارهایی که مخفیانه بین آنان رد و بدل شده - بدون آنکه بتواند خللی به برنامه غدیر وارد کند - از این ضمانت خارج است.


اين خطر جدى در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به اين تعابير آمده است: «خَشْيَةَ طَعْنِ اهْلِ النِّفاقِ» <ref>كتاب سليم: ص ۲۰۰  - ۱۹۹.</ref>: «از ترس اهل نفاق» ، «لِعِلْمى بِكَثْرَةِ الْمُنافِقينَ» <ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref>: «به خاطر آگاهى من از زياد بودن تعداد منافقين» . در احاديث مربوط به آيه نيز مى‏ فرمايد: «خَشِىَ مِنْ اهْلِ النِّفاقِ وَ الشِّقاقِ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref> : «از اهل نفاق و شقاوت ترسيد» ، و يا مى‏ فرمايد: «امَرَهُ بِتَرْكِ الْحَفْلِ بِاهْلِ الزَّيْغِ وَ النِّفاقِ» : «خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد كه با اهل كج روى و دورويى همنشينى نكند»<ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.</ref>، و يا در حديثى آمده: «فَضاقَ النَّبِىّ ‏صلى الله عليه وآله بِذلِكَ ذَرْعاً لِمَعْرِفَتِهِ بِفَسادِ قُلُوبِهِمْ» <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۱۵ ح ۱۵۱.</ref>: «با در نظر آوردن اين مطلب دنيا بر پيامبرصلى الله عليه وآله تنگ آمد، چرا كه از فساد قلوب آنان اطلاع داشت» .
باید گفت: اصولاً چنین مسایلی نیاز به ضمانت ندارد، زیرا خللی به این ابلاغ وارد نمی‌کند.


۲. دشمنى با على ‏عليه السلام
با توجه به چهار نکته فوق، نوبت آن است که این فراز آیه را در سه بخش مورد بررسی قرار دهیم:


كينه‏توزى نسبت به على‏عليه السلام از ريشه‏ هاى اساسى در مخالفت با مسئله ولايت بود. اين دشمنى در افراد ولدالزنا و ولد حيض و بسيارى از منافقين ذاتى بود <ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: به ج ۲ ص ۲۴۹  - ۲۴۵.</ref>، و عده بسيارى هم بودند كه در جنگ‏ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله پدران و برادران و ساير فاميلشان به دست اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به قتل رسيده بودند و يا به دست آن حضرت ضربتى خورده يا اسير شده و يا مورد مجازاتى قرار گرفته بودند.
۱. حفظ از چه کسی و چه چیزی؟


اكنون همه اين افراد مى‏ بايست در برابر منبر غدير زانو مى ‏زدند و مى ‏شنيدند كه صاحب اختيارشان پس از پيامبرصلى الله عليه وآله همين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است، و پيداست كه تحمل چنين مقامى درباره آن حضرت براى چنين كسانى بسيار سنگين بود.
آنچه در بیان نگرانی‌های پیامبرصلی الله علیه وآله ذکر شد مورد ضمانت الهی است، که در آیه به شکل مطلق مطرح شده و حفظ از مردم ذکر گردیده است. حفظ از منافقین، قریش، اصحاب، و به تعبیری اکثریت مردم که در آیه با تعبیر «ناس» آمده است.


پيامبرصلى الله عليه وآله اين ريشه اساسى را به طور جدى در نظر داشت و متن حديث درباره آن چنين مى‏ گويد: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَتَفَرَّقُوا لِما عَرَفَ مِنْ عَداوَتِهِمْ وَ لِما تَنْطَوى عَلَيْهِ انْفُسُهُمْ لِعَلِىّ ‏عليه السلام مِنَ الْعَداوَةِ وَ الْبَغْضاءِ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۷.</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله از قوم خود ترسيد كه متفرق شوند، به خاطر عداوتى كه از آنان سراغ داشت، و به خاطر دشمنى و كينه ‏اى كه نسبت به على‏ عليه السلام داشتند» .
حفظ از مخالفت و تکذیب و اتهام و استهزاء علنیِ مردم، و در کنار آن حفظِ جامعه از تفرقه و اضطراب و طغیان و بازگشت علنی به جاهلیت، و در رأس همه حفظِ جان پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام تا برگزاری کامل مراسم سه روزه غدیر؛ مواردی است که در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان مشکلات بر سر راه این ابلاغ مطرح شده بود، و خداوند حفظ و حراست از همه را ضمانت فرمود.


۳. تازه مسلمان بودن و نزديكى به جاهليت
در یک جمله می‌توان گفت: خداوند از شر هر کسی و از هر خطری که به عنوان مانع بر سر راه این اتمام حجت مطرح بوده، حفظ را ضمانت فرموده در حدی که بدون هیچ دغدغه ای راه آن هموار باشد.
 
اين يک امر طبيعى است كه هركس تازه متوجه اشتباه خود شده و از فكرى دست برداشته و گرايش جديدى پيدا كرده، زمانى لازم دارد تا آخرين بقاياى گذشته را از جان و تن خويش بزدايد، و در عمق و جوانب راه نو پرورده شود.
 
در چنين موقعيتى نوسانات وارده قبل از پخته شدن فكر، ممكن است باعث بازگشت به گذشته و دست برداشتن از اعتقاد جديد شود. شكى نيست كه فاصله آن روز اسلام با اولين اعلان خروج از جاهليت ۲۳ سال بيشتر نبود. چه بسيار بودند كسانى كه فاصله آنان با جاهليت به ده سال اخير پس از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله باز مى‏گشت. عده‏اى از آنان با جاهليت يک سال بيشتر فاصله نداشتند و از فتح مكه مسلمانى را آغاز كرده بودند.
 
درباره چنين جمعيتى كه هنوز با افكار و تعصبات جاهلى دست و پنجه نرم مى‏ كردند و هنوز ريشه‏ هاى اعتقادى اسلام را به خوبى درنيافته بودند، راه بازگشت به جاهليت چندان دشوار نبود، به خصوص آنكه يادآورى خاطره‏ هاى جنگ‏ هاى بدر و احد و خندق و خيبر و فتح مكه نيز عوامل آماده ‏اى براى تحريک آنان بود.
 
اين نكته جدى نيز در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان يكى از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنين تعبير فرمود: «انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلِيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷.</ref>: «سابقه قوم من با جاهليت نزديک است. من با آنان براى قبول دين به اختيار يا با كراهت جنگيده ‏ام تا آنكه در برابر من تسليم شده ‏اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان ديگرى را حاكم كنم» ؟
 
در حديث ديگرى تازه مسلمان بودن آنان را مطرح مى ‏كند و مى‏ فرمايد: «انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بالاسْلامِ فَاخْشى انْ يَضْطَرِبُوا»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref>: «سابقه مردم با اسلام نزديک است، مى‏ ترسم به اضطراب بيفتند» .
 
در حديث ديگر از اين احساس چنين تعبير شده است: «كَرِهَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله انْ يَتَّهِمُوهُ لانَّهُمْ كانُوا حَديثى عَهْدٍ بِجاهِلِيَّةٍ»<ref>امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۰.</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله ترسيد او را متهم كنند چرا كه به جاهليت نزديک بودند» ، و يا چنين آمده است: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله انْ يَرْجِعُوا جاهِلِيَّةً»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ .</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله ترسيد مردم به اعتقاد جاهليت بازگردند» .
 
۴. كمى متقين
 
يكى از ريشه ‏هاى اساسى در مسئله ولايت، كه بعد از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله خيلى زود خود را نشان داد، كمبود تقوى و مراعات نكردن حضور خداوند بود. مردمى كه خدا را در نظر نگيرند، خيلى راحت با تغيير شرايط دست از اعتقاد خود بر مى‏ دارند و هيچ ترس و واهمه ‏اى هم به خود راه نمى‏ دهند.
 
آنچه به معناى تقواى بازدارنده از انحراف است در آن مردم وجود نداشت، و جاى خالى اين ريشه اصيل اسلام به هر بهانه ‏اى مى ‏توانست زمينه فاصله گرفتن مردم از دين را آماده سازد.
 
اين همان چيزى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله خوف آن را داشت و درباره آن چنين تعبير فرمود: «وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ»<ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۰ بخش ۲.</ref>: «اى مردم! از جبرئيل خواستم كه درباره ابلاغ اين پيام به شما مرا معذور بدارد به خاطر آنكه از كمى متقين خبر دارم» .
 
د. عكس العمل‏ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله با احساس شرّ مردم
 
اكنون نوبت آن است كه عكس ‏العمل پيامبرصلى الله عليه وآله را هنگام احساس چنين شرى از جانب مردم ذكر كنيم. در رواياتى حالت درونى حضرت را مجسم مى‏ كند كه فرمود: «انَّهُ قَدْ نَزَلَ عَلَىَّ امْرٌ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً» <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref>: «مسئله‏ اى بر من نازل شده كه كه به خاطر آن به تنگ آمده ‏ام» .
 
يا پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «انَّ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى ارْسَلَنى الَيْكُمْ بِرِسالَةٍ وَ انّى ضِقْتُ بِها ذَرْعاً»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹ ح ۳.</ref>: «خداوند تبارک و تعالى رساندن پيامى به شما را بر عهده من گذاشته است، و من براى انجام آن خود ا در فشار مى ‏بينم» ، كه منظور از اين عبارت حالت و شرايطى است كه از به تنگ آمدن و در تنگنا قرار گرفتن و راه ‏ها را مسدود ديدن به كسى دست مى‏ دهد.
 
در روايتى ديگر تأثير اين انقلاب درونى را نشان مى‏ دهد و مى‏ گويد: «فَبَكى النَّبِىّ‏ صلى الله عليه وآله حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷.</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله گريست به گونه ‏اى كه محاسن مباركش از اشک خيس شد» .
 
حديثى ديگر انعكاس عملى اين تأثير را نشان مى‏ دهد و مى‏ گويد: «كَرِهَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله انْ يُحَدِّثَ النّاسَ بِشَىْ‏ءٍ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۹.</ref>: «پيامبرصلى الله عليه وآله ترجيح داد كه فعلاً در اين باره براى مردم چيزى نگويد» .
 
قسمت دوم: «فما بلَّغت رسالته»
 
با روشن شدن عللى كه باعث مراجعه پيامبرصلى الله عليه وآله به درگاه الهى درباره ابلاغ امر ولايت شد، نوبت آن است كه به بررسى پاسخ الهى به اين مراجعه و راهى كه خداوند براى حل اين مشكلات قرار داد، بپردازيم.
 
در اينجا آنچه در متون روايات در اين باره آمده ذكر مى‏ كنيم، و تحليل و نتيجه گيرى صحيح آن را در پايان بحث‏ هاى مربوط به آيه ذكر مى‏ نماييم:
 
وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله مشكلات را مطرح كرد و پيرو آن معذور داشتن خود را از ابلاغ اين پيام در چنان شرايطى درخواست نمود، از طرف خداوند تأكيد بر ابلاغ و عدم امكان الغاى آن مطرح شد.
 
اين پاسخ الهى در بعضى روايات به صورت مجمل ذكر شده و با عبارات «وَعيدٌ مِنْ رَبّى» ، «وَعيدٌ بَعْدَ وَعيدٍ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۶ ح ۲۵۸.</ref> ، «تَهْديدٌ وَ وَعيدٌ»<ref>اليقين: ص ۳۷۳.</ref> ، «تَهْديدٌ بَعْدَ وَعيدٍ»<ref>امالى الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.</ref> آمده كه منظور آميزه ‏اى از تهديد و وعده ناگوار است.
 
همين اجمال در روايتى چنين آمده است: «اتاهُ جَبْرِئيلُ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ .</ref> : «جبرئيل دستور منع و پيش گيرى از عدم ابلاغ را آورد» ، كه به معناى هشدار نسبت عواقب انجام نشدن چنين ابلاغى و منع شديد از چنين فكر و تصميمى است.
 
در روايات ديگرى اين تهديد و وعده ناگوار الهى صريحاً ذكر شده است. در بعضى از اين موارد فقط نارضايتى خداوند و ناقص ماندن رسالت الهى و بى‏ ارزش شدن عمل مطرح شده است. اصل آن در متن آيه است كه مى ‏فرمايد: «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» ، يعنى خداوند رسالتى را بر دوش تو قرار داده و تو از آن شانه خالى كرده ‏اى، و يا به اين معنى كه اگر در ابلاغ ولايت كوتاهى كنى گويا نبوت خود را ناقص گذاشته‏ اى.
 
مورد ديگر در متن خطبه غدير است كه مى‏ فرمايد: «وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّه مِنّى الاّ انْ ابَلِّغَ ...»<ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref> : «بعد از همه اين مشكلات خدا از من راضى نمى ‏شود مگر آنكه ابلاغ كنم» .
 
مورد ديگر روايتى است كه آن حضرت خطاب به اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏ فرمايد: «لَوْ لَمْ ابَلِّغْ ما امِرْتُ بِهِ مِنْ وِلايَتِكَ لَحَبِطَ عَمَلى»<ref>تفسير البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲.</ref> : «اگر ابلاغ نكنم آنچه مأمور به آنم از ولايت تو عمل من بى‏ ارزش مى ‏شود» .
 
در رواياتى هم اين تهديد الهى در شديدترين نوع آن يعنى عذاب و عقوبت الهى مطرح شده كه مى ‏تواند نتيجه نرساندن رسالت و نارضايتى الهى باشد. در روايتى تعبير «عُقُوبَة اللَّه ايّاىَ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹ ح ۳.</ref> : «عقوبت خدا نسبت به من» آمده است.
 
در موردى ديگر مى‏ فرمايد: «فَاوْعَدَنى لاَبَلِّغُها اوْ لَيُعَذِّبُنى»<ref>كتاب سليم: ص ۲۰۰  - ۱۹۹.</ref>: «خدا مرا تهديد كرده كه يا اين پيام را ابلاغ نمايم و يا مرا عذاب مى ‏نمايد» .
 
در متن خطابه غدير مى‏ فرمايد: «حَذَراً مِنْ انْ لا افْعَلَ فَتَحِلَّ بی مِنْهُ قارِعَةٌ لا يَدْفَعُها عَنّى احَدٌ وَ انْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ»<ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۸ بخش ۲.</ref>: «از ترس اينكه مبادا انجام ندهم و عقوبت هلاک كننده‏ اى از سوى خدا بر من فرود آيد كه احدى نتواند آن را از من دفع كند هر چند كه حيله او عظيم باشد و دوستى او خالص باشد» .
 
در حديث ديگرى از اين هم شديدتر مطرح مى‏ كند و مى‏ فرمايد: «فَهُوَ اهْوَنُ عَلَىَّ مِنْ انْ يُعاقِبَنِىَ الْعُقُوبَةَ الْمُوجِعَةَ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۹.</ref>: «ابلاغ چنين پيامى براى من آسان‏ تر است از اينكه خداوند با عقوبت دردناک در دنيا و آخرت مرا عذاب كند» .
 
فراز سوم: «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»
 
چهار نكته مهم درباره اين قسمت آيه بايد در نظر گرفته شود:
 
اولاً: دراين آيه به جاى كلماتى از قبيل «حفظ» ، «وقى» ، «صون» ، از كلمه «عصم» استفاده شده است. اين كلمات با آنكه مترادف هستند ولى از نظر معناى دقيق، هر يک ظرافت‏ هايى دارند كه استفاده از آنها را در مورد خاص خودشان مناسب‏ تر مى ‏نمايد.
 
فرق «عصم» با ساير الفاظى كه به معناى حفظ كردن است، در جهت «منع» آن است.
 
حفظ كردن در شرايط مختلفى قابل تصور است: گاهى كسى براى پيش گيرى از خطرِ احتمالى اقدام به حفاظت از خود يا ديگرى مى‏ نمايد، كه در اين صورت «عصم» به كار نمى ‏رود. اين لفظ در جايى استفاده مى‏ شود كه خطر فعلاً هست و وجود عينى آن احساس مى‏ شود، و به عنوان دفاع و مقابله با آن خطر اقدام به حفظ مى ‏شود؛ و در واقع از برخورد خطر با شخص يا شيئ مورد نظر ممانعت مى‏ شود.
 
بنابراين جمله «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» يعنى: اى پيامبر، خداوند تو را از همه خطراتى كه خود را در معرض آن مى‏ بينى و حقيقتاً وجود دارد، حفظ خواهد كرد.
 
ثانياً: وقتى خداوند ضمانت حفظ كسى را نمايد، اين يد قدرت اوست كه هر احتمال خطرى را از بين مى‏ برد و اطمينان قلبى صد در صد ايجاد مى‏ كند.
 
درباره اين ضمانت الهى، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: «ضَمِنَ لَهُ عِصْمَتَهُ مِنْهُمْ»<ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.</ref> : «خداوند براى پيامبرصلى الله عليه وآله حفظ او از شر آنان را ضمانت فرمود» ، و امام رضاعليه السلام مى‏ فرمايد: «ازالَ كُلَّ تَقِيَّةٍ بِضِمانِ اللَّه عَزَّ وَجَلَّ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۵۳ ح ۲۳۴.</ref>: «هر تقيه‏ اى را با ضمانت الهى از ميان برداشت» .
 
ثالثاً: اين ضمانت در محدوده اجراى برنامه غدير و اعلان رسمى ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است. يعنى نگرانى پيامبرصلى الله عليه وآله از اين بود كه با مشكلات موجود نتواند اين اتمام حجت بزرگ و ابلاغ عظيم را به مرحله عمل برساند، و خداوند با اين ضمانتِ حفظ زمينه را براى اعلان ولايت آماده كرد. بنابراين اگر تا رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله و يا بعد از آن اين نگرانى‏ ها دوباره به ميان آمده و گاهى به مرحله عمل هم رسيده است، اين منافاتى با آيه ندارد.
 
رابعاً: ضمانت خداوند درباره مشكل عمومى اين ابلاغ است، و ربطى به قلوب مردم و رفتار آنان ندارد. بنابراين گفتگوها و كارهايى كه مخفيانه بين آنان رد و بدل شده -  بدون آنكه بتواند خللى به برنامه غدير وارد كند -  از اين ضمانت خارج است.
 
بايد گفت: اصولاً چنين مسايلى نياز به ضمانت ندارد، زيرا خللى به اين ابلاغ وارد نمى‏ كند.
 
با توجه به چهار نكته فوق، نوبت آن است كه اين فراز آيه را در سه بخش مورد بررسى قرار دهيم:
 
۱. حفظ از چه كسى و چه چيزى؟
 
آنچه در بيان نگرانى‏ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله ذكر شد مورد ضمانت الهى است، كه در آيه به شكل مطلق مطرح شده و حفظ از مردم ذكر گرديده است. حفظ از منافقين، قريش، اصحاب، و به تعبيرى اكثريت مردم كه در آيه با تعبير «ناس» آمده است.
 
حفظ از مخالفت و تكذيب و اتهام و استهزاء علنىِ مردم، و در كنار آن حفظِ جامعه از تفرقه و اضطراب و طغيان و بازگشت علنى به جاهليت، و در رأس همه حفظِ جان پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليهما السلام تا برگزارى كامل مراسم سه روزه غدير؛ مواردى است كه در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان مشكلات بر سر راه اين ابلاغ مطرح شده بود، و خداوند حفظ و حراست از همه را ضمانت فرمود.
 
در يک جمله مى ‏توان گفت: خداوند از شر هر كسى و از هر خطرى كه به عنوان مانع بر سر راه اين اتمام حجت مطرح بوده، حفظ را ضمانت فرموده در حدى كه بدون هيچ دغدغه ‏اى راه آن هموار باشد.


۲. درخواست حفظ
۲. درخواست حفظ


يكى از نكات قابل توجه اين است كه وقتى عذر پيامبرصلى الله عليه وآله درباره ابلاغ اين پيام پذيرفته نشد، آن حضرت درخواست عصمت از خداوند نمود، و اين ضمانت حفظ در واقع پاسخ به خواسته حضرت بود. اين مطلب در سه روايت با جزئياتش منعكس است:
یکی از نکات قابل توجه این است که وقتی عذر پیامبرصلی الله علیه وآله درباره ابلاغ این پیام پذیرفته نشد، آن حضرت درخواست عصمت از خداوند نمود، و این ضمانت حفظ در واقع پاسخ به خواسته حضرت بود. این مطلب در سه روایت با جزئیاتش منعکس است:


در روايت حذيفه چنين است: «فَقُلْتُ لِصاحِبى جَبْرَئيلَ: يا خَليلى، انَّ قُرَيْشاً قالُوا لى كَذا وَ كَذا ! فَاتَى الْخَبَرُ مِنْ رَبّى فَقالَ: وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۷.</ref>: «به جبرئيل اين اظهار نگرانى را كردم كه قريش مطالبى به من گفته‏ اند! از جانب خدا برايم خبر آمد كه خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند» .
در روایت حذیفه چنین است: {{متن عربی|فَقُلْتُ لِصاحِبى جَبْرَئيلَ: يا خَليلى، انَّ قُرَيْشاً قالُوا لى كَذا وَ كَذا! فَاتَى الْخَبَرُ مِنْ رَبّى فَقالَ}}: {{متن قرآن|وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۷.</ref> «به جبرئیل این اظهار نگرانی را کردم که قریش مطالبی به من گفته‌اند! از جانب خدا برایم خبر آمد که خدا تو را از شر مردم حفظ می‌کند».


در حديث ديگرى فقط به سه مرحله ‏اى بودن نزول آيه اشاره شده است كه بار اول جبرئيل نازل شد و قسمت اول آيه را آورد. وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله اظهار نگرانى فرمود قسمت دوم آيه هم نازل شد، و اين بار كه حضرت نگرانى خود را اعلام كرد مى‏ گويد: «فَعَرَجَ جَبْرَئيلُ وَ نَزَلَ عَلَيْهِ فِى الْيَوْمِ الثّالِثِ وَ كانَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله بِمَوْضِعٍ يُقالُ لَهُ «غَديرَ خُمٍّ» ، فَقالَ لَهُ: يا رَسُولُ اللَّه، قالَ اللَّه تَعالى: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ ...» : «جبرئيل بالا رفت و روز سوم بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد در حالى كه آن حضرت در غدير خم بود و قسمت سوم آيه (وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ) را هم نازل كرد. <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref>
در حدیث دیگری فقط به سه مرحله ای بودن نزول آیه اشاره شده است که بار اول جبرئیل نازل شد و قسمت اول آیه را آورد. وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله اظهار نگرانی فرمود قسمت دوم آیه هم نازل شد، و این بار که حضرت نگرانی خود را اعلام کرد می‌گوید:{{متن عربی|فَعَرَجَ جَبْرَئيلُ وَ نَزَلَ عَلَيْهِ فِى الْيَوْمِ الثّالِثِ وَ كانَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله بِمَوْضِعٍ يُقالُ لَهُ «غَديرَ خُمٍّ»، فَقالَ لَهُ: يا رَسُولُ اللَّه، قالَ اللَّه تَعالى}}: {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ …}}: «جبرئیل بالا رفت و روز سوم بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد در حالی که آن حضرت در غدیر خم بود و قسمت سوم آیه{{متن قرآن|وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}}را هم نازل کرد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref>


در حديث ديگر جزئيات اين درخواستِ حفظ و پاسخ الهى مفصل‏ تر آمده است:
در حدیث دیگر جزئیات این درخواستِ حفظ و پاسخ الهی مفصل تر آمده است:


... وَ سَأَلَ جَبْرَئيلُ انْ يَسْأَلَ رَبَّهُ الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ انْتَظَرَ انْ يَأْتِيَهُ جَبْرَئيلُ بِالْعِصْمَةِ مِنَ النّاسِ عَنِ اللَّه جَلَّ اسْمُهُ. فَأَخَّرَ ذلِكَ ... . فَأَتاهُ جَبْرَئيلُ وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ مِنَ اللَّه جَلَّ جَلالُهُ بِالَّذى ارادَ؛ حَتّى بَلَغَ كُراعَ الْغُمَيْمِ فَأَتاهُ جَبْرَئيلُ وَ امَرَهُ بِالَّذى اتاهُ فيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّه وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ.
{{متن عربی|... وَ سَأَلَ جَبْرَئيلُ انْ يَسْأَلَ رَبَّهُ الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ انْتَظَرَ انْ يَأْتِيَهُ جَبْرَئيلُ بِالْعِصْمَةِ مِنَ النّاسِ عَنِ اللَّه جَلَّ اسْمُهُ. فَأَخَّرَ ذلِكَ . فَأَتاهُ جَبْرَئيلُ وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ مِنَ اللَّه جَلَّ جَلالُهُ بِالَّذى ارادَ؛ حَتّى بَلَغَ كُراعَ الْغُمَيْمِ فَأَتاهُ جَبْرَئيلُ وَ امَرَهُ بِالَّذى اتاهُ فيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّه وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ.
فَقالَ: يا جَبْرَئيلُ، انّى اخْشى قَوْمى …. فَسَأَلَ جَبْرَئيلُ كَما سَأَلَ بِنُزُولِ آيَةِ الْعِصْمَةِ، فَأَخَّرَهُ ذلِكَ فَرَحِلَ. فَلَمّا بَلَغَ غَديرَ خُمٍّ اتاهُ جَبْرَئيلُ عَلى خَمسِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهارِ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ وَ الْعِصْمَةِ مِنَ النّاسِ.}}<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۸–۱۷۷.</ref>


فَقالَ: يا جَبْرَئيلُ، انّى اخْشى قَوْمى ... . فَسَأَلَ جَبْرَئيلُ كَما سَأَلَ بِنُزُولِ آيَةِ الْعِصْمَةِ، فَأَخَّرَهُ ذلِكَ فَرَحِلَ. فَلَمّا بَلَغَ غَديرَ خُمٍّ اتاهُ جَبْرَئيلُ عَلى خَمسِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهارِ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ وَ الْعِصْمَةِ مِنَ النّاسِ. <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱ . عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۷۸  - ۱۷۷.</ref>
پیامبرصلی الله علیه وآله از جبرئیل درخواست کرد که حفظ از مردم را از خدا بخواهد، و منتظر ماند تا جبرئیل خبر این حفظ از مردم را از طرف خدا بیاورد، ولی این مسئله تأخیر پیدا کرد …، تا آنکه بار دیگر جبرئیل نازل شد، ولی از طرف خداوند جل جلاله حفظ درباره آنچه می‌خواست را نیاورد. تا آنکه به کُراعُ الْغُمَیْم رسید و در آنجا دوباره جبرئیل آمد و همان دستوری که از طرف خدا آورده بود دوباره تکرار کرد ولی خبر حفظ را نیاورد.


پيامبرصلى الله عليه وآله از جبرئيل درخواست كرد كه حفظ از مردم را از خدا بخواهد، و منتظر ماند تا جبرئيل خبر اين حفظ از مردم را از طرف خدا بياورد، ولى اين مسئله تأخير پيدا كرد ... ، تا آنكه بار ديگر جبرئيل نازل شد، ولى از طرف خداوند جل جلاله حفظ درباره آنچه مى‏ خواست را نياورد. تا آنكه به كُراعُ الْغُمَيْم رسيد و در آنجا دوباره جبرئيل آمد و همان دستورى كه از طرف خدا آورده بود دوباره تكرار كرد ولى خبر حفظ را نياورد.
حضرت فرمود: «ای جبرئیل، من از قوم خود ترس دارم …» و بار دیگر از جبرئیل نازل شدن آیه درباره حفظ را طلب کرد و به همین جهت کار ابلاغ را به تأخیر انداخت و از آنجا هم حرکت کرد. به غدیر خم که رسید پنج ساعت از روز گذشته جبرئیل با تأکید بر ابلاغ پیام و منع از ترک آن به همراه خبر حفظ از مردم نازل شد.


حضرت فرمود: «اى جبرئيل، من از قوم خود ترس دارم ...» و بار ديگر از جبرئيل نازل شدن آيه درباره حفظ را طلب كرد و به همين جهت كار ابلاغ را به تأخير انداخت و از آنجا هم حركت كرد. به غدير خم كه رسيد پنج ساعت از روز گذشته جبرئيل با تأكيد بر ابلاغ پيام و منع از ترک آن به همراه خبر حفظ از مردم نازل شد.
۳. عکس العمل پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از ضمانت حفظ


۳. عكس ‏العمل پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از ضمانت حفظ
پس از اینکه با ضمانت الهی همه نگرانی‌ها از میان رفت، پیامبرصلی الله علیه وآله برای هوشیاری مردم جملات مهمی بر زبان مبارک جاری کرد که حاکی از تصمیم قاطع و جدی بر ابلاغ ولایت بود.


پس از اينكه با ضمانت الهى همه نگرانى‏ ها از ميان رفت، پيامبرصلى الله عليه وآله براى هوشيارى مردم جملات مهمى بر زبان مبارک جارى كرد كه حاكى از تصميم قاطع و جدى بر ابلاغ ولايت بود.
از جمله فرمود:{{متن عربی|لاَمْضِيَنَّ امْرَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۹.</ref> «حتماً امر خدای عزوجل را به مرحله اجرا خواهم گذاشت». و نیز فرمود: {{متن عربی|اؤَدّى ما اوْحى الَىَّ رَبّى}}:<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref> «ادا می‌کنم آنچه پروردگارم بر من وحی کرده است».


از جمله فرمود: «لاَمْضِيَنَّ امْرَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۹.</ref>: «حتماً امر خداى عزوجل را به مرحله اجرا خواهم گذاشت» . و نيز فرمود: «اؤَدّى ما اوْحى الَىَّ رَبّى»<ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref> : «ادا مى ‏كنم آنچه پروردگارم بر من وحى كرده است» .
آن حضرت برای آنکه بفهماند دیگر هیچ ترسی از هیچ چیزی وجود ندارد فرمود: {{متن عربی|الا وَ انّى غَيْرَ هائِبٍ لِقَوْمٍ وَ لا مُحابٍ لِقَرابَتى}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref> «بدانید که من از هیچ گروهی ترس ندارم و به خاطر فامیلم خود را به گناه نمی‌اندازم».


آن حضرت براى آنكه بفهماند ديگر هيچ ترسى از هيچ چيزى وجود ندارد فرمود: «الا وَ انّى غَيْرَ هائِبٍ لِقَوْمٍ وَ لا مُحابٍ لِقَرابَتى»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.</ref> : «بدانيد كه من از هيچ گروهى ترس ندارم و به خاطر فاميلم خود را به گناه نمى‏ اندازم» .
از سوی دیگر برای آنکه فوری بودن این دستور را به همه نشان دهد فرمود: {{متن عربی|انيخُوا ناقَتى، فَوَاللَّه ما ابْرَحُ مِنْ هذَا الْمَكانِ حَتّى ابْلُغَ رِسالَةَ رَبّى}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref> «شتر مرا بخوابانید، که به خدا قسم از این مکان حرکت نخواهم کرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمایم».


از سوى ديگر براى آنكه فورى بودن اين دستور را به همه نشان دهد فرمود: «انيخُوا ناقَتى، فَوَاللَّه ما ابْرَحُ مِنْ هذَا الْمَكانِ حَتّى ابْلُغَ رِسالَةَ رَبّى»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.</ref> : «شتر مرا بخوابانيد، كه به خدا قسم از اين مكان حركت نخواهم كرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمايم» .
همچنین برای آنکه این اعلان را عمومی کند فرمود: {{متن عربی|ايُّهَا النّاسِ اجيبُوا داعِىَ اللَّه، انَا رَسُولُ اللَّه}}:<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۲ ۵۱.</ref> «ای مردم دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم».


همچنين براى آنكه اين اعلان را عمومى كند فرمود: «ايُّهَا النّاسِ اجيبُوا داعِىَ اللَّه، انَا رَسُولُ اللَّه»<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۵۲ ۵۱ .</ref> : »اى مردم دعوت كننده خدا را اجابت كنيد كه من پيام ‏آور خدايم» .
در پی این اعلام دستور داد کسانی را که برای فرار از این برنامه عظیم پیشاپیش از غدیر خم عبور کرده بودند بازگردانند و همه برای بلندترین خطابه پیامبرصلی الله علیه وآله درباره مهم‌ترین رسالت آن حضرت آماده شوند.


در پى اين اعلام دستور داد كسانى را كه براى فرار از اين برنامه عظيم پيشاپيش از غدير خم عبور كرده بودند بازگردانند و همه براى بلندترين خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره مهم ‏ترين رسالت آن حضرت آماده شوند.
در سایه همین ضمانت حفظ الهی بود که با حضور آن همه منافق و توطئه‌گر، خطابه یک ساعته پیامبرصلی الله علیه وآله در کمال آرامش ایراد شد<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۶۰–۱۳۵.</ref> و در بین سخنرانی بدون آنکه نظم مجلس برهم ریزد، آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را بر سر دست بلند کرد و معرفی نمود<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۹ ۱۱۱؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۴۷؛ کتاب سلیم: ص ۴۰۹ ح ۵۵.</ref> و در اواخر خطبه از مردم بیعت لسانی گرفت و مطالب مفصلی را کلمه کلمه فرمود و مردم تکرار کردند و بدانها اقرار نمودند،<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۹ ۲۱۵؛ همچنین مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۵۷ بخش ۱۱.</ref> بدون آنکه کوچک‌ترین صدای مخالفی از مردم بلند شود یا کسانی قدرت داشته باشند در این فرصت‌ها مجلس را برهم بریزند.


در سايه همين ضمانت حفظ الهى بود كه با حضور آن همه منافق و توطئه‏ گر، خطابه يک ساعته پيامبرصلى الله عليه وآله در كمال آرامش ايراد شد <ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۶۰  - ۱۳۵.</ref> و در بين سخنرانى بدون آنكه نظم مجلس بر هم ريزد، آن حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بر سر دست بلند كرد و معرفى نمود<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۹ ۱۱۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۷. كتاب سليم: ص ۴۰۹ ح ۵۵ .</ref> و در اواخر خطبه از مردم بيعت لسانى گرفت و مطالب مفصلى را كلمه كلمه فرمود و مردم تكرار كردند و بدانها اقرار نمودند<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۹ ۲۱۵. همچنين مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۱.</ref>، بدون آنكه كوچک ‏ترين صداى مخالفى از مردم بلند شود و يا كسانى قدرت داشته باشند در اين فرصت‏ ها مجلس را بر هم بريزند.
بعد از آن بستن عمامه سحاب<ref>الغدیر: ج ۱ ص ۲۹۱؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۹؛ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۱۹ ح ۱۰۲.</ref> و سرودن شعر غدیر توسط حسان بن ثابت با حضور مردم در کمال آرامش انجام شد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸ و ج ۳۷ ص ۱۹۵ ۱۶۶ ۱۱۲؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۴ ۹۸ ۴۱.</ref>


بعد از آن بستن عمامه سحاب <ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۹۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۹. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۱۹ ح ۱۰۲.</ref> و سرودن شعر غدير توسط حسان بن ثابت با حضور مردم در كمال آرامش انجام شد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸ و ج ۳۷ ص ۱۹۵ ۱۶۶ ۱۱۲. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۹۸ ۴۱.</ref>
از همه مهم‌تر اینکه در طول سه روز آن جمعیت صد و بیست هزار نفری به نوبت آمدند و با پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام جداگانه بیعت کردند<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۹ ۲۰۵.</ref> و در طول این سه روز هیچ‌کس جرئت کوچک‌ترین اخلال در نظم پیدا نکرد؛ در حالی که منافقین بین آن جمعیت آمادگی هر اغتشاشی را داشتند، و این خدا بود که قلب و جسم و روح آنان را تسخیر کرد تا اراده خود را تحقق بخشد.


از همه مهم ‏تر اينكه در طول سه روز آن جمعيت صد و بيست هزار نفرى به نوبت آمدند و با پيامبر و اميرالمؤمنين ‏عليهما السلام جداگانه بيعت كردند<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۳۰۹ ۲۰۵.</ref> و در طول اين سه روز هيچ كس جرئت كوچک ترين اخلال در نظم پيدا نكرد؛ در حالى كه منافقين بين آن جمعيت آمادگى هر اغتشاشى را داشتند، و اين خدا بود كه قلب و جسم و روح آنان را تسخير كرد تا اراده خود را تحقق بخشد.
نکته بسیار مهم در مسئله حفظ الهی از شر مردم این است که همه آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله از شر آن می‌ترسید و به عنوان سدّی در برابر مسئله اعلان ولایت پیش‌بینی می‌کرد واقعاً وجود داشت؛ و خداوند ضمانت کرد آنچه هست را با قدرت مطلقه خویش دفع کند و نگذارد آن مسایل به مرحله ای برسد که مانع از اجرای آزادانه و بدون تقیه مراسم سه روزه غدیر در کمال آرامش شود.


نكته بسيار مهم در مسئله حفظ الهى از شر مردم اين است كه همه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله از شر آن مى‏ ترسيد و به عنوان سدّى در برابر مسئله اعلان ولايت پيش ‏بينى مى‏ كرد واقعاً وجود داشت؛ و خداوند ضمانت كرد آنچه هست را با قدرت مطلقه خويش دفع كند و نگذارد آن مسايل به مرحله ‏اى برسد كه مانع از اجراى آزادانه و بدون تقيه مراسم سه روزه غدير در كمال آرامش شود.
جا دارد تفصیلی از فتنه‌های پشت پرده غدیر طبق آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله اشاره می‌کرد بیان شود، تا معلوم شود جز معجزه الهی و ید قدرت پروردگار نمی‌توانست اجرای برنامه غدیر را ضمانت کند، و آن مراسم عظیم و سه روزه در همه ابعاد پیش‌بینی شده اش تحقق یابد.


جا دارد تفصيلى از فتنه ‏هاى پشت پرده غدير طبق آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله اشاره مى ‏كرد بيان شود، تا معلوم شود جز معجزه الهى و يد قدرت پروردگار نمى‏ توانست اجراى برنامه غدير را ضمانت كند، و آن مراسم عظيم و سه روزه در همه ابعاد پيش‏بينى شده ‏اش تحقق يابد.
=== نگرانی‌های پیامبرصلی الله علیه وآله عبارت بودند از ===
'''نپذیرفتن مردم.'''


==== نگرانى‏ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله عبارت بودند از: ====
'''تکذیب آنان.'''
'''نپذيرفتن مردم.'''
 
'''تكذيب آنان.'''


'''اتهام به حضرت.'''
'''اتهام به حضرت.'''
خط ۶۹۴: خط ۶۳۷:
'''تفرقه مردم.'''
'''تفرقه مردم.'''


'''اضطراب و طغيان مردم.'''
'''اضطراب و طغیان مردم.'''
 
'''بازگشت مردم به جاهليت.'''
 
'''خطر جانى نسبت به خود و على ‏عليه السلام.'''
 
ذيلاً شواهد دال بر وجود همه اين موارد را همزمان با مراسم غدير ذكر مى‏ كنيم تا عمق معناى «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» را بهتر درک كنيم:
 
===== ۱. نپذيرفتن ولايت =====
عده ‏اى از منافقين گفتند: «لا نَرْضى انْ يَكُونَ وَزيرَهُ» <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.</ref>: «ما راضى نمى‏ شويم كه على وزير او باشد» .
 
عده ‏اى از منافقين به يكديگر گفتند: «انَّ افْئِدَتَنا لا تَقْوى عَلى ذلِكَ ابَداً مَعَ الطّاعَةِ لَهُ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۸.</ref>: «هرگز قلوب ما طاقت پذيرش ولايت را ندارد در حالى كه بخواهيم مطيع او هم باشيم» .
 
وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...» دو نفر از قريش سرهاى خود را به يكديگر نزديک كردند و گفتند: «وَ اللَّه لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً» <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴ ح ۳۸.</ref>: «به خدا قسم در برابر آنچه او گفت ابداً تسليم نخواهيم شد» .
 
عده ‏اى از منافقين در بين خود گفتند: «ما لَكُمْ فِى الْحَياةِ مِنْ حَظٍّ انْ افْضَى الامْرُ الى عَلِىِّ بْنِ ابى‏ طالِبٍ، وَ انَّ مُحَمَّداً عامِلُكُمْ عَلى ظاهِرِكُمْ وَ انَّ عَلِيّاً يُعامِلُكُمْ عَلى ما يَجِدُ لِنَفْسِهِ مِنْكُمْ، فَأحْسِنُوا النَّظَرَ فى ذلِكَ وَ قَدِّمُوا رَأْيَكُمْ فيهِ»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷.</ref>:
 
«اگر خلافت به على بن ابى‏ طالب برسد شما را از زندگى نصيبى نخواهد بود، چرا كه محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار مى‏كرد ولى على طبق آنچه در نفس خود درباره شما مى ‏يابد با شما برخورد خواهد كرد. پس در اين مسئله نيک بنگريد و نظرات خود را ارائه دهيد» .
 
عده ‏اى از قريش پس از منبر و خطبه غدير نزد پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله آمدند و گفتند: «مردم راضى نمى ‏شوند كه نبوت در تو و امامت در پسر عمويت باشد. اگر امامت را از او به ديگرى منتقل كنى بهتر خواهد بود. حضرت فرمود: من در اين باره اختيارى ندارم! گفتند: «اكنون كه از ترس مخالفت با پروردگارت اين كار را انجام نمى ‏دهى، پس مردى از قريش را در خلافت با او شريک كن» ، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله اين پيشنهاد را هم همانند قبلى ‏ها نپذيرفت.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۷ ص ۴۴.</ref>
 
===== ۲. تكذيب پيامبرصلى الله عليه وآله در مسئله ولايت الهى =====
تكذيب به اين معنى كه در نسبت داشتن مسئله تبليغ ولايت به امر پروردگار تشكيک كنند و درصدد جلوه دادن آن به صورت يک امر شخصى باشند. يعنى بگويند:
 
اينكه مى‏ گويى ولايت را از طرف خدا آورده ‏اى دروغ مى ‏گويى! اين مسئله در غدير به طور شاخص از ابوبكر و عمر سر مى‏زد و به بهانه ‏هاى مختلف در صدد القاء چنين شبهه‏ اى بودند. به محض آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله بر فراز منبر غدير قرار گرفت با تمسخر به اطرافيانش گفت: «اكنون بر مى‏ خيزد و مى‏ گويد: خدايم چنين گفته است»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.</ref>!!
 
جلوه ديگر آن هنگام بيعت بود كه همه مردم بدون چون و چرا بيعت كردند و فقط ابوبكر و عمر قبل از بيعت پرسيدند: «مِنَ اللَّه اوْ مِنْ رَسُولِهِ» ؟ «آيا اين مسئله ولايت از طرف خداست يا رسولش» ؟ يعنى خدا به تو دستور داده يا از طرف خود مى‏ گويى؟! در واقع مى‏ خواستند اين احتمال را ايجاد كنند كه ممكن است تعيين خليفه يک امر شخصى باشد و امرى الهى نباشد.
 
لذا حضرت فوراً آن را رد كرده فرمود: «وَ هَل يَكُونُ مِثْلُ هذا عَنْ غَيْرِ امْرِ اللَّه؟ نَعَمْ، امْرٌ مِنَ اللَّه وَ مِنْ رسُولِهِ» : «آيا مثل اين مسئله بدون امر خدا مى‏ شود؟! بلى، امرى از جانب خدا و رسولش است» .<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۸ ۱۱۹ و ج ۲۸ ص ۹۹.</ref>


بارزترين نمونه كه پاسخ همه تكذيب ‏ها با جواب دندان شكن الهى داده شد و به همه فهماند كه ولايت مستقيماً از جانب خداست، ماجراى حارث فهرى بود كه گستاخانه تكذيب خود را مطرح كرد و گفت: «اين همه دستورات كه از طرف خدا آوردى همه را قبول كرديم؛ اكنون نوبت اين رسيده كه پسر عمويت را بر ما حاكم كنى؟ آيا اين را از پيش خود مى‏ گويى يا از جانب خداست» ؟
'''بازگشت مردم به جاهلیت.'''


حضرت فرمود: «خدا به من وحى كرده و واسطه بين من و خدا جبرئيل است و من اعلان كننده پيام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلام نمى‏ كنم» . حارث با جسارت تمام به خداى غدير خطاب كرد: «خدايا، اگر آنچه محمد مى‏گويد حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى دردناک بر ما فرست» .
'''خطر جانی نسبت به خود و علی علیه السلام.'''


خداوند هم فوراً پاسخ او را داد تا در نسبت غدير و ولايت به پروردگار جهان شبهه ‏اى ايجاد نشود، و سنگريزه ‏اى فرستاد و او را هلاک كرد. پيامبرصلى الله عليه وآله در آنجا به عنوان تأكيد اين مطلب به مردم فرمود: شنيديد و ديديد؟ گفتند:<ref>آرى بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۶  - ۳۸۸.</ref>!
ذیلاً شواهد دال بر وجود همه این موارد را همزمان با مراسم غدیر ذکر می‌کنیم تا عمق معنای {{متن قرآن|وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}} را بهتر درک کنیم:


===== ۳. اتهام به حضرت كه با اعلام ولايت اهداف ديگرى دارد! =====
===== ۱. نپذیرفتن ولایت =====
يكى ديگر از تحريكات منافقين براى تخريب غدير، بيدار كردن احساسات جاهلى مردم بود كه بگويند: اين برنامه ظاهر سازى براى مسلط كردن خاندان خود بر مردم تا آخر دنياست. اين گونه مطالب در بين مردمى كه تعصبات بى‏ اساس در بين آنان رواج فراوانى داشت تأثير لازم را مى‏ گذاشت و ضربه بر غدير مى‏ زد. نمونه ‏هايى از آن را مرور مى‏ كنيم:
عده ای از منافقین گفتند: {{متن عربی|لا نَرْضى انْ يَكُونَ وَزيرَهُ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.</ref> «ما راضی نمی‌شویم که علی وزیر او باشد».


عده ‏اى با اعلان ولايت على‏ عليه السلام گفتند: «هذِهِ مِنْهُ عَصَبِيَّةٌ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.</ref> : «اين از طرف او يك تعصب است»! عمر گفت: «لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعِ ابْنِ عَمِّهِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹.</ref>: «خوب بازوى پسر عمويش را محكم بلند مى ‏كند»!
عده ای از منافقین به یکدیگر گفتند: {{متن عربی|انَّ افْئِدَتَنا لا تَقْوى عَلى ذلِكَ ابَداً مَعَ الطّاعَةِ لَهُ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۸.</ref> «هرگز قلوب ما طاقت پذیرش ولایت را ندارد در حالی که بخواهیم مطیع او هم باشیم».


عده ‏اى از مردم گفتند: «انَّ مُحَمَّداً لَيَدْعُونا فى كُلِّ وَقْتٍ الى امْرٍ جَديدٍ، وَ قَدْ بَدَأَ بِأَهْلِ بَيْتِهِ يُمَلِّكُهُمْ رِقابَنا»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰.</ref>: «محمد هر از چند گاهى ما را به مسئله جديدى فرا مى ‏خواند، و اكنون نوبت اهل‏ بيتش شده كه آنان را بر گُرده ما سوار مى ‏كند» .
وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:{{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ …}} دو نفر از قریش سرهای خود را به یکدیگر نزدیک کردند و گفتند: {{متن عربی|وَ اللَّه لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴ ح ۳۸.</ref> «به خدا قسم در برابر آنچه او گفت ابداً تسلیم نخواهیم شد».


عده ‏اى از منافقين گفتند: «قَدِ افْتَتَنَ بِهذَا الْغُلامِ! ما بالُهُ رَفَعَ بِضِبْعِهِ؟! لَوْ قَدَرَ انْ يَجْعَلَهُ مِثْلَ كَسْرى وَ قَيْصَرَ لَفَعَلَ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹ .</ref>: «به اين جوان مغرور شده است! چه خبر است كه بازوى او را بلند مى‏ كند؟! اگر مى‏ توانست آن را مانند كسرى و قيصر قرار دهد چنان مى ‏كرد» .
عده ای از منافقین در بین خود گفتند: {{متن عربی|ما لَكُمْ فِى الْحَياةِ مِنْ حَظٍّ انْ افْضَى الامْرُ الى عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ، وَ انَّ مُحَمَّداً عامِلُكُمْ عَلى ظاهِرِكُمْ وَ انَّ عَلِيّاً يُعامِلُكُمْ عَلى ما يَجِدُ لِنَفْسِهِ مِنْكُمْ، فَأحْسِنُوا النَّظَرَ فى ذلِكَ وَ قَدِّمُوا رَأْيَكُمْ فيهِ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷.</ref>


عده‏ اى ديگر گفتند: «انَّ مُحَمَّداً يُريدُ انْ يَجْعَلَ هذَا الامْرَ فى اهْلِ بَيْتِهِ كَسُنَّةِ كَسْرى وَ قَيْصَرَ الى آخِرِ الدَّهْرِ»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷.</ref>: «محمد مى ‏خواهد امر خلافت را تا آخر روزگار مانند كسرى و قيصر در اهل‏ بيتش قرار دهد» .
«اگر خلافت به علی بن ابی طالب برسد شما را از زندگی نصیبی نخواهد بود، چرا که محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار می‌کرد ولی علی طبق آنچه در نفس خود درباره شما می‌یابد با شما برخورد خواهد کرد. پس در این مسئله نیک بنگرید و نظرات خود را ارائه دهید».


===== ۴. استهزاء و به مسخره گرفتن غدير =====
عده ای از قریش پس از منبر و خطبه غدیر نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمدند و گفتند: «مردم راضی نمی‌شوند که نبوت در تو و امامت در پسر عمویت باشد. اگر امامت را از او به دیگری منتقل کنی بهتر خواهد بود. حضرت فرمود: من در این باره اختیاری ندارم! گفتند: «اکنون که از ترس مخالفت با پروردگارت این کار را انجام نمی‌دهی، پس مردی از قریش را در خلافت با او شریک کن»، ولی پیامبرصلی الله علیه وآله این پیشنهاد را هم همانند قبلی‌ها نپذیرفت.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۶۷ ص ۴۴.</ref>
يكى از حربه‏ هاى منافقين در طول بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله بى ‏ادبى و جسارت نسبت به ساحت مقدس آن حضرت و حرمت شكنى بود كه از نمادهاى آن مسخره كردن بود و قرآن هم به اين مطلب تصريح كرده است. در غدير كه غيظ منافقين به اوج خود رسيده بود، اين مسئله چند بار تكرار شد كه نمونه‏ هاى آن را مرور مى ‏كنيم:


به محض اينكه منبر غدير آماده شد تا حضرت بر فراز آن قرار گيرد، عمر گفت: «اما وَاللَّه لَيَأْتِيَنَّكُمْ بِداهِيَةٍ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳.</ref>: «به خدا قسم، آگاه باشيد كه مسئله عظيم ناراحت كننده ‏اى براى شما خواهد آورد» .
===== ۲. تکذیب پیامبرصلی الله علیه وآله در مسئله ولایت الهی =====
تکذیب به این معنی که در نسبت داشتن مسئله تبلیغ ولایت به امر پروردگار تشکیک کنند و درصدد جلوه دادن آن به صورت یک امر شخصی باشند؛ یعنی بگویند:


در همان مورد عمر گفت: «اما تَرَوْنَ عَيْنَيْهِ كَأَنَّهُما عَيْنا مَجْنُونٍ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹.</ref>: «نمى ‏بينيد چشمان او را كه مانند چشمان ديوانه است» .
اینکه می‌گویی ولایت را از طرف خدا آورده‌ای دروغ می‌گویی! این مسئله در غدیر به‌طور شاخص از ابوبکر و عمر سر می‌زد و به بهانه‌های مختلف در صدد القاء چنین شبهه ای بودند. به محض آنکه پیامبرصلی الله علیه وآله بر فراز منبر غدیر قرار گرفت با تمسخر به اطرافیانش گفت: «اکنون برمی‌خیزد و می‌گوید: خدایم چنین گفته است»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.</ref>!


يكى ديگر از منافقين گفت: «ما تَرَوْنَ عَيْناهُ تَدُورانِ كَأَنَّهُ مَجْنُونٍ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹ .</ref>: «نمى‏ بينيد چشمان او را كه گويى ديوانه است» .
جلوه دیگر آن هنگام بیعت بود که همه مردم بدون چون و چرا بیعت کردند و فقط ابوبکر و عمر قبل از بیعت پرسیدند:{{متن عربی|مِنَ اللَّه اوْ مِنْ رَسُولِهِ}}؟ «آیا این مسئله ولایت از طرف خداست یا رسولش»؟ یعنی خدا به تو دستور داده یا از طرف خود می‌گویی؟! در واقع می‌خواستند این احتمال را ایجاد کنند که ممکن است تعیین خلیفه یک امر شخصی باشد و امری الهی نباشد.


عده ‏اى از منافقين پس از سخنرانىِ غدير در خيمه‏ هاى خود جمع شده و با يكديگر چنين مى‏ گفتند: «وَ اللَّه انْ كُنّا اصْحابَ كَسْرى وَ قَيصَرَ لَكُنّا فِى الْخَزِّ وَ الْوَشى وَ الدّيباجِ وَ النِّساجاتِ، وَ انّا مَعَهُ فِى الاخْشَنَيْنِ: نَأْكُلُ الْخَشِنَ وَ نَلْبِسُ الْخَشِنَ، حَتّى اذا دَنا مَوْتُهُ وَ فَنِيَتْ ايّامُهُ وَ حَضَرَ اجَلُهُ ارادَ انْ يُوَلِّيَها عَلِيّاً مِنْ بَعْدِهِ. اما وَ اللَّه لَيَعْلَمَنَّ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴.</ref> :
لذا حضرت فوراً آن را رد کرده فرمود: {{متن عربی|وَ هَل يَكُونُ مِثْلُ هذا عَنْ غَيْرِ امْرِ اللَّه؟ نَعَمْ، امْرٌ مِنَ اللَّه وَ مِنْ رسُولِهِ}}: «آیا مثل این مسئله بدون امر خدا می‌شود؟! بلی، امری از جانب خدا و رسولش است».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۸ ۱۱۹ و ج ۲۸ ص ۹۹.</ref>


«به خدا قسم، اگر از اصحاب كسرى و قيصر بوديم اكنون در لباس ‏هاى خز و رنگارنگ و ديبا و بافته ‏ها بوديم، ولى همراه او در دو خشن به سر مى ‏بريم: هم خوراک خشن مى‏ خوريم و هم لباس خشن مى‏ پوشيم. اكنون هم كه مرگ او نزديک شده و اجل او رسيده مى‏ خواهد اين سلطه را به على بعد از خود واگذارد. به خدا قسم خواهد دانست» !!
بارزترین نمونه که پاسخ همه تکذیب‌ها با جواب دندان شکن الهی داده شد و به همه فهماند که ولایت مستقیماً از جانب خداست، ماجرای حارث فهری بود که گستاخانه تکذیب خود را مطرح کرد و گفت: «این همه دستورات که از طرف خدا آوردی همه را قبول کردیم؛ اکنون نوبت این رسیده که پسر عمویت را بر ما حاکم کنی؟ آیا این را از پیش خود می‌گویی یا از جانب خداست»؟


عمر وقتى در روز غدير بيعت كرد شانه ‏ها را بالا انداخت و رو به ابوبكر كرد و گفت: «لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعَىْ ابْنِ عَمِّهِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۹.</ref>: «عجب بازوى پسر عمويش را محكم بلند كرده است» .
حضرت فرمود: «خدا به من وحی کرده و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلام نمی‌کنم». حارث با جسارت تمام به خدای غدیر خطاب کرد: «خدایا، اگر آنچه محمد می‌گوید حق و از جانب توست، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذابی دردناک بر ما فرست».


معاويه پس از سخنرانى غدير بپا خاست و متكبرانه حركت كرد و با غضب بيرون آمد در حالى كه دست راست خود را بر ابوموسى اشعرى و دست چپش را بر مغيره تكيه داده بود و مى‏ گفت: «وَ اللَّه لا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلى مَقالَتِهِ وَ لا نُقِرُّ لِعَلِىٍّ وِلايَتَهِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ۱۶۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۷۷ ۹۷ ۹۶.</ref>: «به خدا قسم، محمد را بر گفتارش تصديق نمى ‏كنيم و براى على به ولايتش اقرار نمى ‏كنيم»!
خداوند هم فوراً پاسخ او را داد تا در نسبت غدیر و ولایت به پروردگار جهان شبهه ای ایجاد نشود، و سنگریزه ای فرستاد و او را هلاک کرد. پیامبرصلی الله علیه وآله در آنجا به عنوان تأکید این مطلب به مردم فرمود: شنیدید و دیدید؟ گفتند:<ref>آری بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶؛ همچنین مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۶–۳۸۸.</ref>!


پيرمردى از منافقين گفت: «لَئِنْ كُنّا بَيْنَ اقْوامِنا كَما يَقُولُ هذا لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ» : «اگر ما در بين خويشاوندان خود آن گونه كه اين مرد مى‏ گويد باشيم از خران هم بدتريم»!! جوانى از منافقين كه در كنارش بود گفت: «لَئِنْ كُنْتَ صادِقاً لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.</ref>: «اگر راست بگويى ما واقعاً از خران هم بدتريم»!
===== ۳. اتهام به حضرت که با اعلام ولایت اهداف دیگری دارد! =====
یکی دیگر از تحریکات منافقین برای تخریب غدیر، بیدار کردن احساسات جاهلی مردم بود که بگویند: این برنامه ظاهر سازی برای مسلط کردن خاندان خود بر مردم تا آخر دنیاست. این گونه مطالب در بین مردمی که تعصبات بی اساس در بین آنان رواج فراوانی داشت تأثیر لازم را می‌گذاشت و ضربه بر غدیر می‌زد. نمونه‌هایی از آن را مرور می‌کنیم:


سه نفر از منافقين در خيمه خود مخفيانه صحبت مى ‏كردند. يكى گفت: «وَ اللَّه انَّ مُحَمَّداً لاَحْمَقٌ انْ كانَ يَرى انَّ الامْرَ يَسْتَقيمُ لِعَلِىٍّ مِنْ بَعْدِهِ» : «به خدا قسم محمد(العیاذ بالله) احمق است اگر خيال مى‏ كند خلافت بر قامت على بعد از او راست خواهد آمد»! ديگرى گفت: «اتَجْعَلُهُ احْمَقَ؟! الَمْ تَعْلَمْ انَّهُ مَجْنُونٌ قَدْ كادَ انْ يَصْرَعَ ...» : «او را احمق حساب مى‏ كنى؟! خبر ندارى كه او ديوانه است، و نزديک بوده به صرع گرفتار شود»؟! سومى گفت: «دَعُوهُ! انْ شاءَ انْ يَكُونَ احْمَقَ وَ انْ شاءَ انْ يَكُونَ مَجْنُوناً! وَ اللَّه ما يَكُونُ ما قالَ ابَداً»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.</ref>: «او را رها كنيد! مى ‏خواهد احمق باشد يا ديوانه! به خدا قسم آنچه او گفت هرگز واقع نخواهد شد» .
عده ای با اعلان ولایت علی علیه السلام گفتند: {{متن عربی|هذِهِ مِنْهُ عَصَبِيَّةٌ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.</ref> «این از طرف او یک تعصب است»! عمر گفت: {{متن عربی|لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعِ ابْنِ عَمِّهِ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹.</ref> «خوب بازوی پسر عمویش را محکم بلند می‌کند»!


پس از سخنرانى هنگامى كه مردم از كنار منبر پراكنده شدند چند نفر از قريش جمع شده بودند و بر آنچه به وقوع پيوست تأسف مى‏ خوردند. در اين هنگام سوسمارى از كنار آنان گذشت. يكى از آنان گفت: «لَيْتَ مُحَمَّداً امَّرَ عَلَيْنا هذَا الضَّبَ دونَ عَلِىٍّ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳.</ref>: «اى كاش محمد اين سوسمار را به جاى على امير ما قرار مى ‏داد» .
عده ای از مردم گفتند: {{متن عربی|انَّ مُحَمَّداً لَيَدْعُونا فى كُلِّ وَقْتٍ الى امْرٍ جَديدٍ، وَ قَدْ بَدَأَ بِأَهْلِ بَيْتِهِ يُمَلِّكُهُمْ رِقابَنا}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰.</ref> «محمد هر از چند گاهی ما را به مسئله جدیدی فرا می‌خواند، و اکنون نوبت اهل بیتش شده که آنان را بر گُرده ما سوار می‌کند».


===== ۵ . تفرقه در اثر شنيدن مسئله ولايت =====
عده ای از منافقین گفتند: {{متن عربی|قَدِ افْتَتَنَ بِهذَا الْغُلامِ! ما بالُهُ رَفَعَ بِضِبْعِهِ؟! لَوْ قَدَرَ انْ يَجْعَلَهُ مِثْلَ كَسْرى وَ قَيْصَرَ لَفَعَلَ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹.</ref> «به این جوان مغرور شده است! چه خبر است که بازوی او را بلند می‌کند؟! اگر می‌توانست آن را مانند کسری و قیصر قرار دهد چنان می‌کرد».
تفرقه و اختلاف در مرحله فكرى و عملى امرى بود كه طبيعتاً با اعلام ولايت پيش مى ‏آمد، زيرا عده ‏اى آن را مى ‏پذيرفتند و عده ‏اى به سكوت برگزار مى‏ كردند و عده ‏اى مخالفت مى ‏نمودند. در غدير به ضمانت خداوند مرحله عملى آن هرگز اتفاق نيفتاد، ولى مرحله فكرى آن خود را نشان داد:


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «يُوَطِّنُونَ انْفُسَهُمْ عَلَى التَّمَرُّدِ عَلى عَلِىٍّ انْ كانَتْ بِكَ كائِنَةً» : «خود را براى تمرد بر على در آن هنگام كه اتفاقى برايت بيفتد (يعنى مرگ) آماده مى‏ كنند» .<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳.</ref>
عده ای دیگر گفتند: {{متن عربی|انَّ مُحَمَّداً يُريدُ انْ يَجْعَلَ هذَا الامْرَ فى اهْلِ بَيْتِهِ كَسُنَّةِ كَسْرى وَ قَيْصَرَ الى آخِرِ الدَّهْرِ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷.</ref> «محمد می‌خواهد امر خلافت را تا آخر روزگار مانند کسری و قیصر در اهل بیتش قرار دهد».


در حديث ديگرى آمده است: آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را در روز غدير در آن جايگاه قرار داد مردمِ منحرف سه دسته شدند: عده ‏اى گفتند: «ضَلَّ مُحَمَّدٌ» : «محمد گمراه شده است»!! عده ‏اى ديگر گفتند: «غَوى» : «به آرزوهايش دل خوش كرده است»! و گروه ديگرى گفتند: «بِهَواهُ يَقُولُ فى اهْلِ‏ بَيْتِهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ» : «درباره اهل ‏بيتش و پسر عمويش به دلخواه خويش سخن مى‏ گويد» . <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۸ ۱۵۱.</ref>
===== ۴. استهزاء و به مسخره گرفتن غدیر =====
یکی از حربه‌های منافقین در طول بعثت پیامبرصلی الله علیه وآله بی‌ادبی و جسارت نسبت به ساحت مقدس آن حضرت و حرمت شکنی بود که از نمادهای آن مسخره کردن بود و قرآن هم به این مطلب تصریح کرده است. در غدیر که غیظ منافقین به اوج خود رسیده بود، این مسئله چند بار تکرار شد که نمونه‌های آن را مرور می‌کنیم:


===== ۶ . طغيان و توطئه =====
به محض اینکه منبر غدیر آماده شد تا حضرت بر فراز آن قرار گیرد، عمر گفت: {{متن عربی|اما وَاللَّه لَيَأْتِيَنَّكُمْ بِداهِيَةٍ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳.</ref> «به خدا قسم، آگاه باشید که مسئله عظیم ناراحت‌کننده ای برای شما خواهد آورد».
طغيان و اضطراب در غدير به مرحله عمل نرسيد و اين همان ضمانت الهى بود، ولى نقشه ‏هاى طغيان و اقدامات براندازنده و توطئه‏ هاى مخرّب به طور جدى جريان داشت.


همين اقدامات بود كه بعد از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله چنان سريع به مرحله عمل درآمد كه فرصت هرگونه مقابله را سلب كرد و قدرت را در دست گرفت. نمونه ‏هايى از آنچه در غدير به عنوان توطئه جريان داشت ذكر مى‏ كنيم:
در همان مورد عمر گفت: {{متن عربی|اما تَرَوْنَ عَيْنَيْهِ كَأَنَّهُما عَيْنا مَجْنُونٍ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹.</ref> «نمی‌بینید چشمان او را که مانند چشمان دیوانه است».


منافقين گفتند: «لَئِنْ ماتَ مُحَمَّدٌ لَنُخَرِّبُ دينَهُ» <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳.</ref> : «اگر محمد از دنيا برود دين او را خراب مى‏ كنيم» .
یکی دیگر از منافقین گفت:{{متن عربی|ما تَرَوْنَ عَيْناهُ تَدُورانِ كَأَنَّهُ مَجْنُونٍ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹.</ref> «نمی‌بینید چشمان او را که گویی دیوانه است».


در روايتى آمده است: «انَّ قَوْماً مِنْ مُتَمَرِّديهِمْ وَ جَبابِرَتِهِمْ تَواطَؤُوا بَيْنَهُمْ انْ كانَتْ لِمُحَمَّدٍ كائِنَةً لَنَدْفَعَنَّ عَنْ عَلِىٍّ هذَا الامْرَ وَ لا نَتْرُكَنَّهُ لَهُ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۲.</ref> :
عده ای از منافقین پس از سخنرانیِ غدیر در خیمه‌های خود جمع شده و با یکدیگر چنین می‌گفتند: {{متن عربی|وَ اللَّه انْ كُنّا اصْحابَ كَسْرى وَ قَيصَرَ لَكُنّا فِى الْخَزِّ وَ الْوَشى وَ الدّيباجِ وَ النِّساجاتِ، وَ انّا مَعَهُ فِى الاخْشَنَيْنِ: نَأْكُلُ الْخَشِنَ وَ نَلْبِسُ الْخَشِنَ، حَتّى اذا دَنا مَوْتُهُ وَ فَنِيَتْ ايّامُهُ وَ حَضَرَ اجَلُهُ ارادَ انْ يُوَلِّيَها عَلِيّاً مِنْ بَعْدِهِ. اما وَ اللَّه لَيَعْلَمَنَّ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴.</ref>


«عده ‏اى از تمردكنندگان و زورگويانشان در بين خود هم پيمان شدند كه اگر براى محمد اتفاقى افتاد خلافت را از على دور كنيم و نگذاريم در اختيار او قرار بگيرد» .
«به خدا قسم، اگر از اصحاب کسری و قیصر بودیم اکنون در لباس‌های خز و رنگارنگ و دیبا و بافته‌ها بودیم، ولی همراه او در دو خشن به سر می‌بریم: هم خوراک خشن می‌خوریم و هم لباس خشن می‌پوشیم. اکنون هم که مرگ او نزدیک شده و اجل او رسیده می‌خواهد این سلطه را به علی بعد از خود واگذارد. به خدا قسم خواهد دانست» !!


پنج نفر از اصحاب صحيفه ملعونه اول پيمان نامه ‏اى امضا كردند، و سپس آن را در كعبه دفن نمودند. در آن صحيفه نوشته شده بود كه «انْ اماتَ اللَّه مُحَمَّداً اوْ قُتِلَ لا يَرُدُّ هذَا الامْرَ فى اهْلِ بَيْتِهِ» : «اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت به اهل بيتش باز نگردد» . اينان عبارت بودند از ابوبكر و عمر و ابوعبيده جراح و سالم مولى ابى حذيفه و معاذ بن جبل.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۹.</ref>
عمر وقتی در روز غدیر بیعت کرد شانه‌ها را بالا انداخت و رو به ابوبکر کرد و گفت: {{متن عربی|لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعَىْ ابْنِ عَمِّهِ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۹.</ref> «عجب بازوی پسر عمویش را محکم بلند کرده است».


وقتى سالم مولى ابى ‏حذيفه از چهار نفر ديگر سؤال كرد براى چه جمع شده ‏ايد، گفتند: «انّا قَدِ اجْتَمَعْنا عَلى انْ نَتَحالَفَ وَ نَتَعاقَدَ عَلى انْ لا نُطيعَ مُحَمَّداً فيما فَرَضَ عَلَيْنا مِنْ وِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ بَعْدَهُ»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۱.</ref>: «ما جمع شده ‏ايم تا هم قسم و هم پيمان شويم كه از محمد اطاعت نكنيم در آنچه از ولايت على بن ابى‏ طالب بعد از خود بر ما واجب كرد» .
معاویه پس از سخنرانی غدیر بپا خاست و متکبرانه حرکت کرد و با غضب بیرون آمد در حالی که دست راست خود را بر ابوموسی اشعری و دست چپش را بر مغیره تکیه داده بود و می‌گفت:{{متن عربی|وَ اللَّه لا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلى مَقالَتِهِ وَ لا نُقِرُّ لِعَلِىٍّ وِلايَتَهِ}}»:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ۱۶۱؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۷۷ ۹۷ ۹۶.</ref> «به خدا قسم، محمد را بر گفتارش تصدیق نمی‌کنیم و برای علی به ولایتش اقرار نمی‌کنیم»!


به محض بازگشت به مدينه همان پنج نفر با عده ‏اى از منافقين در خانه ابوبكر صحيفه مفصل دوم را تدوين كردند: «اجْتَمَعَ الْقَوْمُ جَميعاً وَ كَتَبُوا صَحيفَةً بَيْنَهُمْ عَلى ذِكْرِ ما تَعاهَدُوا عَلَيْهِ فى هذَا الامْرِ وَ انَّ الامْرَ الى ابى بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ ابى عُبَيْدَةٍ وَ سالِمٍ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْهُمْ»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۲.</ref>: «همگى جمع شدند و در بين خود نوشته ‏اى طبق آنچه قبلاً پيمان بسته بودند نوشتند؛ و مضمون آن اين بود كه خلافت بايد در دست ابوبكر و عمر و ابوعبيده و سالم باشد و از اين پنج نفر خارج نباشد» .
پیرمردی از منافقین گفت:{{متن عربی|لَئِنْ كُنّا بَيْنَ اقْوامِنا كَما يَقُولُ هذا لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ}}: «اگر ما در بین خویشاوندان خود آن گونه که این مرد می‌گوید باشیم از خران هم بدتریم» !! جوانی از منافقین که در کنارش بود گفت: {{متن عربی|لَئِنْ كُنْتَ صادِقاً لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ}}»:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.</ref> «اگر راست بگویی ما واقعاً از خران هم بدتریم»!


===== ۷. بازگشت مردم به جاهليت =====
سه نفر از منافقین در خیمه خود مخفیانه صحبت می‌کردند. یکی گفت: {{متن عربی|وَ اللَّه انَّ مُحَمَّداً لاَحْمَقٌ انْ كانَ يَرى انَّ الامْرَ يَسْتَقيمُ لِعَلِىٍّ مِنْ بَعْدِهِ}}: «به خدا قسم محمد (العیاذ بالله) احمق است اگر خیال می‌کند خلافت بر قامت علی بعد از او راست خواهد آمد»! دیگری گفت:{{متن عربی|اتَجْعَلُهُ احْمَقَ؟ ! الَمْ تَعْلَمْ انَّهُ مَجْنُونٌ قَدْ كادَ انْ يَصْرَعَ …}}: «او را احمق حساب می‌کنی؟! خبر نداری که او دیوانه است، و نزدیک بوده به صرع گرفتار شود» ؟! سومی گفت: {{متن عربی|دَعُوهُ! انْ شاءَ انْ يَكُونَ احْمَقَ وَ انْ شاءَ انْ يَكُونَ مَجْنُوناً! وَ اللَّه ما يَكُونُ ما قالَ ابَداً}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.</ref> «او را رها کنید! می‌خواهد احمق باشد یا دیوانه! به خدا قسم آنچه او گفت هرگز واقع نخواهد شد».
مسئله ارتداد مردم از اسلام و بازگشت به جاهليت در دو مرحله فرض مى ‏شود:


يكى بازگشت درونى و ديگرى اعلام علنى اين بازگشت. در غدير آنان كه منافق بودند در واقع داخل اسلام نشده بودند تا از آن خارج شوند، و به هر حال خارج از اسلام بودند.
پس از سخنرانی هنگامی که مردم از کنار منبر پراکنده شدند چند نفر از قریش جمع شده بودند و بر آنچه به وقوع پیوست تأسف می‌خوردند. در این هنگام سوسماری از کنار آنان گذشت. یکی از آنان گفت: {{متن عربی|لَيْتَ مُحَمَّداً امَّرَ عَلَيْنا هذَا الضَّبَ دونَ عَلِىٍّ}}»:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳.</ref> «ای کاش محمد این سوسمار را به جای علی امیر ما قرار می‌داد».


آنچه مورد ترس بود ضعيف الايمان ‏ها و سست عقيده ‏ها بودند كه احتمال انحرافشان و بازگشتشان به جاهليت بسيار قوى بود، و ترس ديگر از اين بود كه منافقان رجوع به جاهليت را علنى كنند و عملاً اسم اسلام را محو كنند.
===== ۵. تفرقه در اثر شنیدن مسئله ولایت =====
تفرقه و اختلاف در مرحله فکری و عملی امری بود که طبیعتاً با اعلام ولایت پیش می‌آمد، زیرا عده ای آن را می‌پذیرفتند و عده ای به سکوت برگزار می‌کردند و عده ای مخالفت می‌نمودند. در غدیر به ضمانت خداوند مرحله عملی آن هرگز اتفاق نیفتاد، ولی مرحله فکری آن خود را نشان داد:


آنچه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله رخ داد و در غدير خداوند مانع از وقوع آن شد، همين بازگشت از دين بود كه فرمود: «انَّ النَّبِىَّ لَمّا قُبِضَ ارْتَدَّ النّاسُ عَلى اعْقابِهِمْ كُفّاراً الاّ ثَلاثاً»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۵۹ ح ۴۲. همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۷۳  - ۲۶۵.</ref>: «آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت مردم از دين به عقب برگشتند و كافر شدند مگر سه نفر»؛ ولى تمام صبر و سكوت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به سفارش پيامبرصلى الله عليه وآله باعث شد تا منافقينى كه زمام امور را به دست گرفته بودند علناً بازگشت از اسلام و رجوع به جاهليت را اعلام نكنند. اگر چه عملاً در همين راه قدم بر مى ‏داشتند.
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: {{متن عربی|يُوَطِّنُونَ انْفُسَهُمْ عَلَى التَّمَرُّدِ عَلى عَلِىٍّ انْ كانَتْ بِكَ كائِنَةً}}: «خود را برای تمرد بر علی در آن هنگام که اتفاقی برایت بیفتد (یعنی مرگ) آماده می‌کنند».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳.</ref>


نتيجه اين ها بقاى نام اسلام براى آيندگانى بود كه ممكن بود بار ديگر تحت پرچم اسلام حقيقت آن را زنده كنند، همان گونه كه نسل‏ هاى تشيع چنين كردند.
در حدیث دیگری آمده است: آنگاه که پیامبرصلی الله علیه وآله امیرالمؤمنین علیه السلام را در روز غدیر در آن جایگاه قرار داد مردمِ منحرف سه دسته شدند: عده ای گفتند: {{متن عربی|ضَلَّ مُحَمَّدٌ}}: «محمد گمراه شده است» !! عده ای دیگر گفتند: {{متن عربی|غَوى}}: «به آرزوهایش دل خوش کرده است»! و گروه دیگری گفتند: {{متن عربی|بِهَواهُ يَقُولُ فى اهْلِ بَيْتِهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ}}: «درباره اهل بیتش و پسر عمویش به دلخواه خویش سخن می‌گوید».<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۲۸ ۱۵۱.</ref>


===== ۸ . خطر جانى =====
===== ۶. طغیان و توطئه =====
در كنار همه خطراتى كه اسلام و جامعه اسلامى را تهديد مى ‏كرد، به خطر افتادن جان مبارک پيامبر اكرم و اميرالمؤمنين ‏عليهما السلام در آن موقعيت -  چه قبل از اعلان ولايت و چه بعد از آن -  آسان ‏ترين راه براى منافقين بود كه هر چه سريع ‏تر اهداف خود را به عمل برسانند، بدون آنكه واهمه‏ اى از مقامى بلند چون پيامبرصلى الله عليه وآله يا على‏ عليه السلام داشته باشند.
طغیان و اضطراب در غدیر به مرحله عمل نرسید و این همان ضمانت الهی بود، ولی نقشه‌های طغیان و اقدامات براندازنده و توطئه‌های مخرّب به‌طور جدی جریان داشت.


مهم ‏تر اينكه فقط مسئله به شهادت رسيدن اين دو بزرگوار نبود، بلكه توطئه‏ هايى بود كه در پى اين قتل‏ ها انجام مى‏ گرفت.
همین اقدامات بود که بعد از شهادت پیامبرصلی الله علیه وآله چنان سریع به مرحله عمل درآمد که فرصت هرگونه مقابله را سلب کرد و قدرت را در دست گرفت. نمونه‌هایی از آنچه در غدیر به عنوان توطئه جریان داشت ذکر می‌کنیم:


اين بسيار مهم است كه همين اصحاب صحيفه ملعونه با عده ‏اى ديگر رسماً نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله را كشيدند. خدايى كه ضامن حفظ پيامبرصلى الله عليه وآله بود آن حضرت را تا ميان معركه برد و در محاصره آن چهارده نفر قرار داد، و سپس به طور معجزه آسا او را نجات داد.
منافقین گفتند:{{متن عربی|لَئِنْ ماتَ مُحَمَّدٌ لَنُخَرِّبُ دينَهُ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳.</ref> «اگر محمد از دنیا برود دین او را خراب می‌کنیم».


اين گونه بود كه بر همه معلوم شد غدير خدايى دارد و وعده «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» را عملى خواهد كرد. اينک به فرازهايى در اين باره اشاره مى‏ كنيم:
در روایتی آمده است: {{متن عربی|انَّ قَوْماً مِنْ مُتَمَرِّديهِمْ وَ جَبابِرَتِهِمْ تَواطَؤُوا بَيْنَهُمْ انْ كانَتْ لِمُحَمَّدٍ كائِنَةً لَنَدْفَعَنَّ عَنْ عَلِىٍّ هذَا الامْرَ وَ لا نَتْرُكَنَّهُ لَهُ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۲.</ref>


خدا به پيامبرش چنين خبر داد: «لكِنَّهُمْ مُواطِئُونَ عَلى هَلاكِكَ وَ هَلاكِهِ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳.</ref>: «آنان درباره هلاک كردن تو و على نقشه ريخته‏ اند» .
«عده ای از تمردکنندگان و زورگویانشان در بین خود هم پیمان شدند که اگر برای محمد اتفاقی افتاد خلافت را از علی دور کنیم و نگذاریم در اختیار او قرار بگیرد».


منافقين در سفر بازگشت از حجةالوداع اين گونه توطئه كردند: «دارَ الْكَلامُ بَيْنَهُمْ وَ اعادُوا الْخِطابَ وَ اجالُوا الرَّأْىَ فَاتَّفَقُوا عَلى انْ يَنْفِرُوا بِالنِّبِىِّ ناقَتَهُ عَلى عَقَبَةِ هَرْشى»<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۶ ۱۱۵.</ref>: «در بين آنها گفتگو واقع شد و در اين باره سخن گفتند و نظريه دادند و به اين نتيجه رسيدند كه شتر پيامبرصلى الله عليه وآله را بر فراز گردنه كوه هَرشى بِرَمانند» .
پنج نفر از اصحاب صحیفه ملعونه اول پیمان نامه ای امضا کردند، و سپس آن را در کعبه دفن نمودند. در آن صحیفه نوشته شده بود که {{متن عربی|انْ اماتَ اللَّه مُحَمَّداً اوْ قُتِلَ لا يَرُدُّ هذَا الامْرَ فى اهْلِ بَيْتِهِ}}: «اگر خدا محمد را بمیراند یا کشته شود امر خلافت به اهل بیتش بازنگردد». اینان عبارت بودند از ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و سالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۹.</ref>


دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله جمع شدند كه عبارت بودند از آزادشدگان قريش و منافقين انصار و كسانى از اعراب مدينه و اطراف آن كه قلوبشان مايل به ارتداد از اسلام بود، و اينان كه چهارده نفر بودند هم پيمان و هم قسم شدند كه شتر پيامبرصلى الله عليه وآله را برمانند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ ۹۷.</ref>
وقتی سالم مولی ابی حذیفه از چهار نفر دیگر سؤال کرد برای چه جمع شده‌اید، گفتند: {{متن عربی|انّا قَدِ اجْتَمَعْنا عَلى انْ نَتَحالَفَ وَ نَتَعاقَدَ عَلى انْ لا نُطيعَ مُحَمَّداً فيما فَرَضَ عَلَيْنا مِنْ وِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ بَعْدَهُ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۱.</ref> «ما جمع شده‌ایم تا هم قسم و هم پیمان شویم که از محمد اطاعت نکنیم در آنچه از ولایت علی بن ابی طالب بعد از خود بر ما واجب کرد».


وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله راه صعود بر كوه هَرشى را پيش گرفت جبرئيل نازل شد و اين خبر را براى حضرت آورد: «يا مُحَمَّدُ، انَّ فُلاناً وَ فُلاناً قَعَدُوا لَكَ فِى الْعَقَبَةِ لِيَغْتالُوكَ»<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۵.</ref>: «اى محمد، فلانى و فلانى، در گردنه كوه برايت كمين كرده‏ اند تا تو را ترور كنند» . اين گونه بود كه ضامن حفظ رسول او را به سلامت به مدينه رسانيد در حالى كه اين اتمام حجت تاريخى را به صورت تمام عيار به نتيجه رسانده بود.
به محض بازگشت به مدینه همان پنج نفر با عده ای از منافقین در خانه ابوبکر صحیفه مفصل دوم را تدوین کردند:{{متن عربی|اجْتَمَعَ الْقَوْمُ جَميعاً وَ كَتَبُوا صَحيفَةً بَيْنَهُمْ عَلى ذِكْرِ ما تَعاهَدُوا عَلَيْهِ فى هذَا الامْرِ وَ انَّ الامْرَ الى ابى بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ ابى عُبَيْدَةٍ وَ سالِمٍ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْهُمْ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۲.</ref> «همگی جمع شدند و در بین خود نوشته‌ای طبق آنچه قبلاً پیمان بسته بودند نوشتند؛ و مضمون آن این بود که خلافت باید در دست ابوبکر و عمر و ابوعبیده و سالم باشد و از این پنج نفر خارج نباشد».


==== فراز چهارم: «إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» ====
===== ۷. بازگشت مردم به جاهلیت =====
«كافرين» در اين آيه در واقع دادن نشان«كفر» به كسانى است كه در فرازهاى قبلى آيه به آنان اشاره شده است. با دقت در آيه‏ هاى قبل به خوبى معلوم مى‏ شود كه منظور از آنان چه كسانى هستند و چرا كافرند.
مسئله ارتداد مردم از اسلام و بازگشت به جاهلیت در دو مرحله فرض می‌شود:


از اولِ آيه خداوند دستور ابلاغ ولايت على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام را مى ‏دهد و بر انجام اين اتمام حجت با وعيدِ «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» و ضمانتِ «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» تأكيد مى ‏نمايد.
یکی بازگشت درونی و دیگری اعلام علنی این بازگشت. در غدیر آنان که منافق بودند در واقع داخل اسلام نشده بودند تا از آن خارج شوند، و به هر حال خارج از اسلام بودند.


شكى نيست كه چنين اتمام حجتى با هدف هدايت مردم انجام مى‏ شود، به خصوص آنكه در بين اتمام حجت‏ هاى الهى چنين برنامه مفصلى بى‏ نظير است.
آنچه مورد ترس بود ضعیف الایمان‌ها و سست عقیده‌ها بودند که احتمال انحرافشان و بازگشتشان به جاهلیت بسیار قوی بود، و ترس دیگر از این بود که منافقان رجوع به جاهلیت را علنی کنند و عملاً اسم اسلام را محو کنند.


به نظر مى‏ رسد با انجام چنين مراسم پر شكوهى ديگر كسى باقى نماند كه هدايت نشود، ولى آخرين فراز آيه نشان مى‏ دهد عده‏ اى منافق و كوردل هستند كه حتى با چنين اتمام حجتى قابل هدايت نيستند، و لايق آنان جز نشان «كفر» نيست، چرا كه از كُفّار هم بدترند. قسمت آخر آيه مى ‏گويد: خدا براى هدايت همه مردم راه‏ هاى مختلفى گذاشته، اما قوم كافرين را كه همان دشمنان و مخالفان ولايت على ‏عليه السلام هستند، هدايت نمى ‏كند.
آنچه بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله رخ داد و در غدیر خداوند مانع از وقوع آن شد، همین بازگشت از دین بود که فرمود: <blockquote>{{متن عربی|انَّ النَّبِىَّ لَمّا قُبِضَ ارْتَدَّ النّاسُ عَلى اعْقابِهِمْ كُفّاراً الاّ ثَلاثاً}}:<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۵۹ ح ۴۲؛ همچنین مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۲ ص ۲۷۳–۲۶۵.</ref> «آنگاه که پیامبرصلی الله علیه وآله از دنیا رفت مردم از دین به عقب برگشتند و کافر شدند مگر سه نفر»</blockquote>ولی تمام صبر و سکوت امیرالمؤمنین علیه السلام به سفارش پیامبرصلی الله علیه وآله باعث شد تا منافقینی که زمام امور را به دست گرفته بودند علناً بازگشت از اسلام و رجوع به جاهلیت را اعلام نکنند. اگر چه عملاً در همین راه قدم برمی‌داشتند.


در اين ميان سردمداران سقيفه، رؤساى اين خطِ كفر هستند كه هنوز زلال غدير از گلوى مردم پايين نرفته، قصد جان پيامبرصلى الله عليه وآله را نمودند. آنان چند ساعتى از پايان مراسم غدير نگذشته براى به قتل رساندن پيامبرصلى الله عليه وآله پيشاپيش قافله حركت كردند، و بر فراز كوه هرشى كمين كردند و با رها كردن سنگ‏ ها به طرف شترِ پيامبرصلى الله عليه وآله و حمله با شمشير نقشه خود را به اجرا در آوردند ولى خدا آن حضرت را حفظ كرد. <ref>مراجعه شود به كتاب غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵ ۲۳۰ ۲۱۷ ۱۳۱ ۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.</ref>
نتیجه این‌ها بقای نام اسلام برای آیندگانی بود که ممکن بود بار دیگر تحت پرچم اسلام حقیقت آن را زنده کنند، همان گونه که نسل‌های تشیع چنین کردند.


در روايتى كه در تفسير آيه وارد شده در بيان «إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» آمده است: «هُمُ الَّذينَ هَمُّوا بِرَسُولِ اللَّه»<ref>ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۳۵  - ۱۱۲. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.</ref>: «اين كافران همان كسانى هستند كه قصد جان پيامبرصلى الله عليه وآله را نمودند» . آنان چهارده نفر بودند كه با يک اشاره پيامبرصلى الله عليه وآله و نورانى شدن شب، حذيفه چهره هايشان را ديد. آنها عبارت بودند از:
===== ۸. خطر جانی =====
در کنار همه خطراتی که اسلام و جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد، به خطر افتادن جان مبارک پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهما السلام در آن موقعیت - چه قبل از اعلان ولایت و چه بعد از آن - آسان‌ترین راه برای منافقین بود که هر چه سریع تر اهداف خود را به عمل برسانند، بدون آنکه واهمه ای از مقامی بلند چون پیامبرصلی الله علیه وآله یا علی علیه السلام داشته باشند.


ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابى‏ وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبيدة بن جراح، ابوموسى اشعرى، ابوهريره، مغيرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولى ابى‏ حذيفه.
مهم‌تر اینکه فقط مسئله به شهادت رسیدن این دو بزرگوار نبود، بلکه توطئه‌هایی بود که در پی این قتل‌ها انجام می‌گرفت.


تا اينجا چهار فرازِ آيه با دقت در جزئيات وقايع مورد بررسى قرار گرفت، و زمينه نزول آيه به خوبى روشن شد. چند نقطه تحليلى درباره محتواى آيه وجود دارد كه بخش نهايى بحث ‏هاى مربوط به آيه را بدان‏ها اختصاص مى‏ دهيم.
این بسیار مهم است که همین اصحاب صحیفه ملعونه با عده ای دیگر رسماً نقشه قتل پیامبرصلی الله علیه وآله را کشیدند. خدایی که ضامن حفظ پیامبرصلی الله علیه وآله بود آن حضرت را تا میان معرکه برد و در محاصره آن چهارده نفر قرار داد، و سپس به‌طور معجزه آسا او را نجات داد.


=== مرحله پنجم: تحليلى بر محتواى آيه «بَلِّغْ» ===
این گونه بود که بر همه معلوم شد غدیر خدایی دارد و وعده {{متن قرآن|وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}}را عملی خواهد کرد. اینک به فرازهایی در این باره اشاره می‌کنیم:
اكنون كه تصوير كامل و همه جانبه ‏اى از آيه «بَلِّغْ» ارائه شد، نقطه سؤالى درباره آيه وجود دارد كه نياز به تجزيه و تحليل دارد، و با روشن شدن پاسخ آن نكته ‏هاى حساس و جالبى درباره آيه به دست خواهد آمد.


آن سؤال باز مى گردد به توقف پيامبرصلى الله عليه وآله در امتثال امر الهى در آيه «بَلِّغْ» به دليل نگرانى‏ هاى موجود در مورد پذيرش مردم نسبت به مسئله ولايت. دنباله سؤال به اينجا مى‏ رسد كه در اين توقف حضرت ابتدا طلب الغاى اين امر را مى‏نمايد، ولى با خطاب تهديدآميزِ «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» رو به رو مى‏ شود، و در درجه دوم درخواست ضمانت حفظ از خطرات را مى ‏نمايد كه با خطاب «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» مورد قبول واقع مى‏ شود.
خدا به پیامبرش چنین خبر داد: {{متن عربی|لكِنَّهُمْ مُواطِئُونَ عَلى هَلاكِكَ وَ هَلاكِهِ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳.</ref> «آنان درباره هلاک کردن تو و علی نقشه ریخته‌اند».


سؤال اصلى دو جانبه است: از يک سو آيا از نظر مبانى اعتقادى ما ممكن است پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر امر الهى توقف كند؟ از سوى ديگر چگونه است كه خداوند در برابر اين توقف عكس ‏العملى نشان نداده كه اصلاً به چه حقى توقف كرده ‏اى و خود اين توقف و درخواست الغاى امر را تخلفى از مقام نبوت به حساب نياورده است، بلكه با خطاب «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ...» فقط اصرار بر ابلاغ اين امر نموده و اينكه اگر ولايت ابلاغ نشود رسالت ناقص مانده است؟
منافقین در سفر بازگشت از حجةالوداع این گونه توطئه کردند: {{متن عربی|دارَ الْكَلامُ بَيْنَهُمْ وَ اعادُوا الْخِطابَ وَ اجالُوا الرَّأْىَ فَاتَّفَقُوا عَلى انْ يَنْفِرُوا بِالنِّبِىِّ ناقَتَهُ عَلى عَقَبَةِ هَرْشى}}:<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۶ ۱۱۵.</ref> «در بین آنها گفتگو واقع شد و در این باره سخن گفتند و نظریه دادند و به این نتیجه رسیدند که شتر پیامبرصلی الله علیه وآله را بر فراز گردنه کوه هَرشی بِرَمانند».


اگر اين دو سؤال به موازات يكديگر پاسخ داده شود، جنبه ديگر آن نيز حل خواهد شد كه چگونه خداوند با درخواست ضمانت حفظ موافقت كرد، در حالى كه آن هم مانند پيش شرطى در اجراى فرمان الهى به نظر مى ‏آيد و نبايد در برابر اوامر خداوند قيد و شرطى از سوى بندگان وجود داشته باشد؟
دشمنان پیامبرصلی الله علیه وآله جمع شدند که عبارت بودند از آزادشدگان قریش و منافقین انصار و کسانی از اعراب مدینه و اطراف آن که قلوبشان مایل به ارتداد از اسلام بود، و اینان که چهارده نفر بودند هم پیمان و هم قسم شدند که شتر پیامبرصلی الله علیه وآله را برمانند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ ۹۷.</ref>


آنچه در طرح سؤال گفته شد فقط براى درک صحيح و جامع از جوانب آن بود، وگرنه ساحت مقدس و ملكوتى پيامبرصلى الله عليه وآله فراتر و مُنزَّه ‏تر از آن است كه چنين سؤالاتى درباره حضرتش به ميان آيد.
وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله راه صعود بر کوه هَرشی را پیش گرفت جبرئیل نازل شد و این خبر را برای حضرت آورد: {{متن عربی|يا مُحَمَّدُ، انَّ فُلاناً وَ فُلاناً قَعَدُوا لَكَ فِى الْعَقَبَةِ لِيَغْتالُوكَ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۵.</ref> «ای محمد، فلانی و فلانی، در گردنه کوه برایت کمین کرده‌اند تا تو را ترور کنند». این گونه بود که ضامن حفظ رسول او را به سلامت به مدینه رسانید در حالی که این اتمام حجت تاریخی را به صورت تمام عیار به نتیجه رسانده بود.


اكنون در آنچه ذيلاً بيان مى‏ شود پاسخ دقيق و تحليل علمى مسئله به احسن وجه ارائه خواهد شد:
=== فراز چهارم: «إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» ===
«کافرین» در این آیه در واقع دادن نشان «کفر» به کسانی است که در فرازهای قبلی آیه به آنان اشاره شده است. با دقت در آیه‌های قبل به خوبی معلوم می‌شود که منظور از آنان چه کسانی هستند و چرا کافرند.


با توجه به اهميت سؤال مزبور، كافى است با نگاهى به متن آيه و روايات وارده در تفسير و تبيين آن پاسخى همه جانبه به دست آوريم. نقطه اصلى اين پاسخ آن است كه نگاهمان را به ماجرا تغيير دهيم، و تركيب چند جهت اعتقادى و تاريخى را كه در اين مسئله به هم آميخته يكجا در نظر بگيريم.
از اولِ آیه خداوند دستور ابلاغ ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را می‌دهد و بر انجام این اتمام حجت با وعیدِ {{متن قرآن|إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ}} و ضمانتِ {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} تأکید می‌نماید.


به عبارت ديگر: مجموع آنچه اتفاق افتاده را يک مسئله بدانيم و همه را در ارتباط با يكديگر بسنجيم، نه اينكه بدون در نظر گرفتن چند مسئله واضح كه در متن واقعه است فقط نقطه اشكال را در نظر بگيريم و در جستجوى پاسخ آن باشيم.
شکی نیست که چنین اتمام حجتی با هدف هدایت مردم انجام می‌شود، به خصوص آنکه در بین اتمام حجت‌های الهی چنین برنامه مفصلی بی نظیر است.


حل اين اشكال و تحليل اينكه چرا پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر امر الهى درخواستى نموده و فوراً اقدام نفرموده را در دو مرحله اجمالى و تفصيلى به تبيين جوانب آن مى ‏پردازيم:
به نظر می‌رسد با انجام چنین مراسم پر شکوهی دیگر کسی باقی نماند که هدایت نشود، ولی آخرین فراز آیه نشان می‌دهد عده ای منافق و کوردل هستند که حتی با چنین اتمام حجتی قابل هدایت نیستند، و لایق آنان جز نشان «کفر» نیست، چرا که از کُفّار هم بدترند. قسمت آخر آیه می‌گوید: خدا برای هدایت همه مردم راه‌های مختلفی گذاشته، اما قوم کافرین را که همان دشمنان و مخالفان ولایت علی علیه السلام هستند، هدایت نمی‌کند.


===== الف. پاسخ اجمالى =====
در این میان سردمداران سقیفه، رؤسای این خطِ کفر هستند که هنوز زلال غدیر از گلوی مردم پایین نرفته، قصد جان پیامبرصلی الله علیه وآله را نمودند. آنان چند ساعتی از پایان مراسم غدیر نگذشته برای به قتل رساندن پیامبرصلی الله علیه وآله پیشاپیش قافله حرکت کردند، و بر فراز کوه هرشی کمین کردند و با رها کردن سنگ‌ها به طرف شترِ پیامبرصلی الله علیه وآله و حمله با شمشیر نقشه خود را به اجرا درآوردند ولی خدا آن حضرت را حفظ کرد.<ref>مراجعه شود به کتاب غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵ ۲۳۰ ۲۱۷ ۱۳۱ ۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.</ref>
آنچه در محتواى آيه «بَلِّغْ» با آن رو به رو هستيم هشت جهت است كه دست به دست هم داده و اين قضيه را به وجود آورده است:


۱. عظيم ‏ترين اتمام حجت خدا و رسول در غدير در حال تحقق بوده است.
در روایتی که در تفسیر آیه وارد شده در بیان {{متن قرآن|إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ}}آمده است:{{متن عربی|هُمُ الَّذينَ هَمُّوا بِرَسُولِ اللَّه}}:<ref>ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۳۵–۱۱۲؛ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.</ref> «این کافران همان کسانی هستند که قصد جان پیامبرصلی الله علیه وآله را نمودند». آنان چهارده نفر بودند که با یک اشاره پیامبرصلی الله علیه وآله و نورانی شدن شب، حذیفه چهره‌هایشان را دید. آنها عبارت بودند از:


۲. اراده و عمل پيامبرصلى الله عليه وآله برخاسته از اراده پروردگار و تحت قدرت اوست، و اگر خدا بخواهد در هر لحظه مانع از فعل او مى‏ شود.
ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیدة بن جراح، ابوموسی اشعری، ابوهریره، مغیرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولی ابی حذیفه.


۳. پيامبرصلى الله عليه وآله قبل از غدير در معرض خطرهاى بسيارى قرار داشته و هرگز نترسيده، بلكه ديگران به آن حضرت پناه برده ‏اند.
تا اینجا چهار فرازِ آیه با دقت در جزئیات وقایع مورد بررسی قرار گرفت، و زمینه نزول آیه به خوبی روشن شد. چند نقطه تحلیلی درباره محتوای آیه وجود دارد که بخش نهایی بحث‌های مربوط به آیه را بدان‌ها اختصاص می‌دهیم.


۴. امكان مخفى كردن آنچه بين خدا و رسولش صورت گرفته وجود داشته، كه شامل مراجعه و درخواست الغاى امر و نيز درخواست حفظ مى‏ شود؛ ولى با اين همه خدا در قرآن و پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير تعمّد در تصريح به آن و تأكيد بر اطلاع عموم از آن داشته‏ اند.
== مرحله پنجم: تحلیلی بر محتوای آیه «بَلِّغْ» ==
اکنون که تصویر کامل و همه‌جانبه ای از آیه تبلیغ ارائه شد، نقطه سؤالی درباره آیه وجود دارد که نیاز به تجزیه و تحلیل دارد، و با روشن شدن پاسخ آن نکته‌های حساس و جالبی درباره آیه به دست خواهد آمد.


۵ . خود پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه يادآور شده كه من هرگز از اجراى اوامر الهى كوتاهى نكرده ‏ام، و اين مورد كه توقفى كرده و درخواستى نموده ‏ام علتى دارد.
آن سؤال بازمی‌گردد به توقف پیامبرصلی الله علیه وآله در امتثال امر الهی در آیه تبلیغ به دلیل نگرانی‌های موجود در مورد پذیرش مردم نسبت به مسئله ولایت. دنباله سؤال به اینجا می‌رسد که در این توقف حضرت ابتدا طلب الغای این امر را می‌نماید، ولی با خطاب تهدیدآمیزِ {{متن قرآن|وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ}} رو به رو می‌شود، و در درجه دوم درخواست ضمانت حفظ از خطرات را می‌نماید که با خطاب {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} مورد قبول واقع می‌شود.


۶ . آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان نگرانى ذكر كرده واقعاً وجود داشته و فقط احتمال نبوده است.
سؤال اصلی دو جانبه است: از یک سو آیا از نظر مبانی اعتقادی ما ممکن است پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی توقف کند؟ از سوی دیگر چگونه است که خداوند در برابر این توقف عکس العملی نشان نداده که اصلاً به چه حقی توقف کرده‌ای و خود این توقف و درخواست الغای امر را تخلفی از مقام نبوت به حساب نیاورده است، بلکه با خطاب{{متن قرآن|إِنْ لَمْ تَفْعَلْ …}} فقط اصرار بر ابلاغ این امر نموده و اینکه اگر ولایت ابلاغ نشود رسالت ناقص مانده است؟


۷. خداوند اين توقف و درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله را به عنوان اشكالى در نبوت آن حضرت مطرح نكرده و فقط امر خود را مؤكد نموده است.
اگر این دو سؤال به موازات یکدیگر پاسخ داده شود، جنبه دیگر آن نیز حل خواهد شد که چگونه خداوند با درخواست ضمانت حفظ موافقت کرد، در حالی که آن هم مانند پیش شرطی در اجرای فرمان الهی به نظر می‌آید و نباید در برابر اوامر خداوند قید و شرطی از سوی بندگان وجود داشته باشد؟


۸ . درخواست ضمانت حفظ كه دنباله توقف و درخواست اول است، نه تنها از طرف خداوند به عنوان اشكالى مطرح نشده بلكه پذيرفته هم شده است.
آنچه در طرح سؤال گفته شد فقط برای درک صحیح و جامع از جوانب آن بود، وگرنه ساحت مقدس و ملکوتی پیامبرصلی الله علیه وآله فراتر و مُنزَّه تر از آن است که چنین سؤالاتی درباره حضرتش به میان آید.


با در نظر گرفتن اين هشت جهت، خيلى زود متوجه مى‏ شويم كه نبايد گمان كنيم اشكالى درباره چگونگى ابلاغ غدير كشف كرده‏ ايم، بلكه خدا و رسول كاملاً متوجه اين مسئله بوده ‏اند كه هر كس اين داستان را با اين شكل خاص بشنود طبعاً چنين سؤال واشكالى به ذهنش خطور خواهد كرد؛ و لذا به تبيين مسئله پرداخته ‏اند و به همان صورت به وقوع آن تأكيد ورزيده ‏اند.
اکنون در آنچه ذیلاً بیان می‌شود پاسخ دقیق و تحلیل علمی مسئله به احسن وجه ارائه خواهد شد:


از همه جالب ‏تر اينكه ممكن بود آنچه در پشت پرده واقع شد؛ از درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله و پاسخ خداوند متعال بين خودشان مخفى مى‏ماند و بازگو نمى ‏شد، و فقط ظاهر قضيه كه ابلاغ و اعلام ولايت است انجام مى‏ شد، ولى مى‏ بينيم تمام جزئيات پشت پرده علنى شده و تعمد داشته‏ اند كه نه تنها دوستان بلكه دشمنان هم از آن باخبر شوند.
با توجه به اهمیت سؤال مزبور، کافی است با نگاهی به متن آیه و روایات وارده در تفسیر و تبیین آن پاسخی همه‌جانبه به دست آوریم. نقطه اصلی این پاسخ آن است که نگاهمان را به ماجرا تغییر دهیم، و ترکیب چند جهت اعتقادی و تاریخی را که در این مسئله به هم آمیخته یکجا در نظر بگیریم.


از همه اينها استنباط مى‏ شود كه آنچه به نظر ما به صورت اشكال مطرح است كه چرا پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر امر الهى درخواستى كرده و چنان پاسخى در ردّ خواسته او آمده، در واقع يک اشكال نيست؛ بلكه كاشف از اراده الهى است كه خواسته است اين امر ولايت با اين صورت خاص ابلاغ شود، به دليل علل و عوامل خاصى كه در اطراف آن وجود داشته و فوايد بسيارى كه بر چنين طرز تبليغى مترتب است.
به عبارت دیگر: مجموع آنچه اتفاق افتاده را یک مسئله بدانیم و همه را در ارتباط با یکدیگر بسنجیم، نه اینکه بدون در نظر گرفتن چند مسئله واضح که در متن واقعه است فقط نقطه اشکال را در نظر بگیریم و در جستجوی پاسخ آن باشیم.


اگر در يک جمله بگوييم: بنا بود بزرگ‏ترين اتمام حجت الهى و ابلاغ مهم‏ ترين امر ذات ربوبى به بندگانش انجام شود. براى آنكه عنوان «اتمام حجت» و «ابلاغ» در كامل‏ ترين معناى خود نسبت به مردم آن روز و نسل‏ هاى آينده بشريت تا روز قيامت بر اين برنامه صدق كند، اراده خداوند تعلق گرفت كه اين برنامه در شفاف ‏ترين شكل خود و در وسيع ‏ترين زمان (سه روز) با مفصل ‏ترين مراسم انجام شود؛ ولى انجام چنين برنامه ‏اى در چنان شرايطى و با وجود چنان نگرانى‏ هايى، جز تحت حراست و حفظ مستقيم خداوند امكان پذير نبود.
حل این اشکال و تحلیل اینکه چرا پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی درخواستی نموده و فوراً اقدام نفرموده را در دو مرحله اجمالی و تفصیلی به تبیین جوانب آن می‌پردازیم:


لازمه اجراى اين گونه برنامه، آن بود كه براى درک صحيح مردم از جوّ و شرايط آن و نيز يقين آنان به انتساب اين ابلاغ به خداوند و رفع هر گونه شک و شبهه ‏اى براى آينده‏ هاى بلند مدت مسلمين، و نيز توجه آنان به آينده ‏اى كه در انتظارشان است، بايد همان پيامبرى كه تا كنون هيچ توقف و درخواست و شرطى در برابر اوامر الهى نداشته، براى اولين بار -  به دستور خود خداوند -  صورت برنامه را اين گونه تنظيم كند تا اين نتايج گرفته شود.
===== الف. پاسخ اجمالی =====
آنچه در محتوای آیه {{متن قرآن|بَلِّغْ}} با آن رو به رو هستیم هشت جهت است که دست به دست هم داده و این قضیه را به وجود آورده است:


اين روش دقيق خداوند كه در آيه «بَلِّغْ» منعكس است، نمونه ‏اى بى‏نظير در اتمام حجت ‏هاى الهى است كه پنج اثر مهم در پى داشته است:
# عظیم‌ترین اتمام حجت خدا و رسول در غدیر در حال تحقق بوده است.
# اراده و عمل پیامبرصلی الله علیه وآله برخاسته از اراده پروردگار و تحت قدرت اوست، و اگر خدا بخواهد در هر لحظه مانع از فعل او می‌شود.
# پیامبرصلی الله علیه وآله قبل از غدیر در معرض خطرهای بسیاری قرار داشته و هرگز نترسیده، بلکه دیگران به آن حضرت پناه برده‌اند.
# امکان مخفی کردن آنچه بین خدا و رسولش صورت گرفته وجود داشته، که شامل مراجعه و درخواست الغای امر و نیز درخواست حفظ می‌شود؛ ولی با این همه خدا در قرآن و پیامبرصلی الله علیه وآله در خطبه غدیر تعمّد در تصریح به آن و تأکید بر اطلاع عموم از آن داشته‌اند.
# خود پیامبرصلی الله علیه وآله در خطابه یادآور شده که من هرگز از اجرای اوامر الهی کوتاهی نکرده‌ام، و این مورد که توقفی کرده و درخواستی نموده‌ام علتی دارد.
# آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان نگرانی ذکر کرده واقعاً وجود داشته و فقط احتمال نبوده است.
# خداوند این توقف و درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله را به عنوان اشکالی در نبوت آن حضرت مطرح نکرده و فقط امر خود را مؤکد نموده است.
# درخواست ضمانت حفظ که دنباله توقف و درخواست اول است، نه تنها از طرف خداوند به عنوان اشکالی مطرح نشده بلکه پذیرفته هم شده است.
با در نظر گرفتن این هشت جهت، خیلی زود متوجه می‌شویم که نباید گمان کنیم اشکالی درباره چگونگی ابلاغ غدیر کشف کرده‌ایم، بلکه خدا و رسول کاملاً متوجه این مسئله بوده‌اند که هر کس این داستان را با این شکل خاص بشنود طبعاً چنین سؤال واشکالی به ذهنش خطور خواهد کرد؛ و لذا به تبیین مسئله پرداخته‌اند و به همان صورت به وقوع آن تأکید ورزیده‌اند.


۱. بر همه ثابت شد كه امر ولايت از طرف خداست.
از همه جالب تر اینکه ممکن بود آنچه در پشت پرده واقع شد؛ از درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله و پاسخ خداوند متعال بین خودشان مخفی می‌ماند و بازگو نمی‌شد، و فقط ظاهر قضیه که ابلاغ و اعلام ولایت است انجام می‌شد، ولی می‌بینیم تمام جزئیات پشت پرده علنی شده و تعمد داشته‌اند که نه تنها دوستان بلکه دشمنان هم از آن باخبر شوند.


۲. در حالى كه همه جو خطرناک را حس مى‏ كردند، يد قدرت الهى را ديدند كه برنامه سه روزه با چه نظم و حفاظتى انجام شد.
از همه اینها استنباط می‌شود که آنچه به نظر ما به صورت اشکال مطرح است که چرا پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی درخواستی کرده و چنان پاسخی در ردّ خواسته او آمده، در واقع یک اشکال نیست؛ بلکه کاشف از اراده الهی است که خواسته است این امر ولایت با این صورت خاص ابلاغ شود، به دلیل علل و عوامل خاصی که در اطراف آن وجود داشته و فواید بسیاری که بر چنین طرز تبلیغی مترتب است.


۳. مسئله ولايت در بى ‏نظيرترين شكل تبليغ در تاريخ شش هزار ساله انبياءعليهم السلام ابلاغ شد، و همه جوانب آن توسط پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه يک ساعته ‏اش بدون هيچ تقيه و كتمان و واهمه ‏اى تبيين گرديد.
اگر در یک جمله بگوییم: بنا بود بزرگ‌ترین اتمام حجت الهی و ابلاغ مهم‌ترین امر ذات ربوبی به بندگانش انجام شود. برای آنکه عنوان «اتمام حجت» و «ابلاغ» در کامل‌ترین معنای خود نسبت به مردم آن روز و نسل‌های آینده بشریت تا روز قیامت بر این برنامه صدق کند، اراده خداوند تعلق گرفت که این برنامه در شفاف‌ترین شکل خود و در وسیع‌ترین زمان (سه روز) با مفصل‌ترین مراسم انجام شود؛ ولی انجام چنین برنامه ای در چنان شرایطی و با وجود چنان نگرانی‌هایی، جز تحت حراست و حفظ مستقیم خداوند امکان‌پذیر نبود.


۴. مردمِ آن روز نسبت به جو حاكم بر جامعه خود و حضور جدى منافقين به خوبى تفهيم شدند، و بنابراين در تنها گذاشتن صاحب ولايت عذرى نداشتند.
لازمه اجرای این گونه برنامه، آن بود که برای درک صحیح مردم از جوّ و شرایط آن و نیز یقین آنان به انتساب این ابلاغ به خداوند و رفع هر گونه شک و شبهه ای برای آینده‌های بلند مدت مسلمین، و نیز توجه آنان به آینده ای که در انتظارشان است، باید همان پیامبری که تا کنون هیچ توقف و درخواست و شرطی در برابر اوامر الهی نداشته، برای اولین بار - به دستور خود خداوند - صورت برنامه را این گونه تنظیم کند تا این نتایج گرفته شود.


۵ . نسل‏ هاى آينده براى تحليل مسير خلافت غصب شده اطلاعات روشنى پيدا كردند و علل اين غصب و آن مظلوميت را به خوبى تشخيص دادند.
این روش دقیق خداوند که در آیه تبلیغ منعکس است، نمونه ای بی نظیر در اتمام حجت‌های الهی است که پنج اثر مهم در پی داشته است:


ب. پاسخ تفصيلى
# بر همه ثابت شد که امر ولایت از طرف خداست.
# در حالی که همه جو خطرناک را حس می‌کردند، ید قدرت الهی را دیدند که برنامه سه روزه با چه نظم و حفاظتی انجام شد.
# مسئله ولایت در بی نظیرترین شکل تبلیغ در تاریخ شش هزار ساله انبیاءعلیهم السلام ابلاغ شد، و همه جوانب آن توسط پیامبرصلی الله علیه وآله در خطابه یک ساعته اش بدون هیچ تقیه و کتمان و واهمه ای تبیین گردید.
# مردمِ آن روز نسبت به جو حاکم بر جامعه خود و حضور جدی منافقین به خوبی تفهیم شدند، و بنابراین در تنها گذاشتن صاحب ولایت عذری نداشتند.
# نسل‌های آینده برای تحلیل مسیر خلافت غصب شده اطلاعات روشنی پیدا کردند و علل این غصب و آن مظلومیت را به خوبی تشخیص دادند.
ب. پاسخ تفصیلی


اكنون نوبت آن است كه آنچه به اجمال در پاسخ اشكال مربوط به توقف پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر امر الهى ذكر شد، به صورت مفصل ‏ترى در مورد جهات تاريخى اعتقادى آن با استناد به روايات غدير تبيين شود. آنچه در اين تفصيل مطرح مى‏ شود به همان ترتيبى خواهد بود كه در پاسخ اجمالى مطرح گرديد.
اکنون نوبت آن است که آنچه به اجمال در پاسخ اشکال مربوط به توقف پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی ذکر شد، به صورت مفصل تری در مورد جهات تاریخی اعتقادی آن با استناد به روایات غدیر تبیین شود. آنچه در این تفصیل مطرح می‌شود به همان ترتیبی خواهد بود که در پاسخ اجمالی مطرح گردید.


===== پاسخ اول: استثنايى بودن ابلاغ ولايت =====
===== پاسخ اول: استثنایی بودن ابلاغ ولایت =====
عظيم‏ ترين اتمام حجت خدا و رسول ولايت بود كه در غدير انجام شد. با توجه به اينكه مسئله ولايت در طول عمر پيامبرصلى الله عليه وآله بارها به مردم يادآورى شده بود و در مقاطع مختلف با عبارات گوناگون، مردم از آن با اطلاع شده بودند، اكنون آنچه انجام مى‏گرفت ابلاغ و اعلام رسمى و كامل عيار بود كه تا كنون انجام نگرفته بود.
عظیم‌ترین اتمام حجت خدا و رسول ولایت بود که در غدیر انجام شد. با توجه به اینکه مسئله ولایت در طول عمر پیامبرصلی الله علیه وآله بارها به مردم یادآوری شده بود و در مقاطع مختلف با عبارات گوناگون، مردم از آن با اطلاع شده بودند، اکنون آنچه انجام می‌گرفت ابلاغ و اعلام رسمی و کامل عیار بود که تا کنون انجام نگرفته بود.


با توجه به اهميت خاص ولايت در بين احكام و فرامين الهى -  كه روايات بسيارى پشتوانه آن است و عملى بدون آن قبول نمى ‏شود -  اين ابلاغ نيز مهم ‏ترين اتمام حجت خدا و رسول خواهد بود.
با توجه به اهمیت خاص ولایت در بین احکام و فرامین الهی - که روایات بسیاری پشتوانه آن است و عملی بدون آن قبول نمی‌شود - این ابلاغ نیز مهم‌ترین اتمام حجت خدا و رسول خواهد بود.


آنچه عملاً به وقوع پيوست نيز نشان داد كه تا كنون چنين صورتى از تبليغ در اوامر الهى به وقوع نپيوسته؛ كه در بيابان با خطابه‏ اى يک ساعته و مراسم سه روزه بيعت با جزئيات ديگرى كه در كنار آن بود به انجام رسد، چنانكه در حديث مى‏ فرمايد: «لَمْ يُنادِ بِشَىْ‏ءٍ مِثْلَ ما نُودِىَ بِالْوِلايَةِ يَوْمَ الْغَديرِ»<ref>الكافى: ج ۲ ص ۲۱.</ref>: «هيچ حكمى مثل ولايت در روز غدير اعلام نشده است» .
آنچه عملاً به وقوع پیوست نیز نشان داد که تا کنون چنین صورتی از تبلیغ در اوامر الهی به وقوع نپیوسته؛ که در بیابان با خطابه ای یک ساعته و مراسم سه روزه بیعت با جزئیات دیگری که در کنار آن بود به انجام رسد، چنان‌که در حدیث می‌فرماید: {{متن عربی|لَمْ يُنادِ بِشَىْءٍ مِثْلَ ما نُودِىَ بِالْوِلايَةِ يَوْمَ الْغَديرِ}}:<ref>الکافی: ج ۲ ص ۲۱.</ref> «هیچ حکمی مثل ولایت در روز غدیر اعلام نشده است».


===== پاسخ دوم: پيامبرصلى الله عليه وآله تابع مطلق اراده خدا =====
===== پاسخ دوم: پیامبرصلی الله علیه وآله تابع مطلق اراده خدا =====
با توجه به اينكه اراده و عمل پيامبرصلى الله عليه وآله برخاسته از اراده پروردگار و تحت قدرت اوست، بايد بدانيم كه ما در اينجا با دو نكته اعتقادى رو به رو هستيم: يكى اينكه چهارده معصوم ‏عليهم السلام انوار پاک و اولين مخلوقات خدا هستند و در قرب به درگاه الهى در درجه ‏اى قرار دارند كه اراده آنان مطابق اراده الهى است و هيچ تخلفى از آن نخواهد داشت؛ و در واقع آينه تمام نماى اراده پروردگار است.
با توجه به اینکه اراده و عمل پیامبرصلی الله علیه وآله برخاسته از اراده پروردگار و تحت قدرت اوست، باید بدانیم که ما در اینجا با دو نکته اعتقادی رو به رو هستیم: یکی اینکه چهارده معصوم علیهم السلام انوار پاک و اولین مخلوقات خدا هستند و در قرب به درگاه الهی در درجه ای قرار دارند که اراده آنان مطابق اراده الهی است و هیچ تخلفی از آن نخواهد داشت؛ و در واقع آینه تمام نمای اراده پروردگار است.


درباره آنان كوچک ‏ترين فرض و احتمال تخلف از خواست خدا در كوچک ‏ترين اعمالشان وجود ندارد تا چه رسد به اوامر مربوط به ابلاغ دستورات الهى كه پشتوانه آن «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى»<ref>نجم /  ۴ ۳.</ref>است.
درباره آنان کوچک‌ترین فرض و احتمال تخلف از خواست خدا در کوچک‌ترین اعمالشان وجود ندارد تا چه رسد به اوامر مربوط به ابلاغ دستورات الهی که پشتوانه آن {{متن قرآن|ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی}}<ref>نجم /۴ ۳.</ref>است.


ديگر اينكه -  نعوذ باللَّه -  اگر فرض تخلف از دستور الهى هم باشد تحت قدرت الهى قرار دارند، و خداوند با اراده خويش مى‏تواند مانع شود يا وادار به عملى كند، به خصوص در چنين اتمام حجت عظيم كه خداوند با قدرت خويش مى‏ تواند آن را به اجرا درآورد.
دیگر اینکه - نعوذ باللَّه - اگر فرض تخلف از دستور الهی هم باشد تحت قدرت الهی قرار دارند، و خداوند با اراده خویش می‌تواند مانع شود یا وادار به عملی کند، به خصوص در چنین اتمام حجت عظیم که خداوند با قدرت خویش می‌تواند آن را به اجرا درآورد.


در كنار اين مطلب، سابقه ۶۳ ساله پيامبرصلى الله عليه وآله و ابلاغ فرامين الهى در طول ۲۳ سال بعثت نشان داده است كه تاكنون حتى يک مورد سابقه نداشته آن حضرت از دستورات الهى تخلف ورزد يا در انجام آن تعلّلى نمايد.
در کنار این مطلب، سابقه ۶۳ ساله پیامبرصلی الله علیه وآله و ابلاغ فرامین الهی در طول ۲۳ سال بعثت نشان داده است که تاکنون حتی یک مورد سابقه نداشته آن حضرت از دستورات الهی تخلف ورزد یا در انجام آن تعلّلی نماید.


چگونه مى‏ شود در ولايت على ‏عليه السلام كه جان پيامبرصلى الله عليه وآله است و هزاران بار -  در طول بعثت -  ولايت او را گوشزد فرموده و اين ولايت عصاره زحمات آن حضرت و همه انبياى گذشته و ضامن بقاى آن است، بخواهد تعلّلى نمايد و از انجام آن سرباز زند.
چگونه می‌شود در ولایت علی علیه السلام که جان پیامبرصلی الله علیه وآله است و هزاران بار - در طول بعثت - ولایت او را گوشزد فرموده و این ولایت عصاره زحمات آن حضرت و همه انبیای گذشته و ضامن بقای آن است، بخواهد تعلّلی نماید و از انجام آن سرباز زند.


بنابراين به راحتى مى ‏توان دريافت كه حضرت هرگز در صدد تعلّل در امر الهى نبوده، و منظور از اين تفاصيل اهداف ديگرى است كه ذكر خواهد شد.
بنابراین به راحتی می‌توان دریافت که حضرت هرگز در صدد تعلّل در امر الهی نبوده، و منظور از این تفاصیل اهداف دیگری است که ذکر خواهد شد.


===== پاسخ سوم: دقت فوق‏ العاده براى ابلاغ ولايت =====
===== پاسخ سوم: دقت فوق‌العاده برای ابلاغ ولایت =====
پيامبرصلى الله عليه وآله تا كنون در معرض خطرات بسيارى قرار داشته، و آنچه به عنوان موارد ترس و نگرانى پيامبرصلى الله عليه وآله در مسئله غدير ذكر شد عبارت بود از مخالفت، تكذيب، اتهام، استهزاء، تفرقه، طغيان و خطر جانى، كه تمام اينها در اول بعثت و در طول ۲۳ ساله رسالت در مقاطع مختلف در گونه ‏هاى مختلف براى حضرتش رخ نموده، و آن حضرت در اجراى اوامر الهى از هيچ يک از اين موارد نهراسيده، بلكه به استقبال حوادث رفته و وظيفه الهى خود را انجام داده است.
پیامبرصلی الله علیه وآله تا کنون در معرض خطرات بسیاری قرار داشته، و آنچه به عنوان موارد ترس و نگرانی پیامبرصلی الله علیه وآله در مسئله غدیر ذکر شد عبارت بود از مخالفت، تکذیب، اتهام، استهزاء، تفرقه، طغیان و خطر جانی، که تمام اینها در اول بعثت و در طول ۲۳ ساله رسالت در مقاطع مختلف در گونه‌های مختلف برای حضرتش رخ نموده، و آن حضرت در اجرای اوامر الهی از هیچ‌یک از این موارد نهراسیده، بلکه به استقبال حوادث رفته و وظیفه الهی خود را انجام داده است.


بنابراين مسلّم است كه مطرح كردن اين نگرانى ‏ها به عنوان عذرى در برابر اجراى فرمان الهى، علل ديگرى داشته و اهداف ديگرى را جستجو مى‏ كرده است؛ و آن علت نيست جز اينكه از يک سو اين اتمام حجت بايد بدون خدشه انجام شود و هر گونه خللى ممكن است به آينده آن ضرر بزند، و از سوى ديگر مردم آن روز و نسل‏ هاى آينده متوجه تركيب جامعه مسلمين در سال‏ هاى آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله باشند و توطئه ‏ها را پيش‏ بينى كنند، و بعد از وقوع در تحليل آن مشكلى نداشته باشند.
بنابراین مسلّم است که مطرح کردن این نگرانی‌ها به عنوان عذری در برابر اجرای فرمان الهی، علل دیگری داشته و اهداف دیگری را جستجو می‌کرده است؛ و آن علت نیست جز اینکه از یک سو این اتمام حجت باید بدون خدشه انجام شود و هر گونه خللی ممکن است به آینده آن ضرر بزند، و از سوی دیگر مردم آن روز و نسل‌های آینده متوجه ترکیب جامعه مسلمین در سال‌های آخر عمر پیامبرصلی الله علیه وآله باشند و توطئه‌ها را پیش‌بینی کنند، و بعد از وقوع در تحلیل آن مشکلی نداشته باشند.


===== پاسخ چهارم: آگاهىِ مردم از اسرار خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله =====
===== پاسخ چهارم: آگاهیِ مردم از اسرار خدا و رسول صلی الله علیه وآله =====
با اينكه امكان مخفى كردن اين درخواست ‏هاى پيامبرصلى الله عليه وآله درباره الغاى دستور و يا حفظ از شر مردم، و نيز پاسخ‏ هاى خداوند وجود داشته، ولى بدان تصريح شده است!
با اینکه امکان مخفی کردن این درخواست‌های پیامبرصلی الله علیه وآله درباره الغای دستور یا حفظ از شر مردم، و نیز پاسخ‌های خداوند وجود داشته، ولی بدان تصریح شده است!


به عنوان آمادگى ذهنى بايد گفت: در پس پرده غيب ماجراهاى بسيارى اتفاق مى‏افتد و گفتگوهاى بسيارى بين خدا و پيامبران و ملائكه ‏اش انجام مى‏ شود، ولى اطلاع بر بسيارى از آنها به صلاح بشر نيست، و مواردى از آنها هم در حد طرفيت انسان‏ ها نيست.
به عنوان آمادگی ذهنی باید گفت: در پس پرده غیب ماجراهای بسیاری اتفاق می‌افتد و گفتگوهای بسیاری بین خدا و پیامبران و ملائکه اش انجام می‌شود، ولی اطلاع بر بسیاری از آنها به صلاح بشر نیست، و مواردی از آنها هم در حد طرفیت انسان‌ها نیست.


بنابراين چنان نيست كه انسان‏ ها از هر چه در پشت پرده اين جهان اتفاق مى‏ افتد اطلاع داشته باشند، و نه پيامبران آنچه اتفاق افتاده را گفته باشند. فقط حاصل آن را در حدى كه براى بشر لازم است به آنان انتقال داده ‏اند.
بنابراین چنان نیست که انسان‌ها از هر چه در پشت پرده این جهان اتفاق می‌افتد اطلاع داشته باشند، و نه پیامبران آنچه اتفاق افتاده را گفته باشند. فقط حاصل آن را در حدی که برای بشر لازم است به آنان انتقال داده‌اند.


با توجه به اين اصل، درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله براى الغاى امر «بَلِّغْ» و پاسخ خداوند و درخواست عصمت و پاسخ خداوند را در نظر مى‏آوريم. قبل از آنكه در صدد جواب از اصل اشكال درباره مراجعه و تعلّل پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر امر الهى باشيم، مى ‏پرسيم: آيا كافى نبود نتيجه اين گفتگو را كه در نهايت لزوم ابلاغ ولايت است خداوند در قرآن و پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير براى ما مى‏ گفتند؟
با توجه به این اصل، درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله برای الغای امر {{متن قرآن|بَلِّغْ}} و پاسخ خداوند و درخواست عصمت و پاسخ خداوند را در نظر می‌آوریم. قبل از آنکه در صدد جواب از اصل اشکال درباره مراجعه و تعلّل پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی باشیم، می‌پرسیم: آیا کافی نبود نتیجه این گفتگو را که در نهایت لزوم ابلاغ ولایت است خداوند در قرآن و پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر برای ما می‌گفتند؟


و اما اينكه چه گفتگوهايى بين خدا و رسولش اتفاق افتاده تا اين نتيجه حاصل شده از مردم مخفى مى‏ ماند و به آنان اطلاع داده نمى‏ شد. طبعاً مردم اصل خبر را مى‏ فهميدند بدون آنكه از جزئيات آن -  كه ربطى به اصل ماجرا ندارد -  با خبر شوند، به خصوص آنكه اين قسمت ماجرا سؤال برانگيز هم باشد و شنونده را متوجه مسايلى نمايد.
و اما اینکه چه گفتگوهایی بین خدا و رسولش اتفاق افتاده تا این نتیجه حاصل شده از مردم مخفی می‌ماند و به آنان اطلاع داده نمی‌شد. طبعاً مردم اصل خبر را می‌فهمیدند بدون آنکه از جزئیات آن - که ربطی به اصل ماجرا ندارد - با خبر شوند، به خصوص آنکه این قسمت ماجرا سؤال برانگیز هم باشد و شنونده را متوجه مسایلی نماید.


بايد نتيجه بگيريم كه اين تعمد در ذكر جزئيات گفتگو هم در قرآن و هم در خطابه غدير و هم در ساير احاديث مربوط به مراحل نزول آيه، از مسايلى است كه در اين اتمام حجت مؤثر و دانستن آن براى بشر لازم است، و خدا مى ‏خواسته به صورتى رمز گونه در قرآنش به وضعيت جامعه در هنگام نزول ولايت اشاره كند، و پيامبرش تفاصيل آن جو حاكم را توضيح دهد.
باید نتیجه بگیریم که این تعمد در ذکر جزئیات گفتگو هم در قرآن و هم در خطابه غدیر و هم در سایر احادیث مربوط به مراحل نزول آیه، از مسایلی است که در این اتمام حجت مؤثر و دانستن آن برای بشر لازم است، و خدا می‌خواسته به صورتی رمز گونه در قرآنش به وضعیت جامعه در هنگام نزول ولایت اشاره کند، و پیامبرش تفاصیل آن جو حاکم را توضیح دهد.


اميرالمؤمنين‏ عليه السلام دراين باره مى ‏فرمايد: فَانْزَلَ اللَّه عَلى نَبِيِّهِ يَوْمَ الدَّوْحِ ما بَيَّنَ عَنْ ارادَتِهِ فى خُلَصائِهِ وَ ذَوِى اجْتِبائِهِ وَ امَرَهُ بِالْبَلاغِ وَ تَرْكِ الْحَفْلِ بِاهْلِ الزَّيْغِ وَ النِّفاقِ، وَ ضَمِنَ لَهُ عِصْمَتَهُ مِنْهُمْ وَ كَشَفَ مِنْ خَبايا اهْلِ الرَّيْبِ وَ ضَمائِرِ اهْلِ الارْتِدادِ ما رَمَزَ فيهِ، فَعَقَلَهُ الْمُؤْمِنُ وَ الْمُنافِقُ <ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.</ref>:
امیرالمؤمنین علیه السلام دراین باره می‌فرماید: {{متن عربی|فَانْزَلَ اللَّه عَلى نَبِيِّهِ يَوْمَ الدَّوْحِ ما بَيَّنَ عَنْ ارادَتِهِ فى خُلَصائِهِ وَ ذَوِى اجْتِبائِهِ وَ امَرَهُ بِالْبَلاغِ وَ تَرْكِ الْحَفْلِ بِاهْلِ الزَّيْغِ وَ النِّفاقِ، وَ ضَمِنَ لَهُ عِصْمَتَهُ مِنْهُمْ وَ كَشَفَ مِنْ خَبايا اهْلِ الرَّيْبِ وَ ضَمائِرِ اهْلِ الارْتِدادِ ما رَمَزَ فيهِ، فَعَقَلَهُ الْمُؤْمِنُ وَ الْمُنافِقُ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.</ref>


خداوند در روز غدير، بر پيامبرش آيه‏ اى نازل كرد كه در آن اراده خود را درباره بندگان خالصش و انتخاب شدگانش روشن كرد، و او را به ابلاغ آن امر كرد و دستور داد كه با منحرفين از حق و اهل نفاق همنشين نشود، و براى او حفظ از شر آنان را ضمانت نمود، و بدين وسيله اسرار اهل شک و شبهه و ضماير اهل ارتداد را با كلام رمزى آشكار ساخت؛ كلامى كه هم مؤمن و هم منافق نكته آن را مى‏ فهمد.
خداوند در روز غدیر، بر پیامبرش آیه ای نازل کرد که در آن اراده خود را درباره بندگان خالصش و انتخاب شدگانش روشن کرد، و او را به ابلاغ آن امر کرد و دستور داد که با منحرفین از حق و اهل نفاق همنشین نشود، و برای او حفظ از شر آنان را ضمانت نمود، و بدین وسیله اسرار اهل شک و شبهه و ضمایر اهل ارتداد را با کلام رمزی آشکار ساخت؛ کلامی که هم مؤمن و هم منافق نکته آن را می‌فهمد.


مى ‏بينيم اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به رمزى بودن آيه قرآن اشاره مى ‏كند، ولى به صورتى كه هر كس به آن مى ‏رسد متوجه غير عادى بودن ماجرا و جوّ خاص حاكم بر آن مى‏ شود.
می‌بینیم امیرالمؤمنین علیه السلام به رمزی بودن آیه قرآن اشاره می‌کند، ولی به صورتی که هر کس به آن می‌رسد متوجه غیرعادی بودن ماجرا و جوّ خاص حاکم بر آن می‌شود.


يعنى خداوند مى ‏توانست آيه را چنين نازل كند: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» ، ولى دو جمله رمزى در وسط آيه گنجانيد: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» و «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» .
یعنی خداوند می‌توانست آیه را چنین نازل کند: {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ}} {{متن قرآن|إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ}}، ولی دو جمله رمزی در وسط آیه گنجانید:{{متن قرآن|وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ}} و{{متن قرآن|وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}}


هر كسى متوجه مى‏ شود اين دو جمله عادى نيست و از خود مى‏ پرسد: مگر پيامبرصلى الله عليه وآله كسى است كه با او اين گونه سخن گفته شود، و با لسانى تهديد گونه بر او شرط شود كه اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى؟ و يا از خود مى‏ پرسد: مگر چه شرايطى حاكم بوده كه خداوند به آن حضرت وعده مى‏ دهد كه تو را حفظ مى‏ كنم؟ و در پى پاسخ اين سؤال‏ ها سعى مى‏ كند تفصيل كامل واقعه را به دست آورد.
هر کسی متوجه می‌شود این دو جمله عادی نیست و از خود می‌پرسد: مگر پیامبرصلی الله علیه وآله کسی است که با او این گونه سخن گفته شود، و با لسانی تهدید گونه بر او شرط شود که اگر انجام ندهی رسالت خدا را نرسانده‌ای؟ یا از خود می‌پرسد: مگر چه شرایطی حاکم بوده که خداوند به آن حضرت وعده می‌دهد که تو را حفظ می‌کنم؟ و در پی پاسخ این سؤال‌ها سعی می‌کند تفصیل کامل واقعه را به دست آورد.


و اين پيامبرصلى الله عليه وآله است كه در همان آغاز منبر غدير <ref>مراجعه شود كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۰  - ۱۳۸ بخش ۲.</ref>، با كمال صراحت تمام علل و اسباب نزول آيه ‏اى با چنين مضمون را بيان مى‏ كند و مى‏ فرمايد:
و این پیامبرصلی الله علیه وآله است که در همان آغاز منبر غدیر،<ref>مراجعه شود کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۴۰–۱۳۸ بخش ۲.</ref> با کمال صراحت تمام علل و اسباب نزول آیه ای با چنین مضمون را بیان می‌کند و می‌فرماید:


وَ اؤَدّى ما اوْحى بِهِ الَىَّ، حَذَراً مِنْ انْ لا افْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ ... : آنچه بر من وحى كرده ادا مى‏ كنم از ترس آنكه اگر ادا نكنم عذابى از جانب او به من رسد... .
وَ{{متن عربی|اؤَدّى ما اوْحى بِهِ الَىَّ، حَذَراً مِنْ انْ لا افْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ …}}: آنچه بر من وحی کرده ادا می‌کنم از ترس آنکه اگر ادا نکنم عذابی از جانب او به من رسد….


لانَّهُ قَدْ اعْلَمَنى انّى انْ لَمْ ابَلِّغْ ما انْزَلَ الَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ: چرا كه خدا به من فهمانده است كه اگر آنچه در حق على نازل كرده نرسانم رسالت او را نرسانده ‏ام.
{{متن عربی|لانَّهُ قَدْ اعْلَمَنى انّى انْ لَمْ ابَلِّغْ ما انْزَلَ الَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ}}: چرا که خدا به من فهمانده است که اگر آنچه در حق علی نازل کرده نرسانم رسالت او را نرسانده‌ام.


وَ قَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ ... : خداوند تبارک و تعالى براى من حفظ از شر مردم را ضمانت كرده است... .
{{متن عربی|وَ قَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ …}}: خداوند تبارک و تعالی برای من حفظ از شر مردم را ضمانت کرده است….


وَ انَا ابَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ ... : و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مى‏ كنم... .
{{متن عربی|وَ انَا ابَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ}}... : و من سبب نزول این آیه را برای شما بیان می‌کنم….


وَ سَالْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ -  ايُّهَا النّاسُ -  لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ... :
{{متن عربی|وَ سَالْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ - ايُّهَا النّاسُ - لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ…}}:


و من از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد كه مرا از تبليغ اين پيام به شما معذور بدارد، چرا كه از كمى متقين و زيادى منافقين خبر دارم... .
و من از جبرئیل خواستم که از خدا بخواهد که مرا از تبلیغ این پیام به شما معذور بدارد، چرا که از کمی متقین و زیادی منافقین خبر دارم….


وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّه مِنّى الّا انْ ابَلِّغَ ما انْزَلَ اللَّه الَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ ... : ولى خدا از من راضى نمى ‏شود مگر آنكه ابلاغ كنم آنچه در حق على بر من نازل كرده است... .
{{متن عربی|وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّه مِنّى الّا انْ ابَلِّغَ ما انْزَلَ اللَّه الَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ …}}: ولی خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنکه ابلاغ کنم آنچه در حق علی بر من نازل کرده است….


===== پاسخ پنجم: فهماندن دشوارى ابلاغ به مردم =====
===== پاسخ پنجم: فهماندن دشواری ابلاغ به مردم =====
خود پيامبرصلى الله عليه وآله اعلام كرده هرگز از اوامر الهى كوتاهى نكرده ‏ام و اين ابلاغ ولايت يک مورد استثنايى است. در اوايل خطبه مى‏ فرمايد:
خود پیامبرصلی الله علیه وآله اعلام کرده هرگز از اوامر الهی کوتاهی نکرده‌ام و این ابلاغ ولایت یک مورد استثنایی است. در اوایل خطبه می‌فرماید:


مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْليغِ ما انْزَلَ اللَّه تَعالى الَىَّ، وَ انَا ابَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ <ref>مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref>:
{{متن عربی|مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْليغِ ما انْزَلَ اللَّه تَعالى الَىَّ، وَ انَا ابَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ}}:<ref>مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.</ref>


اى مردم، من در تبليغ آنچه خدا بر من نازل كرده كوتاهى نكرده ‏ام و سبب نزول اين آيه را برايتان بيان مى ‏كنم.
ای مردم، من در تبلیغ آنچه خدا بر من نازل کرده کوتاهی نکرده‌ام و سبب نزول این آیه را برایتان بیان می‌کنم.


يعنى من متوجه تمام اشكالاتى كه به ذهن شنوندگان اين آيه و اين ماجرا خطور خواهد كرد هستم، كه چگونه پيامبرصلى الله عليه وآله در امتثال امر الهى عذر مى ‏آورد و چگونه شرط حفظ و عصمت را پيش مى‏ كشد؛ ولى براى اينكه مشكل از ذهن شما پاک شود علت آن را مى‏ گويم.
یعنی من متوجه تمام اشکالاتی که به ذهن شنوندگان این آیه و این ماجرا خطور خواهد کرد هستم، که چگونه پیامبرصلی الله علیه وآله در امتثال امر الهی عذر می‌آورد و چگونه شرط حفظ و عصمت را پیش می‌کشد؛ ولی برای اینکه مشکل از ذهن شما پاک شود علت آن را می‌گویم.


همين اندازه كه خود حضرت تصريح به سؤال ‏انگيز بودن مسئله مى‏ فرمايد به اين معنى است كه عمداً اين شيوه سخن مطرح شده و صرفاً براى فهماندن زمينه دشوارى است كه ابلاغ ولايت در آن انجام مى‏ شود و نتايج ديگرى كه از اين گونه ابلاغ در نظر گرفته شده است.
همین اندازه که خود حضرت تصریح به سؤال انگیز بودن مسئله می‌فرماید به این معنی است که عمداً این شیوه سخن مطرح شده و صرفاً برای فهماندن زمینه دشواری است که ابلاغ ولایت در آن انجام می‌شود و نتایج دیگری که از این گونه ابلاغ در نظر گرفته شده است.


===== پاسخ ششم: عدم امكان ابلاغ بدون ضمانت الهى =====
===== پاسخ ششم: عدم امکان ابلاغ بدون ضمانت الهی =====
آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان نگرانى ذكر كرده واقعاً وجود داشته و صرف يك احتمال نبوده است و نمونه‏ هاى آن مفصلاً در بيان فراز سوم آيه (وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ) بيان شد. نتيجه ‏اى كه مى‏ گيريم اينكه نبايد فكر كنيم اين ترس ‏هاى پيامبرصلى الله عليه وآله در حد ظن و گمان بوده، بلكه حقيقت موجود در جامعه بوده كه با اطلاع از آن انجام چنين ابلاغ مهمى عادتاً غير ممكن بوده است.
آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان نگرانی ذکر کرده واقعاً وجود داشته و صرف یک احتمال نبوده است و نمونه‌های آن مفصلاً در بیان فراز سوم آیه {{متن قرآن|وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}} بیان شد. نتیجه ای که می‌گیریم اینکه نباید فکر کنیم این ترس‌های پیامبرصلی الله علیه وآله در حد ظن و گمان بوده، بلکه حقیقت موجود در جامعه بوده که با اطلاع از آن انجام چنین ابلاغ مهمی عادتاً غیرممکن بوده است.


اينكه مى‏ بينيم اين ابلاغ بين دو گزينه قرار مى‏ گيرد: يا معذور داشتن از ابلاغ و يا ضمانت حفظ، به اين معنى است كه راهى جز اين دو وجود ندارد. اگر طبق روال عادى باشد، هر عاقلى آن شرايط را در نظر بگيرد قضاوت مى‏ كند كه تمام ترس ‏ها و نگرانى‏ هايى كه پيامبرصلى الله عليه وآله مطرح فرموده دقيق و بجا بوده؛ و با وجود آنها ابلاغ چنين پيامى -  در حدى كه حق ابلاغ آن ادا شود -  غير ممكن است، و اگر خداوند با قدرت بى ‏انتهاى خويش آن را از روال عادى خارج سازد و دفع همه نگرانى‏ هاى مذكور را ضامن شود در اين صورت نه تنها چنين ابلاغى امكان پذير است، بلكه هزاران درجه سخت ‏تر از آن هم با ضمانت خدا ممكن خواهد شد.
اینکه می‌بینیم این ابلاغ بین دو گزینه قرار می‌گیرد: یا معذور داشتن از ابلاغ یا ضمانت حفظ، به این معنی است که راهی جز این دو وجود ندارد. اگر طبق روال عادی باشد، هر عاقلی آن شرایط را در نظر بگیرد قضاوت می‌کند که تمام ترس‌ها و نگرانی‌هایی که پیامبرصلی الله علیه وآله مطرح فرموده دقیق و بجا بوده؛ و با وجود آنها ابلاغ چنین پیامی - در حدی که حق ابلاغ آن ادا شود - غیرممکن است، و اگر خداوند با قدرت بی‌انتهای خویش آن را از روال عادی خارج سازد و دفع همه نگرانی‌های مذکور را ضامن شود در این صورت نه تنها چنین ابلاغی امکان‌پذیر است، بلکه هزاران درجه سخت‌تر از آن هم با ضمانت خدا ممکن خواهد شد.


وقتى ضمانت الهى باشد، حتى اگر يک ماه يا بيشتر در غدير مى ‏ماندند و هر روز پيامبرصلى الله عليه وآله دو بار بر فراز منبر قرار مى‏ گرفت و هر بار دقايق بيشترى درباره ولايت اهل‏ بيت ‏عليهم السلام بيان مى‏ كرد، باز هم بدون نگرانى انجام مى ‏شد، چرا كه همه تحت تسلط پروردگارند و با قدرت او احدى ياراى مخالفت ندارد و با ضمانت او همه مقهور اراده ‏اش خواهند بود.
وقتی ضمانت الهی باشد، حتی اگر یک ماه یا بیشتر در غدیر می‌ماندند و هر روز پیامبرصلی الله علیه وآله دو بار بر فراز منبر قرار می‌گرفت و هر بار دقایق بیشتری درباره ولایت اهل بیت علیهم السلام بیان می‌کرد، باز هم بدون نگرانی انجام می‌شد، چرا که همه تحت تسلط پروردگارند و با قدرت او احدی یارای مخالفت ندارد و با ضمانت او همه مقهور اراده اش خواهند بود.


===== پاسخ هفتم: خداوند درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله را مؤاخذه نكرده =====
===== پاسخ هفتم: خداوند درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله را مؤاخذه نکرده =====
خداوند اين توقف و اعتذار پيامبرصلى الله عليه وآله را به عنوان اشكالى در نبوت او مطرح نكرده است. براى درک اين مطلب بايد مقام با عظمت نبوت را در نظر بگيريم، و آنچه درباره بعضى از انبياءعليهم السلام مثل حضرت آدم ‏عليه السلام وارد شده كه با كوچک‏ ترين ترک اولى و تعلل و توقف در برابر امر الهى فوراً مورد مؤاخذه الهى قرار گرفته ‏اند.
خداوند این توقف و اعتذار پیامبرصلی الله علیه وآله را به عنوان اشکالی در نبوت او مطرح نکرده است. برای درک این مطلب باید مقام با عظمت نبوت را در نظر بگیریم، و آنچه درباره بعضی از انبیاءعلیهم السلام مثل حضرت آدم علیه السلام وارد شده که با کوچک‌ترین ترک اولی و تعلل و توقف در برابر امر الهی فوراً مورد مؤاخذه الهی قرار گرفته‌اند.


با اين همه مى ‏بينيم اين توقف و درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله كه «خدايا مرا از ابلاغ اين پيام معذور بدار» ، در حالى است كه امر «بَلِّغْ» خطاب به او صادر شده، ولى باز هم از سوى خداوند به عنوان گناه و تخلف از مقام نبوت تلقى نشده است.
با این همه می‌بینیم این توقف و درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله که «خدایا مرا از ابلاغ این پیام معذور بدار»، در حالی است که امر «بَلِّغْ» خطاب به او صادر شده، ولی باز هم از سوی خداوند به عنوان گناه و تخلف از مقام نبوت تلقی نشده است.


حتى مثلاً به آن حضرت نفرموده: «به مجرد اينكه چنين درخواستى در برابر امر ما كردى، چه از گفته‏ات باز گردى و چه باز نگردى بايد مؤاخذه شوى و از مقام نبوت نازل شوى»! بلكه فقط گفته شده: «اگر ابلاغ نكنى مورد عقوبت قرار مى‏ گيرى» . فقط مسئله ابلاغ يک بار ديگر مورد تأكيد قرار گرفته و خود مراجعه در امر الهى به عنوان گناه مطرح نشده است.
حتی مثلاً به آن حضرت نفرموده: «به مجرد اینکه چنین درخواستی در برابر امر ما کردی، چه از گفته ات بازگردی و چه بازنگردی باید مؤاخذه شوی و از مقام نبوت نازل شوی»! بلکه فقط گفته شده: «اگر ابلاغ نکنی مورد عقوبت قرار می‌گیری». فقط مسئله ابلاغ یک بار دیگر مورد تأکید قرار گرفته و خود مراجعه در امر الهی به عنوان گناه مطرح نشده است.


اين بدان معنى است كه اين مراجعه به معناى سر تافتن از امر الهى نبوده، بلكه زمينه سازى براى اين ابلاغ و نشان دادن اين زمينه به مردم بوده است.
این بدان معنی است که این مراجعه به معنای سر تافتن از امر الهی نبوده، بلکه زمینه‌سازی برای این ابلاغ و نشان دادن این زمینه به مردم بوده است.


===== پاسخ هشتم: ضمانت حفظ از طرف خدا قبول شده =====
===== پاسخ هشتم: ضمانت حفظ از طرف خدا قبول شده =====
درخواست ضمانت حفظ هم -  مانند مورد قبلى -  نه تنها به عنوان اشكالى در نبوت حضرت از طرف خدا مطرح نشده، بلكه مورد قبول هم واقع شده است.
درخواست ضمانت حفظ هم - مانند مورد قبلی - نه تنها به عنوان اشکالی در نبوت حضرت از طرف خدا مطرح نشده، بلکه مورد قبول هم واقع شده است.


منظور اين است كه نكته ذكر شده درباره درخواست معذور داشتن از ابلاغ در مورد درخواست ضمانت حفظ هم مطرح است؛ بدين معنى كه اگر خداوند دستور ابلاغى را مى‏ دهد نبايد براى او شرط حفظ را مطرح كرد، بلكه به مجرد دستور الهى و لو به قيمت جان شده بايد ابلاغ كرد.
منظور این است که نکته ذکر شده درباره درخواست معذور داشتن از ابلاغ در مورد درخواست ضمانت حفظ هم مطرح است؛ بدین معنی که اگر خداوند دستور ابلاغی را می‌دهد نباید برای او شرط حفظ را مطرح کرد، بلکه به مجرد دستور الهی و لو به قیمت جان شده باید ابلاغ کرد.


اما خداوند اين شرط حفظ را نه تنها به عنوان گناهى به حساب نياورده، بلكه آن را پذيرفته و اين ضمانت را عملاً به انجام رسانده است. اين هم دليل ديگرى است بر اينكه درخواست حفظ از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان پيش شرط در برابر امر الهى نبوده، ولذا مورد مؤاخذه قرار نگرفته است؛ بلكه تأييدى از جانب خداوند متعال بر كلام رسولش بوده و مقدمه‏اى بوده تا آن شرايط خاص براى ما بازگو شود و همه از آن باخبر شويم.
اما خداوند این شرط حفظ را نه تنها به عنوان گناهی به حساب نیاورده، بلکه آن را پذیرفته و این ضمانت را عملاً به انجام رسانده است. این هم دلیل دیگری است بر اینکه درخواست حفظ از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان پیش شرط در برابر امر الهی نبوده، ولذا مورد مؤاخذه قرار نگرفته است؛ بلکه تأییدی از جانب خداوند متعال بر کلام رسولش بوده و مقدمه‌ای بوده تا آن شرایط خاص برای ما بازگو شود و همه از آن باخبر شویم.


با در نظرگر فتن اين هشت جهت در كيفيت آيه «بَلِّغْ» ، به تفصيل پنج اثر و نتيجه مهم اين شكل از ابلاغ مى ‏پردازيم:
با در نظرگر فتن این هشت جهت در کیفیت آیه {{متن قرآن|بَلِّغْ}} به تفصیل پنج اثر و نتیجه مهم این شکل از ابلاغ می‌پردازیم:


====== نتيجه اول: انتساب امر ولايت به خدا ======
====== نتیجه اول: انتساب امر ولایت به خدا ======
وقتى ثابت شد امر ولايت از طرف خداست، بايد دانست كه در مواردى منافقين آن روز و روزگاران بعد سعى داشتند با پذيرفتن اصل واقعه غدير و ابلاغ ولايت، آن را مسئله اى شخصى جلوه دهند و سپس نتيجه بگيرند كه خلافت بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله مسئله الهى نيست، و آنچه حضرتش فرموده پيشنهادى از جانب خودش در خلافت بوده<ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۶  - ۳۸۹.</ref> ، و نتيجه بگيرند كه تغيير آن و تعيين ديگرى به جاى على‏ عليه السلام اشكالى ندارد!
وقتی ثابت شد امر ولایت از طرف خداست، باید دانست که در مواردی منافقین آن روز و روزگاران بعد سعی داشتند با پذیرفتن اصل واقعه غدیر و ابلاغ ولایت، آن را مسئله ای شخصی جلوه دهند و سپس نتیجه بگیرند که خلافت بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله مسئله الهی نیست، و آنچه حضرتش فرموده پیشنهادی از جانب خودش در خلافت بوده،<ref>مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۶–۳۸۹.</ref> و نتیجه بگیرند که تغییر آن و تعیین دیگری به جای علی علیه السلام اشکالی ندارد!


اگر چه مخالفت با پيشنهاد پيامبرصلى الله عليه وآله هم باطل است و كسى حق چنين مخالفتى را ندارد، ولى اين شكل از مراجعه پيامبرصلى الله عليه وآله و تأكيد دوباره الهى و سپس ضمانت حفظ در چنين امرى، به طور قطعى ثابت كرد كه امر ولايت نه تنها از طرف خداست، بلكه خداوند چنان تأكيد بر ابلاغ اين امرش دارد كه اگر پيامبرش ابلاغ نكند به قيمت نقض رسالتش خواهد بود، و چنان در ابلاغ اين امر پشتيبانى مى‏ كند كه حفظ از هر خطرى را براى ابلاغ آن ضمانت كرده است، و اين محكم كارى را در هيچ يک از اوامر الهى سراغ نداريم. اين گونه راه هر گونه تشكيک در انتساب امر ولايت به خدا بسته شد.
اگر چه مخالفت با پیشنهاد پیامبرصلی الله علیه وآله هم باطل است و کسی حق چنین مخالفتی را ندارد، ولی این شکل از مراجعه پیامبرصلی الله علیه وآله و تأکید دوباره الهی و سپس ضمانت حفظ در چنین امری، به‌طور قطعی ثابت کرد که امر ولایت نه تنها از طرف خداست، بلکه خداوند چنان تأکید بر ابلاغ این امرش دارد که اگر پیامبرش ابلاغ نکند به قیمت نقض رسالتش خواهد بود، و چنان در ابلاغ این امر پشتیبانی می‌کند که حفظ از هر خطری را برای ابلاغ آن ضمانت کرده است، و این محکم کاری را در هیچ‌یک از اوامر الهی سراغ نداریم. این گونه راه هر گونه تشکیک در انتساب امر ولایت به خدا بسته شد.


====== نتيجه دوم: نظم سه روزه معجزه الهى ======
====== نتیجه دوم: نظم سه روزه معجزه الهی ======
برنامه سه روزه تحت قدرت الهى بدون هيچ اخلال و اغتشاشى و در كمال نظم و آرامش انجام شد. با زمينه‏ اى كه از توطئه ‏هاى منافقين ذكر شد <ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۰۸  - ۱۰۳.</ref> و اينكه شرايط حاكم بر غدير واقعاً خطرناک بود، هر كس در آن شرايط دقت كند متوجه خواهد شد كه ايجاد سر و صدا و تحريک مردم و تفرقه، و حتى اينكه عده ‏اى بخواهند از مردم جدا شوند و از بيابان غدير بيرون روند، و يا بخواهند مخفيانه مردم را تحريک كنند، كار بسيار آسانى بود و آنان واقعاً در صدد چنين كارى بودند.
برنامه سه روزه تحت قدرت الهی بدون هیچ اخلال و اغتشاشی و در کمال نظم و آرامش انجام شد. با زمینه ای که از توطئه‌های منافقین ذکر شد<ref>مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۱۰۸–۱۰۳.</ref> و اینکه شرایط حاکم بر غدیر واقعاً خطرناک بود، هر کس در آن شرایط دقت کند متوجه خواهد شد که ایجاد سر و صدا و تحریک مردم و تفرقه، و حتی اینکه عده ای بخواهند از مردم جدا شوند و از بیابان غدیر بیرون روند، یا بخواهند مخفیانه مردم را تحریک کنند، کار بسیار آسانی بود و آنان واقعاً در صدد چنین کاری بودند.


با در نظر گرفتن كثرت جمعيت كه يكصد و بيست هزار نفر بودند، و غير قابل كنترل بودن بيابان از نظر حصار نداشتن، و طولانى بودن زمان كه سه روز بود و فرصت‏ هاى شب و روز زمينه‏ هاى مساعدى براى فتنه‏ انگيزى بود، بايد گفت:
با در نظر گرفتن کثرت جمعیت که یکصد و بیست هزار نفر بودند، و غیرقابل کنترل بودن بیابان از نظر حصار نداشتن، و طولانی بودن زمان که سه روز بود و فرصت‌های شب و روز زمینه‌های مساعدی برای فتنه انگیزی بود، باید گفت:


تأمين امنيت آن جمعيت و آن مراسم در آن سرزمين به قدرى مشكل بود كه بايد يک نيروى هزار نفرى براى حراست و حفاظت آن گماشته مى‏ شد. در حالى كه مى ‏بينيم بدون هيچ تشكل خاصى براى حفظ نظم، اين مراسم عظيم با نظم و آرامش كامل تحقق يافت و هيچ مشكلى پيش نيامد، و اين نبود جز معجزه ‏اى از جانب پروردگار و ضمانتى كه او براى غدير فرمود، به طورى كه قلب و جسم همه مسخّر اراده او گشت و هيچ كس قدرت كوچک ترين حركت ناهنجارى از خود نيافت.
تأمین امنیت آن جمعیت و آن مراسم در آن سرزمین به قدری مشکل بود که باید یک نیروی هزار نفری برای حراست و حفاظت آن گماشته می‌شد. در حالی که می‌بینیم بدون هیچ تشکل خاصی برای حفظ نظم، این مراسم عظیم با نظم و آرامش کامل تحقق یافت و هیچ مشکلی پیش نیامد، و این نبود جز معجزه ای از جانب پروردگار و ضمانتی که او برای غدیر فرمود، به طوری که قلب و جسم همه مسخّر اراده او گشت و هیچ‌کس قدرت کوچک‌ترین حرکت ناهنجاری از خود نیافت.


====== نتيجه سوم: اجراى كامل مراسم در سايه ضمانت الهى ======
====== نتیجه سوم: اجرای کامل مراسم در سایه ضمانت الهی ======
بى نظيرترين مراسم بدون هيچ تقيه ‏اى انجام شد، در حالى كه ممكن بود ابلاغ ولايت در يک توقف يك ساعته و سخنرانى كم تر از نيم ساعته انجام شود و مردم حركت كنند.
بی نظیرترین مراسم بدون هیچ تقیه ای انجام شد، در حالی که ممکن بود ابلاغ ولایت در یک توقف یک ساعته و سخنرانی کم‌تر از نیم ساعته انجام شود و مردم حرکت کنند.


ولى برنامه مفصلى تدارک ديده شده بود كه سه روز طول كشيد، و سخنرانى يک ساعته در آغاز آن بود كه بلند كردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و بيعت لسانى نيز در بين سخنرانى انجام شد، و بيعت با دست يكايک آن جمعيت ۱۲۴۰۰۰ نفرى در طول سه روز، و شعر حسان و غير اينها كه در دنياى آن روز بى‏ سابقه بود و مشابهى نداشت.
ولی برنامه مفصلی تدارک دیده شده بود که سه روز طول کشید، و سخنرانی یک ساعته در آغاز آن بود که بلند کردن امیرالمؤمنین علیه السلام و بیعت لسانی نیز در بین سخنرانی انجام شد، و بیعت با دست یکایک آن جمعیت ۱۲۴۰۰۰ نفری در طول سه روز، و شعر حسان و غیر اینها که در دنیای آن روز بی‌سابقه بود و مشابهی نداشت.


پيداست كه هر اندازه مراسمى مفصل ‏تر باشد -  به خصوص آنكه مثل حج فقط عبادت نباشد بلكه حامل پيامى و به عنوان مقدمه براى هدفى باشد -  به انجام رساندن آن نياز به نيروهاى منسجم ‏ترى براى اداره آن دارد، به خصوص آن كه در اجراى برنامه احتمال اختلال هم وجود داشته باشد.
پیداست که هر اندازه مراسمی مفصل تر باشد-به خصوص آنکه مثل حج فقط عبادت نباشد بلکه حامل پیامی و به عنوان مقدمه برای هدفی باشد- به انجام رساندن آن نیاز به نیروهای منسجم تری برای اداره آن دارد، به خصوص آن که در اجرای برنامه احتمال اختلال هم وجود داشته باشد.


همان گونه كه درباره حراست چنين مراسمى ذكر شد، براى اجراى آن هم نظر همه جانبه خداوند بود كه همه مردم به صورت خود جوش در آن شركت كردند، و زمينه مجلس به گونه ‏اى شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله -  با حضور آن همه منافق -  بدون هيچ تقيه‏ اى كه منجر به حذف مواردى از سخنش و هدفش شود يا باعث انجام ندادن گوشه‏ هايى از مراسم سه روزه شود، آن گونه كه مى‏ بايست همه اهداف خود را از سخنرانى و بيعت و غير آن به انجام رساند و هيچ تقديم و تأخير و بر هم خوردگى و بى‏ نظمى در برنامه پيش نيامد.
همان گونه که درباره حراست چنین مراسمی ذکر شد، برای اجرای آن هم نظر همه‌جانبه خداوند بود که همه مردم به صورت خود جوش در آن شرکت کردند، و زمینه مجلس به گونه ای شد که پیامبرصلی الله علیه وآله - با حضور آن همه منافق - بدون هیچ تقیه ای که منجر به حذف مواردی از سخنش و هدفش شود یا باعث انجام ندادن گوشه‌هایی از مراسم سه روزه شود، آن گونه که می‌بایست همه اهداف خود را از سخنرانی و بیعت و غیر آن به انجام رساند و هیچ تقدیم و تأخیر و برهم خوردگی و بی نظمی در برنامه پیش نیامد.


اين به خاطر اطمينان پيامبرصلى الله عليه وآله به ضمانت الهى بود كه: اى پيامبر، آن گونه كه لايق چنين مراسمى است سخن بگو و انجام بده! من ضامنم كه مشكلى و فتنه ‏اى پيش نيايد. امام رضاعليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد:
این به خاطر اطمینان پیامبرصلی الله علیه وآله به ضمانت الهی بود که: ای پیامبر، آن گونه که لایق چنین مراسمی است سخن بگو و انجام بده! من ضامنم که مشکلی و فتنه ای پیش نیاید. امام رضاعلیه السلام در این باره می‌فرماید:


امّا بَعْدَ قَوْلِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» ، فَانَّهُ ازالَ كُلَّ تَقِيَّةٍ بِضِمانِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ بَيَّنَ امْرَ اللَّه تَعالى، وَ لكِنَّ قُرَيْشاً فَعَلَتْ مَا اشْتَهَتْ بَعْدَهُ<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۲ ح ۱۶. عوالم العلوم: ج ۳۱۵ ص ۱۵۳ ح ۲۳۴.</ref>:
{{متن عربی|امّا بَعْدَ قَوْلِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَ}} {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ}}، {{متن عربی|فَانَّهُ ازالَ كُلَّ تَقِيَّةٍ بِضِمانِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ بَيَّنَ امْرَ اللَّه تَعالى، وَ لكِنَّ قُرَيْشاً فَعَلَتْ مَا اشْتَهَتْ بَعْدَهُ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۲ ح ۱۶؛ عوالم العلوم: ج ۳۱۵ ص ۱۵۳ ح ۲۳۴.</ref>


بعد از قول خداوند عز و جل «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» هر گونه تقيه ‏اى را با ضمانت خداى عز و جل از ميان برداشت، و آن حضرت امر خدا را بيان كرد، ولى قريش بعد از آن حضرت آنچه مى ‏خواستند انجام دادند.
بعد از قول خداوند عز و جل {{متن قرآن|یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ …}}هر گونه تقیه ای را با ضمانت خدای عز و جل از میان برداشت، و آن حضرت امر خدا را بیان کرد، ولی قریش بعد از آن حضرت آنچه می‌خواستند انجام دادند.


يعنى مهم اتمام حجتِ كامل عيار و بدون تقيه بود كه براى آگاهى مردم آن روز و نسل‏ هاى بعد انجام شد، اگر چه در عمل به محتواى غدير يعنى خلافت بلا فصل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، قريش ضديت كردند و اهداف خود را پيش بردند، ولى اين مهم نيست زيرا خداوند حجت را بر آنان و همه نسل‏ هاى آينده تمام كرده است.
یعنی مهم اتمام حجتِ کامل عیار و بدون تقیه بود که برای آگاهی مردم آن روز و نسل‌های بعد انجام شد، اگر چه در عمل به محتوای غدیر یعنی خلافت بلا فصل امیرالمؤمنین علیه السلام، قریش ضدیت کردند و اهداف خود را پیش بردند، ولی این مهم نیست زیرا خداوند حجت را بر آنان و همه نسل‌های آینده تمام کرده است.


====== نتيجه چهارم: اشاره رمزى به غايبين از غدير ======
====== نتیجه چهارم: اشاره رمزی به غایبین از غدیر ======
مردم آن روز و نسل ‏هاى آينده با ديدن اين آيه غدير، نسبت به مسايل غصب خلافت بعد از غدير آگاهى لازم را پيدا كردند و مى ‏كنند، براى آنكه هر گاه مسئله مراجعه و توقف و درخواست پيامبرصلى الله عليه وآله در اين امر الهى و ضمانت حفظ خدا را ببينند، فوراً متوجه وجود مسايلى مى‏ شوند كه در مراسم ابلاغ ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام وجود داشته است، و اين مهم به حالتى رمز گونه به اشخاص منتقل مى‏ شود، چنانكه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام دراين باره مى ‏فرمايد:
مردم آن روز و نسل‌های آینده با دیدن این آیه غدیر، نسبت به مسایل غصب خلافت بعد از غدیر آگاهی لازم را پیدا کردند و می‌کنند، برای آنکه هر گاه مسئله مراجعه و توقف و درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله در این امر الهی و ضمانت حفظ خدا را ببینند، فوراً متوجه وجود مسایلی می‌شوند که در مراسم ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام وجود داشته است، و این مهم به حالتی رمز گونه به اشخاص منتقل می‌شود، چنان‌که امیرالمؤمنین علیه السلام دراین باره می‌فرماید:


فَانْزَلَ اللَّه عَلى نَبِيِّهِ فى يَوْمِ الدَّوْحِ ما ... ، كَشَفَ عَنْ خَبايا اهْلِ الرَّيْبِ وَ ضَمائِرِ اهْلِ الارْتِدادِ، ما رَمَزَ فيهِ فَعَقَلَهُ الْمُؤْمِنُ وَ الْمُنافِقُ<ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.</ref> :
{{متن عربی|فَانْزَلَ اللَّه عَلى نَبِيِّهِ فى يَوْمِ الدَّوْحِ ما …، كَشَفَ عَنْ خَبايا اهْلِ الرَّيْبِ وَ ضَمائِرِ اهْلِ الارْتِدادِ، ما رَمَزَ فيهِ فَعَقَلَهُ الْمُؤْمِنُ وَ الْمُنافِقُ}}:<ref>بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.</ref>


خداوند بر پيامبرش در روز غدير نازل كرد آنچه كه از كارهاى پنهانى اهل شک و ريبه و ضماير اهل ارتداد پرده برداشت. اين كار را خدا به صورت رمزى در آيه قرار داد به گونه ‏اى كه مؤمن و منافق آن را درک مى ‏كنند.
خداوند بر پیامبرش در روز غدیر نازل کرد آنچه که از کارهای پنهانی اهل شک و ریبه و ضمایر اهل ارتداد پرده برداشت. این کار را خدا به صورت رمزی در آیه قرار داد به گونه ای که مؤمن و منافق آن را درک می‌کنند.


اينجاست كه اين آيه اتمام حجتى بر مردم آن روز و آينده شد كه سقيفه را يارى كرده و مى‏ كنند و غدير را رها نموده و مى ‏نمايند، كما اينكه راهگشاى فكرى دقيقى شد تا در تحليل مسائل غصب خلافت ريشه ‏ها را نشان دهد.
اینجاست که این آیه اتمام حجتی بر مردم آن روز و آینده شد که سقیفه را یاری کرده و می‌کنند و غدیر را رها نموده و می‌نمایند، کما اینکه راهگشای فکری دقیقی شد تا در تحلیل مسائل غصب خلافت ریشه‌ها را نشان دهد.


ما از خداى بزرگ و پيامبر گرامى تشكر مى‏ كنيم كه با نازل كردن اين آيه و اين شكل خاص از اتمام حجت، ميلياردها انسان را از بى‏خبرى نجات دادند، و تا آخر روزگار براى احدى عذرى باقى نگذاشتند؛ چنانكه حضرت زهراعليها السلام مى‏ فرمايد: بعد از روز غدير خم خداوند هيچ عذرى براى احدى باقى نگذاشته است.<ref>بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱.</ref>
ما از خدای بزرگ و پیامبر گرامی تشکر می‌کنیم که با نازل کردن این آیه و این شکل خاص از اتمام حجت، میلیاردها انسان را از بی‌خبری نجات دادند، و تا آخر روزگار برای احدی عذری باقی نگذاشتند؛ چنان‌که حضرت زهراعلیها السلام می‌فرماید: بعد از روز غدیر خم خداوند هیچ عذری برای احدی باقی نگذاشته است.<ref>بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱.</ref>


در اينجا نكاتى از فرازهاى آيه تبليغ را بيان مى‏ كنيم:
در اینجا نکاتی از فرازهای آیه تبلیغ را بیان می‌کنیم:


==== فراز اول: «يا ايها الرسول» ====
=== فراز اول: «یا ایها الرسول» ===
۱. اين آيه با خطاب «يا ايها الرسول» آغاز شده است. اين تعبير در دو جاى قرآن ديده مى‏ شود: يكى در اينجا و ديگرى در آيه ۴۱ همين سوره. گويا در كنار شناساندن منافقين و ترس و واهمه از دشمن، مى‏ خواهد به آيندگان و تمام مسلمين اهميت و عظمت مطلب فهميده شود.
۱. این آیه با خطاب {{متن قرآن|یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ}} آغاز شده است. این تعبیر در دو جای قرآن دیده می‌شود: یکی در اینجا و دیگری در آیه ۴۱ همین سوره. گویا در کنار شناساندن منافقین و ترس و واهمه از دشمن، می‌خواهد به آیندگان و تمام مسلمین اهمیت و عظمت مطلب فهمیده شود.


۲. در آيه شريفه تبليغ تعبير «رسول» آمده و «نبى» و الفاظ ديگر هم معنى نفرموده است، چون تبليغ با رسالت مناسبت دارد. مخصوصاً اگر اين تبليغ هم بسيار با اهميت باشد.
# در آیه شریفه تبلیغ تعبیر «رسول» آمده و «نبی» و الفاظ دیگر هم‌معنی نفرموده است، چون تبلیغ با رسالت مناسبت دارد. مخصوصاً اگر این تبلیغ هم بسیار با اهمیت باشد.
# در این آیه از خود آن مطلبی که باید تبلیغ شود اسم نبرده است، تا هم به عظمت آن اشاره کرده باشد، و هم به آن چیزی اشاره کند که لقب رسالت {{متن قرآن|یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ}} به آن اشاره دارد؛ یعنی بفهماند که این مطلب امری است که رسول خداصلی الله علیه وآله در آن هیچ گونه اختیاری ندارد.
بنابراین در آیه شریفه دو دلیل و برهان بر اختیار نداشتن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در تبلیغ کردن یا تأخیر در تبلیغ بیان شده است: یکی تعبیر از آن جناب به رسول، و دیگری هم نگفتن اصل مطلب.


۳. در اين آيه از خود آن مطلبى كه بايد تبليغ شود اسم نبرده است، تا هم به عظمت آن اشاره كرده باشد، و هم به آن چيزى اشاره كند كه لقب رسالت «يا ايها الرسول» به آن اشاره دارد؛ يعنى بفهماند كه اين مطلب امرى است كه رسول خداصلى الله عليه وآله در آن هيچ گونه اختيارى ندارد.
آیه کریمه علاوه بر اینکه این دو برهان را بیان می‌فرماید، دو توجیه محکم برای رسول خداصلی الله علیه وآله است:


بنابراين در آيه شريفه دو دليل و برهان بر اختيار نداشتن پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله در تبليغ كردن و يا تأخير در تبليغ بيان شده است: يكى تعبير از آن جناب به رسول، و ديگرى هم نگفتن اصل مطلب.
اول: جرئت پیدا کردن آن حضرت بر اظهار دستور الهی و علنی کردن آن برای عموم مردم، و اینکه تا ایشان زنده است باید به زبان مبارک خودش به مردم ابلاغ شود، و کسی در رساندن این وظیفه الهی جای خود آن جناب را نمی‌گیرد.


آيه كريمه علاوه بر اينكه اين دو برهان را بيان مى فرمايد، دو توجيه محكم براى رسول‏خداصلى الله عليه وآله است:
دوم: تصدیق و تأیید فراست و زیرکی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله است؛ یعنی می‌فهماند که خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله به درستی احساس خطر کرده و تصمیم صحیح گرفته است.


اول: جرئت پيدا كردن آن حضرت بر اظهار دستور الهى و علنى كردن آن براى عموم مردم، و اينكه تا ايشان زنده است بايد به زبان مبارک خودش به مردم ابلاغ شود، و كسى در رساندن اين وظيفه الهى جاى خود آن جناب را نمى‏ گيرد.
=== فراز دوم: «بلّغ» ===
۴. ادیبان گفته‌اند: باب «تفعیل» غالباً برای تکثیر است؛ به این معنی که فاعل، اصل فعل را زیاد انجام دهد.<ref>شرح شافیه: ج ۱ ص ۹۲.</ref>


دوم: تصديق و تأييد فراست و زيركى پيامبر گرامى اسلام ‏صلى الله عليه وآله است؛ يعنى مى ‏فهماند كه خاتم‏ الانبياءصلى الله عليه وآله به درستى احساس خطر كرده و تصميم صحيح گرفته است.
در آیه شریفه تبلیغ نیز معنای {{متن قرآن|بلّغ}} این است که پیام خداوند متعال را به عده زیادی برسان، و چون در واقعه غدیر خم عده زیادی از مسلمانان بودند، همان یک بار گفتن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نتیجه اش همان تکثیر بود؛ یعنی رساندن پیام الهی به افراد متعدد و فراوان.<ref>بین باب افعال و تفعیل فرقی ظریف وجود دارد. برای مثال بین اکثار و تکثیر، اطراب و تطریب، اکرام و تکریم؛ مثلاً خداوند متعال می‌فرماید: «یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا»، ای انت تکثر جدالنا، (هود/۳۲). و در آیه دیگر می‌فرماید: «واذکرو إذ کنتم قلیلاً فکثرکم» (اعراف/۸۶) ای جعل عددکم کثیراً، که در اولی کثرت نسبت به فاعل بوده و در دومی نسبت به مفعول؛ یعنی احداث و ایجاد کثرت در مفعول. و عنوان إطراب (بر وزن اکرام) احداث طرب است در معنی و فاعل؛ یعنی اشعار و الحانش شعر طربی و لحن طربی است، هر چند این شعر و لحن برای مستمع ایجاد طرب نکند. و در عنوان تطریب (بر وزن تفعیل) ایجاد طرب است در مستمعین، هر چند شعر و لحن طربی نباشد و برای فاعل ایجاد طرب نکند. و اکرام و تکریم، که تکریم احداث و ایجاد کرامت است از فاعل نسبت به مفعول. (غنا موسیقی: ج ۳ ص ۱۸۶۶ ۱۸۵۸.)</ref>


==== فراز دوم: «بلّغ» ====
۵. در آیات شریفه قرآن همیشه مشتقّات گوناگون «ابلاغ» و «تبلیغ» همراه واژه رسالت الهی و مانند آن به کار رفته است؛ مثلاً {{متن قرآن|أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّ}}،<ref>اعراف / ۶۲.</ref> {{متن قرآن|فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ}}،<ref>هود / ۵۷.</ref> {{متن قرآن|الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا}}<ref>احزاب / ۲۹.</ref>
۴. اديبان گفته ‏اند: باب «تفعيل» غالباً براى تكثير است؛ به اين معنى كه فاعل، اصل فعل را زياد انجام دهد.<ref>شرح شافيه (رضى) : ج ۱ ص ۹۲. </ref>


در آيه شريفه تبليغ نيز معناى «بلّغ» اين است كه پيام خداوند متعال را به عده زيادى برسان، و چون در واقعه غدير خم عده زيادى از مسلمانان بودند، همان يک بار گفتن پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله نتيجه ‏اش همان تكثير بود؛ يعنى رساندن پيام الهى به افراد متعدد و فراوان. <ref>بين باب افعال و تفعيل فرقى ظريف وجود دارد. براى مثال بين اكثار و تكثير، اطراب و تطريب، اكرام و تكريم. مثلاً خداوند متعال مى ‏فرمايد: «يا نوح قد جادلتنا فاكثرت جدالنا» ، اى انت تكثر جدالنا، (هود۳۲) . و در آيه ديگر مى ‏فرمايد: «واذكرو إذ كنتم قليلاً فكثركم» ، (اعراف /  ۸۶) ، اى جعل عددكم كثيراً، كه در اولى كثرت نسبت به فاعل بوده و در دومى نسبت به مفعول؛ يعنى احداث و ايجاد كثرت در مفعول. و عنوان إطراب (بر وزن اكرام)احداث طرب است در معنى و فاعل؛ يعنى اشعار و الحانش شعر طربى و لحن طربى است، هر چند اين شعر و لحن براى مستمع ايجاد طرب نكند. و در عنوان تطريب (بر وزن تفعيل) ايجاد طرب است در مستمعين، هر چند شعر و لحن طربى نباشد و براى فاعل ايجاد طرب نكند. و اكرام و تكريم، كه تكريم احداث و ايجاد كرامت است از فاعل نسبت به مفعول. غنا موسيقى: ج ۳ ص ۱۸۶۶ ۱۸۵۸. </ref>
=== فراز سوم: «ما اُنزل الیک» ===
# آوردن فعل {{متن قرآن|أُنْزِلَ}}به صیغه مجهول می‌رساند که موضوع بدون اسناد به فاعل دارای اهمیت است.
# ظهور فعل {{متن قرآن|أُنْزِلَ}} در ماضی و گذشته حقیقی است نه مضارع و آینده، چرا که صیغه ماضی برای معنای گذشته وضع شده، و چنانچه قرینه ای برای حمل بر مضارع نباشد، بر همان معنای وضع شده حقیقی حمل می‌شود که ماضی است.
همچنین آیه تبلیغ در حجةالوداع و در آخرین ماه‌های زندگانی رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شده است، و اگر فعل بر مضارع و آینده حمل شود معنای آیه به این صورت می‌شود: و اگر آنچه را که بعداً بر تو نازل می‌کنیم در ماه‌های باقی مانده از نبوتت ابلاغ نکنی، هرگز رسالت خود را به پایان نرسانده‌ای. معنایی که در هیچ روایتی به آن اشاره نشده، و از هیچ عالم شیعی و سنی نقل نشده است.<ref>امام‌شناسی و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸ ۲۴۷.</ref>


۵ . در آيات شريفه قرآن هميشه مشتقّات گوناگون «ابلاغ» و «تبليغ» همراه واژه رسالت الهى و مانند آن به كار رفته است. مثلاً «اُبلّغكم رسالات ربى»<ref>اعراف /  ۶۲ .</ref>، «فقد ابلغتكم ما ارسلت به»<ref>هود /  ۵۷ .</ref> ، «الذين يبلغون رسالات اللَّه و يخشونه» .<ref>احزاب /  ۲۹.</ref>
=== فراز چهارم: «من ربّک» ===
۸. جمله {{متن قرآن|من ربّک}} تصریح می‌کند که این امر از جانب خداوند متعال است، و افراد نادان خیال نکنند پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله از پیش خود می‌گوید.<ref>فروغ هدایت: ص ۳۰۵.</ref>


==== فراز سوم: «ما اُنزل اليك» ====
۹. این جمله تأکید می‌کند که انتخاب رهبر اسلامی (امام معصوم) باید از سوی خداوند باشد.
۶ . آوردن فعل «اُنزل» به صيغه مجهول مى ‏رساند كه موضوع بدون اسناد به فاعل داراى اهميت است.


۷. ظهور فعل «اُنزل» در ماضى و گذشته حقيقى است نه مضارع و آينده، چرا كه صيغه ماضى براى معناى گذشته وضع شده، و چنانچه قرينه ‏اى براى حمل بر مضارع نباشد، بر همان معناى وضع شده حقيقى حمل مى‏ شود كه ماضى است.
=== فراز پنجم: «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته» ===
۱۰. مطلبی که خداوند در این زمینه نازل کرده، بسیار بیشتر از سایر خبرهایی که بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل کرده اهمیت دارد، به طوری که می‌فرماید: «اگر این مطلب را ابلاغ نکردی رسالت ما را به مردم نرسانده‌ای». در این آیه، پیامی است که از نظر اهمیت با همه پیام‌های دوران نبوت و رسالت برابر است، چنان‌که اگر این پیام به مردم نرسد، گویا همه پیام‌ها محو می‌شود.


همچنين آيه تبليغ در حجةالوداع و در آخرين ماه‏ هاى زندگانى رسول‏خداصلى الله عليه وآله نازل شده است، و اگر فعل بر مضارع و آينده حمل شود معناى آيه به اين صورت مى ‏شود: و اگر آنچه را كه بعداً بر تو نازل مى كنيم در ماه ‏هاى باقى مانده از نبوتت ابلاغ نكنى، هرگز رسالت خود را به پايان نرسانده ‏اى. معنايى كه در هيچ روايتى به آن اشاره نشده، و از هيچ عالم شيعى و سنى نقل نشده است.<ref>امام شناسى و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸ ۲۴۷.</ref>
۱۱. رساندن این مطلب بر پیامبرصلی الله علیه وآله دشوار بوده است، زیرا بیم آن بود که مردم آن را قبول نکنند و آزاری به وی برسانند. خداوند آن حضرت را تهدید کرد و با تعبیر {{متن قرآن|وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}} رسول خداصلی الله علیه وآله را از ترک تبلیغ آن بر حذر داشته است. استعمال چنین جمله ای در موردی است که کار بر شخص دشوار و سنگین باشد.<ref>فروغ هدایت: ص ۳۰۱.</ref>


==== فراز چهارم: «من ربّك» ====
۱۲. این جمله که به صورت جمله شرطیه به کار رفته، نوعی تهدید است؛ به این معنی که اگر امر پروردگار به مردم ابلاغ نشود و به آنها نرسد و حق آن رعایت نشود، گویا حق هیچ جزئی از اجزای دین مراعات نشده است.<ref>امام‌شناسی و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸.</ref>
۸ . جمله «من ربّك» تصريح مى ‏كند كه اين امر از جانب خداوند متعال است، و افراد نادان خيال نكنند پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله از پيش خود مى‏ گويد. <ref>فروغ هدايت: ص ۳۰۵.</ref>


۹. اين جمله تأكيد مى‏ كند كه انتخاب رهبر اسلامى (امام معصوم) بايد از سوى خداوند باشد.
۱۳. محتوای پیام باید مسئله ای اساسی و هم وزن رسالت باشد، و گرنه مسائل جزئی و فردی این همه تهدید لازم ندارد.


==== فراز پنجم: «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته» ====
۱۴. پیام آیه مربوط به توحید، نبوت، معاد و همچنین نماز، روزه، حج، زکات، خمس و جهاد نیست، چون این اصول و فروع در طول ۲۳ سال دعوت پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله بیان شده بود و مردم به آنها عمل می‌کردند. اما بنا بر روایات اهل بیت علیهم السلام آنچه کنار گذاشته شد ولایت بود.
۱۰. مطلبى كه خداوند در اين زمينه نازل كرده، بسيار بيشتر از ساير خبرهايى كه بر رسول خداصلى الله عليه وآله نازل كرده اهميت دارد، به طورى كه مى فرمايد: «اگر اين مطلب را ابلاغ نكردى رسالت ما را به مردم نرسانده ‏اى» . در اين آيه، پيامى است كه از نظر اهميت با همه پيام‏ هاى دوران نبوت و رسالت برابر است، چنانكه اگر اين پيام به مردم نرسد، گويا همه پيام ‏ها محو مى‏ شود.


۱۱. رساندن اين مطلب بر پيامبرصلى الله عليه وآله دشوار بوده است، زيرا بيم آن بود كه مردم آن را قبول نكنند و آزارى به وى برسانند. خداوند آن حضرت را تهديد كرد و با تعبير «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته» رسول‏خداصلى الله عليه وآله را از ترک تبليغ آن بر حذر داشته است. استعمال چنين جمله ‏اى در موردى است كه كار بر شخص دشوار و سنگين باشد.<ref>فروغ هدايت: ص ۳۰۱.</ref>
امام باقرعلیه السلام فرمود: {{متن عربی|بُنى الاسلام على خمس: على الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية، و لم يناد بشىء كما نودى بالولاية. فأخذ الناس بأربع و تركوا هذه؛ يعنى الولاية}}:<ref>الکافی: ج ۲ ص ۱۸ ح ۳، باب دعائم الاسلام.</ref> اسلام بر پنج پایه بنا شده است: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت، و به چیزی مانند ولایت فراخوانده نشد. اما مردم آن چهار مورد (اول) را گرفتند و این (ولایت) را رها کردند.


۱۲. اين جمله كه به صورت جمله شرطيه به كار رفته، نوعى تهديد است؛ به اين معنى كه اگر امر پروردگار به مردم ابلاغ نشود و به آنها نرسد و حق آن رعايت نشود، گويا حق هيچ جزئى از اجزاى دين مراعات نشده است.<ref>امام شناسى و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸.</ref>
در روایت دیگر امام باقرعلیه السلام فرمود: بنای اسلام روی پنج چیز است: نماز و زکات و حج و روزه و ولایت. زراره گوید: به حضرت عرض کردم: کدام یک از اینها برتر است؟ فرمود: ولایت برتر است، زیرا ولایت کلید آنهاست و شخص والی (ولیّ) راهنمای آنهاست.<ref>الکافی: ج ۲ ص ۱۸ ح ۵، باب دعائم الاسلام.</ref> اشاره به اینکه امامان معصوم علیهم السلام راهنمای نماز و زکات و حج و روزه هستند، و این اعمال بدون راهنمایی آنها درست نیست.


۱۳. محتواى پيام بايد مسئله ‏اى اساسى و هم وزن رسالت باشد، و گرنه مسائل جزئى و فردى اين همه تهديد لازم ندارد.
=== فراز ششم: «و اللَّه یعصمک» ===
۱۵. رسول خداصلی الله علیه وآله از پیشامدهای بعد از ابلاغ وحی و از خطر نابود شدن دین بیم داشت. از این رو خداوند آن حضرت را دلداری می‌دهد؛ که ما تو را از شرّ مردم نگاه می‌داریم. عیّاشی به سند خود از ابن‌عباس و جابر بن عبداللَّه انصاری روایت کرده است که گفتند: خدا پیامبرش صلی الله علیه وآله را مأمور ساخت تا علی علیه السلام را به جانشینی خود منصوب کند. پیامبرصلی الله علیه وآله بیم داشت که مبادا مردم بگویند: از پیش خود عطایی به پسر عموی خود داد، و به وی طعنه بزنند. خدا هم این آیه را فرستاد، و پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر خم ولایت علی علیه السلام را به مردم اعلام کرد.<ref>تفسیر العیاشی: ج ۱ ص ۳۳۱؛ همین روایت را سید ابوالمحمد از حاکم حسکانی در شواهد التنزیل به اسناد خودش از ابن ابی عمیر هم روایت کرده است (شواهد التنزیل: ج ۲ ص ۳۸۱) محمد بن ابی عمیر از اصحاب امام رضا و امام محمد تقی علیهما السلام بود. در میان اصحاب امامان هیچ‌کدام مانند ابن ابی عمیر از خلفای ستمکار رنج ندید. سالیانی دراز به جرم شیعه بودن و به علت اینکه حاضر نمی‌شد در حکومت عباسیان قضاوت کند زندانی بود. (فروغ هدایت: ص ۳۰۴ ۳۰۳.)</ref>


۱۴. پيام آيه مربوط به توحيد، نبوت، معاد و همچنين نماز، روزه، حج، زكات، خمس و جهاد نيست، چون اين اصول و فروع در طول ۲۳ سال دعوت پيامبر خاتم‏ صلى الله عليه وآله بيان شده بود و مردم به آنها عمل مى‏ كردند. اما بنا بر روايات اهل ‏بيت ‏عليهم السلام آنچه كنار گذاشته شد ولايت بود.
۱۶. رسول خداصلی الله علیه وآله خطرهایی را در تبلیغ این حکم پیش‌بینی می‌کرد. ولی این خطر، خطر جانی نبود، زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ترسی از جان دادن در راه رضای خدا نداشت. سیره و روش عملی آن حضرت و حضور شجاعانه ایشان در غزوه‌های مختلف تعداد غزوات (جنگ‌هایی که پیامبرصلی الله علیه وآله خود رهبری سپاه را بر عهده داشته) را ۲۶ یا ۲۷ غزوه نوشته‌اند. علت اختلاف این است که گروهی غزوه خیبر را با غزوه وادی القری - که به دنبال هم رخ داد - دو غزوه، و برخی آنها را یک غزوه شمرده‌اند،<ref>مروج الذهب: ج ۲ ص ۲۸۸ ۲۸۷.</ref> چنین ترسی را تکذیب می‌کند. همچنین خداوند سبحان در آیات قرآن بر دور بودن پیامبران علیهم السلام از این گونه ترس‌ها شهادت می‌دهد و می‌فرماید:


امام باقرعليه السلام فرمود: بُنى الاسلام على خمس: على الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية، و لم يناد بشى‏ء كما نودى بالولاية. فأخذ الناس بأربع و تركوا هذه؛ يعنى الولاية<ref>الكافى: ج ۲ ص ۱۸ ح ۳، باب دعائم الاسلام.</ref>: اسلام بر پنج پايه بنا شده است: بر نماز و زكات و روزه و حج و ولايت، و به چيزى مانند ولايت فراخوانده نشد. (اما) مردم آن چهار مورد (اول) را گرفتند و اين (ولايت) را رها كردند.
{{متن قرآن|مَا کَانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ ۖ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ ۚ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗ وَکَفَیٰ بِاللَّهِ حَسِیبًا}}:<ref>احزاب / ۳۹ ۳۸.</ref>  


در روايت ديگر امام باقرعليه السلام فرمود: بناى اسلام روى پنج چيز است: نماز و زكات و حج و روزه و ولايت. زراره گويد: به حضرت عرض كردم: كدام يك از اينها برتر است؟ فرمود: ولايت برتر است، زيرا ولايت كليد آنهاست و شخص والى (ولىّ) راهنماى آنهاست.<ref>الكافى: ج ۲ ص ۱۸ ح ۵ ، باب دعائم الاسلام.</ref> اشاره به اينكه امامان معصوم‏ عليهم السلام راهنماى نماز و زكات و حج و روزه هستند، و اين اعمال بدون راهنمايى آنها درست نيست.
«بر پیامبر در آنچه خدا برای او مقرّر و لازم کرده منعی نیست، خدا این روش را درباره کسانی [از پیامبران] که پیش از این گذشته اند مقرّر داشته است و همواره فرمان خدا نافذ و اندازه گیری شده است.[آری این روش خداست درباره] آنان که همواره پیامهای خدا را به مردم می رسانند و از [عظمت و مقام] او می ترسند و از هیچ کس جز او واهمه ندارند و برای حسابرسی [کار با ارزش اینان] خدا کافی است.»


==== فراز ششم: «و اللَّه يعصمك» ====
۱۷. ترس پیامبرصلی الله علیه وآله از مسلمانانی بود که با زبان اسلام آورده بودند، ولی دلشان ایمان نداشت. از اخبار و تاریخ بر می‌آید که آنچه آنها از پذیرفتن آن سرباز می‌زدند ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود، و مسئله ای همانند قبول ولایت آن حضرت برای آنها دشوارتر نبود، چون آنها به نماز، روزه، حج، جهاد، خمس (غنایم جنگ)، زکات و سایر احکام اعتراضی نداشتند، و فقط به خمس (به‌طور مطلق) اعتراض داشتند، که آن هم به جهت ولایت بود. داستان حارث بن نعمان فهری و اعتراض او در غدیر و عذاب الهی با سنگ آسمانی - که علمای شیعه<ref>مجمع البیان: ج ۱۰ ص ۵۳۰؛ تفسیر فرات: ص ۵۰۵؛ تفسیر برهان: ج ۵ ص ۴۸۴؛ مرآة العقول: ج ۵ ص ۳۹.</ref> و سنی<ref>روح المعانی: ج ۱۵ ص ۶۲؛ الکشف و البیان: ج ۱۰ ص ۳۵؛ شواهد التنزیل: ج ۲ ص ۳۸۱.</ref> نقل کرده‌اند - شاهد گویای این حقیقت است.
۱۵. رسول‏خداصلى الله عليه وآله از پيشامدهاى بعد از ابلاغ وحى و از خطر نابود شدن دين بيم داشت. از اين رو خداوند آن حضرت را دلدارى مى‏ دهد؛ كه ما تو را از شرّ مردم نگاه مى‏ داريم. عيّاشى به سند خود از ابن‏ عباس و جابر بن عبداللَّه انصارى روايت كرده است كه گفتند: خدا پيامبرش‏ صلى الله عليه وآله را مأمور ساخت تا على‏ عليه السلام را به جانشينى خود منصوب كند. پيامبرصلى الله عليه وآله بيم داشت كه مبادا مردم بگويند: از پيش خود عطايى به پسر عموى خود داد، و به وى طعنه بزنند. خدا هم اين آيه را فرستاد، و پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم ولايت على‏ عليه السلام را به مردم اعلام كرد. <ref>تفسير العياشى: ج ۱ ص ۳۳۱. همين روايت را سيد ابوالمحمد از حاكم حسكانى در شواهد التنزيل به اسناد خودش از ابن ابى ‏عمير هم روايت كرده است. شواهد التنزيل: ج ۲ ص ۳۸۱. محمد بن ابى‏ عمير از اصحاب امام رضا و امام محمد تقى ‏عليهما السلام بود. در ميان اصحاب امامان هيچ كدام مانند ابن ابى‏عمير از خلفاى ستمكار رنج نديد. ساليانى دراز به جرم شيعه بودن و به علت اينكه حاضر نمى‏ شد در حكومت عباسيان قضاوت كند زندانى بود. فروغ هدايت: ص ۳۰۴ ۳۰۳.</ref>  


۱۶. رسول‏خداصلى الله عليه وآله خطرهايى را در تبليغ اين حكم پيش ‏بينى مى‏كرد. ولى اين خطر، خطر جانى نبود، زيرا پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله ترسى از جان دادن در راه رضاى خدا نداشت. سيره و روش عملى آن حضرت و حضور شجاعانه ايشان در غزوه‏ هاى مختلف تعداد غزوات (جنگ‏ هايى كه پيامبرصلى الله عليه وآله خود رهبرى سپاه را بر عهده داشته) را ۲۶ يا ۲۷ غزوه نوشته ‏اند. علت اختلاف اين است كه گروهى غزوه خيبر را با غزوه وادى القرى -  كه به دنبال هم رخ داد -  دو غزوه، و برخى آنها را يک غزوه شمرده‏ اند. <ref>مروج الذهب: ج ۲ ص ۲۸۸ ۲۸۷.</ref> ، چنين ترسى را تكذيب مى ‏كند. همچنين خداوند سبحان در آيات قرآن بر دور بودن پيامبران‏ عليهم السلام از اين گونه ترس‏ها شهادت مى ‏دهد و مى‏ فرمايد:
۱۸. آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله مأمور به تبلیغ آن شد از جانب خدا بود. چون پیامبرصلی الله علیه وآله از عکس العمل مردم بیم داشت، خدا هم به وی وعده داد که او را از شر مردم نگاه می‌دارد. خداوند رساندن این مطلب به اطلاع مردم را با تأکیدی کامل از پیامبر خواست؛ به طوری که ابلاغ آن را به منزله تمام دین خود قرار داد که رسول‌خداصلی الله علیه وآله به مردم رسانده بود.


«ما كان على النبى من حرج فيما فرض اللَّه له سنته اللَّه فى الذين خلوا من قبل و كان امر اللَّه قدراً مقدوراً . الذين يبلّغون رسالات اللَّه و يخشونه و لا يخشون احداً الا اللَّه و كفى باللَّه حسيباً»<ref>احزاب /  ۳۹ ۳۸.</ref>: هيچ گونه منعى (سختى و گناهى) نيست در آنچه خدا بر پيامبر واجب كرده است اين سنت خداست كه پيش از اين در ميان گذشتگان (معمول) بوده و فرمان خدا به اندازه و حساب شده است. همان كسانى كه پيام ‏هاى خدا را ابلاغ مى‏ كنند و از او مى ‏ترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند و همين بس كه خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال آنها) است.
آن مطلب چیزی جز خلافت و امامت نبود، زیرا تبلیغ سایر احکام موجب ترس و هراس پیامبرصلی الله علیه وآله از مردم نبود. چنان‌که این تأکید هم جز با مقام عالی ولایت مناسبت ندارد، و عدم تبلیغ آن احکام به منزله ترک تمام احکام نیست. این اهتمام فقط با ولایت و خلافت تناسب دارد، زیرا با تعیین خلیفه از جانب خداوند، دین از خطر تباهی و زیاده و نقصان محفوظ خواهد ماند.<ref>فروغ هدایت: ص ۳۰۳.</ref>


۱۷. ترس پيامبرصلى الله عليه وآله از مسلمانانى بود كه با زبان اسلام آورده بودند، ولى دلشان ايمان نداشت. از اخبار و تاريخ بر مى ‏آيد كه آنچه آنها از پذيرفتن آن سرباز مى ‏زدند ولايت اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام بود، و مسئله ‏اى همانند قبول ولايت آن حضرت براى آنها دشوارتر نبود، چون آنها به نماز، روزه، حج، جهاد، خمس (غنايم جنگ) ، زكات و ساير احكام اعتراضى نداشتند، و فقط به خمس ( به طور مطلق) اعتراض داشتند، كه آن هم به جهت ولايت بود. داستان حارث بن نعمان فهرى و اعتراض او در غدير و عذاب الهى با سنگ آسمانى -  كه علماى شيعه<ref>مجمع البيان: ج ۱۰ ص ۵۳۰ . تفسير فرات: ص ۵۰۵ . تفسير برهان: ج ۵ ص ۴۸۴. مرآة العقول: ج ۵ ص ۳۹.</ref> و سنى <ref>روح المعانى: ج ۱۵ ص ۶۲ . الكشف و البيان: ج ۱۰ ص ۳۵. شواهد التنزيل: ج ۲ ص ۳۸۱.</ref> نقل كرده ‏اند -  شاهد گوياى اين حقيقت است.
۱۹. حسین بن احمد بیهقی به سند خود روایت کرده است: مردی به امام رضاعلیه السلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، از عروة بن زبیر نقل کرده‌اند که گفته است: رسول خداصلی الله علیه وآله در حال تقیّه از دنیا رحلت کرد فرمود: بعد از نزول این آیه که خداوند ضامن حفظ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شد: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}، پیامبرصلی الله علیه وآله هر نوع تقیه را از خود دور کرد و امر خدا را ابلاغ فرمود.<ref>عیون اخبار الرضاعلیه السلام: ج ۲ ص ۱۳۰.</ref>


۱۸. آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله مأمور به تبليغ آن شد از جانب خدا بود. چون پيامبرصلى الله عليه وآله از عكس‏ العمل مردم بيم داشت، خدا هم به وى وعده داد كه او را از شر مردم نگاه مى‏ دارد. خداوند رساندن اين مطلب به اطلاع مردم را با تأكيدى كامل از پيامبر خواست؛ به طورى كه ابلاغ آن را به منزله تمام دين خود قرار داد كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله به مردم رسانده بود.
۲۰. با مراجعه به قرآن آشکار می‌شود هر زمان که شخصی به عنوان رهبر و صاحب اختیار معرفی شده است، عده ای در مقابل آن اعتراض کرده‌اند.


آن مطلب چيزى جز خلافت و امامت نبود، زيرا تبليغ ساير احكام موجب ترس و هراس پيامبرصلى الله عليه وآله از مردم نبود. چنانكه اين تأكيد هم جز با مقام عالى ولايت مناسبت ندارد، و عدم تبليغ آن احكام به منزله ترک تمام احكام نيست. اين اهتمام فقط با ولايت و خلافت تناسب دارد، زيرا با تعيين خليفه از جانب خداوند، دين از خطر تباهى و زياده و نقصان محفوظ خواهد ماند.<ref>فروغ هدايت: ص ۳۰۳.</ref>
برای مثال در داستان طالوت، هنگامی که پیامبرشان اشموئیل، طالوت را رهبر و فرمانده آنها از طرف پروردگار معرفی کرد: {{متن قرآن|وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا}}، عده ای به صورت اعتراض گفتند: {{متن قرآن|قَالُوا أَنَّیٰ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ ۚ}}: «گفتند: [شگفتا!] چگونه او را بر ما حکومت باشد و حال آنکه ما به فرمانروایی از او سزاوارتریم، و به او وسعت و فراخی مالی داده نشده [پس ما کجا و زمامداری انسانی تهیدست کجا!؟] »


۱۹. حسين بن احمد بيهقى به سند خود روايت كرده است: مردى به امام رضاعليه السلام عرض كرد: اى فرزند رسول‏خدا، از عروة بن زبير نقل كرده ‏اند كه گفته است: رسول‏خداصلى الله عليه وآله در حال تقيّه از دنيا رحلت كرد؟ فرمود: بعد از نزول اين آيه كه خداوند ضامن حفظ پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله شد: «و اللَّه يعصمك من الناس» ، پيامبرصلى الله عليه وآله هر نوع تقيه را از خود دور كرد و امر خدا را ابلاغ فرمود.<ref>عيون اخبار الرضاعليه السلام: ج ۲ ص ۱۳۰.</ref>
{{متن قرآن|قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ}}:<ref>بقره / ۲۴۷.</ref> «[پیامبرشان] گفت: خدا او را بر شما برگزیده و وی را در دانش و نیروی جسمی فزونی داده؛ و خدا زمامداریش را به هر کس که بخواهد عطا می کند؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست.»


۲۰. با مراجعه به قرآن آشكار مى‏ شود هر زمان كه شخصى به عنوان رهبر و صاحب اختيار معرفى شده است، عده‏ اى در مقابل آن اعتراض كرده ‏اند.
بنابراین رسول خداصلی الله علیه وآله با علم به این مطلب که عده ای از مردم پس از معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام برای رهبری و صاحب اختیار بودن او علیه ایشان اعتراض کنند، از فتنه و شرّ این افراد بیمناک بود. که آیه خطاب به پیامبرصلی الله علیه وآله می‌فرماید:{{متن قرآن| وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}: و خدا تو را از (خطرات احتمالی و شرّ) مردم حفظ می‌کند


براى مثال در داستان طالوت، هنگامى كه پيامبرشان اشموئيل، طالوت را رهبر و فرمانده آنها از طرف پروردگار معرفى كرد: «و قال لهم نبيهم ان اللَّه قد بعث لكم طالوت ملكاً» ، عده ‏اى به صورت اعتراض گفتند: «قالوا أنّى يكون له الملك علينا و نحن احق بالملك منه و لم يوت سعة من المال» : چگونه او بر ما حكومت كند با اينكه ما از او شايسته ‏تريم و به او ثروت زيادى داده نشده است؟ پيامبرشان علت انتخاب او را اين گونه بيان مى‏ كند: «قال ان اللَّه اصطفاه عليكم و زاده بسطة فى العلم و الجسم»<ref>بقره /  ۲۴۷.</ref>: خدا او را بر شما برگزيده و بر گستره دانش و (نيروى) بدن او افزوده است.
=== فراز هفتم: «من الناس» ===
۲۱. گر چه افرادی امثال فخر رازی سعی کرده‌اند که {{متن قرآن|النَّاس}} در آیه را به قرینه پایان آیه به کفار برگردانند که می‌فرماید:{{متن قرآن|... أَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ}}، ولی این معنی خلاف ظاهر کلمه {{متن قرآن|النَّاس}}است، زیرا «ناس» هم شامل کافر می‌شود و هم مؤمن، و دلیلی بر منحصر کردن آن در کفار وجود ندارد؛ بنابراین باید{{متن قرآن|الکافرین}} در آیه را به مرتبه ای از کفر معنی کرد که شامل منافقان زمان حضرت رسول صلی الله علیه وآله شود که از آنها ترس داشت.<ref>امام‌شناسی و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۹.</ref>


بنابراين رسول‏خداصلى الله عليه وآله با علم به اين مطلب كه عده ‏اى از مردم پس از معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام براى رهبرى و صاحب اختيار بودن او عليه ايشان اعتراض كنند، از فتنه و شرّ اين افراد بيمناک بود. كه آيه خطاب به پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ فرمايد: «و اللَّه يعصمك من الناس» : و خدا تو را از (خطرات احتمالى و شرّ) مردم حفظ مى ‏كند
۲۲. وجود این آیه در بین آیات مربوط به یهود ممکن است اشاره به این نکته باشد که مردمان منافقی که پیامبرصلی الله علیه وآله از آنها خوف و ترس داشت، به منزله یهود و از جنس آنان در کفر و ضلالت و گمراهی هستند.<ref>امام‌شناسی و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۶۲.</ref>


==== فراز هفتم: «من الناس» ====
۲۳. مراد از «ناس» در آیه شریفه یهود نیست، چرا که اگر مقصود یهود بود، مناسب بود این سوره در اوایل هجرت نازل شود<ref>قرطبی در تفسیر خود، به صراحت ادعای اجماع می‌کند که سوره مائده مدنی بوده و برخی از آیات آن نیز در حجةالوداع نازل شده است. الجامع لاحکام القرآن: ج ۶ ص ۳۰.</ref>؛ آن زمان که رسول‌خداصلی الله علیه وآله در شهر غربت و در بین تعداد کمی از مسلمانان مدینه زندگی می‌کرد و از چهار طرفش یهودیان او را محاصره کرده بودند. آن هم یهودیانی که به تعبیر قرآن شدیدترین دشمنی را با مؤمنان داشتند،<ref>«لتجدنّ اشدّ الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا» (مائده /۸۳ .)</ref> و با قدرت هر چه بیشتر به مبارزه علیه پیامبرصلی الله علیه وآله برخاستند و صحنه‌های خونینی نظیر جنگ خیبر و مانند آن را به راه انداختند.
۲۱. گر چه افرادى امثال فخر رازى سعى كرده‏اند كه «الناس» در آيه را به قرينه پايان آيه به كفار بر گردانند كه مى ‏فرمايد: «ان اللَّه لا يهدى القوم الكافرين» ، ولى اين معنى خلاف ظاهر كلمه «الناس» است، زيرا «ناس» هم شامل كافر مى‏ شود و هم مؤمن، و دليلى بر منحصر كردن آن در كفار وجود ندارد. بنابراين بايد «الكافرين» در آيه را به مرتبه ‏اى از كفر معنى كرد كه شامل منافقان زمان حضرت رسول‏ صلى الله عليه وآله شود كه از آنها ترس داشت. <ref>امام شناسى و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۹.</ref>


۲۲. وجود اين آيه در بين آيات مربوط به يهود ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه مردمان منافقى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از آنها خوف و ترس داشت، به منزله يهود و از جنس آنان در كفر و ضلالت و گمراهى هستند. <ref>امام شناسى و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۶۲.</ref>
۲۴. با توجه به این آیه، معلوم می‌شود آن حکم الهی حکمی است که مایه قوام و استقرار دین است. حکمی است که انتظار می‌رود مردم (ناس) در مقابل آن قیام کنند، و در نتیجه آنچه را رسول‌خداصلی الله علیه وآله از دین بنا نهاده را نابود و متلاشی سازند.


۲۳. مراد از «ناس» در آيه شريفه يهود نيست، چرا كه اگر مقصود يهود بود، مناسب بود اين سوره در اوايل هجرت نازل شود <ref>قرطبى در تفسير خود، به صراحت ادعاى اجماع مى‏كند كه سوره مائده مدنى بوده و برخى از آيات آن نيز در حجةالوداع نازل شده است. الجامع لاحكام القرآن: ج ۶ ص ۳۰.</ref>؛ آن زمان كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله در شهر غربت و در بين تعداد كمى از مسلمانان مدينه زندگى مى‏ كرد و از چهار طرفش يهوديان او را محاصره كرده بودند. آن هم يهوديانى كه به تعبير قرآن شديدترين دشمنى را با مؤمنان داشتند<ref>  لتجدنّ اشدّ الناس عداوة للذين آمنوا اليهود و الذين اشركوا« مائده /  ۸۳ . </ref>، و با قدرت هر چه بيشتر به مبارزه عليه پيامبرصلى الله عليه وآله برخاستند و صحنه ‏هاى خونينى نظير جنگ خيبر و مانند آن را به راه انداختند.
همچنین روشن می‌شود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله این فتنه را به خوبی دریافته بود و از آن بیم داشت. از این رو در انتظار فرصتی مناسب و محیطی آرام بود که بتواند مطلب را به عموم مسلمانان ابلاغ کند و آنها هم آن را بپذیرند.


۲۴. با توجه به اين آيه، معلوم مى‏ شود آن حكم الهى حكمى است كه مايه قوام و استقرار دين است. حكمى است كه انتظار مى رود مردم (ناس) در مقابل آن قيام كنند، و در نتيجه آنچه را رسول‏خداصلى الله عليه وآله از دين بنا نهاده را نابود و متلاشى سازند.
باید دانست که احتمال فتنه گری از ناحیه مشرکین و بت پرستان عرب و سایر کفار نمی‌رفت، بلکه نگرانی حضرت از سوی مسلمانان بود؛ زیرا دگرگون ساختن اوضاع و خنثی کردن زحمات رسول خداصلی الله علیه وآله وقتی از ناحیه کفار قابل تصور است که دعوت اسلامی منتشر نشده باشد. اما پس از انتشار اسلام در جهان، اگر انقلابی فرض شود، جز به دست مسلمانان تصور نمی‌شود.


همچنين روشن مى ‏شود پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اين فتنه را به خوبى دريافته بود و از آن بيم داشت. از اين رو در انتظار فرصتى مناسب و محيطى آرام بود كه بتواند مطلب را به عموم مسلمانان ابلاغ كند و آنها هم آن را بپذيرند.
جامعه آن روز مسلمانان از عده ای مردان صالح و مسلمانان حقیقی، و عده قابل توجهی از منافقین بود که به ظاهر فقط مسلمان بودند، و عده ای دیگر هم از مردمان بیماردل و ساده لوح تشکیل شده بود که هر حرفی را از هر کسی باور می‌کردند.


بايد دانست كه احتمال فتنه‏ گرى از ناحيه مشركين و بت‏پرستان عرب و ساير كفار نمى‏رفت، بلكه نگرانى حضرت از سوى مسلمانان بود. زيرا دگرگون ساختن اوضاع و خنثى كردن زحمات رسول‏خداصلى الله عليه وآله وقتى از ناحيه كفار قابل تصور است كه دعوت اسلامى منتشر نشده باشد. اما پس از انتشار اسلام در جهان، اگر انقلابى فرض شود، جز به دست مسلمانان تصور نمى ‏شود.
در قرآن کریم نیز به این دو گروه -<ref>منافقین/۸؛ بقره/ ۹.</ref> و مردمان بیماردل<ref>بقره /۱۰.</ref> - اشاره صریح شده است.


جامعه آن روز مسلمانان از عده ‏اى مردان صالح و مسلمانان حقيقى، و عده قابل توجهى از منافقين بود كه به ظاهر فقط مسلمان بودند، و عده ‏اى ديگر هم از مردمان بيماردل و ساده ‏لوح تشكيل شده بود كه هر حرفى را از هر كسى باور مى ‏كردند.
بنابراین ممکن بود که انتصاب امیرالمؤمنین علیه السلام برای جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله این دو گروه را - که در آیه به (ناس) تعبیر شده‌اند - به این توهم گرفتار کند که - العیاذ باللَّه - رسول اللَّه صلی الله علیه وآله این حکم را از پیش خود و به نفع خود تشریع کرده است و از تشریع این حکم نفعی نصیب آن حضرت می‌شود.


در قرآن كريم نيز به اين دو گروه -  <ref>منافقين بقره /  ۹  ۸.</ref> و مردمان بيماردل<ref>بقره /  ۱۰.</ref> -  اشاره صريح شده است.
=== فراز هشتم: «إن اللَّه لا یهدی القوم الکافرین» ===
۲۵. در پایان آیه، از باب تهدید و مجازات، به آنهایی که این رسالت مخصوص - یعنی اعلام ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام - را انکار کنند و در برابر آن از روی لجاجت کفر بورزند، می‌گوید: «خداوند کافران لجوج را هدایت نمی‌کند». پس در حقیقت انکار ولایت و منصب الهی امامت نوعی کفر است.


بنابراين ممكن بود كه انتصاب اميرالمؤمنين‏ عليه السلام براى جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله اين دو گروه را -  كه در آيه به (ناس) تعبير شده ‏اند -  به اين توهم گرفتار كند كه -  العياذ باللَّه -  رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله اين حكم را از پيش خود و به نفع خود تشريع كرده است و از تشريع اين حكم نفعى نصيب آن حضرت مى‏ شود.
در آیه ای دیگر می‌فرماید:{{متن قرآن|وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ}}:<ref>مائده / ۴۴.</ref>  «و آنان که بر طبق آنچه خدا نازل کرده داوری نکنند، هم اینانند که فاسق اند.»


==== فراز هشتم: «إن اللَّه لا يهدى القوم الكافرين» ====
همچنین در آیه ای دیگر به صراحت می‌فرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْسًا لَهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُ}}:<ref>محمدصلی الله علیه وآله / ۹ ۸.</ref>
۲۵. در پايان آيه، از باب تهديد و مجازات، به آنهايى كه اين رسالت مخصوص - يعنى اعلام ولايت و جانشينى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام -  را انكار كنند و در برابر آن از روى لجاجت كفر بورزند، مى‏ گويد: «خداوند كافران لجوج را هدايت نمى‏ كند» . پس در حقيقت انكار ولايت و منصب الهى امامت نوعى كفر است.


در آيه‏ اى ديگر مى‏ فرمايد: «و من لم يحكم بما انزل اللَّه فاولئك هم الكافرون»<ref>مائده /  ۴۴.</ref>: و كسانى كه به موجب آنچه خدا فرو فرستاده حكم و داورى نكنند آنان خود كافر هستند.
«و بر کافران هلاکت و نابودی باد و [خدا] اعمالشان را باطل و تباه ساخت.این برای آن است که آنان آنچه را خدا نازل کرده است خوش نداشتند، پس خدا هم اعمالشان را تباه و بی اثر کرد.»


همچنين در آيه ‏اى ديگر به صراحت مى فرمايد: «والذين كفروا فتعساً لهم و اضلّ اعمالهم . ذلك بانهم كرهوا ما انزل اللَّه فاحبط اعمالهم»<ref>محمدصلى الله عليه وآله /  ۹  ۸.</ref>: و كسانى كه كفر ورزيدند سقوط و هلاكت بر آنها باد و (خدا) كردارهايشان را تباه كرد. اين (هلاكت و سقوط) به اين سبب است كه آنچه را خدا نازل كرده است نپسنديدند و (خدا نيز) اعمال و كردارهايشان را تباه و نابود ساخت.


روايات بسيارى از طريق عامه و خاصه نقل شده كه تصريح كرده‏ اند: كسانى كه ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را نپذيرند وارد بهشت نخواهند شد. رسول‏خداصلى الله عليه وآله فرمود: يا على، هر گاه بنده‏اى خداى عزوجل را بندگى كند همانند آنچه نوح ‏عليه السلام در ميان قومش بود، و چنانچه براى چنين بنده ‏اى همانند كوه احد طلا بوده باشد و آن را در راه خدا انفاق كند، و اگر عمرش به قدرى طولانى شود تا هزار مرتبه با پاى پياده حج كند و سپس ميان صفا و مروه مظلومانه شهيد شود، ولى ولايت تو را نداشته باشد، -  يا على -  بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد و داخل بهشت نخواهد شد. <ref>ترجمة الامام على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام: ج ۱ ص ۷۶. لسان الميزان: ج ۵ ص ۲۱۹. ينابيع المودة: ج ۲ ص ۷۶. المناقب (خوارزمى) : ص ۶۷  - ۳۸ .</ref>


۲۶. با اين قسمت از آيه، آرامش و تسلّى مجددى بر قلب مبارک رسول‏خداصلى الله عليه وآله داده شد؛ چرا كه در جمله قبل با وعده حفظ و نگهدارى از شرّ مردمان كافر، و در اين جمله با تأكيد بر عدم هدايت آن افراد زمينه آسودگى خاطر پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله فراهم شد.<ref>بر كرانه غدير: ص ۸۴ .</ref>
روایات بسیاری از طریق عامه و خاصه نقل شده که تصریح کرده‌اند: کسانی که ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را نپذیرند وارد بهشت نخواهند شد. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: <blockquote>یا علی، هر گاه بنده ای خدای عزوجل را بندگی کند همانند آنچه نوح علیه السلام در میان قومش بود، و چنانچه برای چنین بنده ای همانند کوه احد طلا بوده باشد و آن را در راه خدا انفاق کند، و اگر عمرش به قدری طولانی شود تا هزار مرتبه با پای پیاده حج کند و سپس میان صفا و مروه مظلومانه شهید شود، ولی ولایت تو را نداشته باشد، یا علی - بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد و داخل بهشت نخواهد شد.<ref>ترجمة الامام علی بن ابی طالب علیه السلام: ج ۱ ص ۷۶؛ لسان المیزان: ج ۵ ص ۲۱۹؛ ینابیع المودة: ج ۲ ص ۷۶؛ المناقب: ص ۶۷–۳۸.</ref></blockquote>۲۶. با این قسمت از آیه، آرامش و تسلّی مجددی بر قلب مبارک رسول خداصلی الله علیه وآله داده شد؛ چرا که در جمله قبل با وعده حفظ و نگهداری از شرّ مردمان کافر، و در این جمله با تأکید بر عدم هدایت آن افراد زمینه آسودگی خاطر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فراهم شد.<ref>بر کرانه غدیر: ص ۸۴.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
<references />
{{پانویس|۲}}
[[رده:قرآن و غدیر]]
[[رده:قرآن و غدیر]]
[[رده:آيه تبليغ]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۰۴:۵۳

Ra bracket.png يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ La bracket.png

«ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین (علیه السلام)] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.»


آیه ۶۷ سوره مائده
مشخصات آیه
سورهسوره مائده (۵)
آیه۶۷
جزء۶
محتوای آیه
مکان نزولمدینه
موضوعابلاغ ولایت

همه سخنرانی‌های پیامبر صلی الله علیه و آله برای ابلاغ دستورات پروردگار بود، اما در هیچ‌کدام خداوند دستور خاصی برای ابلاغ نداده بود. وقتی حکمی مانند نماز و امثال آن بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل می‌شد به معنای آن بود که آن را به مردم برساند، و نیاز نبود که امر خاصی هم بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شود که امر نماز را به مردم ابلاغ کن.[۱]

اما در مسئله ولایت، گذشته از اصل مسئله که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده بود، برای ابلاغ آن امر خاص دیگری نازل شد و آن آیه ۶۷ سوره مائده بود:

Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png:

«ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام ] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده‌ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می‌دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند.»

پیامبر صلی الله علیه و آله با توجه به همین امر خاص، مراسم غدیر را ترتیب داد تا ابلاغ این حکم به شکل خاصی انجام پذیرد. اقدام بدیعی که در سخنرانی غدیر انجام گرفت آن بود که در همان آغاز سخن -پس از حمد و ثنا- پیامبر صلی الله علیه و آله به صراحت اعلام کرد که این سخنرانی به خاطر نزول آن دستور است، آنجا که فرمود:

«اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ»: من اکنون در حال ادای وظیفه نسبت به مطلبی هستم که خدا بر من وحی فرموده است.

آنگاه به توضیح آن تبلیغ پرداخت و در پایان فرمود: «فَاَوْحى اِلَىَّ»: Ra bracket.png بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png:

«خدا بر من وحی کرده که ای رسول ابلاغ کن آنچه از خدایت بر تو نازل شده …»، و تصریح کرد که موضوع این ابلاغ ولایت علی علیه السلام است.

پیامبر صلی الله علیه و آله در فرازی از بخش دوم خطبه غدیر وحی خاص برای ابلاغ ولایت را بیان فرمود. حضرت اعلام فرمود که درباره برنامه ای که در پیش است وحی خاصی از طرف خدا نازل شده و من در برابر آن انجام وظیفه خواهم کرد، از ترس آنکه عذابی بر من نازل شود.

سپس تصریح فرمود که در این فرمان به من گفته شده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل فرموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‌ام. آنگاه برای نشان دادن اینکه در ابلاغ آن از هیچ‌کس ترسی ندارم فوراً تصریح کرد: خداوند برای من حفظ از شر مردم را ضمانت فرموده است.

با این مقدمه آیه نازل شده را - که آیه ۶۷ سوره مائده است - قرائت فرمود و با صراحت فرمود که بر من چنین وحی شده است:

Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ La bracket.png؛ و در حین قرائت کلمه Ra bracket.png ما اُنْزِلَ La bracket.pngرا تفسیر کرد که منظور خلافت علی بن ابی طالب است.

سپس با اشاره به منافقین و شیطنت‌هایشان، از یک سو علت لحن شدید آیه نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله برای مؤمنین روشن گردید، و از سوی دیگر ضمانتRa bracket.png وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ La bracket.png بر منافقین گوشزد شد.

اکنون پیامبر صلی الله علیه و آله کرسی سخن را کاملاً آماده کرده بود؛ لذا برای تأکید بیشتر یک بار دیگر آیه ۶۷ سوره مائده را با این مقدمه تکرار کرد که با حضور منافقین و آزار دهندگان و درخواست معاف شدن از ابلاغ این پیام، ولی خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی علیه السلام نازل کرده ابلاغ نمایم و خواند:

Ra bracket.png «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ». La bracket.png

«وَ اُقِرُّ لَهُ عَلى نَفْسى بِالْعُبُودِيَّةِ، وَ اَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَ اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ، حَذَراً مِنْ اَنْ لا اَفْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ لا يَدْفَعُها عَنّى اَحَدٌ وَ اِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ؛ لا اِلهَ اِلاّ هُو لاَنَّهُ قَدْ اَعْلَمَنى اَنّى اِنْ لَمْ اُبَلِّغْ ما اَنْزَلَ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَ قَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ هُوَ اللَّهُ الْكافِى الْكَريمُ فَاَوْحى اِلَىَّ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى عَلِىٍّ، يَعْنى فِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ اَبى طالِبٍ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»... وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّهُ مِنّى اِلاّ اَنْ اُبَلِّغَ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ،» Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png «فى حَقِّ عَلِىٍّ» Ra bracket.png وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ La bracket.png

برای خداوند بر نفس خود به عنوان بندگی او اقرار می‌کنم، و شهادت می‌دهم برای او به پروردگاری، و آنچه به من وحی نموده ادا می‌نمایم از ترس آنکه مبادا اگر انجام ندهم عذابی از او بر من فرود آید که هیچ‌کس نتواند آن را دفع کند، هر چند که حیله عظیمی به کار بندد و دوستی او خالص باشد نیست خدایی جز او زیرا خداوند به من اعلام فرموده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‌ام، و برای من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا کفایت کننده و کریم است.

خداوند به من چنین وحی کرده است:Ra bracket.png «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ…» La bracket.png:«ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام ] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده‌ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می‌دارد.»

بعد از همه اینها، خداوند از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی بر من نازل کرده ابلاغ نمایم.

در بازگشت از حجةالوداع و حرکت کاروان به سوی مدینه، جغرافیای اسلام برای یافتن نقطه ای حساس بر روی کره خاکی در حرکت است. چهار روز راه در پیش است و از «سَیْرَف» و «مَرّ الظهران» و «عسفان» عبور می‌کنند تا به «قُدَیْد» می‌رسند که تا غدیر فاصله کمی دارد. در آنجا پیشواز غدیر آغاز می‌شود.

از «قُدید» تا «غدیر خم» جبرئیل سه بار نازل می‌شود و این دستور را نازل می‌کند: Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ La bracket.png

مانند این آیه درباره هیچ‌یک از دستورات الهی نازل نشده، بلکه در آن موارد خود امر مثل نماز و روزه و امثال آن نازل می‌شد و حضرت آن را به مردم ابلاغ می‌فرمود، ولی در این باره فرمان ابلاغ خاص صادر شد.

به دنبال آن Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.pngخصوصیت عظیم مسئله را می‌رساند که درباره هیچ‌یک از اوامر الهی چنین خطابی از طرف خداوند نیامده، و این حاکی از اهمیت ویژه این دستور بین همه دستورات الهی است که نرساندن آن مساوی با نرساندن رسالت پروردگار است.

و در آخر Ra bracket.png وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.pngکه خداوند درباره این یک حکم با این صراحت، ضمانت حفظ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را از انواع دشمنان نموده، حتی در اصل رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله وعده حفظ آن حضرت را در مقابل خطرات احتمالی از مشرکین و منافقین نداده و چنین سابقه ای درباره حضرت وجود ندارد. این مسئله حکایت از اهمیت ولایت نزد خداوند دارد که چنین پشتیبانی فوق‌العاده ای نسبت به آن فرموده است.

با پایان اولین بخش سخن که حمد و ثنای الهی بود، پیامبر صلی الله علیه و آله بخش دوم سخن را آغاز فرمود و مردمِ سراپا گوش را که بدون کوچک‌ترین بی نظمی یک پارچه دل به سخنانش سپرده بودند متوجه مطلب اصلی نمود.

آن حضرت ابتدا اعلام فرمود که درباره برنامه ای که در پیش است وحی خاصی از طرف خدا نازل شده و من در برابر آن انجام وظیفه خواهم کرد، از ترس آنکه عذابی بر من نازل شود. سپس تصریح فرمود که در این فرمان به من گفته شده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل فرموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‌ام. آنگاه برای نشان دادن اینکه در ابلاغ آن از هیچ‌کس ترسی ندارم فوراً تصریح کرد: خداوند برای من حفظ از شر مردم را ضمانت فرموده است.

با این مقدمه آیه نازل شده را - که آیه ۶۷ سوره مائده است - قرائت فرمود و با صراحت فرمود که بر من چنین وحی شده است:

Ra bracket.png «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ» La bracket.png و در حین قرائت کلمه Ra bracket.png ما اُنْزِلَ La bracket.png را تفسیر کرد که منظور خلافت علی بن ابی طالب است.

اکنون کلید سخن به حرکت درآمد و قفل آن برای مراحل بعدی کلام گشوده شد. ابتدا حضرت به مردم گوشزد کرد که من سابقه کوتاهی و قصور در ابلاغ اوامر الهی نداشته‌ام و نزول چنین آیه ای درباره ابلاغ ولایت سبب خاصی دارد. آنگاه در بیان علت نزول چنین آیه شدید اللحنی فرمود: «جبرئیل سه مرتبه از طرف خداوند بر من دستور ابلاغ ولایت علی را آورد».

در اینجا قبل از بیان علت نزول آیه، این مسئله را مطرح کرد که خداوند درباره ولایت علی علیه السلام آیه خاصی بر من نازل کرده و سپس آیه ۵۵ سوره مائده را قرائت کرد:

Ra bracket.png «اِنَّما وِلَیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» La bracket.png و سپس آن را به علی علیه السلام تفسیر کرده فرمود: «علی است که نماز را به پا داشته و در حال رکوع زکات داده است».

آنگاه به علت نزول آیه پرداخته و فرمود: «من از جبرئیل درخواست کردم که از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ این مسئله به شما معاف نماید، چرا که از کمی متقین و زیادی منافقین آگاهم». سپس اوصاف منافقین را با اشاره به آیه ۱۱ سوره فتحRa bracket.png «یَقوُلُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ» La bracket.png و آیه ۱۵ سوره نور Ra bracket.png «تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیمٌ» La bracket.png بیان کرد.

سپس آزار و اذیت‌های پی در پی منافقین را نسبت به حضرتش یادآور شد، تا آنجا که نسبت‌های مسخره آمیز به حضرت دادند و کلمه «اُذُن» به معنای «گوش» را درباره حضرت به کار بردند، که منظورشان «سراپا گوش» بودن امیرالمؤمنین علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله و توجه متقابل آنان نسبت به یکدیگر بود. حضرت در این باره آیات و مطالب دیگری نیز فرمود.

در چند فراز دیگر که پیامبر صلی الله علیه و آله کرسی سخن را کاملاً آماده کرده بود، برای تأکید بیشتر یک بار دیگر آیه ۶۷ سوره مائده را با این مقدمه تکرار کرد که با حضور منافقین و آزار دهندگان و درخواست معاف شدن از ابلاغ این پیام، ولی خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی علیه السلام نازل کرده ابلاغ نمایم و خواند: Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ La bracket.png

یکی از مواردی که در آن به آیه Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ… La bracket.png اشاره شده غدیریه حسّان بن ثابت است:

اَلَمْ تَعْلَمُوا اَنَّ النَبِیَّ مُحَمَّداًلَدی دَوْحِ خُمٍّ حینَ قامَ مُنادِیاً
وَ قَد جاءَهُ جِبْریلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِبِأَنَّکَ مَعْصُومٌ فَلا تَکُ وانِیاً
وَ بَلِّغْهُمُ ما اَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْوَاِنْ اَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ وَ حاذَرْتَ باغِیاً
عَلَیْکَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ اِلهِهِمْرِسالَتَهُ اِنْ کُنْتَ تَخْشَی الاَعادِیا

آبان از سلیم نقل می‌کند: در حالی که ما همراه امیرالمؤمنین علیه السلام در صفین بودیم، معاویه ابودرداء و ابوهریره را فراخواند و به ایشان گفت: نزد علی بروید و از قول من به او سلام برسانید و به او بگویید:

به خدا قسم من می‌دانم که تو سزاوارترین مردم به خلافت هستی و از من به آن سزاوارتری، زیرا تو از مهاجرینی هستی که پیش از همه مسلمان شدند و من از آزادشدگان[۲]هستم. و من مثل سوابق تو در اسلام و خویشاوندی پیامبر و علم تو به کتاب خدا و سنت پیامبرش را ندارم.

ادعا کرده‌ای که تو خلیفه پیامبر در امتش و وصی او در میان ایشان هستی و خداوند اطاعت تو را بر مؤمنین واجب کرده و در کتابش و سنت پیامبرش به ولایت تو امر کرده است، و به محمد دستور داده که این مطلب را در امتش بپا دارد و بر او آیه نازل کرده است که:Ra bracket.png یا اَیُّهَا الرَّسُولُ، بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَل فَما بَلَّغْتَ رسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ La bracket.png[۳]

او هم امتش را در غدیر خم جمع کرد و آنچه درباره تو از جانب خداوند مأمور شده بود ابلاغ نمود و دستور داد حاضر به غایب برساند، و به مردم خبر داد که تو بر مردم صاحب اختیارتر از خودشان هستی، و تو نسبت به پیامبر همچون هارون نسبت به موسی هستی.

درباره تو به من خبر رسیده است که برای مردم خطبه ای نمی‌خوانی مگر آنکه قبل از پایین آمدن از منبر می‌گویی:

«به خداقسم من سزاوارترین مردم برای آنان هستم، و از روزی که پیامبر از دنیا رفته همچنان مظلوم بوده‌ام». اگر این خبری که درباره تو به من رسیده درست باشد ظلم ابوبکر و عمر نسبت به تو بالاتر از ظلم عثمان است.

وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام نامه معاویه را خواند، و ابودرداء و ابوهریره پیام و سخن او را به حضرت ابلاغ کردند، به ابودرداء فرمود: آنچه معاویه شما را برای آن فرستاده بود به من رساندید. اکنون از من بشنوید و از قول من به او برسانید همان‌طور که از قول او به من رساندید.

آنگاه در پیام به معاویه فرمود: اگر خداوند عزوجل است که باید اختیار کند و حق انتخاب با اوست، خداوند مرا برای امت انتخاب کرده است و به عنوان خلیفه برای آنان قرار داده است و آنان را در کتاب مُنزَل خود و در سنت پیامبرش مأمور به اطاعت و یاری من نموده است، و این حجت مرا قوی تر و حق مرا واجب تر می‌نماید.

ابودرداء و ابوهریره رفتند تا نزد معاویه رسیدند و پیام حضرت را رساندند.[۴]

این آیه از دو بُعد قابل بررسی است:

موقعیت تاریخی

با پایان استراحت کاروان در «قُدید»، بارها را برای غدیر بستند و آن روز را تا شب به سمت غدیر پیش آمدند. اکنون شب هیجدهم ماه ذی الحجة است و کاروان مسیر شبانه خود را به سوی غدیر می‌پیماید.

غدیر خم نیز با برکه آبش و چشمه سار و پنج درخت کهنسالش در انتظار کاروان عظیم حجاج است. مقصدی که از مکه تعیین شده و مردم از وعده گاهشان و برنام ه‌ای که در انتظارشان است، به خوبی خبر دارند.

قلب رسول صلی الله علیه و آله در چگونگی تحقق امر الهی و اعلام ولایت مطلقه جانشینان معصوم خود می‌تپد. پیک وحی نیز در تکاپوی فوق‌العاده ای برای تدارک برنامه فرداست.

همزمان تحرکات مخرّب منافقین وارد مرحله جدی شده و اوضاع نشان می‌دهد که با حضور آن اکثریت مغشوش با افکار جاهلی، اجرای برنامه از پیش تعیین شده غدیر غیرممکن است. از یک سو مردم ظاهربین فوراً دهان به حسادت باز خواهند کرد که پسر عموی خود و خاندانش را بر ما مسلط می‌کند. از سوی دیگر منافقین آشوب بپا خواهند کرد و مجلس سخنرانی را برهم خواهند ریخت و حتی ممکن است قصد جان پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام را بنمایند.

هم خداوند علم به بحرانی بودن موقعیت دارد و هم پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان مجری امر خدا به شدت نگران آن است، و هم مؤمنین از اعلام ولایت در چنان شرایطی واهمه دارند، و هم منافقین جو حاکم را زیر نظر دارند و صدها توطئه در سر می‌پرورانند.

در چنین شرایطی، پروردگار جهان می‌خواهد با ید قدرت خود نشان دهد که اگر او اراده کند همه مقهور اویند. حتی نسل‌های آینده باید از این حقیقت آگاه شوند که در آن شرایط هولناک اراده حق تعالی بر اعلام ولایت در مراسم سه روزه غدیر تعلق گرفته بود، و در سایه آن عنایت الهی بود که جمعیت یکصد و بیست هزار نفری بدون مشکل تا غدیر آمدند و حتی عده‌ای از اهل یمن و اهل مکه همراه قافله خود را به غدیر رسانیدند.

مجلسی با آن عظمت و خطابه ای در یک ساعت -که در تاریخ شش هزار ساله انبیا علیهم السلام بی‌سابقه بود - با کمال آرامش برگزار شد؛ و پیامبر صلی الله علیه و آله بدون هیچ تقیه ای و بدون آنکه فرازهایی از سخنش را حذف کند، در سکوت مطلقِ یکصد و بیست هزار انسان، سخنرانی خود را به‌طور کامل ایراد کرد، و حتی در بین خطابه اش علی علیه السلام را بر سر دست بلند کرد و او را معرفی نمود. بعد از آن در طول سه روز که انتظار هر حادثه ای می‌رفت، برنامه مفصل بیعت بدون هیچ بی نظمی برگزار شد.

آیا این برنامه مفصل، در جوی چنان خطرناک، جز با اراده خداوند - که قلب‌ها و فکرها و روح و جسم همه مردم در ید قدرت اوست - امکان‌پذیر بود؟ آیا جز معجزه نام دیگری بر «غدیر» می‌توان گذاشت؟!

اواخر شب هیجدهم و صبح آن روز که کاروان به درختان و برکه غدیر کاملاً نزدیک شده بود، آیه ای از قرآن نازل شد که در عین اختصار همه جوانب غدیر را دربرداشت، و تابلوی درخشنده غدیر در متن قرآن شد.

این آیه همه نگرانی‌ها را بر طرف کرد و خبر قطعی از اراده پروردگار و ضمانت حفظ از هر خطر و توطئه ای را داد:

Ra bracket.png «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» La bracket.png:

«ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین (علیه السلام)] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.»[۵]

نزول این آیه همهٔ آن چیزی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله انتظارش را می‌کشید؛ و انعکاس آن می‌توانست این گونه باشد:

Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png: «ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین (علیه السلام)] بر تو نازل شده ابلاغ کن!»

Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png: این مسئله آن قدر قطعی و مهم و مورد تأکید است که « اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای.»

Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png: از جهت توطئه‌هایی که از آن هراس داری مطمئن باش که «خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می دارد»

Ra bracket.png إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ La bracket.png: هدف اصلی ابلاغ این پیام و اتمام حجت است، و شکی نیست که گروهی از مردم ولایت را نمی‌پذیرند و بدان ایمان نمی‌آورند و کفر می‌ورزند.

با نزول این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله آنچه درباره توطئه‌ها از مردم مخفی می‌کرد بی واهمه با آنان در میان گذاشت و فرمود: «این آیه تهدید بعد از وعید است. حتماً امر خداوند را به انجام خواهم رساند؛ چرا که اگر مردم هم مرا متهم کنند و تکذیب نمایند برای من آسان‌تر از عواقب الهی در دنیا و آخرت است، و خدا بدون انجام این وظیفه از من راضی نمی‌شود. اکنون که خدا ضامن حفظ من است از هیچ‌کس نمی‌هراسم».[۶]

این گونه پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه سایر مؤمنین با قلبی مطمئن دست به کار اجرای فرمان پروردگار درباره غدیر شدند. ساعتی بعد کاروان کنار برکه غدیر توقف کرد و مردم پیاده شدند و هر یک برای خود جایی پیدا کردند، و هنگام ظهر برای اجرای فرمان الهی در برابر منبر غدیر زانو زدند.

تحلیل اعتقادی

با توجه به موقعیت خاص این آیه در واقعه غدیر، در پنج مرحله به تحقیق آن می‌پردازیم:

آیهRa bracket.png بَلِّغْ La bracket.png مهم‌ترین آیه غدیر.

زمان و مکان نزول آیه Ra bracket.png بَلِّغْ La bracket.png

کیفیت نزول آیه تبلیغ

تفسیر گونه ای بر آیه تبلیغ

تحلیلی بر محتوای آیه تبلیغ

مرحله اول: آیه تبلیغ مهم‌ترین آیه غدیر

قرار داشتن این آیه در صدر آیات غدیر نسبت به سایر آیات مربوط به آن، به خاطر این است که به عنوان دستور مستقیم الهی برای برنامه غدیر شناخته شده است، و می‌توان گفت: در هیچ مورد دیگری آیه ای نداریم که دستور صریح و روشنی درباره برنامه خاصی آمده باشد.

اختصاص آن به غدیر هم نزد شیعه و غیر شیعه از مسلمات است، و بین مفسرین و محدثین اهل سنت مشهور است، اگر چه بعضی از آنان در صدد انحراف شأن نزول آیه بوده‌اند.

ابتدا نام عده ای از بزرگان علمای اهل سنت، که نزول آیه تبلیغ را در غدیر ذکر کرده‌اند می‌آوریم:[۷]

۱. ابن ابی حاتم عبدالرحمن بن محمد بن ادریس رازی[۸]

۲. احمد بن عبدالرحمن شیرازی[۹]

۳. احمد بن موسی بن مَرْدَوَیه.[۱۰]

۴. احمد بن محمد ثعلبی[۱۱]

۵. ابونعیم احمد بن عبداللَّه اصفهانی[۱۲]

۶. ابوالحسن علی بن احمد واحدی[۱۳]

۷. مسعود بن ناصر سجستانی[۱۴]

۸. عبداللَّه بن عبیداللَّه حسکانی[۱۵]

۹. ابن عساکر علی بن حسن دمشقی[۱۶]

۱۰. فخرالدین محمد بن عمر رازی[۱۷]

۱۱. محمد بن طلحة نصیبی شافعی[۱۸]

۱۲. عبدالرزاق بن رزق‌اللَّه رسعنی[۱۹]

۱۳. حسن بن محمد نیشابوری.[۲۰]

۱۴. علی بن شهاب الدین همدانی[۲۱]

۱۵. علی بن محمد معروف بابن صباغ مالکی[۲۲]

۱۶. محمود بن احمد عینی[۲۳]

۱۷. عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی[۲۴]

۱۸. محمد محبوب عالم[۲۵]

۱۹. حاج عبدالوهاب بن محمد[۲۶]

  1. جمال الدین عطاءاللَّه بن فضل اللَّه شیرازی[۲۷]
  2. شهاب الدین احمد[۲۸]
  3. میرزا محمد بن معتمدخان بدخشی[۲۹]

کسانی که اسناد این کتاب‌ها و روایات مربوط به آیه تبلیغ به آنها منتهی می‌شود عبارتند از: ابن‌عباس، ابوهریره، براء بن عازب، جابر بن عبداللَّه، حذیفة بن اسَید، زید بن ارقَم، ریاح بن حارث، عامر بن لیلی بن ضمرة، عبداللَّه بن ابی اوفی، عبداللَّه بن مسعود، عطیة، مجاهد.[۳۰][۳۱]

توضیح بیشتر در مورد افرادی که نزول آیه تبلیغ در غدیر را نقل کرده‌اند در عنوان «دلالت حدیث غدیر» آمده است. البته روایات شیعه درباره آیه تبلیغ به قدری زیاد است که نیازی به ذکر ندارد، و نزول آن درباره غدیر نزد شیعه از مسلمات است.

نکته دیگر اینکه روایات مربوط به آیه در تبیین محتوای آن - که شامل مسایل مهمی در مسئله ولایت است - نقش به سزایی دارد، و منحصر به فرد بودن آن را بین آیات غدیر روشن می‌سازد.

مرحله دوم: زمان و مکان نزول آیه تبلیغ

شکی نیست که این آیه قبل از غدیر نازل شده؛ چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر از نزول آن خبر داد، و بخش دوم خطبه خود را به بیان جوانب مختلف آن اختصاص داد.

برای به دست آوردن زمان و مکان دقیق نزول آیه باید روایات آن را مورد مطالعه قرار دهیم که برخی صریح و برخی دیگر اشاره اجمالی به این مطلب دارد. ابتدا دو روایت را ذکر می‌کنیم که تعیین دقیق زمان و مکان نزول آیه را دربردارد:

۱. اواخر شب هیجدهم ذی الحجة در نزدیکی غدیر

«قالَ حُذَيْفَةُ: فَلَمّا كانَتِ اللَّيْلَةُ الرّابِعَةُ (بَعْدَ الْخُرُوجِ مِنْ مَكَّةَ) هَبَطَ جَبْرَئيلُ فى آخِرِ اللَّيْلِ فَقَرَأَ عَلَيْهِ»: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ … La bracket.png:

حذیفه می‌گوید: وقتی شب چهارم از روز خروج از مکه (روز چهاردهم) شد، جبرئیل آخر شب نازل شد و این آیه را بر پیامبر صلی الله علیه و آله خواند.[۳۲]

۲. پنج ساعت از روز هیجدهم گذشته در غدیر خم

«قالَ الْباقِرُ عليه السلام: فَلَمّا بَلَغَ غَديرَ خُمٍّ قَبْلَ الْجُحْفَةِ بِثَلاثَةِ امْيالٍ، اتاهُ جَبْرَئيلُ عَلى خَمْسِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهارِ، فَقالَ: يا مُحَمَّدُ! انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِؤُكَ السَّلامُ وَ يَقُولُ لَكَ»: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ … La bracket.png:

امام باقر علیه السلام می‌فرماید: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به غدیر خم رسید - که در سه مایلی جحفه قرار دارد - جبرئیل پنج ساعت از روز گذشته نزد او آمد و گفت: ای محمد! خداوند عزوجل به تو سلام می‌رساند و به تو می‌گوید: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ … La bracket.png[۳۳]

سه روایت دیگر هم اجمالاً فقط بین راه یا روز هجدهم در غدیر را ذکر کرده بدون آنکه زمان یا مکان دقیق آن را تعیین کند:

۱. بین راه

«قالَ الصّادِقُ عليه السلام: خَرَجَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله الى مَكَّةَ فى حَجَّةِ الْوِداعِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْها جاءَهُ جَبْرَئيلُ فِى الطَّريقِ فَقالَ لَهُ: يا رَسُولَ اللَّه! انَّ اللَّه تَعالى يُقْرِؤُكَ السَّلامُ وَ قَرَأَ هذِهِ الْآيَةِ»: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله در حجةالوداع به مکه آمد. وقتی از آنجا بازگشت جبرئیل در راه نزد او آمد و گفت: «یا رسول اللَّه! خدای تعالی سلامت می‌رساند»، و سپس این آیه را خواند:Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png[۳۴]

۲. روز هیجدهم در غدیر

«عَنْ ابْنِ عَبّاسٍ: حَتّى كانَ الْيَوْمَ الثّامِنَ عَشَرَ، فَانْزَلَ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَيْهِ»: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ … La bracket.png:

ابن‌عباس می‌گوید: تا آنکه روز هیجدهم شد، و خداوند تبارک و تعالی بر پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نازل کرد: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png.[۳۵]

«عَنْ زَيْدِ بْنِ ارْقَمَ: لَمّا نَزَلْنا بِالْجُحْفَةِ راجِعينَ وَ ضَرَبْنا اخْبِيَتَنا نَزَلَ جَبْرَئيلُ بِهذِهِ الْآيَةِ»: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png:

زید بن ارقم می‌گوید: وقتی در جُحفه پیاده شدیم و خیمه‌ها را بر پا کردیم، جبرئیل این آیه را نازل کرد:Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png[۳۶]

باید توجه داشت که منظور از «جُحْفه»، منطقه جحفه است که غدیر خُم در آن قرار گرفته است؛ چرا که تصریح به بر پا کردن خیمه‌ها می‌کند، و شکی نیست که در جحفه توقفی نبوده و خیمه ای بر پا نشده است، و فقط در غدیر خم برای برنامه سه روزه خیمه‌ها را بر پا کرده‌اند.

حال سؤال این است که از مجموع این روایات و اقوال درباره زمان نزول آیه کدام را بپذیریم؟

باید توجه داشت که فاصله زمانی بین دو قول از آخر شب تا پنج ساعت بعد از طلوع آفتاب است. این مقدار زمان حدوداً شش ساعت می‌شود، و این زمان قابل توجهی نیست.

فاصله مکانی آن هم از مکانی قبل از غدیر، با در نظر گرفتن مسیر پنج شش ساعته با پای شتر تا خود غدیر است، که البته این فاصله هم چندان زیاد به نظر نمی‌رسد.

با در نظر گرفتن این مطلب، در حل اختلاف درباره زمان و مکان نزول آیه دو احتمال وجود دارد:

الف. راویانی که غدیر را محل نزول آیه ذکر کرده‌اند، این فاصله زمانی و مکانی را مقدار مهمی به حساب نیاورده اند و اجمالاً نزول آن را در غدیر حساب کرده‌اند، یا حتی ورود به منطقه غدیر را در نظر گرفته‌اند اگر چه بعد از چند ساعت به برکه و درختان رسیده باشند.

ب. هنگامی که آنان از آیه با خبر شده‌اند در غدیر و پنج ساعت بعد بوده، و چنین گمان کرده‌اند که آیه در آن زمان و مکان نازل شده، در حالی که خبر نداشته‌اند که اصل نزول آن چند ساعت قبل در بین راه بوده است.

در این میان - با استفاده از چند قرینه - می‌توان نزول آیه را در پنج ساعت بعد از طلوع آفتابِ روز هیجدهم، در کنار برکه و درختان غدیر ترجیح داد:

۱. طبق روایات متعدد، رسیدن قافله کنار برکه غدیر قبل از ظهر بوده، که در فاصله باقیمانده تا ظهر مردم خیمه‌های خود را بر پا کردند و همزمان منبر غدیر نیز برای سخنرانی آماده شد.

این زمانِ ورود با پنج ساعت پس از طلوع آفتاب که حدود ساعت ده صبح می‌شود و در نزول آیه ذکر شده تطابق دارد. با در نظر گرفتن این مطلب و اضافه بر اینکه محل غدیر از مکه تعیین شده بود و همه می‌دانستند که باید در آنجا برای برنامه ای مهم توقف کنند، می‌توان گفت: به محض رسیدن کنار برکه، خداوند بر رسولش وحی فرستاد که اکنون همه شرایط برای اعلان ولایت آماده است و همه در وعده گاه غدیر حضور یافته‌اند، پس هر چه زودترRa bracket.png بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ La bracket.png

۲. امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان خلافت ظاهری خود برای اولین بار پس از ۲۵ سال روز غدیر را جشن گرفت. در این مراسم آن حضرت دقیقاً پنج ساعت از روز گذشته بر فراز منبر قرار گرفت و خطابه مفصلی ایراد فرمود.[۳۷] این ساعت ظاهراً برای تطبیق دقیق با زمانی است که آیه تبلیغ در آن نازل شده است.

  1. اینکه در روایت امام صادق علیه السلام کلمه «فِى الطَّريقِ»(یعنی: در راه) درباره نزول آیه آمده، منافاتی با نزول آیه در غدیر ندارد، چرا که می‌فرماید: «فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْها جاءَهُ جَبْرَئيلُ فِى الطَّريقِ …»، یعنی در بازگشت از مکه به مدینه در بین راه جبرئیل این آیه را آورد، و این کلمه «بین راه» بر خود «غدیر» هم تطبیق کامل دارد، چرا که بین راه مکه تا مدینه است.
  2. روایت امام باقر علیه السلام بر روایت حذیفه و ابن‌عباس و زید بن ارقم ترجیح دارد، چرا که اولاً از مقام عصمت صادر شده است، و ثانیاً روایات سه نفر مذکور حالت کلی گویی از نظر زمان و مکان دارد و اجمالاً روز هیجدهم یا منطقه جحفه یا اواخر شب را ذکر کرده‌اند.

ولی امام علیه السلام با دقت و ظرافت کامل پنج ساعت از روز گذشته را تعیین می‌فرماید، در حالی که چنین دقت زمانی در ذکر قضایای تاریخی در آن عصر موسوم نبوده، و حضرت به خاطر عنایت فوق‌العاده این گونه زمان دقیق آن را بیان نموده است.

مرحله سوم: کیفیت نزول آیه تبلیغ

هیچ آیه ای از قرآن با این مقدمات مفصل که در آیه تبلیغ به وقوع پیوسته نازل نشده است، به طوری که جا دارد از آن با عنوان «تاریخچه نزول آیه تبلیغ» یاد کنیم. با جمع‌بندی احادیث مربوط به نزول آیه، سیر تسلسلی کیفیت نازل شدن آن تقدیم می‌شود:

دستور اعلان ولایت علی علیه السلام از مدینه بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و کاروان عظیم با دو هدف حج و ولایت حرکت کرد. همزمان با شروع حج مراحل جدی معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام آغاز شد. هنگام عشای روزه عرفه، خداوند بار دیگر دستور و برنامه منصوب کردن امیرالمؤمنین علیه السلام را به پیامبرصلی الله علیه وآله داد. با این اعلام که خبر از نزدیکی برنامه می‌داد پیامبر صلی الله علیه و آله تکذیب مردم و تحریکات منافقین را به یاد آورد و خود را در شرایطی سخت احساس کرد[۳۸] و آن قدر گریست که محاسن شریفش پر از اشک شد و فرمود:

ای جبرئیل، دیر زمانی نیست که قوم من از جاهلیت فاصله گرفته‌اند. من اینان را به اختیار خودشان یا به کمک جنگ‌ها به انقیاد خود درآورده ام. اکنون اگر بخواهم دیگری را بر آنان حاکم کنم چه خواهد شد؟[۳۹]

این بود که فعلاً چیزی در این باره به مردم نگفت و صلاح دانست که اطلاعی نداشته باشند تا مبادا او را متهم کنند.[۴۰]

با پایان حجةالوداع و حرکت از مکه به سوی غدیر، در سه مرحله این فرمان تکرار شد و نزول آیه در این سه مرحله انجام گرفت. جبرئیل در بین راه آمد و از طرف خداوند سلام رساند و چنین خواند:

Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ La bracket.png: «ای رسول خدا، برسان آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است».

در مرحله اول همین مقدار از آیه نازل شد و در پی آن پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل، دیر زمانی نیست که مردم مسلمان شده‌اند. می‌ترسم با اعلان ولایت علی مضطرب شوند و اطاعت نکنند و اهل نفاق تفرقه ایجاد کنند، و به جاهلیت بازگردند، چرا که دشمنی آنان و عداوتشان با علی روشن است. اگر ممکن است از خدا بخواه تا مرا از این مأموریت معاف فرماید.

جبرئیل بازگشت و روز بعد دوباره نازل شد و این هنگامی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله هنوز کنار برکه نرسیده بود، اما وارد منطقه غدیر شده بود. این بار جبرئیل چنین گفت: یا محمد، خدای تعالی می‌فرماید: Ra bracket.png ۞ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ La bracket.png:

«ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین (علیه السلام)] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده ای.»

در این مرحله دوم یک فراز به آیه اضافه شد، و جبرئیل دستور آورد که باید فردا در منزل بعدی که کاروان پیاده می‌شوند، ولایت علی علیه السلام را بر مردم اعلام کنی.

در پی این دستور پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل، از اصحابم می‌ترسم که با من مخالفت کنند و اهل نفاق بر من طعن وارد کنند. قریش در ضدیت با این موضوع مطالبی به من گفته‌اند،[۴۱] و من بر جان خود و علی ترس دارم.[۴۲] از خدا بخواه که در اعلان چنین مطلبی حفظ از شر مردم را برای من ضمانت کند.

بار دیگر جبرئیل بالا رفت، و روز بعد هنگامی نازل شد که پیامبر صلی الله علیه و آله کنار برکه غدیر خم رسیده و پنج ساعت از طلوع آفتاب گذشته بود. در آنجا جبرئیل چنین گفت: یا رسول اللَّه، خدای تعالی می‌فرماید: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png: «ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده‌ای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می‌دارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند.»

در این مرحله سوم که ضمانت حفظ از طرف خدا هم به آیه اضافه شد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به خدا قسم از این مکان حرکت نخواهم کرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمایم.[۴۳]

این تهدیدی از طرف پروردگار من است که اگر رسالت او را ابلاغ نکنم مرا عذاب خواهد کرد. آگاه باشید که از هیچ‌کس ترسی ندارم و امر خدای عزوجل را به اجرا در خواهم آورد. اگر مرا تکذیب هم کنند برایم بهتر از عقوبت خداوندی در دنیا و آخرت است.[۴۴]

آن گاه علی علیه السلام را فرا خواند و نزول آیه را به او چنین خبر داد: خداوند عزوجل این آیه را نازل کرده است:

Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png، یعنی درباره ولایت تو یا علی؛Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png، یعنی اگر آنچه درباره ولایت تو دستور داده شده‌ام انجام ندهم عمل من باطل می‌شود، و هرکس به غیر ولایت تو خدا را ملاقات کند اعمالش باطل می‌شود. این وعده ای است که خداوند برای من وفا خواهد کرد. من جز فرموده پروردگارم - تبارک و تعالی - نمی‌گویم. آنچه می‌گویم از جانب خدای عزوجل است که درباره تو نازل کرده است.[۴۵]

مرحله نهایی اعلام عمومی نزول این آیه بر فراز منبر غدیر انجام گرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله در آغاز خطابه غدیر، ارتباط مستقیم فرمان الهی در این آیه را با خطابه بلندی که برای اعلان ولایت آغاز کرده بود با تمام جزئیات چنین بیان فرمود:[۴۶]

آنچه پروردگارم به من وحی نموده ادا می‌نمایم از ترس آنکه مبادا اگر انجام ندهم عذابی از او بر من فرود آید که هیچ‌کس نتواند آن را دفع کند …، زیرا خداوند به من اعلام فرموده که اگر آنچه در حق علی بر من نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده‌ام، و برای من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا کفایت کننده و کریم است. خداوند به من چنین وحی کرده است:

Ra bracket.png بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png - «فى حَقِّ عَلِىٍّ، يَعْنى فِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ» - Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png

آن گاه بیان فرمود که من درباره هیچ‌یک از دستورات خدا کوتاهی نکرده‌ام، و نزول این آیه با محتوای خاصش سببی دارد که برای شما بیان می‌کنم. سپس درباره علت این خطاب عتاب آمیزِ خداوند فرمود که در نزول این آیه جبرئیل سه بار بر من نازل شد، و وجود منافقین و کارشکنان باعث شد تا از جبرئیل بخواهم که از خدا بخواهد تا مرا از انجام چنین مأموریتی معاف بدارد، ولی خداوند نپذیرفت. اکنون هم از من راضی نمی‌شود مگر آنچه در حق علی بر من نازل کرده ابلاغ نمایم.

سپس بار دیگر آیه را تلاوت فرمود: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png- «فى حَقِّ عَلِىٍّ» - Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png؛ و این گونه بود که آیه تبلیغ طی شرایط پر مخاطره ای نازل شد و به مردم اعلام گردید.

مرحله چهارم: تفسیر گونه ای بر آیه تبلیغ

متن آیه Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.png دارای چهار قسمت است که در عین ارتباط به یکدیگر، هر کدام بار سنگینی از زوایای غدیر را با خود حمل می‌کند، و در روایات مربوط به آیه هم جداگانه و به تفصیل مورد تبیین قرار گرفته است.

از آنجا که درک عمیقی از هر فراز در روشن‌تر شدن فراز بعدی اثر دارد، لذا چهار فصل آیه را جداگانه مورد موشکافی قرار می‌دهیم، و تفسیری که در احادیث اهل بیت علیهم السلام آمده می‌آوریم.

چهار فراز آیه عبارتند از:

Ra bracket.png ۞ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ La bracket.png

Ra bracket.png ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ La bracket.png

Ra bracket.png ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png

Ra bracket.png إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ La bracket.png

فراز اول: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»

در این فراز دو قسمت باید تبیین شود: Ra bracket.png ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ La bracket.pngوRa bracket.png بَلِّغْ La bracket.png. اگر چه جمله اول مؤخّر است، ولی چون فهم معنای دقیق آن در جمله دوم مؤثر است مقدم شده است.

۱. Ra bracket.png ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ La bracket.png

«ما» موصوله در اینجا نقطه ابهام است و باید معلوم شود آنچه در این مقطع از طرف خدا بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده چیست.

احادیث بسیاری از شیعه و غیر شیعه در حد تواتر وارد شده که منظور ازRa bracket.png ما أُنْزِلَ La bracket.png در این آیه «ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام» است و این مطلب در قالب عبارات کوتاه و بلند بیان شده است. در یک کلمه مقصود «ولایت» است و در بلندترین عبارت منظور تمام «خطبه بلند غدیر» است.

آنچه به عنوان تفسیر عبارتRa bracket.png يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ La bracket.png در روایات آمده مطالب زیر است، که بعضی مجمل و برخی دیگر واضح تر است، کما اینکه بعضی کوتاه‌تر و برخی مفصل تر است:

«ما انْزِلَ فى عَلِىٍّ»: آنچه درباره علی نازل شده است.[۴۷]

«ما انْزِلَ فى حَقِّ عَلِىٍّ، يَعْنِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ»: آنچه در حق علی نازل شده، یعنی خلافت برای علی بن ابی طالب.[۴۸]

«انْ تَنْصِبَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ»: علی را به عنوان نشانه ای برای مردم منصوب نمایی.[۴۹]

«وِلايَةُ عَلِىّ عليه السلام»: ولایت علی علیه السلام.[۵۰]

«ما انْزِلَ الَيْكَ فى عَلِىٍّ لَيْلَةَ الْمِعْراجِ»: آنچه در شب معراج درباره علی بر تو نازل شده است.[۵۱]

«انْ تَعْهَدَ عَهْدَكَ وَ تُقيمَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ يَهْتَدُونَ بِهِ»: عهد خود را بسپاری و علی را به عنوان علامتی برای مردم منصوب نمایی که به وسیله او هدایت شوند.[۵۲]

«انْ اقِمْ عَلِيّاً عَلَماً وَ خُذْ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ وَ جَدِّدْ عَلَيْهِمْ ميثاقى لَهُمُ الَّذى واثَقْتُهُمْ عَلَيْهِ»: علی را به عنوان نشانه ای بر پادار و از مردم بیعت بگیر و عهد و میثاق مرا که قبلاً با آنان بسته‌ام تجدید کن.[۵۳]

«انْ انْصِبَ لَكُمْ امامَكُمْ وَ الْقائِمَ فيكُمْ بَعْدى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى، وَ الَّذى فَرَضَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنينَ فى كِتابِهِ طاعَتِهِ فَقَرَنَهُ بِطاعَتِهِ وَ طاعَتى وَ امَرَكُمْ بِوِلايَتِهِ»: امام شما و آن که بعد از من در میان شما امور را بدست می‌گیرد و وصی و جانشینم را منصوب نمایم، همان کسی که خدای عزوجل در کتابش اطاعت او را بر مؤمنین واجب کرده، و اطاعت او را قرین اطاعت خود و من قرار داده و شما را به ولایت او امر کرده است.[۵۴]

«انْ اقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ ابْيَضَ وَ اسْوَدَ: انَّ عَلِىَّ بْنَ ابى طالِبٍ اخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى فى امَّتى وَ الامامَ مِنْ بَعْدى، الَّذى كانَ مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلَّ هارُونَ مِنْ مُوسى الّا انَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّه وَ رَسُولِهِ»:

در این مجلس بپا خیزم و به هر سیاه و سفیدی بفهمانم که علی بن ابی طالب برادرم و وصیم و جانشینم در امت من و امام بعد از من است. همان کسی که منزلت او نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی است مگر آنکه پیامبری بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسول است.[۵۵]

تمام خطبه غدیر که بعد از این امر و به عنوان امتثال آن ادا شده تفسیر Ra bracket.png يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ La bracket.pngاست.[۵۶]

۲.Ra bracket.png بَلِّغ La bracket.png

اکنون که منظور از آنچه باید ابلاغ گردد معلوم شد، سؤال این است که آیا «ولایت علی علیه السلام» قبلاً ابلاغ نشده بود؟ آیا پیامبرصلی الله علیه وآله از هر فرصتی برای مطرح کردن خلافت و امامت و ولایت دوازده امام بعد از خود استفاده نمی‌کرد؟ اگر چنین است پس این تبلیغ چه فرقی با تبلیغ‌های قبلیِ ولایت دارد؟

پاسخ این است که فرق این ابلاغ با آنچه در قبل بوده رسمیت آن از یک سو و مفصل بودن آن از سوی دیگر است. در حج هم مسئله همین‌طور بود. پیامبرصلی الله علیه وآله بارها مسئله حج را مطرح کرده بود و در قرآن هم نازل شده بود و به برخی اعمال آن هم اشاره شده بود، و حتی حضرت می‌توانست یک دور اعمال حج را برای مردم بیان کند بدون آنکه آنها را انجام دهد. ولی رسمیت دادن به آن از یک سو و عملاً تمام جزئیات آن را برای مردم توضیح دادن از سوی دیگر، انگیزه چنین مراسمی برای حج بود.

طبیعی است که در برخی اعمال که هر روز یا هر چند گاه یکبار انجام می‌شود و برنامه آن در چند کلمه خلاصه می‌شود، نیازی به چنین مراسم مفصل نیست.

در مسایل اعتقادی هم آنچه مختصرتر است و آثار آینده ساز آن کمتر، نیاز به مراسم رسمی و مفصل ندارد؛ ولی آنچه مانند «جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله» حساس است و جوانب پیچیده‌ای دارد، باید در یک مراسم رسمی و تحت اعلان عمومی و با بسط همه جزئیات بیان گردد.

آنچه قبلاً درباره «ولایت علی علیه السلام» در طول عمر پیامبرصلی الله علیه وآله توسط آن حضرت گفته شده بود، چه بسا در مواردی از سر تقیه بوده و حضرت صلاح دیده‌اند که جوانبی از آن بیان نشود. در مواردی مخاطب درک کاملی نداشته و مجملاً گفته شده است.

اما در خطبه غدیر با ضمانت عصمت پروردگار، تمام پرده‌های تقیه کنار رفته، و مخاطبانی به تعداد کل بشریت در نظر گرفته شده‌اند، و در مجلسی عظیم و بی‌سابقه که از قبل پیش‌بینی شده بود، در اتمام حجتی همه‌جانبه، مسئله «ولایت امامان علیهم السلام» در کامل‌ترین شکل خود مطرح شده است.

فراز دوم: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»

در این فراز نیز دو قسمت از آیه باید تبیین شود: Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ La bracket.pngRa bracket.png فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png

قسمت اول: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ»

این جمله شرطیه در اوامر الهی بر پیامبرصلی الله علیه وآله اولین و آخرین بار است، و در هیچ مورد دیگری خداوند پس از دستوری به پیامبرش چنین خطابی نفرموده است؛ یعنی درباره آن حضرت انجام ندادن فرامین الهی قابل تصور نیست تا برای پیش‌گیری از آن خداوند شرطی به میان آورد. در آخرین قسمت از بحث‌های مربوط به آیه تبلیغ، تحلیل کاملی درباره توقف پیامبرصلی الله علیه وآله در این امر الهی ارائه خواهد شد.[۵۷]

بنابراین با قرائت این آیه هر خواننده ای فوراً متوجه می‌شود که در مورد اعلان ولایت زمینه خاصی بوده و جوّ خاصی حاکم شده که به انجام رساندن چنین امری با مشکل رو به رو شده است.

این مشکل به صراحت در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله نیز مطرح شده، و برای آنکه همه جوانب مطلب کاملاً شفاف باشد آن حضرت صریحاً فرموده است:

«وَ انّى راجَعْتُ رَبّى خَشْيَةَ طَعْنِ اهْلِ النِّفاقِ وَ تَكْذيبِهِمْ»: من درباره انجام این امر به پروردگارم مراجعه و تقاضای انجام نشدن آن را نمودم از ترس طعنه اهل نفاق و تکذیب آنان.[۵۸]

«وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ»: از جبرئیل خواستم که از خدا بخواهد تا مرا از تبلیغ این مطلب به شما معاف بدارد[۵۹]

طبعاً این سؤال مطرح می‌شود که پیامبرصلی الله علیه وآله از چه کسانی و از چه جهتی ترس داشت، که با وجود آنها نتواند امر الهی را آن گونه که باید به ثمر رساند و ابلاغ نماید؟ باز هم برای آنکه این احساس پیامبرصلی الله علیه وآله دقیقاً مطرح شود، در سخنان آن حضرت در این مورد کلماتی از قبیل «اخْشى»، «اتَخَوَّفُ»، «حَذَراً» و «مَخافَةَ» به چشم می‌خورد، که صراحتاً ترس از چیزی یا کسی را دلیل بر این توقف ذکر می‌فرماید.

در روایات مربوط به آیه تبلیغ، هم افرادی که حضرت از شر آنان در امان نبوده مطرح شده؛ و هم جهتی که از آن خوف داشته و هم عکس العمل پیامبرصلی الله علیه وآله با احساس چنین شرایطی بیان گردیده است، که ذیلاً نمونه‌های آن را در چهار بخش ذکر می‌کنیم:

ترس از چه کسانی، ترس از چه جهاتی، ریشه‌های نامساعد بودن شرایط، عکس العمل‌های پیامبرصلی الله علیه وآله با احساس شر مردم.

الف. ترس از چه کسانی؟

در روایات مربوط به آیه، گاهی افراد مورد نظر با همان صفت که از آنان ترسیده می‌شود ذکر شده‌اند مثل «اهل النِفاق و الشِقاق»[۶۰]و «اهل الافك»[۶۱]؛ و گاهی گروه خاصی از مردم بدون ذکر خصوصیت آنان آمده مثل «قريش»[۶۲] و «اصحابى»[۶۳] و «قومى»[۶۴]؛ و گاهی همه مردم به‌طور عموم به عنوان کلمه Ra bracket.png ناس La bracket.png[۶۵] ذکر شده است.

در مواردی هم دو مورد با هم ذکر شده مثلاً فرموده است: «اخافُ قُرَيشاً وَ النّاسَ».[۶۶]

شکی نیست که منظور از همه مردم اکثریت آنان است، و افرادی همچون سلمان و ابوذر و مقداد پشتیبانان ولایت بوده‌اند و هیچ خوفی از جانب آنان متوجه مسئله غدیر نبوده است.

ولی این مهم است که بدانیم همان اکثریت مردم - از جهت ترسی که بر آنان بوده‌به چند گروه تقسیم می‌شدند و همه از یک جهت مشکل نداشتند؛ که توضیح این مطلب در قسمت بعدی ذکر خواهد شد.

اما ذکر «قریش» و «اصحاب» ناظر به حضور گروه خاصِ توطئه‌گر در بین آنان است که این مطلب بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به خوبی آشکار شد و همه دیدند که سردمداران سقیفه همه از قریش بیرون آمدند، و همانان که نام «اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله» را بر پیشانی داشتند با سوء استفاده از همین عنوان کار خود را پیش بردند و اهداف شوم سقیفه را عملی ساختند.

ب. ترس از چه جهاتی؟

برای اعلام ولایت در غدیر، با در نظر گرفتن اقشار مختلف مردم، پیامبرصلی الله علیه وآله از جهات مختلفی می‌ترسید که این جهات به صراحت در روایات مفسِّر آیه تبلیغ آمده است. این جهات در دو قسمت قابل بررسی است: اتفاقاتی که ممکن بود با اعلان ولایت روی دهد، و ریشه‌هایی که باعث چنین وقایعی می‌شدند.

اما اتفاقاتی که ممکن بود روی دهد - علی‌رغم اینکه ابتداءً جان حضرت در خطر احساس می‌شد - ولی تکیه کلام حضرت بر جهاتی بود که به حفظ دین مردم بازمی‌گشت، اگر چه جان حضرت هم در خطر بود. آنچه به عنوان احساس خطر در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله آمده، هشت جهت است که به ترتیبِ شدت آنها ذکر می‌شود:

جهت اول: نپذیرفتن و اطاعت نکردن و مخالفت

این کم‌ترین و ساده‌ترین برخورد کسانی بود که ولایت علی علیه السلام را قبول نمی‌کردند؛ یعنی با آنکه می‌دانستند این ولایت از طرف خداست، ولی به عنوان سرپیچی رسماً و علناً زیر بار فرمان خدا نرفتنِ خود را اعلام می‌کردند.

این مسئله در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله اینگونه آمده است: «انْ لا يُطيعُوا»:[۶۷] «اطاعت نکنند»، «انْ يُخالِفُونى»:[۶۸] «با من مخالفت کنند»، «انْ لا يَقْبَلُوا قَوْلى»:[۶۹] «سخن مرا نپذیرند».

جهت دوم: تکذیب

به این معنی که به آن حضرت در مطالبی که می‌فرماید نسبت کذب دهند و بگویند: «اینها را از جانب خود می‌گویی و در نسبت آن به خدا دروغ می‌گویی». این پله دوم از عکس العمل‌هایی بود که انتظار می‌رفت گروهی از مخالفین ولایت در غدیر با این روش رو در روی حضرت بایستند.

این جهت در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله با عبارات «مَخافَةَ تَكْذيبِ اهْلِ الافْكِ»:[۷۰] «از ترس تکذیب اهل افترا» و «خَشْيَةَ تَكْذيبِ اهْلِ النِّفاقِ»:[۷۱] «برای حذر از تکذیب اهل نفاق» و «انْ يُكَذِّبُونى»:[۷۲] «از ترس آنکه مرا تکذیب کنند «آمده است».

جهت سوم: اتهام

به این معنی که بگویند: پیامبرصلی الله علیه وآله مطرح کردن مسئله ولایت را بهانه ای قرار داده تا خاندانش را بر ما مسلط کند و حکومت را از دست دیگران خارج سازد. این نوع برخورد - که بوی جاهلیت می‌دهد - با سرعت بیشتری در اذهان عموم مردم جای می‌گیرد و پذیرفته می‌شود.

این مسئله در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله با عبارات«انْ يَتَّهِمُونى»:[۷۳] «از ترس آنکه مرا متهم کنند»، و«انْ يَقُولُوا: جاءَ بِابْنِ عَمِّهِ»:[۷۴] «اینکه بگویند: پسر عموی خود را بر سر کار آورده» آمده است.

جهت چهارم: استهزاء و مسخره کردن

این روش یکی از راه‌های دیرینه منافقین در برخورد با مقام والای پیامبرصلی الله علیه وآله بود، تا آنجا که گاهی پشت سر حضرت با چشم و زبان خود اشاره‌های مسخره آمیز می‌کردند، یا برای حضرت لقبی نامناسب شایع می‌کردند مثل کلمه «اذُن» به معنای گوش که ذکر خواهد شد.[۷۵]

پیامبرصلی الله علیه وآله در کلام خود این مسئله را با این جمله یاد می‌کند: «لِعِلْمى بِحِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاسْلامِ»:[۷۶] «به خاطر علمی که درباره حیله‌های مسخره کنندگان اسلام دارم».

جهت پنجم: تفرقه

به این معنی که با مطرح شدن ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، هر یک از مردم - با کشش‌ها و انحرافات درونی - در این باره برخوردی داشته باشند و به تفرقه بیفتند و در صدد اعمال نظر خود باشند.

این حقیقت نیز مسئله ای قابل پیش‌بینی بود، که در روایت با چنین تعبیری آمده است:

«فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ وَ اهْلِ الْنِّفاقِ وَ الشِّقاقِ انْ يَتَفَرَّقُوا»:[۷۷] «پیامبرصلی الله علیه وآله از قوم خود و اهل نفاق و شقاوت ترس آن داشت که مبادا متفرق شوند».

جهت ششم: اضطراب و طغیان

منظور از آن یک درجه بالاتر از تفرقه فکری است، و نوبتِ برهم ریختن نظم و بعد از آن طغیان و بلوا و آشوب به راه انداختن عده ای می‌شود. این احتمال نیز درباره جامعه مسلمین وجود داشت و زمینه آن فراهم بود.

پیامبرصلی الله علیه وآله این نکته را به صراحت مطرح کرد: «فَأَخْشى انْ يَضْطَرِبُوا»:[۷۸] «می‌ترسم نظم را برهم ریزند»، یا در روایت آمده است: «فَتَخَوَّفَ انْ يَطْغَوْا فى ذلِكَ عَلَيْهِ»:[۷۹] «پیامبرصلی الله علیه وآله ترس آن داشت که در این باره بر علیه او طغیان کنند».

جهت هفتم: بازگشت به جاهلیت

این مسئله از مهم‌ترین خطراتی بود که جامعه مسلمین را تهدید می‌کرد و این به دو علت بود: یکی آنکه فاصله چندانی با جاهلیت گذشته نداشتند و بازگشت به آن مشکل نبود، و دیگر اینکه از ورودشان به اسلام هم دیر زمانی نمی‌گذشت و هنوز پایه‌های اسلام در دل مردم آنچنان که باید مستحکم نشده بود.

این جهت را پیامبرصلی الله علیه وآله به چند تعبیر یاد کردند: «انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلَيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»:[۸۰] «قوم من به جاهلیت قریب العهد هستند. من با آنان برای قبول دین جنگیده‌ام و با اختیار یا اکراه در برابرم تسلیم شده‌اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان دیگری را حاکم کنم»؟

و یا فرمود: «انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بِالاسْلامِ»: «مردم تازه مسلمان شده‌اند»؛ یا در روایت آمده: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَرْجِعُوا الى جاهِلِيَّةٍ»:[۸۱] «پیامبرصلی الله علیه وآله از قوم خود ترسید که به جاهلیت بازگردند».

جهت هشتم: خطر جانی برای پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام

این خطر که در بازگشت از تبوک سابقه داشت، و منافقین نقشه قتل پیامبرصلی الله علیه وآله را در راه بازگشت از جنگ تبوک و قتل امیرالمؤمنین علیه السلام را هنگام استقبال از پیامبرصلی الله علیه وآله در همان جنگ کشیده بودند و اجرا هم کردند؛ ولی خداوند آن دو بزرگوار را حفظ کرد.[۸۲]

در این موقعیت هم به‌طور جدی در چنین فکری بودند و از هنگامی که متوجه جدی بودن مراسم غدیر شدند سعی داشتند قبل از اعلان ولایت در غدیر آن حضرت را به قتل برسانند،[۸۳] و وقتی موقعیتی نیافتند باز هم دست برنداشتند تا در گردنه هَرشی در بازگشت از غدیر نقشه خود را عملی کردند؛ ولی خداوند به پیامبرش خبر داد و او را از شر آنان نجات داد.[۸۴]

این خطر نیز به صراحت در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله آمده است که فرمود: «اىْ رَبِّ، انّى اخافُ قُرَيْشاً وَ النّاسَ عَلى نَفْسى وَ عَلِىٍّ»:[۸۵] «پروردگارا، من از قریش و مردم بر جان خود و علی می‌ترسم».

ج. ریشه‌های نامساعد بودن شرایط

اکنون با مروری بر روایات مربوط به آیه تبلیغ، آنچه به عنوان ریشه و علت این جو فکری نامساعد در جامعه مسلمین می‌توانست باشد، ذکر می‌کنیم:

۱. نفاق

دورویی و نفاق در سال‌های آخر عمر پیامبرصلی الله علیه وآله به اعلاترین درجه در جامعه مسلمین وجود داشت، چرا که بسیاری از آنان که مسلمان می‌شدند در قلوبشان ایمان وجود نداشت و فقط به زبان اقرار می‌کردند. اسلام آوردن بسیاری از مردم یا به طمع اوج‌گیری این دین الهی در آینده بود که روز به روز آثار آن را می‌دیدند، یا از ترس شمشیر و قتل بود، یا برای رسوا نشدن همرنگ جماعت می‌شدند.[۸۶]

اکنون انبوهی از منافقین در میان جمعیت حاضر در غدیر وجود داشتند، که احتمال می‌رفت با کوچک‌ترین تغییر شرایط بتوانند اوضاع را در دست بگیرند و بلوایی بپا کنند، زیرا همینان قبلاً نیز در برابر اقدامات پیامبرصلی الله علیه وآله دست به کارشکنی‌های بسیاری زده بودند.

این خطر جدی در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله به این تعابیر آمده است: «خَشْيَةَ طَعْنِ اهْلِ النِّفاقِ»:[۸۷] «از ترس اهل نفاق»، «لِعِلْمى بِكَثْرَةِ الْمُنافِقينَ»:[۸۸] «به خاطر آگاهی من از زیاد بودن تعداد منافقین». در احادیث مربوط به آیه نیز می‌فرماید: «خَشِىَ مِنْ اهْلِ النِّفاقِ وَ الشِّقاقِ»:[۸۹] «از اهل نفاق و شقاوت ترسید»، یا می‌فرماید: «امَرَهُ بِتَرْكِ الْحَفْلِ بِاهْلِ الزَّيْغِ وَ النِّفاقِ»: «خداوند به پیامبرصلی الله علیه وآله دستور داد که با اهل کج روی و دورویی همنشینی نکند»،[۹۰] یا در حدیثی آمده:«فَضاقَ النَّبِىّ صلى الله عليه وآله بِذلِكَ ذَرْعاً لِمَعْرِفَتِهِ بِفَسادِ قُلُوبِهِمْ»:[۹۱] «با در نظر آوردن این مطلب دنیا بر پیامبرصلی الله علیه وآله تنگ آمد، چرا که از فساد قلوب آنان اطلاع داشت».

۲. دشمنی با علی علیه السلام

کینه‌توزی نسبت به علی علیه السلام از ریشه‌های اساسی در مخالفت با مسئله ولایت بود. این دشمنی در افراد ولدالزنا و ولد حیض و بسیاری از منافقین ذاتی بود،[۹۲] و عده بسیاری هم بودند که در جنگ‌های پیامبرصلی الله علیه وآله پدران و برادران و سایر فامیلشان به دست امیرالمؤمنین علیه السلام به قتل رسیده بودند یا به دست آن حضرت ضربتی خورده یا اسیر شده یا مورد مجازاتی قرار گرفته بودند.

اکنون همه این افراد می‌بایست در برابر منبر غدیر زانو می‌زدند و می‌شنیدند که صاحب اختیارشان پس از پیامبرصلی الله علیه وآله همین علی بن ابی طالب علیه السلام است، و پیداست که تحمل چنین مقامی درباره آن حضرت برای چنین کسانی بسیار سنگین بود.

پیامبرصلی الله علیه وآله این ریشه اساسی را به‌طور جدی در نظر داشت و متن حدیث درباره آن چنین می‌گوید: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله مِنْ قَوْمِهِ انْ يَتَفَرَّقُوا لِما عَرَفَ مِنْ عَداوَتِهِمْ وَ لِما تَنْطَوى عَلَيْهِ انْفُسُهُمْ لِعَلِىّ عليه السلام مِنَ الْعَداوَةِ وَ الْبَغْضاءِ»:[۹۳] «پیامبرصلی الله علیه وآله از قوم خود ترسید که متفرق شوند، به خاطر عداوتی که از آنان سراغ داشت، و به خاطر دشمنی و کینه ای که نسبت به علی علیه السلام داشتند».

۳. تازه مسلمان بودن و نزدیکی به جاهلیت

این یک امر طبیعی است که هرکس تازه متوجه اشتباه خود شده و از فکری دست برداشته و گرایش جدیدی پیدا کرده، زمانی لازم دارد تا آخرین بقایای گذشته را از جان و تن خویش بزداید، و در عمق و جوانب راه نو پرورده شود.

در چنین موقعیتی نوسانات وارده قبل از پخته شدن فکر، ممکن است باعث بازگشت به گذشته و دست برداشتن از اعتقاد جدید شود. شکی نیست که فاصله آن روز اسلام با اولین اعلان خروج از جاهلیت ۲۳ سال بیشتر نبود. چه بسیار بودند کسانی که فاصله آنان با جاهلیت به ده سال اخیر پس از هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله بازمی‌گشت. عده ای از آنان با جاهلیت یک سال بیشتر فاصله نداشتند و از فتح مکه مسلمانی را آغاز کرده بودند.

درباره چنین جمعیتی که هنوز با افکار و تعصبات جاهلی دست و پنجه نرم می‌کردند و هنوز ریشه‌های اعتقادی اسلام را به خوبی درنیافته بودند، راه بازگشت به جاهلیت چندان دشوار نبود، به خصوص آنکه یادآوری خاطره‌های جنگ‌های بدر و احد و خندق و خیبر و فتح مکه نیز عوامل آماده ای برای تحریک آنان بود.

این نکته جدی نیز در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان یکی از علل ترس از فتنه مردم مطرح شد و حضرت چنین تعبیر فرمود:

«انَّ قَوْمى حَديثُوا عَهْدٍ بِالْجاهِلِيَّةِ، ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقادُوا لى، فَكَيْفَ اذا حَمَلْتُ عَلى رِقابِهِمْ غَيْرى»:[۹۴] «سابقه قوم من با جاهلیت نزدیک است. من با آنان برای قبول دین به اختیار یا با کراهت جنگیده‌ام تا آنکه در برابر من تسلیم شده‌اند. پس چگونه خواهد بود اگر بر آنان دیگری را حاکم کنم»؟

در حدیث دیگری تازه مسلمان بودن آنان را مطرح می‌کند و می‌فرماید: «انَّ النّاسَ حَديثُوا عَهْدٍ بالاسْلامِ فَاخْشى انْ يَضْطَرِبُوا»:[۹۵] «سابقه مردم با اسلام نزدیک است، می‌ترسم به اضطراب بیفتند».

در حدیث دیگر از این احساس چنین تعبیر شده است: «كَرِهَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله انْ يَتَّهِمُوهُ لانَّهُمْ كانُوا حَديثى عَهْدٍ بِجاهِلِيَّةٍ»:[۹۶] «پیامبرصلی الله علیه وآله ترسید او را متهم کنند چرا که به جاهلیت نزدیک بودند» یا چنین آمده است: «فَخَشِىَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله انْ يَرْجِعُوا جاهِلِيَّةً»:[۹۷] «پیامبرصلی الله علیه وآله ترسید مردم به اعتقاد جاهلیت بازگردند».

۴. کمی متقین

یکی از ریشه‌های اساسی در مسئله ولایت، که بعد از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله خیلی زود خود را نشان داد، کمبود تقوی و مراعات نکردن حضور خداوند بود. مردمی که خدا را در نظر نگیرند، خیلی راحت با تغییر شرایط دست از اعتقاد خود برمی‌دارند و هیچ ترس و واهمه ای هم به خود راه نمی‌دهند.

آنچه به معنای تقوای بازدارنده از انحراف است در آن مردم وجود نداشت، و جای خالی این ریشه اصیل اسلام به هر بهانه ای می‌توانست زمینه فاصله گرفتن مردم از دین را آماده سازد.

این همان چیزی بود که پیامبرصلی الله علیه وآله خوف آن را داشت و درباره آن چنین تعبیر فرمود: «وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ»:[۹۸] «ای مردم! از جبرئیل خواستم که درباره ابلاغ این پیام به شما مرا معذور بدارد به خاطر آنکه از کمی متقین خبر دارم».

د. عکس العمل‌های پیامبرصلی الله علیه وآله با احساس شرّ مردم

اکنون نوبت آن است که عکس العمل پیامبرصلی الله علیه وآله را هنگام احساس چنین شری از جانب مردم ذکر کنیم. در روایاتی حالت درونی حضرت را مجسم می‌کند که فرمود: «انَّهُ قَدْ نَزَلَ عَلَىَّ امْرٌ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً»:[۹۹] «مسئله ای بر من نازل شده که که به خاطر آن به تنگ آمده‌ام».

یا پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «انَّ اللَّه تَبارَكَ وَ تَعالى ارْسَلَنى الَيْكُمْ بِرِسالَةٍ وَ انّى ضِقْتُ بِها ذَرْعاً»:[۱۰۰] «خداوند تبارک و تعالی رساندن پیامی به شما را بر عهده من گذاشته است، و من برای انجام آن خود ا در فشار می‌بینم»، که منظور از این عبارت حالت و شرایطی است که از به تنگ آمدن و در تنگنا قرار گرفتن و راه‌ها را مسدود دیدن به کسی دست می‌دهد.

در روایتی دیگر تأثیر این انقلاب درونی را نشان می‌دهد و می‌گوید: «فَبَكى النَّبِىّ صلى الله عليه وآله حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ»:[۱۰۱] «پیامبرصلی الله علیه وآله گریست به گونه ای که محاسن مبارکش از اشک خیس شد».

حدیثی دیگر انعکاس عملی این تأثیر را نشان می‌دهد و می‌گوید: «كَرِهَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله انْ يُحَدِّثَ النّاسَ بِشَىْءٍ»:[۱۰۲] «پیامبرصلی الله علیه وآله ترجیح داد که فعلاً در این باره برای مردم چیزی نگوید».

قسمت دوم: Ra bracket.png فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ La bracket.png

با روشن شدن عللی که باعث مراجعه پیامبرصلی الله علیه وآله به درگاه الهی درباره ابلاغ امر ولایت شد، نوبت آن است که به بررسی پاسخ الهی به این مراجعه و راهی که خداوند برای حل این مشکلات قرار داد، بپردازیم.

در اینجا آنچه در متون روایات در این باره آمده ذکر می‌کنیم، و تحلیل و نتیجه‌گیری صحیح آن را در پایان بحث‌های مربوط به آیه ذکر می‌نماییم:

وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله مشکلات را مطرح کرد و پیرو آن معذور داشتن خود را از ابلاغ این پیام در چنان شرایطی درخواست نمود، از طرف خداوند تأکید بر ابلاغ و عدم امکان الغای آن مطرح شد.

این پاسخ الهی در بعضی روایات به صورت مجمل ذکر شده و با عبارات «وَعيدٌ مِنْ رَبّى»، «وَعيدٌ بَعْدَ وَعيدٍ»،[۱۰۳] «تَهْديدٌ وَ وَعيدٌ»،[۱۰۴] «تَهْديدٌ بَعْدَ وَعيدٍ»[۱۰۵] آمده که منظور آمیزه ای از تهدید و وعده ناگوار است.

همین اجمال در روایتی چنین آمده است:«اتاهُ جَبْرِئيلُ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ»:[۱۰۶] «جبرئیل دستور منع و پیش‌گیری از عدم ابلاغ را آورد»، که به معنای هشدار نسبت عواقب انجام نشدن چنین ابلاغی و منع شدید از چنین فکر و تصمیمی است.

در روایات دیگری این تهدید و وعده ناگوار الهی صریحاً ذکر شده است. در بعضی از این موارد فقط نارضایتی خداوند و ناقص ماندن رسالت الهی و بی‌ارزش شدن عمل مطرح شده است. اصل آن در متن آیه است که می‌فرماید: Ra bracket.png فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png یعنی خداوند رسالتی را بر دوش تو قرار داده و تو از آن شانه خالی کرده‌ای، یا به این معنی که اگر در ابلاغ ولایت کوتاهی کنی گویا نبوت خود را ناقص گذاشته‌ای.

مورد دیگر در متن خطبه غدیر است که می‌فرماید: «وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّه مِنّى الاّ انْ ابَلِّغَ …»:[۱۰۷] «بعد از همه این مشکلات خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنکه ابلاغ کنم».

مورد دیگر روایتی است که آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: «لَوْ لَمْ ابَلِّغْ ما امِرْتُ بِهِ مِنْ وِلايَتِكَ لَحَبِطَ عَمَلى»:[۱۰۸] «اگر ابلاغ نکنم آنچه مأمور به آنم از ولایت تو عمل من بی‌ارزش می‌شود».

در روایاتی هم این تهدید الهی در شدیدترین نوع آن یعنی عذاب و عقوبت الهی مطرح شده که می‌تواند نتیجه نرساندن رسالت و نارضایتی الهی باشد. در روایتی تعبیر «عُقُوبَة اللَّه ايّاىَ»:[۱۰۹] «عقوبت خدا نسبت به من» آمده است.

در موردی دیگر می‌فرماید:«فَاوْعَدَنى لاَبَلِّغُها اوْ لَيُعَذِّبُنى»:[۱۱۰] «خدا مرا تهدید کرده که یا این پیام را ابلاغ نمایم یا مرا عذاب می‌نماید».

در متن خطابه غدیر می‌فرماید:«حَذَراً مِنْ انْ لا افْعَلَ فَتَحِلَّ بی مِنْهُ قارِعَةٌ لا يَدْفَعُها عَنّى احَدٌ وَ انْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ»:[۱۱۱] «از ترس اینکه مبادا انجام ندهم و عقوبت هلاک کننده ای از سوی خدا بر من فرود آید که احدی نتواند آن را از من دفع کند هر چند که حیله او عظیم باشد و دوستی او خالص باشد».

در حدیث دیگری از این هم شدیدتر مطرح می‌کند و می‌فرماید: «فَهُوَ اهْوَنُ عَلَىَّ مِنْ انْ يُعاقِبَنِىَ الْعُقُوبَةَ الْمُوجِعَةَ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»:[۱۱۲] «ابلاغ چنین پیامی برای من آسان‌تر است از اینکه خداوند با عقوبت دردناک در دنیا و آخرت مرا عذاب کند».

فراز سوم: «وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»

چهار نکته مهم درباره این قسمت آیه باید در نظر گرفته شود:

اولاً: دراین آیه به جای کلماتی از قبیل «حفظ»، «وقى»، «صون» از کلمه«عصم»استفاده شده است. این کلمات با آنکه مترادف هستند ولی از نظر معنای دقیق، هر یک ظرافت‌هایی دارند که استفاده از آنها را در مورد خاص خودشان مناسب تر می‌نماید.

فرق «عصم» با سایر الفاظی که به معنای حفظ کردن است، در جهت «منع» آن است.

حفظ کردن در شرایط مختلفی قابل تصور است: گاهی کسی برای پیش‌گیری از خطرِ احتمالی اقدام به حفاظت از خود یا دیگری می‌نماید، که در این صورت «عصم» به کار نمی‌رود. این لفظ در جایی استفاده می‌شود که خطر فعلاً هست و وجود عینی آن احساس می‌شود، و به عنوان دفاع و مقابله با آن خطر اقدام به حفظ می‌شود؛ و در واقع از برخورد خطر با شخص یا شیئ مورد نظر ممانعت می‌شود.

بنابراین جمله Ra bracket.png وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png یعنی: ای پیامبر، خداوند تو را از همه خطراتی که خود را در معرض آن می‌بینی و حقیقتاً وجود دارد، حفظ خواهد کرد.

ثانیاً: وقتی خداوند ضمانت حفظ کسی را نماید، این ید قدرت اوست که هر احتمال خطری را از بین می‌برد و اطمینان قلبی صد در صد ایجاد می‌کند.

درباره این ضمانت الهی، امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: «ضَمِنَ لَهُ عِصْمَتَهُ مِنْهُمْ»:[۱۱۳] «خداوند برای پیامبرصلی الله علیه وآله حفظ او از شر آنان را ضمانت فرمود» و امام رضاعلیه السلام می‌فرماید:«ازالَ كُلَّ تَقِيَّةٍ بِضِمانِ اللَّه عَزَّ وَجَلَّ»:[۱۱۴] «هر تقیه ای را با ضمانت الهی از میان برداشت»

ثالثاً: این ضمانت در محدوده اجرای برنامه غدیر و اعلان رسمی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ یعنی نگرانی پیامبرصلی الله علیه وآله از این بود که با مشکلات موجود نتواند این اتمام حجت بزرگ و ابلاغ عظیم را به مرحله عمل برساند، و خداوند با این ضمانتِ حفظ زمینه را برای اعلان ولایت آماده کرد؛ بنابراین اگر تا رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله یا بعد از آن این نگرانی‌ها دوباره به میان آمده و گاهی به مرحله عمل هم رسیده است، این منافاتی با آیه ندارد.

رابعاً: ضمانت خداوند درباره مشکل عمومی این ابلاغ است، و ربطی به قلوب مردم و رفتار آنان ندارد؛ بنابراین گفتگوها و کارهایی که مخفیانه بین آنان رد و بدل شده - بدون آنکه بتواند خللی به برنامه غدیر وارد کند - از این ضمانت خارج است.

باید گفت: اصولاً چنین مسایلی نیاز به ضمانت ندارد، زیرا خللی به این ابلاغ وارد نمی‌کند.

با توجه به چهار نکته فوق، نوبت آن است که این فراز آیه را در سه بخش مورد بررسی قرار دهیم:

۱. حفظ از چه کسی و چه چیزی؟

آنچه در بیان نگرانی‌های پیامبرصلی الله علیه وآله ذکر شد مورد ضمانت الهی است، که در آیه به شکل مطلق مطرح شده و حفظ از مردم ذکر گردیده است. حفظ از منافقین، قریش، اصحاب، و به تعبیری اکثریت مردم که در آیه با تعبیر «ناس» آمده است.

حفظ از مخالفت و تکذیب و اتهام و استهزاء علنیِ مردم، و در کنار آن حفظِ جامعه از تفرقه و اضطراب و طغیان و بازگشت علنی به جاهلیت، و در رأس همه حفظِ جان پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام تا برگزاری کامل مراسم سه روزه غدیر؛ مواردی است که در کلام پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان مشکلات بر سر راه این ابلاغ مطرح شده بود، و خداوند حفظ و حراست از همه را ضمانت فرمود.

در یک جمله می‌توان گفت: خداوند از شر هر کسی و از هر خطری که به عنوان مانع بر سر راه این اتمام حجت مطرح بوده، حفظ را ضمانت فرموده در حدی که بدون هیچ دغدغه ای راه آن هموار باشد.

۲. درخواست حفظ

یکی از نکات قابل توجه این است که وقتی عذر پیامبرصلی الله علیه وآله درباره ابلاغ این پیام پذیرفته نشد، آن حضرت درخواست عصمت از خداوند نمود، و این ضمانت حفظ در واقع پاسخ به خواسته حضرت بود. این مطلب در سه روایت با جزئیاتش منعکس است:

در روایت حذیفه چنین است: «فَقُلْتُ لِصاحِبى جَبْرَئيلَ: يا خَليلى، انَّ قُرَيْشاً قالُوا لى كَذا وَ كَذا! فَاتَى الْخَبَرُ مِنْ رَبّى فَقالَ»: Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png:[۱۱۵] «به جبرئیل این اظهار نگرانی را کردم که قریش مطالبی به من گفته‌اند! از جانب خدا برایم خبر آمد که خدا تو را از شر مردم حفظ می‌کند».

در حدیث دیگری فقط به سه مرحله ای بودن نزول آیه اشاره شده است که بار اول جبرئیل نازل شد و قسمت اول آیه را آورد. وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله اظهار نگرانی فرمود قسمت دوم آیه هم نازل شد، و این بار که حضرت نگرانی خود را اعلام کرد می‌گوید:«فَعَرَجَ جَبْرَئيلُ وَ نَزَلَ عَلَيْهِ فِى الْيَوْمِ الثّالِثِ وَ كانَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله بِمَوْضِعٍ يُقالُ لَهُ «غَديرَ خُمٍّ»، فَقالَ لَهُ: يا رَسُولُ اللَّه، قالَ اللَّه تَعالى»: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ … La bracket.png: «جبرئیل بالا رفت و روز سوم بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد در حالی که آن حضرت در غدیر خم بود و قسمت سوم آیهRa bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.pngرا هم نازل کرد.[۱۱۶]

در حدیث دیگر جزئیات این درخواستِ حفظ و پاسخ الهی مفصل تر آمده است:

«... وَ سَأَلَ جَبْرَئيلُ انْ يَسْأَلَ رَبَّهُ الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ انْتَظَرَ انْ يَأْتِيَهُ جَبْرَئيلُ بِالْعِصْمَةِ مِنَ النّاسِ عَنِ اللَّه جَلَّ اسْمُهُ. فَأَخَّرَ ذلِكَ …. فَأَتاهُ جَبْرَئيلُ وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ مِنَ اللَّه جَلَّ جَلالُهُ بِالَّذى ارادَ؛ حَتّى بَلَغَ كُراعَ الْغُمَيْمِ فَأَتاهُ جَبْرَئيلُ وَ امَرَهُ بِالَّذى اتاهُ فيهِ مِنْ قِبَلِ اللَّه وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ. فَقالَ: يا جَبْرَئيلُ، انّى اخْشى قَوْمى …. فَسَأَلَ جَبْرَئيلُ كَما سَأَلَ بِنُزُولِ آيَةِ الْعِصْمَةِ، فَأَخَّرَهُ ذلِكَ فَرَحِلَ. فَلَمّا بَلَغَ غَديرَ خُمٍّ اتاهُ جَبْرَئيلُ عَلى خَمسِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهارِ بِالزَّجْرِ وَ الانْتِهارِ وَ الْعِصْمَةِ مِنَ النّاسِ.»[۱۱۷]

پیامبرصلی الله علیه وآله از جبرئیل درخواست کرد که حفظ از مردم را از خدا بخواهد، و منتظر ماند تا جبرئیل خبر این حفظ از مردم را از طرف خدا بیاورد، ولی این مسئله تأخیر پیدا کرد …، تا آنکه بار دیگر جبرئیل نازل شد، ولی از طرف خداوند جل جلاله حفظ درباره آنچه می‌خواست را نیاورد. تا آنکه به کُراعُ الْغُمَیْم رسید و در آنجا دوباره جبرئیل آمد و همان دستوری که از طرف خدا آورده بود دوباره تکرار کرد ولی خبر حفظ را نیاورد.

حضرت فرمود: «ای جبرئیل، من از قوم خود ترس دارم …» و بار دیگر از جبرئیل نازل شدن آیه درباره حفظ را طلب کرد و به همین جهت کار ابلاغ را به تأخیر انداخت و از آنجا هم حرکت کرد. به غدیر خم که رسید پنج ساعت از روز گذشته جبرئیل با تأکید بر ابلاغ پیام و منع از ترک آن به همراه خبر حفظ از مردم نازل شد.

۳. عکس العمل پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از ضمانت حفظ

پس از اینکه با ضمانت الهی همه نگرانی‌ها از میان رفت، پیامبرصلی الله علیه وآله برای هوشیاری مردم جملات مهمی بر زبان مبارک جاری کرد که حاکی از تصمیم قاطع و جدی بر ابلاغ ولایت بود.

از جمله فرمود:«لاَمْضِيَنَّ امْرَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ»:[۱۱۸] «حتماً امر خدای عزوجل را به مرحله اجرا خواهم گذاشت». و نیز فرمود: «اؤَدّى ما اوْحى الَىَّ رَبّى»:[۱۱۹] «ادا می‌کنم آنچه پروردگارم بر من وحی کرده است».

آن حضرت برای آنکه بفهماند دیگر هیچ ترسی از هیچ چیزی وجود ندارد فرمود: «الا وَ انّى غَيْرَ هائِبٍ لِقَوْمٍ وَ لا مُحابٍ لِقَرابَتى»:[۱۲۰] «بدانید که من از هیچ گروهی ترس ندارم و به خاطر فامیلم خود را به گناه نمی‌اندازم».

از سوی دیگر برای آنکه فوری بودن این دستور را به همه نشان دهد فرمود: «انيخُوا ناقَتى، فَوَاللَّه ما ابْرَحُ مِنْ هذَا الْمَكانِ حَتّى ابْلُغَ رِسالَةَ رَبّى»:[۱۲۱] «شتر مرا بخوابانید، که به خدا قسم از این مکان حرکت نخواهم کرد تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمایم».

همچنین برای آنکه این اعلان را عمومی کند فرمود: «ايُّهَا النّاسِ اجيبُوا داعِىَ اللَّه، انَا رَسُولُ اللَّه»:[۱۲۲] «ای مردم دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم».

در پی این اعلام دستور داد کسانی را که برای فرار از این برنامه عظیم پیشاپیش از غدیر خم عبور کرده بودند بازگردانند و همه برای بلندترین خطابه پیامبرصلی الله علیه وآله درباره مهم‌ترین رسالت آن حضرت آماده شوند.

در سایه همین ضمانت حفظ الهی بود که با حضور آن همه منافق و توطئه‌گر، خطابه یک ساعته پیامبرصلی الله علیه وآله در کمال آرامش ایراد شد[۱۲۳] و در بین سخنرانی بدون آنکه نظم مجلس برهم ریزد، آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را بر سر دست بلند کرد و معرفی نمود[۱۲۴] و در اواخر خطبه از مردم بیعت لسانی گرفت و مطالب مفصلی را کلمه کلمه فرمود و مردم تکرار کردند و بدانها اقرار نمودند،[۱۲۵] بدون آنکه کوچک‌ترین صدای مخالفی از مردم بلند شود یا کسانی قدرت داشته باشند در این فرصت‌ها مجلس را برهم بریزند.

بعد از آن بستن عمامه سحاب[۱۲۶] و سرودن شعر غدیر توسط حسان بن ثابت با حضور مردم در کمال آرامش انجام شد.[۱۲۷]

از همه مهم‌تر اینکه در طول سه روز آن جمعیت صد و بیست هزار نفری به نوبت آمدند و با پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام جداگانه بیعت کردند[۱۲۸] و در طول این سه روز هیچ‌کس جرئت کوچک‌ترین اخلال در نظم پیدا نکرد؛ در حالی که منافقین بین آن جمعیت آمادگی هر اغتشاشی را داشتند، و این خدا بود که قلب و جسم و روح آنان را تسخیر کرد تا اراده خود را تحقق بخشد.

نکته بسیار مهم در مسئله حفظ الهی از شر مردم این است که همه آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله از شر آن می‌ترسید و به عنوان سدّی در برابر مسئله اعلان ولایت پیش‌بینی می‌کرد واقعاً وجود داشت؛ و خداوند ضمانت کرد آنچه هست را با قدرت مطلقه خویش دفع کند و نگذارد آن مسایل به مرحله ای برسد که مانع از اجرای آزادانه و بدون تقیه مراسم سه روزه غدیر در کمال آرامش شود.

جا دارد تفصیلی از فتنه‌های پشت پرده غدیر طبق آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله اشاره می‌کرد بیان شود، تا معلوم شود جز معجزه الهی و ید قدرت پروردگار نمی‌توانست اجرای برنامه غدیر را ضمانت کند، و آن مراسم عظیم و سه روزه در همه ابعاد پیش‌بینی شده اش تحقق یابد.

نگرانی‌های پیامبرصلی الله علیه وآله عبارت بودند از

نپذیرفتن مردم.

تکذیب آنان.

اتهام به حضرت.

استهزاء نسبت به حضرت.

تفرقه مردم.

اضطراب و طغیان مردم.

بازگشت مردم به جاهلیت.

خطر جانی نسبت به خود و علی علیه السلام.

ذیلاً شواهد دال بر وجود همه این موارد را همزمان با مراسم غدیر ذکر می‌کنیم تا عمق معنای Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png را بهتر درک کنیم:

۱. نپذیرفتن ولایت

عده ای از منافقین گفتند: «لا نَرْضى انْ يَكُونَ وَزيرَهُ»:[۱۲۹] «ما راضی نمی‌شویم که علی وزیر او باشد».

عده ای از منافقین به یکدیگر گفتند: «انَّ افْئِدَتَنا لا تَقْوى عَلى ذلِكَ ابَداً مَعَ الطّاعَةِ لَهُ»:[۱۳۰] «هرگز قلوب ما طاقت پذیرش ولایت را ندارد در حالی که بخواهیم مطیع او هم باشیم».

وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ …» دو نفر از قریش سرهای خود را به یکدیگر نزدیک کردند و گفتند: «وَ اللَّه لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً»:[۱۳۱] «به خدا قسم در برابر آنچه او گفت ابداً تسلیم نخواهیم شد».

عده ای از منافقین در بین خود گفتند: «ما لَكُمْ فِى الْحَياةِ مِنْ حَظٍّ انْ افْضَى الامْرُ الى عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ، وَ انَّ مُحَمَّداً عامِلُكُمْ عَلى ظاهِرِكُمْ وَ انَّ عَلِيّاً يُعامِلُكُمْ عَلى ما يَجِدُ لِنَفْسِهِ مِنْكُمْ، فَأحْسِنُوا النَّظَرَ فى ذلِكَ وَ قَدِّمُوا رَأْيَكُمْ فيهِ»:[۱۳۲]

«اگر خلافت به علی بن ابی طالب برسد شما را از زندگی نصیبی نخواهد بود، چرا که محمد طبق ظاهرتان با شما رفتار می‌کرد ولی علی طبق آنچه در نفس خود درباره شما می‌یابد با شما برخورد خواهد کرد. پس در این مسئله نیک بنگرید و نظرات خود را ارائه دهید».

عده ای از قریش پس از منبر و خطبه غدیر نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمدند و گفتند: «مردم راضی نمی‌شوند که نبوت در تو و امامت در پسر عمویت باشد. اگر امامت را از او به دیگری منتقل کنی بهتر خواهد بود. حضرت فرمود: من در این باره اختیاری ندارم! گفتند: «اکنون که از ترس مخالفت با پروردگارت این کار را انجام نمی‌دهی، پس مردی از قریش را در خلافت با او شریک کن»، ولی پیامبرصلی الله علیه وآله این پیشنهاد را هم همانند قبلی‌ها نپذیرفت.[۱۳۳]

۲. تکذیب پیامبرصلی الله علیه وآله در مسئله ولایت الهی

تکذیب به این معنی که در نسبت داشتن مسئله تبلیغ ولایت به امر پروردگار تشکیک کنند و درصدد جلوه دادن آن به صورت یک امر شخصی باشند؛ یعنی بگویند:

اینکه می‌گویی ولایت را از طرف خدا آورده‌ای دروغ می‌گویی! این مسئله در غدیر به‌طور شاخص از ابوبکر و عمر سر می‌زد و به بهانه‌های مختلف در صدد القاء چنین شبهه ای بودند. به محض آنکه پیامبرصلی الله علیه وآله بر فراز منبر غدیر قرار گرفت با تمسخر به اطرافیانش گفت: «اکنون برمی‌خیزد و می‌گوید: خدایم چنین گفته است»[۱۳۴]!

جلوه دیگر آن هنگام بیعت بود که همه مردم بدون چون و چرا بیعت کردند و فقط ابوبکر و عمر قبل از بیعت پرسیدند:«مِنَ اللَّه اوْ مِنْ رَسُولِهِ»؟ «آیا این مسئله ولایت از طرف خداست یا رسولش»؟ یعنی خدا به تو دستور داده یا از طرف خود می‌گویی؟! در واقع می‌خواستند این احتمال را ایجاد کنند که ممکن است تعیین خلیفه یک امر شخصی باشد و امری الهی نباشد.

لذا حضرت فوراً آن را رد کرده فرمود: «وَ هَل يَكُونُ مِثْلُ هذا عَنْ غَيْرِ امْرِ اللَّه؟ نَعَمْ، امْرٌ مِنَ اللَّه وَ مِنْ رسُولِهِ»: «آیا مثل این مسئله بدون امر خدا می‌شود؟! بلی، امری از جانب خدا و رسولش است».[۱۳۵]

بارزترین نمونه که پاسخ همه تکذیب‌ها با جواب دندان شکن الهی داده شد و به همه فهماند که ولایت مستقیماً از جانب خداست، ماجرای حارث فهری بود که گستاخانه تکذیب خود را مطرح کرد و گفت: «این همه دستورات که از طرف خدا آوردی همه را قبول کردیم؛ اکنون نوبت این رسیده که پسر عمویت را بر ما حاکم کنی؟ آیا این را از پیش خود می‌گویی یا از جانب خداست»؟

حضرت فرمود: «خدا به من وحی کرده و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری را اعلام نمی‌کنم». حارث با جسارت تمام به خدای غدیر خطاب کرد: «خدایا، اگر آنچه محمد می‌گوید حق و از جانب توست، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذابی دردناک بر ما فرست».

خداوند هم فوراً پاسخ او را داد تا در نسبت غدیر و ولایت به پروردگار جهان شبهه ای ایجاد نشود، و سنگریزه ای فرستاد و او را هلاک کرد. پیامبرصلی الله علیه وآله در آنجا به عنوان تأکید این مطلب به مردم فرمود: شنیدید و دیدید؟ گفتند:[۱۳۶]!

۳. اتهام به حضرت که با اعلام ولایت اهداف دیگری دارد!

یکی دیگر از تحریکات منافقین برای تخریب غدیر، بیدار کردن احساسات جاهلی مردم بود که بگویند: این برنامه ظاهر سازی برای مسلط کردن خاندان خود بر مردم تا آخر دنیاست. این گونه مطالب در بین مردمی که تعصبات بی اساس در بین آنان رواج فراوانی داشت تأثیر لازم را می‌گذاشت و ضربه بر غدیر می‌زد. نمونه‌هایی از آن را مرور می‌کنیم:

عده ای با اعلان ولایت علی علیه السلام گفتند: «هذِهِ مِنْهُ عَصَبِيَّةٌ»:[۱۳۷] «این از طرف او یک تعصب است»! عمر گفت: «لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعِ ابْنِ عَمِّهِ»:[۱۳۸] «خوب بازوی پسر عمویش را محکم بلند می‌کند»!

عده ای از مردم گفتند: «انَّ مُحَمَّداً لَيَدْعُونا فى كُلِّ وَقْتٍ الى امْرٍ جَديدٍ، وَ قَدْ بَدَأَ بِأَهْلِ بَيْتِهِ يُمَلِّكُهُمْ رِقابَنا»:[۱۳۹] «محمد هر از چند گاهی ما را به مسئله جدیدی فرا می‌خواند، و اکنون نوبت اهل بیتش شده که آنان را بر گُرده ما سوار می‌کند».

عده ای از منافقین گفتند: «قَدِ افْتَتَنَ بِهذَا الْغُلامِ! ما بالُهُ رَفَعَ بِضِبْعِهِ؟! لَوْ قَدَرَ انْ يَجْعَلَهُ مِثْلَ كَسْرى وَ قَيْصَرَ لَفَعَلَ»:[۱۴۰] «به این جوان مغرور شده است! چه خبر است که بازوی او را بلند می‌کند؟! اگر می‌توانست آن را مانند کسری و قیصر قرار دهد چنان می‌کرد».

عده ای دیگر گفتند: «انَّ مُحَمَّداً يُريدُ انْ يَجْعَلَ هذَا الامْرَ فى اهْلِ بَيْتِهِ كَسُنَّةِ كَسْرى وَ قَيْصَرَ الى آخِرِ الدَّهْرِ»:[۱۴۱] «محمد می‌خواهد امر خلافت را تا آخر روزگار مانند کسری و قیصر در اهل بیتش قرار دهد».

۴. استهزاء و به مسخره گرفتن غدیر

یکی از حربه‌های منافقین در طول بعثت پیامبرصلی الله علیه وآله بی‌ادبی و جسارت نسبت به ساحت مقدس آن حضرت و حرمت شکنی بود که از نمادهای آن مسخره کردن بود و قرآن هم به این مطلب تصریح کرده است. در غدیر که غیظ منافقین به اوج خود رسیده بود، این مسئله چند بار تکرار شد که نمونه‌های آن را مرور می‌کنیم:

به محض اینکه منبر غدیر آماده شد تا حضرت بر فراز آن قرار گیرد، عمر گفت: «اما وَاللَّه لَيَأْتِيَنَّكُمْ بِداهِيَةٍ»:[۱۴۲] «به خدا قسم، آگاه باشید که مسئله عظیم ناراحت‌کننده ای برای شما خواهد آورد».

در همان مورد عمر گفت: «اما تَرَوْنَ عَيْنَيْهِ كَأَنَّهُما عَيْنا مَجْنُونٍ»:[۱۴۳] «نمی‌بینید چشمان او را که مانند چشمان دیوانه است».

یکی دیگر از منافقین گفت:«ما تَرَوْنَ عَيْناهُ تَدُورانِ كَأَنَّهُ مَجْنُونٍ»:[۱۴۴] «نمی‌بینید چشمان او را که گویی دیوانه است».

عده ای از منافقین پس از سخنرانیِ غدیر در خیمه‌های خود جمع شده و با یکدیگر چنین می‌گفتند: «وَ اللَّه انْ كُنّا اصْحابَ كَسْرى وَ قَيصَرَ لَكُنّا فِى الْخَزِّ وَ الْوَشى وَ الدّيباجِ وَ النِّساجاتِ، وَ انّا مَعَهُ فِى الاخْشَنَيْنِ: نَأْكُلُ الْخَشِنَ وَ نَلْبِسُ الْخَشِنَ، حَتّى اذا دَنا مَوْتُهُ وَ فَنِيَتْ ايّامُهُ وَ حَضَرَ اجَلُهُ ارادَ انْ يُوَلِّيَها عَلِيّاً مِنْ بَعْدِهِ. اما وَ اللَّه لَيَعْلَمَنَّ»:[۱۴۵]

«به خدا قسم، اگر از اصحاب کسری و قیصر بودیم اکنون در لباس‌های خز و رنگارنگ و دیبا و بافته‌ها بودیم، ولی همراه او در دو خشن به سر می‌بریم: هم خوراک خشن می‌خوریم و هم لباس خشن می‌پوشیم. اکنون هم که مرگ او نزدیک شده و اجل او رسیده می‌خواهد این سلطه را به علی بعد از خود واگذارد. به خدا قسم خواهد دانست» !!

عمر وقتی در روز غدیر بیعت کرد شانه‌ها را بالا انداخت و رو به ابوبکر کرد و گفت: «لَشَدَّ ما يَرْفَعُ بِضِبْعَىْ ابْنِ عَمِّهِ»:[۱۴۶] «عجب بازوی پسر عمویش را محکم بلند کرده است».

معاویه پس از سخنرانی غدیر بپا خاست و متکبرانه حرکت کرد و با غضب بیرون آمد در حالی که دست راست خود را بر ابوموسی اشعری و دست چپش را بر مغیره تکیه داده بود و می‌گفت:«وَ اللَّه لا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلى مَقالَتِهِ وَ لا نُقِرُّ لِعَلِىٍّ وِلايَتَهِ»»:[۱۴۷] «به خدا قسم، محمد را بر گفتارش تصدیق نمی‌کنیم و برای علی به ولایتش اقرار نمی‌کنیم»!

پیرمردی از منافقین گفت:«لَئِنْ كُنّا بَيْنَ اقْوامِنا كَما يَقُولُ هذا لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ»: «اگر ما در بین خویشاوندان خود آن گونه که این مرد می‌گوید باشیم از خران هم بدتریم» !! جوانی از منافقین که در کنارش بود گفت: «لَئِنْ كُنْتَ صادِقاً لَنَحْنُ اشَرُّ مِنَ الْحَميرِ»»:[۱۴۸] «اگر راست بگویی ما واقعاً از خران هم بدتریم»!

سه نفر از منافقین در خیمه خود مخفیانه صحبت می‌کردند. یکی گفت: «وَ اللَّه انَّ مُحَمَّداً لاَحْمَقٌ انْ كانَ يَرى انَّ الامْرَ يَسْتَقيمُ لِعَلِىٍّ مِنْ بَعْدِهِ»: «به خدا قسم محمد (العیاذ بالله) احمق است اگر خیال می‌کند خلافت بر قامت علی بعد از او راست خواهد آمد»! دیگری گفت:«اتَجْعَلُهُ احْمَقَ؟ ! الَمْ تَعْلَمْ انَّهُ مَجْنُونٌ قَدْ كادَ انْ يَصْرَعَ …»: «او را احمق حساب می‌کنی؟! خبر نداری که او دیوانه است، و نزدیک بوده به صرع گرفتار شود» ؟! سومی گفت: «دَعُوهُ! انْ شاءَ انْ يَكُونَ احْمَقَ وَ انْ شاءَ انْ يَكُونَ مَجْنُوناً! وَ اللَّه ما يَكُونُ ما قالَ ابَداً»:[۱۴۹] «او را رها کنید! می‌خواهد احمق باشد یا دیوانه! به خدا قسم آنچه او گفت هرگز واقع نخواهد شد».

پس از سخنرانی هنگامی که مردم از کنار منبر پراکنده شدند چند نفر از قریش جمع شده بودند و بر آنچه به وقوع پیوست تأسف می‌خوردند. در این هنگام سوسماری از کنار آنان گذشت. یکی از آنان گفت: «لَيْتَ مُحَمَّداً امَّرَ عَلَيْنا هذَا الضَّبَ دونَ عَلِىٍّ»»:[۱۵۰] «ای کاش محمد این سوسمار را به جای علی امیر ما قرار می‌داد».

۵. تفرقه در اثر شنیدن مسئله ولایت

تفرقه و اختلاف در مرحله فکری و عملی امری بود که طبیعتاً با اعلام ولایت پیش می‌آمد، زیرا عده ای آن را می‌پذیرفتند و عده ای به سکوت برگزار می‌کردند و عده ای مخالفت می‌نمودند. در غدیر به ضمانت خداوند مرحله عملی آن هرگز اتفاق نیفتاد، ولی مرحله فکری آن خود را نشان داد:

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «يُوَطِّنُونَ انْفُسَهُمْ عَلَى التَّمَرُّدِ عَلى عَلِىٍّ انْ كانَتْ بِكَ كائِنَةً»: «خود را برای تمرد بر علی در آن هنگام که اتفاقی برایت بیفتد (یعنی مرگ) آماده می‌کنند».[۱۵۱]

در حدیث دیگری آمده است: آنگاه که پیامبرصلی الله علیه وآله امیرالمؤمنین علیه السلام را در روز غدیر در آن جایگاه قرار داد مردمِ منحرف سه دسته شدند: عده ای گفتند: «ضَلَّ مُحَمَّدٌ»: «محمد گمراه شده است» !! عده ای دیگر گفتند: «غَوى»: «به آرزوهایش دل خوش کرده است»! و گروه دیگری گفتند: «بِهَواهُ يَقُولُ فى اهْلِ بَيْتِهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ»: «درباره اهل بیتش و پسر عمویش به دلخواه خویش سخن می‌گوید».[۱۵۲]

۶. طغیان و توطئه

طغیان و اضطراب در غدیر به مرحله عمل نرسید و این همان ضمانت الهی بود، ولی نقشه‌های طغیان و اقدامات براندازنده و توطئه‌های مخرّب به‌طور جدی جریان داشت.

همین اقدامات بود که بعد از شهادت پیامبرصلی الله علیه وآله چنان سریع به مرحله عمل درآمد که فرصت هرگونه مقابله را سلب کرد و قدرت را در دست گرفت. نمونه‌هایی از آنچه در غدیر به عنوان توطئه جریان داشت ذکر می‌کنیم:

منافقین گفتند:«لَئِنْ ماتَ مُحَمَّدٌ لَنُخَرِّبُ دينَهُ»:[۱۵۳] «اگر محمد از دنیا برود دین او را خراب می‌کنیم».

در روایتی آمده است: «انَّ قَوْماً مِنْ مُتَمَرِّديهِمْ وَ جَبابِرَتِهِمْ تَواطَؤُوا بَيْنَهُمْ انْ كانَتْ لِمُحَمَّدٍ كائِنَةً لَنَدْفَعَنَّ عَنْ عَلِىٍّ هذَا الامْرَ وَ لا نَتْرُكَنَّهُ لَهُ»:[۱۵۴]

«عده ای از تمردکنندگان و زورگویانشان در بین خود هم پیمان شدند که اگر برای محمد اتفاقی افتاد خلافت را از علی دور کنیم و نگذاریم در اختیار او قرار بگیرد».

پنج نفر از اصحاب صحیفه ملعونه اول پیمان نامه ای امضا کردند، و سپس آن را در کعبه دفن نمودند. در آن صحیفه نوشته شده بود که «انْ اماتَ اللَّه مُحَمَّداً اوْ قُتِلَ لا يَرُدُّ هذَا الامْرَ فى اهْلِ بَيْتِهِ»: «اگر خدا محمد را بمیراند یا کشته شود امر خلافت به اهل بیتش بازنگردد». اینان عبارت بودند از ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و سالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل.[۱۵۵]

وقتی سالم مولی ابی حذیفه از چهار نفر دیگر سؤال کرد برای چه جمع شده‌اید، گفتند: «انّا قَدِ اجْتَمَعْنا عَلى انْ نَتَحالَفَ وَ نَتَعاقَدَ عَلى انْ لا نُطيعَ مُحَمَّداً فيما فَرَضَ عَلَيْنا مِنْ وِلايَةِ عَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ بَعْدَهُ»:[۱۵۶] «ما جمع شده‌ایم تا هم قسم و هم پیمان شویم که از محمد اطاعت نکنیم در آنچه از ولایت علی بن ابی طالب بعد از خود بر ما واجب کرد».

به محض بازگشت به مدینه همان پنج نفر با عده ای از منافقین در خانه ابوبکر صحیفه مفصل دوم را تدوین کردند:«اجْتَمَعَ الْقَوْمُ جَميعاً وَ كَتَبُوا صَحيفَةً بَيْنَهُمْ عَلى ذِكْرِ ما تَعاهَدُوا عَلَيْهِ فى هذَا الامْرِ وَ انَّ الامْرَ الى ابى بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ ابى عُبَيْدَةٍ وَ سالِمٍ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْهُمْ»:[۱۵۷] «همگی جمع شدند و در بین خود نوشته‌ای طبق آنچه قبلاً پیمان بسته بودند نوشتند؛ و مضمون آن این بود که خلافت باید در دست ابوبکر و عمر و ابوعبیده و سالم باشد و از این پنج نفر خارج نباشد».

۷. بازگشت مردم به جاهلیت

مسئله ارتداد مردم از اسلام و بازگشت به جاهلیت در دو مرحله فرض می‌شود:

یکی بازگشت درونی و دیگری اعلام علنی این بازگشت. در غدیر آنان که منافق بودند در واقع داخل اسلام نشده بودند تا از آن خارج شوند، و به هر حال خارج از اسلام بودند.

آنچه مورد ترس بود ضعیف الایمان‌ها و سست عقیده‌ها بودند که احتمال انحرافشان و بازگشتشان به جاهلیت بسیار قوی بود، و ترس دیگر از این بود که منافقان رجوع به جاهلیت را علنی کنند و عملاً اسم اسلام را محو کنند.

آنچه بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله رخ داد و در غدیر خداوند مانع از وقوع آن شد، همین بازگشت از دین بود که فرمود:

«انَّ النَّبِىَّ لَمّا قُبِضَ ارْتَدَّ النّاسُ عَلى اعْقابِهِمْ كُفّاراً الاّ ثَلاثاً»:[۱۵۸] «آنگاه که پیامبرصلی الله علیه وآله از دنیا رفت مردم از دین به عقب برگشتند و کافر شدند مگر سه نفر»

ولی تمام صبر و سکوت امیرالمؤمنین علیه السلام به سفارش پیامبرصلی الله علیه وآله باعث شد تا منافقینی که زمام امور را به دست گرفته بودند علناً بازگشت از اسلام و رجوع به جاهلیت را اعلام نکنند. اگر چه عملاً در همین راه قدم برمی‌داشتند.

نتیجه این‌ها بقای نام اسلام برای آیندگانی بود که ممکن بود بار دیگر تحت پرچم اسلام حقیقت آن را زنده کنند، همان گونه که نسل‌های تشیع چنین کردند.

۸. خطر جانی

در کنار همه خطراتی که اسلام و جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد، به خطر افتادن جان مبارک پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهما السلام در آن موقعیت - چه قبل از اعلان ولایت و چه بعد از آن - آسان‌ترین راه برای منافقین بود که هر چه سریع تر اهداف خود را به عمل برسانند، بدون آنکه واهمه ای از مقامی بلند چون پیامبرصلی الله علیه وآله یا علی علیه السلام داشته باشند.

مهم‌تر اینکه فقط مسئله به شهادت رسیدن این دو بزرگوار نبود، بلکه توطئه‌هایی بود که در پی این قتل‌ها انجام می‌گرفت.

این بسیار مهم است که همین اصحاب صحیفه ملعونه با عده ای دیگر رسماً نقشه قتل پیامبرصلی الله علیه وآله را کشیدند. خدایی که ضامن حفظ پیامبرصلی الله علیه وآله بود آن حضرت را تا میان معرکه برد و در محاصره آن چهارده نفر قرار داد، و سپس به‌طور معجزه آسا او را نجات داد.

این گونه بود که بر همه معلوم شد غدیر خدایی دارد و وعده Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.pngرا عملی خواهد کرد. اینک به فرازهایی در این باره اشاره می‌کنیم:

خدا به پیامبرش چنین خبر داد: «لكِنَّهُمْ مُواطِئُونَ عَلى هَلاكِكَ وَ هَلاكِهِ»:[۱۵۹] «آنان درباره هلاک کردن تو و علی نقشه ریخته‌اند».

منافقین در سفر بازگشت از حجةالوداع این گونه توطئه کردند: «دارَ الْكَلامُ بَيْنَهُمْ وَ اعادُوا الْخِطابَ وَ اجالُوا الرَّأْىَ فَاتَّفَقُوا عَلى انْ يَنْفِرُوا بِالنِّبِىِّ ناقَتَهُ عَلى عَقَبَةِ هَرْشى»:[۱۶۰] «در بین آنها گفتگو واقع شد و در این باره سخن گفتند و نظریه دادند و به این نتیجه رسیدند که شتر پیامبرصلی الله علیه وآله را بر فراز گردنه کوه هَرشی بِرَمانند».

دشمنان پیامبرصلی الله علیه وآله جمع شدند که عبارت بودند از آزادشدگان قریش و منافقین انصار و کسانی از اعراب مدینه و اطراف آن که قلوبشان مایل به ارتداد از اسلام بود، و اینان که چهارده نفر بودند هم پیمان و هم قسم شدند که شتر پیامبرصلی الله علیه وآله را برمانند.[۱۶۱]

وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله راه صعود بر کوه هَرشی را پیش گرفت جبرئیل نازل شد و این خبر را برای حضرت آورد: «يا مُحَمَّدُ، انَّ فُلاناً وَ فُلاناً قَعَدُوا لَكَ فِى الْعَقَبَةِ لِيَغْتالُوكَ»:[۱۶۲] «ای محمد، فلانی و فلانی، در گردنه کوه برایت کمین کرده‌اند تا تو را ترور کنند». این گونه بود که ضامن حفظ رسول او را به سلامت به مدینه رسانید در حالی که این اتمام حجت تاریخی را به صورت تمام عیار به نتیجه رسانده بود.

فراز چهارم: «إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»

«کافرین» در این آیه در واقع دادن نشان «کفر» به کسانی است که در فرازهای قبلی آیه به آنان اشاره شده است. با دقت در آیه‌های قبل به خوبی معلوم می‌شود که منظور از آنان چه کسانی هستند و چرا کافرند.

از اولِ آیه خداوند دستور ابلاغ ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را می‌دهد و بر انجام این اتمام حجت با وعیدِ Ra bracket.png إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png و ضمانتِ Ra bracket.png وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png تأکید می‌نماید.

شکی نیست که چنین اتمام حجتی با هدف هدایت مردم انجام می‌شود، به خصوص آنکه در بین اتمام حجت‌های الهی چنین برنامه مفصلی بی نظیر است.

به نظر می‌رسد با انجام چنین مراسم پر شکوهی دیگر کسی باقی نماند که هدایت نشود، ولی آخرین فراز آیه نشان می‌دهد عده ای منافق و کوردل هستند که حتی با چنین اتمام حجتی قابل هدایت نیستند، و لایق آنان جز نشان «کفر» نیست، چرا که از کُفّار هم بدترند. قسمت آخر آیه می‌گوید: خدا برای هدایت همه مردم راه‌های مختلفی گذاشته، اما قوم کافرین را که همان دشمنان و مخالفان ولایت علی علیه السلام هستند، هدایت نمی‌کند.

در این میان سردمداران سقیفه، رؤسای این خطِ کفر هستند که هنوز زلال غدیر از گلوی مردم پایین نرفته، قصد جان پیامبرصلی الله علیه وآله را نمودند. آنان چند ساعتی از پایان مراسم غدیر نگذشته برای به قتل رساندن پیامبرصلی الله علیه وآله پیشاپیش قافله حرکت کردند، و بر فراز کوه هرشی کمین کردند و با رها کردن سنگ‌ها به طرف شترِ پیامبرصلی الله علیه وآله و حمله با شمشیر نقشه خود را به اجرا درآوردند ولی خدا آن حضرت را حفظ کرد.[۱۶۳]

در روایتی که در تفسیر آیه وارد شده در بیان Ra bracket.png إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ La bracket.pngآمده است:«هُمُ الَّذينَ هَمُّوا بِرَسُولِ اللَّه»:[۱۶۴] «این کافران همان کسانی هستند که قصد جان پیامبرصلی الله علیه وآله را نمودند». آنان چهارده نفر بودند که با یک اشاره پیامبرصلی الله علیه وآله و نورانی شدن شب، حذیفه چهره‌هایشان را دید. آنها عبارت بودند از:

ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابی وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبیدة بن جراح، ابوموسی اشعری، ابوهریره، مغیرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولی ابی حذیفه.

تا اینجا چهار فرازِ آیه با دقت در جزئیات وقایع مورد بررسی قرار گرفت، و زمینه نزول آیه به خوبی روشن شد. چند نقطه تحلیلی درباره محتوای آیه وجود دارد که بخش نهایی بحث‌های مربوط به آیه را بدان‌ها اختصاص می‌دهیم.

مرحله پنجم: تحلیلی بر محتوای آیه «بَلِّغْ»

اکنون که تصویر کامل و همه‌جانبه ای از آیه تبلیغ ارائه شد، نقطه سؤالی درباره آیه وجود دارد که نیاز به تجزیه و تحلیل دارد، و با روشن شدن پاسخ آن نکته‌های حساس و جالبی درباره آیه به دست خواهد آمد.

آن سؤال بازمی‌گردد به توقف پیامبرصلی الله علیه وآله در امتثال امر الهی در آیه تبلیغ به دلیل نگرانی‌های موجود در مورد پذیرش مردم نسبت به مسئله ولایت. دنباله سؤال به اینجا می‌رسد که در این توقف حضرت ابتدا طلب الغای این امر را می‌نماید، ولی با خطاب تهدیدآمیزِ Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png رو به رو می‌شود، و در درجه دوم درخواست ضمانت حفظ از خطرات را می‌نماید که با خطاب Ra bracket.png وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png مورد قبول واقع می‌شود.

سؤال اصلی دو جانبه است: از یک سو آیا از نظر مبانی اعتقادی ما ممکن است پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی توقف کند؟ از سوی دیگر چگونه است که خداوند در برابر این توقف عکس العملی نشان نداده که اصلاً به چه حقی توقف کرده‌ای و خود این توقف و درخواست الغای امر را تخلفی از مقام نبوت به حساب نیاورده است، بلکه با خطابRa bracket.png إِنْ لَمْ تَفْعَلْ … La bracket.png فقط اصرار بر ابلاغ این امر نموده و اینکه اگر ولایت ابلاغ نشود رسالت ناقص مانده است؟

اگر این دو سؤال به موازات یکدیگر پاسخ داده شود، جنبه دیگر آن نیز حل خواهد شد که چگونه خداوند با درخواست ضمانت حفظ موافقت کرد، در حالی که آن هم مانند پیش شرطی در اجرای فرمان الهی به نظر می‌آید و نباید در برابر اوامر خداوند قید و شرطی از سوی بندگان وجود داشته باشد؟

آنچه در طرح سؤال گفته شد فقط برای درک صحیح و جامع از جوانب آن بود، وگرنه ساحت مقدس و ملکوتی پیامبرصلی الله علیه وآله فراتر و مُنزَّه تر از آن است که چنین سؤالاتی درباره حضرتش به میان آید.

اکنون در آنچه ذیلاً بیان می‌شود پاسخ دقیق و تحلیل علمی مسئله به احسن وجه ارائه خواهد شد:

با توجه به اهمیت سؤال مزبور، کافی است با نگاهی به متن آیه و روایات وارده در تفسیر و تبیین آن پاسخی همه‌جانبه به دست آوریم. نقطه اصلی این پاسخ آن است که نگاهمان را به ماجرا تغییر دهیم، و ترکیب چند جهت اعتقادی و تاریخی را که در این مسئله به هم آمیخته یکجا در نظر بگیریم.

به عبارت دیگر: مجموع آنچه اتفاق افتاده را یک مسئله بدانیم و همه را در ارتباط با یکدیگر بسنجیم، نه اینکه بدون در نظر گرفتن چند مسئله واضح که در متن واقعه است فقط نقطه اشکال را در نظر بگیریم و در جستجوی پاسخ آن باشیم.

حل این اشکال و تحلیل اینکه چرا پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی درخواستی نموده و فوراً اقدام نفرموده را در دو مرحله اجمالی و تفصیلی به تبیین جوانب آن می‌پردازیم:

الف. پاسخ اجمالی

آنچه در محتوای آیه Ra bracket.png بَلِّغْ La bracket.png با آن رو به رو هستیم هشت جهت است که دست به دست هم داده و این قضیه را به وجود آورده است:

  1. عظیم‌ترین اتمام حجت خدا و رسول در غدیر در حال تحقق بوده است.
  2. اراده و عمل پیامبرصلی الله علیه وآله برخاسته از اراده پروردگار و تحت قدرت اوست، و اگر خدا بخواهد در هر لحظه مانع از فعل او می‌شود.
  3. پیامبرصلی الله علیه وآله قبل از غدیر در معرض خطرهای بسیاری قرار داشته و هرگز نترسیده، بلکه دیگران به آن حضرت پناه برده‌اند.
  4. امکان مخفی کردن آنچه بین خدا و رسولش صورت گرفته وجود داشته، که شامل مراجعه و درخواست الغای امر و نیز درخواست حفظ می‌شود؛ ولی با این همه خدا در قرآن و پیامبرصلی الله علیه وآله در خطبه غدیر تعمّد در تصریح به آن و تأکید بر اطلاع عموم از آن داشته‌اند.
  5. خود پیامبرصلی الله علیه وآله در خطابه یادآور شده که من هرگز از اجرای اوامر الهی کوتاهی نکرده‌ام، و این مورد که توقفی کرده و درخواستی نموده‌ام علتی دارد.
  6. آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان نگرانی ذکر کرده واقعاً وجود داشته و فقط احتمال نبوده است.
  7. خداوند این توقف و درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله را به عنوان اشکالی در نبوت آن حضرت مطرح نکرده و فقط امر خود را مؤکد نموده است.
  8. درخواست ضمانت حفظ که دنباله توقف و درخواست اول است، نه تنها از طرف خداوند به عنوان اشکالی مطرح نشده بلکه پذیرفته هم شده است.

با در نظر گرفتن این هشت جهت، خیلی زود متوجه می‌شویم که نباید گمان کنیم اشکالی درباره چگونگی ابلاغ غدیر کشف کرده‌ایم، بلکه خدا و رسول کاملاً متوجه این مسئله بوده‌اند که هر کس این داستان را با این شکل خاص بشنود طبعاً چنین سؤال واشکالی به ذهنش خطور خواهد کرد؛ و لذا به تبیین مسئله پرداخته‌اند و به همان صورت به وقوع آن تأکید ورزیده‌اند.

از همه جالب تر اینکه ممکن بود آنچه در پشت پرده واقع شد؛ از درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله و پاسخ خداوند متعال بین خودشان مخفی می‌ماند و بازگو نمی‌شد، و فقط ظاهر قضیه که ابلاغ و اعلام ولایت است انجام می‌شد، ولی می‌بینیم تمام جزئیات پشت پرده علنی شده و تعمد داشته‌اند که نه تنها دوستان بلکه دشمنان هم از آن باخبر شوند.

از همه اینها استنباط می‌شود که آنچه به نظر ما به صورت اشکال مطرح است که چرا پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی درخواستی کرده و چنان پاسخی در ردّ خواسته او آمده، در واقع یک اشکال نیست؛ بلکه کاشف از اراده الهی است که خواسته است این امر ولایت با این صورت خاص ابلاغ شود، به دلیل علل و عوامل خاصی که در اطراف آن وجود داشته و فواید بسیاری که بر چنین طرز تبلیغی مترتب است.

اگر در یک جمله بگوییم: بنا بود بزرگ‌ترین اتمام حجت الهی و ابلاغ مهم‌ترین امر ذات ربوبی به بندگانش انجام شود. برای آنکه عنوان «اتمام حجت» و «ابلاغ» در کامل‌ترین معنای خود نسبت به مردم آن روز و نسل‌های آینده بشریت تا روز قیامت بر این برنامه صدق کند، اراده خداوند تعلق گرفت که این برنامه در شفاف‌ترین شکل خود و در وسیع‌ترین زمان (سه روز) با مفصل‌ترین مراسم انجام شود؛ ولی انجام چنین برنامه ای در چنان شرایطی و با وجود چنان نگرانی‌هایی، جز تحت حراست و حفظ مستقیم خداوند امکان‌پذیر نبود.

لازمه اجرای این گونه برنامه، آن بود که برای درک صحیح مردم از جوّ و شرایط آن و نیز یقین آنان به انتساب این ابلاغ به خداوند و رفع هر گونه شک و شبهه ای برای آینده‌های بلند مدت مسلمین، و نیز توجه آنان به آینده ای که در انتظارشان است، باید همان پیامبری که تا کنون هیچ توقف و درخواست و شرطی در برابر اوامر الهی نداشته، برای اولین بار - به دستور خود خداوند - صورت برنامه را این گونه تنظیم کند تا این نتایج گرفته شود.

این روش دقیق خداوند که در آیه تبلیغ منعکس است، نمونه ای بی نظیر در اتمام حجت‌های الهی است که پنج اثر مهم در پی داشته است:

  1. بر همه ثابت شد که امر ولایت از طرف خداست.
  2. در حالی که همه جو خطرناک را حس می‌کردند، ید قدرت الهی را دیدند که برنامه سه روزه با چه نظم و حفاظتی انجام شد.
  3. مسئله ولایت در بی نظیرترین شکل تبلیغ در تاریخ شش هزار ساله انبیاءعلیهم السلام ابلاغ شد، و همه جوانب آن توسط پیامبرصلی الله علیه وآله در خطابه یک ساعته اش بدون هیچ تقیه و کتمان و واهمه ای تبیین گردید.
  4. مردمِ آن روز نسبت به جو حاکم بر جامعه خود و حضور جدی منافقین به خوبی تفهیم شدند، و بنابراین در تنها گذاشتن صاحب ولایت عذری نداشتند.
  5. نسل‌های آینده برای تحلیل مسیر خلافت غصب شده اطلاعات روشنی پیدا کردند و علل این غصب و آن مظلومیت را به خوبی تشخیص دادند.

ب. پاسخ تفصیلی

اکنون نوبت آن است که آنچه به اجمال در پاسخ اشکال مربوط به توقف پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی ذکر شد، به صورت مفصل تری در مورد جهات تاریخی اعتقادی آن با استناد به روایات غدیر تبیین شود. آنچه در این تفصیل مطرح می‌شود به همان ترتیبی خواهد بود که در پاسخ اجمالی مطرح گردید.

پاسخ اول: استثنایی بودن ابلاغ ولایت

عظیم‌ترین اتمام حجت خدا و رسول ولایت بود که در غدیر انجام شد. با توجه به اینکه مسئله ولایت در طول عمر پیامبرصلی الله علیه وآله بارها به مردم یادآوری شده بود و در مقاطع مختلف با عبارات گوناگون، مردم از آن با اطلاع شده بودند، اکنون آنچه انجام می‌گرفت ابلاغ و اعلام رسمی و کامل عیار بود که تا کنون انجام نگرفته بود.

با توجه به اهمیت خاص ولایت در بین احکام و فرامین الهی - که روایات بسیاری پشتوانه آن است و عملی بدون آن قبول نمی‌شود - این ابلاغ نیز مهم‌ترین اتمام حجت خدا و رسول خواهد بود.

آنچه عملاً به وقوع پیوست نیز نشان داد که تا کنون چنین صورتی از تبلیغ در اوامر الهی به وقوع نپیوسته؛ که در بیابان با خطابه ای یک ساعته و مراسم سه روزه بیعت با جزئیات دیگری که در کنار آن بود به انجام رسد، چنان‌که در حدیث می‌فرماید: «لَمْ يُنادِ بِشَىْءٍ مِثْلَ ما نُودِىَ بِالْوِلايَةِ يَوْمَ الْغَديرِ»:[۱۶۵] «هیچ حکمی مثل ولایت در روز غدیر اعلام نشده است».

پاسخ دوم: پیامبرصلی الله علیه وآله تابع مطلق اراده خدا

با توجه به اینکه اراده و عمل پیامبرصلی الله علیه وآله برخاسته از اراده پروردگار و تحت قدرت اوست، باید بدانیم که ما در اینجا با دو نکته اعتقادی رو به رو هستیم: یکی اینکه چهارده معصوم علیهم السلام انوار پاک و اولین مخلوقات خدا هستند و در قرب به درگاه الهی در درجه ای قرار دارند که اراده آنان مطابق اراده الهی است و هیچ تخلفی از آن نخواهد داشت؛ و در واقع آینه تمام نمای اراده پروردگار است.

درباره آنان کوچک‌ترین فرض و احتمال تخلف از خواست خدا در کوچک‌ترین اعمالشان وجود ندارد تا چه رسد به اوامر مربوط به ابلاغ دستورات الهی که پشتوانه آن Ra bracket.png ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی La bracket.png[۱۶۶]است.

دیگر اینکه - نعوذ باللَّه - اگر فرض تخلف از دستور الهی هم باشد تحت قدرت الهی قرار دارند، و خداوند با اراده خویش می‌تواند مانع شود یا وادار به عملی کند، به خصوص در چنین اتمام حجت عظیم که خداوند با قدرت خویش می‌تواند آن را به اجرا درآورد.

در کنار این مطلب، سابقه ۶۳ ساله پیامبرصلی الله علیه وآله و ابلاغ فرامین الهی در طول ۲۳ سال بعثت نشان داده است که تاکنون حتی یک مورد سابقه نداشته آن حضرت از دستورات الهی تخلف ورزد یا در انجام آن تعلّلی نماید.

چگونه می‌شود در ولایت علی علیه السلام که جان پیامبرصلی الله علیه وآله است و هزاران بار - در طول بعثت - ولایت او را گوشزد فرموده و این ولایت عصاره زحمات آن حضرت و همه انبیای گذشته و ضامن بقای آن است، بخواهد تعلّلی نماید و از انجام آن سرباز زند.

بنابراین به راحتی می‌توان دریافت که حضرت هرگز در صدد تعلّل در امر الهی نبوده، و منظور از این تفاصیل اهداف دیگری است که ذکر خواهد شد.

پاسخ سوم: دقت فوق‌العاده برای ابلاغ ولایت

پیامبرصلی الله علیه وآله تا کنون در معرض خطرات بسیاری قرار داشته، و آنچه به عنوان موارد ترس و نگرانی پیامبرصلی الله علیه وآله در مسئله غدیر ذکر شد عبارت بود از مخالفت، تکذیب، اتهام، استهزاء، تفرقه، طغیان و خطر جانی، که تمام اینها در اول بعثت و در طول ۲۳ ساله رسالت در مقاطع مختلف در گونه‌های مختلف برای حضرتش رخ نموده، و آن حضرت در اجرای اوامر الهی از هیچ‌یک از این موارد نهراسیده، بلکه به استقبال حوادث رفته و وظیفه الهی خود را انجام داده است.

بنابراین مسلّم است که مطرح کردن این نگرانی‌ها به عنوان عذری در برابر اجرای فرمان الهی، علل دیگری داشته و اهداف دیگری را جستجو می‌کرده است؛ و آن علت نیست جز اینکه از یک سو این اتمام حجت باید بدون خدشه انجام شود و هر گونه خللی ممکن است به آینده آن ضرر بزند، و از سوی دیگر مردم آن روز و نسل‌های آینده متوجه ترکیب جامعه مسلمین در سال‌های آخر عمر پیامبرصلی الله علیه وآله باشند و توطئه‌ها را پیش‌بینی کنند، و بعد از وقوع در تحلیل آن مشکلی نداشته باشند.

پاسخ چهارم: آگاهیِ مردم از اسرار خدا و رسول صلی الله علیه وآله

با اینکه امکان مخفی کردن این درخواست‌های پیامبرصلی الله علیه وآله درباره الغای دستور یا حفظ از شر مردم، و نیز پاسخ‌های خداوند وجود داشته، ولی بدان تصریح شده است!

به عنوان آمادگی ذهنی باید گفت: در پس پرده غیب ماجراهای بسیاری اتفاق می‌افتد و گفتگوهای بسیاری بین خدا و پیامبران و ملائکه اش انجام می‌شود، ولی اطلاع بر بسیاری از آنها به صلاح بشر نیست، و مواردی از آنها هم در حد طرفیت انسان‌ها نیست.

بنابراین چنان نیست که انسان‌ها از هر چه در پشت پرده این جهان اتفاق می‌افتد اطلاع داشته باشند، و نه پیامبران آنچه اتفاق افتاده را گفته باشند. فقط حاصل آن را در حدی که برای بشر لازم است به آنان انتقال داده‌اند.

با توجه به این اصل، درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله برای الغای امر Ra bracket.png بَلِّغْ La bracket.png و پاسخ خداوند و درخواست عصمت و پاسخ خداوند را در نظر می‌آوریم. قبل از آنکه در صدد جواب از اصل اشکال درباره مراجعه و تعلّل پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر امر الهی باشیم، می‌پرسیم: آیا کافی نبود نتیجه این گفتگو را که در نهایت لزوم ابلاغ ولایت است خداوند در قرآن و پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر برای ما می‌گفتند؟

و اما اینکه چه گفتگوهایی بین خدا و رسولش اتفاق افتاده تا این نتیجه حاصل شده از مردم مخفی می‌ماند و به آنان اطلاع داده نمی‌شد. طبعاً مردم اصل خبر را می‌فهمیدند بدون آنکه از جزئیات آن - که ربطی به اصل ماجرا ندارد - با خبر شوند، به خصوص آنکه این قسمت ماجرا سؤال برانگیز هم باشد و شنونده را متوجه مسایلی نماید.

باید نتیجه بگیریم که این تعمد در ذکر جزئیات گفتگو هم در قرآن و هم در خطابه غدیر و هم در سایر احادیث مربوط به مراحل نزول آیه، از مسایلی است که در این اتمام حجت مؤثر و دانستن آن برای بشر لازم است، و خدا می‌خواسته به صورتی رمز گونه در قرآنش به وضعیت جامعه در هنگام نزول ولایت اشاره کند، و پیامبرش تفاصیل آن جو حاکم را توضیح دهد.

امیرالمؤمنین علیه السلام دراین باره می‌فرماید: «فَانْزَلَ اللَّه عَلى نَبِيِّهِ يَوْمَ الدَّوْحِ ما بَيَّنَ عَنْ ارادَتِهِ فى خُلَصائِهِ وَ ذَوِى اجْتِبائِهِ وَ امَرَهُ بِالْبَلاغِ وَ تَرْكِ الْحَفْلِ بِاهْلِ الزَّيْغِ وَ النِّفاقِ، وَ ضَمِنَ لَهُ عِصْمَتَهُ مِنْهُمْ وَ كَشَفَ مِنْ خَبايا اهْلِ الرَّيْبِ وَ ضَمائِرِ اهْلِ الارْتِدادِ ما رَمَزَ فيهِ، فَعَقَلَهُ الْمُؤْمِنُ وَ الْمُنافِقُ»:[۱۶۷]

خداوند در روز غدیر، بر پیامبرش آیه ای نازل کرد که در آن اراده خود را درباره بندگان خالصش و انتخاب شدگانش روشن کرد، و او را به ابلاغ آن امر کرد و دستور داد که با منحرفین از حق و اهل نفاق همنشین نشود، و برای او حفظ از شر آنان را ضمانت نمود، و بدین وسیله اسرار اهل شک و شبهه و ضمایر اهل ارتداد را با کلام رمزی آشکار ساخت؛ کلامی که هم مؤمن و هم منافق نکته آن را می‌فهمد.

می‌بینیم امیرالمؤمنین علیه السلام به رمزی بودن آیه قرآن اشاره می‌کند، ولی به صورتی که هر کس به آن می‌رسد متوجه غیرعادی بودن ماجرا و جوّ خاص حاکم بر آن می‌شود.

یعنی خداوند می‌توانست آیه را چنین نازل کند: Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ La bracket.png Ra bracket.png إِنَّ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ La bracket.png، ولی دو جمله رمزی در وسط آیه گنجانید:Ra bracket.png وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ La bracket.png وRa bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png

هر کسی متوجه می‌شود این دو جمله عادی نیست و از خود می‌پرسد: مگر پیامبرصلی الله علیه وآله کسی است که با او این گونه سخن گفته شود، و با لسانی تهدید گونه بر او شرط شود که اگر انجام ندهی رسالت خدا را نرسانده‌ای؟ یا از خود می‌پرسد: مگر چه شرایطی حاکم بوده که خداوند به آن حضرت وعده می‌دهد که تو را حفظ می‌کنم؟ و در پی پاسخ این سؤال‌ها سعی می‌کند تفصیل کامل واقعه را به دست آورد.

و این پیامبرصلی الله علیه وآله است که در همان آغاز منبر غدیر،[۱۶۸] با کمال صراحت تمام علل و اسباب نزول آیه ای با چنین مضمون را بیان می‌کند و می‌فرماید:

وَ«اؤَدّى ما اوْحى بِهِ الَىَّ، حَذَراً مِنْ انْ لا افْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ …»: آنچه بر من وحی کرده ادا می‌کنم از ترس آنکه اگر ادا نکنم عذابی از جانب او به من رسد….

«لانَّهُ قَدْ اعْلَمَنى انّى انْ لَمْ ابَلِّغْ ما انْزَلَ الَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ»: چرا که خدا به من فهمانده است که اگر آنچه در حق علی نازل کرده نرسانم رسالت او را نرسانده‌ام.

«وَ قَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ …»: خداوند تبارک و تعالی برای من حفظ از شر مردم را ضمانت کرده است….

«وَ انَا ابَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ»... : و من سبب نزول این آیه را برای شما بیان می‌کنم….

«وَ سَالْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ - ايُّهَا النّاسُ - لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ…»:

و من از جبرئیل خواستم که از خدا بخواهد که مرا از تبلیغ این پیام به شما معذور بدارد، چرا که از کمی متقین و زیادی منافقین خبر دارم….

«وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّه مِنّى الّا انْ ابَلِّغَ ما انْزَلَ اللَّه الَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ …»: ولی خدا از من راضی نمی‌شود مگر آنکه ابلاغ کنم آنچه در حق علی بر من نازل کرده است….

پاسخ پنجم: فهماندن دشواری ابلاغ به مردم

خود پیامبرصلی الله علیه وآله اعلام کرده هرگز از اوامر الهی کوتاهی نکرده‌ام و این ابلاغ ولایت یک مورد استثنایی است. در اوایل خطبه می‌فرماید:

«مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْليغِ ما انْزَلَ اللَّه تَعالى الَىَّ، وَ انَا ابَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ»:[۱۶۹]

ای مردم، من در تبلیغ آنچه خدا بر من نازل کرده کوتاهی نکرده‌ام و سبب نزول این آیه را برایتان بیان می‌کنم.

یعنی من متوجه تمام اشکالاتی که به ذهن شنوندگان این آیه و این ماجرا خطور خواهد کرد هستم، که چگونه پیامبرصلی الله علیه وآله در امتثال امر الهی عذر می‌آورد و چگونه شرط حفظ و عصمت را پیش می‌کشد؛ ولی برای اینکه مشکل از ذهن شما پاک شود علت آن را می‌گویم.

همین اندازه که خود حضرت تصریح به سؤال انگیز بودن مسئله می‌فرماید به این معنی است که عمداً این شیوه سخن مطرح شده و صرفاً برای فهماندن زمینه دشواری است که ابلاغ ولایت در آن انجام می‌شود و نتایج دیگری که از این گونه ابلاغ در نظر گرفته شده است.

پاسخ ششم: عدم امکان ابلاغ بدون ضمانت الهی

آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان نگرانی ذکر کرده واقعاً وجود داشته و صرف یک احتمال نبوده است و نمونه‌های آن مفصلاً در بیان فراز سوم آیه Ra bracket.png وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png بیان شد. نتیجه ای که می‌گیریم اینکه نباید فکر کنیم این ترس‌های پیامبرصلی الله علیه وآله در حد ظن و گمان بوده، بلکه حقیقت موجود در جامعه بوده که با اطلاع از آن انجام چنین ابلاغ مهمی عادتاً غیرممکن بوده است.

اینکه می‌بینیم این ابلاغ بین دو گزینه قرار می‌گیرد: یا معذور داشتن از ابلاغ یا ضمانت حفظ، به این معنی است که راهی جز این دو وجود ندارد. اگر طبق روال عادی باشد، هر عاقلی آن شرایط را در نظر بگیرد قضاوت می‌کند که تمام ترس‌ها و نگرانی‌هایی که پیامبرصلی الله علیه وآله مطرح فرموده دقیق و بجا بوده؛ و با وجود آنها ابلاغ چنین پیامی - در حدی که حق ابلاغ آن ادا شود - غیرممکن است، و اگر خداوند با قدرت بی‌انتهای خویش آن را از روال عادی خارج سازد و دفع همه نگرانی‌های مذکور را ضامن شود در این صورت نه تنها چنین ابلاغی امکان‌پذیر است، بلکه هزاران درجه سخت‌تر از آن هم با ضمانت خدا ممکن خواهد شد.

وقتی ضمانت الهی باشد، حتی اگر یک ماه یا بیشتر در غدیر می‌ماندند و هر روز پیامبرصلی الله علیه وآله دو بار بر فراز منبر قرار می‌گرفت و هر بار دقایق بیشتری درباره ولایت اهل بیت علیهم السلام بیان می‌کرد، باز هم بدون نگرانی انجام می‌شد، چرا که همه تحت تسلط پروردگارند و با قدرت او احدی یارای مخالفت ندارد و با ضمانت او همه مقهور اراده اش خواهند بود.

پاسخ هفتم: خداوند درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله را مؤاخذه نکرده

خداوند این توقف و اعتذار پیامبرصلی الله علیه وآله را به عنوان اشکالی در نبوت او مطرح نکرده است. برای درک این مطلب باید مقام با عظمت نبوت را در نظر بگیریم، و آنچه درباره بعضی از انبیاءعلیهم السلام مثل حضرت آدم علیه السلام وارد شده که با کوچک‌ترین ترک اولی و تعلل و توقف در برابر امر الهی فوراً مورد مؤاخذه الهی قرار گرفته‌اند.

با این همه می‌بینیم این توقف و درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله که «خدایا مرا از ابلاغ این پیام معذور بدار»، در حالی است که امر «بَلِّغْ» خطاب به او صادر شده، ولی باز هم از سوی خداوند به عنوان گناه و تخلف از مقام نبوت تلقی نشده است.

حتی مثلاً به آن حضرت نفرموده: «به مجرد اینکه چنین درخواستی در برابر امر ما کردی، چه از گفته ات بازگردی و چه بازنگردی باید مؤاخذه شوی و از مقام نبوت نازل شوی»! بلکه فقط گفته شده: «اگر ابلاغ نکنی مورد عقوبت قرار می‌گیری». فقط مسئله ابلاغ یک بار دیگر مورد تأکید قرار گرفته و خود مراجعه در امر الهی به عنوان گناه مطرح نشده است.

این بدان معنی است که این مراجعه به معنای سر تافتن از امر الهی نبوده، بلکه زمینه‌سازی برای این ابلاغ و نشان دادن این زمینه به مردم بوده است.

پاسخ هشتم: ضمانت حفظ از طرف خدا قبول شده

درخواست ضمانت حفظ هم - مانند مورد قبلی - نه تنها به عنوان اشکالی در نبوت حضرت از طرف خدا مطرح نشده، بلکه مورد قبول هم واقع شده است.

منظور این است که نکته ذکر شده درباره درخواست معذور داشتن از ابلاغ در مورد درخواست ضمانت حفظ هم مطرح است؛ بدین معنی که اگر خداوند دستور ابلاغی را می‌دهد نباید برای او شرط حفظ را مطرح کرد، بلکه به مجرد دستور الهی و لو به قیمت جان شده باید ابلاغ کرد.

اما خداوند این شرط حفظ را نه تنها به عنوان گناهی به حساب نیاورده، بلکه آن را پذیرفته و این ضمانت را عملاً به انجام رسانده است. این هم دلیل دیگری است بر اینکه درخواست حفظ از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله به عنوان پیش شرط در برابر امر الهی نبوده، ولذا مورد مؤاخذه قرار نگرفته است؛ بلکه تأییدی از جانب خداوند متعال بر کلام رسولش بوده و مقدمه‌ای بوده تا آن شرایط خاص برای ما بازگو شود و همه از آن باخبر شویم.

با در نظرگر فتن این هشت جهت در کیفیت آیه Ra bracket.png بَلِّغْ La bracket.png به تفصیل پنج اثر و نتیجه مهم این شکل از ابلاغ می‌پردازیم:

نتیجه اول: انتساب امر ولایت به خدا

وقتی ثابت شد امر ولایت از طرف خداست، باید دانست که در مواردی منافقین آن روز و روزگاران بعد سعی داشتند با پذیرفتن اصل واقعه غدیر و ابلاغ ولایت، آن را مسئله ای شخصی جلوه دهند و سپس نتیجه بگیرند که خلافت بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله مسئله الهی نیست، و آنچه حضرتش فرموده پیشنهادی از جانب خودش در خلافت بوده،[۱۷۰] و نتیجه بگیرند که تغییر آن و تعیین دیگری به جای علی علیه السلام اشکالی ندارد!

اگر چه مخالفت با پیشنهاد پیامبرصلی الله علیه وآله هم باطل است و کسی حق چنین مخالفتی را ندارد، ولی این شکل از مراجعه پیامبرصلی الله علیه وآله و تأکید دوباره الهی و سپس ضمانت حفظ در چنین امری، به‌طور قطعی ثابت کرد که امر ولایت نه تنها از طرف خداست، بلکه خداوند چنان تأکید بر ابلاغ این امرش دارد که اگر پیامبرش ابلاغ نکند به قیمت نقض رسالتش خواهد بود، و چنان در ابلاغ این امر پشتیبانی می‌کند که حفظ از هر خطری را برای ابلاغ آن ضمانت کرده است، و این محکم کاری را در هیچ‌یک از اوامر الهی سراغ نداریم. این گونه راه هر گونه تشکیک در انتساب امر ولایت به خدا بسته شد.

نتیجه دوم: نظم سه روزه معجزه الهی

برنامه سه روزه تحت قدرت الهی بدون هیچ اخلال و اغتشاشی و در کمال نظم و آرامش انجام شد. با زمینه ای که از توطئه‌های منافقین ذکر شد[۱۷۱] و اینکه شرایط حاکم بر غدیر واقعاً خطرناک بود، هر کس در آن شرایط دقت کند متوجه خواهد شد که ایجاد سر و صدا و تحریک مردم و تفرقه، و حتی اینکه عده ای بخواهند از مردم جدا شوند و از بیابان غدیر بیرون روند، یا بخواهند مخفیانه مردم را تحریک کنند، کار بسیار آسانی بود و آنان واقعاً در صدد چنین کاری بودند.

با در نظر گرفتن کثرت جمعیت که یکصد و بیست هزار نفر بودند، و غیرقابل کنترل بودن بیابان از نظر حصار نداشتن، و طولانی بودن زمان که سه روز بود و فرصت‌های شب و روز زمینه‌های مساعدی برای فتنه انگیزی بود، باید گفت:

تأمین امنیت آن جمعیت و آن مراسم در آن سرزمین به قدری مشکل بود که باید یک نیروی هزار نفری برای حراست و حفاظت آن گماشته می‌شد. در حالی که می‌بینیم بدون هیچ تشکل خاصی برای حفظ نظم، این مراسم عظیم با نظم و آرامش کامل تحقق یافت و هیچ مشکلی پیش نیامد، و این نبود جز معجزه ای از جانب پروردگار و ضمانتی که او برای غدیر فرمود، به طوری که قلب و جسم همه مسخّر اراده او گشت و هیچ‌کس قدرت کوچک‌ترین حرکت ناهنجاری از خود نیافت.

نتیجه سوم: اجرای کامل مراسم در سایه ضمانت الهی

بی نظیرترین مراسم بدون هیچ تقیه ای انجام شد، در حالی که ممکن بود ابلاغ ولایت در یک توقف یک ساعته و سخنرانی کم‌تر از نیم ساعته انجام شود و مردم حرکت کنند.

ولی برنامه مفصلی تدارک دیده شده بود که سه روز طول کشید، و سخنرانی یک ساعته در آغاز آن بود که بلند کردن امیرالمؤمنین علیه السلام و بیعت لسانی نیز در بین سخنرانی انجام شد، و بیعت با دست یکایک آن جمعیت ۱۲۴۰۰۰ نفری در طول سه روز، و شعر حسان و غیر اینها که در دنیای آن روز بی‌سابقه بود و مشابهی نداشت.

پیداست که هر اندازه مراسمی مفصل تر باشد-به خصوص آنکه مثل حج فقط عبادت نباشد بلکه حامل پیامی و به عنوان مقدمه برای هدفی باشد- به انجام رساندن آن نیاز به نیروهای منسجم تری برای اداره آن دارد، به خصوص آن که در اجرای برنامه احتمال اختلال هم وجود داشته باشد.

همان گونه که درباره حراست چنین مراسمی ذکر شد، برای اجرای آن هم نظر همه‌جانبه خداوند بود که همه مردم به صورت خود جوش در آن شرکت کردند، و زمینه مجلس به گونه ای شد که پیامبرصلی الله علیه وآله - با حضور آن همه منافق - بدون هیچ تقیه ای که منجر به حذف مواردی از سخنش و هدفش شود یا باعث انجام ندادن گوشه‌هایی از مراسم سه روزه شود، آن گونه که می‌بایست همه اهداف خود را از سخنرانی و بیعت و غیر آن به انجام رساند و هیچ تقدیم و تأخیر و برهم خوردگی و بی نظمی در برنامه پیش نیامد.

این به خاطر اطمینان پیامبرصلی الله علیه وآله به ضمانت الهی بود که: ای پیامبر، آن گونه که لایق چنین مراسمی است سخن بگو و انجام بده! من ضامنم که مشکلی و فتنه ای پیش نیاید. امام رضاعلیه السلام در این باره می‌فرماید:

«امّا بَعْدَ قَوْلِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَ» Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png، «فَانَّهُ ازالَ كُلَّ تَقِيَّةٍ بِضِمانِ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ بَيَّنَ امْرَ اللَّه تَعالى، وَ لكِنَّ قُرَيْشاً فَعَلَتْ مَا اشْتَهَتْ بَعْدَهُ»:[۱۷۲]

بعد از قول خداوند عز و جل Ra bracket.png یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ … La bracket.pngهر گونه تقیه ای را با ضمانت خدای عز و جل از میان برداشت، و آن حضرت امر خدا را بیان کرد، ولی قریش بعد از آن حضرت آنچه می‌خواستند انجام دادند.

یعنی مهم اتمام حجتِ کامل عیار و بدون تقیه بود که برای آگاهی مردم آن روز و نسل‌های بعد انجام شد، اگر چه در عمل به محتوای غدیر یعنی خلافت بلا فصل امیرالمؤمنین علیه السلام، قریش ضدیت کردند و اهداف خود را پیش بردند، ولی این مهم نیست زیرا خداوند حجت را بر آنان و همه نسل‌های آینده تمام کرده است.

نتیجه چهارم: اشاره رمزی به غایبین از غدیر

مردم آن روز و نسل‌های آینده با دیدن این آیه غدیر، نسبت به مسایل غصب خلافت بعد از غدیر آگاهی لازم را پیدا کردند و می‌کنند، برای آنکه هر گاه مسئله مراجعه و توقف و درخواست پیامبرصلی الله علیه وآله در این امر الهی و ضمانت حفظ خدا را ببینند، فوراً متوجه وجود مسایلی می‌شوند که در مراسم ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام وجود داشته است، و این مهم به حالتی رمز گونه به اشخاص منتقل می‌شود، چنان‌که امیرالمؤمنین علیه السلام دراین باره می‌فرماید:

«فَانْزَلَ اللَّه عَلى نَبِيِّهِ فى يَوْمِ الدَّوْحِ ما …، كَشَفَ عَنْ خَبايا اهْلِ الرَّيْبِ وَ ضَمائِرِ اهْلِ الارْتِدادِ، ما رَمَزَ فيهِ فَعَقَلَهُ الْمُؤْمِنُ وَ الْمُنافِقُ»:[۱۷۳]

خداوند بر پیامبرش در روز غدیر نازل کرد آنچه که از کارهای پنهانی اهل شک و ریبه و ضمایر اهل ارتداد پرده برداشت. این کار را خدا به صورت رمزی در آیه قرار داد به گونه ای که مؤمن و منافق آن را درک می‌کنند.

اینجاست که این آیه اتمام حجتی بر مردم آن روز و آینده شد که سقیفه را یاری کرده و می‌کنند و غدیر را رها نموده و می‌نمایند، کما اینکه راهگشای فکری دقیقی شد تا در تحلیل مسائل غصب خلافت ریشه‌ها را نشان دهد.

ما از خدای بزرگ و پیامبر گرامی تشکر می‌کنیم که با نازل کردن این آیه و این شکل خاص از اتمام حجت، میلیاردها انسان را از بی‌خبری نجات دادند، و تا آخر روزگار برای احدی عذری باقی نگذاشتند؛ چنان‌که حضرت زهراعلیها السلام می‌فرماید: بعد از روز غدیر خم خداوند هیچ عذری برای احدی باقی نگذاشته است.[۱۷۴]

در اینجا نکاتی از فرازهای آیه تبلیغ را بیان می‌کنیم:

فراز اول: «یا ایها الرسول»

۱. این آیه با خطاب Ra bracket.png یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ La bracket.png آغاز شده است. این تعبیر در دو جای قرآن دیده می‌شود: یکی در اینجا و دیگری در آیه ۴۱ همین سوره. گویا در کنار شناساندن منافقین و ترس و واهمه از دشمن، می‌خواهد به آیندگان و تمام مسلمین اهمیت و عظمت مطلب فهمیده شود.

  1. در آیه شریفه تبلیغ تعبیر «رسول» آمده و «نبی» و الفاظ دیگر هم‌معنی نفرموده است، چون تبلیغ با رسالت مناسبت دارد. مخصوصاً اگر این تبلیغ هم بسیار با اهمیت باشد.
  2. در این آیه از خود آن مطلبی که باید تبلیغ شود اسم نبرده است، تا هم به عظمت آن اشاره کرده باشد، و هم به آن چیزی اشاره کند که لقب رسالت Ra bracket.png یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ La bracket.png به آن اشاره دارد؛ یعنی بفهماند که این مطلب امری است که رسول خداصلی الله علیه وآله در آن هیچ گونه اختیاری ندارد.

بنابراین در آیه شریفه دو دلیل و برهان بر اختیار نداشتن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در تبلیغ کردن یا تأخیر در تبلیغ بیان شده است: یکی تعبیر از آن جناب به رسول، و دیگری هم نگفتن اصل مطلب.

آیه کریمه علاوه بر اینکه این دو برهان را بیان می‌فرماید، دو توجیه محکم برای رسول خداصلی الله علیه وآله است:

اول: جرئت پیدا کردن آن حضرت بر اظهار دستور الهی و علنی کردن آن برای عموم مردم، و اینکه تا ایشان زنده است باید به زبان مبارک خودش به مردم ابلاغ شود، و کسی در رساندن این وظیفه الهی جای خود آن جناب را نمی‌گیرد.

دوم: تصدیق و تأیید فراست و زیرکی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله است؛ یعنی می‌فهماند که خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله به درستی احساس خطر کرده و تصمیم صحیح گرفته است.

فراز دوم: «بلّغ»

۴. ادیبان گفته‌اند: باب «تفعیل» غالباً برای تکثیر است؛ به این معنی که فاعل، اصل فعل را زیاد انجام دهد.[۱۷۵]

در آیه شریفه تبلیغ نیز معنای Ra bracket.png بلّغ La bracket.png این است که پیام خداوند متعال را به عده زیادی برسان، و چون در واقعه غدیر خم عده زیادی از مسلمانان بودند، همان یک بار گفتن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نتیجه اش همان تکثیر بود؛ یعنی رساندن پیام الهی به افراد متعدد و فراوان.[۱۷۶]

۵. در آیات شریفه قرآن همیشه مشتقّات گوناگون «ابلاغ» و «تبلیغ» همراه واژه رسالت الهی و مانند آن به کار رفته است؛ مثلاً Ra bracket.png أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّ La bracket.png،[۱۷۷] Ra bracket.png فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ La bracket.png،[۱۷۸] Ra bracket.png الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا La bracket.png[۱۷۹]

فراز سوم: «ما اُنزل الیک»

  1. آوردن فعل Ra bracket.png أُنْزِلَ La bracket.pngبه صیغه مجهول می‌رساند که موضوع بدون اسناد به فاعل دارای اهمیت است.
  2. ظهور فعل Ra bracket.png أُنْزِلَ La bracket.png در ماضی و گذشته حقیقی است نه مضارع و آینده، چرا که صیغه ماضی برای معنای گذشته وضع شده، و چنانچه قرینه ای برای حمل بر مضارع نباشد، بر همان معنای وضع شده حقیقی حمل می‌شود که ماضی است.

همچنین آیه تبلیغ در حجةالوداع و در آخرین ماه‌های زندگانی رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شده است، و اگر فعل بر مضارع و آینده حمل شود معنای آیه به این صورت می‌شود: و اگر آنچه را که بعداً بر تو نازل می‌کنیم در ماه‌های باقی مانده از نبوتت ابلاغ نکنی، هرگز رسالت خود را به پایان نرسانده‌ای. معنایی که در هیچ روایتی به آن اشاره نشده، و از هیچ عالم شیعی و سنی نقل نشده است.[۱۸۰]

فراز چهارم: «من ربّک»

۸. جمله Ra bracket.png من ربّک La bracket.png تصریح می‌کند که این امر از جانب خداوند متعال است، و افراد نادان خیال نکنند پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله از پیش خود می‌گوید.[۱۸۱]

۹. این جمله تأکید می‌کند که انتخاب رهبر اسلامی (امام معصوم) باید از سوی خداوند باشد.

فراز پنجم: «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته»

۱۰. مطلبی که خداوند در این زمینه نازل کرده، بسیار بیشتر از سایر خبرهایی که بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل کرده اهمیت دارد، به طوری که می‌فرماید: «اگر این مطلب را ابلاغ نکردی رسالت ما را به مردم نرسانده‌ای». در این آیه، پیامی است که از نظر اهمیت با همه پیام‌های دوران نبوت و رسالت برابر است، چنان‌که اگر این پیام به مردم نرسد، گویا همه پیام‌ها محو می‌شود.

۱۱. رساندن این مطلب بر پیامبرصلی الله علیه وآله دشوار بوده است، زیرا بیم آن بود که مردم آن را قبول نکنند و آزاری به وی برسانند. خداوند آن حضرت را تهدید کرد و با تعبیر Ra bracket.png وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ La bracket.png رسول خداصلی الله علیه وآله را از ترک تبلیغ آن بر حذر داشته است. استعمال چنین جمله ای در موردی است که کار بر شخص دشوار و سنگین باشد.[۱۸۲]

۱۲. این جمله که به صورت جمله شرطیه به کار رفته، نوعی تهدید است؛ به این معنی که اگر امر پروردگار به مردم ابلاغ نشود و به آنها نرسد و حق آن رعایت نشود، گویا حق هیچ جزئی از اجزای دین مراعات نشده است.[۱۸۳]

۱۳. محتوای پیام باید مسئله ای اساسی و هم وزن رسالت باشد، و گرنه مسائل جزئی و فردی این همه تهدید لازم ندارد.

۱۴. پیام آیه مربوط به توحید، نبوت، معاد و همچنین نماز، روزه، حج، زکات، خمس و جهاد نیست، چون این اصول و فروع در طول ۲۳ سال دعوت پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله بیان شده بود و مردم به آنها عمل می‌کردند. اما بنا بر روایات اهل بیت علیهم السلام آنچه کنار گذاشته شد ولایت بود.

امام باقرعلیه السلام فرمود: «بُنى الاسلام على خمس: على الصلاة و الزكاة و الصوم و الحج و الولاية، و لم يناد بشىء كما نودى بالولاية. فأخذ الناس بأربع و تركوا هذه؛ يعنى الولاية»:[۱۸۴] اسلام بر پنج پایه بنا شده است: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت، و به چیزی مانند ولایت فراخوانده نشد. اما مردم آن چهار مورد (اول) را گرفتند و این (ولایت) را رها کردند.

در روایت دیگر امام باقرعلیه السلام فرمود: بنای اسلام روی پنج چیز است: نماز و زکات و حج و روزه و ولایت. زراره گوید: به حضرت عرض کردم: کدام یک از اینها برتر است؟ فرمود: ولایت برتر است، زیرا ولایت کلید آنهاست و شخص والی (ولیّ) راهنمای آنهاست.[۱۸۵] اشاره به اینکه امامان معصوم علیهم السلام راهنمای نماز و زکات و حج و روزه هستند، و این اعمال بدون راهنمایی آنها درست نیست.

فراز ششم: «و اللَّه یعصمک»

۱۵. رسول خداصلی الله علیه وآله از پیشامدهای بعد از ابلاغ وحی و از خطر نابود شدن دین بیم داشت. از این رو خداوند آن حضرت را دلداری می‌دهد؛ که ما تو را از شرّ مردم نگاه می‌داریم. عیّاشی به سند خود از ابن‌عباس و جابر بن عبداللَّه انصاری روایت کرده است که گفتند: خدا پیامبرش صلی الله علیه وآله را مأمور ساخت تا علی علیه السلام را به جانشینی خود منصوب کند. پیامبرصلی الله علیه وآله بیم داشت که مبادا مردم بگویند: از پیش خود عطایی به پسر عموی خود داد، و به وی طعنه بزنند. خدا هم این آیه را فرستاد، و پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر خم ولایت علی علیه السلام را به مردم اعلام کرد.[۱۸۶]

۱۶. رسول خداصلی الله علیه وآله خطرهایی را در تبلیغ این حکم پیش‌بینی می‌کرد. ولی این خطر، خطر جانی نبود، زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ترسی از جان دادن در راه رضای خدا نداشت. سیره و روش عملی آن حضرت و حضور شجاعانه ایشان در غزوه‌های مختلف تعداد غزوات (جنگ‌هایی که پیامبرصلی الله علیه وآله خود رهبری سپاه را بر عهده داشته) را ۲۶ یا ۲۷ غزوه نوشته‌اند. علت اختلاف این است که گروهی غزوه خیبر را با غزوه وادی القری - که به دنبال هم رخ داد - دو غزوه، و برخی آنها را یک غزوه شمرده‌اند،[۱۸۷] چنین ترسی را تکذیب می‌کند. همچنین خداوند سبحان در آیات قرآن بر دور بودن پیامبران علیهم السلام از این گونه ترس‌ها شهادت می‌دهد و می‌فرماید:

Ra bracket.png مَا کَانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ ۖ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ ۚ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗ وَکَفَیٰ بِاللَّهِ حَسِیبًا La bracket.png:[۱۸۸]

«بر پیامبر در آنچه خدا برای او مقرّر و لازم کرده منعی نیست، خدا این روش را درباره کسانی [از پیامبران] که پیش از این گذشته اند مقرّر داشته است و همواره فرمان خدا نافذ و اندازه گیری شده است.[آری این روش خداست درباره] آنان که همواره پیامهای خدا را به مردم می رسانند و از [عظمت و مقام] او می ترسند و از هیچ کس جز او واهمه ندارند و برای حسابرسی [کار با ارزش اینان] خدا کافی است.»

۱۷. ترس پیامبرصلی الله علیه وآله از مسلمانانی بود که با زبان اسلام آورده بودند، ولی دلشان ایمان نداشت. از اخبار و تاریخ بر می‌آید که آنچه آنها از پذیرفتن آن سرباز می‌زدند ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود، و مسئله ای همانند قبول ولایت آن حضرت برای آنها دشوارتر نبود، چون آنها به نماز، روزه، حج، جهاد، خمس (غنایم جنگ)، زکات و سایر احکام اعتراضی نداشتند، و فقط به خمس (به‌طور مطلق) اعتراض داشتند، که آن هم به جهت ولایت بود. داستان حارث بن نعمان فهری و اعتراض او در غدیر و عذاب الهی با سنگ آسمانی - که علمای شیعه[۱۸۹] و سنی[۱۹۰] نقل کرده‌اند - شاهد گویای این حقیقت است.

۱۸. آنچه پیامبرصلی الله علیه وآله مأمور به تبلیغ آن شد از جانب خدا بود. چون پیامبرصلی الله علیه وآله از عکس العمل مردم بیم داشت، خدا هم به وی وعده داد که او را از شر مردم نگاه می‌دارد. خداوند رساندن این مطلب به اطلاع مردم را با تأکیدی کامل از پیامبر خواست؛ به طوری که ابلاغ آن را به منزله تمام دین خود قرار داد که رسول‌خداصلی الله علیه وآله به مردم رسانده بود.

آن مطلب چیزی جز خلافت و امامت نبود، زیرا تبلیغ سایر احکام موجب ترس و هراس پیامبرصلی الله علیه وآله از مردم نبود. چنان‌که این تأکید هم جز با مقام عالی ولایت مناسبت ندارد، و عدم تبلیغ آن احکام به منزله ترک تمام احکام نیست. این اهتمام فقط با ولایت و خلافت تناسب دارد، زیرا با تعیین خلیفه از جانب خداوند، دین از خطر تباهی و زیاده و نقصان محفوظ خواهد ماند.[۱۹۱]

۱۹. حسین بن احمد بیهقی به سند خود روایت کرده است: مردی به امام رضاعلیه السلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، از عروة بن زبیر نقل کرده‌اند که گفته است: رسول خداصلی الله علیه وآله در حال تقیّه از دنیا رحلت کرد فرمود: بعد از نزول این آیه که خداوند ضامن حفظ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شد: Ra bracket.png وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png، پیامبرصلی الله علیه وآله هر نوع تقیه را از خود دور کرد و امر خدا را ابلاغ فرمود.[۱۹۲]

۲۰. با مراجعه به قرآن آشکار می‌شود هر زمان که شخصی به عنوان رهبر و صاحب اختیار معرفی شده است، عده ای در مقابل آن اعتراض کرده‌اند.

برای مثال در داستان طالوت، هنگامی که پیامبرشان اشموئیل، طالوت را رهبر و فرمانده آنها از طرف پروردگار معرفی کرد: Ra bracket.png وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا La bracket.png، عده ای به صورت اعتراض گفتند: Ra bracket.png قَالُوا أَنَّیٰ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ ۚ La bracket.png: «گفتند: [شگفتا!] چگونه او را بر ما حکومت باشد و حال آنکه ما به فرمانروایی از او سزاوارتریم، و به او وسعت و فراخی مالی داده نشده [پس ما کجا و زمامداری انسانی تهیدست کجا!؟] »

Ra bracket.png قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ۖ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ La bracket.png:[۱۹۳] «[پیامبرشان] گفت: خدا او را بر شما برگزیده و وی را در دانش و نیروی جسمی فزونی داده؛ و خدا زمامداریش را به هر کس که بخواهد عطا می کند؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست.»

بنابراین رسول خداصلی الله علیه وآله با علم به این مطلب که عده ای از مردم پس از معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام برای رهبری و صاحب اختیار بودن او علیه ایشان اعتراض کنند، از فتنه و شرّ این افراد بیمناک بود. که آیه خطاب به پیامبرصلی الله علیه وآله می‌فرماید:Ra bracket.png وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ La bracket.png: و خدا تو را از (خطرات احتمالی و شرّ) مردم حفظ می‌کند

فراز هفتم: «من الناس»

۲۱. گر چه افرادی امثال فخر رازی سعی کرده‌اند که Ra bracket.png النَّاس La bracket.png در آیه را به قرینه پایان آیه به کفار برگردانند که می‌فرماید:Ra bracket.png ... أَنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ La bracket.png، ولی این معنی خلاف ظاهر کلمه Ra bracket.png النَّاس La bracket.pngاست، زیرا «ناس» هم شامل کافر می‌شود و هم مؤمن، و دلیلی بر منحصر کردن آن در کفار وجود ندارد؛ بنابراین بایدRa bracket.png الکافرین La bracket.png در آیه را به مرتبه ای از کفر معنی کرد که شامل منافقان زمان حضرت رسول صلی الله علیه وآله شود که از آنها ترس داشت.[۱۹۴]

۲۲. وجود این آیه در بین آیات مربوط به یهود ممکن است اشاره به این نکته باشد که مردمان منافقی که پیامبرصلی الله علیه وآله از آنها خوف و ترس داشت، به منزله یهود و از جنس آنان در کفر و ضلالت و گمراهی هستند.[۱۹۵]

۲۳. مراد از «ناس» در آیه شریفه یهود نیست، چرا که اگر مقصود یهود بود، مناسب بود این سوره در اوایل هجرت نازل شود[۱۹۶]؛ آن زمان که رسول‌خداصلی الله علیه وآله در شهر غربت و در بین تعداد کمی از مسلمانان مدینه زندگی می‌کرد و از چهار طرفش یهودیان او را محاصره کرده بودند. آن هم یهودیانی که به تعبیر قرآن شدیدترین دشمنی را با مؤمنان داشتند،[۱۹۷] و با قدرت هر چه بیشتر به مبارزه علیه پیامبرصلی الله علیه وآله برخاستند و صحنه‌های خونینی نظیر جنگ خیبر و مانند آن را به راه انداختند.

۲۴. با توجه به این آیه، معلوم می‌شود آن حکم الهی حکمی است که مایه قوام و استقرار دین است. حکمی است که انتظار می‌رود مردم (ناس) در مقابل آن قیام کنند، و در نتیجه آنچه را رسول‌خداصلی الله علیه وآله از دین بنا نهاده را نابود و متلاشی سازند.

همچنین روشن می‌شود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله این فتنه را به خوبی دریافته بود و از آن بیم داشت. از این رو در انتظار فرصتی مناسب و محیطی آرام بود که بتواند مطلب را به عموم مسلمانان ابلاغ کند و آنها هم آن را بپذیرند.

باید دانست که احتمال فتنه گری از ناحیه مشرکین و بت پرستان عرب و سایر کفار نمی‌رفت، بلکه نگرانی حضرت از سوی مسلمانان بود؛ زیرا دگرگون ساختن اوضاع و خنثی کردن زحمات رسول خداصلی الله علیه وآله وقتی از ناحیه کفار قابل تصور است که دعوت اسلامی منتشر نشده باشد. اما پس از انتشار اسلام در جهان، اگر انقلابی فرض شود، جز به دست مسلمانان تصور نمی‌شود.

جامعه آن روز مسلمانان از عده ای مردان صالح و مسلمانان حقیقی، و عده قابل توجهی از منافقین بود که به ظاهر فقط مسلمان بودند، و عده ای دیگر هم از مردمان بیماردل و ساده لوح تشکیل شده بود که هر حرفی را از هر کسی باور می‌کردند.

در قرآن کریم نیز به این دو گروه -[۱۹۸] و مردمان بیماردل[۱۹۹] - اشاره صریح شده است.

بنابراین ممکن بود که انتصاب امیرالمؤمنین علیه السلام برای جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله این دو گروه را - که در آیه به (ناس) تعبیر شده‌اند - به این توهم گرفتار کند که - العیاذ باللَّه - رسول اللَّه صلی الله علیه وآله این حکم را از پیش خود و به نفع خود تشریع کرده است و از تشریع این حکم نفعی نصیب آن حضرت می‌شود.

فراز هشتم: «إن اللَّه لا یهدی القوم الکافرین»

۲۵. در پایان آیه، از باب تهدید و مجازات، به آنهایی که این رسالت مخصوص - یعنی اعلام ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام - را انکار کنند و در برابر آن از روی لجاجت کفر بورزند، می‌گوید: «خداوند کافران لجوج را هدایت نمی‌کند». پس در حقیقت انکار ولایت و منصب الهی امامت نوعی کفر است.

در آیه ای دیگر می‌فرماید:Ra bracket.png وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ La bracket.png:[۲۰۰] «و آنان که بر طبق آنچه خدا نازل کرده داوری نکنند، هم اینانند که فاسق اند.»

همچنین در آیه ای دیگر به صراحت می‌فرماید: Ra bracket.png وَالَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْسًا لَهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُ La bracket.png:[۲۰۱]

«و بر کافران هلاکت و نابودی باد و [خدا] اعمالشان را باطل و تباه ساخت.این برای آن است که آنان آنچه را خدا نازل کرده است خوش نداشتند، پس خدا هم اعمالشان را تباه و بی اثر کرد.»


روایات بسیاری از طریق عامه و خاصه نقل شده که تصریح کرده‌اند: کسانی که ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را نپذیرند وارد بهشت نخواهند شد. رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:

یا علی، هر گاه بنده ای خدای عزوجل را بندگی کند همانند آنچه نوح علیه السلام در میان قومش بود، و چنانچه برای چنین بنده ای همانند کوه احد طلا بوده باشد و آن را در راه خدا انفاق کند، و اگر عمرش به قدری طولانی شود تا هزار مرتبه با پای پیاده حج کند و سپس میان صفا و مروه مظلومانه شهید شود، ولی ولایت تو را نداشته باشد، یا علی - بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد و داخل بهشت نخواهد شد.[۲۰۲]

۲۶. با این قسمت از آیه، آرامش و تسلّی مجددی بر قلب مبارک رسول خداصلی الله علیه وآله داده شد؛ چرا که در جمله قبل با وعده حفظ و نگهداری از شرّ مردمان کافر، و در این جمله با تأکید بر عدم هدایت آن افراد زمینه آسودگی خاطر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فراهم شد.[۲۰۳]

پانویس

  1. مائده /۶۷؛ ژرفای غدیر: ص ۹۳ ۷۱ ۴۲؛ غدیر کجاست؟: ص۱۲–۲۵؛ واقعه قرآنی غدیر: ص ۶۷–۸۲.
  2. اشاره به فتح مکه است که در آن روز همه مشرکین از جمله معاویه و پدر و پسرش از آزاد شدگان پیامبرصلی الله علیه وآله شدند.
  3. مائده/۶۷.
  4. کتاب سلیم: حدیث ۲۵.
  5. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷ ۱۴۳؛ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.
  6. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۲؛ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹.
  7. نفحات الازهار: ج ۸ ص ۱۹۵–۲۵۷؛ به نقل از کتاب قیّم عبقات الانوار فی امامة ائمة الاطهار علیهم السلام.
  8. به الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸ مراجعه شود
  9. به بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۵ مراجعه شود
  10. به الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸ مراجعه شود
  11. الکشف و البیان - مخطوط
  12. ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام: ص ۸۶
  13. اسباب النزول: ص ۱۱۵
  14. کتاب حدیث الولایة - مخطوط
  15. شواهد التنزیل: ج ۱ ص ۱۸۷
  16. ترجمة امیرالمؤمنین علیه السلام من تاریخ دمشق: ج ۲ ص ۸۶
  17. تفسیر الرازی: ج ۱۲ ص ۴۹
  18. مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول علیهم السلام: ص ۴۴
  19. مفتاح النجا فی مناقب آل العبا، مخطوط
  20. تفسیر النیسابوری: ج ۶ ص ۱۳۰–۱۲۹
  21. مودة القربی: ینابیع المودة: ص ۲۴۹
  22. الفصول المهمة فی معرفة الأئمةعلیهم السلام: ص ۴۲
  23. عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری: ج ۱۸
  24. الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸
  25. تفسیر شاهی
  26. به نفحات الازهار: ج ۸ ص ۲۴۷ مراجعه شود
  27. الاربعین فی فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام -مخطوط
  28. توضیح الدلائل علی ترجیح الفضائل - مخطوط
  29. مفتاح النجاح - مخطوط
  30. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰۴.
  31. در این باره به کتاب‌های زیر از منابع اهل سنت نیز می‌توان مراجعه کرد: عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰۳؛ ارجح المطالب: ص ۵۶۶،۲۰۳،۶۸،۶۷؛ اسباب النزول: ص ۱۳؛ امالی شجری: ص ۱۴؛ تاریخ دمشق: ج ۲ ص ۸۵؛ فتح القدیر: ج ۳ ص ۵۷؛ المنار: ج ۶ ص ۴۶۳؛ تنزیل الآیات: ص ۵۴؛ التهذیب فی التفسیر: ج ۳ ص ۱۰۶؛ توضیح الدلائل: ص ۱۵۸؛ فتح البیان: ج ۳ ص ۸۹.
  32. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸؛ ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۱۲–۱۳۵.
  33. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۷؛ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱؛ الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶.
  34. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۱۱.
  35. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۰؛ امالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.
  36. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷؛ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۱–۵۲؛ تفسیر العیاشی: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹.
  37. بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵؛ مصباح کفعمی: ص ۶۹۵؛ الاقبال: ص ۴۶۱.
  38. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷؛ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۱–۵۲؛ تفسیر العیاشی: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹.
  39. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۹۷؛ الاقبال: ص ۴۵۳–۴۵۹.
  40. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹؛ آمالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.
  41. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۹۶ ح ۱۰۹؛ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۷؛ تفسیر فرات: ص ۱۹۵.
  42. الیقین: ص ۳۷۳.
  43. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  44. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹؛ امالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.
  45. تفسیر البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲.
  46. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸–۱۴۰ بخش ۲.
  47. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  48. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  49. مراجعه شود به کتاب: عوالم العلوم: ج ۳/ ۱۵ ص ۲۹۷ ۵۰.
  50. تفسیر البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۰ ۴۰.
  51. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۵؛ منظور از آنچه شب معراج نازل شده همان ولایت علی علیه السلام است.
  52. عوالم العلوم: ج ۳/ ۱۵ ص ۱۷۷.
  53. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱.
  54. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  55. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  56. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۶۰–۱۳۵.
  57. مراجعه شود به: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۱۳۱–۱۲۱.
  58. کتاب سلیم: ص ۲۰۰؛ ۱۹۹.
  59. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  60. کتاب سلیم: ص ۲۰۰–۱۹۹؛ الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶.
  61. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.
  62. الیقین: ص ۳۷۳؛ تفسیر فرات: ص ۱۹۵.
  63. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  64. الاقبال: ص ۴۵۹–۴۵۳؛ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱.
  65. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ۴۰ ح ۲۱۱؛ تفسیر العیاشی: ج ۱ ص ۳۳۱. الاحتجاج: ج ۱ ص ۶۶.
  66. الیقین: ص ۳۷۳.
  67. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  68. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  69. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۳؛ احتجاج: ج ۱ ص ۷۰؛ روضة الواعظین: ص ۹۰.
  70. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.
  71. کتاب سلیم: ص ۲۰۰–۱۹۹.
  72. امالی الصدوق: ص ۲۹۰؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷ ۴۰.
  73. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۶ ۳۹.
  74. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.
  75. مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۲ ص ۸۶–۷۹.
  76. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  77. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷.
  78. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  79. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.
  80. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۷ ۴۰.
  81. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷.
  82. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۲۵۲–۱۸۵.
  83. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ ۹۷.
  84. مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵ ۲۳۰ ۲۱۷ ۱۳۱ ۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.
  85. الیقین: ص ۳۷۳.
  86. دلائل الامامة: ص ۵۱۶؛ بحار الانوار: ج ۵۲ ص ۸۶.
  87. کتاب سلیم: ص ۲۰۰–۱۹۹.
  88. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  89. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷.
  90. بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.
  91. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۱۵ ح ۱۵۱.
  92. مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: به ج ۲ ص ۲۴۹–۲۴۵.
  93. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۷.
  94. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۷.
  95. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  96. آمالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۴۰.
  97. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱.
  98. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۴۰ بخش ۲.
  99. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.
  100. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹ ح ۳.
  101. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۷.
  102. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۹.
  103. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۶ ح ۲۵۸.
  104. الیقین: ص ۳۷۳.
  105. امالی الصدوق: ص ۲۹۰ ح ۱۰.
  106. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱.
  107. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  108. تفسیر البرهان: ج ۱ ص ۴۸۸ ح ۲.
  109. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹ ح ۳.
  110. کتاب سلیم: ص ۲۰۰–۱۹۹.
  111. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  112. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۹.
  113. بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.
  114. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۵۳ ح ۲۳۴.
  115. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ح ۷۷.
  116. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  117. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۱ ح ۵۱؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۷۸–۱۷۷.
  118. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۹.
  119. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  120. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷.
  121. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۲ ح ۲۱۱.
  122. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۲ ۵۱.
  123. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۶۰–۱۳۵.
  124. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۹ ۱۱۱؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۴۷؛ کتاب سلیم: ص ۴۰۹ ح ۵۵.
  125. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۹ ۲۱۵؛ همچنین مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۵۷ بخش ۱۱.
  126. الغدیر: ج ۱ ص ۲۹۱؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۹؛ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۱۹ ح ۱۰۲.
  127. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸ و ج ۳۷ ص ۱۹۵ ۱۶۶ ۱۱۲؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۴۴ ۹۸ ۴۱.
  128. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۹ ۲۰۵.
  129. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.
  130. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۸.
  131. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴ ح ۳۸.
  132. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷.
  133. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۶۷ ص ۴۴.
  134. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.
  135. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۸ ۱۱۹ و ج ۲۸ ص ۹۹.
  136. آری بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶؛ همچنین مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۶–۳۸۸.
  137. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.
  138. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹.
  139. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰.
  140. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹.
  141. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷.
  142. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳.
  143. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۹.
  144. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ح ۵۹.
  145. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴.
  146. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۹.
  147. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۹۳ ۱۶۱؛ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۷۷ ۹۷ ۹۶.
  148. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.
  149. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۳.
  150. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳.
  151. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳.
  152. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۲۸ ۱۵۱.
  153. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳.
  154. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۲.
  155. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۹.
  156. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۱.
  157. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۲.
  158. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۵۹ ح ۴۲؛ همچنین مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۲ ص ۲۷۳–۲۶۵.
  159. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳.
  160. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۶ ۱۱۵.
  161. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸ ۹۷.
  162. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۵.
  163. مراجعه شود به کتاب غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵ ۲۳۰ ۲۱۷ ۱۳۱ ۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶ ۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.
  164. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۳۵–۱۱۲؛ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.
  165. الکافی: ج ۲ ص ۲۱.
  166. نجم /۴ ۳.
  167. بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.
  168. مراجعه شود کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۴۰–۱۳۸ بخش ۲.
  169. مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  170. مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۳۹۶–۳۸۹.
  171. مراجعه شود به کتاب: غدیر در قرآن: ج ۱ ص ۱۰۸–۱۰۳.
  172. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۲۲ ح ۱۶؛ عوالم العلوم: ج ۳۱۵ ص ۱۵۳ ح ۲۳۴.
  173. بحار الانوار: ج ۹۴ ص ۱۱۵.
  174. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱.
  175. شرح شافیه: ج ۱ ص ۹۲.
  176. بین باب افعال و تفعیل فرقی ظریف وجود دارد. برای مثال بین اکثار و تکثیر، اطراب و تطریب، اکرام و تکریم؛ مثلاً خداوند متعال می‌فرماید: «یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا»، ای انت تکثر جدالنا، (هود/۳۲). و در آیه دیگر می‌فرماید: «واذکرو إذ کنتم قلیلاً فکثرکم» (اعراف/۸۶) ای جعل عددکم کثیراً، که در اولی کثرت نسبت به فاعل بوده و در دومی نسبت به مفعول؛ یعنی احداث و ایجاد کثرت در مفعول. و عنوان إطراب (بر وزن اکرام) احداث طرب است در معنی و فاعل؛ یعنی اشعار و الحانش شعر طربی و لحن طربی است، هر چند این شعر و لحن برای مستمع ایجاد طرب نکند. و در عنوان تطریب (بر وزن تفعیل) ایجاد طرب است در مستمعین، هر چند شعر و لحن طربی نباشد و برای فاعل ایجاد طرب نکند. و اکرام و تکریم، که تکریم احداث و ایجاد کرامت است از فاعل نسبت به مفعول. (غنا موسیقی: ج ۳ ص ۱۸۶۶ ۱۸۵۸.)
  177. اعراف / ۶۲.
  178. هود / ۵۷.
  179. احزاب / ۲۹.
  180. امام‌شناسی و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸ ۲۴۷.
  181. فروغ هدایت: ص ۳۰۵.
  182. فروغ هدایت: ص ۳۰۱.
  183. امام‌شناسی و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۸.
  184. الکافی: ج ۲ ص ۱۸ ح ۳، باب دعائم الاسلام.
  185. الکافی: ج ۲ ص ۱۸ ح ۵، باب دعائم الاسلام.
  186. تفسیر العیاشی: ج ۱ ص ۳۳۱؛ همین روایت را سید ابوالمحمد از حاکم حسکانی در شواهد التنزیل به اسناد خودش از ابن ابی عمیر هم روایت کرده است (شواهد التنزیل: ج ۲ ص ۳۸۱) محمد بن ابی عمیر از اصحاب امام رضا و امام محمد تقی علیهما السلام بود. در میان اصحاب امامان هیچ‌کدام مانند ابن ابی عمیر از خلفای ستمکار رنج ندید. سالیانی دراز به جرم شیعه بودن و به علت اینکه حاضر نمی‌شد در حکومت عباسیان قضاوت کند زندانی بود. (فروغ هدایت: ص ۳۰۴ ۳۰۳.)
  187. مروج الذهب: ج ۲ ص ۲۸۸ ۲۸۷.
  188. احزاب / ۳۹ ۳۸.
  189. مجمع البیان: ج ۱۰ ص ۵۳۰؛ تفسیر فرات: ص ۵۰۵؛ تفسیر برهان: ج ۵ ص ۴۸۴؛ مرآة العقول: ج ۵ ص ۳۹.
  190. روح المعانی: ج ۱۵ ص ۶۲؛ الکشف و البیان: ج ۱۰ ص ۳۵؛ شواهد التنزیل: ج ۲ ص ۳۸۱.
  191. فروغ هدایت: ص ۳۰۳.
  192. عیون اخبار الرضاعلیه السلام: ج ۲ ص ۱۳۰.
  193. بقره / ۲۴۷.
  194. امام‌شناسی و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۴۹.
  195. امام‌شناسی و پاسخ به شبهات: ج ۱ ص ۲۶۲.
  196. قرطبی در تفسیر خود، به صراحت ادعای اجماع می‌کند که سوره مائده مدنی بوده و برخی از آیات آن نیز در حجةالوداع نازل شده است. الجامع لاحکام القرآن: ج ۶ ص ۳۰.
  197. «لتجدنّ اشدّ الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا» (مائده /۸۳ .)
  198. منافقین/۸؛ بقره/ ۹.
  199. بقره /۱۰.
  200. مائده / ۴۴.
  201. محمدصلی الله علیه وآله / ۹ ۸.
  202. ترجمة الامام علی بن ابی طالب علیه السلام: ج ۱ ص ۷۶؛ لسان المیزان: ج ۵ ص ۲۱۹؛ ینابیع المودة: ج ۲ ص ۷۶؛ المناقب: ص ۶۷–۳۸.
  203. بر کرانه غدیر: ص ۸۴.