غدیر در افغانستان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
آرى، آنان كه در درخشش دست محمد و على عليهماالسلام، تمام خواسته ها و آرزوهاشان را يافتنـد، چشم از هر چه بوى غير علـى عليه السلام مى داد ـ با همه دل فريبی هـايش ـ برداشتند. | آرى، آنان كه در درخشش دست محمد و على عليهماالسلام، تمام خواسته ها و آرزوهاشان را يافتنـد، چشم از هر چه بوى غير علـى عليه السلام مى داد ـ با همه دل فريبی هـايش ـ برداشتند. | ||
== ناله هاى غدير از آنچه در مدينه اتفاق افتاد!<ref>سيد ابراهيم شاه علوى</ref> == | |||
رنجنامه اى كه به عنوان درد دل با غدير در ميان مى گذاريم احساسى آميخته با اشک است. به خوبى دريافته ايم كه تک تک ريگ هاى آن سرزمين از سقيفه مى نالند. اين است كه ما هم به غدير مى گوييم: هميشه آرزو داشتيم به سرزمين تو آييم و از نزديک با تو درد دل كنيم. | |||
از جگر تفتيده غدير ناله سوزناكى به گوش جهانيان مى رسد كه گويا مى ترسد پيامبر صلى الله عليه و آله او را در تنهايى على عليه السلام بى وفا بداند، چرا كه در آن غوغا جا داشت از جحفه كنده شود و در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله حضور يابد، و به آنچه در آنجا رخ داده شهادت دهد! | |||
اى غدير، هميشه آرزو داشتم به سرزمين تو آيم و از نزديک با تو درد دل كنم. | |||
هميشه مى خواستم روزى فرا رسد كه پاى سخن هاى ناگفته ات بنشينم تا همه چيز را آن گونه كه اتفاق افتاد برايم بازگو كنى و بگويى آن روز در اينجا چه گذشت؟ امروز كه اين فرصت به دست آمده با تو به گفتگو مى نشينم. | |||
غدير گفت: من از اين شرم دارم كه روزى فرا رسد و با رسول خدا صلى الله عليه و آله مواجه شوم، و در ذهن او خطور كند كه وقتى على عليه السلام را تنها گذاشتند اين ديار غدير عجب بى وفا بود كه حتى سكوت خود را نشكست! آن روز چه جوابى خواهم داشت؟ | |||
گفتم: تو خود گفتى كه آن روز ده ها هزار نفر اينجا بودند و همه به گفته هاى نبى صلى الله عليه و آله | |||
گوش مى دادند. پس آنها چه كردند و كجا رفتند؟ | |||
گفت: غصه من هم از همين جاست، كه جمعيت به آن گستردگى و مردمان به آن خوبى و اصحاب با آن كمالات، همه آن روز يكى يكى بيعت نموده و دست يارى به على عليه السلام دادند؛ و ما هم خوشحال بوديم كه افتخار ثبت واقعه اى به آن بزرگى نصيب من شده، و از اين به بعد مى توانم به گلستان هاى معطر و آرام و به چمن زارهاى سرسبز و زيبا و به مكان هاى متبرک و مقدس بگويم كه ديگر به ديده تحقير به من ننگريد كه به لطف خدا مهم ترين واقعه هستى در همين شنزار اتفاق افتاده و نام بزرگ «غدير خم» نه تنها در صفحات تاريخ و نه تنها در ذهن انسان ها سينه به سينه نقل خواهد شد ـ كه با | |||
آب طلا در عرش الهى منقوش خواهد شد. | |||
اما دير زمانى از حضور پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه نگذشته بود كه آفتاب وجودش غروب نمود و عالم را به سوگ نشاند، و آخرين نقطه اتصال بين خلق و خالق به سوى خالق شتافت. آن هنگام كسى جز على عليه السلام و عده اى معدود عظمت اين مصيبت را درک نكردند و توجهى به آن نشان ندادند. | |||
خلاصه مى كنم گفتارم را و سر بسته مى گويم: على عليه السلام را مى ديدم كه مشغول غسل و كفن و دفن آخرين مهبط وحى بود، ولى بعضى از اصحاب با آن سوابق طولانى و آن قرابت و خويشاوندى، رفتند و گرد هم آمدند و بر اطاعت از هواى نفس و مخالفت با دستور وصى مصمم شدند و كردند آنچه نبايد مى كردند. آنان كنار گذاشتند كسى را كه بايد چراغ هدايت راهشان مى بود و شمع محفل وجودشان. مدام مى شنيدم كه بار ديگر جبرئيل امين آيه «أفإن مات أو قُتِل انقلبتم على أعقابكم» را مى خواند، ولى تو گويى كه آنان جدى تر از آن بودند كه سر تسليم فرود آورند و شيطان نفس را سركوب كنند؛ و آن شد كه تو ادامه اش را مى دانى. | |||
== اعتراضى به بزرگى ادعاى اصحاب فيل<ref>سيد احمد جعفرى</ref> == | |||
احساس دقيقى از ماجراى حارث فهرى ـ تنها اعتراض كننده در غدير ـ لازم است تا عمق ماجرا به دست آيد. روح پرخاشگر و ناراضى او نسبت به اسلام، تداعى اصحاب فيل از پاسخ خداوند با سنگ آسمانى، و انعكاس كامل اين خبر در قرآن نكات ظريفى است كه در غدير جلوه گر شده، و اهميت اين بعد ماجراى غدير را به ما مى فهماند. | |||
غدير را بايد انديشيد؛ غدير را بايد نوشت؛ غدير را بايد فهميد؛ غدير را بايد فهماند، غدير را بايد رساند. داستان يک اعتراض به غدير و پاسخ خداوند، لحظه اى فهميدنى از اين ماجراى عظيم است. | |||
در دشتى وسيع، در ميان جمعيتى بزرگ، در لابلاى چادرها و خيمه ها، بر روى چند تخته سنگِ تا كمر فرو رفته در خاک، سايه اى افتاده از يک مرد؛ مردى درشت اندام، با چهره اى آفتاب سوخته، ابروانى افتاده، با موهاى پر پشت؛ اما با دلى مريض، فكرى آشفته، زبانى تند و پرخاشگر، ناراضى از زمين و زمان و معترض بر همه چيز. | |||
حارث خود را به جايگاه پيامبر صلى الله عليه و آله رساند. همه شقاوت و نفاق و خشم و ناراحتى و كفرش را در قالب جسارت و پر رويى ريخت و بى شرمانه گفت: اى محمد، سه سؤال از تو دارم: شهادت به يگانگى خدا و پيامبريت را از جانب پروردگارت آورده اى يا از پيش خود گفتى؟ نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده اى يا از پيش خود گفتى؟ اين كه درباره على گفتى: «من كنت مولاه فعلىٌ مولاه ...» از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتى؟ | |||
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: «خداوند به من وحى كرده، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من رساننده پيام خدا هستم، و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلام نمى كنم. | |||
حارث نگاهى به پيامبر صلى الله عليه و آله و نگاهى به ياران خود كرد، و در مقابل نگاه هاى آنان در | |||
حالى كه برافروخته بود و سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله را كذب محض مى دانست، پشت به آن | |||
حضرت كرد و در حالى كه دور مى شد فرياد زد: «اللهم إن كان هذا هو الحق من عندك، فأمطر علينا حجارةً من السماء أو ائتنا بعذاب أليم»: «خدايا اگر اين مطالب حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست»! | |||
اين را گفت و به راه افتاد. ناگهان حس كرد پرنده اى در آسمان پديدار شده! با خود گفت: خيالاتى شده ام! | |||
احساس كرد صدايى به گوشش مى خورد كه مى گويد: «ما تو را بنا به خواسته خودت با يک سنگريزه عذاب مى كنيم، اى آخرين تبار از نسل اصحاب فيل»! ناگهان سنگى از آسمان سر رسيد و بر سرش خورد و او را هلاک كرد. | |||
آنگاه بود كه آيه «سأل سائل بعذابٍ واقعٍ، للكافرين ليس له دافع ...» نازل شد. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله به اصحابش فرمود: ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى!! | |||
== نگاهى به اسرار غدير از بلنداى دست پيامبر صلى الله عليه و آله<ref>محمد عارف</ref> == | |||
ايستادن بر بلنداى غدير و دور دست هاى آن را به تماشا نشستن احساسى است كه هر مسلمانى آرزوى آن را دارد. ابعاد مختلفى از غدير در اين نگاه بر صفحه دل عبور مى كند و رموزى از ناگفته هاى آن را به اشارتى نشان مى دهد. | |||
در اين تصوير، غدير وقوف گاهِ حاجيان كعبه ولايت است، واقعه غدير نمايش ولايت و آموزشِ ولايت پذيرى و ولايت گروى است. | |||
غدير جرس بيدارى و بانگ فرمان بردارى خداوندگار است؛ و راز غدير يک كلبه گرى و همه كلبه اى است؛ و ديوار اين كلبه امن مرزهاى ولايت است. | |||
با نگاهى به آينده هاى بلند مدت غدير به راحتى مى توان دريافت كه در غدير پيامبر صلى الله عليه و آله آمد كه بگويد: «آنجا كه من ايستادم على آنجاست، بر همان بلندا»! وبه همه فهمانيد كه «لااقل گفتارم را به آيندگان برسانيد»، و «اى آيندگان، چشم از پيام رسانان بپوشيد و ديده بر پيام گشاييد». | |||
در اين احساس، پيامبر صلى الله عليه و آله همگان را به خيمه غدير مى برد تا از باد سياهِ نافرمانى و مادى نگرى تا رستاخيز امان نامه يابند. | |||
همگان ببينند كه عمودِ ولايت هيچ سايه اى و سياهى و نيمسايه اى برنمى تابد. | |||
اينجاست كه با تمام وجود شكرانه اين نعمت عظمى بر زبان جارى مى شود: حمد خداى را كه در روز غدير تخت گاه على عليه السلام را برافراشت و بركه امامت را از قطره هاى ولايت پذير لبريز ساخت! | |||
و سپاس پيامبرش را كه دستان على عليه السلام را بالا گرفت تا دستان افراشته فرشتگان براى بيعت به دستان او رسد، كه اول بيعت آسمانى ها، آنگَه بخٍ بخٍ زمينيان!! | |||
نوشين شهد شكر شكنِ ولايت از سفالين جامِ غدير گوارايتان بادا! آرى! خوشا كه غدير بوسه اجابت بر نازُكاى بزرگ گونه پيشه ترين نياز بنى آدم است؛ آن هم در خشكيده آبگيرى هول انگيز، اندر كويرِ ريگ پاره ها، بر تفتيده سينه چاک گشته زمين. | |||
در غديرى كه گاه گاهى آبى شايد بتوان يافت، نهال ماندگارى اسلام ـ بى جهاز امّا مقاوم تر ـ خواهد ايستاد، و اهل بيت عليهم السلام با تداوم آن به آبيارى پيشه خواهند گزيد. | |||
در غدير پيامبر صلى الله عليه و آله آمد كه بگويد: هر آنجا كه من رفتم على آنجاست! آنجا كه من | |||
ايستادم على آنجاست، بر همان بلندا! دست او در دست من است، و دست دست رامى شناسد! يا على، اين امت را به تو و تو را به خدا مى سپارم. | |||
مردمان ولايت پذير در گرايشگاهِ سرخ به مانايى نهالِ غدير، بادهاى هدايت كُش را به نيشخند خواهند نشست. اما دريغا كه شبيخون هاى سقيفه اى، اموى، مروانى، عباسى بر اين گرايشگاه چه خواهد كرد. | |||
امروز قرآن، ناطق مى يابد و به گفتار مى خيزد كه خشنودى دادار كدام است؟! | |||
ستوده شده كتاب خدا، خطاب شده به مؤمن، بشارت شده بهشت و معناى هل اتى و همه و همه در ستايش اوست، و اينک پرده بردارى از راز اين انحصار است، كه محک سعادت ايمان به على عليه السلام، و ايمان به على عليه السلام نشان پاكىِ باورمندى است. وَه! خوشا كه باورِ باورمندان به على عليه السلام، هم گريخته از بيم و ترس است و هم رها از آلايش ظلم و ستم؛ و اين است غدير ...! | |||
سِرِّ آن مائده آسمانى نهالى است نوپا و نورس. نهالِ ولايت كه بر كرانه مائده سپهرى پا گرفت. على عليه السلام كلام اللّه گويا، با شكر و صبر در غديرِ بى آب و علف، به همگان طراوت و سبزى اش را نماياند؛ كه در غديرِ خشکِ جحفه درختان كهنسالىچند، از همه دل و پاى برده بود، اما اين كجا و آن كجا؟ | |||
سپاس خداى را كه در روز غدير تخت گاه على عليه السلام را برافراشت، اما دريغ كه بخٍ بخٍ گويانى چند خَس شدند و بر كناره جوى غلطيدند و عمق آب و ژرفاى درياى ولايت را شايستگى نيافتند، كه دريا چون عمق گيرد گرمايش فزون گردد. | |||
راز جمع شدگى غدير مانايى پيام رسول اللّه صلى الله عليه و آله است، كه اگر خود جامه كردار بر سخنم نمى پوشانيد لااقل گفتارم را به آيندگان رسانيد، و اى آيندگان چشم از پيام رسانان بپوشيد و ديده بر پيام گشاييد؛ و اين است آرامش رسول و راز غدير كه رسول بر كتف جانشينش دست گذاشت. يعنى على جان، كار تا رستاخيز ضمانت و پشتوانه گرفت. | |||
آرى! غدير روز «لا تقيّه» است. آرى در غدير، فطرت مردمان به سرشت انديشى ره يافت، كه در توديع پنهان گرى رنگ ندارد. غدير وقوف گاهِ حاجيان كعبه ولايت و كلام اللّه گوياست، كه به بركه آن در بيابان پر ريگ در ميانه روز آمده اند كه خورشيد بر بلنداىِ چَرخَش است؛ و چون تاريكى يورش آورد بايد كوچيد، و به سوى خورشيد پناه برد، كه اين است راز غديرِ پر آبِ ولايت. | |||
بار الها، شكرت كه بركه امامت را از قطره هاى ولايت پذير لبريز ساختى! در اين وادى سنگريزه هاى بِكْر زير پاى قطره هاست، كه آنان در وادى ولايت مُدام در رمى جمره شيطانىِ ولايت ستيز هستند. وَه ... كه از اين سنگسارى از گناه سبک دوش مى گردند و پايشان از پاى بسته اى دنيوى رها مى گردد، و چه نيكوست نواىِ اوج گيرى شان كه «الحمد للّه الذى جعلنا من المتمسكين بولاية اميرالمؤمنين عليه السلام». | |||
على عليه السلام ولايتش بر همه خلايق است، و همگان در رجم دشمنان و منكران اويند. از اين رو پيامبر صلى الله عليه و آله همگان را به خيمه غدير برد تا از باد سياهِ نافرمانى و مادى نگرى تا | |||
رستاخيز امان نامه يابند. | |||
موجِ غدير نيمروز هجدهم افكنده مى شود، تا بر بلنداى اين درخشندگى، تا هميشه تابش و ارتعاش آن افزونِ افزون باشد، كه به گواه تاريخ پرتوگرى و پرتو افكنىِ آن روز به روز گسترده تر و نورانى تر گرديده است. | |||
كارگردان، خيمه غدير را در بيابان و نه در زير سايه درختان برپا مى كند، تا همگان ببينند كه عمودِ ولايت هيچ سايه اى و سياهى و نيم سايه اى برنمى تابد. آرى از اين تابش بى سايه تاريخِ لرزان، آيين و كيش دارى، دادگرى و برابرى، استوارى و پويايى مى گيرد. | |||
راز غدير پرده افكنى از سرّ «لولاك لما خلقتُ الافلاك» در چهره محمد و على عليهماالسلام است. غدير پايانِ چشم به راهىِ فرشتگان است. راستى چرا خداوند آدم را آفريد؟ | |||
امروز راز آفرينش آدم بر همگان گشوده شد، و همگان انگشت واماندگى و غبطه و تحسين به دندان گرفتند و اين از ضرباهنگ بى پرده نواخته شدن ساز كمال دين است. | |||
غدير هم معراج على عليه السلام است و هم رسول صلى الله عليه و آله و هم شيفتگان على عليه السلام؛ كه به شادباش و نام على عليه السلام همگان گل بر لبان مى نشانند تا باران اشک شوق شكوفه ها را بروياند. | |||
غدير پرده آخر نمايشِ ازل و ابد است، كه هماى راهبرى در ايستگاه نيكبختى بر شانه على عليه السلام نشست، آن سان كه بايست مى نشست. غدير رازِ برترىِ جُحفه بر قدس و كعبه است. | |||
در پيمايش هدفدارِ ابدى، اينک پرچمدار ديگرى بايد به پرچم دارى خيزد، و غدير شناختگاه پرچم به دوشان دوازده گانه است، كه اين كعبه را بى پردگى است پرده دارى! | |||
آرى دو گل پيچک به نبرد اهريمن بر جهاز شتران در هم پيچيده اند. على عليه السلام تكيه گاه محمد صلى الله عليه و آله است و محمد صلى الله عليه و آله پشت گرمىِ على عليه السلام، و دستان گلريز ولايت سبد سبد هدايت به طواف گرانش مى دهد، كه بيعت با على عليه السلام بيعت با رسول صلى الله عليه وآله است، كه آن دو يكى و يک دست اند كه غدير قبله نماى سرشت آدمى است، و على عليه السلام رازِ كِششِ قبله نما. | |||
دست بيعت گير على عليه السلام بر بلنداى دست رسول صلىاللهعليهوآله، در بيعتگيرى جاودانه مانى بر | |||
كيش پيامبر صلىاللهعليهوآله است، يعنى تفسير راز «أنا مدينة العلم و علىٌ بابُها». | |||
دست او بر بلنداى دست احمد صلىاللهعليهوآله، سخنگوى سپردنى از بالاست! آرى پيامبر صلىاللهعليهوآله | |||
دستان او را بالا گرفت تا دستان افراشته فرشتگان براى بيعت به دستان او رسد، كه اول | |||
بيعت آسمانىها آنگه بخٍ بخٍ زمينيان!! | |||
غدير رازِ مانايى آيين و ليلة المبيت ثانى است. اگر ديروزها پيامبر صلىاللهعليهوآله جانش را به | |||
دستان على عليهالسلام به زنهار داد، امروز جانِ جانش ـ آيين و كيشاش ـ را به دستان او سپرد. | |||
وَه! كه در هر تنگنا و گرماى آرامش سوز اباالحسن در بستر سختىهاست، تا جانِ | |||
ابوبتول پاسبانى شود، و راستى كه اين سپاس دارد. | |||
رازِ غدير دست سپارى على عليهالسلام به پيامبر خدا به فرمان دادار بود، كه على عليهالسلام از غدير | |||
بىدست شد. اگر آنى دست از جانِ جانِ رسول صلىاللهعليهوآله مىگرفت دُرّ پرمايه فرو مىشكست | |||
و غايتمندى آفرينش از پا مىنشست. و اين است راز نبودِ دستانى كه طناب را در | |||
سقيفه از گردن باز كند؛ پهلوى همسرش را از ميخ درب بيرون كشد؛ بر فرق خود جان | |||
پناه سازد؛ جگر حسنش را به دست گيرد؛ اكبر و عباسش را بردارد؛ سفيد گلوى اصغر | |||
ششماههاش را بپوشاند؛ از پيشانى و دلِ حسينش تير بيرون كشد و خنجر گلوبُرْ از | |||
شمر بستاند ...!! آرى از انديشهكده ولايت و غدير است كه درفش فتنه كوركن بر | |||
چشم نيرنگ فرو مىبارد، و از غنچه باغِ غدير است كه گلو سپيد ششماهه به پختگى و | |||
سرخى مىرسد و گاه چيدنش مىگردد. | |||
جحفه، پرده آخر عرضه ولايت را به چشم مىديد؛ و چون نيمروز هيجدهم بر | |||
بنىآدم عرضه شد، با سُرمه بخٍ بخٍ همه خويش را آراستند و به ضرب شور به آهنگ | |||
شيدايى به پيروىِ مولا على دستان سبكبال گشتند و بر آسمان فرو رفتند. از | |||
سبكشدگى هر ساله غدير ما نيز دست بر آسمان مىيازيم و دست در دست هم يك دست | |||
مىگرييم. | |||
در برداشت پايانىِ جشنواره غدير، صف تربيت يافتهگان است كه دستانشان | |||
اختيار و فرمان بردارىِشان را به دستان مرد آيين و نگهبان كيش ـ به عهد الست ـ | |||
مىگذارد. | |||
در برداشتهاى پايانى، درفشِ الهى چشمانِ فتنه را هزار درفشه ساخت، و دستان | |||
پيامبرش را باز نشست، كه يك بار هم كه شده بر تخت آرامش به تماشا نشيند؛ و | |||
رسول خسته جان به سايهسار بوته آسايش بر كناره چشمه خشنودى، نسيم آرامش را | |||
پذيرا شد. | |||
از بلندا مىنگرد ...! راستى چگونه تمدن محمد صلىاللهعليهوآله افراشته سازد؟ چگونه از | |||
بيابان گردانِ خويشكُش، سكان داران محبت و يگانگى آورد؟ آرى، اينك معمار | |||
اوست. راستى اين بذر را چگونه بايد شكوفاند؟ بر اين بيابان چگونه بايد ژاله باراند؟ | |||
و غدير رازِ بارش است. راز پيمايش بذر «الست» است. | |||
بنگر كه در اين تمدن، فاصله ديوارها هم از شرم فرو ريختهاند، و همه دوشادوش | |||
به يك كلبه خانه دارند. راز غدير يك كلبهگرى و همه كلبهاى است. ديوار اين كلبه امن | |||
تنها مرزهاى ولايت است. وَه! به زمزمه «ولاية على بن ابىطالب حصنى، فمن دخل | |||
حصنى اَمِنَ من عذابى»، فرشتگان گزمه پاسدارى مىدارند. غدير نمايش ولايت بود، | |||
يعنى آموزشِ ولايتپذيرى، ولايتگروى، و غديرى بودن. | |||
غدير جرس بيدارى و بانگ فرمانبردارى خداوندگار بود. دريغ كه مردمان چه | |||
زود فراموشى گزيدند، و بيعت يگانگى شكستند و هر يك به سويى گريختند، و غدير | |||
غريب و تنها ماند. | |||
بىشاخه گل در باغ كردار، بىچلچراغ در سرسراى رفتار، سِيْلِ غديردوستان، سينه | |||
پر داغِ دل، همه دريا مىكنيم، و دريا همه از آنِ آن دست والا. باورمندى پيشه مىداريم | |||
و راست گويى برمىگزينيم، تا مگر جامه حقپويى ارزانىمان گردد، و شوق نامه دل | |||
رها مىسازيم كه: «الحمد للّه الذى جعلنا من المتمسكين بولاية على بن ابىطالب عليهالسلام». | |||
تاك ولايت به غدير، انگبين آيين به پاسبانى برگرفت. در گذر روزگار از اين مُوْ | |||
اشكها تراويد. از ناى بريده پيوسته نداى پاسدارى داد، و بر گوش آفرينش جاودانگى | |||
را از زمزم غدير زمزمه داشت. | |||
شيرينكامى در غدير و تلخكامى در سقيفه | |||
افغانستان | |||
عبدالخالق كريمى | |||
احساسى دوگانه از غدير، موشكافى خاص را مىرساند كه به | |||
گونهاى همه جانبه به ماجرا نگريسته، و شيرينى آغاز غدير را در | |||
كنار تلخى آينده آن چشيده و چشانده است. | |||
او در غدير «ماه» را بر بلنداى دستان «خورشيد» مىبيند و نداى | |||
«من كنت مولاه فهذا على مولاه» را مىشنود. خورشيدى كه بر | |||
بلندايى از جهاز شتران و منبرى از سادگى و صداقت، به دلهاى | |||
تشنه صاحبدلان، معرفت و نور مىبخشد. | |||
در ترسيم اين فكر و اعتقاد از اين نكته باريكتر از مو غافل نمانده | |||
كه فقط پاكان توفيق نوشيدن جرعهاى از غدير را داشتند و آنان | |||
كه ننوشيدند در واقع لياقت نداشتند. او تلخكامى غدير را در | |||
طول 25 سال در كام على عليهالسلام مىبيند و طعم تلخ آن را در دل | |||
غديريان. | |||
قلم در دست مىگيرم و در ايامى خجسته و مبارك قدم به خمِ زمانه مىگذارم. خمى | |||
كه غدير است، اما دريايى از عظمت و شكوه را بر دلهاى عالميان جارى ساخته و | |||
عظيمترين و پربارترين حادثه تاريخ را در خود شكوفا نموده است. | |||
شايد بتوان غدير خم را به خمى از عشق و حقيقت و يگانگى تشبيه كرد، كه فقط | |||
پاكان توفيق نوشيدن جرعهاى از آن را داشته باشند، و چنين جرعهنوشانى در خم | |||
بودند كه نوشيدند و نيوشيدند. | |||
شايد هم غدير خم را به خمى مملو از تلخكامى تشبيه كنيم كه ذره ذره آن را در طول | |||
25 سال در كام على عليهالسلام ريختند، تا آنجا كه على عليهالسلام بود و نالههاى در چاه و خارهاى در | |||
چشم و استخوانهاى در گلو، كه شروع آن رسما از غدير آغاز شد. گرگهاى حسد و | |||
فتنه در آن آبستن شدند و در «سقيفه» متولد گرديدند و تولههاى آن به جان حق و | |||
حقيقت افتادند. مگر دگر باره با ذوالفقارى كه از نيام صبورترين انسان عالم بر مىآيد، بر | |||
خاك مذلت در «بَدرى» ديگر به زمين فنا افتند، و حقا كه چنين خواهد شد. | |||
بر موكب قلم سوار گشته در دريايى از حجاج سفيد پوشِ منتظر قدم مىرانم. | |||
حجاجى كه «ماه» را بر بلنداى دستان «خورشيد» خواهند ديد، و نداى «من كنت مولاه فهذا | |||
على مولاه» را خواهند شنيد. اين ندا را از زبان خورشيدى كه «رحمةٌ للعالمين» است و | |||
«لاينطق عن الهوى، إن هو الاّ وحى يوحى» در شأن اوست. حجاجى كه پس از غدير، | |||
در رودهاى جارى و خروشان به سوى مدينه و مصر و عراق سرازير خواهند شد، و | |||
حامل و عامل پيامى خواهند بود كه سرسبزى و طراوت ناب را بيش از پيش به | |||
سرزمين دلهايشان خواهد بخشيد، و حبِّ محبوبِ خدا و رسول را در دلها آبيارى | |||
خواهند كرد، كه محصول اندك آن جنّت است. | |||
«خورشيد» بر بلندايى از جهاز شتران و منبرى از سادگى و صداقت، به دلهاى تشنه | |||
صاحبدلان، معرفت و نورِ پاكى مىبخشد، و هر فراز از كلامش دريا دريا سعادت و | |||
رستگارى است كه بعد از 23 سال نثار امتش مىكند. | |||
اين آخرين حجّى است كه با آنها همراه بوده، و آن را حجة الوداع ناميده است. | |||
اينك با مرور بر چكيده اهداف بلند نبوتش، مهمترين ركن رسالت را از جانب حق | |||
مأمور به ابلاغ گرديده است؛ كه اگر اين ركن ركين را ابلاغ نكند، انگار كه اصلاً رسالتى | |||
نداشته است و ثمره 23 سال تلاش او به امروز و ابلاغ اين پيام بستگى دارد. | |||
مفهوم سازى فرهنگ تشيع در خطبه غدير | |||
افغانستان | |||
محمد شفق | |||
احساسى برانگيخته از يك تحقيق علمى با ظرافتى درمى يابد | |||
كه پيامبرِ دلسوز در غدير همه فكرهاى را براى دينش نموده | |||
است. آنحضرت مفاهيم اصلى فرهنگ تشيع و عناصر اساسى | |||
اعتقاد شيعه در باب امامت را در غدير به گونهاى بيان فرموده كه | |||
نه تنها تا آخر دنيا براى اين مكتب كافى است، بلكه كسى | |||
نمىتواند اضافه بر آن تازهاى به ميدان آورد. | |||
مراجعه به فرازهايى از اين خطبه شريفه نشان دهد كه ـ گذشته از دلالت آشكار اين | |||
خطبه بر اصل امامت اهل بيت عليهمالسلام ـ پيامبر صلىاللهعليهوآله در اين خطبه مفاهيم اصلى فرهنگ تشيع و | |||
عناصر اساسى اعتقاد شيعه در باب امامت را به روشنى بيان فرمودهاند. آنچه شيعه در | |||
باب امامت گفته و هر چه عالمان شيعى براى اثبات امامت اهل بيت عليهمالسلام استدلال و | |||
استناد نمودهاند، رسول اكرم صلىاللهعليهوآله در اين خطبه گنجاندهاست، و هيچكس درباره شيعه | |||
بيش از آنچه در اين خطبه شريفه آمده، چيزى نگفته است. | |||
بنابراين، خطبه غدير همه تفصيلات عقيده شيعه در امر امامت را در بر دارد، و | |||
بدين جهت مىتوان آن را «قانون اساسى تشيع» ناميد. از اين منظر، اگر همه احاديث | |||
وارده در باب امامت اهل بيت عليهمالسلام و نيز ادعيه و زيارات در اين باب ناديده گرفته شود، | |||
و تمسك شيعه به آيات قرآن براى اثبات امامت اهل بيت عليهمالسلام از سوى اهل سنت | |||
مخدوش و مردود تلقى شود، با اثبات سند و دلالت خطبه غدير، همه عناصر اعتقادى | |||
شيعه در خصوص امامت در پرتو اين خطبه قابل اثبات است. | |||
اين خطبه هم «سنت» است و هم «كتاب»؛ چه اينكه خود رسول اكرم صلىاللهعليهوآله به آيات | |||
مورد نياز براى اثبات امامت اهل بيت عليهمالسلام استشهاد فرمودهاند. | |||
پس نبى خاتم صلىاللهعليهوآله خود اولين فردى است كه مفاهيم اساسى اعتقادات شيعه را در باب | |||
امامت پايهريزى كرده است، و اين مفاهيم چيزى نيست كه صرفا با استدلالات بعدى | |||
عالمان شيعه و يا تنها با استفاده از احاديث امامانشان و به صورت تدريجى به آن شكل | |||
داده باشند، و يا ابنسبا و آل بويه و صفويه آن را رقم زده باشند. | |||
مفاهيمى را كه مكتب تشيع با استناد به خطبه غدير درباره امر امامت و خلافت به | |||
كار مىگيرد و از سوى اهل سنت مورد پذيرش نيست، مىتوان به صورت ذيل | |||
خلاصه نمود: | |||
1 . انتصابى بودن امام. | |||
2 . شرايط يا ويژگيهاى امام: عصمت، علم لدنى به همه امور، علوى بودن. | |||
3 . جايگاه امامت و مقام امام: امامت مرجعيت دينى و نه صرفا امر سياسى، امامت و | |||
نبوت نور واحد الهى، پيوند قرآن و امامت، امام واسطه فيض الهى، امامت و كمال | |||
دين، عدم امكان خلو زمين از امام، پذيرش امامت شرط پذيرش اعمال، پذيرش | |||
امامت شرط پذيرش توبه، نپذيرفتن امامت انحراف از دين، پذيرفتن امامت شرط | |||
ايمان و اسلام، پذيرش امامت شرط نجات اخروى. | |||
4 . امتيازات امام بر ديگران. | |||
5 . علل انحراف اكثريت از خط ولايت علوى. | |||
غدير روشنترين جلوه حق در تاريخ | |||
افغانستان | |||
محمدداور سخنور | |||
غدير عين حق و محض حقيقت است كه حد و مرزى | |||
نمىشناسد. نگرشى ژرف احساسى اين چنين از غدير جلوه | |||
مىدهد و مىيابيم كه درخشش اين حق تا ابديت امتداد دارد و در | |||
جستجوى راست قامتانى تشنه قرنها را درمىنَوَردد، و در هر | |||
زمانى به گونهاى جلوه مىكند و بلند همتان را با خود همراه | |||
مىنمايد. | |||
اينجاست كه نگاهى اخمآلود به سنگ اندازان در برابر ولايت، | |||
چهره غديريان را در برمىگيرد، چرا كه آنان احساس مىكنند | |||
اساسا اسلام با على عليهالسلام زيبايى دارد، و بدون على عليهالسلام به سان بدنى | |||
بىروح مىماند. | |||
خداى بزرگ مقارنت اين دو ـ يعنى حق و باطل را ـ جاودانه ساخته، مقارنتى كه از | |||
ازل آغاز مىگردد، و بعد از بعثت پيامبر گرامى اسلام در جوار حضرت ايشان تكامل | |||
پيدا مىكند، و در خم غدير چونان خورشيد تابناك مىدرخشد، و اين درخشش تا | |||
ابديت امتداد پيدا مىكند. | |||
بدينسان مىتوان گفت: روشنترين جلوه حق در هيجدهم ذىالحجه سال دهم | |||
هجرى در تجليگاه آن يعنى «بركه غدير خم» تبارز نموده است. اين تجلى چنان | |||
درخشيده كه از كران تا كران و از زمان تا زمان لحظهها را در نَوَرديده و تا | |||
دور دستترين آفاق رسيده است. تمام انسانهاى آزاده و حقشنو و آنهايى كه كلمه | |||
راستين «لا اله الا اللّه، محمد رسول اللّه» را حقيقتا به عنوان شعار اسلام و نشانه | |||
اسلاميت قبـول نمودهاند، آن را به گوش جـان شنيده و با جان و دل بـه آن لبيك | |||
گفتهاند. | |||
امروز كه هزار و چهارصد و اندى از آن مىگذرد نه تنها اين ندا خاموش نگرديده، | |||
بلكه در هر سرزمينى آهنگ مىكند و پيغامبران متعالى و راست قامتان با همت را با | |||
خود همراز مىنمايد؛ راست قامتانى هم چون صاحب «الغدير» كه حاضر است بيابانها و | |||
هامونهاى بلندى به گستردگى فرهنگها را براى يافتن حتى يك حديث صحيح از مولايش | |||
بپيمايد. | |||
بدين سان اگر تجلى حق در غدير خم و در روز انتصاب اميرالمؤمنين عليهالسلام به عنوان | |||
امام بوده، روشن است كه پس از غصب منصب امامت و ولايت حق مىپژمُرَد و پرگار | |||
هستى هسته مركزىاش را از دست مىدهد. | |||
بنابراين اگر بخواهيم «ولىّ» را به معناى اكمل و اتم آن براى تمام ملل مسلمان در | |||
نظر بگيريم كسى جز «على» نخواهد بود، همان طور كه اگر آن روز او را بر مسند | |||
ولايت باقى مىگذاشتند اسلام با او جان مىگرفت و بالنده مىشد و امروز نيز سرافراز | |||
بود. | |||
اساسا اسلام با على عليهالسلام زيبايى دارد، و بدون على عليهالسلام به سان بدن بىروح مىنمايد. تنها | |||
با امامِ حقيقت مدار و خدا محور جامعه پويا مىشود، و در اين صورت است كه نماز | |||
بر پا مىگردد، زكات داده مىشود، استعدادها شكوفا مىگردد، فقر رخت برمىبندد و | |||
همه چيز در مسير حقيقى خود حركت مىكند. | |||
بدينسان تجليل از غدير و جشن و شادى در اين روز، در حقيقت تجليل از ولايت | |||
و بستن عهد و ميثاق در اطاعت از آن حضرت، و همگام شدن با نداى روحبخش | |||
پرگار هستى و با خواستههاى پيامبر گرامى اسلام در اطاعت از امامانِ همسان و | |||
همسنخ على عليهالسلام است. | |||
غدير از واقعه تاريخى تا فرهنگ ولايت مدارى | |||
افغانستان | |||
گنجعلى اميرى | |||
احساس پر هيجان غدير را از قُله بلندى مىنگرد و دو وجود | |||
مقدس را بر فراز آن مىبيند و دو دست خدا را كه همزمان بالا | |||
رفته مجسم مىكند. | |||
او پيامبر صلىاللهعليهوآله را مىبيند كه هيچ توجهى به هياهوى جامعه ننمود | |||
و امر الهى را اجرا فرمود؛ و محبان غدير را مىبيند كه اين | |||
خوشبختى را بر خود و ديگران مباركباد گفتند. | |||
او حقيقت غدير را چنان مجسم كرده كه مولا على عليهالسلام، جهانِ | |||
سرگردان در بيابانِ بىهويتى و بىهدفى را مفهوم و معنا | |||
مىبخشد، و به اين نتيجه رسيده كه در غدير فرهنگ ولايت | |||
تأسيس گرديده است. | |||
او واقعه غدير را تنها براى حكومت يا حاكميت نمىداند، بلكه آن | |||
را يك مكتب مىداند كه ارزش مىآفريند و انديشه توليد مىكند. | |||
غدير خم آبشارى بود كه از آن نور ولايت درخشيد و همه قلبهاى عاشق و | |||
دلباخته نور ولايت را روشنايى بخشيد. غدير قُله بلندى بود كه با بالا رفتن وجود | |||
نازنين رسول مكرم اسلام صلىاللهعليهوآله بر فراز آن و در دست گرفتن دست خدا يعنى مولاى | |||
كونين على بن ابىطالب عليهالسلام اعلام شد كه او نفس پيامبر است و ولايت و سرپرستى او | |||
ولايت و سرپرستى محمد بن عبد اللّه صلىاللهعليهوآله است. | |||
نبى مكرم اسلام صلىاللهعليهوآله طبق دستور و فرمان خالق هستى عمل كرد، و هيچ توجهى به | |||
هياهوى جامعه ننمود، و جانشين شايسته و بنده خوب خدا را براى رهبرى اسلام و | |||
مسلمين معرفى فرمود. | |||
از آن روز حاضرين و غايبين در زير سايه پر بركت و با عظمتِ كوه استوار و | |||
سر بلند و غرور آفرين ولايت قرار گرفتند، و محبان آن آيت الهى اين سعادت و | |||
خوشبختى را بر خود و ديگران مبارك باد گفتند. | |||
رسول خدا صلىاللهعليهوآله بدين وسيله فرمان حق را به گوش جهانيان ابلاغ نمود. بسيارى از | |||
حاضران اين واقعه تاريخى از خوشحالى در پوست خود نمىگنجيدند و خدا را با | |||
تمام وجود سپاس و پيامبرش را ستايش مىنمودند، و بر مولايشان على عليهالسلام تهنيت | |||
مىگفتند؛ و افرادى هم از اين واقعه عصبانى شدند و از آرزوهاى شوم خود نااميد | |||
گريدند. | |||
آنان به هر قيمتى كه مىشد حاضر بودند جلوى نورى كه از چشمهسار غدير | |||
جوشيده بود و در رگارگ جهان هستى به جريان آمده بود بگيرند. آنان خفاش مانند | |||
حاضر نبودند آفتاب عالمتاب برجِ ولايت ـ كه داشت همه گيتى را نور باران مىنمود ـ | |||
ببينند. | |||
ولى اين نور على رغم عدم ميل باطنى آنان از غدير خم طلوع كرد؛ و با سرعت | |||
حيرتآورش به پيش رفت و هم خواهد رفت، و «شبپره گر وصل آفتاب نخواهد | |||
رونق بازار آفتاب نكاهد»! | |||
ابرها نمىتوانند تا هميشه مانع رسيدن نور خورشيد بر موجودات نيازمند باشند، | |||
بلكه در عين حجاب هم دلهاى عاشق استفاده مىكنند، و حقيقتا آنان كه با نور ولايت | |||
در افتادند، بر افتادند. | |||
على عليهالسلام همچنان شجره طيبه اسلام است كه «اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِى السَّماء». بلى | |||
انديشه على عليهالسلام در ژرفاى تاريخ بشريت ريشه دوانيده، و شاخههايش چونان مرتفع و | |||
عزيز است كه نامحرمان از رسيدن به آن عاجز و ناتواناند. حقيقت آن است كه | |||
تفكرات مولا على عليهالسلام مىتواند جهان سرگردان در بيابانِ بىهويتى و بىهدفى را مفهوم | |||
و معنا بخشد، تا بتواند راه سعادت و فضيلت را بر مبناى انديشه آن حضرت در پيش | |||
گيرد. | |||
فلسفه غدير براى اتمام حجت بر همه بشريت اين بوده كه اى تشنگان راه حقيقت، | |||
هر كه را من مولاى اويم بعدِ من على مولى و صاحب اختيار اوست. | |||
اين اتمام حجت بر قلبهاى بعضى مانند آب گوارا شيرين و دلچسب و خوشگوار | |||
آمد، ولى بعضى ديگر ـ با آن كه تشنه بودند و نياز مبرم به آن آب حيات داشتند ـ از | |||
سر كشيدن آن جام ابا ورزيده كفران نعمت نمودند. | |||
واقعه غدير خم تنها يك واقعه تاريخى محض نبود، بلكه در آن فرهنگ ولايت و | |||
ولايت مدارى تأسيس شد، و اين جريان با خون و گوشت شيعه عجين گرديد. لذا با | |||
وجود اين همه تهديد كه بر عليه واقعه غدير صورت گرفته، باز هم غدير جايگاه رفيع | |||
و بىنظير خود را در تاريخ اسلام حفظ نموده است. | |||
در واقع تمام انسانهاى آزاده در عصر حاضر و عصرهاى آتى وظيفه دارند با | |||
فراموشى و كمرنگ شدن واقعه غدير خم مقابله كنند و آنچه درباره غدير مىدانند | |||
منتشر نمايند. اكنون وقت آن است كه تحليل و بررسى بيشترى از جانب دانشمندان | |||
اسلامى درباره واقعه غدير صورت گيرد، تا هر چه بيشتر به ژرفاى آن واقعه و حقيقت | |||
آن پى ببريم. | |||
اين باعث خواهد شد كه مظلوميت واقعه غدير خم هر چه بيشتر هويدا گردد. در | |||
پى آن ممكن است صدها انسان عدالتخواه و با وجدان در مقابل عظمت فرهنگ | |||
علوى سر فرود آورد. | |||
هر چه آن واقعه بىنظير زير ذرهبين و چشمان تيزبين دانشمندان اسلامى قرار گيرد | |||
زواياى گوناگون آن واقعه عظيم روشنتر خواهد شد. اگر واقعه غدير خم به خوبى در | |||
بين جامعه اسلامى تبين و تحليل و ترويج شود به بسيارى از اشكالات و مشكلات | |||
مسلمين پاسخ روشن و قانع كننده داده خواهد شد؛ و اين ممكن نيست مگر آنكه | |||
ظرافتهاى واقعه غدير به روشنى بيان گردد. | |||
واقعه غدير تنها براى اين نبود كه كسى يا كسانى صرفا به حكومت يا حاكميت | |||
دست پيدا كنند، بلكه اگر ما غدير را به اين معنى تلقى كنيم ظلم بزرگى در حق آن | |||
واقعه عظيم مرتكب شدهايم؛ در حالى كه واقعه غدير يك مكتب است، و ارزش | |||
مىآفريند و انديشه توليد مىكند. | |||
امامت ضامن تحقق اهداف رسالت | |||
افغانستان | |||
محمدسالممحسنى | |||
با توجه به معناى كمال دين با ولايت، اين احساس را دريافتهايم | |||
كه مفهوم قلبى و تحقق عملى اسلام و قرآن بدون غدير ره به | |||
جايى نمىبرد. | |||
امام كه مفسر قرآن باشد مردم هدايت مىشوند، و معصوم از | |||
گناه كه حكومت جهانى را به دست گيرد، همه در برابرش تسليم | |||
خواهند شد. | |||
غدير، عيد بزرگ، واقعه جاودان و هميشه زنده، روز تأسيس نظام ولايت و امامت، | |||
بر همه مسلمانان جهان به ويژه بر پيروان و عاشقان ولايت، مبارك باد. | |||
نتيجه غدير آن است كه امامت مكمل دين بوده و داراى جايگاه بزرگ و خاصى | |||
است. خداوند متعال پس از واقعه غدير و تعيين ولايت حضرت على عليهالسلام به دست | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله مىفرمايد: «امروز دين شما را كامل كردم»، يعنى كمال دين با ولايت است، و | |||
بدون آن ناتمام خواهد بود. | |||
پس دين اسلام زمانى به عنوان دين جهانى هميشه زنده نجات بخش بشريت | |||
است كه امامت جزء آن باشد، و قرآن زمانى كتاب هدايت است كه امام مفسر آن باشد. | |||
تحقق همه جانبه اين اميد با تحقق حكومت جهانى حضرت مهدى عليهالسلام خواهد بود كه | |||
نظام امامت سراسر جهان را فرا مىگيرد. | |||
غدير پيوند بعثت علوى با بعثت نبوى | |||
افغانستان | |||
سيدآقا موسوىنژاد | |||
عظمت نگاهى كه غدير را بعثتى به بزرگى بعثت خاتم مىبيند، | |||
قابل تقدير است. او غدير را ابلاغ امرى بس بزرگ و عظيم به | |||
وسعت تاريخ از محمد صلىاللهعليهوآله تا قيامت تلقى مىكند، كه با رسالت | |||
23 ساله ـ نه يك بار كه چند بار ـ برابرى مىكند! | |||
در اين نگاه بعثت نبوى با بعثت علوى پيوند خورده و گوهرى | |||
ديگر از جنس آفتاب به مؤمنان آيين محمدى تقديم مىكند، و | |||
زرينترين صحنه تاريخ ورق مىخورد، آزمونى ديگر بعد از بعثت | |||
پيش مىآيد كه طيف مؤمنان را متمايز مىسازد. | |||
اينك كاروان سرود فصل خوانده از سرزمين وصل فاصله مىگيرد تا به كويرى | |||
مىرسد. كويرها ـ اين بيابانهاى خشك ـ تاريخهاى سبز و حوادث بزرگ را در صدف | |||
خويش جاى دادهاند! طور سيناى موسى عليهالسلام اين گونه بود. همين كعبه ـ كه در هر سرى | |||
سوداى اوست ـ روزى كويرى بيش نبود، و گوهر وجود اسماعيل عليهالسلام ـ آن ذبيح پاك و | |||
قربانى كوچك ابراهيم عليهالسلام ـ به آن عظمت و بزرگى داد. | |||
حال هم اين سرزمين شايد آبستن بعثتى ديگر به بزرگى بعثت خاتم و نگين پيامبرانش | |||
باشد، چرا كه جبرئيل امين بارها در طول مسير به حضور پيامبر صلىاللهعليهوآله بار يافته و دستور | |||
اكيد ذات ربوبى، مبنى بر ابلاغ امرى را آورده بس بزرگ و عظيم به وسعت تاريخ از | |||
محمد صلىاللهعليهوآله تا قيام قيامت، كه با رسالت 23 سالهاش برابرى مىكند، نه يك بار كه چند بار! | |||
اينجا يكى از همان كويرهاى سبز به نام غدير است، كه سرو اسلام تنومنديش را | |||
وامدار آن است. هوا به شدت گرم است، زمين در زير فرش ريگهاى گداخته بىتابى | |||
مىكند، نه درختى و نه سايبانى جز تابش سوزناك آفتاب، كه امروز با اشراق نور بعثتى | |||
ديگر پيوند خورده و خويشاوند گرديده، و گوهرى ديگر از جنس آفتاب به مؤمنان آيين | |||
محمدى تقديم مىكند. | |||
به فرمان پيامبرِ نور از جهاز شتران منبرى آراستند، تا جهاز اشتران هم افتخارى در | |||
لابلاى سطور پر بلاى تاريخ داشته باشند، كه مصعد و منبرِ دو آفتاب ديناند كه | |||
روشنايىبخش پهنه گيتى از ظلمت و شرك و ظلم تا اعصار منتهى به پايان دنياى پر از | |||
دنائتاند. افتخار بس بزرگى است و بايد تبختر كنند و به خود ببالند. | |||
سكوت بر همه سايه افكنده؛ نفسها در سينهها زندانى شده، و گوشها تمام نيرو و | |||
توان خويش را به كار بسته تا بشنود. چيست آن امر خطير و رسالتى كه انجام آن اداى | |||
رسالت 23 ساله است و گرنه حبط و فناى زحمات طاقت فرسا و آن همه آزار و | |||
رنجهاى لايوصف و لايُحصى. آن گونه كه خودش مىفرمايد: «هرگز پيامبرى همانند | |||
من مورد آزار و اذيت قرار نگرفت»! | |||
آرى اينجاست كه تاريخ زرينترين صحنه را براى ابراز اين بعثت در سينه رازدار | |||
خويش جاى داد، و حادثه ـ نه تاريخِ ـ بزرگ بشرىِ «غدير خم» رقم خورد؛ تا پايان | |||
حيات پر نفاق غدّاران و مكاران باشد، كه از سر سودِ مقام طالب سوداى اسلام شدند، | |||
و منافقانه لباس حيله و تزوير بر تن كردند، تا در جمع مؤمنان تدفين اسلام كنند، | |||
چنانكه گذر زمان ثابت كرد. | |||
عدهاى از روى خوف و اكراه اسلام را تحمل كردند، نه اينكه بپذيرند؛ و برخى | |||
ديگر به طمع رياست قبول رسالت محمد صلىاللهعليهوآله نمودند. تا ديروز پيامبرش مىخواندند، | |||
اما وقتى ديدند دندان طمعشان را مىكَند به هذيان متهمش ساختند، و قلب پاكش را | |||
ـ كه نزولگاه وحى بود ـ آزردند، و او با دلى پرخون در آغوش جانان آرام گرفت. | |||
بدون شك اگر غدير نبود، هيچكس را ياراى افشاى چهرههاى غدر و مكر و حيله و | |||
فريب نبود. گزاف نخواهد بود اگر بگوييم: غدير آزمونى ديگر بعد از بعثت بود، كه | |||
طيف مؤمنان را از وابستگان به دنيا كه زرق و برق آن چشمهايشان را خيره كرده بود، | |||
متمايز ساخت. | |||
پس سلام بر تو اى غدير غدر ستيز و سلام بر تو اى امام غدير. سلامى كه در كنارش | |||
از تو مىخواهيم ما را از ورطههاى غدرآميز و فتنهخيز بِرَهانى؛ و نه به عنوان پيرو كه | |||
به عنوان دوست، گوشه چشمى از سرِ لطف به ما بنمايى. | |||
غدير شيرينترين و زلالترين و قشنگترين روز اسلام | |||
افغانستان | |||
محمدامين ميرزايى | |||
حيف بود غدير اين شيرينترين و نابترين و زلالترين و | |||
قشنگترين روز اسلام اين گونه به فراموشى سپرده شود. روزى | |||
كه با برنامهريزى مفصل و تلاشى پيگير توانست حتى بيعت و | |||
تبريك ملائك را به حضور مبارك مولا على عليهالسلام تقديم نمايد، تا | |||
انسانها از زلال اين نعمت بهره جويند. | |||
با احساس لذتى بىنهايت، آرزو مىكنيم كه اى كاش نفاق | |||
دورويان همانجا بروز مىكرد، و سنگ عذاب الهى فرقشان را | |||
مىشكافت تا بعدها قلب مبارك مولا را آن قدر نمىشكستند. | |||
سخن از غدير يادآورى شيرينترين روز تاريخ اسلام است كه در آن بهترين و | |||
نابترين مسئله در مسير اعتقادى مسلمانان رقم خورد. | |||
اى غدير خم، كه در دل كوير تفتيده پرچم ولايت را برافراشتهاى! بر خود ببال و براى | |||
هميشه ناز و فخرت را به رخ همگان بكش، كه نابترين و زلالترين و قشنگترين | |||
لحظههاى تاريخ را در دل خود جاى دادى. بناز و سرمست باش از باده مى ناب و | |||
شيرين آن لحظههاى عرفانى. | |||
چه لحظههايى بالاتر از آن، كه قهرمانش مردى آن قدر سبز است كه باورها قادر به | |||
فهم آن نيستند، و آسمان از تفسيرش كوتاه است، و قدسيان در خانهاش دروازبانى | |||
مىكنند. | |||
از سماواتيان گرفته تا زمينيان در اين جشن شريكند. بلى! بعد از ابلاغ پيام | |||
سرنوشتساز الهى توسط مولا و آقاى كاروان، مردم دسته دسته ـ از زن و مرد ـ به | |||
مدت سه روز با رسول خدا صلىاللهعليهوآله تجديد بيعت و با اميرالمؤمنين عليهالسلام به عنوان مولا و | |||
جانشين بلافصل پيامبر صلىاللهعليهوآله بيعت نمودند. در تاريخ 18 ذى الحجه سال يازدهم هجرى | |||
قلبهاى مؤمنان و مسلمانان واقعى از شور و شوق مالامال بود، و به آينده خود با | |||
ديدهاى مطمئن مىنگريستند، و خدايشان را بر اين نعمت شكرگزار بودند. | |||
در دل بدخواهان اما، طوفانى از كينه و حسادت و نفاق بر پا بود و با اين ابلاغ از | |||
آيندهشان به كلى نااميد و مأيوس گرديده بودند. اى كاش نفاقشان را همانجا بروز | |||
مىدادند، تا سنگ عذاب الهى فرقشان را مىشكافت ـ همانگونه كه مغز حارث فهرى را | |||
متلاشى ساخت ـ تا بعدا قلب مبارك مولا را آن قدر نمىشكستند. | |||
اى كاش آن روز باطن خود را آشكار مىساختند تا بعدها جامعه اسلامى از شرّ | |||
نفاقشان در امان مىماند، و امت اسلام با قيادت على عليهالسلام و ائمه عليهمالسلام رشد و شكوفايى | |||
خود را ادامه مىداد. | |||
بلى، غدير روز اكمال آيين محمدى، و اتمام نعمت خداوند بر بندگانش است. | |||
روزى كه ملائك نيز بيعت و تبريكشان را در نسترن سرخ پيچيدند و به حضور مبارك | |||
على عليهالسلام تقديم داشتند، تا انسانها از اين زلال نعمت بهره جسته و در صراط مستقيم مستدام | |||
بمانند. | |||
بيعت غدير يعنى انتصاب مقام ولايت | |||
افغانستان | |||
موسى رضايى | |||
بيعت و تبريك در غدير به آسانى منصبى را كه در «من كنت | |||
مولاه فعلى مولاه» بيان شده معنى مىكند. اين دقت در جوانب | |||
مسئله غدير نتايج كوبندهاى در برابر شبهه افكنان دارد كه اين | |||
همه قرينه را ناديده مىگيرند. ما نيز بايد با اين ذرهبين مسئله را | |||
مورد بازبينى قرار دهيم. | |||
سلام بر غدير! | |||
سلام بر پيام رسان غدير! | |||
سلام بر منتخب غدير! | |||
سلام بر همه آنان كه پيام غدير را با گوش جان شنيدند، و ولايت منتخب غدير را با | |||
جان و دل پذيرفتند! | |||
ماجراى بيعت نشان مىدهد كه منصبى به حضرت على عليهالسلام واگذار شده، زيرا «دوستى» | |||
بيعت كردن لازم ندارد، و اصلاً دليلى ندارد كه پيامبر صلىاللهعليهوآله سه روز مردم را در آن وادى | |||
داغ و تفتيده نگه دارد و بگويد: بياييد با على عليهالسلام بيعت كنيد كه بعد از من على عليهالسلام را | |||
دوست داشته باشيد! | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله كه اين همه مقدمه چينى كرده تأكيد مىكند كه به على عليهالسلام سمت رهبرى | |||
واگذار شده، و مردم با رهبر و امام خود بيعت كنند. بنابراين ولايت در پيام غدير يعنى | |||
رهبرى و صاحب اختيار بودن و امامت، نه محبت و دوستى چرا كه محبت و دوستى | |||
بيعت لازم ندارد. | |||
يكى از بيعت كنندگان عمر است كه هنگام بيعت مىگويد: «هنيئا لك يابن | |||
ابىطالب أصبحت و أمسيت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة». كلمه «هنيئا لك» در | |||
فارسى معادل «گوارايت باد» يا «مبارك باد» است، و اين جمله وقتى استعمال مىشود كه | |||
به كسى منصبى واگذار شود، ولى در مورد صحبت و دوستى كه منصب نيست از اين | |||
كلمه استفاده نمىكنند. استفاده از كلمات «هنيئا لك» براى ما روشن مىكند كه در غدير | |||
خم به حضرت على عليهالسلام منصبى محول شده است؛ و چون دوستى و محبت منصب | |||
نيست پس مراد از «مولى» دوستى نيست بلكه امامت و رهبرى است كه يك منصب | |||
است. | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله با نداى «من كنت مولاه فهذا على مولاه ...» على عليهالسلام را به امامت و رهبرى امت | |||
اسلامى منصوب كرد و فرمود: «هر كه من رهبر و مولاى او بودم بعد از من على عليهالسلام | |||
مولى و رهبر و صاحب اختيار اوست»؛ و تبريك گفتن و بيعت گرفتن شايسته همين | |||
مقام است نه دوستى. پس معناى «مولى» در پيام غدير صاحب اختيار بودن و رهبرى | |||
است. | |||
نام «على» و «غدير» زينت تاريخ بشريت | |||
افغانستان | |||
سرور حسينى | |||
با اينكه صفحه صفحه كتاب بشريت براى حك شدن سخنان | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله در غدير بر عمق وجودشان لحظه شمارى مىكردند، | |||
چرا بايد دستان تبهكار از كلمه كلمه آن جلوگيرى كنند و جهان | |||
را از حقايق علوى محروم سازند؟ اين سؤالى است كه براى | |||
پاسخ آن بايد از غدير تا سقيفه را پيمود و عاملان آن را جستجو | |||
كرد. با احساسى برگرفته از عقل اين مسئله را پيگيرى مىكنيم. | |||
نام «على» و «غدير» زينت تاريخ بشريت است. اگر چه به غدير بركهاى گويند، ولى | |||
وسعتش به مانند اقيانوس خروشانى است كه از فضايل بىشمار على عليهالسلام سرچشمه | |||
مىگيرد. اقيانوسى كه اجتماع 120 هزار نفرى براى شنيدن سخنرانى پيامبر صلىاللهعليهوآله در آن | |||
آرام گرفت. | |||
نه تنها در تاريخ نبوت، از ششهزار سال پيش تا آن روز، هرگز مجلسى به آن | |||
شكوهمندى براى سخنرانى تشكيل نشده بود، كه در دنياى امروز هم چنين مجلسى | |||
كه 120000 مخاطب در برابر سخنران قرار داشته باشند و او را ببينند غير عادى است. | |||
سخنرانى روحبخش و جاويد پيامبر صلىاللهعليهوآله در غدير كه به صورتى بيادماندنى انجام | |||
شد، حدود يك ساعت طول كشيد. صفحه صفحه كتاب حقيقت بشرى براى حك شدن | |||
آن سخنان در عمق وجودشان لحظه شمارى مىكردند، اما دستان تبهكار ـ تا آنجا كه در | |||
توان داشتند ـ از كلمه كلمه آن جلوگيرى كرده جهان بشريت را از حقايق علوى محروم | |||
كردند. | |||
بيعت همگانى نيز از اقدامات خاص پيامبر صلىاللهعليهوآله در غدير بود كه حكايت از عموميت | |||
اين پيام داشت. چون بيعت گرفتن از فرد فرد آن جمعيت انبوه، از طرفى مشكل بود و | |||
از سوى ديگر امكان داشت افرادى به بهانههاى مختلف از بيعت شانه خالى كنند و | |||
حضور نيابند، و در نتيجه نتوان التزام عملى و گواهى قانونى از آنان گرفت، لذا | |||
حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند: اى مردم، چون با يك كف دست و با اين وقت | |||
كم و با اين سيل جمعيت، امكان بيعت براى همه وجود ندارد، پس همگى اين سخنى | |||
را كه من مىگويم تكرار كنيد و بگوييد: «ما فرمان تو را كه از جانب خداوند درباره على | |||
بن ابىطالب و امامان از فرزندانش به ما رساندى اطاعت مىكنيم و به آن راضى هستيم، و | |||
با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر اين مدعا بيعت مىكنيم ... عهد و پيمان در اين باره | |||
براى ايشان از ما، از قلبها و جانها و زبانها و ضماير و دستانمان گرفته شد. هر كس با | |||
دستش توانست و گرنه با زبانش بدان اقرار كرده است». | |||
حضرت عين كلامى را كه مىبايست مردم تكرار كنند به آنان القا فرمودند و | |||
عبارات آن را مشخص كردند تا هر كس به شكل خاصى براى خود اقرار نكند، بلكه | |||
همه به مطلب واحدى كه حضرت از آنان مىخواهد التزام دهند و بر سر آن بيعت | |||
نمايند. | |||
وقتى كلام پيامبر صلىاللهعليهوآله پايان يافت همه مردم سخن او را تكرار كردند و بدين وسيله | |||
بيعت عمومى گرفته شد. | |||
بعد از بيعت لسانى، در طول سه روز طى مراسمى مفصل مردم با پيامبر و | |||
اميرالمؤمنين عليهماالسلام به طور جداگانه بيعت كردند كه اين نيز از ابتكارات غدير بود. | |||
غدير مصافحهاى با رمز صبر على عليهالسلام | |||
افغانستان | |||
على جعفرى | |||
از روز آغاز غدير پروندهاى بزرگ به روى بشريت باز شده كه در | |||
ابعاد مختلف مردم را مورد سؤال قرار خواهد داد. | |||
آب گوارايى كه در آن دشت سوزان براى روحهاى عطشناك در | |||
خم ريخته شد همه را در برابر آن مسئول نموده و اين آخرين | |||
صحنه ابتلاى الهى انسان را فراهم آورده است. | |||
آنان كه خبر از غدير دارند در برابر آزمايش سنگين الهى بايد يكى | |||
از دو راه را انتخاب كنند: «اللهم وال من والاه ... و انصر من | |||
نصره» يا «اللهم عاد من عاداه ... و اخذل من خذله». | |||
بنابراين بيعت با «على» مصافحه با همه رنجهايى بود كه براى | |||
ايستادن پشت سر اين واژه سه حرفى بايد كشيد. | |||
قافلهاى كه از زيارت برمىگشت و راهش حق بود و بارش ايمان و مقصدش اللّه، | |||
وقتى به غدير خم رسيد چشم به افقى دوخت كه در آن پيام هدايت و دوستى را ديد و | |||
خورشيدى را كه فرا دست برد و به همگان نشان داد. | |||
خطبه رسول صلىاللهعليهوآله در آن دشت سوزان، آب گوارايى براى روحهاى عطشناك بود، كه | |||
مىرفت تا هميشه تاريخ را سيراب سازد. و اينك از آن پيام نامى بلند مىدرخشيد كه با | |||
تمامى جان بر دوش پيروانش حمل مىشود. | |||
غدير روز يأس كافران و نااميدى منافقان از نابودى جوهره و حقيقت اسلام است. | |||
غدير آخرين و آشكارترين صحنه ابتلاى الهى انسان در عصر خاتم رسولان و در | |||
برابر قدسيان و فرشتگان است. غدير عرصه اظهار ولايت عظماى الهى، و اتمام | |||
حجت نهايى نبوى بر ولايت علوى است. | |||
قرنها از ساعتى مىگذرد كه پيامبر صلىاللهعليهوآله با صداى ملكوتيش خبر خوش غدير را براى | |||
مردم آورد. هر روز دفتر غدير ورق مىخورد و خاطرهاى از ولايت علوى را در خود ثبت | |||
مىكند. | |||
پرونده غدير هرگز بسته نخواهد شد، تا روز قيامت كه در پيشگاه محمد و على عليهماالسلام | |||
باز شود، و همه درباره آن مورد سؤال قرار گيرند. | |||
پرونده هزار و چهارصد ساله غدير با كلمه «من كنت مولاه فهذا على مولاه» | |||
گشوده شد، و دو جلوه از خود نشان داد: | |||
«اللهم وال من والاه ... و انصر من نصره»؛ | |||
«اللهم عاد من عاداه ... و اخذل من خذله». | |||
غدير فقط همان نبود كه ميان بيابان بايستد، و رفتگان را بخواند كه برگردند و | |||
ماندگان را بايستد كه برسند. فقط همين نبود كه منبرى از جهاز شتران بسازد و بالا | |||
رود، و صدايش كند و دستش را بالا بگيرد. فقط گفتن جمله كوتاه «على مولاست» | |||
نبود. معرفى مرتضى عليهالسلام اينچنين ساده نبود. فصل اتمام نعمت، فصل بلوغ رسالت، فصل | |||
سختى بود. بيعت با «على عليهالسلام» مصافحهاى ساده نبود. مصافحه با همه رنجهايى بود كه | |||
براى ايستادن پشت سر اين واژه سه حرفى بايد كشيد، پشت سر واژهاى كه در حق | |||
سختگير بود. | |||
على عليهالسلام اگر يك رهبر است، يك امام است و يك نجات بخش است؛ و مكتب او اگر | |||
روح يك جامعه است؛ اگر راه يك جامعه است، و اگر نشان دهنده مقصد حيات و | |||
كمال انسان است؛ محبت او در آشنايى با مكتب او و آشنايى با شخصيت اوست. نه | |||
نسبت به كسى كه نمىشناسيم، زيرا اگر بدون آشنايى ثمرى مىداشت بايد به نتايج | |||
بزرگ مىرسيديم. امكان ندارد جامعهاى و ملتى على عليهالسلام را بشناسد و آنچه در اوست | |||
بشناسد و آنچه در اوست بفهمد و از شكنجهآميزترين و سختترين محروميتهايى | |||
كه جامعههاى عقب مانده دارند رنج ببرد. | |||
آن بزرگ مظلوم تاريخ مىدانست كه نهال نوپاى دين را تاب عمل تندبادهاى | |||
اختلاف و تفرقه نيست. در آشفته بازار نفاق و هواپرستى كالاى حقيقت خريدارى | |||
ندارد و هر بىبصيرتى را توان ديدن خورشيد تابناك و آيت علوى نيست. | |||
پس رمز صبر على عليهالسلام در خداجويى و حق مداوم و تسليم بودن او در برابر فرمان | |||
الهى نهفته است، و راز بردبارى او را بايد در حكومت خدا و عقل بر كشور وجودش، | |||
و در دين داشتن وى و ذوب شدنش در آيين حق جستجو كرد. | |||
غدير مكمل تمدن شكوهمند اسلامى | |||
افغانستان | |||
سيدمحمدكاظمعلمى | |||
حيات ابدى غدير و نشاط هميشگى آن ما را به وجد آورده است. | |||
اراده حكيمانه خداوند را مىبينيم كه غدير را در تمام قرون و | |||
اعصار، به صورت زنده در دلها و به صورت مكتوب در اسناد و | |||
كتب ماندگار نموده است. متن قرآن را مىنگريم كه با نزول دو آيه | |||
ابديت غدير به ابديت قرآن پيوند خورده است. | |||
دريافتهايم كه با رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله نبايد اسلام رحلت مىكرد! پس | |||
امامت بعد از نبوت عطيه و لطف ديگرى از خالق مهربان بوده و | |||
غدير تحقق پيدا كرده و دست على عليهالسلام در دستان پيامبر صلىاللهعليهوآله | |||
آخرين رسالت او را رقم زده تا اين رسالت تا قيامت ادامه يابد. | |||
نكته ظريفى است كه بدانيم حكومت جوان اسلامى به على عليهالسلام | |||
نياز داشت و او مىدانست اين تمدن را به كدام سو ببرد. پس | |||
بىجا نخواهد بود اگر بپذيريم غدير مكمل تمدن شكوهمند | |||
اسلامى است. | |||
اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته كه واقعه تاريخى غدير، در تمام قرون و | |||
اعصار، به صورت زنده در دلها و به صورت مكتوب در اسناد و كتب بماند؛ و در هر | |||
عصر و زمانى نويسندگان اسلامى در كتب تفسير و حديث و كلام و تاريخ از آن سخن | |||
بگويند. | |||
يكى از علل جاودانگى اين واقعه، نزول دو آيه از آيات قرآن كريم درباره آن است، | |||
و تا روزى كه قرآن باقى است اين واقعه تاريخى نيز باقى خواهد بود، و از خاطرهها محو | |||
نخواهد شد. | |||
لطف خداوند متعال اقتضاى آن را داشت كه دين مقدس اسلام مراحل كمال خود | |||
را بگذراند. با رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله نبايد اسلام رحلت مىكرد! نبايد آن همه تمدن و عزت | |||
زير سؤال قرار مىگرفت. نبايد مردم به حال خودشان واگذاشته مىشدند، و بالاخره | |||
نبايد زحمات 23 ساله نبى اكرم صلىاللهعليهوآله به هدر مىرفت. | |||
آرى واقعه بزرگ و فراموش ناشدنى غدير، بزرگترين دليل براى تداوم راه رسالت | |||
و نبوت نبى خاتم صلىاللهعليهوآله است. امامت بعد از نبوت عطيه و لطف ديگرى از خالق مهربان بود، | |||
كه مسلمانان جهان را نوازش كرد و بر آن بيشتر از پيش اتمام حجت كرد. | |||
اگر به قضاوت عقل هم به اين نكته بنگريم درمىيابيم كه اقتضاى حكمت و لطف | |||
خداوندى بر اين بوده كه راه پيامبرش ناتمام نماند. پس غدير تحقق پيدا كرد و دست | |||
على عليهالسلام در دستان پيامبر صلىاللهعليهوآله آخرين رسالت او را رقم زد، و به گواهى تاريخ و قرآن دين | |||
مسلمانان كامل گرديد. | |||
سؤالى كه پيش مىآيد اين است كه چرا امروز از آن تمدن شكوهمند اسلامى و آن | |||
عزت و افتخار مسلمين در عصر رسول اكرم صلىاللهعليهوآله خبرى نيست، و متأسفانه هر چه ذلت | |||
است دامنگير امت اوست. آيا حكمت خداوند ايجاب مىكرد كه كار ابلاغ دين و | |||
برنامه انسان سازى و تمدن سازى نيمه تمام بماند؟ هرگز! و از همين جا بود كه كشتى | |||
تمدن مسلمانان را به دست ناخدايى سپرد كه شايسته اين منصب بود، تا عزت | |||
مسلمانان را حفظ كند و بر تمدن و شكوفايى آن بيفزايد. | |||
آرى، حكومت جوان اسلامى به على عليهالسلام نياز داشت و او مىدانست اين تمدن را به | |||
كدام سو ببرد، چون از خدا و رسولش آموخته بود. پس بىجا نخواهد بود اگر بپذيريم | |||
غدير مكمل تمدن شكوهمند اسلامى است. | |||
غدير يعنى نزول ولايت الهى از عالم قدس | |||
افغانستان | |||
محمدداودفريدى | |||
احساسى كه در عيد غدير بايد داشته باشيم برخاسته از روح و | |||
جوهره آن است. در جستجوى اين مايه اصلى، به ولايت الهى | |||
خواهيم رسيد كه از عالم قدس ربوبى تنزل يافته و بر اين عالم | |||
عرضه گشته است. در تكاپوى جشن غديرى باشيم كه عمق و | |||
ريشه آن چنين سنجيده باشد. | |||
مهم براى ما روح و جوهره عيد غدير است كه «ولايت» است. اين روح سارى و | |||
جارى در لحظه لحظه وجودات عالم هستى و به تبع آن ما انسانهاست. اين جريان از | |||
خلقت آدم ابوالبشر عليهالسلام آغاز گرديده كه ولايت برايش قرار داده شد، و تا ابد ادامه دارد؛ | |||
و نقطه اعلان همگانى آن در روز غدير است. مايه اصلى غدير، ولايت الهى است كه از | |||
عالم قدس ربوبى تنزل يافته و بر اين عالم عرضه گشته است. | |||
ولايت الهى دليل سير به سوى توحيد خداوندى است، و بدون ولايت احدى به مقام | |||
قرب الهى نمىرسد. اين طريق همانند مقصد و نهايت خود يكى است. نقطه مقابلِ | |||
ولايت الهى، ولايت طواغيت درون و برون است كه خاستگاه آن جهل و عناد و استكبار | |||
در برابر امر خداوند است. اين مسير از شيطان لعين شروع شده و تا قيام قيامت ادامه | |||
دارد، و متأسفانه عده زيادى را به خود مشغول نموده است. | |||
اين روح شيطانى در جهنم درونى و برونى رشد پيدا مىكند؛ و در واقع شرك و | |||
كفر و غير خدا همه در اين مسئله جلوههاى خود را نشان مىدهد. | |||
حيات حقيقى جهان با نام على عليهالسلام و مفهوم غدير | |||
افغانستان | |||
سيدمحمدتقىحيدرى | |||
چرا چهارده قرن است كه جهان روى نام على عليهالسلام و مفهوم غدير | |||
دور مىزند؟ زيرا امامت او كليدِ آغاز دعوت آشكارا و مُهرِ اتمام | |||
دين جاودانه اسلام بود. | |||
عكس على عليهالسلام را در آئينه غدير خم بايد ديد و تعريفش را از | |||
خطيب غدير مىبايست شنيد. | |||
غدير كجاست؟ جايى كه صفاى آن به آئينه مىمانست و | |||
على عليهالسلام همه را در آن سيراب كرد. مؤمنين تشنه دسته دسته | |||
مىآمدند و دست در دست ساقى مىگذاشتند، و از دستان خيبر | |||
برانداز او جامى برمىگرفتند، و مؤمنات دست در جامى كه ساقى | |||
دست در آن گذاشته بود مىگذاشتند. | |||
اما اگر واقعا چنين است پس چرا بعد از پيامبر صلىاللهعليهوآله نامى از | |||
على عليهالسلام و غدير به ميان نيامد؟ زيرا اين على عليهالسلام حقيقتى است | |||
مع الحق و مع القرآن، كه تا پيامبر صلىاللهعليهوآله مىخواهد او را بر كرسى | |||
خلافت بنشاند، كينهها بر افروخته مىشود و حسودان و | |||
سياهدلان تاريخ به خاطر به انجام نرسيدن اين هدف قصد | |||
جانش را مىكنند. پس در روزگارى كه او نيست چه انتظارى بايد | |||
داشت؟!! | |||
امامت على عليهالسلام كليدِ آغاز دعوت آشكارا و مُهرِ اتمام دين جاودانه اسلام بود؛ | |||
و غدير آغاز ولايتِ جان پيامبر صلىاللهعليهوآله و اعلامِ تكميل دين جاودان پيامبر صلىاللهعليهوآله. | |||
امامت على عليهالسلام مطلع آغازين و حسن ختام دين بود؛ اما كسى ندانست كه چرا ذات | |||
پروردگار هنگام ابلاغ اين حكم در آيه تبليغ به پيامبرش فرمود: «اى پيامبر! پيام | |||
رسالتت را ابلاغ كن و خدا تو را از شر مردمان محفوظ خواهد داشت». | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله دانسته بود كه پذيرش اين حقيقت بر منافقان گران خواهد آمد، لذا | |||
فرمود: «اى مردم، شيطان به حسادت آدم را از بهشت بيرون كرد. پس مبادا كه نسبت به | |||
على عليهالسلام حسد ورزيد كه اعمالتان يكسره باطل مىشود». | |||
اين على عليهالسلام حقيقتى است مع الحق و مع القرآن، كه تا پيامبر صلىاللهعليهوآله مىخواهد او را بر | |||
كرسى حق بنشاند، كينهها بر افروخته مىشود و حسودان و سياهدلان تاريخ به خاطر | |||
به انجام نرسيدن اين هدف قصد جانش را مىكنند، ولى خدا همانگونه كه وعده داد | |||
حفظش كرد. | |||
على! اى مولاى صَمَدانى كه همه عمر را با «صمد» بودى و از پى حب «صمد» پا بر | |||
دوش مبارك پيامبرش نهادى تا صنم شكنى، فضايل و عصمت تو دادِ اولويت تو را | |||
مىزنند. | |||
على! تو بعد از پيامبر صلىاللهعليهوآله بر همه مؤمنين و مؤمنات اولى هستى، آنچنان كه خطيب | |||
غدير تو را معرفى مىكند: «معاشر الناس! على را بر تر از همه بدانيد كه گذشته از من، از | |||
هر مرد و زنى برتر و والاتر است». | |||
الحق كه على عليهالسلام بالاتر است. على عليهالسلام كه پيامبر صلىاللهعليهوآله با او انس دارد، و از طفوليت او را | |||
در آغوش مىگيرد و مىبوسد و مىبويد. | |||
پس بايد او را شناخت، اما در كجا؟! در كجا بايد او را ديد و معرفىاش را شنيد؟! | |||
على عليهالسلام در همه جا با پيامبر صلىاللهعليهوآله حضور داشت، و اسمش مرتبا از ميان دو لب پيامبر صلىاللهعليهوآله | |||
شنيده مىشد. اينك عكس على عليهالسلام را در آئينه غدير خم و تعريفش را از خطيب غدير بايد | |||
ديد و شنيد. | |||
اينجا غدير است. جايگاه نزول جبرئيل و محل توقف هزاران زائر خانه خدا. | |||
اينجا غدير است. غدير يعنى منبر پيامبر صلىاللهعليهوآله! غدير يعنى تجليگاه ولايت على عليهالسلام. | |||
اينجا غدير است، غدير محلى كه على عليهالسلام ساقى بود و از خم ولايت عاشقانش را سيراب | |||
كرد. | |||
غدير، خمى با صفا بود، و صفاى آن به آئينهاى مىمانست كه چهره زيباى ساقى را | |||
در خود مىنماياند. ساقىاى كه به دستان پيامبر صلىاللهعليهوآله بالا رفت، و چون فرود آمد مؤمنين | |||
تشنه دسته دسته مىآمدند و دست در دست ساقى مىگذاشتند، و از دستان خيبر برانداز او | |||
جامى برمىگرفتند، و مؤمنات دست در جامى كه ساقى دست در آن گذاشته بود | |||
مىگذاشتند. | |||
در غدير خم پيامبر صلىاللهعليهوآله على عليهالسلام را چنين معرفى كرد. على عليهالسلام در روز روشن روى | |||
دستان پيامبر صلىاللهعليهوآله در ميان آن همه جمعيت بالا رفت، ولى باز هم مردم او را نشناختند. | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله در روز غدير مرتبا تصريح كرد كه اى مردم نگاه كنيد و خوب هم نگاه كنيد: | |||
«هذا علىٌ»! اين مرد كه بازوانش را گرفتهام على بن ابىطالب است و صاحب اختيار | |||
شماست. | |||
هنوز طنين صداى پيامبر صلىاللهعليهوآله به گوش مىرسد، ولى باز هم مردم او را نشناختهاند و | |||
در سقيفه سراغ ديگرى رفتهاند. گويا طبيعت حاضر در آن روز به طبيعت امروز ـ كه | |||
در آن روز غايب بود ـ خبر مىدهد كه آن روز على عليهالسلام را كسى نشناخت، و در روز | |||
سقيفه نيز نشناخت! آن روز كه على عليهالسلام «سلونى» گفت نيز كسى او را نشناخت و | |||
قدرش را ندانست و امروز نيز قدرش را نمىدانند. | |||
پس اگر متجاوز از چهارده قرن است كه جهان روى نام على عليهالسلام و مفهوم غدير دور | |||
مىزند هنوز كم است، و سالهايى بيش از اين نياز داريم تا مظهر ذات حق را بشناسيم. | |||
يا على! خود را به من بشناسان! اى اولين خداشناس بعد از پيامبر صلىاللهعليهوآله! تا من خداى تو | |||
و پيامبرت را بشناسم ... انشاء اللّه. | |||
مظلوميت غدير پس از واكنش تعهدآميز مردم | |||
افغانستان | |||
سلطانعلى حيدرى | |||
يكى از عناصر مهم و شگفتانگيز پيام غدير، بيان ويژگيها و | |||
صفات غير قابل شمارش براى اميرالمؤمنين عليهالسلام است. | |||
واكنش تعهدآميز مردم به خطابه غدير و پيام آن، بيعتى بود كه | |||
بدان مبادرت ورزيدند. | |||
مظلوميت غدير از اينجاست كه به اين زودى مورد انكار قرار | |||
گرفته، و با اين شدت مورد مخالفت واقع شده باشد، و با اين | |||
وقاحت به توجيه و تفسيرهاى ناروا گرفتار آمده باشد. | |||
يكى از عناصر مهم و شگفتانگيز پيام غدير، بيان ويژگيها و صفات غير قابل | |||
شمارش براى اميرالمؤمنين عليهالسلام است، كه انطباق و پيروى كامل امام از شخصيت | |||
رسول اللّه صلىاللهعليهوآله در عبادت و تفكر و موضعگيرىهاى سياسى، نظامى، فرهنگى و | |||
حكومتى از جمله آنهاست. | |||
چه كسى بيش از اميرالمؤمنين عليهالسلام در واقعيت بخشيدن به سنت رسول اللّه صلىاللهعليهوآله، در | |||
زندگى شخصى و اجتماعى اهتمام بخشيده است؟ كسى كه رسول اللّه صلىاللهعليهوآله شخصيت او | |||
را شناخته و تمام خصوصيات او را بر اساس هويت الهى از دوران كودكى سامان | |||
بخشيده است. | |||
نمىتوان در اين مختصر، صفات و ويژگيهاى او را بر شمرد و به قلم آورد. لذا به | |||
همين فراز خطابه غدير اكتفا مىكنيم كه مىفرمايد: «معاشر الناس، إن فضائل على بن | |||
أبىطالب عند اللّه عزو جل و قد أنزلها فى القرآن أكثر من أن أحصيها فى مقام واحد، فمن | |||
أنبأكم بها و عرفها فصدِّقوه»: «اى مردم، فضائل على بن ابىطالب نزد خداوند ـ كه آن را | |||
در قرآن نازل كرده ـ بيش از آن است كه همه را در يك مجلس بشمارم، پس هر كس | |||
درباره آنها به شما خبر داد و معرفت آن را داشت او را تصديق كنيد». | |||
واكنش تعهدآميز مردم به خطابه غدير و پيام آن، بيعتى بود بين خطبه و بعد از آن | |||
پس از معرفى اميرالمؤمنين عليهالسلام به عنوان جانشين و امام بعد از پيامبر صلىاللهعليهوآله، بدان مبادرت | |||
ورزيدند. مردم اعم از زن و مرد و پير و جوان همگى با او پيمان وفادارى بستند، و به | |||
دستور رسول اللّه صلىاللهعليهوآله همنوا با يكديگر عهد وفادارى را تكرار كردند. | |||
آنان خطاب به اميرالمؤمنين عليهالسلام رضايت و قبول خود را نسبت به وصايت و | |||
خلافت او پس از رسول اللّه صلىاللهعليهوآله ابراز داشتند، و بزرگان قبايل و مصاحبان رسول اللّه صلىاللهعليهوآله | |||
به خدمت او رسيدند و با او دست بيعت دادند. | |||
مظلوميت غدير از اينجاست كه در تاريخ پرفراز و نشيب اسلام هيچ واقعهاى با | |||
اين تفصيل و دقت در تاريخ اسلام برگزار نشده و هيچ امر مهمى به اندازه غدير شاهد | |||
نداشته، و در قرآن و احاديث حتى در احاديث اهل سنت اين قدر بر آن تأكيد نشده، و | |||
در فرهنگ و ادبيات و شعر جامعه اسلامى اين اندازه تأثير نگذاشته، و از چنان اهميت | |||
و صراحتى برخوردار است كه دوست و دشمن همه جزئيات و حتى حوادث جنبى | |||
آن را با تأكيد ثبت كردهاند؛ و با اين همه به اين زودى مورد انكار قرار گرفته، و به شدت | |||
مورد مخالفت واقع شده باشد، و با اين وقاحت به توجيه و تفسيرهاى ناروا گرفتار آمده | |||
باشد. | |||
غدير مىگويد: بجز على عليهالسلام هيچكس! | |||
افغانستان | |||
عمران حليمى | |||
درك اينكه كاروان اسلام را جز على بن ابىطالب عليهالسلام هيچكس | |||
ديگرى نمىتوانست به سر منزل مقصود رهنمون باشد، | |||
احساسى فراتر از عشق نسبت به آن وجود مقدس در دل ايجاد | |||
مىكند. اين بدان معنى است كه ما جز او كسى نداريم و براى | |||
سفره محبتمان نمىتوانيم ديگرى را برگزينيم. | |||
چه كسى جز او مىتواند ما را از اين پرتگاههايى كه در پيش | |||
داريم به سلامت عبور دهد. اوست كه از هماكنون آن آخرين | |||
نقطه مسير كاروان را تشخيص مىدهد، و مىداند كه چه | |||
منزلگاهها و پرتگاههايى پيش روى ماست؛ و با چه وسايلى بايد | |||
مجهز بود و چه توشه و كوله بارى بايد گرفت، تا بتوان از همه | |||
اين پيچ و خمها و پرتگاهها به سلامت عبور كرد. | |||
اگر سرپرستى كاروان به دست كسى غير از او بيفتد، سرنوشتى | |||
دردناك در انتظارمان خواهد بود، و كتاب هدايتمان در پيچ و تاب | |||
قرائتهاى مختلف و روشنفكرانه مدفون و متروك خواهد شد. | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله از مدتها پيش مأمور شده بود تا به مردم اعلان و ابلاغ كند كه بعد از او | |||
على عليهالسلام سرپرست كاروان اسلام خواهد بود، و جز او كسى شايستگى و صلاحيت اين | |||
كار را ندارد؛ چرا كه على عليهالسلام تنها كسى است كه با دانش وسيعى ـ كه از معلم خود | |||
«پيامبر» فراگرفته و با انديشه و بصيرتش پرتو افكنده و از خدا به ارث برده ـ و با بينش | |||
ژرف، به گذرگاههاى پر پيچ و خم و پر فراز و نشيب خوب آشنا است، و كوره راهها و | |||
پرتگاهها را مىشناسد، و مىتواند كاروان را از اين پرتگاهها به سلامت عبور دهد. | |||
او از معلم بزرگ خود آموخته است كه براى رسيدن به مقصد، از مسير اصلى نبايد | |||
كوچكترين قدمى به اين طرف يا آن طرف نهاد؛ و از هم اكنون آن آخرين نقطه مسير | |||
كاروان را با چشم خود مىبيند و تشخيص مىدهد، كه چه منزلگاهها و پرتگاههايى | |||
پيش روى آنان قرار دارد؛ و با چه وسايلى بايد مجهز بود و چه توشه و كوله بارى بايد | |||
گرفت، تا بتوان از همه آن پيچ و خمها و پرتگاهها به سلامت عبور كرد. | |||
پس او تنها كسى است كه مىتواند نيازهاى واقعى اين كاروان را تشخيص دهد، و | |||
بنابراين او بايد سرپرستى كاروان را به دست گيرد، و بقيه از او پيروى كنند. | |||
اگر سرپرستى كاروان به دست كسى غير از او بيفتد، سرنوشت دردناكى در | |||
انتظارشان خواهد بود، و كتاب هدايت آنها در پيچ و تاب قرائتهاى مختلف و | |||
روشنفكرانه مدفون و متروك خواهد شد. | |||
در چنان شرايطى است كه اسلام گرفتار هوسبازىهاى خلفاى رسميت داده شده | |||
مىگردد، و وسيله توجيه ظلم و ستم و بيدادگرى اطرافيان خليفه و كاخهاى سبز | |||
دمشق و دار الخلافه هزار و يك شب بغداد مىشود. | |||
آنگاه است كه امت در بيابانهاى هولناك و بيراهههاى ترديدانگيز تاريخ بدون | |||
راهنما و رهبر رها مىشوند، و بدين ترتيب تمام آن رنجهايى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله به خاطر | |||
ترويج و گسترش اسلام كشيد و على عليهالسلام براى تحقق آن پا به پاى پيامبر صلىاللهعليهوآله خون دل خورد، | |||
همه يكسره بر باد خواهد رفت و همه چيز دوباره بر سر جاى خود بر خواهد گشت. | |||
اجراى مبانى دقيق روانشناختى در واقعه غدير | |||
افغانستان | |||
سيدمحمدامينمبلغ | |||
توجه به جهات روانشناختى در كيفيت اجراى مراسم غدير | |||
نشانه ظرافتى است كه در انديشه غدير بايد جستجو كرد. | |||
اينكه سيزده قرن قبل از تأسيس چنين علمى، با بكار بردن | |||
دقيقترين مبانى روان شناسى مراسم غدير در محيط آن روز به | |||
انجام رسيده رمز بقاى اين واقعه در طول قرنهاست. | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله در بهترين موقعيت و در حال انسجام مردم در سفر، و | |||
با تأكيد بر ابلاغ پيام او به غايبان و آوردن توحيد و نبوت قبل از | |||
ولايت، توانسته توجه مردم را به طور فوق العادهاى به پيام غدير | |||
جلب كند، و اين همه به دقيقترين شكل مراعات روحيات مردم | |||
باز مىگردد. | |||
يكى از علومى كه امروزه با روح و روان بشر سر و كار دارد، علم روانشناسى است، | |||
و همه آن را به عنوان «علم مطالعه رفتار آدمى» مىشناسند. روان شناسان تلاش مىكنند | |||
قواعد رفتارى انسانها را كشف كنند، و به دنبال آن هستند كه بدانند چرا يك فرد ـ در | |||
موقعيتهاى مختلف ـ نسبت به عمل واحد، عكس العملهاى متفاوتى نشان | |||
مىدهد؟ يك رفتار چگونه به وجود مىآيد؟ در چه شرايطى استمرار پيدا مىكند، و | |||
چگونه تغيير مىيابد، و يا از بين مىرود. | |||
با توجه به اينكه علم روانشناسى از قرن نوزدهم ميلادى آغاز بكار كرده، با | |||
مطالعه در وقايع غدير و رويدادهاى مهم آن روز تاريخى، پى به اين نكته مىبريم كه | |||
پيامبر بزرگوار اسلام صلىاللهعليهوآله 1300 سال قبل از تأسيس چنين علمى، در محيط آن روز، | |||
با بكار بردن دقيقترين مبانى روانشناختى مراسم غدير را به انجام رسانده و توانسته ياد آن | |||
واقعه را در طول قرنها زنده نگه دارد. | |||
هنگامى كه پيامبر بزرگوار اسلام صلىاللهعليهوآله از مدينه به قصد مراسم حج بيرون رفت، | |||
زمانى بود كه تمامى احكام اسلام ـ جز حج و ولايت ـ را به مردم ابلاغ فرموده بود. | |||
جبرئيل نازل شد و عرض كرد: اى محمد صلىاللهعليهوآله! خداى عزوجل تو را سلام مىرساند و | |||
مىفرمايد: «هيچ فرستادهاى از فرستادگان خود را قبض روح نكردهام مگر بعد از اكمال | |||
دين و اتمام حجتم بر بندگان، و بر تو فرض است كه اين دو فريضه را اجرا كنى». | |||
سخن اينجاست كه چرا رسول خدا صلىاللهعليهوآله در اين سفر قبل از انجام فريضه حج در | |||
موقعيتهاى مختلف سخنى از ولايت على عليهالسلام به ميان نياورد؟ چرا هنگام انجام | |||
مراسم حج كه مردم تلبيه گويان دعوت حق را اجابت مىكردند، اعلان ولايت | |||
نفرمود؟ چرا بعد از انجام مراسم حج، در موقعيتهاى مختلف حضرت على عليهالسلام را به | |||
عنوان امام بعد از خود معرفى نكرد؟ تا آنكه در محلى به نام «غدير خم» بين مكه و | |||
مدينه در ميان بيابان دستور توقف را صادر كرد! آنان كه جلوتر رفته بودند بازگشتند و | |||
آنان كه عقب بودند رسيدند. منبرى از جهاز شتران آماده شد و پيامبر صلىاللهعليهوآله روى آن قرار | |||
گرفت. مردم با نهايت دقت چشمها را به دهان پيامبر صلىاللهعليهوآله دوختند تا ببينند پيامبر صلىاللهعليهوآله چه | |||
امر مهمى را بيان مىدارد ... . | |||
اين يكى از مبانى روانشناختى بود كه پيامبر صلىاللهعليهوآله ابتدا مردم را از هر نظر در بهترين | |||
موقعيت ممكن قرار داد تا سخنانش تأثير گذار باشد، و بعد ايراد مطلب فرمود تا عمق | |||
جانها را با حقيقت آشنا سازد. | |||
يكى ديگر از مبانى روانشناختى پيامبر صلىاللهعليهوآله اين بود كه مىدانست اگر از منطقه | |||
غدير خم بگذرد، بيشتر مردمى كه همراه او بودند و اكثرا از مناطق اطراف مدينه آمده | |||
بودند، از آن حضرت جدا شده و به سوى ديارشان رهسپار مىشوند، كه در اين | |||
صورت فرمان آن حضرت به گوش اكثريت مردم نمىرسيد. | |||
مبناى ديگر روانشناختى كه حكايت از اهميت امر حضرت داشت، اين بود كه قبل | |||
از شروع خطبه غدير رو به حاضرين كرد و فرمود: «آنچه به شما مىگويم بايد به غايبين | |||
اطلاع دهيد»، و اين دستور اهميت فوق العاده موضوع را بر همه روشن ساخت. | |||
آخرين مبناى روانشناختى كه در اينجا ذكر مىكنم اين است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله بزرگوار | |||
اسلام صلىاللهعليهوآله قبل از اعلان ولايت على عليهالسلام، ابتدا اصل توحيد و سپس نبوت خويش را بيان | |||
كرد، و بعد از آنكه از همه مردم اقرار بر صدق نبوتش و راهگشايى سخنانش گرفت و | |||
همه مردم سخنان او را تأييد كردند، ولايت حضرت على عليهالسلام را اعلان فرمود تا ديگر | |||
مردم حرفى براى مخالفت با اين معرفى نداشته باشند. | |||
اين بود گوشهاى از مبانى روانشناختى كه پيامبر مكرم اسلام صلىاللهعليهوآله در دنياى آن روز به | |||
نيكوترين روش اجرا نمود. | |||
نكته بسيار مهمى كه بايد از اين مسايل روانشناختى نتيجه گرفت آن است كه | |||
منظور از اين روشها ابلاغ مؤثرتر يك پيام بوده است. بنابراين امامت امام نزد خدا و | |||
رسول و در برنامه اين جهان ثابت است، و لزوم نص از جهت تعريف به مردم است نه | |||
از جهت تعيين. به عبارت ديگر امام قبلاً از سوى خدا تعيين شده است، و معرفى او | |||
يك امر ارشادى است نه يك امر مولوى. بنابراين اگر پيامبر صلىاللهعليهوآله هم امام را معرفى | |||
نمىكرد امامت او مسلم بود، و فقط امت بلا تكليف مىماندند و وظيفه خود را | |||
نمىشناختند و به حيرت و ضلالت مىافتادند. | |||
فرمان عمومى براى حفظ و ابلاغ غدير | |||
افغانستان | |||
حسين رحيمى | |||
احساس وظيفه در پيشگاه پيامبر دلسوزى كه با تمام وجود | |||
براى امتش فداكارى كرد مسئوليتى عظيم براى زنده نگاه | |||
داشتن حماسه غدير ايجاد مىكند. اين تعهد هنگامى شديدتر | |||
مىشود كه فرمان صريح پيامبر صلىاللهعليهوآله براى حفظ و ابلاغ پيام غدير | |||
در متن خطبه باشد. | |||
با چنين احساسى است كه مىتوان قدر زحمات علامه امينى را | |||
فهميد كه عمر شريفش را در راه اثبات مسئله غدير و رساندن | |||
پيام بزرگ آن به گوش جهانيان صرف كرد، و كتاب گرانسنگ | |||
«الغدير» را نوشت. | |||
زنده نگاه داشتن حماسه غدير يك فرمان است. رسول اكرم صلىاللهعليهوآله در فرازى از خطبه | |||
مىفرمايد: «قد بلَّغت ما أُمِرت بتبليغه حجةً على كل حاضر و غائب و على كل أحد ممن | |||
شهد أو لميشهد، وُلد أو لميولد، فليبلِّغ الحاضرُ الغائبَ و الوالدُ الولدَ إلى يوم القيامة»: | |||
«من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همه | |||
كسانى كه حضور دارند يا ندارند و به دنيا آمدهاند يا نيامدهاند. پس حاضران به غايبان | |||
و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند». | |||
اين دستور صريح پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله، بار مسئوليت مسلمانان مخصوصا | |||
عالمان دينى را نسبت به مسئله غدير و رساندن اين پيام بزرگ به آيندگان، سنگين | |||
مىكند. | |||
به همين دليل است كه عالمان آگاه همانند علامه امينى عمر شريفشان را در راه | |||
اثبات اين مسئله و رساندن آن پيام بزرگ به گوش جهانيان صرف مىكنند، و كتابهايى | |||
نظير كتاب گرانسنگ «الغدير» مىنويسند. | |||
اگر بخواهيم درباره خطبه غدير ژرف نگرى كنيم، حماسه غدير تنها در باورها و | |||
مرزهاى مطرح شده محصور نمىگردد و گستره خطبه غدير فراتر از اينهاست. اما نكات | |||
بارز و قابل توجه كه در اين خطبه به چشم مىخورد عبارتند از: | |||
1. خداشناسى. | |||
2. خداگرايى رسول اكرم صلىاللهعليهوآله. | |||
3. فرمان ابلاغ ولايت على و فرزندانش عليهمالسلام. | |||
4. بيان وظايف مردم نسبت به امام عليهالسلام. | |||
5. بيان فضايل امام على عليهالسلام. | |||
6. معرفى دوستان و دشمنان على عليهالسلام. | |||
7. معرفى حكومت حضرت مهدى عليهالسلام. | |||
8. بيان ارزش كنگره عظيم حج. | |||
9. گرفتن بيعت عمومى براى على و فرزندانش عليهمالسلام. | |||
10. بيان سرنوشت دوستان و دشمنان على عليهالسلام. | |||
زمينههاى دقيق غدير براى نسلهاى آينده | |||
افغانستان | |||
سيد خليل حسينى | |||
اولين فكرى كه در مطالعه واقعه غدير به ذهن هجوم مىآورد | |||
دريافت تصويرى از زمينه آن است. | |||
سوابق اسلام تا آن روز، اهداف بلند مدت آن، و نيز تركيب جامعه | |||
اسلامى مقارن مراسم غدير مسائلى است كه يك حس ناشناخته | |||
انسان را وادار به كشف آن مىنمايد. | |||
با روشن شدن زمينههايى كه بر جامعه اسلامى آن روز حاكم | |||
بوده، معلوم خواهد شد كه مخاطب پيامبر صلىاللهعليهوآله فقط حاضرين در | |||
غدير نبودهاند، بلكه نسلهاى بعدى مسلمانان در طول قرنها | |||
همه مورد خطاب حضرت بودهاند، و در سايه همين مراسم وصى | |||
واقعى پيامبرشان را شناختهاند، و اين يكى از نتايج غدير است. | |||
تصويرى از زمينه واقعه غدير از نظر سوابق اسلام و اهداف بلند مدت آن و نيز | |||
تركيب جامعه اسلامى مقارن مراسم غدير، مىتواند مقدمه خوبى براى درك جوانب | |||
مختلف آن و متن خطابه باشد، كه ذيلاً سعى در ارائه آن شده است: | |||
اسلام به عنوان آخرين دين و ناسخ تمام اديان، حاصل والاترين معارف الهى است | |||
كه توسط خاتم پيامبران حضرت محمد بن عبداللّه صلىاللهعليهوآله به جهانيان ابلاغ گرديد. بديهى | |||
است رساندن چنين رسالت مهمى به زمان و مكان محدود نمىشود و مىبايست تا ابد و | |||
در تمام دنيا به عنوان سازنده فكر و روح مردم و دستور العمل و قانون نامه بشريت | |||
تلقى گردد. | |||
با نگاهى گذرا بر بيست و سه سال رسالت پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله معلوم مىشود افرادى كه | |||
به اين دين پيوسته و اطراف پيامبر صلىاللهعليهوآله را گرفته بودند، از اقشار مختلف و با ايدهها و | |||
نيتهاى گوناگون بودند. افرادى از روى خلوص نيت و ايمان قلبى به اسلام گرويده | |||
بودند، و كسانى منافقانه و از روى ريا و تزوير و به نيت چشم داشتهاى مادى و دنيايى | |||
به اسلام روى آورده بودند، و تعدادى به اجبار و از روى ناچارى به اسلام تظاهر | |||
مىكردند. | |||
پيداست كه تركيب جامعه اسلامى در سال آخر عمر پيامبر صلىاللهعليهوآله مجموعهاى بوده است | |||
كه از يك سو مردانى چون سلمان و ابوذر را در خود داشته، و از سوى ديگر افرادى | |||
همانند ابوسفيان و فرزندان او را. | |||
تعصبات جاهلى حاكم بر افكار آن مردم، و عقدههاى باقى مانده از خونهاى ريخته | |||
شده در جنگهاى بدر و حنين و خيبر، و مطامع دنيوى كه آن ايمان راسخ را از قلوب | |||
عدهاى ربوده بود، و حسدهاى نهفتهاى كه هر روز آشكارتر مىگشت؛ اينها همگى | |||
جوّ حاكم بر جامعه مسلمين در سال آخر عمر پيامبر صلىاللهعليهوآله را روشن مىكند. | |||
در سالهاى آخر عمر شريف پيامبر صلىاللهعليهوآله منافقان و دشمنان درونى اسلام ـ كه در | |||
پوشش نيروهاى خودى ضربات مهلكتر از كفار و مشركين بر پيكر جامعه نوپاى | |||
اسلام وارد كردند ـ به طور رسمى و آشكارتر از گذشته وارد عمل شده بودند. آنان | |||
مجالس سرى براى خود تشكيل مىدادند و بر ضد اسلام و شخص پيامبر صلىاللهعليهوآله توطئه | |||
مىكردند. | |||
آنچه مىتوانست خنثى كننده نقشههاى منافقين باشد تا اسلام را در چنين جوّ | |||
اجتماعى بر حقيقت خود حفظ كند، تعيين و اعلان رسمى جانشين پيامبر صلىاللهعليهوآله بود. اين | |||
همان نكتهاى است كه فاطمه زهرا عليهاالسلام در روزهاى آخر عمر خود فرمودند: | |||
«واللّه لقد عقد له يومئذ الولاء ليقطع منكم بذلك الرجاء»: «پيامبر صلىاللهعليهوآله در آن روز (غدير خم) | |||
عقد ولايت خود را براى على عليهالسلام محكم نمود تا اميد شما را از آن قطع نمايد». | |||
گر چه اكثريت اجتماع آن روز مسلمين، كلام نورانى پيامبر دلسوز خود را كنار | |||
گذاشتند، و از روى نفاق و يا تحت تأثير جوّ ايجاد شده توسط عدهاى، آن واقعه عظيم | |||
را به فراموشى سپردند، و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليهالسلام را قبول نكردند؛ ولى | |||
بسيارى از افراد نسلهاى بعدى مسلمانان، وصى واقعى پيامبرشان را شناختند، و نيك و بد | |||
اصحاب آن حضرت برايشان معلوم گشت. | |||
اين همان هدف والاى غدير بود، و پيامبر صلىاللهعليهوآله با اشاره به همين موضوع دستور | |||
دادند تا پيام آن روز غدير را حاضران به غايبان و پدران به نسلهاى آينده انتقال دهند. | |||
غدير مختص مسلمانان نيست! | |||
افغانستان | |||
سيدمحمدحسينوحيدى | |||
نگاهى به ژرفاى غدير كه اگر تحقق عينى مىيافت چه مىشد و | |||
جهان چگونه بود، اين احساس را تقويت مىكند كه گويا همه | |||
جهانيان از گنجى گرانبها محروم شدهاند. | |||
هم واقعه غدير به شكل جهانى اجرا شد و هم تمام آزادگان جهان | |||
امامى عدل گستر را در آن جستجو مىكنند. | |||
اين تعبير لطيفى است كه در غدير بزرگترين حقيقت بشريت بر | |||
روى دستان بزرگترين پيامبر به تمام بشريت در طول و عرض | |||
زمان و مكان عرضه شد. | |||
غدير مختص به اسلام و مسلمانان نيست، بلكه واقعهاى است جهانى براى تمام | |||
آزادگان جهان، براى معرفى امامى عدل گستر كه اگر مجالى براى فعاليت پيدا مىشد | |||
امروز دنيا مدينه فاضله بود. | |||
غدير واقعهاى است بزرگ كه هرچه درباره آن گفته شود جا دارد. واقعهاى كه در | |||
دلهاى آگاه و روحهاى آزاده جاى هيچ شك و شبههاى درباره آن وجود ندارد. واقعهاى | |||
صريح، جامع، گويا، در مكانى عظيم و در اجتماعى بزرگ، براى آيندهاى سعادتمند، | |||
طريقى صريح براى هدايت و نشانگر راه ضلالت است. | |||
غدير واقعهاى است كه در آن بزرگترين حقيقت بشريت بر روى دستان بزرگترين | |||
پيامبر قرار مىگيرد، و به عنوان بزرگترين عنصر هدايت در ميان بشر معرفى مىگردد، و | |||
در آن خورشيد عالمتاب هدايت به عنوان عصاره و ثمره رسالت چندين ساله با | |||
مشقتهاى فراوان و پستى و بلندىهاى زياد ـ كه خود عصاره رسالت تمام انبياى | |||
پيشين است ـ معرفى مىگردد؛ يعنى على عليهالسلام عصاره رسالت و تمام انسانيت. | |||
و غدير حادثهاى است كه در آن بارزترين و آشكارترين مسايل و وقايع اسلام | |||
مطرح گرديد. با حادثه عظيم غدير بسيارى از رازهاى نهانى كه از ديدگان مردم عادى | |||
مخفى بود آشكار شد، و مصداق بارز اين آيه شريفه شد كه مىفرمايد: «و لاينفعكم | |||
نُصحى إن أردتُ أن أنصحَ لكم إن كان اللّه يريد أن يُغويكم هو ربكم و إليه ترجعون»: «اگر | |||
خداوند بخواهد (به خاطر گناهان و آلودگيهاى جسمى و روحيتان) شما را گمراه | |||
سازد، هرگز نصحيت من براى شما سودى نخواهد داشت، هر چند بخواهم شما را | |||
نصحيت كنم، او پروردگار شماست و به سوى او بازگردانده مىشويد». | |||
و چنان شد كه آنچه پيامبر دلسوز فرمود در آنان اثر نكرد. كشترازهاى نهانى كه | |||
سالها آنها را در خويش پرورانده بودند و برايشان برنامه ريزى نموده بودند، اكنون علنا | |||
نتيجه كشت خود را برمى گرفتند. لذا عزم خويش را جزم نمودند تا هر چه مىتوانند | |||
براى رسيدن به مقاصد خويش انجام دهند. | |||
ميراث جاودانه غدير از ما چه مىخواهد؟ | |||
افغانستان | |||
محمدشريفحيدرى | |||
ما كه از عمق جان دلباخته غديريم نبايد فراموش كنيم كه بيعت | |||
با دستان يد اللهى على عليهالسلام از فراسوى قرنها از ما چه مىخواهد؟ | |||
وظيفه ما در برابر ميراث جاودانه غدير چيست؟ فرزندان آينده | |||
غدير از ما چه مىخواهند؟ اين احساس متعهدانه مىتواند آغاز | |||
گامى ديگر در راه غدير باشد. | |||
درباره غدير سخنها بس فراوان گفته شده است. غدير آن روز آبگيرى آرام و صاف | |||
بود كه در وادى تفتيده جحفه، كاروانيان خسته را به سايهاى آرامشبخش در كنار كوثر | |||
زلال ولايت مهمان كرده بود، اما در پهنه تاريخ به دريايى ژرف مبدل شد كه امواج | |||
پرخروش و پرغرورش، طنين حكمت، محبت، عزت و افتخار را در گوش آدميان | |||
نواخت. | |||
دستى كه در غدير بالا رفت، درفشى شد كه بر آن كلام جاودانه مهربانى نقش | |||
بست، و هر كسى كه در عمق جان دل ربوده فضايل انسانى بود چشم از آن بر نگرفت. | |||
غدير در طول تاريخ به عنوان عيد بزرگ ولايت و مودت و الفت مطرح بوده است. | |||
امروز نيز وظيفه ما به عنوان سربازان يادگار غدير چيست؟ آنگاه كه دستان على عليهالسلام را | |||
از فراسوى قرنها مىفشاريم، از نگاه عميق چشمانش چه مىخوانيم؟ آنان كه كاروان | |||
هزار و چهارصد ساله غدير را از گذرگاههاى پر خطر تاريخ عبور دادند، از سپردن | |||
ميراث جاودانه غدير به دست ما چه انتظارى دارند؟ فرزندان آينده غدير كه وارثان | |||
اين گنج عظيم خواهند بود چه خواستههايى دارند كه بايد امروز به دست ما انجام | |||
پذيرد؟ | |||
همه اين را خواهند گفت: غدير را يارى كنيد و حقيقتش را به گوش جهانيان برسانيد | |||
كه تلاشى عظيم در راه اين يادگار نبوت كشيده شده است! | |||
با انكار غدير خدمت بزرگى به دشمنان اسلام نمودند | |||
افغانستان | |||
عبدالمجيد خواجه | |||
با دقتى شايان توجه احساس آگاهانهاى مجسم مىشود كه | |||
منكرين غدير در روزهاى آغازين پس از رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله، راه | |||
صدها ساله دشمنان اسلام را در يك شب پيمودند و آنان را بر سر | |||
سفره آماده نشاندند. | |||
پس اين واقعيتى است كه هر مشكلى تا امروز دامنگير مسلمانان | |||
شده ريشه در انكار واقعه غدير در روزهاى نخست دارد. | |||
اين بدان معنى است كه براى جبران آنچه گذشته نيز راهى جز | |||
بازگشت به غدير وجود ندارد. | |||
غدير خطبهاى عظيم دارد كه متأسفانه بسيارى از مسلمانان و شيعيان با آن آشنا | |||
نيستند، و خيلىها نيز به غير از جمله مشهور «من كنت مولاه فهذا على مولاه»، از ديگر | |||
مضامينِ فوق العاده والاى آن آگاهى ندارند! به اميد روزى كه واقعه غدير به سان حادثه | |||
عاشورا به عموم مسلمانان شناسانده شود. | |||
با مطالعه دقيق خطبه غدير به اين نتيجه مىرسيم كه به راستى هر مشكلى كه پس از | |||
رحلت پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله تا امروز دامنگير مسلمانان است، ريشه در انكار واقعه غدير و | |||
يا تحريف آن از سوى كسانى دارد كه ولايت على عليهالسلام پس از پيامبر صلىاللهعليهوآله را نپذيرفتند و با | |||
غصب خلافت خدمت بىنهايت بزرگى به دشمنان دين حنيف اسلام و مسلمانان نمودند. | |||
شايد نگرانى از همين آينده وحشتناك بوده كه در ادامه اين خطبه شريفه، پيامبر صلىاللهعليهوآله | |||
از مردم بيعت لسانى مىگيرد و سپس خيل جمعيت را دعوت مىكند تا در پايان خطبه | |||
به نشانه قبول ولايت على عليهالسلام و موافقت با فرمايشان گهربارشان درباره آن حضرت، | |||
نخست با خود آن حضرت و سپس با اميرمؤمنان عليهالسلام دست بيعت داده و ميثاق خود را | |||
استوار كنند. آن بزرگوار مىفرمايد: «من اكنون از سوى حق تعالى از شما مىخواهم كه | |||
با على عليهالسلام بيعت كنيد و بدانيد كه هر كس بيعت خود را بشكند به زيان خويش اقدام كرده | |||
است». | |||
«مولى» در غدير يعنى صاحباختيار نه ناصر و ياور | |||
افغانستان | |||
محمدنعيم فياضى | |||
هر كس بتواند با در نظر گرفتن جو حاكم بر غدير، خود را در | |||
آنجا حاضر ببيند به يقين درمىيابد كه مقصود پيامبر صلىاللهعليهوآله اعلام | |||
ناصر و ياور بودن على عليهالسلام نمىتواند باشد، و آن مراسم عظيم | |||
براى اعلان صاحب اختيارى آن حضرت است. مطالعه | |||
گوشههايى از شرايط حاكم بر غدير براى اثبات اين مقصود | |||
كافى است. | |||
معناى «ناصر» و «ياور» نمىتواند منظور حضرت از «مولى» در خطابه غدير باشد. | |||
بلكه منظور صاحب اختيارى است. چند قرينه دلالت بر اين مطلب دارد: | |||
1 . اگر بخواهيم كلمه «مولى» را به معناى «ناصر» و «ياور» بگيريم سخن پيامبر صلىاللهعليهوآله | |||
از فصاحت و بلاغت سقوط مىكند؛ و نشان مىدهد كه در سخن آنحضرت سازگارى | |||
تركيبها رعايت نشده است؛ زيرا در مواضع مختلف خطبه حضرت صريحا مسئله | |||
ولايت را به معناى «صاحب اختيارى» مطرح كردهاند. مثلاً از كلام پيامبر صلىاللهعليهوآله كه | |||
مىفرمايد: «همانا خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنانم» ولايت فهميده مىشود، و | |||
با معناى ناصر و ياور سازگارى ندارد. اضافه بر اين كلام رسول خدا صلىاللهعليهوآله كه مىفرمايد: | |||
«دوست بدار دوستدار او را و دشمن بدار دشمن او را» با معناى ناصر تناسبى ندارد. | |||
2 . معناى ناصر و ياور با شادباش گويى و بخٍ بخٍ عمر و ابوبكر سازگارى ندارد، كه | |||
گفتند: «أصبحت مولاى و مولاى كل مؤمن و مؤمنة»: «اكنون مولاى من و هر مرد و زن | |||
مؤمنى شدهاى». | |||
3 . معناى ناصر و ياور با داستان حارث تناسب ندارد، زيرا او از كلمه «مولى» در «من | |||
كنت مولاه ...»، معناى ولايت را فهميده بود كه درخواست كرد اگر اين سخن راست | |||
است خداوند از آسمان بر او سنگ ببارد، و چنان شد و آيه «سأل سائل» نازل گرديد. | |||
4 . پيامبر صلىاللهعليهوآله در پايان خطبه دستور داد حاضران به غايبان اين ابلاغ مهم پيامبر صلىاللهعليهوآله را | |||
خبر دهند و ديگران را از اين امر ولايت على عليهالسلام مطلع كنند؛ و اين خود دليل بر اراده | |||
«صاحب اختيارى على عليهالسلام» در غدير است، و اگر منظور ناصر و ياور بود نيازى نبود | |||
حاضران به غايبان برسانند چرا كه همه اين مطلب را مىدانستند. | |||
صراط مستقيم در سوره حمد يعنى غدير | |||
افغانستان | |||
غلامرضا فروغى | |||
يافتن پاسخ يك سؤال اعتقادى بزرگ از متن غدير شيرينترين | |||
احساس را ايجاد مىكند. وقتى از خود مىپرسيم: چرا بايد هر | |||
روز ده بار در نمازهاى پنجگانه به خدا التماس كنيم كه «اهدنا | |||
الصراط المستقيم»؟ پاسخ اين سؤال را در خطبه غدير مىيابيم | |||
كه صراط مستقيم جز راه دوازده امام عليهمالسلام نيست، و «الذين | |||
أنعمت عليهم» پيروان على هستند، و «المغضوب عليهم» | |||
دشمنان على عليهالسلام، «الضالين» راه نايافتگان به اين ولايت | |||
عظمايند. | |||
گاهى در ذهن انسان خطور مىكند كه چرا روزى ده بار در پيشگاه خدا مىگوييم: | |||
«اهدنا الصراط المستقيم»؟! اين «صراط مستقيم» چيست، و چگونه مىتوان در مسير | |||
هدايت و صراط مستقيم ثابت قدم و پابرجا مىماند؟ | |||
پاسخ اين سؤال در خطبه غدير است آنجا كه مىفرمايد: «أنا صراط اللّه المستقيم | |||
الذى أمركم باتِّباعه، ثم علىٌّ من بعدى، ثم ولدى من صلبه ...»: «من صراط مستقيم | |||
خداوند هستم كه شما را به تابعيت آن امر نموده، و سپس على بعد از من، و سپس | |||
فرزندانم از نسل او ...». | |||
سپس حضرت سوره حمد را تا آخر خواندند و فرمودند: «اين سوره درباره من | |||
نازل شده، و به خدا قسم درباره امامان نازل شده است. به طور عموم شامل آنهاست و به | |||
طور خاص درباره آنان است». | |||
جالب اين است كه حضرت در خطبهاش به دنبال يادآورى حسادت ابليس نسبت | |||
به حضرت آدم عليهالسلام، اشاره مىكند كه ابليس با حسادت توانست آدم عليهالسلام را از بهشت | |||
بيرون كند ولى حسادت نسبت به على عليهالسلام سبب بطلان اعمال خود حسودان و موجب | |||
انحراف از صراط مستقيم و افتادن در گودال شقاوت خواهد شد. آنجا كه مىفرمايد: | |||
«إنَّ إبليس أخرج آدم من الجنة بالحسد، فلاتحسدوه فتحبط أعمالكم و تزلَّ أقدامكم»: | |||
«شيطان آدم را با حسد از بهشت بيرون كرد. مبادا به على حسد كنيد كه اعمالتان نابود | |||
شود و قدمهايتان بلغزد». | |||
بر عكس هر چه انسان به على عليهالسلام نزديكتر شود به محوريت صراط مستقيم و بلنداى | |||
قله سعادت و كمال نزديكتر شده است. اين راه پايانى ندارد زيرا سر منزل مقصود | |||
خداست و هر چه مىرويم هنوز در اول راهيم و بايد از خدا كمك و هدايت و | |||
دستگيرى بطلبيم. | |||
در مجموع به اين نتيجه مىرسيم كه على عليهالسلام پرچمدار صراط مستقيم است، و هر | |||
كس پيرو على عليهالسلام باشد در صراط مستقيم و مشمول نعمتهاى بىحساب خداوند | |||
است؛ و هر كه با كوردلى و لجاجت از اين راه روشن و مستقيم بگريزد مورد خشم و | |||
غضب خداوند قرار گرفته و گمراه مىشود. | |||
اينك با تمام وجود با زبان شرمندگى و عجز، خداى بزرگ و مهربان را سپاس و | |||
شكر بىاندازه مىگوييم كه ما را به صراط مستقيم و مكتب حياتبخش على عليهالسلام هدايت | |||
فرمود، و هم از او مىخواهيم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامان على عليهالسلام كوتاه | |||
نفرمايد. | |||
چه افتخارى بالاتر از اينكه در مكتب عشق و محبت و معرفت پذيرفته شدهايم، و | |||
ما پروانههاى پر و بال شكسته شمع وجود مولاى متقيان على عليهالسلام هستيم. | |||
غدير بهترين فرصت براى اعلان ولايت | |||
افغانستان | |||
غلامعلى جوادى | |||
با مرورى بر موقعيت اعلام ولايت در غدير براحتى حساسيت آن | |||
به عنوان بهترين فرصت براى اعلان ولايت روشن مىشود. در | |||
مرحله بعد معلوم مىشود كه با توجه به اهميت خاص آن | |||
شرايط، پيامبر صلىاللهعليهوآله از اين فرصت حد اكثر استفاده را برد و | |||
مسئله ولايت را كاملاً در اذهان تثبيت نمود. | |||
وقتى شرايطى كه واقعه غدير را در برگرفته بود در نظر مىگيريم، متوجه مىشويم | |||
كه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله مىداند كه به اواخر عمر شريفش نزديك شده و بعد از مدتى روح | |||
مقدسش به سوى بارگاه دوست پر خواهد كشيد. | |||
همچنين مىداند كه اين بهترين فرصت به دست آمده براى اعلان ولايت است، چرا | |||
كه گروه كثيرى از مسلمانان از نقاط مختلف عرب در يك جا جمع شدهاند. بنابراين | |||
وقت آن است كه فرمان مهمى را انجام دهد و رهبر مسلمين را بعد از خود تعيين كند؛ | |||
رهبرى كه خداى متعال او را به خاطر شايستگى و لياقتش براى اين منصب عظمى | |||
انتخاب كرده است. | |||
با در نظر گرفتن اين شرايط، مىبينيم پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله تلاش كرد از اين | |||
فرصت بهترين استفاده را ببرد. با ملاحظه خطبه آن حضرت مىبينيم رسول خدا صلىاللهعليهوآله | |||
سعى كرد تا جايى كه مىتواند مسئله ولايت را خوب در اذهان تثبيت كند و جاى هيچ | |||
شك و شبههاى باقى نگذارد. | |||
ويژگى اعلان ولايت در سفر، نه در وطن | |||
افغانستان | |||
نعمتاللّه رحيمى | |||
نكته باريكتر از مويى از عمق غدير استخراج مىشود اين است | |||
كه انجام آن مراسم در سفر اين ويژگى را داشت كه مردم از | |||
دغدغههاى روزمره زندگى به دور بودند و هر مطلب تازهاى چنان | |||
در جان و دلشان جاى مىگرفت كه هرگز فراموششان نشود. اما | |||
جاى تعجب است كه با اين همه غدير را فراموش كردند! | |||
مسئله غدير آخرين پيامى است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله به مردم مىرساند. عظمت و ويژگى | |||
اين مسئله در آن حد است كه خداوند پيامبرش را مأمور كرده اين مسئله را زمانى بازگو | |||
كند كه مردم دور از هر گونه دغدغه روزمره باشند، تا اهميت و ارزش آن در جان و دلشان | |||
جاى گيرد. | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله بر فراز جهاز شتران، على عليهالسلام را مىخواند و دست او را مىگيرد و بلند | |||
مىكند و از همانجا امامت همه امامان را اعلام مىدارد و مىگويد: اى مردم، از اين به بعد | |||
وصى و جانشين من در ميان شما على بن ابىطالب عليهالسلام و بعد از او يازده امام مىآيند كه | |||
از نسل من و از صلب او خواهند بود. | |||
غدير واقعهاى فراسوى زمان و مكان | |||
افغانستان | |||
محمد اكبرى | |||
تحت تأثير عظمت واقعه غدير قرار گرفتن ـ كه از زمان وقوعش | |||
تاكنون ذهنها و مغزها و انديشههاى بسيارى را درباره خود به | |||
تفكر واداشته ـ دليل بر دريافت ريشهاى از آن است. كسانى كه | |||
خطبه را آنگونه كه درخور آن است مورد تحقيق قرار دادهاند | |||
دريافتهاند كه اهدافى فراتر از زمان و مكان در آن مطرح بوده و | |||
مخاطب آن بشريت است. غدير تداوم يك خط تا قيامت است و | |||
با همه انسانها كار دارد. غدير نتيجه زحمات همه پيامبران الهى | |||
براى مردم است، و مهدى موعود عليهالسلام با ظهور پر نور خويش | |||
آرمان غدير را پياده خواهد كرد. | |||
وقتى انسان واقعه غدير را مورد بررسى قرار مىدهد و خطبه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله در | |||
غدير را مىخواند و در فرازهاى آن مىانديشد، عظمت و بزرگى اين واقعه چنان او را | |||
تحت تأثير قرار مىدهد كه متحير مىماند درباره اين حادثه شگفت چگونه قلم بزند. | |||
وقتى تنوع موضوعات در خطبه پيامبر بزرگوار اسلام صلىاللهعليهوآله را مىبيند كه در اوج | |||
فصاحت و بلاغت ايراد شده، درمىماند كه درباره كدام يك از اين موضوعات مطلب | |||
بنويسد. | |||
غدير واقعهاى است كه از زمان وقوعش در هزار و چهارصد سال قبل تا كنون، | |||
ذهنها و مغزها و انديشههاى بسيارى را درباره خود به تفكر واداشته، و قلمهاى | |||
بسيارى را در عرصه خود به جولان در آورده، و شاعران بسيارى شعر سرودهاند، و | |||
شهداى زيادى براى پاسدارى از آرمان آن به شهادت رسيدهاند و خونهاى پاكى در راه آن | |||
بر زمين ريخته است. | |||
غدير پرشكوهترين حادثه تاريخ است، كه در آن سرنوشت جامعه اسلامى رقم | |||
خورد. در غدير تداوم نبوت در قالب امامت تضمين شد. غدير نيروهاى مخلص و | |||
فداكار در راه اسلام را از ناخالصين و منافقين جدا كرد. در غدير نعمت تمام و دين | |||
كامل شد. در غدير بر رشد و عقلانيت جامعه بشرى مهر تأييد زده شد. در غدير | |||
كارشكنان از ادامه كار خود براى خاموش كردن نور اسلام نااميد شدند، همانان كه به | |||
وفات پيامبر صلىاللهعليهوآله دل بسته بودند تا كار را يكسره كنند. | |||
غدير مطلع خورشيدى است كه از وراى چهارده قرن بر چشمها و دلها تابيده و به | |||
جانها و جسمهاى بسيارى گرما داده و روشنايى بخشيده است. انسان بزرگ و با عظمتى | |||
چون امام حسين عليهالسلام براى تحقق آرمان غدير به شهادت رسيده است. | |||
زحمات و رنجها و مرارتهايى كه همه انبياى الهى در راه دعوت مردم به | |||
خداپرستى انجام داده بودند در غدير نتيجه داد و به ثمر نشست. پس غدير نتيجه | |||
زحمات همه پيامبران الهى است، و مهدى موعود عليهالسلام با ظهور پر نور خويش آرمان غدير را | |||
پياده خواهد كرد. | |||
از اينكه در خطبه غدير همه خطابها به «ناس» است و 46 بار كلمه «معاشر الناس» | |||
بكار رفته، و يك بار «أيها الناس» ذكر شده، نشان مىدهد مسئله خلافت و جانشينى | |||
حضرت على عليهالسلام مخصوص يك قوم و يك زمان نيست، بلكه فراتر از زمان و مكان | |||
است و تا دامنه قيامت و براى همه مردم امتداد دارد. | |||
چنانكه اين معنى در خود خطبه نيز تصريح شده است كه مىفرمايد: «اى مردم! | |||
بدانيد كه خداوند على بن ابىطالب را ولى و صاحب اختيار شما معين فرموده و او را | |||
امام و پيشواى واجب الاطاعة قرار داده است. فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و | |||
پيروان ايمانى ايشان و بر هر بيابانى و شهرى و بر هر عجم و عربى و هر بنده و آزادى و بر | |||
هر صغير و كبيرى و بر هر سياه و سفيدى و بر هر خدا شناس موحدى، واجب نموده و | |||
اوامر او را مطاع و بر همه كس نافذ و لازم الاجراء مقرر كرده است. هر كس با على به | |||
مخالفت برخيزد ملعون است، و هر كس از او پيروى نمايد مشمول عنايت و رحمت | |||
حق خواهد بود». | |||
غدير آب پاكى بر خيال باطل طمعكاران در خلافت | |||
افغانستان | |||
محمد هادى قربانى | |||
احساس اينكه چگونه غدير باعث نااميدى طمعكاران در خلافت | |||
شد و آب پاكى بر خيال باطل آنان ريخت، از اينجا بوجود مىآيد | |||
كه درك كنيم غدير واقعهاى بود كه حتما بايد اتفاق مىافتاد و | |||
اگر اتفاق نمىافتاد دوست از دشمن و منافق از مؤمن شناخته | |||
نمىشد. | |||
واقعه غدير باعث يأس و نااميدى كسانى شد كه مىپنداشتند با رحلت نبى صلىاللهعليهوآله دين | |||
و شريعت او از بين مىرود. كسانى كه تا آن زمان منافقانه زندگى مىكردند و اميد به | |||
فردا و فرداها داشتند، كه به خيال خامشان چون پيامبر صلىاللهعليهوآله فرزند ذكورى نداشت بعد از | |||
او كسى نخواهد بود كه راه و اهداف او را دنبال كند، و مسلمانان را سرپرستى نمايد و | |||
بر اعمال و كردار آنان نظارت داشته باشد. زهى خيال باطل! غدير آب پاكى بود كه تمام | |||
نقشههاى آنان را خراب كرد و از بين برد. | |||
از سوى ديگر بسيارى از كسانى كه در ظاهر به پيامبر صلىاللهعليهوآله ايمان آورده بودند خود را | |||
مستحق خلافت و وصايت او مىديدند. اين افراد هم از انصار و هم از مهاجرين | |||
بودند؛ چنانكه بعدا اين واقعيت تلخ تاريخى پس از رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله در سقيفه | |||
بنىساعده از قوه به فعل مىرسد. | |||
ولى در روز غدير تمام تيرهاى آنان به سنگ اصابت نمود و از خلافت نااميد و | |||
مأيوس شدند. آيا كسانى كه خودشان را مستحق خلافت مىديدند اين را نمىدانستند | |||
كه تعيين ولى و امام فقط از جانب خداوند تعالى مىباشد، يعنى امر امامت انتصابى | |||
است نه انتخابى، و حتى شخص رسول صلىاللهعليهوآله اين انتخاب را انجام نمىدهد و فقط انتخاب | |||
الهى را ابلاغ مىفرمايد. | |||
غدير واقعهاى بود كه حتما بايد اتفاق مىافتاد، و اگر اتفاق نمىافتاد دوست از دشمن | |||
و منافق از مؤمن شناخته نمىشد. پيامبر صلىاللهعليهوآله به اين موضوع آگاهى كامل داشت كه | |||
مسلمانان خالص نيستند و با توجه به همين مطلب در خطبه خويش فرمود: «من از | |||
جبرئيل در خواست كردم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا | |||
از كمى متقين و زيادى منافقين و افساد ملامت كنندگان و حيلههاى مسخره كنندگانِ | |||
اسلام اطلاع دارم». | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله در طول مدت تبليغش آنچه براى مسلمانان لازم بود كه آنان را وارد | |||
بهشت كند و از جهنم دور نمايد بيان نموده بود. از اصول دين مانند توحيد و عدل | |||
گرفته تا حلال و حرام يعنى فروع دين همه بيان شده بود، بجز امامت و ولايت، كه آن | |||
را هم به طور رسمى در واقعه غدير و در خطابه غدير براى مسلمانان بيان فرمود. با | |||
اعلام ولايت و وصايت بود كه رسالتش تكميل گرديد و نعمت بر مسلمانان تمام شد، | |||
زيرا نعمت ولايت بزرگترين نعمتهاى الهى است. | |||
لنگر نجات بر ساحل سبز ولايت على عليهالسلام در غدير | |||
افغانستان | |||
سيد احمد حسينى | |||
غدير كه به مذاق عدهاى گوارا و براى برخى ناگوار است، به عدم | |||
دخالت مردم در انتخاب امام بازمىگردد. اين سخن ادامه همان | |||
است كه مردم را در انتخاب پيامبر رأيى نيست. | |||
بر اساس اين باور، بانگ پيروزى دين خدا از مأذنه ولايت بلند | |||
مىشود: «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم ...» و «اليوم أكملتُ | |||
لكم دينكم و أتممتُ عليكم نعمتى و رضيت لكم الإسلام دينا»؛ و | |||
آنگاه است كه بشريت بر ساحل نجات ولايت على عليهالسلام لنگر | |||
انداخته در فضاى نعمت ولايت او تنفس مىكند. | |||
حماسه اعجاب آفرين و دلنشين غدير «عيد ولايت» در تاريخ اسلام است؛ كه به | |||
مذاق عدهاى گوارا و شيرين و براى برخى ناگوار و تلخ است. ولى براى فرقه ناجيه و | |||
پيروان مكتب علوى حجت قاطعى است كه براى هيچ كس عذرى باقى نگذاشته | |||
است. چون در جهان بينى توحيدى، مقام تشريع و قانون گذارى اصالتا از آن خداى | |||
هستى آفرين است و، بس همانگونه كه در سوره انعام آيه 57 مىفرمايد: «إن الحكم | |||
إلا للّه»، حق تعيين پيامبر نيز كه مقام الهى است از آن حق تعالى است همانگونه كه در | |||
سوره انعام آيه 124 مىفرمايد: «اللّه أعلم حيث يجعل رسالته». | |||
بنابراين انتخاب و گزينش و اعطاى رسالت به پيامبر صلىاللهعليهوآله منحصرا كار خداى | |||
سبحان است، و انتخاب و رأى مردم در برگزيدن پيامبر و تعيين او اثرى ندارد. نقش مردم | |||
نسبت به پيامبر صلىاللهعليهوآله و پيام، الهى ايمان آوردن و اطاعت كردن است. | |||
بر اين اساس ما شيعه معتقديم كه جانشين پيامبر مانند خود پيامبر از جانب خدا تعيين | |||
مىشود؛ زيرا آگاهى و اطلاع بر صفاتى همانند علم و عصمت كه از مهمترين شرايط | |||
جانشين پيامبر است براى انسانهاى عادى امكانپذير نيست، و فقط خدا مىداند كه | |||
چه كسى بايد وصى و جانشين پيامبر باشد. | |||
اكنون دين خدا پيش از هر چيز و هر كس، در روز غدير خم خرسند و شادمان | |||
است، و بانگ تكبير و پيروزى را از مأذنه ولايت سر مىدهد كه: «اليوم يئس الذين كفروا | |||
من دينكم فلاتخشوهم و اخشون، اليوم أكملتُ لكم دينكم و أتممتُ عليكم نعمتى و | |||
رضيت لكم الإسلام دينا». | |||
شادمانى و شادابى دين از آن روست كه در كنار سرو قامت امامت على بن | |||
ابىطالب عليهالسلام مأوى گزيد، و بر ساحل نجات ولايت سبز على عليهالسلام لنگر انداخت، تا نقش | |||
هدايت و آزادى انسانها را بهتر انجام دهد. | |||
يا على! ما نيز دست بر ذيل امامت و ولايت تو مىزنيم، و از تو تمنا مىكنيم و | |||
محبت خود را به درگاه تو ابراز مىداريم. ما چون مثال كورى كه بوى منزل معشوق را | |||
دنبال مىكند رو به سوى ولايت تو افتادهايم. | |||
يا على! از چاههاى بين راه نيز دست گيرمان ولايت توست، چرا كه ما در جاده | |||
ولايت تو گام مىزنيم، و در فضاى نعمت ولايت تو تنفس مىكنيم، چون ما بدون | |||
ولايت تو در پيشگاه خدا كسى نيستيم. اين ولايت توست كه ما را از خنجرهاى | |||
مهلك و تيرهاى آفتبار و زخم بلاهاى ايمانخوار حفظ مىكند. ما آرايش روح خود | |||
را در ولايت تو مىيابيم كه همچون جان در تن قرار مىگيرد. | |||
يا على! بال طمع در پاى ولايت تو متواضعانه پهن كردهايم. اين دل خسته پاى رغبت | |||
به سوى ولايت تو مىدواند، و اين دست شكسته ولايت تو طلب مىكند، و اين قامت | |||
به كمان نشسته توان از ولايت تو مىجويد. اين زبان ترك خورده چون لايههاى كوير | |||
خشك دم از ولايت تو مىزند، اين جان در اشتياق ولايت تو مىسوزد. از سوزان جهنم | |||
به سايه ولايت تو پناه آوردهايم، كه ميانجيگرى ما نزد خدا كنى. | |||
غديريان چراغ پر فروغ غدير را روشن نگه داشتهاند | |||
افغانستان | |||
غلام محمد ضيائى | |||
همه ـ حتى دشمنان غدير ـ اذعان دارند كه با مظلوميت غدير در | |||
سقيفه پرونده آن بسته نشد، بلكه غديريان در خلوت سكوت و | |||
تنهايى چراغ پر فروغ آن را در شبهاى تاريك و هولناك زمان براى | |||
هميشه زنده نگاه داشته و مىدارند. | |||
چهارده قرن است كه شعاع غدير آرامبخش دلهاى پريشان است، | |||
كه به دنبال حقيقت و معرفتاند، و عصر حاضر آغاز احساس | |||
چنين نيازى است. | |||
مسلمانان هر ساله، سالروز تاريخى غدير را جشن مىگيرند تا تجديد عهد با | |||
ولايت و امامت نمايند. غدير از آن جهت براى مسلمانان با شكوه و با عظمت است كه | |||
اسلام با ولايت على عليهالسلام استحكام پيداكرد و دوازده جانشين پيامبر صلىاللهعليهوآله تا روز رستاخيز | |||
معرفى گرديد. | |||
در غدير مضامين عالى اين خطبه حضرت را بسيارى نفهميدند، و يا فهميدند و | |||
درك كردند ولى لجاجت و حب نفس و جاه و مقام و رياست و مال و مكنت مانع از | |||
پذيرش آن شد. لذا سر به مخالفت برداشتند و سرانجام آنچه كه پيامبر صلىاللهعليهوآله نگران آن بود | |||
اتفاق افتاد، و مسلمانان از درون دچار نفاق و اختلاف گرديدند. غديريان در خلوت | |||
سكوت و تنهايى و مظلوميت قرار گرفتند، و مع ذلك سعى كردند چراغ پر فروغ غدير | |||
و ولايت را در شبهاى تاريك و هولناك زمان و براى هميشه زنده نگاه دارند. | |||
اكنون كه هزار و چهارصد سال از آن تاريخ مىگذرد، و هنوز هم شعاع نورى كه در | |||
غدير پرتو افكنده آرامش بخش دلهاى پريشان و افكار سرگردان است، كه به دنبال | |||
حقيقت و معرفت مىباشند. بدون شك سخنان پيامبر صلىاللهعليهوآله در غدير، مأمن و پناهگاهى | |||
براى همه كسانى به حساب مىآيد كه از جور و بيداد و لجام گسيختگى عصر حاضر | |||
به تنگ آمده و در جستجوى راه سعادت و خوشبختىاند. | |||
غدير از مسايل اصولى و عيد اعتقادى مسلمانان | |||
افغانستان | |||
روحاللّهروحانىبدخشانى | |||
پيگيرى اين نكته كه چرا غدير عيد كمال دين و تمام نعمت و | |||
رضايت خداوند است به اين پاسخ منتهى مىشود كه در اين روز | |||
كارى عظيم صورت گرفته كه دشمنان با آنكه حاضر بودهاند | |||
نتوانستهاند اقدامى كنند. | |||
عيد غدير به معناى واقعى ـ يعنى تعيين امام از جانب خدا | |||
توسط پيامبر صلىاللهعليهوآله ـ از مسايل اصولى مسلمانان و عيد اعتقادى | |||
آن است كه خداوند رضايت داد به اسلامى كه در رأس آن بعد از | |||
رسول اللّه صلىاللهعليهوآله امامان معصوم عليهمالسلام باشند. | |||
صحنه غدير در اسلام از اهميت بسيار بالايى برخوردار است، و جا دارد مسلمانان | |||
عالم در مورد اين روز با شكوه و با عظمت از چند بُعد دقت بيشترى نمايند: هم بُعد | |||
زمانى و مكانى و هم بُعد معنوى، چون اگر اعياد در اسلام از اهميت خاصى برخوردار | |||
هستند و مسلمانان آنها را پذيرفته و قبول كردهاند، به خاطر تقرب و نزديك شدن به | |||
حضرت حق با اعمالى است كه در آن انجام مىدهند و جنبه عملى استحبابى دارد، | |||
ولى پذيرفتن عيد غدير به معناى واقعى ـ يعنى تعيين امام از جانب خدا توسط پيامبر صلىاللهعليهوآله ـ | |||
از مسايل اصولى مسلمانان و عيد اعتقادى آنان است، كه بيان نكردن و نرِساندنش از | |||
جانب رسول خدا صلىاللهعليهوآله مساوى با نرساندن رسالتش بوده است. | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله با علم غيبى كه داشت خواست كار بزرگ و عظيمى را بين آن جمعيت | |||
انبوه انجام دهد و ابلاغ نمايد، كه هيچ كس نتواند آن را انكار كند. آنهايى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله را | |||
به هذيان متهم كردند و نگذاشتند وصيت كند، در ميان انبوه جمعيت 120000 نفرى | |||
حضور داشتند ولى نتوانستند مانع كار رسول اللّه صلىاللهعليهوآله شوند. اگر امر بزرگ تعيين و | |||
معرفى امام صورت نمىگرفت و تحقق نمىيافت حجتى باقى نمىماند. | |||
اين از خصوصيات منحصر به فرد نبوت رسول اللّه صلىاللهعليهوآله است كه با اعلام جانشينى او | |||
دين كامل مىگردد. 124000 نبى آمدند و براى هر كدام وصى و جانشينى بود، ولى | |||
اكمال دين و اتمام نعمت نشد، اما با على عليهالسلام دين كامل و نعمت تمام شد، و خداوند | |||
رضايت داد به اسلامى كه در رأس آن بعد از رسول اللّه على عليهماالسلام و امامان معصوم عليهمالسلام باشند، | |||
چون با اين چهارده شجره طيبه است كه اسلام زنده نگه داشته مىشود، و به واسطه | |||
اينهاست كه ريشه درخت اسلام آبيارى مىگردد. | |||
اگر در غدير بودم خاطرههايى در ذهنم تازه مىشد | |||
افغانستان | |||
عبدالحميد خواجه | |||
بايد دقيق شد كه چرا مراسم غدير آن قدر به تأخير مىافتد تا روز | |||
هيجدهم ذىالحجة از راه مىرسد؟ اگر ما در غدير حاضر بوديم | |||
اين سؤال را از خود نمىكرديم كه چرا پيامبر صلىاللهعليهوآله جانشينش را بر | |||
سر دستان بلند كرده و اين گونه معرفى مىكند؟ كمترين مطلبى | |||
كه از اين برنامه فوق العاده جلب توجه مىكرد اين بود كه | |||
مسئله بيش از اندازه مهم است. | |||
جالب است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله نسبت خودشان را به على عليهالسلام همچون موسى عليهالسلام به | |||
هارون عليهالسلام دانستند. همه ما مىدانيم كه موسى عليهالسلام از خداوند متعال خواست كه برادرش | |||
هارون عليهالسلام را به عنوان وزير و وصيش قرار دهد. برداشت من اين است كه همه اديان | |||
الهى نياز به پيامبر و وصى پيامبر دارند تا آن دين كامل گردد. آيا موسى عليهالسلام از خدا | |||
خواست كه هارون را دوست او قرار دهد يا وزيرش؟ پس چگونه است كه وقتى نوبت | |||
به على عليهالسلام مىرسد معناى اقدام پيامبر صلىاللهعليهوآله در غدير به معناى دوست گرفته مىشود. | |||
بنده اگر واقعا در روز غدير خم حضور داشتم وقتى آن صحنه را مشاهده مىكردم | |||
كه پيامبر صلىاللهعليهوآله بازوان على عليهالسلام را بالا مىآورد و ايشان را به مردم نشان مىداد و آنگاه به | |||
تبليغ رسالت خود مىپرداخت، احساس مىكردم كه اين مطلب براى پيامبر صلىاللهعليهوآلهخيلى مهم | |||
است كه با اين شيوه معرفى مىنمايد؛ وگرنه مىتوانست او را با اشاره و يا با دست | |||
معرفى كند. | |||
اگر واقعا در آن روز حضور داشتم به ياد اوايل تبليغ پيامبر صلىاللهعليهوآله مىافتادم كه مردم را | |||
به اسلام دعوت مىكرد. اگر در آن روز روى تپهاى ايستاد و مردم را به شناخت | |||
خداوند و توحيد دعوت نمود، امروز هم روى جهاز شتر مىخواهد اعلام كند وقت | |||
آن رسيده كه با وصايت و خلافت پسر عمو و برادرش على بن ابىطالب عليهالسلام اسلام | |||
تكميل گردد. او مىخواهد على عليهالسلام را به مردم نشان دهد و به مردم بفهماند كه جانشين | |||
او اين على است، و دين اسلام نياز به حجت دارد و هيچگاه بىنياز از حجت و امام عادل | |||
و معصوم نيست. | |||
از اينكه پيامبر صلىاللهعليهوآله محل غدير خم را براى تبليغ رسالت خويش انتخاب نمود و | |||
زمانى مشخص را به اين كار اختصاص داد، گذشته از موقعيت اين محل، برداشت من | |||
اين است كه اين روز داراى فضيلت و اهميت خاصى بوده است. اين در حالى است كه | |||
حضرت دوبار در سرزمين منى سخنرانى كرد و مىتوانست در آنجا به قول معروف | |||
كار را يكسره كند و على عليهالسلام را به جانشينى بعد از خود معرفى نمايد، ولى اين كار را به | |||
روزى ديگر موكول كرد كه همان روز غدير است. | |||
آرى، در چنين روزى حضرت موسى عليهالسلام برادرش هارون عليهالسلام را به عنوان وزير خود | |||
انتخاب كرد و حضرت عيسى عليهالسلام شمعون الصفا عليهالسلام را براى جانشينى خودش معرفى | |||
نمود. پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله هم در اين روز على عليهالسلام را به خلافت و جانشينى خود منصوب نمود. | |||
غدير مىفهماند كه امت حق انتخاب امام ندارند | |||
امام غدير در نخلستانها، و جامعه در اوهام! | |||
افغانستان | |||
سيدغلامحسينحسينى | |||
تعجب از جامعهاى است كه كنار گذاشتن على بن ابىطالب عليهالسلام را | |||
از خوش اقبالى خود مىدانست، در حالى كه حب دنيا با ابرهاى | |||
اوهام افق جامعه را پوشانده بود! اين گونه بود كه امام غدير را در | |||
ميان نخلستانها به آبيارى و بيلزنى فرستاده بود و با اين همه از | |||
خلأ خود احساس نگرانى نمىكرد! | |||
سؤال اين است كه چرا قضيه غدير با اين روشنى بعد از مدت كوتاهى به فراموشى | |||
سپرده شد، با اينكه اين بار امامت على عليهالسلام در حضور دهها هزار نفر اعلام گشته بود؟ در | |||
غدير مردم با على عليهالسلام بيعت كردند، و اين خبر در همه جا پراكنده شد، و گوش تمام | |||
مسلمين را پر كرد. همه فهميدند كه اگر روزى پيامبر صلىاللهعليهوآله از دنيا رحلت كند پسر عمش | |||
على عليهالسلام جانشين او خواهد شد. | |||
به نظر من جريان غدير فراموش نشد و همچنان در اذهان مردم باقى بود، ولى حب | |||
دنيا سبب شد كه ابرهاى اوهام افق جامعه را بپوشاند، و خورشيد در ميان نخلستانها به | |||
آبيارى و يا در كشتزارها به بيل زنى مشغول باشد!! | |||
از بد اقبالى جامعه بود كه تاريكى آن را فراگيرد به طورى كه بسيارى از حقها ناحق | |||
شود، ولى باز هم ديدهها نبيند و متوجه انحراف نشود. | |||
غدير قُله امام نما به جهانيان | |||
افغانستان | |||
محمدقاسممبارز | |||
اتفاقى كه در غدير خم به وقوع پيوست تمام راههاى مؤثر و | |||
زمينههاى پذيرش ولايت را انديشيده بود، و مسير براى اكمال | |||
دين آماده بود. همين غدير بود كه قامت راست كرد و خود را بالا | |||
آورد و از قله بلند خود امام را به همگان نشان داد. | |||
لذا مىتوانست جامعه اسلامى را الگو و معيارى براى اديان و | |||
ملل ديگر قرار دهد. | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله با گفتار و رفتار فهماند كه اين مسئله يك حكم | |||
عقيدتى محض نيست، بلكه عمل بر اساس آن هم لازم است. | |||
اگر چنين است پس مخالفت با غدير كفران نعمت بزرگى است | |||
كه عذاب سختى را به دنبال خواهد داشت. | |||
آنچه در سال دهم هجرى در مكانى به نام غدير خم اتفاق افتاد، بدون شك پس از | |||
بعثت مهمترين نقطه عطف در تاريخ اسلام است. حادثهاى كه مسير حركت جامعه | |||
اسلامى را به سوى سعادت و كمال رهنمون ساخت و مكمل برنامههاى دين | |||
محسوب گرديد، به گونهاى كه موافقت يا مخالفت با آن آينده جامعه اسلامى رقم | |||
مىزد. | |||
تبعيت و پيروى از آنچه در غدير رخ داد، مسلمانان را به كمال و صراط مستقيم | |||
قرين ساخته، جامعه اسلامى را به الگويى اجتماعى براى اديان ديگر و معيار سنجش | |||
رفتار براى امم مختلف قرار مىدهد همانگونه كه خداوند در آيه 142 سوره بقره | |||
مىفرمايد: «و كذلك جعلناكم امةً وسطا لتكونوا شهداء على الناس». | |||
اما مخالفت با غدير، تضييع زحمات پيامبر صلىاللهعليهوآله و زمينهسازى براى شقاق و نفاق و | |||
انحطاط و در نهايت كفران نعمت بزرگ محسوب مىگردد و به مصداق آيه 7 سوره | |||
ابراهيم: «و لَئِن كفرتم ان عذابى لشديد» دچار عذاب سخت خواهند شد. | |||
نحوه ابلاغ مسئله ولايت توسط پيامبر صلىاللهعليهوآله مورد ديگرى از تأكيد محسوب مىشود | |||
به طورى كه آن حضرت گفتار و رفتار را در غدير با هم جمع كرده بود. در حالى كه | |||
پيامبر صلىاللهعليهوآله معمولاً احكام عملى را با عمل و رفتار خاص و احكام نظرى را با قول و | |||
سخن براى مردم روشن مىنمود، ولى در غدير هم دست على عليهالسلام را روى دست گرفته | |||
عملاً اولويت وى را اثبـات كرد، و هم خطبه مفصل ايراد نمود تا بفهماند اين مسئله | |||
يك حكم عقيدتى محض نيست، بلكه هم عقيدتى است و هم عمل بر اساس آن | |||
لازم است. | |||
بنابراين، غدير گرچه به معناى فرورفتگى و منطقه پست در زمين است، ولى همين | |||
غدير چنان قامت راست كرد و خود را بالا آورد كه امام را به همگان نشان داد به گونهاى | |||
كه احتمال هرگونه خطا و اشتباه را در مورد او از بين برد و حجت را بر همه مردم تمام | |||
كرد. | |||
به تعبير ديگر موضوع غدير از ابتداى رسالت پيامبر صلىاللهعليهوآله بارها با روشهاى مختلف | |||
از لسان پيامبر صلىاللهعليهوآله شنيده شده بود، چنانكه خود حضرت به اين مسئله اشاره دارد. در | |||
واقع مسئله تجديد بيعت مطرح بود همانگونه كه در فرمان ابلاغ غدير به پيامبر صلىاللهعليهوآله آمده | |||
است: «يا محمد! جدِّد عهده و ميثاقه و بيعته». | |||
اما غدير روح و قله اِبراز مسئله امامت محسوب مىگردد؛ قلهاى كه در آن تمام | |||
راههاى مؤثر و زمينههاى پذيرش ولايت انديشيده شده بود، و مسير را براى اكمال | |||
دين آماده ساخته بود. | |||
غدير به روشنى آفتاب در برابر بهانهتراشان | |||
افغانستان | |||
ابراهيم موحدى | |||
نگاهى به غدير به عنوان يك مجموعه، مانند روز روشن نشان | |||
مىدهد كه منظور از اين مراسم معرفى جانشين پيامبر صلىاللهعليهوآله بوده | |||
و هر هدف ديگرى را به غدير نسبت دادن، عملى مغرضانه براى | |||
بيراهه كشاندن افكار مردم است. نگاهى ديگر به دستآويزها و | |||
بهانههاى واهى در اين باره جلوههاى مضحكى را نشان مىدهد | |||
كه دشمنان غدير در نسلهاى بعدى بدان دست يازيدهاند. | |||
گرچه در فرازى از خطبه غدير لفظ «مولى» به كار برده شده و از نگاه حقبين | |||
گفتارى صريح در تعين خلافت است، ولى بهانهاى براى معاندان و دشمنان شده كه در | |||
معناى آن تشكيك كنند؛ اما با اين همه در بقيه فرازها و در جاى جاى خطبه الفاظ | |||
صريح ديگرى مانند «وصيّى» و «خليفتى» و «الامام من بعدى» به كار برده شده كه با | |||
وضوح تمام بر جانشينى امام و اثبات خلافت آن دلالت مىكند و جاى هيچگونه شك و | |||
شبههاى باقى نمىگذارد. به عنوان نمونه چند فراز صريح از خطبه با هم مرور مىكنيم: | |||
«ان على بن أبىطالب أخى و وصيى و خليفتى على امتى و الامام من بعدى ... و هو | |||
وليكم بعد اللّه و رسوله». | |||
«ان اللّه قد نصبه لكم وليا و إماما فرض طاعته» | |||
«ان اللّه عز و جل هو مولاكم و إلهكم، ثم من دونه رسوله و نبيه المخاطب لكم، ثم | |||
من بعدى على وليكم و إمامكم بأمر اللّه ربكم». | |||
«انه إمام من اللّه» | |||
«هذا على أخى و وصيى و واعى علمى، و خليفتى فى أمتى على من آمن بى». | |||
«انما أكمل اللّه عز و جل دينكم بإمامته». | |||
«انى نبىٌّ و علىٌّ وصيى». | |||
«انى رسول و على الإمام و الوصى من بعدى». | |||
بنابراين آنچه در مجموع خطبه وجود دارد و مقدماتى كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله مىچيند، | |||
همه دلالت صريح و روشنى بر خلافت امام على عليهالسلام مىكند و جاى هر بهانهتراشى را از | |||
بين مىبرد. | |||
امام غدير پيشواى مسلمانان عالم است | |||
افغانستان | |||
سيدعبدالعظيمعالمى | |||
به جاى آنكه همه مسلمانان جهان على عليهالسلام راپيشواى خود بعد | |||
از پيامبر صلىاللهعليهوآله بدانند و به وجود او افتخار كنند؛ هنوز بسيارى از | |||
آنان وجود مباركش را نمىشناسند، و يا ندانسته با او مخالفت | |||
مىكنند. گناه همه اينها بر عهده معاندانى است كه از روز اول راه | |||
شناخت اين وجود عزيز را بر مردم بستند و غدير را كتمان كردند. | |||
از مجموع روايات و احاديث نتيجه مىگيريم كه در روز غدير پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله | |||
على عليهالسلام را به عنوان جانشين خود و رهبر جامعه اسلامى انتخاب كرد، و او را به طريقى | |||
بسيار روشن به مردم معرفى فرمود. | |||
مخصوصا از آيه قرآنى «يا أيها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لمتفعل فما | |||
بلغت رسالته ...» به ضميمه اينكه پيامبر صلىاللهعليهوآله «ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحىٌ يوحى» | |||
است به روشنى اين نكته ثابت مىگردد كه اين دستور اكيد تبليغ درباره على عليهالسلام به | |||
عنوان جانشين پيامبر صلىاللهعليهوآله و رهبر و امام و پيشواى مسلمانان عالم است. | |||
با اين تأكيد الهى و اتمام حجت بزرگ بايد گفت: در اين باره جز افراد معاند و دنيا | |||
طلب و دور از حق و حقيقت شك نخواهند كرد. | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
<references /> | <references /> | ||
[[رده:مکان های مرتبط با غدیر]] | [[رده:مکان های مرتبط با غدیر]] |
نسخهٔ ۱۷ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۴۵
مقاله درباره غدير[۱]
غديرِ سال ۱۴۲۳ براى اولين بار برنامه بى سابقه اى را تجربه كرد. افرادى از مليت هاى مختلف جهان فراخوانده شدند، تا در برنامه اى كه گفتمان ملت ها درباره غدير را تداعى مى كرد، احساس خود را از اين واقعه در مقاله اى به تصوير كشند.
در اين برنامه ۲۱۴ نفر از ۳۶ كشور جهان با ۲۷ زبان مختلف شركت كردند، كه همه سعى كرده بودند دريافت درونىشان را از واقعه عظيم غدير نشان دهند، و برداشت خود را با ذوق و سليقه اى كه ظرافت اين ماجرا مى طلبد، با زيباترين كلام به رشته قلم درآورند، كه يكى از اين كشورها افغانستان است.
با نام مقدس على عليه السلام تا غدير مى روم[۲]
به غدير از اين زاويه مى نگريم كه خدا و رسول صلى الله عليه و آله مى خواهند امت را با على عليه السلام بسنجند و سعادت دنيا و آخرت را در گِرو غدير قرار داده اند. اين است كه همه بايد بدانند كه سرنوشت شان با غدير رقم مى خورد، و بهشت و جهنم از غدير تعيين مى شود.
در نگاهى به دلِ غديريان، اين احساس لطيف مشاهده مى شود كه تمام خواسته ها و آرزوهايشان را يافته اند، و چشم از هر چه بوى غير على عليه السلام مى دهد برداشته اند.
يا على گويان سوار بر رخش، قلم مى تازم تا هر چه زودتر به غدير خم برسم. گويا حادثه سرنوشت سازى در شُرف وقوع است، كه معيار و ميزان شخصيت ها را رقم مى زند.
پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله مى خواهد به امر خدا در همين دنيا، امت خود را با على عليه السلام بسنجد. در همين كره خاكى نفر به نفر فرزندان آدم را در مقياس على عليه السلام به نمايش
گذارد. اين براى آن است كه بدانند سرنوشت شان با غدير خم رقم مى خورد: بهشتيان از غدير بهشتى مى شوند و جهنميان با انكار غدير جهنمى.
آرى، آنان كه در درخشش دست محمد و على عليهماالسلام، تمام خواسته ها و آرزوهاشان را يافتنـد، چشم از هر چه بوى غير علـى عليه السلام مى داد ـ با همه دل فريبی هـايش ـ برداشتند.
ناله هاى غدير از آنچه در مدينه اتفاق افتاد![۳]
رنجنامه اى كه به عنوان درد دل با غدير در ميان مى گذاريم احساسى آميخته با اشک است. به خوبى دريافته ايم كه تک تک ريگ هاى آن سرزمين از سقيفه مى نالند. اين است كه ما هم به غدير مى گوييم: هميشه آرزو داشتيم به سرزمين تو آييم و از نزديک با تو درد دل كنيم.
از جگر تفتيده غدير ناله سوزناكى به گوش جهانيان مى رسد كه گويا مى ترسد پيامبر صلى الله عليه و آله او را در تنهايى على عليه السلام بى وفا بداند، چرا كه در آن غوغا جا داشت از جحفه كنده شود و در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله حضور يابد، و به آنچه در آنجا رخ داده شهادت دهد!
اى غدير، هميشه آرزو داشتم به سرزمين تو آيم و از نزديک با تو درد دل كنم.
هميشه مى خواستم روزى فرا رسد كه پاى سخن هاى ناگفته ات بنشينم تا همه چيز را آن گونه كه اتفاق افتاد برايم بازگو كنى و بگويى آن روز در اينجا چه گذشت؟ امروز كه اين فرصت به دست آمده با تو به گفتگو مى نشينم.
غدير گفت: من از اين شرم دارم كه روزى فرا رسد و با رسول خدا صلى الله عليه و آله مواجه شوم، و در ذهن او خطور كند كه وقتى على عليه السلام را تنها گذاشتند اين ديار غدير عجب بى وفا بود كه حتى سكوت خود را نشكست! آن روز چه جوابى خواهم داشت؟
گفتم: تو خود گفتى كه آن روز ده ها هزار نفر اينجا بودند و همه به گفته هاى نبى صلى الله عليه و آله
گوش مى دادند. پس آنها چه كردند و كجا رفتند؟
گفت: غصه من هم از همين جاست، كه جمعيت به آن گستردگى و مردمان به آن خوبى و اصحاب با آن كمالات، همه آن روز يكى يكى بيعت نموده و دست يارى به على عليه السلام دادند؛ و ما هم خوشحال بوديم كه افتخار ثبت واقعه اى به آن بزرگى نصيب من شده، و از اين به بعد مى توانم به گلستان هاى معطر و آرام و به چمن زارهاى سرسبز و زيبا و به مكان هاى متبرک و مقدس بگويم كه ديگر به ديده تحقير به من ننگريد كه به لطف خدا مهم ترين واقعه هستى در همين شنزار اتفاق افتاده و نام بزرگ «غدير خم» نه تنها در صفحات تاريخ و نه تنها در ذهن انسان ها سينه به سينه نقل خواهد شد ـ كه با
آب طلا در عرش الهى منقوش خواهد شد.
اما دير زمانى از حضور پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه نگذشته بود كه آفتاب وجودش غروب نمود و عالم را به سوگ نشاند، و آخرين نقطه اتصال بين خلق و خالق به سوى خالق شتافت. آن هنگام كسى جز على عليه السلام و عده اى معدود عظمت اين مصيبت را درک نكردند و توجهى به آن نشان ندادند.
خلاصه مى كنم گفتارم را و سر بسته مى گويم: على عليه السلام را مى ديدم كه مشغول غسل و كفن و دفن آخرين مهبط وحى بود، ولى بعضى از اصحاب با آن سوابق طولانى و آن قرابت و خويشاوندى، رفتند و گرد هم آمدند و بر اطاعت از هواى نفس و مخالفت با دستور وصى مصمم شدند و كردند آنچه نبايد مى كردند. آنان كنار گذاشتند كسى را كه بايد چراغ هدايت راهشان مى بود و شمع محفل وجودشان. مدام مى شنيدم كه بار ديگر جبرئيل امين آيه «أفإن مات أو قُتِل انقلبتم على أعقابكم» را مى خواند، ولى تو گويى كه آنان جدى تر از آن بودند كه سر تسليم فرود آورند و شيطان نفس را سركوب كنند؛ و آن شد كه تو ادامه اش را مى دانى.
اعتراضى به بزرگى ادعاى اصحاب فيل[۴]
احساس دقيقى از ماجراى حارث فهرى ـ تنها اعتراض كننده در غدير ـ لازم است تا عمق ماجرا به دست آيد. روح پرخاشگر و ناراضى او نسبت به اسلام، تداعى اصحاب فيل از پاسخ خداوند با سنگ آسمانى، و انعكاس كامل اين خبر در قرآن نكات ظريفى است كه در غدير جلوه گر شده، و اهميت اين بعد ماجراى غدير را به ما مى فهماند.
غدير را بايد انديشيد؛ غدير را بايد نوشت؛ غدير را بايد فهميد؛ غدير را بايد فهماند، غدير را بايد رساند. داستان يک اعتراض به غدير و پاسخ خداوند، لحظه اى فهميدنى از اين ماجراى عظيم است.
در دشتى وسيع، در ميان جمعيتى بزرگ، در لابلاى چادرها و خيمه ها، بر روى چند تخته سنگِ تا كمر فرو رفته در خاک، سايه اى افتاده از يک مرد؛ مردى درشت اندام، با چهره اى آفتاب سوخته، ابروانى افتاده، با موهاى پر پشت؛ اما با دلى مريض، فكرى آشفته، زبانى تند و پرخاشگر، ناراضى از زمين و زمان و معترض بر همه چيز.
حارث خود را به جايگاه پيامبر صلى الله عليه و آله رساند. همه شقاوت و نفاق و خشم و ناراحتى و كفرش را در قالب جسارت و پر رويى ريخت و بى شرمانه گفت: اى محمد، سه سؤال از تو دارم: شهادت به يگانگى خدا و پيامبريت را از جانب پروردگارت آورده اى يا از پيش خود گفتى؟ نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده اى يا از پيش خود گفتى؟ اين كه درباره على گفتى: «من كنت مولاه فعلىٌ مولاه ...» از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتى؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: «خداوند به من وحى كرده، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من رساننده پيام خدا هستم، و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلام نمى كنم.
حارث نگاهى به پيامبر صلى الله عليه و آله و نگاهى به ياران خود كرد، و در مقابل نگاه هاى آنان در
حالى كه برافروخته بود و سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله را كذب محض مى دانست، پشت به آن
حضرت كرد و در حالى كه دور مى شد فرياد زد: «اللهم إن كان هذا هو الحق من عندك، فأمطر علينا حجارةً من السماء أو ائتنا بعذاب أليم»: «خدايا اگر اين مطالب حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست»!
اين را گفت و به راه افتاد. ناگهان حس كرد پرنده اى در آسمان پديدار شده! با خود گفت: خيالاتى شده ام!
احساس كرد صدايى به گوشش مى خورد كه مى گويد: «ما تو را بنا به خواسته خودت با يک سنگريزه عذاب مى كنيم، اى آخرين تبار از نسل اصحاب فيل»! ناگهان سنگى از آسمان سر رسيد و بر سرش خورد و او را هلاک كرد.
آنگاه بود كه آيه «سأل سائل بعذابٍ واقعٍ، للكافرين ليس له دافع ...» نازل شد. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله به اصحابش فرمود: ديديد و شنيديد؟ گفتند: آرى!!
نگاهى به اسرار غدير از بلنداى دست پيامبر صلى الله عليه و آله[۵]
ايستادن بر بلنداى غدير و دور دست هاى آن را به تماشا نشستن احساسى است كه هر مسلمانى آرزوى آن را دارد. ابعاد مختلفى از غدير در اين نگاه بر صفحه دل عبور مى كند و رموزى از ناگفته هاى آن را به اشارتى نشان مى دهد.
در اين تصوير، غدير وقوف گاهِ حاجيان كعبه ولايت است، واقعه غدير نمايش ولايت و آموزشِ ولايت پذيرى و ولايت گروى است.
غدير جرس بيدارى و بانگ فرمان بردارى خداوندگار است؛ و راز غدير يک كلبه گرى و همه كلبه اى است؛ و ديوار اين كلبه امن مرزهاى ولايت است.
با نگاهى به آينده هاى بلند مدت غدير به راحتى مى توان دريافت كه در غدير پيامبر صلى الله عليه و آله آمد كه بگويد: «آنجا كه من ايستادم على آنجاست، بر همان بلندا»! وبه همه فهمانيد كه «لااقل گفتارم را به آيندگان برسانيد»، و «اى آيندگان، چشم از پيام رسانان بپوشيد و ديده بر پيام گشاييد».
در اين احساس، پيامبر صلى الله عليه و آله همگان را به خيمه غدير مى برد تا از باد سياهِ نافرمانى و مادى نگرى تا رستاخيز امان نامه يابند.
همگان ببينند كه عمودِ ولايت هيچ سايه اى و سياهى و نيمسايه اى برنمى تابد.
اينجاست كه با تمام وجود شكرانه اين نعمت عظمى بر زبان جارى مى شود: حمد خداى را كه در روز غدير تخت گاه على عليه السلام را برافراشت و بركه امامت را از قطره هاى ولايت پذير لبريز ساخت!
و سپاس پيامبرش را كه دستان على عليه السلام را بالا گرفت تا دستان افراشته فرشتگان براى بيعت به دستان او رسد، كه اول بيعت آسمانى ها، آنگَه بخٍ بخٍ زمينيان!!
نوشين شهد شكر شكنِ ولايت از سفالين جامِ غدير گوارايتان بادا! آرى! خوشا كه غدير بوسه اجابت بر نازُكاى بزرگ گونه پيشه ترين نياز بنى آدم است؛ آن هم در خشكيده آبگيرى هول انگيز، اندر كويرِ ريگ پاره ها، بر تفتيده سينه چاک گشته زمين.
در غديرى كه گاه گاهى آبى شايد بتوان يافت، نهال ماندگارى اسلام ـ بى جهاز امّا مقاوم تر ـ خواهد ايستاد، و اهل بيت عليهم السلام با تداوم آن به آبيارى پيشه خواهند گزيد.
در غدير پيامبر صلى الله عليه و آله آمد كه بگويد: هر آنجا كه من رفتم على آنجاست! آنجا كه من
ايستادم على آنجاست، بر همان بلندا! دست او در دست من است، و دست دست رامى شناسد! يا على، اين امت را به تو و تو را به خدا مى سپارم.
مردمان ولايت پذير در گرايشگاهِ سرخ به مانايى نهالِ غدير، بادهاى هدايت كُش را به نيشخند خواهند نشست. اما دريغا كه شبيخون هاى سقيفه اى، اموى، مروانى، عباسى بر اين گرايشگاه چه خواهد كرد.
امروز قرآن، ناطق مى يابد و به گفتار مى خيزد كه خشنودى دادار كدام است؟!
ستوده شده كتاب خدا، خطاب شده به مؤمن، بشارت شده بهشت و معناى هل اتى و همه و همه در ستايش اوست، و اينک پرده بردارى از راز اين انحصار است، كه محک سعادت ايمان به على عليه السلام، و ايمان به على عليه السلام نشان پاكىِ باورمندى است. وَه! خوشا كه باورِ باورمندان به على عليه السلام، هم گريخته از بيم و ترس است و هم رها از آلايش ظلم و ستم؛ و اين است غدير ...!
سِرِّ آن مائده آسمانى نهالى است نوپا و نورس. نهالِ ولايت كه بر كرانه مائده سپهرى پا گرفت. على عليه السلام كلام اللّه گويا، با شكر و صبر در غديرِ بى آب و علف، به همگان طراوت و سبزى اش را نماياند؛ كه در غديرِ خشکِ جحفه درختان كهنسالىچند، از همه دل و پاى برده بود، اما اين كجا و آن كجا؟
سپاس خداى را كه در روز غدير تخت گاه على عليه السلام را برافراشت، اما دريغ كه بخٍ بخٍ گويانى چند خَس شدند و بر كناره جوى غلطيدند و عمق آب و ژرفاى درياى ولايت را شايستگى نيافتند، كه دريا چون عمق گيرد گرمايش فزون گردد.
راز جمع شدگى غدير مانايى پيام رسول اللّه صلى الله عليه و آله است، كه اگر خود جامه كردار بر سخنم نمى پوشانيد لااقل گفتارم را به آيندگان رسانيد، و اى آيندگان چشم از پيام رسانان بپوشيد و ديده بر پيام گشاييد؛ و اين است آرامش رسول و راز غدير كه رسول بر كتف جانشينش دست گذاشت. يعنى على جان، كار تا رستاخيز ضمانت و پشتوانه گرفت.
آرى! غدير روز «لا تقيّه» است. آرى در غدير، فطرت مردمان به سرشت انديشى ره يافت، كه در توديع پنهان گرى رنگ ندارد. غدير وقوف گاهِ حاجيان كعبه ولايت و كلام اللّه گوياست، كه به بركه آن در بيابان پر ريگ در ميانه روز آمده اند كه خورشيد بر بلنداىِ چَرخَش است؛ و چون تاريكى يورش آورد بايد كوچيد، و به سوى خورشيد پناه برد، كه اين است راز غديرِ پر آبِ ولايت.
بار الها، شكرت كه بركه امامت را از قطره هاى ولايت پذير لبريز ساختى! در اين وادى سنگريزه هاى بِكْر زير پاى قطره هاست، كه آنان در وادى ولايت مُدام در رمى جمره شيطانىِ ولايت ستيز هستند. وَه ... كه از اين سنگسارى از گناه سبک دوش مى گردند و پايشان از پاى بسته اى دنيوى رها مى گردد، و چه نيكوست نواىِ اوج گيرى شان كه «الحمد للّه الذى جعلنا من المتمسكين بولاية اميرالمؤمنين عليه السلام».
على عليه السلام ولايتش بر همه خلايق است، و همگان در رجم دشمنان و منكران اويند. از اين رو پيامبر صلى الله عليه و آله همگان را به خيمه غدير برد تا از باد سياهِ نافرمانى و مادى نگرى تا
رستاخيز امان نامه يابند.
موجِ غدير نيمروز هجدهم افكنده مى شود، تا بر بلنداى اين درخشندگى، تا هميشه تابش و ارتعاش آن افزونِ افزون باشد، كه به گواه تاريخ پرتوگرى و پرتو افكنىِ آن روز به روز گسترده تر و نورانى تر گرديده است.
كارگردان، خيمه غدير را در بيابان و نه در زير سايه درختان برپا مى كند، تا همگان ببينند كه عمودِ ولايت هيچ سايه اى و سياهى و نيم سايه اى برنمى تابد. آرى از اين تابش بى سايه تاريخِ لرزان، آيين و كيش دارى، دادگرى و برابرى، استوارى و پويايى مى گيرد.
راز غدير پرده افكنى از سرّ «لولاك لما خلقتُ الافلاك» در چهره محمد و على عليهماالسلام است. غدير پايانِ چشم به راهىِ فرشتگان است. راستى چرا خداوند آدم را آفريد؟
امروز راز آفرينش آدم بر همگان گشوده شد، و همگان انگشت واماندگى و غبطه و تحسين به دندان گرفتند و اين از ضرباهنگ بى پرده نواخته شدن ساز كمال دين است.
غدير هم معراج على عليه السلام است و هم رسول صلى الله عليه و آله و هم شيفتگان على عليه السلام؛ كه به شادباش و نام على عليه السلام همگان گل بر لبان مى نشانند تا باران اشک شوق شكوفه ها را بروياند.
غدير پرده آخر نمايشِ ازل و ابد است، كه هماى راهبرى در ايستگاه نيكبختى بر شانه على عليه السلام نشست، آن سان كه بايست مى نشست. غدير رازِ برترىِ جُحفه بر قدس و كعبه است.
در پيمايش هدفدارِ ابدى، اينک پرچمدار ديگرى بايد به پرچم دارى خيزد، و غدير شناختگاه پرچم به دوشان دوازده گانه است، كه اين كعبه را بى پردگى است پرده دارى!
آرى دو گل پيچک به نبرد اهريمن بر جهاز شتران در هم پيچيده اند. على عليه السلام تكيه گاه محمد صلى الله عليه و آله است و محمد صلى الله عليه و آله پشت گرمىِ على عليه السلام، و دستان گلريز ولايت سبد سبد هدايت به طواف گرانش مى دهد، كه بيعت با على عليه السلام بيعت با رسول صلى الله عليه وآله است، كه آن دو يكى و يک دست اند كه غدير قبله نماى سرشت آدمى است، و على عليه السلام رازِ كِششِ قبله نما.
دست بيعت گير على عليه السلام بر بلنداى دست رسول صلىاللهعليهوآله، در بيعتگيرى جاودانه مانى بر
كيش پيامبر صلىاللهعليهوآله است، يعنى تفسير راز «أنا مدينة العلم و علىٌ بابُها».
دست او بر بلنداى دست احمد صلىاللهعليهوآله، سخنگوى سپردنى از بالاست! آرى پيامبر صلىاللهعليهوآله
دستان او را بالا گرفت تا دستان افراشته فرشتگان براى بيعت به دستان او رسد، كه اول
بيعت آسمانىها آنگه بخٍ بخٍ زمينيان!!
غدير رازِ مانايى آيين و ليلة المبيت ثانى است. اگر ديروزها پيامبر صلىاللهعليهوآله جانش را به
دستان على عليهالسلام به زنهار داد، امروز جانِ جانش ـ آيين و كيشاش ـ را به دستان او سپرد.
وَه! كه در هر تنگنا و گرماى آرامش سوز اباالحسن در بستر سختىهاست، تا جانِ
ابوبتول پاسبانى شود، و راستى كه اين سپاس دارد.
رازِ غدير دست سپارى على عليهالسلام به پيامبر خدا به فرمان دادار بود، كه على عليهالسلام از غدير
بىدست شد. اگر آنى دست از جانِ جانِ رسول صلىاللهعليهوآله مىگرفت دُرّ پرمايه فرو مىشكست
و غايتمندى آفرينش از پا مىنشست. و اين است راز نبودِ دستانى كه طناب را در
سقيفه از گردن باز كند؛ پهلوى همسرش را از ميخ درب بيرون كشد؛ بر فرق خود جان
پناه سازد؛ جگر حسنش را به دست گيرد؛ اكبر و عباسش را بردارد؛ سفيد گلوى اصغر
ششماههاش را بپوشاند؛ از پيشانى و دلِ حسينش تير بيرون كشد و خنجر گلوبُرْ از
شمر بستاند ...!! آرى از انديشهكده ولايت و غدير است كه درفش فتنه كوركن بر
چشم نيرنگ فرو مىبارد، و از غنچه باغِ غدير است كه گلو سپيد ششماهه به پختگى و
سرخى مىرسد و گاه چيدنش مىگردد.
جحفه، پرده آخر عرضه ولايت را به چشم مىديد؛ و چون نيمروز هيجدهم بر
بنىآدم عرضه شد، با سُرمه بخٍ بخٍ همه خويش را آراستند و به ضرب شور به آهنگ
شيدايى به پيروىِ مولا على دستان سبكبال گشتند و بر آسمان فرو رفتند. از
سبكشدگى هر ساله غدير ما نيز دست بر آسمان مىيازيم و دست در دست هم يك دست
مىگرييم.
در برداشت پايانىِ جشنواره غدير، صف تربيت يافتهگان است كه دستانشان
اختيار و فرمان بردارىِشان را به دستان مرد آيين و نگهبان كيش ـ به عهد الست ـ
مىگذارد.
در برداشتهاى پايانى، درفشِ الهى چشمانِ فتنه را هزار درفشه ساخت، و دستان
پيامبرش را باز نشست، كه يك بار هم كه شده بر تخت آرامش به تماشا نشيند؛ و
رسول خسته جان به سايهسار بوته آسايش بر كناره چشمه خشنودى، نسيم آرامش را
پذيرا شد.
از بلندا مىنگرد ...! راستى چگونه تمدن محمد صلىاللهعليهوآله افراشته سازد؟ چگونه از
بيابان گردانِ خويشكُش، سكان داران محبت و يگانگى آورد؟ آرى، اينك معمار
اوست. راستى اين بذر را چگونه بايد شكوفاند؟ بر اين بيابان چگونه بايد ژاله باراند؟
و غدير رازِ بارش است. راز پيمايش بذر «الست» است.
بنگر كه در اين تمدن، فاصله ديوارها هم از شرم فرو ريختهاند، و همه دوشادوش
به يك كلبه خانه دارند. راز غدير يك كلبهگرى و همه كلبهاى است. ديوار اين كلبه امن
تنها مرزهاى ولايت است. وَه! به زمزمه «ولاية على بن ابىطالب حصنى، فمن دخل
حصنى اَمِنَ من عذابى»، فرشتگان گزمه پاسدارى مىدارند. غدير نمايش ولايت بود،
يعنى آموزشِ ولايتپذيرى، ولايتگروى، و غديرى بودن.
غدير جرس بيدارى و بانگ فرمانبردارى خداوندگار بود. دريغ كه مردمان چه
زود فراموشى گزيدند، و بيعت يگانگى شكستند و هر يك به سويى گريختند، و غدير
غريب و تنها ماند.
بىشاخه گل در باغ كردار، بىچلچراغ در سرسراى رفتار، سِيْلِ غديردوستان، سينه
پر داغِ دل، همه دريا مىكنيم، و دريا همه از آنِ آن دست والا. باورمندى پيشه مىداريم
و راست گويى برمىگزينيم، تا مگر جامه حقپويى ارزانىمان گردد، و شوق نامه دل
رها مىسازيم كه: «الحمد للّه الذى جعلنا من المتمسكين بولاية على بن ابىطالب عليهالسلام».
تاك ولايت به غدير، انگبين آيين به پاسبانى برگرفت. در گذر روزگار از اين مُوْ
اشكها تراويد. از ناى بريده پيوسته نداى پاسدارى داد، و بر گوش آفرينش جاودانگى
را از زمزم غدير زمزمه داشت.
شيرينكامى در غدير و تلخكامى در سقيفه
افغانستان
عبدالخالق كريمى
احساسى دوگانه از غدير، موشكافى خاص را مىرساند كه به
گونهاى همه جانبه به ماجرا نگريسته، و شيرينى آغاز غدير را در
كنار تلخى آينده آن چشيده و چشانده است.
او در غدير «ماه» را بر بلنداى دستان «خورشيد» مىبيند و نداى
«من كنت مولاه فهذا على مولاه» را مىشنود. خورشيدى كه بر
بلندايى از جهاز شتران و منبرى از سادگى و صداقت، به دلهاى
تشنه صاحبدلان، معرفت و نور مىبخشد.
در ترسيم اين فكر و اعتقاد از اين نكته باريكتر از مو غافل نمانده
كه فقط پاكان توفيق نوشيدن جرعهاى از غدير را داشتند و آنان
كه ننوشيدند در واقع لياقت نداشتند. او تلخكامى غدير را در
طول 25 سال در كام على عليهالسلام مىبيند و طعم تلخ آن را در دل
غديريان.
قلم در دست مىگيرم و در ايامى خجسته و مبارك قدم به خمِ زمانه مىگذارم. خمى
كه غدير است، اما دريايى از عظمت و شكوه را بر دلهاى عالميان جارى ساخته و
عظيمترين و پربارترين حادثه تاريخ را در خود شكوفا نموده است.
شايد بتوان غدير خم را به خمى از عشق و حقيقت و يگانگى تشبيه كرد، كه فقط
پاكان توفيق نوشيدن جرعهاى از آن را داشته باشند، و چنين جرعهنوشانى در خم
بودند كه نوشيدند و نيوشيدند.
شايد هم غدير خم را به خمى مملو از تلخكامى تشبيه كنيم كه ذره ذره آن را در طول
25 سال در كام على عليهالسلام ريختند، تا آنجا كه على عليهالسلام بود و نالههاى در چاه و خارهاى در
چشم و استخوانهاى در گلو، كه شروع آن رسما از غدير آغاز شد. گرگهاى حسد و
فتنه در آن آبستن شدند و در «سقيفه» متولد گرديدند و تولههاى آن به جان حق و
حقيقت افتادند. مگر دگر باره با ذوالفقارى كه از نيام صبورترين انسان عالم بر مىآيد، بر
خاك مذلت در «بَدرى» ديگر به زمين فنا افتند، و حقا كه چنين خواهد شد.
بر موكب قلم سوار گشته در دريايى از حجاج سفيد پوشِ منتظر قدم مىرانم.
حجاجى كه «ماه» را بر بلنداى دستان «خورشيد» خواهند ديد، و نداى «من كنت مولاه فهذا
على مولاه» را خواهند شنيد. اين ندا را از زبان خورشيدى كه «رحمةٌ للعالمين» است و
«لاينطق عن الهوى، إن هو الاّ وحى يوحى» در شأن اوست. حجاجى كه پس از غدير،
در رودهاى جارى و خروشان به سوى مدينه و مصر و عراق سرازير خواهند شد، و
حامل و عامل پيامى خواهند بود كه سرسبزى و طراوت ناب را بيش از پيش به
سرزمين دلهايشان خواهد بخشيد، و حبِّ محبوبِ خدا و رسول را در دلها آبيارى
خواهند كرد، كه محصول اندك آن جنّت است.
«خورشيد» بر بلندايى از جهاز شتران و منبرى از سادگى و صداقت، به دلهاى تشنه
صاحبدلان، معرفت و نورِ پاكى مىبخشد، و هر فراز از كلامش دريا دريا سعادت و
رستگارى است كه بعد از 23 سال نثار امتش مىكند.
اين آخرين حجّى است كه با آنها همراه بوده، و آن را حجة الوداع ناميده است.
اينك با مرور بر چكيده اهداف بلند نبوتش، مهمترين ركن رسالت را از جانب حق
مأمور به ابلاغ گرديده است؛ كه اگر اين ركن ركين را ابلاغ نكند، انگار كه اصلاً رسالتى
نداشته است و ثمره 23 سال تلاش او به امروز و ابلاغ اين پيام بستگى دارد.
مفهوم سازى فرهنگ تشيع در خطبه غدير
افغانستان
محمد شفق
احساسى برانگيخته از يك تحقيق علمى با ظرافتى درمى يابد
كه پيامبرِ دلسوز در غدير همه فكرهاى را براى دينش نموده
است. آنحضرت مفاهيم اصلى فرهنگ تشيع و عناصر اساسى
اعتقاد شيعه در باب امامت را در غدير به گونهاى بيان فرموده كه
نه تنها تا آخر دنيا براى اين مكتب كافى است، بلكه كسى
نمىتواند اضافه بر آن تازهاى به ميدان آورد.
مراجعه به فرازهايى از اين خطبه شريفه نشان دهد كه ـ گذشته از دلالت آشكار اين
خطبه بر اصل امامت اهل بيت عليهمالسلام ـ پيامبر صلىاللهعليهوآله در اين خطبه مفاهيم اصلى فرهنگ تشيع و
عناصر اساسى اعتقاد شيعه در باب امامت را به روشنى بيان فرمودهاند. آنچه شيعه در
باب امامت گفته و هر چه عالمان شيعى براى اثبات امامت اهل بيت عليهمالسلام استدلال و
استناد نمودهاند، رسول اكرم صلىاللهعليهوآله در اين خطبه گنجاندهاست، و هيچكس درباره شيعه
بيش از آنچه در اين خطبه شريفه آمده، چيزى نگفته است.
بنابراين، خطبه غدير همه تفصيلات عقيده شيعه در امر امامت را در بر دارد، و
بدين جهت مىتوان آن را «قانون اساسى تشيع» ناميد. از اين منظر، اگر همه احاديث
وارده در باب امامت اهل بيت عليهمالسلام و نيز ادعيه و زيارات در اين باب ناديده گرفته شود،
و تمسك شيعه به آيات قرآن براى اثبات امامت اهل بيت عليهمالسلام از سوى اهل سنت
مخدوش و مردود تلقى شود، با اثبات سند و دلالت خطبه غدير، همه عناصر اعتقادى
شيعه در خصوص امامت در پرتو اين خطبه قابل اثبات است.
اين خطبه هم «سنت» است و هم «كتاب»؛ چه اينكه خود رسول اكرم صلىاللهعليهوآله به آيات
مورد نياز براى اثبات امامت اهل بيت عليهمالسلام استشهاد فرمودهاند.
پس نبى خاتم صلىاللهعليهوآله خود اولين فردى است كه مفاهيم اساسى اعتقادات شيعه را در باب
امامت پايهريزى كرده است، و اين مفاهيم چيزى نيست كه صرفا با استدلالات بعدى
عالمان شيعه و يا تنها با استفاده از احاديث امامانشان و به صورت تدريجى به آن شكل
داده باشند، و يا ابنسبا و آل بويه و صفويه آن را رقم زده باشند.
مفاهيمى را كه مكتب تشيع با استناد به خطبه غدير درباره امر امامت و خلافت به
كار مىگيرد و از سوى اهل سنت مورد پذيرش نيست، مىتوان به صورت ذيل
خلاصه نمود:
1 . انتصابى بودن امام.
2 . شرايط يا ويژگيهاى امام: عصمت، علم لدنى به همه امور، علوى بودن.
3 . جايگاه امامت و مقام امام: امامت مرجعيت دينى و نه صرفا امر سياسى، امامت و
نبوت نور واحد الهى، پيوند قرآن و امامت، امام واسطه فيض الهى، امامت و كمال
دين، عدم امكان خلو زمين از امام، پذيرش امامت شرط پذيرش اعمال، پذيرش
امامت شرط پذيرش توبه، نپذيرفتن امامت انحراف از دين، پذيرفتن امامت شرط
ايمان و اسلام، پذيرش امامت شرط نجات اخروى.
4 . امتيازات امام بر ديگران.
5 . علل انحراف اكثريت از خط ولايت علوى.
غدير روشنترين جلوه حق در تاريخ
افغانستان
محمدداور سخنور
غدير عين حق و محض حقيقت است كه حد و مرزى
نمىشناسد. نگرشى ژرف احساسى اين چنين از غدير جلوه
مىدهد و مىيابيم كه درخشش اين حق تا ابديت امتداد دارد و در
جستجوى راست قامتانى تشنه قرنها را درمىنَوَردد، و در هر
زمانى به گونهاى جلوه مىكند و بلند همتان را با خود همراه
مىنمايد.
اينجاست كه نگاهى اخمآلود به سنگ اندازان در برابر ولايت،
چهره غديريان را در برمىگيرد، چرا كه آنان احساس مىكنند
اساسا اسلام با على عليهالسلام زيبايى دارد، و بدون على عليهالسلام به سان بدنى
بىروح مىماند.
خداى بزرگ مقارنت اين دو ـ يعنى حق و باطل را ـ جاودانه ساخته، مقارنتى كه از
ازل آغاز مىگردد، و بعد از بعثت پيامبر گرامى اسلام در جوار حضرت ايشان تكامل
پيدا مىكند، و در خم غدير چونان خورشيد تابناك مىدرخشد، و اين درخشش تا
ابديت امتداد پيدا مىكند.
بدينسان مىتوان گفت: روشنترين جلوه حق در هيجدهم ذىالحجه سال دهم
هجرى در تجليگاه آن يعنى «بركه غدير خم» تبارز نموده است. اين تجلى چنان
درخشيده كه از كران تا كران و از زمان تا زمان لحظهها را در نَوَرديده و تا
دور دستترين آفاق رسيده است. تمام انسانهاى آزاده و حقشنو و آنهايى كه كلمه
راستين «لا اله الا اللّه، محمد رسول اللّه» را حقيقتا به عنوان شعار اسلام و نشانه
اسلاميت قبـول نمودهاند، آن را به گوش جـان شنيده و با جان و دل بـه آن لبيك
گفتهاند.
امروز كه هزار و چهارصد و اندى از آن مىگذرد نه تنها اين ندا خاموش نگرديده،
بلكه در هر سرزمينى آهنگ مىكند و پيغامبران متعالى و راست قامتان با همت را با
خود همراز مىنمايد؛ راست قامتانى هم چون صاحب «الغدير» كه حاضر است بيابانها و
هامونهاى بلندى به گستردگى فرهنگها را براى يافتن حتى يك حديث صحيح از مولايش
بپيمايد.
بدين سان اگر تجلى حق در غدير خم و در روز انتصاب اميرالمؤمنين عليهالسلام به عنوان
امام بوده، روشن است كه پس از غصب منصب امامت و ولايت حق مىپژمُرَد و پرگار
هستى هسته مركزىاش را از دست مىدهد.
بنابراين اگر بخواهيم «ولىّ» را به معناى اكمل و اتم آن براى تمام ملل مسلمان در
نظر بگيريم كسى جز «على» نخواهد بود، همان طور كه اگر آن روز او را بر مسند
ولايت باقى مىگذاشتند اسلام با او جان مىگرفت و بالنده مىشد و امروز نيز سرافراز
بود.
اساسا اسلام با على عليهالسلام زيبايى دارد، و بدون على عليهالسلام به سان بدن بىروح مىنمايد. تنها
با امامِ حقيقت مدار و خدا محور جامعه پويا مىشود، و در اين صورت است كه نماز
بر پا مىگردد، زكات داده مىشود، استعدادها شكوفا مىگردد، فقر رخت برمىبندد و
همه چيز در مسير حقيقى خود حركت مىكند.
بدينسان تجليل از غدير و جشن و شادى در اين روز، در حقيقت تجليل از ولايت
و بستن عهد و ميثاق در اطاعت از آن حضرت، و همگام شدن با نداى روحبخش
پرگار هستى و با خواستههاى پيامبر گرامى اسلام در اطاعت از امامانِ همسان و
همسنخ على عليهالسلام است.
غدير از واقعه تاريخى تا فرهنگ ولايت مدارى
افغانستان
گنجعلى اميرى
احساس پر هيجان غدير را از قُله بلندى مىنگرد و دو وجود
مقدس را بر فراز آن مىبيند و دو دست خدا را كه همزمان بالا
رفته مجسم مىكند.
او پيامبر صلىاللهعليهوآله را مىبيند كه هيچ توجهى به هياهوى جامعه ننمود
و امر الهى را اجرا فرمود؛ و محبان غدير را مىبيند كه اين
خوشبختى را بر خود و ديگران مباركباد گفتند.
او حقيقت غدير را چنان مجسم كرده كه مولا على عليهالسلام، جهانِ
سرگردان در بيابانِ بىهويتى و بىهدفى را مفهوم و معنا
مىبخشد، و به اين نتيجه رسيده كه در غدير فرهنگ ولايت
تأسيس گرديده است.
او واقعه غدير را تنها براى حكومت يا حاكميت نمىداند، بلكه آن
را يك مكتب مىداند كه ارزش مىآفريند و انديشه توليد مىكند.
غدير خم آبشارى بود كه از آن نور ولايت درخشيد و همه قلبهاى عاشق و
دلباخته نور ولايت را روشنايى بخشيد. غدير قُله بلندى بود كه با بالا رفتن وجود
نازنين رسول مكرم اسلام صلىاللهعليهوآله بر فراز آن و در دست گرفتن دست خدا يعنى مولاى
كونين على بن ابىطالب عليهالسلام اعلام شد كه او نفس پيامبر است و ولايت و سرپرستى او
ولايت و سرپرستى محمد بن عبد اللّه صلىاللهعليهوآله است.
نبى مكرم اسلام صلىاللهعليهوآله طبق دستور و فرمان خالق هستى عمل كرد، و هيچ توجهى به
هياهوى جامعه ننمود، و جانشين شايسته و بنده خوب خدا را براى رهبرى اسلام و
مسلمين معرفى فرمود.
از آن روز حاضرين و غايبين در زير سايه پر بركت و با عظمتِ كوه استوار و
سر بلند و غرور آفرين ولايت قرار گرفتند، و محبان آن آيت الهى اين سعادت و
خوشبختى را بر خود و ديگران مبارك باد گفتند.
رسول خدا صلىاللهعليهوآله بدين وسيله فرمان حق را به گوش جهانيان ابلاغ نمود. بسيارى از
حاضران اين واقعه تاريخى از خوشحالى در پوست خود نمىگنجيدند و خدا را با
تمام وجود سپاس و پيامبرش را ستايش مىنمودند، و بر مولايشان على عليهالسلام تهنيت
مىگفتند؛ و افرادى هم از اين واقعه عصبانى شدند و از آرزوهاى شوم خود نااميد
گريدند.
آنان به هر قيمتى كه مىشد حاضر بودند جلوى نورى كه از چشمهسار غدير
جوشيده بود و در رگارگ جهان هستى به جريان آمده بود بگيرند. آنان خفاش مانند
حاضر نبودند آفتاب عالمتاب برجِ ولايت ـ كه داشت همه گيتى را نور باران مىنمود ـ
ببينند.
ولى اين نور على رغم عدم ميل باطنى آنان از غدير خم طلوع كرد؛ و با سرعت
حيرتآورش به پيش رفت و هم خواهد رفت، و «شبپره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نكاهد»!
ابرها نمىتوانند تا هميشه مانع رسيدن نور خورشيد بر موجودات نيازمند باشند،
بلكه در عين حجاب هم دلهاى عاشق استفاده مىكنند، و حقيقتا آنان كه با نور ولايت
در افتادند، بر افتادند.
على عليهالسلام همچنان شجره طيبه اسلام است كه «اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِى السَّماء». بلى
انديشه على عليهالسلام در ژرفاى تاريخ بشريت ريشه دوانيده، و شاخههايش چونان مرتفع و
عزيز است كه نامحرمان از رسيدن به آن عاجز و ناتواناند. حقيقت آن است كه
تفكرات مولا على عليهالسلام مىتواند جهان سرگردان در بيابانِ بىهويتى و بىهدفى را مفهوم
و معنا بخشد، تا بتواند راه سعادت و فضيلت را بر مبناى انديشه آن حضرت در پيش
گيرد.
فلسفه غدير براى اتمام حجت بر همه بشريت اين بوده كه اى تشنگان راه حقيقت،
هر كه را من مولاى اويم بعدِ من على مولى و صاحب اختيار اوست.
اين اتمام حجت بر قلبهاى بعضى مانند آب گوارا شيرين و دلچسب و خوشگوار
آمد، ولى بعضى ديگر ـ با آن كه تشنه بودند و نياز مبرم به آن آب حيات داشتند ـ از
سر كشيدن آن جام ابا ورزيده كفران نعمت نمودند.
واقعه غدير خم تنها يك واقعه تاريخى محض نبود، بلكه در آن فرهنگ ولايت و
ولايت مدارى تأسيس شد، و اين جريان با خون و گوشت شيعه عجين گرديد. لذا با
وجود اين همه تهديد كه بر عليه واقعه غدير صورت گرفته، باز هم غدير جايگاه رفيع
و بىنظير خود را در تاريخ اسلام حفظ نموده است.
در واقع تمام انسانهاى آزاده در عصر حاضر و عصرهاى آتى وظيفه دارند با
فراموشى و كمرنگ شدن واقعه غدير خم مقابله كنند و آنچه درباره غدير مىدانند
منتشر نمايند. اكنون وقت آن است كه تحليل و بررسى بيشترى از جانب دانشمندان
اسلامى درباره واقعه غدير صورت گيرد، تا هر چه بيشتر به ژرفاى آن واقعه و حقيقت
آن پى ببريم.
اين باعث خواهد شد كه مظلوميت واقعه غدير خم هر چه بيشتر هويدا گردد. در
پى آن ممكن است صدها انسان عدالتخواه و با وجدان در مقابل عظمت فرهنگ
علوى سر فرود آورد.
هر چه آن واقعه بىنظير زير ذرهبين و چشمان تيزبين دانشمندان اسلامى قرار گيرد
زواياى گوناگون آن واقعه عظيم روشنتر خواهد شد. اگر واقعه غدير خم به خوبى در
بين جامعه اسلامى تبين و تحليل و ترويج شود به بسيارى از اشكالات و مشكلات
مسلمين پاسخ روشن و قانع كننده داده خواهد شد؛ و اين ممكن نيست مگر آنكه
ظرافتهاى واقعه غدير به روشنى بيان گردد.
واقعه غدير تنها براى اين نبود كه كسى يا كسانى صرفا به حكومت يا حاكميت
دست پيدا كنند، بلكه اگر ما غدير را به اين معنى تلقى كنيم ظلم بزرگى در حق آن
واقعه عظيم مرتكب شدهايم؛ در حالى كه واقعه غدير يك مكتب است، و ارزش
مىآفريند و انديشه توليد مىكند.
امامت ضامن تحقق اهداف رسالت
افغانستان
محمدسالممحسنى
با توجه به معناى كمال دين با ولايت، اين احساس را دريافتهايم
كه مفهوم قلبى و تحقق عملى اسلام و قرآن بدون غدير ره به
جايى نمىبرد.
امام كه مفسر قرآن باشد مردم هدايت مىشوند، و معصوم از
گناه كه حكومت جهانى را به دست گيرد، همه در برابرش تسليم
خواهند شد.
غدير، عيد بزرگ، واقعه جاودان و هميشه زنده، روز تأسيس نظام ولايت و امامت،
بر همه مسلمانان جهان به ويژه بر پيروان و عاشقان ولايت، مبارك باد.
نتيجه غدير آن است كه امامت مكمل دين بوده و داراى جايگاه بزرگ و خاصى
است. خداوند متعال پس از واقعه غدير و تعيين ولايت حضرت على عليهالسلام به دست
پيامبر صلىاللهعليهوآله مىفرمايد: «امروز دين شما را كامل كردم»، يعنى كمال دين با ولايت است، و
بدون آن ناتمام خواهد بود.
پس دين اسلام زمانى به عنوان دين جهانى هميشه زنده نجات بخش بشريت
است كه امامت جزء آن باشد، و قرآن زمانى كتاب هدايت است كه امام مفسر آن باشد.
تحقق همه جانبه اين اميد با تحقق حكومت جهانى حضرت مهدى عليهالسلام خواهد بود كه
نظام امامت سراسر جهان را فرا مىگيرد.
غدير پيوند بعثت علوى با بعثت نبوى
افغانستان
سيدآقا موسوىنژاد
عظمت نگاهى كه غدير را بعثتى به بزرگى بعثت خاتم مىبيند،
قابل تقدير است. او غدير را ابلاغ امرى بس بزرگ و عظيم به
وسعت تاريخ از محمد صلىاللهعليهوآله تا قيامت تلقى مىكند، كه با رسالت
23 ساله ـ نه يك بار كه چند بار ـ برابرى مىكند!
در اين نگاه بعثت نبوى با بعثت علوى پيوند خورده و گوهرى
ديگر از جنس آفتاب به مؤمنان آيين محمدى تقديم مىكند، و
زرينترين صحنه تاريخ ورق مىخورد، آزمونى ديگر بعد از بعثت
پيش مىآيد كه طيف مؤمنان را متمايز مىسازد.
اينك كاروان سرود فصل خوانده از سرزمين وصل فاصله مىگيرد تا به كويرى
مىرسد. كويرها ـ اين بيابانهاى خشك ـ تاريخهاى سبز و حوادث بزرگ را در صدف
خويش جاى دادهاند! طور سيناى موسى عليهالسلام اين گونه بود. همين كعبه ـ كه در هر سرى
سوداى اوست ـ روزى كويرى بيش نبود، و گوهر وجود اسماعيل عليهالسلام ـ آن ذبيح پاك و
قربانى كوچك ابراهيم عليهالسلام ـ به آن عظمت و بزرگى داد.
حال هم اين سرزمين شايد آبستن بعثتى ديگر به بزرگى بعثت خاتم و نگين پيامبرانش
باشد، چرا كه جبرئيل امين بارها در طول مسير به حضور پيامبر صلىاللهعليهوآله بار يافته و دستور
اكيد ذات ربوبى، مبنى بر ابلاغ امرى را آورده بس بزرگ و عظيم به وسعت تاريخ از
محمد صلىاللهعليهوآله تا قيام قيامت، كه با رسالت 23 سالهاش برابرى مىكند، نه يك بار كه چند بار!
اينجا يكى از همان كويرهاى سبز به نام غدير است، كه سرو اسلام تنومنديش را
وامدار آن است. هوا به شدت گرم است، زمين در زير فرش ريگهاى گداخته بىتابى
مىكند، نه درختى و نه سايبانى جز تابش سوزناك آفتاب، كه امروز با اشراق نور بعثتى
ديگر پيوند خورده و خويشاوند گرديده، و گوهرى ديگر از جنس آفتاب به مؤمنان آيين
محمدى تقديم مىكند.
به فرمان پيامبرِ نور از جهاز شتران منبرى آراستند، تا جهاز اشتران هم افتخارى در
لابلاى سطور پر بلاى تاريخ داشته باشند، كه مصعد و منبرِ دو آفتاب ديناند كه
روشنايىبخش پهنه گيتى از ظلمت و شرك و ظلم تا اعصار منتهى به پايان دنياى پر از
دنائتاند. افتخار بس بزرگى است و بايد تبختر كنند و به خود ببالند.
سكوت بر همه سايه افكنده؛ نفسها در سينهها زندانى شده، و گوشها تمام نيرو و
توان خويش را به كار بسته تا بشنود. چيست آن امر خطير و رسالتى كه انجام آن اداى
رسالت 23 ساله است و گرنه حبط و فناى زحمات طاقت فرسا و آن همه آزار و
رنجهاى لايوصف و لايُحصى. آن گونه كه خودش مىفرمايد: «هرگز پيامبرى همانند
من مورد آزار و اذيت قرار نگرفت»!
آرى اينجاست كه تاريخ زرينترين صحنه را براى ابراز اين بعثت در سينه رازدار
خويش جاى داد، و حادثه ـ نه تاريخِ ـ بزرگ بشرىِ «غدير خم» رقم خورد؛ تا پايان
حيات پر نفاق غدّاران و مكاران باشد، كه از سر سودِ مقام طالب سوداى اسلام شدند،
و منافقانه لباس حيله و تزوير بر تن كردند، تا در جمع مؤمنان تدفين اسلام كنند،
چنانكه گذر زمان ثابت كرد.
عدهاى از روى خوف و اكراه اسلام را تحمل كردند، نه اينكه بپذيرند؛ و برخى
ديگر به طمع رياست قبول رسالت محمد صلىاللهعليهوآله نمودند. تا ديروز پيامبرش مىخواندند،
اما وقتى ديدند دندان طمعشان را مىكَند به هذيان متهمش ساختند، و قلب پاكش را
ـ كه نزولگاه وحى بود ـ آزردند، و او با دلى پرخون در آغوش جانان آرام گرفت.
بدون شك اگر غدير نبود، هيچكس را ياراى افشاى چهرههاى غدر و مكر و حيله و
فريب نبود. گزاف نخواهد بود اگر بگوييم: غدير آزمونى ديگر بعد از بعثت بود، كه
طيف مؤمنان را از وابستگان به دنيا كه زرق و برق آن چشمهايشان را خيره كرده بود،
متمايز ساخت.
پس سلام بر تو اى غدير غدر ستيز و سلام بر تو اى امام غدير. سلامى كه در كنارش
از تو مىخواهيم ما را از ورطههاى غدرآميز و فتنهخيز بِرَهانى؛ و نه به عنوان پيرو كه
به عنوان دوست، گوشه چشمى از سرِ لطف به ما بنمايى.
غدير شيرينترين و زلالترين و قشنگترين روز اسلام
افغانستان
محمدامين ميرزايى
حيف بود غدير اين شيرينترين و نابترين و زلالترين و
قشنگترين روز اسلام اين گونه به فراموشى سپرده شود. روزى
كه با برنامهريزى مفصل و تلاشى پيگير توانست حتى بيعت و
تبريك ملائك را به حضور مبارك مولا على عليهالسلام تقديم نمايد، تا
انسانها از زلال اين نعمت بهره جويند.
با احساس لذتى بىنهايت، آرزو مىكنيم كه اى كاش نفاق
دورويان همانجا بروز مىكرد، و سنگ عذاب الهى فرقشان را
مىشكافت تا بعدها قلب مبارك مولا را آن قدر نمىشكستند.
سخن از غدير يادآورى شيرينترين روز تاريخ اسلام است كه در آن بهترين و
نابترين مسئله در مسير اعتقادى مسلمانان رقم خورد.
اى غدير خم، كه در دل كوير تفتيده پرچم ولايت را برافراشتهاى! بر خود ببال و براى
هميشه ناز و فخرت را به رخ همگان بكش، كه نابترين و زلالترين و قشنگترين
لحظههاى تاريخ را در دل خود جاى دادى. بناز و سرمست باش از باده مى ناب و
شيرين آن لحظههاى عرفانى.
چه لحظههايى بالاتر از آن، كه قهرمانش مردى آن قدر سبز است كه باورها قادر به
فهم آن نيستند، و آسمان از تفسيرش كوتاه است، و قدسيان در خانهاش دروازبانى
مىكنند.
از سماواتيان گرفته تا زمينيان در اين جشن شريكند. بلى! بعد از ابلاغ پيام
سرنوشتساز الهى توسط مولا و آقاى كاروان، مردم دسته دسته ـ از زن و مرد ـ به
مدت سه روز با رسول خدا صلىاللهعليهوآله تجديد بيعت و با اميرالمؤمنين عليهالسلام به عنوان مولا و
جانشين بلافصل پيامبر صلىاللهعليهوآله بيعت نمودند. در تاريخ 18 ذى الحجه سال يازدهم هجرى
قلبهاى مؤمنان و مسلمانان واقعى از شور و شوق مالامال بود، و به آينده خود با
ديدهاى مطمئن مىنگريستند، و خدايشان را بر اين نعمت شكرگزار بودند.
در دل بدخواهان اما، طوفانى از كينه و حسادت و نفاق بر پا بود و با اين ابلاغ از
آيندهشان به كلى نااميد و مأيوس گرديده بودند. اى كاش نفاقشان را همانجا بروز
مىدادند، تا سنگ عذاب الهى فرقشان را مىشكافت ـ همانگونه كه مغز حارث فهرى را
متلاشى ساخت ـ تا بعدا قلب مبارك مولا را آن قدر نمىشكستند.
اى كاش آن روز باطن خود را آشكار مىساختند تا بعدها جامعه اسلامى از شرّ
نفاقشان در امان مىماند، و امت اسلام با قيادت على عليهالسلام و ائمه عليهمالسلام رشد و شكوفايى
خود را ادامه مىداد.
بلى، غدير روز اكمال آيين محمدى، و اتمام نعمت خداوند بر بندگانش است.
روزى كه ملائك نيز بيعت و تبريكشان را در نسترن سرخ پيچيدند و به حضور مبارك
على عليهالسلام تقديم داشتند، تا انسانها از اين زلال نعمت بهره جسته و در صراط مستقيم مستدام
بمانند.
بيعت غدير يعنى انتصاب مقام ولايت
افغانستان
موسى رضايى
بيعت و تبريك در غدير به آسانى منصبى را كه در «من كنت
مولاه فعلى مولاه» بيان شده معنى مىكند. اين دقت در جوانب
مسئله غدير نتايج كوبندهاى در برابر شبهه افكنان دارد كه اين
همه قرينه را ناديده مىگيرند. ما نيز بايد با اين ذرهبين مسئله را
مورد بازبينى قرار دهيم.
سلام بر غدير!
سلام بر پيام رسان غدير!
سلام بر منتخب غدير!
سلام بر همه آنان كه پيام غدير را با گوش جان شنيدند، و ولايت منتخب غدير را با
جان و دل پذيرفتند!
ماجراى بيعت نشان مىدهد كه منصبى به حضرت على عليهالسلام واگذار شده، زيرا «دوستى»
بيعت كردن لازم ندارد، و اصلاً دليلى ندارد كه پيامبر صلىاللهعليهوآله سه روز مردم را در آن وادى
داغ و تفتيده نگه دارد و بگويد: بياييد با على عليهالسلام بيعت كنيد كه بعد از من على عليهالسلام را
دوست داشته باشيد!
پيامبر صلىاللهعليهوآله كه اين همه مقدمه چينى كرده تأكيد مىكند كه به على عليهالسلام سمت رهبرى
واگذار شده، و مردم با رهبر و امام خود بيعت كنند. بنابراين ولايت در پيام غدير يعنى
رهبرى و صاحب اختيار بودن و امامت، نه محبت و دوستى چرا كه محبت و دوستى
بيعت لازم ندارد.
يكى از بيعت كنندگان عمر است كه هنگام بيعت مىگويد: «هنيئا لك يابن
ابىطالب أصبحت و أمسيت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة». كلمه «هنيئا لك» در
فارسى معادل «گوارايت باد» يا «مبارك باد» است، و اين جمله وقتى استعمال مىشود كه
به كسى منصبى واگذار شود، ولى در مورد صحبت و دوستى كه منصب نيست از اين
كلمه استفاده نمىكنند. استفاده از كلمات «هنيئا لك» براى ما روشن مىكند كه در غدير
خم به حضرت على عليهالسلام منصبى محول شده است؛ و چون دوستى و محبت منصب
نيست پس مراد از «مولى» دوستى نيست بلكه امامت و رهبرى است كه يك منصب
است.
پيامبر صلىاللهعليهوآله با نداى «من كنت مولاه فهذا على مولاه ...» على عليهالسلام را به امامت و رهبرى امت
اسلامى منصوب كرد و فرمود: «هر كه من رهبر و مولاى او بودم بعد از من على عليهالسلام
مولى و رهبر و صاحب اختيار اوست»؛ و تبريك گفتن و بيعت گرفتن شايسته همين
مقام است نه دوستى. پس معناى «مولى» در پيام غدير صاحب اختيار بودن و رهبرى
است.
نام «على» و «غدير» زينت تاريخ بشريت
افغانستان
سرور حسينى
با اينكه صفحه صفحه كتاب بشريت براى حك شدن سخنان
پيامبر صلىاللهعليهوآله در غدير بر عمق وجودشان لحظه شمارى مىكردند،
چرا بايد دستان تبهكار از كلمه كلمه آن جلوگيرى كنند و جهان
را از حقايق علوى محروم سازند؟ اين سؤالى است كه براى
پاسخ آن بايد از غدير تا سقيفه را پيمود و عاملان آن را جستجو
كرد. با احساسى برگرفته از عقل اين مسئله را پيگيرى مىكنيم.
نام «على» و «غدير» زينت تاريخ بشريت است. اگر چه به غدير بركهاى گويند، ولى
وسعتش به مانند اقيانوس خروشانى است كه از فضايل بىشمار على عليهالسلام سرچشمه
مىگيرد. اقيانوسى كه اجتماع 120 هزار نفرى براى شنيدن سخنرانى پيامبر صلىاللهعليهوآله در آن
آرام گرفت.
نه تنها در تاريخ نبوت، از ششهزار سال پيش تا آن روز، هرگز مجلسى به آن
شكوهمندى براى سخنرانى تشكيل نشده بود، كه در دنياى امروز هم چنين مجلسى
كه 120000 مخاطب در برابر سخنران قرار داشته باشند و او را ببينند غير عادى است.
سخنرانى روحبخش و جاويد پيامبر صلىاللهعليهوآله در غدير كه به صورتى بيادماندنى انجام
شد، حدود يك ساعت طول كشيد. صفحه صفحه كتاب حقيقت بشرى براى حك شدن
آن سخنان در عمق وجودشان لحظه شمارى مىكردند، اما دستان تبهكار ـ تا آنجا كه در
توان داشتند ـ از كلمه كلمه آن جلوگيرى كرده جهان بشريت را از حقايق علوى محروم
كردند.
بيعت همگانى نيز از اقدامات خاص پيامبر صلىاللهعليهوآله در غدير بود كه حكايت از عموميت
اين پيام داشت. چون بيعت گرفتن از فرد فرد آن جمعيت انبوه، از طرفى مشكل بود و
از سوى ديگر امكان داشت افرادى به بهانههاى مختلف از بيعت شانه خالى كنند و
حضور نيابند، و در نتيجه نتوان التزام عملى و گواهى قانونى از آنان گرفت، لذا
حضرت در اواخر سخنانشان فرمودند: اى مردم، چون با يك كف دست و با اين وقت
كم و با اين سيل جمعيت، امكان بيعت براى همه وجود ندارد، پس همگى اين سخنى
را كه من مىگويم تكرار كنيد و بگوييد: «ما فرمان تو را كه از جانب خداوند درباره على
بن ابىطالب و امامان از فرزندانش به ما رساندى اطاعت مىكنيم و به آن راضى هستيم، و
با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر اين مدعا بيعت مىكنيم ... عهد و پيمان در اين باره
براى ايشان از ما، از قلبها و جانها و زبانها و ضماير و دستانمان گرفته شد. هر كس با
دستش توانست و گرنه با زبانش بدان اقرار كرده است».
حضرت عين كلامى را كه مىبايست مردم تكرار كنند به آنان القا فرمودند و
عبارات آن را مشخص كردند تا هر كس به شكل خاصى براى خود اقرار نكند، بلكه
همه به مطلب واحدى كه حضرت از آنان مىخواهد التزام دهند و بر سر آن بيعت
نمايند.
وقتى كلام پيامبر صلىاللهعليهوآله پايان يافت همه مردم سخن او را تكرار كردند و بدين وسيله
بيعت عمومى گرفته شد.
بعد از بيعت لسانى، در طول سه روز طى مراسمى مفصل مردم با پيامبر و
اميرالمؤمنين عليهماالسلام به طور جداگانه بيعت كردند كه اين نيز از ابتكارات غدير بود.
غدير مصافحهاى با رمز صبر على عليهالسلام
افغانستان
على جعفرى
از روز آغاز غدير پروندهاى بزرگ به روى بشريت باز شده كه در
ابعاد مختلف مردم را مورد سؤال قرار خواهد داد.
آب گوارايى كه در آن دشت سوزان براى روحهاى عطشناك در
خم ريخته شد همه را در برابر آن مسئول نموده و اين آخرين
صحنه ابتلاى الهى انسان را فراهم آورده است.
آنان كه خبر از غدير دارند در برابر آزمايش سنگين الهى بايد يكى
از دو راه را انتخاب كنند: «اللهم وال من والاه ... و انصر من
نصره» يا «اللهم عاد من عاداه ... و اخذل من خذله».
بنابراين بيعت با «على» مصافحه با همه رنجهايى بود كه براى
ايستادن پشت سر اين واژه سه حرفى بايد كشيد.
قافلهاى كه از زيارت برمىگشت و راهش حق بود و بارش ايمان و مقصدش اللّه،
وقتى به غدير خم رسيد چشم به افقى دوخت كه در آن پيام هدايت و دوستى را ديد و
خورشيدى را كه فرا دست برد و به همگان نشان داد.
خطبه رسول صلىاللهعليهوآله در آن دشت سوزان، آب گوارايى براى روحهاى عطشناك بود، كه
مىرفت تا هميشه تاريخ را سيراب سازد. و اينك از آن پيام نامى بلند مىدرخشيد كه با
تمامى جان بر دوش پيروانش حمل مىشود.
غدير روز يأس كافران و نااميدى منافقان از نابودى جوهره و حقيقت اسلام است.
غدير آخرين و آشكارترين صحنه ابتلاى الهى انسان در عصر خاتم رسولان و در
برابر قدسيان و فرشتگان است. غدير عرصه اظهار ولايت عظماى الهى، و اتمام
حجت نهايى نبوى بر ولايت علوى است.
قرنها از ساعتى مىگذرد كه پيامبر صلىاللهعليهوآله با صداى ملكوتيش خبر خوش غدير را براى
مردم آورد. هر روز دفتر غدير ورق مىخورد و خاطرهاى از ولايت علوى را در خود ثبت
مىكند.
پرونده غدير هرگز بسته نخواهد شد، تا روز قيامت كه در پيشگاه محمد و على عليهماالسلام
باز شود، و همه درباره آن مورد سؤال قرار گيرند.
پرونده هزار و چهارصد ساله غدير با كلمه «من كنت مولاه فهذا على مولاه»
گشوده شد، و دو جلوه از خود نشان داد:
«اللهم وال من والاه ... و انصر من نصره»؛
«اللهم عاد من عاداه ... و اخذل من خذله».
غدير فقط همان نبود كه ميان بيابان بايستد، و رفتگان را بخواند كه برگردند و
ماندگان را بايستد كه برسند. فقط همين نبود كه منبرى از جهاز شتران بسازد و بالا
رود، و صدايش كند و دستش را بالا بگيرد. فقط گفتن جمله كوتاه «على مولاست»
نبود. معرفى مرتضى عليهالسلام اينچنين ساده نبود. فصل اتمام نعمت، فصل بلوغ رسالت، فصل
سختى بود. بيعت با «على عليهالسلام» مصافحهاى ساده نبود. مصافحه با همه رنجهايى بود كه
براى ايستادن پشت سر اين واژه سه حرفى بايد كشيد، پشت سر واژهاى كه در حق
سختگير بود.
على عليهالسلام اگر يك رهبر است، يك امام است و يك نجات بخش است؛ و مكتب او اگر
روح يك جامعه است؛ اگر راه يك جامعه است، و اگر نشان دهنده مقصد حيات و
كمال انسان است؛ محبت او در آشنايى با مكتب او و آشنايى با شخصيت اوست. نه
نسبت به كسى كه نمىشناسيم، زيرا اگر بدون آشنايى ثمرى مىداشت بايد به نتايج
بزرگ مىرسيديم. امكان ندارد جامعهاى و ملتى على عليهالسلام را بشناسد و آنچه در اوست
بشناسد و آنچه در اوست بفهمد و از شكنجهآميزترين و سختترين محروميتهايى
كه جامعههاى عقب مانده دارند رنج ببرد.
آن بزرگ مظلوم تاريخ مىدانست كه نهال نوپاى دين را تاب عمل تندبادهاى
اختلاف و تفرقه نيست. در آشفته بازار نفاق و هواپرستى كالاى حقيقت خريدارى
ندارد و هر بىبصيرتى را توان ديدن خورشيد تابناك و آيت علوى نيست.
پس رمز صبر على عليهالسلام در خداجويى و حق مداوم و تسليم بودن او در برابر فرمان
الهى نهفته است، و راز بردبارى او را بايد در حكومت خدا و عقل بر كشور وجودش،
و در دين داشتن وى و ذوب شدنش در آيين حق جستجو كرد.
غدير مكمل تمدن شكوهمند اسلامى
افغانستان
سيدمحمدكاظمعلمى
حيات ابدى غدير و نشاط هميشگى آن ما را به وجد آورده است.
اراده حكيمانه خداوند را مىبينيم كه غدير را در تمام قرون و
اعصار، به صورت زنده در دلها و به صورت مكتوب در اسناد و
كتب ماندگار نموده است. متن قرآن را مىنگريم كه با نزول دو آيه
ابديت غدير به ابديت قرآن پيوند خورده است.
دريافتهايم كه با رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله نبايد اسلام رحلت مىكرد! پس
امامت بعد از نبوت عطيه و لطف ديگرى از خالق مهربان بوده و
غدير تحقق پيدا كرده و دست على عليهالسلام در دستان پيامبر صلىاللهعليهوآله
آخرين رسالت او را رقم زده تا اين رسالت تا قيامت ادامه يابد.
نكته ظريفى است كه بدانيم حكومت جوان اسلامى به على عليهالسلام
نياز داشت و او مىدانست اين تمدن را به كدام سو ببرد. پس
بىجا نخواهد بود اگر بپذيريم غدير مكمل تمدن شكوهمند
اسلامى است.
اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته كه واقعه تاريخى غدير، در تمام قرون و
اعصار، به صورت زنده در دلها و به صورت مكتوب در اسناد و كتب بماند؛ و در هر
عصر و زمانى نويسندگان اسلامى در كتب تفسير و حديث و كلام و تاريخ از آن سخن
بگويند.
يكى از علل جاودانگى اين واقعه، نزول دو آيه از آيات قرآن كريم درباره آن است،
و تا روزى كه قرآن باقى است اين واقعه تاريخى نيز باقى خواهد بود، و از خاطرهها محو
نخواهد شد.
لطف خداوند متعال اقتضاى آن را داشت كه دين مقدس اسلام مراحل كمال خود
را بگذراند. با رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله نبايد اسلام رحلت مىكرد! نبايد آن همه تمدن و عزت
زير سؤال قرار مىگرفت. نبايد مردم به حال خودشان واگذاشته مىشدند، و بالاخره
نبايد زحمات 23 ساله نبى اكرم صلىاللهعليهوآله به هدر مىرفت.
آرى واقعه بزرگ و فراموش ناشدنى غدير، بزرگترين دليل براى تداوم راه رسالت
و نبوت نبى خاتم صلىاللهعليهوآله است. امامت بعد از نبوت عطيه و لطف ديگرى از خالق مهربان بود،
كه مسلمانان جهان را نوازش كرد و بر آن بيشتر از پيش اتمام حجت كرد.
اگر به قضاوت عقل هم به اين نكته بنگريم درمىيابيم كه اقتضاى حكمت و لطف
خداوندى بر اين بوده كه راه پيامبرش ناتمام نماند. پس غدير تحقق پيدا كرد و دست
على عليهالسلام در دستان پيامبر صلىاللهعليهوآله آخرين رسالت او را رقم زد، و به گواهى تاريخ و قرآن دين
مسلمانان كامل گرديد.
سؤالى كه پيش مىآيد اين است كه چرا امروز از آن تمدن شكوهمند اسلامى و آن
عزت و افتخار مسلمين در عصر رسول اكرم صلىاللهعليهوآله خبرى نيست، و متأسفانه هر چه ذلت
است دامنگير امت اوست. آيا حكمت خداوند ايجاب مىكرد كه كار ابلاغ دين و
برنامه انسان سازى و تمدن سازى نيمه تمام بماند؟ هرگز! و از همين جا بود كه كشتى
تمدن مسلمانان را به دست ناخدايى سپرد كه شايسته اين منصب بود، تا عزت
مسلمانان را حفظ كند و بر تمدن و شكوفايى آن بيفزايد.
آرى، حكومت جوان اسلامى به على عليهالسلام نياز داشت و او مىدانست اين تمدن را به
كدام سو ببرد، چون از خدا و رسولش آموخته بود. پس بىجا نخواهد بود اگر بپذيريم
غدير مكمل تمدن شكوهمند اسلامى است.
غدير يعنى نزول ولايت الهى از عالم قدس
افغانستان
محمدداودفريدى
احساسى كه در عيد غدير بايد داشته باشيم برخاسته از روح و
جوهره آن است. در جستجوى اين مايه اصلى، به ولايت الهى
خواهيم رسيد كه از عالم قدس ربوبى تنزل يافته و بر اين عالم
عرضه گشته است. در تكاپوى جشن غديرى باشيم كه عمق و
ريشه آن چنين سنجيده باشد.
مهم براى ما روح و جوهره عيد غدير است كه «ولايت» است. اين روح سارى و
جارى در لحظه لحظه وجودات عالم هستى و به تبع آن ما انسانهاست. اين جريان از
خلقت آدم ابوالبشر عليهالسلام آغاز گرديده كه ولايت برايش قرار داده شد، و تا ابد ادامه دارد؛
و نقطه اعلان همگانى آن در روز غدير است. مايه اصلى غدير، ولايت الهى است كه از
عالم قدس ربوبى تنزل يافته و بر اين عالم عرضه گشته است.
ولايت الهى دليل سير به سوى توحيد خداوندى است، و بدون ولايت احدى به مقام
قرب الهى نمىرسد. اين طريق همانند مقصد و نهايت خود يكى است. نقطه مقابلِ
ولايت الهى، ولايت طواغيت درون و برون است كه خاستگاه آن جهل و عناد و استكبار
در برابر امر خداوند است. اين مسير از شيطان لعين شروع شده و تا قيام قيامت ادامه
دارد، و متأسفانه عده زيادى را به خود مشغول نموده است.
اين روح شيطانى در جهنم درونى و برونى رشد پيدا مىكند؛ و در واقع شرك و
كفر و غير خدا همه در اين مسئله جلوههاى خود را نشان مىدهد.
حيات حقيقى جهان با نام على عليهالسلام و مفهوم غدير
افغانستان
سيدمحمدتقىحيدرى
چرا چهارده قرن است كه جهان روى نام على عليهالسلام و مفهوم غدير
دور مىزند؟ زيرا امامت او كليدِ آغاز دعوت آشكارا و مُهرِ اتمام
دين جاودانه اسلام بود.
عكس على عليهالسلام را در آئينه غدير خم بايد ديد و تعريفش را از
خطيب غدير مىبايست شنيد.
غدير كجاست؟ جايى كه صفاى آن به آئينه مىمانست و
على عليهالسلام همه را در آن سيراب كرد. مؤمنين تشنه دسته دسته
مىآمدند و دست در دست ساقى مىگذاشتند، و از دستان خيبر
برانداز او جامى برمىگرفتند، و مؤمنات دست در جامى كه ساقى
دست در آن گذاشته بود مىگذاشتند.
اما اگر واقعا چنين است پس چرا بعد از پيامبر صلىاللهعليهوآله نامى از
على عليهالسلام و غدير به ميان نيامد؟ زيرا اين على عليهالسلام حقيقتى است
مع الحق و مع القرآن، كه تا پيامبر صلىاللهعليهوآله مىخواهد او را بر كرسى
خلافت بنشاند، كينهها بر افروخته مىشود و حسودان و
سياهدلان تاريخ به خاطر به انجام نرسيدن اين هدف قصد
جانش را مىكنند. پس در روزگارى كه او نيست چه انتظارى بايد
داشت؟!!
امامت على عليهالسلام كليدِ آغاز دعوت آشكارا و مُهرِ اتمام دين جاودانه اسلام بود؛
و غدير آغاز ولايتِ جان پيامبر صلىاللهعليهوآله و اعلامِ تكميل دين جاودان پيامبر صلىاللهعليهوآله.
امامت على عليهالسلام مطلع آغازين و حسن ختام دين بود؛ اما كسى ندانست كه چرا ذات
پروردگار هنگام ابلاغ اين حكم در آيه تبليغ به پيامبرش فرمود: «اى پيامبر! پيام
رسالتت را ابلاغ كن و خدا تو را از شر مردمان محفوظ خواهد داشت».
پيامبر صلىاللهعليهوآله دانسته بود كه پذيرش اين حقيقت بر منافقان گران خواهد آمد، لذا
فرمود: «اى مردم، شيطان به حسادت آدم را از بهشت بيرون كرد. پس مبادا كه نسبت به
على عليهالسلام حسد ورزيد كه اعمالتان يكسره باطل مىشود».
اين على عليهالسلام حقيقتى است مع الحق و مع القرآن، كه تا پيامبر صلىاللهعليهوآله مىخواهد او را بر
كرسى حق بنشاند، كينهها بر افروخته مىشود و حسودان و سياهدلان تاريخ به خاطر
به انجام نرسيدن اين هدف قصد جانش را مىكنند، ولى خدا همانگونه كه وعده داد
حفظش كرد.
على! اى مولاى صَمَدانى كه همه عمر را با «صمد» بودى و از پى حب «صمد» پا بر
دوش مبارك پيامبرش نهادى تا صنم شكنى، فضايل و عصمت تو دادِ اولويت تو را
مىزنند.
على! تو بعد از پيامبر صلىاللهعليهوآله بر همه مؤمنين و مؤمنات اولى هستى، آنچنان كه خطيب
غدير تو را معرفى مىكند: «معاشر الناس! على را بر تر از همه بدانيد كه گذشته از من، از
هر مرد و زنى برتر و والاتر است».
الحق كه على عليهالسلام بالاتر است. على عليهالسلام كه پيامبر صلىاللهعليهوآله با او انس دارد، و از طفوليت او را
در آغوش مىگيرد و مىبوسد و مىبويد.
پس بايد او را شناخت، اما در كجا؟! در كجا بايد او را ديد و معرفىاش را شنيد؟!
على عليهالسلام در همه جا با پيامبر صلىاللهعليهوآله حضور داشت، و اسمش مرتبا از ميان دو لب پيامبر صلىاللهعليهوآله
شنيده مىشد. اينك عكس على عليهالسلام را در آئينه غدير خم و تعريفش را از خطيب غدير بايد
ديد و شنيد.
اينجا غدير است. جايگاه نزول جبرئيل و محل توقف هزاران زائر خانه خدا.
اينجا غدير است. غدير يعنى منبر پيامبر صلىاللهعليهوآله! غدير يعنى تجليگاه ولايت على عليهالسلام.
اينجا غدير است، غدير محلى كه على عليهالسلام ساقى بود و از خم ولايت عاشقانش را سيراب
كرد.
غدير، خمى با صفا بود، و صفاى آن به آئينهاى مىمانست كه چهره زيباى ساقى را
در خود مىنماياند. ساقىاى كه به دستان پيامبر صلىاللهعليهوآله بالا رفت، و چون فرود آمد مؤمنين
تشنه دسته دسته مىآمدند و دست در دست ساقى مىگذاشتند، و از دستان خيبر برانداز او
جامى برمىگرفتند، و مؤمنات دست در جامى كه ساقى دست در آن گذاشته بود
مىگذاشتند.
در غدير خم پيامبر صلىاللهعليهوآله على عليهالسلام را چنين معرفى كرد. على عليهالسلام در روز روشن روى
دستان پيامبر صلىاللهعليهوآله در ميان آن همه جمعيت بالا رفت، ولى باز هم مردم او را نشناختند.
پيامبر صلىاللهعليهوآله در روز غدير مرتبا تصريح كرد كه اى مردم نگاه كنيد و خوب هم نگاه كنيد:
«هذا علىٌ»! اين مرد كه بازوانش را گرفتهام على بن ابىطالب است و صاحب اختيار
شماست.
هنوز طنين صداى پيامبر صلىاللهعليهوآله به گوش مىرسد، ولى باز هم مردم او را نشناختهاند و
در سقيفه سراغ ديگرى رفتهاند. گويا طبيعت حاضر در آن روز به طبيعت امروز ـ كه
در آن روز غايب بود ـ خبر مىدهد كه آن روز على عليهالسلام را كسى نشناخت، و در روز
سقيفه نيز نشناخت! آن روز كه على عليهالسلام «سلونى» گفت نيز كسى او را نشناخت و
قدرش را ندانست و امروز نيز قدرش را نمىدانند.
پس اگر متجاوز از چهارده قرن است كه جهان روى نام على عليهالسلام و مفهوم غدير دور
مىزند هنوز كم است، و سالهايى بيش از اين نياز داريم تا مظهر ذات حق را بشناسيم.
يا على! خود را به من بشناسان! اى اولين خداشناس بعد از پيامبر صلىاللهعليهوآله! تا من خداى تو
و پيامبرت را بشناسم ... انشاء اللّه.
مظلوميت غدير پس از واكنش تعهدآميز مردم
افغانستان
سلطانعلى حيدرى
يكى از عناصر مهم و شگفتانگيز پيام غدير، بيان ويژگيها و
صفات غير قابل شمارش براى اميرالمؤمنين عليهالسلام است.
واكنش تعهدآميز مردم به خطابه غدير و پيام آن، بيعتى بود كه
بدان مبادرت ورزيدند.
مظلوميت غدير از اينجاست كه به اين زودى مورد انكار قرار
گرفته، و با اين شدت مورد مخالفت واقع شده باشد، و با اين
وقاحت به توجيه و تفسيرهاى ناروا گرفتار آمده باشد.
يكى از عناصر مهم و شگفتانگيز پيام غدير، بيان ويژگيها و صفات غير قابل
شمارش براى اميرالمؤمنين عليهالسلام است، كه انطباق و پيروى كامل امام از شخصيت
رسول اللّه صلىاللهعليهوآله در عبادت و تفكر و موضعگيرىهاى سياسى، نظامى، فرهنگى و
حكومتى از جمله آنهاست.
چه كسى بيش از اميرالمؤمنين عليهالسلام در واقعيت بخشيدن به سنت رسول اللّه صلىاللهعليهوآله، در
زندگى شخصى و اجتماعى اهتمام بخشيده است؟ كسى كه رسول اللّه صلىاللهعليهوآله شخصيت او
را شناخته و تمام خصوصيات او را بر اساس هويت الهى از دوران كودكى سامان
بخشيده است.
نمىتوان در اين مختصر، صفات و ويژگيهاى او را بر شمرد و به قلم آورد. لذا به
همين فراز خطابه غدير اكتفا مىكنيم كه مىفرمايد: «معاشر الناس، إن فضائل على بن
أبىطالب عند اللّه عزو جل و قد أنزلها فى القرآن أكثر من أن أحصيها فى مقام واحد، فمن
أنبأكم بها و عرفها فصدِّقوه»: «اى مردم، فضائل على بن ابىطالب نزد خداوند ـ كه آن را
در قرآن نازل كرده ـ بيش از آن است كه همه را در يك مجلس بشمارم، پس هر كس
درباره آنها به شما خبر داد و معرفت آن را داشت او را تصديق كنيد».
واكنش تعهدآميز مردم به خطابه غدير و پيام آن، بيعتى بود بين خطبه و بعد از آن
پس از معرفى اميرالمؤمنين عليهالسلام به عنوان جانشين و امام بعد از پيامبر صلىاللهعليهوآله، بدان مبادرت
ورزيدند. مردم اعم از زن و مرد و پير و جوان همگى با او پيمان وفادارى بستند، و به
دستور رسول اللّه صلىاللهعليهوآله همنوا با يكديگر عهد وفادارى را تكرار كردند.
آنان خطاب به اميرالمؤمنين عليهالسلام رضايت و قبول خود را نسبت به وصايت و
خلافت او پس از رسول اللّه صلىاللهعليهوآله ابراز داشتند، و بزرگان قبايل و مصاحبان رسول اللّه صلىاللهعليهوآله
به خدمت او رسيدند و با او دست بيعت دادند.
مظلوميت غدير از اينجاست كه در تاريخ پرفراز و نشيب اسلام هيچ واقعهاى با
اين تفصيل و دقت در تاريخ اسلام برگزار نشده و هيچ امر مهمى به اندازه غدير شاهد
نداشته، و در قرآن و احاديث حتى در احاديث اهل سنت اين قدر بر آن تأكيد نشده، و
در فرهنگ و ادبيات و شعر جامعه اسلامى اين اندازه تأثير نگذاشته، و از چنان اهميت
و صراحتى برخوردار است كه دوست و دشمن همه جزئيات و حتى حوادث جنبى
آن را با تأكيد ثبت كردهاند؛ و با اين همه به اين زودى مورد انكار قرار گرفته، و به شدت
مورد مخالفت واقع شده باشد، و با اين وقاحت به توجيه و تفسيرهاى ناروا گرفتار آمده
باشد.
غدير مىگويد: بجز على عليهالسلام هيچكس!
افغانستان
عمران حليمى
درك اينكه كاروان اسلام را جز على بن ابىطالب عليهالسلام هيچكس
ديگرى نمىتوانست به سر منزل مقصود رهنمون باشد،
احساسى فراتر از عشق نسبت به آن وجود مقدس در دل ايجاد
مىكند. اين بدان معنى است كه ما جز او كسى نداريم و براى
سفره محبتمان نمىتوانيم ديگرى را برگزينيم.
چه كسى جز او مىتواند ما را از اين پرتگاههايى كه در پيش
داريم به سلامت عبور دهد. اوست كه از هماكنون آن آخرين
نقطه مسير كاروان را تشخيص مىدهد، و مىداند كه چه
منزلگاهها و پرتگاههايى پيش روى ماست؛ و با چه وسايلى بايد
مجهز بود و چه توشه و كوله بارى بايد گرفت، تا بتوان از همه
اين پيچ و خمها و پرتگاهها به سلامت عبور كرد.
اگر سرپرستى كاروان به دست كسى غير از او بيفتد، سرنوشتى
دردناك در انتظارمان خواهد بود، و كتاب هدايتمان در پيچ و تاب
قرائتهاى مختلف و روشنفكرانه مدفون و متروك خواهد شد.
پيامبر صلىاللهعليهوآله از مدتها پيش مأمور شده بود تا به مردم اعلان و ابلاغ كند كه بعد از او
على عليهالسلام سرپرست كاروان اسلام خواهد بود، و جز او كسى شايستگى و صلاحيت اين
كار را ندارد؛ چرا كه على عليهالسلام تنها كسى است كه با دانش وسيعى ـ كه از معلم خود
«پيامبر» فراگرفته و با انديشه و بصيرتش پرتو افكنده و از خدا به ارث برده ـ و با بينش
ژرف، به گذرگاههاى پر پيچ و خم و پر فراز و نشيب خوب آشنا است، و كوره راهها و
پرتگاهها را مىشناسد، و مىتواند كاروان را از اين پرتگاهها به سلامت عبور دهد.
او از معلم بزرگ خود آموخته است كه براى رسيدن به مقصد، از مسير اصلى نبايد
كوچكترين قدمى به اين طرف يا آن طرف نهاد؛ و از هم اكنون آن آخرين نقطه مسير
كاروان را با چشم خود مىبيند و تشخيص مىدهد، كه چه منزلگاهها و پرتگاههايى
پيش روى آنان قرار دارد؛ و با چه وسايلى بايد مجهز بود و چه توشه و كوله بارى بايد
گرفت، تا بتوان از همه آن پيچ و خمها و پرتگاهها به سلامت عبور كرد.
پس او تنها كسى است كه مىتواند نيازهاى واقعى اين كاروان را تشخيص دهد، و
بنابراين او بايد سرپرستى كاروان را به دست گيرد، و بقيه از او پيروى كنند.
اگر سرپرستى كاروان به دست كسى غير از او بيفتد، سرنوشت دردناكى در
انتظارشان خواهد بود، و كتاب هدايت آنها در پيچ و تاب قرائتهاى مختلف و
روشنفكرانه مدفون و متروك خواهد شد.
در چنان شرايطى است كه اسلام گرفتار هوسبازىهاى خلفاى رسميت داده شده
مىگردد، و وسيله توجيه ظلم و ستم و بيدادگرى اطرافيان خليفه و كاخهاى سبز
دمشق و دار الخلافه هزار و يك شب بغداد مىشود.
آنگاه است كه امت در بيابانهاى هولناك و بيراهههاى ترديدانگيز تاريخ بدون
راهنما و رهبر رها مىشوند، و بدين ترتيب تمام آن رنجهايى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله به خاطر
ترويج و گسترش اسلام كشيد و على عليهالسلام براى تحقق آن پا به پاى پيامبر صلىاللهعليهوآله خون دل خورد،
همه يكسره بر باد خواهد رفت و همه چيز دوباره بر سر جاى خود بر خواهد گشت.
اجراى مبانى دقيق روانشناختى در واقعه غدير
افغانستان
سيدمحمدامينمبلغ
توجه به جهات روانشناختى در كيفيت اجراى مراسم غدير
نشانه ظرافتى است كه در انديشه غدير بايد جستجو كرد.
اينكه سيزده قرن قبل از تأسيس چنين علمى، با بكار بردن
دقيقترين مبانى روان شناسى مراسم غدير در محيط آن روز به
انجام رسيده رمز بقاى اين واقعه در طول قرنهاست.
پيامبر صلىاللهعليهوآله در بهترين موقعيت و در حال انسجام مردم در سفر، و
با تأكيد بر ابلاغ پيام او به غايبان و آوردن توحيد و نبوت قبل از
ولايت، توانسته توجه مردم را به طور فوق العادهاى به پيام غدير
جلب كند، و اين همه به دقيقترين شكل مراعات روحيات مردم
باز مىگردد.
يكى از علومى كه امروزه با روح و روان بشر سر و كار دارد، علم روانشناسى است،
و همه آن را به عنوان «علم مطالعه رفتار آدمى» مىشناسند. روان شناسان تلاش مىكنند
قواعد رفتارى انسانها را كشف كنند، و به دنبال آن هستند كه بدانند چرا يك فرد ـ در
موقعيتهاى مختلف ـ نسبت به عمل واحد، عكس العملهاى متفاوتى نشان
مىدهد؟ يك رفتار چگونه به وجود مىآيد؟ در چه شرايطى استمرار پيدا مىكند، و
چگونه تغيير مىيابد، و يا از بين مىرود.
با توجه به اينكه علم روانشناسى از قرن نوزدهم ميلادى آغاز بكار كرده، با
مطالعه در وقايع غدير و رويدادهاى مهم آن روز تاريخى، پى به اين نكته مىبريم كه
پيامبر بزرگوار اسلام صلىاللهعليهوآله 1300 سال قبل از تأسيس چنين علمى، در محيط آن روز،
با بكار بردن دقيقترين مبانى روانشناختى مراسم غدير را به انجام رسانده و توانسته ياد آن
واقعه را در طول قرنها زنده نگه دارد.
هنگامى كه پيامبر بزرگوار اسلام صلىاللهعليهوآله از مدينه به قصد مراسم حج بيرون رفت،
زمانى بود كه تمامى احكام اسلام ـ جز حج و ولايت ـ را به مردم ابلاغ فرموده بود.
جبرئيل نازل شد و عرض كرد: اى محمد صلىاللهعليهوآله! خداى عزوجل تو را سلام مىرساند و
مىفرمايد: «هيچ فرستادهاى از فرستادگان خود را قبض روح نكردهام مگر بعد از اكمال
دين و اتمام حجتم بر بندگان، و بر تو فرض است كه اين دو فريضه را اجرا كنى».
سخن اينجاست كه چرا رسول خدا صلىاللهعليهوآله در اين سفر قبل از انجام فريضه حج در
موقعيتهاى مختلف سخنى از ولايت على عليهالسلام به ميان نياورد؟ چرا هنگام انجام
مراسم حج كه مردم تلبيه گويان دعوت حق را اجابت مىكردند، اعلان ولايت
نفرمود؟ چرا بعد از انجام مراسم حج، در موقعيتهاى مختلف حضرت على عليهالسلام را به
عنوان امام بعد از خود معرفى نكرد؟ تا آنكه در محلى به نام «غدير خم» بين مكه و
مدينه در ميان بيابان دستور توقف را صادر كرد! آنان كه جلوتر رفته بودند بازگشتند و
آنان كه عقب بودند رسيدند. منبرى از جهاز شتران آماده شد و پيامبر صلىاللهعليهوآله روى آن قرار
گرفت. مردم با نهايت دقت چشمها را به دهان پيامبر صلىاللهعليهوآله دوختند تا ببينند پيامبر صلىاللهعليهوآله چه
امر مهمى را بيان مىدارد ... .
اين يكى از مبانى روانشناختى بود كه پيامبر صلىاللهعليهوآله ابتدا مردم را از هر نظر در بهترين
موقعيت ممكن قرار داد تا سخنانش تأثير گذار باشد، و بعد ايراد مطلب فرمود تا عمق
جانها را با حقيقت آشنا سازد.
يكى ديگر از مبانى روانشناختى پيامبر صلىاللهعليهوآله اين بود كه مىدانست اگر از منطقه
غدير خم بگذرد، بيشتر مردمى كه همراه او بودند و اكثرا از مناطق اطراف مدينه آمده
بودند، از آن حضرت جدا شده و به سوى ديارشان رهسپار مىشوند، كه در اين
صورت فرمان آن حضرت به گوش اكثريت مردم نمىرسيد.
مبناى ديگر روانشناختى كه حكايت از اهميت امر حضرت داشت، اين بود كه قبل
از شروع خطبه غدير رو به حاضرين كرد و فرمود: «آنچه به شما مىگويم بايد به غايبين
اطلاع دهيد»، و اين دستور اهميت فوق العاده موضوع را بر همه روشن ساخت.
آخرين مبناى روانشناختى كه در اينجا ذكر مىكنم اين است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله بزرگوار
اسلام صلىاللهعليهوآله قبل از اعلان ولايت على عليهالسلام، ابتدا اصل توحيد و سپس نبوت خويش را بيان
كرد، و بعد از آنكه از همه مردم اقرار بر صدق نبوتش و راهگشايى سخنانش گرفت و
همه مردم سخنان او را تأييد كردند، ولايت حضرت على عليهالسلام را اعلان فرمود تا ديگر
مردم حرفى براى مخالفت با اين معرفى نداشته باشند.
اين بود گوشهاى از مبانى روانشناختى كه پيامبر مكرم اسلام صلىاللهعليهوآله در دنياى آن روز به
نيكوترين روش اجرا نمود.
نكته بسيار مهمى كه بايد از اين مسايل روانشناختى نتيجه گرفت آن است كه
منظور از اين روشها ابلاغ مؤثرتر يك پيام بوده است. بنابراين امامت امام نزد خدا و
رسول و در برنامه اين جهان ثابت است، و لزوم نص از جهت تعريف به مردم است نه
از جهت تعيين. به عبارت ديگر امام قبلاً از سوى خدا تعيين شده است، و معرفى او
يك امر ارشادى است نه يك امر مولوى. بنابراين اگر پيامبر صلىاللهعليهوآله هم امام را معرفى
نمىكرد امامت او مسلم بود، و فقط امت بلا تكليف مىماندند و وظيفه خود را
نمىشناختند و به حيرت و ضلالت مىافتادند.
فرمان عمومى براى حفظ و ابلاغ غدير
افغانستان
حسين رحيمى
احساس وظيفه در پيشگاه پيامبر دلسوزى كه با تمام وجود
براى امتش فداكارى كرد مسئوليتى عظيم براى زنده نگاه
داشتن حماسه غدير ايجاد مىكند. اين تعهد هنگامى شديدتر
مىشود كه فرمان صريح پيامبر صلىاللهعليهوآله براى حفظ و ابلاغ پيام غدير
در متن خطبه باشد.
با چنين احساسى است كه مىتوان قدر زحمات علامه امينى را
فهميد كه عمر شريفش را در راه اثبات مسئله غدير و رساندن
پيام بزرگ آن به گوش جهانيان صرف كرد، و كتاب گرانسنگ
«الغدير» را نوشت.
زنده نگاه داشتن حماسه غدير يك فرمان است. رسول اكرم صلىاللهعليهوآله در فرازى از خطبه
مىفرمايد: «قد بلَّغت ما أُمِرت بتبليغه حجةً على كل حاضر و غائب و على كل أحد ممن
شهد أو لميشهد، وُلد أو لميولد، فليبلِّغ الحاضرُ الغائبَ و الوالدُ الولدَ إلى يوم القيامة»:
«من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همه
كسانى كه حضور دارند يا ندارند و به دنيا آمدهاند يا نيامدهاند. پس حاضران به غايبان
و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند».
اين دستور صريح پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله، بار مسئوليت مسلمانان مخصوصا
عالمان دينى را نسبت به مسئله غدير و رساندن اين پيام بزرگ به آيندگان، سنگين
مىكند.
به همين دليل است كه عالمان آگاه همانند علامه امينى عمر شريفشان را در راه
اثبات اين مسئله و رساندن آن پيام بزرگ به گوش جهانيان صرف مىكنند، و كتابهايى
نظير كتاب گرانسنگ «الغدير» مىنويسند.
اگر بخواهيم درباره خطبه غدير ژرف نگرى كنيم، حماسه غدير تنها در باورها و
مرزهاى مطرح شده محصور نمىگردد و گستره خطبه غدير فراتر از اينهاست. اما نكات
بارز و قابل توجه كه در اين خطبه به چشم مىخورد عبارتند از:
1. خداشناسى.
2. خداگرايى رسول اكرم صلىاللهعليهوآله.
3. فرمان ابلاغ ولايت على و فرزندانش عليهمالسلام.
4. بيان وظايف مردم نسبت به امام عليهالسلام.
5. بيان فضايل امام على عليهالسلام.
6. معرفى دوستان و دشمنان على عليهالسلام.
7. معرفى حكومت حضرت مهدى عليهالسلام.
8. بيان ارزش كنگره عظيم حج.
9. گرفتن بيعت عمومى براى على و فرزندانش عليهمالسلام.
10. بيان سرنوشت دوستان و دشمنان على عليهالسلام.
زمينههاى دقيق غدير براى نسلهاى آينده
افغانستان
سيد خليل حسينى
اولين فكرى كه در مطالعه واقعه غدير به ذهن هجوم مىآورد
دريافت تصويرى از زمينه آن است.
سوابق اسلام تا آن روز، اهداف بلند مدت آن، و نيز تركيب جامعه
اسلامى مقارن مراسم غدير مسائلى است كه يك حس ناشناخته
انسان را وادار به كشف آن مىنمايد.
با روشن شدن زمينههايى كه بر جامعه اسلامى آن روز حاكم
بوده، معلوم خواهد شد كه مخاطب پيامبر صلىاللهعليهوآله فقط حاضرين در
غدير نبودهاند، بلكه نسلهاى بعدى مسلمانان در طول قرنها
همه مورد خطاب حضرت بودهاند، و در سايه همين مراسم وصى
واقعى پيامبرشان را شناختهاند، و اين يكى از نتايج غدير است.
تصويرى از زمينه واقعه غدير از نظر سوابق اسلام و اهداف بلند مدت آن و نيز
تركيب جامعه اسلامى مقارن مراسم غدير، مىتواند مقدمه خوبى براى درك جوانب
مختلف آن و متن خطابه باشد، كه ذيلاً سعى در ارائه آن شده است:
اسلام به عنوان آخرين دين و ناسخ تمام اديان، حاصل والاترين معارف الهى است
كه توسط خاتم پيامبران حضرت محمد بن عبداللّه صلىاللهعليهوآله به جهانيان ابلاغ گرديد. بديهى
است رساندن چنين رسالت مهمى به زمان و مكان محدود نمىشود و مىبايست تا ابد و
در تمام دنيا به عنوان سازنده فكر و روح مردم و دستور العمل و قانون نامه بشريت
تلقى گردد.
با نگاهى گذرا بر بيست و سه سال رسالت پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله معلوم مىشود افرادى كه
به اين دين پيوسته و اطراف پيامبر صلىاللهعليهوآله را گرفته بودند، از اقشار مختلف و با ايدهها و
نيتهاى گوناگون بودند. افرادى از روى خلوص نيت و ايمان قلبى به اسلام گرويده
بودند، و كسانى منافقانه و از روى ريا و تزوير و به نيت چشم داشتهاى مادى و دنيايى
به اسلام روى آورده بودند، و تعدادى به اجبار و از روى ناچارى به اسلام تظاهر
مىكردند.
پيداست كه تركيب جامعه اسلامى در سال آخر عمر پيامبر صلىاللهعليهوآله مجموعهاى بوده است
كه از يك سو مردانى چون سلمان و ابوذر را در خود داشته، و از سوى ديگر افرادى
همانند ابوسفيان و فرزندان او را.
تعصبات جاهلى حاكم بر افكار آن مردم، و عقدههاى باقى مانده از خونهاى ريخته
شده در جنگهاى بدر و حنين و خيبر، و مطامع دنيوى كه آن ايمان راسخ را از قلوب
عدهاى ربوده بود، و حسدهاى نهفتهاى كه هر روز آشكارتر مىگشت؛ اينها همگى
جوّ حاكم بر جامعه مسلمين در سال آخر عمر پيامبر صلىاللهعليهوآله را روشن مىكند.
در سالهاى آخر عمر شريف پيامبر صلىاللهعليهوآله منافقان و دشمنان درونى اسلام ـ كه در
پوشش نيروهاى خودى ضربات مهلكتر از كفار و مشركين بر پيكر جامعه نوپاى
اسلام وارد كردند ـ به طور رسمى و آشكارتر از گذشته وارد عمل شده بودند. آنان
مجالس سرى براى خود تشكيل مىدادند و بر ضد اسلام و شخص پيامبر صلىاللهعليهوآله توطئه
مىكردند.
آنچه مىتوانست خنثى كننده نقشههاى منافقين باشد تا اسلام را در چنين جوّ
اجتماعى بر حقيقت خود حفظ كند، تعيين و اعلان رسمى جانشين پيامبر صلىاللهعليهوآله بود. اين
همان نكتهاى است كه فاطمه زهرا عليهاالسلام در روزهاى آخر عمر خود فرمودند:
«واللّه لقد عقد له يومئذ الولاء ليقطع منكم بذلك الرجاء»: «پيامبر صلىاللهعليهوآله در آن روز (غدير خم)
عقد ولايت خود را براى على عليهالسلام محكم نمود تا اميد شما را از آن قطع نمايد».
گر چه اكثريت اجتماع آن روز مسلمين، كلام نورانى پيامبر دلسوز خود را كنار
گذاشتند، و از روى نفاق و يا تحت تأثير جوّ ايجاد شده توسط عدهاى، آن واقعه عظيم
را به فراموشى سپردند، و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليهالسلام را قبول نكردند؛ ولى
بسيارى از افراد نسلهاى بعدى مسلمانان، وصى واقعى پيامبرشان را شناختند، و نيك و بد
اصحاب آن حضرت برايشان معلوم گشت.
اين همان هدف والاى غدير بود، و پيامبر صلىاللهعليهوآله با اشاره به همين موضوع دستور
دادند تا پيام آن روز غدير را حاضران به غايبان و پدران به نسلهاى آينده انتقال دهند.
غدير مختص مسلمانان نيست!
افغانستان
سيدمحمدحسينوحيدى
نگاهى به ژرفاى غدير كه اگر تحقق عينى مىيافت چه مىشد و
جهان چگونه بود، اين احساس را تقويت مىكند كه گويا همه
جهانيان از گنجى گرانبها محروم شدهاند.
هم واقعه غدير به شكل جهانى اجرا شد و هم تمام آزادگان جهان
امامى عدل گستر را در آن جستجو مىكنند.
اين تعبير لطيفى است كه در غدير بزرگترين حقيقت بشريت بر
روى دستان بزرگترين پيامبر به تمام بشريت در طول و عرض
زمان و مكان عرضه شد.
غدير مختص به اسلام و مسلمانان نيست، بلكه واقعهاى است جهانى براى تمام
آزادگان جهان، براى معرفى امامى عدل گستر كه اگر مجالى براى فعاليت پيدا مىشد
امروز دنيا مدينه فاضله بود.
غدير واقعهاى است بزرگ كه هرچه درباره آن گفته شود جا دارد. واقعهاى كه در
دلهاى آگاه و روحهاى آزاده جاى هيچ شك و شبههاى درباره آن وجود ندارد. واقعهاى
صريح، جامع، گويا، در مكانى عظيم و در اجتماعى بزرگ، براى آيندهاى سعادتمند،
طريقى صريح براى هدايت و نشانگر راه ضلالت است.
غدير واقعهاى است كه در آن بزرگترين حقيقت بشريت بر روى دستان بزرگترين
پيامبر قرار مىگيرد، و به عنوان بزرگترين عنصر هدايت در ميان بشر معرفى مىگردد، و
در آن خورشيد عالمتاب هدايت به عنوان عصاره و ثمره رسالت چندين ساله با
مشقتهاى فراوان و پستى و بلندىهاى زياد ـ كه خود عصاره رسالت تمام انبياى
پيشين است ـ معرفى مىگردد؛ يعنى على عليهالسلام عصاره رسالت و تمام انسانيت.
و غدير حادثهاى است كه در آن بارزترين و آشكارترين مسايل و وقايع اسلام
مطرح گرديد. با حادثه عظيم غدير بسيارى از رازهاى نهانى كه از ديدگان مردم عادى
مخفى بود آشكار شد، و مصداق بارز اين آيه شريفه شد كه مىفرمايد: «و لاينفعكم
نُصحى إن أردتُ أن أنصحَ لكم إن كان اللّه يريد أن يُغويكم هو ربكم و إليه ترجعون»: «اگر
خداوند بخواهد (به خاطر گناهان و آلودگيهاى جسمى و روحيتان) شما را گمراه
سازد، هرگز نصحيت من براى شما سودى نخواهد داشت، هر چند بخواهم شما را
نصحيت كنم، او پروردگار شماست و به سوى او بازگردانده مىشويد».
و چنان شد كه آنچه پيامبر دلسوز فرمود در آنان اثر نكرد. كشترازهاى نهانى كه
سالها آنها را در خويش پرورانده بودند و برايشان برنامه ريزى نموده بودند، اكنون علنا
نتيجه كشت خود را برمى گرفتند. لذا عزم خويش را جزم نمودند تا هر چه مىتوانند
براى رسيدن به مقاصد خويش انجام دهند.
ميراث جاودانه غدير از ما چه مىخواهد؟
افغانستان
محمدشريفحيدرى
ما كه از عمق جان دلباخته غديريم نبايد فراموش كنيم كه بيعت
با دستان يد اللهى على عليهالسلام از فراسوى قرنها از ما چه مىخواهد؟
وظيفه ما در برابر ميراث جاودانه غدير چيست؟ فرزندان آينده
غدير از ما چه مىخواهند؟ اين احساس متعهدانه مىتواند آغاز
گامى ديگر در راه غدير باشد.
درباره غدير سخنها بس فراوان گفته شده است. غدير آن روز آبگيرى آرام و صاف
بود كه در وادى تفتيده جحفه، كاروانيان خسته را به سايهاى آرامشبخش در كنار كوثر
زلال ولايت مهمان كرده بود، اما در پهنه تاريخ به دريايى ژرف مبدل شد كه امواج
پرخروش و پرغرورش، طنين حكمت، محبت، عزت و افتخار را در گوش آدميان
نواخت.
دستى كه در غدير بالا رفت، درفشى شد كه بر آن كلام جاودانه مهربانى نقش
بست، و هر كسى كه در عمق جان دل ربوده فضايل انسانى بود چشم از آن بر نگرفت.
غدير در طول تاريخ به عنوان عيد بزرگ ولايت و مودت و الفت مطرح بوده است.
امروز نيز وظيفه ما به عنوان سربازان يادگار غدير چيست؟ آنگاه كه دستان على عليهالسلام را
از فراسوى قرنها مىفشاريم، از نگاه عميق چشمانش چه مىخوانيم؟ آنان كه كاروان
هزار و چهارصد ساله غدير را از گذرگاههاى پر خطر تاريخ عبور دادند، از سپردن
ميراث جاودانه غدير به دست ما چه انتظارى دارند؟ فرزندان آينده غدير كه وارثان
اين گنج عظيم خواهند بود چه خواستههايى دارند كه بايد امروز به دست ما انجام
پذيرد؟
همه اين را خواهند گفت: غدير را يارى كنيد و حقيقتش را به گوش جهانيان برسانيد
كه تلاشى عظيم در راه اين يادگار نبوت كشيده شده است!
با انكار غدير خدمت بزرگى به دشمنان اسلام نمودند
افغانستان
عبدالمجيد خواجه
با دقتى شايان توجه احساس آگاهانهاى مجسم مىشود كه
منكرين غدير در روزهاى آغازين پس از رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله، راه
صدها ساله دشمنان اسلام را در يك شب پيمودند و آنان را بر سر
سفره آماده نشاندند.
پس اين واقعيتى است كه هر مشكلى تا امروز دامنگير مسلمانان
شده ريشه در انكار واقعه غدير در روزهاى نخست دارد.
اين بدان معنى است كه براى جبران آنچه گذشته نيز راهى جز
بازگشت به غدير وجود ندارد.
غدير خطبهاى عظيم دارد كه متأسفانه بسيارى از مسلمانان و شيعيان با آن آشنا
نيستند، و خيلىها نيز به غير از جمله مشهور «من كنت مولاه فهذا على مولاه»، از ديگر
مضامينِ فوق العاده والاى آن آگاهى ندارند! به اميد روزى كه واقعه غدير به سان حادثه
عاشورا به عموم مسلمانان شناسانده شود.
با مطالعه دقيق خطبه غدير به اين نتيجه مىرسيم كه به راستى هر مشكلى كه پس از
رحلت پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله تا امروز دامنگير مسلمانان است، ريشه در انكار واقعه غدير و
يا تحريف آن از سوى كسانى دارد كه ولايت على عليهالسلام پس از پيامبر صلىاللهعليهوآله را نپذيرفتند و با
غصب خلافت خدمت بىنهايت بزرگى به دشمنان دين حنيف اسلام و مسلمانان نمودند.
شايد نگرانى از همين آينده وحشتناك بوده كه در ادامه اين خطبه شريفه، پيامبر صلىاللهعليهوآله
از مردم بيعت لسانى مىگيرد و سپس خيل جمعيت را دعوت مىكند تا در پايان خطبه
به نشانه قبول ولايت على عليهالسلام و موافقت با فرمايشان گهربارشان درباره آن حضرت،
نخست با خود آن حضرت و سپس با اميرمؤمنان عليهالسلام دست بيعت داده و ميثاق خود را
استوار كنند. آن بزرگوار مىفرمايد: «من اكنون از سوى حق تعالى از شما مىخواهم كه
با على عليهالسلام بيعت كنيد و بدانيد كه هر كس بيعت خود را بشكند به زيان خويش اقدام كرده
است».
«مولى» در غدير يعنى صاحباختيار نه ناصر و ياور
افغانستان
محمدنعيم فياضى
هر كس بتواند با در نظر گرفتن جو حاكم بر غدير، خود را در
آنجا حاضر ببيند به يقين درمىيابد كه مقصود پيامبر صلىاللهعليهوآله اعلام
ناصر و ياور بودن على عليهالسلام نمىتواند باشد، و آن مراسم عظيم
براى اعلان صاحب اختيارى آن حضرت است. مطالعه
گوشههايى از شرايط حاكم بر غدير براى اثبات اين مقصود
كافى است.
معناى «ناصر» و «ياور» نمىتواند منظور حضرت از «مولى» در خطابه غدير باشد.
بلكه منظور صاحب اختيارى است. چند قرينه دلالت بر اين مطلب دارد:
1 . اگر بخواهيم كلمه «مولى» را به معناى «ناصر» و «ياور» بگيريم سخن پيامبر صلىاللهعليهوآله
از فصاحت و بلاغت سقوط مىكند؛ و نشان مىدهد كه در سخن آنحضرت سازگارى
تركيبها رعايت نشده است؛ زيرا در مواضع مختلف خطبه حضرت صريحا مسئله
ولايت را به معناى «صاحب اختيارى» مطرح كردهاند. مثلاً از كلام پيامبر صلىاللهعليهوآله كه
مىفرمايد: «همانا خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنانم» ولايت فهميده مىشود، و
با معناى ناصر و ياور سازگارى ندارد. اضافه بر اين كلام رسول خدا صلىاللهعليهوآله كه مىفرمايد:
«دوست بدار دوستدار او را و دشمن بدار دشمن او را» با معناى ناصر تناسبى ندارد.
2 . معناى ناصر و ياور با شادباش گويى و بخٍ بخٍ عمر و ابوبكر سازگارى ندارد، كه
گفتند: «أصبحت مولاى و مولاى كل مؤمن و مؤمنة»: «اكنون مولاى من و هر مرد و زن
مؤمنى شدهاى».
3 . معناى ناصر و ياور با داستان حارث تناسب ندارد، زيرا او از كلمه «مولى» در «من
كنت مولاه ...»، معناى ولايت را فهميده بود كه درخواست كرد اگر اين سخن راست
است خداوند از آسمان بر او سنگ ببارد، و چنان شد و آيه «سأل سائل» نازل گرديد.
4 . پيامبر صلىاللهعليهوآله در پايان خطبه دستور داد حاضران به غايبان اين ابلاغ مهم پيامبر صلىاللهعليهوآله را
خبر دهند و ديگران را از اين امر ولايت على عليهالسلام مطلع كنند؛ و اين خود دليل بر اراده
«صاحب اختيارى على عليهالسلام» در غدير است، و اگر منظور ناصر و ياور بود نيازى نبود
حاضران به غايبان برسانند چرا كه همه اين مطلب را مىدانستند.
صراط مستقيم در سوره حمد يعنى غدير
افغانستان
غلامرضا فروغى
يافتن پاسخ يك سؤال اعتقادى بزرگ از متن غدير شيرينترين
احساس را ايجاد مىكند. وقتى از خود مىپرسيم: چرا بايد هر
روز ده بار در نمازهاى پنجگانه به خدا التماس كنيم كه «اهدنا
الصراط المستقيم»؟ پاسخ اين سؤال را در خطبه غدير مىيابيم
كه صراط مستقيم جز راه دوازده امام عليهمالسلام نيست، و «الذين
أنعمت عليهم» پيروان على هستند، و «المغضوب عليهم»
دشمنان على عليهالسلام، «الضالين» راه نايافتگان به اين ولايت
عظمايند.
گاهى در ذهن انسان خطور مىكند كه چرا روزى ده بار در پيشگاه خدا مىگوييم:
«اهدنا الصراط المستقيم»؟! اين «صراط مستقيم» چيست، و چگونه مىتوان در مسير
هدايت و صراط مستقيم ثابت قدم و پابرجا مىماند؟
پاسخ اين سؤال در خطبه غدير است آنجا كه مىفرمايد: «أنا صراط اللّه المستقيم
الذى أمركم باتِّباعه، ثم علىٌّ من بعدى، ثم ولدى من صلبه ...»: «من صراط مستقيم
خداوند هستم كه شما را به تابعيت آن امر نموده، و سپس على بعد از من، و سپس
فرزندانم از نسل او ...».
سپس حضرت سوره حمد را تا آخر خواندند و فرمودند: «اين سوره درباره من
نازل شده، و به خدا قسم درباره امامان نازل شده است. به طور عموم شامل آنهاست و به
طور خاص درباره آنان است».
جالب اين است كه حضرت در خطبهاش به دنبال يادآورى حسادت ابليس نسبت
به حضرت آدم عليهالسلام، اشاره مىكند كه ابليس با حسادت توانست آدم عليهالسلام را از بهشت
بيرون كند ولى حسادت نسبت به على عليهالسلام سبب بطلان اعمال خود حسودان و موجب
انحراف از صراط مستقيم و افتادن در گودال شقاوت خواهد شد. آنجا كه مىفرمايد:
«إنَّ إبليس أخرج آدم من الجنة بالحسد، فلاتحسدوه فتحبط أعمالكم و تزلَّ أقدامكم»:
«شيطان آدم را با حسد از بهشت بيرون كرد. مبادا به على حسد كنيد كه اعمالتان نابود
شود و قدمهايتان بلغزد».
بر عكس هر چه انسان به على عليهالسلام نزديكتر شود به محوريت صراط مستقيم و بلنداى
قله سعادت و كمال نزديكتر شده است. اين راه پايانى ندارد زيرا سر منزل مقصود
خداست و هر چه مىرويم هنوز در اول راهيم و بايد از خدا كمك و هدايت و
دستگيرى بطلبيم.
در مجموع به اين نتيجه مىرسيم كه على عليهالسلام پرچمدار صراط مستقيم است، و هر
كس پيرو على عليهالسلام باشد در صراط مستقيم و مشمول نعمتهاى بىحساب خداوند
است؛ و هر كه با كوردلى و لجاجت از اين راه روشن و مستقيم بگريزد مورد خشم و
غضب خداوند قرار گرفته و گمراه مىشود.
اينك با تمام وجود با زبان شرمندگى و عجز، خداى بزرگ و مهربان را سپاس و
شكر بىاندازه مىگوييم كه ما را به صراط مستقيم و مكتب حياتبخش على عليهالسلام هدايت
فرمود، و هم از او مىخواهيم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامان على عليهالسلام كوتاه
نفرمايد.
چه افتخارى بالاتر از اينكه در مكتب عشق و محبت و معرفت پذيرفته شدهايم، و
ما پروانههاى پر و بال شكسته شمع وجود مولاى متقيان على عليهالسلام هستيم.
غدير بهترين فرصت براى اعلان ولايت
افغانستان
غلامعلى جوادى
با مرورى بر موقعيت اعلام ولايت در غدير براحتى حساسيت آن
به عنوان بهترين فرصت براى اعلان ولايت روشن مىشود. در
مرحله بعد معلوم مىشود كه با توجه به اهميت خاص آن
شرايط، پيامبر صلىاللهعليهوآله از اين فرصت حد اكثر استفاده را برد و
مسئله ولايت را كاملاً در اذهان تثبيت نمود.
وقتى شرايطى كه واقعه غدير را در برگرفته بود در نظر مىگيريم، متوجه مىشويم
كه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله مىداند كه به اواخر عمر شريفش نزديك شده و بعد از مدتى روح
مقدسش به سوى بارگاه دوست پر خواهد كشيد.
همچنين مىداند كه اين بهترين فرصت به دست آمده براى اعلان ولايت است، چرا
كه گروه كثيرى از مسلمانان از نقاط مختلف عرب در يك جا جمع شدهاند. بنابراين
وقت آن است كه فرمان مهمى را انجام دهد و رهبر مسلمين را بعد از خود تعيين كند؛
رهبرى كه خداى متعال او را به خاطر شايستگى و لياقتش براى اين منصب عظمى
انتخاب كرده است.
با در نظر گرفتن اين شرايط، مىبينيم پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله تلاش كرد از اين
فرصت بهترين استفاده را ببرد. با ملاحظه خطبه آن حضرت مىبينيم رسول خدا صلىاللهعليهوآله
سعى كرد تا جايى كه مىتواند مسئله ولايت را خوب در اذهان تثبيت كند و جاى هيچ
شك و شبههاى باقى نگذارد.
ويژگى اعلان ولايت در سفر، نه در وطن
افغانستان
نعمتاللّه رحيمى
نكته باريكتر از مويى از عمق غدير استخراج مىشود اين است
كه انجام آن مراسم در سفر اين ويژگى را داشت كه مردم از
دغدغههاى روزمره زندگى به دور بودند و هر مطلب تازهاى چنان
در جان و دلشان جاى مىگرفت كه هرگز فراموششان نشود. اما
جاى تعجب است كه با اين همه غدير را فراموش كردند!
مسئله غدير آخرين پيامى است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله به مردم مىرساند. عظمت و ويژگى
اين مسئله در آن حد است كه خداوند پيامبرش را مأمور كرده اين مسئله را زمانى بازگو
كند كه مردم دور از هر گونه دغدغه روزمره باشند، تا اهميت و ارزش آن در جان و دلشان
جاى گيرد.
پيامبر صلىاللهعليهوآله بر فراز جهاز شتران، على عليهالسلام را مىخواند و دست او را مىگيرد و بلند
مىكند و از همانجا امامت همه امامان را اعلام مىدارد و مىگويد: اى مردم، از اين به بعد
وصى و جانشين من در ميان شما على بن ابىطالب عليهالسلام و بعد از او يازده امام مىآيند كه
از نسل من و از صلب او خواهند بود.
غدير واقعهاى فراسوى زمان و مكان
افغانستان
محمد اكبرى
تحت تأثير عظمت واقعه غدير قرار گرفتن ـ كه از زمان وقوعش
تاكنون ذهنها و مغزها و انديشههاى بسيارى را درباره خود به
تفكر واداشته ـ دليل بر دريافت ريشهاى از آن است. كسانى كه
خطبه را آنگونه كه درخور آن است مورد تحقيق قرار دادهاند
دريافتهاند كه اهدافى فراتر از زمان و مكان در آن مطرح بوده و
مخاطب آن بشريت است. غدير تداوم يك خط تا قيامت است و
با همه انسانها كار دارد. غدير نتيجه زحمات همه پيامبران الهى
براى مردم است، و مهدى موعود عليهالسلام با ظهور پر نور خويش
آرمان غدير را پياده خواهد كرد.
وقتى انسان واقعه غدير را مورد بررسى قرار مىدهد و خطبه رسول اكرم صلىاللهعليهوآله در
غدير را مىخواند و در فرازهاى آن مىانديشد، عظمت و بزرگى اين واقعه چنان او را
تحت تأثير قرار مىدهد كه متحير مىماند درباره اين حادثه شگفت چگونه قلم بزند.
وقتى تنوع موضوعات در خطبه پيامبر بزرگوار اسلام صلىاللهعليهوآله را مىبيند كه در اوج
فصاحت و بلاغت ايراد شده، درمىماند كه درباره كدام يك از اين موضوعات مطلب
بنويسد.
غدير واقعهاى است كه از زمان وقوعش در هزار و چهارصد سال قبل تا كنون،
ذهنها و مغزها و انديشههاى بسيارى را درباره خود به تفكر واداشته، و قلمهاى
بسيارى را در عرصه خود به جولان در آورده، و شاعران بسيارى شعر سرودهاند، و
شهداى زيادى براى پاسدارى از آرمان آن به شهادت رسيدهاند و خونهاى پاكى در راه آن
بر زمين ريخته است.
غدير پرشكوهترين حادثه تاريخ است، كه در آن سرنوشت جامعه اسلامى رقم
خورد. در غدير تداوم نبوت در قالب امامت تضمين شد. غدير نيروهاى مخلص و
فداكار در راه اسلام را از ناخالصين و منافقين جدا كرد. در غدير نعمت تمام و دين
كامل شد. در غدير بر رشد و عقلانيت جامعه بشرى مهر تأييد زده شد. در غدير
كارشكنان از ادامه كار خود براى خاموش كردن نور اسلام نااميد شدند، همانان كه به
وفات پيامبر صلىاللهعليهوآله دل بسته بودند تا كار را يكسره كنند.
غدير مطلع خورشيدى است كه از وراى چهارده قرن بر چشمها و دلها تابيده و به
جانها و جسمهاى بسيارى گرما داده و روشنايى بخشيده است. انسان بزرگ و با عظمتى
چون امام حسين عليهالسلام براى تحقق آرمان غدير به شهادت رسيده است.
زحمات و رنجها و مرارتهايى كه همه انبياى الهى در راه دعوت مردم به
خداپرستى انجام داده بودند در غدير نتيجه داد و به ثمر نشست. پس غدير نتيجه
زحمات همه پيامبران الهى است، و مهدى موعود عليهالسلام با ظهور پر نور خويش آرمان غدير را
پياده خواهد كرد.
از اينكه در خطبه غدير همه خطابها به «ناس» است و 46 بار كلمه «معاشر الناس»
بكار رفته، و يك بار «أيها الناس» ذكر شده، نشان مىدهد مسئله خلافت و جانشينى
حضرت على عليهالسلام مخصوص يك قوم و يك زمان نيست، بلكه فراتر از زمان و مكان
است و تا دامنه قيامت و براى همه مردم امتداد دارد.
چنانكه اين معنى در خود خطبه نيز تصريح شده است كه مىفرمايد: «اى مردم!
بدانيد كه خداوند على بن ابىطالب را ولى و صاحب اختيار شما معين فرموده و او را
امام و پيشواى واجب الاطاعة قرار داده است. فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و
پيروان ايمانى ايشان و بر هر بيابانى و شهرى و بر هر عجم و عربى و هر بنده و آزادى و بر
هر صغير و كبيرى و بر هر سياه و سفيدى و بر هر خدا شناس موحدى، واجب نموده و
اوامر او را مطاع و بر همه كس نافذ و لازم الاجراء مقرر كرده است. هر كس با على به
مخالفت برخيزد ملعون است، و هر كس از او پيروى نمايد مشمول عنايت و رحمت
حق خواهد بود».
غدير آب پاكى بر خيال باطل طمعكاران در خلافت
افغانستان
محمد هادى قربانى
احساس اينكه چگونه غدير باعث نااميدى طمعكاران در خلافت
شد و آب پاكى بر خيال باطل آنان ريخت، از اينجا بوجود مىآيد
كه درك كنيم غدير واقعهاى بود كه حتما بايد اتفاق مىافتاد و
اگر اتفاق نمىافتاد دوست از دشمن و منافق از مؤمن شناخته
نمىشد.
واقعه غدير باعث يأس و نااميدى كسانى شد كه مىپنداشتند با رحلت نبى صلىاللهعليهوآله دين
و شريعت او از بين مىرود. كسانى كه تا آن زمان منافقانه زندگى مىكردند و اميد به
فردا و فرداها داشتند، كه به خيال خامشان چون پيامبر صلىاللهعليهوآله فرزند ذكورى نداشت بعد از
او كسى نخواهد بود كه راه و اهداف او را دنبال كند، و مسلمانان را سرپرستى نمايد و
بر اعمال و كردار آنان نظارت داشته باشد. زهى خيال باطل! غدير آب پاكى بود كه تمام
نقشههاى آنان را خراب كرد و از بين برد.
از سوى ديگر بسيارى از كسانى كه در ظاهر به پيامبر صلىاللهعليهوآله ايمان آورده بودند خود را
مستحق خلافت و وصايت او مىديدند. اين افراد هم از انصار و هم از مهاجرين
بودند؛ چنانكه بعدا اين واقعيت تلخ تاريخى پس از رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله در سقيفه
بنىساعده از قوه به فعل مىرسد.
ولى در روز غدير تمام تيرهاى آنان به سنگ اصابت نمود و از خلافت نااميد و
مأيوس شدند. آيا كسانى كه خودشان را مستحق خلافت مىديدند اين را نمىدانستند
كه تعيين ولى و امام فقط از جانب خداوند تعالى مىباشد، يعنى امر امامت انتصابى
است نه انتخابى، و حتى شخص رسول صلىاللهعليهوآله اين انتخاب را انجام نمىدهد و فقط انتخاب
الهى را ابلاغ مىفرمايد.
غدير واقعهاى بود كه حتما بايد اتفاق مىافتاد، و اگر اتفاق نمىافتاد دوست از دشمن
و منافق از مؤمن شناخته نمىشد. پيامبر صلىاللهعليهوآله به اين موضوع آگاهى كامل داشت كه
مسلمانان خالص نيستند و با توجه به همين مطلب در خطبه خويش فرمود: «من از
جبرئيل در خواست كردم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا
از كمى متقين و زيادى منافقين و افساد ملامت كنندگان و حيلههاى مسخره كنندگانِ
اسلام اطلاع دارم».
پيامبر صلىاللهعليهوآله در طول مدت تبليغش آنچه براى مسلمانان لازم بود كه آنان را وارد
بهشت كند و از جهنم دور نمايد بيان نموده بود. از اصول دين مانند توحيد و عدل
گرفته تا حلال و حرام يعنى فروع دين همه بيان شده بود، بجز امامت و ولايت، كه آن
را هم به طور رسمى در واقعه غدير و در خطابه غدير براى مسلمانان بيان فرمود. با
اعلام ولايت و وصايت بود كه رسالتش تكميل گرديد و نعمت بر مسلمانان تمام شد،
زيرا نعمت ولايت بزرگترين نعمتهاى الهى است.
لنگر نجات بر ساحل سبز ولايت على عليهالسلام در غدير
افغانستان
سيد احمد حسينى
غدير كه به مذاق عدهاى گوارا و براى برخى ناگوار است، به عدم
دخالت مردم در انتخاب امام بازمىگردد. اين سخن ادامه همان
است كه مردم را در انتخاب پيامبر رأيى نيست.
بر اساس اين باور، بانگ پيروزى دين خدا از مأذنه ولايت بلند
مىشود: «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم ...» و «اليوم أكملتُ
لكم دينكم و أتممتُ عليكم نعمتى و رضيت لكم الإسلام دينا»؛ و
آنگاه است كه بشريت بر ساحل نجات ولايت على عليهالسلام لنگر
انداخته در فضاى نعمت ولايت او تنفس مىكند.
حماسه اعجاب آفرين و دلنشين غدير «عيد ولايت» در تاريخ اسلام است؛ كه به
مذاق عدهاى گوارا و شيرين و براى برخى ناگوار و تلخ است. ولى براى فرقه ناجيه و
پيروان مكتب علوى حجت قاطعى است كه براى هيچ كس عذرى باقى نگذاشته
است. چون در جهان بينى توحيدى، مقام تشريع و قانون گذارى اصالتا از آن خداى
هستى آفرين است و، بس همانگونه كه در سوره انعام آيه 57 مىفرمايد: «إن الحكم
إلا للّه»، حق تعيين پيامبر نيز كه مقام الهى است از آن حق تعالى است همانگونه كه در
سوره انعام آيه 124 مىفرمايد: «اللّه أعلم حيث يجعل رسالته».
بنابراين انتخاب و گزينش و اعطاى رسالت به پيامبر صلىاللهعليهوآله منحصرا كار خداى
سبحان است، و انتخاب و رأى مردم در برگزيدن پيامبر و تعيين او اثرى ندارد. نقش مردم
نسبت به پيامبر صلىاللهعليهوآله و پيام، الهى ايمان آوردن و اطاعت كردن است.
بر اين اساس ما شيعه معتقديم كه جانشين پيامبر مانند خود پيامبر از جانب خدا تعيين
مىشود؛ زيرا آگاهى و اطلاع بر صفاتى همانند علم و عصمت كه از مهمترين شرايط
جانشين پيامبر است براى انسانهاى عادى امكانپذير نيست، و فقط خدا مىداند كه
چه كسى بايد وصى و جانشين پيامبر باشد.
اكنون دين خدا پيش از هر چيز و هر كس، در روز غدير خم خرسند و شادمان
است، و بانگ تكبير و پيروزى را از مأذنه ولايت سر مىدهد كه: «اليوم يئس الذين كفروا
من دينكم فلاتخشوهم و اخشون، اليوم أكملتُ لكم دينكم و أتممتُ عليكم نعمتى و
رضيت لكم الإسلام دينا».
شادمانى و شادابى دين از آن روست كه در كنار سرو قامت امامت على بن
ابىطالب عليهالسلام مأوى گزيد، و بر ساحل نجات ولايت سبز على عليهالسلام لنگر انداخت، تا نقش
هدايت و آزادى انسانها را بهتر انجام دهد.
يا على! ما نيز دست بر ذيل امامت و ولايت تو مىزنيم، و از تو تمنا مىكنيم و
محبت خود را به درگاه تو ابراز مىداريم. ما چون مثال كورى كه بوى منزل معشوق را
دنبال مىكند رو به سوى ولايت تو افتادهايم.
يا على! از چاههاى بين راه نيز دست گيرمان ولايت توست، چرا كه ما در جاده
ولايت تو گام مىزنيم، و در فضاى نعمت ولايت تو تنفس مىكنيم، چون ما بدون
ولايت تو در پيشگاه خدا كسى نيستيم. اين ولايت توست كه ما را از خنجرهاى
مهلك و تيرهاى آفتبار و زخم بلاهاى ايمانخوار حفظ مىكند. ما آرايش روح خود
را در ولايت تو مىيابيم كه همچون جان در تن قرار مىگيرد.
يا على! بال طمع در پاى ولايت تو متواضعانه پهن كردهايم. اين دل خسته پاى رغبت
به سوى ولايت تو مىدواند، و اين دست شكسته ولايت تو طلب مىكند، و اين قامت
به كمان نشسته توان از ولايت تو مىجويد. اين زبان ترك خورده چون لايههاى كوير
خشك دم از ولايت تو مىزند، اين جان در اشتياق ولايت تو مىسوزد. از سوزان جهنم
به سايه ولايت تو پناه آوردهايم، كه ميانجيگرى ما نزد خدا كنى.
غديريان چراغ پر فروغ غدير را روشن نگه داشتهاند
افغانستان
غلام محمد ضيائى
همه ـ حتى دشمنان غدير ـ اذعان دارند كه با مظلوميت غدير در
سقيفه پرونده آن بسته نشد، بلكه غديريان در خلوت سكوت و
تنهايى چراغ پر فروغ آن را در شبهاى تاريك و هولناك زمان براى
هميشه زنده نگاه داشته و مىدارند.
چهارده قرن است كه شعاع غدير آرامبخش دلهاى پريشان است،
كه به دنبال حقيقت و معرفتاند، و عصر حاضر آغاز احساس
چنين نيازى است.
مسلمانان هر ساله، سالروز تاريخى غدير را جشن مىگيرند تا تجديد عهد با
ولايت و امامت نمايند. غدير از آن جهت براى مسلمانان با شكوه و با عظمت است كه
اسلام با ولايت على عليهالسلام استحكام پيداكرد و دوازده جانشين پيامبر صلىاللهعليهوآله تا روز رستاخيز
معرفى گرديد.
در غدير مضامين عالى اين خطبه حضرت را بسيارى نفهميدند، و يا فهميدند و
درك كردند ولى لجاجت و حب نفس و جاه و مقام و رياست و مال و مكنت مانع از
پذيرش آن شد. لذا سر به مخالفت برداشتند و سرانجام آنچه كه پيامبر صلىاللهعليهوآله نگران آن بود
اتفاق افتاد، و مسلمانان از درون دچار نفاق و اختلاف گرديدند. غديريان در خلوت
سكوت و تنهايى و مظلوميت قرار گرفتند، و مع ذلك سعى كردند چراغ پر فروغ غدير
و ولايت را در شبهاى تاريك و هولناك زمان و براى هميشه زنده نگاه دارند.
اكنون كه هزار و چهارصد سال از آن تاريخ مىگذرد، و هنوز هم شعاع نورى كه در
غدير پرتو افكنده آرامش بخش دلهاى پريشان و افكار سرگردان است، كه به دنبال
حقيقت و معرفت مىباشند. بدون شك سخنان پيامبر صلىاللهعليهوآله در غدير، مأمن و پناهگاهى
براى همه كسانى به حساب مىآيد كه از جور و بيداد و لجام گسيختگى عصر حاضر
به تنگ آمده و در جستجوى راه سعادت و خوشبختىاند.
غدير از مسايل اصولى و عيد اعتقادى مسلمانان
افغانستان
روحاللّهروحانىبدخشانى
پيگيرى اين نكته كه چرا غدير عيد كمال دين و تمام نعمت و
رضايت خداوند است به اين پاسخ منتهى مىشود كه در اين روز
كارى عظيم صورت گرفته كه دشمنان با آنكه حاضر بودهاند
نتوانستهاند اقدامى كنند.
عيد غدير به معناى واقعى ـ يعنى تعيين امام از جانب خدا
توسط پيامبر صلىاللهعليهوآله ـ از مسايل اصولى مسلمانان و عيد اعتقادى
آن است كه خداوند رضايت داد به اسلامى كه در رأس آن بعد از
رسول اللّه صلىاللهعليهوآله امامان معصوم عليهمالسلام باشند.
صحنه غدير در اسلام از اهميت بسيار بالايى برخوردار است، و جا دارد مسلمانان
عالم در مورد اين روز با شكوه و با عظمت از چند بُعد دقت بيشترى نمايند: هم بُعد
زمانى و مكانى و هم بُعد معنوى، چون اگر اعياد در اسلام از اهميت خاصى برخوردار
هستند و مسلمانان آنها را پذيرفته و قبول كردهاند، به خاطر تقرب و نزديك شدن به
حضرت حق با اعمالى است كه در آن انجام مىدهند و جنبه عملى استحبابى دارد،
ولى پذيرفتن عيد غدير به معناى واقعى ـ يعنى تعيين امام از جانب خدا توسط پيامبر صلىاللهعليهوآله ـ
از مسايل اصولى مسلمانان و عيد اعتقادى آنان است، كه بيان نكردن و نرِساندنش از
جانب رسول خدا صلىاللهعليهوآله مساوى با نرساندن رسالتش بوده است.
پيامبر صلىاللهعليهوآله با علم غيبى كه داشت خواست كار بزرگ و عظيمى را بين آن جمعيت
انبوه انجام دهد و ابلاغ نمايد، كه هيچ كس نتواند آن را انكار كند. آنهايى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله را
به هذيان متهم كردند و نگذاشتند وصيت كند، در ميان انبوه جمعيت 120000 نفرى
حضور داشتند ولى نتوانستند مانع كار رسول اللّه صلىاللهعليهوآله شوند. اگر امر بزرگ تعيين و
معرفى امام صورت نمىگرفت و تحقق نمىيافت حجتى باقى نمىماند.
اين از خصوصيات منحصر به فرد نبوت رسول اللّه صلىاللهعليهوآله است كه با اعلام جانشينى او
دين كامل مىگردد. 124000 نبى آمدند و براى هر كدام وصى و جانشينى بود، ولى
اكمال دين و اتمام نعمت نشد، اما با على عليهالسلام دين كامل و نعمت تمام شد، و خداوند
رضايت داد به اسلامى كه در رأس آن بعد از رسول اللّه على عليهماالسلام و امامان معصوم عليهمالسلام باشند،
چون با اين چهارده شجره طيبه است كه اسلام زنده نگه داشته مىشود، و به واسطه
اينهاست كه ريشه درخت اسلام آبيارى مىگردد.
اگر در غدير بودم خاطرههايى در ذهنم تازه مىشد
افغانستان
عبدالحميد خواجه
بايد دقيق شد كه چرا مراسم غدير آن قدر به تأخير مىافتد تا روز
هيجدهم ذىالحجة از راه مىرسد؟ اگر ما در غدير حاضر بوديم
اين سؤال را از خود نمىكرديم كه چرا پيامبر صلىاللهعليهوآله جانشينش را بر
سر دستان بلند كرده و اين گونه معرفى مىكند؟ كمترين مطلبى
كه از اين برنامه فوق العاده جلب توجه مىكرد اين بود كه
مسئله بيش از اندازه مهم است.
جالب است كه پيامبر صلىاللهعليهوآله نسبت خودشان را به على عليهالسلام همچون موسى عليهالسلام به
هارون عليهالسلام دانستند. همه ما مىدانيم كه موسى عليهالسلام از خداوند متعال خواست كه برادرش
هارون عليهالسلام را به عنوان وزير و وصيش قرار دهد. برداشت من اين است كه همه اديان
الهى نياز به پيامبر و وصى پيامبر دارند تا آن دين كامل گردد. آيا موسى عليهالسلام از خدا
خواست كه هارون را دوست او قرار دهد يا وزيرش؟ پس چگونه است كه وقتى نوبت
به على عليهالسلام مىرسد معناى اقدام پيامبر صلىاللهعليهوآله در غدير به معناى دوست گرفته مىشود.
بنده اگر واقعا در روز غدير خم حضور داشتم وقتى آن صحنه را مشاهده مىكردم
كه پيامبر صلىاللهعليهوآله بازوان على عليهالسلام را بالا مىآورد و ايشان را به مردم نشان مىداد و آنگاه به
تبليغ رسالت خود مىپرداخت، احساس مىكردم كه اين مطلب براى پيامبر صلىاللهعليهوآلهخيلى مهم
است كه با اين شيوه معرفى مىنمايد؛ وگرنه مىتوانست او را با اشاره و يا با دست
معرفى كند.
اگر واقعا در آن روز حضور داشتم به ياد اوايل تبليغ پيامبر صلىاللهعليهوآله مىافتادم كه مردم را
به اسلام دعوت مىكرد. اگر در آن روز روى تپهاى ايستاد و مردم را به شناخت
خداوند و توحيد دعوت نمود، امروز هم روى جهاز شتر مىخواهد اعلام كند وقت
آن رسيده كه با وصايت و خلافت پسر عمو و برادرش على بن ابىطالب عليهالسلام اسلام
تكميل گردد. او مىخواهد على عليهالسلام را به مردم نشان دهد و به مردم بفهماند كه جانشين
او اين على است، و دين اسلام نياز به حجت دارد و هيچگاه بىنياز از حجت و امام عادل
و معصوم نيست.
از اينكه پيامبر صلىاللهعليهوآله محل غدير خم را براى تبليغ رسالت خويش انتخاب نمود و
زمانى مشخص را به اين كار اختصاص داد، گذشته از موقعيت اين محل، برداشت من
اين است كه اين روز داراى فضيلت و اهميت خاصى بوده است. اين در حالى است كه
حضرت دوبار در سرزمين منى سخنرانى كرد و مىتوانست در آنجا به قول معروف
كار را يكسره كند و على عليهالسلام را به جانشينى بعد از خود معرفى نمايد، ولى اين كار را به
روزى ديگر موكول كرد كه همان روز غدير است.
آرى، در چنين روزى حضرت موسى عليهالسلام برادرش هارون عليهالسلام را به عنوان وزير خود
انتخاب كرد و حضرت عيسى عليهالسلام شمعون الصفا عليهالسلام را براى جانشينى خودش معرفى
نمود. پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله هم در اين روز على عليهالسلام را به خلافت و جانشينى خود منصوب نمود.
غدير مىفهماند كه امت حق انتخاب امام ندارند
امام غدير در نخلستانها، و جامعه در اوهام!
افغانستان
سيدغلامحسينحسينى
تعجب از جامعهاى است كه كنار گذاشتن على بن ابىطالب عليهالسلام را
از خوش اقبالى خود مىدانست، در حالى كه حب دنيا با ابرهاى
اوهام افق جامعه را پوشانده بود! اين گونه بود كه امام غدير را در
ميان نخلستانها به آبيارى و بيلزنى فرستاده بود و با اين همه از
خلأ خود احساس نگرانى نمىكرد!
سؤال اين است كه چرا قضيه غدير با اين روشنى بعد از مدت كوتاهى به فراموشى
سپرده شد، با اينكه اين بار امامت على عليهالسلام در حضور دهها هزار نفر اعلام گشته بود؟ در
غدير مردم با على عليهالسلام بيعت كردند، و اين خبر در همه جا پراكنده شد، و گوش تمام
مسلمين را پر كرد. همه فهميدند كه اگر روزى پيامبر صلىاللهعليهوآله از دنيا رحلت كند پسر عمش
على عليهالسلام جانشين او خواهد شد.
به نظر من جريان غدير فراموش نشد و همچنان در اذهان مردم باقى بود، ولى حب
دنيا سبب شد كه ابرهاى اوهام افق جامعه را بپوشاند، و خورشيد در ميان نخلستانها به
آبيارى و يا در كشتزارها به بيل زنى مشغول باشد!!
از بد اقبالى جامعه بود كه تاريكى آن را فراگيرد به طورى كه بسيارى از حقها ناحق
شود، ولى باز هم ديدهها نبيند و متوجه انحراف نشود.
غدير قُله امام نما به جهانيان
افغانستان
محمدقاسممبارز
اتفاقى كه در غدير خم به وقوع پيوست تمام راههاى مؤثر و
زمينههاى پذيرش ولايت را انديشيده بود، و مسير براى اكمال
دين آماده بود. همين غدير بود كه قامت راست كرد و خود را بالا
آورد و از قله بلند خود امام را به همگان نشان داد.
لذا مىتوانست جامعه اسلامى را الگو و معيارى براى اديان و
ملل ديگر قرار دهد.
پيامبر صلىاللهعليهوآله با گفتار و رفتار فهماند كه اين مسئله يك حكم
عقيدتى محض نيست، بلكه عمل بر اساس آن هم لازم است.
اگر چنين است پس مخالفت با غدير كفران نعمت بزرگى است
كه عذاب سختى را به دنبال خواهد داشت.
آنچه در سال دهم هجرى در مكانى به نام غدير خم اتفاق افتاد، بدون شك پس از
بعثت مهمترين نقطه عطف در تاريخ اسلام است. حادثهاى كه مسير حركت جامعه
اسلامى را به سوى سعادت و كمال رهنمون ساخت و مكمل برنامههاى دين
محسوب گرديد، به گونهاى كه موافقت يا مخالفت با آن آينده جامعه اسلامى رقم
مىزد.
تبعيت و پيروى از آنچه در غدير رخ داد، مسلمانان را به كمال و صراط مستقيم
قرين ساخته، جامعه اسلامى را به الگويى اجتماعى براى اديان ديگر و معيار سنجش
رفتار براى امم مختلف قرار مىدهد همانگونه كه خداوند در آيه 142 سوره بقره
مىفرمايد: «و كذلك جعلناكم امةً وسطا لتكونوا شهداء على الناس».
اما مخالفت با غدير، تضييع زحمات پيامبر صلىاللهعليهوآله و زمينهسازى براى شقاق و نفاق و
انحطاط و در نهايت كفران نعمت بزرگ محسوب مىگردد و به مصداق آيه 7 سوره
ابراهيم: «و لَئِن كفرتم ان عذابى لشديد» دچار عذاب سخت خواهند شد.
نحوه ابلاغ مسئله ولايت توسط پيامبر صلىاللهعليهوآله مورد ديگرى از تأكيد محسوب مىشود
به طورى كه آن حضرت گفتار و رفتار را در غدير با هم جمع كرده بود. در حالى كه
پيامبر صلىاللهعليهوآله معمولاً احكام عملى را با عمل و رفتار خاص و احكام نظرى را با قول و
سخن براى مردم روشن مىنمود، ولى در غدير هم دست على عليهالسلام را روى دست گرفته
عملاً اولويت وى را اثبـات كرد، و هم خطبه مفصل ايراد نمود تا بفهماند اين مسئله
يك حكم عقيدتى محض نيست، بلكه هم عقيدتى است و هم عمل بر اساس آن
لازم است.
بنابراين، غدير گرچه به معناى فرورفتگى و منطقه پست در زمين است، ولى همين
غدير چنان قامت راست كرد و خود را بالا آورد كه امام را به همگان نشان داد به گونهاى
كه احتمال هرگونه خطا و اشتباه را در مورد او از بين برد و حجت را بر همه مردم تمام
كرد.
به تعبير ديگر موضوع غدير از ابتداى رسالت پيامبر صلىاللهعليهوآله بارها با روشهاى مختلف
از لسان پيامبر صلىاللهعليهوآله شنيده شده بود، چنانكه خود حضرت به اين مسئله اشاره دارد. در
واقع مسئله تجديد بيعت مطرح بود همانگونه كه در فرمان ابلاغ غدير به پيامبر صلىاللهعليهوآله آمده
است: «يا محمد! جدِّد عهده و ميثاقه و بيعته».
اما غدير روح و قله اِبراز مسئله امامت محسوب مىگردد؛ قلهاى كه در آن تمام
راههاى مؤثر و زمينههاى پذيرش ولايت انديشيده شده بود، و مسير را براى اكمال
دين آماده ساخته بود.
غدير به روشنى آفتاب در برابر بهانهتراشان
افغانستان
ابراهيم موحدى
نگاهى به غدير به عنوان يك مجموعه، مانند روز روشن نشان
مىدهد كه منظور از اين مراسم معرفى جانشين پيامبر صلىاللهعليهوآله بوده
و هر هدف ديگرى را به غدير نسبت دادن، عملى مغرضانه براى
بيراهه كشاندن افكار مردم است. نگاهى ديگر به دستآويزها و
بهانههاى واهى در اين باره جلوههاى مضحكى را نشان مىدهد
كه دشمنان غدير در نسلهاى بعدى بدان دست يازيدهاند.
گرچه در فرازى از خطبه غدير لفظ «مولى» به كار برده شده و از نگاه حقبين
گفتارى صريح در تعين خلافت است، ولى بهانهاى براى معاندان و دشمنان شده كه در
معناى آن تشكيك كنند؛ اما با اين همه در بقيه فرازها و در جاى جاى خطبه الفاظ
صريح ديگرى مانند «وصيّى» و «خليفتى» و «الامام من بعدى» به كار برده شده كه با
وضوح تمام بر جانشينى امام و اثبات خلافت آن دلالت مىكند و جاى هيچگونه شك و
شبههاى باقى نمىگذارد. به عنوان نمونه چند فراز صريح از خطبه با هم مرور مىكنيم:
«ان على بن أبىطالب أخى و وصيى و خليفتى على امتى و الامام من بعدى ... و هو
وليكم بعد اللّه و رسوله».
«ان اللّه قد نصبه لكم وليا و إماما فرض طاعته»
«ان اللّه عز و جل هو مولاكم و إلهكم، ثم من دونه رسوله و نبيه المخاطب لكم، ثم
من بعدى على وليكم و إمامكم بأمر اللّه ربكم».
«انه إمام من اللّه»
«هذا على أخى و وصيى و واعى علمى، و خليفتى فى أمتى على من آمن بى».
«انما أكمل اللّه عز و جل دينكم بإمامته».
«انى نبىٌّ و علىٌّ وصيى».
«انى رسول و على الإمام و الوصى من بعدى».
بنابراين آنچه در مجموع خطبه وجود دارد و مقدماتى كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله مىچيند،
همه دلالت صريح و روشنى بر خلافت امام على عليهالسلام مىكند و جاى هر بهانهتراشى را از
بين مىبرد.
امام غدير پيشواى مسلمانان عالم است
افغانستان
سيدعبدالعظيمعالمى
به جاى آنكه همه مسلمانان جهان على عليهالسلام راپيشواى خود بعد
از پيامبر صلىاللهعليهوآله بدانند و به وجود او افتخار كنند؛ هنوز بسيارى از
آنان وجود مباركش را نمىشناسند، و يا ندانسته با او مخالفت
مىكنند. گناه همه اينها بر عهده معاندانى است كه از روز اول راه
شناخت اين وجود عزيز را بر مردم بستند و غدير را كتمان كردند.
از مجموع روايات و احاديث نتيجه مىگيريم كه در روز غدير پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله
على عليهالسلام را به عنوان جانشين خود و رهبر جامعه اسلامى انتخاب كرد، و او را به طريقى
بسيار روشن به مردم معرفى فرمود.
مخصوصا از آيه قرآنى «يا أيها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لمتفعل فما
بلغت رسالته ...» به ضميمه اينكه پيامبر صلىاللهعليهوآله «ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحىٌ يوحى»
است به روشنى اين نكته ثابت مىگردد كه اين دستور اكيد تبليغ درباره على عليهالسلام به
عنوان جانشين پيامبر صلىاللهعليهوآله و رهبر و امام و پيشواى مسلمانان عالم است.
با اين تأكيد الهى و اتمام حجت بزرگ بايد گفت: در اين باره جز افراد معاند و دنيا
طلب و دور از حق و حقيقت شك نخواهند كرد.