خلیفه در خطبه غدیر
»خليفة« در خطبه غدير××× 1 پيام غدير )برگزيدهاى از مجموعه مقالات، پيامها، و ديدارها( : ص 48 - 43. ×××
يكى از شبهاتى كه مخالفين مطرح مىكنند اين است كه: چرا در حديث شريف غدير، خلافت و جانشينى اميرالمؤمنين علىعليه السلام به لفظ »خليفة« عنوان نشده است، تا ايراداتى كه در دلالت ولىّ و مولى بر ولايت، زعامت و زمامدارى امور شده است مطرح نشود.
و اما پاسخ به اين شبهه:
1- غرضورزى هميشگى مخالفان
وقتى اغراض نفسانى، سياسى و دنيوى در بين باشد، با هر شكل و هر لفظى اين مطلب يا هر مطلب ديگرى ادا و بيان شود، صاحبان اغراض ايراد مىگيرند. اگر در موقف عظيم غدير، به جاى ولىّ و مولى، هر كلمه ديگرى همانند همين لفظ »خليفه« گفته مىشد، مثل ولىّ و مولى به آن ايراد مىگرفتند. مثلاً در اطلاق متعلق آن حرفى مىزدند، يا مثلاً »انت الخليفة بعدى« را به بعد از سه نفر معنى مىكردند.
بالاخره اگر هر تأكيد و تصريحى مىشد، اصل مسئله نظام و حكومت را خارج از محدوده رسالت مىشمردند و آن را يك رأى شخصى رسول اكرمصلى الله عليه وآله معرفى مىكردند و اجتهاد خود را حاكم بر آن قرار مىدادند.
اهل نظر و تحقيق با اينكه مىبينند وقتى رسولخداصلى الله عليه وآله دوات و قلم و كاغذ مىخواهد تا آن وصيتى را كه كلامش در نهايت صراحت بود و هيچ گونه توجيه و تأويل بر نمىداشت و ردّ آن ممكن نمىنمود، با آنگونه القاى شبهه روبرو گرديد كه »غلب عليه الوجع« يا »ان الرجل ليهجر«××× 1 اشاره به روايت »لمّا احتضر النبىصلى الله عليه وآله و فى بيته رجال فيهم عمر بن الخطاب فقال النبىصلى الله عليه وآله: هلمّوا اكتب لكم لن تضلّوا بعده ابداً. فقال عمر بن الخطاب: إن النبىصلى الله عليه وآله قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبكم كتاب ربكم. و قال عمر: ان الرجل ليهجر. صحيح مسلم: ج 3 كتاب الوصية ح 1259 - 1257. صحيح بخارى: ج 5 ص 127، و ديگر مصادر شيعه و اهلسنت. ××× گفتند، و با اين بيان در كمال وقاحت بدان حضرت اعلام كردند كه اگر هم بنويسى و وصيت نمايى ما با شبهه هذيانگويى آن را رد مىكنيم. پس اگر بعد از اين شبهه هم وصيت خود را مىنوشت، آن را معتبر نمىشمردند.
از اين رو، ديگر نبايد انتظار داشت كه اهل هواهاى نفسانى و جاهطلبان مغرض و دنياپرست با الفاظ و كلمات بازى نكنند و ظاهر و صريح آنها را مورد شبهه و ايراد قرار ندهند.
چنانچه كسى گمان كند كه اگر به اين لفظ يا لفظ ديگرى مىفرمود، مورد شبهه اهل هوى نمىشد اشتباه است. حتى مثلاً آيات قرآن مجيد كه در كمال صراحت بر توحيد - كه اساس دعوت قرآن كريم است - تأكيد دارد، اشخاصى آنها را به معناى شركآميز و موافق با آراء باطله خود معنى مىكنند.
ميزان و حاكم در استفاده و بهرهبردارى از كلام اشخاص، قرآن و حديث و عقل مستقيم و انصاف است، كه شخص بايد حقايق را بر اساس آن از نصوص موجود استخراج نمايد.
2- استعمال لفظ »خليفه« در بعضى روايات
در روايات صحيحه متعدد از اميرالمؤمنينعليه السلام تعبير به »خليفه« شده است. از نخستين موارد آن اوائل بعثت، هنگام نزول آيه كريمه »انذر عشيرتك الاقربين«××× 1 شعراء / 214. ××× است.
در حديث متواتر ثقلين - كه بر وجوب ارجاع امت به عترت پيامبرصلى الله عليه وآله صراحت دارد و امان از ضلالت و گمراهى، منحصر به آن اعلام شده - در بعضى الفاظ آن صريحاً حضرت رسولصلى الله عليه وآله فرمود: انى تارك فيكم خليفتين.××× 2 امان الامة من الضلال و الاختلاف: ص 128. ×××
با اين همه، شخصى كه در تاريخ، حديث، جوامع، سنن و صحاح اهلسنت تخصص دارد، در مىيابد از موضوعاتى كه به طور شايسته مورد اعتنا قرار نگرفته و از اشخاصى كه كمتر از آنها كسب علم دين شده است، اهلبيتعليهم السلام هستند.
حتى كسانى چون بخارى در صحيح خود، روايات بسيارى از فسّاق و فجره و افراد فاسد العقيده ذكر كرده است، و از ائمه اهلبيتعليهم السلام و به خصوص شخصيتى مانند حضرت امام جعفر صادقعليه السلام حتى يك روايت نيز نقل ننموده است!
غرض اينكه وقتى اغراض، سياستها و آراء مبدعانه جلوى چشم بصيرت و بينش انسان را گرفته باشد، انكار حق از او عجيب و بعيد نيست.
3- استعمال لفظ »خليفه« در اصل خطبه غدير
اگر چه اين چند جمله مشهور از اين خطبه متواتر، ثابت و مورد اتفاق بين فريقين است، اما از كل جريان اين اعلام، ابلاغ و برنامه تاريخى آن استفاده مىشود كه خطبه بيشتر از اينها بوده و در اين چند جمله خلاصه نشده است. چنانچه در كتب حديث شيعه - كه مفصل اين خطبه روايت شده - هم كلمه خلافت و هم تنصيص بر امامت ائمهعليهم السلام به ويژه حضرت صاحبالزمانعليه السلام وجود دارد.
بنابراين، جملات مشهور دليل بر اين نيست كه كل خطبه اين چند جمله بوده است، و علت اينكه روى اين جملات بحث و بررسى و استدلال شده، اتفاق شيعه و سنى بر روايت آنهاست.
4- وجه تكيه بر لفظ ولىّ و مولى در خطبه غدير
وجه ديگر، تكيه بر نقل خصوص اين جملههاى كثير المعنى و عنايتى است كه بزرگان خلفا عن سلف به آنها داشتهاند. بيان ولايت و اولويت با نفس و اموال براى اميرالمؤمنينعليه السلام است، كه بر حسب خطبه غدير - كه به خطبه و حديث ولايت معروف و مشهور شده - اين ولايت حتى در زمان شخص رسولخداصلى الله عليه وآله براى اميرالمؤمنينعليه السلام ثابت است، و به غيبت رسولاللَّهصلى الله عليه وآله از مكان يا زمان توقف ندارد.
بديهى است وسعت دايره اين ولايت دقيقاً همان ولايت پيامبرصلى الله عليه وآله بر ماسواست و هيچ فرقى ندارد. اثبات اين ولايت در دايره و محدوده ولايت رسولاللَّهصلى الله عليه وآله براى اميرالمؤمنينعليه السلام از تعبير به خلافت و جانشينى در افاده ولايت بر امور رساتر و گوياتر است، زيرا اگر مفهوم خلافت و جانشينى در امامت، الگو و اسوه بودن و رتق و فتق امور شرعيه و بيان احكام حلال و حرام و رسيدگى و سرپرستى و حكومت بر انام باشد، لفظ ولايت در دلالت بر اين جهت خلافت - كه همان حكومت و مديريت جامعه باشد - افصح و اصرح است.
بنابراين، چون نظر افرادى كه براى غصب خلافت و حكومت حزبسازى كرده و با هم تبانى كرده بودند به اين علت بود، و با ساير مفاهيم خلافت معارضه مستقيم نداشتند، در »خطبه غدير« و نيز »حديث غدير« اين بعد از امامت و خلافت در اين جملات مورد عنايت قرار گرفت. شبهههاى نامقبولى هم كه در مفهوم مولى و ولىّ شده، همه در زمانهاى بعد و بر خلاف تمام قرائن حاليّه و مقاليّه اين موضوع ابداع شده است.
به هر حال، اين جملات مشهور از خطبه غدير در اثبات ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام و اتمام حجت بر همگان كافى و وافى است، و ثابت مىكند كه اجتماع آن گروه در سقيفه بنىساعده با وجود من ثبت له الولايد على الانفس و الاموال بنص من اللَّه تعالى و رسولهصلى الله عليه وآله، يك معارضه آشكار با خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله و انحراف ظاهر از حق بود.