ضرورت
ضرورت غدير[۱]
طبيعى است بخشى از ضرورت غدير به طبع ضرورت شناخت امام و امامت خواهد بود، و در ضرورت امام و امامت دلائل و شواهد بسيار است. از جمله اين شواهد است:
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرموده است:«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية»: هر كس بميرد در حالى كه امام زمان خودش را نشناخته باشد، مرگ او
مرگ دوران جاهليت است.
اين فرمايش حضرت يعنى مانند مردمان دوران جاهليت از دنيا رفته و از اسلام بهره اى نبرده است. پس آن دينى كه توحيد و نبوت و معاد هم در آن باشد اما ولايت در
آن نباشد دين نيست، بلكه گمراهى و ضلالت است.
مؤيد آن جمله اى است كه در ابتداى دعا در زمان غيبت امام عصر عليه السلام آمده است:
«اللهم عرّفنى حجتک، فانک ان لم تعرّفنى حجتک ضللت عن دينى.»
شناخت امام به اندازه اى مهم و داراى اهميت است كه مى توان گفت: بدون معرفت امام شناخت كامل خداوند ممكن نيست.[۲] در حقيقت امام شناسى پايه و اساس خداشناسى است.
امام حسين عليه السلام سرور خداشناسان عالم نيز به اين مطلب تصريح فرموده اند؛ هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند:
يابن رسول اللَّه، ما معرفة اللَّه؟
قال:«معرفة اهل كل زمان امام هم الذى يجب عليهم طاعته»: اى فرزند رسول خدا، معرفت و شناخت خدا چيست و چگونه است؟
فرمود: (معرفت خدا) اين است كه مردم هر عصر و زمانى امام و پيشواى خود را بشناسند. آن امامى كه خداوند اطاعت او را بر همگان واجب فرموده است[۳] .[۴]
همچنين درباره ضرورت شناخت امام و لزوم وجود امام در جامعه، اميرالمؤمنين عليه السلام به كميل بن زياد نخعى فرمود:«اللهم بلى، لا تخلوا الارض من قائم اللَّه
بحجة؛ اما ظاهراً مشهوراً و اما خائفاً مغموراً، لئلاً تبطل حجج اللَّه و بيناته»[۵]:
زمين هيچ گاه از كسى كه با حجت و دليل دين خدا را بپا دارد خالى نمى ماند؛ آن كس يا آشكار و مشهود و يا پوشيده و پنهان است، تا حجت ها و دليل هاى روشن
خدا از ميان نرود.
و لذا امام صادق عليه السلام فرموده است:«الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق»[۶]: حجت پيش از هر مخلوقى و با هر مخلوقى و بعد از هر مخلوقى وجود دارد.
و فرموده است:«لو لم يبق فى الارض الا رجلان لكان احدهما الحجة»[۷]: اگر از اهل دنيا جز دو نفر باقى نماند، يكى از آن دو حتماً حجت خواهد بود.
در حديث ديگر فرموده است:«ان آخر من يموت الامام، لئلا يحتجّ احدهم على اللَّه عزوجل تركه بغير حجة»[۸]: آخرين كسى كه مى ميرد و از دنيا مى رود امام است، تا
براى كسى عذرى باقى نماند و نگويد كه خداوند مرا بدون حجت و راهنما رها كرده است.
در حديث ديگر آمده است:»ـ««ان اللَّه عزوجل لم يدع الارض الا و فيها عالم يعلم الزيادة و النقصان فى الارض. و اذا زاد المؤمنون شيئاً ردّهم، و اذا نقصوا اكمله لهم»[۹]:
خداوند تبارک و تعالى زمين را رها نكرده مگر اينكه در آن عالمى قرار داده كه زيادى و نقصان را مى داند. هر گاه مؤمنان چيزى در دين بيفزايند آن را ردّ مى كند، و هر
گاه چيزى از آن بكاهند آن را براى ايشان كامل گرداند. اگر اين چنين نبود امور بر مسلمانان مشتبه مى شد، و ميان حق و باطل نمى توانستند فرق بگذارند.
اين از نظر تشريعى.
و اما از نظر تكوينى:
نظام عالم بستگى كامل به وجود امام عليه السلام دارد. محمد بن فضيل گويد: به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم:«تكون الارض و لا امام فيها؟ قال: اذاً لساخت باهلها»[۱۰]: آيا مى شود زمين بدون امام برقرار باشد؟ فرمود: در آن صورت اهلش را در خود فرو مى برد.
پس تمام آرامش زمين و سكون آن به گونه اى كه بشر بتواند بر روى آن زندگى كند و برقرارى آسمان و همه كرات عالم، به خاطر وجود امام عليه السلام است. در زيارت هم مى خوانيم:«بكم يمسک السماء ان تقع على الارض الا بإذنه.»
در حقيقت امام قطب عالم امكان و محور اصلى دایره وجود و سرّ آفرينش و علت غائى خلقت و واسطه فيض ربوبى و نور خداوند در آسمان ها و زمين است. و لذا شناخت او فراتر از درک بشر و برتر از بينش خردمندان است. حضرت رضاعليه السلام مى فرمايد:
«ان الامامة اجلّ قدراً و اعظم شأناً و اعلى مكاناً و امنع جانباً و ابعد غوراً من ان يبلغها الناس بعقولهم، او ينالوا بآرائهم»: امامت، قدر و عظمت و موقعيت و شأن آن بالاتر و برتر است از آنكه مردم بتوانند با عقول ناقص خويش به آن برسند.
«الامام كالشمش الطالعة للعالم، و هى فى الافق بحيث لا تناله الايدى و الابصار»: امام همچون خورشيدى تابان است كه به نور خود جهان هستى را روشنايى بخشيده، و او در افقى است كه دست ها و ديدگان به او دسترسى ندارند، و فكر و انديشه و خيال به حريم ملكوتى او راه ندارد. بلكه از توصيف شأنى از شؤون او عاجز اند.
«هيهات، ضلّت العقول و تاهت الحلوم و حارت الالباب و حسرت العيون و تصاغرت الحلماء و حصرت الخطباء و جهلت الالبّاء و كلّت الشعراء و عجزت الادباء و عييت البلغاء عن وصف شأن من شأنه، او فضيلة من فضائله.»
همچنين امام چون حجت خدا و هادى امت مى باشد، لازمه اش اين است كه عالم به جميع امور باشد و بتواند پاسخ مشكلات علمى مردم را بدهد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:«اللَّه اعظم من ان يحتجّ بعبد من عباده، ثم يخفى عنه شيئاً من اخبار السماء و الارض»[۱۱]: خداوند، شأن او اجلّ و برتر است از اينكه بنده اش از بندگانش را حجت خويش قرار دهد، سپس اخبار آسمان و زمين را از او پنهان بدارد.
در كنار آنچه گفته شد، چون اطاعت امام بدون هيچ قيد و شرطى بر همگان واجب مى باشد و او «اولى الامر» است[۱۲]، لازمه اش اين است كه معصوم باشد. تا اطاعت او عين اطاعت خدا و رسول صلى الله عليه وآله باشد، و گرنه چه بسا اطاعت او معصيت خدا و رسول صلى الله عليه وآله گردد. چنانچه آيه تطهير دليل روشن و گواه صادقى بر طهارت معصومين عليهم السلام است.
و لذا رسول خداصلى الله عليه وآله در وصف ائمه عليهم السلام فرموده است:«هم المعصومون من كل ذنب وخطيئة»[۱۳]: آنان از هر گناه و خطايى پاک و منزّه هستند.
امام صادق عليه السلام نيز فرموده است:«الانبياء و الاوصياء عليهم السلام لا ذنوب لهم، لانهم معصومون مطهرون»[۱۴]: پيامبران و اوصياء آنان عليهم السلام گناهى مرتكب نمى شوند، زيرا آنان از نيروى عصمت برخوردار هستند، و خدا آنان را از گناه و خطا و لغزش حفظ مى كند و مصون مى دارد.
سليم بن قيس مى گويد: از اميرالمؤمنين عليه السلام شنيدم كه فرمود:«انما الطاعة للَّه عزوجل و لرسوله صلى الله عليه وآله و لؤلاة الامر. و انما امر بطاعة اولى الامر
لانهم معصومون مطهرون، لا يأمرون بمعصيته»[۱۵]: اطاعت مختص خداوند تبارک و تعالى و رسول او صلى الله عليه وآله و سرپرستان امور (ائمه طاهرين عليهم السلام)
است. و همانا خدا به اطاعت از اولوالامر فرمان داده است، زيرا آنان معصوم هستند (و گرد گناهى نمى گردند) و پاک هستند و ساحت مقدس ايشان از هر نوع آلودگى
مبرّاست، و هرگز مردم را به معصيت دستور نمى دهند.
البته پرواضح است كه چون عصمت چيزى نيست كه از ظاهر خلقت آنان فهميده شود و مانند سياهى و سفيدى نيست كه ظاهر باشد و هر كس بتواند تشخيص دهد،
لازمه اش اين است كه امام از طرف خدا منصوص باشد، و رسول صلى الله عليه وآله معرفى شود.
امام سجادعليه السلام فرموده است:«الامام منّا لا يكون الا معصوماً. و ليست العصمة فى ظاهر الخلقة فيُعرَف بها، فذلک لا يكون الا منصوصاً.»[۱۶]
اين همان كارى است كه پيامبر صلى الله عليه وآله در صحراى غدير خم انجام داد؛ كه در حضور هزاران نفر حضرت على عليه السلام را به امر و فرمان پروردگار به
عنوان خليفه و جانشين خود معرفى فرمود. و لذا غدير بزرگترين سند حقانيت شيعه است. غدير كه هيچ گونه شک و ترديدى در آن نيست و همچون آفتاب بر تارک
تاريخ مى درخشد، روشن ترين دليل بر امامت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام است. و نيز بزرگترين گواه بر مظلوميت اميرالمؤمنين عليه السلام و
مظلوميت شيعه در طول قرون و اعصار است.
منبع
دانشنامه غدیر،جلد ۱۴،صفحه ۳۸۵.
پانویس
- ↑ خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم (حسينى بهارانچى) : ص ۲۱ - ۳۱.
- ↑ امام صادق عليه السلام فرموده اند: ...«بنا عُبد اللَّه و لولانا ما عُرف اللَّه» ... . بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۴۶ ح ۱۴.
- ↑ رسول خدا صلى الله عليه وآله در ضمن حديثى فرموده اند: «من عرفنا فقد عرف اللَّه»: هر كس ما را شناخت خدا شناخته است. بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۳۴۲ ح ۱۳۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۹۳ ص ۲۳.
- ↑ نهج البلاغه (فيض) : حكمت ۱۳۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۸ ح ۶۶ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۲۲ ح ۲۴.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۲۱ ح ۲۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۲۴ ح ۳۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۲۸ ح ۳۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۱۱۰ ح ۴.
- ↑ « اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم » .
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۵ ص ۱۹۳ ح ۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۵ ص ۱۹۹.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۵ ص ۲۰۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۵ ص ۱۹۴ ح ۵ .