اسلام

از دانشنامه غدیر

آيه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ الله الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ...»[۱]

با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۹ و ۸۵ سوره آل عمران است:

«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّه فَإِنَّ اللَّه سَرِيعُ الْحِسابِ»:

«دين نزد خداوند اسلام است، و كسانى كه كتاب به آنان داده شده اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه علم برايشان آمد و آنان از روى برترى جويى اختلاف كردند، و هر كس به آيات خدا كفر ورزد خداوند سريع الحساب است».


«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»[۲]: «هر كس دينى غير از اسلام طلب كند هرگز از او قبول نمى‏ شود و در آخرت از زيانكاران است».


اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

اللّهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ الْآيَةَ فى عَلِىٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ ايّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، وَ قُلْتَ: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ»، وَ قُلْتَ: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»:

خدايا، هنگام تبيين ولايت على و نصب او به امامت در اين روز، اين آيه را نازل كردى: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم»، و فرمودى:

«هر كس دينى غير از اسلام طلب كند هرگز از او قبول نمى‏ شود و در آخرت از زيانكاران است».[۳]


اللّهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ عَلَىَّ انَّ الامامَةَ لِعَلِىٍّ، وَ انَّكَ عِنْدَ بَيانى ذلِكَ وَ نَصْبى ايّاهُ -  لِما اكْمَلْتَ لَهُمْ دينَهُمْ وَ اتْمَمْتَ عَلَيْهِمْ نِعْمَتَكَ وَ رَضِيتَ لَهُمُ الْاسْلامَ ديناً -  قُلْتَ: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ» وَ قُلْتَ: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى‏الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»:

خدايا، تو بر من اين مطلب را نازل فرمودى كه امامت براى على است. و هنگامى كه اين مطلب را بيان كردم و او را منصوب نمودم، آنگاه كه دين آنان را كامل نمودى و نعمت خود را بر آنان تمام كردى و اسلام را به عنوان دين آنان راضى شدى، فرمودى: «دين نزد خدا فقط اسلام است» و فرمودى: «هر كس دينى غير از اسلام طلب كند هرگز از او قبول نمى‏ شود و در آخرت از زيانكاران است».[۴]

موقعيت تاريخى

اولين مرحله پس از تبليغ جهانى ولايت اهل ‏بيت ‏عليهم السلام در خطابه غدير است. پيامبرصلى الله عليه وآله لحظاتى پيش با ابلاغ پيام «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهمَّ والِ مَنْ والاهُ...» در شانه ‏هاى خود سبكى از چنين انجام وظيفه ‏اى را احساس مى‏ كند. پس از آن نزول آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ ...» نيز اعلام شده و اسلام كامل گرديده است. در چنين شرايطى دو آيه مزبور به طور كامل در كلام حضرت اقتباس شده، يعنى آن اسلامى كه غير آن قبول نيست همين اسلام است كه به كمال نهايى رسيده است.

بايد توجه داشت كه منظور حضرت نزول آيه اكمال و دو آيه مذكور در اعلان ولايت نمى ‏تواند باشد، زيرا حضرت مى ‏فرمايد: «خدايا هنگام اعلان ولايت اين آيه را ...»، و نمى ‏فرمايد: «اين دو يا سه آيه را ...» در حالى كه در عربى مراعات يی و دو و جمع در افعال و ضماير ضرورى است. بنابراين آيه نازل شده همان آيه اول است كه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...» باشد، و آيه دوم و سوم دنباله كلام خود حضرت به صورت تضمين و تركيب آيه با سخن است. در قرآن نيز اين سه آيه در كنار هم نيست تا كلمه «اسلام» در آيه دوم ارتباط با همان كلمه در آيه اول داشته باشد.

لازم به يادآورى است كه طبق متن كتاب «اليقين» در اين فراز خطبه، دو آيه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ...» و «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً» مطرح شده، ولى تصريح به نزول آن در غدير نشده است، بلكه به عنوان «قُلْتَ» يعنى: «چنين فرموده‏ اى» بدان اشاره شده است؛ گذشته از اينكه اكثر نسخه ‏ها با اين عبارت نيست. بنابراين در همين بخش هر سه آيه را به طور كامل مورد بحث قرار مى ‏دهيم.

موقعيت قرآنى

در قرآن اين آيه از آيه ۱۹ سوره آل عمران سرچشمه گرفته و تا آيه ۸۵ مشتقات واژه «اسلام» هفت بار تكرار شده است.

در آيه ۱۹ خداوند با آوردن كلمه «اسلام» مى ‏فرمايد: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ ..» يعنى: «دين نزد خداوند اسلام است»، و همه اهل كتاب (يهود و نصارى و...) با علم به اين حقيقت بزرگ اختلاف كرده‏ اند.

سپس در آيه ۲۰ كلمه «أَسْلَمْتُ» را ذكر مى ‏كند و مى ‏فرمايد: «فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ: أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ للَّه وَ مَنِ اتَّبَعَنِ...» يعنى: «اگر با تو به مخاصمه برخاستند بگو: من و تابعينم در برابر خدا سر تسليم فرود آورده ‏ايم».

در ادامه همين آيه، دو واژه «أَسْلَمْتُمْ» و «أَسْلَمُوا» را به كار مى ‏گيرد و مى ‏فرمايد: «وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ: أَ أَسْلَمْتُمْ؟ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا ...»، يعنى: «به كسانى كه اهل كتاب اند و به بى‏ سوادان بگو: آيا تسليم شديد (و آيا اسلام را پذيرفتيد)؟ اگر اسلام را پذيرفتند هدايت شده‏ اند، و اگر روى گرداندند بر عهده تو ابلاغ فرمان الهى است».

آنگاه به توصيف كفارِ اهل كتاب مى‏ پردازد كه حق را نمى‏ پذيرند و عذرهاى بيجا مى ‏آورند و آنان را به عذاب الهى تهديد مى ‏نمايد. سپس دين حنيف ابراهيمى را مطرح مى ‏فرمايد و در تبيين دين ابراهيمى و اينكه اسلام دين حضرت ابراهيم‏ عليه السلام بوده، داستان حضرت عيسى ‏عليه السلام را به ميان مى‏ آورد و سخن را به آنجا مى ‏رساند كه آن حضرت فرمود: «من تورات حضرت موسى را تصديق مى‏ كنم».


سپس خلاصه دين عيسى ‏عليه السلام را در اين جمله بيان مى‏ فرمايد كه: «إِنَّ اللَّه رَبِّى  وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ».

در آيه ۵۳ وارد نكته حساسى مى‏ شود و واژه «مُسْلِمُونَ» را به كار مى‏ برد و مى ‏فرمايد: آنگاه كه حضرت عيسى‏ عليه السلام در مردم احساس گرايش به كفر نمود فرمود: »مَنْ أَنْصارِى إِلَى اللَّه« يعنى:

«كيست كه با من در راه خدا گام بردارد»؟ حواريون گفتند: «نَحْنُ أَنْصارُ اللَّه، آمَنَّا بِاللَّه وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» يعنى: «ما ياران خداييم، به خدا ايمان آورده‏ايم و تو شاهد باش كه ما مسلمانيم (و سر تسليم فرود مى ‏آوريم)».


در آيه۶۴ مسئله اينكه دين نزد خداوند يكى بيشتر نيست را مطرح مى ‏كند و مى‏ فرمايد: «اى اهل كتاب، بياييد به سوى سخنى كه بين ما و شما يكى است و آن اينكه جز خدا را نپرستيم و براى او هيچ شريكى قائل نشويم و...» و آنگاه با ذكر كلمه «مُسْلِمُونَ» مى ‏فرمايد: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»، يعنى: «اگر نپذيرفتند بگو: شما شاهد باشيد كه ما مسلمانيم».

در آيه ۶۵ به اهل كتاب خطاب مى‏ كند كه چرا بر سر دين ابراهيم ‏عليه السلام به مخاصمه مى‏ پردازند و سپس در آيه ۶۷ با استفاده از كلمه «مُسْلِم» مى ‏فرمايد: «ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»، يعنى: «حضرت ابراهيم‏ عليه السلام يهودى يا نصرانى نبود، بلكه موحّد و مسلمان بود، و از مشركين نبود».

سپس به بيان تابعين حقيقى دين ابراهيم ‏عليه السلام مى‏پردازد و توطئه‏ هاى اهل كتاب را در رابطه با تحريف دين مطرح مى‏ كند تا آيه ۸۳ كه كلمه «أَسْلَمَ» به ميان مى‏ آيد و مى ‏فرمايد: «أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّه يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ»، يعنى: «آيا به دنبال غير دين خدا هستند در حالى كه در برابر ذات او هر كس كه در آسمان ‏ها و زمين است چه با اختيار و چه از روى اكراه سر تسليم فرود آورده ‏اند و به سوى او باز مى ‏گردند».


در آيه ۸۴يک جمع ‏بندى از اتفاق همه انبياءعليهم السلام بر سر اسلام مى ‏نمايد و با ذكر كلمه «مُسْلِمُونَ» مى ‏فرمايد: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّه وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِىَ مُوسى وَ عِيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»، يعنى: «بگو: ايمان آورديم به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانش نازل شده، و آنچه به موسى و عيسى و پيامبران از سوى پروردگارشان داده شد، و ما بين هيچ يک از پيامبران فرق نمى‏ گذاريم و در برابر او سر تسليم فرود مى ‏آوريم».


به آيه ۸۵ كه مى‏ رسد پس از مقدمات قبلى و اتحاد همه انبياء عليهم السلام بر سر اسلام مى‏ فرمايد: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»، يعنى: «هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است».


تا اينجا مسير آيات در قرآن بود كه اسلام را از روز اول دنيا تا آخر آن تنها دين الهى اعلام كرد و همه انبياء عليهم السلام را مُبشّر و مبلّغ آن دانست.

بدون شک اين تنها دين الهى با آنكه اصل و ريشه ‏اش يكى و صورت كامل آن نزد خداوند است، ولى معارف و احكام آن مرحله به مرحله بيان شده و در هر مرحله ارائه آن تكميل گرديده تا روزى كه كمال نهايى آن و بسته شدن پرونده آن اعلام شد و آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» با اين صراحت نازل شد و خداوند امضاى «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» را بر پايان اين پرونده نقش فرمود.

امروز كه دين كامل بر مردم عرضه شده، پيامبرصلى الله عليه وآله آيه ۸۵ سوره آل عمران را در خطابه غدير تفسير مى‏ نمايد و مى‏ فرمايد: «غير از اين اسلام نزد خداوند مقبول نيست».


اين تفسير از دو لب مبارک مقام نبوت در اين موقعيت خاص، سه نتيجه بزرگ براى مسلمانان به ارمغان آورده و در همان حال از بزرگ ‏ترين اتمام حجت‏ هاى آن حضرت به شمار مى ‏آيد:

نتيجه اول اينكه اسلام بدون ولايت، ناقص و غير قابل قبول است.

نتيجه دوم اينكه اسلام به معناى تسليم واقعى است.

نتيجه سوم اينكه دعوت همه انبياء به اسلام و ولايت بوده است.

اين سه نتيجه را طى تحليل ‏هاى اعتقادى زير بيان خواهيم كرد.

تحليل اعتقادى

تحليل اعتقادى اول

اسلام بدون ولايت، ناقص و غير قابل قبول

با توجه به اينكه در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله واژه «اسلام» يک بار در آخر جمله قبلى (رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً) و يک بار در آغاز اين جمله (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً) به كار رفته، از نظر ادبيات و قواعد سخن هر دو به يک معناست و هر مطلبى درباره دومى گفته شود درباره اولى نيز صادق خواهد بود.

اكنون كه معناى اسلام در جمله قبل، اسلام كامل با ولايت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام و پذيرش صاحب اختيارى آنان در امور دنيا و آخرت ماست و اسلام بدون ولايت ناقص است، سؤال اين است كه آيا خداوند اسلام ناقص را مى ‏پذيرد؟

از استشهاد پيامبرصلى الله عليه وآله به اين آيه معلوم مى‏ شود كه اسلام ناقص نزد خداوند پذيرفته نيست و پذيرنده اسلامِ ناقص در حكم غيرِ مسلمان است، چرا كه خداوند با آوردن حرف «لَنْ» كه در عربى براى نفى ابدى و به معناى «هرگز» استفاده مى ‏شود، چنان اسلام ناقص را رد كرده و فرموده: «فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ»: «هرگز از او پذيرفته نمى ‏شود»، كه راه هر گونه احتمال را مسدود نموده است.


استفاده از كلمه «يَبْتَغِ» به معناى «دنبال چيزى بودن» و «در طلب و جستجو براى انتخاب چيزى بودن»، اين مفهوم را محكم ‏تر مى ‏كند. يعنى پس از آنكه همه انبياء عليهم السلام براى تشييد اركان اسلام زحمات طاقت فرسا كشيده ‏اند و خاتم نبوت 23 سال تلاش اعجاب برانگيز و تحمل معجزه ‏آسا نموده، تا اين دين پس از يک مسير شش هزار ساله به كمال خود رسيده است، اگر اكنون هم كسى در پى دينِ ديگرى يا همين دين در صورت ناقص آن باشد، در واقع به خدا و رسولانش نيشخند مى‏ زند و نام «كافر» هم براى او كم است.

جمله ديگرى كه گوياى اين مهم اعتقادى است دنباله آيه با عبارت «وَ هُوَ فِى‏الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ» است. «خاسِر» به معناى «زيانكار» كسى است كه تلاشى كرده و زحمتى كشيده ولى هنگام نتيجه مى ‏بيند نه تنها سودى نبرده بلكه اين سعى او تلاشى براى به دست آوردن ضرر بيشتر بوده است!!

خداوند مى ‏فرمايد: «هر كس اسلام كامل را نپذيرد روز قيامت كه بر سر ترازوى عدل الهى حاضر مى ‏شود نه تنها برايش هيچ سودى ندارد بلكه اگر تلاشى نمى ‏كرد و اعمالى انجام نمى ‏داد راحت ‏تر بود، چرا كه اعمال او باطل اعلام مى‏ شود و خود را ضرر كرده دنيا و آخرت مى ‏يابد».[۵]


در جايى كه خداوند تعالى فرموده است: «قسم به عزت و جلال و جود و مجد و قدرتم بر خلقم، ايمان به خود و به اينكه تو پيامبرى را قبول نمى‏ كنم مگر با ولايت على»[۶]، نتيجه ‏اش اين است كه مى ‏فرمايد:

«اگر بنده ‏اى بين ركن و مقام مرا بخواند و اين عبادت را از روزى كه آسمان و زمين را خلق كرده ‏ام آغاز كرده و ادامه داده باشد ولى مرا ملاقات كند در حالى كه ولايت على را قبول ندارد، او را با صورت در جهنم مى‏ اندازم».[۷]

آيا كسى كه اين همه عبادت كند و او را در آتش بيندازند ضرر نكرده است؟!

تحليل اعتقادى دوم

اسلام يعنى تسليم واقعى

معناى اشتقاقى كلمه «اسلام» از يک سو، و واژه ‏هاى به كار رفته از مشتقات اين كلمه از آيه ۱۹ تا ۸۵ سوره آل عمران از سوى ديگر، ما را به اين نقطه سوق مى‏ دهد كه «اسلام» يعنى:

«تسليم در برابر آنچه خدا مى ‏فرمايد». در آيه ۲۰ مى ‏فرمايد: «أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ للَّه ...» ، و در آيه ۸۳ مى‏ فرمايد: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...»، و در آيه ۸۴ مى ‏فرمايد: «وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».

در اين زمينه روايات بسيارى وارد شده است. از جمله امام صادق‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: الاسْلامُ هُوَ التَّسْليمُ وَ التَّسْليمُ هُوَ الاسْلامُ ... يعنى: اسلام همان تسليم است و تسليم همان اسلام است. هر كس سر تسليم فرود آورد اسلام را پذيرفته است، و هر كس سر تسليم فرود نياورد اسلام ندارد.[۸]


اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى ‏فرمايد:

ايمان قلبى همان تسليم در برابر پروردگار است. هر كس امور را به مالک آن تسليم نمايد از دستور او تكبر نمى ‏ورزد، همان گونه كه ابليس از سجود بر آدم تكبر ورزيد.

اكثر امت‏ ها از طاعت پيامبرانشان تكبر ورزيدند و در نتيجه توحيد برايشان نفعى نداشت، همان گونه كه آن سجده‏ هاى طولانى براى ابليس فايده ‏اى نداشت.[۹]

زير بناى اصلى دينِ سقيفه و مرامى كه براى مردم بنيان گذارى نمودند، بر تسليم نبودن در برابر پروردگار و مخالفت با خداوند و اختراع دستورى در برابر فرامين الهى است، و آنچه در آن ديده نمى ‏شود تسليم در برابر پروردگار است.


نقطه آغاز آن مخالفت با انتخاب زيباى خداوند در امامت و خلافت است كه با اقرار به اعلان ولايت و امامت على ‏عليه السلام از سوى خدا و رسول، چه در غدير و چه قبل و بعد از آن، عمداً سراغ ديگرى رفته و مى‏ روند؛ و در اين مخالفت چنان لجاجت نشان مى ‏دهند كه دشمن على‏ عليه السلام را به جاى او مى ‏گذارند. آنگاه اين تسليم نبودن گسترش مى ‏يابد و وارد فرامين و احكام الهى مى‏ شود و علناً گفته مى ‏شود كه خدا چنين گفته و ما چنين مى‏ گوييم.[۱۰]

بنابراين مى ‏توان نتيجه گرفت كه اگر «اسلام» تسليم در برابر فرمان خداست، در دين سقيفه تسليمى وجود ندارد و بنابراين اسلامى وجود ندارد.

دين ديگرى است كه ارتباطى با «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ الله الْإِسْلامُ» ندارد. همان دينى است كه خداوند مى ‏فرمايد: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً...»، و اين گونه اسلامى در آنان وجود ندارد تا بخواهيم ثابت كنيم از آن اسلام دست كشيده ‏اند.

تحليل اعتقادى سوم

دعوت همه انبياءعليهم السلام به اسلام و ولايت

دين خدا يكى است و انبياى الهى حامل يک پيام از سوى خداوند بوده ‏اند. اين پايه اعتقادى را از همين آيات سوره آل عمران با تفسير غديرىِ پيامبرصلى الله عليه وآله به خوبى مى ‏توان دريافت، همان گونه كه احاديث بسيارى در اين زمينه وارد شده است.

در آيه ۱۸ مى ‏فرمايد: «اصلاً دين نزد خدا يكى بيشتر نيست». به دنبال اين صراحت، علتِ اختلاف اديان الهى و اعتقاداتِ متفاوت و متباين آن ها را ساخته و پرداخته سردمداران جاهلى مى ‏داند كه دست به چنين جنايتى زده‏ اند، حتى خود حضرت موسى و عيسى‏ عليهما السلام در حيات خود آثار كفر را در قوم خود ديدند، چنانكه در آيه ۵۲ بدان اشاره مى‏ كند.

آيه ۶۷ در يک عبارت پرمحتوا به صراحت نزديک ‏تر مى ‏شود و با استفاده از اين نكته كه همه اديان حضرت ابراهيم ‏عليه السلام را قبول دارند اعلام مى‏ فرمايد كه اگر همه او را قبول دارند بايد بدانند كه آن حضرت نه يهودى بوده و نه مسيحى، بلكه دين او اسلام بوده است.

در آيه ۸۱ تصريح به اينكه دين همه پيامبران‏ عليهم السلام اسلام است بيشتر مى‏ شود تا اين درجه كه از انبياء عليهم السلام پيمان گرفته شده كه پيامبرى خواهد آمد كه گفته‏ هاى او با شما مطابق و «مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ» است، و نتيجه گرفته كه به او ايمان آوريد و او را يارى كنيد، و از آنان بر اين مهم اقرار گرفته و آنان پيمان را پذيرفته‏ اند و خدا بر اين پيمان شاهد گرفته است.

آنگاه در آيه ۸۴ انبياء را با نامشان به ميان مى ‏آورد و اسلام را چنين معنى مى ‏كند كه «به آنچه بر پيامبر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانشان و موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان نازل شده ايمان مى‏ آوريم».

به اين اكتفا نكرده و تصريح كرده كه «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ» يعنى: «بين هيچ يک از پيامبران فرقى قائل نمى ‏شويم و اختلافى بين آنان نمى ‏دانيم»، و در نهايت امضاى «مسلمان بودن» را بر چنين دينى داده و فرموده:

«وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».

مسير اين آيات كه اتحاد همه پيامبران بر اسلام را به صراحت اعلام كرده، وقتى مى‏ رسد به آيه ۸۵ كه غير اسلام را نزد خدا مردود مى ‏داند، و پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير اسلامِ مورد قبول دينى را معرفى مى‏ كند كه ولايت اهل‏ بيت ‏عليهم السلام اصل آن است و بدون آن «رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» تحقق نيافته، از اين مجموعه نتيجه گرفته مى‏ شود كه همه انبياء عليهم السلام به ولايت على‏ عليه السلام دعوت كرده ‏اند و همه اين پيمان را بر امت‏ هاى خويش عرضه كرده ‏اند.

اعتقادى كه خداوند در روز «الست» از مردم پيمان گرفت و آن دينى كه فطرت دست نخورده و پاک بشر بدان سو مى ‏رود، اسلام با ولايت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام است، و از همين ريشه است كه دين نزد خدا فقط اسلام است و همه انبياء عليهم السلام چنين دينى را بر مردم عرضه كرده ‏اند.

امام صادق ‏عليه السلام درباره آيه «فِطْرَتَ اللَّه الَّتِى  فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» مى ‏فرمايد: آن فطرتى كه خداوند مردم را بر آن خلق فرموده اين است: توحيد، محمد رسول الله، على اميرالمؤمنين.[۱۱]

امام محمد باقرعليه السلام درباره آيه «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى»[۱۲]مى ‏فرمايد:

آنگاه كه خداوند عز و جل از بنى آدم پيمان گرفت و آنان را شاهد بر خود قرار داد، فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ و آيا محمد پيامبر من نيست؟ و آيا على اميرالمؤمنين نيست؟[۱۳]

درباره اينكه همه انبياء عليهم السلام بر سر ولايت اهل بيت ‏عليهم السلام با خدا پيمان بسته ‏اند و در آرزوى نصرت آنان بوده ‏اند، احاديث بسيارى وارد شده است، كه ذيلاً به چند آيه اشاره مى ‏گردد:

پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏فرمايد: هيچ پيامبرى به نبوت نرسيد مگر با معرفت او و اقرارش به ولايت، و هيچ خلقى سزاوار نظر رحمت خداوند نشد مگر با بندگى در برابر او و اقرار به ولايت على بعد از من.[۱۴]


امام صادق‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: خداوند هيچ نبى و رسولى را نفرستاد مگر آنكه از آنان براى نبوت محمد و امامت على پيمان گرفت.[۱۵]

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: يا على، خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه او را به ولايت تو فرا خوانده است ... .[۱۶]

امام باقرعليه السلام فرمود: خداوند هر پيامبرى را -  از آدم تا آخر پيامبران -  مبعوث فرموده، به دنيا بازخواهند گشت و پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليهما السلام را يارى خواهند نمود.[۱۷]

در شب معراج خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد از انبياء عليهم السلام بپرسد كه به چه چيزى شهادت مى‏ دهند؟ پيامبران در پاسخ حضرت گفتند: شهادت مى‏ دهيم كه خدايى جز اللَّه نيست، يكتاست و شريک ندارد؛ و تو رسول خدايى، و على اميرالمؤمنين و وصى توست ... . و شهادت مى‏ دهيم كه تو پيامبر خدا و سيد انبيايى و على بن ابى ‏طالب سيد وصيين است. بر اين شهادت از ما پيمان گرفته شده است.[۱۸]


در پى اين پيمان، روايات بسيارى داريم كه انبياء عليهم السلام امت‏هاى خود را به ولايت اهل ‏بيت ‏عليهم السلام دعوت كرده ‏اند:

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداوند دائماً در امت ‏هايى كه پيامبرى بر آنان فرستاده شد با على اتمام حجت مى‏ كرد، و هر كس در آن امت‏ ها نسبت به على معرفت بيشترى داشت صاحب درجه والاترى نزد خداوند بود.[۱۹]

امام صادق‏ عليه السلام فرمود: ولايت ما ولايت خداى عز و جل است، كه هيچ پيامبرى جز با آن مبعوث نشده است.[۲۰]

امام باقرعليه السلام فرمود: خداوند هيچ پيامبرى مبعوث نفرموده مگر براى ولايت ما و بيزارى و برائت از دشمنان ما.[۲۱]

امام هادى‏ عليه السلام فرمود: خداوند مبعوث نفرموده محمد و پيامبران قبل از او را مگر به دين حنيف ... ، و ولايت.[۲۲]

امام حسن عسكرى‏ عليه السلام فرمود: اگر خداوند نمى‏ خواست حق ما را ظاهر كند پيامبران را به عنوان مبشر و منذر براى مردم نمى ‏فرستاد.[۲۳]

امام صادق ‏عليه السلام فرمود: هيچ نبيّى به نبوت نرسيد و هيچ پيامبرى فرستاده نشد مگر براى ولايت ما و فضيلت ما بر غير ما.[۲۴]

امام رضا عليه السلام فرمود: ولايت على در كتاب هاى همه پيامبران آمده است، و خداوند پيامبرى را مبعوث نكرده مگر با نبوت محمد و وصايت على.[۲۵]

اين سه نتيجه كه تا كنون ذكر شد ثمره تفسيرى است كه پيامبر عظيم الشأن‏ صلى الله عليه وآله در خطبه غدير درباره آيه «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً» فرموده، و اين چنين حجت را بر همگان تمام نموده است.

آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۲۶]

در اوج حساس‏ ترين مقطع مراسم غدير، كه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بر فراز دست پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داشت و آن حضرت از بالاى منبر غدير على‏ عليه السلام را به جهانيان نشان مى‏ داد و معرفى مى ‏كرد، اين آيه نازل شد.

پيامبرصلى الله عليه وآله مى ‏فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ و هنوز على‏ عليه السلام را از فراز دست خويش بر زمين فرود نياورده بود كه خبر كامل شدن دين و تكميل نعمت ‏ها بر آن حضرت نازل شد و خداوند رضايت خويش را از اسلامى كه آخرين خبرش ولايت دوازده امام‏ عليهم السلام باشد اعلام كرد. امين وحى هم به امر الهى اين خبر خوش را آورد و آن را در قرآن به عنوان سندى ابدى به ثبت رساند:


«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۲۷]:

«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند. ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد. امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».

پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را از فراز دست بر زمين گذاشت و نزول آيه را به مردم چنين خبر داد:

خدايا ! تو هنگام بيان ولايت على و منصوب نمودنت على را در اين روز، اين آيه را درباره او نازل كردى: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، و هر كس غير از اسلام در پى دين ديگرى باشد هرگز از او قبول نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است.

اين آيه از جمله مهم ‏ترين و اصلى ‏ترين و مشهورترين آيات غدير است. خداوند در اين آيه به صراحت بيان داشته كه در روز غدير اسلام كامل شد و با ولايت و امامت اسلام دينى الهى و آسمانى است.

اين آيه از نظر توضيح كلمه به كلمه آن، و نيز موقعيت تاريخى و تحليل اعتقادى مفصل توضيح داده شده است.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».

ابديت اسلام با غدير[۲۸]

در آخرين مرحله اسلام، از واضح ‏ترين نيازها وجود كسى بود كه بتواند اين نهال تازه را تا هدف نهايى كه كامل ‏ترين و جهانى ‏ترين و ابدى‏ ترين دين است به انجام رساند.

يعنى اگر پيامبرصلى الله عليه وآله هم تعيين نكرده بودند لازم بود چنين شخصى و نيز اشخاصى تا آخر روزگار تعيين شوند.

تا زمان هجرت به مدينه از نظر فضاى اجتماعى زمينه ‏اى براى بيان مطالب نبود، و همه‏ اش گريز و اختفا از دشمنان بود. به عبارت ديگر مقصد اصلى فقط كاشتن نهال اسلام بود كه به خوبى انجام پذيرفت.

پس از ورود به مدينه مرحله دوم اسلام كه آبيارى و پرورش نهال آن و جا افتاده كردن ريشه آن براى آينده ‏هايى كه بايد بر روى شاخ و برگ آن كار كرد، آغاز شد. در اين مرحله دشمنان كه تازه متوجه كاشته شدن اصل نهال اسلام شده بودند، در صدد ريشه كن كردن آن برآمدند.

با جنگ‏ هايى كه درگرفت و به صور مختلف جلوه كرد، به خوبى معلوم شد كه دشمنان اسلام با همين هدف به جنگ آمده و در صدد قطع كردن ريشه آن هستند.

اين مرحله به كمک الهى و مقاومت ‏هاى مسلمين كه در رأس همه آنها بلكه به عنوان هسته مقاومت اميرالمؤمنين على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام بود، به خوبى پشت سر گذاشته شد.

اين روزگار 23 ساله هدف اصلى را به خوبى و فوق آنچه در نظاير آن در دنيا ديده شده، مراحل خود را طى كرد و در محكم كردن ريشه و تنه اصلى اسلام به خوبى نتيجه گرفت، به طورى كه اسلام با تمام خطراتى كه از لحظات شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله تا امروز با آن مواجه بود، هويت و ماهيت اصليش را حفظ كرد، و در سايه اين تنه محكم تشيع -  كه راه اصلى اسلام است -  با همه مشكلاتى كه بر سر راه آن بوده توانسته تا امروز راه خود را طى كند.

با همه اينها دين كامل و جهانى و ابدى اسلام، هنوز پرونده معارفش را باز نكرده بود؛ چرا كه نه زمينه بود و نه فرصت و نه مردم آن زمان -  به خصوص اكثر آنان كه اطراف پيامبرصلى الله عليه وآله بودند -  كشش چنان مطالبى را داشتند، و گفتن بسيارى از مطالب در صدر اسلام به علت برداشت‏ هاى ناقص اهل آن زمان صلاح نبود.


اسلام به عنوان كامل‏ترين دينِ ابدى جهان، طبعاً مسير بسيار طولانى در پيش داشت تا به هدف برسد. لذا اين باور عقلايى است كه پياده كردن چنين دينى در مراحل تئوريک و عملى، زمانى طولانى مى‏ خواهد.

براى نيل به اهداف اصلى بايد افرادى پيش بينى مى‏ شدند تا در سايه آن نتيجه‏ هاى حقيقى كه از اسلام و اجتماع مسلمين در نظر بود به دست آيد و اين راهى بود كه امامان‏ عليهم السلام در دوران زندگى خويش دنبال مى ‏كردند.

ارتباط غدير و اسلام[۲۹]

اگر غدير عملى مى ‏شد دنيا چگونه بود؟

نسل امروز مايل است تصورى از روزگارى داشته باشد كه در آن مسير طبيعى خلافت پيش مى‏رفت و على‏ عليه السلام به خلافت مى ‏رسيد، ولى افسوس كه گرفتار ظلمتى از سقيفه است كه نمى‏ تواند اين منظره را در ذهن خود به تصوير بكشد.

او مى‏ خواهد بداند كه اگر فقط غدير بود و سقيفه ‏اى نبود دنيا چگونه بود، و چه مسيرى را در پيش مى‏ گرفت؟

اگر دستورات پيامبرصلى الله عليه وآله درباره دوازده امام ‏عليهم السلام عملى مى شد چه فرقى با وضع موجود داشت؟

اينكه سلمان و ابوذر و مقداد در آن روزهاى اول به مردم نهيب مى‏ زدند كه اگر خلافت به صاحبش بازگردد نعمت‏ هاى الهى از آسمان و زمين بر مردم ارزانى خواهد شد، منظورشان چه بود؟

غاصبانى را كه اين همه نعمت را از دست همه بشريت گرفتند با چه زبانى مى‏ شود نفرين كرد؟

اين مسئله كه واقعاً غدير براى چه روزگارى از آينده اسلام در نظر گرفته شده بود و صاحب اسلام با اين برنامه عظيم چه منوياتى را دنبال مى‏ كرد، دقيق ‏ترين برخورد با اين حركت دلسوزانه پيامبرصلى الله عليه وآله است.

با در نظر گرفتن آن اهداف و نگاهى به آنچه واقع شد، رنج نامه ‏اى با اين مضمون مى ‏توان سر داد:

هدف غدير محكم كردن دين بود، نه برگرداندن به جاهليت؛ چنانكه سقيفه كرد!

آموزش معارف دين بود، نه فرو بردن مردم در جهل؛ چنانكه سقيفه كرد!

پاسخ به طالبين حقيقت از اديان ديگر بود كه سراغ اسلام مى ‏آمدند، نه خوار كردن اسلام با بهت زدگى در مقابل آن؛ چنانكه سقيفه كرد!

بيان قرآن اين سرمايه اصلى اسلام بود نه طالبين معرفت آن را شكنجه و تبعيد كردن؛ چنانكه سقيفه كرد!

تعليم قضاوت‏ هاى به حق و نشان دادن امن و عدالت در اجتماع بود؛ نه ترويج ظلم و بى‏ عدالتى و جايز دانستن آن بر خليفه حتى نسبت دادن آن به خدا و رسول؛ چنانكه سقيفه كرد!

اسلامِ كامل با غدير[۳۰]

اسلام به معنى سِلم و سلام و تسليم و سلامت نفس و دين و آئين است، كه پيامبر خاتم النبيين‏ صلى الله عليه وآله آورده است. در قرآن مى ‏فرمايد: «خداوند به مؤمنين احسان فرمود و رسولانى فرستاد شما منت نگذاريد كه اسلام آورديد خداوند در دعوت به دين اسلام بر شما احسان فرمود».[۳۱]

اسلام آخرين برنامه و آئين انسانيت و كمال آدميت است؛ كه فرمود: «و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن بقبل منه».[۳۲]

اسلام دين كمال نفس و ترقى عقل و منطق مستدلِ علم و حكمت است، و بدون برنامه اسلام -  كه قرآن است -  هيچ بشرى به كمال مطلوب خود نمى ‏رسد. اسلام تسليم شدن به معنى واقعى به توحيد و اقرار به معاد و عمل به قرآن است، و غير از اين راهى براى تكامل بشر تا روز قيامت نيست.

اسلام دينى است كه بشر را به مراتب كمال راهنمايى مى ‏نمايد، و اين قرآن است كه ايصال به مطلوب مى‏ كند. ايمان به مراحل مختلف اعمال احكام شريعت و تفقه و فهم دقايق قرآن در سير كمال مطلوب تا رضوان حق جل شانه از مختصات اسلام است. به همين جهات، اسلام و دين و قرآن و ايمان در عالم آفرينش از همه چيز ارزنده‏تر و پر بهاتر است. اين دين كامل است كه علم و عقل را براى بشر تفهيم نمود. بزرگانى فداى اين دين شدند تا شايد بشر بفهمند و به كمال لايق خود برسند و به علت غائى خلقت پى برند.

اينجاست كه عظمت غدير و امر امامت و ولايت روشن مى‏ شود؛ چرا كه كمالِ اين اسلامِ با اين عظمت و كمال، در غدير و با امر امامت و مسئله ولايت رخ داد.

اسلام كامل در دعاهاى روز غدير[۳۳]

يكى از مضامينى كه در دعاهاى روز غدير آمده[۳۴]اسلام كامل است:

خدايا، تو را شكر كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله ما را به امامان ‏عليهم السلام هدايت كردى كه آنان كمال دين و تمام نعمت بودند، و با اين هدايت بود كه اسلام را به عنوان دين ما پسنديدى.

اسلام واقعى و غير واقعى[۳۵]

يكى از اسرار غدير آشكار شدن توطئه ‏هاى پنهان است. در سايه غدير اسرارى كشف شد كه اگر اين برنامه نبود آن برنامه ‏ها هرگز دست يافتنى نبود. در سقيفه ‏اى كه بعد از غدير خود را نشان داد معلوم شد چه كسانى به سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله و دستورات الهى ايمان و اعتقاد دارند و چه كسانى ندارند.

چه كسانى حقيقتاً بيعت مى‏ كنند و چه كسانى به ظاهر بيعت مى‏ كنند و در صدد شكستن آن هستند. چه كسانى از نصب اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به خلافت خوشحالند و چه كسانى ناراحت مى‏شوند. چه كسانى در ظاهر مسلمانند و در باطن كفر محض ‏اند.

غدير مرز حقيقى اسلامِ واقعى و كفرِ واقعى بود. يعنى بسيار از كفرهاى واقعى به اسلام ظاهرى تبديل گشته بود و بسيارى از اسلام‏ هاى واقعى درست به چشم نمى ‏آمد و نياز به محكى براى امتحان مردم بود.

اين محتواى غدير بود كه كار را يكسره كرد، و پس از پيامبرصلى الله عليه وآله در عرض چند ساعت يا چند روز تمام باطن‏ ها را آشكار ساخت، و هر دو دسته به خوبى شناخته شدند و درجات مختلف ايمانِ افراد، هم براى خودشان روشن شد و هم براى ساير مردم معلوم گرديد.

آنان كه در مقابل على‏ عليه السلام قرار گرفتند در واقع مقابل پيامبرصلى الله عليه وآله و خداوند قرار داشتند، و با اين همه كار خود را كردند و هيچ كوتاه نيامدند. كفرهاى واقعى آنان از پس اسلام ظاهرى بيرون آمد، و در يک لحظه به صورت تمام عيار بروز كرد.

در مقابل افرادى همچون سلمان و ابوذر و مقداد نيز -  كه در ظاهر با مسلمانان مخلوط بودند و اعتقاد راسخ آنان چندان به چشم نمى‏آمد -  در يک لحظه شناخته شدند و همه از صميم قلب اقرار كردند كه اسلام حقيقى در اينان بوده كه تا كنون به چشم نمى ‏آمده است. كسانى هم كه لنگان لنگان دين خود را نجات دادند، ارزش خود را فهميدند و از ادعاى بيش از حد سكوت كردند.

اقتدار اسلام[۳۶]

يكى از مسائلى كه پس از اعلام نزديكى شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله و طبعاً در روزها و ماه‏ ها و سال‏ هاى اول پس از رحلت آن حضرت، اسلام را تهديد مى‏ كرد و مى‏بايست به طور شفاف براى مردم بيان مى ‏شد اقتدار اسلام و نشان دادن پابرجايى اسلام به ملل جهان بود.

در دولت ‏ها و مللِ جهانِ آن روز، اين مسئله مطرح بود كه بعد از پيامبر معظم اسلام‏ صلى الله عليه وآله سرنوشت اسلام چه خواهد شد؟ اينجا بود كه نقطه غدير پاسخى به همه آنان بود.

اولين مسلمان در خطبه غدير[۳۷]

از جمله نكاتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير در مورد فضائل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بيان داشتند اول بودن و پيشگامى على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام در دين خداست، كه اين موضع در جهات زير متبلور شده است:

اول كسى است كه اسلام را قبول كرد.

اول كسى است كه خدا را عبادت كرد.

اول كسى است كه نماز خواند.

اين موارد در فرازى از بخش سوم خطبه غدير آمده است. پيامبرصلى الله عليه وآله سابقه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را به ميان آورد و سبقت او در ايمان، فداكارى او در شب هجرت و نماز او در اولين روزهاى اسلام را يادآور شد:

اَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، لَمْ يَسْبِقْهُ اِلَى الايمانِ بى اَحَدٌ، وَ الَّذى فَدى رَسُولَ اللَّهِ بِنَفْسِهِ، وَ الَّذى كانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا اَحَدَ يَعْبُدُ اللَّهَ مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَيْرُهُ. اَوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ اَوَّلُ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ مَعى. اَمَرْتُهُ عَنِ اللَّهِ اَنْ يَنامَ فى مَضْجَعى، فَفَعَلَ فادِياً لى بِنَفْسِهِ:

على اول كسى است كه به خدا و رسولش ايمان آورد و هيچ كس در ايمانِ به من بر او سبقت نگرفت. اوست كه با جان خود در راه رسول خدا فداكارى كرد. اوست كه با پيامبر خدا بود در حالى كه هيچ كس از مردان همراه او خدا را عبادت نمى ‏كرد. اولين مردم در نماز گزاردن، و اول كسى است كه با من خدا را عبادت كرد. از طرف خداوند به او امر كردم تا در خوابگاه من بخوابد، او هم در حالى كه جانش را فداى من كرده بود در جاى من خوابيد.

در همين رابطه سليم نقل مى‏ كند: ابوذر و سلمان و مقداد برايم نقل كردند، و سپس از على ‏عليه السلام شنيدم. آنان گفتند: مردى بر على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام فخر نمود. پيامبرصلى الله عليه وآله به على‏ عليه السلام فرمود: اى على، تو بر همه عرب فخر كن[۳۸]كه تو از نظر پسر عمو و پدر و برادر از همه بزرگوارتر هستى. تو خودت و نَسَبَت و همسرت و فرزندانت و عمويت از همه بزرگوارتريد. تو در تقديم جان و مالت از همه بالاتر، و در بردبارى از همه كامل ‏تر، و در اسلام از همه پيشتر و از نظر علم از همه بيشتر هستى.[۳۹]

پيشرفت اسلام[۴۰]

پيشينه تركيب مسلمين تا روز غدير، مسئله ‏اى است كه بسيارى از سؤالات مربوط غدير را پاسخ مى ‏دهد. بايد تركيب جامعه مسلمين را پس از ورود پيامبرصلى الله عليه وآله به مدينه و استقبال از حضرت و پيدا شدن پايگاهى امن براى مسلمين دنبال كرد كه روز به روز عده مسلمانان زيادتر مى‏ شد.

سرعت پيشرفت به حدى بود كه گروه گروه و گاهى تمامى يک قبيله مسلمان مى‏ شدند. از اطراف و اكناف نيز خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏رسيدند و اسلام را مى‏ پذيرفتند.

بدين ترتيب تركيب جمعيت مسلمين تغييرى اساسى يافت، و شامل مشركين و يهود و نصاراى تازه مسلمان شد و قبايل و گروه ‏هاى گوناگونى را در بر گرفت.

در ميان اين عده، بعضى از روى تبعيّت از رؤساى قبائل و عده ‏اى به قصد شركت در جنگ ‏ها و به دست آوردن غنائم و برخى براى كسب موقعيت‏ هاى اجتماعى و امثال آن مسلمان مى‏ شدند.

آنگاه كه جنگ‏ هاى پيامبرصلى الله عليه وآله بالا گرفت و مسلمين در جنبه‏ هاى اجتماعى و نظامى قوت گرفتند و در جنگ ‏ها فاتح شدند، افراد زيادى به عنوان حفظ جان و مال خود مسلمان شدند، و عده‏ اى هم خود را به اكثريت ملحق كردند تا رسوا نشوند.

البته مسلمانان مخلص و فداكار بسيار بودند، و همان ‏ها بودند كه مانع كارشكنى ‏هاى منافقين و هوسرانى ‏هاى دنياپرستان مى ‏شدند.

در سال آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله در بين چنين تركيب جمعيتى مسلمانان مراسم غدير اجرا شد و كسانى كه مقابل منبر حضرت بودند شامل همه انواع ذكر شده از مسلمين بودند، و چاره‏ اى هم جز اين نبود كه اين اتمام حجت عظيم در بين همان جمعيت انجام شود.

به همين دليل نيز آنچه بعد حضرت در مانع سازى از اجراى غدير اتفاق افتاد جاى تعجبى ندارد، اگرچه بسيارى از نسل‏ هاى بعدى مسلمين در اعتقاد به غدير از همين اتمام حجت بهره بردند.[۴۱]

تنها دين الهى در خطبه غدير[۴۲]

پس از بيان حديث غدير توسط پيامبرصلى الله عليه وآله و نزول آيه «اليوم اكملت لكم دينكم»، حضرت براى اينكه ثابت كند دينى جز با ولايت على‏ عليه السلام پذيرفته نيست، دو آيه ديگر از قرآن را شاهد گرفت:

يكى آيه 19 سوره آل عمران: «اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللَّهِ اْلاِسْلامُ»: «دين نزد خدا فقط اسلام است»، و ديگرى آيه 85 سوره آل عمران: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ»:

«هر كس دينى غير از اسلام برگزيند هرگز خدا از او قبول نخواهد كرد و او در آخرت از زيانكاران است».

انضمام اين دو آيه به آيه اكمال بدان معنى بود كه دين فقط اسلام است و غير اسلام مورد قبول خدا نيست، و آن دينى كه خدا به نام اسلام پذيرفته آن است كه غدير و ولايت در آن است و جانشينان پيامبرش تا روز قيامت دوازده امام‏ عليهم السلام هستند. اينجا بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله نفس راحتى كشيد و خطاب به خداوند عرضه داشت: «خدايا تو را شاهد مى ‏گيرم كه من ابلاغ نمودم».

ثمرات اسلام در خطبه غدير[۴۳]

اسلام فقط دين 23 ساله يا صد ساله نبود، بلكه طبق وعده پروردگار خاتم اديان بود و مى‏بايست تا آخرين روز دنيا و آغاز قيامت به عنوان تنها دين الهىِ مورد قبول خداوند بر گستره جهان بدرخشد.

لذا در غدير اهداف روشن و والايى براى آينده آن -  كه تاكنون چهارده قرن از آن گذشته -  پيش‏بينى شد. آنچه در غدير به عنوان عصاره ختم نبوت، براى امت عظيم اسلام در طول زمان‏ ها و به وسعت مكان‏ ها، در نظر گرفته شد در جهات زير قابل ترسيم است:

امامت

محور غدير امامت بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله است كه با ژرف‏نگرى و آينده ‏بينى دقيق -  كه در هيچ يك از اديان و ملل جهان نظير ندارد -  پيش ‏بينى شده است. اين پيش‏ بينى ‏ها در جهات زير قابل توجه است:

جهت اول: انتخاب بهترين مولى

يافتن فردى مناسب براى يک مقام تا وقتى در اختيار بشر باشد احتمال خطا در آن راه دارد. وقتى مسئله به عظمت جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله باشد كوچک ‏ترين اشتباه بزرگ‏ ترين ضررها را به دنبال خواهد داشت.

در اين مرحله خدا بر مسلمانان منت گذاشت و اين انتخاب را خود بر عهده گرفت. بر همه واضح است كه انتخاب خداوند نه تنها احتمال اشتباه ندارد، بلكه قطعاً بهترين انتخابى خواهد بود كه فوق آن تصور نمى‏ شود.

جهت دوم: معرفى دوازده امام‏ عليهم السلام تا آخر دنيا

نكته بسيار مهم و قابل توجه در غدير، يكسره كردن مسئله جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله تا آخرين روز دنيا بود.

در غدير فقط اميرالمؤمنين‏ عليه السلام معرفى نشد، بلكه دوازده امام معصوم ‏عليهم السلام به عنوان سلسله لا ينقطع امامت تعيين شدند.

البته بايد هم چنين مى ‏شد، زيرا آنچه درباره تعيين جانشين اول پيامبر صلى الله عليه وآله ضرورت داشت دقيقاً در مراحل بعد نيز تا آخر دنيا مورد توجه بود، و به همان دليل پيامبرصلى الله عليه وآله رشته جانشينى خود تا روز قيامت را در غدير بيان كردند و دوازده امام‏ عليهم السلام را يكجا به مردم معرفى نمودند، و بر حضور آنان به عنوان امام در همه اعصار تأكيد كردند و امامت هركس ديگرى را به هر دليلى و در هر مقامى و با هر نسبتى به صراحت نفى كردند.

جهت سوم: تعيين امام معصوم

بشر هميشه در جستجوى راهى است كه او را قطعاً به هدف برساند، و اين دست يافتنى نيست مگر در سايه مصونيت از خطاهاى عمدى و سهوى. بين تمام اديان و مذاهب جهان تنها مذهب شيعه است كه مى ‏تواند اين ادعا را با ضمانت الهى داشته باشد.

يعنى امامان معصوم‏ عليهم السلام رهبران و مقتدايان دينى ما هستند كه از طرف خداوند عصمتشان از هر خطايى تضمين شده است. در سايه عصمت، شيعه مطمئن است راهى كه در پيش گرفته درست بوده و همان است كه خداوند از بندگانش طلب كرده است. اين پايه‏ اى بود كه در غدير با عبارات مختلف از آن ياد شد.

جهت چهارم: معدن علم

تأكيدى كه در غدير براى مقام امامت بود اطمينان دادن به مردم درباره اتصال علم اهل‏ بيت‏ عليهم السلام به علم الهى بود. پيداست نيازهاى علمى مردم گستره ‏اى به وسعت زمان‏ ها و مكان‏ ها و موضوعات مختلف دارد، و با توجه به بى ‏نهايت بودن علم جا دارد سؤالات علمى را هم نامتناهى تعبير كنيم.

در برابر چنين نيازى جز درياى بيكران علم كه سرچشمه آن علم خداوند باشد و هم از سوى او به عنوان علم لدنّى به ايشان عطا شده باشد راه ديگرى نيست، چرا كه بشر عادى محدود و گنجايش علمش معين است.

در غدير پاسخى بلند به اين نياز عظيم داده شد و خداوند با ضمانت خويش، پيامبر و دوازده امام‏ عليهم السلام را معادن علم خود توصيف كرد و تأكيد نمود كه در هر باره‏ اى نياز داشتيد از ايشان سؤال كنيد، و آنان هيچ نيازى به علم و عالم ندارند.

جهت پنجم: ولايت مطلقه الهيه

امامت و ولايت در هر حدى محدود باشد در ماوراى آن حد زير سؤال مى‏رود، و مشكلاتى كه در صورت عدم تعيين امام قابل پيش‏ بينى است در همان محدوده مطرح مى ‏شود.

لذا در غدير پس از ضمانت هاى مختلفى مانند افضليت، عصمت و علم كه از طرف پروردگار درباره دوازده امام ‏عليهم السلام داده شد، اختيار مطلق در امور دين و دنياى مردم از جهات مختلف به دست مقام عصمت سپرده شد كه به عنوان نايبان خداوند در زمين عمل مى ‏كنند.

جهت ششم: حضرت مهدى ‏عليه السلام

پيداست كه با حضور منافقان و مسلمانان ضعيف العقيده، جنبه عملى امامت غدير به آسانى قابل تحقق نيست. لذا در غدير -  يعنى روزى كه اصل امامت مطرح شد -  اين پيش ‏بينى به صراحت اعلام شد تا يک مسلمان پس از اعتقاد به امامت، بداند كه اين اعتقاد -  طبق وعده خداوند -  روزى محقق خواهد شد اگر چه آن روز دير باشد؛ و آن روزى است كه حضرت مهدى ‏عليه السلام ظهور كند. اين مسئله دو جهت مهم اعتقادى را تأمين مى‏ كند:


الف) اعتقاد يک مؤمن بر مبنايى استوار و ريشه ‏دار قرار دارد، و محقق نشدن اعتقاد او در اجتماع ضررى به اصل آن نمى ‏زند.

قلب او مطمئن است كه مى‏تواند پاسخگوى عقيده‏ اى باشد كه در دل دارد و طبق آن در محدوده ‏اى كه امكان دارد عمل مى ‏كند.

ب) با انتظار تحقق عينى اين اعتقاد و وقوع آن در زمان ظهور حضرت مهدى‏ عليه السلام، مقايسه‏ اى روشن بين عقيده خود و ديگران خواهد يافت و لذت آن را چند برابر خواهد چشيد.

منابع و مراجع دينى

مسلمان به عنوان دينى كه انتخاب كرده ملتزم به دستوراتى است كه از سوى صاحب شريعت به او مى ‏رسد، و اين الزامِ اعتقادى او را وادار مى ‏كند تا هر چه بيشتر در جستجوى فرامين الهى باشد.

با در نظر گرفتن اينكه ممكن است فكرهاى بشرى و عقل ‏هاى كوتاه در صدد انحراف و تحريف حقايق دينى باشند، آن نياز و اين خط در غدير به صورتى عميق پيش‏ بينى شده است:

پيش ‏بينى اول: حلال و حرام غير قابل تغيير

اسلام به عنوان دينى غير قابل تغيير با پايه‏ هايى استوار -  كه حلال و حرام آن تا روز قيامت به قوّت خود باقى خواهد بود -  مطرح شده است، و تصريح شده كه حلال و حرام آن است كه خدا آن را حلال و حرام اعلام كند.

پيش ‏بينى دوم: اهل‏ بيت ‏عليهم السلام مبيّن حلال و حرام

قرآن و عترت به عنوان تنها مرجع دينى مردم معرفى شده و كيفيت مراجعه به آن ها نيز تعليم داده شده است. بدين صورت كه قرآن كتاب دائمى و متقن پروردگار است و پيامبر و امامان‏ عليهم السلام در كنار قرآن دو نقش اساسى دارند:


الف) مبيِّن و مفسِّر قرآنند و با همان عصمت و علمى كه دارند مفاهيم و معارف گوناگون قرآن را در اختيار مردم قرار مى ‏دهند.

ب) ادامه آنچه در قرآن گفته نشده و يا به صورت مجمل بيان شده توسط آنان بايد ارائه شود تا مصونيت قطعى احكام الهى از هر تحريف و اشتباهى ضمانت شده باشد. لذا تعابيرى از قبيل «لن يفترقا» و يا «كل واحد منهما مُنبِئٌ عن صاحبه» در صدد پايه‏ ريزى اعتقادى در غدير بوده است.

آينده مسلمين

شكى نيست كه آينده ‏نگرى يک دين و فرستنده آن، دليل بر ژرف‏نگرى آن خواهد بود، و دلخوش كردن مردم به آنچه انتظارش نمى‏ رود نشانه سطحى‏ نگرى تلقى مى ‏شود.

از اينجاست كه در غدير، آينده‏ اى نگران كننده به عنوان زنگ خطر در گوش مردم به صدا در آمد. اين مهم به‏ گونه‏ هاى مختلفى به مردم ارائه شد و از حد تصريح هم گذشت؛ و شايد بتوان ادعا كرد كه نيمى از وقت غدير صرف اين جهت شد. نمونه‏ هاى بارز اين مسئله را در دو جلوه مى ‏توان ديد:

اخطار اول: پيشگويى از امامان ضلالت

صراحت به ظهور امامان ضلالت و انحراف بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله و مقابله آنان با امامان معرفى شده در غدير و حتى غلبه آنان، مردم را متوجه خطر جدى مى ‏نمود.

اخطار دوم: پيشگويى از نفاق و ضعف ايمان مردم بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله

تصريح به نفاق گروه ‏هايى از مردم و ضعف ايمان عده ‏اى ديگر كه به راحتى در اختيار امامان ضلالت قرار مى ‏گيرند، و به عنوان اعوان و ياران گمراهى زمينه را براى غلبه ضد اسلام از درون آماده مى ‏كنند، بيدار باشى ديگر از غدير بود.

اين اعلام خطر در غدير از زيباترين چراغ ‏هاى هدايت اسلام بود كه مؤمنين حقيقى را بيدار كرد، تا خود را از جهت اعتقادى و عملى آماده مقابله با گمراهان نمايند، و ناخواسته در گردونه برنامه ‏هاى امامان ضلالت قرار نگيرند.

شرط قبولى اسلام[۴۴]

يكى از معارف بلند غدير اين است كه شرط قبولى اسلام با ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است.

پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش چهارم خطبه غدير و پس از بيان حديث غدير و نزول آيه اكمال دين، براى اينكه ثابت كند دينى جز با ولايت على ‏عليه السلام پذيرفته نيست، دو آيه ديگر از قرآن را شاهد گرفت: يكى آيه 19 سوره آل عمران: «اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللهِ اْلاِسْلامُ»: «دين نزد خدا فقط اسلام است»؛ و ديگرى آيه 85 سوره آل عمران: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ»:

«هر كس دينى غير از اسلام برگزيند هرگز خدا از او قبول نخواهد كرد و او در آخرت از زيانكاران است».

انضمام اين دو آيه به آيه اكمال بدان معنى بود كه دين فقط اسلام است و غير اسلام مورد قبول خدا نيست، و آن دينى كه خدا به نام اسلام پذيرفته، آن است كه غدير و ولايت در آن است و جانشينان پيامبرش تا روز قيامت دوازده امام‏ عليهم السلام هستند.

اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه وآله نفس راحتى كشيد و خطاب به خداوند عرضه داشت: «خدايا تو را شاهد مى ‏گيرم كه من ابلاغ نمودم».

اللّهُمَّ اِنَّكَ اَنْزَلْتَ الْآيَةَ فى عَلِىٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ اِيّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسْلامَ ديناً»، وَ قُلْتَ: «اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللَّهِ اْلاِسْلامُ»، وَ قُلْتَ: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ».

اللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُكَ اَنّى قَدْ بَلَّغْتُ:

پروردگارا، تو هنگام روشن شدن اين مطلب و منصوب نمودن على در اين روز اين آيه را درباره او نازل كردى:

«اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»: «امروز دين شما را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».

و فرمودى: «اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللهِ اْلاِسْلامُ»: «دين نزد خداوند اسلام است».

و فرمودى: «وَ مَنَ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ»: «هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود».

پروردگارا، تو را شاهد مى‏ گيرم كه من ابلاغ نمودم.

كمال اسلام[۴۵]

بر فراز غدير تابلوى بلندى با عنوان «يوم الولاية» نصب شده و يادآور روزى است كه اسلام «اسلام» شد. خداوند در آن روز اين نام زيبا را براى اين دين خاتَم پسنديد و جمله «رضيت لكم الإسلام ديناً» را در كتاب وحى به ثبت رسانيد.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به عنوان صاحب غدير به اين مرحله اسلام افتخار مى‏ كند و مى ‏فرمايد:

«خداوند با ولايت من دين اين امت را كامل نمود و نعمت‏ها را بر آنان تمام كرد، و اسلامشان را مورد رضايت قرار داد؛ هنگامى كه در يوم الولاية (روز غدير) به پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: يا محمد، به مردم خبر ده كه امروز دينشان را كامل كردم و نعمتم را بر آنان تمام نمودم و اسلام را به عنوان دينشان راضى شدم».[۴۶]

در حساس ‏ترين لحظات خطبه غدير -  كه بخش چهارم خطبه بود -  و پس از بيان جمله «من كنت مولاه فهذا على مولاه»، پيامبرصلى الله عليه وآله توانسته بود بار سنگين «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...» را با موفقيت به مقصود برساند و ولايت دوازده امام‏ عليهم السلام را تا آخر دنيا از فراز منبر غدير اعلام فرمايد.

اينجا بود كه جبرئيل بر قلب مقدس آن حضرت نازل شد و در حالى كه حضرت خطابه را ادامه مى‏ داد آيه 3 سوره مائده را به عنوان سند افتخار ابدى غدير آورد: «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».

بلافاصله پس از نزول آيه، پيامبرصلى الله عليه وآله در ادامه خطبه فرمود: خدايا، تو هنگام بيان اين مطلب و منصوب نمودنت على‏ عليه السلام را در اين روز، اين آيه را درباره ولايت على نازل كردى:

«الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً».

لزوم غدير براى بقاى اسلام[۴۷]

استسقاى بيشتر بشر و اصرار بر «اهدنا» گفتن باعث گرديده كه خداى متعال دين حنيف اسلام را به وسيله حضرت ابراهيم خليل‏ اللَّه‏ عليه السلام نازل فرمايد. خداى متعال در طريق ابراهيم‏ عليه السلام و مكتب او و نيز در نسل آن حضرت نورانيت و الگو شدن را قرار داد. امتحان ابراهيم ‏عليه السلام فراتر از امتحان آدم ابوالبشرعليه السلام و مقام او بالاتر از بسيارى از انبياء عليهم السلام است.

كلماتى كه ابراهيم ‏عليه السلام بدان امتحان گرديد بيش از كلمات مورد امتحان آدم ‏عليه السلام بوده است. مجاهده بزرگ ابراهيم‏ عليه السلام در راه توحيد و پاكى و صفاى باطن آن حضرت باعث گرديد كه آن وجود مطهر امام مردم گردد، و خداى متعال در پاسخ طلب هدايت مردم رهبرى و حكومت الهى را در آل ابراهيم‏ عليهم السلام قرار دارد:


«ان اول بيت وُضع للناس للذى ببكّه مباركاً و هدى للعالمين . فيه آيات بيّنات مقام ابراهيم و من دخله كان آمناً».[۴۸]

پدر معنوى مردم، هدايت و امنيت را به ارمغان آورده و امام خلق شده است. آل ابراهيم يعنى بنى اسماعيل -  كه داراى كتاب و حكمت بودند -  بنا به تقدير الهى پرچم‏دار رهبرى بشريت گرديدند.

پاكى و صداقت بنى اسماعيل باعث گرديد تشكيل حكومت الهى با اين خانواده باشد، و اينان الگوى هدايت بشريت قرار گيرند؛ آنجا كه مى ‏فرمايد: «و اجنُبنى و بنىَّ ان نعبد الاصنام».[۴۹]

حكومت و امامت الهى به رهبرى ابراهيم ‏عليه السلام و آل اسماعيل در مكان به نام مكه و «عند بيتك المُحرّم»[۵۰]؛ طلب مى‏ كرد قلوب مردم شيداى آنان گردد.

مى ‏بينيم كه اين مطلب مثل درخواست اصل امامت براى اين خاندان در آيه «و من ذرّيّتى». در دعاى حضرت ابراهيم ‏عليه السلام آمده است كه عرضه مى‏ دارد: «فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم».[۵۱]

در حكومت الهى امام منصوبِ حق تعالى است، ولى پاكى و صفاى باطن امام او را محبوب القلوب مى‏ كند. محبت مردم نسبت به اولياى دين حاكى از همان فطرت حقيقت جو و هدايت خواه است.

حكومت آل ابراهيم ‏عليهم السلام از يك طرف الهى است، و از طرف ديگر ريشه در قلوب صاحبان فطرت و روح سليم دارد.

آنگاه راه و روش ابراهيم‏ عليه السلام و كلاس والاى توحيدى او براى همه موحّدان -  حتى فرزندان صالح و معصومش -  الگو قرار گرفته و سنت‏ هاى او جاودانى شده است.

البته آفت‏ هاى هميشگى جوامع بشرى يعنى دانشمندان منحرف و امراى ستمگر، مردم نادان را از مسير توحيد ابراهيمى باز داشته و به شرک و نفاق سوق داده است.

اينجا پرچم‏دارى انبياء و پيامبرانى مانند حضرت موسى و حضرت عيسى‏ عليهما السلام در مبارزه با شرک و ظلم هويدا مى‏ گردد، و اصرار درونى انسانى در گفتن «اهدنا» با مجاهده اين رسولان بزرگ و اوصياى آنان پاسخ داده مى‏ شود.


مقدمه‏ چينى حضرت ابراهيم ‏عليه السلام براى حكومتِ «ذريه معصوم» چه در دعايش و چه در مشخص نمودن جاى حكومت و چه در طلب محبوب القلوب شدنِ ذريه و چه در جهانى شدن و جاودانگى امامت، همه اينها اوج درخواست بشر نسبت به هدايت را مى‏ رساند.

معارف صحيح اسلام[۵۲]

آنچه يک ملت و دين را معرفى مى ‏كند دامنه فتوحات و مقاومت‏ هايش در برابر دشمن نيست، بلكه معارف آن است كه خط فكرى آن را تعيين مى‏ كند و در آن خط با معارف خويش، انسان‏ سازى مى‏ كند.

آنچه شهداى كربلا را ابدى ساخت و از ساير شهدا جدا ساخت همين است. اينان نتيجه زحمات 50 ساله سه امام بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله بودند.

اينان حتى از شهداى جمل و صفين و نهروان متمايز بودند. البته آنان هم در سطح بالايى بودند، ولى همه اينچنين نبودند. در كربلا اما هفتاد و دو تن حسينى بودند.

به هر حال براى تحويل معارف اسلام به نسل‏ هاى آينده اسلام و ساختن انسان‏ هايى والا -  كه هدف اصلى اسلام است -  چنين افرادى لازم است.

بدون آن خطى كه غديرِ شيعه براى تعيين خليفه مطرح مى كند، هيچ راهى نمى‏ تواند اين هدف را تأمين نمايد، چرا كه ضامن بيان معارف صحيح اسلام فقط كسى مى‏ تواند باشد كه رسماً از طرف خداوند مورد تضمين باشد و عملاً از عهده اين مهم برآيد.

اين همان مقام عصمت مطلق است كه از طرف خداوند تعيين شده است. خداوند اين مهم را عملاً انجام داده و ادامه دهندگان و حافظان اين خط را تا روز قيامت تعيين فرموده است.

اين كارى بود كه در غدير انجام شد و در خطابه غدير بر فراگيرى معارف از ايشان به طور خاصى تأكيد شد.

در خطبه غدير اين مسئله به خوبى روشن است كه هنوز درياى معارفِ دين چه تفسير قرآن و چه بيان احكام و چه اعتقادات و معارف دين بيان نشده، و اين همه توسط جانشينان تعيين شده ‏اى كه از هر جهت -  بخصوص از جهت علم و عصمت و اعتماد -  ضمانت شده بودند براى مردم راهگشايى خواهد شد.


براى موارد بيشتر در مورد «اسلام» مراجعه شود به عنوان: مسلمانان.

پانویس

  1. آل عمران/۱۹. غدير در قرآن: ج ۲ ص۱۴۷-۱۵۹.
  2. آل عمران/۸۵.
  3. مراجعه شود به عنوان: اسرار غدير: ص۱۴۵، ۱۴۶ بخش ۴.
  4. مراجعه شود به عنوان: اسرار غدير: ص ۱۴۶ بخش ۴ پاورقى ۲ از نسخه «ب».
  5. آل عمران/۸۵.
  6. اليقين: ص ۲۹۰. بحار الانوار: ج ۱۸ ص ۳۹۲.
  7. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷.
  8. بحار الانوار: ج 75 ص 220.
  9. بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۱۷۴.
  10. نمونه‏ هاى اين مطلب را در بدعت ‏هاى عمر مى‏توان ديد كه به او تذكر مى ‏دادند صريح قرآن و گفتار و عمل پيامبرصلى الله عليه وآله بر خلاف سخن توست، و او باز به كار خود ادامه مى‏ داد! و مردم هم مى‏ ديدند و مى ‏پذيرفتند!!
  11. اليقين: ص۱۸۸، ۴۳۱.
  12. اعراف/۱۷۲.
  13. اليقين: ص۲۲۲، ۲۳۱، ۲۳۵.
  14. كتاب سليم: ص ۳۸۲.
  15. تأويل الآيات: ص ۱۲۱.
  16. بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۸۰. المحتضر: ص ۱۱۷.
  17. بحار الانوار: ج ۵ ص ۲۳۷ و ج ۱۱ ص ۲۵ و ج ۵۳ ص ۵۰ .
  18. اليقين: ص۲۹۵، ۴۰۶.
  19. كتاب سليم: ص ۳۸۱.
  20. بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۸۱ و ج ۹۷ ص ۲۶۲.
  21. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۳۳۰ ح ۵۱ .
  22. بحار الانوار: ج ۲۵ ص ۳۱۶.
  23. الخرائج والجرائح: ج ۱ ص ۴۴۹. بحار الانوار: ج ۲ ص ۱۸۱.
  24. بحار الانوار: ج ۲۶ ص ۲۸۱.
  25. تأويل الآيات: ص ۸۴ .
  26. مائده/۳. غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۵۱-۱۹۹.
  27. مائده/۳.
  28. ژرفاى غدير: ص: ۵۹ .
  29. ژرفاى غدير: ص ۲۷.
  30. مكتب قرآن (نشريه): ص ۲۲.
  31. آل‏ عمران/۱۶۴.
  32. آل‏ عمران/۸۵.
  33. اسرار غدير: ص۲۵۴-۲۵۶، ۳۶۲، ۳۶۳. چهارده قرن با غدیر: ص۲۳۵، ۲۳۶.
  34. اين مضامين از دعاهايى كه در كتاب «الاقبال» سيد ابن طاووس: ص ۴۶۰ به بعد مذكور است انتخاب شده است. در عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص۲۱۵-۲۲۰ نيز ذكر شده است.
  35. ژرفاى غدير: ص: ۵۸ .
  36. ژرفاى غدير: ص ۴۹.
  37. اسرار غدير: ص ۲۰۶. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۳. سخنرانى استثنائى غدير: ص۱۵۷، ۱۷۰.
  38. در كتاب فضائل شاذان عبارت چنين است: اى على، بر اهل شرق و غرب و عجم و عرب فخر كن.
  39. كتاب سليم: حديث ۶.
  40. اسرار غدير: ص ۲۲.
  41. بحار الانوار: ج ۱۹ ص۱۰۴-۱۳۳ و ج۲۰ همه صفحات و ج ۲۱ ص۱-۹۰.
  42. واقعه قرآنى غدير: ص ۸۹ .
  43. ژرفاى غدير: ص۵۲-۵۷.
  44. سخنرانى استثنائى غدير: ص171-178.
  45. ژرفاى غدير: ص 192. سخنرانى استثنائى غدير: ص171-178.
  46. الخصال: ج 2 ص 42. بحار الانوار: ج 39 ص 336 ح 5 .
  47. تجلّى غدير در عصر ظهور: ص37-50.
  48. آل عمران/96.
  49. ابراهيم‏ عليه السلام/35.
  50. بقره/124.
  51. ابراهيم‏ عليه السلام/37.
  52. ژرفاى غدير: ص: 61 .