نکات مهم از خطبه غدیر
نكاتى درباره خطبه غديريه[۱]
آنچه عموم مردم از غدير و فرمايشات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مى دانند فقط چند كلمه يا حداكثر چند جمله است در حالى كه در خطبه غدير نكات و دستورالعمل هاى بسيار مهم، و نيز رفع شبهه ها و ابهامات از زبان خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله آمده است. به عنوان نمونه به چند نكته در مورد اين خطبه اشاره مى كنيم:
۱. توحيد
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در آغاز خطبه مسائل بسيار مهم اعتقادى را پيرامون ذات و صفات پروردگار بيان مىفرمايند، و توجه همگان را به نكات توحيدى جلب مىفرمايد: توحيد و يگانگى خداوند، آفرينش مخلوقات پنهان و آشكار، غلبه و احاطه علم و قدرت لايزال الهى بر تمام آفريدگان، و رحمت الهى و نيز قهر و غلبه و جبّاريت پروردگار، گردش افلاك و زندگى و مرگ موجودات، توجه دادن به ملائكة اللَّه و كتابهاى آسمانى و انبياى الهىعليهم السلام، ردّ شرك و كفر و تنزيه پروردگار از هر پيرايه و دورى از شرك، و بالاخره فراگير بودن حكم الهى و لزوم تبعيت از آن.
2- انتصاب يا انتخاب
اصرار بر اينكه امر امامت و ولايت امرى الهى بوده نه تصميم رسولخداصلى الله عليه وآله. از اين رو انتخاب امامانعليهم السلام فقط با دستور خداوند صورت پذيرفته و پيامبرصلى الله عليه وآله به امر پروردگار آنان را منصوب فرمودهاند. هيچ كس حق انتخاب امام را نداشته و ندارد. تا به صورت فردى يا جمعى خليفهسازى كرده، و يا با سليقه و خواست خود امام انتخاب و تعيين كنند و به تخت بنشانند و از او براى رسيدن به مطامع ظالمانه خود استفاده ابزارى نمايند.
الف. امامان حق و پيشوايان باطل
اگر دقت شود، در رواياتى كه از ائمهعليهم السلام رسيده، »امامان« بر دو دسته تقسيم مىشوند: يك گروه ائمه »كفر« و گروه ديگر امامان و پيشوايان »حق« هستند.××× 1 در اصول كافى بابى پيرامون ائمه جور و كفر آمده است. كتاب الحجة: باب 85 . ××× ائمه كفر همان امامانِ دستسازِ سياستمداران براى حكومت باطل بر مردم مىباشند. همانگونه كه پس از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله به دست منافقان صورت پذيرفت. در حالى كه امام حق وجودى مقدس و با ويژگىهاى خاص هستند، كه جز خداوند او را نمىتواند انتخاب كند. چرا كه امام داراى خصوصياتى ويژه مىباشد، كه بعضى از آنها از قبل از تولد و بعضى ديگر پس از تولد در او وجود دارد.
مقاماتى از اين دست ويژگىها كه به محض منصوب شدن به امامت، از جانب خداوند به او اعطا مىشود. مواردى همچون »علم لدنّى« . يا ويژگىهاى ديگرى كه فقط خداوند بر آن عالم است، همانند »عصمت« ؛ چرا كه هرگز نمىشود عصمتيعنى پاكى و طهارت قبل و بعد از امامت - را يك شورى و يا يك نفر تشخيص داده و فردى را به عنوان معصوم معرفى كند! چون در اين صورت بايد مُعَرِّف عالم به غيب باشد، و علم غيب را جز خداوند و آنان كه او از آگاهى ايشان به غيب راضى است نمىدانند.
ب. مقام امامت
عبدالعزيز بن مسلم، يكى از اصحاب امام على بن موسى الرضاعليه السلام مىگويد: من در زمانى كه حضرت ثامنالحججعليه السلام در مرو بودند به مسجد جامع مَرو رفتم. وقتى وارد شدم، مردم را ديدم كه در گروههاى مختلف دور هم جمع شده و از اينكه امام كيست سخن مىگويند و با يكديگر در اين مسئله اختلاف دارند. چون از مسجد بيرون آمدم خدمت على بن موسى الرضاعليه السلام رسيدم، و به ايشان از آنچه در مسجد مشاهده كرده بودم خبر دادم. حضرت لبخندى زدند و فرمودند:
اى عبدالعزيز، اين مردم نمىدانند و به اشتباه افتادهاند! در حالى كه خداوند پيش از شهادت رسولشصلى الله عليه وآله تكليف را روشن كرد و دين را كامل فرمود. قرآن را با بيان همه نيازمندىهاى مردم؛ از حلال و حرام و حدود و احكام و هر چيز ديگر كه به آن احتياج دارند نازل فرمود، و در روز غدير هم با تعيين امام و روشن كردن امر ولايت و خلافت دين خود را كامل كرد، و تا امروز همه چيز و تمام امور براى مردم به روشنى بيان شده و واضح است، و آنچه را كه بايد از دينشان بدانند فهميدهاند )مگر آنكه نخواسته باشند( . رسولخداصلى الله عليه وآله راه حق و صحيح را براى مردم تبيين نموده و به آنان نشان داده، و علىعليه السلام را به عنوان امام برايشان منصوب فرموده است. پس هر كس در اين فكر باشد كه چيزى بيان نشده و دين كامل نگشته، كتاب خدا را ردّ كرده و آن كس كه كتاب خدا را ردّ كند كافر است.
اى عبدالعزيز، اين مردمى كه در امر امامت اختلاف كردهاند و يا از تعيين امام سخن مىگويند، آيا جايگاه و مقام امامت را مىشناسند؟ و مىدانند مقام امام در امت چه مقامى است، تا بتوانند خود امامى انتخاب و اختيار كنند؟
مقام و جايگاه امامت والاتر و شأن آن بزرگتر و مكان و مقام آن بالاتر و دستيابى به آن مقام غير ممكن، و رسيدن به عمق عظمت آن دورتر از آن است كه مردم با عقل يا آراء خود بتوانند آن را شناخته و انتخاب نموده و به عنوان امام اختيار كنند! امامت مقامى است كه پس از اعطاى مقام نبوت و مرتبه خليلى و دوستىِ ابراهيمعليه السلام به آن برترى و فضيلت يافت، و خداوند در مورد او و اين مقام والايش فرمود: »انى جاعلك للناس اماماً« : من تو را بر مردم امام قرار دادم... .××× 1 الكافى: كتاب الحجة ب 15 ح 1. ×××
پس اينكه ادعا شود »شورى« مىتواند و يا حق انتخاب امام را دارد، ادعائى باطل و فريبنده و ترفندى براى حذف اين حق و حاكم كردنِ جريان باطل مىباشد. امام بايد بر همه چيز آگاه باشد تا بتواند رهبرى خلق را عهدهدار شود. از اين رو نياز به علم الهى دارد كه همان علم لدّنى است، زيرا كسى كه به تمام ابعاد وجود انسان از نظر روحى و جسمى و نيز تمام زوايا و ابعاد دنيايى كه آدمى در آن زندگى مىكند. همين طور ديگر مخلوقاتِ آفريده شده، كه به هر نحو با زندگى مادى و معنوى انسان مربوط اند.
اگر ناآگاه باشد هرگز لياقت امامت و رهبرى را ندارد، چرا كه ناآگاه نمىتواند ديگران را آگاه كند و كور نمىتواند عصاكشِ كور ديگر شود. كسى كه ميخواهد انسان را براى ابديّت هدايت و رهبرى كند، بايد انسان، راه، هدف، ابزار و لوازم حركت را بشناسد تا بتواند »هادى« باشد، و قطعاً بايد معصوم باشد تا با خطا و يا براى مقاصد و مطامع شخصى آدميان را به بيراهه نبرد.
اگر فقط همين دو ويژگى »علم« و »عصمت« را براى امام در نظر بگيريم، كافى است كه بگوييم آنچه را كه رسولاكرمصلى الله عليه وآله از جانب خداوند در غدير انجام دادهاند دقيقاً در اين راستا بوده است. زيرا خودشان فرمودند: خداوند مرا به همه علوم آگاه فرمود، و من تمام علوم را به علىعليه السلام آموختم. همچنين اشاره به آيه تطهير فرمود، كه در شأن اهلبيتعليهم السلام نازل شده و آنان را از هرگونه رجس و پليدى دور دانسته و طاهر و مطهّر معرفى كرده است.
ج. شورايى كه مشروعيت نداشت
با توجه به آنچه كه گفته شد، به بطلان و شيطانى بودن آنچه كه بعد از شهادت رسولخداصلى الله عليه وآله رخ داد پىمىبريم؛ در يك شوراى ساختگى در مقابل نصّ صريح رسولخداصلى الله عليه وآله اجتهاد كردند و با بهانههاى واهى امام بر حق را كنار زده و بدون داشتن كوچكترين ويژگىهاى ذكر شده بر تخت حاكميت تكيه زدند و نعمت ولايت را تبديل به نقمت كردند.
د. توجيهى نا آگاهانه يا مغرضانه
بعضى در اين ماجرا - آگاهانه يا ناخودآگاه - قدم در كج راهه گذارده و به اصطلاح براى حلّ اختلاف - كه فقط ظاهر قضيّه است و چيزى جز يك ترفند شيطانى نيست - گفتهاند:
اينكه خداوند امامان را انتخاب فرموده و آنان توسط رسولخداصلى الله عليه وآله منصوب شدهاند كاملاً درست است و همه بايد بپذيرند، اما كار امام حكومتدارى و سياست نبوده و نيست. بلكه امام براى ارتقاء روح و معنويات مردم آمده تا آنان را هدايت معنوى و اخلاقى كند، و جز اين تكليفى ندارد. امر حكومت و سياست را مردم خود با خِرَد جمعى در شورى مشخص كرده و حاكم يا خليفه را انتخاب مىكنند!
اين تفكر را - با خوشبينانهترين برخورد - بايد يك سادهانديشى تلقّى كرد، زيرا اگر كسى حتى مختصر دقتى داشته باشد، به بىارزش بودن يا سياسى بودن اين فرضيه پى مىبرد!
مگر مىتوان گفت در جامعه باتقواترين، داناترين، شجاعترين، عادلترين، سياستمدارترين و بالاخره كاملترين شخص وجود داشته باشد و كسى را كه هيچ يك از اين كمالات را ندارد بر مقدّرات مردم حاكم كرد؟! كدام عقل اين را مىپذيرد؟ و كدام عاقل به چنين كسى رأى مثبت مىدهد؟ مگر در انتخابات مردم به دنبال اعقل و اكمل نيستند؟ و آن را كه به نظر خود بهترين ميدانند انتخاب نمىكنند؟ چگونه مىشود در مقابل رأى و انتخاب شورايى تسليم شد كه عالمترين و باتقواترين و عادلترينِ مردم حتى در آن عضويت هم نداشت؟ اين چه انتخابى است؟!
بگذريم از اينكه در مقابل اراده و رأى خداوند رأى مردم باطل است. اگر خداوند چيزى را حلال يا حرام كند يا تحقّق و عدم تحقّق چيزى را اراده فرمايد بندگان او حق تغيير ندارند، چرا كه خالق به مصلحت مخلوق خود آگاهتر است؛ مخلوق اشتباه و خطا دارد چون عالم بر همه امور نيست. اما خالق، چون صاحب علم مطلق است خطا نمىكند. آن را كه مردم انتخاب مىكنند، چون نيازمند است به جلب منافع خود مىانديشد، گر چه به ديگران ظلم شود. اما خالق چون بىنياز است، فقط منافع مخلوق را اراده مىكند. پس بندگان خدا نمىتوانند در عرض اراده خداوند تصميمى بگيرند يا رأى دهند، جز تصميم باطل و رأى ناحق! همانگونه كه پس از شهادت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله اتفاق افتاد.
پس مقدّرات مردم در تمام ابعاد بايد به دست اعلم و اعدل و اكملِ مردم سپرده شود. مال مردم، ناموس مردم، تعليم و تعلّم مردم، امور نظامى و حقوقى و قضائى مردم و حتى رفاه مردم، همه و همه بايد توسط معصومِ عالِم اداره شود، و الا راه گريزى وجود ندارد، مگر به سوى كجراههها و خطاها و بالطبع ظلمها.
ه . شوراها و قراردادهاى اجتماعى
بله، اين قابل پذيرش است كه حاكميت از آن خداوند باشد و توسط منتخب خدا كه رسولصلى الله عليه وآله يا امامعليه السلام است تحقق يابد، و مردم تحت لواى چنين حكومتى قراردادهاى اجتماعى را، آن هم به شرط عدم تعارض با قانون خدا و با اجازه حجت خدا، براى خود تصويب و تدوين كنند.
چنانچه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله هم بوده است. مثل شكل يا ارزش پول، قوانين ترافيكى، عمران و شهرسازى، داد و ستدهاى ديپلماتيك، شكل اداره كشور يا شهر و روستا و مديريت آن، برخوردهاى فردى يا اجتماعى، نحوه آموزش در ردههاى مختلف و... ، و دهها و صدها بلكه هزاران قرارداد و قانون ديگر براى زندگى كردن. البته همه آنها بايد بر اساس شريعت الهى باشند كه توسط رسولخدا و ائمهعليهم السلام تبيين گرديده است.
3- جاودانگى امامت
امر امامت و ولايت بعد از خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله مربوط به زمانى خاص نبوده، بلكه تا قيامت ادامه دارد؛ خداوند هيچ مكان و زمانى را خالى از حجت باقى نگذاشته، تا جاى ادعايى براى فرصتطلبان باشد.
4- حلال و حرام
بيان صريح و روشن حضرت و هشدارهاى پى در پى در اين مورد كه هيچ كس نمىتواند حلالى را حرام و يا حرامى را حلال كند. تا قيامت حلال محمد حلال است، همانگونه كه تا قيامت حرام او حرام است و قابل تغيير نيست. به همين جهت با هيچ بهانهاى كسى حق ندارد در شريعت دست برده و تغييرى در آن ايجاد كند. و نيز اينكه پس از رسولخداصلى الله عليه وآله حضور امامان تضمينى براى حفظ شريعت نبوى و دين الهى است.
و لذا حضرت همگان را متوجه اين نكته ساخت كه كه من به عنوان رسولخدا آنچه را كه بايد براى شما بيان كردم، و پس از من آنچه را كه در آن ترديد كرديد يا فراموش كرديد يا كلام و امر من به شما نرسيده باشد و يا به هر حال به آن آگاه نبوديد، فقط از على و فرزندان اوعليهم السلام سؤال كنيد. آنان آگاه به شريعتِ من هستند، و از نيازهاى شما جز آنان هيچ كس اطلاعى ندارد، و سؤال از ديگران و عمل به گفته ديگران شما را به گمراهى مىكشاند. پس فريب مدّعيان دروغين و بدعتگزاران در دين خدا را نخوريد و گوش به فرمان امامان خود بسپاريد.
5 - ائمه اثنىعشرعليهم السلام
از شاخصههاى خطبه غدير اصرار بر پذيرش امامت و ولايت علىعليه السلام و نه هيچ كس ديگر، و پس از او پذيرش امامت و ولايت يازده فرزند او است. همچنين تأكيد مكرّر حضرت بر اين مهم كه همه آنان فرزندان من از صُلب علىعليه السلام هستند، و اشاره خاص به مقام و جايگاه حسنينعليهما السلام، و نيز تأكيد ويژه بر مقام و جايگاه حضرت صاحب الامرعليه السلام. در يك جمله: انحصار امامت و ولايت و خلافت در علىعليه السلام و فرزندان او و لا غير.
به دنبال اين اصل، مغضوب و ملعون دانستن و از دين خداوند خارج شمردنِ آنان كه ولايت و امامت على و فرزندان اوعليهم السلام را نپذيرند و برخورد بسيار قهرآميز حضرت با آنان. تا آنجا كه فرمود:
معاشر الناس! فضّلوا علياًعليه السلام، فانه افضل الناس بعدى من ذكرٍ و انثى. بنا انزل اللَّه الرزق و بقى الخلق. ملعون ملعون، مغضوب مغضوب من ردّ علىّ قولى هذا ولم يوافقه. الا ان جبرئيل خبّرنى عن اللَّه تعالى بذلك و يقول: من عادى علياً و لم يتولّه فعليه لعنتى و غضبى... :
اى مردم، علىعليه السلام را بر هر كس ترجيح دهيد، كه به راستى او پس از من بر هر مرد و زنى افضل است. خداوند به واسطه ما رزق و روزى براى همگان فرستاده، و بقاى خلقت به وجود ماست. لعنت شده و نفرين شده و مورد غضب و خشم قرار گرفته آن كسى است كه با اين كلام من موافق نباشد و آن را ردّ كند. بدانيد كه جبرائيل از جانب پروردگار براى من خبر آورد كه خداوند فرموده است: هر كس با علىعليه السلام دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد، نفرين و خشم من بر او باد.××× 1 حضرت در جريان فكرى نفاق در زمان خود دقيقاً اين ترفند و فريبكارى را مىديدند كه آنان با فضيلت سازى براى خود و ديگران و وارونه جلوه دادن فضائل اميرالمؤمنينعليه السلام براى غصب خلافت چه نقشههايى در سر دارند. ×××
رسولخداصلى الله عليه وآله به صراحت در اين خطبه اصل دين و توحيد و رسالت و قرآن و ايمان را با ولايت علىعليه السلام و فرزندانش گره زده، و آنها را از يكديگر قابل انفكاك ندانسته است. زندگى محمدى را در سايه اسلام خالص و ناب، در پذيرش ولايت ايشان دانسته و دين را فقط با پذيرش ولايت آنان تمام و كامل مىشمارد.××× 2 الامام الباقرعليه السلام: قال رسولاللَّهصلى الله عليه وآله: من سرّه ان يحيا حياتى و يموت ميتتى و يدخل الجنة التى وعدنيها ربى و يتمسك بغضيب غرسه ربى بيده، فليتولّ على بن ابىطالبعليه السلام و اوصيائه من بعده. فانهم لا يدخلونكم فى باب ضلال و لا يخرجونكم فى باب هدى. فلا تعلّموهم، فانه اعلم منكم... : امام باقرعليه السلام مىفرمايد: رسول خداصلى الله عليه وآله فرمودند: كسى كه دوست دارد زندگيش زندگى من و مرگش همچون رحلت من باشد )چون من زندگى كرده و چون من بميرد( و پس از مرگ وارد بهشتى شود كه پروردگارم وعدهاش را به من داده و به درختهايى چنگ زند )و از آن بهرهمند شود( كه به اراده پروردگار كاشته شده، ولايت على بن ابىطالبعليه السلام و امامانى كه فرزندان او هستند را بپذيرد كه آنان شما را هرگز به گمراهى نكشانند و از وادى هدايت و نور بيرون نبرند. هرگز مپنداريد كه چيزى به آنان بياموزيد، كه علم آنان از شما برتر است )و شما بايد از ايشان بياموزيد( . از اين روايت فهميده مىشود كه تمام سعادت و نيكبختى در پذيرش ولايت على و فرزندان اوعليهم السلام است و بس. ×××
همچنين بهشت را پاداش تسليم شدگان در مقابل امامت و ولايتِ على و فرزندانشعليهم السلام مىداند، و متقابلاً منكرِ ولايت علىعليه السلام را كافر به خدا و رسولصلى الله عليه وآله شمرده و آنان را به جهنم و عذابى سخت از جانب خداوند وعده مىدهد. حتى توبه آنان را قابل پذيرش نمىداند، همانگونه كه در خطبه فرمود:
انه امام من اللَّه، و لن يتوب اللَّه على احد انكر ولايته و لن يغفر اللَّه له: او از جانب خداوند امام شماست، و هرگز خداوند توبه انكار كنندگان ولايت او را نمىپذيرد و آنان را نمىبخشد.
حضرت در اين خطبه بارها و بارها همه را به تسليم در مقابل اين امر الهى دعوت نموده و سرپيچى از آن را جايز نشمرده، و به منافقان در اين امر مهم هشدار داده و نقشههاى آنان را بر ملا نموده است.
آنچه كه از آيات قرآن و روايات به دست مىآيد اين است كه ذات اقدس ربوبى با هيچ خطا و گناهى از بندگان خود همچون اين نافرمانى برخورد نكرده است. لذا حضرت در فرازى از خطبه چنين فرمودند:
حتماً على اللَّه ان يفعل ذلك بمن خالف امره فيه و ان يعذّبه عذاباً شديداً نكراً ابد الآباد و دهر الدهور. فاحذروا ان تخالفوه فتصلوا ناراً وقودها الناس و الحجارة، اعدّت للكافرين: اين اراده حتمى خداوند است كه براى سركشان در مقابل امر پروردگار در مورد ولايت علىعليه السلام عذابى دردناك و سخت و ابدى مقرر فرموده است. پس هشدار باد شما را از مخافت با او، كه رو در روئى با علىعليه السلام شما را در آتشى فرو برد، كه هيزم آن عصيانگران و سنگها باشند. همان آتشى كه براى كافران وعده داده شده است.
زيرا اصل فلسفه آفرينش در اينجا هدف است. اگر ولايت پذيرى در انسانها نباشد، رشد و تعالى هرگز وجود نخواهد داشت. پس اصل خلقت بيهوده و عبث مىشود و با حكمت الهى سازگارى ندارد. حكومت در اين دنيا در بينش الهى تسلط بر قطعهاى از خاك نيست؛ كه عدهاى نشسته قوانينى تصويب كرده و به اجرا درآورند.
اين قوانين بشرى صرفاً در رابطه با امور قراردادىِ جامعه قابل تصويب و اجراست، نه در امورى كه به اصل انسانيتِ آدمى بر مىگردد! قوانينى كه فقط بر اساس عقل جمعى يا فردى برنامهريزى و تنظيم مىگردد، شايد بتواند زندگى حيوانى انسان را تأمين كند، اما از آنجا كه انسان موجودى فراحيوانى است بايد با توجه به انسان بودن او قوانين تنظيم شود؛ يعنى قوانين روحانى و جسمانى. تلفيق اين دو كارى بشرى نيست، بلكه بايد از جايگاهى فراتر از مقام بشر صادر شود، و آن مقام و جايگاه همان مقام آسمانى و قوانين الهى است.
از اين رو است كه شما با كمى دقت در زندگى حيوانات، مىبينيد به گونههاى متفاوت مقررات صرفاً مادى اجرا مىشود. به عنوان نمونه، در زندگى زنبور عسل قوانينِ بسيار منظم، پيچيده و سختى مشاهده مىشود؛ قانون كار، قوانين بهداشتى و سلامتى، تسلسم بودن در مقابل ملكه و دستورپذيرى، منظم بودن در انباشت محصول توليدى )عسل( ، و صدها امر ديگر كه شايد هنوز براى بشر مكشوف نباشد. يا در زندگى مورچگان يا موريانهها نيز اينچنين است.
حتى در جنگل هم شما قوانين خاصى بين حيوانات مشاهده مىكنيد كه در بعضى از موارد شايد بسيار قوىتر و محكمتر از قوانين مادى بين انسانها اجرا مىشود، و براى متخلّف مجازاتهاى سنگينى به اجرا در مىآيد. اين قوانين در درياها و حيوانات دريايى هم ديده مىشود. حتى اين قوانين در عالم تكوين نيز، در بين ديگر اشياء هم وجود دارد و آنها نيز از نظم كاملى برخوردار هستند. مثل افلاك و گردش دقيق آنها، يا اتمها و سلولها و... .
از اى رو بايد زاويه ديد را نسبت به انسان تغيير داد. انسان در مقرّرات اجتماعى پايبند به مصّوبات خود است. البته تا آنجا كه با قوانين الهى در تعارض نباشد، زيرا قانون بشرى وقتى با قانون الهى در تعارض قرار مىگيرد، با نظام حاكم بر آفرينش برخورد مىكند و هرگز در آن رشد معنوى و حتى رشد مادى هم وجود ندارد و دنيا و آخرت را با خسارت همراه مىكند.××× 1 وقتى قوانين بشرى در تضّاد با قوانين الهى كه حاكم بر آفرينش است قرار مىگيرد، در نظم جهان اختلال ايجاد مىكند و عوارض، و ضررهاى اين بىنظمى گريبان ديگر مخلوقات را نيز مىگيرد. اين ظلم به خداوند، به مخلوقات و حتى خود انسان )ظلم به نفس( است. پس عمل بد - يعنى همان گناه - عملى است كه با قوانين آفرينش معارض مىباشد، و نتيجه آن جز زيان و خسارت نخواهد بود. سوره مباركه عصر به همين مسئله اشاره دارد كه: »إن الانسان لفى خسر الاّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات...« : انسانها در خسران به سر مىبرند مگر آنانكه ايمان آورده و عمل نيك انجام دهند. ×××
پس اگر در قوانين و قراردادهاى بشرى هماهنگى با قوانين الهى - كه همان شريعت است - الزامى است،در قوانين و مقررات روحى و معنوى جاى هيچ گونه شك و ترديدى نسيت كه فقط بايد به قوانين الهى - كه همان اديان و كتابهاى آسمانى هستند - توجه شود، كه اكمل و اتمّ آنها اسلام و قرآن مىباشد.
لذا در امور معنوى انسان بايد مقيد و پايبند به قوانين و مقررات برتر و بالاتر از عالم دنيا باشد. اينجا بايد قانون را كسى بنويسد كه از تمام زواياى خلقت آدمى مطلع باشد؛ آنهم در دو بخش روحانى و جسمانى. چرا كه اين دو گر چه از يكديگر جدا هستند، اما در وجود هر انسانى با هم گره خورده و مكمّل يكديگر اند و غير قابل انفكاك.
با اينكه اين قوانين قسمتى به روح و قسمتى به جسم تعلّق دارد، اما در وجود انسان چنان با هم ممزوج شدهاند كه تصور جدايىِ آنها از هم براى انسان دشوار مىباشد، به گونهاى كه انسان مىگويد: روح من، بدن من. »روح« بدن را از آن خود مىداند و »بدن« روح را براى خود مىداند و جداى از يكديگر تصور نمىشوند. پس بايد براى رشد و تعالىِ اين موجود پيچيده به نام »انسان« كه مىخواهد خليفةاللَّه باشد، قوانينى تنظيم شده باشد كه بتواند او را تا ابديت هدايت كند. از اين رو نشستن در شورى و به جاى خداوند تصميم گرفتن و امام و رهبر الهى برگزيدن، مقام انسان را در حدّ حيوان تنزّل دادن است!
اينجاست كه اهميت امر ولايت و امامتِ الهى مشخص مىشود، كه فقط خداوند مىتواند آدمى را به مقام والاى انسانى كه همان لقاء پروردگار است برساند، و اين مهم نياز به رهبرىِ الهى دارد. بر اين اساس، انبياء و جانشينان آنهاعليهم السلام به عنوان برگزيدگان الهى مطرح مىشوند، و آنقدر مورد عنايت خداوند هستند كه تكذيب كنندگان ايشان را مجازاتى سخت مىكند.
اما متأسفانه جريان نفاق - همانها كه رسولخداصلى الله عليه وآله در خطبه غدير بارها به آنان اشاره فرمودند - با ترفندهاى مختلف سعى كردند با فريبكارى و تهديد و استفاده از زور و پول به تحريف و توجيه سخنان پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله بپردازند. تا آنجا كه مانع شدند رسولخداصلى الله عليه وآله وصيت مهم خود را در امر جانشينى مكتوب فرمايد، و براى فريب مردم به »حسبنا كتاب اللَّه« متمسّك شدند و گفتند: تا قرآن داريم نيازى به امام و پيشواى برگزيده از جانب خدا نداريم، و قرآن پاسخگوى نيازهاى ماست و مشكلات ما را حل خواهد كرد. ساده دلان هم فريب اين ترفند را خوردند.
نتيجه اين شيطنت چيزى جز تفرقه مسلمانان و جنگهاى خونين داخلى و به وجود آمدن فرقههاى گوناگون در جامعه اسلامى نبود.
نه تنها پاسخ سؤالاتِ جوامع اسلامى داده نشد، بلكه هزاران هزار سؤال بى پاسخ ماند، و مشكلات هر روز بيشتر شد، و حركت رو به رشد جامعه بزرگ اسلامى - كه در زمان رسولخداصلى الله عليه وآله شكل گرفته بود - باز ايستاد.
كشورگشايى با ورود مسلمانان به سرزمينهاى گوناگون، جاى گسترش فرهنگ اسلامى و نفوذ دين خدا را در قلبها گرفت. در درون مدينة النبىصلى الله عليه وآله - كه مركز حكومت اسلامى بود - نفوذ جاهليت قبل از اسلام همچون ميكربى كشنده مشاهده مىشد!
بهترين مسلمانان به دست مدعيان اسلام به شهادت رسيدند، حتى آنانكه تمام اسلام، تمام توحيد، تمام دين و كمال بندگى در وجودشان مجسّم بود به دست همين مدّعيان دروغين به شهادت رسيده و يا هريك به نوعى حذف شدند.
اولين قربانى تنها يادگار رسولخداصلى الله عليه وآله فاطمهعليها السلام بود كه در دفاع از اسلام و آرمانهاى رسولخداصلى الله عليه وآله مظلومانه به شهات رسيد. پس از آن حضرت جنايات شروع شد و اصحاب خاص پيامبرصلى الله عليه وآله همانند ابوذرها، ميثمها، عمارها، حُجرها و... ، قربانى همين فريبكارى و حكومتِ غصب و جور شدند. و مهمتر از همه اينكه خليفه برگزيده خدا و منصوبِ رسولخداصلى الله عليه وآله در غدير كنار زده شد.
- ↑ اگر على عليه السلام نبود: ص ۱۱۰ - ۱۳۱.