آیات قرآن در مکه پس از حج: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
(صفحه‌ای تازه حاوی «روز سيزدهم پيامبر صلى الله عليه و آله از مِنا به سوى مكه حركت كرد. هنگامى كه ح...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
«به نام خداوند بخشنده مهربان، الف لام ميم، آيا مردم گمان كرده‏ اند كه رها مى‏ شوند با همين كه بگويند ايمان آورديم، بدون آنكه امتحان شوند؟ ما كسانى را كه قبل از آنان بودند امتحان كرديم، زيرا خدا بايد بداند كسانى را كه راست مى ‏گويند و كسانى را كه دروغ مى ‏گويند. كسانى كه كارهاى زشت را انجام مى‏ دهند گمان كرده‏ اند كه از دست ما فرار مى ‏كنند (و دست ما به آنان نمى ‏رسد). چه بد حكم مى‏ كنند».
«به نام خداوند بخشنده مهربان، الف لام ميم، آيا مردم گمان كرده‏ اند كه رها مى‏ شوند با همين كه بگويند ايمان آورديم، بدون آنكه امتحان شوند؟ ما كسانى را كه قبل از آنان بودند امتحان كرديم، زيرا خدا بايد بداند كسانى را كه راست مى ‏گويند و كسانى را كه دروغ مى ‏گويند. كسانى كه كارهاى زشت را انجام مى‏ دهند گمان كرده‏ اند كه از دست ما فرار مى ‏كنند (و دست ما به آنان نمى ‏رسد). چه بد حكم مى‏ كنند».


روز چهاردهم ذى ‏الحجة روز پرماجرايى بود، چرا كه اعلام شده بود در مكه يک روز بيشتر توقف نخواهند كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به بلال دستور داد تا بين مردم اعلان كند: «فردا كسى جز معلولان نبايد باقى بماند، و همه بايد به سوى غدير خم حركت كنند».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.</ref>
روز چهاردهم ذى ‏الحجة روز پرماجرايى بود، چرا كه اعلام شده بود در مكه يک روز بيشتر توقف نخواهند كرد.


سپس دستور سلام كردن به على‏ عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» نازل شد. پيامبر صلى الله عليه و آله از پذيرش آنان نسبت به اين مسئله ترس داشت، و اين اطمينان الهى بود كه اجراى اين دستور را با نزول آيه ۶ سوره كهف در چنين موقعيتى مؤكد نمود: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً»: «گويى تو مى ‏خواهى در اثر اعمال آنان خود را از تأسف و غم و اندوه هلاک كنى، اگر به اين گفتار ايمان نياورند».
پيامبر صلى الله عليه و آله به بلال دستور داد تا بين مردم اعلان كند: «فردا كسى جز معلولان نبايد باقى بماند، و همه بايد به سوى غدير خم حركت كنند».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.</ref>
 
سپس دستور سلام كردن به على‏ عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» نازل شد.
 
پيامبر صلى الله عليه و آله از پذيرش آنان نسبت به اين مسئله ترس داشت، و اين اطمينان الهى بود كه اجراى اين دستور را با نزول آيه ۶ سوره كهف در چنين موقعيتى مؤكد نمود: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً»: «گويى تو مى ‏خواهى در اثر اعمال آنان خود را از تأسف و غم و اندوه هلاک كنى، اگر به اين گفتار ايمان نياورند».


پيرو آن پيامبر صلى الله عليه و آله به بزرگان اصحاب دستور داد تا نزد على‏ عليه السلام بروند و خطاب به آن حضرت «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» بگويند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱ - ۱۲۰، ۱۵۵. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۱۴،۳۹. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۲۴. كتاب سليم: ص ۷۳۰.</ref>
پيرو آن پيامبر صلى الله عليه و آله به بزرگان اصحاب دستور داد تا نزد على‏ عليه السلام بروند و خطاب به آن حضرت «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» بگويند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱ - ۱۲۰، ۱۵۵. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۱۴،۳۹. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۲۴. كتاب سليم: ص ۷۳۰.</ref>
خط ۱۳: خط ۱۷:
آنگاه بار ديگر جبرئيل نازل شد و دستور تحويل ودايع انبيا به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را آورد. پيامبر صلى الله عليه و آله با فرا خواندن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام جلسه خصوصى تشكيل دادند و ودايع الهى به على‏ عليه السلام داده شد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۶. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ و ج ۴۰ ص ۲۱۶.</ref>
آنگاه بار ديگر جبرئيل نازل شد و دستور تحويل ودايع انبيا به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را آورد. پيامبر صلى الله عليه و آله با فرا خواندن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام جلسه خصوصى تشكيل دادند و ودايع الهى به على‏ عليه السلام داده شد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۶. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ و ج ۴۰ ص ۲۱۶.</ref>


آن روز -  از بين همسران پيامبر عليه السلام -  نوبت عايشه بود كه حضرت طبق قاعده نزد او مى‏ماند، اما حضور على‏ عليه السلام براى تحويل ودايع و مسائل ديگرى كه مربوط به غدير مى‏شد مانع از اين مسئله گرديد، و عايشه در اين باره اعتراض كرد و گفت: يا رسول ‏اللَّه، چرا آن مسئله خصوصى را از من پنهان مى‏ كنى؟ شايد براى من هم صلاح باشد!! حضرت فرمود: به زودى از اين مسئله اطلاع خواهى يافت وقتى آن را به طور عمومى اعلام كنم.
آن روز -  از بين همسران پيامبر عليه السلام -  نوبت عايشه بود كه حضرت طبق قاعده نزد او مى‏ماند، اما حضور على‏ عليه السلام براى تحويل ودايع و مسائل ديگرى كه مربوط به غدير مى‏شد مانع از اين مسئله گرديد، و عايشه در اين باره اعتراض كرد و گفت: يا رسول ‏اللَّه، چرا آن مسئله خصوصى را از من پنهان مى‏ كنى؟ شايد براى من هم صلاح باشد!!  
 
حضرت فرمود: به زودى از اين مسئله اطلاع خواهى يافت وقتى آن را به طور عمومى اعلام كنم.


عايشه گفت: يا رسول‏ اللَّه، چرا الآن آن را به من خبر نمى‏ دهى تا پيشتر عمل به آن را آغاز كنم و آنچه صلاح است شروع نمايم!! حضرت فرمود: به زودى به تو خبر خواهم داد، ولى آن را پنهان كن تا به من دستور داده شود كه آن را به صورت عمومى اعلام كنم.
عايشه گفت: يا رسول‏ اللَّه، چرا الآن آن را به من خبر نمى‏ دهى تا پيشتر عمل به آن را آغاز كنم و آنچه صلاح است شروع نمايم!! حضرت فرمود: به زودى به تو خبر خواهم داد، ولى آن را پنهان كن تا به من دستور داده شود كه آن را به صورت عمومى اعلام كنم.

نسخهٔ ‏۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۵۶

روز سيزدهم پيامبر صلى الله عليه و آله از مِنا به سوى مكه حركت كرد. هنگامى كه حضرت وارد مكه مى‏ شد جبرئيل نازل شد و با آوردن آيات اول سوره عنكبوت، مقدمات برنامه غدير را آغاز كرد:

«بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الم، أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ، وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّه الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ، أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ»:

«به نام خداوند بخشنده مهربان، الف لام ميم، آيا مردم گمان كرده‏ اند كه رها مى‏ شوند با همين كه بگويند ايمان آورديم، بدون آنكه امتحان شوند؟ ما كسانى را كه قبل از آنان بودند امتحان كرديم، زيرا خدا بايد بداند كسانى را كه راست مى ‏گويند و كسانى را كه دروغ مى ‏گويند. كسانى كه كارهاى زشت را انجام مى‏ دهند گمان كرده‏ اند كه از دست ما فرار مى ‏كنند (و دست ما به آنان نمى ‏رسد). چه بد حكم مى‏ كنند».

روز چهاردهم ذى ‏الحجة روز پرماجرايى بود، چرا كه اعلام شده بود در مكه يک روز بيشتر توقف نخواهند كرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله به بلال دستور داد تا بين مردم اعلان كند: «فردا كسى جز معلولان نبايد باقى بماند، و همه بايد به سوى غدير خم حركت كنند».[۱]

سپس دستور سلام كردن به على‏ عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» نازل شد.

پيامبر صلى الله عليه و آله از پذيرش آنان نسبت به اين مسئله ترس داشت، و اين اطمينان الهى بود كه اجراى اين دستور را با نزول آيه ۶ سوره كهف در چنين موقعيتى مؤكد نمود: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً»: «گويى تو مى ‏خواهى در اثر اعمال آنان خود را از تأسف و غم و اندوه هلاک كنى، اگر به اين گفتار ايمان نياورند».

پيرو آن پيامبر صلى الله عليه و آله به بزرگان اصحاب دستور داد تا نزد على‏ عليه السلام بروند و خطاب به آن حضرت «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» بگويند.[۲]

آنگاه بار ديگر جبرئيل نازل شد و دستور تحويل ودايع انبيا به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را آورد. پيامبر صلى الله عليه و آله با فرا خواندن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام جلسه خصوصى تشكيل دادند و ودايع الهى به على‏ عليه السلام داده شد.[۳]

آن روز -  از بين همسران پيامبر عليه السلام -  نوبت عايشه بود كه حضرت طبق قاعده نزد او مى‏ماند، اما حضور على‏ عليه السلام براى تحويل ودايع و مسائل ديگرى كه مربوط به غدير مى‏شد مانع از اين مسئله گرديد، و عايشه در اين باره اعتراض كرد و گفت: يا رسول ‏اللَّه، چرا آن مسئله خصوصى را از من پنهان مى‏ كنى؟ شايد براى من هم صلاح باشد!!

حضرت فرمود: به زودى از اين مسئله اطلاع خواهى يافت وقتى آن را به طور عمومى اعلام كنم.

عايشه گفت: يا رسول‏ اللَّه، چرا الآن آن را به من خبر نمى‏ دهى تا پيشتر عمل به آن را آغاز كنم و آنچه صلاح است شروع نمايم!! حضرت فرمود: به زودى به تو خبر خواهم داد، ولى آن را پنهان كن تا به من دستور داده شود كه آن را به صورت عمومى اعلام كنم.

عايشه قول داد كه آن سِرّ را پنهان كند. پيامبر صلى الله عليه و آله هم آن راز را به او چنين خبر داد: «خداوند به من دستور داده كه على را به عنوان علامتى در بين مردم منصوب نمايم».

عايشه بار ديگر قول داد كه اين راز را به كسى نگويد؛ اما در همان روز به حفصه خبر داد و هر يک از آن دو به پدرانشان خبر دادند. ابوبكر و عمر جلسه تشكيل دادند و سراغ منافقين فرستادند و مسئله را به آنان هم خبر دادند.

اين گونه بود كه سرّ پيامبر صلى الله عليه و آله به دست عايشه و حفصه افشا شد، و پيرو آن خداوند آيات اول تا سوم سوره تحريم را نازل كرد كه خبر از كار آن دو زن مى‏داد، آنجا كه فرمود: «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً، فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّه عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ. فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِىَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ».

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله گفتارى پنهانى به بعضى از همسرانش سپرد. آنگاه كه آن زن راز پيامبر صلى الله عليه و آله را افشا كرد، و خدا پيامبرش را از اين مسئله باخبر نمود، آن حضرت قسمتى از كارشان را براى آنان بازگو كرد و از گفتن قسمتى ديگر اعراض نمود. آن زن (عايشه) از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: چه كسى افشا كردن مرا به تو خبر داد؟ حضرت فرمود: خداى عليم آگاه به من خبر داد.

سپس خداوند با آيه چهارم سوره تحريم به پيامبرش خبر داد كه اگر اظهار توبه هم نمايند قلوبشان منحرف است، و اگر بخواهند بر ضد پيامبر صلى الله عليه و آله اقدامى كنند ياور آن حضرت خدا و جبرئيل و ملائكه و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام هستند. آيه چنين است:

«إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّه فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّه هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ»:

«اگر شما دو نفر نزد خدا توبه كنيد اما قلب‏هايتان از حق منحرف شده است، و اگر بر ضد او اقدم نماييد بدانيد كه خدا صاحب اختيار اوست و جبرئيل و صالح مؤمنين و ملائكه بعد از خدا كمک اويند».

وقتى خداوند اين خبر را به پيامبرش داد حضرت آنان را احضار كرد و مسئله افشاى سِرّ خود را از آنان پرسيد و به توطئه منافقين اشاره ‏اى نكرد. آنان قسم ياد كردند كه چنين كارى نكرده‏ اند و راز حضرت را فاش ننموده ‏اند.

اينجا بود كه آيه هفتم سوره تحريم در تكذيب آنان نازل شد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»: «اى كسانى كه كافر شديد، امروز عذر نياوريد كه طبق آنچه عمل كرديد جزا داده مى‏ شويد».[۴]

گروهى كه بر ضد پيامبر صلی الله علیه و آله توطئه مى ‏كردند، با اطلاع از آنچه در خانه پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏گذشت و پايه ‏ريزى ‏هايى كه براى مراسم غدير انجام مى‏ گرفت، يک قدم جلوتر گذاشتند و تصميم گرفتند عهد و پيمان بين خود را رسميت دهند، تا در عمل به آن ملتزم باشند و در مراحل بعدى يكديگر را تنها نگذارند.

ابوبكر و عمر و سه همپيمانشان در روز چهاردهم ذى ‏الحجة در موقعيتى كه كسى داخل كعبه نبود، وارد آنجا شدند و روى سنگ سرخ ميان دو ستون كعبه نشستند. ابتدا و به عنوان شروع به صورت شفاهى پيمان خود را تجديد كردند و بر سر آن قسم ياد كردند و گفتند:

نَتَظاهَرُ عَلى عَلِىٍّ فَلا يَنالُ الْخِلافَةَ ما حَيينا: با هم بر ضد على اقدام مى‏كنيم به گونه‏اى كه تا ما زنده هستيم به خلافت دست نيابد.[۵]

سپس عمر متنى را كه بايد امضا مى‏ كردند املا كرد و ابوعبيده جراح براى آنان نوشت: انْ ماتَ مُحَمَّدٌ اوْ قُتِلَ نَزْوِى الْخِلافَةَ عَنْ اهْلِ‏ بَيْتِهِ: اگر محمد از دنيا رفت يا كشته شد خلافت را از اهل‏ بيت او مانع مى‏ شويم.

اين پيمان‏ نامه داخل كعبه نوشته شد و به امضاى ابوبكر و عمر و ابوعبيده و معاذ بن جبل و سالم مولى ابى‏ حذيفه رسيد و مهرهاى خود را بر آخر آن نقش كردند. ابوعبيده آن نوشته را در حضور چهار نفر ديگر در كعبه زير خاک پنهان كرد. آنگاه برخاسته از كعبه بيرون آمدند و از آن لحظه عمل به محتواى آن را رسماً آغاز كردند.

در آن لحظات عظيم‏ترين پيمان‏نامه بر ضد دين الهى در تاريخ بشريت به امضا رسيد كه آينده تلخ و تاريكى را براى انسان‏ها در نظر گرفته بود. خداوند با نزول ۹ آيه پى در پى جوانب مختلف اين توطئه را مورد نكوهش قرار داد و آن را در متن قرآن ثبت كرد.

از آنجا كه اين صحيفه در كعبه امضا شد، و در واقع الحاد و كفرى در بيت الهى بود آيه ۲۵ سوره حج نازل شد و از اين بُعد آن را معرفى كرد: «وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ»: «هر كس با الحاد و كفر وارد خانه خدا شود او را عذاب دردناكى مى‏ چشانيم».[۶]

از سوى ديگر براى نشان دادن شركت شيطان در چنين پيمانى، آيه دهم سوره مجادله نازل شد: «إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلا بِإِذْنِ اللَّه وَ عَلَى اللَّه فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»: «سخن پنهانى و درگوشى از شيطان است تا كسانى را كه ايمان آورده ‏اند محزون نمايد، ولى هيچ ضررى به آنان نمى ‏زند مگر با اجازه خدا؛ و مؤمنين بايد بر خدا توكل كنند».

پيرو اين آيه براى آنكه معلوم شود خدا و رسولش از اين توطئه اطلاع دارند و در پرونده آنان براى روز قيامت ثبت شده آيه ۷ سوره مجادله نازل شد:

«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّه يَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّه بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَلِيمٌ»:

«آيا نمى‏ بينى كه خداوند آنچه در آسمان‏ها و زمين است مى‏داند. هيچ نجواى سه نفرى نمى‏ شود مگر آنكه خدا چهارمى آنان است، و هيچ نجواى پنج نفرى نمى ‏شود مگر آنكه خدا ششمى آنان است و كمتر و بيشتر از اين عدد نجوايى اتفاق نمى ‏افتد مگر آنها هر كجا باشند خدا همراه آنان است، سپس روز قيامت آنان را به آنچه انجام داده ‏اند خبر مى ‏دهد. خداوند به هر چيزى عالم است».[۷]

در بُعد ديگر خداوند اعلام داشت كه در برابر مكر و حيله آنان دستگاه الهى هم برنامه دارد و بايد عاقبت را ديد و نتايج را بر شمرد. آيه ۵۰ - ۵۲ سوره نمل در اين باره نازل شد:

«وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ. فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ، فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِى ذلِكَ لآيات لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»:

«آنان حيله ‏اى به كار بستند و ما هم مكرى به كار گرفتيم در حالى كه آنان نمى ‏فهميدند. بنگر كه عاقبت مكر آنان چگونه شد كه ما آنان و قومشان را همگى نابود كرديم. اين است خانه ‏هاى آنان كه به خاطر ظلمشان خالى مانده است، و اين نشانه ‏اى بر كسانى است كه مى‏ دانند»، و اين قسمت از آيه اشاره به آن بود كه خلافت به نسل هيچ كدام از آنان نخواهد رسيد.[۸]

آيه ديگرى كه نازل شد براى آگاهى مؤمنين بود كه از آنان فاصله بگيرند و اسرار خود را در اختيار آنان قرار ندهند، چرا كه دشمنى را علنى كرده و در اين راه هيچ كوتاهى نمى ‏كنند. آيه ۱۱۸ سوره آل عمران براى اعلام اين مطلب چنين نازل شد:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ...»: «اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد كسانى را كه از شما نيستند صاحب سِرِّ خود انتخاب نكنيد كه آنان در مقابله با شما از هيچ اقدامى كوتاهى نمى ‏كنند. آنان دوست دارند آنچه كه شما را در رنج و سختى قرار دهد. دشمنى از دهانشان آشكار شده و آنچه سينه‏ هاى آنان مخفى مى‏ كند بالاتر است...».[۹]

آنگاه آيه ديگرى درباره پشيمانى آنان در قيامت و عذاب ابدى آنان نازل شد و نابودى دنيا و آخرتشان را اعلام كرد؛ آيه ۱۶۷ سوره بقره بود كه مى ‏فرمايد: «وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللَّه أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ»: «كسانى كه از آنان پيروى شده بود گفتند: اى كاش براى ما بازگشتى بود تا از آنان بيزارى مى‏جستيم همان گونه كه از ما بيزارى جستند. اين گونه است كه خداوند اعمال آنان را به عنوان حسرتى بر آنان مى ‏نماياند، و آنان از آتش خارج شدنى نيستند».[۱۰]

آخرين عكس ‏العمل پيامبر صلى الله عليه و آله اين بود كه آنان را فرا خواند و همه اقداماتشان را خبر داد و آنان را مورد مؤاخذه قرار داد. آنان در نهايت جسارت و بى‏ پروايى هر گونه اقدامى را انكار كردند و قسم ياد كردند كه چنين قصدى نداشته و چنين سخنى نگفته ‏اند!!

ولى در ردّ آنان آيه ۷۴ سوره توبه نازل شد و پيامبر صلى الله عليه و آله آيه را بر آنان تلاوت فرمود: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا...»: «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه چنين سخنى نگفته ‏اند، در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان گفته‏ اند و هدفى را قصد كرده‏ اند كه بدان دست نيافته ‏اند...».[۱۱]

روز چهاردهم ذى ‏الحجة همچنان ادامه داشت و توطئه‏ گران به دنبال اولين كسانى بودند كه از نظر آنان در غصب خلافت همكارى خوبى مى‏ توانستند داشته باشند. بنى‏ اميه براى اين منظور انتخاب شدند و رؤساى آنان توسط اصحاب صحيفه به پيمان‏ نامه دعوت شدند. بنى ‏اميه نيز با اختلافى كه بر سر موضوع داشتند با آنان هم پيمان شدند.[۱۲]

اينجا بود كه خداوند به پيامبرش پيمان دوم را هم خبر داد و آيه ۷۹ و ۸۰ سوره زخرف را نازل كرد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ، أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ»: «آيا مسئله ‏اى را محكم مى ‏كنند؟ پس ما هم محكم مى ‏نماييم. يا گمان مى ‏كنند ما سِرّ و نجوايشان را نمى ‏شنويم؟ بلى، حتى فرستادگان ما نزد آنان مشغول نوشتن هستند».[۱۳]

به دنبال آن آيه ۲۴ و ۲۵ سوره محمد صلى الله عليه و آله نازل شد كه خبر از پذيرفتن نيمى از پيشنهاد اصحاب صحيفه توسط بنى ‏اميه مى‏ داد: «إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ. ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّه يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ»:

«كسانى كه از دين خدا رو به عقب باز مى‏گردند بعد از آنكه راه هدايت برايشان روشن شده، شيطان كار آنان را برايشان زيبا جلوه داده و آنان را بدان سو تشويق كرده است. اين بدان جهت است كه آنان گفتند به كسانى كه آنچه خدا نازل كرده را خوش نداشتند: ما در بعضى از اين مسئله از شما پيروى مى‏ كنيم، ولى خدا پنهان كارى آنان را مى‏ داند».

هنگام سحر روز پانزدهم كاروان آماده حركت بود. پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهى به كعبه كرد و اشک از ديدگانش جارى شد.[۱۴] در آنجا براى دلجويى از پيامبر صلى الله عليه و آله آيه ۱۳ سوره محمد صلى الله عليه و آله نازل شد: «وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِىَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِى أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ»: «و چه بسيار آبادى كه از آبادى تو -  كه تو را از آن بيرون كردند -  قوى‏تر بود و ما آنها را هلاک كرديم و هيچ كمكى نيافتند».[۱۵] بعد از آن قافله صد و بيست هزار نفرى از مكه به سوى غدير حركت كرد.

پانویس

  1. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.
  2. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱ - ۱۲۰، ۱۵۵. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۱۴،۳۹. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۲۴. كتاب سليم: ص ۷۳۰.
  3. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۷۶. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۶ و ج ۴۰ ص ۲۱۶.
  4. ارشاد القلوب: ج ۲ ص ۱۱۲ - ۱۳۵. تفسير فرات: ص ۱۸۵. مجمع البيان: ج ۱ ص ۵۶ . نور الثقلين: ج ۵ ص ۳۷۰ ح ۸ . مناقب اميرالمؤمنين‏ عليه السلام: ج ۲ ص ۳۴۶. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۶۹۷ . الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۶۸. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۷۶. امالى الطوسى: ص ۳۰۲. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۲۳۹،۲۳۲ ح ۲۴۳ ۴ ح ۲۴۶،۹ ح ۱۷ و ج ۲۷ ص ۲۴۶ ح ۱۷ و ج ۲۸ ص ۹۵ - ۹۷، ۱۰۶، ۱۰۷ و ج ۳۰ ص ۳۸۳ و ج ۳۱ ص ۶۴۰ ح ۱۵۷. صحيح البخارى: ج ۷ ص ۱۷ و ج ۸ ص ۴۴۹. صحيح مسلم: ج ۷ ص ۲۴. السيرة النبوية (ابن كثير): ج ۴ ص ۴۴۹. فتح القدير شوكانى: ج ۵ ص ۲۵۰. مجمع الزوائد (هيثمى): ج ۷ ص ۱۲۶. تفسير القرطبى: ج ۱۸ ص ۱۸۷. زاد المسير(ابن جوزى): ج ۸ ص ۵۱ . مسند احمد: ج ۱ ص ۳۳ و ج ۶ ص ۵۲ .
  5. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۱۹ و ج ۲۸ ص ۲۷۴،۱۲۵،۱۲۳،۱۱۶،۱۰۵،۱۰۲،۱۰۱،۸۵ و ج ۳۰ ص ۱۲۸،۱۲۷،۱۲۵ و ج ۳۱ ص ۶۱۰ و ج ۳۶ ص ۱۵۳. الكافى: ج ۱ ص ۴۲۰، مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى): ص ۹۳،۹۲.
  6. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۶۸. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى): ص ۹۳.
  7. بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۹ و ج ۲۸ ص ۸۵ و ج ۳۷ ص ۸۵ .
  8. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى): ص ۹۳.
  9. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۱۶ و ج ۳۱ ص ۶۳۶ . مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۱۴.
  10. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۱۶ و ج ۳۱ ص ۶۳۷ . مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۲۱۲.
  11. بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۲ ص ۹۶ ح ۴۹ و ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵،۶۳۳ .
  12. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۰ ص ۲۶۳،۱۶۳. مثالب النواصب (ابن شهر شوب، نسخه خطى): ص ۹۴.
  13. بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۵۷ و ج ۳۰ ص ۱۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۷.
  14. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۴.
  15. تفسير القرطبى: ج ۱۶ ص ۲۲۳. فتح القدير: ج ۵ ص ۲۸.