غدیر در عراق: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۵: خط ۵:


== مقاله درباره غدير<ref>غدير در احساس ملت‏ ها: ص ۵-۸.</ref> ==
== مقاله درباره غدير<ref>غدير در احساس ملت‏ ها: ص ۵-۸.</ref> ==
غديرِ سال ۱۴۲۳ ق براى اولين بار برنامه بى ‏سابقه ‏اى را تجربه كرد. افرادى از مليت‏ هاى مختلف جهان و از كشورهاى متعدد فراخوانده شدند، تا در برنامه ‏اى كه گفتمان ملت‏ ها درباره غدير را تداعى میكرد، احساس خود را از اين واقعه در مقاله‏ اى به تصوير كشند.
غديرِ سال ۱۴۲۳ ق براى اولين بار برنامه بى ‏سابقه ‏اى را تجربه كرد. افرادى از مليت‏ هاى مختلف جهان و از كشورهاى متعدد فراخوانده شدند، تا در برنامه ‏اى كه گفتمان ملت‏ ها درباره غدير را تداعى می كرد، احساس خود را از اين واقعه در مقاله‏ اى به تصوير كشند.


در اين برنامه ۲۱۴ نفر از ۳۶ كشور جهان با ۲۷ زبان مختلف شركت كردند، كه همه سعى كرده بودند دريافت درونى‏شان را از واقعه عظيم غدير نشان دهند، و برداشت خود را با ذوق و سليقه‏ اى كه ظرافت اين ماجرا مى ‏طلبد، با زيباترين كلام به رشته قلم درآورند، كه يكى از اين كشورها عراق است.
در اين برنامه ۲۱۴ نفر از ۳۶ كشور جهان با ۲۷ زبان مختلف شركت كردند، كه همه سعى كرده بودند دريافت درونى ‏شان را از واقعه عظيم غدير نشان دهند، و برداشت خود را با ذوق و سليقه‏ اى كه ظرافت اين ماجرا مى ‏طلبد، با زيباترين كلام به رشته قلم درآورند، كه يكى از اين كشورها عراق است.


== اگر در غدير بودم از خود سؤال مى ‏كردم!<ref>سيدمهدى‏ نورى.</ref> ==
== اگر در غدير بودم از خود سؤال مى ‏كردم!<ref>سيدمهدى‏ نورى.</ref> ==


احساسات در غدير غرق مى‏ شود و انسان را از خود بى‏ خودمى‏ كند. حالت باشكوه و استثنايى غدير عقل را متحير مى‏ سازد.انسان بى‏ اختيار دنبال كسى مى‏ گردد تا هزاران سؤال درونش را از او بپرسد. از منظره عجيب آن روز، كارهاى استثنايى شخصيتى چون پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله، حركات مشكوک منافقين، و ده‏ ها اتفاق فوق العاده كه يكى پس از ديگرى اتفاق مى‏ افتاد.اينجاست كه هر كس با خود مى‏ گويد: اى كاش من آنجا بودم.آنگاه تصور مى‏ كند كه اگر من در غدير بودم چه حالى داشتم، وچه افكارى بر ذهنم هجوم مى ‏آورد، و چگونه در آن مراسم باشكوه مشاركت و كمک مى ‏كردم، و چه برداشت هايى از آن مجلس عظيم داشتم.كنفرانسى در زير آسمان باز و در گرماى وحشتناک، منبرى از جهاز شتر، بيعتى با زبان ها و قلب ها و دست ها در طول سه روز. اين همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و خلافت او، آن هم با چه سياق و مقدمه اى؟!!


احساسات در غدير غرق مى‏شود و انسان را از خود بى‏خود
گاهى احساس مى ‏كند كه اگر در آنجا بود مى ‏يافت كه اين امر هرچه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليت ها به استثناى نبوت است. درمى‏ يافت كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشدبايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد.گاهى ديگر فكر مى ‏كند كه اگر در آن هنگام بود و پس از آن به دنياى كنونى بازمى‏ گشت و تفاسيرى را كه از آن حادثه عجيب مى ‏شود مى ‏ديد و مى‏ شنيد پى به حسدها و كينه‏ ها و بغض ها درحق حبيب خدا و على عليه ‏السلام مى برد، و آنگاه سرّ حضور مستقيم اوامر خداوند در اين برنامه عظيم را درک مى‏ كرد.احساسات و مشاعر درون من در حالت با شكوه و استثنايى غدير به حركت درمى‏ آيد و در معانى و حكمت هاى آن هدف مهم تأمل مى‏ كنم. از خود سؤال مى ‏كنم كه چرا خداوند مناسبت حج را براى اين هدف مهم برگزيد؟ چرا پيامبر خدا صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله تمامى اصحاب و حتى همسرانش را بدون استثنا براى انجام اين مناسک به همراه خود برد؟ چرا پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله پس از بازگشت از مراسم حج قبل از تقاطع جاده‏ ها دستور توقف به كاروانيان دادند؟ چرا قبل از آنكه قبايل مختلف هر يك به مناطق خود مراجعت كنند آنها را متوقف كردند تا پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله آن تدبير آسمانى و سرنوشت ساز را به آنها ابلاغ كند؟ چرا رسول اكرم صلى الله‏ عليه ‏و‏آله آن زمان را كه همراه با گرماى سوزان و طاقت ‏فرسا بود براى ابلاغ اين مهم در نظر گرفت؟


مى‏كند. حالت باشكوه و استثنايى غدير عقل را متحير مى‏سازد.
اگر من در آن هنگام بودم حيرت در اين امر حكيمانه بر من غلبه مى ‏كرد كه خداوندبه پيامبرش دستور مى ‏دهد كنفرانسى را در زير آسمان باز و گرماى وحشتناك بر پا كند! آنگاه او بر بالاى آن منبر استثنايى رود و اولين منشور امامت را بيان كند.اگر من در غدير بودم مردم را مى ‏ديدم در حالى كه با چشمان خيره و با حالتى تعجب‏ آميز به پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏آله نظر افكنده‏ اند، و از خود سؤال مى‏ كنند كه چرا حضرت در اين وضعيت نامناسب اقدام به چنين كارى مى‏كند؟ پس حتما به خاطر امرى بسيار مهم و معقول دست به اين كار زده، چرا كه مردم آن حضرت را در تمام كارهايش حكيم مى‏ دانستند.اگر من در آن محفل عظيم بودم چنين برداشت مى‏ كردم كه اهميت اين حادثه وقداست آن اقتضا داشته كه در اذهان و قلبها اسباب جاودانگى و تأثير ايجاد شود، و ختم و امضاى آن با بيعت باشد، تا هم فكر و هم جسم مردم در اين برنامه عظيم مشاركت داشته باشد. اين گونه تأثير آن ابدى خواهد بود تا مادامى كه اين واقعه بى‏ نظير باشد و نمونه‏اى از سوى خداوند براى آن نيايد.اگر من در آن هنگام بودم آن منظره هيجان‏ انگيز مرا بيهوش و سرمست مى‏ كرد، كه مى‏ ديدم حبيب خدا از آن منبر ساخته شده از جهاز شتران بالا مى ‏رود، و على عليه‏السلام را در كنار خود قرار مى دهد و دست او را چنان بالا مى‏ برد كه سفيدى زير بغل هر دوبزرگوار نمايان مى ‏شود. اين همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و خلافت او، آن هم با چه سياق و مقدمه اى؟!! 


انسان بى‏اختيار دنبال كسى مى‏گردد تا هزاران سؤال درونش را از
من اگر در آن مراسم مى ‏شنيدم: «الست اولى بالمؤمنين من انفسهم»؟ به فكر فرو مى رفتم از سؤالى كه پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله از مردم مى‏ پرسد درباره سلطه خود بر جان و مال آنان و اينكه هم اوست كه از جانب خدا مسلط بر شئون آنان و تدبير امورشان است و با اين همه از آنان اعتراف مى ‏گيرد. سپس مردم را رها نمى ‏سازد مگر با گرفتن جواب «بلى»،تا حكم الهى ماندگار و جاويدان «من كنت مولاه فهذا على مولاه» را صادر كند.شكى ندارم كه اگر من در آن هنگام بودم از عمق رابطه بين شخصيت پيامبر صلى‏ الله ‏عليه و‏آله وعلى عليهم‏االسلام و رابطه ولايت رسول خدا بر مردم و ولايت على عليه‏السلام بر آنها، دچار دهشت واضطراب مى‏ شدم؛ و اين نكته را درمى‏ يافتم كه رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله بر سرنوشت امتش بعداز خود نگران و مضطرب است، و نگرانى او هنگامى بيشتر مى‏شود كه مى‏ داند تمام وصايا و سفارشات او در مورد اهل بيتش و خصوصا على عليه ‏السلام بدون اخذ اعتراف از مردم باقى مانده است. حبيب خدا مى‏ خواهد تمام وصايا و سفارشات خود را در اين موقعيت ـ كه هيچ چيز جايگزين حالت و احساسات حاكم بر آن نمى ‏شد ـ براى مردم تكرار كند و جواب بلى و قبول را از آنان بگيرد.اگر من در آن هنگام بودم اين احساس سراسر وجود مرا به لرزه مى ‏انداخت كه پيامبر صلى الله‏ عليه ‏و‏آله با اين وصيت مهم و اعلان آن به اين شكل منحصر به فرد، نزديكى زمان عروجش به سوى حق تعالى را بيان مى ‏كند و اعلام مى‏ دارد كه از اين پس على عليه السلام مولى وجانشين او در امت است.اگر من در آن موقف با عظمت بودم در آن نداى با تأثير ـ كه هيچ مانندى براى آن نيست ـ غرق مى‏ شدم. پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله را مى‏ ديدم در حالى كه چشمان مباركش به سوى آسمان دوخته شده و خدايش را با تمام خشوع ندا مى ‏دهد: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله». در آنجا من يقين مى‏ كردم كه ممكن نيست حق تعالى دعاى پيامبرش را در آن حالت و در آن فضاى بى‏ مثال رد كند، چرا كه خدايش به او امر كرده تا حكمتش را جارى كند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم‏تفعل فما بلغت رسالته ...».اگر من در آن هنگام بودم قبل از بيان حكم خدا به وسيله رسولش مى‏ يافتم كه اين امر هر چه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليتها به استثناى نبوت است. يك انسان عاقل اين مطلب را چطور باور مى‏كند كه همه اين امور و مقدمات براى بيان امر ديگرى باشد، و اگر چنين نبود ديگر احتياجى به اين مجمع با عظمت و آن مناسبت عبادى عظيم نبود. اگر من در آن هنگام بودم و آن جمعيت با عظمت را مى‏ ديدم كه به اين حكم الهى و سرنوشت‏ ساز گوش فرا مى ‏دهند، و سپس براى تبريك و تهنيت به سوى آن امام منصوب از جانب خداوند مى روند، از به وجود آمدن بذرهاى حسد و نفرت و كينه و طمع در بعضى افراد تعجب نمى‏كردم، چرا كه قضيه امامت و آن جانشينى بى‏ مانند تمام نقشه‏ ها و برنامه‏هاى قبلى آنان را بر باد مى‏ داد. درست است كه پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله مسئله جانشينى على عليه ‏السلام را سابقا بارها مطرح كردند، اما اين بار اعلام جانشينى او به صورت يك اعلان عمومى و در جمع بسيار عظيمى صورت مى‏گرفت، و بعد از اعلام اين امر دستور بيعت با امام صادر مى‏شد، و اين ديگر براى آن افراد قابل تصور و تحمل نبود.اگر من در آن هنگام بودم درمى ‏يافتم كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشد بايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد، زيرا وقتى به امت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله مى ‏نگرم مى‏ بينم اين امت نوپا و ناهمگون كه متشكل از قبايل و آداب و رسوم مختلف است و تنها عامل اتحاد آن شخص رسول اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله است، تا چه حد در معرض انحراف و پراكندگى است! از سوى ديگر وقتى على عليه‏السلام را مى‏ بينم كه امتداد دهنده طبيعى نبوت است،درمى ‏يابم اوست كه مى ‏تواند به بهترين نحو جاى خالى حبيب خد صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله را پر نمايد و پيوند اين امت را محكم تر كند. همانطور كه بعدها ديديم تخلف از اين امر چه مصيبتهايى بر سر امت محمد صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله آورد، كه آثار شومش تاكنون نيز بر جاى مانده است.اگر من در آن محفل با شكوه الهى بودم به تمام مسائل و معانى آن حادثه مى‏ نگريستم و مى‏ ديدم كه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله امت را پس از آن سفر مشقت بار مرخص نمى ‏كند، بلكه آنها را متوقف مى‏ كند تا همگان صوت وحى را بشنوند و مضمون آن را دريابند. از سوى ديگر مى‏ ديدم كه خداوند حكيم رسولش را از اعلام نكردن اين دستور به خاطر خوف از مردم بر حذر مى دارد، زيرا كه خدايى كه او را از ابتداى زندگيش تاكنون حمايت كرده در اين مرحله حساس و سرنوشت‏ ساز نيز او راحمايت و پشتيبانى مى‏ كند.اگر من در آن هنگام بودم و پس از آن به دنياى كنونى بازمى گشتم و تفاسيرى را كه از آن حادثه عجيب مى‏ شود مى‏ شنيدم؛ و مى‏ ديدم كه بعضى اظهار مى‏ دارند «آن حادثه پر هيبت فقط براى اثبات دوستى و محبت پيامبر صلى‏ الله‏ عليه و‏آله و مؤمنين نسبت به على عليه‏السلام بوده است»، حسدها و كينه‏ ها و بغضها را در حق حبيب خدا و على عليه‏ السلام احساس مى‏ كردم. آنگاه بود كه با خود مى‏ انديشيدم آيا وحى الهى و خوف پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله از ابلاغ آن و تمام شرايطى كه در آن هنگام براى ابلاغ اين مهم به وجود آمد، فقط و فقط براى اعلان دوستى نبى صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله نسبت به على عليه‏السلام بوده است؟! اگر اين مسئله از هيچ عاقلى پذيرفته نيست، پس چگونه از پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله كه سيد مطلق عقلاست قابل پذيرش باشد؟!! اگر من در آن هنگام بودم و احساسات و نظرهاى مختلفى را كه در ميان مردم حاكم بود مى‏ ديدم، سرّ دخالت مستقيم خداوند را در اين موضوع مهم درك مى‏ كردم، و اينكه چرا فقط قول و امر نبى صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله براى اعلام اين مطلب كافى نبوده، زيرا همانطور كه مى‏ دانيم قول و فعل و تقرير پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله بر همگان حجت و دليل آشكار بوده و هست، و سنت نبوى متمم وحى الهى است. پس درمى‏ يافتم كه دخالت صريح خدا به اين سبب بوده كه سخن گويان و اهل شك رسول خدا را به خويشاوند گرايى متهم نكنند، و نگويند كه رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله پسر عم و دامادش را جانشين خود مى ‏سازد و قصد تحكيم سلطه خاندانش را بر مسلمين دارد! ولى در واقع خود آن اشخاص مى‏ دانستند كه چگونه رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله اهل بيتش را و بالخصوص على عليه‏السلام را براى مصلحت اسلام دائم در خطر مى‏ افكند، و اهل بيت او اولين مدافعان اسلام و آخرين پايمردان در اين راه بودند. هنگامى كه همه در ميدانهاى جهاد و در شرايط حساس، ميدان نبرد را براى طلب سلامت خود رها مى ‏كردند، اين پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله و اهل بيتش بودند كه سر سختانه در ميدان مبارزه باقى مى ‏ماندند و شمشيرها را به جان مى‏ خريدند.  
 
او بپرسد. از منظره عجيب آن روز، كارهاى استثنايى شخصيتى
 
چون پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، حركات مشكوك منافقين، و ده‏ها اتفاق فوق
 
العاده كه يكى پس از ديگرى اتفاق مى‏افتاد.
 
اينجاست كه هر كس با خود مى‏گويد: اى كاش من آنجا بودم.
 
آنگاه تصور مى‏كند كه اگر من در غدير بودم چه حالى داشتم، و
 
چه افكارى بر ذهنم هجوم مى‏آورد، و چگونه در آن مراسم
 
باشكوه مشاركت و كمك مى‏كردم، و چه برداشتهايى از آن
 
مجلس عظيم داشتم.
 
كنفرانسى در زير آسمان باز و در گرماى وحشتناك، منبرى از
 
جهاز شتر، بيعتى با زبانها و قلبها و دستها در طول سه روز. اين
 
همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و خلافت
 
او، آن هم با چه سياق و مقدمه‏اى؟!!
 
گاهى احساس مى‏كند كه اگر در آنجا بود مى‏يافت كه اين امر هر
 
چه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليتها به استثناى نبوت
 
است. درمى‏يافت كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشد
 
بايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد.
 
گاهى ديگر فكر مى‏كند كه اگر در آن هنگام بود و پس از آن به
 
دنياى كنونى بازمى‏گشت و تفاسيرى را كه از آن حادثه عجيب
 
مى‏شود مى‏ديد و مى‏شنيد پى به حسدها و كينه‏ها و بغضها در
 
حق حبيب خدا و على عليه‏السلام مى‏برد، و آنگاه سرّ حضور مستقيم
 
اوامر خداوند در اين برنامه عظيم را درك مى‏كرد.
 
احساسات و مشاعر درون من در حالت با شكوه و استثنايى غدير به حركت درمى‏آيد
 
و در معانى و حكمتهاى آن هدف مهم تأمل مى‏كنم. از خود سؤال مى‏كنم كه چرا
 
خداوند مناسبت حج را براى اين هدف مهم برگزيد؟ چرا پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تمامى
 
اصحاب و حتى همسرانش را بدون استثنا براى انجام اين مناسك به همراه خود برد؟
 
چرا پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پس از بازگشت از مراسم حج قبل از تقاطع جاده‏ها دستور توقف به
 
كاروانيان دادند؟ چرا قبل از آنكه قبايل مختلف هر يك به مناطق خود مراجعت كنند
 
آنها را متوقف كردند تا پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن تدبير آسمانى و سرنوشت ساز را به آنها ابلاغ كند؟
 
چرا رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن زمان را كه همراه با گرماى سوزان و طاقت‏فرسا بود براى ابلاغ
 
اين مهم در نظر گرفت؟
 
اگر من در آن هنگام بودم حيرت در اين امر حكيمانه بر من غلبه مى‏كرد كه خداوند
 
به پيامبرش دستور مى‏دهد كنفرانسى را در زير آسمان باز و گرماى وحشتناك بر پا كند!
 
آنگاه او بر بالاى آن منبر استثنايى رود و اولين منشور امامت را بيان كند.
 
اگر من در غدير بودم مردم را مى‏ديدم در حالى كه با چشمان خيره و با حالتى
 
تعجب‏آميز به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نظر افكنده‏اند، و از خود سؤال مى‏كنند كه چرا حضرت در اين
 
وضعيت نامناسب اقدام به چنين كارى مى‏كند؟ پس حتما به خاطر امرى بسيار مهم و
 
معقول دست به اين كار زده، چرا كه مردم آن حضرت را در تمام كارهايش حكيم
 
مى‏دانستند.
 
اگر من در آن محفل عظيم بودم چنين برداشت مى‏كردم كه اهميت اين حادثه و
 
قداست آن اقتضا داشته كه در اذهان و قلبها اسباب جاودانگى و تأثير ايجاد شود، و
 
ختم و امضاى آن با بيعت باشد، تا هم فكر و هم جسم مردم در اين برنامه عظيم مشاركت
 
داشته باشد. اين گونه تأثير آن ابدى خواهد بود تا مادامى كه اين واقعه بى‏نظير باشد و
 
نمونه‏اى از سوى خداوند براى آن نيايد.
 
اگر من در آن هنگام بودم آن منظره هيجان‏انگيز مرا بيهوش و سرمست مى‏كرد، كه
 
مى‏ديدم حبيب خدا از آن منبر ساخته شده از جهاز شتران بالا مى‏رود، و على عليه‏السلام را در
 
كنار خود قرار مى‏دهد و دست او را چنان بالا مى‏برد كه سفيدى زير بغل هر دو
 
بزرگوار نمايان مى‏شود. اين همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و
 
خلافت او، آن هم با چه سياق و مقدمه‏اى؟!!
 
من اگر در آن مراسم مى‏شنيدم: «الست اولى بالمؤمنين من انفسهم»؟ به فكر فرو
 
مى‏رفتم از سؤالى كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از مردم مى‏پرسد درباره سلطه خود بر جان و مال آنان و
 
اينكه هم اوست كه از جانب خدا مسلط بر شئون آنان و تدبير امورشان است و با اين
 
همه از آنان اعتراف مى‏گيرد. سپس مردم را رها نمى‏سازد مگر با گرفتن جواب «بلى»،
 
تا حكم الهى ماندگار و جاويدان «من كنت مولاه فهذا على مولاه» را صادر كند.
 
 
شكى ندارم كه اگر من در آن هنگام بودم از عمق رابطه بين شخصيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و
 
على عليه‏السلام و رابطه ولايت رسول خدا بر مردم و ولايت على عليه‏السلام بر آنها، دچار دهشت و
 
اضطراب مى‏شدم؛ و اين نكته را درمى‏يافتم كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر سرنوشت امتش بعد
 
از خود نگران و مضطرب است، و نگرانى او هنگامى بيشتر مى‏شود كه مى‏داند تمام
 
وصايا و سفارشات او در مورد اهل بيتش و خصوصا على عليه‏السلام بدون اخذ اعتراف از
 
مردم باقى مانده است. حبيب خدا مى‏خواهد تمام وصايا و سفارشات خود را در اين
 
موقعيت ـ كه هيچ چيز جايگزين حالت و احساسات حاكم بر آن نمى‏شد ـ براى مردم
 
تكرار كند و جواب بلى و قبول را از آنان بگيرد.
 
اگر من در آن هنگام بودم اين احساس سراسر وجود مرا به لرزه مى‏انداخت كه
 
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با اين وصيت مهم و اعلان آن به اين شكل منحصر به فرد، نزديكى زمان
 
عروجش به سوى حق تعالى را بيان مى‏كند و اعلام مى‏دارد كه از اين پس على عليه‏السلام مولى و
 
جانشين او در امت است.
 
اگر من در آن موقف با عظمت بودم در آن نداى با تأثير ـ كه هيچ مانندى براى آن
 
نيست ـ غرق مى‏شدم. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مى‏ديدم در حالى كه چشمان مباركش به سوى آسمان
 
دوخته شده و خدايش را با تمام خشوع ندا مى‏دهد: «اللهم وال من والاه و عاد من
 
عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله». در آنجا من يقين مى‏كردم كه ممكن نيست
 
حق تعالى دعاى پيامبرش را در آن حالت و در آن فضاى بى‏مثال رد كند، چرا كه
 
خدايش به او امر كرده تا حكمتش را جارى كند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من
 
ربك و ان لم‏تفعل فما بلغت رسالته ...».
 
اگر من در آن هنگام بودم قبل از بيان حكم خدا به وسيله رسولش مى‏يافتم كه اين امر
 
هر چه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليتها به استثناى نبوت است. يك انسان عاقل اين
 
مطلب را چطور باور مى‏كند كه همه اين امور و مقدمات براى بيان امر ديگرى باشد، و
 
اگر چنين نبود ديگر احتياجى به اين مجمع با عظمت و آن مناسبت عبادى عظيم نبود.
 
اگر من در آن هنگام بودم و آن جمعيت با عظمت را مى‏ديدم كه به اين حكم الهى و
 
سرنوشت‏ساز گوش فرا مى‏دهند، و سپس براى تبريك و تهنيت به سوى آن امام  
 
منصوب از جانب خداوند مى‏روند، از به وجود آمدن بذرهاى حسد و نفرت و كينه و
 
طمع در بعضى افراد تعجب نمى‏كردم، چرا كه قضيه امامت و آن جانشينى بى‏مانند تمام
 
نقشه‏ها و برنامه‏هاى قبلى آنان را بر باد مى‏داد. درست است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مسئله
 
جانشينى على عليه‏السلام را سابقا بارها مطرح كردند، اما اين بار اعلام جانشينى او به صورت
 
يك اعلان عمومى و در جمع بسيار عظيمى صورت مى‏گرفت، و بعد از اعلام اين امر
 
دستور بيعت با امام صادر مى‏شد، و اين ديگر براى آن افراد قابل تصور و تحمل نبود.
 
اگر من در آن هنگام بودم درمى‏يافتم كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشد
 
بايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد، زيرا وقتى به امت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏نگرم
 
مى‏بينم اين امت نوپا و ناهمگون كه متشكل از قبايل و آداب و رسوم مختلف است و تنها
 
عامل اتحاد آن شخص رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است، تا چه حد در معرض انحراف و پراكندگى
 
است! از سوى ديگر وقتى على عليه‏السلام را مى‏بينم كه امتداد دهنده طبيعى نبوت است،
 
درمى‏يابم اوست كه مى‏تواند به بهترين نحو جاى خالى حبيب خد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را پر نمايد و
 
پيوند اين امت را محكمتر كند. همانطور كه بعدها ديديم تخلف از اين امر چه
 
مصيبتهايى بر سر امت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آورد، كه آثار شومش تاكنون نيز بر جاى مانده است.
 
اگر من در آن محفل با شكوه الهى بودم به تمام مسائل و معانى آن حادثه
 
مى‏نگريستم و مى‏ديدم كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله امت را پس از آن سفر مشقت بار مرخص
 
نمى‏كند، بلكه آنها را متوقف مى‏كند تا همگان صوت وحى را بشنوند و مضمون آن را
 
دريابند. از سوى ديگر مى‏ديدم كه خداوند حكيم رسولش را از اعلام نكردن اين
 
دستور به خاطر خوف از مردم بر حذر مى‏دارد، زيرا كه خدايى كه او را از ابتداى
 
زندگيش تاكنون حمايت كرده در اين مرحله حساس و سرنوشت‏ساز نيز او را
 
حمايت و پشتيبانى مى‏كند.
 
اگر من در آن هنگام بودم و پس از آن به دنياى كنونى بازمى‏گشتم و تفاسيرى را كه
 
از آن حادثه عجيب مى‏شود مى‏شنيدم؛ و مى‏ديدم كه بعضى اظهار مى‏دارند «آن حادثه
 
پر هيبت فقط براى اثبات دوستى و محبت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و مؤمنين نسبت به على عليه‏السلام بوده
 
است»، حسدها و كينه‏ها و بغضها را در حق حبيب خدا و على عليه‏السلام احساس مى‏كردم. آنگاه  
 
بود كه با خود مى‏انديشيدم آيا وحى الهى و خوف پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از ابلاغ آن و تمام شرايطى
 
كه در آن هنگام براى ابلاغ اين مهم به وجود آمد، فقط و فقط براى اعلان دوستى
 
نبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نسبت به على عليه‏السلام بوده است؟! اگر اين مسئله از هيچ عاقلى پذيرفته نيست، پس
 
چگونه از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه سيد مطلق عقلاست قابل پذيرش باشد؟!!
 
اگر من در آن هنگام بودم و احساسات و نظرهاى مختلفى را كه در ميان مردم حاكم
 
بود مى‏ديدم، سرّ دخالت مستقيم خداوند را در اين موضوع مهم درك مى‏كردم، و اينكه
 
چرا فقط قول و امر نبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله براى اعلام اين مطلب كافى نبوده، زيرا همانطور كه
 
مى‏دانيم قول و فعل و تقرير پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر همگان حجت و دليل آشكار بوده و هست، و
 
سنت نبوى متمم وحى الهى است.
 
پس درمى‏يافتم كه دخالت صريح خدا به اين سبب بوده كه سخن گويان و اهل
 
شك رسول خدا را به خويشاوند گرايى متهم نكنند، و نگويند كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پسر عم
 
و دامادش را جانشين خود مى‏سازد و قصد تحكيم سلطه خاندانش را بر مسلمين
 
دارد!
 
ولى در واقع خود آن اشخاص مى‏دانستند كه چگونه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اهل بيتش را و
 
بالخصوص على عليه‏السلام را براى مصلحت اسلام دائم در خطر مى‏افكند، و اهل بيت او اولين
 
مدافعان اسلام و آخرين پايمردان در اين راه بودند. هنگامى كه همه در ميدانهاى جهاد
 
و در شرايط حساس، ميدان نبرد را براى طلب سلامت خود رها مى‏كردند، اين
 
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيتش بودند كه سر سختانه در ميدان مبارزه باقى مى‏ماندند و شمشيرها
 
را به جان مى‏خريدند.


== پانویس ==
== پانویس ==
[[رده:مکان های مرتبط با غدیر]]
[[رده:مکان‌های مرتبط با غدیر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۴۸

جشن ‏هاى غدير در عراق[۱]

جشن ‏هاى سراسرى غدير كه هر ساله در سالروز عيد غدير خم در هيجدهم ذى حجه برگزار مى‏ شود از شاخص ‏ترين آئين ه‏اى يادبود غدير است و تأثير اجتماعى آن در حفظ محتواى غدير در اذهان عموم مردم فوق ‏العاده است.

در زمان آل بويه در ایران و عراق و در حكومت فاطميان در شام و مصر و يمن، جشن‏ هاى غدير به طور مفصل برگزار مى‏ شد و اهميت خاصى براى آن قائل بودند.[۲] همچنين از زمان صفويه تا زمان ما، همه ساله مراسم غدير با شور خاصى برگزار مى‏ شود، و در ايران، عراق، لبنان، پاکستان و هند جشن‏ هاى مفصلى به اين مناسبت برگزار مى‏ گردد.

مقاله درباره غدير[۳]

غديرِ سال ۱۴۲۳ ق براى اولين بار برنامه بى ‏سابقه ‏اى را تجربه كرد. افرادى از مليت‏ هاى مختلف جهان و از كشورهاى متعدد فراخوانده شدند، تا در برنامه ‏اى كه گفتمان ملت‏ ها درباره غدير را تداعى می كرد، احساس خود را از اين واقعه در مقاله‏ اى به تصوير كشند.

در اين برنامه ۲۱۴ نفر از ۳۶ كشور جهان با ۲۷ زبان مختلف شركت كردند، كه همه سعى كرده بودند دريافت درونى ‏شان را از واقعه عظيم غدير نشان دهند، و برداشت خود را با ذوق و سليقه‏ اى كه ظرافت اين ماجرا مى ‏طلبد، با زيباترين كلام به رشته قلم درآورند، كه يكى از اين كشورها عراق است.

اگر در غدير بودم از خود سؤال مى ‏كردم![۴]

احساسات در غدير غرق مى‏ شود و انسان را از خود بى‏ خودمى‏ كند. حالت باشكوه و استثنايى غدير عقل را متحير مى‏ سازد.انسان بى‏ اختيار دنبال كسى مى‏ گردد تا هزاران سؤال درونش را از او بپرسد. از منظره عجيب آن روز، كارهاى استثنايى شخصيتى چون پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله، حركات مشكوک منافقين، و ده‏ ها اتفاق فوق العاده كه يكى پس از ديگرى اتفاق مى‏ افتاد.اينجاست كه هر كس با خود مى‏ گويد: اى كاش من آنجا بودم.آنگاه تصور مى‏ كند كه اگر من در غدير بودم چه حالى داشتم، وچه افكارى بر ذهنم هجوم مى ‏آورد، و چگونه در آن مراسم باشكوه مشاركت و كمک مى ‏كردم، و چه برداشت هايى از آن مجلس عظيم داشتم.كنفرانسى در زير آسمان باز و در گرماى وحشتناک، منبرى از جهاز شتر، بيعتى با زبان ها و قلب ها و دست ها در طول سه روز. اين همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و خلافت او، آن هم با چه سياق و مقدمه اى؟!!

گاهى احساس مى ‏كند كه اگر در آنجا بود مى ‏يافت كه اين امر هرچه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليت ها به استثناى نبوت است. درمى‏ يافت كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشدبايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد.گاهى ديگر فكر مى ‏كند كه اگر در آن هنگام بود و پس از آن به دنياى كنونى بازمى‏ گشت و تفاسيرى را كه از آن حادثه عجيب مى ‏شود مى ‏ديد و مى‏ شنيد پى به حسدها و كينه‏ ها و بغض ها درحق حبيب خدا و على عليه ‏السلام مى برد، و آنگاه سرّ حضور مستقيم اوامر خداوند در اين برنامه عظيم را درک مى‏ كرد.احساسات و مشاعر درون من در حالت با شكوه و استثنايى غدير به حركت درمى‏ آيد و در معانى و حكمت هاى آن هدف مهم تأمل مى‏ كنم. از خود سؤال مى ‏كنم كه چرا خداوند مناسبت حج را براى اين هدف مهم برگزيد؟ چرا پيامبر خدا صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله تمامى اصحاب و حتى همسرانش را بدون استثنا براى انجام اين مناسک به همراه خود برد؟ چرا پيامبر صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله پس از بازگشت از مراسم حج قبل از تقاطع جاده‏ ها دستور توقف به كاروانيان دادند؟ چرا قبل از آنكه قبايل مختلف هر يك به مناطق خود مراجعت كنند آنها را متوقف كردند تا پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله آن تدبير آسمانى و سرنوشت ساز را به آنها ابلاغ كند؟ چرا رسول اكرم صلى الله‏ عليه ‏و‏آله آن زمان را كه همراه با گرماى سوزان و طاقت ‏فرسا بود براى ابلاغ اين مهم در نظر گرفت؟

اگر من در آن هنگام بودم حيرت در اين امر حكيمانه بر من غلبه مى ‏كرد كه خداوندبه پيامبرش دستور مى ‏دهد كنفرانسى را در زير آسمان باز و گرماى وحشتناك بر پا كند! آنگاه او بر بالاى آن منبر استثنايى رود و اولين منشور امامت را بيان كند.اگر من در غدير بودم مردم را مى ‏ديدم در حالى كه با چشمان خيره و با حالتى تعجب‏ آميز به پيامبر صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏آله نظر افكنده‏ اند، و از خود سؤال مى‏ كنند كه چرا حضرت در اين وضعيت نامناسب اقدام به چنين كارى مى‏كند؟ پس حتما به خاطر امرى بسيار مهم و معقول دست به اين كار زده، چرا كه مردم آن حضرت را در تمام كارهايش حكيم مى‏ دانستند.اگر من در آن محفل عظيم بودم چنين برداشت مى‏ كردم كه اهميت اين حادثه وقداست آن اقتضا داشته كه در اذهان و قلبها اسباب جاودانگى و تأثير ايجاد شود، و ختم و امضاى آن با بيعت باشد، تا هم فكر و هم جسم مردم در اين برنامه عظيم مشاركت داشته باشد. اين گونه تأثير آن ابدى خواهد بود تا مادامى كه اين واقعه بى‏ نظير باشد و نمونه‏اى از سوى خداوند براى آن نيايد.اگر من در آن هنگام بودم آن منظره هيجان‏ انگيز مرا بيهوش و سرمست مى‏ كرد، كه مى‏ ديدم حبيب خدا از آن منبر ساخته شده از جهاز شتران بالا مى ‏رود، و على عليه‏السلام را در كنار خود قرار مى دهد و دست او را چنان بالا مى‏ برد كه سفيدى زير بغل هر دوبزرگوار نمايان مى ‏شود. اين همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و خلافت او، آن هم با چه سياق و مقدمه اى؟!!

من اگر در آن مراسم مى ‏شنيدم: «الست اولى بالمؤمنين من انفسهم»؟ به فكر فرو مى رفتم از سؤالى كه پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله از مردم مى‏ پرسد درباره سلطه خود بر جان و مال آنان و اينكه هم اوست كه از جانب خدا مسلط بر شئون آنان و تدبير امورشان است و با اين همه از آنان اعتراف مى ‏گيرد. سپس مردم را رها نمى ‏سازد مگر با گرفتن جواب «بلى»،تا حكم الهى ماندگار و جاويدان «من كنت مولاه فهذا على مولاه» را صادر كند.شكى ندارم كه اگر من در آن هنگام بودم از عمق رابطه بين شخصيت پيامبر صلى‏ الله ‏عليه و‏آله وعلى عليهم‏االسلام و رابطه ولايت رسول خدا بر مردم و ولايت على عليه‏السلام بر آنها، دچار دهشت واضطراب مى‏ شدم؛ و اين نكته را درمى‏ يافتم كه رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله بر سرنوشت امتش بعداز خود نگران و مضطرب است، و نگرانى او هنگامى بيشتر مى‏شود كه مى‏ داند تمام وصايا و سفارشات او در مورد اهل بيتش و خصوصا على عليه ‏السلام بدون اخذ اعتراف از مردم باقى مانده است. حبيب خدا مى‏ خواهد تمام وصايا و سفارشات خود را در اين موقعيت ـ كه هيچ چيز جايگزين حالت و احساسات حاكم بر آن نمى ‏شد ـ براى مردم تكرار كند و جواب بلى و قبول را از آنان بگيرد.اگر من در آن هنگام بودم اين احساس سراسر وجود مرا به لرزه مى ‏انداخت كه پيامبر صلى الله‏ عليه ‏و‏آله با اين وصيت مهم و اعلان آن به اين شكل منحصر به فرد، نزديكى زمان عروجش به سوى حق تعالى را بيان مى ‏كند و اعلام مى‏ دارد كه از اين پس على عليه السلام مولى وجانشين او در امت است.اگر من در آن موقف با عظمت بودم در آن نداى با تأثير ـ كه هيچ مانندى براى آن نيست ـ غرق مى‏ شدم. پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله را مى‏ ديدم در حالى كه چشمان مباركش به سوى آسمان دوخته شده و خدايش را با تمام خشوع ندا مى ‏دهد: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله». در آنجا من يقين مى‏ كردم كه ممكن نيست حق تعالى دعاى پيامبرش را در آن حالت و در آن فضاى بى‏ مثال رد كند، چرا كه خدايش به او امر كرده تا حكمتش را جارى كند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم‏تفعل فما بلغت رسالته ...».اگر من در آن هنگام بودم قبل از بيان حكم خدا به وسيله رسولش مى‏ يافتم كه اين امر هر چه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليتها به استثناى نبوت است. يك انسان عاقل اين مطلب را چطور باور مى‏كند كه همه اين امور و مقدمات براى بيان امر ديگرى باشد، و اگر چنين نبود ديگر احتياجى به اين مجمع با عظمت و آن مناسبت عبادى عظيم نبود. اگر من در آن هنگام بودم و آن جمعيت با عظمت را مى‏ ديدم كه به اين حكم الهى و سرنوشت‏ ساز گوش فرا مى ‏دهند، و سپس براى تبريك و تهنيت به سوى آن امام منصوب از جانب خداوند مى روند، از به وجود آمدن بذرهاى حسد و نفرت و كينه و طمع در بعضى افراد تعجب نمى‏كردم، چرا كه قضيه امامت و آن جانشينى بى‏ مانند تمام نقشه‏ ها و برنامه‏هاى قبلى آنان را بر باد مى‏ داد. درست است كه پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله مسئله جانشينى على عليه ‏السلام را سابقا بارها مطرح كردند، اما اين بار اعلام جانشينى او به صورت يك اعلان عمومى و در جمع بسيار عظيمى صورت مى‏گرفت، و بعد از اعلام اين امر دستور بيعت با امام صادر مى‏شد، و اين ديگر براى آن افراد قابل تصور و تحمل نبود.اگر من در آن هنگام بودم درمى ‏يافتم كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشد بايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد، زيرا وقتى به امت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله مى ‏نگرم مى‏ بينم اين امت نوپا و ناهمگون كه متشكل از قبايل و آداب و رسوم مختلف است و تنها عامل اتحاد آن شخص رسول اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله است، تا چه حد در معرض انحراف و پراكندگى است! از سوى ديگر وقتى على عليه‏السلام را مى‏ بينم كه امتداد دهنده طبيعى نبوت است،درمى ‏يابم اوست كه مى ‏تواند به بهترين نحو جاى خالى حبيب خد صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله را پر نمايد و پيوند اين امت را محكم تر كند. همانطور كه بعدها ديديم تخلف از اين امر چه مصيبتهايى بر سر امت محمد صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله آورد، كه آثار شومش تاكنون نيز بر جاى مانده است.اگر من در آن محفل با شكوه الهى بودم به تمام مسائل و معانى آن حادثه مى‏ نگريستم و مى‏ ديدم كه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏آله امت را پس از آن سفر مشقت بار مرخص نمى ‏كند، بلكه آنها را متوقف مى‏ كند تا همگان صوت وحى را بشنوند و مضمون آن را دريابند. از سوى ديگر مى‏ ديدم كه خداوند حكيم رسولش را از اعلام نكردن اين دستور به خاطر خوف از مردم بر حذر مى دارد، زيرا كه خدايى كه او را از ابتداى زندگيش تاكنون حمايت كرده در اين مرحله حساس و سرنوشت‏ ساز نيز او راحمايت و پشتيبانى مى‏ كند.اگر من در آن هنگام بودم و پس از آن به دنياى كنونى بازمى گشتم و تفاسيرى را كه از آن حادثه عجيب مى‏ شود مى‏ شنيدم؛ و مى‏ ديدم كه بعضى اظهار مى‏ دارند «آن حادثه پر هيبت فقط براى اثبات دوستى و محبت پيامبر صلى‏ الله‏ عليه و‏آله و مؤمنين نسبت به على عليه‏السلام بوده است»، حسدها و كينه‏ ها و بغضها را در حق حبيب خدا و على عليه‏ السلام احساس مى‏ كردم. آنگاه بود كه با خود مى‏ انديشيدم آيا وحى الهى و خوف پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله از ابلاغ آن و تمام شرايطى كه در آن هنگام براى ابلاغ اين مهم به وجود آمد، فقط و فقط براى اعلان دوستى نبى صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله نسبت به على عليه‏السلام بوده است؟! اگر اين مسئله از هيچ عاقلى پذيرفته نيست، پس چگونه از پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله كه سيد مطلق عقلاست قابل پذيرش باشد؟!! اگر من در آن هنگام بودم و احساسات و نظرهاى مختلفى را كه در ميان مردم حاكم بود مى‏ ديدم، سرّ دخالت مستقيم خداوند را در اين موضوع مهم درك مى‏ كردم، و اينكه چرا فقط قول و امر نبى صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله براى اعلام اين مطلب كافى نبوده، زيرا همانطور كه مى‏ دانيم قول و فعل و تقرير پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله بر همگان حجت و دليل آشكار بوده و هست، و سنت نبوى متمم وحى الهى است. پس درمى‏ يافتم كه دخالت صريح خدا به اين سبب بوده كه سخن گويان و اهل شك رسول خدا را به خويشاوند گرايى متهم نكنند، و نگويند كه رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله پسر عم و دامادش را جانشين خود مى ‏سازد و قصد تحكيم سلطه خاندانش را بر مسلمين دارد! ولى در واقع خود آن اشخاص مى‏ دانستند كه چگونه رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله اهل بيتش را و بالخصوص على عليه‏السلام را براى مصلحت اسلام دائم در خطر مى‏ افكند، و اهل بيت او اولين مدافعان اسلام و آخرين پايمردان در اين راه بودند. هنگامى كه همه در ميدانهاى جهاد و در شرايط حساس، ميدان نبرد را براى طلب سلامت خود رها مى ‏كردند، اين پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏آله و اهل بيتش بودند كه سر سختانه در ميدان مبارزه باقى مى ‏ماندند و شمشيرها را به جان مى‏ خريدند.

پانویس

  1. اسرار غدير: ص ۳۶۳-۳۶۵. چهارده قرن با غدير: ص ۲۲۵-۲۳۱.
  2. مراجعه شود به كتاب «عيد الغدير فى عهد الفاطميين».
  3. غدير در احساس ملت‏ ها: ص ۵-۸.
  4. سيدمهدى‏ نورى.