آيه ۱۹ آل عمران و غدیر
آيه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ...»[۱]
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۹ و ۸۵ سوره آل عمران است:
«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّه فَإِنَّ اللَّه سَرِيعُ الْحِسابِ»:
«دين نزد خداوند اسلام است، و كسانى كه كتاب به آنان داده شده اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه علم برايشان آمد و آنان از روى برترى جويى اختلاف كردند، و هر كس به آيات خدا كفر ورزد خداوند سريع الحساب است».
«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»[۲]
«هر كس دينى غير از اسلام طلب كند هرگز از او قبول نمى شود و در آخرت از زيانكاران است».
اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:
متن خطبه غدير
اللّهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ الْآيَةَ فى عَلِىٍّ وَلِيِّكَ عِنْدَ تَبْيينِ ذلِكَ وَ نَصْبِكَ ايّاهُ لِهذَا الْيَوْمِ: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، وَ قُلْتَ: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ»، وَ قُلْتَ: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ». اللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُكَ اَنّى قَدْ بَلَّغْتُ:
پروردگارا، تو هنگام روشن شدن اين مطلب و منصوب نمودن على در اين روز اين آيه را درباره او نازل كردى: «امروز دين شما را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم»، و فرمودى: «هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران خواهد بود». پروردگارا، تو را شاهد مى گيرم كه من ابلاغ نمودم.[۳]
اللّهمَّ انَّكَ انْزَلْتَ عَلَىَّ انَّ الامامَةَ لِعَلِىٍّ، وَ انَّكَ عِنْدَ بَيانى ذلِكَ وَ نَصْبى ايّاهُ - لِما اكْمَلْتَ لَهُمْ دينَهُمْ وَ اتْمَمْتَ عَلَيْهِمْ نِعْمَتَكَ وَ رَضِيتَ لَهُمُ الْاسْلامَ ديناً - قُلْتَ: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ» وَ قُلْتَ: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»:
خدايا، تو بر من اين مطلب را نازل فرمودى كه امامت براى على است. و هنگامى كه اين مطلب را بيان كردم و او را منصوب نمودم، آنگاه كه دين آنان را كامل نمودى و نعمت خود را بر آنان تمام كردى و اسلام را به عنوان دين آنان راضى شدى، فرمودى: «دين نزد خدا فقط اسلام است» و فرمودى: «هر كس دينى غير از اسلام طلب كند هرگز از او قبول نمى شود و در آخرت از زيانكاران است».[۴]
موقعيت تاريخى
پس از بيان حديث غدير توسط پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير و نزول آيه «اليوم اكملت لكم دينكم»، پيامبر صلى الله عليه و آله در فرازى از بخش چهارم خطبه غدير براى اينكه ثابت كند دينى جز با ولايت على عليه السلام پذيرفته نيست، دو آيه ديگر از قرآن را شاهد گرفت: يكى آيه ۱۹ سوره آل عمران: «اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللَّهِ اْلاِسْلامُ»: «دين نزد خدا فقط اسلام است»، وديگرى آيه ۸۵ سوره آل عمران: «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ»: «هر كس دينى غير از اسلام برگزيند هرگز خدا از او قبول نخواهد كرد و او در آخرت از زيانكاران است».
انضمام اين دو آيه به آيه اكمال بدان معنى بود كه دين فقط اسلام است و غير اسلام مورد قبول خدا نيست، و آن دينى كه خدا به نام اسلام پذيرفته آن است كه غدير و ولايت در آن است و جانشينان پيامبرش تا روز قيامت دوازده امام عليهم السلام هستند. اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله نفس راحتى كشيد و خطاب به خداوند عرضه داشت: «خدايا تو را شاهد مى گيرم كه من ابلاغ نمودم».
به تعبير ديگر: در اولين مرحله پس از تبليغ جهانى ولايت اهلبيت عليهم السلام در خطابه غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله لحظاتى پيش با ابلاغ پيام «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهمَّ والِ مَنْ والاهُ ...» در شانه هاى خود سبكى از چنين انجام وظيفه اى را احساس مى كرد. پس از آن نزول آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ ...» نيز اعلام شده و اسلام كامل گرديده است. در چنين شرايطى دو آيه مزبور به طور كامل در كلام حضرت اقتباس شده، يعنى آن اسلامى كه غير آن قبول نيست همين اسلام است كه به كمال نهايى رسيده است.بايد توجه داشت كه منظور حضرت نزول آيه اكمال و دو آيه مذكور در اعلان ولايت نمى تواند باشد، زيرا حضرت مى فرمايد: «خدايا هنگام اعلان ولايت اين آيه را ...»، و نمى فرمايد: «اين دو يا سه آيه را ...» در حالى كه در عربى مراعات يک و دو و جمع در افعال و ضماير ضرورى است.
بنابراين آيه نازل شده همان آيه اول است كه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ ...» باشد، و آيه دوم و سوم دنباله كلام خود حضرت به صورت تضمين و تركيب آيه با سخن است. در قرآن نيز اين سه آيه در كنار هم نيست تا كلمه «اسلام» در آيه دوم ارتباط با همان كلمه در آيه اول داشته باشد.
لازم به يادآورى است كه طبق متن كتاب «اليقين» در اين فراز خطبه، دو آيه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ ...» و «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً» مطرح شده، ولى تصريح به نزول آن در غدير نشده است، بلكه به عنوان «قُلْتَ» يعنى: «چنين فرموده اى» بدان اشاره شده است؛ گذشته از اينكه اكثر نسخه ها با اين عبارت نيست. بنابراين در همين بخش هر سه آيه را به طور كامل مورد بحث قرار مى دهيم.
موقعيت قرآنى
در قرآن اين آيه از آيه ۱۹ سوره آل عمران سرچشمه گرفته و تا آيه ۸۵ مشتقات واژه «اسلام» هفت بار تكرار شده است. در آيه ۱۹ خداوند با آوردن كلمه «اسلام» مى فرمايد: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ ...» يعنى: «دين نزد خداوند اسلام است»، و همه اهل كتاب (يهود و نصارى و ...) با علم به اين حقيقت بزرگ اختلاف كرده اند.
سپس در آيه ۲۰ كلمه «أَسْلَمْتُ» را ذكر مى كند و مى فرمايد: «فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ: أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ للَّه وَ مَنِ اتَّبَعَنِ...» يعنى: «اگر با تو به مخاصمه برخاستند بگو: من و تابعينم در برابر خدا سر تسليم فرود آورده ايم».
در ادامه همين آيه، دو واژه «أَسْلَمْتُمْ» و «أَسْلَمُوا» را به كار مى گيرد و مى فرمايد:
«وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ: أَ أَسْلَمْتُمْ؟ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا...»، يعنى: «به كسانى كه اهل كتابند و به بى سوادان بگو: آيا تسليم شديد (و آيا اسلام را پذيرفتيد)؟ اگر اسلام را پذيرفتند هدايت شده اند، و اگر روى گرداندند بر عهده تو ابلاغ فرمان الهى است».
آنگاه به توصيف كفارِ اهل كتاب مى پردازد كه حق را نمى پذيرند و عذرهاى بيجا مىآورند و آنان را به عذاب الهى تهديد مى نمايد. سپس دين حنيف ابراهيمى را مطرح مى فرمايد و در تبيين دين ابراهيمى و اينكه اسلام دين حضرت ابراهيم عليه السلام بوده، داستان حضرت عيسى عليه السلام را به ميان مى آورد و سخن را به آنجا مى رساند كه آن حضرت فرمود: «من تورات حضرت موسى را تصديق مى كنم».
سپس خلاصه دين عيسى عليه السلام را در اين جمله بيان مى فرمايد كه: «إِنَّ اللَّه رَبِّى وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ».
در آيه ۵۳ وارد نكته حساسى مى شود و واژه «مُسْلِمُونَ» را به كار مى برد و مى فرمايد:
آنگاه كه حضرت عيسى عليه السلام در مردم احساس گرايش به كفر نمود فرمود: «مَنْ أَنْصارِى إِلَى اللَّه» يعنى: «كيست كه با من در راه خدا گام بردارد»؟ حواريون گفتند: «نَحْنُ أَنْصارُ اللَّه، آمَنَّا بِاللَّه وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» يعنى: «ما ياران خداييم، به خدا ايمان آوردهايم و تو شاهد باش كه ما مسلمانيم (و سر تسليم فرود مى آوريم)».
در آيه ۶۴ مسئله اينكه دين نزد خداوند يكى بيشتر نيست را مطرح مى كند و مى فرمايد: «اى اهل كتاب، بياييد به سوى سخنى كه بين ما و شما يكى است و آن اينكه جز خدا را نپرستيم و براى او هيچ شريكى قائل نشويم و ...» و آنگاه با ذكر كلمه «مُسْلِمُونَ» مى فرمايد: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»، يعنى: «اگر نپذيرفتند بگو: شما شاهد باشيد كه ما مسلمانيم».
در آيه ۶۵ به اهل كتاب خطاب مى كند كه چرا بر سر دين ابراهيم عليه السلام به مخاصمه مى پردازند و سپس در آيه ۶۷ با استفاده از كلمه «مُسْلِم» مى فرمايد:
«ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»، يعنى: «حضرت ابراهيم عليه السلام يهودى يا نصرانى نبود، بلكه موحّد و مسلمان بود، و از مشركين نبود».
سپس به بيان تابعين حقيقى دين ابراهيم عليه السلام مى پردازد و توطئه هاى اهل كتاب را در رابطه با تحريف دين مطرح مىكند تا آيه ۸۳ كه كلمه «أَسْلَمَ» به ميان مى آيد و مى فرمايد:
«أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّه يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ»، يعنى: «آيا به دنبال غير دين خدا هستند در حالى كه در برابر ذات او هر كس كه در آسمانها و زمين است چه با اختيار و چه از روى اكراه سر تسليم فرود آورده اند و به سوى او باز مى گردند».
در آيه ۸۴ يک جمع بندى از اتفاق همه انبياء عليهم السلام بر سر اسلام مى نمايد و با ذكر كلمه «مُسْلِمُونَ» مى فرمايد:
«قُلْ آمَنَّا بِاللَّه وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِىَ مُوسى وَ عِيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»:
«بگو ايمان آورديم به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانش نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و پيامبران از سوى پروردگارشان داده شد و ما بين هيچ يک از پيامبران فرق نمى گذاريم و در برابر او سر تسليم فرود مى آوريم».
به آيه 85 كه مىرسد پس از مقدمات قبلى و اتحاد همه انبياءعليهم السلام بر سر اسلام مىفرمايد: »وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ« ، يعنى: »هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند هرگز از او قبول نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است« .
تا اينجا مسير آيات در قرآن بود كه اسلام را از روز اول دنيا تا آخر آن تنها دين الهى اعلام كرد و همه انبياعليهم السلام را مُبشّر و مبلّغ آن دانست.
بدون شك اين تنها دين الهى با آنكه اصل و ريشهاش يكى و صورت كامل آن نزد خداوند است، ولى معارف و احكام آن مرحله به مرحله بيان شده و در هر مرحله ارائه آن تكميل گرديده تا روزى كه كمال نهايى آن و بسته شدن پرونده آن اعلام شد و آيه »الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ« با اين صراحت نازل شد و خداوند امضاى »رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« را بر پايان اين پرونده نقش فرمود.
امروز كه دين كامل بر مردم عرضه شده، پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله آيه 85 سوره آل عمران را در خطبه غدير تفسير نموده و مىفرمايد: »غير از اين اسلام نزد خداوند مقبول نيست« .
اين تفسير از دو لب مبارك مقام نبوت در اين موقعيت خاص، سه نتيجه بزرگ براى مسلمانان به ارمغان آورده و در همان حال از بزرگترين اتمام حجتهاى آن حضرت به شمار مىآيد:
نتيجه اول اينكه اسلام بدون ولايت، ناقص و غير قابل قبول است.
نتيجه دوم اينكه اسلام به معناى تسليم واقعى است.
نتيجه سوم اينكه دعوت همه انبياء به اسلام و ولايت بوده است.
اين سه نتيجه را طى تحليلهاى اعتقادى زير بيان خواهيم كرد.
4- تحليل اعتقادى
تحليل اعتقادى اول: اسلام بدون ولايت، ناقص و غير قابل قبول
با توجه به اينكه در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله واژه »اسلام« يك بار در آخر جمله قبلى )رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً( و يك بار در آغاز اين جمله )وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً( به كار رفته، از نظر ادبيات و قواعد سخن هر دو به يك معناست و هر مطلبى درباره دومى گفته شود درباره اولى نيز صادق خواهد بود.
اكنون كه معناى اسلام در جمله قبل، اسلام كامل با ولايت اهلبيتعليهم السلام و پذيرش صاحب اختيارى آنان در امور دنيا و آخرت ماست و اسلام بدون ولايت ناقص است، سؤال اين است كه آيا خداوند اسلام ناقص را مىپذيرد؟
از استشهاد پيامبرصلى الله عليه وآله به اين آيه معلوم مىشود كه اسلام ناقص نزد خداوند پذيرفته نيست و پذيرنده اسلامِ ناقص در حكم غيرِ مسلمان است، چرا كه خداوند با آوردن حرف »لَنْ« كه در عربى براى نفى ابدى و به معناى »هرگز« استفاده مىشود، چنان اسلام ناقص را رد كرده و فرموده: »فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ« : »هرگز از او پذيرفته نمىشود« ، كه راه هر گونه احتمال را مسدود نموده است.
استفاده از كلمه »يَبْتَغِ« به معناى »دنبال چيزى بودن« و »در طلب و جستجو براى انتخاب چيزى بودن« ، اين مفهوم را محكمتر مىكند. يعنى پس از آنكه همه انبياءعليهم السلام براى تشييد اركان اسلام زحمات طاقت فرسا كشيدهاند و خاتم نبوت 23 سال تلاش اعجاب برانگيز و تحمل معجزهآسا نموده، تا اين دين پس از يك مسير شش هزار ساله به كمال خود رسيده است، اگر اكنون هم كسى در پى دينِ ديگرى يا همين دين در صورت ناقص آن باشد، در واقع به خدا و رسولانش نيشخند مىزند و نام »كافر« هم براى او كم است.
جمله ديگرى كه گوياى اين مهم اعتقادى است دنباله آيه با عبارت »وَ هُوَ فِىالْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ« است. »خاسِر« به معناى »زيانكار« كسى است كه تلاشى كرده و زحمتى كشيده ولى هنگام نتيجه مىبيند نه تنها سودى نبرده بلكه اين سعى او تلاشى براى به دست آوردن ضرر بيشتر بوده است!!
خداوند مىفرمايد: »هر كس اسلام كامل را نپذيرد روز قيامت كه بر سر ترازوى عدل الهى حاضر مىشود نه تنها برايش هيچ سودى ندارد بلكه اگر تلاشى نمىكرد و اعمالى انجام نمىداد راحتتر بود، چرا كه اعمال او باطل اعلام مىشود و خود را ضرر كرده دنيا و آخرت مىيابد« .××× 1 آل عمران / 85 . ×××
در جايى كه خداوند تعالى فرموده است: »قسم به عزت و جلال و جود و مجد و قدرتم بر خلقم، ايمان به خود و به اينكه تو پيامبرى را قبول نمىكنم مگر با ولايت على«××× 1 اليقين: ص 290. بحار الانوار: ج 18 ص 392. ×××، نتيجهاش اين است كه مىفرمايد: »اگر بندهاى بين ركن و مقام مرا بخواند و اين عبادت را از روزى كه آسمان و زمين را خلق كردهام آغاز كرده و ادامه داده باشد ولى مرا ملاقات كند در حالى كه ولايت على را قبول ندارد، او را با صورت در جهنم مىاندازم« .××× 2 بحار الانوار: ج 37 ص 167. ×××
آيا كسى كه اين همه عبادت كند و او را در آتش بيندازند ضرر نكرده است؟!
تحليل اعتقادى دوم: اسلام يعنى تسليم واقعى
معناى اشتقاقى كلمه »اسلام« از يك سو، و واژههاى به كار رفته از مشتقات اين كلمه از آيه 19 تا 85 سوره آل عمران از سوى ديگر، ما را به اين نقطه سوق مىدهد كه »اسلام« يعنى: »تسليم در برابر آنچه خدا مىفرمايد« . در آيه 20 مىفرمايد: »أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ للَّه ...« ، و در آيه 83 مىفرمايد: »وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...« ، و در آيه 84 مىفرمايد: »وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ« .
در اين زمينه روايات بسيارى وارد شده است. از جمله امام صادقعليه السلام مىفرمايد: الاسْلامُ هُوَ التَّسْليمُ وَ التَّسْليمُ هُوَ الاسْلامُ ... يعنى: اسلام همان تسليم است و تسليم همان اسلام است. هر كس سر تسليم فرود آورد اسلام را پذيرفته است، و هر كس سر تسليم فرود نياورد اسلام ندارد.××× 3 بحار الانوار: ج 75 ص 220. ×××
اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايد: ايمان قلبى همان تسليم در برابر پروردگار است. هر كس امور را به مالك آن تسليم نمايد از دستور او تكبر نمىورزد، همان گونه كه ابليس از سجود بر آدم تكبر ورزيد. اكثر امتها از طاعت پيامبرانشان تكبر ورزيدند و در نتيجه توحيد برايشان نفعى نداشت، همان گونه كه آن سجدههاى طولانى براى ابليس فايدهاى نداشت.××× 4 بحار الانوار: ج 27 ص 174. ×××
زير بناى اصلى دينِ سقيفه و مرامى كه براى مردم بنيان گذارى نمودند، بر تسليم نبودن در برابر پروردگار و مخالفت با خداوند و اختراع دستورى در برابر فرامين الهى است، و آنچه در آن ديده نمىشود تسليم در برابر پروردگار است.
نقطه آغاز آن مخالفت با انتخاب زيباى خداوند در امامت و خلافت است كه با اقرار به اعلان ولايت و امامت علىعليه السلام از سوى خدا و رسول، چه در غدير و چه قبل و بعد از آن، عمداً سراغ ديگرى رفته و مىروند؛ و در اين مخالفت چنان لجاجت نشان مىدهند كه دشمن علىعليه السلام را به جاى او مىگذارند. آنگاه اين تسليم نبودن گسترش مىيابد و وارد فرامين و احكام الهى مىشود و علناً گفته مىشود كه خدا چنين گفته و ما چنين مىگوييم.××× 1 نمونههاى اين مطلب را در بدعتهاى عمر مىتوان ديد كه به او تذكر مىدادند صريح قرآن و گفتار و عمل پيامبرصلى الله عليه وآله بر خلاف سخن توست، و او باز به كار خود ادامه مىداد! و مردم هم مىديدند و مىپذيرفتند!! ×××
بنابر اين مىتوان نتيجه گرفت كه اگر »اسلام« تسليم در برابر فرمان خداست، در دين سقيفه تسليمى وجود ندارد و بنابراين اسلامى وجود ندارد. دين ديگرى است كه ارتباطى با »إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّه الْإِسْلامُ« ندارد. همان دينى است كه خداوند مىفرمايد: »وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً ...« ، و اين گونه اسلامى در آنان وجود ندارد تا بخواهيم ثابت كنيم از آن اسلام دست كشيدهاند.
تحليل اعتقادى سوم: دعوت همه انبياءعليهم السلام به اسلام و ولايت
دين خدا يكى است و انبياى الهى حامل يك پيام از سوى خداوند بودهاند. اين پايه اعتقادى را از همين آيات سوره آل عمران با تفسير غديرىِ پيامبرصلى الله عليه وآله به خوبى مىتوان دريافت، همان گونه كه احاديث بسيارى در اين زمينه وارد شده است.
در آيه 18 مىفرمايد: »اصلاً دين نزد خدا يكى بيشتر نيست« . به دنبال اين صراحت، علتِ اختلاف اديان الهى و اعتقاداتِ متفاوت و متباين آنها را ساخته و پرداخته سردمداران جاهلى مىداند كه دست به چنين جنايتى زدهاند، حتى خود حضرت موسى و عيسىعليهما السلام در حيات خود آثار كفر را در قوم خود ديدند، چنانكه در آيه 52 بدان اشاره مىكند.
آيه 67 در يك عبارت پرمحتوا به صراحت نزديكتر مىشود و با استفاده از اين نكته كه همه اديان حضرت ابراهيمعليه السلام را قبول دارند اعلام مىفرمايد كه اگر همه او را قبول دارند بايد بدانند كه آن حضرت نه يهودى بوده و نه مسيحى، بلكه دين او اسلام بوده است.
در آيه 81 تصريح به اينكه دين همه پيامبرانعليهم السلام اسلام است بيشتر مىشود تا اين درجه كه از انبياءعليهم السلام پيمان گرفته شده كه پيامبرى خواهد آمد كه گفتههاى او با شما مطابق و »مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ« است، و نتيجه گرفته كه به او ايمان آوريد و او را يارى كنيد، و از آنان بر اين مهم اقرار گرفته و آنان پيمان را پذيرفتهاند و خدا بر اين پيمان شاهد گرفته است.
آنگاه در آيه 84 انبياءعليهم السلام را با نامشان به ميان مىآورد و اسلام را چنين معنى مىكند كه »به آنچه بر پيامبر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانشان و موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان نازل شده ايمان مىآوريم« .
خداوند متعال به اين هم اكتفا نكرده و تصريح كرده كه »لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ« يعنى: »بين هيچ يك از پيامبران فرقى قائل نمىشويم و اختلافى بين آنان نمىدانيم« ، و در نهايت امضاى »مسلمان بودن« را بر چنين دينى داده و فرموده: »وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ« .
مسير اين آيات كه اتحاد همه پيامبران بر اسلام را به صراحت اعلام كرده، وقتى مىرسد به آيه 85 كه غير اسلام را نزد خدا مردود مىداند، و پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير اسلامِ مورد قبول دينى را معرفى مىكند كه ولايت اهلبيتعليهم السلام اصل آن است و بدون آن »رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً« تحقق نيافته، از اين مجموعه نتيجه گرفته مىشود كه همه انبياءعليهم السلام به ولايت علىعليه السلام دعوت كردهاند و همه اين پيمان را بر امتهاى خويش عرضه كردهاند.
اعتقادى كه خداوند در روز »الست« از مردم پيمان گرفت و آن دينى كه فطرت دست نخورده و پاك بشر بدان سو مىرود، اسلام با ولايت اهلبيتعليهم السلام است، و از همين ريشه است كه دين نزد خدا فقط اسلام است و همه انبياءعليهم السلام چنين دينى را بر مردم عرضه كردهاند.
امام صادقعليه السلام درباره آيه »فِطْرَتَ اللَّه الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها« مىفرمايد: آن فطرتى كه خداوند مردم را بر آن خلق فرموده اين است: توحيد، محمد رسول اللَّه، على اميرالمؤمنين.××× 1 اليقين: ص 431 188. ×××
امام باقرعليه السلام درباره آيه »أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى«××× 2 اعراف / 172. ××× مىفرمايد: آنگاه كه خداوند عز و جل از بنى آدم پيمان گرفت و آنان را شاهد بر خود قرار داد، فرمود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ و آيا محمد پيامبر من نيست؟ و آيا على اميرالمؤمنين نيست؟××× 3 اليقين: ص 235 231 222. ×××
درباره اينكه انبياءعليهم السلام براى ولايت اهل بيتعليهم السلام با خدا پيمان بستهاند و در پى نصرت آنان بودهاند، احاديث بسيارى وارد شده است. ذيلاً به چند آيه اشاره مىگردد:
پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد: هيچ پيامبرى به نبوت نرسيد مگر با معرفت او و اقرارش به ولايت، و هيچ خلقى سزاوار نظر رحمت خداوند نشد مگر با بندگى در برابر او و اقرار به ولايت على بعد از من.××× 4 كتاب سليم: ص 382. ×××
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: خداوند هيچ نبى و رسولى را نفرستاد مگر آنكه از آنان براى نبوت محمد و امامت على پيمان گرفت.××× 5 تأويل الآيات: ص 121. ×××
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: يا على، خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نفرموده مگر آنكه او را به ولايت تو فرا خوانده است ... .××× 1 بحار الانوار: ج 26 ص 280. المحتضر: ص 117. ×××
امام باقرعليه السلام فرمود: خداوند هر پيامبرى را - از آدم تا آخر پيامبران - مبعوث فرموده، به دنيا بازخواهند گشت و پيامبر و اميرالمؤمنينعليهما السلام را يارى خواهند نمود.××× 2 بحار الانوار: ج 5 ص 237 و ج 11 ص 25 و ج 53 ص 50 . ×××
در شب معراج خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور داد از انبياعليهم السلام بپرسد كه به چه چيزى شهادت مىدهند؟ پيامبران در پاسخ حضرت گفتند: شهادت مىدهيم كه خدايى جز اللَّه نيست، يكتاست و شريك ندارد؛ و تو رسول خدايى، و على اميرالمؤمنين و وصى توست ... . و شهادت مىدهيم كه تو پيامبر خدا و سيد انبيايى و على بن ابىطالب سيد وصيين است. بر اين شهادت از ما پيمان گرفته شده است.××× 3 اليقين: ص 406 295. ×××
در پى اين پيمان، روايات بسيارى داريم كه انبياعليهم السلام امتهاى خود را به ولايت اهلبيتعليهم السلام دعوت كردهاند:
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداوند دائماً در امت هايى كه پيامبرى بر آنان فرستاده شد با على اتمام حجت مىكرد، و هر كس در آن امتها نسبت به على معرفت بيشترى داشت صاحب درجه والاترى نزد خداوند بود.××× 4 كتاب سليم: ص 381. ×××
امام صادقعليه السلام فرمود: ولايت ما ولايت خداى عز و جل است، كه هيچ پيامبرى جز با آن مبعوث نشده است.××× 5 بحار الانوار: ج 26 ص 281 و ج 97 ص 262. ×××
امام باقرعليه السلام فرمود: خداوند هيچ پيامبرى مبعوث نفرموده مگر براى ولايت ما و بيزارى و برائت از دشمنان ما.××× 6 بحار الانوار: ج 24 ص 330 ح 51 . ×××
امام هادىعليه السلام فرمود: خداوند مبعوث نفرموده محمد و پيامبران قبل از او را مگر به دين حنيف ... ، و ولايت.××× 1 بحار الانوار: ج 25 ص 316. ×××
امام حسن عسكرىعليه السلام فرمود: اگر خداوند نمىخواست حق ما را ظاهر كند پيامبران را به عنوان مبشر و منذر براى مردم نمىفرستاد.××× 2 الخرائج والجرائح: ج 1 ص 449. بحار الانوار: ج 2 ص 181. ×××
امام صادقعليه السلام فرمود: هيچ نبيّى به نبوت نرسيد و هيچ پيامبرى فرستاده نشد مگر براى ولايت ما و فضيلت ما بر غير ما.××× 3 بحار الانوار: ج 26 ص 281. ×××
امام رضاعليه السلام فرمود: ولايت على در كتابهاى همه پيامبران آمده است، و خداوند پيامبرى را مبعوث نكرده مگر با نبوت محمد و وصايت على.××× 4 تأويل الآيات: ص 84 . ×××
اين سه نتيجه كه تاكنون ذكر شد ثمره تفسيرى است كه پيامبر عظيمالشأنصلى الله عليه وآله در خطابه غدير درباره آيه »وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً« فرموده و اين چنين حجت را بر همگان تمام نموده است.