خبیث: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۵۵: | خط ۱۵۵: | ||
'''<br />بحث سوم: ارتباط ولايت با خبث ولادت''' | '''<br />بحث سوم: ارتباط ولايت با خبث ولادت''' | ||
در مقابل | در مقابل «طيب الولادة» و آثار آن كه ذكر شد «خبث الولادة» قرار دارد كه از منشأهاى اصلى خباثت است، و در احاديث به عنوان يك ضابطه مسلَّم بدان تصريح شده است. | ||
پيامبر صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: تو را دوست نمى دارد مگر كسى كه ولادتش پاک است و تو را دشمن نمى دارد مگر كسى كه ولادتش خبيث و ناپاک است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۵ ،۱۴۶ و ج ۳۶ ص ۲۴۶ و ج ۳۸ ص ۱۰۰.</ref> | |||
صريح تر از اين فرمود: هر كس عترت مرا دوست نداشته باشد يكى از اين سه است: يا منافق است، يا زنازاده است، و يا كسى است كه مادرش در غير طهارت از حيض به او حامله شده است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۷ ح ۸ .</ref> | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام كلمه «وَلَد حَلال» را به صراحت در حديثى چنين فرمود: دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند از حلال به دنيا آمده در حالى كه مرا و امامان از فرزندان مرا مبغوض مى دارد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۵.</ref> | |||
'''بحث چهارم: ارتباط ولايت با شرک شيطان''' | |||
شركت شيطان در عمل انسان كه به شريک بودن او در آن عمل باز مىگردد از عوامل قطعى در خباثت است و در پذيرش ولايت اهل بيت عليهم السلام اثر يقينى دارد. | |||
خداوند در قرآن به صراحت مى فرمايد: «وَ شارِكْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ»<ref>بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۵.</ref>، و بايد ديد آثار اين شرک شيطان در كجا ظاهر مى شود. | |||
براى حذر از شركت شيطان از لسان خود او شنيدن بياد ماندنى تر است، چرا كه او خوب از كار خود و تأثير آن آگاه است و سماجتى عجيب بر آن دارد. روزى ابليس در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام ظاهر شد و گفت: من با دشمنان تو در اموال و اولاد شركت كرده ام!<ref>بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۲۵۱.</ref> و در مقابل گفت: به خدا قسم با احدى از محبينت در مادرشان شريک نشده ام!<ref>بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۸۸ .</ref> | |||
و روزى ديگر به آن حضرت گفت: اى پسر ابىطالب، كسى نيست كه تو را مبغوض بدارد مگر اينكه با پدرش در رحم مادرش و در فرزند و مالش شريك بوده ام. | |||
كتاب خدا را خوانده اى كه مى فرمايد: «وَ شارِكْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ ...».<ref>بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۱۷۸ ح ۲۱.</ref> | |||
از مسايل پيچيده خلقت كيفيت شركت شيطان در انعقاد نطفه است كه نتيجهاش خبث ولادت مى شود. در اين باره دو حديث در دو جهت مى آوريم: | |||
امام باقرعليه السلام درباره زنا مى فرمايد: وقتى مردى زنا مىكند شيطان هم شركت مى كند و هر دو با هم عمل را انجام مى دهند در حالى كه يك نطفه است و فرزند از آن به وجود مى آيد و شركت شيطان مى شود.<ref>وسائل الشيعة: ج ۲۰ ص ۳۱۲.</ref> | |||
امام صادق عليه السلام درباره موارد غير زنا نيز از حضور شيطان بر حذر مى دارد و مى فرمايد: هر گاه مردى به همسرش نزديک شود و براى عمل زناشويى كنار او قرار گيرد شيطان در آنجا حاضر مى شود. اگر نام خدا را بر زبان آورد شيطان از او دور مى شود، ولى اگر بدون ذكر نام خدا كار را انجام دهد شيطان شركت مى كند، و عمل زناشويى از هر دو با هم واقع مىشود در حالى كه نطفه يكى است. | |||
از امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدند: اين از كجا معلوم مى شود؟ فرمود: از حب و بغض ما.<ref>وسائل الشيعة: ج ۲۰ ص ۱۱۳.</ref> | |||
و | نمونه ديگرى كه شركت شيطان در اموال و اولاد را با هم ترسيم مى كند و ثمره شوم آن را گوشزد مى نمايد، كلام اميرالمؤمنين عليه السلام است كه مى فرمايد: | ||
ابوبكر و عمر حق ما را غصب كردند و با آن كنيزانى خريدند و زنها را به ازدواج در آوردند. بدانيد كه ما شيعيانمان را از جهت حقوقمان حلال قرار داديم تا ولادتشان طيب باشد. يعنى اموال اهل بيت عليهم السلام كه غصب شده و قيمت كنيزان و مهريه زنان قرار داده شده اين ازدواج را مشوّه ساخته و ولادت آنان را از اين جهت هم ناپاک ساخته است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۷ ح ۷.</ref> | |||
نسخهٔ ۹ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۱:۴۹
آيه «ما كانَ اللَّه لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ...»[۱]
بزرگ ترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانه اى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مى توانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مى توانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوه هاى مختلف به ميان آمد.
پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشاره و صراحت پيش بينى فرمود، و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به ۱۱ آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از آيه ۱۷۹ سوره آل عمران است:
«ما كانَ اللَّه لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّه لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّه يَجْتَبِى مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ، فَآمِنُوا بِاللَّه وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ» :
«خداوند مؤمنين را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى كند، ولى خدا از پيامبرانش هر كس را بخواهد انتخاب مى كند. پس به خدا و پيامبرانش ايمان آوريد، و اگر ايمان آوريد و تقوى پيشه كنيد براى شما اجر عظيمى خواهد بود» .
اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:
متن خطبه غدير
مَعاشِرَ النّاسِ، انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ، وَ ما كانَ اللَّه لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ:
اى مردم، خداوند عز و جل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمى كند.[۲]
موقعيت تاريخى
پيامبر صلى الله عليه و آله در اواسط خطبه غدير كه از اصل اعلان ولايت فراغت يافت، به عنوان مقدمه اى براى شناخت و معرفى دوستان و دشمنان اهل بيت عليهم السلام، مسئله امتحان الهى و هدف از آن را درباره غدير مطرح فرمود تا مردم خود را در معرض چنين امتحانى بدانند.
آن حضرت اين مهم را با اقتباس از نيمه اول آيه ۱۷۹ سوره آل عمران مطرح مى فرمايد و آن را در كلام خود تضمين مى نمايد. اين آيه در قرآن با عبارت «لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ»آمده، و در خطبه «لِيَذَرَكُمْ» آمده تا جنبه خطاب حفظ شود.
موقعيت قرآنى
آيه مزبور در قرآن، در سياق آياتى درباره امتحان الهى است كه از آيه ۱۷۶ آغاز مى شود و تا آيه 180 ادامه مى يابد، و در اين چند آيه ثقل مطلب در همين آيه ۱۷۹ است كه در آن سه فراز مهم به ميان آمده است: رها نكردن مؤمنين به حال خود، لزوم جداسازى نيک و بد، و اطلاع ندادن از سرانجام امتحان.
تحليل اعتقادى
تحليل اعتقادى اول
آنچه مىتواند تفسير عميقى از اين آيه را با توجه به كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير به ما ارائه دهد اين است كه آن حضرت پس از بيانات مفصل درباره ولايت اهل بيت عليهم السلام اين آيه را به ميان مىآورد و لذا از مفاهيم آيه در رابطه با ولايت سه نكته مهم براى ما روشن مى شود:
نكته اول: لزوم آزمايش درباره ولايت
از عبارت «عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ» استفاده مى شود كه خدا مردم را به همين ظواهرى كه از خود بروز داده اند رها نمى كند و بايد باطن ها و ضماير آشكار گردد؛ و اين از طرف خداوند قطعى است و گذشت درباره آن معنى ندارد. چه قبل از غدير و چه در برنامه غدير و چه بعد از آن بسيارى بودند كه با چرب زبانى حتى خود را از ديگران جلو مى انداختند و اظهار سرور از اين مقام اهل بيت عليهم السلام مىنمودند، ولى در روزهاى امتحان جلوه ديگر خود را خيلى زود نشان دادند.
آيا جاى تعجب نيست كه تاريخ نشان دهد اولين كسانى كه در غدير با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نمودند و خود را از ديگران جلو انداختند، همان هايى بودند كه زودتر از همه آن بيعت را شكستند و پيش از همه پيمان خود را زير پا گذاشتند. آنان عبارت بودند از ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه و زبير، كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله يكى پس از ديگرى رو در روى اميرالمؤمنين عليه السلام ايستادند.[۳]
جالبتر اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان آورد كه گويا از همه خوشحاتر است: «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابىطالِبٍ! هَنيئاً لَكَ! اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» : «افتخار برايت باد، گوارايت باد، اى پسر ابیطالب! خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شده اى»!![۴]
در غدير صد و بيست هزار نفر با پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت كردند كه قبل از آن هم بارها به ولايت على عليه السلام اقرار كرده بودند. اينان در غدير نزد پيام آور ولايت با صداى بلند اقرار كردند كه ما با قلب و جان و زبان و دست با تو بيعت مى كنيم، و قول دادند كه اين پيمان را نشكنند و تغييرى در آن ندهند و آن را به نسل هاى آينده برسانند.
آيا چنين ميثاق بلند بالايى نياز به امتحان ندارد؟
آيا اين هفت وعدهاى كه مردم به پيامبر عزيز و دلسوز خود دادند نبايد در بوته آزمايش قرار گيرد؟
آيا نبايد معلوم شود كسى كه دهان خود را از چنين مضمون والايى پر مى كند صادق است يا نه؟
آيا نبايد معلوم می شد اين قلب ها با كينه اى عميق فاطمه عليها السلام را بين در و ديوار قرار خواهند داد؟
آيا نبايد روشن مى شد كه اين جانها از احراق بيت ولايت لذت مى برند؟
آيا نبايد همه بفهمند كه اين زبانها براى غصب خلافت به خاتم نبوت دروغ مى بندند و با ناسزا به على بن ابىطالب عليه السلام جان تازهاى مى گيرند؟
آيا نبايد اهل عالم خبر شوند كه اين دستان بيعت كننده جلوه ياس عصمت را با سيلى خونرنگ مىكنند، و همين دستها طناب بر گردن صاحب غدير انداخته او را براى بيعت با ابوبكر مى كشند؟
با مرورى بر نمونه هاى فوق معناى آيه قرآن در خطابه غدير به خوبى در روحمان جا باز مى كند كه «انَّ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ»!!؟ و ما از عمق جان خدا را مى خوانيم كه:
اى ربّ عدل حكيم، ميليونها بار از تو سپاسگزاريم كه با امتحانهاى كمرشكن خود پس از پيامبر صلى الله عليه و آله، حقايق عظيمى را به ما نماياندى و اسرارى از تاريخ حيات آن حضرت و فرمايشات او را به ما فهماندى، و با اين آزمايش بزرگ ما را در برابر انحرافات و ضلالت ها چون فولاد آبديده نمودى؛ به گونه اى كه هر توطئه و ضلالتى را شعبه اى از سقيفه مى دانيم، و ادامه دهندگانِ راهِ صحيفه را از همين رهگذر مى شناسيم.
نكته دوم: معناى خبيث و طيب
جمله «حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» كه مقصد نهايى معرفى شده به معناى ظهور عميق ترين زواياى وجودى هر كس از نظر ايمان و كفر است و از جهاتى مرتبط با جهات روحانى و جسمانى انسان است.
درباره «خبيث» و «طيّب» اين نكته قابل توجه است كه اگر ما «طيّب» را به معناى خوبِ خالص بگيريم كه هيچ غل و غش و فساد و پستى در آن راه ندارد و خير محض از آن مى جوشد، در اين صورت آنچه درجه اى از خالص بودن كمتر باشد به همان درجه «خبيث» خواهد بود. در مقابل اگر ـ«خبيث» را بدِ خالص بدانيم كه تماماً غل و غش و فساد است و شر محض از آن مى جوشد، در اين صورت آنچه از ناخالصى فاصله بگيرد به همان درجه «طيب» خواهد بود.
در آيه قرآن و كلام پيامبر صلى الله عليه و آله دو عنوان خبيث و طيب به كار رفته، و از اين كيفيت مىتوان استفاده كرد كه يک انسان هميشه تحت يكى از اين دو عنوان قابل معرفى است، اگر چه هميشه مقدارى خبث و طيب در وجود او مخلوط خواهد بود، و به صورت خالص بروز نخواهد كرد. آنچه در آيات و احاديث به عنوان «شقىّ» و «سعيد» نيز آمده بى ارتباط با چنين عنوانى نيست و به خبث و طيب باز مى گردد.
نكته سوم: منشأ طهارت و خباثت
از مجموعه بالا مىتوان نتيجه گرفت كه «خبيث» و «طيب» مربوط به ذاتيات و اصالت هاى فرد است كه از روز «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» آغاز مىشود، و به پاكى و ناپاكى نسل هاى بعد مى رسد و از آنجا به طهارت مولد منتهى مى شود و انسانى با ذات طيب يا خبيث قدم در اين جهان مى گذارد. امورى كه اين انسان در دوران عمر خود با آنها برخورد مى كند و عكس العملهايش در مقابل آنها از آن خميره نشأت مى گيرد.
در اين عكس العملهاى انسان مسايل بسيارى هست كه ارزش مهمى ندارد و خداوند هم اصرارى در بروز آنها ندارد، ولى امر ولايت همان است كه خداوند تا عمقِ درون هر كس را درباره آن ظاهر نكند او را رها نمىكند و اين همان معنى است كه مى فرمايد: «لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ ...» .
اميرالمؤمنين عليه السلام اين آزمايش الهى را چنين ترسيم می فرمايد: انَّ امْرَنا اهْلَ الْبَيْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا يَعْرِفُهُ وَ لا يُقِرُّ بِهِ الاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ اوْ نَبِىٌّ مُرْسَلٌ اوْ مُؤْمِنٌ نَجيبٌ امْتَحَنَ اللَّه قَلْبَهُ لِلايمانِ. يعنى: امر ولايت ما اهل بيت سخت و پيچيده است كه آن را نمى شناسد و بدان اقرار نمى كند مگر ملائكه مقرب يا پيامبر مرسل يا مؤمن نجيبى كه خداوند قلب او را براى ايمان امتحان كرده باشد.[۵]
مى بينيم عدهاى حتى قادر به درک و معرفت مقام ولايت نيستند تا نوبت به اقرار آن برسد، چرا كه در مرحله اقرار صفى بزرگ از ملائكه و پيامبران و مؤمنين در انتظار اين امتحان بزرگ الهى ايستاده اند. اينها همه حاكى از عمق اين آزمايش و پيچيده بودن آن است كه حضور در آن نياز به پشتوانهاى قوى دارد.
آنگاه اميرالمؤمنين عليه السلام در فرازى ديگر از سخنان دُرَربارش نتيجه شيرين اين آزمايش الهى را چنين بيان مى نمايد: ما مِنْ عَبْدٍ مِنْ عَبيدِ اللَّه مِمَّنِ امْتَحَنَ اللَّه قَلْبَهُ لِلايمانِ الاّ وَ يَجِدُ حُبَّنا اهْلَالْبَيْتِ عَلى قَلْبِهِ فَهُوَ يُحِبُّنا، وَ ما مِنْ عَبْدٍ مِنْ عَبيدِ اللَّه مِمَّنْ سَخِطَ اللَّه عَلَيْهِ الاّ وَ يَجِدُ بُغْضَنا عَلى قَلْبِهِ فَهُوَ يُبْغِضُنا:
هيچ بندهاى از بندگان خدا نيست كه خداوند قلب او را از جهت ايمان امتحان كرده باشد مگر آنكه محبت ما اهلبيت را در قلب خويش مىيابد و در نتيجه ما را دوست دارد، و هيچ بندهاى از بندگان خدا نيست كه خدا بر او غضب كرده باشد و از او ناراضى باشد مگر آنكه بغض و عداوت ما را در قلب خويش مىيابد، و در نتيجه ما را دشمن مى دارد.[۶]
تحليل اعتقادى دوم
جا دارد در اينجا دو منشأ اصيل طيب و خبيث بودن را در سايه كلام معصومين عليهم السلام با ظرافت بيشترى مطرح كنيم: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ»در عالم ذرّ، طيب ولادت و شرك شيطان در انعقاد نطفه، كه شامل شش بحث خواهد بود.
بحث اول: ولايت در عالم ذرّ و روز الَسْت
به تصريح قرآن خداوند از همه بنىآدم پيمان گرفته است، كه از آن روز ميثاق به «عالم ذرّ» و «روز الَسْت» تعبير مى كنيم: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ...» .[۷]نگاهى به جزئيات اين ميثاق پرده از اصالت ها و ذاتيات خميره انسان ها بر مىدارد كه طيب و خبيث نتيجه آن است.
از آنجا كه ولايت امامان عليهم السلام به معناى صاحب اختيارى مطلق ايشان بر مردم است و اين ولايت همانند ولايت پيامبر صلى الله عليه و آله است و در غدير ولايت به همين مطابقت مطرح شده، در نهايت ولايت پيامبر و ائمه عليهم السلام در سايه ولايت و صاحب اختيارى خداوند بر خلقش به يك معناى واحد باز مى گردد كه اطاعت مطلق از امر و نهى اوست.
لذا سر باز زدن از دستور امامان معصوم عليهم السلام فرقى با سرپيچى از اوامر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ندارد و اطاعت نكردن از مقام نبوت و امامت هيچ فرقى با سرپيچى از فرمان الهى ندارد.
بنابراين منكرين ولايت دوازده امام عليهم السلام منكر ولايت پيامبر صلى الله عليه و آله و در مرتبه بالاتر منكر ولايت و صاحب اختيارى خداوند هستند. اين انكار در آغاز خلقت در سايه امتحانى بزرگ بروز كرده و امام صادق عليه السلام در حديثى ماجراى آن را مفصلاً فرموده كه ملخص آن چنين است:
خداوند در آغاز خلقت (عالم ذر) مردم را امتحان نمود و اصحاب يمين و شِمال (راست و چپ) را معرفى كرد. آن امتحان بدين صورت بود كه آتش بزرگى شعله ور ساخت و به اصحاب شِمال دستور داد وارد آن شوند و وعده داد كه آن را بر ايشان سرد و سلامت نمايد. آنان سر باز زدند و اظهار كردند كه ما از آتش فرار مى كنيم و تو ما را به دخول آن امر مىكنى؟ اگر به اصحاب يمين هم چنين فرمانى دهى عمل نمى كنند!!
آنگاه به اصحاب يمين دستور داد داخل آتش شوند. همگى هجوم آوردند و داخل آن شدند و خدا آتش را بر ايشان سرد و سلامت قرار داد.
آنگاه از همه پرسيد: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» ، آيا من پروردگار شما نيستم؟ اصحاب يمين با اختيار و ميل خويش گفتند: آرى، و اصحاب شِمال با كراهت گفتند: آرى، ولى خداوند پيمان همه را گرفت.[۸]
بنابراين، مى بينيم كه در آن روز هم از پذيرفتن ولايت و صاحب اختيارى خداوند و اطاعت مطلق از فرامين پروردگار برتافتند و سرباز زدند. با به خاطر سپردن كيفيت «بَلى» گفتن اصحاب يمين و شِمال، به استقبال حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله مىرويم كه جزئيات ديگرى از اين ماجرا را بيان مى كند، آنجا كه به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
انْتَ الَّذِى احْتَجَّ اللَّه بِهِ فِى ابْتِداءِ الْخَلْقِ حَيْثُ اقامَهُمْ فَقالَ: الَسْتُ بِرَبِّكُمْ؟ فَقالُوا جَميعاً: بَلى فَقالَ: وَ مُحَمَّدٌ رَسُولى؟ فَقالُوا جَميعاً: بَلى فَقالَ: وَ عَلِىٌّ اميرُالْمُؤْمِنينَ؟ فَقالَ الْخَلْقُ جَميعاً: لا! اسْتِكْباراً وَ عُتُوّاً عَنْ وِلايَتِكَ الاّ نَفَرٌ قَليلٌ، وَ هُمْ اقَلُّ الْقَليلِ، وَ هُمْ اصْحابُ الْيَمينِ:
تو آن كسى هستى كه خداوند در ابتداى خلقت به وسيله او بر مردم اتمام حجت كرد، آنگاه ايشان را در پيشگاه خويش قرار داد و فرمود: آيا پروردگار شما نيستم؟ همگى گفتند: بلى. فرمود: آيا محمد پيامبر من نيست؟ همگى گفتند: بلى. فرمود: آيا على اميرالمؤمنين نيست؟ همگى گفتند: نه! از روى تكبر و سرپيچى از ولايت تو، مگر عده كمى كه بسيار كم بودند و آنان اصحاب يمين اند.[۹]
در اين جلوه از عالم ذرّ مىبينيم همانان كه در حديث اول از اجابت فرمان پروردگار سر باز زدند، اينك كه همان گوينده «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» از آنان سه اقرار مى خواهد: توحيد و نبوت و امامت، در مورد سوم در مقابل او قد علم مى كنند و پاسخ منفى مىدهند، و عجيب اينكه عدهشان هم بسيار بلكه اكثريت است!
همان گونه كه در اين جهان جلوه كرده و بلى گويان به على بن ابى طالبعليه السلام هميشه در اقليت بوده اند، و منكرين خلافت بلا فصل او و يازده امام عليهم السلام با نشان توحيد و نبوت از پذيرفتن مقام آنان سرباز زده اند. آثار عالم ذرّ در دنيا ظهور مى يابد و صاحب ولايت آن را تشخيص مى دهد چنانكه ابليس روزى با اميرالمؤمنين عليه السلام رو به رو شد و اين نكته را درباره روز ميثاق براى حضرت بازگو كرد و گفت:
آنگاه كه خداوند آدم را خلق كرد و نسل او را مانند ذراتى از صلبش بيرون آورد و از آنان پيمان گرفت: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» ؟ گفتند: آرى. خداوند آنان را بر خودشان شاهد گرفت و ميثاق محمد و تو را - يا على - گرفت و همه را به تو شناساند و روح همه را به تو معرفى كرد. لذا هيچ كس به تو اظهار نمى كند كه دوستت دارد مگر آنكه تو او را مى شناسى، و هيچ كس به تو اظهار نمى كند كه تو را مبغوض مى دارد مگر آنكه او را مى شناسى.[۱۰]
دنباله اين مسير بسيار روشن است كه عالم ذر را به بهشت و جهنم وصل مى نمايد.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: خداوند از شيعيان ما پيمان گرفت همان گونه كه از بنى آدم پيمان گرفت، آنجا كه مى فرمايد: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» . پس هر كس به ميثاق خود وفا كند خداوند نيز با بهشت به او وفا مى كند، و هر كس ما را مبغوض بدارد و حق ما را ادا نكند در آتش هميشگى و دائمى خواهد بود.[۱۱]
بحث دوم: ارتباط ولايت با طيب ولادت
از عوامل ريشه اى در طيب بودن و خباثت، كيفيت انعقاد نطفه انسان است. ارتباط مستقيم اين مسئله با پذيرفتن ولايت اهل بيت عليهم السلام از مسلمات است و احاديث بسيارى درباره آن وارد شده و عملاً نيز به اثبات رسيده است. در احاديثى «طيب الولادة» آغاز نعمت ها شمرده شده كه بايد به خاطر آن شكر خاصى از درگاه ايزدى نمود.
پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: مَنْ احَبَّنا اهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَحْمِدِ اللَّه عَلى اوَّلِ النِّعَمِ. قيلَ: وَ ما اوَّلُ النِّعَمِ؟ قالَ: طيبُ الْوِلادَةِ؛ لايُحِبُّنا الاّ مَنْ طابَتْ وِلادَتُهُ: هر كس ما اهل بيت را دوست دارد خدا را بر اولينِ نعمت ها سپاس گويد. پرسيدند: اولين نعمت ها چيست؟ فرمود: پاكىِ ولادت. سپس فرمود: ما را دوست نمى دارد مگر كسى كه ولادتش پاک باشد.[۱۲]
شكى نيست كه منظور از «طيب الولادة» و «پاكى ولادت» حلال زادگى است كه نقطه مقابل آن حرام زادگى و از زنا متولد شدن و يا در ايام حيض باردار شدن مادر است. چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: لا يُحِبُّنا وَلَدُ زِنا اوْ مَنْ حَمَلَتْ بِهِ امُّهُ فى حَيْضِها: دوست نمى دارد ما را ولدالزنا يا كسى كه مادرش در ايام حيض به او حامله شده باشد.[۱۳]
در احاديث بعدى اين مطلب بيشتر روشن خواهد شد.
اميرالمؤمنين عليه السلام در ارتباط طهارت نسل با پذيرش ولايت نكته ظريفى فرموده است: اگر امور به دست مردم بود (و همين انتخاب ظاهرى بود) احدى را بر ما مقدم نمى داشتند و نمى پذيرفتند، ولى خداوند است كه هر كس را بخواهد به رحمت خويش اختصاص مىدهد.
سپس در بيان آن رحمت الهى فرمود: پس خدا را شكر كنيد بر آنچه شما را اختصاص داده از آغاز نعمت ها. سپس فرمود: منظورم طيب الولادة و پاكى در تولد است
پيداست كه حلال زادگى به معناى ازدواج صحيح پدر و مادر و خيانت نكردن مادر به پدر است كه در تمام ملل جهان معتبر است و از نظر اسلام هم ازدواج هر قومى محترم است، چنانكه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: انَّ لِكُلِّ قَوْمٍ نِكاحاً [۱۴]، يعنى: هر قومى نكاحى معتبر دارند، و امام صادق عليه السلام فرمود: نِكاحُ اهْلِ الشِّرْكِ جائِزٌ، يعنى: ازدواج مشركين از نظر اسلام معتبر است.[۱۵]
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: مَنْ وَجَدَ بَرْدَ حُبِّنا عَلى قَلْبِهِ فَلْيُكْثِرِ الدُّعاءَ لامِّهِ فَانَّها لَمْ تَخُنْ اباهُ، يعنى: هر كس خُنكى و لذت محبت ما را بر قلب خويش احساس كرد براى مادرش بسيار دعا كند، چرا كه اين علامت آن است كه مادرش به پدرش خيانت نكرده است.[۱۶]
آن قدر اين مسئله بنيادى است كه در حديث ديگر مى فرمايد: انَّ افْضَلَ فَضائِلِ شيعَتِنا انَّ الْعَواهِرَ لَمْ يَلِدْنَهُمْ فى جاهِلِيَّةٍ وَ لا اسْلامٍ، يعنى: بالاترين فضيلت شيعيان ما اين است كه زناكاران آنان را به دنيا نياورده اند، چه در جاهليت و چه در اسلام.[۱۷]
شايد منظور از جاهليت كه در برابر اسلام ذكر شده، فقط زمان جاهليت عصر بعثت نباشد، بلكه قبل از مسلمان شدن شخص يا والدينش در هر زمانى منظور باشد كه در آن دوران نيز از نسل پاک و پدر و مادرى با ازدواج صحيح در قوم و ملت و دين خود به دنيا آمده اند.
بسيار شنيدنى است كه«طيبِ مولد» به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله وارد متن جامعه شده و «محبت على عليه السلام» ضابطه قطعى آن قرار گرفته، آنجا كه فرمود: امتحان كنيد فرزندان خود را با حبّ على بن ابیطالب. هر فرزندى كه محبت او را داشت بدانيد كه از حلال زادگى اوست، و هر فرزندى كه بغض او را داشت بدانيد كه از حرام زادگى اش است» [۱۸]
سپس اين ضابطه به مرحله عمل رسيد چنانكه جابر انصارى مى گويد: از آن پس ما محبت على عليه السلام را بر فرزندانمان عرضه مى كرديم. هر كدام كه على عليه السلام را دوست داشت مى فهميديم كه فرزند خودمان است، و هر كدام على عليه السلام را مبغوض مى داشت او را فرزند خود نمى دانستيم (يعنى مى فهميديم كه مادرش خيانت كرده است)[۱۹]
امام صادق عليه السلام پرده از حقيقت بر مىدارد و آن را با صراحت چنين بيان مى فرمايد: دوست نمى دارد ما را مگر كسى كه ولادتش طيب و پاک باشد، و دشمن نمى دارد ما را مگر كسى كه او را به پدرش ملحق كرده باشند، در حالى كه مادرش از مرد ديگرى به او باردار شده ولى او را به شوهرش منسوب مى كند و او را وادار به پذيرش او مى نمايد![۲۰]
بحث سوم: ارتباط ولايت با خبث ولادت
در مقابل «طيب الولادة» و آثار آن كه ذكر شد «خبث الولادة» قرار دارد كه از منشأهاى اصلى خباثت است، و در احاديث به عنوان يك ضابطه مسلَّم بدان تصريح شده است.
پيامبر صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: تو را دوست نمى دارد مگر كسى كه ولادتش پاک است و تو را دشمن نمى دارد مگر كسى كه ولادتش خبيث و ناپاک است.[۲۱]
صريح تر از اين فرمود: هر كس عترت مرا دوست نداشته باشد يكى از اين سه است: يا منافق است، يا زنازاده است، و يا كسى است كه مادرش در غير طهارت از حيض به او حامله شده است.[۲۲]
اميرالمؤمنين عليه السلام كلمه «وَلَد حَلال» را به صراحت در حديثى چنين فرمود: دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند از حلال به دنيا آمده در حالى كه مرا و امامان از فرزندان مرا مبغوض مى دارد.[۲۳]
بحث چهارم: ارتباط ولايت با شرک شيطان
شركت شيطان در عمل انسان كه به شريک بودن او در آن عمل باز مىگردد از عوامل قطعى در خباثت است و در پذيرش ولايت اهل بيت عليهم السلام اثر يقينى دارد.
خداوند در قرآن به صراحت مى فرمايد: «وَ شارِكْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ»[۲۴]، و بايد ديد آثار اين شرک شيطان در كجا ظاهر مى شود.
براى حذر از شركت شيطان از لسان خود او شنيدن بياد ماندنى تر است، چرا كه او خوب از كار خود و تأثير آن آگاه است و سماجتى عجيب بر آن دارد. روزى ابليس در برابر اميرالمؤمنين عليه السلام ظاهر شد و گفت: من با دشمنان تو در اموال و اولاد شركت كرده ام![۲۵] و در مقابل گفت: به خدا قسم با احدى از محبينت در مادرشان شريک نشده ام![۲۶]
و روزى ديگر به آن حضرت گفت: اى پسر ابىطالب، كسى نيست كه تو را مبغوض بدارد مگر اينكه با پدرش در رحم مادرش و در فرزند و مالش شريك بوده ام.
كتاب خدا را خوانده اى كه مى فرمايد: «وَ شارِكْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ ...».[۲۷]
از مسايل پيچيده خلقت كيفيت شركت شيطان در انعقاد نطفه است كه نتيجهاش خبث ولادت مى شود. در اين باره دو حديث در دو جهت مى آوريم:
امام باقرعليه السلام درباره زنا مى فرمايد: وقتى مردى زنا مىكند شيطان هم شركت مى كند و هر دو با هم عمل را انجام مى دهند در حالى كه يك نطفه است و فرزند از آن به وجود مى آيد و شركت شيطان مى شود.[۲۸]
امام صادق عليه السلام درباره موارد غير زنا نيز از حضور شيطان بر حذر مى دارد و مى فرمايد: هر گاه مردى به همسرش نزديک شود و براى عمل زناشويى كنار او قرار گيرد شيطان در آنجا حاضر مى شود. اگر نام خدا را بر زبان آورد شيطان از او دور مى شود، ولى اگر بدون ذكر نام خدا كار را انجام دهد شيطان شركت مى كند، و عمل زناشويى از هر دو با هم واقع مىشود در حالى كه نطفه يكى است.
از امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدند: اين از كجا معلوم مى شود؟ فرمود: از حب و بغض ما.[۲۹]
نمونه ديگرى كه شركت شيطان در اموال و اولاد را با هم ترسيم مى كند و ثمره شوم آن را گوشزد مى نمايد، كلام اميرالمؤمنين عليه السلام است كه مى فرمايد:
ابوبكر و عمر حق ما را غصب كردند و با آن كنيزانى خريدند و زنها را به ازدواج در آوردند. بدانيد كه ما شيعيانمان را از جهت حقوقمان حلال قرار داديم تا ولادتشان طيب باشد. يعنى اموال اهل بيت عليهم السلام كه غصب شده و قيمت كنيزان و مهريه زنان قرار داده شده اين ازدواج را مشوّه ساخته و ولادت آنان را از اين جهت هم ناپاک ساخته است.[۳۰]
بحث پنجم: آثار طهارت مولد در قيامت
منظور از طهارت مولد نتيجه نهايى آن در روز جزاست و اين طهارت با طهارت بهشت پيوند خورده و آن روز همه حلال زادگان علنى و شناخته مىشوند.
پيامبرصلى الله عليه وآله به اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود: روز قيامت مردم با نام مادرانشان خوانده مىشوند مگر شيعيان تو كه با نام پدرانشان خوانده مىشوند، و اين به خاطر پاك بودن ولادتشان و حلال زاده بودنشان است.××× 3 بحار الانوار: ج 27 ص 150 ح 17، ص 155 ح 28. ×××
يعنى نسب صحيح باعث مىشود كه روز قيامت بگويند: »فلانى پسرِ فلان مَرد« ، ولى وقتى نسب صحيح نباشد و پدر معروف در دنيا پدرِ واقعىِ او نباشد - يا از جهت باطل بودن ازدواج او يا زناكار بودن و فرزند ديگران را به شوهر ملحق نمودن - در اين صورت پدرى ندارد تا او را با نام پدر بخوانند، و راهى نيست جز آنكه بگويند: »فلانى فرزندِ فلان زن« كه از او به دنيا آمده است.
در ورود به بهشت نتيجه قاطع به نمايش گذاشته مىشود. امام صادقعليه السلام مىفرمايد: خداوند عز و جل بهشت را طاهر مطهر خلق نموده است. بنابراين جز كسى كه ولادتش طيّب و پاك باشد وارد بهشت نمىشود.××× 1 بحار الانوار: ج 5 ص 285 ح 4، ص 287 ح 11. ×××
جالبتر اينكه اين افتخار را هنگام ورود به بهشت گوشزد بهشتيان مىكنند كه »سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ« يعنى ولادت شما طيب است و حلال زادهايد، چرا كه وارد بهشت نمىشود مگر حلال زاده، »فَادْخُلُوها خالِدِينَ« .××× 2 بحار الانوار: ج 27 ص 147 ح 7. ×××
بحث ششم: كثرت خبيث و قلت طيّب
آنچه در ابتداى نظر باعث وحشت مىشود كثرت خبيثان در هر زمانى است كه مخالفان اهلبيتعليهم السلام هستند در حالى كه خداوند صريحاً فرموده: »قُلْ لا يَسْتَوِى الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ«××× 3 مائده / 100. ×××، يعنى: »بگو خبيث و طيب مساوى نخواهد شد اگر چه كثرت خبيث تو را به تعجب وا دارد« !
با اين آيه قرآن كريم دلها آرام مىگيرد، كه كثرت خبيث نه تعجب دارد و نه وحشت. و نيز اينكه آنچه نزد خداوند ارزش دارد همانا طيب است و بس، اگر چه طيب يك نفر باشد و آنكه نزد خدا ارزش ندارد همانا خبيث است اگر چه همه عالم باشند.
لذا خداوند مرحله نهايى خبيث از طيب را چنين بيان فرموده است: »لِيَمِيزَ اللَّه الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِىجَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ«××× 4 انفال / 37. ×××، يعنى: »تا خداوند خبيث را از طيب جدا كند و خبيثها را كنار هم قرار دهد و همه را متراكم كند و سپس در جهنم قرار دهد كه اينان زيانكارانند« .
پس خداوند پس از جداسازى خبيث و طيب، خبيثان را هر قدر كه باشند مجموعاً به جهنم مىريزد و صفحه وجود را از شرشان پاك مىكند و آنچه مىماند فقط طيب خواهد بود.
اينجاست كه شيرينى اين احاديثِ ولايت را از عمق جان احساس مىكنيم كه خداوند به پيامبرش مىفرمايد: قسم به عزت و جلالم، اگر همه خلقم نزد من آيند در حالى كه به اندازه چشم بر هم زدنى درباره تو شك داشته باشند يا برگزيدگان از ذريهات را مبغوض بدارند، آنان را داخل آتش خواهم كرد و از اين كار باكى ندارم!××× 1 بحار الانوار: ج 18 ص 395 و ج 36 ص 163 و ج 37 ص 321. ××× يعنى نه جاى تعجب دارد و نه بايداز آن وحشت داشت.
همان گونه كه نقطه مقابل آن را ذات ذوالجلال چنين فرموده است: لَوِ اجْتَمَعَ النّاسُ كُلُّهُمْ عَلى وِلايَةِ عَلِىٍّ لَما خَلَقْتُ النّارَ: اگر همه مردم بر ولايت على اجتماع مىكردند آتش جهنم را خلق نمىكردم.××× 2 امالى الصدوق: ص 157. بحار الانوار: ج 39 ص 247. ×××
اين چنين است كه طيب و خبيث مسيرى را از عالم ذرّ و روز الَسْت آغاز مىكنند و رنگ و بوى نسلها و نسبهاى صحيح را به خود مىگيرند تا هنگام انعقاد نطفه دورى از شيطان يا شركت آن نصيبشان مىشود و قدم به اين دنيا مىگذارند.
آنگاه عكسالعمل خود را در حب و بغض اهلبيتعليهم السلام نشان مىدهند تا روز قيامت كه خبيث و طيب متمايز مىشوند و معرفى مىگردند و در سر منزل نهايى طيبان در بهشت و خبيثان در جهنم جاى مىگيرند.
2. آيه »وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ«××× 3 صافّات / 71. غدير در قرآن: ج 2 ص 290 287. ×××
بزرگترين امتحان بشريت در غدير مطرح شد. امتحانى همه جانبه كه اتمام حجت آن به نحو اكمل انجام گرفت و براى هيچ كس به هيچ دليل و بهانهاى راه گريز نماند. در اين امتحان عظيم، هم جهاتى كه مىتوانست سر منشأ آزمايش باشد متعدد بود، و هم عللى كه مىتوانست انگيزه شيطانى براى سقوط در امتحان باشد در جلوههاى مختلف به ميان آمد.
پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير، اين شرايط امتحان را براى مردم تبيين فرمود تا با آمادگى كامل به استقبال آن بروند. اين آينده تلخِ امتحان را حضرتش در غدير به اشارت و صراحت پيشبينى فرمود و مراحل چنين امتحان بزرگى را با استشهاد به 11 آيه تضمين شده در خطبه غدير بيان فرمود. از جمله اين آيات آيه 71 سوره صافات است:
»وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ« :
»قبل از آنان اكثر پيشينيان گمراه شدند« .
در اينجا اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:
1- متن خطبه غدير
مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ اكْثَرُ الاوَّلينَ:
اى مردم، قبل از شما اكثر پيشينيان گمراه شدند.××× 1 اسرار غدير: ص 149 بخش 6 . ×××
2- تحليل اعتقادى
در قرآن تعجب از سقوط اكثريت را بى جا مىداند و مىفرمايد: »قُلْ لا يَسْتَوِى الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ«××× 2 مائده / 100. ×××: »خبيث و پاكيزه مساوى نخواهند بود، اگر چه كثرت خبيث تو را به تعجب وادارد«!
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيه »وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ« .
- ↑ آل عمران / ۱۷۹. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۲۳۶ - ۲۵۳.
- ↑ سرار غدير: ص ۱۵۰ بخش ۶ .
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۹۵.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۶۵ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۲ ص ۱۹۶.
- ↑ مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام (محمد بن سليمان كوفى) : ج ۲ ص ۱۰۶. الغارات: ج ۲ ص ۹۱۱.
- ↑ اعراف / ۱۷۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۵ ص ۲۴۵ و ج ۹۹ ص ۲۱۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۷۲ ، ۲۸۵ ، ۲۹۴. اليقين: ص ۲۱۳ ،۲۸۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۱۷۸ ح ۲۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲ ص ۱۹۰ ح ۲۴.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۵ ح ۳، ص ۱۵۰ ح ۱۸، ص ۱۵۲ ح ۲۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۸ ح ۱۱.
- ↑ وسائل الشيعة: ج ۱۷ ص ۲۹۹.
- ↑ وسائل الشيعة: ج ۱۵ ص ۸۰ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۶ ح ۶ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۵۶ ح ۳۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۵۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۵۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۵ ،۱۴۶ و ج ۳۶ ص ۲۴۶ و ج ۳۸ ص ۱۰۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۷ ح ۸ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۲۵۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۸۸ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۱۷۸ ح ۲۱.
- ↑ وسائل الشيعة: ج ۲۰ ص ۳۱۲.
- ↑ وسائل الشيعة: ج ۲۰ ص ۱۱۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۴۷ ح ۷.