برخورد معصومین علیهم السلام با دشمن غدیر
كيفيت برخورد معصومينعليهم السلام با دشمنان غدير××× 2 تبليغ غدير در سيره معصومينعليهم السلام: ص 233 - 215. ×××
در تبليغ غدير نبايد فقط به دوستان و يا بىاطلاعان از غدير اكتفا كرد، بلكه دشمنان غدير را نيز بايد زير نظر گرفت. براى جلوگيرى از انحرافات فكرى درباره غدير و ايجاد تشكيك در اذهان، كه دشمن به شدت بدان دست يازيده است، نكاتى مورد عنايت و تأكيد معصومينعليهم السلام بوده كه درباره ساير مسائل اعتقادى و عملى به چشم نمىخورد.
اين نكات يك نوع برنامهريزى براى خنثى كردن اقدامات دشمن است، كه از همان روزهاى سقيفه اين برنامهها را در برابر غدير مىچيدند و مىگفتند: كاش قبل از بيعت سقيفه ما را متوجه غدير مىكرديد! غدير يادمان نبود! منظور از غدير چه بود!
در پاسخ دندان شكن به اين بهانههاى واهى درباره غدير، ائمهعليهم السلام از دو زاويه وارد عمل شدهاند. از يك سو تأكيد داشتند كه وضوح معناى غدير را به همه بفهمانند و بهانه جويىهاى بىجا در برابر چنين حقيقت عظيمى را بشكنند. از سوى ديگر با ريشهيابى ضديت با غدير و اتمام حجت كامل بر دشمنانش استحكام و قوت غدير در را در ابعاد اعتقادى و فكرى ثابت كنند.
بايد در نظر داشته باشيم كه مخالفان با اصل غدير يا جوانبى از آن يكى از سه گروه مىتوانند باشند: يا دوستان كم اطلاعى هستند كه در اثر آگاهى اندك برخى مطالب مربوط به غدير را زير سؤال مىبرند، و يا مخالفين غير مغرضى هستند كه در اثر ظلم سقيفه از حقايق غدير بىاطلاع ماندهاند، و يا دشمنان سرسختى هستند كه آگاهانه به مقابله با غدير مىپردازند.
برخوردهاى متفاوت معصومينعليهم السلام با معارضه كنندگانِ مختلف غدير، حجت را بر نا آگاهان تمام مىكند و عذرى براى روز قيامت باقى نمىگذارد، و دشمنان را در پيشگاه خدا و خلق محكوم مىنمايد.
از سوى ديگر اين كيفيت برخورد، دوستداران غدير را به سوى پخته شدن در اين اعتقاد، و مخالفين غدير را به سوى بيدار شدن از غفلت و دست برداشتن از تعصبات بىجا سوق مىدهد. در شش قسمت اين بخش روشهاى برخورد معصومينعليهم السلام با مخالفان غدير را با مستندات آن ارائه مىكنيم:
1- مفهوم ولايت در غدير
تعابير مختلف ادبى و اجتماعى و علمى در كلام معصومينعليهم السلام به چشم مىخورد كه براى اثبات روشن بودن چيزى است كه در غدير به عنوان ولايت براى همگان مطرح شده است.
به پنج مورد از اين كلمات قصار غديرى اشاره مىكنيم:
مورد اول: در اين باره گاهى مىفرمايند: »غدير يعنى علىعليه السلام«××× 1 روضه كافى: ص 27. اثبات الهداة: ج 2 ص 18 ح 72. ×××؛ و اشاره به اين نكته است كه غدير براى اعلان هيچ موضوع ديگرى جز نشان دادن مقام خاص على بن ابىطالبعليه السلام در مسئله امامت نبود.
مورد دوم: گاهى مىفرمايند: »غدير يعنى امامتِ علىعليه السلام«××× 2 بحار الانوار: ج 31 ص 361. ×××؛ و اشاره به اين نكته كه غدير براى اعلان هيچ موضوع ديگرى جز امامت نبود.
مورد سوم: گاهى مىفرمايند: »غدير يعنى صاحب اختيارىِ مطلقِ امام«××× 3 بحار الانوار: ج 29 ص 18 - 3 و ج 41 ص 228. ×××؛ و اشاره به اين نكته است كه اگر امام را خانهنشين كنند غدير را كنار گذاشتهاند.
مورد چهارم: گاهى مىفرمايند: »به حكم غدير يارى علىعليه السلام واجب است«××× 4 كتاب سليم: حديث 11. بحار الانوار: ج 32 ص 388. ×××؛ و اشاره به اين نكته است كه خدا امام را براى مردم منصوب فرموده، و اگر مردم بىاعتنا باشند در واقع به وظيفه خود عمل نكردهاند.
مورد پنجم: گاهى فرمودهاند: »علىعليه السلام مثل پيامبرصلى الله عليه وآله است«××× 5 اثبات الهداة: ج 2 ص 126 ص 535 . ×××؛ و اشاره به اين است كه اگر كسى پيامبرصلى الله عليه وآله را قبول دارد نمىتواند بعد از او بدون امام بماند، و دقيقاً به همين دليل امام جايگزين تمام عيار پيامبرصلى الله عليه وآله است.
2- جايگاه ولايت در دين
كلماتى از ائمهعليهم السلام اين نقطه را نشانه گرفته است كه به مردم بفهماند مسئله ولايت آن قدر عظيم است كه جا دارد مراسمى به بزرگى غدير براى آن برپا گردد. به چهار مورد از اين كلمات دُرَربار اشاره مىكنيم:
مورد اول: گاهى فرمودهاند: »امامت منزلتى بالاتر از آن دارد كه مردم با عقلهاى خود بدان برسند«؟!××× 1 غيبت نعمانى: ص 218 ح 6 . ××× يعنى تشكيك در معناى كلمه »مولى« در غدير به معناى بازى گرفتن بزرگترين واژه الهى است.
مورد دوم: گاهى فرمودهاند: »ولايت همه خلايق با ماست«××× 2 بحار الانوار: ج 48 ص 147. ×××؛ يعنى ولايت انسانها جزء كوچكى از ولايتى است كه در غدير اعلام شد، و مردم بايد بدانند كه ولايت همه موجودات با ماست.
مورد سوم: گاهى فرمودهاند: »قرآن موافقِ غدير و غدير موافقِ قرآن است«××× 3 بحار الانوار: ج 2 ص 226 ح 3. ×××؛ يعنى مسئلهاى كه پشتوانه قرآنى دارد بزرگتر از آن است كه در آن تشكيك شود و يا كوچك شمرده شود و با مفهوم آن بازى شود.
مورد چهارم: گاهى در يك زيارتنامه مفصل با عنوان غدير اسرارى از آن را روشن ساختهاند××× 4 مصباح المتهجد: ص 691 . بحار الانوار: ج 97 ص 360. ×××؛ تا همه بدانند غدير عميقتر از آن چيزى است كه مىپندارند همه آن را فهميدهاند.
3- تفكر بايسته درباره غدير
يكى از تأكيدات معصومينعليهم السلام درست فكر كردن درباره غدير و اجتناب از قالب ريزىهاى غلط يا اشتباه است. در اين باره شش عبارت از كلمات ايشان را مىآوريم:
الف. گاهى در كلام ايشان آمده است: »غدير يعنى كمال دين با صاحب غدير«××× 1 فضائل شاذان: ص 84 . ×××؛ و اين بدان معناست كه با اعتقاد به كمالِ دين با غدير نوبت به اين همه تشكيك نمىرسد.
ب. گاهى آمده است: »غدير راهنمايى و نشان دادنِ ولى است«××× 2 روضه كافى: ص 27. اثبات الهداة: ج 2 ص 18 ح 72. ×××؛ و اين بدان معناست كه ولايت امرى ثابت است و در غدير مورد آن نشان داده شده، نه اينكه پس از نشان دادن ولىّ تازه در مفهوم آن تشكيك كنيم.
ج. گاهى آمده است: »غدير يعنى خليفه الهى صاحب اختيار است«××× 3 بحار الانوار: ج 29 ص 18 - 3. ×××؛ و اين بدان معناست كه در غدير صاحب اختيارى خليفه بيان شده و اگر آن را سلب كنيم چيزى از مفهوم خلافت و امامت نمىماند.
د. گاهى آمده است: »غدير تجديد پيمان است«××× 4 اثبات الهداة: ج 2 ص 91. ×××؛ و اين بدان معناست كه غدير عنوان تازهاى نيست بلكه همان مسير انبياست كه مردم هميشه بايد پيرو جهت خدا باشند، و در غدير يك بار ديگر اين پيمان را تجديد مىكنند.
ه . گاهى آمده است: »غدير پايان رسالت و آغاز امامت است«××× 5 اثبات الهداة: ج 2 ص 4 ح 7. ×××؛ و اين بدان معناست كه با ختم نبوت راه خدا پايان نيافته؛ بلكه ولايت بايد آغاز مىشود.
و. گاهى آمده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: »من در روز غدير خم از مردم عهد و پيمان گرفتهام ... . مَثَل تو مثل بيتاللَّه الحرام است كه مردم بايد سراغ تو بيايند و تو نبايد سراغ مردم بروى«××× 6 اثبات الهداة: ج 2 ص 111 ح 465. ×××؛ و اين بدان معناست كه مردم موظف به پيروى از امامند و بر امام دعوت مردم لازم نيست.
4- اتمام حجت كامل با غدير
اولين برخورد امامان معصومعليهم السلام با دشمن غدير و ولايت در قالب اتمام حجت كامل است؛ بدين معنى كه كيفيت اجراى برنامه غدير و اعلان ولايت به گونهاى بوده كه هيچ راه فرارى براى كسى باقى نگذاشته است. در اين باره سيزده نمونه به چشم مىخورد:
الف. گاهى مسئله عذرهاى بىجا را مطرح كرده فرمودهاند: »بعد از غدير هيچ عذرى پذيرفته نيست«××× 1 بحار الانوار: ج 28 ص 186. اثبات الهداة: ج 2 ص 115. ×××، و يا فرمودهاند: »غدير براى احدى عذرى باقى نگذاشته است« .××× 2 دلائل الامامة: ص 38. خصال: ص 173. بحار الانوار: ج 28 ص 186 و ج 43 ص 161. اثبات الهداة: ج 2 ص 115. ×××
ب. گاهى از غدير به عنوان »آزمايش بزرگ«××× 3 روضه كافى: ص 27. اثبات الهداة: ج 2 ص 18 ح 72. ××× ياد كردهاند كه همه بايد در آن شركت كنند.
ج. گاهى خاطر نشان كردهاند كه مرد و زن، سفيد و سياه، عرب و عجم، درباره غدير فرقى ندارند.××× 4 خطبه غدير: بخش سوم. ×××
د. گاهى آن را منت خدا بر مردم دانسته و آن را امر الهى و دستور مستقيم خداوند اعلام كردهاند.××× 5 بحار الانوار: ج 50 ص 321. ×××
ه . گاهى پذيرش آن را علامت ايمان و گاهى پيام مستقيم قرآن××× 6 بحار الانوار: ج 23 ص 103. ××× و گاهى مهمترين پيام پيامبرصلى الله عليه وآله معرفى كردهاند.××× 7 بحار الانوار: ج 35 ص 311. ×××
و. گاهى با يك نكته سنجى فرمودهاند كه در غدير نه فقط ولايت علىعليه السلام را اعلام كرد، بلكه خود علىعليه السلام را بر فراز دستانش بلند كرد و به مردم نشان داد، و در واقع او را به همه امت در همه آيندهها نشان داد.××× 1 بحار الانوار: ج 44 ص 75. ×××
ز. گاهى هزاران شاهدِ غدير را به رخ كشيدهاند××× 2 بحار الانوار: ج 37 ص 140 ح 33. ××× و گاهى همه مردم را شاهدِ آن دانستهاند.××× 3 بحار الانوار: ج 31 ص 447 و ج 37 ص 199. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 490 89. الغدير: ج 1 ص 93. مسند احمد: ج 1 ص 84 . شرح نهجالبلاغه: ج 1 ص 361 و ج 4 ص 488. تاريخ ابن عساكر: ج 3 ص 50 . ×××
ح. گاهى غدير را حقيقت غير قابل انكار دانستهاند.××× 4 اثبات الهداة: ج 2 ص 134 ح 584 . ×××
ط . گاهى خطابه كامل غدير را در اختيار مردم گذاشتهاند تا با مطالعه سخنان كامل پيامبرصلى الله عليه وآله هدف آن حضرت واضح باشد.××× 5 احتجاج: ج 1 ص 66 . بحار الانوار: ج 37 ص 201 ح 86 . ×××
ى. گاهى با قَسَم دادن مخاطبين درباره غدير، وضوح و مسلم بودن غدير را به نسلهاى آينده فهماندهاند.××× 6 كتاب سليم: حديث 26 25. بحار الانوار: ج 28 ص 273 و ج 31 ص 447 381 373 361 351 332 و ج 37 ص 199. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 490 89. الغدير: ج 1 ص 186 93. مسند احمد: ج 1 ص 84 . شرح نهجالبلاغة: ج 1 ص 361 و ج 4 ص 488. تاريخ ابن عساكر: ج 3 ص 50 . ×××
ك. گاهى غدير را بزرگترين خبر براى قيامت دانستهاند كه همه بايد درباره آن پاسخگو باشند.××× 7 مناقب ابن شهرآشوب: ج 3 ص 80 . ×××
ل. گاهى به مردم هشدار دادهاند كه وظيفه آنان است كه سراغ غدير و صاحب آن بروند، نه آنكه صاحب ولايت به آنان التماس كند!××× 8 اثبات الهداة: ج 2 ص 111 ح 465. ×××
م. گاهى قرآن را به عنوان پشتوانه غدير - كه قاطعترين دليل در اتمام حجت استبه مردم نشان دادهاند.××× 1 بحار الانوار: ج 23 ص 103. ×××
5 - تعجب از كوتاهى درباره غدير
يكى از برخوردهاى معصومينعليهم السلام با دشمنان كوچك و بزرگ غدير، اظهار تعجب از كسانى است كه به بهانههاى مختلف از پذيرش آن سر باز مىزنند. اين تعجب بسيارى از مخالفينِ بىغرض و غير عنود غدير را بيدار مىكند، به خصوص اگر تعجب از مقامى صادر شود كه خيلى كم تعجب مىكند و بجا تعجب مىكند!
اين تعجب درباره غدير از حضرت زهراعليها السلام آغاز شده و از چند معصوم ديگر نيز ديده مىشود. جهات تعجب كه در مجموع اين موقعيتها ديده مىشود، در دوازده مورد زير خلاصه مىگردد:
الف. تعجب از اينكه در غدير هم حضور در مراسم و هم شنيدن كلام پيامبرصلى الله عليه وآله و هم ديدن پيامبر و علىعليهما السلام تحقق يافت، كه درباره كمتر حكمى اين گونه محكم كارى مىشود؛ ولى با اين همه مورد انكار قرار گرفته است!!××× 2 اثبات الهداة: ج 2 ص 88 ح 360. بحار الانوار: ج 10 ص 139. ×××
ب. تعجب از به خاطر نياوردن آن مراسم عظيم و اظهار فراموشى نسبت به غدير، كه چگونه كسى به خود اجازه مىدهد و چگونه خجالت نمىكشد از اينكه با سينه سپر كرده فراموشى غدير را اظهار نمايد.××× 3 كتاب سليم: حديث 26. اثبات الهداة: ج 1 ص 526 ح 285 و ج 2 ص 112 ح 473. بحار الانوار: ج 28 ص 273 و ج 36 ص 352 ح 224. الغدير: ج 1 ص 197. ×××
ج. تعجب از اظهار تغافل و خود را به فراموشى زدن درباره غدير از كسانى كه شخصاً در آنجا حاضر بودند؛ در حالى كه مراسم سه روزه و سخنرانى يك ساعته آن هم در جمع صد و بيست هزار نفرى، چگونه مىتواند مورد فراموشى قرار گيرد؟××× 4 اثبات الهداة: ج 1 ص 526 ح 285. ×××
د. تعجب از ناشنيده گرفتن غدير، يعنى برخى از حاضرين غدير با اقرار به حضور در آن مراسم ادعا مىكردند كه نشنيدهاند يا نفهميدهاند در غدير چه مطلبى بيان شده است، و يا اشاره مىكردند كه از ما نديده و نشنيده بگيريد و از ما اعتراف و اقرار درباره غدير نخواهيد!!××× 1 اثبات الهداة: ج 2 ص 164 ح 736. بحار الانوار: ج 31 ص 447 و ج 37 ص 199 140 . عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 490 89. الغدير: ج 1 ص 93. مسند احمد: ج 1 ص 84 . شرح نهجالبلاغه: ج 1 ص 361 و ج 4 ص 488. تاريخ ابن عساكر: ج 3 ص 50 . ×××
ه . تعجب از انكار غدير از كسانى است كه به فراموشى و تغافل اكتفا نكردند، بلكه صريحاً انكار كردند كه چنين واقعهاى اتفاق افتاده باشد. جالب اين بود كه اين انكار در نسلهاى بَعدِ سقيفه بيش از نسل اول بود كه كاسه از آش داغتر شده بودند.
البته عمليات شكننده سقيفه به حدى بود كه برخى مىگفتند: مگر مىشود با وجود چنان مراسم عظيمى در غدير، چنين برنامه ضد غديرى در سقيفه تدارك ديده شود؟!!××× 2 اثبات الهداة: ج 2 ص 164 ح 736. ×××
و. تعجب از مسخره كردن غدير، كه اين مسخره از سوى طرفداران انتخاب مردم در برابر انتخاب خدا مطرح مىشد. يعنى اهل غدير را مسخره مىكردند كه شما به چه فكر مىكنيد در حالى كه مردم براى خود تصميم گرفتند و راه ضد غدير را برگزيدند!! اظهار تعجب ائمهعليهم السلام هم از همين نقطه بود كه چگونه مردمى به انتخاب خود در برابر انتخاب پروردگارشان افتخار مىكنند و گروه خدا باور را مسخره مىكنند!!××× 3 كتاب سليم: حديث 14. ×××
ز. تعجب از سؤال درباره معناى غدير، كه در طول چهارده قرن وجود داشته و آخرين راهِ تشكيك درباره غدير را نفهميدن يا شك در معناى »مولى« قرار دادهاند. اين تعجب از معصومينعليهم السلام بارها اظهار شده كه چگونه كسى غدير را مىپذيرد اما لُبّ و اصل و اساس آن را كه جمله »مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ« است نمىفهمد و نمىداند منظور از آن چه بوده، در حالى كه همه آن خطبه بلند و آن مراسم سه روزه براى بيان همين ولايت و صاحب اختيارى بوده است.××× 1 اثبات الهداة: ج 2 ص 34 ح 140 139. ×××
ح. تعجب از عذرخواهى بىجا درباره غدير كه از سوى بيعت كنندگان با سقيفه اظهار مىشد. وقتى اميرالمؤمنين و حضرت زهراعليهما السلام از آنان كمك مىخواستند، با كمال بىحيايى مىگفتند: چرا غدير را بعد از بيعت با سقيفه به ما يادآور شديد، و اى كاش قبل از آن متذكر مىشديد!!
حضرت زهراعليها السلام در مقابل آنان مىفرمود: »بعد از روز غدير )كه قبل از سقيفه بوده( از كسى عذرى پذيرفته نيست« ، و يا مىفرمود: »كسى كه كوتاهى مىكند و عمداً قصور مىنمايد جاى عذرى براى او نيست« .××× 2 دلائل الامامة: ص 38. الخصال: ص 173. بحار الانوار: ج 28 ص 186 و ج 43 ص 161. اثبات الهداة: ج 2 ص 115. ×××
ط . تعجب از ضديت با غدير به معناى ترجيح و تقدم ادعاى خلق خدا بر امر خداوند!! كه به معناى تعجب از ضديت با خدا به حساب مىآيد. جهت تعجب در اين است كه عدهاى به جاى اينكه از گناه خود شرمسار باشند كه غدير را زير پا گذاشتهاند، با سينه سپر كرده به ضديت با آن پرداخته و بدان افتخار مىكردند!!××× 3 بحار الانوار: ج 28 ص 205. ×××
ى. تعجب از اجبار صاحب غدير به بيعت؛ يعنى نه تنها غدير را نپذيرفتند و نه تنها حق صاحب غدير را هم براى خود برداشتند، بلكه به طمع افتادند كه حتى از خود صاحب غدير براى حكومت ضد غدير بيعت بگيرند. اين كمال بىحيايى و بىانصافى در حق غدير و صاحب آن بود.××× 4 بحار الانوار: ج 28 ص 248. ×××
ك. تعجب از بىانصافى درباره غدير كه به معناى برخورد ناجوانمردانه و فوق جنايت كارانه با مسئله غدير است. به عنوان نمونه:
با وجود 120000 شاهد چگونه نبايد اميرالمؤمنينعليه السلام بتواند حق خود را بگيرد؟
چرا بايد سقيفه به نام حق قريش كه حق اهلبيتعليهم السلام است خلافت را به نام خود نمايد؟
چرا بايد براى بيعت گرفتن اجبارى از صاحب غدير درِ خانه او آتش زده شود؟
چرا بايد در راه بيعت اجبارى از صاحب غدير حضرت زهراعليها السلام كه سيدة النساء و همسر صاحب غدير است به شهادت برسد؟
چرا بايد صاحب غدير را با آن وضع فجيع در حالى كه طناب بر گردن او انداختهاند براى بيعت اجبارى ببرند و شمشيرها بر سر او بگيرند كه اگر با ضد غدير بيعت نكند او را بكشند؟
آيا همه اينها گذشته از اينكه جناياتى عظيم است، يك بىانصافى و بىمروتى و ناجوانمردى محسوب نمىشود؟××× 1 بحار الانوار: ج 21 ص 239 و ج 37 ص 140 ح 33. ×××
ل. تعجب از اينكه اگر غدير قانع كننده نيست، پس چه حجت و دليلى قانع كننده است؟! يعنى اگر مراسمى به عظمت غدير و خطابهاى به بلنداى خطبه غدير، آن هم از لسان مستقيم ختم نبوت صادر شده باشد و صد و بيست هزار نفر شنيده باشند و او گفته باشد كه آنچه مىگويم از طرف خداست و از همه مردم حتى اهل سقيفه بيعت گرفته باشد، اگر چنين اتمام حجتى در عالم قانع كننده نيست، پس كدام دليل در جهان مىتواند قانع كننده باشد؟!××× 2 بحار الانوار: ج 29 ص 62 - 46 . ×××
6 - ريشهيابى ضديت با غدير
در مقابله ائمهعليهم السلام با معاندان و مخالفان غدير، حقايق ريشهاى اين مسئله تبيين شده، تا همه بدانند دشمنى با غدير مشابه دشمنىهاى ديگر نيست و مسئله عميقتر از آن چيزى است كه فكر مىكنند. در اين باره پنج مسئله زير مطرح شده است:
الف. گاهى از دشمنى با غدير به عنوان قطع ارتباط با خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله تعبير شده××× 1 بحار الانوار: ج 28 ص 205. ×××، به اين معنى كه جدايى از غدير قهر با خدا و رسول است، چرا كه مهمترين فرمان ايشان عمداً زير پا گذاشته مىشود.
ب. گاهى مخالفت با غدير از بالاترين مصاديق ظلم شمرده شده××× 2 بحار الانوار: ج 31 ص 443. ×××، به اين معنى كه هم ظلم به خود و هم به ديگران است، و هم در ميان ظلمهايى كه تصور مىشود هيچ ظلمى به اين وسعت نيست.
ج. گاهى از انكار غدير به »كفرى بر كفر ديگر« تعبير شده××× 3 اثبات الهداة: ج 2 ص 7 ح 18. ×××، حاكى از آنكه اهل سقيفه فقط غدير را منكر نشدهاند، بلكه در توحيد و نبوت كافر بودهاند، تا روزى كه به فرامين خدا و رسول درباره غدير كافر شدهاند.
د. گاهى اين تعبير به ميان آمده كه آيا دشمنان غدير به اين هم فكر كردهاند كه روزى بايد پاسخگوى اين جنايت خود در روز قيامت باشند؟ و آيا فكر كردهاند كه آنچه در دنيا انجام مىدهند جز مهلت الهى نمىتواند باشد؟××× 4 مناقب ابن شهرآشوب: ج 3 ص 80 . بحار الانوار: ج 6 ص 53 . ×××
ه . گاهى شدت اين دشمنى ترسيم شده كه حتى صاحب غدير را با طناب سياهى بر گردن براى بيعت با دشمن غدير بردند! و نهايتاً تعابيرى داريم كه به همه غاصبين غدير و مخالفان آن اعلام مىدارد: »غدير خط بطلان بر هر غاصبى است« .××× 5 بحار الانوار: ج 31 ص 417 416. ×××
اين گفتار بدان معناست كه اگر واقعه غدير فقط همين يك خاصيت را داشت كه غاصبين را به همه نشان داد كافى بود، چنانكه نسلهاى بعد به خوبى اين حقيقت را دريافتند، و لااقل در فكر و اعتقاد گول سقيفه را نخوردند، اگر چه ظاهر حكومت در دست آنان بود.