انتقام کربلای غدیر در عصر ظهور

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۲۵ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها)

انتقام كربلاىِ غدير در عصر ظهور[۱]

چكيده

۱ . ارتباط منطقى بين دعاى ندبه و غدير آن است كه با غصب حقّ امامان غدير، عيدى براى شيعه باقى نگذاشته ‏اند و ما در عيدمان بر اين مسئله ندبه و زارى مى ‏كنيم.

۲ . به فرموده امامان حقّ، غدير اعاده نخواهد شد و روز به روز بر ابعاد اين ظلم افزوده خواهد شد تا حضرت ولى عصر عليه السلام ظهور كند.

۳ . غدير نقطه پايان رسالت بود و آغاز فصل تازه‏اى از دين، كه در پرده سقيفه پنهان شد، تا ايام ظهور كه پايان دولت شب است.

۴ . به حكم خطبه غدير و دعاى ندبه، غدير آخرين سخن و اتمام حجت پيامبرصلى الله عليه وآله بود.

۵ . به حكم خطبه غدير و دعاى ندبه، پس از پيامبرصلى الله عليه وآله مردم تا هنگام ظهور به جاهليت بازگشتند.

۶ . تاراج حق غدير به غصب حقّ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تمام نشد، بلكه درباره امامان بعد از او هم ادامه يافت.

۷ . غصب حق غدير تا امروز ادامه دارد.

۸ . در خطبه غدير خبر از غصب حق غدير، و در دعاى ندبه چگونه مرثيه خواندن بر اين حقّ غصب شده را به ما آموخته ‏اند.

۹ . در ميان اين همه حقوق از دست رفته، غم يک حق بيش از همه با ظهور آنچه با غدير بايد احيا مى ‏شد زنده خواهد شد و آن غم كربلاست.

۱۰ . غمِ غدير از كربلا مرثيه‏اى دوباره يافته و تا قيام قائم ادامه مى‏ يابد.

موضوع اين مقاله انعكاس خطبه غدير در دعاى ندبه است؛ و از آنجا كه در چارچوب يک مقاله هرگز نمى‏توان به طور همه جانبه در اين باره سخن گفت، تنها به يكى از اصلى ترين موضوعات مشترک در اين دو مأخذ و برقرارى ارتباط منطقى بين آنها پرداخته ‏ايم.

اميد آنكه بتوان باب جديدى را در اين زمينه گشود؛ بدين معنى كه نه تنها در دعاى ندبه، بلكه در تمام دعاها و زيارت ‏نامه ‏هاى مرتبط با حضرت ولىّ  عصر عليه السلام حتماً نشانه ‏هايى از غدير و پيامد هاى آن را بتوان مشاهده كرد.

اما در اين مورد خاص، دعاى ندبه را امام صادق‏ عليه السلام به شيعيان تعليم داده تا در زمان غيبت بخوانند.

به ويژه در چهار عيد بزرگ؛ يعنى جمعه، غدير، فطر و قربان.

اما از آنجا كه «ندبه» به معناى عزادارى، سوگوارى، زارى و نوحه ‏سرايى است، اين سؤال مطرح مى ‏شود كه: چرا بر مزيّت خواندن آن در چهار عيد بزرگ ياد شده تأكيد گرديده است؟

در يک پاسخ كوتاه به اين سؤال، مى ‏توان به روايتى از امام باقرعليه السلام استناد كرد كه فرموده ‏اند: هيچ عيدى براى مسلمانان وجود ندارد -  نه عيد فطرى و نه عيد قربانى -  جز اينكه غم و اندوه آل‏ محمدعليهم السلام در آن تجديد مى‏ شود، چرا كه مى ‏بينند حق آنها در دست ديگران است. [۲]

بنابراين، وقتى ما در روز جمعه يا اعياد ديگر اين دعا را مى‏ خوانيم، يعنى اينكه خود را به گونه ‏اى در غم و اندوه حقوق از دسته رفته آل ‏محمدعليهم السلام شريک دانسته، و با ناله و شيون به درگاه خداوند خواهان ظهور هر چه زودتر آن منتقم حقيقى هستيم، كه بيايد و اعاده حق نمايد.

اما درباره ماهيت اين حق، جا دارد كه از خود بپرسيم:

اين حق در اصل چه بوده و از چه زمانى به تاراج رفته است؟

اين حق در كجا و چگونه و طىّ چه مراحلى به شخص يا گروهى تفويض شده است؟

آيا آنگونه كه امام باقرعليه السلام فرموده ‏اند، اين حق هنوز در دست ديگران است؟

آيا در دعاى تعليم داده شده از سوى امام صادق ‏عليه السلام به شيعيانش، اشاره ‏اى به اين موضوع شده است؟

براى پاسخ به سؤال اول و دوم، كافى است خاطره غدير و تفويض حق جانشينى حضرت امیر‏ عليه السلام پس از پيامبرصلى الله عليه وآله را از سوى خداوند به ياد آورده، و سپس به مرور ماجراى سقيفه و پيامدهايش در طول تاريخ تا به امروز بپردازيم.

براى پاسخ به سؤال سوم و چهارم -  كه موضوع اصلى سخن در اينجا است - ترجيح مى‏ دهيم ابتدا دو آيه از قرآن را همراه تأويل آنها از امام معصوم‏ عليهم السلام يادآور شويم:

الف. «ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما كسبت ايدى الناس» [۳]: فساد در خشكى و دريا به خاطر كارهايى كه مردم كرده ‏اند آشكار شد. در تأويل آن مى‏ خوانيم: به خدا سوگند تأويل اين آيه باز مى‏ گردد به زمانى كه انصار گفتند: از ما اميرى باشد و از شما نيز اميرى! [۴]

ب. «و الليل اذا يغشى و النهار اذا تجلّى»[۵] : سوگند به شب آن زمان كه سياهيش جهانى را بپوشاند و سوگند به روز آن زمان كه نورش جهانى را روشن سازد. امام باقرعليه السلام در تأويل آن به محمد بن مسلم مى‏ فرمايد:

شب در اين آيه همان دومى است كه پرده سياهش را در دولتى كه برايش فراهم شده بود بر فراز ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام كشيد، و آن حضرت تا قيام حضرت قائم ‏عليه السلام صبر مى‏ كند تا مهلت او پايان پذيرد. و روز همان حضرت قائم ما اهل ‏بيت است، كه هر گاه بپا خيزد، بر دولت باطل چيره مى‏ شود. [۶]

اين آيه به خوبى نشان مى‏ دهد كه آنچه از حق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به تاراج رفته، تا قيام حضرت قائم‏ عليه السلام هرگز اعاده نخواهد شد.

همچنين فسادى كه در روز سقيفه بر خشكى و دريا گسترده شد روز به روز بر ابعادش افزوده شده، تا اينكه سرتاسر زمين را فرا گيرد، و تنها با ظهور حضرت ولى‏ عصرعليه السلام است كه بساط اين فساد برچيده خواهد شد.

بنابراين، اگر از هم اكنون به اين نتيجه قطعى برسيم چه بسا به خطا نرفته باشيم كه: غدير نقطه پايان رسالت بود و آغاز فصل تازه ‏اى از دين، كه در پرده شب پنهان شد و ناتمام ماند تا ايام ظهور، و ظهور نقطه پايان دولت شب است و ادامه آن فصلِ ناتمام كه با نور محض آشكار مى‏ گردد.

با اين همه، لازم است در تأييد و توجيه اين نتيجه قطعى، به نمونه ‏هايى از هر دو مأخذ -  يعنى خطبه غدير و دعاى ندبه -  اشاره كنيم:

آخرین سخن و اتمام حجت

در خطبه غدير:

اى مردم! اين آخرين بارى است كه من در چنين اجتماع انبوهى مى ‏ايستم. پس بشنويد و اطاعت كنيد و فرمانبردار امر پروردگارتان باشيد و بدانيد كه خداى عزوجل صاحب اختيار و معبود شماست.

سپس پيامبرش كه اكنون شما را مورد خطاب قرار داده ولىّ شماست. بعد از من على‏ عليه السلام صاحب اختيار و امام شما به امر پروردگارتان است. آنگاه امامت در نسل من از فرزندان او (حضرت امیر‏ عليه السلام) خواهد بود، تا روزى كه خدا و رسولش را ملاقات كنيد.

اى مردم! من همان صراط مستقيم خداوندم كه شما را به پيروى از آن دستور داده، و پس از من على ‏عليه السلام صراط مستقيم است، و سپس فرزندانم از نسل او كه امامان هدايتگر هستند. همان كسانى كه به سوى حق هدايت نموده و بر اساس حق به عدالت رفتار مى‏ كنند.

در دعاى ندبه:

آن زمان كه روزگار پيامبرصلى الله عليه وآله به آخر رسيد، او ولىّ خود على‏ عليه السلام را براى هدايت مردمان معرفى كرد، زيرا خودش بيم دهنده بود و هر قومى را هدايتگرى بايد. سپس در حالى كه انبوه مردم در برابرش بودند فرمود:

هر كس كه من مولاى اويم على‏ عليه السلام هم مولاى او است.

خداوندا دوستانش را دوست بدار و دشمنانش را دشمن بدار. يارى دهنده ‏اش را يارى كن و كسى را كه دست از يارى ‏اش مى ‏كشد درمانده ساز.

و فرمود: هر كس كه من پيامبرش هستم على امير او است. و فرمود: من و على ‏عليه السلام از يک درختيم و ديگر مردمان از درختان گوناگون هستند. همچنين او را در جايگاه هارون نسبت به موسى‏ عليهما السلام قرار داد. بدين سان او (على‏ عليه السلام) پس از پيامبرصلى الله عليه وآله راهنماى هدايت از گمراهى بود، و نورى در تاريكى جهل و رشته محكم ارتباط با خداوند و راه راست او بود. در خويشاوندى ‏اش با پيامبرصلى الله عليه وآله و پيشينه ‏اش در دين جلوتر از او كسى نبود، و در مناقب كسى به گَرد منقبتى از او نمى‏ رسيد.

اما گويى رسول‏خداصلى الله عليه وآله اين واقعيت را مى‏ دانست كه امتش پس از او حق على‏ عليه السلام را رعايت نمى ‏كنند و بناى ناسازگارى با او را مى ‏نهند. چه اينكه مى‏ دانيم على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله و همراه ايشان براى تنزيل قرآن جنگيدم.

تا آنجا كه خون دلاوران عرب را ريخت، و پهلوانانشان را كشت، و با گرگ صفتانشان جنگيد. از اين رو دل‏ هاى آنان پُر از كينه ‏هاى جنگ بدر و خيبر و حنين و جنگ ‏هاى ديگر گرديد.

بنابراين، مسلّم است كه آنان به دنبال فرصتى مى‏ گشتند تا انتقام خود را از فرزند ابوطالب بگيرند، و مرهمى بر زخم‏ هاى كهنه خويش بگذارند. چه فرصتى بهتر از روزگارى كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفته باشد!

جاهليت پس از رسول‏ خداصلى الله عليه وآله تا هنگام ظهور

در خطبه غدير:

اى مردم! به شما هشدار مى‏ دهم كه من رسول‏خداصلى الله عليه وآله هستم و پيش از من نيز پيامبرانى بوده‏ اند. اكنون اگر بميرم يا كشته شوم آيا شما از دين خدا بر مى‏ گرديد؟ پس هر كس كه به جاهليت برگردد به خداوند ضررى نمى ‏رساند، و خداوند به زودى به شكرگزاران پاداش مى‏ دهد. نيز آگاه باشيد آن كس كه به صبر و شكر توصيف شده على و سپس فرزندان من از نسل او عليهم السلام هستند.

اى مردم! به زودى پس از من پيشوايانى خواهند بود كه به سوى آتش دعوت مى‏ كنند و روز قيامت يارى نمى ‏شوند. پس بدانيد كه خداوند و من از آنان بيزاريم. آنان و يارانشان و همفكران و پيروانشان در پايين ‏ترين طبقه آتش هستند، و چه بسيار بد است مأواى متكبران.

در دعاى ندبه:

بنابراين، آنان نيز دشمنى ‏اش را به دل گرفتند و بناى ناسازگارى با او را گذاشتند، و او به ناچار پيمان‏ شكنان و ستيزه‏ جويان و از دين بيرون شدگان را از پاى درآورد. و آن زمان كه از اين جهان رخت بر بست و او را شقى‏ ترين فردِ آخرالزمان -  به پيروى از شقى‏ ترين پيشينيان (قابيل) -  به شهادت رساند، دستور رسول‏خداصلى الله عليه وآله درباره هدايتگرانِ پس از او نيز همچنان ناديده گرفته شد.

تا آنجا كه جز گروه اندکِ وفادار به رعايت حق اهل ‏بيت‏ عليهم السلام، همه امت بر دشمنى آنها پافشارى كردند، و براى براندازى نسل پيامبرصلى الله عليه وآله و تبعيد فرزندانشان متّحد شدند. و بدين ترتيب گروهى كشته، گروهى اسير و گروهى تبعيد و آواره گشتند.

اما تقدير الهى براى آنان (خاندان پيامبرعليهم السلام) بدان سان رقم خورد كه اميدِ پاداش مى‏رفت، زيرا زمين از آنِ خداست و آن را به هر يک از بندگانش كه بخواهد به ارث مى‏ دهد، و عاقبت همه خيرها از آنِ متقين است.

پس اين است آن حقى كه به تاراج رفت. حقّى كه از سوى خداوند به پيامبرش وحى شد، و ابلاغ آن را در غدير خم شرط پايان رسالتش قرار داد.

با وجود اين، تاراج اين حق تنها با انتقام از على ‏عليه السلام تمام نشد، و به تأييد دعاى ندبه درباره هدايتگرانِ پس از او نيز همچنان ادامه يافت. اما سؤال مهم اين است كه:

آنگونه كه امام باقرعليه السلام فرمودند، آيا هنوز هم اين حق در دست ديگران است؟

آيا در خطبه غدير به اين حقيقت اشاره شده، و در دعاى ندبه هم نشانه ‏هايى از آن آمده است؟

آرى، هنوز هم!

در خطبه غدير:

اى مردم! به خدا و رسولش و نورى كه همراه او نازل شده است ايمان بياوريد، پيش از آنكه صورت ‏هايى را محو و نابود كنيم و آن صورت‏ ها را به پشت برگردانيم. [۷]

اما آن نور از جانب خداوند در من نهاده شد، و سپس در على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام، و آنگاه در نسل او تا حضرت مهدى قائم ‏عليه السلام كه حق خدا و حق ما را مى‏ گيرد. يقيناً كه خداوند عزوجل ما را حجت قرار داده است بر تمام سهل ‏انگاران، دشمنان، مخالفان، خيانت پيشگان، گنه كاران و ستمگران از همه جهانيان.

حال امام صادق‏ عليه السلام به ما آموخته است كه چگونه براى يادآورى آن حق از دست رفته -  كه هنوز هم در دست ديگران است -  مرثيه بخوانيم:

در دعاى ندبه:

كجاست آن مهيّا شده ‏اى كه رشته ستمگران را پاره مى ‏كند؟ كجاست آن خُردكننده و كوبنده جاه و جلال تجاوزگران؟ كجاست آن ويران‏ كننده بناهاى شرک و نفاق؟ كجاست آن نابود كننده فاسقان و شورشگران و گردن‏ فرازان؟ كجاست آن دروكننده شاخه ‏هاى گمراهان و ستيزه‏ جويان؟ كجاست آن كه زَنگار كج ‏فكرى‏ ها و هواپرستى ‏ها را بزدايد؟ كجاست آنكه رشته‏ هاى دروغ و تهمت را پاره كند؟ كجاست آنكه تجاوزگران و سركشان را نابود سازد؟ كجاست آنكه دشمنان و گمراهان و بى‏ دينان را ريشه بركَند؟

با اين همه، گويى در ميان اين حقوق از دست رفته و هنوز هم در دستِ ديگران گرفتار شده، عَلَم مصائب و غم يک حقِ ناحق گشته بيش از همه در اهتزاز است. عَلَم مصائب و غم كربلا! كربلايى كه فرصت آن را اهل شُبهه ايجاد كردند. همان مردمان پيمان‏ شكن خيانت ‏پيشه ناسازگار، با دل‏ هايى گنديده از پليدى شرک و بدن هايى آكنده از آلودگى كفر. آنگونه كه حرمت‏ ها را دريدند، و بر بستر شهادت رسول‏خداصلى الله عليه وآله بانگ بى ‏وفايى زدند، و در شكستن پيمان خود شتافتند و عهدهاى محكمى را كه بر جانشينى على‏ عليه السلام بسته بودند ناديده گرفتند... . بدين سان براى اهل شبهه فرصتى فراهم كردند تا آنان بتوانند اهل‏ بيت برگزيده حق را در كربلا به شهادت برسانند و حريمش را بشكنند و يارانش را از دَم تيغ بگذرانند. [۸]

ما در دعاى ندبه مى ‏خوانيم: اين الطالب بدم المقتول بكربلاء؟ كجاست خونخواهِ آن كشته دشت كربلا؟ آرى! دقيقاً از همين كربلا است كه مرثيه غدير آغاز دوباره ‏اى يافته و تا قيام حضرت قائم ‏عليه السلام ادامه مى ‏يابد. پس اگر سوگوارى بايد كرد اين گونه بايد:

فَعَلى الاطائب من اهل ‏بيت محمد و على صلى اللَّه عليهما و آلهما فليبك الباكون، و ايّاهم فليندب النادبون، و لمثلهم فلتُذرَف الدموع، و ليصرخ الصارخون، و يضجّ الضاجّون، و يعجّ العاجّون: تنها بر پاكانِ برگزيده اهل ‏بيت حضرات محمد و على -  كه درود خدا بر آن دو و حاندانشان -  گريه كنندگان بايد بگريند، و تنها براى آنهاست كه سوگواران بايد سوگوارى كنند، و براى همچون ايشان اشك ‏ها بايد ريزان شود و ناله‏ ها از دل برآيد و فريادها به آسمان رسد و بانگ واويلا سر داده شود.

كجاست امام حسن ‏عليه السلام؟ كجاست امام حسين ‏عليه السلام؟ كجا هستند فرزندان امام حسين ‏عليهم السلام؟ آن شايستگان و راستگويانِ يكى پس از ديگرى؟ كجاست راهى پس از راهى؟ كجاست برگزيده ‏اى پس از برگزيده ‏اى؟ كجا هستند خورشيدهاى تابان؟ كجا هستند ماه ‏هاى فروزان؟ كجا هستند ستارگانِ درخشان؟ كجا هستند نشانه‏ هاى دين و پايه‏ هاى دانش؟ كجاست آن بقيةاللهى كه از عترت هدايتگر هرگز جدا نيست؟ كجاست آن مهيّا شده‏ اى كه رشته ستمگران را پاره مى ‏كند؟ كجاست آن ساماندهِ كژى ‏ها و ناراستى‏ ها كه انتظارش را مى‏ كشند؟ كجاست آن دور كننده ستم كه به اميدش دل بسته ‏اند؟

قرآن و وارثانِ بر حق آن

در خطبه غدير:

اى مردم! در قرآن بينديشيد و آياتش را بفهميد و به آيات محكمش بنگريد و آيات متشابهش را وانهيد. سوگند به خدا هرگز زَواجرِ قرآن (باطن آيات) را براى شما آشكار نمى‏ كند و تفسيرش را روشن نمى‏ سازد، مگر اين كسى كه من دست او را گرفته به سوى خود بالا مى‏ برم و بازويش را گرفته و به شما اعلام مى‏ دارم: هر كس كه من صاحب اختيار او هستم اين على صاحب اختيار او است.

اى مردم! اين على برادر و جانشين و نگه دارنده علم من است. او وصى من در ميان امتم بر تفسير كتاب خدا و دعوت به آن مى ‏باشد، و عمل كننده به آنچه خدا را راضى مى‏ كند.

سليم بن قيس هلالى در كتاب خود روايتى را از سلمان فارسى چنين نقل كرده است:

در شبِ همان روز (روز سقيفه) ، حضرت امیر عليه السلام همراه حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين‏ عليهم السلام به درِ خانه مهاجرين و انصار رفته، حق از دست رفته ‏اش را به آنان يادآورى فرمود و آنها را به يارى خويش فراخواند.

از اين ميان، تنها چهل و چهار نفر آمادگى خود را براى يارى آن حضرت اعلام كردند. حضرت به آنان فرمود: صبح فردا در حالى كه سرها را تراشيده و شمشيرهايشان را حمايل كرده‏ اند نزد ايشان بيايند. اما صبح فردا به جز چهار نفر كه ساعاتى بعد به هفت نفر رسيدند كسى بر سر قولِ خود حاضر نشد. اين دعوت سه شب تكرار شد، ولى هر صبح نتيجه همان بود كه بود. [۹]

بنابراين، وقتى حضرت امیر عليه السلام هيچ يار و ياورى به جز سه يا چهار يا هفت نفر نيافت، دست از مبارزه آشكار با غاصبان خلافت برداشت و فقط به جمع و تدوين قرآن پرداخت. اين گونه كه سلمان براى سُليم روايت مى ‏كند:

وقتى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام عكس‏ العمل يارانش را چنين ديد، از خانه بيرون نيامد و عبا بر دوش نيفكند مگر براى نماز. تا اينكه قرآن را آنگونه كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده بود جمع كرد، همراه تأويل و تفسيرش و مشخص نمودن آيات ناسخ و منسوخ، خاص و عام، محكم و متشابه و ... .

و آن زمان كه كار به اتمام رسيد، آن حضرت قرآنِ تدوين شده ‏اش را برداشته به مسجد پيامبرصلى الله عليه وآله رفت، در حالى كه ابوبكر و عمر در مسجد بودند و مردم در اطرافشان. اميرالمؤمنين ‏عليه السلام وارد شد و نظرِ جمع را به خود معطوف داشته و با صدايى كه همه بشنوند فرمود:

بدانيد كه من پس از غسل و كفن و دفن پيامبرصلى الله عليه وآله به كارى روى نياوردم مگر به جمع و تدوين قرآن. اما در اين قرآن تمام آياتى كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده آمده، و آيه‏ اى نيست مگر آنكه تنزيلش را نزد پيامبرصلى الله عليه وآله خوانده ‏ام و آن حضرت تأويل و ظاهر و باطن و عام و خاص و ناسخ و منسوخش را به من آموخته است.

بنابراين، شما در فرداى قيامت نمى ‏توانيد ادعا كنيد كه ما از اين موضوع آگاه نبوديم. [۱۰]همچنين به درگاه خداوند عذرى نداريد كه بگوييد من شما را به يارى خود فرا نخواندم، و حق را به شما يادآورى نكردم، و شما را به كتاب خدا از ابتدا تا انتهايش دعوت ننمودم.

اينجا بود كه عمر برخاست و گفت: ما خود قرآنى داريم كه از قرآن تو بى‏نيازيمان مى‏ كند. و على ‏عليه السلام با قرآنى كه تدوين و تنظيم كرده بود به خانه بازگشت. [۱۱]

اكنون به نظر شما آنچه كه امام صادق ‏عليه السلام در دعاى ندبه به ما آموخته، مبيّن چه حقيقتى است؟

در دعاى ندبه:

اين المؤَمّل لاحياء الكتاب و حدوده؟ اين مُحيى معالم الدين و اهله؟ كجاست آن آرزو شده ‏اى كه اِحيا كند كتاب خدا و حدود آن را ؟ كجاست آن زنده ‏كننده نشانه ‏هاى دين و اهل دين؟

سنت‏ ها و فرائض

در خطبه غدير

اى مردم! با دينِ كامل و تفقّه (دانايى در دين) خانه خدا را زيارت كنيد. اى مردم! نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد، همانگونه كه خداى عزوجل به شما فرموده است. اما اگر زمانى طولانى بر شما گذشت و كوتاهى نموده و فراموش كرديد، حضرت امیر عليه السلام صاحب اختيار و سرپرست شماست، كه معارف دين را برايتان تبيين كند.

بدانيد كه حلال و حرام بيش از آن است كه من همه آنها را يک به يک برشمرده و بشناسانم، يا در اين مدت كوتاه به تمام حلال‏ ها دستور داده و از همه حرام‏ ها بازتان دارم. بنابراين، مأمورم كه از شما بيعت گرفته و با شما دست بدهم بر پذيرشِ آنچه از سوى خداى عزوجل درباره اميرالمؤمنين و اوصياى بعد از او عليهم السلام آورده ‏ام. همان امامانى كه از من و از نسل او (حضرت امیر) عليهم السلام هستند و تا روز قيامت كه خداوند در آن به حق حكم مى‏كند، به حق قيام مى‏ كنند و حضرت مهدى‏ عليه السلام از آنان است.

در اين فرازها از خطبه غدير به تصريح آمده كه انجام سنت‏ ها و فرائض و عمل به حرام و حلال منوط به اِحراز دين كامل؛ يعنى پذيرش ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است. ولى به نظر مى ‏رسد كه اين موارد هم به دست فراموشى سپرده شده و به مرور زمان رنگ باخته است، چرا كه امام صادق‏ عليه السلام در دعاى ندبه از اين حقيقت نيز چنين پرده برداشته است:

در دعاى ندبه:

اين المُدّخر لتجديد الفرائض و السنن؟ اين المتخيّر لاعادة الملّة و الشريعة؟ کجاست آنكه براى تازه كردنِ فرائض و سنت‏ ها ذخيره شده است؟ كجاست آن برگزيده‏ اى كه كيش و آئين محمدى را از نو بنا كند؟

و سرانجام اگر از آن دسته افرادى هستيم كه به خواندن دعاى عهد در هر صبح مبادرت داشته يا هر از چند گاهى آن را مى‏ خوانيم، سعى كنيم كه به فرموده رسول‏خداصلى الله عليه وآله در خطبه غدير از روى تفقّه باشد، نه صرفاً از روى عادت يا ثواب! و تنها در اين صورت است كه به مفهوم واقعى عباراتى چنين پى خواهيم برد:

و اعمُر اللهم به بلادك و احىِ به عبادك. فانّك قلت و قولك الحق: ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما كسبت ايدى الناس. و اجعله اللهم... ، مُجدّداً لما عُطّل من احكام كتابك و مُشيّداً لما ورد من اعلام دينك و سنن نبيّك [۱۲]:

پس اى فريادرسِ دادخواهان! به فرياد اين بنده گرفتارِ كوچک‏ ترينت عنايت كن و بزرگ آقايش را به او بنما، اى توانمندِ مطلق! و بدين سان سوزِ دل و اندوه سينه ‏اش را مرهمى بگذار و آتش درونش را فرو نشان، اى كسى كه بر عرش قرار گرفته و بازگشت و سرانجام كار به سوى او است. [۱۳]

پانویس

  1. مجيد مسعودى
  2. علل الشرائع: ج ۲ ص ۳۸۹.
  3. روم /  ۴۱.
  4. الكافى (ترجمه رسولى محلاتى) : ج ۱ ص ۸۳ . البرهان: ج ۴ ص ۳۵۱.
  5. ليل /  ۲ ۱.
  6. تفسير برهان: ج ۵ ص ۶۷۷ .
  7. نساء /  ۴۷.
  8. مفاتيح الجنان: زيارت جامعه ائمة المؤمنين.
  9. اسرار آل محمدعليهم السلام: ص ۲۲۲ ، ۲۲۱.
  10. اين فرموده حضرت على‏ عليه السلام دقيقاً به آيه ۱۷۲ سوره اعراف: «انّا كُنّا عن هذه غافلين» ، و تأويل آن در تفاسير روائى شيعه اشاره دارد.  
  11. اسرار آل محمدعليهم السلام: ص ۲۲۲.
  12. مفاتيح الجنان: دعاى عهد.
  13. ترجمه عباراتى از دعاى ندبه.