یوسف بن قزغُلی بغدادی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
(ایجاد صفحه خالی)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
== اعتراف به مفاد حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۶۳۵-۶۴۱ . اسرار غدير: ص ۱۱۳. چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۱.</ref> ==
بسيارى از دانشمندان بزرگ اهل ‏سنت به دلالت حديث غدير به امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تصريح كرده، و آشكارا بر مطلوب شيعه تنصيص كرده ‏اند! در كتاب «عوالم العلوم» فهرستى از راويان حديث و شعرا و اهل لغت عامه كه معنى «اولى» را معناى اصلى كلمه مولى دانسته ‏اند آورده است.<ref>عوالم العلوم: ج ۱۵ / ۳ ص ۵۹ .</ref> از جمله يوسف بن قِزُغْلى بن عبداللَّه بغدادى، سبط بن جوزى (ت ۵۸۱ يا ۵۸۲ -  م ۶۴۵ ق) است.


سبط بن جوزى در كتابش «تذكرة خواصّ الأمة فى معرفة الأئمة» مى ‏نويسد: دانشمندان سيره اتفاق نظر دارند كه واقعه غدير پس از بازگشت پيامبرصلى الله عليه وآله از حجةالوداع، در هجدهم ذى‏ حجّه رخ داده است. رسول‏ خداصلى الله عليه وآله در غدير خم صحابه ‏اش را -  كه صد و بيست هزار تن بودند -  گرد آورد و فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. و بر آن (ولايت على‏ عليه السلام) با سخنى صريح و بى تلويح و اشاره تنصيص فرمود. سبط بن جوزى سپس ماجراى حارث فهرى را از ابواسحاق ثعلبى در تفسيرش نقل كرده است.<ref>الكشف و البيان: ج ۱۰ ص ۳۵.</ref>
وى در ادامه، در مورد معناى حديث غدير از قول دانشمندان زبان عربى چند وجه را براى واژه «مَولى» آورده است:
'''۱. مالک''': مالک بردگى، در آيه «ضَرَبَ اللَّهُ مَثلاً عَبداً مَملُوكاً لا يَقدِرُ عَلى شَى‏ءٍ... وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَولاهُ»<ref>نحل /  ۷۶،۷۵.</ref>: خدا مثلى زده است برده مملوكى كه بر هيچ كارى توانا نيست... و او سربار مولايش است. در ان آيه به معناى  است.
'''۲. مُعتِق''': آزادكننده برده.
'''۳.مُعتَق''': آزادشده.
'''۴. ناصر''': ياور، مانند آيه «ذلِكَ بِأنَّ اللَّهَ مَولَى الَذينَ آمَنُوا وَ أنَّ الكافِرينَ لا مَولى لَهُم»<ref>محمدصلى الله عليه وآله /  ۱۱.</ref>: اين بدان سبب است كه خدا مولاى مؤمنان است و كافران مولايى ندارند؛ يعنى ياورى ندارند.
'''۵ .پسرعمو''': در شعر شاعران آمده است:
مَهلاً بَنى‏ عَمِّنا مَهلاً مَوالينَا
لا تَنبُشُوا بَينَنا ما كانَ مَدفُوناً
آرام گيريد اى پسرعموهاى ما؛ اى موالى ما. آنچه را ميان ما مدفون شده از خاک بيرون نكشيد.
ديگرى سروده است:
هُمُ المَوالى حَنِقُوا عَلَينا
وَ إنّا مِن لِقائِهِم لَزُورُ
آنان موالى ‏اند و بر ما سخت گرفتند و ما از ديدارشان رويگردانيم.
صاحب «صحاح» از ابوعُبَيده نقل كرده كه مراد سراينده اين بيت از «موالى» پسرعموهاست، مانند آيه: «ثُمَّ نُخرِجُكُم طِفلاً»<ref>حجّ /  ۵ .</ref>: سپس شما را كه كودكى شده ‏ايد بيرون مى‏ آوريم.
'''۶ .هم ‏پيمان''': شاعر گفته است:
مَوالىَ حِلفٍ لا مَوالىَ قَرابَةٍ
وَ لكِن قَطيناً يَسألُونَ الأتاويا
موالى از حيث عهد و پيمان‏ اند نه از حيث خويشاوندى، ولى خادمان‏اند كه خراج مى‏ خواهند؛ مراد شاعر اين است كه آنان هم‏ پيمانان ‏اند، نه پسرعموها.
سروده فرزدق:
وَ لَو كانَ عَبدُاللَّهِ مَولىً هَجَوتُهُ
وَ لكِنَّ عَبدَاللَّهِ مَولى مَوالِيا
اگر عبداللَّه هم‏ پيمان بود او را ريشخند مى‏ كردم، ولى او سرور هم پيمان‏ هاست. زيرا عبداللَّه بن ابى ‏اسحاق سرور حَضرَميان بود و آنان هم پيمان‏ هاى بنى‏ عبدشمس بن عبدمناف بودند، و عرب هم پيمان را مولى مى‏ گويد. «موالى» را منصوب كرده، زيرا به سبب ضرورت آن را به اصلش باز گردانده است. «مَولى» را تنوين نداده، زيرا آن را همانند غير معتلّى غير منصرف گردانده است.
۷. متولّى در »ضَمان جَريره«××× ۱ ضَمان جريره: قراردادى كه به موجب آن شخصى در مقابل شخص ديگر متعهّد مى‏شود كه خسارات ناشى از جرم او را به عهده خود گيرد و در عوض وارث او باشد. لغت‏نامه دهخدا )مترجم( . ××× و به دست آوردن ميراث: اين رسمى در جاهليت بوده كه با آيه مواريث××× ۲ يعنى: نساء /  ۱۱. ××× نسخ شد.
۸ . همسايه: همسايه به سبب حقوقى كه از همسايگى برخوردار مى‏شود، »مَولى« ناميده شده است.
۹. سيّدِ مُطاع: و اين مولاى مطلق است. جوهرى در »الصحاح« گويد: هر كس عهده‏دار امر ديگرى شود ولىّ او است.
۱۰. أولى: خداى تعالى مى‏فرمايد: »فَاليَومَ لا يُؤخَذُ مِنكُمْ فِديَةٌ وَ لا مِنَ الَذينَ كَفَرُوا مَأواكُمُ النارُ هىَ مَولاكُم«××× ۳ حديد /  ۱۵. ×××: امروز از شما و از كافران عوضى كه خود را با آن برهانند پذيرفته نمى‏شود. جايگاه شما آتش است و آن مولاى شماست؛ يعنى به شما سزاوارتر است.
و اما مراد از حديث غدير فرمانبردارى ويژه است. از اين رو، معناى دهم مراد است؛ يعنى: هر كس من از او به او سزاوارترم، على‏عليه السلام از او به او سزاوارتر است. حافظ ابوالفرج يحيى بن سعيد ثقفى اصفهانى در كتابش به نام »مرج البحرين« به اين معنى تصريح كرده است. وى حديث غدير را به اِسنادش چنين روايت كرده است: پس رسول‏خداصلى الله عليه وآله دست على‏عليه السلام را گرفت و فرمود: مَن كُنتُ وَليُّهُ وَ أولى بِهِ مِن نَفسِهِ فَعَلىٌّ وَليُّهُ: هر كس من ولىّ او هستم و از او به او سزاوارترم، على ولىّ او است. بنابراين، دانسته مى‏شود كه همه معانى به معناى دهم باز مى‏گردند.
سخن پيامبرصلى الله عليه وآله در آغاز حديث، يعنى: ألَستُ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم؟ نيز بر اين معنى دلالت مى‏كند. اين نصّ صريح در اثبات امامت على‏عليه السلام و )وجوب( گردن نهادن به فرمانبرى از او است. حديث نبوى: »و حقّ را پيوسته همراه على‏عليه السلام گردان« نيز چنين است، چرا كه معناى اين حديث آن است كه هر گاه ميان على‏عليه السلام و يكى از صحابه اختلافى رخ دهد، حق با على‏عليه السلام است. امّت در اين اجماع دارند. آيا نديدى كه عالمان احكام سركشان را از رخدادهاى جمل و صفين استنباط كرده‏اند؟
بارى، شاعران درباره روز غدير بسيار شعر سروده‏اند. سپس سبط بن جوزى ماجراى شعر سرودن حسّان بن ثابت و تأييد پيامبرصلى الله عليه وآله و نيز اشعارش، و نيز اشعار قيس بن سعد بن عُباده انصارى در صفّين در مورد غدير -  كه هر دو پيشتر گذشت -  را آورده است. همچنين اشعار كُمَيت را آورده است:
نَفى عَن عَينِكَ الأرَقُ الهُجُوعا
وَ هَمّاً يَمتَرى عَنهُ الدُمُوعا
لَدَى الرَحمنِ يُشفَعُ بِالمَثانى
فَكانَ لَنا أبُوحَسَنٍ شَفيعا
وَ يَومَ الدَوحِ دَوحِ غَديرِ خُمٍّ
أبانَ لَنا الوَلايَةَ لَو أُطيعا
وَ لَكِنَّ الرِجالَ تَبايَعُوها
فَلَم أرَ مِثلَها خَطَراً مَبيعا
شب‏بيدارى خواب را از دو چشمت برد و اندوهى اشك‏آور را )از دلت( زدود. نزد خداى رحمان به وسيله سوره حمد شفاعت مى‏شود، ولى شفيع ما ابوالحسن على‏عليه السلام است. پيامبرصلى الله عليه وآله در روزى كه در كنار درختان انبوه غدير خم فرود آمد، ولايت را براى ما آشكار ساخت. اى كاش كه او را فرمان مى‏بردند. ولى مردان آن را فروختند. من نديده‏ام كه امر مهمّى مانند آن فروخته شود.
اين ابيات داستان شگفتى دارد كه شيخ ما عمر بن صافى موصلى آن را براى ما بازگفت. او گفت:
يكى از آنان اين ابيات را خواند و انديشمندانه به خواب رفت. على‏عليه السلام را در خواب ديد كه به او مى‏گويد: ابيات كُمَيت را براى من تكرار كن. او ابيات را خواند تا به »خَطَراً مَبيعاً« رسيد.
در اينجا، على‏عليه السلام بيت ديگرى سرود و به شعر كُمَيت افزود:
فَلَم أرَ مِثلَ ذاكَ اليَومِ يَوماً
وَ لَم أرَ مِثلَهُ حَقّاً أُضيعا
من روزى را مانند آن روز نديدم و نديدم كه حقّى مانند آن حق ضايع گردد.
و آن مرد هراسان از خواب بيدار شد.
سيد حِميَرى گويد:
يا بايِعَ الدينِ بِدُنياهُ
لَيسَ بِهذا أمَرَ اللَّهُ
مِن أينَ أبغَضتَ عَلياً الرِضا
وَ أحمَدُ قَد كانَ يَرضاهُ
مَنِ الَذى أحمَدُ مِن بَينِهِم
يَومَ غَديرِ الخُمِّ ناداهُ
أقامَهُ مِن بَينِ أصحابِهِ
وَ هُم حَواليهِ فَسَمّاهُ
هذا عَلى بنُ أبى‏طالِبٍ
مَولىً لِمَن قَد كُنتُ مَولاهُ
فَوالِ مَن والاهُ يا ذَا العُلا
وَ عادِ مَن قَد كانَ عاداهُ
اى آنكه دين را به دنيايت فروختى، خدا به اين كار فرمان نداده است. از چه روى به على‏عليه السلام برگزيده كينه مى‏ورزى؟ حال آنكه احمدصلى الله عليه وآله از او خشنود مى‏بود. آن كيست كه احمدصلى الله عليه وآله در روز غدير خم از ميان مسلمانان ندايش داد و او را از بين اصحابش - كه گرداگرد او بودند -  بر پاى داشت و نامش را بر زبان آورد و فرمود: اين على بن ابى‏طالب است. او مولاى كسى است كه من مولاى او هستم. اى خداى بلندمرتبه، با هر كس با او دوستى كند دوستى كن، و با هر كس با او دشمنى كند دشمنى كن.
بديع‏الزمان ابوالفضل احمد بن حسين همدانى سروده است:
يا دارَ مُنتَجَعِ الرِسالَةِ
بَيتَ مُختَلَفِ المَلائِكِ
يَا ابنَ الفَواطِمِ وَ العَواتِكِ
وَ التَرائِكِ وَ الأرائِكِ
أنَا حَائِكٌ إن لَم أكُن
مَولى وِلائِكَ وَ ابنَ حائِكِ
اى سراى جستجوى آمال رسالت و اى خانه آمد و شد فرشتگان، اى پسر فاطمه‏ها و عاتكه‏ها××× ۱ مراد از »فاطمه‏ها« و »عاتكه‏ها« مادران و جدّه‏هاى اميرالمؤمنين‏عليه السلام است )مترجم( . ××× و بوستان‏هاى بكر و سريرهاى بهشتى، اگر من اهل ولاى تو نباشم دروغگو پسر دروغگو هستم.××× ۲ تذكرة الخواصّ: ص ۳۴  - ۳۰. ×××
اينها گفتار سبط بن جوزى است. او حق مطلب را ادا كرده و آن را با اشعار كُميت و قيس بن سعد و حِميَرى ثابت كرده است. به خصوص اشعار كُمَيت كه بزرگان اهل‏سنت نيز او را ستوده‏اند. عبدالرحيم بن عبدالرحمن عباسى در »معاهد التنصيص« شرح حال كُميت را نوشته، و از عده‏اى مدح و كرامات براى او نقل كرده است. از جمله: ابن‏قُتَيبه محمد بن انس سلامى اسدى، محمد نوفلى، ابراهيم بن سعد اسدى، نصر بن مزاحم منقرى و محمد بن سهل.××× ۳ معاهد التنصيص فى شواهد التلخيص: ص ۳۸۸  - ۳۸۱. ×××
و اما در مورد كتاب »تذكرة خواصّ الأمة فى معرفة الأئمة« ، ابن‏حجر در »الصواعق المحرقة« و سَمهودى در »جواهر العِقدَين« از آن نقل كرده‏اند. در مورد خود سبط بن جوزى نيز، دانشمندان اهل‏سنت او را ستوده و به او اعتماد كرده و از او نقل كرده و او را توثيق نموده‏اند: ابن‏خَلِّكان و يافعى و ازنيقى و ذهبى و محمود بن سليمان كفوى و ابن‏وردى و ابوالمؤيّد خوارزمى××× ۴ وَفَيات الأعيان: ج ۱ ص ۴۰۵. مرآة الجنان: حوادث سال ۶۵۴ . مدينة العلوم. العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال ۶۵۶ . كتائب اعلام الاخيار )مخطوط( . تتمّة المختصر: حوادث سال ۶۵۶ . جامع مسانيد ابى‏حنيفة: ج ۱ ص ۷۰. ×××: او را توثيق كرده و ستوده‏اند.
وى نوه حافظ ابوالفرج ابن‏جوزى حنبلى است. از تأليفات او است: تاريخ بزرگى در چهل مجلّد به نام »مرآة الزمان فى تاريخ الأعيان« ، تفسيرى در بيست و نه مجلّد، »شرح الجامع الكبير« ، مجلّدى در مناقب ابوحنيفه، »تذكرة الخواصّ من الأمّة« . ابن‏خَلِّكان وى را ستوده است. او استاد حافظ شرف‏الدين است.
همچنين همه دانشمندان اهل‏سنت به روايات سبط بن جوزى اعتماد كرده، و حتى عده‏اى از متعصّبانِ آنان در برابر اماميه به اقوال او احتجاج كرده‏اند؛ كسانى مانند:
خواجه كابلى در »الصواقع« ، دهلوى در كتابش »تحفه اثنى‏عشريه« ، قاضى در »السيف المسلول« آنجا كه براى پاسخ به آنچه مايه طعن بر عمر بن خطّاب شده -  يعنى دفع حدّ از مغيرة بن شعبه -  در كنار روايات مورّخان و پيشوايانى مانند بخارى و طبرى و ابن‏كثير و ابن‏جوزى به روايت او استناد كرده‏اند. محمد رشيدالدين دهلوى در »إيضاح لطافة المقال« نيز تصريح كرده كه سبط بن جوزى از پيشوايان ديرين و معتمَد نزد اهل‏سنت است.
   براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: دلالت حديث غدير، و عنوان: علمابحث در سند و متن حديث غدير.

نسخهٔ ‏۱۴ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۴

اعتراف به مفاد حديث غدير[۱]

بسيارى از دانشمندان بزرگ اهل ‏سنت به دلالت حديث غدير به امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تصريح كرده، و آشكارا بر مطلوب شيعه تنصيص كرده ‏اند! در كتاب «عوالم العلوم» فهرستى از راويان حديث و شعرا و اهل لغت عامه كه معنى «اولى» را معناى اصلى كلمه مولى دانسته ‏اند آورده است.[۲] از جمله يوسف بن قِزُغْلى بن عبداللَّه بغدادى، سبط بن جوزى (ت ۵۸۱ يا ۵۸۲ -  م ۶۴۵ ق) است.

سبط بن جوزى در كتابش «تذكرة خواصّ الأمة فى معرفة الأئمة» مى ‏نويسد: دانشمندان سيره اتفاق نظر دارند كه واقعه غدير پس از بازگشت پيامبرصلى الله عليه وآله از حجةالوداع، در هجدهم ذى‏ حجّه رخ داده است. رسول‏ خداصلى الله عليه وآله در غدير خم صحابه ‏اش را -  كه صد و بيست هزار تن بودند -  گرد آورد و فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است. و بر آن (ولايت على‏ عليه السلام) با سخنى صريح و بى تلويح و اشاره تنصيص فرمود. سبط بن جوزى سپس ماجراى حارث فهرى را از ابواسحاق ثعلبى در تفسيرش نقل كرده است.[۳]

وى در ادامه، در مورد معناى حديث غدير از قول دانشمندان زبان عربى چند وجه را براى واژه «مَولى» آورده است:

۱. مالک: مالک بردگى، در آيه «ضَرَبَ اللَّهُ مَثلاً عَبداً مَملُوكاً لا يَقدِرُ عَلى شَى‏ءٍ... وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَولاهُ»[۴]: خدا مثلى زده است برده مملوكى كه بر هيچ كارى توانا نيست... و او سربار مولايش است. در ان آيه به معناى  است.

۲. مُعتِق: آزادكننده برده.

۳.مُعتَق: آزادشده.

۴. ناصر: ياور، مانند آيه «ذلِكَ بِأنَّ اللَّهَ مَولَى الَذينَ آمَنُوا وَ أنَّ الكافِرينَ لا مَولى لَهُم»[۵]: اين بدان سبب است كه خدا مولاى مؤمنان است و كافران مولايى ندارند؛ يعنى ياورى ندارند.

۵ .پسرعمو: در شعر شاعران آمده است:

مَهلاً بَنى‏ عَمِّنا مَهلاً مَوالينَا

لا تَنبُشُوا بَينَنا ما كانَ مَدفُوناً

آرام گيريد اى پسرعموهاى ما؛ اى موالى ما. آنچه را ميان ما مدفون شده از خاک بيرون نكشيد.


ديگرى سروده است:

هُمُ المَوالى حَنِقُوا عَلَينا

وَ إنّا مِن لِقائِهِم لَزُورُ

آنان موالى ‏اند و بر ما سخت گرفتند و ما از ديدارشان رويگردانيم.

صاحب «صحاح» از ابوعُبَيده نقل كرده كه مراد سراينده اين بيت از «موالى» پسرعموهاست، مانند آيه: «ثُمَّ نُخرِجُكُم طِفلاً»[۶]: سپس شما را كه كودكى شده ‏ايد بيرون مى‏ آوريم.

۶ .هم ‏پيمان: شاعر گفته است:

مَوالىَ حِلفٍ لا مَوالىَ قَرابَةٍ

وَ لكِن قَطيناً يَسألُونَ الأتاويا

موالى از حيث عهد و پيمان‏ اند نه از حيث خويشاوندى، ولى خادمان‏اند كه خراج مى‏ خواهند؛ مراد شاعر اين است كه آنان هم‏ پيمانان ‏اند، نه پسرعموها.

سروده فرزدق:

وَ لَو كانَ عَبدُاللَّهِ مَولىً هَجَوتُهُ

وَ لكِنَّ عَبدَاللَّهِ مَولى مَوالِيا

اگر عبداللَّه هم‏ پيمان بود او را ريشخند مى‏ كردم، ولى او سرور هم پيمان‏ هاست. زيرا عبداللَّه بن ابى ‏اسحاق سرور حَضرَميان بود و آنان هم پيمان‏ هاى بنى‏ عبدشمس بن عبدمناف بودند، و عرب هم پيمان را مولى مى‏ گويد. «موالى» را منصوب كرده، زيرا به سبب ضرورت آن را به اصلش باز گردانده است. «مَولى» را تنوين نداده، زيرا آن را همانند غير معتلّى غير منصرف گردانده است.


۷. متولّى در »ضَمان جَريره«××× ۱ ضَمان جريره: قراردادى كه به موجب آن شخصى در مقابل شخص ديگر متعهّد مى‏شود كه خسارات ناشى از جرم او را به عهده خود گيرد و در عوض وارث او باشد. لغت‏نامه دهخدا )مترجم( . ××× و به دست آوردن ميراث: اين رسمى در جاهليت بوده كه با آيه مواريث××× ۲ يعنى: نساء /  ۱۱. ××× نسخ شد.


۸ . همسايه: همسايه به سبب حقوقى كه از همسايگى برخوردار مى‏شود، »مَولى« ناميده شده است.


۹. سيّدِ مُطاع: و اين مولاى مطلق است. جوهرى در »الصحاح« گويد: هر كس عهده‏دار امر ديگرى شود ولىّ او است.


۱۰. أولى: خداى تعالى مى‏فرمايد: »فَاليَومَ لا يُؤخَذُ مِنكُمْ فِديَةٌ وَ لا مِنَ الَذينَ كَفَرُوا مَأواكُمُ النارُ هىَ مَولاكُم«××× ۳ حديد /  ۱۵. ×××: امروز از شما و از كافران عوضى كه خود را با آن برهانند پذيرفته نمى‏شود. جايگاه شما آتش است و آن مولاى شماست؛ يعنى به شما سزاوارتر است.


و اما مراد از حديث غدير فرمانبردارى ويژه است. از اين رو، معناى دهم مراد است؛ يعنى: هر كس من از او به او سزاوارترم، على‏عليه السلام از او به او سزاوارتر است. حافظ ابوالفرج يحيى بن سعيد ثقفى اصفهانى در كتابش به نام »مرج البحرين« به اين معنى تصريح كرده است. وى حديث غدير را به اِسنادش چنين روايت كرده است: پس رسول‏خداصلى الله عليه وآله دست على‏عليه السلام را گرفت و فرمود: مَن كُنتُ وَليُّهُ وَ أولى بِهِ مِن نَفسِهِ فَعَلىٌّ وَليُّهُ: هر كس من ولىّ او هستم و از او به او سزاوارترم، على ولىّ او است. بنابراين، دانسته مى‏شود كه همه معانى به معناى دهم باز مى‏گردند.


سخن پيامبرصلى الله عليه وآله در آغاز حديث، يعنى: ألَستُ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم؟ نيز بر اين معنى دلالت مى‏كند. اين نصّ صريح در اثبات امامت على‏عليه السلام و )وجوب( گردن نهادن به فرمانبرى از او است. حديث نبوى: »و حقّ را پيوسته همراه على‏عليه السلام گردان« نيز چنين است، چرا كه معناى اين حديث آن است كه هر گاه ميان على‏عليه السلام و يكى از صحابه اختلافى رخ دهد، حق با على‏عليه السلام است. امّت در اين اجماع دارند. آيا نديدى كه عالمان احكام سركشان را از رخدادهاى جمل و صفين استنباط كرده‏اند؟


بارى، شاعران درباره روز غدير بسيار شعر سروده‏اند. سپس سبط بن جوزى ماجراى شعر سرودن حسّان بن ثابت و تأييد پيامبرصلى الله عليه وآله و نيز اشعارش، و نيز اشعار قيس بن سعد بن عُباده انصارى در صفّين در مورد غدير -  كه هر دو پيشتر گذشت -  را آورده است. همچنين اشعار كُمَيت را آورده است:


نَفى عَن عَينِكَ الأرَقُ الهُجُوعا

وَ هَمّاً يَمتَرى عَنهُ الدُمُوعا

لَدَى الرَحمنِ يُشفَعُ بِالمَثانى

فَكانَ لَنا أبُوحَسَنٍ شَفيعا

وَ يَومَ الدَوحِ دَوحِ غَديرِ خُمٍّ

أبانَ لَنا الوَلايَةَ لَو أُطيعا

وَ لَكِنَّ الرِجالَ تَبايَعُوها

فَلَم أرَ مِثلَها خَطَراً مَبيعا


شب‏بيدارى خواب را از دو چشمت برد و اندوهى اشك‏آور را )از دلت( زدود. نزد خداى رحمان به وسيله سوره حمد شفاعت مى‏شود، ولى شفيع ما ابوالحسن على‏عليه السلام است. پيامبرصلى الله عليه وآله در روزى كه در كنار درختان انبوه غدير خم فرود آمد، ولايت را براى ما آشكار ساخت. اى كاش كه او را فرمان مى‏بردند. ولى مردان آن را فروختند. من نديده‏ام كه امر مهمّى مانند آن فروخته شود.

اين ابيات داستان شگفتى دارد كه شيخ ما عمر بن صافى موصلى آن را براى ما بازگفت. او گفت:


يكى از آنان اين ابيات را خواند و انديشمندانه به خواب رفت. على‏عليه السلام را در خواب ديد كه به او مى‏گويد: ابيات كُمَيت را براى من تكرار كن. او ابيات را خواند تا به »خَطَراً مَبيعاً« رسيد.


در اينجا، على‏عليه السلام بيت ديگرى سرود و به شعر كُمَيت افزود:


فَلَم أرَ مِثلَ ذاكَ اليَومِ يَوماً

وَ لَم أرَ مِثلَهُ حَقّاً أُضيعا


من روزى را مانند آن روز نديدم و نديدم كه حقّى مانند آن حق ضايع گردد.


و آن مرد هراسان از خواب بيدار شد.


سيد حِميَرى گويد:


يا بايِعَ الدينِ بِدُنياهُ

لَيسَ بِهذا أمَرَ اللَّهُ

مِن أينَ أبغَضتَ عَلياً الرِضا

وَ أحمَدُ قَد كانَ يَرضاهُ

مَنِ الَذى أحمَدُ مِن بَينِهِم

يَومَ غَديرِ الخُمِّ ناداهُ

أقامَهُ مِن بَينِ أصحابِهِ

وَ هُم حَواليهِ فَسَمّاهُ

هذا عَلى بنُ أبى‏طالِبٍ

مَولىً لِمَن قَد كُنتُ مَولاهُ

فَوالِ مَن والاهُ يا ذَا العُلا

وَ عادِ مَن قَد كانَ عاداهُ


اى آنكه دين را به دنيايت فروختى، خدا به اين كار فرمان نداده است. از چه روى به على‏عليه السلام برگزيده كينه مى‏ورزى؟ حال آنكه احمدصلى الله عليه وآله از او خشنود مى‏بود. آن كيست كه احمدصلى الله عليه وآله در روز غدير خم از ميان مسلمانان ندايش داد و او را از بين اصحابش - كه گرداگرد او بودند -  بر پاى داشت و نامش را بر زبان آورد و فرمود: اين على بن ابى‏طالب است. او مولاى كسى است كه من مولاى او هستم. اى خداى بلندمرتبه، با هر كس با او دوستى كند دوستى كن، و با هر كس با او دشمنى كند دشمنى كن.

بديع‏الزمان ابوالفضل احمد بن حسين همدانى سروده است:


يا دارَ مُنتَجَعِ الرِسالَةِ

بَيتَ مُختَلَفِ المَلائِكِ

يَا ابنَ الفَواطِمِ وَ العَواتِكِ

وَ التَرائِكِ وَ الأرائِكِ

أنَا حَائِكٌ إن لَم أكُن

مَولى وِلائِكَ وَ ابنَ حائِكِ


اى سراى جستجوى آمال رسالت و اى خانه آمد و شد فرشتگان، اى پسر فاطمه‏ها و عاتكه‏ها××× ۱ مراد از »فاطمه‏ها« و »عاتكه‏ها« مادران و جدّه‏هاى اميرالمؤمنين‏عليه السلام است )مترجم( . ××× و بوستان‏هاى بكر و سريرهاى بهشتى، اگر من اهل ولاى تو نباشم دروغگو پسر دروغگو هستم.××× ۲ تذكرة الخواصّ: ص ۳۴  - ۳۰. ×××


اينها گفتار سبط بن جوزى است. او حق مطلب را ادا كرده و آن را با اشعار كُميت و قيس بن سعد و حِميَرى ثابت كرده است. به خصوص اشعار كُمَيت كه بزرگان اهل‏سنت نيز او را ستوده‏اند. عبدالرحيم بن عبدالرحمن عباسى در »معاهد التنصيص« شرح حال كُميت را نوشته، و از عده‏اى مدح و كرامات براى او نقل كرده است. از جمله: ابن‏قُتَيبه محمد بن انس سلامى اسدى، محمد نوفلى، ابراهيم بن سعد اسدى، نصر بن مزاحم منقرى و محمد بن سهل.××× ۳ معاهد التنصيص فى شواهد التلخيص: ص ۳۸۸  - ۳۸۱. ×××


و اما در مورد كتاب »تذكرة خواصّ الأمة فى معرفة الأئمة« ، ابن‏حجر در »الصواعق المحرقة« و سَمهودى در »جواهر العِقدَين« از آن نقل كرده‏اند. در مورد خود سبط بن جوزى نيز، دانشمندان اهل‏سنت او را ستوده و به او اعتماد كرده و از او نقل كرده و او را توثيق نموده‏اند: ابن‏خَلِّكان و يافعى و ازنيقى و ذهبى و محمود بن سليمان كفوى و ابن‏وردى و ابوالمؤيّد خوارزمى××× ۴ وَفَيات الأعيان: ج ۱ ص ۴۰۵. مرآة الجنان: حوادث سال ۶۵۴ . مدينة العلوم. العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال ۶۵۶ . كتائب اعلام الاخيار )مخطوط( . تتمّة المختصر: حوادث سال ۶۵۶ . جامع مسانيد ابى‏حنيفة: ج ۱ ص ۷۰. ×××: او را توثيق كرده و ستوده‏اند.

وى نوه حافظ ابوالفرج ابن‏جوزى حنبلى است. از تأليفات او است: تاريخ بزرگى در چهل مجلّد به نام »مرآة الزمان فى تاريخ الأعيان« ، تفسيرى در بيست و نه مجلّد، »شرح الجامع الكبير« ، مجلّدى در مناقب ابوحنيفه، »تذكرة الخواصّ من الأمّة« . ابن‏خَلِّكان وى را ستوده است. او استاد حافظ شرف‏الدين است.


همچنين همه دانشمندان اهل‏سنت به روايات سبط بن جوزى اعتماد كرده، و حتى عده‏اى از متعصّبانِ آنان در برابر اماميه به اقوال او احتجاج كرده‏اند؛ كسانى مانند:


خواجه كابلى در »الصواقع« ، دهلوى در كتابش »تحفه اثنى‏عشريه« ، قاضى در »السيف المسلول« آنجا كه براى پاسخ به آنچه مايه طعن بر عمر بن خطّاب شده -  يعنى دفع حدّ از مغيرة بن شعبه -  در كنار روايات مورّخان و پيشوايانى مانند بخارى و طبرى و ابن‏كثير و ابن‏جوزى به روايت او استناد كرده‏اند. محمد رشيدالدين دهلوى در »إيضاح لطافة المقال« نيز تصريح كرده كه سبط بن جوزى از پيشوايان ديرين و معتمَد نزد اهل‏سنت است.


   براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: دلالت حديث غدير، و عنوان: علمابحث در سند و متن حديث غدير.

  1. چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۶۳۵-۶۴۱ . اسرار غدير: ص ۱۱۳. چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۱.
  2. عوالم العلوم: ج ۱۵ / ۳ ص ۵۹ .
  3. الكشف و البيان: ج ۱۰ ص ۳۵.
  4. نحل /  ۷۶،۷۵.
  5. محمدصلى الله عليه وآله /  ۱۱.
  6. حجّ /  ۵ .