شاهد: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:
همچنين قابل ذكر است كه روايت دوم داراى اضطراب در محتوا مى‏ باشد. در اين روايت ابوذر براى اثبات حقانيت سخنش ابتدا به اثبات صادق بودن خود مى ‏پردازد، و بعد به بيان كميت جمعيت مى ‏پردازد. و حال آنكه دفاع از خود زمانى صحيح است كه مورد اتهام واقع شده باشد، و در اينجا اتهامى وجود ندارد.
همچنين قابل ذكر است كه روايت دوم داراى اضطراب در محتوا مى‏ باشد. در اين روايت ابوذر براى اثبات حقانيت سخنش ابتدا به اثبات صادق بودن خود مى ‏پردازد، و بعد به بيان كميت جمعيت مى ‏پردازد. و حال آنكه دفاع از خود زمانى صحيح است كه مورد اتهام واقع شده باشد، و در اينجا اتهامى وجود ندارد.


علاوه بر اين نكته، بايد افزود كه روايت اول به نقل از امام باقرعليه السلام مى ‏باشد، و حال آنكه روايت دوم به نقل از جناب عمار است. طبق قاعده، امام باقرعليه السلام تعداد جمعيت را بايد از عمار و سخنان ابوذر نقل كند، اما آن حضرت هيچ كدام از اين دور راوى را در استنادش نياورده است، و مرسل بودن روايت اول هم ثابت شد.××× ۱ در گزارش ابن‏ شهرآشوب ابتدا به جريان محبت و دشمنى اشاره مى‏ كند، و در پايان به جمله من كنت مولاه، و در گزارش عمار ابتدا به جمله من كنت مولاه و بعد به جريان محبت ودشمنى با امام على‏ عليه السلام اشاره شده است.
علاوه بر اين نكته، بايد افزود كه روايت اول به نقل از امام باقرعليه السلام مى ‏باشد، و حال آنكه روايت دوم به نقل از جناب عمار است. طبق قاعده، امام باقرعليه السلام تعداد جمعيت را بايد از عمار و سخنان ابوذر نقل كند، اما آن حضرت هيچ كدام از اين دور راوى را در استنادش نياورده است، و مرسل بودن روايت اول هم ثابت شد.<ref>در گزارش ابن‏ شهرآشوب ابتدا به جريان محبت و دشمنى اشاره مى‏ كند، و در پايان به جمله من كنت مولاه، و در گزارش عمار ابتدا به جمله من كنت مولاه و بعد به جريان محبت ودشمنى با امام على‏ عليه السلام اشاره شده است.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==

نسخهٔ ‏۱۵ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۵۹

بررسى و تحليل روايات جمعيت حاضر در غدير[۱]

در مكتب شيعه، پذيرش مسئله جانشينى امام على ‏عليه السلام به عنوان امام در امر هدايت دينى و سياسى مردم، امرى الهى و وصيت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در روز غدير خم به آن، امرى قطعى و متواتر است. اما برخى از مورخان در ثبت و ضبط گزارش ‏هاى جزئى اين واقعه اهتمام داشته، و برخى به صورت كلى آن را ثبت نموده‏ اند.

جمعيت حاضر در روز غدير و يا جمعيت همراه پيامبرصلى الله عليه وآله از مدينه به مكه از جمله امور جزئى است كه موجب اختلاف نظر مورخان و محدثان شده است. بنابراين، برخى منابع روايى و تاريخى شيعه پذيرش مسئله جانشينى امام على‏ عليه السلام به عنوان امام در امر هدايت دينى و سياسى مردم امرى الهى، و وصيت پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله در روز غدير خم به آن امرى قطعى و متواتر است.

اما برخى از مورخان در ثبت و ضبط گزارش‏ هاى جزئى اين واقعه اهتمام داشته، و برخى به صورت كلى آن را ثبت نموده‏ اند. از اين رو اهميت دارد تا براى تبيين دقيق ‏تر، به جزئيات اين مسئله پرداخته شود.

در اينجا تلاش بر آن است تا با ملاحظه شواهد و قرائن و با شيوه توصيفى و تحليلى، جمعيت حاضر در غدير خم از نگاه فريقين بررسى شود.

با توجه به متواتر بودن روايت غدير خم، متكلمان، محدثان و مورخان شيعه و سنى از زواياى مختلفى از جمله: زمان و مكان غدير خم، علت انتخاب مكان غدير، عبارت‏ ها و كلماتى كه در سخنرانى پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله آمده و جريان‏ هايى كه در آن اتفاق افتاده به نوعى مورد كاوش قرار گرفته ‏اند.

اما از مباحثى كه كمتر به آن توجه شده و بدون بررسى و تحليل تاريخى از آن سخن به ميان آمده «تعداد جمعيت حاضر در غدير» است.

مى ‏توان گفت علت عدم پرداختن به اين مسئله در كم اهميت بودن موضوع براى آنان بوده است، زيرا اهميت براى آنان در اصل موضوع غدير خم است و تعداد جمعيت در اين رويداد مهم دخالتى ندارد.

اما در اينجا تلاش بر آن است تا بر اساس گزارش‏ هاى موجود، به بررسى روايى و تاريخى جمعيت غدير خم، با توجه به منابع كهن به صورتى تحليلى و توصيفى پرداخته شود، تا فوايد جزئى اين موضوع روشن شود.

پيش فرض اين مبحث بر اين است كه رواياتِ بيانگر كم بودن جمعيت داراى ضعف سندى و محتوايى بوده، و روايات هفتاد يا نود هزار نفر درست باشد، و امكان دارد در اين صورت تصحيف بين عدد سبعين الف (هفتاد هزار) و تسعين الف (نود هزار) رخ داده است:

با اين مقدمه چند نكته را يادآور مى‏ شويم:

واقعه غدير خم

رويداد تاريخى غدير خم بر اساس گزارش منابع فريقين در هجدهم ذى‏ الحجه سال دهم هجرت[۲] در روز يكشنبه [۳]رخ داده است. ابن‏ اثير به نقل يكى از شاهدان عينى غدير خم، زمان اين اجتماع بزرگ را بعد از نماز ظهر گزارش كرده است. طى اين گزارش ابوالطفيل مى‏ گويد: در حجةالوداع همراه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله بوديم كه هنگام ظهر دستور داد مكانى را براى نماز مهيا كنيم و خارها را جمع كنيم. بعد از آن نماز خوانديم، و پيامبرصلى الله عليه وآله بعد از نماز دست على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فهذا على‏ عليه السلام مولاه.[۴] و در آن روز گرما طاقت فرسا بود.[۵]

درباره مكان غدير خم ياقوت حموى در «معجم البلدان» مى ‏نويسد: غدير از «غدر» به معناى فريب گرفته شده است، زيرا غدير جايى است كه انسان از كنار آن عبور مى‏ كند و آبى در آنجا مى‏ بيند. اما وقتى نزد آن مى‏ رود آن را خشك و بى‏ آب مى ‏يابد و از تشنگى مى ‏ميرد؛ كه منظور همان سراب است كه به اين مسئله انسان را فريب مى‏ دهد.[۶]

وى همچنين «خمّ» را نام چاهى از بنى ‏مره ذكر كرده است. نيز نقلى از زمخشرى دارد كه خمّ نام مردى بوده است.[۷] او همچنين درباره منطقه جغرافيايى غدير خم مى ‏نويسد: و غدير خمّ: بين مكة و المدينة، بينه و بين الجحفة ميلان[۸]: غدير خم بين مكه و مدينه است، و تا جحفه دو مايل فاصله دارد. طبرسى نيز روايتى دارد كه طبق آن غدير در سه مايل قبل از جحفه واقع شده است.[۹]

ابن‏ جوزى فاصله غدير تا جحفه را يك مايل قبل گزارش كرده است.[۱۰]اين در حالى است كه سيد بن طاووس مى ‏نويسد: مردم در جحفه توقف نمودند.[۱۱] محقق كتاب «الغارات» در معرفى جحفه مى ‏نويسد: جحفه روستاى بزرگى بوده كه در مسير مدينه به مكه واقع است، و فاصله آن از مكه چهار منزل است. جحفه محل ميقات اهل مصر و شام بود، اگر به مدينه نروند. فاصله جحفه تا مدينه شش منزل، و فاصله جحفه تا غدير دو مايل است.[۱۲] بر اساس مشاهده ‏هاى اخير و بازديد از مكان غدير، روشن شده است كه فاصله مكه تا جحفه با جاده كنونى حدود ۱۸۰ كيلومتر است.[۱۳]

نكته پايانى در اين بخش اين است كه چرا پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله غدير را انتخاب نمود. در پاسخ اين پرسش دو احتمال وجود دارد: احتمال اول اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى خداوند مأمور بوده كه در اينجا رسالت خود را ابلاغ نمايد. به عبارت ديگر: اين مكان از سوى خداوند انتخاب شده است. احتمال دوم آنكه غدير محل تقسيم راه‏ ها و به اصطلاح «مفترق الطرق» و به اصطلاح امروزى چند راهى بوده است، و مسافران هر منطقه ‏اى از اينجا راه خود را جدا نموده و به شهر خود مى ‏رفتند.[۱۴]

مقدمات آخرين سفر

قبل از بررسى روايات مربوط به تعداد جمعيت غدير خم، پرداختن به نكاتى مهم درباره مقدمات آخرين سفر پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله لازم است. باور شيعيان بر اساس شواهد تاريخى و روايى بر آن است كه امامت ادامه راه رسالت پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله است. اين باور دينى ريشه در استدلال عقلى و نقلى دارد. چنانكه شيخ مفيد از متكلمان برجسته جهان شيعه در اين باره مى ‏نويسد: امامت يكى از مسائل اساسى و ضرورى شيعه به شمار مى ‏رود.[۱۵]

ائمه اطهارعليهم السلام جانشين انبياءعليهم السلام در تنفيذ احكام و اقامه حدود و حفظ شريعت و مربى تربيت مردم هستند. آنها معصوم هستند، همانند انبياعليهم السلام.[۱۶] اجراى حدود الهى بر عهده سلطان اسلام است كه از جانب خداى متعال نصب شده، و آنان عبارتند از: امامان هدايت گر از آل‏ محمدعليهم السلام.[۱۷]

با اين تعاريف از مقام امامت، امام‏ عليه السلام نه تنها رئيس ادارى، قضايى و نظامى امت است، بلكه معلم و مربى مردم در امور تربيتى نيز هست.

در آخرين سفر، پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله مأموريت داشت تا رسالت خود را بر اساس وحى الهى به انجام برساند. انجام اين كار مهم نيز نياز به فراهم شدن مقدماتى داشت. از همه مهم‏تر حضور جمعيت براى اعلام اين امر خطير است. با نبودن جمعيت بيان مسئله مهم امامت در مكان غدير از اهميتى برخوردار نيست، زيرا رسول اكرم ‏صلى الله عليه وآله مى ‏توانست همين امر مهم را در مدينه يا مكه نيز با حضور برخى صحابى انجام دهد و حجت بر خواص تمام كند. اما پرسش اين است كه آيا حجت بر ديگران نيز تمام مى ‏شود؟ آيا مردم كه در ديگر امور سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله را زمين گذاشته و عمل نكردند، سخنان خواص را عمل مى كردند؟

به نظر مى‏ رسد با توجه به اهميت موضوع، بايد به اين مهم پرداخت كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله نيز تلاش داشتند امر اعلام ولايت امام على‏ عليه السلام را علنى كنند، تا حجت بر مردم از عوام و خواص تمام باشد. بر اين اساس به اقداماتى همت گماشتند، كه به موارد ذيل مى ‏توان اشاره نمود:

الف. تشكيل قدرت اسلام

با توجه به كثرت مشركان در جزيرةالعرب، وضعيت فكرى بيشتر قبائل عرب بر محور انديشه ‏هاى غلط جاهلى و معيارهاى قومى و نژادى و بستگى خونى، نظام سياسى مبتنى بر سن و شيخوخيت بود. در ميان اين طوائف، طايفه قريش در محدوده مكه با اعمال اين انديشه موجب گمراهى بيشتر مردم مناطق نيز مى ‏شد. در اين دوران جريان شرك به دنبال توسعه منافع و منابع انسانى و مالى بود. آنان از شمال و جنوب و شرق و غرب جزيرةالعرب به ارتباطات تجارى و سياسى مى‏پرداختند. در اين روند، طوايف مسير خود را به همراهى فرا مى ‏خواندند، و هر كس همكارى مى‏ كرد از عنايات آنان برخوردار مى ‏شد، و در غير اين صورت حق ورود به مكه را پيدا نمى ‏كرد.

با آمدن دين اسلام بر محوريت توحيد و خداپرستى به جاى بت‏ پرستى و رهبرى و سرپرستى مردم توسط انبياءعليهم السلام و به كار گرفتن قوانين الهى، رفتار مشركان با اسلام و رسول‏ خداصلى الله عليه وآله به گونه ‏اى ديگر شد. مشركان قريش با توجه به سرورى كه داشتند، توانستند قبل از اسلام در مقابل تمامى جريان‏ هاى فكرى و سياسى اقتدار خود را نشان دهند.

گر چه در جزيرةالعرب اديان الهى همانند حنفا و يهود و مسيحيت وجود داشت، و اين اديان اعتقاد به توحيد، نبوت و معاد داشتند، اما چون متولى اقامه حدود الهى در ميان آنان نبود؛ و به عبارت ديگر كسى توان تشكيل حكومت و قدرت بر اساس دين خدا را نداشت، مشركان توانسته بودند بر منطقه تسلط يابند. با آمدن دين مبين اسلام كه ماهيت آن نيز توحيد و نبوت و معاد بود، رفتار قريش با رسول‏ خداصلى الله عليه وآله دگرگون شد.

علت عمده آن فهميدن هدف اسلام و پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه مى‏ خواست ريشه بت‏ پرستى را بخشكاند و منابع اربابى آنها را به خطر اندازد، و آنان مى‏ دانستند كه عمده تلاش رسول‏ خداصلى الله عليه وآله تشكيل حكومت دينى براى اجراى حدود الهى، و در نتيجه تبيين قدرت اسلام و كوتاه شدن دست مشركان از منافع دنيوى است.

تا زمانى كه سرورى با مشركان و به ويژه قريش بود، مردم از ترس مشركان كمتر به اسلام گرايش پيدا مى‏ كردند. اما بعد از فتح مكه، با ريخته شدن ترس مردم و حاكميت قوانين الهى، گرايش مردم به اسلام و روانه شدن به سوى مدينه افزايش پيدا كرد. بنابراين، با توجه به تشكيل قدرت اسلام، جمعيت مدينه نيز افزايش مى‏ يافت.

مؤيد اين سخن حضور قبائل مختلف و نمايندگان آنان در مدينه به محضر رسول‏ خداصلى الله عليه وآله است. در حالى كه قبل از فتح مكه جريان مراجعه مردم به پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه ثبت نشده است. به عنوان مثال، مى‏توان به ورود طايفه نخع اشاره كرد. بنا بر گزارش ابن‏ سعد، نمايندگان نخع آخرين گروهى بودند كه در نيمه محرم سال يازدهم هجرى با سرپرستى زرارة بن عمرو به حضور رسول‏ خداصلى الله عليه وآله در مدينه رسيدند و در دارالضيافه ساكن شدند. آنان دويست نفر بودند كه پيشتر با معاذ بن جبل در يمن بيعت كرده و مسلمان شدند.[۱۸]

شاهد ديگر جمعيت حاضر در آخرين جهاد حضرت است. گر چه در آغاز حكومت اسلامى سپاه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در مدينه از كمى جمعيت برخوردار بود، اما رفته رفته با گسترش اسلام و فتح مكه جمعيت حاضر در سپاه نيز گسترش پيدا مى‏ كرد. چنانكه در جريان فتح مكه ده هزار نفر[۱۹] و طبق نقل ديگرى دوازده هزار نفر[۲۰] از مسلمانان همراه پيامبرصلى الله عليه وآله بودند.

آخرين غزوه ‏اى كه در زمان حيات رسول‏ خداصلى الله عليه وآله روى داد و حضرت شخصاً در آن شركت داشتند غزوه تبوك بود، كه در ماه رجب سال نهم هجرى رخ داد. در اين جنگ، سپاه اسلام همانند ديگر جهادها از مردمان مدينه و طوايف اطراف تشكيل مى‏ شد.

كمترين رقمى كه براى جمعيت سپاه اسلام در اين جنگ ذكر كرده ‏اند سى هزار نفر است [۲۱]، و گرنه آمار سپاه اسلام را هفتاد هزار[۲۲]، يك صد هزار[۲۳]، بدون حساب حاضرين در شهر مدينه هم نقل كرده ‏اند.

نكته قابل توجه در اين بخش، عدم نياز به حضور كودكان، نوجوان، و زنان در جنگ‏ هاست، و حضور چند بچه يا تعدادى زن در برخى از جنگ‏ ها به معناى همراهى تمامى زنان و فرزندان در جنگ نيست. چنانكه بلاذرى در «انساب الاشراف» در جريان جنگ تبوك، اشاره به عدم حضور كودكان و زنان در اين جنگ دارد.[۲۴] بنابراين نبايد وضعيت غدير خم را همانند جنگ در نظر گرفت.

همچنين مى ‏توان گفت: بعد از اين فتح، امكان حضور جمعيت مكه و مناطق فتح شده ‏اى براى سكونت در مدينه و اطراف آن خارج از ذهن نيست.

اضافه بر اين، از جنگ تبوك تا حجةالوداع اندكى بيش از يك سال مى‏ گذرد، و طى اين مدت نمايندگان قبائل متعددى نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمده و اسلام را پذيرفته و اعلام وفادارى كردند. بنابراين مى ‏توان جمعيت اين قبائل را نيز بايد بر آمار جمعيت مسلمانان افزود.

اكنون با توجه به شواهد و قرائن، وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله در سال نهم هجرى مى ‏تواند سى يا هفتاد هزار نفر مرد جنگى را از مدينه و اطراف آن براى شركت در جنگ بسيج كند، با اينكه در جنگ خطر كشته شدن، اسير شدن و زخمى شدن هم وجود داشته، چرا يك سال بعد پيامبرصلى الله عليه وآله نتواند يك صد هزار نفر در جريان حجةالوداع بسيج نموده و همراه داشته باشد؟

در حالى كه قدرت پيامبرصلى الله عليه وآله بيشتر شده و جمعيت مسلمانان نيز با سرعت شگفت‏ آورى افزايش يافته و قبائل متعددى به اسلام روى آورده ‏اند. حتى اين بار زنان و كودكان و نوجوانان و افراد كهنسال نيز شركت دارند، و سفر نيز يك سفر پرجاذبه عبادى و معنوى است، و هيچ خطرى هم در آن كسى را تهديد نمى‏ كند.

بنابراين با توجه به مطالبى كه گفته شد، هيچ يك از آمارهايى كه مورخان براى حاضران در غدير ذكر كرده ‏اند مبالغه ‏آميز و به دور از واقع نخواهد بود. به خصوص كه هيچ مانع بازدارنده ‏اى هم وجود نداشته تا از حضور مسلمانان در حجةالوداع جلوگيرى كند.

ب. فراخوانى مردم به حجةالوداع

رسول‏ خداصلى الله عليه وآله پيش از آغاز سفر حج در سال دهم هجرى نامه‏ ها و نمايندگانى به اقصى نقاط سرزمين‏ هاى اسلامى فرستاد، و از تمام مسلمانان خواستند تا هر كس توان شركت در مراسم حج را دارد در اين مراسم باشكوه شركت كند.

اين فراخوان عمومى موجب شد تا جمع زيادى از مردم مسلمان از نقاط مختلف سرزمين ‏هاى اسلامى خود را به مدينه و يا مكه برسانند.

حضرت در اين سفر حتى خانواده خود را همراه داشت.[۲۵]چنانكه امام على‏ عليه السلام نيز از اين مأموريت مستثنى نبود، زيرا ايشان به امر رسول‏ خداصلى الله عليه وآله براى هدايت مردم يمن به آنجا سفر كرده بود[۲۶]، و با انجام مأموريت خود را از يمن به مكه رساند.[۲۷]

همچنين برخى منابع گزارش دعوت رسول‏ خداصلى الله عليه وآله از مردم براى حضور در اين سفر را آورده ‏اند. چنانكه كلينى به نقل از امام صادق‏ عليه السلام مى ‏نويسد: رسول‏ خداصلى الله عليه وآله از حج سخن گفت، و به هر كس كه مى ‏توانست از كسانى كه تا آن روز اسلام را پذيرفته بودند نامه نوشت كه رسول‏ خداصلى الله عليه وآله تصميم دارد حج به جا آورد، و آنان را از اين امر مهم با خبر ساخت تا هر كس توان انجام حج را دارد در اين سفر شركت كند. در پى اعلام پيامبرصلى الله عليه وآله، مردم به سوى مكه روى آوردند تا مراسم حج را با حضور پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله برگزار كنند. [۲۸]

شيخ مفيد نيز در «الارشاد» مى‏ نويسد: رسول‏ خداصلى الله عليه وآله اراده به جاى آوردن حج و انجام آنچه خداى تعالى بر او فرض كرده بود را نمود، و براى به جاى آوردن حج در ميان مردم اعلام فرمود و همگى را به حج دعوت كرد. اين دعوت به دور دست‏ترين سرزمين‏ ها رسيد. پس مردم آماده رفتن به حج شدند، و از اطراف و حوالى و نزديكى‏ هاى مدينه به مدينه آمدند و خود را مهياى حج در ركاب حضرتش نمودند.[۲۹]

اكنون قابل ذكر است كه با توجه به اين فراخوانى، بايد جمعيت قابل توجهى از شهر مدينه و اطراف مدينه در اين سفر حضور داشته باشند. برخى از منابع فريقين نيز به تبع اين فراخوانى، خروج جمعيت به همراه رسول‏ خداصلى الله عليه وآله را به گونه ‏هاى مختلف نقل كرده‏ اند: برخى شمار آنان را ۷۰۰۰۰ نفر[۳۰]، عده ‏اى ۹۰۰۰۰ نفر[۳۱]، برخى ۱۱۴۰۰۰ نفر دانسته [۳۲]و برخى هم عدد ۱۲۰۰۰۰ و ۱۲۴۰۰۰ و بيشتر را آورده ‏اند.[۳۳]

مى ‏توان گفت: يكى از دلايل ذكر اين تعداد از جمعيت عظيم، وضعيت قومى و قبيلگى جزيرةالعرب بوده است، و علاوه بر آن قدرت پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله بر جزيرة العرب با دعوت مردم به فطريات و اخلاق باعث رشد فزاينده جمعيت شهرى نيز مى‏ گردد.

ج. حضور زنان، كودكان و كهنسالان

علاوه بر حضور مردان، سه گروه ديگر نيز از مردم جامعه آن روز در مراسم حجةالوداع حضور فعال داشتند. اينان عبارت‏اند از: زنان، كودكان و نوجوانان و افراد كهنسال.

پس از توصيه رسول‏ خداصلى الله عليه وآله به شركت مردم در اين مراسم، شدت اشتياق براى شركت در اين مراسم به قدرى بود كه كودكان و نوجوانان، افراد كهنسال و زنان و حتى برخى از زنان باردار در اين مراسم معنوى شركت كردند.

آنان بعد از شركت در حج، در مكان غدير نيز با ولايت امام على ‏عليه السلام بيعت كردند. اسماء بنت عميس همسر ابوبكر از جمله زنان باردارى بود كه در اين سفر حضور داشت، و در ذوالحليفه وضع حمل كرده و محمد بن ابوبكر را به دنيا آورد.[۳۴] ابوالطفيل عامر بن واثله نيز در جنگ احد متولد شده، و در حجةالوداع هشت ساله بود.[۳۵]

روايات جمعيت غدير خم

غدير خم به عنوان بستر معرفى امامت براى تبيين قدرت و اساس شيعه با ولايت امام على و يازده نفر امام از نسل آن حضرت‏ عليهم السلام امرى متواتر است. در اين جريان، مردم حاضر در غدير بر سر ولايت با امام على‏ عليه السلام بيعت كرده و به او تبريك گفتند. اكنون مى ‏توان گفت: با قطعى بودن خبر ولايت، وجود جمعيت قابل توجه حاضر در غدير خم از اهميت ويژه ‏اى برخوردار است، زيرا بر پايه براهين عقلى و نقلى، غدير اتمام حجت و اعلام ولايت است.

شواهد تاريخى پيشين بر پايه موضوعات: تشكيل قدرت اسلام در مدينه و نابودى قدرت مشركان قريش، حضور حداكثرى جمعيت مسلمانان در جهاد بدون حضور زنان و كودكان، فراخوانى مردم به آخرين حج با حضور رسول‏ خداصلى الله عليه وآله و حضور زنان و كودكان در مدينه، از جمله شواهدى هستند كه دلالت بر زيادى جمعيت حاضر در غدير خم دارند. بنابراين و با توجه به اين مقدمات، به سراغ بررسى روايات موجود درباره تعداد جمعيت شركت كننده در غدير خم رفته و مورد بررسى و تحليل قرار مى ‏دهيم:

الف. هزار و سيصد نفر

روايتى از امام باقرعليه السلام نقل شده كه طبق آن پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير در حضور ۱۳۰۰ نفر جمله «من كنت مولاه فهذا على‏ عليه السلام مولاه» را مطرح فرمود. [۳۶] اين روايت را مجلسى نيز آورده است.[۳۷]

در تفسير فرات كوفى نيز روايتى از عمار چنين نقل شده است: در مجلس ابن‏ عباس بوديم و او سخنرانى مى‏كرد، كه ابوذر بلند شد و گفت: اى مردم، آيا مى‏ دانيد پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: راستگوتر از ابوذر نيست؟ همه گفتند: آرى. ابوذر گفت: پس بدانيد پيامبرصلى الله عليه وآله روز غدير كه ۱۳۰۰ مرد بوديم... ، فرمود: هر كس من مولاى اويم پس على ‏عليه السلام مولاى او است. خدايا هر كس على‏ عليه السلام را يارى كند يارى ‏اش كن، و هر كس با او دشمنى كند دشمنش باش. در اين هنگام مردى بلند شد و گفت: مبارك باد بر تو اى پسر ابى ‏طالب.[۳۸]

نقد و بررسى

روايت ابن شهرآشوب از امام باقرعليه السلام روايتى مرسل است و به عبارت ديگر سلسله سندى براى آن ذكر نشده است. روايت دوم نيز تنها خبرى است كه در تفسير فرات كوفى آمده است و سند آن به امام معصوم نمى‏ رسد.

در مجموع مى ‏توان گفت: علاوه بر ضعف سند اين دو روايت، با توجه به فراخوانى رسول ‏خداصلى الله عليه وآله از مردم براى حضور در سفر معنوى حج و جمعيت مدينه و اطراف آن و تعداد جمعيت سپاه اسلام در آن زمان، اين قول قابل پذيرش نيست.

همچنين قابل ذكر است كه روايت دوم داراى اضطراب در محتوا مى‏ باشد. در اين روايت ابوذر براى اثبات حقانيت سخنش ابتدا به اثبات صادق بودن خود مى ‏پردازد، و بعد به بيان كميت جمعيت مى ‏پردازد. و حال آنكه دفاع از خود زمانى صحيح است كه مورد اتهام واقع شده باشد، و در اينجا اتهامى وجود ندارد.

علاوه بر اين نكته، بايد افزود كه روايت اول به نقل از امام باقرعليه السلام مى ‏باشد، و حال آنكه روايت دوم به نقل از جناب عمار است. طبق قاعده، امام باقرعليه السلام تعداد جمعيت را بايد از عمار و سخنان ابوذر نقل كند، اما آن حضرت هيچ كدام از اين دور راوى را در استنادش نياورده است، و مرسل بودن روايت اول هم ثابت شد.[۳۹]

پانویس

  1. زلال غدير (مجموعه مقالات) : ش ۱ ص۶۹-۸۹.
  2. الخصال: ج ۲ ص ۳۹۵. تاريخ يعقوبى: ج ۱ ص ۵۰۸ . مناقب آل ابى‏ طالب (ابن شهرآشوب) : ج ۳ ص ۲۷. البداية والنهاية: ج ۵ ص ۲۰۹.
  3. البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۰۹: الثامن ‏عشر من ذى‏ الحجه عامئذ، و كان يوم الأحد بغدير خم تحت شجرة هناك. فبيّن فيها اشياء، و ذكر من فضل على‏عليه السلام و امانته و ... .
  4. اسد الغابة: ج ۵ ص ۲۵۲: نشهد انا اقبلنا مع رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله من حجةالوداع. حتى اذا كان الظهر، خرج رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله فأمر بشجرات فشددن، و القى عليهن ثوب. ثم نادى: الصلاة. فخرجنا فصلّينا. ثم قام فحمد اللَّه تعالى و اثنى عليه، ثم قال: يا ايها الناس، اتعلمون ان اللَّه عزوجل مولاى و انا مولى المؤمنين، و انى اولى بكم من انفسكم؟ يقول ذلك مراراً. قلنا: نعم، و هو آخذ بيدك يقول: من كنت مولاه فعلى مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. ثلاث مرات.
  5. اقبال الاعمال: ص ۴۵۶: و قد بلغنا غدير خم فى وقت لو طرح اللحم فيه على الارض لانشوى. الهداية الكبرى: ص ۱۰۳: و قد علمت انه كان يوماً شديد القيظ؛ يشيب فيه الطفل... . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۹۹: و ذلك فى يوم ما اتى علينا يوم اشد حرّاً منه.
  6. معجم البلدان: ج ۴ ص ۱۸۸: و قال بعض اهل اللغه: الغدير فعيل من الغدر، و ذاك ان الانسان يمرّ به و فيه ماء. فربّما جاء ثانياً طمعاً فى ذلك الماء. فاذا جاءه وجده يابساً فيموت عطشاً.
  7. معجم البلدان: ج ۲ ص ۳۹۰.
  8. معجم البلدان: ج ۴ ص ۱۸۸.
  9. الاحتجاج: ص ۵۸ : فرحل، فلما بلغ غدير خم قبل الجحفة بثلاثة اميال.
  10. المنتظم: ج ۱ ص ۱۴۶.
  11. اقبال الاعمال: ج ۱ ص ۴۵۵: فخرج رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله حتى نزل الجحفة. فلما نزل القوم و اخذوا منازلهم، اتاه جبرئيل.
  12. الغارات: ج ۲ ص ۵۰۷ ، پاورقى: الجحفة بالضم ثم السكون و الفا. كانت قرية كبيرة ذات منبر على طريق المدينة. من مكة على اربع مراحل، و هى ميقات اهل مصر و الشام، ان لم يمرّوا على المدينة. فان مرّوا بالمدينة فميقاتهم ذوالحليفة. و كان اسم ها مهيعة، و انما سمّيت الجحفة لان السيل اجتفّها و حمل اهلها فى بعض الاعوام، و هى الان خراب. و بينها و بين ساحل الجار نحو ثلاث مراحل و بينها و بين اقرن موضع من البحر ستة اميال، و بينها و بين المدينة ستّ مراحل، و بينها و بين غدير خم ميلان.
  13. متن كامل گزارش بازديد از منطقه غدير در فصلنامه علوم حديث: سال سوم شماره ۷ بهار ۷۷ ص ۲۳۲ نوشته محمدحسين فلاح ‏زاده آمده است.
  14. الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۵.
  15. المقنعة: ص ۳۲. اوائل المقالات: ص ۶۵ .
  16. اوائل المقالات: ص ۶۵ .
  17. المقنعة: ص ۸۱۰ .
  18. طبقات ابن ‏سعد: ج ۱ ص ۲۶۰. تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۲۴۰. نهاية الارب فى فنون الادب: ج ۱۸ ص ۱۰۸.
  19. امتاع الاسماء: ج ۸ ص ۳۸۵: فكان المسلمون فى غزوة الفتح ما بين العشرة آلاف و الاثنى‏ عشر الفاً، على خلاف بين اهل السير. تاريخ ابن‏ خلدون: ج ۲ ص ۴۵۸. المنتظم: ج ۲ ص ۳۲۶.
  20. تاريخ الاسلام: ج ۲ ص ۵۲۹ .
  21. انساب الاشراف: ج ۱ ص ۳۶۸. البدء و التاريخ: ج ۴ ص ۲۳۹. التنبيه و الاشراف: ص ۲۳۵. فتح البارى: ج ۸ ص ۸۷ : خرجنا مع رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله الى غزوة تبوك، زيادة على ثلاثين الفاً.
  22. عمدة القارى: ج ۱۸ ص ۴۵، از ابوزرعه رازى.
  23. تاريخ ابن‏ خلدون: ج ۱ ص ۲۰۴.
  24. انساب الاشراف: ج ۲ ص ۹۵.
  25. الطبقات الكبرى: ج ۲ ص ۱۳۱. امتاع الاسماء: ج ۲ ص ۱۰۳.
  26. تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۱۳۲. الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۱.
  27. تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۱۴۸.
  28. الكافى: ج ۴ ص ۲۴۹: ذكر رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله الحج. فكتب الى من بلغه كتابه. فمن دخل الاسلام. ان رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله يرد الحج. يؤذنهم بذلك ليحجّ من اطاق الحج، فاقبل الناس. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۹۶. وسائل الشيعة: ج ۱۱ ص ۲۲۴.
  29. الارشاد: ج ۱ ص ۱۷۱. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۴ ۳۸۳.
  30. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۲. تفسير صافى: ج ۲ ص ۵۳ . تفسير الثقلين: ج ۲ ص ۷۳. السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۰۸.
  31. السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۰۸. الغدير: ج ۱ ص ۹.
  32. المجموع (نووى) : ج ۷ ص ۱۰۳. الغدير: ج ۱ ص ۹.
  33. السيرة الحلبية: ج ۳ ص ۳۰۸. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۰.همان، الغدير: ج ۱ ص ۲۹۶ ۹.
  34. صحيح مسلم: ج ۲ ص ۸۸۶ . سنن ابى‏داوود: ج ۲ ص ۱۸۲. مسند احمد: ج ۳ ص ۳۰. سنن دارمى: ج ۲ ص ۴۵. انساب الاشراف: ج ۱ ص ۴۷۴.
  35. اسد الغابة: ج ۳ ص ۱۴۳.
  36. مناب آل ابى‏طالب )ابن شهرآشوب( : ج ۲ ص ۲۲۹: و فى رواية عن الباقرعليه السلام قال: لما قال النبى‏ صلى الله عليه وآله يوم غدير خم بين الف و ثلاثمائة رجل: من كنت مولاه فهذا على مولاه... .
  37. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۸.
  38. تفسير فرات: ص ۵۱۵ : عن عمار بن ياسر، قال: كنت عند ابى‏ ذر الغفارى فى مجلس ابن‏ عباس و عليه فسطاط و هو يحدث، اذ قام ابوذر حتى ضرب بيده الى عمود فسطاط، ثم قال: ايها الناس، من عرفنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى فقد انبأته باسمى. انا جندب بن جنادة ابوذر الغفارى. سألتكم بحق اللَّه و حق رسوله‏ صلى الله عليه وآله اسمعتم من رسول اللَّه ‏صلى الله عليه وآله و هو يقول: ما اقلّت الغبراء و لا اظلّت الخضرا ذا لهجة اصدق من ابى‏ذر؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فتعلمون ايها الناس ان رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله جمعنا يوم غدير خم الف و ثلاثمائة رجل يقول: اللهم من كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله. فقام رجل فقال: بخ بخ يابن ‏ابى ‏طالب... .
  39. در گزارش ابن‏ شهرآشوب ابتدا به جريان محبت و دشمنى اشاره مى‏ كند، و در پايان به جمله من كنت مولاه، و در گزارش عمار ابتدا به جمله من كنت مولاه و بعد به جريان محبت ودشمنى با امام على‏ عليه السلام اشاره شده است.