غدیر در عراق

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۴۰ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها)

جشن ‏هاى غدير در عراق[۱]

جشن ‏هاى سراسرى غدير كه هر ساله در سالروز عيد غدير خم در هيجدهم ذى حجه برگزار مى‏ شود از شاخص ‏ترين آئين ه‏اى يادبود غدير است و تأثير اجتماعى آن در حفظ محتواى غدير در اذهان عموم مردم فوق ‏العاده است.

در زمان آل بويه در ایران و عراق و در حكومت فاطميان در شام و مصر و يمن، جشن‏ هاى غدير به طور مفصل برگزار مى‏ شد و اهميت خاصى براى آن قائل بودند.[۲] همچنين از زمان صفويه تا زمان ما، همه ساله مراسم غدير با شور خاصى برگزار مى‏ شود، و در ايران، عراق، لبنان، پاکستان و هند جشن‏ هاى مفصلى به اين مناسبت برگزار مى‏ گردد.

مقاله درباره غدير[۳]

غديرِ سال ۱۴۲۳ ق براى اولين بار برنامه بى ‏سابقه ‏اى را تجربه كرد. افرادى از مليت‏ هاى مختلف جهان و از كشورهاى متعدد فراخوانده شدند، تا در برنامه ‏اى كه گفتمان ملت‏ ها درباره غدير را تداعى میكرد، احساس خود را از اين واقعه در مقاله‏ اى به تصوير كشند.

در اين برنامه ۲۱۴ نفر از ۳۶ كشور جهان با ۲۷ زبان مختلف شركت كردند، كه همه سعى كرده بودند دريافت درونى‏شان را از واقعه عظيم غدير نشان دهند، و برداشت خود را با ذوق و سليقه‏ اى كه ظرافت اين ماجرا مى ‏طلبد، با زيباترين كلام به رشته قلم درآورند، كه يكى از اين كشورها عراق است.

اگر در غدير بودم از خود سؤال مى ‏كردم![۴]

احساسات در غدير غرق مى‏شود و انسان را از خود بى‏خود

مى‏كند. حالت باشكوه و استثنايى غدير عقل را متحير مى‏سازد.

انسان بى‏اختيار دنبال كسى مى‏گردد تا هزاران سؤال درونش را از

او بپرسد. از منظره عجيب آن روز، كارهاى استثنايى شخصيتى

چون پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله، حركات مشكوك منافقين، و ده‏ها اتفاق فوق

العاده كه يكى پس از ديگرى اتفاق مى‏افتاد.

اينجاست كه هر كس با خود مى‏گويد: اى كاش من آنجا بودم.

آنگاه تصور مى‏كند كه اگر من در غدير بودم چه حالى داشتم، و

چه افكارى بر ذهنم هجوم مى‏آورد، و چگونه در آن مراسم

باشكوه مشاركت و كمك مى‏كردم، و چه برداشتهايى از آن

مجلس عظيم داشتم.

كنفرانسى در زير آسمان باز و در گرماى وحشتناك، منبرى از

جهاز شتر، بيعتى با زبانها و قلبها و دستها در طول سه روز. اين

همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و خلافت

او، آن هم با چه سياق و مقدمه‏اى؟!!

گاهى احساس مى‏كند كه اگر در آنجا بود مى‏يافت كه اين امر هر

چه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليتها به استثناى نبوت

است. درمى‏يافت كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشد

بايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد.

گاهى ديگر فكر مى‏كند كه اگر در آن هنگام بود و پس از آن به

دنياى كنونى بازمى‏گشت و تفاسيرى را كه از آن حادثه عجيب

مى‏شود مى‏ديد و مى‏شنيد پى به حسدها و كينه‏ها و بغضها در

حق حبيب خدا و على عليه‏السلام مى‏برد، و آنگاه سرّ حضور مستقيم

اوامر خداوند در اين برنامه عظيم را درك مى‏كرد.

احساسات و مشاعر درون من در حالت با شكوه و استثنايى غدير به حركت درمى‏آيد

و در معانى و حكمتهاى آن هدف مهم تأمل مى‏كنم. از خود سؤال مى‏كنم كه چرا

خداوند مناسبت حج را براى اين هدف مهم برگزيد؟ چرا پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تمامى

اصحاب و حتى همسرانش را بدون استثنا براى انجام اين مناسك به همراه خود برد؟

چرا پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پس از بازگشت از مراسم حج قبل از تقاطع جاده‏ها دستور توقف به

كاروانيان دادند؟ چرا قبل از آنكه قبايل مختلف هر يك به مناطق خود مراجعت كنند

آنها را متوقف كردند تا پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن تدبير آسمانى و سرنوشت ساز را به آنها ابلاغ كند؟

چرا رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن زمان را كه همراه با گرماى سوزان و طاقت‏فرسا بود براى ابلاغ

اين مهم در نظر گرفت؟

اگر من در آن هنگام بودم حيرت در اين امر حكيمانه بر من غلبه مى‏كرد كه خداوند

به پيامبرش دستور مى‏دهد كنفرانسى را در زير آسمان باز و گرماى وحشتناك بر پا كند!

آنگاه او بر بالاى آن منبر استثنايى رود و اولين منشور امامت را بيان كند.

اگر من در غدير بودم مردم را مى‏ديدم در حالى كه با چشمان خيره و با حالتى

تعجب‏آميز به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نظر افكنده‏اند، و از خود سؤال مى‏كنند كه چرا حضرت در اين

وضعيت نامناسب اقدام به چنين كارى مى‏كند؟ پس حتما به خاطر امرى بسيار مهم و

معقول دست به اين كار زده، چرا كه مردم آن حضرت را در تمام كارهايش حكيم

مى‏دانستند.

اگر من در آن محفل عظيم بودم چنين برداشت مى‏كردم كه اهميت اين حادثه و

قداست آن اقتضا داشته كه در اذهان و قلبها اسباب جاودانگى و تأثير ايجاد شود، و

ختم و امضاى آن با بيعت باشد، تا هم فكر و هم جسم مردم در اين برنامه عظيم مشاركت

داشته باشد. اين گونه تأثير آن ابدى خواهد بود تا مادامى كه اين واقعه بى‏نظير باشد و

نمونه‏اى از سوى خداوند براى آن نيايد.

اگر من در آن هنگام بودم آن منظره هيجان‏انگيز مرا بيهوش و سرمست مى‏كرد، كه

مى‏ديدم حبيب خدا از آن منبر ساخته شده از جهاز شتران بالا مى‏رود، و على عليه‏السلام را در

كنار خود قرار مى‏دهد و دست او را چنان بالا مى‏برد كه سفيدى زير بغل هر دو

بزرگوار نمايان مى‏شود. اين همه برنامه غير عادى براى چيست؟ براى اعلام امامت و

خلافت او، آن هم با چه سياق و مقدمه‏اى؟!!

من اگر در آن مراسم مى‏شنيدم: «الست اولى بالمؤمنين من انفسهم»؟ به فكر فرو

مى‏رفتم از سؤالى كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از مردم مى‏پرسد درباره سلطه خود بر جان و مال آنان و

اينكه هم اوست كه از جانب خدا مسلط بر شئون آنان و تدبير امورشان است و با اين

همه از آنان اعتراف مى‏گيرد. سپس مردم را رها نمى‏سازد مگر با گرفتن جواب «بلى»،

تا حكم الهى ماندگار و جاويدان «من كنت مولاه فهذا على مولاه» را صادر كند.


شكى ندارم كه اگر من در آن هنگام بودم از عمق رابطه بين شخصيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و

على عليه‏السلام و رابطه ولايت رسول خدا بر مردم و ولايت على عليه‏السلام بر آنها، دچار دهشت و

اضطراب مى‏شدم؛ و اين نكته را درمى‏يافتم كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر سرنوشت امتش بعد

از خود نگران و مضطرب است، و نگرانى او هنگامى بيشتر مى‏شود كه مى‏داند تمام

وصايا و سفارشات او در مورد اهل بيتش و خصوصا على عليه‏السلام بدون اخذ اعتراف از

مردم باقى مانده است. حبيب خدا مى‏خواهد تمام وصايا و سفارشات خود را در اين

موقعيت ـ كه هيچ چيز جايگزين حالت و احساسات حاكم بر آن نمى‏شد ـ براى مردم

تكرار كند و جواب بلى و قبول را از آنان بگيرد.

اگر من در آن هنگام بودم اين احساس سراسر وجود مرا به لرزه مى‏انداخت كه

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با اين وصيت مهم و اعلان آن به اين شكل منحصر به فرد، نزديكى زمان

عروجش به سوى حق تعالى را بيان مى‏كند و اعلام مى‏دارد كه از اين پس على عليه‏السلام مولى و

جانشين او در امت است.

اگر من در آن موقف با عظمت بودم در آن نداى با تأثير ـ كه هيچ مانندى براى آن

نيست ـ غرق مى‏شدم. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مى‏ديدم در حالى كه چشمان مباركش به سوى آسمان

دوخته شده و خدايش را با تمام خشوع ندا مى‏دهد: «اللهم وال من والاه و عاد من

عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله». در آنجا من يقين مى‏كردم كه ممكن نيست

حق تعالى دعاى پيامبرش را در آن حالت و در آن فضاى بى‏مثال رد كند، چرا كه

خدايش به او امر كرده تا حكمتش را جارى كند: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من

ربك و ان لم‏تفعل فما بلغت رسالته ...».

اگر من در آن هنگام بودم قبل از بيان حكم خدا به وسيله رسولش مى‏يافتم كه اين امر

هر چه باشد ما فوق همه تكاليف و مسئوليتها به استثناى نبوت است. يك انسان عاقل اين

مطلب را چطور باور مى‏كند كه همه اين امور و مقدمات براى بيان امر ديگرى باشد، و

اگر چنين نبود ديگر احتياجى به اين مجمع با عظمت و آن مناسبت عبادى عظيم نبود.

اگر من در آن هنگام بودم و آن جمعيت با عظمت را مى‏ديدم كه به اين حكم الهى و

سرنوشت‏ساز گوش فرا مى‏دهند، و سپس براى تبريك و تهنيت به سوى آن امام

منصوب از جانب خداوند مى‏روند، از به وجود آمدن بذرهاى حسد و نفرت و كينه و

طمع در بعضى افراد تعجب نمى‏كردم، چرا كه قضيه امامت و آن جانشينى بى‏مانند تمام

نقشه‏ها و برنامه‏هاى قبلى آنان را بر باد مى‏داد. درست است كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مسئله

جانشينى على عليه‏السلام را سابقا بارها مطرح كردند، اما اين بار اعلام جانشينى او به صورت

يك اعلان عمومى و در جمع بسيار عظيمى صورت مى‏گرفت، و بعد از اعلام اين امر

دستور بيعت با امام صادر مى‏شد، و اين ديگر براى آن افراد قابل تصور و تحمل نبود.

اگر من در آن هنگام بودم درمى‏يافتم كه چرا رهبر حقيقى كه جانشين پيامبر باشد

بايد مخصوص و متعين از جانب خداوند باشد، زيرا وقتى به امت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏نگرم

مى‏بينم اين امت نوپا و ناهمگون كه متشكل از قبايل و آداب و رسوم مختلف است و تنها

عامل اتحاد آن شخص رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است، تا چه حد در معرض انحراف و پراكندگى

است! از سوى ديگر وقتى على عليه‏السلام را مى‏بينم كه امتداد دهنده طبيعى نبوت است،

درمى‏يابم اوست كه مى‏تواند به بهترين نحو جاى خالى حبيب خد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را پر نمايد و

پيوند اين امت را محكمتر كند. همانطور كه بعدها ديديم تخلف از اين امر چه

مصيبتهايى بر سر امت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آورد، كه آثار شومش تاكنون نيز بر جاى مانده است.

اگر من در آن محفل با شكوه الهى بودم به تمام مسائل و معانى آن حادثه

مى‏نگريستم و مى‏ديدم كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله امت را پس از آن سفر مشقت بار مرخص

نمى‏كند، بلكه آنها را متوقف مى‏كند تا همگان صوت وحى را بشنوند و مضمون آن را

دريابند. از سوى ديگر مى‏ديدم كه خداوند حكيم رسولش را از اعلام نكردن اين

دستور به خاطر خوف از مردم بر حذر مى‏دارد، زيرا كه خدايى كه او را از ابتداى

زندگيش تاكنون حمايت كرده در اين مرحله حساس و سرنوشت‏ساز نيز او را

حمايت و پشتيبانى مى‏كند.

اگر من در آن هنگام بودم و پس از آن به دنياى كنونى بازمى‏گشتم و تفاسيرى را كه

از آن حادثه عجيب مى‏شود مى‏شنيدم؛ و مى‏ديدم كه بعضى اظهار مى‏دارند «آن حادثه

پر هيبت فقط براى اثبات دوستى و محبت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و مؤمنين نسبت به على عليه‏السلام بوده

است»، حسدها و كينه‏ها و بغضها را در حق حبيب خدا و على عليه‏السلام احساس مى‏كردم. آنگاه

بود كه با خود مى‏انديشيدم آيا وحى الهى و خوف پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از ابلاغ آن و تمام شرايطى

كه در آن هنگام براى ابلاغ اين مهم به وجود آمد، فقط و فقط براى اعلان دوستى

نبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نسبت به على عليه‏السلام بوده است؟! اگر اين مسئله از هيچ عاقلى پذيرفته نيست، پس

چگونه از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه سيد مطلق عقلاست قابل پذيرش باشد؟!!

اگر من در آن هنگام بودم و احساسات و نظرهاى مختلفى را كه در ميان مردم حاكم

بود مى‏ديدم، سرّ دخالت مستقيم خداوند را در اين موضوع مهم درك مى‏كردم، و اينكه

چرا فقط قول و امر نبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله براى اعلام اين مطلب كافى نبوده، زيرا همانطور كه

مى‏دانيم قول و فعل و تقرير پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر همگان حجت و دليل آشكار بوده و هست، و

سنت نبوى متمم وحى الهى است.

پس درمى‏يافتم كه دخالت صريح خدا به اين سبب بوده كه سخن گويان و اهل

شك رسول خدا را به خويشاوند گرايى متهم نكنند، و نگويند كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پسر عم

و دامادش را جانشين خود مى‏سازد و قصد تحكيم سلطه خاندانش را بر مسلمين

دارد!

ولى در واقع خود آن اشخاص مى‏دانستند كه چگونه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اهل بيتش را و

بالخصوص على عليه‏السلام را براى مصلحت اسلام دائم در خطر مى‏افكند، و اهل بيت او اولين

مدافعان اسلام و آخرين پايمردان در اين راه بودند. هنگامى كه همه در ميدانهاى جهاد

و در شرايط حساس، ميدان نبرد را براى طلب سلامت خود رها مى‏كردند، اين

پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيتش بودند كه سر سختانه در ميدان مبارزه باقى مى‏ماندند و شمشيرها

را به جان مى‏خريدند.

پانویس

  1. اسرار غدير: ص ۳۶۳-۳۶۵. چهارده قرن با غدير: ص ۲۲۵-۲۳۱.
  2. مراجعه شود به كتاب «عيد الغدير فى عهد الفاطميين».
  3. غدير در احساس ملت‏ ها: ص ۵-۸.
  4. سيدمهدى‏ نورى.