متن و ترجمه خطبه غدیر به زبان فارسی
واقعه عظيم غدير، شامل مراحل مقدماتىِ قبل از خطبه و متن خطبه و وقايعى كه همزمان با خطبه اتفاق افتاد و آنچه پس از خطبه به وقوع پيوست، به صورت يك روايت واحد و متسلسل به دست ما نرسيده است. بلكه هر يك از حاضرين در غدير، گوشهای از مراسم يا قطعهای از سخنان حضرت را نقل نمودهاند. البته قسمت هايى از اين واقعه به طور متواتر به دست ما رسيده است، و خطبه غدير نيز به طور كامل در كتب حديث حفظ شده است.[۱]
از نگاهى ديگر: پس از انتشار خبر غدير و سخنان [ [پيامبر صلى الله عليه وآله]] در شهرها، متأسفانه منع از نقل حديث در حكومت سقيفه باعث شد مردم غدير را به فراموشى بسپارند و اهميت آن را ناديده بگيرند.
ولى در همين جو خفقان و در كنار ديگر معصومين عليهم السلام كه يكى پس از ديگرى تأكيد خاصى بر حفظ اين حديث داشتند و بارها در مقابل دوست و دشمن بدان احتجاج و استدلال میفرمودند[۲]، میبينيم كه [ [امام باقر عليه السلام]] متن كامل خطبه غدير را براى اصحابشان بيان فرمودهاند.
ضمناً همانطور كه داستان غدير و خطبه آن با يك سند واحد به دست ما نرسيده، متن آن نيز به صورت قطعههاى قابل جمع نقل شده است و به علل مختلفى از قبيل شرائط تقيه و امثال آن، و نيز طولانى بودن خطبه و عدم امكان حفظ كامل آن براى همگان، اكثر راويان «غدير» گوشه هايى از آن را نقل كردهاند، ولى جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» و چند جمله ديگرِ آن را همه راويان به اشاره يا صريحاً نقل كردهاند.
با اين همه، متن خطبه به طور كامل به دست ما رسيده است، چنان كه در قسمت اول اين بخش بيان شد، واين از توجهات صاحب ولايت است كه اين سند بزرگ اسلام را براى ما حفظ كرده است.
با در نظر گرفتن اين مقدمات، متن عربىِ «خطبه غدير» بارها به صورت مستقل به چاپ رسيده است كه همه آنها طبق روايت كتاب « [ [الاحتجاج]]» بوده است.
دو نمونه معروف آن، كتاب «الخطبة المباركة النبوية فى يوم الغدير» به تنظيم علامه سيد حسن حسينى لواسانى، و كتاب «خطبة النبى الأكرم صلى الله عليه وآله يوم الغدير» به تنظيم مرحوم [ [استاد عمادزاده اصفهانى]] است.
آنچه ذيلاً آورده مىشود متن كامل و مقابله شده خطبه غدير و سپس ترجمه فارسى آن همراه با مقدمهای كوتاه است:
در مورد «خطبه غدير» سه جهت مهم، لزوم مقابله نسخههاى آن را مؤكدتر مینمايد:
اهميتِ خود خطبه، طولانى بودن متن، سماعى بودن حديث.لذا آخرين اقدام اساسى كه درباره متن «خطبه غدير» انجام گرفته مقابله آن با سه روايت امام باقر عليه السلام و [ [حذيفة بن اليمان]] و [ [زيد بن ارقم]] است.
به تعبير ديگر: متن كامل خطبه غدیر پس از مقابله و تطبيق آن در مدارک نُه گانه اش، يعنى كتابهاى «روضة الواعظين» و «الاحتجاج» و «اليقين» و «التحصين» و «العُدَد القويّة» و «الاقبال» و «الصراط المستقيم» و «نهج الايمان» و «نزهة الكرام» تنظيم و تلفيق و تنقيح شده است، و در يازده بخش تقديم خواهد شد و در اول هر بخش عنوانى براى آن ذكر میشود.براى سهولت در مطالعه و حفظ نمودن خطبه، حركاتِ حروف و اعراب گذارى كلمات نيز انجام گرفته است. مواردى كه از متن خطبه نيست با حروف خاص و بدون حركات آورده شده، كما اينكه موارد مهم متن نيز با حروف سياه ذكر میگردد. براى صيانت كامل متن خطبه، از آوردن جمله صلى الله عليه وآله و عليه السلام در مواردى كه قطعاً در كلام حضرت نبوده خوددارى میشود.
در پاورقى ها موارد اختلاف نسخه ها و كيفيت آن آمده است. رمزهاى زير را براى اشاره به شش كتابِ اصلىِ مقابله شده آورده ايم: ( «الف»: الاحتجاج.) ( «ب»: اليقين.) ،( «ج»: التحصين.) ،( «د»: روضة الواعظين.) ، ( «ه»: العُددالقويّة.) ،( «و»: نهج الايمان.)
در چند مورد كه اختلاف نسخه از كتاب «الاقبال» و «الصراط المستقيم» و «نزهة الكرام» ذكر شده نام اين كتاب ها آمده و رمزى ندارد.
با توجه به اينكه متن حاضر، حاصل جمع نُه روايت از نُه كتاب است، دقت در پاورقى ها و محتويات نسخههاى ديگر از آن جهت حائز اهميت است كه هر نسخه مىتواند سهمى در نماياندن واقع ايفا كند.
در پاورقى ها آدرس آيات قرآنى و توضيح كلمات و جملاتِ مشكل آمده است. از آنجا كه متن خطبه عربى است پاورقى ها هم به عربى ذكر شده تا بين دو زبان عربى و فارسى خلط واقع نشود.
در اينجا متن عربى و كامل و مقابله شده خطبه غدير و سپس ترجمه دقيق آن آورده مىشود:
كليه ترجمههاى خطبه، طبق روايت كتاب ‹ [ [احتجاج|‹احتجاج]]» است، ولى ترجمه حاضر پس از مقابله و تنظيم متن عربى از نُه كتابى كه ذكر شد انجام گرفته است و حاوى اضافات و تغييراتى در عبارات است كه از نظر علم حديث و نيز در جنبه هاى عقيدتى شامل نكات قابل ملاحظه اى است.
اين ترجمه مطابق متن عربى - كه در بخش ششم مىآوريم - در يازده بخش تنظيم شده و در اول هر بخش عنوانى دارد.
در روش ترجمه سعى شده مفاهيم والايى كه «خطبه غدير» در برگيرنده آن است به طور روشن بيان شود، و در عين حال از ترجمه تحت اللفظى هم فاصله زيادى نگيرد. البته نظر به اهميت خطبه، فهم دقيق بعضى موارد آن احتياج به تفسير دارد كه در بخش هشتم اين كتاب تا حدى تبيين شده است.
آيات قرآنى موجود در متن خطبه، به صورت عربى و سپس ترجمه آن آمده است.
جمله « صلى الله عليه وآله» و « عليه السلام» در مواردى كه يقيناً در كلام حضرت نبوده ذكر نمیشود.
كلمه «معاشر الناس» و «ألا» كه در خطبه زياد به كار رفته است، چون معادل فارسى جالبى ندارد، اولى را به عنوان «اى مردم» و دومى را به عنوان «بدانيد كه» ترجمه كرديم.
موارد مهم خطبه با حروف سياه آورده شده، و موارد خارج از متن خطبه به صورت مشخص و با حروف مغاير ذكر میگردد.
موارد اختلاف نسخه ها كه در پاورقى هاى متن عربى آمده، اگر متضمن مطلب مهمى باشد كه از متن استفاده نمیشود، و يا اختلاف عبارت در حدى باشد كه معناى جمله را عوض كند، در اين صورت آن را در پاورقى ترجمه فارسى مىآوريم، ولى اگر در حد اختلاف كلمات باشد و حامل معنايى جديد و مطلبى مهم نباشد از آوردن آن در پاورقى ترجمه خوددارى مىشود.
رمزهاى «الف» و «ب» و... كه در پاورقىهاى متن عربى به كار رفته در اينجا نيز به كار میرود، و چند مورد كه از دو كتاب «الاقبال» و «الصراط المستقيم» آورده شده بدون رمز است.
در مواردى كه عبارت احتياج به توضيح يا ذكر قطعهای از تاريخ دارد در پاورقى ذكر خواهد شد.
اميد است با توجه به ارزش هايى كه مقابله نسخه ها دارد، اهميت آماده سازى متن منقّح خطبه غدير براى خوانندگان محترم روشن شده باشد و با توجه بيشترى به مطالعه آن بپردازند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
حمد و ثناى الهى
مـتـن | ترجمه |
---|---|
الْحَمْدُ للَّهِِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ وَ دَنا في تَفَرُّدِهِ[۵] وَ جَلَّ في سُلْطانِهِ وَ عَظُمَ في أرْكانِهِ، وَ أحاطَ بِكُلِّ شَىْءٍ عِلْماً وَ هُوَ في مَكانِهِ وَ قَهَرَ جَميعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَميداً[۶] لَمْ يَزَلْ، مَحْمُوداً لايَزالُ [وَمَجيداً لايَزُولُ، وَ مُبْدِئاً وَ مُعيداً وَ كُلُّ أمْرٍ إلَيْهِ يَعُودُ][۷] | حمد و سپاس خدايى را كه در يگانگى خود بلند مرتبه، و در تنهايى و فرد بودن خود نزديك است.[۳] در قدرت و سلطه خود با جلالت و در اركان خود عظيم است. علم او به همه چيز احاطه دارد، در حالى كه در جاى خود است[۴]، و همه مخلوقات را با قدرت و برهان خود تحت سيطره دارد.
هميشه مورد سپاس بوده و همچنان مورد ستايش خواهد بود. صاحب عظمتى كه از بين رفتنى نيست. ابتدا كننده او و بازگرداننده اوست و هر كارى به سوى او باز میگردد. |
بارِئُ الْمَسْمُوكاتِ وَ داحِى الْمَدْحُوَّاتِ[۸] وَ جَبّارُ الْأَرَضينَ وَ السَّمواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلى جَميعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلى جَميعِ مَنْ أنْشَأَهُ[۹] يَلْحَظُ كُلَّ عَيْنٍ[۱۰] وَ الْعُيُونُ لاتَراهُ. | به وجود آورنده بالا برده شده ها (آسمانها و افلاك) و پهن كننده گسترده ها (زمين) ، يگانه حكمران زمين ها و آسمان ها، پاك و منزّه و تسبيح شده[۱۱]، پروردگار ملائكه و روح، تفضّل كننده بر همه آنچه خلق كرده و لطف كننده بر هر آنچه به وجود آورده است. هر چشمى زير نظر اوست[۱۲]، ولى چشمها او را نمىبينند. |
كَريمٌ حَليمٌ ذُو أناةٍ، قَدْ وَسِعَ كُلَّ شَىْءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَيْهِمْ[۱۳] بِنِعْمَتِهِ. لايَعْجَلُ بِانْتِقامِهِ، وَلايُبادِرُ إلَيْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا[۱۴] مِنْ عَذابِهِ. | كَرم كننده و بردبار و تحمّل كننده است. رحمت او همه چيز را فرا گرفته و با نعمت خود بر همه آنها منّت گذارده است. در انتقام گرفتن خود عجله نمیكند، و به آنچه از عذابش كه مستحق آنند، مبادرت نمىورزد. |
قَدْ فَهِمَ السَّرائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمائِرَ، وَ لَمْ تَخْفَ عَلَيْهِ الْمَكْنُوناتُ وَ لاَ اشْتَبَهَتْ عَلَيْهِ الْخَفِيّاتُ. لَهُ الْإحاطَةُ بِكُلِّ شَىْءٍ وَ الْغَلَبَةُ عَلى كُلِّ شَىْءٍ وَ الْقُوَّةُ في كُلِّ شَىْءٍ وَ الْقُدْرَةُ عَلى كُلِّ شَىْءٍ، وَ لَيْسَ مِثْلُهُ شَىْءٌ. وَ هُوَ مُنْشِىءُ الشَّىْءِ حينَ لا شَىْء[۱۵] دائِمٌ حَيٌّ[۱۶] وَ قائِمٌ بِالْقِسْطِ، لا إلهَ إلاّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ. | باطن ها و سريره ها را میفهمد و ضماير را میداند و پنهان ها بر او مخفى نمیماند و مخفى ها بر او مشتبه نمىشود. او راست احاطه بر هر چيزى و غلبه بر همه چيز و قوت در هر چيزى و قدرت بر هر چيزى، و مانند او شيئى نيست. اوست به وجود آورنده شيئ(چيز) هنگامى كه چيزى نبود.[۱۷] دائم و زنده است، و به قسط و عدل قائم است. نيست خدايى جز او كه با عزّت و حكيم است. |
جَلَّ عَنْ أنْ تُدْرِكَهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ. لايَلْحَقُ أحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعايَنَةٍ، وَ لايَجِدُ أحَدٌ كَيْفَ هُوَ مِنْ سِرٍّ وَ عَلانِيَةٍ إلاّ بِما دَلَّ عَزَّ وَ جَلَّ عَلى نَفْسِهِ.[۱۸] | بالاتر از آن است كه چشم ها او را درک كنند ولى او چشمها را درك مىكند، و او لطف كننده و آگاه است. هيچكس نمیتواند با ديدن به صفت او راه يابد، و هيچكس به چگونگى او از سرّ و آشكار دست نمیيابد مگر به آنچه خود خداوند عز و جل راهنمايى كرده است. |
وَ أشْهَدُ أنَّهُ اللَّهُ الَّذي مَلَأَ[۱۹]. الدَّهْرَ قُدْسُهُ، وَ الَّذي يَغْشَى الْأبَدَ نُورُهُ[۲۰]، وَ الَّذي يُنْفِذُ أمْرَهُ بِلا مُشاوَرَةِ مُشيرٍ وَ لا مَعَهُ شَريكٌ في تَقْديرِهِ وَ لايُعاوَنُ في تَدْبيرِهِ.[۲۱] | گواهى میدهم براى او كه اوست خدايى كه قُدس و پاكى و منزّه بودن او روزگار را پر كرده است. او كه نورش ابديّت را فرا گرفته است. او كه دستورش را بدون مشورتِ مشورت كنندهای اجرا میكند و در تقديرش شريك ندارد و در تدبيرش كمك نمیشود.[۲۲] |
صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ[۲۳] عَلى غَيْرِ مِثالٍ، وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلا مَعُونَةٍ مِنْ أحَدٍ وَ لا تَكَلُّفٍ وَ لاَ احْتِيالٍ.[۲۴] أنْشَأَها[۲۵] فَكانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ. فَهُوَ اللَّهُ الَّذي لا إلهَ إلاّ هُوَ الْمُتْقِنُ الصَّنْعَةَ[۲۶]،[۲۷]، الْعَدْلُ الَّذي لا يَجُورُ، وَ الْأكْرَمُ الَّذي تَرْجِعُ إلَيْهِ الْأُمُورُ. | آنچه ايجاد كرده بدون نمونه و مثالى تصوير نموده و آنچه خلق كرده بدون كمك از كسى و بدون زحمت و بدون احتياج به فكر و حيله[۲۸] خلق كرده است. آنها را ايجاد كرد پس به وجود آمدند[۲۹]، و خلق كرد پس ظاهر شدند. پس اوست خدايى كه جز او خدايى نيست، صنعت او محكم و كار او زيباست. عادلى كه ظلم نمىكند و كَرم كنندهای كه كارها به سوى او باز مىگردد. |
وَ أشْهَدُ أنَّهُ اللَّهُ الَّذي تَواضَعَ كُلُّ شَىْءٍ لِعَظَمَتِهِ، وَ ذَلَّ كُلُّ شَىْءٍ لِعِزَّتِهِ، وَ اسْتَسْلَمَ كُلُّ شَىْءٍ لِقُدْرَتِهِ، وَ خَضَعَ كُلُّ شَىْءٍ لِهَيْبَتِهِ. مَلِكُ الْأمْلاكِ[۳۰] وَ مُفَلِّكُ الْأَفْلاكِ وَ مُسَخِّرُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ[۳۱]، كُلٌّ يَجْري لِأجَلٍ مُسَمّى. يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ يَطْلُبُهُ حَثيثاً. قاصِمُ كُلِّ جَبّارٍ عَنيدٍ وَ مُهْلِكُ كُلِّ شَيْطانٍ مَريدٍ. | شهادت میدهم اوست خدايى كه همه چيز در مقابل عظمت او تواضع كرده و همه چيز در مقابل عزّت او ذليل شده و همه چيز در برابر قدرت او سر تسليم فرود آورده و همه چيز در برابر هيبت او خاضع شده است.پادشاهِ پادشاهان[۳۲] و گرداننده افلاك و مسخّر كننده آفتاب و ماه، كه همه با زمانِ تعيين شده در حركت هستند. شب را بر روى روز و روز را بر روى شب مىگرداند كه به سرعت در پى آن میرود.[۳۳] در هم شكننده هر زورگوى با عناد، و هلاك كننده هر شيطان سر پيچ و متمرّد. |
لَمْ يَكُنْ لَهُ ضِدٌّ وَ لا مَعَهُ نِدٌّ[۳۴] أحَدٌ صَمَدٌ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفْواً أحَدٌ. إلهٌ واحِدٌ وَ رَبٌّ ماجِدٌ[۳۵]. يَشاءُ فَيُمْضي، وَ يُريدُ فَيَقْضي، وَ يَعْلَمُ فَيُحْصي، وَ يُميتُ وَ يُحْيي، وَ يُفْقِرُ وَ يُغْني، وَ يُضْحِكُ وَ يُبْكي، [وَ يُدْني وَ يُقْصي][۳۶] وَ يَمْنَعُ وَ يُعْطي[۳۷] لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَديرٌ. | براى او ضدّى، و همراه او معارضى نبوده است. يكتا و بى نياز است. زاييده نشده و نمىزايد و براى او هيچ همتايى نيست. خداى يگانه و پروردگار با عظمت. میخواهد پس به انجام میرساند، و اراده مىكند پس مقدّر مینمايد، و میداند پس به شماره میآورد. میميراند و زنده مىكند، فقير میكند و غنى مىنمايد، میخنداند و میگرياند، نزديك میكند و دور مینمايد[۳۸]، منع مىكند و عطا مینمايد.[۳۹] پادشاهى از آنِ او و حمد و سپاس براى اوست. خير به دست اوست و او بر هر چيزى قادر است. |
يُولِجُ اللَّيْلَ فِى النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيْلِ، لا إلهَ إلاّ هُوَ الْعَزيزُ الْغَفّارُ.[۴۰] مُسْتَجيبُ الدُّعاءِ[۴۱] وَ مُجْزِلُ الْعَطاءِ[۴۲]، مُحْصِى الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ، الَّذي لا يُشْكِلُ عَلَيْهِ شَىْءٌ[۴۳]، وَ لايُضْجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخينَ وَ لا يُبْرِمُهُ إلْحاحُ الْمُلِحّينَ.[۴۴] الْعاصِمُ لِلصّالِحينَ، وَ الْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحينَ، وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنينَ وَ رَبُّ الْعالَمينَ.[۴۵] الَّذي اسْتَحَقَّ مِنْ كُلِّ مَنْ خَلَقَ أنْيَشْكُرَهُ وَ يَحْمَدَهُ [عَلى كُلِّ حالٍ].[۴۶] | شب را در روز و روز را در شب فرو مىبرد.[۴۷] نيست خدايى جز او كه با عزّت و آمرزنده است. اجابت كننده دعا، بسيار عطا كننده، شمارنده نَفَس ها و پروردگار جنّ و بشر، كه هيچ امرى بر او مشكل نمیشود[۴۸]، و فرياد دادخواهان او را منضجر نمىكند، و اصرار اصرار كنندگانش او را خسته نمىكند. نگهدارنده صالحين و موفّق كننده رستگاران و صاحب اختيار مؤمنين و پروردگار عالميان. خدايى كه از هر آنچه خلق كرده مستحق است كه او را در هر حالى شكر و سپاس گويند. |
أحْمَدُهُ كَثيراً وَ أشْكُرُهُ دائِماً[۴۹] عَلَى السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الشِّدَّةِ وَ الرَّخاءِ، وَ أوُمِنُ بِهِ وَ بِمَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ. أسْمَعُ لِأَمْرِهِ وَ أُطيعُ وَ أُبادِرُ إلى كُلِّ ما يَرْضاهُ وَ أسْتَسْلِمُ لِما قَضاهُ[۵۰]، رَغْبَةً في طاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ، لِأَنَّهُ اللَّهُ الَّذي لايُؤْمَنُ مَكْرُهُ وَ لايُخافُ جَوْرُهُ. | او را سپاس بسيار میگويم و دائماً شكر مینمايم، چه در آسايش و چه در گرفتارى، چه در حال شدت و چه در حال آرامش. و به او و ملائكه اش و كتاب هايش و پيامبرانش ايمان مىآورم. دستور او را گوش مىدهم و اطاعت مىنمايم و به آنچه او را راضى میكند مبادرت میورزم و در مقابل مقدرات او تسليم میشوم[۵۱] به عنوان رغبت در اطاعت او و ترس از عقوبت او، چرا كه اوست خدايى كه نمىتوان از مكر او در امان بود و از ظلم او هم ترس نداريم(يعنى ظلم نمیكند). |
فرمان الهى براى مطلبى مهم
مـتـن | ترجمه |
---|---|
وَ أُقِرُّ لَهُ عَلى نَفْسي بِالْعُبُودِيَّةِ وَ أشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَ أُؤَدّي ما أوْحى بِهِ إلَيَّ حَذَراً مِنْ أنْ لا أفْعَلَ فَتَحِلَّ بي مِنْهُ قارِعَةٌ لايَدْفَعُها عَنّي أحَدٌ وَ إنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ[۵۲] - لا إلهَ إلاّ هُوَ - لِأنَّهُ قَدْ أعْلَمَني أنّي إنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أنْزَلَ إلَيَّ [في حَقِّ عَلِيٍّ][۵۳] فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَ قَدْ ضَمِن[۵۴] لي تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ [مِنَ النّاس][۵۵] وَ هُوَ اللَّهُ الْكافِى الْكَريمُ. | اقرار مىكنم براى خداوند بر نفس خود به عنوان بندگى او، و شهادت مىدهم براى او به پروردگارى، و آنچه به من وحى نموده ادا مىنمايم از ترس آنكه مبادا اگر انجام ندهم عذابى از او بر من فرود آيد كه هيچكس نتواند آن را دفع كند، هر چند كه حيله عظيمى به كار بندد و دوستى او خالص باشد - نيست خدايى جز او - زيرا خداوند به من اعلام فرموده كه اگر آنچه در حق على بر من نازل نموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرساندهام، و براى من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا كفايت كننده و كريم است. |
فَأوْحى إلَيَّ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ -في عَلِيٍّ يَعْني فِى الْخِلافَةِ لِعَلِيِّ بْنِ أبي طالِبٍ- وَإنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ .[۵۶] | خداوند به من چنين وحى كرده است: «اى پيامبر ابلاغ كن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده -درباره على، يعنى خلافت على بن ابى طالب- و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مىكند».[۵۷] |
مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ في تَبْليغِ ما أنْزَلَ اللَّهُ تَعالى إلَيَّ[۵۸]، وَأنَا أُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ: إنَّ جَبْرَئيلَ هَبَطَ إلَيَّ[۵۹]. مِراراً ثَلاثاً يَأْمُرُني عَنِ السَّلامِ رَبّي -وَ هُوَ السَّلامُ[۶۰] أنْ أقُومَ في هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ أبْيَضَ وَ أسْوَدَ[۶۱]: أنَّ عَلِيَّ بْنَ أبي طالِبٍ أخي وَ وَصِيّي وَ خَليفَتي [عَلى أُمَّتي][۶۲] وَ الْإمامُ مِنْ بَعْدي، الَّذي مَحَلُّهُ مِنّي مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى إلاّ أنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدي وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ قَدْ أنْزَلَ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَيَّ بِذلِكَ آيَةً مِنْ كِتابِهِ [هِيَ][۶۳]. إنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ [۶۴]، وَ عَلِيُّ بْنُ أبي طالِبٍ الَّذي أقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ هُوَ راكِعٌ يُريدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ في كُلِّ حالٍ.[۶۵] | اى مردم، من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرده كوتاهى نكرده ام[۶۶]، و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مىكنم: جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم -كه او سلام است[۶۷]- مرا مأمور كرد كه در اين اجتماع بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه «على بن ابى طالب برادرِ من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است»، و خداوند در اين مورد آيه اى از كتابش بر من نازل كرده است: «صاحب اختيار شما خدا و رسولش هستند و كسانى كه ايمان آورده و نماز را بپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند»،[۶۸] و على بن ابى طالب است كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات داده و در هر حال خداوند عز و جل را قصد مىكند.[۶۹] |
وَ سَأَلْتُ جَبْرَئيلَ أنْ يَسْتَعْفِيَ لِيَ [السَّلامَ][۷۰] عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ إلَيْكُمْ -أيُّهَا النّاسُ- لِعِلْمي بِقِلَّةِالْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَ إدْغالِ اللاَّئِمينَ[۷۱] وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالْإسْلامِ[۷۲]، الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ في كِتابِهِ بِأنَّهُمْ يَقُولُونَ بِألْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ في قُلُوبِهِمْ ، وَ يَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ [۷۳] وَ كَثْرَةِ أذاهُمْ لي غَيْرَ مَرَّةٍ[۷۴] حَتّى سَمَّوْني اُذُناً وَ زَعَمُوا أنّي كَذلِكَ[۷۵] لِكَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إيّايَ وَ إقْبالي عَلَيْهِ [وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنّي][۷۶] حَتّى أنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ في ذلِكَ[۷۷] وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ - [عَلَى الَّذينَ يَزْعَمُونَ أنَّهُ أُذُنٌ][۷۸]- خَيْرٍ لَكُمْ، يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ رَسوُلَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ .[۷۹] | اى مردم، من از جبرئيل درخواست كردم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا از كمى متقين و زيادى منافقين و افساد ملامت كنندگان و حيله هاى مسخره كنندگانِ اسلام اطلاع دارم، كسانى كه خداوند در كتابش آنان را چنين توصيف كرده است كه «با زبانشان مىگويند آنچه در قلب هايشان نيست و اين كار را سهل مىشمارند در حالى كه نزد خداوند عظيم است.» و همچنين[۸۰] به خاطر اينكه منافقين بارها مرا اذيت كرده اند تا آنجا كه مرا «اُذُن» (گوش دهنده بر هر حرفى) ناميدند، و گمان كردند كه من چنين هستم به خاطر ملازمت بسيار او (على) با من و توجه من به او و تمايل او و قبولش از من، تا آنكه خداوند عز و جل در اين باره چنين نازل كرد: «واز آنان كسانى هستند كه پيامبر را اذيت مىكنند و مىگويند او «اُذُن» (گوش دهنده بر هر حرفى) است بگو گوش است -بر ضد كسانى كه گمان مىكنند او «اُذُن» است- و براى شما خير است به خدا ايمان مىآورد و در مقابل مؤمنين اظهار تواضع و احترام مىنمايد».[۸۱] |
وَ لَوْ شِئْتُ أنْ أُسَمِّيَ الْقائِلينَ بِذلِكَ بِأَسْمائِهِمْ لَسَمَّيْتُ وَ أنْ أوُمِئَ إلَيْهِمْ بِأعْيانِهِمْ لَأوْمَأْتُ وَ أنْ أدُلَّ عَلَيْهِمْ لَدَلَلْتُ[۸۲]، وَ لكِنّي وَ اللَّهِ في أُمُورِهِمْ قَدْ تَكَرَّمْتُ.[۸۳] | و اگر من بخواهم گويندگان اين نسبت (اُذُن) را نام ببرم مىتوانم، و اگر بخواهم به شخص آنها اشاره كنم مىنمايم، و اگر بخواهم با علائم آنها را معرّفى كنم مىتوانم، ولى به خدا قسم من در كار آنان با بزرگوارى رفتار كردهام.[۸۴] |
وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّهُ مِنّي إلاّ أنْ أُبَلِّغَ ما أنْزَلَ اللَّهُ إلَيَّ [في حَقِّ عَلِيٍّ][۸۵]، يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ -في حَقِّ عَلِيٍّ- وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ [۸۶] | بعد از همه اينها، خداوند از من راضى نمىشود مگر آنچه در حق على بر من نازل كرده ابلاغ نمايم، «اى پيامبر برسان آنچه -در حق على- از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مىكند».[۸۷] |
اعلان رسمى ولايت و امامت دوازده امام
مـتـن | ترجمه |
---|---|
فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ [ذلِكَ فيهِ وَ افْهَمُوهُ وَ اعْلَمُوا][۹۰] أنَّ اللَّهَ قَدْنَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَ إماماً فَرَضَ[۹۱] طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ عَلَى التّابِعينَ لَهُمْ بِإحْسانٍ، وَ عَلَى الْبادي وَ الْحاضِرِ، وَ عَلَى الْعَجَمِيِّ[۹۲] وَ الْعَرَبِىِّ، وَ الْحُرِّ وَ الْمَمْلُوكِ[۹۳] وَ الصَّغيرِ وَ الْكَبيرِ، وَ عَلَى الْأبْيَضِ وَ الْأسْوَدِ، وَ عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ[۹۴] ماضٍ حُكْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ[۹۵]، نافِذٌ أمْرُهُ، مَلْعُونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحُومٌ مَنْتَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أطاعَ لَهُ.[۹۶] | اى مردم، اين مطلب را درباره او بدانيد و بفهميد، و بدانيد كه خداوند او را براى شما صاحب اختيار و امامى قرار داده كه اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرين و انصار و بر تابعين آنان به نيكى، و بر روستايى و شهرى، و بر عجم و عرب، و بر آزاد و بنده، و بر بزرگ و كوچك، و بر سفيد و سياه. بر هر يكتا پرستى[۸۸] حكم او اجرا شونده و كلام او مورد عمل و امر او نافذ است. هر كس با او مخالفت كند ملعون است، و هر كس تابع او باشد و او را تصديق نمايد مورد رحمت الهى است.[۸۹] خداوند او را و هر كس را كه از او بشنود و او را اطاعت كند آمرزيده است. |
مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أقُومُهُ[۹۷] في هذَا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعُوا وَ أطيعُوا وَ انْقادُوا لِأمْرِ [اللَّهِ][۹۸] رَبِّكُمْ، فَإنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ مَوْلاكُمْ وَ إلهُكُمْ، ثُمَّ مِنْ دُونِهِ رَسُولُهُ وَ نَبِيُّهُ الْمُخاطِبُ لَكُمْ[۹۹]، ثُمَّ مِنْ بَعْدي عَلِيٌّ وَلِيُّكُمْ وَ إمامُكُمْ بِأمْرِ اللَّهِ رَبِّكُمْ، ثُمَّ الْإمامَةُ في ذُرِّيَّتي مِنْ وُلْدِهِ إلى يَوْمٍ تَلْقَوْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ.[۱۰۰] | اى مردم، اين آخرين بارى است كه در چنين اجتماعى بپا میايستم. پس بشنويد و اطاعت كنيد و در مقابل امر خداوند، پروردگارتان سر تسليم فرود آوريد، چرا كه خداوند عز و جل صاحب اختيار شما و معبود شماست، و بعد از خداوند رسولش و پيامبرش كه شما را مخاطب قرار داده[۱۰۱]، و بعد از من على صاحب اختيار شما و امام شما به امر خداوند است، و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزى كه خدا و رسولش را ملاقات خواهيد كرد. |
لا حَلالَ إلاّ ما أحَلَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ[۱۰۲]، وَ لا حَرامَ إلاّ ما حَرَّمَهُ اللَّهُ [عَلَيْكُمْ][۱۰۳] وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَرَّفَنِىَ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ وَ أنَا أفْضَيْتُ بِما عَلَّمَني رَبّي مِنْ كِتابِهِ وَ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ إلَيْهِ.[۱۰۴] | حلالى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال كرده باشند، و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) بر شما حرام كرده باشند. خداوند عزوجل حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پروردگارم از كتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپردهام. |
مَعاشِرَ النّاسِ، [فَضِّلُوهُ][۱۰۵]، ما مِنْ عِلْمٍ إلاّ وَ قَدْ أحْصاهُ اللَّهُ فِيَّ، وَ كُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أحْصَيْتُهُ في إمامِ الْمُتَّقينَ، وَ ما مِنْ عِلْمٍ إلاّ وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِيّاً[۱۰۶]، وَ هُوَ الْإمامُ الْمُبينُ [الَّذي ذَكَرَهُ اللَّهُ في سُورَةِ يس: وَ كُلَّ شَىٍْ أحْصَيْناهُ في إمامٍ مُبينٍ ].[۱۰۷] | اى مردم، على را (بر ديگران) فضيلت دهيد. هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند آن را در من جمع كرده است و هر علمى را كه آموختهام در امام المتقين جمع نمودهام[۱۰۸]، و هيچ علمى نيست مگر آنكه آن را به على آموختهام. اوست «امام مبين» كه خداوند در سوره ياسين ذكر كرده است: «و هر چيزى را در امام مبين جمع كرديم».[۱۰۹] |
مَعاشِرَ النّاسِ، لا تَضِلُّوا عَنْهُ وَ لاتَنْفِرُوا مِنْهُ[۱۱۰]، وَ لاتَسْتَنْكِفُوا عَنْ وِلايَتِهِ، فَهُوَ الَّذي يَهْدي إلَى الْحَقِّ وَ يَعْمَلُ بِهِ، وَ يُزْهِقُ الْباطِلَ وَ يَنْهى عَنْهُ، وَ لاتَأْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ. أوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ [لَمْ يَسْبِقْهُ إلَى الْايمانِ بي أحَدٌ][۱۱۱]، وَ الَّذي فَدى رَسُولَ اللَّهِ بِنَفْسِهِ، وَ الَّذي كانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا أحَدَ يَعْبُدُ اللَّهَ مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَيْرُهُ. [أوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ أوَّلُ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ مَعي. أمَرْتُهُ عَنِ اللَّهِ أنْ يَنامَ في مَضْجَعي، فَفَعَلَ فادِياً لي بِنَفْسِهِ].[۱۱۲] | اى مردم، از او (على) به سوى ديگرى گمراه نشويد، و از او روى بر مگردانيد و از ولايت او سر باز نزنيد. اوست كه به حق هدايت نموده و به آن عمل میكند، و باطل را ابطال نموده و از آن نهى مینمايد، و در راه خدا سرزنش ملامت كنندهاى او را مانع نمىشود. او (على) اول كسى است كه به خدا و رسولش ايمان آورد و هيچكس در ايمانِ به من بر او سبقت نگرفت. اوست كه با جان خود در راه رسول خدا فداكارى كرد. اوست كه با پيامبر خدا بود در حالى كه هيچكس از مردان همراه او خدا را عبادت نمىكرد. اولين مردم در نماز گزاردن، و اول كسى است كه با من خدا را عبادت كرد. از طرف خداوند به او امر كردم تا در خوابگاه من بخوابد، او هم در حالى كه جانش را فداى من كرده بود در جاى من خوابيد. |
مَعاشِرَ النّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ اللَّهُ، وَ اقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ اللَّهُ. | اى مردم، او را فضيلت دهيد كه خدا او را فضيلت داده است، واو را قبول كنيد كه خداوند او را منصوب نموده است. |
مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُ إمامٌ مِنَ اللَّهِ[۱۱۳]، وَ لَنْ يَتُوبَ اللَّهُ عَلى أحَدٍ أنْكَرَ وِلايَتَهُ وَ لَنْ يَغْفِرَ لَهُ[۱۱۴]، حَتْماً عَلَى اللَّهِ أنْ يَفْعَلَ ذلِكَ بِمَنْ خالَفَ أمْرَهُ وَ أنْ يُعَذِّبَهُ عَذاباً نُكْراً أبَدَ الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهُورِ.[۱۱۵] فَاحْذَرُوا أنْ تُخالِفُوهُ[۱۱۶] فَتَصْلُوا ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرينَ .[۱۱۷] | اى مردم، او از طرف خداوند امام است[۱۱۸]، و هر كس ولايت او را انكار كند خداوند هرگز توبهاش را نمىپذيرد و او را نمىبخشد. حتمى است بر خداوند كه با كسى كه با او مخالفت نمايد چنين كند و او را به عذابى شديد تا ابديت و تا آخر روزگار معذب نمايد. پس بپرهيزيد از اينكه با او مخالفت كنيد.[۱۱۹] که گرفتار آتشى شويد كه «آتشگيره آن مردم و سنگها هستند و براى كافران آماده شده است». |
مَعاشِرَ النّاسِ، بي -وَاللَّهِ- بَشَّرَ الْأَوَّلُونَ مِنَ النَّبِيّينَ وَ الْمُرْسَلينَ، وَ أنَا - [وَاللَّهِ][۱۲۰] خاتَمُ الْأَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ[۱۲۱] وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ أهْلِ السَّمواتِ وَ الْأَرَضينَ. فَمَنْ شَكَّ في ذلِكَ فَقَدْ كَفَرَ[۱۲۲] كُفْرَ الْجاهِلِيَّةِ الْأوُلى وَ مَنْ شَكَّ في شَىْءٍ مِنْ قَوْلي هذا فَقَدْ شَكَّ في كُلِّ ما أُنْزِلَ إلَيَّ، وَ مَنْ شَكَّ في واحِدٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ فَقَدْ شَكَّ فِى الْكُلِّ مِنْهُمْ، وَ الشّاكُ فينا فِى النّارِ.[۱۲۳] | اى مردم، به خدا قسم پيامبران و رسولان پيشين به من بشارت دادهاند، و من به خدا قسم خاتم پيامبران و مرسلين و حجت بر همه مخلوقين از اهل آسمانها و زمين هستم. هر كس در اين مطالب شک كند مانند كفر جاهليت اول كافر شده است. و هر كس در چيزى از اين گفتار من شک كند در همه آنچه بر من نازل شده شک كرده است، و هر كس در يكى از امامان شک كند در همه آنان شک كرده است، و شک كننده درباره ما در آتش است.[۱۲۴] |
مَعاشِرَ النّاسِ، حَبانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهذِهِ الْفَضيلَةِ مَنّاً مِنْهُ عَلَيَّ وَ إحْساناً مِنْهُ إلَيَّ وَ لا إلهَ إلاَّ هُوَ، ألا لَهُ الْحَمْدُ مِنّي أبَدَ الْآبِدينَ وَ دَهْرَ الدَّاهِرينَ وَ عَلى كُلِّ حالٍ. | اى مردم، خداوند اين فضيلت را بر من ارزانى داشته كه منتى از او بر من و احسانى از جانب او به سوى من است. خدايى جز او نيست. حمد و سپاس از من بر او تا ابديت و تا آخر روزگار و در هر حال. |
مَعاشِرَ النّاسِ، فَضِّلُوا عَلِيّاً فَإنَّهُ أفْضَلُ النّاسِ بَعْدي مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى ما أنْزَلَ اللَّهُ الرِّزْقَ وَ بَقِيَ الْخَلْقُ. مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ قَوْلي هذا وَ لَمْ يُوافِقْهُ. ألا إنَّ جَبْرَئيلَ خَبَّرَني عَنِ اللَّهِ تَعالى بِذلِكَ وَ يَقُولُ: «مَنْ عادى عَلِيّاً وَ لَمْ يَتَوَلَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتي وَ غَضَبي»[۱۲۵] وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ -أنْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها- إنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ. [۱۲۶] | اى مردم، على را فضيلت دهيد.[۱۲۷] كه او افضل مردم بعد از من از هر مرد و زن است تا مادامى كه خداوند رزق و روزى را نازل میكند و خلق باقى هستند. ملعون است ملعون است، مورد غضب است مورد غضب است كسى كه اين گفتار مرا رد كند و با آن موافق نباشد. بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده است[۱۲۸] و میگويد: «هركس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد.» «هر كس ببيند براى فردا چه پيش فرستاده است و از خدا بترسيد -كه با على مخالفت كنيد و در نتيجه قدمى بعد از ثابت بودن آن بلغزد- خداوند از آنچه انجام میدهيد آگاه است». |
مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُ جَنْبُ اللَّهِ الَّذي ذَكَرَ في كِتابِهِ الْعَزيزِ، فَقالَ تَعالى [مُخْبِراً عَمَّنْ يُخالِفُهُ][۱۲۹] أنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتا عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللَّهِ .[۱۳۰] | اى مردم، او (على) «جنب اللَّه»[۱۳۱] است كه خداوند در كتاب عزيزش ذكر كرده و درباره كسى كه با او مخالفت كند فرموده است : «اى حسرت بر آنچه درباره جنب خداوند تفريط و كوتاهى كردم.»[۱۳۲] |
مَعاشِرَ النّاسِ، تَدَبَّرُوا القُرْآنَ وَ افْهَمُوا آياتِهِ وَ انْظُرُوا إلى مُحْكَماتِهِ وَ لاتَتَّبِعُوا مُتَشابِهَهُ، فَوَاللَّهِ لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ زَواجِرَهُ[۱۳۳] وَ لَنْ يُوضِحَ لَكُمْ تَفْسيرَهُ إلاَّ الَّذي أنَا آخِذٌ بِيَدِهِ وَ مُصْعِدُهُ إلَيَّ وَ شائِلٌ بِعَضُدِهِ وَ [رافِعُهُ بِيَدي][۱۳۴] وَ مُعْلِمُكُمْ: أنَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِيٌّ بْنُ أبيطالِبٍ أخي وَ وَصِيّي، وَ مُوالاتُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أنْزَلَها عَلَيَّ.[۱۳۵] | اى مردم، قرآن را تدبر نماييد و آيات آن را بفهميد و در محكمات آن نظر كنيد و به دنبال متشابه آن نرويد. به خدا قسم، باطن[۱۳۶] آن را براى شما بيان نمىكند[۱۳۷] و تفسيرش را برايتان روشن نمىكند مگر اين شخصى كه من دست او را میگيرم و او را به سوى خود بالا مىبرم و بازوى او را میگيرم و با دو دستم او را بلند میكنم و به شما میفهمانم كه: «هر كس من صاحب اختيار اويم اين على صاحب اختيار او است»، و او على بن ابیطالب برادر و جانشين من است، و ولايتِ او از جانب خداوندِ عز و جل است كه بر من نازل كرده است. |
مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبينَ مِنْ وُلْدي [مِنْ صُلْبِهِ][۱۳۸] هُمُ الثِّقْلُ الْأصْغَرُ، وَ الْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأكْبَرُ، فَكُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ[۱۳۹] وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الْحَوْضَ. ألا إنَّهُمْ أُمَناءُ اللَّهِ في خَلْقِهِ وَ حُكّامُهُ في أرْضِهِ.[۱۴۰] | اى مردم، على و پاكان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اكبر است.[۱۴۱] هر يك از اين دو از ديگرى خبر مىدهد و با آن موافق است. آنها از يكديگر جدا نمىشوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. بدانيد كه آنان امينهاى خداوند بين مردم و حاكمان او در زمين هستند.[۱۴۲] |
ألا وَ قَدْ أدَّيْتُ، ألا وَ قَدْ بَلَّغْتُ، ألا وَ قَدْ أسْمَعْتُ، ألا وَ قَدْ أوْضَحْتُ[۱۴۳]، ألا وَ إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قالَ وَ أنَا قُلْتُ[۱۴۴] عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، ألا إنَّهُ لا «أميرَالْمُؤْمِنينَ» غَيْرَ أخي هذا[۱۴۵]، ألا لاتَحِلُّ إمْرَةُ الْمُؤْمِنينَ بَعْدي لِأحَدٍ غَيْرِهِ | بدانيد كه من ادا نمودم، بدانيد كه من ابلاغ كردم، بدانيد كه من شنوانيدم، بدانيد كه من روشن نمودم[۱۴۶]، بدانيد كه خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عز و جل میگويم. بدانيد كه اميرالمؤمنينى جز اين برادرم نيست.[۱۴۷] بدانيد كه اميرالمؤمنين بودن بعد از من براى احدى جز او حلال نيست. |
معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام بر فراز دستان پيامبر صلى الله عليه وآله
مـتـن | ترجمه |
---|---|
ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ إلى عَضُدِ عَلِيّ عليه السلام فَرَفَعَهُ، وَ كانَ أميرُالْمُؤْمِنينَ عليه السلام مُنْذُ أوَّلِ ما صَعَدَ رَسوُلُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مِنْبَرَهُ عَلى دَرَجَةٍ دوُنَ مَقامِهِ مُتَيامِناً عَنْ وَجْهِ رَسوُلِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله كَأنَّهُما في مَقامٍ واحِدٍ. فَرَفَعَهُ رَسوُلُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله بِيَدِهِ وَ بَسَطَهُما إلَى السَّماءِ وَ شالَ عَلِيّاً عليه السلام حَتّى صارَتْ رِجْلُهُ مَعَ رُكْبَةِ رَسوُلِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله[۱۴۹]، ثُمَّ قالَ: «أيُّهَا النّاسُ، مَنْ أوْلى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ؟» قالوُا: «أللَّهُ وَ رَسوُلُهُ». فَقالَ: «ألا فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ».[۱۵۰] | سپس پيامبر صلى الله عليه وآله دستش را بر بازوى على عليه السلام زد و او را بلند كرد. اين در حالى بود كه اميرالمؤمنين عليه السلام از زمانى كه پيامبر صلى الله عليه وآله بر فراز منبر آمده بود يك پله پايين تر از حضرت ايستاده بود و نسبت به صورت حضرت به طرف راست مايل بود كه گويى هر دو در يك مكان ايستاده اند. سپس پيامبر صلى الله عليه وآله با دستش او را بلند كرد و هر دو دست را به سوى آسمان باز نمود و على عليه السلام را از جا بلند كرد تا حدى كه پاى او موازى زانوى پيامبر صلى الله عليه وآله رسيد.[۱۴۸] سپس فرمود: «اى مردم، چه كسى بر شما از خودتان صاحب اختيارتر است؟» گفتند: «خدا و رسولش». فرمود: «بدانيد كه هر كس من صاحب اختيار اويم اين على صاحب اختيار اوست. خدايا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند». |
مَعاشِرَ النّاسِ، هذا عَلِيٌّ أخي وَ وَصِيّي وَ واعي عِلْمي[۱۵۱]، وَ خَليفَتي في أُمَّتي عَلى مَنْ آمَنَ بي وَ عَلى تَفْسيرِ كِتابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الدّاعي إلَيْهِ وَ الْعامِلُ بِما يَرْضاهُ وَ الْمُحارِبُ لِأعْدائِهِ وَ الْمُوالي عَلى طاعَتِهِ[۱۵۲] وَ النّاهي عَنْ مَعْصِيَتِهِ. | اى مردم، اين على است برادر من و وصى من و جامع علم من[۱۵۳] و جانشين من در امتم بر آنان كه به من ايمان آوردهاند، و جانشين من در تفسير كتاب خداوند عز و جل و دعوت به آن، و عمل كننده به آنچه او را راضى میكند، و جنگ كننده با دشمنان خدا و دوستى كننده بر اطاعت او[۱۵۴] و نهى كننده از معصيت او. |
إنَّهُ خَليفَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أميرُالْمُؤْمِنينَ وَ [ [اْلإمامُ الْهادي]] مِنَ اللَّهِ، وَ قاتِلُ النّاكِثينَ وَ الْقاسِطينَ وَ الْمارِقينَ بِأمْرِ اللَّهِ. | اوست خليفه رسول خدا، و اوست اميرالمؤمنين و امام هدايت كننده از طرف خداوند، و اوست قاتل ناكثين و قاسطين و مارقين[۱۵۵] به امر خداوند. |
يَقُولُ اللَّهُ: ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ .[۱۵۶] بِأَمْرِكَ يا رَبِّ أقُولُ[۱۵۷]: «أللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ [وَ اْنصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ][۱۵۸] وَ الْعَنْ مَنْ أنْكَرَهُ وَ اغْضِبْ عَلى مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ».[۱۵۹] | خداوند میفرمايد: «سخن در پيشگاه من تغيير نمىپذيرد»[۱۶۰]، پروردگارا، به امر تو میگويم[۱۶۱]: «خداوندا دوست بدار هر كس على را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس على را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس على را يارى كند و خوار كن هر كس على را خوار كند، و لعنت نما هر كس على را انكار كند و غضب نما بر هر كس كه حق على را انكار نمايد.» |
أللَّهُمَّ إنَّكَ أنْزَلْتَ الْآيَةَ في عَلِيٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ إيّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ[۱۶۲] : الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الإسْلامَ ديناً [۱۶۳]، [وَ قُلْتَ: إنَّ الدّينَ عِنْدَ اللَّهِ اْلإسْلامُ [۱۶۴]، وَ قُلْتَ: وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ .[۱۶۵] أللَّهُمَّ إنّي أُشْهِدُكَ أنّي قَدْ بَلَّغْتُ.[۱۶۶] | پروردگارا، تو هنگام روشن شدن اين مطلب و منصوب نمودن على در اين روز اين آيه را درباره او نازل كردى: «امروز دين شما را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم»[۱۶۷]، و فرمودى: «دين نزد خداوند اسلام است»[۱۶۸]، و فرمودى: «و هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود»[۱۶۹] پروردگارا، تو را شاهد میگيرم كه من ابلاغ نمودم.[۱۷۰] |
تأكيد بر توجه امت به مسئله امامت
مـتـن | ترجمه |
---|---|
مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّما أكْمَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دينَكُمْ بِإمامَتِهِ.[۱۷۲] فَمَنْ لَمْ يَأْتَمَّ بِهِ وَ بِمَنْ يَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدي[۱۷۳] مِنْ صُلْبِهِ إلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَ أوُلئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ أعْمالُهُمْ [فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ] [۱۷۴] وَ فِى النّارِ هُمْ خالِدُونَ، لايُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ. [۱۷۵] | اى مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود، پس هر كس اقتدا نكند به او و به كسانى كه جانشين او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قيامت و روز رفتن به پيشگاه خداوند عز و جل، «چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفته»[۱۷۱] و در آتش دائمى خواهند بود. «عذاب از آنان تخفيف نمىيابد و به آنها مهلت داده نمیشود.» |
مَعاشِرَ النّاسِ، هذا عَلِيٌّ، أنْصَرُكُمْ لي وَ أحَقُّكُمْ بي[۱۷۶] وَ أقْرَبُكُمْ إلَيَّ وَ أعَزُّكُمْ عَلَيَّ، وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أنَا عَنْهُ راضِيانِ. وَ ما نَزَلَتْ آيَةُ رِضىً [فِى الْقُرْآنِ][۱۷۷] إلاّ فيهِ، وَلا خاطَبَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا إلاّ بَدَأ بِهِ، وَ لا نَزَلَتْ آيَةُ مَدْحٍ فِى الْقُرآنِ إلاّ فيهِ، وَ لا شَهِدَ اللَّهُ بِالْجَنَّةِ في هَلْ أتى عَلَى الْاِنْسانِ إلاّ لَهُ[۱۷۸]، وَ لا أنْزَلَها في سِواهُ وَ لا مَدَحَ بِها غَيْرَهُ. | اى مردم، اين على است كه يارى كننده ترين شما نسبت به من و سزاوارترين شما به من و نزديكترين شما به من و عزيزترين شما نزد من است. خداوند عز و جل و من از او راضى هستيم. هيچ آيه رضايتى در قرآن نازل نشده است مگر درباره او، و هيچ گاه خداوند مؤمنين را مورد خطاب قرار نداده مگر آنكه ابتدا او مخاطب بوده است، و هيچ آيه مدحى در قرآن نيست مگر درباره او، و خداوند در سوره «هَلْ اَتى عَلَى الْإنْسانِ...» شهادت به بهشت نداده مگر براى او[۱۷۹] و اين سوره را درباره غير او نازل نكرده و با اين سوره جز او را مدح نكرده است. |
مَعاشِرَ النّاسِ، هُوَ ناصِرُ دينِ اللَّهِ وَ الْمُجادِلُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ[۱۸۰]، وَ هُوَ التَّقِيُّ النَّقِيُّ الْهادِى الْمَهْدِيُّ. نَبِيُّكُمْ خَيْرُ نَبِيٍّ وَ وَصِيُّكُمْ خَيْرُ وَصِيٍّ [وَ بَنُوُهُ خَيْرُ الْأَوْصِياءِ].[۱۸۱] | اى مردم، او يارى دهنده دين خدا و دفاع كننده از رسول خداست[۱۸۲] و اوست با تقواى پاكيزه هدايت كننده هدايت شده. پيامبرتان بهترين پيامبر و وصيتان بهترين وصى و فرزندان او بهترين اوصياء هستند. |
مَعاشِرَ النّاسِ، ذُرِّيَّةُ كُلُّ نَبِيٍّ مِنْ صُلْبِهِ، وَ ذُرِّيَّتي مِنْ صُلْبِ [أميرِالْمُؤْمِنينَ][۱۸۳] عَلِيٍّ. | اى مردم، نسل هر پيامبرى از صلب خود او هستند ولى نسل من از صلب اميرالمؤمنين على است. |
مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ إبْليسَ أخْرَجَ آدَمَ مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ، فَلا تَحْسُدُوهُ فَتَحْبِطَ أعْمالُكُمْ وَ تَزِلَّ أقْدامُكُمْ، فَإنَّ آدَمَ أُهْبِطَ إلَى الْأَرْضِ بِخَطيئَةٍ واحِدَةٍ[۱۸۴]، وَ هُوَ صَفْوَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ كَيْفَ بِكُمْ وَ أنْتُمْ أنْتُمْ وَ مِنْكُمْ أعْداءُ اللَّهِ.[۱۸۵] | اى مردم، شيطان آدم را با حسد از بهشت بيرون كرد. مبادا به على حسد كنيد كه اعمالتان نابود شود و قدمهايتان بلغزد. آدم به خاطر يك خطا به زمين فرستاده شد در حالى كه انتخاب شده خداوند عز و جل بود، پس شما چگونه خواهيد بود در حالى كه شماييد[۱۸۶] و در بين شما دشمنان خدا هستند.[۱۸۷] |
ألا وَ إنَّهُ لا يُبْغِضُ عَلِيّاً إلاّ شَقِيٌّ، وَ لا يُوالي عَلِيّاً[۱۸۸] إلاّ تَقِيٌّ، وَ لا يُؤمِنُ بِهِ إلاّ مُؤمِنٌ مُخْلِصٌ. وَ في عَلِيٍّ - وَاللَّهِ - نَزَلَتْ سُورَةُ الْعَصْرِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، وَ الْعَصْرِ، إنَّ الْإنْسانَ لَفي خُسْرٍ [إلاّ عَلِيٌّ الَّذي آمَنَ وَ رَضِيَ بِالْحَقِّ وَ الصَّبْرِ].[۱۸۹] | بدانيد كه با على دشمنى نمىكند مگر شقى و با على دوستى نمىكند مگر با تقوى، و به او ايمان نمىآورد مگر مؤمن مخلص. به خدا قسم درباره على نازل شده است سوره «والعصر»: «قسم به عصر، انسان در زيان است» مگر على كه ايمان آورد و به حق و صبر راضى شد.[۱۹۰] |
مَعاشِرَ النّاسِ، قَد اسْتَشْهَدْتُ اللَّهَ وَ بَلَّغْتُكُمْ رِسالَتي وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إلاّ الْبَلاغُ الْمُبينُ .[۱۹۱] | اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم، «و بر عهده رسول جز ابلاغ روشن چيزى نيست.» |
مَعاشِرَ النّاسِ، اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لاتَمُوتُنَّ إلاّ وَ أنْتُمْ مُسْلِمُونَ .[۱۹۲] | اى مردم «از خدا بترسيد آن طور كه بايد ترسيد و از دنيا نرويد مگر آنكه مسلمان باشيد». |
اشاره به كارشكنى هاى منافقين
مـتـن | ترجمه |
---|---|
مَعاشِرَ النّاسِ، آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أدْبارِها أوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنّا أصْحابَ السَّبْتِ .[۱۹۴] [بِاللَّهِ ما عَنى بِهذِهِ الْآيَةِ إلاّ قَوْماً مِنْ أصْحابي أعْرِفُهُمْ بِأَسْمائِهِمْ وَ أنْسابِهِمْ، وَ قَدْ أُمِرْتُ بِالصَّفْحِ عَنْهُمْ فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِىءٍ عَلى ما يَجِدُ لِعَلِيٍّ في قَلْبِهِ مِنَ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ].[۱۹۵] | اى مردم، «ايمان آوريد به خدا و رسولش و به نورى كه همراه او نازل شده است، قبل از آنكه هلاك كنيم وجوهى را و آن صورتها را به پشت برگردانيم يا آنان را مانند اصحاب سبت لعنت كنيم.»[۱۹۳] به خدا قسم، از اين آيه قصد نشده مگر قومى از اصحابم كه آنان را به اسم و نسبشان میشناسم ولى مأمورم از آنان پرده پوشى كنم. پس هر كس عمل كند مطابق آنچه در قلبش از حب يا بغض نسبت به على میيابد. |
مَعاشِرَ النّاسِ، النُّورُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَسْلُوكٌ فِيَّ ثُمَّ في عَلِيِّ بْنِ أبيطالِبٍ[۱۹۶]، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ إلَى الْقائِمِ الْمَهْدِيِّ الَّذي يَأْخُذُ بِحَقِّ اللَّهِ وَ بِكُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنا[۱۹۷]، لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ جَعَلَنا حُجَّةً عَلَى الْمُقَصِّرينَ[۱۹۸] وَ الْمُعانِدينَ وَ الْمُخالِفينَ وَ الْخائِنينَ وَ الْآثِمينَ وَ الظّالِمينَ وَ الْغاصِبينَ مِنْ جَميعِ الْعالَمينَ. | اى مردم، نور از جانب خداوند عز و جل در من نهاده شده[۱۹۹] و سپس در على بن ابیطالب و بعد در نسل او تا مهدى قائم كه حق خداوند و هر حقى كه براى ما باشد میگيرد[۲۰۰] چرا كه خداوند عز و جل ما را بر كوتاهى كنندگان و بر معاندان و مخالفان و خائنان و گناهكاران و ظالمان و غاصبان از همه عالميان حجت قرار داده است.[۲۰۱] |
مَعاشِرَ النّاسِ، أُنْذِرُكُمْ أنّي رَسُولُ اللَّهِ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِيَ الرُّسُلُ، أفَإنْ مِتُّ أوْ قُتِلْتُ انْقَلَبْتُمْ عَلى أعْقابِكُمْ؟ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشّاكِرينَ [الصّابِرينَ].[۲۰۲] ألا وَ إنَّ عَلِيّاً هُوَ الْمَوْصُوفُ بِالصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ. | اى مردم، شما را مىترسانم و انذار مینمايم كه من رسول خدا هستم و قبل از من پيامبران بودهاند. آيا اگر من بميرم يا كشته شوم شما عقب گرد مینماييد؟ «هر كس به عقب برگردد به خدا ضررى نمىرساند، و خداوند به زودى شاكرين [و صابرين] را پاداش میدهد». بدانيد كه على است توصيف شده به صبر و شكر و بعد از او فرزندانم از نسل او چنين اند. |
مَعاشِرَ النّاسِ، لا تَمُنُّوا عَلَيَّ بِإسْلامِكُمْ، بَلْ لاتَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ فَيُحْبِطَ عَمَلَكُمْ وَ يَسْخَطَ عَلَيْكُمْ وَ يَبْتَلِيَكُمْ بِشُواظٍ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٍ، إنَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمِرْصادِ.[۲۰۳] | اى مردم، با اسلامتان بر من منت مگذاريد، بلكه بر خدا هم منت نگذاريد، كه اعمالتان را نابود مینمايد و بر شما غضب میكند و شما را به شعلهاى از آتش و مس (گداخته) مبتلا میكند، پروردگار شما در كمين است.[۲۰۴] |
مَعاشِرَ النّاسِ، اِنَّهُ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدي أئِمَّةٌ يَدْعُونَ إلَى النّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لايُنْصَرُونَ . مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ اللَّهَ وَ أنَا بَريئانِ مِنْهُمْ. | اى مردم، بعد از من امامانى خواهند بود «كه به آتش دعوت میكنند و روز قيامت كمك نمىشوند». اى مردم، خداوند و من از آنان بيزار هستيم. |
مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُمْ وَ أنْصارَهُمْ وَ أتْباعَهُمْ وَ أشْياعَهُمْ فِى الدَّرْكِ الْأسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرينَ .[۲۰۵] ألا إنَّهُمْ أصْحابُ الصَّحيفَةِ، فَلْيَنْظُرْ أحَدُكُمْ في صَحيفَتِهِ![۲۰۶] | اى مردم، آنان و يارانشان و تابعينشان و پيروانشان در پايينترين درجه آتشاند و چه بد است جاى متكبران. بدانيد كه آنان «اصحاب صحيفه»[۲۰۷] هستند، پس هر يك از شما در صحيفه خود نظر كند. |
قالَ: «فَذَهَبَ عَلَى النّاسِ -إلاَّ شِرْذِمَةٌ مِنْهُمْ- أمْرَ الصَّحيفَةِ.»[۲۰۸]
|
راوى میگويد: «وقتى پيامبر صلى الله عليه وآله نام «اصحاب صحيفه» را آورد اكثر مردم منظور حضرت از اين كلام را نفهميدند و برايشان سؤال انگيز شد و فقط عده كمى مقصود حضرت را فهميدند. |
مَعاشِرَ النّاسِ، إنّي أدَعُها إمامَةً وَ وِراثَةً [في عَقِبي إلى يَوْمِ الْقِيامَةِ][۲۰۹]، وَ قَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرْتُ بِتَبْليغِهِ[۲۱۰] حُجَّةً عَلى كُلِّ حاضِرٍ وَ غائِبٍ وَ عَلى كُلِّ أحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أوْ لَمْ يَشْهَدْ، وُلِدَ أوْ لَمْ يُولَدْ، فَلْيُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ إلى يَوْمِ الْقِيامَةِ. | اى مردم، من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثتِ آن در نسل خودم تا روز قيامت به وديعه میسپارم، و من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همه كسانى كه حضور دارند يا ندارند و به دنيا آمدهاند يا نيامدهاند. پس حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند. |
وَ سَيَجْعَلُونَ الإمامَةَ بَعْدي مُلْكاً وَ اغْتِصاباً، [ألا لَعَنَ اللَّهُ الْغاصِبينَ الْمُغْتَصِبينَ][۲۱۱]، وَ عِنْدَها سَيَفْرُغُ لَكُمْ أيُّهَا الثَّقَلانِ [مَنْ يَفْرُغُ][۲۱۲] [وَ يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلاتَنْتَصِرانِ. ][۲۱۳] | و به زودى امامت را بعد از من به عنوان پادشاهى و با ظلم و زور[۲۱۴] میگيرند. خداوند غاصبين و تعدى كنندگان را لعنت كند. و در آن هنگام است -اى جن و انس[۲۱۵]- كه مىريزد براى شما آنكه بايد بريزد و «میفرستد بر شما شعله اى از آتش و مس (گداخته) و نمیتوانيد آن را از خود دفع كنيد».[۲۱۶] |
مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ عَلى ما أنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ، وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ .[۲۱۷] | اى مردم، خداوند عز و جل «شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمیكند». |
مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّهُ ما مِنْ قَرْيَةٍ إلاّ وَ اللَّهُ مُهْلِكُها بِتَكْذيبِها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ مُمَلِّكُهَا الْإمامَ الْمَهْدِيَّ وَ اللَّهُ مُصَدِّقٌ وَعْدَهُ.[۲۱۸] | اى مردم، هيچ سرزمينِ آبادى[۲۱۹] نيست مگر آنكه در اثر تكذيبِ (اهل آن آيات الهى را) خداوند قبل از روز قيامت آنها را هلاک خواهد كرد و آن را تحت حكومت امام مهدى خواهد آورد، و خداوند وعده خود را عملى مىنمايد.[۲۲۰] |
مَعاشِرَ النّاسِ، قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ أكْثَرُ الْأَوَّلينَ، وَ اللَّهُ لَقَدْ أهْلَكَ الْأَوَّلينَ[۲۲۱]، وَ هُوَ مُهْلِكُ الآخِرينَ. قالَ اللَّهُ تَعالى: ألَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلينَ، ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرينَ، كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمينَ، وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ .[۲۲۲] | اى مردم، قبل از شما اكثر پيشينيان هلاک شدند، و خداوند آنها را هلاک نمود.[۲۲۳] و اوست كه آيندگان را هلاک خواهد كرد. خداى تعالى میفرمايد: «آيا ما پيشينيان را هلاک نكرديم؟ آيا در پى آنان ديگران را نفرستاديم؟ ما با مجرمان چنين میكنيم. واى بر مكذبين در آن روز.»[۲۲۴] |
مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ اللَّهَ قَدْ أمَرَني وَ نَهاني، وَ قَدْ أمَرْتُ عَلِيّاً وَ نَهَيْتُهُ [بِأَمْرِهِ].[۲۲۵] فَعِلْمُ الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ لَدَيْهِ[۲۲۶]، فَاسْمَعُوا لِأَمْرِهِ تَسْلِمُوا وَ أطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ انْتَهُوا لِنَهْيِهِ تَرْشُدُوا، [وَ صيرُوا إلى مُرادِهِ][۲۲۷] وَ لاتَتَفَرَّقْ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبيلِهِ. | اى مردم، خداوند مرا امر و نهى نموده است، و من هم به امر الهى على را امر و نهى نمودهام، و علم امر و نهى نزد اوست.[۲۲۸] پس امر او را گوش دهيد تا سلامت بمانيد، و او را اطاعت كنيد تا هدايت شويد و نهى او را قبول كنيد تا در راه درست باشيد، و به سوى مقصد و مراد او برويد و راههاى بيگانه، شما را از راه او منحرف نكند. |
پيروان اهل بيت عليهم السَّلام و دشمنان ايشان
مـتـن | ترجمه |
---|---|
مَعاشِرَ النّاسِ، أنَا صِراطُ اللَّهِ الْمُسْتَقيمُ الَّذي أمَرَكُمْ بِاتِّباعِهِ[۲۳۰]، ثُمَّ عَلِيٌّ مِنْ بَعْدي، ثُمَّ وُلْدي مِنْ صُلْبِهِ أئِمَّةُ [الْهُدى][۲۳۱]، يَهْدُونَ إلَى الْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ.[۲۳۲] | اى مردم، من راه مستقيم خداوند هستم كه شما را به تابعيت آن امر نموده[۲۲۹] و سپس على بعد از من، و سپس فرزندانم از نسل او كه امامان هدايتاند، به حق هدايت میكنند و به يارى حق به عدالت رفتار میكنند. |
« [بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ][۲۳۳] الْحَمْدُ للَّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ،الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، مالِكِ يَوْمِ الدّينِ، اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعينُ، اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ، صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضّالّينَ [۲۳۴]، فِيَّ نَزَلَتْ وَ فيهِمْ [وَاللَّهِ][۲۳۵] نَزَلَتْ، وَ لَهُمْ عَمَّتْ وَ إيّاهُمْ خَصَّتْ[۲۳۶]، أوُلئِكَ أوْلِياءُ اللَّهِ الَّذينَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ [۲۳۷]، ألا إنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ .[۲۳۸] | «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ...» تا آخر سوره حمد را خواندند و سپس فرمودند: اين سوره درباره من نازل شده، و به خدا قسم درباره ايشان (امامان) نازل شده است. به طور عموم شامل آنان است و به طور خاص درباره آنان است. [۲۳۹] ايشان دوستان خدايند كه «ترسى بر آنان نيست و محزون نمىشوند»، «بدانيد كه حزب خداوند غالب هستند». |
ألا إنَّ أعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْغاوُونَ إخْوانُ الشَّياطينِ[۲۴۰] يُوحي بَعْضُهُمْ إلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً . | بدانيد كه دشمنان ايشان سفهاى گمراه و برادران شياطيناند كه اباطيل را از روى غرور به يكديگر میرسانند.[۲۴۱] |
ألا إنَّ أوْلِيائَهُمُ الَّذينَ ذَكَرَهُمُ اللَّهُ في كِتابِهِ، فَقالَ عَزَّ وَ جَلَّ: لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آبائَهُمْ أوْ أبْنائَهُمْ أوْ إخْوانَهُمْ أوْ عَشيرَتَهُمْ، أوُلئِكَ كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْايمانَ وَ أيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أوُلئِكَ حِزْبُ اللَّهِ ألا إنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ .[۲۴۲] | بدانيد كه دوستان ايشان (اهل بيت) كسانىاند كه خداوند در كتابش آنان را ياد كرده و فرموده است: «نمى يابى قومى را كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده باشند، و در عين حال با كسانى كه با خدا و رسولش ضديت دارند روى دوستى داشته باشند، اگر چه پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان يا فاميلشان باشند. آناناند كه ايمان در قلوبشان نوشته شده است و خداوند آنان را با روحى از خود تأييد فرموده و ايشان را به بهشتى وارد میكند كه از پايين آن نهرها جارى است و در آن دائمى خواهند بود. خدا از آنان راضى است و آنان از خدا راضى هستند. آنان حزب خداوند هستند. بدانيد كه حزب خدا رستگارند.»[۲۴۳] |
ألا إنَّ أوْلِيائَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقالَ: الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبَسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أوُلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ .[۲۴۴] | بدانيد كه دوستان ايشان (اهل بيت) كسانىاند كه خداوند عز و جل آنان را توصيف كرده و فرموده است: «كسانى كه ايمان آوردهاند و ايمانشان را با ظلم نپوشاندهاند، آناناند كه برايشان امان است و آنان هدايت يافتگانند.[۲۴۵] |
[ألا إنَّ أوْلِيائَهُمُ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَرْتابُوا].[۲۴۶] | بدانيد كه دوستان ايشان كسانىاند كه ايمان آوردهاند و به شک نيفتادهاند. |
ألا إنَّ أوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِسَلامٍ آمِنينَ ، تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِكَةُ بِالتَّسْليمِ يَقُولُونَ: سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ .[۲۴۷] | بدانيد كه دوستان ايشان كسانىاند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت میشوند، و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مىآيند و میگويند: «سلام بر شما، پاكيزه شديد، پس براى هميشه داخل بهشت شويد». |
ألا إنَّ أوْلِيائَهُمْ، لَهُمُ الْجَنَّةُ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ .[۲۴۸] | بدانيد كه دوستان ايشان كسانى هستند كه بهشت براى آنان است و «در آن بدون حساب روزى داده مىشوند».[۲۴۹] |
ألا إنَّ أعْدائَهُمُ الَّذينَ يَصْلَوْنَ سَعيراً .[۲۵۰] ألا إنَّ أعْدائَهُمُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ لِجَهَنَّمَ شَهيقاً وَ هِيَ تَفُورُ وَ يَرَوْنَ لَها زَفيراً.[۲۵۱] | بدانيد كه دشمنان ايشان (اهل بيت) كسانىاند كه به «شعله هاى آتش وارد میشوند»، بدانيد كه دشمنان ايشان كسانىاند كه از جهنم در حالى كه میجوشد، صداى وحشتناكى میشنوند و شعله كشيدن آن را مىبينند. |
ألا إنَّ أعْدائَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّهُ فيهِمْ: كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتّى اِذَا ادّارَكُوا فيها جَميعاً قالَتْ اُخْريهُمْ لِاوُليهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ، قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ .[۲۵۲] | بدانيد كه دشمنان ايشان كسانىاند كه خداوند درباره آنان فرموده است: «هر گروهى كه داخل (جهنم) مى شوند همتاى خود را لعنت میكنند، تا آنكه همه آنان در آنجا به يكديگر بپيوندند آخرين آنان با اشاره به اولين آنان میگويند: پروردگارا، اينان ما را گمراه كردند؛ پس عذاب دو چندان از آتش به آنان نازل كن. خدا میفرمايد: براى هر دو گروه عذاب مضاعف است ولى شما نمیدانيد»[۲۵۳] |
ألا إنَّ أعْدائَهُمُ الَّذينَ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: كُلَّما أُلْقِيَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها ألَمْ يَاْتِكُمْ نَذيرٌ، قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيٍ، إنْ أنْتُمْ إلاّ في ضَلالٍ كَبيرٍ، وَ قالوُا لَوْ كُنّا نَسْمَعُ أوْ نَعْقِلُ ما كُنّا في أصْحابِ السَّعيرِ، فَاعْتَرَفوُا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعيرِ .[۲۵۴] | بدانيد كه دشمنان ايشان كسانىاند كه خداوند عزوجل میفرمايد: «هرگاه گروهى(از ايشان) را در جهنم مىاندازند خزانه داران دوزخ از ايشان مىپرسند: آيا ترساننده اى براى شما نيامد؟ مىگويند: بلى، براى ما نذير و ترساننده آمد ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند هيچ چيز نازل نكرده است، و شما در گمراهىِ بزرگ هستيد. و میگويند: اگر میشنيديم يا فكر میكرديم در اصحاب آتش نبوديم. به گناه خود اعتراف كردند، پس دور باشند[۲۵۵] اصحاب آتش».[۲۵۶] |
ألا إنَّ أوْلِيائَهُمُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أجْرٌ كَبيرٌ .[۲۵۷] | بدانيد كه دوستان ايشان (اهل بيت) كسانى هستند كه «در پنهانى از پروردگارشان میترسند[۲۵۸] و براى آنان مغفرت و اجر بزرگ است». |
مَعاشِرَ النّاسِ، شَتّانَ ما بَيْنَ السَّعيرِ وَ الْأَجْرِ الْكَبيرِ.[۲۵۹] | اى مردم، چقدر فاصله است بين شعلههاى آتش و بين اجر بزرگ![۲۶۰] |
[مَعاشِرَ النّاسِ][۲۶۱]، عَدُوُّنا مَنْ ذَمَّهُ اللَّهُ وَ لَعَنَهُ، وَ وَلِيُّنا [كُلُّ][۲۶۲] مَنْ مَدَحَهُ اللَّهُ وَ أحَبَّهُ. | اى مردم، دشمن ما كسى است كه خداوند او را مذمت و لعنت نموده، و دوست ما آن كسى است كه خداوند او را مدح نموده و دوستش بدارد. |
مَعاشِرَ النّاسِ، ألا وَ إنّي [أنَا][۲۶۳] النَّذيرُ وَ عَلِيٌّ الْبَشيرُ. [مَعاشِرَ النّاسِ][۲۶۴]، ألا وَ إنّي مُنْذِرٌ وَ عَلِيٌّ هادٍ.[۲۶۵] | اى مردم، بدانيد كه من نذير و ترسانندهام و على بشارت دهنده است.[۲۶۶] اى مردم، بدانيد كه من مُنذر و بر حذر دارندهام و على هدايت كننده است. |
حضرت مهدى عجل اللَّه فرجه
مـتـن | ترجمه |
---|---|
ألا إنَّ خاتَمَ الأئِمَّةِ مِنَّا الْقائِمُ الْمَهْدِيُّ.[۲۶۸] ألا إنَّهُ الظّاهِرُ عَلَى الدّينِ.[۲۶۹] ألا إنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمينَ. ألا إنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَ هادِمُها. ألا إنَّهُ غالِبُ كُلِّ قَبيلَةٍ مِنْ أهْلِ الشِّرْكِ وَ هاديها.[۲۷۰] | بدانيد كه آخرينِ امامان، مهدى قائم از ماست. اوست غالب بر اديان، اوست انتقام گيرنده از ظالمين، اوست فاتح قلعه ها و منهدم كننده آنها، اوست غالب بر هر قبيله اى از اهل شرک و هدايت كننده آنان.[۲۶۷] |
ألا إنَّهُ الْمُدْرِكُ بِكُلِّ ثارٍ لِأوْلِياءِ اللَّهِ. ألا إنَّهُ النّاصِرُ لِدينِ اللَّهِ. | بدانيد كه اوست گيرنده انتقام هر خونى از اولياء خدا. اوست يارى دهنده دين خدا. |
ألا إنَّهُ الْغَرَّافُ مِنْ بَحْرٍ عَميقٍ. ألا إنَّهُ يَسِمُ كُلَّ ذي فَضْلٍ بِفَضْلِه[۲۷۱] وَ كُلَّ ذي جَهْلٍ بِجَهْلِهِ. ألا إنَّهُ خِيَرَةُ اللَّهِ وَ مُخْتارُهُ. ألا إنَّهُ وارِثُ كُلِّ عِلْمٍ وَ الْمُحيطُ بِكُلِّ فَهْمٍ. | بدانيد كه اوست استفاده كننده از دريايى عميق.[۲۷۲] اوست كه هر صاحب فضيلتى را به قدر فضلش و هر صاحب جهالتى را به قدر جهلش نشانه مىدهد.[۲۷۳] اوست انتخاب شده و اختيار شده خداوند. اوست وارث هر علمى و احاطه دارنده به هر فهمى. |
ألا إنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمُشَيِّدُ لِأمْرِ آياتِهِ.[۲۷۴] ألا إنَّهُ الرَّشيدُ السَّديدُ. ألا إنَّهُ الْمُفَوَّضُ إلَيْهِ. | بدانيد كه اوست خبر دهنده از پروردگارش، و بالا برنده آيات الهى.[۲۷۵] اوست هدايت يافته محكم بنيان. اوست كه كارها به او سپرده شده است. |
ألا إنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرُونِ بَيْنَ يَدَيْهِ.[۲۷۶] ألا إنَّهُ الْباقي حُجَّةً وَ لا حُجَّةَ بَعْدَهُ[۲۷۷] وَ لا حَقَّ إلاّ مَعَهُ وَ لا نُورَ إلاّ عِنْدَهُ. | اوست كه پيشينيان به او بشارت داده اند.[۲۷۸] اوست كه به عنوان حجت باقى میماند و بعد از او حجتى نيست. هيچ حقى نيست مگر همراه او، و هيچ نورى نيست مگر نزد او. |
ألا إنَّهُ لا غالِبَ لَهُ وَ لا مَنْصُورَ عَلَيْهِ. ألا وَ إنَّهُ وَلِيُّ اللَّهِ في أرْضِهِ، وَ حَكَمُهُ في خَلْقِهِ، وَ أمينُهُ في سِرِّهِ وَ عَلانِيَتِهِ. | بدانيد او كسى است كه غالبى بر او نيست و كسى بر ضد او كمک نمیشود. اوست ولىِّ خدا در زمين و حكم كننده او بين خلقش و امين او بر نهان و آشكارش. |
مطرح كردن بيعت
مـتـن | ترجمه |
---|---|
مَعاشِرَ النّاسِ، إنّي قَدْ بَيَّنْتُ لَكُمْ وَ أفْهَمْتُكُمْ، وَ هذا عَلِيٌّ يُفْهِمُكُمْ بَعْدي. | اى مردم، من برايتان روشن كردم و به شما فهمانيدم، و اين على است كه بعد از من به شما میفهماند. |
ألا وَ إنّي عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتي أدْعُوكُمْ إلى مُصافَقَتي عَلى بَيْعَتِهِ وَ الْإقْرارِ بِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدي.[۲۷۹] | بدانيد كه من بعد از پايان خطابهام شما را به دست دادن با من به عنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا میخوانم. |
ألا وَ إنّي قَدْ بايَعْتُ اللَّهَ وَ عَلِيٌّ قَدْ بايَعَني، وَ أنَا آخِذُكُمْ[۲۸۰] بِالْبَيْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. إنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أيْديهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أجْراً عَظيماً [۲۸۱] | بدانيد كه من با خدا بيعت كردهام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بيعت مىگيرم.[۲۸۲] «كسانى كه با تو بيعت میكنند در واقع با خدا بيعت مىكنند، دست خداوند بر روى دست آنان است. پس هر كس بيعت را بشكند اين شكستن بر ضرر خود اوست، و هر كس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظيمى عنايت خواهد كرد.»[۲۸۳] |
حلال و حرام، واجبات و محرمات
مـتـن | ترجمه |
---|---|
مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ، فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ .[۲۸۶] | اى مردم، حج و عمره از شعائر الهى هستند، (خداوند میفرمايد: ) [۲۸۴] «پس هر كس به خانه خدا به عنوان حج يا عمره بيايد براى او اشكالى نيست كه بر صفا و مروه بسيار طواف كند، و هر كس كار خيرى را بدون چشم داشتى انجام دهد خداوند سپاسگزار داناست».[۲۸۵] |
مَعاشِرَ النّاسِ، حِجُّوا الْبَيْتَ، فَما وَرَدَهُ أهْلُ بَيْتٍ إلاَّ اسْتَغْنَوْا وَ أُبْشِرُوا، وَ لاتَخَلَّفُوا عَنْهُ إلاّ بُتِرُوا وَ افْتَقَرُوا.[۲۸۷] | اى مردم، به حج خانه خدا برويد. هيچ خاندانى به خانه خدا وارد نمىشوند مگر آنكه مستغنى میگردند و شاد مىشوند، و هيچ خاندانى آن را ترک نمیكنند مگر آنكه منقطع میشوند و فقير مىگردند.[۲۸۸] |
مَعاشِرَ النّاسِ، ما وَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إلاّ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ما سَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إلى وَقْتِهِ ذلِكَ، فَإذَا انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتَأْنَفَ عَمَلَهُ.[۲۸۹] | اى مردم، هيچ مؤمنى در موقف (عرفات، مشعر، منى) وقوف[۲۹۰] نمىكند مگر آنكه خداوند گناهان گذشته او را تا آن وقت مىآمرزد، و هر گاه كه حجش پايان يافت اعمالش را از سر میگيرد. |
مَعاشِرَ النّاسِ، الْحُجّاجُ مُعانُونَ وَ نَفَقاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ لايُضيعُ أجْرَ الْمُحْسِنينَ. | اى مردم، حاجيان كمک میشوند و آنچه خرج مىكنند به آنان برمىگردد، و خداوند جزاى محسنين را ضايع نمىنمايد. |
مَعاشِرَ النّاسِ، حِجُّوا الْبَيْتَ بِكَمالِ الدّينِ وَ التَّفَقُّهِ[۲۹۱]، وَ لا تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشاهِدِ إلاّ بِتَوْبَةٍ وَ إقْلاعٍ.[۲۹۲] | اى مردم، با دين كامل و با تَفَقُّه و فهم به حج خانه خدا برويد و از آن مشاهد مشرفه جز با توبه و دست كشيدن از گناه بر نگرديد. |
مَعاشِرَ النّاسِ، أقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ كَما أمَرَكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ[۲۹۳]، فَإنْ طالَ عَلَيْكُمُ الْأمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أوْ نَسيتُمْ فَعَلِيٌّ وَلِيُّكُمْ وَ مُبَيِّنٌ لَكُمْ، الَّذي نَصَبَهُ اللَّهُ عزَّ وَ جَلَّ لَكُمْ بَعْدي أمينَ خَلْقِهِ. إنَّهُ مِنّي وَ أنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَ مَنْ يَخْلُفُ مِنْ ذُرِّيَّتي يُخْبِرُونَكُمْ بِما تَسْأَلُونَ عَنْهُ[۲۹۴] وَ يُبَيِّنُونَ لَكُمْ ما لاتَعْلَمُونَ. | اى مردم، نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد همانطور كه خداوند عز و جل به شما فرمان داده است[۲۹۵] و اگر زمان طويلى بر شما گذشت و كوتاهى نموديد يا فراموش كرديد، على صاحب اختيار شماست و براى شما بيان مىكند، همو كه خداوند عز و جل بعد از من به عنوان امين بر خلقش او را منصوب نموده است. او از من است و من از اويم.[۲۹۶] او و آنان كه از نسل من هستند از آنچه سؤال كنيد به شما خبر میدهند و آنچه را نمىدانيد براى شما بيان مىكنند. |
ألا إنَّ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ أكْثَرُ مِنْ أنْ أُحْصِيَهُما وَ أُعَرِّفَهُما[۲۹۷] فَآمُرُ بِالْحَلالِ وَ أنْهي عَنِ الْحَرامِ في مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أنْ آخُذَ الْبَيْعَةَ مِنْكُمْ وَ الصَّفْقَةَ لَكُمْ بِقَبُولِ ما جِئْتُ بِهِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ في عَلِيٍّ أميرِالْمُؤْمِنينَ وَ الْأَوْصِياءِ[۲۹۸] مِنْ بَعْدِهِ الَّذينَ هُمْ مِنّي وَ مِنْهُ إمامَةً فيهِمْ قائِمَةً، خاتِمُهَا الْمَهْدِيُّ إلى يَوْمٍ يَلْقَى اللَّهَ الَّذي يُقَدِّرُ وَ يَقْضي.[۲۹۹] | بدانيد كه حلال و حرام بيش از آن است كه من همه آنها را بشمارم و معرفى كنم و بتوانم در يك مجلس به همه حلالها دستور دهم و از همه حرامها نهى كنم. پس مأمورم از شما بيعت بگيرم و با شما دست بدهم بر اينكه قبول كنيد آنچه از طرف خداوند عز و جل درباره اميرالمؤمنين على و جانشينان بعد از او آوردهام كه آنان از نسل من و اويند، (و آن موضوع) امامتى است كه فقط در آنها بپا خواهد بود، و آخر ايشان مهدى است تا روزى كه خداى مدبِّرِ قضا و قدر را ملاقات كند. |
مَعاشِرَ النّاسِ، وَ كُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُكُمْ عَلَيْهِ وَ كُلُّ حَرامٍ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَإنّي لَمْ أرْجِعْ عَنْ ذلِكَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ.[۳۰۰] ألا فَاذْكُرُوا[۳۰۱] ذلِكَ وَ احْفَظُوهُ وَ تَواصَوْا بِهِ، وَ لاتُبَدِّلُوهُ وَ لاتُغَيِّرُوهُ. | اى مردم، هر حلالى كه شما را بدان راهنمايى كردم و هر حرامى كه شما را از آن نهى نمودم، هرگز از آنها برنگشتهام و تغيير ندادهام. اين مطلب را داشته باشيد[۳۰۲] و آن را حفظ كنيد و به يكديگر سفارش كنيد، و آن را تبديل نكنيد و تغيير ندهيد. |
ألا وَ إنّي أُجَدِّدُ الْقَوْلَ: ألا فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ. | من سخن خود را تكرار مىكنم: نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و به كار نيک امر كنيد و از منكرات نهى نماييد. |
ألا وَ إنَّ رَأْسَ الْأمْرِ بِالْمَعْرُوفِ أنْ تَنْتَهُوا إلى قَوْلي وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ يَحْضُرْ وَ تَأْمُرُوهُ بِقَبُولِهِ عَنّي وَ تَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ[۳۰۳]، فَإنَّهُ أمْرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنّي.[۳۰۴] وَ لا أمْرَ بِمَعْرُوفٍ وَ لا نَهْيَ عَنْ مُنْكَرٍ إلاّ مَعَ إمامٍ مَعْصُومٍ.[۳۰۵] | بدانيد كه بالاترين امر به معروف آن است كه سخن مرا بفهميد و آن را به كسانى كه حاضر نيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهى نماييد[۳۰۶]،چرا كه اين دستورى از جانب خداوند عز و جل و از نزد من است.[۳۰۷] و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى نمىشود مگر با امام معصوم.[۳۰۸] |
مَعاشِرَ النّاسِ، الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ أنَّ الْأئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَ عَرَّفْتُكُمْ أنَّهُمْ مِنّي وَ مِنْهُ، حَيْثُ يَقُولُ اللَّهُ في كِتابِهِ: وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً في عَقِبِهِ [۳۰۹]، وَ قُلْتُ: «لَنْ تَضِلُّوا ما إنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما».[۳۱۰] | اى مردم، قرآن به شما میشناساند كه امامان بعد از على فرزندان او هستند و من هم به شما شناساندم كه آنان از نسل من و از نسل اويند. آنجا كه خداوند در كتابش میفرمايد: «آن (امامت) را به عنوان كلمه باقى در نسل او قرار داد»[۳۱۱]، و من نيز به شما گفتم: «اگر به آن دو(قرآن و اهل بيت) تمسک كنيد هرگز گمراه نمیشويد».[۳۱۲] |
مَعاشِرَ النّاسِ، التَّقْوى، التَّقْوى[۳۱۳]، وَ احْذَرُوا السّاعَةَ كَما قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: إنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْءٌ عَظيمٌ .[۳۱۴] | اى مردم، تقوا را، تقوا را. از قيامت بر حذر باشيد همانگونه كه خداى عز و جل فرموده: «زلزله قيامت شيئ عظيمى است»[۳۱۵]. |
اذْكُرُوا الْمَماتَ [وَ الْمَعادَ][۳۱۶] وَ الْحِسابَ وَ الْمَوازينَ وَ الْمُحاسَبَةَ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّ الْعالَمينَ وَ الثَّوابَ وَ الْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثيبَ عَلَيْها.[۳۱۷] وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَيْسَ لَهُ فِى الْجِنانِ[۳۱۸] نَصيبٌ. | مرگ و معاد و حساب و ترازوهاى الهى و حسابرسى در پيشگاه رب العالمين و ثواب و عقاب را به ياد آوريد. هر كس حسنه با خود بياورد طبق آن ثواب داده میشود[۳۱۹] و هر كس گناه بياورد در بهشت او را نصيبى نخواهد بود. |
بيعت گرفتن رسمى
{{متن و ترجمه |مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّكُمْ أكْثَرُ مِنْ أنْ تُصافِقُوني بِكَفٍّ واحِدٍ في وَقْتٍ واحِدٍ، وَ قَدْ أمَرَنِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أنْ آخُذَ مِنْ ألْسِنَتِكُمُ الْإقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِيٍّ أميرِالْمُؤْمِنينَ[۳۲۰]، وَ لِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأئِمَّةِ مِنّي وَ مِنْهُ، عَلى ما أعْلَمْتُكُمْ أنَّ ذُرِّيَّتي مِنْ صُلْبِهِ.
|اى مردم، شما بيش از آن هستيد كه با يک دست و در يك زمان با من دست دهيد، و پروردگارم مرا مأمور كرده است كه از زبان شما اقرار بگيرم درباره آنچه منعقد نمودم براى على اميرالمؤمنين×[۳۲۱] و امامانى كه بعد از او مىآيند و از نسل من و اويند، چنان كه به شما فهماندم كه فرزندان من از صلب اويند.
|فَقوُلوُا بِأَجْمَعِكُمْ: «إنّا سامِعوُنَ مُطيعوُنَ راضوُنَ مُنْقادوُنَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَ رَبِّكَ في أمْرِ إمامِنا عَلِيٍّ أميرِالْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأئِمَّةِ.[۳۲۲] نُبايِعُكَ عَلى ذلِكَ بِقُلُوبِنا وَ أنْفُسِنا وَ ألْسِنَتِنا وَ أيْدينا.[۳۲۳] عَلى ذلِكَ نَحْيى وَ عَلَيْهِ نَمُوتُ وَ عَلَيْهِ نُبْعَثُ. وَ لانُغَيِّرُ وَ لانُبَدِّلُ، وَ لانَشُكُّ [وَ لانَجْحَدُ][۳۲۴] وَ لانَرْتابُ، وَ لانَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَ لانَنْقُضُ الْميثاقَ.[۳۲۵]
|پس همگى چنين بگوييد: «ما شنيديم و اطاعت مىكنيم و راضى هستيم و سر تسليم فرود میآوريم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندى درباره امر امامتِ اماممان على اميرالمؤمنين و امامانى كه از صلب او به دنيا میآيند. بر اين مطلب با قلبها و جان و زبان و دستانمان با تو بيعت میكنيم. بر اين عقيده زندهايم و با آن میميريم و (روز قيامت) با آن محشور میشويم. تغيير نخواهيم داد و تبديل نمىكنيم و شك نمىكنيم و انكار نمىنماييم و ترديد به دل راه نمیدهيم و از اين قول برنمى گرديم و پيمان را نمیشكنيم.
|وَعَظْتَنا بِوَعْظِ اللَّهِ في عَلِيٍّ أميرِالْمُؤْمِنينَ وَ الْأئِمَّةِ الَّذينَ ذَكَرْتَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ بَعْدَهُما.
|تو ما را به موعظه الهى نصيحت نمودى درباره على اميرالمؤمنين و امامانى كه گفتى بعد از او از نسل تو و فرزندان اويند، يعنى حسن و حسين و آنان كه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.
|فَالْعَهْدُ وَ الْميثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنّا، مِنْ قُلوُبِنا وَ أنْفُسِنا وَ ألْسِنَتِنا وَ ضَمائِرِنا وَ أيْدينا. مَنْ أدْرَكَها بِيَدِهِ وَ إلاّ فَقَدْ أقَرَّ بِلِسانِهِ، وَ لانَبْتَغي بِذلِكَ بَدَلاً وَ لايَرَى اللَّهُ مِنْ أنْفُسِنا حِوَلاً.
|پس براى آنان عهد و پيمان از ما گرفته شد، از قلبها و جان و زبان و ضماير و دستهايمان. هر كس توانست با دست بيعت مینمايد و گرنه با زبانش اقرار میكند. هرگز در پى تغيير اين عهد نيستيم و خداوند(در اين باره) از نفس هايمان دگرگونى نبيند.
|نَحْنُ نُؤَدّي ذلِكَ عَنْكَ الدّاني وَ الْقاصي مِنْ أوْلادِنا وَ أهالينا، وَ نُشْهِدُ اللَّهَ بِذلِكَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً وَ أنْتَ عَلَيْنا بِهِ شَهيدٌ».[۳۲۶]
|ما اين مطالب را از قول تو به نزديک و دور از فرزندانمان و فاميلمان میرسانيم، و خدا را بر آن شاهد میگيريم. خداوند در شاهد بودن كفايت میكند و تو نيز بر اين اقرار ما شاهد هستى».[۳۲۷]
|مَعاشِرَ النّاسِ، ما تَقُولُونَ؟ فَإنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ كُلَّ صَوْتٍ وَ خافِيَةَ كُلِّ نَفْسٍ[۳۲۸]، فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإنَّما يَضِلُّ عَلَيْها [۳۲۹]، وَ مَنْ بايَعَ فَإنَّما يُبايِعُ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أيْديهِمْ .[۳۳۰]
|اى مردم، چه میگوييد؟ خداوند هر صدايى را و پنهانى هاى هر كسى را میداند. «پس هر كس هدايت يافت به نفع خودش است و هر كس گمراه شد به ضرر خودش گمراه شده است»، و هر كس بيعت كند با خداوند بيعت میكند. «دست خداوند بر روى دست بيعت كنندگان است».
|مَعاشِرَ النّاسِ، فَبايِعُوا اللَّهَ وَ بايِعُوني وَ بايِعُوا عَلِيّاً[۳۳۱] أميرَالْمُؤْمِنينَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الْأئِمَّةَ [مِنْهُمْ فِى الدُّنْيا وَ اْلآخِرَةِ][۳۳۲] كَلِمَةً باقِيَةً. يُهْلِكُ اللَّهُ مَنْ غَدَرَ وَ يَرْحَمُ مَنْ وَفى[۳۳۳]، وَمَنْ نَكَثَ فَإنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أجْراً عَظيماً .[۳۳۴]
|اى مردم، با خدا بيعت كنيد و با من بيعت نماييد و با على اميرالمؤمنين و حسن و حسين و امامان از ايشان در دنيا و آخرت، به عنوان امامتى كه در نسل ايشان باقى است بيعت كنيد. خداوند غدر كنندگان (بيعت شكنان) را هلاك و وفاداران را مورد رحمت قرار میدهد. «و هر كس بيعت را بشكند به ضرر خويش شكسته است، و هركس به آنچه با خدا پيمان بسته وفا كند خداوند به او اجر عظيمى عنايت میفرمايد».
|مَعاشِرَ النّاسِ، قُولُوا الَّذي قُلْتُ لَكُمْ وَ سَلِّمُوا عَلى عَلِيٍّ بِإمْرَةِ الْمُؤْمِنينَ[۳۳۵]، وَ قوُلوُا: سَمِعْنا وَ أطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إلَيْكَ الْمَصيرُ [۳۳۶]، وَ قوُلوُا: الْحَمْدُ للَّهِِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ .[۳۳۷]
|اى مردم، آنچه به شما گفتم بگوييد: (تكرار كنيد) ، و به على به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كنيد[۳۳۸] و بگوييد: «شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا مغفرت تو را میخواهيم و بازگشت به سوى توست». و بگوييد: «حمد و سپاس خداى را كه ما را به اين هدايت كرد، و اگر خداوند هدايت نمىكرد ما هدايت نمىشديم فرستادگان پروردگارمان به حق آمده اند».
|مَعاشِرَ النّاسِ، إنَّ فَضائِلَ عَلِيِّ بْنِ أبيطالِبٍ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ -وَ قَدْ أنْزَلَها فِى الْقُرْآنِ- أكْثَرُ مِنْ أنْ أُحْصِيَها في مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ أنْبَأَكُمْ بِها وَ عَرَفَها[۳۳۹] فَصَدِّقُوهُ.[۳۴۰]
|اى مردم، فضايل على بن ابیطالب نزد خداوند -كه آن را در قرآن نازل كرده- بيش از آن است كه همه را در يک مجلس بشمارم، پس هر كس درباره آنها به شما خبر داد و معرفت آن را داشت او را تصديق كنيد.[۳۴۱] ع
مَعاشِرَ النّاسِ، مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ عَلِيّاً وَ الْأئِمَّةَ الَّذينَ ذَكَرْتُهُمْ[۳۴۲] فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً.
اى مردم، هر كس خدا و رسولش و على و امامانى را كه ذكر كردم اطاعت كند به رستگارى بزرگ دست يافته است.
مَعاشِرَ النّاسِ، السّابِقُونَ إلى مُبايَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْليمِ[۳۴۳] عَلَيْهِ بِإمْرَةِالْمُؤْمِنينَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ[۳۴۴] في جَنّاتِ النَّعيمِ.
اى مردم، كسانى كه براى بيعت با او و قبول ولايتش و سلام به او به عنوان «اميرالمؤمنين»سبقت بگيرند آنان رستگارانند و در باغهاى نعمت خواهند بود.مَعاشِرَ النّاسِ، قوُلوُا ما يَرْضَى اللَّهُ بِهِ عَنْكُمْ مِنَ الْقَوْلِ، فَإنْ تَكْفُروُا أنْتُمْ وَ مَنْ فِى الْأَرْضِ جَميعاً فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً.[۳۴۵]
اى مردم، سخنى بگوييد كه به خاطر آن خداوند از شما راضى شود، و اگر شما و همه كسانى كه در زمين هستند كافر شوند به خدا ضررى نمیرسانند.
أللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ [بِما أدَّيْتُ وَ أمَرْتَ][۳۴۶] وَ اغْضِبْ عَلَى [الْجاحِدينَ][۲۱۹] الْكافِرينَ، وَ الْحَمْدُ للَّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ.
خدايا، به خاطر آنچه ادا كردم و امر نمودم، مؤمنين را بيامرز، و بر منكرين كه كافرند غضب نما، و حمد و سپاس مخصوص خداوند عالم است.
پانويس
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۲۷°،۱۰۵. چهارده قرن با غدير: ۱۳۶،۱۲۵.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳: ۱۵ ص ۴۷۶ - ۴۷۲.
- ↑ كلمات اول خطبه حامل مطالب دقيقى از توحيد است كه احتياج به تفسير دارد. جمله مذكور را شايد بتوان چنين توضيح داد: حمد خدايى را كه در عين يگانگى داراى عالىترين مرتبه است و در عين تنهايى و با حفظ مرتبه بلند به بندگانش نزديك است. در «ب» و «د» عبارت چنين است: حمد خدايى را كه با يگانگى خود بلند مرتبه و با فرد بودن و تنهايى خود نزديك شده است.
- ↑ منظور از اين جمله يكى از دو جهت مىتواند باشد: اول: علم خداوند به همه چيز احاطه دارد در حالى كه آن چيزها در جاى خود هستند و خداوند احتياج به معاينه و ملاحظه آنها ندارد. دوم: علم خداوند به همه چيز احاطه دارد در حالى كه خداوند در مكان خود است. البته براى خداوند مكان تصور ندارد، پس منظور اين است كه خداوند چنان احاطه بر موجودات دارد كه براى علمش احتياج به رفت و آمد و كسب علم ندارد.
- ↑ «ب» و «د»: علا بتوحيده و دنا بتفريده. «ج»: في توحيده..
- ↑ «الف» و «ب» و «ه»: مجيداً.
- ↑ الزيادة من «ج» و «د» و «ه».
- ↑ المسموكات أي المرفوعات و هي السموات، و المدحوّات أي المبسوطات و هي الأرضغ.
- ↑ «ج» و «د» و «ه» و «و»: متطوّل على كلّ من ذرأه.
- ↑ «ج» و «د» و «ه» و «و»: كلّ نفس.
- ↑ كلمه «قُدُّوس» به معنى پاك و منزّه از هر عيب و نقص، و كلمه »سُبُّوح « به معنى كسى كه مخلوقات او را تسبيح مىكنند، و تسبيح به معنى تنزيه و تمجيد خداوند است.
- ↑ «ج» و «د» و «ه»: هر نَفْسى زير نظر اوست.
- ↑ «د»: على جميع خلقه.
- ↑ «ج» و «ه» و «و»: يستحقّون.
- ↑ «ج» و «د»: و هو منشىء حيّ حين لا حيّ. «و»: و هو منشىء كل شيىء و حي حين لا حي.
- ↑ «ب»: دائم غني.
- ↑ «ج» و «د»: اوست به وجود آورنده زنده هنگامى كه زنده اى نبود.
- ↑ «و»: و لا يحدّه أحد كيف هو من سرّ و علانية إلاّ بما دلّ هو عز و جل على نفسه.
- ↑ «د»: أبلى
- ↑ «ج»: يغشى الأمد. «د»: يفنى الأبد.
- ↑ «الف» و «ب» و «د»: و لا تفاوت في تدبيره. «و»: و لا معاون في تدبيره.
- ↑ «الف» و «ب» و «د»: در تدبيرش تفاوت و اختلافى نيست.
- ↑ «الف»: ما أبدع.
- ↑ «ج»: اختبال. و الإختبال بمعنى الفساد.
- ↑ «ج»: شاءها.
- ↑ «و»: الصبغة.
- ↑ الْحَسَنُ الصَّنيعَةُ «ب»: الحسن المنعة. « ه»: الحسن الصبغة.
- ↑ «ج»: بدون فساد.
- ↑ «ج»: خواسته است پس به وجود آمده اند.
- ↑ «ب» و «ج» و «و»: مالك الأملاك.
- ↑ هذه الفقرة في «د» هكذا: ملك الأملاك و مسخّر الشمس و القمر في الأفلاك.
- ↑ «ب» و «ج»: مالك پادشاهان.
- ↑ كنايه از اينكه شب و روز مانند دو كُشتى گيرنده هر يك بر ديگرى غالب میشود و او را بر زمين مىزند و خود بالا مىآيد. درباره روز، عبارتِ «شب را به سرعت دنبال مىكند» فرموده ولى درباره شب نفرموده است. چه بسا كنايه از اينكه چون روز از نور ايجاد میشود به مجرد كم شدن نور رو به شب میرود.
- ↑ «الف» و «ب»: لميكن معه ضدّ و لا ندّ. «ج»: و لم يكن معه ندّ.
- ↑ «ج»: إلهاً واحداً ماجداً
- ↑ الزيادة من «الف» و «ب» و «ه». و في «د»: و يدبّر فيقضي.
- ↑ «ب»: و يمنع و يثري.
- ↑ «د»: تدبير میكند و مقدر مینمايد.
- ↑ «ب»: منع مىكند و ثروتمند مینمايد.
- ↑ «ج» و «و»: لايولج لِلَيلٍ في نهار و لا مولجٌ لِنهارٍ في ليل إلاّ هو. و في «ه»: لا مولج الليل في نهار و لا مولج النهار في ليل إلاّ هو.
- ↑ «الف»: مجيب الدعاء.
- ↑ «د»: جزيل العطاء.
- ↑ «ج» و «د» و «ه» و «و»: لا يشكل عليه لغة.
- ↑ «ج» و «ه»: لا يضجره مستصرخة. «د»: الملحّين عليه.
- ↑ «د»: الموفّق للمتّقين و مولى العالمين.
- ↑ الزيادة من «ج» و «د» و «ه».
- ↑ «ج» و «ه»: داخل كننده شب در روز و فرو برنده روز در شب نيست مگر او.
- ↑ «ج» و «د» و «ه»: هيچ لُغتى(زبانى) بر او مشكل نمیشود.
- ↑ «الف»: أحمده على السراء. و في «ب» هذه الفقرة متصلة بما قبلها هكذا: أن يشكره و يحمده على السراء... و ص «د»: أحمده و أشكره.
- ↑ «ج»: أُبادر إلى رضاه. «الف»: أستسلم لقضائه. و هذه الفقرة في «د» هكذا: فاسمعوا و أطيعوا لِأمره و بادِروا إلى مرضاته و سلِّموا لما قضاه. «و»: أُبادر الى ما أرواه و أسلم لما قضاه.
- ↑ «ه»: بشنويد و اطاعت كنيد دستور او را، و به آنچه رضايت او در آن است مبادرت ورزيد و در مقابل مقدرات او تسليم شويد.
- ↑ «ب»: و إن عظمت حيلته و صفةُ حيلته. «د»: و إن عظمت منّته.
- ↑ الزيادة من «ب»
- ↑ «و»: تضمّن.
- ↑ الزيادة من «ب».
- ↑ المائدة: ۶۷.
- ↑ مائده: ۶۷.
- ↑ «ج» و «ه» و «و» هكذا: ما قصرت فيما بلّغت و لا قعدت عن تبليغ ما أنزله.
- ↑ «و»: عليَّ
- ↑ - «ب» و «ج» و «ه»: عن السلام ربِّ السلام.
- ↑ زاد في «د»: أحمر.
- ↑ الزيادة من «ب».
- ↑ الزيادة من «و»
- ↑ المائدة: ۵۵.
- ↑ «ب»: و هو راكع يريد وجه اللَّه، يريده اللَّه في كل حال.
- ↑ «ج» و «ه»: در آنچه رساندهام كوتاهى نكردهام و در ابلاغ آنچه بر من نازل كرده سستى نكردهام.
- ↑ «سلام» در اين دو مورد به عنوان يكى از نام هاى خداوند ذكر شده است.
- ↑ مائده: ۵۵.
- ↑ «ب»: در حال ركوع به خاطر خداوند زكات داده، خدا هم در هر حال او را اراده مىكند و مىخواهد.
- ↑ الزيادة من «ب» و «ج» و «ه» و «و».
- ↑ ‹الف» و «و»: إدغال الآثمين. «ب»: إدّعاء اللائمين. «ج»: إعذال الظالمين. «ه»: إعذال اللائمين. و الإدغال بمعنى ادخال ما يُفسد، و العَذْل بمعنى اللوم.
- ↑ «الف»: ختل المستهزئين. «ه»: حيل المستسرين. «و»: حيلة المستسرين. و الختل بمعنى الخدعة.
- ↑ إشارة إلى الآية ۱۱ من سورة الفتح، و الآية ۱۵ من سورة النور.
- ↑ «ج»: مرّة بعد أُخرى. «و»: مرة بعد مرة.
- ↑ «و»: أنّي هو.
- ↑ الزيادة من «ج» و «ه» و «و».
- ↑ «ب»: أنزل اللَّه في كتابه ذلك. «ج» و «ه» و «و»: أنزل عز و جل في ذلك لا إله إلاّ هو.
- ↑ الزيادة من «الف» و «د».
- ↑ التوبة: ۶۱.
- ↑ يعنى يكى ديگر از علل درخواست معاف شدن از ابلاغ اين مهم اين جهت است.
- ↑ توبه: آيه ۶۱.لازم به تذكر است كه فرق بين «يُؤْمِنُ بِاللَّهِ» كه همراه «باء» است با «يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمنينَ» كه همراه «لام» است اينكه: اولى به معناى تصديق كردن، و دومى به معناى اظهار تواضع و احترام است. در اينجا مراد اين طور مىشود كه پيامبر صلى الله عليه وآله كلام خداوند را تصديق مىفرمايد و در مقابل مؤمنين اظهار تواضع و احترام مىنمايد و سخن آنان را ردّ نمىكند.
- ↑ «د»: و أومأت إليهم بأعيانهم و لو شئت أن أدلّ عليهمم لدللت.
- ↑ «ج» و «ه» و «و»: و لكنّي واللَّه بسترهم قد تكرَّمت.
- ↑ «ج» و «ه»: ولى به خدا قسم من با چشم پوشى بر آنان كرامت نمودهام.
- ↑ الزيادة من «ب».
- ↑ المائدة: ۶۷.
- ↑ مائده: ۶۷.
- ↑ «ج» و «‹ه»: بر هر موجودى....
- ↑ «ب»: هر كس تابع او باشد و او را تصديق نموده اطاعت نمايد مأجور است.
- ↑ الزيادة من «ب» و «ج» و «د» و «ه».
- ↑ «الف»: مفترضة. «ب»: مفروضاً.
- ↑ «الف» و «ب» و «د»: الأعجمي.
- ↑ «ب»: الحرّ و العبد.
- ↑ «ج» و «ه» و «و»: على كل موجود.
- ↑ «الف» و «ب» و «د» و «و»: جائز قوله.
- ↑ «ب»: مأجور من تَبِعه و من صدَّقه و أطاعه، فقد غفر اللَّه له و لمن سمع و أطاع له.
- ↑ «و»: أقوم.
- ↑ الزيادة من «ب» و «ج» و «ه».
- ↑ «الف» و «د»: ثمّ من دونه رسولكم محمّد، وليّكم القائم المخاطِب لكم.
- ↑ «ج» و «ه» و «و»: ثمّ الإمامة في وُلدي الذين من صلبه إلى يوم القيامة و يوم يلقون اللَّه و رسوله. و في «د»: ثمّ الأئمّة الذين في ذرّيتي...
- ↑ منظورِ حضرت از اين كلام، خودشان مىباشند.
- ↑ «ج» و «د»: لا حلال إلاّ ما أحلّه اللَّه و لا حرام إلاّ ما حرّمه اللَّه.
- ↑ الزيادة من «ج» و «ه».
- ↑ «ب»: و أنا عرّفت عليّاً. «ج» و «و»: و أنا وصيّت بعلمه إليه. «ه»: و أنا رضيت بعلمه.
- ↑ الزيادة من «ج».
- ↑ «ب»: و كلّ علمٍ علَّمنيه فقد علَّمتُهُ عليّاً و المتيقّن من ولده. «ج» و «ه»: و كلّ علم علّمنيه فقد علّمته عليّاً و هو المبيّن لكم بعدي.
- ↑ الزيادة من «ب». و الآية في سورة يس: الآية ۱۲. و ص «و» من قوله «و كل علم...» إلى هنا هكذا: و كلُّ علم علَّمته فقد علَّمته علياً، هو المبيّن لكم بعدي.
- ↑ «أحصاه» به معناى «عَدَّه و ضَبَطَه» است. براى تقريب ذهن از كلمه «جمع و جمع آورى» استفاده شد.
- ↑ يس: ۱۲.
- ↑ «ج» و «د»: و لاتفرّوا منه. «و»: و لا تفرقوا منه.
- ↑ الزيادة من «ب».
- ↑ الزيادة من «ب».
- ↑ «ب»: إنّه إمامكم بأمر اللَّه.
- ↑ «ج» و «و»: لن يتوب اللَّه على أحد أنكره و لن يغفر اللَّه له.
- ↑ «ب»: حتماً على اللَّه تبارك اسمه أن يعذِّب من يجحده و يعانده معي عذاباً نكراً أبد الآبدين و دهر الداهرين «و»: أبد الأبد و دهر الدهر.
- ↑ «د»: أن تخالفوني.
- ↑ إشارة إلى الآية ۲۴ من سورة البقرة.
- ↑ ب: او به امر خداوند امام است.
- ↑ د: بپرهيزيد از اينكه با من مخالفت كنيد.
- ↑ الزيادة من «ه» و «و».
- ↑ «ج»: معاشر الناس، لي واللَّه بُشرى لأكون من النبيين و المرسلين. «د»: أيّها الناس، هي واللَّه بُشرى الأولين من النبيين و المرسلين.
- ↑ «ب» و «ج»: فهو كافر.
- ↑ هذه الفقرة ص «الف» و «ج» و «د» هكذا: و مَن شكّ في شيىءٍ من قولي هذا فقد شكّ في الكلّ منه، و الشاكّ في ذلك في النار. و في «ه» و «و»: و من شكّ في ءكء من قولي فقد شكّ في الكل منه...
- ↑ «الف»و «ج»و «د»: هر كس در چيزى از اين گفتار من شک كند در همه آن شک كرده است و شک كننده در آن در آتش است. «ه» هر كس در چيزى از گفتار من شك كند در همه آن شک كرده است... لازم به تذكر است كه منظور از «كفر جاهليت اول»احتمالاً اشاره به شديدترين درجات كفر جاهلى باشد.
- ↑ هذه الفقرة في «ب»هكذا: معاشر الناس، إنَّ اللَّه قد فضَّل علي بن أبيطالب على الناس كلّهم و هو أفضل الناس بعدي من ذكرٍ أو أنظ، ما أنزل الرزق و بقي واحد من الخلق. ملعون معلون من خالف قولي هذا و لم يوافقه... و في «ج» و «ه» و «و» هكذا: ... ملعون ملعون من خالَفَه، مغضوب عليه. قولي عن جبرئيل و قول جبرئيل عن اللَّه عز و جل. ف لتنظر نفس ما قدّمت لِغدٍ ، و اتّقوا اللَّه أنْ تخالفوه، إنّ اللَّه خبير بما تعملون .
- ↑ إشارة إلى الآية 18 من سورة الحشر، و الآية 94 من سورة النحل.
- ↑ «ب»: اى مردم، خداوند على بن ابیطالب را بر همه مردم فضيلت داده است
- ↑ «ج» و «ه»: گفتار من از جبرئيل و قول جبرئيل از خداوند عز و جل است.
- ↑ الزيادة من «ب».
- ↑ الزمر: ۵۶.
- ↑ جنب: «یعنى كنار و جهت و ناحيه. شايد مراد در اينجا شدت ارتباط اميرالمؤمنين عليه السلام با خداست.
- ↑ زمر: 56.
- ↑ «د»: فواللَّه لهو مبيّن لكم نوراً واحداً.
- ↑ الزيادة من «ب» و «ج».
- ↑ «و»: أمر من اللَّه أنزله عليَّ.
- ↑ زواجر «به معناى باطنها و ضميرها و نيز به معنى نهىها آمده است، و معناى اول با عبارت تناسب بيشترى دارد.
- ↑ «د»: به خدا قسم او به عنوان نورى واحد براى شما بيان كننده است.
- ↑ الزيادة من «ج» و «ه» و «و». و في «ب»: إنَّ عليّاً و الطاهرين من ذرّيتي و ولدي...
- ↑ «و» خل: مبنيّ على صاحبه.
- ↑ «الف»: حكماؤه في أرضه. «ج» و «و»: أمر من اللَّه في خلقه و حكمهه في أرضه. «د»: بأمر اللَّه في خلقه و بحكمه في أرضه.
- ↑ اشاره به حديث «إني تارك فيكم الثقلين، كتاب اللَّه و عترتى» است.
- ↑ «ج»: اين امرى از جانب خداوند در خلقش و حُكم او در زمين است.
- ↑ «ج»: ألا وقد نصحت.
- ↑ «ب»: و إنّي أقول. «د»: و أنا قلته.
- ↑ «الف» و «ب» و «د»: ألا إنّه ليس أميرالمؤمنين غير أخي هذا.
- ↑ « ج»: بدانيد كه من نصيحت نمودم.
- ↑ «الف» و «ب» و «د»: بدانيد كه «اميرالمؤمنين» جز اين برادرم نيست.
- ↑ «ب»: اميرالمؤمنين عليه السلام دست خود را به طرف صورت پيامبر صلى الله عليه وآله باز كرد تا آنكه هر دو دست او به طور كامل به سوى آسمان باز شد. پس على عليه السلام را بلند كرد به طورى كه دو پاى او مطابق زانوهاى پيامبر صلى الله عليه وآله قرار گرفت. اين فقره در كتاب اقبال سيد بن طاووس چنين آمده است: ... پيامبر صلى الله عليه وآله على عليه السلام را بلند كرد و فرمود: «اى مردم، چه كسى صاحب اختيار شماست؟» گفتند: «خدا و رسولش». فرمود: «بدانيد كه هر كس من صاحب اختيار او بودهام اين على صاحب اختيار اوست. خداوندا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار كن هر كس او را خوار كند».
- ↑ «ب»: ... على درجة دون مقامه، فبسط يده نحو وجه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله بيده (كذا) حط استكمل بسطهما إلى السماء و شال علياً عليه السلام حتى صارت رجلاه مع ركبتي رسول اللَّه صلى الله عليه وآله. و هذه الفقرة في كتاب «الاقبال» لابن طاووس هكذا: ثم ضرب بيده على عضده... فرفعه بيده و قال: أيها الناس، من أولى بكم من أنفسكم؟ قالوا: اللَّه و رسوله. فقال: ألا من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.
- ↑ الزيادة من «ج».
- ↑ «د»: والراعي بعدي.
- ↑ «ب»: ... على من آمن بي، ألا إنّ تنزيل القرآن عليَّ و تأويله و تفسيره بعدي عليه و العمل بما يرضى اللَّه و محاربة أعدائه و الدال على طاعته. «ج» و «و»: ... و على تفسير كتاب ربي عز و جل و الدعاء إليه و العمل بما يُرضيه و المحاربة لأعدائه و الدال على طاعته.
- ↑ «د»: و مدبر امور بعد از من.
- ↑ «ب»: ... و جانشين من در امتم بر آنان كه به من ايمان آورده اند. بدانيد كه نازل كردن قرآن بر عهده من است، و تأويل و تفسيرش بعد از من و عمل كردن به آنچه خدا را راضى مىكند و جنگ با دشمنان خدا بر عهده اوست، و او راهنمايى كننده بر اطاعت خداوند است.
- ↑ ناكثان: طلحه و زبير و عايشه و اهل جمل؛ قاسطان: معاويه و اهل صفين؛ و مارقان: اهل نهروان هستند.
- ↑ ق: ۲۹.
- ↑ «الف»: أقول: ما يبدّل القول لديَّ بأمر ربّي. «ه»: بأمر اللَّه أقول: ما يبدّل القول لديَّ.
- ↑ الزيادة من «ه».
- ↑ «ه» و «و»: من جحده.
- ↑ ق: 29.
- ↑ «الف»: میگويم: سخن نزد من -به امر پروردگارم -تغيير نمیيابد. «ه»: به امر خداوند میگويم: سخن نزد من تغيير نمىيابد.
- ↑ «و»: لها.
- ↑ المائدة: ۳.
- ↑ آل عمران/۱۹
- ↑ آل عمران: ۸۵.
- ↑ هذه الفقرة أوردناها طبقاً لما في «ج». و في «الف» هكذا: اللهمَّ إنّك أنزلت عليَّ أنّ الإمامة بعدي لعليّ وليّك عند تبياني ذلك و نصبي إيّاهُ بما أكملت لعبادك من دينهم و أتمممت عليهم بنعمتك و رضيت لهم الإسلام ديناً، فقلت: و من يبتغِ غير الإسلام ديناً فَلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين . اللهم إنّي أُشهدك و كفى بك شهيداً أنّي قد بلّغت. و في «ب» هكذا: اللهم إنك أنزلت عليَّ أنّ الإمامة لعليّ و إنّك عند بياني ذلك و نصبي إيّاهلما أكملت لعبادك من دينهم... و في «د»: اللهمّ إنّك أنت أنزلت عليَّ أنّ الإمامة لعليّ وليّك عند تبيين ذلك بتفضيلك إيّاه بما أكملت لعبادك... و في «ه» هكذا: اللهم إنّك أنزلت في عليّ وليّك عند تبيغ ذلك و نصبك إيّاه لها: اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الإسلام ديناً، و من يبتغ غير الإسلام ديناً فلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين . اللهم أشهدك أنّي قد بلّغت. ثمّ إن الظاهر أن في هذا الموضع ينتهي الكلام الذي قاله صلى الله عليه وآله عند رفعه أميرالمؤمنين عليه السلام بيده.
- ↑ مائده: 3.
- ↑ آل عمران/۱۹
- ↑ آل عمران: 85.
- ↑ «الف» و «ب» و «د» و «ه»: پروردگارا، تو بر من نازل كردى كه امامت بعد از من براى على است آن هنگام كه اين مطلب را بيان نمودم و او را نصب كردم، به آنچه كامل كردى براى بندگانت دينشان را و تمام نمودى بر آنان نعمت خود را و فرمودى: «هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند از او قبول نمىشود و او در آخرت از زيانكاران است.» خدايا من تو را شاهد میگيرم كه من ابلاغ نمودم، و تو به عنوان شاهد كفايت مینمايى.
- ↑ حبط «بمعنى سقوط، فساد، نابود شدن و هدر رفتن و از بين رفتن است.
- ↑ «ب»: معاشر الناس، هذا عليّ، إنّما أكمل اللَّه عز و جلّ لكم دينكم بإمامته.
- ↑ «و»: و بمن كان من ولدي.
- ↑ الزيادة من «ب»، و هي إشارة إلى الآية ۲۲ من سورة آل عمران.
- ↑ آل عمران: ۸۸.
- ↑ «ج» و «د» و «و»: و أحق الناس بي.
- ↑ الزيادة من «ب»
- ↑ إشارة إلى الآية ۱۲ من سورة الإنسان حيث قال اللَّه تعالى: وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريراً .
- ↑ اشاره به آيه 12 سوره انسان است كه میفرمايد: «جزاى ايشان در مقابل صبرى كه نمودند بهشت و حرير است.»
- ↑ «ب»: هو قاضي ديني و المجادل عَنّي. «ج» و «ه» و «و»: هو يؤدّي دين اللَّه.
- ↑ الزيادة من «الف» و «ج»، و ما قبله في «ب» و «ه» هكذا: نبيّه خير الأنبياء و هو خير الأوصياء. و في «ج» و «و»: نبيّه خير نبيّ و وصيّه خير وصيّ.
- ↑ «ب»: او ادا كننده قرض من و دفاع كننده از من است. «ه»: او دَيْن خداوند را ادا میكند.
- ↑ الزيادة من «ج» و «ه». و ص «و»: علي بن أبيطالب.
- ↑ «ب»: بذنبه و خطيئته
- ↑ «ب»: و قد كثر أعداء اللَّه. «ج» و «ه»: فكيف أنتم؟ فإن أبيتم فأنتم أعداء اللَّه.
- ↑ يعنى درجه ايمان شما با حضرت آدم عليه السلام فاصله بسيار دارد.
- ↑ «ب»: در حالى كه دشمنان خدا زياد شدهاند. «ج »و «ه»: اگر ابا كنيد شما دشمنان خداييد.
- ↑ «الف» و «د» و «ه»: و لايتوالى عليّاً. «ب»: لا يتولاّه. «و»: واللَّه ما يبغض علياً....
- ↑ الزيادة من «ج» و «ه» و «و». و الآيات في سورة العصر: الآيات ۳-۱.و جاء هذه الفقرة في كتاب الاقبال لابن طاووس هكذا: و في عليّ نزلت «والعصر» و تفسيرها: و ربِّ عصر القيامة، إنّ الإنسان لفي خسر أعداء آل محمد، إلاّ الذين آمنوا بولايتهم و عملوا الصالحات تمواساة إخوانهم و تواصَوا بالصبر في غيبة غائبهم.
- ↑ عصر: ۱، ۲. عبارت در كتاب اقبال سيد بن طاووس چنين آمده است: سوره «والعصر» درباره على نازل شده است و تفسيرش چنين است: قسم به زمان قيامت، انسان در زيانكارى است كه منظور دشمنان آل محمد است، مگر كسانى كه به ولايت ايشان ايمان آورند، و با مواسات با برادران دينى عمل صالح انجام دهند و در غيبت غايبشان يكديگر را به صبر سفارش كنند.
- ↑ «ب»: قد أشهدتُ اللَّهَ و بلَّغتكم رسالتي و ما عليَّ إلاّ البلاغ المبين. و في «ج» و «ه» و «و»: قد أشهدني اللَّه و أبلغتكم و ما على الرسول...
- ↑ آل عمران/۱۰۲.
- ↑ اشاره به آیه۴۷،از سوره نساء.کلمه: «طمس» به معنای محو کردنِ نقش ونگار یک تصویراست. در اینجا(طبق احادیث) کنایه از محو هدایت از قلب و برگرداندن آن به گمراهی است. درباره جمله: «پس هرکس عمل کند مطابق آنچه در قلبش از حب یا بغض نسبت به علی مییابد.» در قست دوم از بخش هشتم توضیح داده شده است.
- ↑ النساء: ۴۷.
- ↑ هذه الفقرة من قوله «باللَّه» إلى هنا لا توجد إلاّ في «الف» و «ب».
- ↑ «ب»: مسبوكٌ.
- ↑ «د»: و بحقّ كلّ مؤمن.
- ↑ «ب»: ألا و إن اللَّه قد جعلنا حجّة... و في «ج» و «و» هكذا: ... و بكلّ حقّ هو لنا بقتل المقصّرين و المعاندين (الغادرين)...
- ↑ «مسلوک» یعنی داخل شده،ودر «ب» مسبوک به معنی قالب ریزی شده است.
- ↑ «د»: و حق هر مؤمنى را میگيرد.
- ↑ «ج»: ... مهدى قائم كه میگيرد حق خداوند و هر حقى كه براى ما باشد با كشتنِ كوتاهى كنندگان و معاندان و مخالفان و خائنان و گناهكاران و ظالمان و غاصبان.
- ↑ الزيادة من «د» و «و». وهذه الفقرة إشارة إلى الآية ۱۴۴ من سورة آل عمران.
- ↑ أوردنا هذه الفقرة طبقاً ل «ب»، و ص «الف»: لا تمنّوا على اللَّه إسلامكم فيسخط عليكم و يصيبكم بعذابٍ من عنده، إنّه لبالمرصاد. و في «ج»: ... و يبتليكم بسوط عذاب... و في «ه» و «و»: لاتمنّوا على اللَّه فينا ما لا يطيعكم( «و»: لا يعطيكم) اللَّه و يسخط عليكم و يبتليكم بسوط عذاب...
- ↑ «ه»: درباره ما بر خداوند منت مگذاريد در آنچه خداوند كلام شما را نمىپذيرد و بر شما غضب میكند و شما را به شلاق عذاب گرفتار مینمايد.
- ↑ إشارة إلى الآية ۱۴۵ من سورة النساء، و الآية ۲۹ من سورة النحل.
- ↑ هذان الفقرتان في «ب» هكذا: معاشر الناس، إن اللَّه و أنا بريئان منهم و من أشياعهم و أنصارهم، و جميعهم في الدرك الأسفل من النار و لبئس مثوى المتكبرين . ألا إنهم أصحاب الصحيفة. معاشر الناس، فلينظر أحدكم في صحيفته.
- ↑ اشاره حضرت به «صحيفه ملعونه اول»است كه پنج نفر از رؤساى منافقين در حجةالوداع در كعبه آن را امضا كرده بودند و خلاصه اش اين بود كه نگذارند خلافت بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله به اهل بيتش برسد. در اين باره به قسمت دوم از بخش سوم اين كتاب مراجعه شود.
- ↑ أشار صلى الله عليه وآله في كلامه هذا إلى الصحيفة الملعونة الأولى التي تعاقد عليها خمسة من المنافقين في الكعبة في سفرهم هذا و كان ملخصها منع أهل البيت عليهم السلام من الخلافة بعد صاحب الرسالة. و قد مرّ تفصيلها في الفصل الثالث من هذا الكتاب. و قوله «فذهب على الناس...» أي لم يفهم أكثرهم مراده صلى الله عليه وآله من «الصحيفة» و أثارت سؤالاً في أذهانهم.
- ↑ الزيادة من «الف» و «ب» و «د».
- ↑ «ج» و «ه» و «و»: و قد بلَّغت ما قد بلّغت.
- ↑ الزيادة من «الف» و «ب» و «د».
- ↑ الزيادة من «ب» و «ج» و «ه».
- ↑ إشارة إلى الآيات ۳۱ و ۳۵ من سورة الرحمن.
- ↑ کلمه «اغتصاب»به معنای گرفتن با ظلم وجور است.
- ↑ كلمه «الثقلان»به عنوان جن و انس ترجمه شده است.
- ↑ اشاره به آيات ۳۱ و ۳۵ سوره الرحمن است.
- ↑ إشارة إلى الآية ۱۷۹ من سورة آل عمران.
- ↑ أوردنا هذه الفقرة طبقاً ل «ج» و «ه» و «و». و في «الف» و «د» هكذا: معاشر الناس، إنَّه ما من قرية إلاّ و اللَّهُ مهلكها بتكذيبها و كذلك يهلك القرى و هي ظالمة كما ذكر اللَّه تعالى، و هذا عليّ إمامكم و وليّكم و هو مواعيد اللَّه ( «د»: و هو مواعدٌ) ، و اللَّه يصدق ما وَعَده. و في «ب» هكذا: ... و كذلك يهلك قريتكم و هو المواعد كما ذكر اللَّه في كتابه و هو منّي و من صلبي و اللَّه منجز وعده.
- ↑ ۲۱۹٫۰ ۲۱۹٫۱ الزيادة من «ب». و في «د»: اعطب، مكان «اغضب».
- ↑ «الف» و «د»: اى مردم، هيچ سرزمين آبادى نيست مگر آنكه خداوند به خاطر تكذيبش آن را هلاک میكند، و همچنان بوده كه آبادى ها را هلاک نموده در حالى كه ظالم بودند چنان كه خداوند تعالى (در قرآن) ذكر فرموده است. و اين على امام و صاحب اختيار شماست و او وعدهگاه الهى است و خداوند وعدهاش را عملى میكند.
- ↑ «ب»: فأهلكهم اللَّه. «ج» و «ه»: و اللَّه فقد أهلك الأولين بمخالفة أنبيائهم. «و»: و اللَّه قد أهلك الأولين بمخالفة أنبيائهم.
- ↑ المرسلات: ۱۹-۱۶.
- ↑ «ج»و «ه»: به خدا قسم، پيشينيان را به خاطر مخالفت با انبيائشان هلاک نمود.
- ↑ مرسلات: ۱۹ - ۱۶
- ↑ الزيادة من «ب».
- ↑ «الف»: فَعَلِمَ الأمر و النهي من ربّه عز و جلّ. «د»: و عليه الأمر و النهي من ربّه عز و جل.
- ↑ الزيادة من «الف» و «د».
- ↑ «الف»: پس او امر و نهى را از طرف پروردگارش میداند. «د»: و امر و نهى از طرف خداوند عز و جل بر عهده اوست.
- ↑ «الف»و «د»: بدانيد كه دشمنان على اهل شقاوت و تجاوز كاران و برادران شياطين هستند.
- ↑ «ب» و «ج» و «و»: أنا الصراط المستقيم الَّذي أمركم اللَّه أن تسلكوا الهدى إليه.
- ↑ الزيادة من «ج» و «ه» و «و».
- ↑ إشارة إلى الآية ۱۸۱ من سورة الأعراف.
- ↑ الزيادة من «ب».
- ↑ أي قرأ صلى الله عليه وآله إلى آخر سورة الحمد.
- ↑ الزيادة من «ه».
- ↑ «ب»: فيهم نزلت و فيهم ذُكِرت، لهم شملت، إيّاهم خصّت و عمّت. «ج» و «و»: فيمن ذُكِرت؟ ذُكرت فيهم. و اللَّهِ فيهم نزلت، و لهم و اللَّه شملت، و آبائهم( «و»: إيّاهم) خصَّت و عمّت.
- ↑ إشارة إلى الآية ۶۲ من سورة يونس.
- ↑ إشارة إلى الآية ۵۶ من سورة المائدة. و في «ب»: هم المفلحون. فهو إشارة إلى الآية ۲۲ من سورة المجادلة.
- ↑ «ج» و «و»: درباره چه كسى نازل شده است؟ درباره ايشان نازل شده. به خدا قسم درباره آنان نازل شده، به خدا قسم شامل آنان است و به پدران ايشان اختصاص دارد و به طور عام شامل آنان است.
- ↑ «الف» و «د» و «و»: ألا إن أعداء عليّ هم أهل الشقاق العادون إخوان الشياطين.
- ↑ انعام: ۱۱۲.
- ↑ المجادلة / ۲۲.
- ↑ مجادله: ۲۲. «ب»و «ج»: من راه مستقيم هستم كه خداوند به شما دستور داده هدايت را از آن طريق بپيماييد.
- ↑ الأنعام: ۸۲.
- ↑ انعام: ۸۲.
- ↑ الزيادة من «ب» و «ج» و «ه».
- ↑ إشارة إلى الآية ۷۳ من سورة الزمر.
- ↑ إشارة إلى الآية ۴۰ من سورة غافر. و في «الف» و «ب» و «د»: ألا إنّ أوليائهم الذين قال اللَّه عز و جل: يدخلون الجنة بغير حساب
- ↑ «الف »و «ب»و «د»: بدانيد كه دوستان ايشان كسانى هستند كه خداوند عز و جل درباره آنان فرموده است: «بدون حساب وارد بهشت میشوند».
- ↑ إشارة إلى الآية ۱۰ من سورة النساء.
- ↑ إشارة إلى الآية ۱۰۶ من سورة هود. و في «الف» و «د»: و هي تفور و لها زفير.
- ↑ الأعراف: ۳۸.
- ↑ اعراف: ۳۸.
- ↑ الملك: ۱۱-۸.
- ↑ كلمه «سحق »به معنى هلاك و به معناى دورى و بُعد آمده است.
- ↑ ملك: ۱۱-۸.
- ↑ الملك: ۱۲.
- ↑ جمله «يخشون ربهم بالغيب» شايد به اين معنى باشد كه از خداوند بدون آنكه او را ببينند به عنوان ايمان به غيب میترسند.
- ↑ «الف» و «د»: شتّان ما بين السعى و الجنّة. «ب»: قد بيّنا ما بين السعير و الأجر الكبير.
- ↑ «الف»و «د»: چقدر فاصله است بين شعلههاى آتش و بهشت. «ب»: فرق بين شعلههاى آتش و اَجر بزرگ را روشن كرديم.
- ↑ الزيادة من «ج» و «د».
- ↑ الزيادة من «ج» و «ه».
- ↑ الزيادة من «و».
- ↑ الزيادة من «ج» و «ه».
- ↑ «ب»: إنّي المنذر و عليّ الهادي.
- ↑ شايد مراد اين باشد كه من شما را از بدى ها بر حذر داشتم و تصفيه كردم و اكنون وقت آن است كه همراه على عليه السلام راه بهشت را پيش گيريد.
- ↑ «الف»و «ب»و «د»: اوست قاتل هر قبيله اى از اهل شرک.
- ↑ «ب»: ألا إن الإمام المهديّ منّا. «ه» و «و»: و منّا القائم الذي الظاهر على الدين.
- ↑ «ب»: على الأديان. «و»: على الدين كله.
- ↑ «الف» و «ب» و «د»: ألا إنّه قاتل كل قبيلة من أهل الشرك. «و»: و هازمها.
- ↑ «ب»: ألا إنّه المجتاز من بحر عميق. ألا إنّه المجازي كل ذي فضل بفضله. «ج» و «ه» و «و»: ألا إنّه المصباح من البحر العميق الواسم لكلّ ذي فضل بفضله.
- ↑ «ب»: اوست عبور كننده از دريايى عميق. منظور از درياى عميق احتمالاتى دارد؛ از جمله درياى علم الهى، و يا درياى قدرت الهى، و يا منظور مجموعه قدرتهايى است كه خداوند به امام عليه السلام در جهات مختلف عنايت فرموده است.
- ↑ «ب»: اوست كه هر صاحب فضلى را به قدر فضلش جزا میدهد.
- ↑ « الف» و «ب» و «د»: المنبّه بأمر ايمانه. «ه»: و المسند لأمر آبائه. «و»: و المشيّد لأمر آبائه.
- ↑ «ه»: اوست محكم كننده امر پدرانش.
- ↑ «ج»: ألا إنّه قد بَشَّر بِهِ كلّ نبيّ سلف بين يديه.
- ↑ «‹ب»: ألا إنّه باقى حجج الحجيج.
- ↑ «ج»: اوست كه هر پيامبرى كه گذشته به او بشارت داده است.
- ↑ «ج» و «ه» و «و»: ... أدعوكم إلى مصافقتي على يدي ببيعته و الإقرار به، ثمّ مصافقته بعد يدي.
- ↑ «ج»: أمدّكم.
- ↑ .الفتح: ۱۰
- ↑ «ج»: به سوى شما دست بيعت دراز میكنم.
- ↑ فتح: ۱۰.
- ↑ داخل پرانتز به خاطر ربط نداشتن ضمير «بهما»در آن به حج و عمره و رجوع آن به صفا و مروه آورده شده است.
- ↑ بقره: ۱۵۸.
- ↑ البقرة: ۱۵۸.
- ↑ «د» و «ه»: فما ورده أهل بيت إلاّ نَمَوا و انسلوا و لا تخلَّفوا عنه إلاّ تبروا و افترقوا. و في «و»: أُيسروا، مكان أُبشروا.
- ↑ شايد منظور از «منقطع شدن» كم شدن نسل باشد چون از كلمه «بتر» استفاده شده است، و در «د»و «ه» چنين است: «هيچ اهل بيتى وارد خانه خدا نمىشوند مگر آنكه رشد و نمو مینمايند و غصهشان زايل میشود، و هيچ خاندانى آن را ترک نمىكنند مگر آنكه هلاک و متفرق میشوند».
- ↑ «ب» و «و»: فإذا قضى حجّه استؤنف به.
- ↑ منظور مراسم وقوف در اين سه مكان است كه جزئى از اعمال حج محسوب میشود.
- ↑ «ج»: بكمالٍ في الدين و تَفَقُّهٍ.
- ↑ «ج» و «و»: بتوبة إقلاعٍ.
- ↑ «ج» و «ه»: ... و آتوا الزكاة كما أمرتُكم («و»: كما أُمرتم).
- ↑ «الف» و «ج» و «ه»: ... بعدي، وَ مَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ منّي و أنا منه، يخبركم بما تسألون عنه. «د» و «و»: وَ مَنْ خَلَّفه اللَّه مِنّي و منه.
- ↑ «ج»و «ه»: و زكات را بپردازيد همان طور كه به شما دستور دادم.
- ↑ «الف» و «ج»و «ه»: كسى كه خداوند او را از من خلق كرده و من از اويم. «د»: كسى كه خداوند او را به جاى خودش و به جاى من خليفه قرار داده است.
- ↑ «ب» و «ج» و «ه» و «و»: أعُدّهما.
- ↑ «الف» و «د»: الأئمّة. «و»: الأولياء.
- ↑ «الف» و «ب»: ... هم منّي و منه، أئمّة قائمهم منهم المهدي إلى يوم القيامة الذي يقضي بالحقّ. «د»: أُمّة قائمة فيهم «ه»: و منه أئمة فيهم قائمة.
- ↑ «ب»: و لم أُبدِّله.
- ↑ «ج»: فادرسوا.
- ↑ «ج»: در اين مطلب فكر كنيد و بررسى نماييد.
- ↑ هنا آخر الخطبة في كتاب التحصين. (نسخة «ج»).
- ↑ هذه الفقرة في «ب» هكذا: ألا و إن رأس أعألكم الأمر باالمعروف و النهي عن المنكر، فعرّفوا من لم يحضر مقامي و يسمع مقالي هذا، فإنّه بأمر اللَّه ربّي و ربّكم.
- ↑ «ه»: و لا أمر بمعروف و لا نهي عن منكر إلاّ بحضرة إمام. «و»: و لا أمر بعروف و لا نهي عن منكر بحضرة إمام.
- ↑ اين جمله آخرين قسمت از خطبه در كتاب «التحصين» (نسخه «ج») است.
- ↑ «ب»: بدانيد كه بالاترين اعمال شما امر به معروف و نهى از منكر است. پس به كسانى كه در اين مجلس حاضر نبودند و اين سخن مرا نشنيدند بفهمانيد، چرا كه اين دستور به امر خداوند، پروردگار من و شماست.
- ↑ شايد منظور اين است كه تعيين معروفها و منكرات و نيز شرايط و كيفيت امر به معروف و نهى از منكر را بايد امام معصوم تعيين كند. در نسخه «ه» چنين آمده است: «امر به معروف و نهى از منكرى نيست مگر در حضور امام».
- ↑ الزخرف: ۲۸.
- ↑ هذه الفقرة في «ب» هكذا: معاشر الناس، إنّي أُخلف فيكم القرآن، و وصيّي عليٌّ و الأئمة من ولده بعدي، قد عرفتُمْ أنّهم منّي، فإن تمسّكتم بهم لن تضلّوا. «ه» و «و»: معاشر الناس، القرآن فيكم و عليّ و الأئمة من بعده، فقد عرّفتكم أنّهم منّي و أنا منهم... و في «الف»: إنّه منّي و أنا منه.
- ↑ زخرف /۲۸ .
- ↑ «ب»: اى مردم، من در ميان شما قرآن را به جاى میگذارم و جانشين بعد از من على و امامان از فرزندان اويند، و فهميديد كه ايشان از من اند. اگر به ايشان تمسک كنيد هرگز گمراه نمیشويد.
- ↑ «ب»: ألا إنّ خير زادكم التقوى. و بعده في «و»: أُحذرِّكم الساعة.
- ↑ الحج: ۱.
- ↑ حج: ۱.
- ↑ الزيادة من «ب». و في «ه» و «و»: اذكروا المآب و الحساب و وضع الميزان.
- ↑ «د» فمن جاء بالحسنة أفلح
- ↑ «ب»: في الجنّة.
- ↑ «د»: هر كس حسنه بياورد رستگار شده است.
- ↑ «الف» و «ب» و «ه»: بما عقَّدت لعليّ بن أبيطالب من إمرة المؤمنين.
- ↑ «الف»و «ب»و «ه»: درباره آنچه به عنوان «اميرالمؤمنينى»براى على منعقد نمودم.
- ↑ «الف»: في أمر عليّ و أمر ولده من صلبه من الأئمة. «ب»: في إمامنا و أئمّتنا من ولده. «د»: في أمر عليّ أميرالمؤمنين و مَن وَلَّدهُ مِنْ صلبه من الأئمة.
- ↑ تبايعك على ذلك قلوبنا و أنفسنا و ألسنتنا و أيدينا.
- ↑ الزيادة من «ب».
- ↑ «ه»: و لا نرجع في عهد و ميثاق.
- ↑ هنا آخر النص الذي طلب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله من الناس تكراره بعده و إقرارهم به. و قد أوردنا النص طبقاً ل «ب»، و من قوله «وعظتنا بوعظ اللَّه...» إلى هنا ورد في «الف» و «د» و «ه» و «و» بصورة أُخرى نوردها فيما يلي بعينها مع الإشارة إلى تفاوت النسخ الثلاثة بين القوسين: ... و نطيع اللَّه و نطيعك( «و»: نعطي اللَّه و نعطيك) و عليّاً أميرالمؤمنين و ولده الأئمة الذين ذكرتهم من ذريتك من صلبه ( «ه» و «و»: ذكرتهم أنّهم منك من صلبه متى جاؤوا و ادّعوا) بعد الحسن و الحسين، الذين قد عرَّفتكم مكانهما منّي و محلّهما عندي ومنزلتهما من ربي عزوجل، فقد أدّيت ذلك إليكم و أنهما سيدا شباب أهل الجنة و أنهما الإمامان بعد أبيهما علي، وأنا أبوهما قبله». و قولوا: «أعطينا اللَّه بذلك و إياك و علياً و الحسن و الحسين و الأئمة الذين ذكرت عهداً و ميثاقاً مأخوذاً لأميرالمؤمنين («ه» و «و»: أطعنا اللَّه... على عهد و ميثاق، فهي مأخوذة من المؤمنين) من قلوبنا و أنفسنا و ألسنتنا و مصافقة أيدينا، من أدركها بيده و إلاّ فقد أقرَّ بها بلسانه لا نبتغي بذلك بدلاً و لا نرى من أنفسنا عنه حولاً أبداً («د» و «ه» و «و»: و لا يرى اللَّه عز و جل منهما حولاً أبداً). نحن نؤدّي ذلك عنك الداني و القاصي من أولادنا و أهالينا («ه» «و»: ... عنك إلى كل من رأينا ممن ولدنا أو لم نلده)، أشهدنا
- ↑ تا اينجا عبارتى بود كه پيامبر صلى الله عليه وآله از مردم خواسته بود آن را همراه او تكرار كنند و به مضمون آن اقرار نمايند. اين عبارات طبق نسخه «ب» ذكر شد، و در «الف» و «د» و «ه» از جمله: «تو ما را به موعظه الهى نصيحت كردى...» تا اينجا به اين صورت آمده است: «... و اطاعت میكنيم خدا را و تو را و على اميرالمؤمنين و فرزندانِ امام او را كه گفتى آنان از فرزندان تو از صلب اويند. («ه»: گفتى آنان از تو از صلب اويند هر گاه بيايند و ادعاى امامت كنند) بعد از حسن و حسين، آن دو كه منزلت آنان را نسبت به خودم و مقام آنان را نزد خودم و در پيشگاه خداوند عز و جل به شما فهماندم. اين مطالب را درباره آن دو به شما رساندم و اينكه آن دو آقاى جوانان اهل بهشت هستند و اينكه آن دو بعد از پدرشان على دو امام هستند، و من قبل از على پدر ايشانم». و بگوييد: «ما در اين باره با خداوند و با تو و با على و حسن و حسين و امامانى كه ذكر كردى پيمان میبنديم و ميثاقى از ما براى اميرالمؤمنين گرفته شود. («ه»: پس اين عهد و پيمان از مؤمنين گرفته شده باشد) از قلبها و جانها و زبانهاى ما و به صورت دست دادن، براى هر كس ممكن باشد با دستش، و گرنه با زبانش به آن اقرار مىكند. در پى تغيير آن نيستيم و در خود تصميم دگرگونى درباره آن را ابداً نمىبينيم. ما اين مطلب را از قول تو به دور و نزديک از فرزندان و فاميلمان میرسانيم. («ه»: ... از قول تو میرسانيم به فرزندانمان كه به دنيا آمدهاند يا نيامده اند)، خدا را بر اين مطلب شاهد میگيريم و خدا در شاهد بودن كافى است و تو بر ما شاهدى، و نيز هر كس كه خدا را اطاعت میكند -چه آشكارا و چه پنهانى- و نيز ملائكه خداوند و لشكر او و بندگانش را شاهد میگيريم، و خدا از هر شاهدى بالاتر است».
- ↑ «ب»: و خائنة الأعين و ما تخفي الصدور . «و»: خافية كل نفس و عيب.
- ↑ الإسراء: ۱۵.
- ↑ الفتح: ۱۰.
- ↑ «الف»: اتقوا اللَّه و بايعوا عليّاً. «د»: و تابعوا علياً.
- ↑ الزيادة من «ب» و «ه» و «‹و».
- ↑ فإنها كلمة باقية يهلك بها من غدر و يرحم اللَّه من وفى.
- ↑ الفتح: ۱۰.
- ↑ «ب»: معاشر الناس، لَقِّنوا ما لَقَّنْتُكُمْ و قُولوا ما قلته و سلِّموا على أميركم.
- ↑ البقرة: ۲۸۵.
- ↑ الأعراف: ۴۳.
- ↑ يعنى: بگوييد: «السلام عليك يا اميرالمؤمنين». و عبارت در «ب» چنين است: «اى مردم، آنچه به شما تلقين كردم تكرار كنيد و آنچه گفتم بگوييد و بر اميرتان سلام كنيد».
- ↑ الزيادة من «الف» و «ه».
- ↑ هذه الفقرة في «ب» هكذا: معاشر الناس، إن فضائل عليٍّ و ما خصّه اللَّه به في القرآن أكثر من أن أذكرها في مقام واحد، فمن أنبأكم بها فصدِّقوه
- ↑ اين عبارت را دو نوع میتوان معنى كرد: الف: «عَرَفَها» بدون تشديد، يعنى كسى كه فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را میگويد بايد اهل معرفت باشد و فقط هر چه میشنود نقل نكند تا بتواند بعضى دسيسههاى دشمنان را يا سقط هايى كه در بعضى عبارات شده متوجه شود و احياناً با ذكر يک فضيلت نتيجه معكوس گرفته نشود. ب: «عرَّفها» با تشديد، يعنى هر كس از فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام خبر داد و آن را به مردم شناسانيد، او را تصديق كنيد.ارت در «ب»چنين است: اى مردم، ده بيش از آن است كه در يک مجلس ذكر كنم. پس هر كس شما را از آنها خبر داد او را تصديق كنيد.
- ↑ «ب»: من يُطع اللَّه و رسوله و اولى الأمر فقد فاز....
- ↑ «د»: السلام.
- ↑ «ه» و «و»: اولئك المقرّبون.
- ↑ «ه» «و»: فإنَّ اللَّه لغنيّ حميد.
- ↑ الزيادة من «ب».
[ [رده: خطابه غدیر]]