صاحب اختیار

آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ...»[۱]

اولين آيه ‏اى كه در مدينه و به عنوان پيش‏ درآمد سفر حجةالوداع و غدير نازل شد اين آيه بود:

«النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِتابِ اللَّه مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِى الْكِتابِ مَسْطُوراً» .[۲]

پيامبرصلى الله عليه وآله بر مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است و همسران او مادران آنان هستند، و خويشاوندان از مؤمنين و مهاجرين برخى بر بعض ديگر در كتاب خدا تقدم دارند، مگر آنكه نسبت به اولياء آنان كار خيرى انجام داده باشند كه اين در كتاب پنهان است.

اين آيه از سه جهت قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

اولين جرقه‏ هاى فكرى براى مراسم غدير از مدينه آغاز شد، و ناخودآگاه مردم را به سوى چنين برنامه‏ اى سوق داد. اين آيه قبل از سفر غدير و به عنوان مقدمه‏ اى بر آن نازل شد و در خطابه غدير شأن نزول آن به طور كامل بيان شد. در مدينه كه اين آيه نازل شد، سؤال مردم اين بود كه: اين ولايت به چه معنى و در چه محدوده‏ اى است؟

پيامبرصلى الله عليه وآله اين صاحب اختيارى مقام نبوت نسبت به مردم را به اطاعت مطلق از او در آنچه خوش داريد يا نداريد معنى كردند. با اين ذهنيّت سفر حج آغاز شد تا روز غدير كه همين صاحب اختيارى مطلق براى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام و امامان بعد از او اعلام گرديد. متن حديث كه نزول آيه را قبل از غدير به صراحت ذكر كرده چنين است:

عطيه سعدى مى‏ گويد: از حذيفه يمانى درباره منصوب كردن پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را در روز غدير سؤال كردم كه چگونه بود.

حذيفه گفت: خداوند بر پيامبرش اين آيه را در مدينه نازل كرد: «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِتابِ اللَّه مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ» : «پيامبر نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است ...» .

پرسيدند: يا رسول اللَّه! اين ولايت چيست كه شما به وسيله آن بر ما از خودمان بيشتر اختيار داريد؟ فرمود: «شنيدن و اطاعت كردن در آنچه كه دوست بداريد يا بر شما خوش نيايد» . ما گفتيم: شنيديم و اطاعت مى‏ كنيم.

پس از اين بود كه به عنوان حجةالوداع به سوى مكه حركت كرديم و جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد! خدايت سلام رسانده مى‏ گويد: على را به عنوان عَلَمى براى مردم منصوب كن.[۳]

مردم با اين خاطره از «ولايت نبوى» از مدينه حركت كردند كه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» ، و با رسيدن به مكه سراغ اعمال حج رفتند و پس از اتمام حج راهى غدير شدند؛ تا ساعتى كه در برابر منبر غدير نشستند. آن روز روزى بود كه بايد شأن نزول اين آيه كامل مى ‏شد و ارتباط غدير با اين فراز قرآن تبيين مى‏ گرديد.

پيامبرصلى الله عليه وآله با يادآورى آيه مزبور درباره ولايت خود از مردم اقرار گرفت، و سپس ضمن معنى كردن اين ولايت، ادامه اين صاحب اختيارى را درباره اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين‏ عليهم السلام با ظرافت كامل بيان فرمود، به گونه ‏اى كه ولايت آنان استمرار ولايت نبوى به شمار آيد و از متن قرآن استخراج شود.

اين بخش حساس تاريخ را عبد اللَّه بن جعفر -  كه خود حاضر در غدير بوده‏ خطاب به معاويه چنين توصيف مى‏ كند:

من از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيدم در حالى كه آن حضرت بر فراز منبر بود، و من و عمر بن ابى‏ سلمه و اسامة بن زيد و سعد بن ابى‏ وقاص و سلمان فارسى و ابوذر و مقداد و زبير در مقابل او قرار داشتيم.[۴]

در آن لحظه حضرت فرمود: «الَسْتُ اوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ انْفُسِهِمْ» : «آيا من نسبت به مؤمنان از خودشان صاحب اختيارتر نيستم» ؟ گفتيم: بلى، يا رسول اللَّه. فرمود: آيا همسران من مادران شما نيستند؟ گفتيم: بلى، يا رسول اللَّه.

فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» : «هركس من صاحب اختيار او هستم على صاحب اختيار اوست و بر او از خودش بيشتر اختيار دارد» -  و با دست مبارک بر شانه على ‏عليه السلام زد -  و فرمود: «اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ» .

سپس فرمود: اى مردم، من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارترم و با بودن من آنان را امرى و اختيارى نيست. بعد از من على نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است و با بودن او آنان را امرى و اختيارى نيست. سپس پسرم حسن نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است و با بودن او آنان را امرى و اختيارى نيست.

سپس بار ديگر بر سر مطلب بازگشت و فرمود: اى مردم، وقتى من به شهادت رسيدم على بر شما از خودتان صاحب اختيارتر است، و آنگاه كه على به شهادت برسد پسرم حسن بر مؤمنين صاحب اختيارتر است، و آنگاه كه حسن به شهادت برسد پسرم حسين بر مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است.[۵]

تحليل اعتقادى

الف. مى ‏بينيم كه جرقّه غدير از مسئله «ولايت» و «صاحب اختيارى مردم» آغاز شده و از همان ابتدا اين ارتباط در ذهن مردم جاى گرفته است. حتى عظمت مسئله به خوبى جلوه كرده است كه فوراً درباره معنى و محدوده آن سؤال كرده ‏اند.

با اين ذهنيت، آيا مضحكه نيست كه بگوييم پيامبرصلى الله عليه وآله آن جمعيت ۱۲۰۰۰۰ نفرى را در غدير جمع كرد تا بگويد: «على را دوست بداريد» ؟!! اينجاست كه اگر قضاياى تاريخى را با همه جوانب آن از آغاز تا انجام دنبال كنيم، تأثير عجيبى در درک و تحليل آن خواهد گذاشت و گاهى صورت ماجرا تغيير پيدا مى‏ كند.

ب. خط ارتباط غدير با قرآن بسيار زيبا به تصوير كشيده شده است، و جا دارد آن را اين گونه به خاطر بسپاريم:

قرآن ولايت نبوى را اثبات مى ‏كند. پيامبرصلى الله عليه وآله همان آيه را در غدير به عنوان شاهد بر ولايت خود ذكر مى ‏كند. آنگاه ولايت اميرالمؤمنين و امامان‏ عليهم السلام را به عنوان تفريع و ادامه ولايت خود بيان مى ‏كند. سپس اين ولايت را به معناى تصميم گيرندگان در همه امور مردم توضيح مى ‏دهد. آنگاه با ذكر ولايت سه امام، استمرار آن را از بقيه فرازهاى غدير به ما مى‏ فهماند.

تأكيد خاص اين حديث بر جمله «لَيْسَ لَهُمْ مَعَهُ امْرٌ» است، يعنى با وجود آنان براى مردم امرى و اختيارى نيست. بايد گفت: قوام ولايت مطلقه امامان‏ عليهم السلام به همين نكته است، يعنى اگر آنان صاحب فرمان على الاطلاق باشند هيچ كس ديگرى -  حتى خود كسى كه درباره ‏اش تصميم گيرى مى‏ شود -  نبايد حق دخالت و رأى و نظر در آن موضوع داشته باشد.

ضمانت چنين فرمان قاطعى عصمت الهى است كه فقط درباره امامان‏ عليهم السلام وجود دارد؛ و هر كسى را متقاعد مى ‏كند كه در برابر دستور و نظر مبارک معصوم‏ عليهم السلام خود را تخطئه نمايد و فرمان او را مقدم بداند، كه در واقع فرمان خدا را مقدم داشته است.

ائمه اثنى‏ عشرعليهم السلام[۶]

جا دارد هر شيعه بلكه هر مسلمان واقعاً در صدد باشد كه لُبّ مطلب در مراسم عظيم غدير را به دست آورد و نقطه مركزى كمال دين را پيدا كند، تا هميشه چشم دل را به آن سو داشته باشد و از لغزش ‏ها و انحرافات مصون بماند.


نقطه مركزى كمال دين «صاحب اختيارى دوازده امام‏ عليهم السلام بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله» است. بر گِرد اين نقطه، ثمرات و نتايج بسيارى خود را نشان مى ‏دهد و اعتقاد يک مسلمان را مى ‏سازد.

اين نقطه اصلى از سه ركن تشكيل يافته است: «صاحب اختيارى» و «دوازده امام‏ عليهم السلام» و «بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله» ، و هر يک از اينها ناقص باشد صاحب آن هنوز اصل ولايت را نيافته تا چه رسد به ثمرات آن.

بنابراين كسانى كه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را به عنوان خليفه چهارم قبول دارند درركن سوم ناقص ‏اند و اصلاً با غدير كارى ندارند و دقيقاً ضد آن را در اعتقاد خود جاى داده ‏اند، چرا كه على ‏عليه السلام بلافاصله بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله صاحب اختيار مردم است.

اگر على‏ عليه السلام دقيقاً شئون پيامبرصلى الله عليه وآله را دارد، پس سه نفر قبل از او كه مقام او را غصب كردند نه در علم و نه در عصمت هرگز نمى ‏توانستند جاى آن حضرت قرار بگيرند و پاسخگوى نيازهاى مردم باشند.

همچنين كسانى كه بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله فقط على‏ عليه السلام را و يا تا امام چهارم‏ عليه السلام و يا تا امام ششم ‏عليه السلام را قبول دارند و يا امام دوازدهم ‏عليه السلام را قبول ندارند، اينان در ركن دوم ناقص ‏اند و چنين اعتقادى منشعب از غدير نيست، چرا كه در غدير همه دوازده امام‏ عليهم السلام به عنوان نور واحد تا آخرين روز دنيا معرفى شده‏ اند.

از سوى ديگر كسانى كه دوازده امام‏ عليهم السلام را به عنوان انسان ‏هايى عالم و وارسته قبول دارند ولى آنان را صاحب اختيار مطلق خود نمى‏ دانند در ركن اول ناقصند، و غدير هرگز داعى بر معرفى امامان به اين معنى نداشته است، چرا كه با ظهور علم و عملشان طبعاً مردم ايشان را مى‏ شناسند و نيازى به معرفى در آن مراسم عظيم نيست. آنچه غدير براى آن تشكيل شد و دين با آن كامل شد اعلام صاحب اختيارى امامان‏ عليهم السلام بود كه قِوام ولايت با همين است.

براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: ائمه اثنى ‏عشرعليهم السلام.

اتمام حجت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام با «صاحب اختيار»[۷]

رمز غدير صاحب اختيار بودن على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است كه با تابلوى«ولايت» شناخته مى ‏شود. سقيفه براى شكستن اين رمز و پايين آوردن اين تابلو تلاش‏ هاى فراوانى كرد، ولى از همه شكننده ‏تر اين بود كه از صاحب اختيار همه مردم سلب اختيار كنند و از او التزام بگيرند كه حق ندارى از اوامر سقيفه سرپيچى كنى.

بر حال امتى اشک بايد ريخت كه طناب بر گردن ولايت مدار غدير بيندازند و با شمشيرهاى آخته او را وادار به بيعت با سقيفه كنند. اشک خون بايد ريخت بر روزى كه اسلام به اين مصيبت دچار شد و ننگ ابدىِ آن بر چهره تاريخ ماند.

و بر على‏ عليه السلام بايد گريست كه فرمود:

پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم فرمود: «هر كس من نسبت به او صاحب اختيارم على نسبت به او صاحب اختيار است» . من چگونه نسبت به آنان صاحب اختيارتر از خودشان هستم در حالى كه آنان امير و حاكم بر من باشند؟![۸]

ارزش دادن به انتخاب مردم در مقابل انتخاب خدا[۹]

پيداست كه بشر خوب مى‏ داند انتخاب صاحب نظرانش به انتخاب خداوند نمى‏ رسد. اين چيزى بود كه در تاريخ خلفاى منتخب سقيفه عملاً بر همه معلوم گرديد؛ كه خلفاى غاصب در جهات ظلم و جهل و بى‏ لياقتى و گناه، سرآمد روزگار خود بودند.

مى ‏بينيم براى التيام اين نقص بشرى، در صحيفه ملعونه دوم -  كه پس از غدير در مدينه و در خانه ابوبكر توسط رؤساى منافقين نوشته شد -  وصله ‏اى بى‏مايه به سخنان خود افزوده ‏اند كه «بر اهل هر زمانى، كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمى ‏ماند» ، ولى تاريخ به خوبى نشان مى‏ دهد كه بر اهل هر زمانى آنكه صلاحيت خلافت را داشته مخفى مانده است! چنانكه به جاى على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام كه از هر جهت صلاحيت خلافت داشت، نالايق‏ ترين افراد جاى او را گرفتند. عبارت صحيفه را بنگريد:

بر مسلمين واجب است كه پس از رحلت هر خليفه‏ اى، صاحب نظران جمع شوند و مشورت كنند و هر كس را كه مستحق خلافت ديدند امير خود نمايند و او را صاحب اختيار مسلمين قرار دهند؛ چرا كه بر اهل هر زمانى كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمى ‏ماند.

بيان پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد صاحب اختيار[۱۰]

سؤال زاييده توجه كامل مخاطب به خطاب است، چه اين سؤال از سوى دوستان باشد چه منافقان. گاهى هم سؤال كننده مى ‏پرسد تا ديگران بدانند، و يا با اشاره خودِ پيامبرصلى الله عليه وآله سؤال مى ‏كنند تا توضيحى لازم براى مردم ارائه شود و شبهه ‏اى بر طرف گردد. در هر صورت نتيجه اين پرسش و پاسخ‏ ها جز تكميل مفاهيم غدير در اذهان مردم نخواهد بود.

و لذا در غدير يكى از اصحاب سؤالى مطرح كرد كه مى‏ خواست مفهوم دقيق و ريشه‏ دار ولايت را بداند. او پرسيد: منظور دقيق شما از «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ» چه بود؟

پاسخ پيامبرصلى الله عليه وآله يكى از زيباترين جلوه ‏هاى كلام بود كه در كوتاه ‏ترين عبارات بلندترين معانى را جاى داد. آن حضرت ابتدا ولايت خدا را بر خود و ولايت مدارى خود را نسبت به خدا خاطر نشان كرد، و سپس ولايت خود و على ‏عليه السلام را نسبت به مردم فرع آن و منشعب از آن دانست؛ و در اين باره فرمود:

خداوند مولاى من است و از خودم بر من صاحب اختيارتر است، و در برابر خدا مرا براى خويش اختيارى نيست. پس از خدا من مولاى مؤمنان هستم و از مؤمنان بر خودشان صاحب اختيارترم، و در برابر من آنان را اختيارى نيست. اكنون هر كس كه من مولاى اويم -  يعنى نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم و در برابر من او را اختيارى نيست -  على بن ابى‏ طالب مولاى اوست، و در برابر او برايش اختيارى نيست.[۱۱]

پيامبرصلى الله عليه وآله بين ولايت خدا و ولايت امام[۱۲]

صاحب اختيارى خدا مُسلَّم است. صاحب اختيارى رسول بر گرفته از ولايت اللَّه بر مردم است. صاحب اختيارى امام ادامه ولايت نبى است. در واقع براى اثبات ولايت الهى براى امام صاحب اختيارى پيامبرصلى الله عليه وآله محوريت دارد. پيامبرصلى الله عليه وآله با ظرافتِ تمام ارتباط اين مراحل سه گانه ولايت را تشريح نموده مى‏ فرمايد:

خدا صاحب اختيار من است و به من از خودم صاحب اختيارتر است و در برابر دستورات او مرا امرى نيست؛ و من صاحب اختيار مؤمنينم و نسبت به آنان صاحب اختيارترم و در برابر من آنان را امرى نيست؛ و هر كس من صاحب اختيار اويم و نسبت به از او خودش صاحب اختيارترم على بن ابى ‏طالب صاحب اختيار اوست و نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است و در برابر او برايش امرى نيست.[۱۳]

پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمه‏ عليهم السلام صاحب اختياران[۱۴]

   از جمله معارفى كه در خطبه غدير به آن اشاره شده اينكه پس از خداوند پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمه‏ عليهم السلام مولى و صاحب اختيار مردم است، و اختيار او بر مردم از خودشان بيشتر است.

پانویس

  1. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۹  - ۲۶.
  2. احزاب /  ۶ .
  3. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۹۷ ۲۹۶. الاقبال: ص ۴۵۹ ۴۵۳.
  4. يعنى در بين جمعيت ۱۲۰۰۰۰ نفرى غدير در مقابل منبر بوديم.
  5. كتاب سليم: ص ۳۶۲. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۷۱. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۹.
  6. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۹۴ ۱۹۳.
  7. ژرفاى غدير: ص ۲۰۴. غدير از زبان مولى: ص ۴۰ ۲۵.
  8. الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۴۵. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۷ ۴۱۶.
  9. ژرفاى غدير: ص ۱۷۲.
  10. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۱ .
  11. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۳۴ ۱۳۳.
  12. تبليغ غدير در سيره معصومين ‏عليهم السلام: ص ۱۷۱ ۱۷۰.
  13. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۲۶ ص ۵۳۵ .
  14. اسرار غدير: ص ۲۰۳.