شیطان

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۲۲ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «== آيه «إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَك...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

آيه «إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ» [۱]=شيطان / آيه «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»

آيه «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ...»[۲]

على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام آن امامى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود: لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى: اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمى‏ شدند.

پيامبرصلى الله عليه وآله فصلى از مراسم غدير و خطابه آن را به دشمنان ائمه‏ عليهم السلام اختصاص داده تا مردود شوندگان از امتحان علوى بدانند چه آينده ‏اى در انتظار آنان است. اقتباس از چند آيه و تضمين آياتى ديگر براى اين منظور، روى هم ۱۵ آيه را عنوان اين بخش قرار داده است.

در اين آيات از يک سو اوصاف و رفتار اعداء اهل‏بيت‏ عليهم السلام در دنيا مطرح شده، كه ثابت قدم نبودن آنان در ايمان و گفتگوهاى نارواى آنان و متكبر بودن آنان ذكر شده است.

از سوى ديگر جزاى اعتقاد و عملشان در دنيا و آخرت را بيان مى‏ كند كه سقوط ارزش اعمالشان، و استحقاق آتش ابدى بدون تخفيف و مهلت و بدون شفاعت، آن هم عذاب فوق ‏العاده ‏اى در پايين‏ ترين درجه جهنم با شنيدن صداى جوشش جهنم و ديدن شعله ‏هاى آتش نمونه‏ هاى آن است.

اين آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله ۱۵ آيه است، كه از جمله اين آيات آيه ۱۱۲ سوره انعام است:

«وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ» :

«اين گونه است كه براى هر پيامبرى دشمنى از انس و جن قرار مى‏ دهيم كه به يكديگر سخنان زينت شده را از روى غرور الهام مى‏ كنند، و اگر پروردگار تو بخواهد نمى ‏توانند آن را انجام دهند، پس آنان را با افترائشان به حال خود واگذار».

اين آيه از چهار بُعد قابل بررسى است:

۱- متن خطبه غدير

الا انَّ اعْدائَهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ الْغاوُونَ اخْوانُ الشَّياطينَ، يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً:

بدانيد كه دشمنان ايشان سُفهاى گمراه و برادران شياطين‏ اند، كه سخنان باطل ظاهر فريب را از روى غرور به يكديگر مى‏ رسانند.[۳]

۲-  موقعيت تاريخى

در اواسط خطابه غدير كه پيامبرصلى الله عليه وآله دوستان و دشمنان ائمه‏ عليهم السلام را با استناد به آيات قرآن معرفى مى‏ فرمايد، اولين موردى كه مى‏ خواهد دشمنان را معرفى كند اين فراز است كه با اقتباس بسيار پر معنايى از آيه سوره انعام شيطنت آنان را مطرح مى ‏كند.

عبارت «عدواً شياطين الجن و الانس» در آيه به صورت «اخْوانَ الشَّياطين» در كلام حضرت آمده كه با احاديثى كه مطرح خواهد شد لطافت خاص آن معلوم مى ‏شود. سپس جمله وسط آيه عيناً در كلام حضرت آمده است.

۳-  موقعيت قرآنى

موقعيت قرآنى اين آيه در ذيل آياتى مربوط به معاندينى است كه از دائره مؤمنين خارج شده ‏اند و از ايمان آوردنشان قطع اميد شده و مهر ابطال بر آنان خورده است، به گونه ‏اى كه خداوند در آيه ۱۰۹ مى ‏فرمايد: «قسم ياد مى‏ كنند كه اگر آيتى برايشان بيايد ايمان مى ‏آورند، ولى شما چگونه به سخن ايشان اعتماد مى‏ كنيد در حالى كه اگر آيات الهى هم بيايد ايمان نمى‏ آورند»!

آنگاه در آيه بعد مطلب را با قاطعيت بيشترى مى ‏فرمايد: «حتى اگر ملائكه را بر آنان نازل كنيم و مردگان با ايشان سخن بگويند و همه چيز را بر گواهى صدق آن برانگيزيم، باز هم ايمان نمى‏ آورند مگر آنكه خدا بخواهد» .

پس از معرفى اين عمق كفر و نفاقشان، نوبت به آيه مورد نظر مى‏ رسد كه مى ‏فرمايد: «اين چنين براى هر پيامبرى دشمنى از جن و انس قرار داديم كه اباطيل ظاهر فريب را به يكديگر منتقل مى‏ كنند» .

در آيه بعدى هدف را هم بيان مى ‏كند كه: «كسانى كه به آخرت ايمان ندارند به آن سخنان باطل به ظاهر آراسته دل بسپارند و بدان خشنود شوند و به همان راهى كه آنان رفته‏ اند بروند» .

۴-  تحليل اعتقادى

آنچه از تركيب بسيار لطيف اين كلام پيامبرصلى الله عليه وآله با مضمون آيه استفاده مى‏ شود سه نكته است:

الف. ياران سفيه و گمراه شيطان در اين امت

دشمنان اهل‏بيت ‏عليهم السلام سفيهان گمراه هستند كه برادران شياطين‏ اند. در قرآن خداوند به شيطان خطاب مى‏ كند: «إِنَّ عِبادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ» : «تو بر بندگان من سلطه ‏اى ندارى مگر كسانى از گمراهان كه از تو پيروى مى ‏كنند» .[۴] بنابراين كسانى كه خلافت اهل‏بيت‏ عليهم السلام را گرفتند، ياران شيطان و متصف به سفاهت و گمراهى ‏اند.

شايد نسبت سفاهت به كسانى كه با فكر خود توانسته ‏اند خلافت را به چنگ آورند بدون آنكه كمترين لياقتى درباره آن داشته باشند تعجب‏ آور باشد، ولى اگر معتقد باشيم انسان‏هايى كه اهداف شوم را برگزيده ‏اند بارزترين نشانه ‏هاى سفاهت و جهالت را با خود حمل مى‏ كنند و هر حركتى در راه آن انجام مى‏ دهند مظهر ديگرى از سفاهتشان است، آنگاه است كه بر هم زنندگان نظامِ سراسر مصلحتِ الهى را بى عقل‏ ترين و سفيه ‏ترين مردم خواهيم دانست.

در مقابل كسانى را كه اوامر پروردگارشان را بالاترين خير و مصلحت تلقى مى‏ كنند و اين نكته را از عمق جان درک مى‏ كنند و براى فرار از آن به هزار حيله متوسل نمى‏ شوند، عاقل‏ ترين مردم دنيا خواهيم شناخت.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين باره مى‏ فرمايد: هَيْهاتَ! لَوْ لا التُّقى لَكُنْتُ ادْهَى الْعَرْبِ[۵]: اگر تقوى مانع نبود من زيرک ‏ترين عرب بودم. و اين كلام بدان معنى است كه مردان خدا مصلحت خود و ديگران را در سايه اوامر و نواهى خدا و زير مجموعه آن مى ‏دانند، و گرنه فكر بشر براى دست يافتن به آنچه بخواهد مى‏ تواند راه‏ هاى متعددى پيدا كند.

در حديث ديگرى معاويه را از زيركانى معرفى نمود كه با توسل به حيله و هتک ارزش‏ ها به اهداف خود مى‏ رسند. در اين باره فرمود: به خدا قسم معاويه باهوش ‏تر از من نيست، ولى او حيله مى ‏كند و هتاكى مى ‏نمايد، و اگر نبود كه از مكر و حيله اعراض دارم من از زيرك‏ترين مردم بودم.

ارتباط شيطان با اين گونه زيركى كه از راه مكر و حيله است و بايد به جاى عقل نام سفاهت بر آن گذاشت، در حديث امام صادق‏ عليه السلام به خوبى ترسيم شده است كه وقتى پرسيدند: عقل چيست؟ فرمود: آنچه خدا با آن پرستيده مى‏ شود و بهشت كسب مى‏ شود. پرسيدند: پس آنچه در معاويه بود؟! فرمود: تِلْكَ النَّكْراءُ وَ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ، وَ هِىَ شَبيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ[۶]: آنچه در معاويه بود زيركى و شيطنت بود كه شباهت به عقل دارد، ولى عقل نيست.

ب. دشمن شيطانى پيامبرصلى الله عليه وآله و امتش

پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه غدير دشمنان و امامانشان را «اخوان الشياطين» نام نهاده و با ملاحظه دنباله كلام (يُوحِى بَعْضُهُمْ ...) اقتباس آن از آيه روشن است، چرا كه در آيه عبارت چنين است: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ» : «و اين گونه ما قرار داديم براى هر پيامبرى دشمنى كه شياطين جن و انس هستند» . نتيجه اين اقتباس آن است كه دشمن پيامبرصلى الله عليه وآله از انسان‏ها همين دشمنان امامانند كه با آن شياطين برادر و متحدند.

حديثى از امام صادق‏ عليه السلام در اين باره پرده از همه ابهامات بر مى‏دارد و اين دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله را معرفى مى‏ كند، آنجا كه فرمود: ما بَعَثَ اللَّه رَسُولاً الاّ وَ فى وَقْتِهِ شَيْطانانِ يُؤْذِيانِهِ وَ يَفْتِنانِهِ وَ يُضِلانِ النّاسَ بَعْدَهُ ... . وَ امّا صاحِبا مُحَمَّدٍصلى الله عليه وآله فَحَبْتَرُ وَ زَريقُ: خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه در زمان او دو شيطان بوده اند كه او را اذيت كرده ‏اند و براى او فتنه ايجاد كرده ‏اند و مردم را بعد از او گمراه كرده ‏اند ... . و دو شيطان زمان حضرت محمدصلى الله عليه وآله ابوبكر و عمر بودند.[۷]

جالب است كه بدانيم اولى صراحتاً بر فراز منبر گفت: انَّ لى شَيْطاناً يَعْتَرينى[۸]: من شيطانى دارم كه بر من عارض مى‏ شود. بنابراين تعجبى نخواهد داشت اگر بدانيم كه ابليس از روز غدير نگرانى‏ هاى خود را با وعده‏ هاى همين شياطين انسى اطراف پيامبرصلى الله عليه وآله رفع كرد، تا آنجا كه به شياطين زير دست خود گفت: نگران نباشيد كه اصحاب او به من وعده داده ‏اند كه به هيچ يک از گفته‏ هاى او اقرار نكنند، و آنان هرگز اين وعده خود را نمى‏ شكنند.[۹]

ج. سخنان فريبنده شياطين امت

برنامه شيطانى گمراه كنندگان امت، در عبارتى همه جانبه با دقت تمام به تصوير كشيده شده است: «يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً» . اين جمله سه نقطه مهم از روش‏ هاى مكر و حيله اهل سقيفه را خاطر نشان كرده است: با غرور و تكبر، سخنان فريبنده، به يكديگر خبر رساندن.

الف. غرور

از آنجا كه گمراه كنندگان به فتنه‏گرى و زيركى خود از يك سو، و نجابت و تقواى مؤمنين از سوى ديگر اطمينان دارند، برنامه‏هاى خود را با غرور كامل و سينه سپر كرده دنبال مى‏كنند.

ب. سخنان فريبنده

ابزار كار اغوا كنندگان مردم، كلمات ظاهرفريب است كه با آن ساده‏لوحان را گول مى‏زنند و قلوب آنان را در چنگ خود مى‏گيرند. در پى آن اهداف باطل خود را با سخنان حق به جانب و به ظاهر زيبا و فريبنده در فكر مردم اشراب مى‏كنند و جاى مى‏دهند.


در حيات پيامبرصلى الله عليه وآله معجزات آن حضرت را سحر تلقى كردند و اين فكر را تا بعد از رحلت حضرتش پى گرفتند، به طورى كه عمر بارها معجزات اميرالمؤمنين‏عليه السلام را صراحتاً به عنوان »سحر بنى‏هاشم« مطرح مى‏كرد!××× ۱ الاختصاص: ص ۲۷۴ ۲۷۳. خرائج: ج ۲ ص ۸۰۶ . المحتضر: ص ۱۵. مدينة المعاجز: ج ۳ ص ۸ . بحار الانوار: ج ۶ ص ۲۳۱ و ج ۲۲ ص ۵۵۱ و ج ۲۷ ص ۳۰۴ و ج ۲۸ ص ۳۰۹ و ج ۲۹ ص ۲۹ ۲۱ و ج ۳۰ ص ۱۸۲ و ج ۳۱ ص ۶۱۶  ۵۹۶ و ج ۴۱ ص ۲۲۹. ×××


همچنين آن حضرت را به عنوان كسى كه در بين اهل‏بيتش شخصيت بزرگى است و بقيه ارزشى ندارند مطرح كردند. عمر بن خطاب بود كه گفت: ما مَثَلُ مُحَمَّدٍ الاّ كَنَخْلَةٍ نَبَتَتْ فى كُناسَةٍ××× ۲ كتاب سليم: ص ۲۳۵. ×××: مثل محمد نيست مگر مثل درخت خرمايى كه در زباله‏دانى روييده باشد!!


در صلح حديبيه عمر با فرصت‏طلبى كامل فرياد بر آورده بود: لا نُعْطِى الدَّنِيَّةَ فى دينِنا: در دينمان خوارى را نمى‏پذيريم!! در حالى كه شخص پيامبرصلى الله عليه وآله فرمان اين صلح با مشركين را صادر فرموده بود.××× ۳ بحار الانوار: ج ۲۰ ص ۳۳۳. ×××


آنان در غدير تمام توان خود را در سخن پردازىِ باطل به كار گرفتند و مى‏خواستند با استفاده از مسائل تحريك كننده عواطف و تعصب‏ها و با مسخره كردن حقايق، مردم را از دريافت عظمت آنچه در مراسم سه روزه وجود داشت غافل كنند و احساسات مردم را بر ضد آن تحريك كنند.

گاهى توجه او به فاميل را عَلَم مى‏كردند و مى‏گفتند: او به پسر عمويش مغرور شده است؛ و يا مى‏گفتند: كار پسر عمويش را عجب محكم مى‏كند؛ و يا مى‏گفتند: اگر مى‏توانست مثل كسرى و قيصر عمل مى‏كرد.××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۳ ۱۷۲ ۱۶۰ ۱۵۴ ۱۳۹ ۱۱۱. ×××


گاهى با ترفند شيرين‏كارى، تعيين اميرالمؤمنين‏عليه السلام را يك امر شخصى جلوه مى‏دادند و در حضور حضرت مى‏پرسيدند: آيا اين مسئله از طرف خداست يا از پيش خود مى‏گويى؟ و در مواردى در غياب حضرت مى‏گفتند: اين هرگز امر خدا نيست و از پيش خود سخن مى‏گويد!


گاهى با سخنان مزوِّرانه‏اى كه شبيه مسخره بود، پيشنهاد شركت ديگران در خلافت را مى‏دادند، و حتى درخواست مى‏كردند كه همه قبايل به نوبت در آن شريك باشند، و اين گونه طمع مردم را تحريك مى‏كردند.


اين روندِ به كارگيرىِ »زُخْرُفَ الْقَوْلِ« ادامه يافت تا پس از پيامبرصلى الله عليه وآله حساب‏شده‏ترين كلمات براى پايمال كردن حق اهل‏بيت‏عليهم السلام به كار گرفته شد:


ابتدا مسئله »جمع نشدن نبوت و خلافت در اهل‏بيت واحد« را پرورش دادند.

سپس خون‏هاى بدر و احُد و خيبر و غير آن را در گوش مردم خواندند.

بعد از آن جوان بودن على‏عليه السلام را براى مردم جلوه دادند.

در مرحله بعد شركت همه در خلافت را به ميان آوردند.

آنگاه قبيله‏گرايى و مسئله مهاجر و انصار را مطرح كردند و به رخ كشيدن سوابق را وسيله‏اى براى نيل به اهدافشان قرار دادند.


آنگاه كه فدك را غصب كردند از يك سو دست به دامان »ارث نگذاشتن انبياء« شدند، و از سوى ديگر صرف درآمد فدك در راه رزمندگان را مطرح كردند. آنان غصب فدك را به گونه‏اى جلوه دادند كه مردم غصب فدك را به حساب تقدس آنان و احياى حق از بين رفته مسلمانان بگذارند.

روندِ استفاده از سخنان ظاهرفريب در طول تاريخ از سوى دشمنان آل محمدعليهم السلام ادامه داشته و هميشه به عنوان ابزارى قوى در پايمال كردن حقوق ايشان به كار رفته است. هارون در برابر قبر پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه از آن حضرت عذرخواهى مى‏كرد كه مجبور است حضرت موسى بن جعفرعليه السلام را به خاطر اختلاف انداختن بين مردم از مدينه بيرون برد و زندانى كند!؟


در چهره‏اى ديگر مأمون با عنوان وليعهدى امام رضاعليه السلام را به مرو دعوت كرد، تا هم نزد مردم خود را متمايل به اهل بيت‏عليهم السلام نشان دهد و هم آن حضرت را در تبعيدى ناخواسته تحت نظر داشته باشد و هم مخفيانه دست به كار توطئه شهادت حضرت باشد. اينها همه سفيهان گمراه كننده‏اى هستند كه با »زُخْرُفَ الْقَوْلِ« اهداف باطل را پيگيرى كرده‏اند.


ج. يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ

براى آنكه هدف از دست نرود و اهل باطل تجمع و همبستگى را حفظ كنند، اين دشمنان ائمه‏عليهم السلام كه با سخنان به ظاهر زيبا وارد معركه مى‏شوند، سعى در ابلاغ آن به همه همدستان و طرفداران و هواداران خود در گستره مكان و زمان دارند.


در زمان خود افرادى را در هر زاويه از زواياى اجتماع مسلمين به كار مى‏گيرند تا مغز مردم را به سوى هدف با سخنان فريبنده سوق دهند. براى آينده زمان هم عهدنامه‏هايى به يادگار مى‏گذارند و احاديث جعلى و تحريف شده‏اى را در فرهنگ مردم جاى مى‏دهند، كه پيروانشان خط شوم آنان را تشخيص دهند و رهگيرى نمايند و از خط باطل آنان منحرف نشوند.


۳.  آيه »وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ«××× ۱ سبأ /  ۲۰. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۲۷  - ۴۱۴. اسرار غدير: ص ۷۲. ×××

   از جمله آياتى كه در غدير و در مورد ابليس و دار و دسته‏اش بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيات است:

»وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ« :


»ابليس گمان خود را به باور آنان رسانيد و جز گروهى از مؤمنين پيرو او شدند« .

  1. حجر /  ۴۲.
  2. انعام /  ۱۱۲. غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۸۱  - ۳۷۴.
  3. اسرار غدير: ص ۱۵۱ بخش ۷.
  4. حجر /  ۴۲.
  5. بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۱۴۹.
  6. بحار الانوار: ج ۱ ص ۱۱۶ ح ۸ و ج ۳۳ ص ۱۷۰.
  7. بحار الانوار: ج ۱۳ ص ۲۱۲ ح ۵ و ج ۳۰ ص ۱۸۶ ح ۴۵ و ج ۳۱ ص ۶۰۱ ح ۴۱. در روايات بسيارى «حَبْتَر» كنايه از ابوبكر و «زَريق» كنايه از عمر آمده است.
  8. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۹۵.
  9. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۸ ۱۲۰. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۵ ۱۲۵.