شاهد: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۱: خط ۳۱:


نكته پايانى در اين بخش اين است كه چرا پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله غدير را انتخاب نمود. در پاسخ اين پرسش دو احتمال وجود دارد: احتمال اول اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى خداوند مأمور بوده كه در اينجا رسالت خود را ابلاغ نمايد. به عبارت ديگر: اين مكان از سوى خداوند انتخاب شده است. احتمال دوم آنكه غدير محل تقسيم راه‏ ها و به اصطلاح «مفترق الطرق» و به اصطلاح امروزى چند راهى بوده است، و مسافران هر منطقه ‏اى از اينجا راه خود را جدا نموده و به شهر خود مى ‏رفتند.<ref>الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۵.</ref>
نكته پايانى در اين بخش اين است كه چرا پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله غدير را انتخاب نمود. در پاسخ اين پرسش دو احتمال وجود دارد: احتمال اول اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى خداوند مأمور بوده كه در اينجا رسالت خود را ابلاغ نمايد. به عبارت ديگر: اين مكان از سوى خداوند انتخاب شده است. احتمال دوم آنكه غدير محل تقسيم راه‏ ها و به اصطلاح «مفترق الطرق» و به اصطلاح امروزى چند راهى بوده است، و مسافران هر منطقه ‏اى از اينجا راه خود را جدا نموده و به شهر خود مى ‏رفتند.<ref>الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۵.</ref>
'''مقدمات آخرين سفر'''
قبل از بررسى روايات مربوط به تعداد جمعيت غدير خم، پرداختن به نكاتى مهم درباره مقدمات آخرين سفر پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله لازم است. باور شيعيان بر اساس شواهد تاريخى و روايى بر آن است كه امامت ادامه راه رسالت پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله است. اين باور دينى ريشه در استدلال عقلى و نقلى دارد. چنانكه شيخ مفيد از متكلمان برجسته جهان شيعه در اين باره مى ‏نويسد: امامت يكى از مسائل اساسى و ضرورى شيعه به شمار مى ‏رود.<ref>المقنعة: ص ۳۲. اوائل المقالات: ص ۶۵ .</ref>
ائمه اطهارعليهم السلام جانشين انبياءعليهم السلام در تنفيذ احكام و اقامه حدود و حفظ شريعت و مربى تربيت مردم هستند. آنها معصوم هستند، همانند انبياعليهم السلام.<ref>اوائل المقالات: ص ۶۵ .</ref> اجراى حدود الهى بر عهده سلطان اسلام است كه از جانب خداى متعال نصب شده، و آنان عبارتند از: امامان هدايت گر از آل‏ محمدعليهم السلام.<ref>المقنعة: ص ۸۱۰ .</ref>
با اين تعاريف از مقام امامت، امام‏ عليه السلام نه تنها رئيس ادارى، قضايى و نظامى امت است، بلكه معلم و مربى مردم در امور تربيتى نيز هست.
در آخرين سفر، پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله مأموريت داشت تا رسالت خود را بر اساس وحى الهى به انجام برساند. انجام اين كار مهم نيز نياز به فراهم شدن مقدماتى داشت. از همه مهم‏تر حضور جمعيت براى اعلام اين امر خطير است. با نبودن جمعيت بيان مسئله مهم امامت در مكان غدير از اهميتى برخوردار نيست، زيرا رسول اكرم ‏صلى الله عليه وآله مى ‏توانست همين امر مهم را در مدينه يا مكه نيز با حضور برخى صحابى انجام دهد و حجت بر خواص تمام كند. اما پرسش اين است كه آيا حجت بر ديگران نيز تمام مى ‏شود؟ آيا مردم كه در ديگر امور سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله را زمين گذاشته و عمل نكردند، سخنان خواص را عمل مى كردند؟
به نظر مى‏ رسد با توجه به اهميت موضوع، بايد به اين مهم پرداخت كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله نيز تلاش داشتند امر اعلام ولايت امام على‏ عليه السلام را علنى كنند، تا حجت بر مردم از عوام و خواص تمام باشد. بر اين اساس به اقداماتى همت گماشتند، كه به موارد ذيل مى ‏توان اشاره نمود:
'''الف. تشكيل قدرت اسلام'''
با توجه به كثرت مشركان در جزيرةالعرب، وضعيت فكرى بيشتر قبائل عرب بر محور انديشه ‏هاى غلط جاهلى و معيارهاى قومى و نژادى و بستگى خونى، نظام سياسى مبتنى بر سن و شيخوخيت بود. در ميان اين طوائف، طايفه قريش در محدوده مكه با اعمال اين انديشه موجب گمراهى بيشتر مردم مناطق نيز مى ‏شد. در اين دوران جريان شرك به دنبال توسعه منافع و منابع انسانى و مالى بود. آنان از شمال و جنوب و شرق و غرب جزيرةالعرب به ارتباطات تجارى و سياسى مى‏پرداختند. در اين روند، طوايف مسير خود را به همراهى فرا مى ‏خواندند، و هر كس همكارى مى‏ كرد از عنايات آنان برخوردار مى ‏شد، و در غير اين صورت حق ورود به مكه را پيدا نمى ‏كرد.
با آمدن دين اسلام بر محوريت توحيد و خداپرستى به جاى بت‏ پرستى و رهبرى و سرپرستى مردم توسط انبياءعليهم السلام و به كار گرفتن قوانين الهى، رفتار مشركان با اسلام و رسول‏ خداصلى الله عليه وآله به گونه ‏اى ديگر شد. مشركان قريش با توجه به سرورى كه داشتند، توانستند قبل از اسلام در مقابل تمامى جريان‏ هاى فكرى و سياسى اقتدار خود را نشان دهند.
گر چه در جزيرةالعرب اديان الهى همانند حنفا و يهود و مسيحيت وجود داشت، و اين اديان اعتقاد به توحيد، نبوت و معاد داشتند، اما چون متولى اقامه حدود الهى در ميان آنان نبود؛ و به عبارت ديگر كسى توان تشكيل حكومت و قدرت بر اساس دين خدا را نداشت، مشركان توانسته بودند بر منطقه تسلط يابند. با آمدن دين مبين اسلام كه ماهيت آن نيز توحيد و نبوت و معاد بود، رفتار قريش با رسول‏ خداصلى الله عليه وآله دگرگون شد.
علت عمده آن فهميدن هدف اسلام و پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه مى‏ خواست ريشه بت‏ پرستى را بخشكاند و منابع اربابى آنها را به خطر اندازد، و آنان مى‏ دانستند كه عمده تلاش رسول‏ خداصلى الله عليه وآله تشكيل حكومت دينى براى اجراى حدود الهى، و در نتيجه تبيين قدرت اسلام و كوتاه شدن دست مشركان از منافع دنيوى است.
تا زمانى كه سرورى با مشركان و به ويژه قريش بود، مردم از ترس مشركان كمتر به اسلام گرايش پيدا مى‏ كردند. اما بعد از فتح مكه، با ريخته شدن ترس مردم و حاكميت قوانين الهى، گرايش مردم به اسلام و روانه شدن به سوى مدينه افزايش پيدا كرد. بنابراين، با توجه به تشكيل قدرت اسلام، جمعيت مدينه نيز افزايش مى‏ يافت.
مؤيد اين سخن حضور قبائل مختلف و نمايندگان آنان در مدينه به محضر رسول‏ خداصلى الله عليه وآله است. در حالى كه قبل از فتح مكه جريان مراجعه مردم به پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه ثبت نشده است. به عنوان مثال، مى‏توان به ورود طايفه نخع اشاره كرد. بنا بر گزارش ابن‏ سعد، نمايندگان نخع آخرين گروهى بودند كه در نيمه محرم سال يازدهم هجرى با سرپرستى زرارة بن عمرو به حضور رسول‏ خداصلى الله عليه وآله در مدينه رسيدند و در دارالضيافه ساكن شدند. آنان دويست نفر بودند كه پيشتر با معاذ بن جبل در يمن بيعت كرده و مسلمان شدند.<ref>طبقات ابن ‏سعد: ج ۱ ص ۲۶۰. تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۲۴۰. نهاية الارب فى فنون الادب: ج ۱۸ ص ۱۰۸.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==

نسخهٔ ‏۱۵ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۲۷

بررسى و تحليل روايات جمعيت حاضر در غدير[۱]

در مكتب شيعه، پذيرش مسئله جانشينى امام على ‏عليه السلام به عنوان امام در امر هدايت دينى و سياسى مردم، امرى الهى و وصيت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در روز غدير خم به آن، امرى قطعى و متواتر است. اما برخى از مورخان در ثبت و ضبط گزارش ‏هاى جزئى اين واقعه اهتمام داشته، و برخى به صورت كلى آن را ثبت نموده‏ اند.

جمعيت حاضر در روز غدير و يا جمعيت همراه پيامبرصلى الله عليه وآله از مدينه به مكه از جمله امور جزئى است كه موجب اختلاف نظر مورخان و محدثان شده است. بنابراين، برخى منابع روايى و تاريخى شيعه پذيرش مسئله جانشينى امام على‏ عليه السلام به عنوان امام در امر هدايت دينى و سياسى مردم امرى الهى، و وصيت پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله در روز غدير خم به آن امرى قطعى و متواتر است.

اما برخى از مورخان در ثبت و ضبط گزارش‏ هاى جزئى اين واقعه اهتمام داشته، و برخى به صورت كلى آن را ثبت نموده‏ اند. از اين رو اهميت دارد تا براى تبيين دقيق ‏تر، به جزئيات اين مسئله پرداخته شود.

در اينجا تلاش بر آن است تا با ملاحظه شواهد و قرائن و با شيوه توصيفى و تحليلى، جمعيت حاضر در غدير خم از نگاه فريقين بررسى شود.

با توجه به متواتر بودن روايت غدير خم، متكلمان، محدثان و مورخان شيعه و سنى از زواياى مختلفى از جمله: زمان و مكان غدير خم، علت انتخاب مكان غدير، عبارت‏ ها و كلماتى كه در سخنرانى پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله آمده و جريان‏ هايى كه در آن اتفاق افتاده به نوعى مورد كاوش قرار گرفته ‏اند.

اما از مباحثى كه كمتر به آن توجه شده و بدون بررسى و تحليل تاريخى از آن سخن به ميان آمده «تعداد جمعيت حاضر در غدير» است.

مى ‏توان گفت علت عدم پرداختن به اين مسئله در كم اهميت بودن موضوع براى آنان بوده است، زيرا اهميت براى آنان در اصل موضوع غدير خم است و تعداد جمعيت در اين رويداد مهم دخالتى ندارد.

اما در اينجا تلاش بر آن است تا بر اساس گزارش‏ هاى موجود، به بررسى روايى و تاريخى جمعيت غدير خم، با توجه به منابع كهن به صورتى تحليلى و توصيفى پرداخته شود، تا فوايد جزئى اين موضوع روشن شود.

پيش فرض اين مبحث بر اين است كه رواياتِ بيانگر كم بودن جمعيت داراى ضعف سندى و محتوايى بوده، و روايات هفتاد يا نود هزار نفر درست باشد، و امكان دارد در اين صورت تصحيف بين عدد سبعين الف (هفتاد هزار) و تسعين الف (نود هزار) رخ داده است:

با اين مقدمه چند نكته را يادآور مى‏ شويم:

واقعه غدير خم

رويداد تاريخى غدير خم بر اساس گزارش منابع فريقين در هجدهم ذى‏ الحجه سال دهم هجرت[۲] در روز يكشنبه [۳]رخ داده است. ابن‏ اثير به نقل يكى از شاهدان عينى غدير خم، زمان اين اجتماع بزرگ را بعد از نماز ظهر گزارش كرده است. طى اين گزارش ابوالطفيل مى‏ گويد: در حجةالوداع همراه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله بوديم كه هنگام ظهر دستور داد مكانى را براى نماز مهيا كنيم و خارها را جمع كنيم. بعد از آن نماز خوانديم، و پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از نماز دست على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فهذا على‏ عليه السلام مولاه.[۴] و در آن روز گرما طاقت فرسا بود.[۵]

درباره مكان غدير خم ياقوت حموى در «معجم البلدان» مى ‏نويسد: غدير از «غدر» به معناى فريب گرفته شده است، زيرا غدير جايى است كه انسان از كنار آن عبور مى‏ كند و آبى در آنجا مى‏ بيند. اما وقتى نزد آن مى‏ رود آن را خشك و بى‏ آب مى ‏يابد و از تشنگى مى ‏ميرد؛ كه منظور همان سراب است كه به اين مسئله انسان را فريب مى‏ دهد.[۶]

وى همچنين «خمّ» را نام چاهى از بنى ‏مره ذكر كرده است. نيز نقلى از زمخشرى دارد كه خمّ نام مردى بوده است.[۷] او همچنين درباره منطقه جغرافيايى غدير خم مى ‏نويسد: و غدير خمّ: بين مكة و المدينة، بينه و بين الجحفة ميلان[۸]: غدير خم بين مكه و مدينه است، و تا جحفه دو مايل فاصله دارد. طبرسى نيز روايتى دارد كه طبق آن غدير در سه مايل قبل از جحفه واقع شده است.[۹]

ابن‏ جوزى فاصله غدير تا جحفه را يك مايل قبل گزارش كرده است.[۱۰]اين در حالى است كه سيد بن طاووس مى ‏نويسد: مردم در جحفه توقف نمودند.[۱۱] محقق كتاب «الغارات» در معرفى جحفه مى ‏نويسد: جحفه روستاى بزرگى بوده كه در مسير مدينه به مكه واقع است، و فاصله آن از مكه چهار منزل است. جحفه محل ميقات اهل مصر و شام بود، اگر به مدينه نروند. فاصله جحفه تا مدينه شش منزل، و فاصله جحفه تا غدير دو مايل است.[۱۲] بر اساس مشاهده ‏هاى اخير و بازديد از مكان غدير، روشن شده است كه فاصله مكه تا جحفه با جاده كنونى حدود ۱۸۰ كيلومتر است.[۱۳]

نكته پايانى در اين بخش اين است كه چرا پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله غدير را انتخاب نمود. در پاسخ اين پرسش دو احتمال وجود دارد: احتمال اول اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى خداوند مأمور بوده كه در اينجا رسالت خود را ابلاغ نمايد. به عبارت ديگر: اين مكان از سوى خداوند انتخاب شده است. احتمال دوم آنكه غدير محل تقسيم راه‏ ها و به اصطلاح «مفترق الطرق» و به اصطلاح امروزى چند راهى بوده است، و مسافران هر منطقه ‏اى از اينجا راه خود را جدا نموده و به شهر خود مى ‏رفتند.[۱۴]

مقدمات آخرين سفر

قبل از بررسى روايات مربوط به تعداد جمعيت غدير خم، پرداختن به نكاتى مهم درباره مقدمات آخرين سفر پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله لازم است. باور شيعيان بر اساس شواهد تاريخى و روايى بر آن است كه امامت ادامه راه رسالت پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله است. اين باور دينى ريشه در استدلال عقلى و نقلى دارد. چنانكه شيخ مفيد از متكلمان برجسته جهان شيعه در اين باره مى ‏نويسد: امامت يكى از مسائل اساسى و ضرورى شيعه به شمار مى ‏رود.[۱۵]

ائمه اطهارعليهم السلام جانشين انبياءعليهم السلام در تنفيذ احكام و اقامه حدود و حفظ شريعت و مربى تربيت مردم هستند. آنها معصوم هستند، همانند انبياعليهم السلام.[۱۶] اجراى حدود الهى بر عهده سلطان اسلام است كه از جانب خداى متعال نصب شده، و آنان عبارتند از: امامان هدايت گر از آل‏ محمدعليهم السلام.[۱۷]

با اين تعاريف از مقام امامت، امام‏ عليه السلام نه تنها رئيس ادارى، قضايى و نظامى امت است، بلكه معلم و مربى مردم در امور تربيتى نيز هست.

در آخرين سفر، پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله مأموريت داشت تا رسالت خود را بر اساس وحى الهى به انجام برساند. انجام اين كار مهم نيز نياز به فراهم شدن مقدماتى داشت. از همه مهم‏تر حضور جمعيت براى اعلام اين امر خطير است. با نبودن جمعيت بيان مسئله مهم امامت در مكان غدير از اهميتى برخوردار نيست، زيرا رسول اكرم ‏صلى الله عليه وآله مى ‏توانست همين امر مهم را در مدينه يا مكه نيز با حضور برخى صحابى انجام دهد و حجت بر خواص تمام كند. اما پرسش اين است كه آيا حجت بر ديگران نيز تمام مى ‏شود؟ آيا مردم كه در ديگر امور سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله را زمين گذاشته و عمل نكردند، سخنان خواص را عمل مى كردند؟

به نظر مى‏ رسد با توجه به اهميت موضوع، بايد به اين مهم پرداخت كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله نيز تلاش داشتند امر اعلام ولايت امام على‏ عليه السلام را علنى كنند، تا حجت بر مردم از عوام و خواص تمام باشد. بر اين اساس به اقداماتى همت گماشتند، كه به موارد ذيل مى ‏توان اشاره نمود:

الف. تشكيل قدرت اسلام

با توجه به كثرت مشركان در جزيرةالعرب، وضعيت فكرى بيشتر قبائل عرب بر محور انديشه ‏هاى غلط جاهلى و معيارهاى قومى و نژادى و بستگى خونى، نظام سياسى مبتنى بر سن و شيخوخيت بود. در ميان اين طوائف، طايفه قريش در محدوده مكه با اعمال اين انديشه موجب گمراهى بيشتر مردم مناطق نيز مى ‏شد. در اين دوران جريان شرك به دنبال توسعه منافع و منابع انسانى و مالى بود. آنان از شمال و جنوب و شرق و غرب جزيرةالعرب به ارتباطات تجارى و سياسى مى‏پرداختند. در اين روند، طوايف مسير خود را به همراهى فرا مى ‏خواندند، و هر كس همكارى مى‏ كرد از عنايات آنان برخوردار مى ‏شد، و در غير اين صورت حق ورود به مكه را پيدا نمى ‏كرد.

با آمدن دين اسلام بر محوريت توحيد و خداپرستى به جاى بت‏ پرستى و رهبرى و سرپرستى مردم توسط انبياءعليهم السلام و به كار گرفتن قوانين الهى، رفتار مشركان با اسلام و رسول‏ خداصلى الله عليه وآله به گونه ‏اى ديگر شد. مشركان قريش با توجه به سرورى كه داشتند، توانستند قبل از اسلام در مقابل تمامى جريان‏ هاى فكرى و سياسى اقتدار خود را نشان دهند.

گر چه در جزيرةالعرب اديان الهى همانند حنفا و يهود و مسيحيت وجود داشت، و اين اديان اعتقاد به توحيد، نبوت و معاد داشتند، اما چون متولى اقامه حدود الهى در ميان آنان نبود؛ و به عبارت ديگر كسى توان تشكيل حكومت و قدرت بر اساس دين خدا را نداشت، مشركان توانسته بودند بر منطقه تسلط يابند. با آمدن دين مبين اسلام كه ماهيت آن نيز توحيد و نبوت و معاد بود، رفتار قريش با رسول‏ خداصلى الله عليه وآله دگرگون شد.

علت عمده آن فهميدن هدف اسلام و پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه مى‏ خواست ريشه بت‏ پرستى را بخشكاند و منابع اربابى آنها را به خطر اندازد، و آنان مى‏ دانستند كه عمده تلاش رسول‏ خداصلى الله عليه وآله تشكيل حكومت دينى براى اجراى حدود الهى، و در نتيجه تبيين قدرت اسلام و كوتاه شدن دست مشركان از منافع دنيوى است.

تا زمانى كه سرورى با مشركان و به ويژه قريش بود، مردم از ترس مشركان كمتر به اسلام گرايش پيدا مى‏ كردند. اما بعد از فتح مكه، با ريخته شدن ترس مردم و حاكميت قوانين الهى، گرايش مردم به اسلام و روانه شدن به سوى مدينه افزايش پيدا كرد. بنابراين، با توجه به تشكيل قدرت اسلام، جمعيت مدينه نيز افزايش مى‏ يافت.

مؤيد اين سخن حضور قبائل مختلف و نمايندگان آنان در مدينه به محضر رسول‏ خداصلى الله عليه وآله است. در حالى كه قبل از فتح مكه جريان مراجعه مردم به پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه ثبت نشده است. به عنوان مثال، مى‏توان به ورود طايفه نخع اشاره كرد. بنا بر گزارش ابن‏ سعد، نمايندگان نخع آخرين گروهى بودند كه در نيمه محرم سال يازدهم هجرى با سرپرستى زرارة بن عمرو به حضور رسول‏ خداصلى الله عليه وآله در مدينه رسيدند و در دارالضيافه ساكن شدند. آنان دويست نفر بودند كه پيشتر با معاذ بن جبل در يمن بيعت كرده و مسلمان شدند.[۱۸]

پانویس

  1. زلال غدير (مجموعه مقالات) : ش ۱ ص۶۹-۸۹.
  2. الخصال: ج ۲ ص ۳۹۵. تاريخ يعقوبى: ج ۱ ص ۵۰۸ . مناقب آل ابى‏ طالب (ابن شهرآشوب) : ج ۳ ص ۲۷. البداية والنهاية: ج ۵ ص ۲۰۹.
  3. البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۰۹: الثامن ‏عشر من ذى‏ الحجه عامئذ، و كان يوم الأحد بغدير خم تحت شجرة هناك. فبيّن فيها اشياء، و ذكر من فضل على‏عليه السلام و امانته و ... .
  4. اسد الغابة: ج ۵ ص ۲۵۲: نشهد انا اقبلنا مع رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله من حجةالوداع. حتى اذا كان الظهر، خرج رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله فأمر بشجرات فشددن، و القى عليهن ثوب. ثم نادى: الصلاة. فخرجنا فصلّينا. ثم قام فحمد اللَّه تعالى و اثنى عليه، ثم قال: يا ايها الناس، اتعلمون ان اللَّه عزوجل مولاى و انا مولى المؤمنين، و انى اولى بكم من انفسكم؟ يقول ذلك مراراً. قلنا: نعم، و هو آخذ بيدك يقول: من كنت مولاه فعلى مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. ثلاث مرات.
  5. اقبال الاعمال: ص ۴۵۶: و قد بلغنا غدير خم فى وقت لو طرح اللحم فيه على الارض لانشوى. الهداية الكبرى: ص ۱۰۳: و قد علمت انه كان يوماً شديد القيظ؛ يشيب فيه الطفل... . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۹۹: و ذلك فى يوم ما اتى علينا يوم اشد حرّاً منه.
  6. معجم البلدان: ج ۴ ص ۱۸۸: و قال بعض اهل اللغه: الغدير فعيل من الغدر، و ذاك ان الانسان يمرّ به و فيه ماء. فربّما جاء ثانياً طمعاً فى ذلك الماء. فاذا جاءه وجده يابساً فيموت عطشاً.
  7. معجم البلدان: ج ۲ ص ۳۹۰.
  8. معجم البلدان: ج ۴ ص ۱۸۸.
  9. الاحتجاج: ص ۵۸ : فرحل، فلما بلغ غدير خم قبل الجحفة بثلاثة اميال.
  10. المنتظم: ج ۱ ص ۱۴۶.
  11. اقبال الاعمال: ج ۱ ص ۴۵۵: فخرج رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله حتى نزل الجحفة. فلما نزل القوم و اخذوا منازلهم، اتاه جبرئيل.
  12. الغارات: ج ۲ ص ۵۰۷ ، پاورقى: الجحفة بالضم ثم السكون و الفا. كانت قرية كبيرة ذات منبر على طريق المدينة. من مكة على اربع مراحل، و هى ميقات اهل مصر و الشام، ان لم يمرّوا على المدينة. فان مرّوا بالمدينة فميقاتهم ذوالحليفة. و كان اسم ها مهيعة، و انما سمّيت الجحفة لان السيل اجتفّها و حمل اهلها فى بعض الاعوام، و هى الان خراب. و بينها و بين ساحل الجار نحو ثلاث مراحل و بينها و بين اقرن موضع من البحر ستة اميال، و بينها و بين المدينة ستّ مراحل، و بينها و بين غدير خم ميلان.
  13. متن كامل گزارش بازديد از منطقه غدير در فصلنامه علوم حديث: سال سوم شماره ۷ بهار ۷۷ ص ۲۳۲ نوشته محمدحسين فلاح ‏زاده آمده است.
  14. الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۵.
  15. المقنعة: ص ۳۲. اوائل المقالات: ص ۶۵ .
  16. اوائل المقالات: ص ۶۵ .
  17. المقنعة: ص ۸۱۰ .
  18. طبقات ابن ‏سعد: ج ۱ ص ۲۶۰. تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۲۴۰. نهاية الارب فى فنون الادب: ج ۱۸ ص ۱۰۸.