اسلام

از دانشنامه غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۲۹ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها)

آيه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ...»[۱]

با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير 18 آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه 19 و 85 سوره آل عمران است:

«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّه فَإِنَّ اللَّه سَرِيعُ الْحِسابِ»:

«دين نزد خداوند اسلام است، و كسانى كه كتاب به آنان داده شده اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه علم برايشان آمد و آنان از روى برترى جويى اختلاف كردند، و هر كس به آيات خدا كفر ورزد خداوند سريع الحساب است».


«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»[۲]: «هر كس دينى غير از اسلام طلب كند هرگز از او قبول نمى‏ شود و در آخرت از زيانكاران است».


اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

اللّهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ الْآيَةَ فى عَلِىٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ ايّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، وَ قُلْتَ: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ»، وَ قُلْتَ: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»:

خدايا، هنگام تبيين ولايت على و نصب او به امامت در اين روز، اين آيه را نازل كردى: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم»، و فرمودى:

«هر كس دينى غير از اسلام طلب كند هرگز از او قبول نمى‏ شود و در آخرت از زيانكاران است».[۳]


اللّهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ عَلَىَّ انَّ الامامَةَ لِعَلِىٍّ، وَ انَّكَ عِنْدَ بَيانى ذلِكَ وَ نَصْبى ايّاهُ -  لِما اكْمَلْتَ لَهُمْ دينَهُمْ وَ اتْمَمْتَ عَلَيْهِمْ نِعْمَتَكَ وَ رَضِيتَ لَهُمُ الْاسْلامَ ديناً -  قُلْتَ: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ» وَ قُلْتَ: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى‏الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»:

خدايا، تو بر من اين مطلب را نازل فرمودى كه امامت براى على است. و هنگامى كه اين مطلب را بيان كردم و او را منصوب نمودم، آنگاه كه دين آنان را كامل نمودى و نعمت خود را بر آنان تمام كردى و اسلام را به عنوان دين آنان راضى شدى، فرمودى: «دين نزد خدا فقط اسلام است» و فرمودى: «هر كس دينى غير از اسلام طلب كند هرگز از او قبول نمى‏ شود و در آخرت از زيانكاران است».[۴]

موقعيت تاريخى

اولين مرحله پس از تبليغ جهانى ولايت اهل ‏بيت ‏عليهم السلام در خطابه غدير است. پيامبرصلى الله عليه وآله لحظاتى پيش با ابلاغ پيام «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهمَّ والِ مَنْ والاهُ...» در شانه ‏هاى خود سبكى از چنين انجام وظيفه ‏اى را احساس مى‏ كند. پس از آن نزول آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ ...» نيز اعلام شده و اسلام كامل گرديده است. در چنين شرايطى دو آيه مزبور به طور كامل در كلام حضرت اقتباس شده، يعنى آن اسلامى كه غير آن قبول نيست همين اسلام است كه به كمال نهايى رسيده است.

بايد توجه داشت كه منظور حضرت نزول آيه اكمال و دو آيه مذكور در اعلان ولايت نمى ‏تواند باشد، زيرا حضرت مى ‏فرمايد: «خدايا هنگام اعلان ولايت اين آيه را ...»، و نمى ‏فرمايد: «اين دو يا سه آيه را ...» در حالى كه در عربى مراعات يی و دو و جمع در افعال و ضماير ضرورى است. بنابراين آيه نازل شده همان آيه اول است كه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...» باشد، و آيه دوم و سوم دنباله كلام خود حضرت به صورت تضمين و تركيب آيه با سخن است. در قرآن نيز اين سه آيه در كنار هم نيست تا كلمه «اسلام» در آيه دوم ارتباط با همان كلمه در آيه اول داشته باشد.

لازم به يادآورى است كه طبق متن كتاب «اليقين» در اين فراز خطبه، دو آيه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ...» و «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً» مطرح شده، ولى تصريح به نزول آن در غدير نشده است، بلكه به عنوان «قُلْتَ» يعنى: «چنين فرموده‏ اى» بدان اشاره شده است؛ گذشته از اينكه اكثر نسخه ‏ها با اين عبارت نيست. بنابراين در همين بخش هر سه آيه را به طور كامل مورد بحث قرار مى ‏دهيم.

موقعيت قرآنى

در قرآن اين آيه از آيه 19 سوره آل عمران سرچشمه گرفته و تا آيه 85 مشتقات واژه «اسلام» هفت بار تكرار شده است.

در آيه 19 خداوند با آوردن كلمه «اسلام» مى ‏فرمايد: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ ..» يعنى: «دين نزد خداوند اسلام است»، و همه اهل كتاب (يهود و نصارى و...) با علم به اين حقيقت بزرگ اختلاف كرده‏ اند.

سپس در آيه 20 كلمه «أَسْلَمْتُ» را ذكر مى ‏كند و مى ‏فرمايد: «فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ: أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ للَّه وَ مَنِ اتَّبَعَنِ...» يعنى: «اگر با تو به مخاصمه برخاستند بگو: من و تابعينم در برابر خدا سر تسليم فرود آورده ‏ايم».

در ادامه همين آيه، دو واژه «أَسْلَمْتُمْ» و «أَسْلَمُوا» را به كار مى ‏گيرد و مى ‏فرمايد: «وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ: أَ أَسْلَمْتُمْ؟ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا ...»، يعنى: «به كسانى كه اهل كتاب اند و به بى‏ سوادان بگو: آيا تسليم شديد (و آيا اسلام را پذيرفتيد)؟ اگر اسلام را پذيرفتند هدايت شده‏ اند، و اگر روى گرداندند بر عهده تو ابلاغ فرمان الهى است».

آنگاه به توصيف كفارِ اهل كتاب مى‏ پردازد كه حق را نمى‏ پذيرند و عذرهاى بيجا مى ‏آورند و آنان را به عذاب الهى تهديد مى ‏نمايد. سپس دين حنيف ابراهيمى را مطرح مى ‏فرمايد و در تبيين دين ابراهيمى و اينكه اسلام دين حضرت ابراهيم‏ عليه السلام بوده، داستان حضرت عيسى ‏عليه السلام را به ميان مى‏ آورد و سخن را به آنجا مى ‏رساند كه آن حضرت فرمود: «من تورات حضرت موسى را تصديق مى‏ كنم».


سپس خلاصه دين عيسى ‏عليه السلام را در اين جمله بيان مى‏ فرمايد كه: «إِنَّ اللَّه رَبِّى  وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ».

در آيه 53 وارد نكته حساسى مى‏ شود و واژه «مُسْلِمُونَ» را به كار مى‏ برد و مى ‏فرمايد: آنگاه كه حضرت عيسى‏ عليه السلام در مردم احساس گرايش به كفر نمود فرمود: »مَنْ أَنْصارِى إِلَى اللَّه« يعنى:

«كيست كه با من در راه خدا گام بردارد»؟ حواريون گفتند: «نَحْنُ أَنْصارُ اللَّه، آمَنَّا بِاللَّه وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» يعنى: «ما ياران خداييم، به خدا ايمان آورده‏ايم و تو شاهد باش كه ما مسلمانيم (و سر تسليم فرود مى ‏آوريم)».


در آيه 64 مسئله اينكه دين نزد خداوند يكى بيشتر نيست را مطرح مى ‏كند و مى‏ فرمايد: «اى اهل كتاب، بياييد به سوى سخنى كه بين ما و شما يكى است و آن اينكه جز خدا را نپرستيم و براى او هيچ شريكى قائل نشويم و...» و آنگاه با ذكر كلمه «مُسْلِمُونَ» مى ‏فرمايد: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»، يعنى: «اگر نپذيرفتند بگو: شما شاهد باشيد كه ما مسلمانيم».

در آيه 65 به اهل كتاب خطاب مى‏ كند كه چرا بر سر دين ابراهيم ‏عليه السلام به مخاصمه مى‏ پردازند و سپس در آيه 67 با استفاده از كلمه «مُسْلِم» مى ‏فرمايد: «ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»، يعنى: «حضرت ابراهيم‏ عليه السلام يهودى يا نصرانى نبود، بلكه موحّد و مسلمان بود، و از مشركين نبود».

سپس به بيان تابعين حقيقى دين ابراهيم ‏عليه السلام مى‏پردازد و توطئه‏ هاى اهل كتاب را در رابطه با تحريف دين مطرح مى‏ كند تا آيه 83 كه كلمه «أَسْلَمَ» به ميان مى‏ آيد و مى ‏فرمايد: «أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّه يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ»، يعنى: «آيا به دنبال غير دين خدا هستند در حالى كه در برابر ذات او هر كس كه در آسمان ‏ها و زمين است چه با اختيار و چه از روى اكراه سر تسليم فرود آورده ‏اند و به سوى او باز مى ‏گردند».


در آيه 84 يک جمع ‏بندى از اتفاق همه انبياءعليهم السلام بر سر اسلام مى ‏نمايد و با ذكر كلمه «مُسْلِمُونَ» مى ‏فرمايد: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّه وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِىَ مُوسى وَ عِيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»، يعنى: «بگو: ايمان آورديم به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانش نازل شده، و آنچه به موسى و عيسى و پيامبران از سوى پروردگارشان داده شد، و ما بين هيچ يک از پيامبران فرق نمى‏ گذاريم و در برابر او سر تسليم فرود مى ‏آوريم».


به آيه 85 كه مى‏ رسد پس از مقدمات قبلى و اتحاد همه انبياء عليهم السلام بر سر اسلام مى‏ فرمايد: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»، يعنى: «هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است».


تا اينجا مسير آيات در قرآن بود كه اسلام را از روز اول دنيا تا آخر آن تنها دين الهى اعلام كرد و همه انبياء عليهم السلام را مُبشّر و مبلّغ آن دانست.

بدون شک اين تنها دين الهى با آنكه اصل و ريشه ‏اش يكى و صورت كامل آن نزد خداوند است، ولى معارف و احكام آن مرحله به مرحله بيان شده و در هر مرحله ارائه آن تكميل گرديده تا روزى كه كمال نهايى آن و بسته شدن پرونده آن اعلام شد و آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» با اين صراحت نازل شد و خداوند امضاى «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» را بر پايان اين پرونده نقش فرمود.

امروز كه دين كامل بر مردم عرضه شده، پيامبرصلى الله عليه وآله آيه 85 سوره آل عمران را در خطابه غدير تفسير مى‏ نمايد و مى‏ فرمايد: «غير از اين اسلام نزد خداوند مقبول نيست».


اين تفسير از دو لب مبارک مقام نبوت در اين موقعيت خاص، سه نتيجه بزرگ براى مسلمانان به ارمغان آورده و در همان حال از بزرگ ‏ترين اتمام حجت‏ هاى آن حضرت به شمار مى ‏آيد:

نتيجه اول اينكه اسلام بدون ولايت، ناقص و غير قابل قبول است.

نتيجه دوم اينكه اسلام به معناى تسليم واقعى است.

نتيجه سوم اينكه دعوت همه انبياء به اسلام و ولايت بوده است.

اين سه نتيجه را طى تحليل ‏هاى اعتقادى زير بيان خواهيم كرد.

تحليل اعتقادى

تحليل اعتقادى اول

اسلام بدون ولايت، ناقص و غير قابل قبول

با توجه به اينكه در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله واژه «اسلام» يک بار در آخر جمله قبلى (رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً) و يک بار در آغاز اين جمله (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً) به كار رفته، از نظر ادبيات و قواعد سخن هر دو به يک معناست و هر مطلبى درباره دومى گفته شود درباره اولى نيز صادق خواهد بود.

اكنون كه معناى اسلام در جمله قبل، اسلام كامل با ولايت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام و پذيرش صاحب اختيارى آنان در امور دنيا و آخرت ماست و اسلام بدون ولايت ناقص است، سؤال اين است كه آيا خداوند اسلام ناقص را مى ‏پذيرد؟

از استشهاد پيامبرصلى الله عليه وآله به اين آيه معلوم مى‏ شود كه اسلام ناقص نزد خداوند پذيرفته نيست و پذيرنده اسلامِ ناقص در حكم غيرِ مسلمان است، چرا كه خداوند با آوردن حرف «لَنْ» كه در عربى براى نفى ابدى و به معناى «هرگز» استفاده مى ‏شود، چنان اسلام ناقص را رد كرده و فرموده: «فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ»: «هرگز از او پذيرفته نمى ‏شود»، كه راه هر گونه احتمال را مسدود نموده است.


استفاده از كلمه «يَبْتَغِ» به معناى «دنبال چيزى بودن» و «در طلب و جستجو براى انتخاب چيزى بودن»، اين مفهوم را محكم ‏تر مى ‏كند. يعنى پس از آنكه همه انبياء عليهم السلام براى تشييد اركان اسلام زحمات طاقت فرسا كشيده ‏اند و خاتم نبوت 23 سال تلاش اعجاب برانگيز و تحمل معجزه ‏آسا نموده، تا اين دين پس از يک مسير شش هزار ساله به كمال خود رسيده است، اگر اكنون هم كسى در پى دينِ ديگرى يا همين دين در صورت ناقص آن باشد، در واقع به خدا و رسولانش نيشخند مى‏ زند و نام «كافر» هم براى او كم است.

جمله ديگرى كه گوياى اين مهم اعتقادى است دنباله آيه با عبارت «وَ هُوَ فِى‏الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ» است. «خاسِر» به معناى «زيانكار» كسى است كه تلاشى كرده و زحمتى كشيده ولى هنگام نتيجه مى ‏بيند نه تنها سودى نبرده بلكه اين سعى او تلاشى براى به دست آوردن ضرر بيشتر بوده است!!

خداوند مى ‏فرمايد: «هر كس اسلام كامل را نپذيرد روز قيامت كه بر سر ترازوى عدل الهى حاضر مى ‏شود نه تنها برايش هيچ سودى ندارد بلكه اگر تلاشى نمى ‏كرد و اعمالى انجام نمى ‏داد راحت ‏تر بود، چرا كه اعمال او باطل اعلام مى‏ شود و خود را ضرر كرده دنيا و آخرت مى ‏يابد».[۵]


در جايى كه خداوند تعالى فرموده است: «قسم به عزت و جلال و جود و مجد و قدرتم بر خلقم، ايمان به خود و به اينكه تو پيامبرى را قبول نمى‏ كنم مگر با ولايت على»[۶]، نتيجه ‏اش اين است كه مى ‏فرمايد:

«اگر بنده ‏اى بين ركن و مقام مرا بخواند و اين عبادت را از روزى كه آسمان و زمين را خلق كرده ‏ام آغاز كرده و ادامه داده باشد ولى مرا ملاقات كند در حالى كه ولايت على را قبول ندارد، او را با صورت در جهنم مى‏ اندازم».[۷]

آيا كسى كه اين همه عبادت كند و او را در آتش بيندازند ضرر نكرده است؟!

تحليل اعتقادى دوم

اسلام يعنى تسليم واقعى

معناى اشتقاقى كلمه «اسلام» از يک سو، و واژه ‏هاى به كار رفته از مشتقات اين كلمه از آيه 19 تا 85 سوره آل عمران از سوى ديگر، ما را به اين نقطه سوق مى‏ دهد كه «اسلام» يعنى:

«تسليم در برابر آنچه خدا مى ‏فرمايد». در آيه 20 مى ‏فرمايد: «أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ للَّه ...» ، و در آيه 83 مى‏ فرمايد: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...»، و در آيه 84 مى ‏فرمايد: «وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».

در اين زمينه روايات بسيارى وارد شده است. از جمله امام صادق‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: الاسْلامُ هُوَ التَّسْليمُ وَ التَّسْليمُ هُوَ الاسْلامُ ... يعنى: اسلام همان تسليم است و تسليم همان اسلام است. هر كس سر تسليم فرود آورد اسلام را پذيرفته است، و هر كس سر تسليم فرود نياورد اسلام ندارد.[۸]


اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى ‏فرمايد:

ايمان قلبى همان تسليم در برابر پروردگار است. هر كس امور را به مالک آن تسليم نمايد از دستور او تكبر نمى ‏ورزد، همان گونه كه ابليس از سجود بر آدم تكبر ورزيد.

اكثر امت‏ ها از طاعت پيامبرانشان تكبر ورزيدند و در نتيجه توحيد برايشان نفعى نداشت، همان گونه كه آن سجده‏ هاى طولانى براى ابليس فايده ‏اى نداشت.[۹]

زير بناى اصلى دينِ سقيفه و مرامى كه براى مردم بنيان گذارى نمودند، بر تسليم نبودن در برابر پروردگار و مخالفت با خداوند و اختراع دستورى در برابر فرامين الهى است، و آنچه در آن ديده نمى ‏شود تسليم در برابر پروردگار است.


نقطه آغاز آن مخالفت با انتخاب زيباى خداوند در امامت و خلافت است كه با اقرار به اعلان ولايت و امامت على ‏عليه السلام از سوى خدا و رسول، چه در غدير و چه قبل و بعد از آن، عمداً سراغ ديگرى رفته و مى‏ روند؛ و در اين مخالفت چنان لجاجت نشان مى ‏دهند كه دشمن على‏ عليه السلام را به جاى او مى ‏گذارند. آنگاه اين تسليم نبودن گسترش مى ‏يابد و وارد فرامين و احكام الهى مى‏ شود و علناً گفته مى ‏شود كه خدا چنين گفته و ما چنين مى‏ گوييم.[۱۰]

بنابراين مى ‏توان نتيجه گرفت كه اگر «اسلام» تسليم در برابر فرمان خداست، در دين سقيفه تسليمى وجود ندارد و بنابراين اسلامى وجود ندارد.

دين ديگرى است كه ارتباطى با «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ الله الْإِسْلامُ» ندارد. همان دينى است كه خداوند مى ‏فرمايد: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً...»، و اين گونه اسلامى در آنان وجود ندارد تا بخواهيم ثابت كنيم از آن اسلام دست كشيده ‏اند.

تحليل اعتقادى سوم

دعوت همه انبياءعليهم السلام به اسلام و ولايت

دين خدا يكى است و انبياى الهى حامل يک پيام از سوى خداوند بوده ‏اند. اين پايه اعتقادى را از همين آيات سوره آل عمران با تفسير غديرىِ پيامبرصلى الله عليه وآله به خوبى مى ‏توان دريافت، همان گونه كه احاديث بسيارى در اين زمينه وارد شده است.

در آيه 18 مى ‏فرمايد: «اصلاً دين نزد خدا يكى بيشتر نيست». به دنبال اين صراحت، علتِ اختلاف اديان الهى و اعتقاداتِ متفاوت و متباين آن ها را ساخته و پرداخته سردمداران جاهلى مى ‏داند كه دست به چنين جنايتى زده‏ اند، حتى خود حضرت موسى و عيسى‏ عليهما السلام در حيات خود آثار كفر را در قوم خود ديدند، چنانكه در آيه 52 بدان اشاره مى‏ كند.

آيه 67 در يک عبارت پرمحتوا به صراحت نزديک ‏تر مى ‏شود و با استفاده از اين نكته كه همه اديان حضرت ابراهيم ‏عليه السلام را قبول دارند اعلام مى‏ فرمايد كه اگر همه او را قبول دارند بايد بدانند كه آن حضرت نه يهودى بوده و نه مسيحى، بلكه دين او اسلام بوده است.

در آيه 81 تصريح به اينكه دين همه پيامبران‏ عليهم السلام اسلام است بيشتر مى‏ شود تا اين درجه كه از انبياء عليهم السلام پيمان گرفته شده كه پيامبرى خواهد آمد كه گفته‏ هاى او با شما مطابق و «مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ» است، و نتيجه گرفته كه به او ايمان آوريد و او را يارى كنيد، و از آنان بر اين مهم اقرار گرفته و آنان پيمان را پذيرفته‏ اند و خدا بر اين پيمان شاهد گرفته است.

آنگاه در آيه 84 انبياء را با نامشان به ميان مى ‏آورد و اسلام را چنين معنى مى ‏كند كه «به آنچه بر پيامبر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانشان و موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان نازل شده ايمان مى‏ آوريم».

به اين اكتفا نكرده و تصريح كرده كه «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ» يعنى: «بين هيچ يک از پيامبران فرقى قائل نمى ‏شويم و اختلافى بين آنان نمى ‏دانيم»، و در نهايت امضاى «مسلمان بودن» را بر چنين دينى داده و فرموده:

«وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».

مسير اين آيات كه اتحاد همه پيامبران بر اسلام را به صراحت اعلام كرده، وقتى مى‏ رسد به آيه 85 كه غير اسلام را نزد خدا مردود مى ‏داند، و پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير اسلامِ مورد قبول دينى را معرفى مى‏ كند كه ولايت اهل‏ بيت ‏عليهم السلام اصل آن است و بدون آن «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» تحقق نيافته، از اين مجموعه نتيجه گرفته مى‏ شود كه همه انبياء عليهم السلام به ولايت على‏ عليه السلام دعوت كرده ‏اند و همه اين پيمان را بر امت‏ هاى خويش عرضه كرده ‏اند.

اعتقادى كه خداوند در روز «الست» از مردم پيمان گرفت و آن دينى كه فطرت دست نخورده و پاک بشر بدان سو مى ‏رود، اسلام با ولايت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام است، و از همين ريشه است كه دين نزد خدا فقط اسلام است و همه انبياء عليهم السلام چنين دينى را بر مردم عرضه كرده ‏اند.

امام صادق ‏عليه السلام درباره آيه «فِطْرَتَ اللَّه الَّتِى  فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» مى ‏فرمايد: آن فطرتى كه خداوند مردم را بر آن خلق فرموده اين است: توحيد، محمد رسول الله، على اميرالمؤمنين.[۱۱]

امام محمد باقرعليه السلام درباره آيه «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى»[۱۲]مى ‏فرمايد:

آنگاه كه خداوند عز و جل از بنى آدم پيمان گرفت و آنان را شاهد بر خود قرار داد، فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ و آيا محمد پيامبر من نيست؟ و آيا على اميرالمؤمنين نيست؟[۱۳]

درباره اينكه همه انبياء عليهم السلام بر سر ولايت اهل بيت ‏عليهم السلام با خدا پيمان بسته ‏اند و در آرزوى نصرت آنان بوده ‏اند، احاديث بسيارى وارد شده است، كه ذيلاً به چند آيه اشاره مى ‏گردد:

پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏فرمايد: هيچ پيامبرى به نبوت نرسيد مگر با معرفت او و اقرارش به ولايت، و هيچ خلقى سزاوار نظر رحمت خداوند نشد مگر با بندگى در برابر او و اقرار به ولايت على بعد از من.[۱۴]


امام صادق‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: خداوند هيچ نبى و رسولى را نفرستاد مگر آنكه از آنان براى نبوت محمد و امامت على پيمان گرفت.[۱۵]

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: يا على، خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه او را به ولايت تو فرا خوانده است ... .[۱۶]

امام باقرعليه السلام فرمود: خداوند هر پيامبرى را -  از آدم تا آخر پيامبران -  مبعوث فرموده، به دنيا بازخواهند گشت و پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليهما السلام را يارى خواهند نمود.[۱۷]

در شب معراج خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد از انبياء عليهم السلام بپرسد كه به چه چيزى شهادت مى‏ دهند؟ پيامبران در پاسخ حضرت گفتند: شهادت مى‏ دهيم كه خدايى جز اللَّه نيست، يكتاست و شريک ندارد؛ و تو رسول خدايى، و على اميرالمؤمنين و وصى توست ... . و شهادت مى‏ دهيم كه تو پيامبر خدا و سيد انبيايى و على بن ابى ‏طالب سيد وصيين است. بر اين شهادت از ما پيمان گرفته شده است.[۱۸]


در پى اين پيمان، روايات بسيارى داريم كه انبياء عليهم السلام امت‏هاى خود را به ولايت اهل ‏بيت ‏عليهم السلام دعوت كرده ‏اند:

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداوند دائماً در امت ‏هايى كه پيامبرى بر آنان فرستاده شد با على اتمام حجت مى‏ كرد، و هر كس در آن امت‏ ها نسبت به على معرفت بيشترى داشت صاحب درجه والاترى نزد خداوند بود.[۱۹]

امام صادق‏ عليه السلام فرمود: ولايت ما ولايت خداى عز و جل است، كه هيچ پيامبرى جز با آن مبعوث نشده است.[۲۰]

امام باقرعليه السلام فرمود: خداوند هيچ پيامبرى مبعوث نفرموده مگر براى ولايت ما و بيزارى و برائت از دشمنان ما.[۲۱]

امام هادى‏ عليه السلام فرمود: خداوند مبعوث نفرموده محمد و پيامبران قبل از او را مگر به دين حنيف ... ، و ولايت.[۲۲]

امام حسن عسكرى‏ عليه السلام فرمود: اگر خداوند نمى‏ خواست حق ما را ظاهر كند پيامبران را به عنوان مبشر و منذر براى مردم نمى ‏فرستاد.[۲۳]

امام صادق ‏عليه السلام فرمود: هيچ نبيّى به نبوت نرسيد و هيچ پيامبرى فرستاده نشد مگر براى ولايت ما و فضيلت ما بر غير ما.[۲۴]

امام رضا عليه السلام فرمود: ولايت على در كتاب هاى همه پيامبران آمده است، و خداوند پيامبرى را مبعوث نكرده مگر با نبوت محمد و وصايت على.[۲۵]

اين سه نتيجه كه تا كنون ذكر شد ثمره تفسيرى است كه پيامبر عظيم الشأن‏ صلى الله عليه وآله در خطبه غدير درباره آيه «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً» فرموده، و اين چنين حجت را بر همگان تمام نموده است.

آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۲۶]

در اوج حساس‏ ترين مقطع مراسم غدير، كه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بر فراز دست پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داشت و آن حضرت از بالاى منبر غدير على‏ عليه السلام را به جهانيان نشان مى‏ داد و معرفى مى ‏كرد، اين آيه نازل شد.

پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ و هنوز على‏ عليه السلام را از فراز دست خويش بر زمين فرود نياورده بود كه خبر كامل شدن دين و تكميل نعمت ‏ها بر آن حضرت نازل شد و خداوند رضايت خويش را از اسلامى كه آخرين خبرش ولايت دوازده امام‏ عليهم السلام باشد اعلام كرد. امين وحى هم به امر الهى اين خبر خوش را آورد و آن را در قرآن به عنوان سندى ابدى به ثبت رساند:


«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۲۷]:

«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند. ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».

پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را از فراز دست بر زمين گذاشت و نزول آيه را به مردم چنين خبر داد:

خدايا ! تو هنگام بيان ولايت على و منصوب نمودنت على را در اين روز، اين آيه را درباره او نازل كردى: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، و هر كس غير از اسلام در پى دين ديگرى باشد هرگز از او قبول نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است.

اين آيه از جمله مهم ‏ترين و اصلى ‏ترين و مشهورترين آيات غدير است. خداوند در اين آيه به صراحت بيان داشته كه در روز غدير اسلام كامل شد و با ولايت و امامت اسلام دينى الهى و آسمانى است.

اين آيه از نظر توضيح كلمه به كلمه آن، و نيز موقعيت تاريخى و تحليل اعتقادى مفصل توضيح داده شده است.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».

ابديت اسلام با غدير[۲۸]

در آخرين مرحله اسلام، از واضح ‏ترين نيازها وجود كسى بود كه بتواند اين نهال تازه را تا هدف نهايى كه كامل ‏ترين و جهانى ‏ترين و ابدى‏ ترين دين است به انجام رساند.

يعنى اگر پيامبرصلى الله عليه وآله هم تعيين نكرده بودند لازم بود چنين شخصى و نيز اشخاصى تا آخر روزگار تعيين شوند.

تا زمان هجرت به مدينه از نظر فضاى اجتماعى زمينه ‏اى براى بيان مطالب نبود، و همه‏ اش گريز و اختفا از دشمنان بود. به عبارت ديگر مقصد اصلى فقط كاشتن نهال اسلام بود كه به خوبى انجام پذيرفت.

پس از ورود به مدينه مرحله دوم اسلام كه آبيارى و پرورش نهال آن و جا افتاده كردن ريشه آن براى آينده ‏هايى كه بايد بر روى شاخ و برگ آن كار كرد، آغاز شد. در اين مرحله دشمنان كه تازه متوجه كاشته شدن اصل نهال اسلام شده بودند، در صدد ريشه كن كردن آن برآمدند.

با جنگ‏ هايى كه درگرفت و به صور مختلف جلوه كرد، به خوبى معلوم شد كه دشمنان اسلام با همين هدف به جنگ آمده و در صدد قطع كردن ريشه آن هستند.

اين مرحله به كمک الهى و مقاومت ‏هاى مسلمين كه در رأس همه آنها بلكه به عنوان هسته مقاومت اميرالمؤمنين على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام بود، به خوبى پشت سر گذاشته شد.

اين روزگار 23 ساله هدف اصلى را به خوبى و فوق آنچه در نظاير آن در دنيا ديده شده، مراحل خود را طى كرد و در محكم كردن ريشه و تنه اصلى اسلام به خوبى نتيجه گرفت، به طورى كه اسلام با تمام خطراتى كه از لحظات شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله تا امروز با آن مواجه بود، هويت و ماهيت اصليش را حفظ كرد، و در سايه اين تنه محكم تشيع -  كه راه اصلى اسلام است -  با همه مشكلاتى كه بر سر راه آن بوده توانسته تا امروز راه خود را طى كند.

با همه اينها دين كامل و جهانى و ابدى اسلام، هنوز پرونده معارفش را باز نكرده بود؛ چرا كه نه زمينه بود و نه فرصت و نه مردم آن زمان -  به خصوص اكثر آنان كه اطراف پيامبرصلى الله عليه وآله بودند -  كشش چنان مطالبى را داشتند، و گفتن بسيارى از مطالب در صدر اسلام به علت برداشت‏ هاى ناقص اهل آن زمان صلاح نبود.


اسلام به عنوان كامل‏ترين دينِ ابدى جهان، طبعاً مسير بسيار طولانى در پيش داشت تا به هدف برسد. لذا اين باور عقلايى است كه پياده كردن چنين دينى در مراحل تئوريک و عملى، زمانى طولانى مى‏ خواهد.

براى نيل به اهداف اصلى بايد افرادى پيش بينى مى‏ شدند تا در سايه آن نتيجه‏ هاى حقيقى كه از اسلام و اجتماع مسلمين در نظر بود به دست آيد و اين راهى بود كه امامان‏ عليهم السلام در دوران زندگى خويش دنبال مى ‏كردند.

ارتباط غدير و اسلام[۲۹]

اگر غدير عملى مى ‏شد دنيا چگونه بود؟

نسل امروز مايل است تصورى از روزگارى داشته باشد كه در آن مسير طبيعى خلافت پيش مى‏رفت و على‏ عليه السلام به خلافت مى ‏رسيد، ولى افسوس كه گرفتار ظلمتى از سقيفه است كه نمى‏ تواند اين منظره را در ذهن خود به تصوير بكشد.

او مى‏ خواهد بداند كه اگر فقط غدير بود و سقيفه ‏اى نبود دنيا چگونه بود، و چه مسيرى را در پيش مى‏ گرفت؟

اگر دستورات پيامبرصلى الله عليه وآله درباره دوازده امام ‏عليهم السلام عملى مى شد چه فرقى با وضع موجود داشت؟

اينكه سلمان و ابوذر و مقداد در آن روزهاى اول به مردم نهيب مى‏ زدند كه اگر خلافت به صاحبش بازگردد نعمت‏ هاى الهى از آسمان و زمين بر مردم ارزانى خواهد شد، منظورشان چه بود؟

غاصبانى را كه اين همه نعمت را از دست همه بشريت گرفتند با چه زبانى مى‏ شود نفرين كرد؟

اين مسئله كه واقعاً غدير براى چه روزگارى از آينده اسلام در نظر گرفته شده بود و صاحب اسلام با اين برنامه عظيم چه منوياتى را دنبال مى‏ كرد، دقيق ‏ترين برخورد با اين حركت دلسوزانه پيامبرصلى الله عليه وآله است.

با در نظر گرفتن آن اهداف و نگاهى به آنچه واقع شد، رنج نامه ‏اى با اين مضمون مى ‏توان سر داد:

هدف غدير محكم كردن دين بود، نه برگرداندن به جاهليت؛ چنانكه سقيفه كرد!

آموزش معارف دين بود، نه فرو بردن مردم در جهل؛ چنانكه سقيفه كرد!

پاسخ به طالبين حقيقت از اديان ديگر بود كه سراغ اسلام مى ‏آمدند، نه خوار كردن اسلام با بهت زدگى در مقابل آن؛ چنانكه سقيفه كرد!

بيان قرآن اين سرمايه اصلى اسلام بود نه طالبين معرفت آن را شكنجه و تبعيد كردن؛ چنانكه سقيفه كرد!

تعليم قضاوت‏ هاى به حق و نشان دادن امن و عدالت در اجتماع بود؛ نه ترويج ظلم و بى‏ عدالتى و جايز دانستن آن بر خليفه حتى نسبت دادن آن به خدا و رسول؛ چنانكه سقيفه كرد!

اسلامِ كامل با غدير[۳۰]

اسلام به معنى سِلم و سلام و تسليم و سلامت نفس و دين و آئين است، كه پيامبر خاتم النبيين‏ صلى الله عليه وآله آورده است. در قرآن مى ‏فرمايد: «خداوند به مؤمنين احسان فرمود و رسولانى فرستاد شما منت نگذاريد كه اسلام آورديد خداوند در دعوت به دين اسلام بر شما احسان فرمود».[۳۱]

اسلام آخرين برنامه و آئين انسانيت و كمال آدميت است؛ كه فرمود: «و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن بقبل منه».[۳۲]

اسلام دين كمال نفس و ترقى عقل و منطق مستدلِ علم و حكمت است، و بدون برنامه اسلام -  كه قرآن است -  هيچ بشرى به كمال مطلوب خود نمى ‏رسد. اسلام تسليم شدن به معنى واقعى به توحيد و اقرار به معاد و عمل به قرآن است، و غير از اين راهى براى تكامل بشر تا روز قيامت نيست.

اسلام دينى است كه بشر را به مراتب كمال راهنمايى مى ‏نمايد، و اين قرآن است كه ايصال به مطلوب مى‏ كند. ايمان به مراحل مختلف اعمال احكام شريعت و تفقه و فهم دقايق قرآن در سير كمال مطلوب تا رضوان حق جل شانه از مختصات اسلام است. به همين جهات، اسلام و دين و قرآن و ايمان در عالم آفرينش از همه چيز ارزنده‏تر و پر بهاتر است. اين دين كامل است كه علم و عقل را براى بشر تفهيم نمود. بزرگانى فداى اين دين شدند تا شايد بشر بفهمند و به كمال لايق خود برسند و به علت غائى خلقت پى برند.

اينجاست كه عظمت غدير و امر امامت و ولايت روشن مى‏ شود؛ چرا كه كمالِ اين اسلامِ با اين عظمت و كمال، در غدير و با امر امامت و مسئله ولايت رخ داد.

اسلام كامل در دعاهاى روز غدير[۳۳]

يكى از مضامينى كه در دعاهاى روز غدير آمده[۳۴]اسلام كامل است:

خدايا، تو را شكر كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله ما را به امامان ‏عليهم السلام هدايت كردى كه آنان كمال دين و تمام نعمت بودند، و با اين هدايت بود كه اسلام را به عنوان دين ما پسنديدى.

اسلام واقعى و غير واقعى[۳۵]

يكى از اسرار غدير آشكار شدن توطئه ‏هاى پنهان است. در سايه غدير اسرارى كشف شد كه اگر اين برنامه نبود آن برنامه ‏ها هرگز دست يافتنى نبود. در سقيفه ‏اى كه بعد از غدير خود را نشان داد معلوم شد چه كسانى به سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله و دستورات الهى ايمان و اعتقاد دارند و چه كسانى ندارند.

چه كسانى حقيقتاً بيعت مى‏ كنند و چه كسانى به ظاهر بيعت مى‏ كنند و در صدد شكستن آن هستند. چه كسانى از نصب اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به خلافت خوشحالند و چه كسانى ناراحت مى‏شوند. چه كسانى در ظاهر مسلمانند و در باطن كفر محض ‏اند.

غدير مرز حقيقى اسلامِ واقعى و كفرِ واقعى بود. يعنى بسيار از كفرهاى واقعى به اسلام ظاهرى تبديل گشته بود و بسيارى از اسلام‏ هاى واقعى درست به چشم نمى ‏آمد و نياز به محكى براى امتحان مردم بود.

اين محتواى غدير بود كه كار را يكسره كرد، و پس از پيامبرصلى الله عليه وآله در عرض چند ساعت يا چند روز تمام باطن‏ ها را آشكار ساخت، و هر دو دسته به خوبى شناخته شدند و درجات مختلف ايمانِ افراد، هم براى خودشان روشن شد و هم براى ساير مردم معلوم گرديد.

آنان كه در مقابل على‏ عليه السلام قرار گرفتند در واقع مقابل پيامبرصلى الله عليه وآله و خداوند قرار داشتند، و با اين همه كار خود را كردند و هيچ كوتاه نيامدند. كفرهاى واقعى آنان از پس اسلام ظاهرى بيرون آمد، و در يک لحظه به صورت تمام عيار بروز كرد.

در مقابل افرادى همچون سلمان و ابوذر و مقداد نيز -  كه در ظاهر با مسلمانان مخلوط بودند و اعتقاد راسخ آنان چندان به چشم نمى‏آمد -  در يک لحظه شناخته شدند و همه از صميم قلب اقرار كردند كه اسلام حقيقى در اينان بوده كه تا كنون به چشم نمى ‏آمده است. كسانى هم كه لنگان لنگان دين خود را نجات دادند، ارزش خود را فهميدند و از ادعاى بيش از حد سكوت كردند.

اقتدار اسلام[۳۶]

يكى از مسائلى كه پس از اعلام نزديكى شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله و طبعاً در روزها و ماه‏ ها و سال‏ هاى اول پس از رحلت آن حضرت، اسلام را تهديد مى‏ كرد و مى‏بايست به طور شفاف براى مردم بيان مى ‏شد اقتدار اسلام و نشان دادن پابرجايى اسلام به ملل جهان بود.

در دولت ‏ها و مللِ جهانِ آن روز، اين مسئله مطرح بود كه بعد از پيامبر معظم اسلام‏ صلى الله عليه وآله سرنوشت اسلام چه خواهد شد؟ اينجا بود كه نقطه غدير پاسخى به همه آنان بود. ص389

پانویس

  1. آل عمران/19. غدير در قرآن: ج 2 ص147-159.
  2. آل عمران/85.
  3. مراجعه شود به عنوان: اسرار غدير: ص145، 146 بخش 4.
  4. مراجعه شود به عنوان: اسرار غدير: ص 146 بخش 4 پاورقى 2 از نسخه «ب».
  5. آل عمران/85.
  6. اليقين: ص 290. بحار الانوار: ج 18 ص 392.
  7. بحار الانوار: ج 37 ص 167.
  8. بحار الانوار: ج 75 ص 220.
  9. بحار الانوار: ج 27 ص 174.
  10. نمونه‏ هاى اين مطلب را در بدعت ‏هاى عمر مى‏توان ديد كه به او تذكر مى ‏دادند صريح قرآن و گفتار و عمل پيامبرصلى الله عليه وآله بر خلاف سخن توست، و او باز به كار خود ادامه مى‏ داد! و مردم هم مى‏ ديدند و مى ‏پذيرفتند!!
  11. اليقين: ص188، 431.
  12. اعراف/172.
  13. اليقين: ص222، 231، 235.
  14. كتاب سليم: ص 382.
  15. تأويل الآيات: ص 121.
  16. بحار الانوار: ج 26 ص 280. المحتضر: ص 117.
  17. بحار الانوار: ج 5 ص 237 و ج 11 ص 25 و ج 53 ص 50 .
  18. اليقين: ص295، 406.
  19. كتاب سليم: ص 381.
  20. بحار الانوار: ج 26 ص 281 و ج 97 ص 262.
  21. بحار الانوار: ج 24 ص 330 ح 51 .
  22. بحار الانوار: ج 25 ص 316.
  23. الخرائج والجرائح: ج 1 ص 449. بحار الانوار: ج 2 ص 181.
  24. بحار الانوار: ج 26 ص 281.
  25. تأويل الآيات: ص 84 .
  26. مائده/3. غدير در قرآن: ج 1 ص151-199.
  27. مائده/3.
  28. ژرفاى غدير: ص: 59 .
  29. ژرفاى غدير: ص 27.
  30. مكتب قرآن (نشريه): ص 22.
  31. آل‏ عمران/164.
  32. آل‏ عمران/85.
  33. اسرار غدير: ص254-256، 362، 363. چهارده قرن با غدیر: ص235، 236.
  34. اين مضامين از دعاهايى كه در كتاب «الاقبال» سيد ابن طاووس: ص 460 به بعد مذكور است انتخاب شده است. در عوالم العلوم: ج 3/15 ص215-220 نيز ذكر شده است.
  35. ژرفاى غدير: ص: 58 .
  36. ژرفاى غدير: ص 49.