ترور پیامبر صلی الله علیه و آله

نسخهٔ تاریخ ‏۵ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۱۳ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها)

آيه «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّه يَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ...»[۱]

از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و پس از اتمام مراسم حج در مكه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد در مورد نجواى شيطانى اصحاب صحيفه بود:

«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّه يَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا، ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّه بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَلِيمٌ»:

«آيا نمى‏ بينى كه خداوند مى‏ داند آنچه در آسمان و زمين است. هيچ نجواى سه نفرى نيست مگر آنكه او چهارمى آنان است، و هيچ نجواى پنج نفرى نيست مگر آنكه او ششمى آنان است، و نه كمتر و بيشتر از اين تعداد نجوى نمى‏ كنند مگر آنكه هر كجا باشند خدا همراه آنان است. سپس در قيامت به آنان درباره آنچه عمل كرده‏ اند خبر مى ‏دهد. خداوند به هر چيزى آگاه است».

در كنار روايتى كه حضرت مى ‏فرمايد اين آيه در مورد نجواى اصحاب صحيفه ملعونه در مورد صحيفه‏اشان نازل شده، در روايت ديگرى از ابن‏ عباس نزول اين آيه مربوط به زمانى است كه بزرگان قريش معاهده نامه‏اى نوشتند و در آن بر قتل على ‏عليه السلام هم پيمان شدند، و آن نوشته را به ابوعبيده جراح سپردند.

آيه «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ...»: «هيچ نجواى سه نفره‏اى نيست مگر آنكه خداوند چهارمى آنان است» نازل شد. پيامبر صلى الله عليه و آله آن پيمان نامه را از ابوعبيده مطالبه كرد و او آن را تحويل داد.[۲]

آيه «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى...»[۳]

على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام آن امامى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود: لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى:

اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمى‏ شدند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فصلى از مراسم غدير و خطابه آن را به دشمنان ائمه ‏عليهم السلام اختصاص داده تا مردود شوندگان از امتحان علوى بدانند چه آينده ‏اى در انتظار آنان است. اقتباس از چند آيه و تضمين آياتى ديگر براى اين منظور، روى هم ۱۵ آيه را عنوان اين بخش قرار داده است.

در اين آيات از يک سو اوصاف و رفتار اعداء اهل ‏بيت ‏عليهم السلام در دنيا مطرح شده، كه ثابت قدم نبودن آنان در ايمان و گفتگوهاى نارواى آنان و متكبر بودن آنان ذكر شده است. از سوى ديگر جزاى اعتقاد و عملشان در دنيا و آخرت را بيان مى‏ كند كه سقوط ارزش اعمالشان، و استحقاق آتش ابدى بدون تخفيف و مهلت و بدون شفاعت، آن هم عذاب فوق ‏العاده ‏اى در پايين‏ ترين درجه جهنم با شنيدن صداى جوشش جهنم و ديدن شعله‏ هاى آتش نمونه‏ هاى آن است.

اين آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله ۱۵ آيه است، كه از جمله اين آيات آيه ۱۴۰ سوره بقره و آيه ۲۴ سوره لقمان و آيه ۱۴ سوره فجر است:

«أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»:

«يا مى‏ گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگانِ او يهودى يا نصرانى بوده ‏اند. بگو: شما آگاه ‏تريد يا خداوند؟ و چه كسى ظالم ‏تر است از كسى كه شهادتى از خداوند نزد او كتمان شود؟! خداوند از آنچه انجام مى ‏دهيد غافل نيست».

«نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ»[۴]: «آنان را زمان اندكى از نعمت ‏ها برخوردار مى ‏سازيم و سپس به عذاب غليظى دچار مى ‏نماييم».

«إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»[۵]: «پروردگار تو در كمين است».


اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

برنامه سه روزه غدير پايان يافته و غروب بيستم ذى ‏الحجة كاروان پيامبرصلى الله عليه وآله از غدير خم راهى مدينه شده است. گروه چهارده نفرى از منافقين نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله را براى اجراى آن در عقبه هرشى در پيش دارند. قبل از رسيدن قافله به كوه هرشى، ۱۴ نفر خود را به قُلّه رساندند و در دو سوى آن كمين كردند. با رسيدن شتر پيامبرصلى الله عليه وآله -  كه پيشاپيش قافله در حركت بود و حذيفه و عمار راهنماى آن بودند -  منافقين حمله كردند و پس از درگيرى‏هاى مفصل، منافقين فرارى شدند.

در آنجا حذيفه پيشنهاد پيگيرىِ آنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله داد، ولى حضرت با اقتباس از دو آيه قرآن به او فهماند كه فعلاً مأمور به صبر هستم. اين دو آيه يكى در سوره ملک است كه در قرآن «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» است، ولى در كلام حضرت به اين صورت اقتباس شده آمده است: «انَّ اللَّه لَهُمْ بِالْمِرْصادِ».

آيه دوم در سوره لقمان است كه در كلام حضرت از صيغه متكلم به غايب تغيير يافته و به جاى «نمتعهم» كلمه «سَيُمْهِلُهُمُ» به كار رفته و حضرت فرموده است:

«وَ سَيُمْهِلُهُمْ قَليلاً ثُمَّ يَضْطَرُّهُمْ الى عَذابٍ غَليظٍ».

روز بعد كه قافله براى استراحت توقف كرد بار ديگر آن گروه با يكديگر به نجوى پرداختند در حالى كه حضرت همه را از سخن سرى گفتن منع كرده بود. هنگام حركت پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را فراخواند و مورد مؤاخذه قرار داد و پرسيد: در چه باره ‏اى نجوى مى‏ك رديد؟ گفتند: ما اصلاً سخن سرّى نداشته‏ ايم!!

پيامبر صلى الله عليه و آله با تضمين بخش دوم آيه ۱۴۰ از سوره بقره در كلام خود و فقط با حذف همزه استفهام قبل از كلمه «أَ أَنْتُمْ» پاسخ آنان را داد و فرمود:

«أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه، وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه، وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ».

موقعيت قرآنى

از نظر موقعيت قرآنى، آيه سوره بقره درباره كسانى از يهود و نصارى است كه درباره خدا با پيامبر صلى الله عليه و آله احتجاج مى‏ كنند و شواهد را كتمان مى‏ كنند. خداوند به آنان خطاب مى‏ كند: چه كسى ظالم ‏تر است از آنكه شهادتى را نزد خدا كتمان مى‏ نمايد؟

آيه سوره فجر در زمينه احوال قوم عاد و ثمود و فرعون است كه در اثر كثرت فساد به تازيانه عذاب الهى گرفتار شدند. خداوند با يادآورى آنان مى‏ فرمايد: «پروردگار تو در كمينگاه است».

آيه سوره لقمان از آيه ۲۲ آغاز مى ‏شود كه خداوند مردم را در دو گروه معرفى مى ‏نمايد:

يكى «مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّه» است كه به عروة الوثقى متمسک شده ‏اند.

گروه دوم كافران هستند كه درباره آنان «فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ» و «إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ» فرموده و سپس مى ‏فرمايد: «آنان را زمان كوتاهى از نعمت ‏ها برخوردار مى ‏كنيم و سپس به عذاب غليظ مى‏ كشانيم».

تحليل تاريخى

داستان مفصلى كه اين سه آيه در ضمن آن از لبان مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله به صورت اقتباس صادر شده، از حذيفه يمانى است كه گوشه‏ اى از داستان بلند غدير را چنين نقل مى‏ كند[۶]:

منافقين در بين خود به گفتگو پرداختند و بحث نمودند و نظر دادند تا بر اين نظر متفق شدند كه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را بر فراز كوه هَرشى بِرَمانند، و اين در حالى بود كه در جنگ تبوک نيز مثل همين نقشه را اجرا كرده بودند ولى خداوند شرّ آنان را از پيامبرش دور كرده بود.

اين گونه بود كه درباره پيامبر صلى الله عليه و آله بارها به قتل و ترور و مسموم كردن متفق شدند. در آن مجلس دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله از آزاد شدگانِ قريش و منافقينِ انصار و كسانى از اعراب مدينه و اطراف آن كه در دلشان ارتداد بود حاضر بودند. آنان -  كه چهارده نفر بودند -  قرار گذاشتند و هم قسم شدند كه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را بِرَمانند.

پيامبر صلى الله عليه و آله باقى آن روز و شب مسير را ادامه داد تا به گردنه هرشى نزديک شد. آنجا آن چهارده نفر جلوتر رفته بودند و در قله كوه پنهان شده بودند و شترهاى خود را پشت تخته سنگ ‏ها خوابانده بودند. آنان همراه خود ظرف‏ هاى استوانه‏ اى برده بودند و آنها را پر از ريگ كرده بودند، تا با رسيدن پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را به سوى پاهاى شتر بغلتانند.

حذيفه مى ‏گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله من و عمار را فراخواند و به او دستور داد از پشت سر شتر را راهنمايى كند و به من فرمود افسار شتر را در دست بگيرم. به قله كوه كه رسيديم آن چهارده نفر از پشت سر ما ظرف هاى پر از ريگ و نيز تخته سنگ‏ هاى از پيش آماده شده را بين پاهاى شتر رها كردند. شتر ترسيد و نزديک بود بِرَمَد، و پيامبر صلى الله عليه و آله را نيز با خود به اين سو و آن سو ببرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله با صداى بلند خطاب به شتر فرمود: آرام بگير، كه بر تو مشكلى نيست. خداوند شتر را به زبان آورد و با عربى فصيح گفت: وَاللَّه يا رَسُولَ اللَّه، لا ازَلْتُ يَداً عَنْ مُسْتَقَرِّ يَدٍ وَ لا رِجْلاً عَنْ مَوْضِعِ رِجْلٍ وَ انْتَ عَلى ظَهْرى : يا رسول‏ اللَّه، به خدا قسم دست از جاى دست و پا از موضعِ پا حركت نخواهم داد مادامى كه تو بر پشت من هستى.

سپس آن چهارده نفر به شتر هجوم آوردند تا آن را برمانند. من و عمار رو در روى آنان ايستاديم و با شمشيرهايمان حمله كرديم. آن شب بسيار تاريک بود و آنان از مقابل ما فرار كردند و با نااميدى از نقشه‏ اى كه داشتند پشت تخته سنگ‏ ها پنهان شدند.

حذيفه مى ‏گويد: عرض كردم: يا رسول اللَّه، اين كسانى كه چنين قصدى داشتند چه كسانى هستند؟ فرمود: اى حذيفه، اينان منافقين در دنيا و آخرت هستند. عرض كردم: آيا عده ‏اى را سراغ آنان نمى ‏فرستى كه سرهاى آنان را جدا كند و بياورد.

فرمود: خداوند به من دستور داده از آنان اعراض كنم. خوش ندارم كه مردم بگويند: اين پيامبر گروهى از قوم و اصحابش را به دين خود فراخواند و آنان پذيرفتند. سپس با كمک آنان جنگيد تا بر دشمنش غالب گرديد، و آنگاه كه غلبه پيدا كرد ياران خود را به قتل رسانيد. اى حذيفه اينان را رها كن، «فَانَّ اللَّه لَهُمْ بِالْمِرْصادِ، وَ سَيُمْهِلُهُمْ قَليلاً ثُمَّ يَضْطَرُّهُمْ الى عَذابٍ غَليظٍ»: خداوند در كمين اينان است و به زودى به آنان مهلت مى‏دهد و سپس آنان را به عذاب شديد دچار مى‏ كند.[۷]

عرض كردم: يا رسول ‏اللَّه، اين عده منافق كيانند؟ آيا از مهاجرين‏اند يا انصار؟ پيامبر صلى الله عليه و آله يكايک آنان را نام برد تا همه چهارده نفر را ذكر كرد. در بين آنان كسانى بودند كه خوش نداشتم آنان را بين آن گروه ببينم! لذا ساكت شدم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى حذيفه، گويا درباره بعضى از كسانى كه برايت نام بردم شک دارى؟! سرت را بلند كن!

حذيفه مى‏گويد: سرم را به سوى آن گروه برگرداندم در حالى كه در قله كوه ايستاده بودند. به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله آسمان برقى زد و آنچه در اطرافمان بود روشن شد. سپس نور آن برق ثابت ماند به طورى كه گمان كردم آفتاب طلوع كرده است.

سپس به آن گروه نگاه كردم و فرد فرد آنان را شناختم، و ديدم همان گونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده بود؛ آنان چهارده نفر بودند: نُه نفر از قريش و پنج نفر از غير قريش ... . به خدا قسم آنان عبارت بودند از اولى، دومى، عثمان، طلحه، عبد الرحمن بن عوف، سعد بن ابى‏ وقاص، ابوعبيده جراح، معاوية بن ابى‏ سفيان و عمرو بن عاص، كه اينان از قريش بودند. اما پنج نفر ديگر عبارت بودند از: ابو موسى اشعرى، مغيرة بن شعبه ثقفى، اوس بن حدثان نصرى، ابوهريره و ابوطلحه انصارى.

حذيفه مى‏ گويد: سپس از كوه سرازير شديم و راه پايين را پيش گرفتيم در حالى كه فجر طلوع كرده و صبح شده بود. پيامبر صلى الله عليه و آله پياده شد و وضو گرفت و منتظر اصحابش شد تا جمع شدند. در آنجا همان گروه چهارده نفرى را ديدم كه همگى با مردم وارد شدند و پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله به نماز ايستادند.

وقتى نماز حضرت تمام شد نگاه كرد و ابوبكر و ابوعبيده را ديد كه با يكديگر نجوى مى‏ كنند و سخن سرّى مى‏ گويند. به همين جهت به منادى خود فرمان داد تا در بين مردم ندا كند: هيچ سه نفرى از مردم حق ندارند اجتماع كنند و سخن سرى نجوى كنند!!

سپس پيامبر صلى الله عليه و آله از پاى كوه هرشى مردم را حركت داد تا به منزل بعدى رسيدند. در آن منزل سالم مولى ابى‏ حذيفه ديد آن دو نفر با يكديگر نجوى مى‏ كنند. وقتى سالم در اين باره از آنان سؤال كرد گفتند: ما جمع شده ‏ايم تا قسم ياد كنيم و پيمان ببنديم كه از محمد اطاعت نكنيم در آنچه از ولايت على بن ابى‏ طالب بعد از خود بر ما واجب كرد!! او از اين نقشه استقبال كرد و وارد نجواى آنان شد.

وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مى ‏خواست از آن منزل حركت كند اين سه نفر نزد حضرت آمدند. حضرت پرسيد: امروز در چه باره ‏اى نجوى مى ‏كرديد، در حالى كه من شما را از نجوى نهى كرده بودم؟ گفتند: يا رسول‏ اللَّه، جز در اين وقتى كه نزد شماييم با هم ملاقاتى نداشته ‏ايم!

پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهى به آنان كرد و اين آيه را براى آنان خواند: «أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه، وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه، وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»: «آيا شما آگاه‏تريد يا خدا؟ چه كسى ظالم ‏تر است از كسى كه شهادتى نزد خود را از خدا كتمان مى‏ كند، و خداوند از آنچه شما انجام مى‏ دهيد غافل نيست».[۸]

تحليل اعتقادى

آنچه به عنوان تفسير اين آيات از تطبيق آن ها بر صحيفه و توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده مى‏ شود دو نكته است:


الف) اولى و دومى كه رو در روى خدا و رسول كار خود را كتمان كردند و اين كتمان را انكار كردند، مصداق «أَظْلَمُ» يعنى ظالم‏ ترين شدند.

ب) خداوند دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام را چند صباحى در اين دنيا مهلت مى‏ دهد چنانكه مى ‏فرمايد: «نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً»؛ و سپس آنان را به عذاب غلاظ و شداد مبتلا مى ‏نمايد چنانكه مى‏ فرمايد: «ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ». اين عذابِ آنان از لحظه مرگ آغاز شده و در عالم برزخ ادامه دارد تا در قيامت به سزاى اصلى اعمال خود برسند.


اولى و دومى هنگام مرگ، پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليهما السلام را ديدند كه به آنان مى ‏گفتند: بشارت باد شما را به آتش در پايين ‏ترين درجه جهنم!![۹]

بعد هم كه به حال احتضار افتادند خبر از ورود به آتش و داخل شدن در تابوت دادند و در توصيف آن چنين گفتند: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده و در آن دوازده نفرند. آن تابوت در چاهى در قعر جهنم است، كه هر گاه خدا بخواهد جهنم را شعله‏ور نمايد صخره را از در آن چاه بر مى‏ دارد.[۱۰]

در عالم برزخ هم هر از چند گاهى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام يا يكى از ائمه‏ عليهم السلام خود را به آنان نشان مى‏ دهند، و آنان از قعر آتش التماس مى‏ كنند، ولى جز پاسخ رد نمى‏ شنوند. در اين باره ماجرايى از زندگى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نقل شده در روزى با حارث همدانى بودند. حضرت فرمود: آيا آنچه من مى‏ بينم تو هم مى ‏بينى؟

عرض كرد: چگونه من مى‏ توانم آنچه شما مى ‏بينى ببينم، در حالى كه خداوند چشم شما را نورانيت داده و به شما عطا كرده آنچه به احدى عطا نكرده است. فرمود: اين ظالمِ اولى است كه بر دروازه‏اى از آتش مى‏ گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد.

سپس حضرت لحظاتى مكث كرد و دوباره فرمود: اى حارث، آنچه من مى ‏بينم تو هم مى ‏بينى؟ آنگاه فرمود: اين ظالمِ دومى است كه بر دروازه ‏اى از دروازه ‏هاى آتش مى ‏گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد.[۱۱]

آيه «فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ»[۱۲]

از جمله آياتى كه پس از غدير و در ماجراى عقبه هرشى و ترور پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن حضرت نازل شده اين آيات است:

«لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّه وَ هُمْ كارِهُونَ»[۱۳]:

«آنان از قبل به دنبال فتنه بودند و امور را براى تو دگرگون كردند، تا آنكه حق آمد و امر الهى ظاهر شد در حالى كه آنان كراهت داشتند».

«يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِى قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّه مُخْرِجٌ ما كنتم تَحْذَرُونَ»[۱۴]:

منافقين حذر مى ‏كنند از اينكه سوره ‏اى بر آنان نازل شود كه به آنان از آنچه در قلوبشان است خبر دهد. بگو: مسخره كنيد كه خداوند ظاهر مى‏ كند همان چيزى را كه از آن حذر مى ‏كنيد.

«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّه مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّه عَذاباً أَلِيماً فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِى الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ»[۱۵]:

«آنان قسم ياد مى ‏كنند كه چنين نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته ‏اند و قصد كرده‏ اند آنچه را كه بدان دست نيافته‏ اند، و ناراحت نشدند مگر آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خود مستغنى ساختند. اگر توبه كنند براى آنان بهتر است، و اگر روى گردان شوند خداوند آنان را در دنيا و آخرت عذاب دردناكى مى ‏نمايد، و آنان در زمين سرپرست و ياورى نخواهند يافت».

«وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّه مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّه مَسْؤُلاً»[۱۶]:

«آنان از قبل با خدا پيمان بستند كه به دشمن پشت نكنند، و پيمان خداوند هميشه مورد سؤال است».


«إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّه وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّه وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً»[۱۷]:

«كسانى كه به خدا و رسولش كفر مى ‏ورزند، و مى‏ خواهند بين خدا و رسولانش جدايى بيندازند، و مى‏ گويند به بعضى از آن ايمان مى ‏آوريم و به بعضى ديگر كفر مى‏ ورزيم، و مى خواهند راهى بين اينها در پيش بگيرند».


«فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ»:

«آنگاه كه بر در خانه آنان در آيد بَدا به حال انذار شدگان».


اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

در حالى كه چهارده نفر براى قتل پيامبر صلى الله عليه و آله نقشه كشيده بودند و بر فراز كوه هرشى مراحل اجراى توطئه را پيش مى‏ بردند، خداوند شديدترين آيات را درباره آنان نازل فرمود.

در اين باره روايتى وارد شده كه مى‏ فرمايد[۱۸]: اين آيات درباره اصحاب عقبه نازل شده است كه عمار و حذيفه در آن حضور داشتند. منظور از عقبه همان «گردنه هَرشى» است كه عمار و حذيفه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را راهنمايى مى ‏كردند[۱۹]، و اصحاب عقبه چهارده نفرى هستند كه در آن شب قصد به شهادت رساندن پيامبرصلى الله عليه وآله را داشتند كه عبارت بودند از:

ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابى ‏وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبيده جراح، ابوموسى اشعرى، ابوهريره، مغيرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولى ابى‏ حذيفه.

و اما آيات عبارتند از:

الف) «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ...»: «آنان از قبل به دنبال فتنه بودند و امور را براى تو دگرگون كردند، تا آنكه حق آمد و امر الهى ظاهر شد در حالى كه آنان كراهت داشتند».

ب) «يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ...»: «منافقين حذر مى ‏كنند از اينكه سوره ‏اى بر آنان نازل شود كه به آنان از آنچه در قلوبشان است خبر دهد. بگو: مسخره كنيد كه خداوند ظاهر مى‏ كند همان چيزى را كه از آن حذر مى‏ كنيد».

ج) «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ...»: «آنان قسم ياد مى‏ كنند كه چنين نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته ‏اند و قصد كرده ‏اند آنچه را كه بدان دست نيافته ‏اند، و ناراحت نشدند مگر آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خود مستغنى ساختند. اگر توبه كنند براى آنان بهتر است، و اگر روى گردان شوند خداوند آنان را در دنيا و آخرت عذاب دردناكى مى‏نمايد، و آنان در زمين سرپرست و ياورى نخواهند يافت».

د) «وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّه مِنْ قَبْلُ...»: «آنان از قبل با خدا پيمان بستند كه به دشمن پشت نكنند، و پيمان خداوند هميشه مورد سؤال است».

هـ) «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّه وَ رُسُلِهِ...»: «كسانى كه به خدا و رسولش كفر مى ‏ورزند، و مى ‏خواهند بين خدا و رسولانش جدايى بيندازند، و مى ‏گويند به بعضى از آن ايمان مى ‏آوريم و به بعضى ديگر كفر مى‏ ورزيم، و مى‏ خواهند راهى بين اينها در پيش بگيرند».

و) «فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ»: «آنگاه كه بر در خانه آنان در آيد بَدا به حال انذار شدگان».

تحليل اعتقادى

از نزول اين آيات درباره اصحاب عقبه چند نتيجه مى‏ گيريم:

الف) قبول اسلام به خاطر توطئه

آنان كه در گردنه هرشى به فكر قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و بعدها گردانندگان اصلى سقيفه شدند، از همان اول در فكر توطئه و به هم ريختن برنامه‏ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، چنانكه مى‏ فرمايد: «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ». همين گروه هرگز روزهاى پيروزمند اسلام را نمى ‏خواستند، و آنچه از عظمت اسلام به وقوع پيوست مورد كراهت آنان بود چنانكه مى‏ فرمايد: «حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّه وَ هُمْ كارِهُونَ». بنابراين تعجبى از مسلمان شدن آنان نيست، همان گونه كه تعجبى از ايجاد سقيفه و به قهقرى برگرداندن مردم به دست آنان نيست.


ب) كفر بعد از اسلام

كسى كه قصد قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را دارد در حالى كه ادعاى مسلمانى مى‏ نمايد، اين در واقع كفر بعد از اسلام است چنانكه فرمود: «وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ».

جالب است كه خداوند در قرآن حتى عقيم ماندن نقشه آنان را بيان داشته و با جمله «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» هم نشان كفر بر پيشانى آنان زده و هم عجز آنان را در برابر اراده الهى بيان فرموده است.


ج) دينى جديد غير از دين الهى

سلاح «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ»، و پذيرفتن برخى از حجج الهى و انكار بعضى ديگر از مسائلى بود كه سقيفه به شدت پيگيرى نمود و نتايج مهمى براى اهداف خود به دست آورد.

خداوند ابعاد گسترده اين توطئه اعتقادى را در يک آيه بيان فرموده و پرده از اسرار سقيفه برداشته است؛ از يک سو صاحبان چنين تفكرى را كافر معرفى كرده مى‏ فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّه وَ رُسُلِهِ».

از سوى ديگر شعار «يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّه وَ رُسُلِهِ» را خاطر نشان فرموده، و فرضيه «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ» را مطرح نموده است.

نهايتاً هدف اصلى را نشانه رفته كه آنان در صدد ايجاد دينى جديد و اعتقادى خاص هستند كه ربطى به دين الهى ندارد، چنانكه مى ‏فرمايد: «وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً».

نزول اين آيات درباره اصحاب عقبه به معناى معرفى پيشاپيش توطئه‏گران سقيفه است كه از روز اولِ مسلمان شدنشان، تا روزگارى كه دسيسه كارى‏ هاى آنان به اسلام ضربه زد، و تا هنگامى كه با نقشه‏ اى اساسى غدير و ولايت را كنار زدند و دين جديدى تأسيس كردند، در واقع مسير يک نقشه بود كه گام به گام عملى گرديد.

با چنين اتمام حجت الهى بايد تعجب كرد كه چگونه مردم تن به سقيفه دادند و مقام ولايت غدير را تنها گذاشتند، و تا آنجا پيش رفتند كه او را به اجبار براى بيعت با اصحاب صحيفه و عقبه و سقيفه آوردند!!

اِخبار خداوند در غدير از ترور توسط منافقين[۲۰]

پس از معرفى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام توسط پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير و بيعت همگانى، همگان شاهد معجزه‏اى بزرگ از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بودند. ابوبكر همراه ديگر سران منافقين -  كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند -  رسماً دست به كار شدند و به فكر عملى كردن نقشه‏ هايشان افتادند. خداوند هم پيامبر صلى الله عليه و آله را از اين اقدامات آنان با خبر نمود.[۲۱]

از جمله تصميم آنان بر قتل پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بود كه خداوند فرمود: لكِنَّهُمْ يَتَواطَئُونَ عَلى اهْلاكِكَ وَ اهْلاكِهِ[۲۲]:

ولى آنان توطئه بر هلاک نمودن تو و على كرده ‏اند.

از اين مجموعه رفتار بر مى ‏آيد كه گويا چشم ديدن مؤمنين را ندارند و حتى از ديدن گُل روى آنان مشمئز مى‏ شوند، كه اين حاكى از باطن خبيث آنان دارد كه تطابقى با طيّب بودن ندارد.

شدت غيظ و غضبشان در رفتار مسخره ‏آميز و حيله‏ گرانه جلوه مى‏ كند، و با ايجاد تشويش در افكار مردم ضربه ‏هاى كارى بر پيكره اجتماعى مى‏ زنند كه تازه در حال ساخته شدن است.

با كتمان اقدامات خود و ظاهرسازى دروغين نقشه ‏هاى خود را به آسانى عملى مى‏ كنند، و تصميم‏ هاى عظيمى در پشت پرده كارشان درباره قتل بزرگان اسلام و تمرد از دستوراتشان در سر دارند.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: منافقين /  آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...».

اسرار ترور پيامبر صلى الله عليه و آله در عقبه هرشى[۲۳]

از جمله مشهورترين آيات غدير آيه‏ اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[۲۴]:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى‏ كند».

سه در نكته در اينجا قابل ذكر است:

زمينه ترور در عقبه هرشى

اينكه اوضاع مسلمانان و نفوذ منافقين بين آنان به گونه ‏اى بود كه خود پيامبر صلى الله عليه و آله ترور را حدس مى‏زد. و لذا از خداوند در مورد ابلاغ ولايت مهلتى خواست و خداوند هم آيه تبليغ را نازل كرد.

پانویس

  1. مجادله/۷. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۵۰.
  2. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۲۹۶. همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص۲۳۵-۲۳۶، كه نزول آيه «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...» در همين مورد ذكر شد.
  3. بقره/۱۴۰. غدير در قرآن: ج ۲ ص۴۰۵-۴۱۲.
  4. لقمان/۲۴.
  5. فجر/۱۴.
  6. ارشاد القلوب: ج ۲ ص۱۱۲-۱۳۵. بحارالانوار، ج۲۸ ص۹۷-۱۱۱.
  7. اين عبارت همان دو آيه سوره ملک و سوره لقمان است كه اقتباس شده است.
  8. اين آيه سومى است كه در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله به آن استشهاد شده است.
  9. كتاب سليم: ص ۳۴۸ ح ۳۱.
  10. كتاب سليم: ص ۳۴۹.
  11. بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۱۸۵ ح ۶۸.
  12. صافّات/۱۷۷. غدير در قرآن: ج ۱ ص۴۷۵-۴۷۹.
  13. توبه/۴۸.
  14. توبه/۶۴.
  15. توبه/۷۴.
  16. احزاب/۱۵.
  17. نساء/۱۵۰.
  18. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى): ص ۹۶.
  19. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۷.
  20. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۶۴.
  21. تفسير الامام العسكرى‏ عليه السلام: ص۱۱۱-۱۲۳. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۵۴-۱۶۱. بحارالانوار: ج۳۰ ص۲۲۳-۲۲۶ و ج۳۷ ص۱۴۲-۱۴۸. مدینة المعاجز: ج۱ ص۴۳۸. تأویل الآیات: ج۱ ص۴۰ ح۱۱. تفسیر البرهان: ج۱ ص۵۹ ح۱. اثبات الهداة: ج۳ ص۵۷۳.
  22. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۵.
  23. غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۰۷، ۱۰۸، ۱۳۰-۱۳۳.
  24. مائده/۶۷.