ابن غالیه

نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۵۹ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (قرار دادن ابن غالیه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مناظره ابن‏ غاليه در مورد غدير[۱]

همانگونه كه در موضوعات مختلف دينى مناظره و مباحثه صورت گرفته، در موضوع غدير نيز چندين مناظره رخ داده، كه يكى از آنها داستان ابن‏ غاليه و فقيه حنبلى در زيارت عيد غدير است:

ابن‏ ابى ‏الحديد در شرح «نهج البلاغه» مى‏ گويد: يحيى بن سعيد بن على حنبلى كه معروف به ابن‏ غاليه است، و در قطيفا كه در جانب غرب بغداد است سكنى دارد. از كثرت وثوق و اعتماد، او يكى از شهودى است كه شهادت او نزد قاضى محكمه مسموع است. وى براى من گفت:

من در نزد فخر اسماعيل بن على حنبلى فقيه معروف به غلام ابن المثنى حاضر بودم، و فخر اسماعيل از پيشوايان حنبلى‏ها در بغداد بود و در فقه و مسائل خلاف يد طولايى داشت و تدريس علم منطق مى‏كرد و مجلسى خوش و شيرين عبارت داشت. من او را ديده‏ام و سخن او را شنيده‏ام و در سنه ششصد و ده از دنيا رفت.

ابن‏ غاليه مى‏ گويد: ما روزى در نزد او به گفتگو مشغول بوديم كه يک نفر از حنبلى ‏ها وارد شد، و داستانى داشت به اين شرح:

بر عهده يكى از كوفيان طلبى داشت و رفته بود به كوفه تا دين خود را بگيرد. اتفاقاً رفتن او به كوفه مصادف شده بود با زيارت روز غدير، و اين مرد حنبلى در كوفه بود. اين زيارت كه در روز هجدهم از ماه ذى ‏الحجه است، آن قدر از خلايق به مشهد و مرقد اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گرد آمده بودند كه از حد شمارش بيرون بود.

ابن ‏غاليه مى‏ گويد: فَخر اسماعيل شروع كرد از احوال آن مرد پرسيدن، كه آيا مال تو وصول شد؟ و آيا مقدارى از آن مال در نزد بدهكار تو باقى مانده است؟ و آن مرد حنبلى جواب فخر را مى ‏داد. تا اينكه آن مرد به فخر گفت: يا سيدى! اگر تو در روز غدير حضور داشتى، مشاهده مى كردى آنچه را كه از فضايح و گفتار شنيع و سبّ صحابه علنى با صداهاى بلند بدون هيچ مراقبه و هيچ ترسى، در كنار قبر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام به وقوع مى‏ پيوندد!

فخر اسماعيل گفت: اين مردم كه سبّ مى‏ كنند چه گناهى دارند؟ سوگند به خدا، كسى آنها را بر سبّ جرأت نداد و اين باب را به روى آنان نگشود مگر صاحب همين قبر.

آن مرد گفت: صاحب اين قبر كيست؟!

فخر گفت: على ابن ابى ‏طالب ‏عليه السلام.

آن مرد گفت: يا سيدى! او است آن كسى كه اين سبّ را براى اين مردم سنت كرد و به آنها ياد داد و راه مردم را به آن گشود؟!

فخر گفت: آرى!

آن مرد گفت: يا سيدى! بنابراين اگر على ‏عليه السلام بر حق است پس چرا فلان و فلان را دوست داريم، و اگر باطل است پس چرا ما او را دوست داريم؟ در اينجا سزاوار اين است كه يا از او و يا از دو نفر ديگر تبرى بجوييم و بيزار شويم.

ابن ‏غاليه مى‏ گويد: آنچنان فقيه حنبلى فخر در جواب او درماند كه از مجلس به سرعت برخاست و نعل خود را پوشيد و گفت: خدا لعنت كند اسماعيل را (فاعل بن فاعل) اگر جواب اين مسئله را بداند. و رفت و در اندرونش داخل شد. ما نيز برخاستيم و منصرف شديم.[۲]

پانویس

  1. غدير بهترين روز خدا: ص69-82.
  2. غاية المرام: ص 92.